شکارچی نکات مثبت باشیم - صفحه 33

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدامین احسانی گفته:
    مدت عضویت: 1656 روز

    سلام استاد عزیزم

    امروز حالم خیلی فوق العادست

    به قول همسرم، مثل برگ گل نازکم

    بااینکه حدودا 3 سال هست که عضو سایت هستم، کلا تا الان فکرکنم 4تا کامنت گذاشتم، ولی میخوام سعی کنم بیشتر کامنت بزارم و بیشتر کامنت بچه هارو بخونم. چون اینجوری بیشتر تمرکزم روی زیبایی ها میمونه. واقعا نمیدونم از کجا باید شروع کنم. فقط برمیگردم به حدوده 5 ماه پیش.

    ولی قبلش یه مقدمه بگم،

    از سه سال پیش که با این مفاهیم و سایت شما آشنا شدم، مثل 99درصد دوستان فقط میخواستم بقیه رو ارشاد کنم و اصلا نمیدونستم داستان چیه و کلا توی درو دیوار بودم به قول خودتون.

    بعد از اینکه یکم به خودم اومدم و بیشتر بررسی کردم که چرا هیچ پیشرفتی نمی کنم! با این مفهوم آشنا شدم که باید تمرکز و حواس و … فقط روی خودم باشه. از تمامی ارشادها و نصیحت ها و صحبت کردن های طولانی با بقیه هم چیزی جز تمسخر،حرص خوردن، بحث کردن و اتلاف وقت و انرژی نصیبم نشد. به مرور، انجام این کارو کم و کمتر کردم ولی باز هم گاهی اثراتش رو میبینم که هنوز به کار بقیه سرک میکشم.(اینم از رفتار پدرم نشات میگیره و یه جورایی پاشنه آشیلم هست که باید حسابی روش کار کنم همیشه). هردفعه متعهدتر میشم که این اخلاق رو از خودم جداکنم. چندین کلیپ که شما راجع به این موضوع صحبت میکنید رو جداکردم و چندوقت یکبار میبینمشون. حتی واسه خودم یه چک لیست درست کردم که هرشب چک کنم که آیا امروز تمام تمرکز و انرژیم روی خودم بوده یا نه.

    خلاصه بعد از آشنایی باشما به مرور و با سرعت کم با قوانین دنیا آشنا و آشناتر شدم.

    تا اینکه رسیدم به 5 ماه پیش،

    اگه بخوام به طور مختصر اون شرایط رو توصیف کنم، 5 ماه پیش یعنی حدودا دی و بهمن 1401 حدود 3سال از نامزدی من و همسرم گذشته بود و حدود یک ماه از عروسی ماه. اما بخاطر اینکه من قصد ادامه تحصیل داشتم سره خونه و زندگی خودمون نرفته بودیم و قصد نداشتیم تو ایران زندگی مون شروع بشه، به امیداینکه هرچه زودتر قراره بریم. حتی بعد از عروسی هم ما هرکدوم خونه خانواده هامون بودیم و منتظر جواب دانشگاه بودیم تا به من پذیرش بده. تازه بعد از جواب دانشگاه باید میرفتیم سراغ کارهای ویزا. بعد از اینکه پروسه بررسی پرونده من توسط دانشگاه به تعطیلات کریسمس خورد و باعث شد یکماه شاید بیشتر معطل باشیم، فشار خانواده ها هر روز بیشتر می¬شد تا اینکه من بخاطر شرایط سربازیم مجبور شدم ایران رو ترک کنم و برم ترکیه و ادامه کارهای مهاجرتم رو از اونجا پیش ببرم.

    در کل حدود 5 ماه پیش با یه شرایط عجیب غریبی ایران رو ترک کردیم برای همیشه.

    اولش خانواده ها مخالف بودن ولی به خواست خدا خیلی زود راضی شدن.

    نمیدونم چقدر تونستم شرایط رو بازسازی کنم ولی واقعا همه چیز در حالت عجیب غریب و ترسناک خودش به سر میبرد.(ترسناک از نظر بقیه)

    مثلا چقدر میخواد ترکیه بمونید؟ هزینش چی میشه؟ اگه دانشگاه ریجکتتون کرد چی؟ اگه ویزاتون نیمد چی؟ توی ترکیه پولتون رو میدزدن. توی کشور غریب آواره میشید. و …….

    ولی چیزی که اومدم بگم این بود که من اون زمان یه کلیپ 4 دقیقه ای از شمارو هر روز گوش میکردم

    کلیپی که میگفت تو باید حرکت کنی تو باید پیش بری، توباید ایمانتو نشون بدی، خدا باید ببینه حرکت تورو، و با خودم میگفتم با این حرکت بیشتر به جهان نشون میدم که میخوام مهاجرت کنم بیشتر نشون میدم که عزمم جدیه. من باید برم ترکیه اینجوری یه قدم به مهاجرتم نزدیکتر شدم.

    خلاصه هرجوری بود ما کل زندگی مون رو گذاشتیم توی 3و4 تا چمدون و رفتیم تر‌کیه.

    حدوده 70 روز اونجا بودیم تا درنهایت ویزامون اومد.

    توی این مدت

    چندین بار کم آوردیم چندین بار اشکمون در اومد البته با هر پیشرفتی توی کارمون هم خوشحال میشدیم و براش جشن میگرفتیم.

    هروقت کم می آوردم میگفتم ببین تو حق نداری ناامید بشی. قطعا خدا حواسش هست و هراتفاقی سره زمان خودش رخ میده. و خودم رو بسته بودم به کلیپ های مختلف سایت. هر لحظه حتی توی حموم هم گوششون میکردم.

    نکته ای که باید قبل از ادامه پیامم بگم اینه که من واقعا تغییر کردم نسبت به 3 سال قبل خودم. و همین آدم جدید تونست با یه شرایط عجیب غریب پاشه بره ترکیه. میخوام بگم این اواخر که ایران بودیم و در حال سپری کردن اون شرایط و روزها بودم، همش حالم خوب بود درجواب همه ی سوال ها که چی شد آخر؟ چیکارمیکنید میگفتم درست میشه انشالله خدابزرگه. درست میشه قطعا. میخوام بگم حالم خوب بود. اگه هم بد میشد سریع به دادش میرسیدم و نمیزاشتم افسار پاره کنه و زندگیمو بگیره توی دست خودش. که این موهبت الهی (صبوری و آرامش) رو هم به مرور به دست آورده بودم. خیلی طول کشید ولی درنهایت به دستش آوردم. (البته میدونم این تعریف من اشتباست و آدم هر روز میتونه بهتر بشه ولی منظورم اینه به یه حد قابل قبولی رسیده بود و هر روز هم تمرکزم روی بهبود اون بود.)

    چون باور کرده بودم حال خوب اتفاق خوب و حال بد باعث اتفاق بد میشه. و آدمیزاد هر چی به دست میاره نتیجه اعمال خودشه. و خدا یه سیستمه که نتیجه اعمال و فرکانس خودت رو بهت برمیگردونه. نه کمتر نه بیشتر، آخ استاد من چقدر من روی این موضوع کار کردم تا بره توی وجودم. که خدا یه آدم سخت گیر و قدرتمند نیست، خدا احساسات نداره، خدا اهمیتی به گریه من نمیده، خدا غمگین و شاد نمیشه و فقط یه انرژیه که تورو در جهت خواسته هات هدایت کنه. چه به سمت جهنم چه به سمت بهشت. صدبار کلیپ های مختلف دیدم بابتش.

    با توجه به همین حال خوب و دیدن زیبایی ها و تحسینشون (اونم تو حالی که شرایط به ظاهر سخت بود توی ترکیه) ما به جاهای بهتر هدایت میشدیم. مثلا اولش از یه خونه ساده رسیدیم به یه خونه عالی با ویوی برج گالاتا. ما همش دنبال زیبایی ها میگشتیم و هرموقع که میرفتیم بیرون سعی میکردیم حالمون خوب باشه و قشنگی های استانبول رو ببینیم و تحسینشون کنیم.

    بعضی شبا با خودم رویابافی میکردم که صبح که بیداربشم ایمیل از سفارت اومده و ویزامون صادر شده و زود زنگ میزنیم به خانواده هامون و از نگرانی درشون میاریم و اینکارو میکنیم اون کارو میکنیم و …..

    تقریبا 25 روز از اون 70 روز ما منتظر ویزا بودیم(قبلش کارای دانشگاه رو انجام میدادیم)

    توی این 25 روز من هر شب این تصویرسازی رو انجام میدادم.

    و بعضی روزها که صبح پامیشدم و ایمیلی درکار نبود خیلی ناراحت میشدم ولی یه جوری خودم رو آروم میکردم و دوباره اون کارو انجام میدادم.

    خلاصه ویزامون اومد راستی یادم رفت بگم ما قصدمون مهاجرت به استرالیا بود.

    ویزای استرالیامون به هرنحوی که بود صادر شد و ما از شدت خوشحالی نمیدونستیم باید چیکار کنیم.

    مرسی که تا اینجای پیام رو خوندید.

    از الان به بعد وارد بخش قشنگ پیام میشیم

    بالاخره ویزا اومد و ما با هواپیمایی قطر اومدیم توی قطر و یه استاپ یک روزه عالی داشتیم و از اونجا اومدیم شهر سیدنی استرالیا.

    چی بگم براتون؟ آخه چجوری توصیف کنم این همه زیبایی رو؟!!

    یه شهره بینظیر، با طبیعت فوق العاده. آب وهوای بسیاررررر پاک و تمیز، چقدر اینجا منو یاده فلوریدا میندازه که استاد همیشه میگه هوا خیلی سرد نمیشه، هر روز یه بارون یکی دو ساعته میباره و همه جا تمیز میشه و اصلا گردوخاکی جایی وجود نداره.اینجا هم تقریبا همینجوریه و چند روز یبار یه بارونی میزنه. ذره ای گرد و خاک و کثیفی جایی نمیبینی مردمون بسبار فوق العاده خوب و مهربون و مودبی داره. اپراهوس و هاربر بریج زببارو داره واقعا بخشی از خوده خوده بهشت اینجا و واقعا بهترین چیزش بنظرم طبیعته بکریه که داره. همه جا سروسبز و زیباست. خدایا شکرت بابت این همه قشنگی و زیبایی. یه امنیتی داره که اکثر خونه هاشون هیچ حفاظ و قفل خاصی ندارن.

    مردمون عالی داره همش بالبخند نگات میکنن. همش دارن سلام و احوال پرسی میکنن. چقدر همسایه های عالی داریم. تونستیم یه خونه خوب پیدا کنیم که صاحبخونمون یه زن و شوهر خیلی خوبه ایرانین. خانمم توسط همین خانواده مهربون خیلی زود تونست کار پیداکنه جوری که ما توی رویامون هم نمیدیدیم به این زودی همچنین کاری برای خانمم پیدابشه. چقدر دوستای خوبی پیدا کردیم چه ایرانی چه خارجی. واقعا اینم بگم که به ما گفته بودن ایرانی دیدی اصلا فرار کن. بخدا که هرچی ایرانی ما دیدیم تا امروز فوق العاده بودن و همش دارن تو کارهای مختلف کمکمون میکنن. همه چیز به طرز عجیبی داره خوب پیش میره که من با خودم میگم خداییییییاااااااااااااااااااااا دمت گرم شکرت.

    دوستان کل حرفم این بود که حتی تو زمانی که ایران بودیم سعیمون این بود که حالمون رو هرجوری میتونیم خوب نگه داریم و از هر موضوعی یه نکته مثبت و مفید بکشیم بیرون. به قول استاد، نمیگم تو این زمینه خوبم ولی به اندازه تلاش هام نتیجشو گرفتم. حتی زمانی که ترکیه بودیم، همش با همسرم صحبت میکردیم که این مدت چه فوایدی برامون داشته. یکی از بهترییییین دلایل اون اتفاق هم این بود که ما قبل از اینکه به طور جدی وارد یه زندگی 2نفره بشیم، بتونیم یه مدت در آرامش با هم زندگی کنیم و همدیگرو بهتر بشناسیم. چون تا قبل از ترکیه ما با هم زندگی نکرده بودیم و تجربه زندگی مشترک نداشتیم. حالا تصور کنید از زندگی مجردی تو ایران، میرفتیم تو زندگی متاهلی تو یه کشور دیگه، بعلاوه تمام مسائل زندگی جدید و آشنا نبودن رفتارهامون زیر یک سقف، همه مسائل مهاجرت هم اضافه کنید. از گرفتن خونه و زبان جدید و کار و ….. . به لطف خدا ما قبل از وارد شدن به این مرحله پرچالش زندگی مون(زندگی الان توی سیدنی)، یه بازه 70 روزه حدودا با هم عاشقانه و در آرامش زندگی کردیم و نقاط ضعف و قوت خودمون رو شناختیم و روشون کار کردیم. خواستم بگم به جای نق زدن و شکایت از اینکه وای خدایا بدبخت شدیم و از این جور صحبت ها تو اون شرایط به ظاهر سخت، ما روی افکار و باورهامون کار میکردیم و سعی میکردیم نکات مثبت رو بکشیم بیرون. یکی از کلیپ های عالی اون روزها، داستان مهاجرت استاد به آمریکا بود که دیدیدم با همسرم، که توی اون شرایطی که همه کارمندارو رد کردن، همه پروژه هارو تعطیل کردن، توی یک زمان مهم سایتشون هک شده، کارت بانکی شون مسدود شده و ……، استاد به مریم جان و میکاییل میگه بریم شهره بازی.  واقعا استاد یه الگوی عشقی شما. یه الگوی تمام عیار، یه الگوی خدایی، خداشاهده که تو اون شرایط میرفتم پیاده روی و جاهای جدید استانبول رو پیدامیکردم و به همسرم میگفتم بیا شب بریم فلان جا یه پارک خیلی قشنگ داره. و یه فلاسک کوچیک داشتیم، اون رو با تی¬بگ پرمیکردیم و میرفتیم اونجا چای میخوردیم :)) و حالمون عالی میشد و راجع به خواسته هامون و آیندمون و خدا حرف میزدیم. استاد، استاد، میدونم پیاممو میخونی، خواستم بگم، خیلی عشقی، خداروشکر میکنم بابت هدایتم به سایت شما،

    به امیداینکه پیامم بتونه یه انگیزه ای درون قلبتون ایجاد کنه نوشتم و واقعا خواستم بگم الان توی بهشتیم، واقعا چندسال سختی گذروندیم، نامردیه اگه بگم سخت، ولی همش این خواسته مهاجرت و …. توی زندگی مون بود و نمیزاشت ذهنمون آزاد باشه. کلا همیشه از بچگی قرآن میخوندم، این اواخر هم بخصوص روزایی که ترکیه بودیم و جالبه همش میرسیدم به آیه ای که میگفت خدابا صابران هست و اونارو دوست داره….

    استاد میخوام تو سیدنی خیلی پیشرفت کنم و به تمام خواسته هام برسم و وقتی که به همه چیز رسیدم(خونه ویلایی، آپارتمان توی بهترین نقطه شهر، چندین تا ماشین مختلف، شغلی که آزادی زمانی و مکانی داشته باشم توش) میام فلوریدا پیش شما :) چون انقد از فلوریدا تو ذهنم چیزای خوب ساختم که واقعا دوست دارم زندگی توی اون شهر وایالت زیبارو تجربه کنم.

    مرسی که تا آخر پیامم رو خوندید. امیدوارم همه مون بتونیم تمرکزمون رو مثل این دوست عزیز(طراح بازی) فقط بزاریم روی نکانت مثبت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 90 رای:
    • -
      مسعود مقصودی گفته:
      مدت عضویت: 1471 روز

      سلام و درووود.خیلی عالی توضیح دادین واقعا،مخصوصا اونجایی که درک کردم از چیزهای کوچک لذت می بردین.بهم یادآوری شد که قانون جواب میده،فقط باید بتونیم لذت ببریم از داشته های کوچکمون

      نوش جونتون بهشتی که با افکارتون ساختین

      آرزوی موفقیت دارم واستون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      نسیم زمانی گفته:
      مدت عضویت: 1618 روز

      کامنتتون خیلی خیلی عالی بود دوست عزیز واقعا ممنون که با ما به اشتراک گذاشتین.

      کلی بهمون روحیه و انگیزه دادین

      من این چند روزه به لطف خدا و هدایتاش به طرق مختلف متوجه شدم که هنوز ایمان و باور واقعی و درونیم قوی نیست.. به حرف چرا، ولی وقتی دقت میکنم به اقداماتم میبینم اگر ایمان قوی داشتم، باورای درست داشتم جور دیگری باید اقدام میکردم یا رفتار میکردم..

      کامنت شما هم باز تاکید دیگه ای به اصل ایمان و باور و بعدم عمل

      بازم مرسی از شما و از همه دوستانی که کامنت میذارن و از استاد عزیز و مریم جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1949 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام به محمد امین عزیز

      برادر چه می‌کنی

      چه کار کردی با ما و خودت

      چه الگوی خوبی هستی برای من و امثال من

      چقدر خوشحال هستم که به خواسته ات رسیدی

      چقدر خوشحال هستم که حال خودت رو خوب نگه داشتی و ایمانت رو نشون دادی و خدا با شجاعان هست

      و چقدر قشنگ درک کردم که گفتی آدم ها میان کمکمت چون برای خودم هم پیش اومده

      رفیق دمت گرم

      امیدوارم که در کنار همسرت زندگی خیلی خوبی رو در این کشور زیبا شروع کنی و موفق و شاد باشی

      خداروشکر که کامنتت رو خوندم

      موفق باشی گلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رستا گفته:
      مدت عضویت: 1548 روز

      سلام آقا محمدامین

      واااای که چقدررررر حرفاتون به دلم نشست و برای من نشونه بود ؛ آرامش عمیقی وارد قلبم شد .

      تحسینتون میکنم بابت اینهمه صبر و پایداری و توجه به زیبایی‌ ، بخاطر روابط خوبتون و تلاشتون برای ساخت زندگی عالی در بهشتی همچون سیدنی .

      خواسته‌ی من و همسرم هم مهاجرته ولی تا الان که کامنت شما رو خوندم اینقدر جدی بهش فکر نکرده بودم .

      خیلی سپاسگزارم که تجربیاتتونو با ما باشتراک گذاشتید .

      بادا که همچنان تا ابد خوش و خوشبخت باشید در کنار همسر عزیزتون و هر روز خواسته‌های بیشتری رو تیک بزنید .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      هانیه عبدالملکی گفته:
      مدت عضویت: 884 روز

      با سلام

      تبریک میگم به شما و همسرتان ازدواجتون رو .خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید…ایمان شما واقعا قابل تحسین است. مهاجرت شما هم مبارک . از خداوند برایتان تجربه بالاترین زیبایی ها را دارم…

      شما که تا این مرحله به این خوبی پیشرفت داشته‌اید ، به قول استاد در صورتی که بتوانید از در همین مسیر باقی بمانید ، نتایج به صورت جادویی هر روز بزرگ و بزرگتر میشوند.

      از شما سپاسگزارم که نتایج ارزشمند خود را با ما به اشتراک گذاشتید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      هانیه عبدالملکی گفته:
      مدت عضویت: 884 روز

      با سلام

      تبریک میگم به شما و همسرتان ازدواجتون رو .خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید…ایمان شما واقعا قابل تحسین است. مهاجرت شما هم مبارک . از خداوند برایتان تجربه بالاترین زیبایی ها را دارم…

      شما که تا این مرحله به این خوبی پیشرفت داشته‌اید ، به قول استاد در صورتی که بتوانید از در همین مسیر باقی بمانید ، نتایج به صورت جادویی هر روز بزرگ و بزرگتر میشوند.

      از شما سپاسگزارم که نتایج ارزشمند خود را با ما به اشتراک گذاشتید منتظر کامنت های ارزشمند شما هستیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد جواد میگلی گفته:
      مدت عضویت: 2901 روز

      سلام و درود به محمد امین عزیزم

      عالی بود

      سپاس گذارم که با این شور و شوق و اشتیاق و انگیزه و اینقدر عالی برامون نوشتی

      این هم زمانی کامنتت و شرایطی که من درش قرار دارم و نیازه به کنترل ذهن باید خدا رو سپاس گذار باشم

      همون جا که یه فلاکس بر می‌داشتی و توی اون شرایط با همسرتون می رفتی بیرون و چای می خوردین و لذت میبردید

      این امید و انگیزه به من داد که بزنم بیرون امروز و برم لذت ببرم و اجازه بدم تا حالم خوب باشه و خداوند هم منو هدایت کنه

      همون جا که استاد توی قدم‌ها گفت وقتی خبر تصادف ش که اطلاع هم نداشته ازش بهش می گن و اونم توی مسافرت بوده به خودش میگه فرض کن اصلأ این اتفاق می خوات برات بیافته

      دوتا انتخاب داری می تونی حالت خوب باشه این دو هفته و اون اتفاق بده هم برات رخ بده و می تونی حالت خوب باشه لذت ببری این دو هفته از مسافرت ت و بازم اون اتفاق بده برات بیافته

      کدوم رو انتخاب می کنی ؟

      مرسی محمد امین عزیزم

      چقدر حس خدایی توی نوشته ات بود

      چه اعتماد به نفسی

      و توحیدی عمل کردنی

      مرسی عزیزم

      عاشقتم

      نوش جان ت همه ثروت ها و زیبایی های دنیا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        فاطمه گفته:
        مدت عضویت: 2007 روز

        محمد جواد جان، سلام

        میخواستم نخونم پاسخ به کامنتارو اما هدایت شدم ب خوندنشون

        و از کامنت شما، من نشانه امروزم رو گرفتم. من انقدر به یکی از خواسته هام چسبیدم ک انگار تمام تمرکزم رو ازم گرفته، انگار همش منتظر رخ دادنش هستم و همش تو انتظار به سر میبرم. ولی کامنت شما این حرف استاد در دستیابی عملی رو به من یاداور شد که به این فکر کن ک خواسته تو ک بالاخره میرسه، حالا تو دوتا انتخاب داری، تو این مدت از، زندگیت لذت ببری تا رسیدن خواسته ات یا اینکه تو زجر و اذیت باشی تا زمانی ک بش برسی. و اونی ک لذت برده به موقع به خواسته اش میرسه و از خواسته اش لذت میبره ولی اونی ک لذت نبرده از زمانش اون خواسته که بش میرسه باعث خوشیش نمیشه بلکه موجب زجرش هم میشه. ممنونم از کانتتون ک اینو بهم یادآوری کردید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      الهام تهرانی گفته:
      مدت عضویت: 1443 روز

      سلام دوست عزیز

      احسنت به این جسارت و مهاجرت

      افرین که در هر شرایطی به زیبایی ها تمرکز کردین

      چقدر الگوی خوبی شدین برای من

      من به شدت دلم میخواد برم سیدنی

      وقتی کلمه ی سیدنی استرالیا تو متن کامنتتون خوندم اشک هام سرازیر شد

      گفتم خدایا شکرت اگر این دوست من رفته من هم میتونم با کمک آموزه های استاد برم.

      واقعا تحسینتون میکنم اقرین که زندگیتون همون طور که دوست دارید خلق میکنید

      و این زندگی جدید در کشور جدید بهتون صمیمانه تبریک میگم

      براتون از خدا هر لحظه عشق و شادی و موفقیت بیشتر خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ملورین گفته:
      مدت عضویت: 1821 روز

      سلام جناب احسانی بزرگوار

      من واقعا به خواندن دیدگاه شما هدایت شدم و معمولا حوصله خواندن کامنت های طولانی رو ندارم اما در رابطه با دیدگاه شما یک نیرویی به من می‌گفت که حتما بخونم و ازش نگذرم و از خط اول که شروع کردم متوجه شدم که جنس نوشته ها تون بوی تعهد، عشق، انگیزه،توکل، پشتکار دارن و کاملا رد پای قانون در تک تک کلمات و جملات شما مشهود بود و دوست داشتم باز هم ادامه داشته باشه.

      چقدر خوبه که تونستین در برابر آزار و اذیت های اطرافیانتون محکم باشید و به خداوند پناه ببرید و از لحظاتتون لذت ببرید در کنار همسرتون و همین رعایت قانون و ایمان، شما رو به ترکیه و بعد به استرالیا هدایت کرد، مهاجرت واقعا دل بزرگ و ایمانی قوی لازم داره با تمام وجودم بهتون تبریک میگم هم ازدواج مبارکتون رو و هم مهاجرتتون رو.

      من این دیدگاه رو سیو میکنم و می‌خوام بارها و بارها بخونم و کلی درس و الهام برای من داره چون من هم قصد مهاجرت دارم و به همین دلیل هدایت شدم به این کامنت فوق العاده.

      از این کشور بی نظیر و مردم فوق العادش تا میتونید لذت ببرید و مطمئنم که به زودی به فلوریدا هدایت میشین و در کنار اساتید بزرگوارمون شما رو خواهیم دید و این آرزوی همه ماست.

      خلاصه که خیلی لذت بردم و خیلی نیاز داشتم به گفته های شما، ممنون که زحمت کشیدین و این الهامات و درس های با ارزش رو با ما درمیان گذاشتین.

      براتون آرزوی بهترین ها رو در کنار همسر نازنینتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    مهناز تیموری گفته:
    مدت عضویت: 853 روز

    سلام خدمت استادعباس منش عزیزم وخانم مریم شایسته عزیزم و همچنین سلام ویژه خدمت دوست عزیز اقای

    سیدعلی خوشدل

    خیلی ممنونم از کامنت پر از احساس بی نظیر و پر از پاکی و پر از زیبایی که با ما به اشتراک گذاشتی.

    چقدر لذت بردم از کامنتت چقدر اموختم از دیدگاه فوق العاده ات به دنیا و زندگی چقدرواقعی و پر انرژی بود.

    این حس را درمن دوباره زنده کردکه خدا لحظه به لحظه با ماست و خداوند هیچگاه ما را تنها نگذاشته و همیشه

    مراقب ماست واز همه چیز در دنیا مراقبت می شود ایا خداوند برای تو کافی نیست!

    من همیشه این را به خودم می گویم که ایا خداوند برای تو کافی نیست به قول استاد عباس منش خداوند با هر کس

    که بخواهد با او ارتباط برقرار کند حرف میزنه نه با کلامش بلکه با حسش بدون توجه به دین سطح تحصیلات و

    سطح خانواده اش

    منتظر کامنتهای زیبا و پر انرژِی بعدی شما هستیم موفق باشی و خدا نگهدارت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      هانیه عبدالملکی گفته:
      مدت عضویت: 884 روز

      با سلام

      با سلام

      تبریک میگم به شما و همسرتان ازدواجتون رو .خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید…ایمان شما واقعا قابل تحسین است. مهاجرت شما هم مبارک . از خداوند برایتان تجربه بالاترین زیبایی ها را دارم…

      شما که تا این مرحله به این خوبی پیشرفت داشته‌اید ، به قول استاد در صورتی که بتوانید از در همین مسیر باقی بمانید ، نتایج به صورت جادویی هر روز بزرگ و بزرگتر میشوند.

      از شما سپاسگزارم که نتایج ارزشمند خود را با ما به اشتراک گذاشتید منتظر کامنت های ارزشمند شما هستیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 2007 روز

      مهناز عزیزم سلام

      کامنتت چقدر سرشار از یقین بود، دلم رو قرص کرد، ایا خداوند برایت کافی نیست؟ خدا زیبا و ماه من ک میگی بابا من ک همه چی دستمه، من که میخوام تو لذت ببری، من ک میگم بیا پیش خودم من پیشاپیش تو راه هارو باز میکنم، اینا کافی نیست؟

      خدای من واقعا، واقعا تو با همه ما حرف میزنی، با حسمون… خدای من، من عاشقتم

      مهنازعزیزم، سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 817 روز

    به نام خدا

    ردپای31

    سلام عزیزان امیدوارم خوب باشید

    استاد من امروز به تضادی خوردم که 5 سال هرچندوقت یکبار به سراغم میاد

    و هر بار مواجه شدن باهاش به شدت حال منو بد میکنه و اشک میریزم

    امروز وقتی این اتفاق افتاد

    رفتم سراغ فایل ها،گفتم خدایا حرفی به گوشم برسون که لازمه بشنوم تا حالم خوب بشه ،فایل معرفی قانون آفرینش 3 باز کردم به قول مریم عزیزم خددددای من باورم نمیشه !چطور ممکنه

    باورم نمیشه استاد اول اون فایل راجب این گفتید که قبلا نظر دیگران براتون مهم بود حتی در انتخاب لباس و…

    اما الان براتون مهم نیس دیگران چطور راجبتون

    فکر کنن

    درست همون که میخواستم بشنوم

    5 سال خودم از همه دور کردم به خاطر اینکه نمیخواستم خودم به کسی توضیح بدم ،خوشم نیومد کسی سرش تو زندگیم باشه

    به کسی توضیح بدم دارم چیکار میکنم

    حالم هر روز با خودم بهتر می‌شد و من داشتم مسیرم پیدا میکردم که اون مسیر تکاملی امروز منو به اینجا رسوند ،بدون اینکه بخوام فامیل تحمل کنم

    بدون اینکه بخوام حرفاشون بشنوم

    حال بد درونی من از اونجا نشات می‌گرفت که من نگران نظر اونا بودم نگران بودم که باعث نشن حال پدر و مادر من بد بشه

    در حالی که حالم (چه جسمی چه روحی) عالی می‌شد، اما تا میومدم شاد باشم سر و کله اشون پیدا می‌شد

    آره این همون ترمز من بود

    حرف مردمی که خودشون زندگی مناسبی ندارن ولی همش در حال نصیحت تو هستند،میخوان بگن تو خوب نیسی فلانی بیساری

    در حالی که بی شک از همه اشون بهتر زندگی میکنم چه از لحاظ سلامت جسم روح اخلاقی و….

    چطور شکر گزار خدا باشم که آنقدر قشنگ باهام حرف میزنه ؟آنقدر سریع جوابمو میده

    این بزرگترین پاشنه آشیل زندگی منه

    پذیرش اتفاقای گذشته ام

    البته که اتفاق بزرگی نبود(یه مدت دست و پنجه نرم کردن با بیماری و دور شدن از هدف اصلیم ) ،اما تمام زندگی منو سال ها تحت شعاع قرار داد

    اعتماد بنفس و عزت نفس منو نابود کرد ،آنقدر که یادم رفته بود چقدر توانمندی دارم

    چقدر متعهدم چقدر خوب میتونم کارهارو مدیریت کنم و از پس خیلی از کارهای تمرکزی بربیام چقدر توانمندم تو مسائل علمی چقدر کنجکاوم نسبت به جهان اطراف و بهبود خودم و مسائل روانشناسی چقدر پای حرف هام وایمیستم و….

    چطور باهاش مواجه بشم چطور احساساتم کنترول کنم تا هر وقت فکر کردن بهش حالم آنقدر بد نکنه

    البته اینکه انقدر باهاش به تضاد میخورم تو این هفته نشون میده که وقتشه

    باهاش مواجه بشم

    وقتشه قدرتش تو ذهنم بگیرم

    وقتشه اجازه ندم هیچ چیز آنقدر غم به دلم وارد کنه

    وقتشه نذارم چیزی منو از مسیر توحیدی ،امید ،ارامش،شادی دور کنه

    نمیدونم کی بتونم باهاش مواجه بشم

    امیدوارم خدا کمکم کنه تا این چالش هم پشت سر بذارم

    درس امروز برای من ،همکلامی با خدا بود ،دیدن جواب حرفم به سریع ترین حالت ممکن آخه چقدر احتمال داره من سوالی داشته باشم و دقیقا جوابش همون فایلی باشه که من رندوم انتخاب کردم ببینم ؟

    درس امروز شناسایی آشیل که هر دفعه سراغم میاد و مانعم میشه

    درس امروز ایمان به خدا و شناسایی شرک پنهان در وجودم و همینطور هدایت شدن به مسیر که توش عزت نفسم تحت تاثیر عوامل بیرونی نباشه

    میتونم بگم 40٪عزت نفس از دست رفتم به خودم برگردوندم، ولی بارها بارها نیاز به کار کردن داره

    من امروز به فال نیک میگیرم و از دل تضاد خواسته هام شناسایی میکنم من واقعا لایق زندگی بدون دغدغه فکری و اهمیت به افراد سطحی ام

    وقتی رو خودم کار کنم رو عزت نفسم کار کنم جایگاهشون از دست میدن در ذهنم

    زخم قدیمی ترمیم میشه و اجازه نمیده که حال من بد بشه

    خداروشکر که میتونم در برابر ناخواسته ها واکنش مناسب تری نسبت به قبل داشته باشم

    خداروشکر که خدا میخواد به عنوان بنده خودش باعث بشه هیچ ترس و نگرانی نداشته باشم ،با ترمیم کردن زخم های قدیمی و از بین بردن قدرت های دیگه تو ذهنم

    همه اینا تو مسیر بهبود من لازمه تا روح من سبک بشه و از بندهاش رها بشه برای خلق زندگی دلخواهش بدور از غصه دیروز

    نگرش متفاوت هم مدیون شمام استاد عزیز ،حتما که این نگرش جای بهبود داره اما به نسبت من گذشته و مسیر تکاملی ،احساس رضایت قلبی دارم که نگرش جدید به کمکم میاد تا کمتر خودم رو آزار بدم و مراقب خودم باشم

    ببخشید اگر بار پیام مثبت نبود ،چالش های مسیر رشد میتونه خوشایند نباشه اما حتما در جهت رشد فردی

    امیدوارم کمک کنه شما هم به درون خودتون مراجعه کنید و زخم ها و قدرت های غیر از خدا رو ،از بین ببرین

    و ایمان بیاریم که تنها قدرت جهان خداست

    اجرتون با خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 2007 روز

      فاطمه عزیزم سلام

      من هم به این قضیه رسیدم ک وقتی بسم الله میگی و میگی خدایا من میخوام تغییر کنم، من میخوام یه زندگی جدید ایجاد کنم برای خودم، من دیگه اینو نمیخوام، میخوام تغییر کنم و به ربوبیتش قسم، به همون حرفش ک گفته انا علینا للهدی، وقتی ببینه ک تو قلبا خوردی ب جایی ک میخوای تغییر کنی، دستت رو میگیره ک دیگه هدایت ها شروع میشه… اره فاطمه عزیزم، اون هدایت میکنه چون خودش گفته بر منه که هدایتتون کنم، و همون خودش کفته کیه ک مث من به قولاش عمل کنه؟ آره فاطمه قشنگم،جوابتو میده، تز یه خط زیرنویس تی وی، از یه فایل رندوم، از یه کامنت که در پاسخ به کس دیگری گفته شده، از حرفای دو نفر دیگه وقتی گوشتو میاره تو یه تیکه اشون بشنوی و دیدی!؟ تو میفهمی این برای من بود! میفهمیاین خود خدا بود! من دیگ میگم، این خود تو بودی ک صورتمو گرفتی رو ب روی خودت و باهام حرف زدی…

      فاطمه جانم، وقتی میری تو دل اینکه زندگیتو بسازی، به موقعه اش، واقعا به موقعه اش، یعنی زمانی که آمادشی، زمانی ک از برخورد باش نمیترسی،تیکه هایی ازت رو ک نیاز به اصلاح داره رو میاره جلوی چشمت و میگه حالا ک داری راست و ریست میکنی برای یه زندگی بهتر، اینم درست کن… و من عاشقشم. عاشق اینم ک مجبور نمیکنه،موقعی ک آماده ای بت میگه قضیه اینه، اینم حل کن.

      سپاسگزارم بابت کامنتت فاطمه جان ک باعث شدی اینا رو بنویسم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        Fatima گفته:
        مدت عضویت: 817 روز

        سلام به دوست خوبم ،امیدوارم خوب باشی

        چقدر پیامت فوق العاده بود !دقیقا درک منم از ماجرا همینه

        و واقعا جوری هدایت میکنه که قشنگ دست خدا رو ببینی تا ایمانت قوی تر بشه

        بهت بگه ،میبینی ؟صداتو می‌شنوم و یه جوری با هم داستان میچینیم که ایمان بیاری این بهترین راه بوده پس الکی غصه نخور و ایمان بیار که بعضی چیزا لازم بوده تجربه کنی تا واس امروز قوی تر و باایمان تر بشی

        ممنونم بابت پیام قشنگت که باعث شدی دوباره بهم یادآوری بشه خدا چقدر قشنگ تو زندگیم قدم گذاشته و دستم گرفته

        مرسی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    ماهان بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1393 روز

    تحسین میکنم دوست عزیزمون رو که چقدر خلاقانه این بازی رو ساختن . من هم ایده گرفتم و ورژن خودمو ساختم . یه دفتر زیبا اختصاص دادم و هرروز دنبال نکات مثبت هستم تا رکورد خودمو بزنم . رکورد تا الان 6 نکته بوده . البته کمالگرایی من اجازه نداده که خیلی از زیبایی ها رو ببینم و میگفت که نه این در اون حد نیست که تو بخوای بنویسی ولی در حالی که نکته مثبت ، نکته مثبته ! من دیشب کنترل ذهنم داشت از دستم خارج می‌شد ولی چشمم اقتاد به دفتر جدیدم و برش داشتم و به شدت حال منو عالی کرد . یعنی این دفترچه شکار نکات مثبت تا آخر عمر به ما سود میرسونه . همین سیستم رو برای موفقیت هام پیاده کردم . یعنی خدا چجوری در و تخته رو جور میکنه ! من اهرم رنج و لذت جدیدم این هست که آسان گیر تر باشم تا لذت ببرم و این اهرم من مه امروز روز اولش بود ، مصادف شده با شکارچی نکات مثبت شدنم . بزرگ‌ترین نتیجه ای که بنظرم میشه از آموزه های شما گرفت استاد همین احساس خوشبختی و توی بهشت بودن هست . هیچی از این لذت بخش تر نیست که حالت واقعی خوب باشه از درون و از داشته هات چه ایفون 14 باشه چه دفتر و قلمت لذت ببری . همزمان باید روی ‌هدفی دیگه هم کار کنیم ولی اصل رو نباید یادمون بره . عاشقتونم ، کلی پیشرفت های عالی تو راهه و ذوق دارم تا با اشک شوق کامنتشون کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  5. -
    مصطفی جعفری سرابی گفته:
    مدت عضویت: 991 روز

    باز سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و مریم بانو عزیز

    یه نکته ای در مورد شکار نکات مثبت به ذهنم اومد که خالی از لطف نیست

    چند وقت پیش داشتم مستند راز بقا رو تماشا میکردم ؛که در اون فیلم که مهاجرت گوزن های یالدار رو نشون میداد؛راوی میگفت که فصل زاد ولد گوزن ها طوریه که روزی 12 هزارتا بچه گوزن به دنیا میاد و این آمار تقریبا زیادی هست اما فیلم بردار فقط از چند مورد تولد فیلم میگیره. و بیشتر دنبال شکار اون لحظه های هست که یه بچه گوزن به دنیا میاد و یه کفتار سریع زنده زنده اون بچه گوزن ها رو میخوره؛و این باعث شده که اکثر ما نسبت به کفتار ها حس خوبی نداشته باشیم هر چند او کفتارها هم خودشون واسه بچه هاشون پدر مادرهای مهربون و با گذشتی هستن؛

    حالا میخوام اینو بگم که این ما هستیم که تصمیم میگیریم چه چیزی های رو تو زندگی مون شکار کنیم و تو زندگیمون تجربه کنیم به همون اندازه که تو کشورمون چیزهای نا زیبا هست چیزهای زیبا هم هست؛و من مخاطبم بیشتر خودم هستم که مصطفی برای موفقیت سعی کن هر روز اتفاق های زیبا شکار کن

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  6. -
    امیر پیروز گفته:
    مدت عضویت: 3134 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش و دوستای گلم.

    شخصا می‌خوام بگم که صادقانه انسانی هستم که اینقدر از دیگران انتقاد کردم و فراموش کردم که واقعا دارم این روز ها تا جای که میتوانم جلوی خودمو میگیرم که ذهنم رو مثبت برنامه ریزی کنم.

    ولی واقعا ذهن من چموشه به قول استاد که فرمایش میکنم میگن من نمیتونم به چیزهای زیبا توجه نکنم چون ذهن خودمو تربیت کردم.

    باید اعتراف کنم که من با اینکه چند روزه دارم رو خودم کار میکنم ولی ناخودآگاه گاهی شروع به نق زدن و حال بدی میکنم. می‌خوام بگم رفقا مثل من نباشید هر جور شده ذهنتون رو تربیت کنید و خودتون آسان کنید برای آسانی ها . امیدوارم منم مثل استادم بتونم به صورت مداوم روزانه ذره ای پیشرفت داشته باشم و انسانی صبور و آرام و شاد باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    حسین عبادی گفته:
    مدت عضویت: 1842 روز

    بنام خداونده بخشنده و مهربانم

    سلام استاد سلام مریم بانو عزیز دوستتون دارم

    سلام بچه ها الهی که حال دلتون قشنگ باشه دوستتون دارم

    میخوام در مورد یه موضوعی حرف بزنم که چند روز پیش اتفاق افتاد من من تونستم شکار کنم اون نکته مثبتش رو..

    چند روز پیش حقوق واریز کردن من فیش حقوقی نگرفت بودم فقد پیامک اومد واسم واریز حقوق خدارو شکر کردم و سپاس گفتم..

    تویه فایل درسهای زندگی از یک بازی گفته بودم…این موضوع رو….

    امروز که داشتم میومدم بیام خونه سوار سرویس بشم مدیر کارخونه صدام کرد گفت حسین بیاااا باهم بریم خونه گفتم چشم بریم نشستم تو ماشین حرف شد و بهش گفتم من تویه مسیری قرار گرفتم که دیگه این چیزااا برام معنی نداره.و دارم روی خودم کار میکنم که تویه این مسیر ثابت قدم باشم به لطف خدا و از خدا میخوام که هدایتم کنه….

    حرف شد و حرف شد….

    بهش گفتم چند روز پیش که حقوق دادید اینجوری شده بود خیلی ازتون تشکر کردم و سپاسگزارتون شدم.

    و مننونم ازتون که تو اون ماه این پول بهم دادی که من بیشترین حقوق تویه بچه هارو داشتم این ماه که کمش کردید شاید اولش یکم بهم ریختم ولی بعدش که فکر کردم گفتم بابا دمشون گرم که اون ماه بهم این پول رو دادن و ازتون سپاس گزارم بینهایت و هر کسی از بچه ها میمود پیشم میگفتم دمشون گرم که کم کردن ولی اون ماه بهم دادن و من کارم خیلی راه افتاد این ماهم به لطف خدا حقوقم خوب بود مهم‌نیست…

    این چیزا میاد بجاششش اینقدر میاد که نگو نپرس…

    دیدم چیزی نگفت و فقد توضیح داد که داستان این بود و من بهش گفتم فدای سرتتت.شماها به لطف خدا زیاد به ما اضافه کار دادید ولی ما انسانیم و همیشه چیزهای خوب فراموشمون میشه یه کم لطفی که میشه اونرو بُلد میکنیم و تمام خوبیهارو فراموش میکنیم…

    و در اخر حرفام بهش گفتم از خدا کمک و هدایت میخوام و یاری میخوام تو این مسیر ثابت قدم نگهم داره و حرف مفت نباشم…

    استاد ازتون ممنونم مریم بانو ازت ممنونم بچه ها ازتون ممنونم

    در پناه رب نازنیم شاد سلام ثروتمند و عاقبت بخیر باشید…

    همچیز قشنگ میشه برای من الهی شکرت رب من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 2007 روز

      حسین جان سلام

      اتفاقا من هم تجربه ای دقیقا مشابه شما داشتم، اسفند1401

      من اصلا نمیرم تو گروه ها درباره اینکه کی حقوق میدن و چقدر میدن و چقدر کسر میکنن و اعتراض و فلان و…. رو ببینم. میگم حساب کتابا درسته، همین ک حقوقمیاد خداروصدهزار مرتبه شکر. خلاصه…. اسفند حقوق هارو ریختن و پسر! همه کم گرفتن! بعضی ها حتی در حد 900ت یا یه تومن و خرده ای! جارو جنجال بود! خواهرم بم زنگ زد گفت واریز کردن؟ گفتم آره! گف به من کم دادن! گفتم والا کم و زیادش رو نمیدونم، نمیدونم این چیزیک من گرفتم تو مقیاس کمه یا زیاد، اما برا من عالیه! گف شنیدی میگن دولت بودجه اش کم بوده و فلان….!؟ گفتن نه والا خبر دنبال نمیکنم. بعد ی سر رفتم تو گروه و دیدم مبالغ واریزی بچه ها اونقد بوده و من 6وخرده ای واریزی داشتم. خداروشکر کردم، خیلی زیاد. قرار شد حقوق هارو ترمیم کنن و پسر من دوباره فردا ک چشم باز، کردم دیدم 1 تومن دیگ اومده به حسابم. خیلی خیلی خداروشکر کردم. و اون ماه ماهی بود ک این پول اومد و خیلیم تایمش عالی بود. من دوره ای ک میخواستم رو هدایت شدم ک بگیرم. اصلا اون ماه خدا منو جوری برکت داد ک بهم میگف ببین برو اون دوره رو بخر، و ماه بعدش من 900 ت گرفتم. گفتم خدایا دمت گرم! من با اون پوله دم عیدی حسابی حال کردم و دوره ام رو هم خریدم و راضیه راضیم. و حسم بد نشد.و همون ماه درآمد من از چنلم رسید به 1 تومن!کفتم بابا عشقی، بابا دمت گرم… من چی میتونم بهت بگم ک تو کارت انقدر درسته؟ من 900 گرفتم و تو 1 تومن از اینور بم دادی…

      خدا خود عشقه، زمانبندی ها و کاراش بینظیره، وقتی حالت خوب باشه و تکیه کنی بهش…

      خدایا شکرت

      حسین جان مرسی ک با کامنتت باعث شدی من این مورد رو یاداوری کنم و ایمان خودم قوی تر بشه و یادم بمونه ک باید حس خودم رو خوب نگه دارم و این یعنی توکل، وقتی حسمون خوبه و نگران نیستیم، درواقع داریم میگیم مشتی، همه چیز، ک زیر نظر توئه و کار تو هم ک درسته، پس چ دلیلی داره ک من حسم بد باشه؟ و خدا کاراتو برات میکنه چون تو اجازه دادی ک فرمون دستش باشه.

      خدایا عاشقتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حسین عبادی گفته:
        مدت عضویت: 1842 روز

        بنام خداونده بخشنده و مهربانم

        سلام فاطمه خانوم

        خداروصد هزار بار شکر خدا خیلی کارش درست و هیچ وقت دیر نمیکنه.

        این مایم که صبرمون کمه و هر وقت یه تضاد به ظاهر بد برامون رخ میده زمین و زمان رو باهم یکی میکنیم….

        اونجاست که باید ایمانمون رو نشون بدیم اونجاست که باید توکلمون نشون بدیم.اونحاست که باید حرف مفت نباشیم اره فاطمه خانوم

        در پناه رب نازنین سلامت شاد و ثروتمند باشی….

        الهی که حال دلت همیشه قشنگ باشه و لذت ببری و روز به روز افزتیش مالی داشت باشی در پناه جان جاناااا

        در پناه رب باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2288 روز

    به نام خدا

    سلام به همگی دوستان واستاد عزیزم

    شکارچی نکات مثبت باشیم.

    بریم سراغ اصل مطلب

    من دوست دارم نکات مثبتی که روز شنبه برآم از صبح تا شب اتفاق افتاد رو بنویسم واقعا روز شنبه بهترین روز عمرم وشادترین روز عمرم بود.

    صبح که بیدار شدم رفتم در مرغهامون رو باز کردم خداروشکر میکنم هر روز به خاطر مرغهامون که هر روز تخم میزارن.

    دوتا از جوجه مرغهامون حالشون بد بود همسرم گفت ماست وسیر رو قاطی کن بده بهشون شاید مسموم شدن چیزی خوردن دخترم رفت از مادر شوهرم گرفت اورد بهشون دادیم اونا رو جدا کردیم

    بعدش مستاجر مهربان وعزیزم برنج اضافی که مونده بود از مهمانی دیشب رو برای مرغهامون اورد منم سیر وماست وباهاش قاطی کردم دادم بهشون جوجه مرغها در حد مرگ بودن دیگه امیدی بهشون نداشتم نتیجه رو اخر بهتون میگم

    ازین که امروز هم مرغهامون غذا گیرشون اومد خدارو شکر کردم منم برای اینکه محبت ایشون رو جبران کنم هرازگاهی تخم مرغ تازه هدیه میدم .

    بعدش دوتا تخم مرغ اصل وتازه وطبیعی رو تو روغن سرخ کردم با سماق خوردم واقعا خوش مزه وعالی بود

    بعدش برای دخترم هم درس کردم واونم خورد وازم تشکرکرد با عشق این کار رو براش کردم

    یه جوجه غاز خوشگل همسرم از روستا اورده بقیه بچه های غاز تو تخم مردن این یکی زودتر از همه از تخم درومده بود همسرم اورد خونه تا بقیه سراز تخم در بیارن ولی نشد واین جوجه غاز خوشگل مهمان خونه ما شد وما با عشق بهش میرسیم بهش یونجه ودون خوشمزه میدیم میخوره چقدر لحظات عالی وخوب ولذت بخشی رو با جوجه غاز مهربون داریم میگذرونیم فکر میکنه ما مادرشیم همش پشت منو دخترم راه میره ومیدوه با سرعت وقتی پیشش نمی شینیم سرو صدا میکنه وما رو صدا میکنه واقعا حیوانات انرژی مثبت‌ خالص دارن

    اون‌روز بعد پانزده روز جوجه رو بردیم روستا پیش مادرش گفتیم گناه داره همسرم میگفت میره دنبال جوجه بقیه غازها ولی اونا نمیزارن پیششون دلم براش سوخت ولی جوجه ها طورین که پیش هر کی بزرگ شن یا به کسی عادت کنن اونو مادر خودشون میدونن بردیم روستا ولی غازی کوچولو دنبال ما اومد پیش غاز ها ومادرش نرفت اونا رو نشناخت

    راستی بچه‌ها غازی ازحرکت ماشین میترسید وحالش بد شده بود چقدر ما خندیدیم سرشو از قوطی دراوردیم دیدیم از ترس داد میزنه گذاشتیم تو کارتن بخوابه هرچی ازین غازی خوشگل بگم کم گفتم

    بعد صبحونه تو سایت بودم ومطالب دوستان رو خوندم

    ظهر مرغ خوشمزه با کمی برنج پختم عالی شده بود خداروشکر کردم به خاطر غذایی که پختم با عشق ودخترم خیلی ازش تعریف کرد

    سریال یانگوم رو گه داره بازپخش میشه رو با دخترم دیدیم چقدر من عاشق این سریال هستم چقدر یانگوم دختر عالی هست وفقط طبق قانون عمل می‌کنه من عاشقانه وبا دقت روی رفتارهای شخصیت های این داستان تمرکز دارم وچیزهایی که یاد گرفتم رو درین چند سال با قانون تطبیق میدم عشق وعلاقه یانگوم به یادگیری وکسب مهارت عالیه واین دختر خیلی آرام ومثبت ودرستکار هست وعاشق یادگیری وکسب مهارت

    بعدش دخترم اومد با یه سطل گفت حدس بزن توش چیه گفتم نمیدونم باز کردم دیدم دو تا جوجه اردک خوشگل همسرم از شنبه بازار خریده بزای اینکه غازی تنها نباشه وبه اونها عادت کنه اولش غازی چند دقیقه اول بهشون نوک زد که همون اول حساب کار دستشون بیاد که این رئیس هست بعدش اردکها اینقدر گرسنه بودن به نوک زدن این توجه نکردن ودر حال خوردن بودن

    دخترم گفت بابا گفت زود حاضر بشین میخوایم بریم گردش منم زود دون واب جوجه هارو گذاشتم وزود حاضر شدم خیلی خوشحال بودم غذای همسرم رو هم برداشتم تو راه بخوره

    سوار ماشین شدیم مادر شوهر وپدرشوهرم هم بودن سلام کردم بااینکه چند روز بود باهاشون حرف نمیزدم اصلا دیگه ناراحت نبودم

    بهشون غذا تعارف کردم یه تکه گوشت مرغ بهشون دادم خوردن

    همسرم بنزین زد

    به اونم دادم اون کمی عصبانی بود ولی من اینقدر حالم خوب بوداز غر زدنهاش حالم بد نشد وقتی پیش مادر شوهرم از من گله کردقبلا بود میگفتم مادرتو دیدی باز شروع کردی؟

    اسپیکر رو روشن کردم واهنگ شاد گذاشتم

    پدر شوهرم گرسنه اش بود تخم‌مرغ‌ وگوجه با نون آورده بود داشت میخورد گفت بخورین شما هم گفتم ما خوردیم ساعت سه بود گفت برای شوهرم و زنش لقمه بگیرم گرفتم دادم خوردن بقیه شو خودش خورد

    راه افتادیم جاده همه‌جا سرسبز ورویایی بود هوا گرم بود باد خنک از شیشه بهمون میزد

    رسیدیم نزدیک رودخانه ارس یک روستای زیبای با امکانات داره پدرشوهرم با همسرم رفتن یک مغازه قصابی که گوسفنده زنده سر میبرن وگوشت درجه یک واصل داره یه میلیون پول گوشت شد گوشت بره تازه بود یک گوسفند هم بیرون بسته بودن من بهش نون دادم پدر شوهرم حساب کرد پدر شوهرم واقعا دست ودلباز هست

    به پیشنهاد من رفتیم کنار رودخانه ارس چقدر زیبا ورویایی بود ومواج چقدر من حسم عالی بود انگار در بهشت بودم انگار هیچ غمی در دنیا من نداشتم مثل بچه ها فقط لذت بردم عکس گرفتم با دخترم واب بازی کردیم

    همسرم با پدرش اینا دنبال جایی برای نشستن وهیزم جمع کردن بودن ومادر حال عشق بازی

    رفتیم کنار کشتی یک مرد میانسال خوش برخورد ومهربان بود قیمت سوار شدن به کشتی رو پرسیدم با عشق جواب داد

    یک دختر زیبا در کنار رود بازی میکرد گفت از مراغه آمدن خیلی دختر خونگرم بود بااینکه سنش کم بود بدون خجالت با من حرف زد از مرد پرسیدم تاکجا اب امن هست ودخترم ومن میتونیم بریم راستش من ترس داشتم برم جلو حتی یه‌ متر چون چند نفر غرق شدن تو رودخانه قبلا

    مرده شلوارشو ز بالا ورفت تا دوسه متری داخل آب ومن خیالم راحت شد وبا دخترم رفتیم داخل آب نیم ساعت بازی کردیم

    بعد رفتیم دنبال همسرم اینا تا باهام سوار کشتی بشیم

    وقتی رسیدیم دیدیم رفته دنبال هیزم مادر شوهرم اینا روی پتو نشسته بودن همسرم اومد گفت اینجا باد میاد برای کباب درس کردن خوب نیس جمع کنید بریم جای دیگه

    ساعت پنج ونیم بود رسیدیم یه جای سرسبز پر در درخت وزمین سرسبز ومرزعه یونجه

    همسرم اتیش درس کرد منم رفتم کمی توت قرمز یا همون شاتوت خوردم توتها از بس رسیده بودن از درخت پایین میفتادن زمین پر توت بود فراوانی موج میزد یه مشت هم برای مادرشوهرم بردم چون خودش نمیتونه سنگین هست

    رفتم کمی برای غازی واردک ها یونجه چیدم مزرعه برای دوست همسرم بود مشکل نداشت

    پدرشوهرم برای اسبمون علف تازه چید

    همسرم گوشت رو سیخ کرد اتیش درس شد کبابها رو رو زغال اتیش گذاشت منم نون رو آماده کردم

    آماده شد جاتون خالی من گوشت به اون خوشمزه گی نخورده بودم گوشت بره خالص بود چه گوشتی داشت مثل پنیه نرم دنبه اش چقدرحال داد

    همسرم چون پدرش دندون نداره با سنگ گوشت اونو کوبید سیخ کرد چقدر همسرم خانواده شو دوست داره وبهشون احترام قائل هست اونا هم اینو خیلی دوست دارن

    پدر شوهرم با عشق خورد برای اولین بار دنبه هم خورد وکیف میکرد ومیگفت گوشت هم خوردم دنبه هم خوردم وما هم میخندیدیم

    همسرم شیفت شب بود باید زود جمع میکردیم راستی چای آتیشی هم درس کردیم من برای اونا چای ریختم با عشق

    حرکت کردیم بازم اهنگ گذاشتم خیلی حالمان خوب بود از بس گوشت خوردیم واقعآ مزه داد

    وسط راه اب چشمه پر کردیم وخوردیم

    آهنگ آقای راغب که همسرم دوست داره رو گذاشته بودم دوست دارم پاشم از خواب و تموم شه دردامو وزندگی کنم دیگه با خیال اسوده …

    واقعا همه چیز عالی بود همسرم چون ناهار دیر شده بود کمی بد خلقی میکرد ولی من ازبس حالم خوب بود اونم حالش خوب شد وهمه لذت بردیم قبلا بود همه چیز ومن خراب میکردم ولی من امروز همش میخندیدم

    بالأخره رسیدیم خونه

    اول رفتم سراغ مرغها دونشون دادم اومدن خوردن دیر بود سرجاشون رفته بودن تا صدامون رو شنیدن اومدن

    بعد رفتم سراغ جوجه مرغ ها تو راه پله باورتون نمیشه حالشون خوب شده بود اب گذاشتم خوردن تشنه بودن ماست وسیرو برنج اونارو از مرگ حتمی نجات داده بود خداروشکر خیلی خوشحال شدم

    همسرم رفت شرکت

    من اومدم چای تازه درس کردم خوردیم

    بعدش از دیروز که حنا آماده کرده بودن زدم کف دستام وزانوهام چون خوندم که برای درد زانو خوبه یکی دوساعت بعد شستم روی بازوم طرح گل زدم ولی زیاد پررنگ نشد

    ولی کف دستم خیلی پرنگ شد حنایی خوشکل

    بعدش خانم مستاجر کیک اورد من صبج بهش وانیل داده بودم بعدشم دلمه برگ مو اورد مهمون داشتن

    اخر شب هم زنگ زد گفت ببخشید اگه سرو صدا هست مزاحم خواب شما شدیم چقدر این خانم عالیه وبه آدمها احترام قائل هست واقعا خداروشکر کردم که مستاجر عالی داریم

    کیکو تو تابه روی گاز درس میکنه عالی اونروز هم شیرینی کشمشی درس کرده بود برای دخترم هم کتاب قصه خریده بود مداد رنگی و تل مو

    وافعا خداروشکر می‌کنم من خودم این مستاجرمون رو جذب کردم ما اذری هستیم از خدا خواستم یک مستاجر فارسی زبان که بچه نداشته باشن خودشم اهل تهران باشن بفرسته وخداوند فرستاد درسته اهل قزوین هستن ولی فارسی زبان هستن واینجا غریبن وخیلی هم انسانهای مهربان هستن

    استاد من ساکن کلیبر تبریز هستم فکر کنم شما اومدین قلعه بابک واقعآ کلیبر هم زیبا وسرسبز هست ومن خوشحالم که در یک شهر توریستی زیبا وپاک وتمیز زندگی میکنم وخوش حالم که شما هم اینجا یک روزی اومدید ولذت بردین

    اینم یک روز رویایی وشکار نکات مثبت برای من بود

    خدانگهدار همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      محجوبه گفته:
      مدت عضویت: 2137 روز

      سلام الهام عزیزم

      چقدر زیبا توضیح دادی چقدر قشنگ و با جزئیات به اطرافت نگاه میکنی.چقدر لذت بردم از کامنتت.چه خوبه که خوب داری رو خودت کار میکنی.چقدر من اذربایجان رو دوست دارم.امیدوارم همیشه و همواره همینقدر پر انرژی باشی و خنده رو لبات باشه.از دور میبوسمت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فاطمه پارسا گفته:
    مدت عضویت: 2259 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم

    مریم بانوی عزیز

    و دوستان گلم

    خدایا سپاسگزارم

    که توفیق دومین کامنت رو دارم در این فایل زیبا

    حتما برای اکثر دوستان پیش اومده که هر جای کره خاکی که هستیم همین که در موضوعی اشراف پیدا می‌کنیم یا به تضادی برخورد یا متعهد به انجام تمرینی میایم تو سایت می‌بینیم که استاد جانان فایلی در مورد اون موضوع گذاشتن

    چندبار برای من پیش اومده و خداروشکر میکنم بابت این همزمانی

    من از چندهفته پیش تصمیم گرفتم یه تعهدی بذارم برای خودم که بیشتر و بهتر روی باورهام کار کنم دو فصل از تحول زندگی من رو گذروندم و نکات عالی که خیلی هم سخت بود چون کل فایلها از اول تا آخر عالی هستن نوت برداری کردم بعد تصمیم گرفتم ازین حدود 60 صفحه رو باز نکات کلیدی ترش رو در دفتر باورسازی بنویسم و با صدای خودم ضبط کنم و هر روز و روزی چندبار گوش بدم تاااا ملکه ذهنم بشه خداروشکر میکنم بابت این ایده و تصمیمی که گرفتم عملی کنم نجواها میومد که چه کاریه همینطوری که داری میخونی کافیه ..خیلی زیاده کلی زمان میبره خلاصه که گفتم نه تصمیم گرفتم باید انجامش بدم چون میخواستم ضبط کنم باید مرتب ،خلاصه وار تر و کلیدی می‌بود …زمان بر بود ‌ولی ارزششو داشت روزی که تموم شد جمع بندی فرداش رو برنامه گذاشتم برم تو فضایی که در هفته دوسه بار صبح ها میرم و ریلکس میکنم و کلی حس خوب میگیرم ضبط کنم کوه های پله کانی آبشار آب صدای پرنده هاس فوق العاده ست و گفتم این مکان و فضا برای ضبط عالیه که بشه زیر صدای خودم که هر بار با شنیدنش حس خوب بگیرم این هم ایده ای بود که اومد.. خلاصه که صبح شد و خواستم آماده شم نگم از نجواها که نمیخواد تو خونه ضبط کن الان اونجا شلوغه کسی باشه نمیتونی راحت ضبط کنی و …. ولی با لبخند گفتم میرم هر چی خدا بزاره سر راهم همون میشه و رفتم وای خدای من عالی بود فقط صدای آب بودو پرنده ها نسیم خنک باد رفتم بالا کل شهر دیده می‌شد نشستم و چند قلوپ آب خوردمو با یاد نام خدای عزیز شروع کردم به ضبط حدود 50 دقیقه نان استاپ و پشت سر هم نکات کلیدی و باورهای ناب رو ضبط کردم و بعد از تمام شدن یه نفس عمیق کشیدم و خداروشکر کردم بابت انجام قسمتی ازین تعهد… تصمیم گرفتم هر روز چندبار گوش بدم فوق العاده شده من قبلا فایل ضبط کردم ولی با این کیفیت و حس عالی نبوده برای همین هر بار گوش میدم خیلی برام لذت بخش و تصمیم وتعهدم این بود در طول روز توجه و تمرکزم روی نکات مثبت باشه و فایل ضبط شده رو گوش کنم که دیدم استاد یه همچین فایلی گذاشتید که شکارچی نکات مثبت باشید و واقعا انرژیم مضاعف شد برای انجام تعهدم …

    حالا بریم سراغ نتیجه ها

    ینی استاد چی بگم ازین قانون و نتایج فوق العاده ش واقعا سپاسگزارم که این مسیر عالی رو برای ما روشن و واضح کردید که دقیقایه هفته از انجام تعهدم گذشت که از صبح تا شب باید احساسم عالی باشه و فرکانس عالی بفرستم چون من قبلا حس وحالم خوب بود و یه ساعت‌هایی از روز پایین میومد ولی یه جا از طریق یه فایلی شنیدم که حس و حال باید عالی باشه شور و اشتیاق باید زیاد باشه تا فرکانس عالی بفرستی مثل بچه ها باید رها باشی و از تک تک لحظات لذت ببری سعی کردم همین مورد رو حتما انجام بدم از صبح تا شب باید احساسم عالی باشه و خدای سریع العجاب چقدر سریع پاسخ میده هر روز یه اتفاق عالی یه خبر خوب که من رو خوشحال‌تر و رهاتر می‌کرد عالی ترینش جور شدن مبلغ 200 میلیون تومن بود که باید برای قسمتی از ساخت خونه پرداخت میکردیم ک اصلا هیچ موجودی نداشتیم چون پرداخت‌ها قبلا انجام شده و واقعا چیزی برای پرداخت دیگه نداشتیم و به طور معجزه وار سازنده با همسرم تماس گرفت و گفت تصمیم گرفته سقف هفتم رو بزنه و چون ما مالک زمین هستیم ساخت هوایی رو هم سهم داریم میتونیم واگذار کنیم و اون مبلغ مورد نیاز براحتی جور شد ‌و واقعا خداروشکررر کردم با اینکه همسرم تو اون چند روز خیلی نگران بود که چطور میخواد جور کنه ولی من داشتم تعهد و تمریناتم رو با حسی عالی انجام می‌دادم و گفتم اگر قانون اینه درست میشه از یه جایی ولی واقعا تا این حد نمیدونستم ….

    چقدرررر این جهان بر اساس این قوانین درست کار میکنه ‌ و چقدر قشنگ و به موقع جواب میده

    مصمم تر از قبل با ایمانی قوی تر دارم پیش میرم و خداروشکر هزاران بار شکر میکنم بابت وجود این قوانین بابت آگاهی ازین قوانین

    بابت استاد عزیزم که چراغ راهمون شد

    در پناه الله یکتا شاد باشید و مصمم در اجرای قوانین بدون تغییر خداوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    محسن فصاحت گفته:
    مدت عضویت: 861 روز

    سلام

    به یادآوردن لحظات شیرین زندگی

    امروز یک ایده بهم الهام شد دلم نیومد با شما به اشتراک نگذارمش و اون اینکه ما بیاییم عروسی‌ها مسافرتها مهمونی هل لحظه سال تحویل و گرفتن عیدی را به یاد بیاریم میتونیم از آلبوم‌های عکس خودمون یا دوستان یا بستگان استفاده کنیم و آگاهانه به یاد بیاریم جاهایی که بهمون خوش گذشته و شاد بودیم و دوباره و چند باره بیادش بیاریم و از آنجا که

    خنده بر هر دردی دواست

    با تازه نگه داشتن لحظات شاد پیروزی و شادی عشق محبت نگرش زیبا و احساس خوب را دوباره به زندگی دعوت کنین و با بیاد آوردن زیبایی ها ذهنمان را تربیت بدهیم و پرورش بدهیم برای فیلتر کردن نکات مثبت و جذب کنیم تجربه های شیرینی که قبلا لمسشان کردیم و برایمان از قبل بدیهی بوده

    با این کار عادت می دهیم ذهنمان را برای جلب نظرمان روی زیبایی‌های بیشتر و اثر گذاری بیشتر

    مثلا وقتهایی که پول دریافت کردیم و با هر بار یادآوری شکرگزاری و سپاسگزاری و قدردانی بیشتر

    در ضمن قوه تخیلمان نیز بیشتر می‌شود و می‌توانیم

    با به یادآوردن لحظات فوق‌العاده زندگی و کانون تمرکز و توجه به آنها که من همانی هستم که این موفقیت ها را در گذشته داشتم با تصویر سازی ذهنی و با این باور که برای ذهن از قبل منطقی کردیم با یادآوری اتفاقات خوب گذشته که بله می شود همچنان که در گذشته شده است و اینگونه روی ریل شادی و نکات مثبت قطار زندگی ما در حال حرکت است

    و نباید اجازه دهیم

    قطار سرعت به سوی ثروت درجا بزند بلکه دائما با احساس خوب و تمرکز و کانون توجه به زیبایی ها و یا دیدن فیلم‌های شاد خواندن جک و رفتن در دل طبیعت حتی آب دادن به گلها و هر چیز کوچک و بزرگی که نگاه ما را به شادی نگه می دارد و اینگونه است که با توقف و ماندن در احساس خوب سرعت قطار زندگی ما به سوی نعمت‌ها بیشتر و بیشتر می شود.

    موفقیت روز افزون و شادی بیشتری را برای تمامی اعضای این سایت زیبا آرزومندم

    در حال نوشتن این فایل بودم که یک پیامک واریزی داشتم

    و در حال خلاقیت هستم که چطور بیشتر بتونم توجه به نکات مثبت بیشتری داشته باشم با راهکارهای ساده و کاربردی به گونه ای که امیدوارم انشاالله این تمرین سبک زندگی ما باشد.

    تا توجه کنیم به داشته هامون و بیشتر با روح خودمون در صلح باشیم.

    مهمترین شخص زندگی شما خود شما هستید.

    همتون لایک دارین چون به این سایت دعوت شدین و این بهترین هدیه و زیبایی از طرف خداوند به ماست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای: