«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-11.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2014-07-10 13:27:512020-10-19 00:19:31«الخیر فی ما وقع» در شعر پروینشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
15 دی ماه سال 1399
من امشب تونستم لپتاپی که سال ها دلم میخواست داشته باشمش رو بخرم. خدا دستان توانمندش رو امشب برای من فرستاد و منو به خواستهام رسوند خواسته ای که سالها توی ذهنم بود ولی بخاطر منطقی فکر کردنم نمیتونستم بهش برسم.
دیشب حال خیلی خوبی نداشتم و دلیلشم بحث ها و اتفاقات بدی بود که دیروز پیش اومده بود یهو قبل خواب یه حسی بهم گفت بیام و این فایل الخیر فی ما وقع رو گوش بدم (تازگیا همه سعیمو میکنم به صداهایی که از درونم میشنوم توجه کنم و سریع بهشون عمل کنم تا راه رو برای شنیدن صدای خدای درونم باز کنم) خلاصه هندزفریمو زدم تو گوشام و شروع کردم.
فقط گوش کردم سه بار هم گوشش کردم. هم خوشحال شدم که بالاخره فهمیدم اشتباه کارم کجا بوده هم ناراحت شدم که چرا بازم نگاهم به دست بنده های خداست و چرا اونهمه بزرگی خدا رو یادم رفته بود.
یادم افتاد اونی که روزی رسون منه و هیچ غیرممکنی براش وجود نداره خدای منه، نه خانوادم یا بقیه آدما، یادم افتاد که هر قدمی بخوام بردارم خودش همراه و حامی منه و اصلا مهم نیست که بقیه آدمای دور و برم با من موافقن و کمکم میکنن یا نه!
یادم افتاد اگه میخوام با ایمان باشم اگه میخوام انسان یکتاپرستی باشم باید روی اون حساب کنم نه روی آدمای دور و برم.
یادم افتاد الخیر فی ما وقع هست و خدا خودش میدونه چه اتفاقات بدی رو باید تجربه کنم تا درس بگیرم ازشون و حتما در کنار این اتفاقای بدی که تجربه کردم اتفاقای خوبی قراره برام بیفته، یادم افتاد نباید اینقدر ناراحت باشم اگه این اتفاقای بد برای من نیفته من بزرگتر نمیشم من یادنمیگیرم روی خدا حساب کنم من باید قبول کنم که به مسائل نچسبم رهاشون کنم باهاشون خودمو اذیت نکنم و به خودم بگم حتما خیر و خوبی پشت این مسائل هست که من نمیبینمش دیشب واقعا این فایل حال و هوای منو عوض کرد و منو از زیر اونهمه فشاری که به روح خودم داشتم میاوردم آزاد کرد. واقعا منو آزاد کرد واقعا اشک شوق میریختم و با زبون قلبم با خدای خودم حرف میزدم🌙✨
امروز از صبح که بیدار شدم مثل ادمی بودم که انگاری دیگه هیچی براش مهم نیست میدونه چی میخواد ولی اگه آدما اونو بهش ندن براش مهم نیست چون خداییو داره که هرچی بخواد رو بهش میده از یه راهی میده مهم نیست از دست کی _ ولی میده. من امیدوار بودم امید من فقط به خدایی که میپرستم بود.
صبح تا حالا مدام تو ذهن خودم گفتم خدای من هیچ محدودیتی براش وجود نداره خدای من میتونه هرکاری رو که ازش بخوام برای من انجام بده. مدام سعی کردم تو ذهنم بگم « خدا که هست » خودشم میده….
و هر اتفاق بدی میفتاد بعد چند لحظه خودمو کنترل میکردم و میگفتم این محدودیتا فقط توی ذهن و دنیای منه خدا هرکاری که ازش بخوام رو میتونه برام انجام بده خدای من هیچ محدودیتی نداره و قدرتش از همه چیز و همه کس بیشتره
از دیشب که کلی فکر کردم و همه سعیمو کردم که بگم خدای من میتونه و بینهایت دست داره ، مثل من یا بقیه آدما نیست که تواناییهاش محدود باشه، بالاخره امشب به چیزی که میخواستم رسیدم من افکارمو کاملا سالم و آگاهانه تونستم عوض کنم و بعد 24 ساعت به خواستم رسیدم…
واقعا همه منطق و افکار اشتباهم دنباله رو این حرف بود که نه نمیشه تا حالا نشده اینهمه سال نشده از حالا به بعدم همچین چیزی ممکن نیست ولی من فقط یه روز مدام و بدون وقفه ذهنمو کنترل کردم. مدام به تمام افکار منفی درونم گفتم نه من بنده خداییم که هیییییچ محدودیتی نداره هیچی هیچی
خیالت راحت تو به چیزی که میخوای میرسی و امشب رسیدم من به چیزی رسیدم که سالها خواهانش بودم ولی منطقم میگف نشدنیه و من در مقابلش وایسادم.
امروز هم تسلیم شدم و هم جنگیدم.
در مقابل تمام اتفاقات بدی که برام توی این روزا افتاد تسلیم شدم و تمام حرفاهای بدی که بهم زده شد رو نشنیده گرفتم و گفتم الخیر فی ما وقع و از اون طرف هم با تمام افکار اشتباهم که میومد توی ذهنم جنگیدم و توی ذهنم فریاد میزدم که خدای من هیچ محدودیتی نداره و منو به همه خواسته هام میرسونه و تمام این اتفاقات بد به رشد شخصیت من کمک میکنه.
خدای قشنگم ای خدای نامحدودِ من از تو بینهایت سپاسگزارم که دستان توانمند و مهربانت رو برای من فرستادی تا کمکم کنن قدم به قدم زندگی که دلم میخواد رو برای خودم بسازم و بتونم عزیزانمو به خواسته هاشون برسونم 🌝 واقعا دیشب فکرشو نمیکردم که امشب اینقدر خوشحال و آروم سرمو روی بالش بزارم ولی خدایا تو هوامو داشتی و بعد 24 ساعت حتی کمتر خواستمو دو دستی بهم تحویل دادی💛خیلی دوست دارم خدای قشنگم♥️
من دیگه الان خوب میدونم هروقت اتفاقات زندگیم باب میلم پیش نره واسه اینکه روحمو اذیت نکنم و بزرگی خدای خودمو به یاد بیارم کدوم فایل بیشتر از همه آرومم میکنه😌💖
خدای خوبم مثل همیشه ازت میخوام عشق به خودت رو لحظه به لحظه در دل من بیشتر و بیشتر کنی♥️
به نام الله یکتا
سلام به دوستان عزیزم
خدارو شکر میکنم و سپاسگذار سید حسین عباسمنش هستم که هر روزم رو دارم با این آگاهی ها سپری میکنم
خوب شرایط عالی دارم به واسطه باورهایی که با این آموزش ها ایجاد کردم این شرایط هرروز داره بهتر و بهتر میشه
هر روز دارم نمود این جهان مثل کوه است و فعل ما همچون ندا رو به عینه در زندگی خودم و اطرافیان میبینم
جهان هرروز داره بهم نشانه های میده از مسیر درست مسیر خوشبختی مسیر یکتا پرستی
و این فایل ارزشمند و این احساس استاد عباسمنش از این فایل واقعا منو به وجود نیرویی برتر نیرویی شگرف و قدرتمند راغب کرد که فقط از خودش بخوای از جاهایی بهت کمک میکنه که باور پذیر نیست و این بستگی به تمرینی داره بستگی به باوری داره که تو ایجاد کردی
این شهر خیلی احساس آرامش میده به من احساس این رو میده که زمستانی که به تضاد میخوری زمانی مسأله ای پیش میاد نگران نباش طلا قراره گیرت بیاد
اگه میبینی ی آدمی توی زندگیت هست که مثلا سر دشمنی داره یا هرچیزی که به گوشت میخوره صد درصد اون آدم به پیشرفتت داره کمک میکنه
مثل ی بنده خدایی که همسایه ما بود و هست ی نفر رفته بود پیشش سراغ منو گرفته بود که ی کاری براش انجام بدم مربوط به شغلم گفته بود نمیشناسم تو نگو اون آدمه کلاهبردار بوده حالا این همسایه ما فکر کرده این الان میره خرید میکنه خیر میرسونه به من ولی خداوند این خیر رو گذاشته سر راه من که کسانی که قراره توی زندگی من نباشن به راحتی توسط این دوستمون هدایت بشن به جاهای دیگه
و واقعا این که. الخیر فی ما وقع واقعا توی همه کارهای ما هستش چه پیشرفت های که میکنیم بعدش میبینیم که چقدر به نفعمون بوده اون حرکت چه تضادهایی که بهش میخوریم یا گره هایی که توی زندگی بهش میرسیم برای رسیدن به زر هست برای رسیدن به تجربه برای موفقیت در مراحل بالاست
ی کارمندی داشتم که شریک بودیم ی جورایی با هم یهو گفت میخوام برم حالا من یسری کارها داشتم و روی این آدم هم حساب کرده بودم و بلافاصله چون تجربه مشابه ای داشتم در اون زمینه تنها موندن بلافاصله بدون تردید گفتم برو من دیگه اون آدمه نیستم بگم توروخدا یا باج بدم به کسی بعد اون موفقیت های من بیشتر و بیشتر شد تمام سودهایی که بود برای خودم بود و چون تجربه مشابه ای داشتم تونستم خودمو جمع کنم ی مقدار سخت بود ولی اون تجربه دیگه منو پخته کرده بود درسشو گرفته بودم و به راحتی گذر کردم و بزرگتر شدم و خدارو شکر
اینها نتایج تمرین هاست نتیجه گوش دادن و شنیدن این فایل هاست
نتیجه شنیدن داستان پیرمرد که توی شرایط سخت گره گندمش باز میشه و به گنج میرسه
چقدر خداوند گره های رو باز کرده که ما به ی گنجینه از درک و فهم و یقین رسیدیم
خیلی سپاسگذارم استاد عزیز عاشقانه دوستون دارم امیدوارم سال جدید سالی پر از احساس خوب آرامش سلامتی ثروت که از درو دیوار براتون میاد ولی امسال از آسمون و زمین هم براتون بیاد هم برای شما هم برای دوستان
به نام آنکه با عشق گِل مرا سرشت
سلام آقا میثم، برادر توحیدی ام
خدا را سپاس که از دست و قلم شما پیغام رب ام رو دریافت کردم.
دیشب زیاد حال خوشی نداشتم و یه نفر رو مقصر این حال بد میدونستم، و هر چه میخواستم ذهن ام رو کنترل کنم که اینطوری نیست و هر چه اتقاق افتاده رو خودت جذب کردی و همه اتفاقات نتیجه افکار و باورهای توست ولی باورهای قدیمی بدجور سفت و سخت، دلشون نمی خواست تکون بخورند، برای همین رفتم خوابیدم که لااقل کمتر فکر کنم. صبح اومدم تو سایت مطمئن بودم خدای مهربونم همیشه نازم رو میکشه و نمیذاره حالم بد باشه. که به کامنت شما هدایت شدم و جوابم رو گرفتم.
اگه میبینی ی آدمی توی زندگیت هست که مثلا سر دشمنی داره یا هرچیزی که به گوشت میخوره صد درصد اون آدم به پیشرفتت داره کمک میکنه
گرچند من این رو میدونستم ولی لامصب این ذهن مگه قبول میکرد.
اون بنده خدایی هم که من اون رو مقصر میدونم، کلی به من نفع رسونده. و این نشان از ناسپاسی من داره، که همه این ها ترمزهای مخفی ای هستن برای پیشرفت.
میثم جان مررررسی بابت کامنت ارزشمند تان.
در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
برایتان سالی شگفت انگیز رو آرزومندم.
سالی پر از خیر و برکت و پیشرفت های صعودی با شیب بسیار زیاد.
موفق و شادکام.
با سلام و ضمن عرض تبریک سال نو بهاری شکوفا خدمت همخانواده عزیزم سرکار خانم یوسفی عزیز
همه این چیز هایی که من بیان کردم و همه این مساله ای که ما داریم باز اگه ی مقدار با خودمون صادق باشیم برمیگرده به خودمون
چرا اصلا ما همچین ادم هایی رو میبینیم
بغیر از اینه که تمرکزمون رو از خودمون برداشتیم گذاشتیمن روی رفتار ناخوب کسی دیگه
بغیر از اینه که ما ورودی هامون رو کنترل نکردیم و این ادم ها ساخته شدن
بغیر از اینه که در مسیر پیشرفت و هدایت خداوند حرکت نکردیم و اگه حرکت میکردیم جهان یا موقعیت ما رو عوض میکرد و هدایتمون میکرد به مسیری پر از انسان شگفت انگیز و یا اونقدر مشغول لذت بردن از خودمون مسیرمون و پیشرفتمون میشدیم که اصلا اون ادم رو نمیدیدم
خوب این ادم بوده هست و به رفتار هاش هر چند بیشتر امکان داره ادامه بده
اما بغیر از اینه که ما خدایی رو باور کردیم که گره ی درست رو توی زندگیمون باز میکنه و اون ادمه نمود خیر و برکت توی زندگیمون میشه
بغیر از این مگه نیست
بزرگان ما بعضی وقت ها حرف هایی از روی تجربه دارن که به ما میگن که خیلی ارزشمنده
مثلا من مادرم ی روز ی حرفی بهم زد گفت اگه دیدی توی فامیل دورتو خلوت کردن بها بهت ندادن زیاد با هم گرم گرفتن تورو تحویل نگرفتن به این فاصله ادامه بده رهاشون کن به حال خودشون بزار و بعدا میبینی که چطور به سمت تو میان منظورش همون اعراض کن نگران نباش که تنهایی از تنهاییت لذت ببر حتما نباید اون ادما توی زندگیت میبودن
حتما خداوند ی جوری مسیرتو کج کرده تا با خودت بیشتر اشنا بشی تا خودت تنها از گنجت لذت ببری
بعدا اون ادم ها میان توی زندگیت و میپرسن که چطور اگه نیان هم اونقدر ادم هایی با باورهای همسو با تو میان که سرعت موفقیت و لذت زندگی کردن تو رو بیشتر میکنن
همه این هایی که گفتم همه اینهایی که توی شعر پروین اعتصامی هستش همه نگاه های قدرتمند توحیدی و قدرت دادن به نیرویی ماورا طبیعه به اسم خداوند هست
چرا پیرمرد داستان ما میره گندم رو از اسیابون گدایی میکنه و از خداوند سپاسگذاری میکنه ؟
چرا طلب گره گشایی از خداوند میکنه و گره رو خداوند به شکل خودش با تضاد براش باز میکنه
این قدرت خالقه این قدرته ربه این قدرتیه که باور به خداوند و نیروی اون به ادم و شرایط زندگی ادم میده
خدایا شکرت گره های زندگی ما رو جوری باز کن که با وجود نازنینت بیشتر اشنا بشیم
به نام خداوند پاک کننده و مهربان
سلام خدمت استاد عزیز
سلام خدمت خانم شایسته مهربان
سلام خدمت هم دانشگاهی های عزیز
از خداوند مهربان و هدایتگر سپاسگزار بخاطر این همه نعمت و حال خوب از خدا تشکر میکنم برای مسائلی که در زندگی ام به وجود اومد تا من به فکر تغیر به فکر پیشرفت و به فکر اموزش دیدن بیفتم تا هدایت بشم به این مکان مقدس
تا با بالاترین حد از خوشبختی رو برو بشم و خواسته هایی با بالاترین استاندارد و کیفیت در وجود من شکل بگیرد وقتی زندگی استاد عزیز رو میبینم انصافا به به چه چه جاری میشه برزبانم لبخندی روی لبانم مینشیند و کیفور میشم حسابی و میگم عجب سلامتی عجب ثروتی عجب روحیه ای عجب حس حالی عجب روابط عاشقانه ای عجب محصولاتی عجب مشتریانی عجب خانه و کاشانه ای عجب ماشین هایی عجب موتور ها و چه مسافرت هایی چه ازادی زمانی چه روابط خوبی با مردم با خود و با خدا با جهان
به به به به خدایا منم میخوام خدایا شکرت شکر که چه استادی دارم چه الگویی دارم چه خواسته هایی و چقدر راحت میشه این راه رو رفت راه رفت رقصید خندید کیف کردم و هی نعمت ها بیشتر بیشتر بشه همینطور به اهداف رسید و در مسیر هم لذت برد نه اینکه رنج کشید
خدایا شکرت چقدر رابطم با تو خوب شده چقدر رابطم با خودم خوب شده به به به به
دست اورد های من در این مسیر که به لطف خدا طی کردم
ارامش بیشتر
حتی در شرایطی که بر وقف مراد نیست اگاهانه سعی میکنم که گوش کنم به صدای خدا که نتیجش تمام شدن همه چیز به نفع منه
شادی بیشتر
(با رقص بیدار میشم با رقص میرم سر کار با رقص کارم رو تموم میکنم و بارقص میخوابم شاید باورتون نشه)
رابطه فوقالعاده با خدای عزیزم
رابطه فوق العاده با خودم و خانواده و مردم و مشتریان عزیزم
پس در کل روابط خوب
سلامتی خیلی بیشتر
که حتی در طرز ورزش کردنم هم تاثیر داشت مثلا
وقتی فهمیدم استفاده استرویید منو از مدار سلامتی دور میکنه مصرفشو قطع کردم البته که به خاطر حس تایید طلبی هم بود که استرویید استفاده میکردم تا عظلاتم بزرگ تر بشه ولی خب هم دارم روی اون حس کار میکنم که دنبال تایید دیگران نباشم و کلاتایید دیگران رو حذف کنم و استرویید رو قطع کردم و سالم ورزش میکنم
پس سلامتی بیشتر از نتایجم هست
اعتماد به نفس که دیگه عالی شده در مذاکره با مشتریانی که قبلا در ذهنم خیلی گنده و( اشخاص بزرگی بودند رئیس کمپانی های بزرگ)
اعتماد به نفس و عزت نفس در شروع هر کاری وحمله به ترس ها
در ارتباط با جنس مخالف
حذف دسته چک در زندگی و کسب کارم
حذف وام از زندگیم و کسب کارم
حذف تخفیف در کسب کار
حذف حراج در کسب کار
حذف پول دستی که توحیدی رو در زندگیم جاری کرده که به خو دم افتخار
دونستن ارزش محصولاتم علمم خدماتم و گرفتن بهای این موارد در فروش محصولات و خدماتم و علمم و اگاهیم
رفیق شدن با خودم
شجاع شدنم
عملگرا شدنم به به با این ویژگیم که در من زنده شده خیلی حال میکنم اقدر استاد این عملگرا بودن رو در اموزش هاش بولد کرده که تمام فکرم اینه که شب که میرم جلو ایینه بگم مرسی محمد دمت گرم از دیروز بهتر عمل کردی و کلی ارزش خلق کردی کلی رو خودت کار کردی کلی مراقب ذهنت بودی
خدایا شکرت
اقا خلاصه چققققققققققققققدرررررررررررررررررررررر
داااااااااااررررررررررههههههههههههه خووووووووووووشششش میگذره به به
استاد عزیزم ازت ممنونم بابت اموزش های نابت خانوم شایسته مرسی که هستی متن هایی که بالای فایل ها مینویسی خیلی کمکم کرده ممنونتم
دوستان عزیزم انشالله شاد باشید
به نام خدای معجزه ها
یادگار 46
سلام استاد عزیز و مریم بانو
سلام به دوستان این مسیر
و رحمت بی نهایت به پروین اعتصامی
استاد بعد از چندین بار گوش دادن به این فایل واقعا اشکم دراومد
واقعا ادما چقدر عجولن
چقدر مشرکن
چقدر سقف توکلشون پایینه
من خودمو میگیماااااااا
وای استاد وقتی یاد اون روزا می افتم دلم میخواد از خودم فرار کنم
اما کجا
اخه؟
همه در ذهن من بودن و من بهشون متوسل بودم جز خدا
اووووه نگم فقط
از همکارا گرفته
از شریک عاطفی گرفته
از خانواده برادر گرفته
از همه وهمه
و برای همه هم آشناست چنان ضربه ای خوردم که استخونام قشنگ پودر شدن ولی ارزشش داشت
به چیزهایی الان رسیدم که باید اون اتفاقا می افتاد
دوباره دفتر کارمو راه انداختم و فروشم رشد کرد
دوباره سرپا شدم و باشگاه رفتم
دوباره چنان خندیدم که صدام تا ده تا کوچه اونورتر رفت
دوباره تمام مشتری هام اومدن سمتم و گفتن هیچکی مث تو فروشش عادلانه نیس
دوباره تمام چیزهای برندی که میخواستم به راحتی خریدم
اما نگم چی پیدا کردم
نگم به چی رسیدم
من خدایی رو پیدا کردم که توی سلول به سلول بدن من خونه کرده
من خدایی پیدا کردم که هم مشتری میشه هم میفروشه هم درآمد میشه هم لذت کار
من خدایی پیدا کردم که پدر شد که مادر شد که خانواده شد
من خدایی پیدا کردم که به من معنی زندگی و لذت واقعی رو فهموند
اصلا این خدا به من اعتماد به نفس داد عزت نفس داد
خود ارزشی داد احساس لیاقت داد
این چندماهه میفهمم زندگی یعنی چی
اون همه مدت فقط داشتم توی منجلاب و گرداب گندیده دست و پا میزدم
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
به والله به یکتایی خدا یک دقیقه حال الانمو با تمام اون عمرم و لذت هاش عوض نمیکنم
خدایی که من الان دارم و هر روز اینقدر عاشقانه داره بهم حال میده رو با هیچ چیزی در این جهان عوض نمیکنم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
سلام استاد عزیزم، مریم مهربونم و هم فرکانسی های گلم
روزشمار تحول زندگی ام برگ چهل و ششم
استاد جانم این فایل زیبا و ارزشمند شما منو یاد یکی از چالش های زندگی ام انداخت.
اولش ذهنم یکم مقاومت میکرد بنویسمش چون بر این باور بود که این عقایدت مخالف 99/9 درصد مردم جامعه ست و خیلی از بچه های قانون جذبی هم حتی چنین عقیده ای ندارند
اما گفتم : نه عاطفه، تو باید بنویسی، شاید این ماجرا الهام بخش یک عزیزی باشه بعلاوه این کامنت میتونه یک توحید عملی برای همه عزیزان میتونه باشه.
ماجرا از این قرار هست که من سالها قبل وابستگی شدیدی به خانواده ام داشتم. اون زمان که قانون نمیشناختم حتی گاها مرگ شون متصور میشدم و ساعت ها اشک میریختم
همیشه توی دورهمی های خانوادگی نفر اول و مجلس گرم کن بودم
همیشه در حال ثبت عکس های یادگاری و استوری و ثبت خاطرات بودم. توی سیستم ام یک عالمه فایل های متعدد انواع دورهمی ها و تولد ها جمع کرده بودم.
برای من خانواده ام به معنای همه چیز بودند. همه چیز !!!
هر اتفاق و تضادی که تو زندگی ام بود حمایتم میکردند و یک عشق توام با وابستگی با تک تک شون داشتم.
و حتی اگر کسی، چیزی بهشون میگفت یا با تضادی روبرو میشدند بشدت واکنش احساسی نشون میدادم.
بواسطه وابستگی که بهشون داشتم، هر گاه با هر کدوم شون بحثی بوجود میومد تا مدت ها غمگین، افسرده و سرشار از عواطف ناجور میشدم.
و اگر احساس بد ام نمیتونستم کنترل کنم به بیماری هم میکشید
خلاصه هر چالشی که بین من و اونها بوجود میومد تا یک مدت طولانی انگار منو لنگان لنگان میکرد چون وابستگی احساسی بشدت زیادی بهشون داشتم.
وقتی با قانون آشنا شدم و در مسیر زیبای خودشناسی قرار گرفتم آرام آرام باور ها و رفتارهام تغییر کرد و من بصورت تکاملی با درونم ارتباط بیشتری گرفتم و در اغلب جمع ها حضور پیدا نکردم.
اشک و فغان های من متوقف شد و بیماری های عجیب غریبم هم بر طرف شدش بلطف الله.
اما با این وجود من دروس پاس نکرده زیادی داشتم.
یکبار دیگه این تضاد بحث با خانواده ام بعد از سالها برای من اتفاق افتاد.
تقریبا همین دو سه ماه قبل.
اما این بار من دیگه عاطفه قبلی نبودم.
ماجرا از این قرار بود که با یکی از اعضای خانوادم یک بحث بوجود اومد و من بشدت متعجب شدم از رفتار عجیبی که از اون شخص دیدم و بسیارررر جا خوردم.
چیزی که من از هم خونِ خودم انتظار نداشتم. چیزی که برام قابل هضم نبود. که چرا یک هم خون باید چنین حرف های بی ادبانه از دهنش خارج بشه.
گذشت و مدتی بعدش که آرام تر بودم طبق روال همیشه به ذهنم گفتم بیا ببینیم ماجرا از چه قراره و درس جهان برای منی که این اتفاق خلق کردم چی بوده ؟
بعد از بررسی و سوالات متعدد ام از ذهنم و خدای خودم ، به این مهم رسیدم که باید روی عزت نفس ام و خودارزشمندی ام کار کنم و…
اما ماجرا به همین دروس خودباوری و خود ارزشمندی ختم نمیشد.
یک درس دیگه هم پشت این ماجرا برای من وجود داشت. درسی که خداوند برام هویدا اش کرد.
من همینطور که از درونم سوال میکردم این ماجرا چه چیزی میخواست بهم یاد بده.
انگار یکی بهم گفت :
اگر یه آدم غریبه تو خیابون همین حرف ها بهت میزد، ناراحت میشدی ؟
درجا گفتم : اولش آره ولی بعدش یادم میرفت
گفت خب چرا ؟
گفتم چون انسان ناشناس در ذهنم بزرگ نیست، در ذهنم بت نیست که حرکات و صحبت هاش برام مهم و bold باشه.
اینو که گفتم اصلا یه لحظه جا خوردم.
فهمیدم اشکال کار کجاست. فهمیدم چه اتفاقی افتاده و چه درسی گرفته شده.
چرا منِ عاطفه، خانواده ام رو انقدر در منظر ذهنم بزرگ کردم و بالا بردم ؟
چرا انقدر روی محبت شون، روی حمایت هاشون حساب کردم ؟
چرا منِ عاطفه بواسطه نسبت خونی که با یسری افراد دارم، انقدرررر بهشون قدرت دادم ؟
دقیقا از همون کسی که بت اش کنی، بهش قدرت بدی، بزرگ اش کنی در ذهنت ، میخوری.
و هر چی اون شخص یا اشخاص برات مهم تر باشند، ضربه مهلک تر و عمیق تری بهت زده میشه.
ذهن من برای همین مقاومت میکرد که اینا رو ننویسم چون میگفت : همه خانواده شون تو ذهن شون خیلی مهمه، حتی بچه های سایت، ننویس این ها رو، حالا چه فکری میکنند.
گفتم : بزار اونی هم که این کامنت میخونه، متوجه بشه. شاید درس اونم باشه. این بی احترامی نیست، بلکه یک توحید عملی هست.
من بجز الله رو هیچکس نباید حساب کنم. میخواد والدینم باشه، خواهر و برادر باشه.
از هیچکس، هیچ انتظاری نباید داشته باشم.
به هیچکس عزت و قدرت نباید بدم. عزت و قدرت از آنِ خداست.
تاکید میکنم این به معنای بی احترامی نیست، این به معنای بی ارزش کردن افراد نیست
بلکه به معنای : بت نکردن افراد هست.
همه این ها رو نوشتم که برسم به این جمله که :
پشت تمام این کالبد ها یک انرژی، یک فرکانس جاری هست
وقتی تضادی توسط یک شخص برام بوجود میاد بجای اینکه درگیر کالبد بشم ( اینکه اون شخص چه کسی بوده)
درگیر اون درس و فرکانسی که پشت اون کالبد هست بشم
مهمه مگه اعضای خانواده باشه یا غریبه ؟
اگر مهمه منِ عاطفه باید خانواده ام رو از کتگوری و تبصره ای که در ذهنم از بت کردن افراد ایجاد کردم پاک کنم و خودم به آرامش برسونم.
آدم ها بت نکنم، بزرگ شون نکنم.
هر رفتاری ممکنه از هر کسی بواسطه فرکانس های اشتباه من سر بزنه.
اگر قبلش انسان ها رو از اریکه قدرتی که در ذهن ام بهشون دادم ، پایین بیارم ، هرگز دچار آسیب و صدمات نمیشم.
نمیشه همزمان هم بت شون کنم و هم مواظب باشم که ازشون ضربه نخورم.
این یک درس بزرگ برای منه که فقط در ذهن من خداوند جایگاه ویژه داشته باشه.
از زمانی که درس این ماجرا درک کردم دارم روی خودم کار میکنم که هیچ وابستگی به هیچ کس نداشته باشم. من یک روح مجردم، تک و تنها اومدم و تنها خواهم رفت.
تمام اون دورهمی و رفتارهای قبلی ام در مسیر خودشناسی محو شدند طی این سالها، فقط وابستگی رو پاس نکرده بودم که طی این اتفاق دارم روش کار میکنم.
همه ما روح های مجردی هستیم و این نسبت های خونی رو روی این سیاره کسب کردیم.
در عوالم بعدی روح ها تبسم میکنند از اینکه در دنیای مادی نقش مادر و فرزند و… برای هم بازی کردند.
کل این داستان هم همینو میخواد بگه که :
همه ما یکی هستیم.
اجازه ندیدم چشمامون توی بعد سوم ما رو گول بزنند
عواطفی نظیر :
” وای فلانی مثل برادر بود واسم ولی روش حساب کرده بودم
فلانی مادرم بود، این رفتار ازش انتظار نداشتم
فلان همکار خیلی انسان خوبی بود اون دیگه چرا
و…
نخواهیم داشت”
میدونم این کامنت خیلی طولانی بود ولی برای من جنبشی عظیم بود که پا روی تمایلات نفس ام بزارم و راحت بنویسم دیدگاه توحیدی جدیدم رو که :
ضمن احترامی که برای خانواده و عزیزانم قائل ام ، عزت و قدرت فقط از آنِ خداست.
الخیر فی ما وقع این داستان برای من این بود که : از وابستگی هایی که به نسبت های خونی ام دارم کَنده بشم و درک کنم که در قوانین انرژی، کتگوری نداریم، تبصره، نداریم
حتی الله هم برای پیامبرش، قوانین نقض نکرد.
هررر کسی میخواد باشه، هیچ قدرتی از ناحیه من نباید به اشخاص داده باشه.
استاد عزیزم و مریم مهربونم ، بابت تهیه ، تدوین و کپشن این فایل های توحیدی ازتون سپاسگزارم.
از خداوند مهربونم هم سپاسگزارم که از زبان شما دو عزیز با من صحبت کرد و بر من جاری شدش تا این کامنت زیبا نوشته بشه.
از عزیزانی که کامنت بنده مطالعه کردند سپاسگزارم.
آگاهانه و عاشقانه دوستتون دارم.
همگی در پناه الله یکتا باشیم.
سلام
عاطفه گرامی سپاسگزارم که پا روی تمایلات نفسانی گذاشتی و این کامنت ارزشمند رو برای اهل سایت نوشتی
اعضای این سایت با 99.9 درصد جامعه فرق دارند اینها از بدنه جامعه جدا هستند و در دنیای دیگری زندگی میکنند
چقدر پیام های این کامنت برای من ارزش دارد چقدر مهم و آموزنده هستند
بت نکردن دیگران حتی خانواده
وابسته نبودن به غیر خدا حتی خانواده
حساب نکردن رو غیر خدا حتی خانواده
بعضی جاها به قول استاد چک و لگد رو باید بخوریم تا چشمامون باز بشه و درس رو بفهمیم و پاس کنیم
عالی بود این درس ها و مفید برای هرکسی که در مسیر توحید هست
سپاسگزارم
به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایشان هدایت میکند
به نام عشق
سلام به شما عاطفه جان عزیز
چقدر کامنتتون قشنگ بود آنقدر قشنگ که با هدایت خداوند به این کامنت بغض کردم و خدارو شکر کردم
از یک تضاد احساسم داشت بد میشد که شروع کردم با خدا صحبت کردن و خیلی قشنگ بهم گفت برو دسته اجرای توکل در عمل که اتفاقا فایلش رو قبلاً دیده بودم اما خیریتش این بود که در فرکانس کامنت شما قرار بگیرم و مفهوم وابستگی برام بهتر توضیح داده بشه و چقدر قشنگ مطالب و درس هایی که یاد گرفته بودید بهشون اشاره کردید
اینکه عزت و قدرت فقط از آن خداست
بدون هیچ کنکوری باید قدرت رو فقط به خدا بدیم
و این قسمت از درکی که نسبت به اتفاقی که براتون افتاده بود داشتید خیلی برام ارزشمند بود:
من همینطور که از درونم سوال میکردم این ماجرا چه چیزی میخواست بهم یاد بده.
انگار یکی بهم گفت :
اگر یه آدم غریبه تو خیابون همین حرف ها بهت میزد، ناراحت میشدی ؟
درجا گفتم : اولش آره ولی بعدش یادم میرفت
گفت خب چرا ؟
گفتم چون انسان ناشناس در ذهنم بزرگ نیست، در ذهنم بت نیست که حرکات و صحبت هاش برام مهم و bold باشه.
مشتاقانه دوست دارم از ادامه تغییراتتون که بعداز برطرف کردن ترمزهاتون بهش رسیدید بیشتر بخونم و از صحبت های ارزشمندتون بیشتر یاد بگیرم
در پناه خالقی باشید که قدرت خلق زندگی رو به ما داد
🌺به نام خدایی که توکل کردن فقط به اون مارو به پادشاهی جهان میرسونه🌺
«فراموشی» ویژگی انسانه ؛ ولی من الآن میخوام به یاد بیارم اتفاقاتی رو که برای من مفهوم «الخیر فی ما وقع» رو آموخت.
یادمه یه جا رفتم یه کار کوچیک برای بازسازی و تغییر دکوراسیون رو ببینم و یه قیمت هم طبق آیتم هایی که قرار بود انجام بشه اعلام کردم.
خب تو ذهنم این بود که من نهایتا ۳ روزه این کارو تموم میکنم و میرم به کارای دیگم میرسم.
اتفاقی که افتاد این بود که نشونه هارو که به من میگفت اون کارو نگیرم جدی نگرفتم و این کارو قبول کردم شروع به کار کردم و تنها دلیلی هم که من اون کارو قبول کردم این بود که فکر میکردم ۲-۳ روزه تموم میشه و من پولشو نقد میکنم.
آقا من روز دوم بود فکر کنم ، که دستمو بریدم و کارو تعطیل کردم و اونقد هم جراحت بدی نبود که از کار بیوفتم بعدشم نیرو داشتم که به جام کار کنه ، یعنی میخوام بگم میتونستم همچنان ادامه بدم ولی اینو یه نشونه دیدم و رو همین حساب اون کارو کنسل کردم و یه نفر دیگه رفت ادامه ی اون کارو انجام داد.
منم یه روز استراحت کردمو برگشتم سر پروژه ی قبلی که داشتم توش کار میکردم.
نزدیک یه ماه بعد زنگ زدم به اون بنده خدایی که رفته بود ادامه ی کاری که من انجام دادمو انجام بده ، گفت ببین هر روز دارن اینجا یه آیتم اضافه میکنن و هی دوباره کاری درست میکنن برام ، گفت الآن تو این مدت من اینجا گیرم و کلی کار دیگه از دست دادم و نمیتونم هم اینجارو ول کنم چون پولم گیره.
بعد همون موقع با خودم گفتم ببین یه دستم که خراش برداشت ولی از عوضش جلوی چه ضرر هایی گرفته شد و البته چند تا خیر دیگه هم تو این ماجرا بود که برمیگرده به بحث رفت و آمد و هزینه هایی که تو راه داشتیم و…
یعنی اگه اون کار بیشتر از ۳ روز برام طول میکشید هیچ سودی نداشت و این اتفاق افتاد تا من ازون کار بیام بیرون و ضرر نکنم.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
یه اتفاق دیگه هم یه بار برام افتاد اونم خیلی باحال بود ولی ظاهرا بد
یه ابزاری داشتم که خیلی کاربردی برای کارم بود و قصد خرید چند تا از همون مدل و همون مارک رو داشتم ولی دودل بودم که بخرم یا نخرم تا اینکه یه روز خراب شد.
آقا من اینو بردم تعمیرگاه و تعمیرکاره زد خراب ترش کرد و خلاصه زنگ زدم از یه کسی که با تجربه ی این کاره پرسیدم که تعمیرکار خوب و کار بلد کیه ؟
اول از همه بگم که این آدم بعد همین تماس چند تا کار پرسود و عالی که خیلی با روحیه ی من سازگار بود معرفی کرد بهم و من اونکار ها رو انجام دادم و پول خوبی هم گرفتم.
تازه کلی هدایت شدم به جاهای بهتر ، آدم های بهتر ، افراد زیادی منو شناختن ، خیلی مورد تحسین قرار گرفتم به خاطر کیفیت کارم و …
ابزار هم که خراب شده بود زمان میبرد تا درست شه و خودش بهم ابزار داد امانت استفاده کنم و بعد اینکه ابزارمو گرفتم بهش برگردونم.
تعمیرکاره هم بهم گفت از این برندی داری اگه میخوای بری چند تا دیگه سفارش بدی انگار پولتو ریختی تو سطل آشغال چون هیچکدوم از قطعاتش پیدا نمیشه و ۲ تا برند و مدل خوب و درست حسابی بهم معرفی کرد که خیلی بهتر بود واقعا و جواب این سوالم هم گرفتم که چی بخرم.
و کلی داستان دیگه که حالا تو ذهنم میاد ولی دیگه طولانیش نمیکنم
🌧️💸🌧️💸🌧️💸🌧️💸🌧️💸🌧️💸🌧️💸🌧️
اما بهترین «الخیر فی ما وقع» های زندگیم رو میتونم به اتفاقاتی نسبت بدم که همیشه بعد از رو دیگران حساب کردن تجربه کردم.
اون ضربه هایی که خوردم بعد ازین که رو بنده ی خدا حساب کردم به جای حساب رو خود خدا.
اون خورد شدن ها ، اون چک و لقد ها ، اون بی پولی ها ، اون آوارگی ها ، اون تو خیابون موندن ها ، اون تو خیابون خوابیدن ها ، اون شکست های عاطفی ، اون مشتری های بدحساب ،اون کارمندای قدرنشناش ، اون دوستات که بهت طعنه میزنن و تیکه میپرونن ، اون کم آوردن ها ، اون تلفن هایی که جواب داده نمیشه ، اون بی محلی ها ، اون از دست دادن عزیزا و دوستان ، اون همه چیو یهو از دست دادن که یهو کار و ابزار کار و کارمندا و همه چیو از دست میدی و تک و تنها میمونی و…
همه ی این اتفاقا بذر توحید و یکتا پرستی رو در دل من کاشت و بعدش من میوه ی این بذر رو چیدم و فقط میتونم بگم خدارو شکر ، خدارو شکر که منو با این آیین ابراهیم گونه آشنا کرد ، خدارو شکر که منو هدایت کرد ، خدارو شکر که منو با استاد عباسمنش آشنا کرد ، خدارو شکر که به من بندگی کردن خودش رو آموخت ، خدارو شکر که …
میدووونی چقد در برابرش احساس کوچیکی و ناتوانی میکنم ، از بس که اون قدرتمند و توانگر و هدایتگر و زراق و وهاب و … همه چیه ، همه چیه واقعا .
در بلا هم میچشم لذات او // مات اویم مات اویم مات او
🌏🌎🌍🌎🌏🌎🌍🌎🌏🌎🌍🌎🌏🌍🌎
از خدا میخوام هممونو به راه یکتاپرستی و توحید هدایت کنه
از خدا میخوام بهمون نشون بده که تکیه کردن و توکل کردن فقط به خودش ما رو به پادشاهی جهان میرسونه
از خدا میخوام ما رو به راه راست ، به راه کسانی که به آنها نعمت داده هدایت کنه
از خدا میخوام این این باور رو در دل ما قوی کنه که هر اتفاقی برامون میوفته به نفع ماست
از خدا میخوام که ما رو محتاج خودش کنه فقط و نه محتاج بنده ی خودش
بنام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم
با سلام خدمت استاد عزیزم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
امروز قبلم بهم گفت که دوباره فایل های توحید رو شروع کنم چون احساس میکردم ی کم رابطم با معبودم کم شده و ی ذره ازش دور شدم
الان که دارم این فایل رو گوش میدم البته امروز 3 بار گوش دادم اشک توی چشام جمع شده .آرامشی که توی صحبت های این فایل هست هر آدم ناآرامی رو آرام میکنه حس خوبی گرفتم و دوست داشتم نکاتش رو برای خودم بود کنم و بنویسم تا توجه بیشتری بهشون داشته باشم :
1. همیشه هر اتفاقی که می افته ی خیریتی درش هست :
استاد جان الان مدتی هست ی اتفاقی برای من افتاده که ظاهرش چیز خوبی نیست و اگر من همون آدم قبل بودم کلی غمگین میشدم و بهم میریختم اما خدا رو شکر این موضوع خیلی من رو اذیت نکرد و امروز که قلبم گفت بیام سراغ این فایل ها اولین چیزی که بر زبان شما جاری شد همین جمله بود و وقتی من بعد از مدتها این رو شنیدم دقیقا ذهنم رفت سراغ اون به ظاهر تضادی که برام اتفاق افتاده و با جان و دل پذیرفتم که این همون خیریتیه که باید اتفاق می افتاد همون چیزی که قراره من رو به هدفم برسونه .میدونی چیه استاد درست قبل از اینکه این اتفاق بیفته من میخواستم ی اقدامی رو انجام بدم اما کلا همه چیز برعکس اون چیزی شد که من میخواستم انجام بدم و این عنی اینکه من نباید اون کار رو انجام میدادم و خداوند اینجوری به من گفت که باید صبر کنم و منتظر بمونم و من هم میگم چشم
2. اگر در هر لحظه احساسمون رو خوب نگه داریم اتفاقات خوبی رو تجربه میکنم :
اینم دقیقا خطاب به من بود چون چند روزی که بخاطر مراسم عروسی خواهر زادم یکم از سایت و فایل ها فاصله گرفته بودم ی کم احساسم بد شد و خداوند باز بهم یادآوری کرد که اگر احساسم بد شده یعنی ی کم ازش دور شدم و باید دوباره اتصاله قوی بشه خدا رو شکر این دو سه روز باز برگشتم به سمت خودش و الان با این فایل حالم خیلی خوبه .همین جا یادم اودم استاد که میگفتین فکر نکین دیگه روی خودتن کار کردین دیگه قوی شدین و ورودی های منفی روتون تاثیر نداره و من خودم این توی اون چندروز تجربه کردم
3. کسی که احساس خوب داره یعنی ایمان داره:
همین جمله ی ملاک و معیار خوبیه برام که اگر دارم حس بدی رو تجربه میکنم یعنی ایمانه نم کشیده و باید درستش کنم
4. خدا همه ی ما رو همین جوری که هستیم دوست داره با تمام اشتباهاتمون
5.خدا همیشه با ماست در همه حال
6. هر تضادی که ما باهاش مواجه میشیم ی رحتمیه از جانب خداوند
7. برخورد با تضادها باعث میشه ما بیشتر به بودن خداوند توی وجودمون توجه کنیم
8. وقتی ما از خداوند دور میشیم در فرکانس بدی ها قرار میگیریم
سپاسگزارم استاد عزیزم
سلام نسرین جان چقدر خداوند منو دوست داشت که امروز به این کامنت فوق العاده ات هدایت شدم .. این کامنتت رو وقتی می خوندم انگار خودم نوشتم 🤔🤔🙄🙄 نمیدونی که چقدر تعجب کردم.. دقیقا برای منم همین اتفاق افتاده یعنی چیزی که میخواستم دقیقا یک تضادی توش هستش که اصلا نمی خواستم ….. وقتی کامنت زیباتو خوندم فهمیدم که این تضاد یک نشونه ای برای من بوده که بیشتر هدایت بشم بیشتر به خدا نزدیکتر بشم بیشتر بفهمم که بیشتر تمرکز کنم به خواسته ام چون من ذره ای از کل هستم من جزیی از خداوند هستم و خداوند کامله پس منم کامل هستم … وووووواااااااای نسرین جان نمیدونم چی بگم .. این تضاد اومده که بهم بگه نباید بوجود نازنیمون ظللم کنیم باید صبر کنیم چون به قانون فراوانی ایمان دارم و میدونم آن چیزی که من می خوام در جهان هستی به وفور وجود داره پس نباید فکر کنم که اگر الان این چیزی که برام پیش آمده بمعنای اینه که دیگه بهترش وجود نداره ….. نه نه من یک عباسمنشی واقعی هستم … من از استادم یاد گرفتم که همیشه فرصت ها بهتر و بیشتر و قشنگترش هم هست . من یاد گرفتم که به کمتر از بهترین قانع نباشم . من الگو های زیادی دارم که می شود هم خدا رو داشت هم خرما رو …
امروز خواهرم برام نوشته بود که قربون خدا برم که همه چی رو با هم به آدمها نمیده … وقتی این حرف رو شنیدم یهو بخودم اومدم و گفتم نه نه نخیر خداوند همه چی رو با هم بهم میده و این خوده من هستم که انتخاب می کنم و باور دارم که نباید به کمتر از بهترین قانع باشم … درسته الخیر و ما فی وقع… دقیقا این موضوع و این تضاد برام پیش آمد که یک باوری رو باید تغییر بدم و تکرار کنم و بنویسمش تا دقیقا همون خواسته ام بوقوع بپیونده و من با کار کردن روی افکارم باید دقیقا به همون هدفم برسم … دیگه مثل گذشته فکر نمی کنم که حالا اگر این خواسته ام و هدفم ناقص هستش و چیزهایی که درون قلبم هستش بگم خب اشکالی نداره .. یا بگم خب برای من همین قدر مقدر شده و نباید توقع داشته باشم که کامل باشه …. نه اصلا زیر بار نمیرم .. باید فراتر از حد تصور و درک ایده ها و معیارهایم رو باور کنم فقط باید ترمزهامو شناسایی کنم فقط باید باورهامو درست و مناسب انتخاب کنم و جهان بقیه کارها رو انجام میده و آن چیزی که با افکارم منافات داره از زندگیم حذف میکنه.. چقدر Gps درونمون قطب نمای خوبی است.. این موضوعی که برام پیش اومده شرایطش فوق العاده است و از هر لحاظ ایده عال هستش ( منظورم خواستگار هستش ) ولی سنش شانزده سال از من بزرگتر هستش که من کلا روی این موضوع حساسیت داشتم و همیشه دوست
دارم که با عشق و لذت و شادی و احساس خوب وصلتی داشته باشم ولی با توجه به شرایط و شخصیت فوق العاده عالی ایشون هیچ احساس خوب و یا عشقی در وجودم احساس نمی کنم انگار گذشته ام رو با یک ورژن جدید باید تجربه کنم و حتی بدتر از همه احساس میکنم با شخصی که نسبت بهش احساس پدری دارم ……. ولی می خوام با تغییر باورهام روی این موضوع تمرکز کنم … نسرین جان اگر در این رابطه کلمات تاکیدی مناسبی میدونی لطفا منو راهنمایی کن ممنون وسپاسگذارم 🙏🙏🙏🙏💐
نسرین جان ممنونم ازت که توسط کامنت بینظیرت به هدفم و توحیدی تر بودن در مسیرم هدایت شدم .. باید مواظب نجوا های ذهنمون باشیم باید مواظب انرژی خوارهای اطرافمون باشیم . تمام اطرافیانم میگن از این بهتر چی میخواستی .. مگه دختر ۱۴ ساله ای که عورد میدی .. خدا که همه چی رو با هم به آدم نمیده ( افکار مخرب کمبود ) ولی من میگم اگر اون خدایی که من شناختم و استادم به من شناسوند خدایی مهربان و خدای فراوانی هاست
خدایااااا
فقط ترا می پرستم و فقط از تو یاری می جویم
🙋♀️💐🙏🙏🙏🙏
سلام رویا جان دوست عزیزم .چقدر خوشحال شدم وقتی پاسخت رو دیدم .میدونی چیه من از وقتی شرایط شما رو خوندم توی کامنت هاتون و بعد راجه به کار کردن هاتون که این اواخر جهش مداریتون رو میشد کاملا حس کرد هممش منتظر بودم که ی همچین چیزی رو از شما بشنوم که براتون خواستگار اومده و الان این اتفاقه افتاده .میدونین اون تضادی که من توی کامنتم نوشتم چی بود؟ دقیقا راجع به خواستگار بود . من سه سال با ی نفر توی ی رابطه بودم بدون اینکه اون فرد رو ببینم فقط تلفنی با هم تماس داشتیم و اولش در حد ی رابطه ی دوستانه بود که کم کم صمیمی تر شد و قرار بود که ما اسفند ماه گذشته همیدگه رو ببینیم و راجع به موضوع ازدواج صحبت کنیم اما ی روز گوشی ایشون افتاد توی آب و از اون موقع دیگه ارتباط ما قطع شده و هچی ارتباطی با هم نداریم اصلا نمیدونم توی چه شرایطی هستن و این دقیقا زمانی اتفاق افتاد که من از خدا خواسته بودم تمرکزی روی خودم کار کنم شاید اگر قبلا بود من کلی بهم میریختم ولی با یادآوری حرف های استاد همش با خودم تکرار میکنم که حتما خیریتی توش هست که من الان درک نمیکنم و اینجوری آرام میشم
اینکه امروز شما به کامنت من هدایت شدی برام من هم نشونه بود چون من مدتی خواسته ی ادواجم رو دارم تکرار میکنم و اینکه برای شما اتفاق افتاده و من این رو از شما شنیدم این خودش ی نشونه خوبیه
اما در مورد این خواستگاره اگر صرفا به خاطر اختلاف سنی میخوای ردش کنی و تمام ویژگیهای دیگه ای که مد نظرتو هست رو داره به نظر من نباید سخت بگیری .هر چند که این رو هم خودت با توجه به حساسیتی که داشتی جذب کردی .ولی به نظرم بیشتر تامل کن و از قرآن کمک بگیر از خدا بخواه که هدایتت کنه
هرچند باز هم تصمیم گیرنه خودت هستی اما به نظرم اختلاف سنی ملاک زیاد مهمی نیست اگر بقیه شرایطشون اوکی هستش
من جمله تاکیدی ازدواجم اینه :
خدایا دوست دارم ی ازدواج ساده آسان و راحت با ی انسان توحیدی شاد و ثروتمند داشته باشم
این کامنت یکی از دوستانه که من خودم ذخیره کردم شاید به شما هم کمک کنه :
بنام خدایی که زیباست و زیبایی رو دوست داره….
سلام دوست عزیز…
من یه تجربه در زمینه سوال شما دارم امیدوارم با بیانش بتونم بهتون کمک کرده باشم..
۷ سال پیش در حالی که من با قانون و سایت استاد آشنا نبودم در شرایط خوبی قرار نداشتم….البته شرایط خوب بود ولی یه خواسته بزرگ داشتم و اونم ازدواج بود…دوست داشتم ازدواج کنم با اون شخصی که دوست داشتم….اینو بگم که من شخص خاصی رو دوست نداشتم فقط خواستم ازدواج با شخصی که ویژگیهای مدنظر منو داشته باشه بود….همین….بماند که باورهای خوبی نداشتم در این زمینه….آخه قانون رو نمیدونستم….ولی از اونجا که انسان از وقتی پا به جهان میزاره یه سری آگاهی ها رو بصورت ذاتی داره خیلی خیلی هم با قانون غریبه نیست….
من آدمی رو میخواستم وارد زندگیم بشه که همچین شرایطی داشته باشه….من تمام ریز به ریز مشخصاتی که برای فرد مورد نظرم در نظر داشتم رو اینجا مینویسم که خیلی دقیق متوجه بشی دوست خوووبم…..
😊😊شخصی میخواستم که شغلش مهندس باشه…یه مهندس واقعی…با تجربه…عاشق کار…و تاکید میکردم که مهندس واقعی باشه نه کسی که فقط اسم مهندس رو یدک بکشه….
😊😊تفاوت سنیم باهاش از ۷-۸-سال به بالا باشه و اگر ۱۲-۱۳ سال باشه خیلی خیلی بهتر میشه….
😊😊خیلی دوستم داشته باشه و بهم محبت کنه
😊😊خونمون حتما آپارتمانی باشه
😊😊به مغازه و سوپر مارکت و امکاناتی مثل پارک..ارایشگاه..نانوایی ..تره بار و…نزدیک باشیم…و خودم مسئول خرید منزل باشم…
😊😊اون فرد مورد نظرم کمی کم مو باشه…
😊😊 خیلی دست و دلباز باشه
😊😊 اهل سفر باشه
😊😊 منو توی نحوه پوششم آزاد بزاره
و این موارد رو برای خودم می گفتم در کنار اینها👆👆👆
که شوهر آینده من معلوم نیست الان کجاست؟ سرش گرم زندگیشه الان…احتمالا .الان داره با زن و بچش زندگی میکنه….خدا شاهده دوست عزیز دقیقا همین کلمات رو می گفتم…
حالا بریم سراغ اینکه اینها رو چطوری بیان میکردم؟
تجسم میکردم دوست ارزشمندم….فیلمشو بازی میکردم….برای خودم….با احساس….احساس شادی در درونم….هر شب….موقع خواب….باورت میشه؟ فیلمشو بازی میکردم….فیلم وقتی رو که من با همچین آدمی ازدواج کردم.دقیقا همچین آدمی با همچین شرایطی و موقعیتی…..
یادمه با دختر عمم که صحبت میکردم راجع به ویژگیهای همسر آیندم…به دفعات….بهم میگفت آخه یه مهندس با تجربه و واقعی چرا بیاد یه دختری که توی دهات زندگی میکنه رو بگیره….یه دختر معمولی از یه خانواده معمولی….
اما من می گفتم من میخوام….دقیقا همچین کسی رو میخوام..و توی دلم کیف میکردم…با احساس عالی….
الان ۷ ساله ازدواج کردم….
با یه مهندس با تجربه و واقعی….یه مهندس نامبر وان….که رو دستش کسی نیست توی نامه نوشتن…توی کیفیت کار…توی اجرا… کم مو…۱۲ سال با هم تفاوت سنی داریم…من کوچکترم….ایشون قبلا ازدواج کرده و از خانم اولش ۳ تا پسر داره…که بعد از اینکه من باهاش ازدواج کردم یکسال بعد پسر سومشون بخاطر بیماری فوت میکنن و الان من و ایشون و ۲ تا پسرا داریم با هم با خوبی و خوشی زندگی میکنیم در کنار هم….
توی آپارتمان زندگی میکنیم….کلی دوستم داره…بهم محبت میکنه….آزادم میزاره توی پوششم…آزادی دارم….توی یه محل زندگی میکنم که یه بازارچه کنار خونمونه….از هر چیزی که فکر کنی ۲ تا توی این بازارچه هست…۲ تا نانوایی…۴ تا آرایشگاه….پارک بسیار سرسبز و عالی…سوپری…تره بار….فست فود…عطاری..بقالی و……مسئول خرید خودمم….و….
خدارو هزاران بار شکر….اینو به عنوان یه فکت برای ذهنم گذاشتم جلوم و وقتی ذهنم میاد که بگه نمیشه…چطور….از کجا….سریع بهش میگم همون جوری که این اتفاق افتاد….😊😊😊 فقط تجسم میکردم…تجسمی که با احساس خوب همراه بود….احساس خوووب….احساس خوووب و احساس خوووب…..
امیدوارم برات مفید بوده باشه دوست خووووبم☺☺☺☺😊
موفق باشی عزیزم
سلام نسرین جان ممنونم که پیگیر کامنت های من هستی چقدر برام جالب بود 🤭
داستان خواستگار تلفنی شما رو خوندم و یک سوال برام پیش آمد… اینکه گفتی اما ی روز گوشی ایشون افتاد توی آب و از اون موقع دیگه ارتباط ما قطع شده و هچی ارتباطی با هم نداریم اصلا نمیدونم توی چه شرایطی هستن چطوری متوجه شدی که چنین اتفاقی براش افتاده ؟؟؟
شما که تا مرحله ازدواج پیش رفتید پس باید ی چیزهایی از هم میدونستید ببخشیدااااا یکم دچار تناقض شدم و برام مبهم هستش
خب داستان ازدواج تون برام خیلی جالب بود اینقدر واقعی نوشتی که هنوز هم متوجه نشدم واقعا هفت ساله با آقا مهندس درست و حسابیت ازدواج کردی یا نه 🤔🤔🙄
کلمات تاکیدی شما و یا بعبارتی درخواست های شما برای ازدواج و با احساس خوب صد در صد تحقق پذیر هستش ..
امیدوارم هر چی خیره برات اتفاق بیوفته ..
بقول استاد در قسمت دوم مصاحبه با استاد منش این جمله خیلی تاثیر گذار بود اینکه تمام اتفاقات ما بدون استثنا بخاطر افکار ماست و افکارمون هم نتیجه ی باورهامون هست
پس باید برای رسیدن به خواسته هامون اول روی باورهامون کار کنیم و برای من نشانه ها خیلی قشنگ رقم خورد و ای شرایط خواستگارم به من نشون داد که باید روی چه قسمتی از خواسته ام کار کنم و واقعا خیلی خوشحالم که یک فرصت خوبی برای کار کردن روی قسمتی از خواسته ام هست و این موضوع تضاد یعنی قانون تکامل مو باید بیشتر بگذرونم و من هیچ عجله ای برای رسیدن به خواسته ام ندارم چون به قانون فراوانی ایمان کامل دارم و مطمعن هستم که در زمان درست و مناسب و در شرایط و مسیر درست و مناسب به راحتی و به زیبایی و عزتمندانه و با شادی و خوشحالی و عشق ولذت دقیقا به هدفم میرسم و قدرت فقط از خداوند هستش و با عوامل بیرونی هیچ کاری ندارم و تنها ب خدا ایمان دارم و اعتماد کامل دارم … وقتی احساس آدم در مورد موضوعی خوب نباشد مطمعن باش که مسیر مون مسیر درستی نیست که البته اگر به ندای درونمون در سکوت توجه کنیم دقیقا هدایتمون میکنه … بقول استاد من به خودم سخت میگیرم چون لایق بهترین ها هستم .. من ارزشمندم … من از خدا خودشو میخوام .. من ذره ای از خداوند هستم و خداوند منو همیجوری که هستم دوست داره….
وقتی خداوند به حضرت علی میگه اندازه ی نمک غذاتو هم از من بخواه دیگه حجت بر من تمام است .. خدایی که تمام این کهکشان و سیارات و جهان را مدیریت میکنه پس تمام خواسته ها ی منو هم مدیریت میکنه و من تمام کارهامو بخودش سپردم و الان هم از لحظاتم دارم لذت میبرم و خوشحال هستم تازه فرصت دارم که توی سایت با بروبچه ها همراه باشم و کلی روی مدار آگاهی های بیشتری باشم خداروشکرت که هر چی در زندگیم هست الخیر و فی ما وقع است
بهترینع بهترین ها رو برای همه مون آرزومندم روز وشب خوب و خوشی رو برات آرزو میکنم نسرین عزیز .. دوست خوبم
💐💐💐🙋♀️🙋♀️🙋♀️💥🙏
سلام رویا جان. من ازدواج نکردم هنوز . اون کامنتی که گذاشتم مال یکی از بچه هاست مال من نبود . من هر وقت به ازدواج میخوام فکر کنم این کامنت دوستمون رو میخونم و انگیزه میگیرم. اون کامنت رو برای این برات کپی کردم که ی نمونه بود از اینکه اختلاف سنی مهم نیست وحتی بعضیها خودشون دوست دارن اختلاف سنی باشه.
در مورد خواستگار خودم ی چند روز بعد از اینکه گوشی ایشون افتاده بود توی آب تماس گرفتن که همچین اتفاقی براشون افتاده و گوشیشون مشکل پیدا کرده و ی چند روز بعدش دیگه کلا ارتباط قطع شد و فقط خدا میدونه که چی شده و من هم سپردم به جریان هدایت و الخیر فی ما وقع
موفق باشی عزیزم
سلام نسرین جان امروز دوباره اومدم کامنت تو خوندم و تازه متوجه شدم که این صحبت ها مربوط به این کامنت یکی از دوستانه که من خودم ذخیره کردم شاید به شما هم کمک کنه
وای کلی از دست خودم خنده ام گرفت .. :
مثل اینکه دیشب خسته بودم و متوجه این قسمت از کامنت شما نشدم ..
خدارو شکر امروز دوباره به کامنتت شما هدایت شدم و کلی از سردرگمی در اومدم .. 🤭🤭🤭🙋♀️💐
سلام بر خدای بزرگ
سلام بر همه دوستای عزیزم
روز چهل و ششم
چقد این شعر جلا بخش بود. با خوندنش همینجور اشک از چشمام میومد.
من به مردم داشتم روی نیاز گرچه روز و شب در حق باز بود
این بیت منو محو کرد. حتما که نباید تو غم غرق باشیم تا آگاهی کسب کنیم. میتونیم از جایی که با زمزمه هایی از وجود خدا، از وجود رازی برای خوشبختی آگاه شدیم، بیشتر تمرکز کنیم و تمرین کنیم تا همیشه در آغوش باز خدا روزی بخوریم و لذت ببریم. چون در نعمت و بندگی خدا همواره بازه. چه حالت خوب باشه چه بد این در بازه ولی زمانی میتونی ببینی و وارد بشی که بخوای. بخوای هر لحظه زندگیت احساس آرامش و یقین داشته باشی که ناشی از ایمان مطلق به باز بودن در نعمت و فراوانی نعمت در داخل اونه. احساس اینکه هر لحظه خدا بامنه. هیچ اتفاق بدی وجود نداره. زندگی سرتاسر خیره. حتی بدترین اتفاق هم میتونه سر نخی باشه برای دستیابی به بهترین اتفاقات زندگی و این نوید رسیدن به رستگاری و سعادت ابدیه
دنیا مکان پیشرفت و گسترش و فروانی بالاتر از فروانی قبله. به قول استاد”اگر در زندگی چیزی رو از دست دادی این به معنی کمبود نیست بلکه به معنای یک نعمت جدید و بسیار بزرگتره”
خودمو یادم میاد که وقتی دانشگاه زاهدان قبول شدم، فک کردم دیگه اخر دنیاس. فک میکردم خدا یکاری کرده تا تقاص گناهامو بدم و … هر شب با گریه میخوابیدم. با هم اتاقیام نمیساختم و دنبال تغییر جا بودم. کم کم تو تنهایی خودم عاجزانه رفتم تو تراس اتاق و با خدا حرف زدم. گله کردم و گفتم کمکم کنه. بعد از اون یه موقعیت پیداشد که برم جامو عوض کنم. با ۵ تا دختر فوق العاده مهربون، صادق، دوست داشتنی آشنا شدم که هر روز با هم نهار میخوردیم. نماز میخوندیم. میرفتیم بیرون گردش میکردیم و چقد اون ترم بهم خوش گذشت. بعد از اون از خدا خواستم منو به یه خوابگاه بهتر هدایت کنه. میدونستم به کل بچه های کارشناسی همون امکانات و خوابگاهی رو میدن که من داشتم ولی بودن کارشناسی ارشدا و دکتری که امکانات به نسبت بهتری نسبت به ما داشتن. بعد این درخواستم، خیلی اتفاقای توی کلاس درس اخلاق با یه دختر فوق العاده، دوست عزیزم امینه جان آشنا شدم که خیلیییی جالب بود که بعد کلاس بعد چن دقیقه آشنایی ازم خوشش اومده بود و با اصرار منو برد تو مغازه و گفت هر چی دوس داری بردار . دوس داشتم برات یه خوراکی بخرم. منم میگفتم اخه چرا اینکار رو میکنی و گفت دوست دارم و ازت خوشم اومده!!! بعد رفتیم تو محوطه خوابگاه ها و کلییی با هم حرف زدیم، و خیلی جالب تررررر اینکه گفت من کلا تو خوابگاه ارشدا بودم و اصلا تو اون محیطی که تو هستی نیستم!!!! منم گفتم چطور میشه رفت اونجا و … که گفت من اوکی میکنم!!!! باورتون نمیشه من بعدا بهش گفتم من اونجا تنها میشم و دوست دارم دوستامم باشن و … که امینه جان حتی برای اینکه با من هم اتاق بشه و منو به اون خوابگاه لوکس(در مقابل خوابگاه اولم) ببره، دربه در دنبال هم اتاقی برای دوستام بود و برای اونا اتاق پیدا کرده بود!!!! خیلییی جالب بود و عجیییب ولی کارای خدا همینقدر جذاب و دوست داشتنی هست که ادم با یاداوریش هم ذوق میکنه. بعد اون معدل من از ۱۲ به ۱۷ اومد. اینم بگم که هم اتاقی های ترم ۲ ام هم میومدن بهم سر میزدن و برام کادو تولد میاوردن و ارتباطمون کلا خوب بود. کلا زندگیم تو زاهدان بهشت شده بود. هم اتاقی های فوق العاده مهربون. خوش قلب و دوست داشتنی داشتم که من تو آرامش درس میخوندم. اونا شاگرد الف بودن و منم خودکار ازشون یاد گرفته بودم چطور درس بخونم و خودکار رو من تاثیر گذاشته بودن. الان حتی با وجود گذشت ۱۰ سال از اون زمان ها. امینه عزیزم هنوزم به من سر میزنه و وقتی از اینجا رد میشه میاد پیشم. عشق خدا میتونه اینقد عمیق تو رو شاد کنه. وقتی با خدا باشی و به خدا توکل کنی و بنده صاف و صادق خدا باشی که تو قلبت چیزی جز شکرگذاری و سپاسگذاری و تایید فراوانی و قدرت خدا نباشه، کم کم بندگان صاف و مخلص خدا هم دورت جم میشن. تو مخلص تر میشی و خدا برات باران رحت میبارونه. باران عشق، باران محبت. هر کسی میاد سمتت با خودش محبت میاره به تو میده. محبتی که خدا بهش امر فرموده که به تو بفرسته. با یاداوری این خاطره، به خودم یاداور شدم که حسل، هرچه قلبت از تمام من من ها. از تمام نگرانی ها. از تمام کفرها و شرک ها پاک تر باشه، اتفاقات رو قشنگ تر و رهاتر میبینی. چه بسا محبت ها و عشق هایی که دریافت میکنی که همگی از جانب خداست. بچه ای که بهت سلام میکنه. گربه ای که روشو برمیگردونه و به چشمات زل میزنه. بادی که از پنجره به صورتت میخوره. پدری که برات بستنی میاره. مادری که برات غذا درس میکنه. انرژی برقی که پنکه رو به حرکت درمیاره. روشنایی که چراغ اتاق میده. همه و همه عشق و محبت خدا رو بهت میرسونن. اگر به همه زندگی با تفسیر عشق خدا به خودت نگاه کنی، همیشه دریافت زیبایی ها بدیهی ترین اتفاقات زندگیت میشن.
سلام استاد عزیزم و دوستان و همراهان
و اُفَوِضُ امری الی الله اِنَّ اللهَ بَصیرُ بِالعبِاد
و من کارم را به خدا وا می گذارم زیرا خدا به بندگان بیناست
وقتی ۹ سال پیش مدرک کارشناسی ارشدم رو گرفتم هیچ ایده ای نداشتم و دو سال بیکار بودم اولش فکر میکردم به محض اینکه فارغ التحصیل میشم سریع میرم ی جا و زود استخدام میشم اما هرجا رفتم و به هر دری زدم به در بسته خوردم دیگه نا امید شدم و رفتم سراغ کارهای کارگری ،دستفروشی و … ذهنم خیلی مقاومت میکرد و میگفت تو با این همه تحصیلات نباید کارگری کنی ، مردم چی میگن و … ولی من برام مهم نبود چون از تو خونه نشستن بیزار بودم و هیچ سرمایه ای برای راه انداختن هیچ کاری نداشتم البته اون موقع مملو از باورهای غلط بودم فقط ی باور تقریبا درست داشتم که این آیه رو بسیار میشنیدم که ازدواج کنید و اگر فقیر هستید خداوند شما را از فضلش بی نیاز میکند البته تفسیرش رو نمیدونستم و فکر میکردم تا ازدواج کنی فوری پولدار میشی
وعده خدا راست بود من بعد از ازدواج استخدام شدم و هزینه های ازدواج به آسونی جور شد درسته پولدار نشدم چون راه پولدار شدن از طریق تغییر باور ها ، تکامل و دیگر قوانین حاکم بر جهان بود که من نمیدونستم
اینا رو نوشتم که فقط اینو بگم هرجا بهش توکل کردم و نترسیدم خودش دستمو گرفته و منو تنها نزاشته
نمیدونم چرا اینا رو نوشتم فقط ی حسی بهم گفت بنویسم
تشکر از استاد خوبم به خاطر این فایل فوقالعاده زیبا
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدای مهربانم
سلام به شما استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربانم
خدایا تو را هزاران بار شکر میکنم که بهم جانی دوباره ؛ نفسی دوباره؛ زندگی دوباره رو هدیه دادی تا بتونم با تمام وجودم زندگی بهشتی م رو ادامه بدم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم با احساس عالی و الهی م و با قلب ارومم این کامنت ارزشمندم رو مینویسم.
خدایا تو را هزاران بار شکر میکنم که ما رو خالق زندگی مون قرار دادی تا بتونیم هر انچه رو که دوست داریم وارد زندگی مون کنیم.
خدای عزیزم تو را هزاران بار شکر میکنم که منو هدایت کردی به سمت این فایل زیبا و الهی
فایلی که داره یه دنیا زیبایی رو بهمون هدیه میده
خدایا من با تو ارامش محض رو دارم
خدایا تو قلب منی ؛ تو عشق منی ؛ تو جان منی
مهربانم انقدر این روزهایم رو زیبا دارم با خودت زندگی میکنم که برای دیدارت مشتاقم
اینقدر احساسم این روزها الهیه که دوست دارم فقط و فقط با خودت تنها باشم
یه حس زیبا و عشق به خودت
یه حس پاک و ناب و خالص که فقط برای خودته
و من این احساسم رو دوست دارم
این روزها برای رسیدن به وصال یار خیلی مشتاقم
این روزها خیلی عالی دارم به خدا وصل میشم
خدایی که از رگ گردن بهمون نزدیک تره
خدایی که هر لحظه صداش زدم با اغوشی باز منو پذیرفت
خدایی که هر وقت بهش گفتم خدایا من با کوله بار شرمندگی اومدم
بازهم با عشق منو پذیرفت
این خدا این عشق منو تا مرز جنون برده
اما این دیوانگی و جنون برام زیباست
چون برای وصال یاره
خدایا ببخش که گاهی توی این هیاهیوی دنیا تو را گم کردم
خدایا محبت و لطف و مهربانیت داره منو شرمنده میکنه
خدایا چه طوری ازت تشکر کنم که لایق بزرگی و مهربانی ت باشه
خدایا من با تو خوشم
خدایا اگه همه ی دنیا بگن تو را نمیخایم و ازم دور بشن و منو نخوان
ولی من دلخوشم به وجودت توی زندگیم
من دلخوشم به عشق و مهربانیت توی زندگیم
خدایا من این اشک هام رو دوست دارم
این زندگی بهشتی م رو با خودت دوست دارم
خدایا تنها خودت برام کافی هستی
خدایا بعضی وقتا قلبم درد میگیره که فک میکنم که چطور بعضی وقتا تو را گم کردم
ببخش مرا خدای مهربانم ببخش که گاهی تو را توی وجودم گم کردم
ولی حالا که دارم بیشتر بهت وابسته میشم خدا رو شکر میکنم
چون این وابستگی برام زیباترین دلبستگی و وابستگی ست
خدایا شکرت که تو را دارم و تنها خودت برام کافی هستی
استاد عزیزم میدونی وقتی این این فایل زیبا روگوش دادم زیباترین حس دنیا رو بهم هدیه داد
انگار اون حس زیبای الهی رو بهم هدیه دادین
چه قدر زیبا برامون از ایمان به خدا و توکل کردن توضیح دادین
و این صحبت های زیبا و الهی و ارامش بخش تون وجودم رو پر از عشق خدا کرد
میدونی استاد این حرف های الهی تون منویاد این جمله ی زیبا انداخت
ما به خدا اعتماد داریم
و چقدر زیبا برامون گفتین هر اتفاقی که برامون رخ میده یه خیرتی توش هست “الخیر ما فی وقع”
و من بارها و بارها توی زندگیم تجربه ش کردم
بارها و بارها شده که من از خدا یه خواسته هایی رو خواستم ولی دیدم که اون خواسته م براورده نشده و بعضی وقتا به خدا میگفتم خدایا چرا این خواسته ی منو براورده نکردی و بعد از مدت ها میفهمیدم که چرا خدا بهم این خواسته ها رو نداده و خدا رو شکر میکردم که این اتفاق نیفتاده و اون وقت با اشک شوق میگفتم خدایا شکرت که اینقدر مهربونی و این خواسته رو بهم ندادی
و یا بارها و بارها به تضاد توی زندگیم برخوردم ک به ظاهر خیلی خوب نبوده و به خاطر اون تضاد توی زندگیم ناراحت بودم ولی بعد از چند روزی متوجه میشم که این تضاد اومده بود که منو بزرگ کنه اومده بود که منو رشد بده اومده بود که منو به خواسته هام برسونه اون تضاد باعث شده که اعتماد به نفس م رو بالاتر ببرم و اون تضاد خیلی از اتفاقات عالی رو برام رقم زده و یا بعضی تضادها باعث شدن که منو به خود شناسی بیشتر و خدا شناسی بالاتری برسونن که کلی زندگیم رو بهشتی تر از همیشه میکردن.
و گاهی این تضادها ظاهر خیلی خوب و خوشایندی برامون ندارن ولی باعث میشن که خیلی ما بزرگ بشیم.
و من بارها شده که به یه تضادی توی زندگی م مواجه شدم و شاید همون موقع کمی به هم ریخته باشم ولی بعد از چند لحظه با سپاسگزاری و با تمرکز بر روی زیبایی ها و کنترل ذهنم و با حرف زدن با خدا احساسم رو خوب کردم
و همین احساس خوب برام زیباترین اتفاقات رو رقم زده و چقدر این قانون خدا زیباست
که همیشه احساس خوب = با اتفاقات خوبه
و چقدر خوبه که همیشه احساس مون رو خوب نگه داریم و باورهای زیبا رو همجهت با خواسته هامون برای خودمون بسازیم و بیایم و ذهن مون رو با قلبمون هماهنگ کنیم و بیایم و فقط به خدا ایمان و امید داشته باشیم و توکل کون فقط به خودش باشه و اون وقت خدا جواب این همه ایمان و امید و احساس خوب و توکل و اعتماد به خودش رو به زیباترین شکل ممکن بهمون هدیه میده.
استاد چقدر زیبا برامون از ایمان گفتین
هر کسی که احساسش خوب باشه یعنی ایمان داره
و این جمله تون استاد یه حس فوق العاده عالی رو بهم هدیه داد
“ملاک ایمان احساس ارامش دورنیه ”
بخدا استاد من این روزها دارم این ایمان م به خدا رو بیشتر توی وجودم حس میکنم
با ارامشی که توی تک تک سلول های بدنم و در تمام وجودم حس میکنم
ارامشی که با نام و یاد خدا دارم
ارامشی که با ذکر الا بذکرالله تطمئن القلوب دارم
ارامشی که با عشق بازی هام با خدا دارم
و ارامشی که با حس کردن حضور خدا توی تمام لحظات زندگیم دارم
ارامشی که با ذکر الیس الله بکافن دارم
ارامشی که میدونم خدا همیشه پشت و پناه مه
ارامشی که میدونم خدا همیشه محافظ و پشتیبانمه
و این ارامشم رو با خدا دوست دارم ارامشی که بهم زیباترین هدیه ها رو داده
ارامشی از جنس خدا
خدایا شکرت به خاطر این همه احساس ناب و الهی م
و نشان ایمان این احساس خوب هست و خدا رو شکر میکنم که بیشتر مواقع احساس فوق العاده عالی رو توی زندگیم دارم
و همین احساس خوب برام زیباترین ها رو رقم زده خدایا شکرت
استاد چقدر زیبا داری با این حرف های الهی تون قلب مون رو ارام تر از ارام میکنید
اگر احساس خوب داری یعنی ایمان داری
اگر امید داری یعنی ایمان داری
اگر شوق و ذوق داری اگه ارامش داری یعنی ایمان داری
و استاد من همه ی این ها رو توی تمام وجودم دارم و به خاطر این ایمان الهی م هزاران بار شکر میکنم
چقدر داستان این پیرمرد مفلس رو برامون زیبا توضیح دادین
و دقیقا این داستان خیلی وقت ها منم توی زندگیم داشتم
منم خیلی وقت ها برای کارهام روی بنده های خدا حساب باز کردم و دیدم که هیچ نتیجه ای نداشت
ولی حالا دارم فقط و فقط روی خودش حساب باز میکنم
ولی حالا ایمانم فقط به خودشه
و هر وقت که به خدا توکل کردم و فقط روی خودش حساب باز کردم دیدم که کارهام به طرز معجزه اسایی انجام شده و چقدر زیباست وقتی که تمام زندگیمون رو فقط به خدا بسپاریم و چقدر زندگی مون بهشتی میشه و رنگ و بوی خودش رو میگیره خدایا شکرت
و بخدا این همه مهربانی خدا داره منو دیوانه میکنه
اخه ما بنده ها چرا این همه لطف و مهربانی خدا رو زود یادمون میره
این ها رو دارم به خودم میگم که این روزها بیشتر دارم با خدا دوست میشم
خدایا من عاشقتم
خدایا من دوست دارم
خدایا ازت ممنونم که همیشه پشت و پناهمی
خدایا شکرت که اینقدر دوست مون داری عاشق مونی و ما رو اشرف مخلوقاتت قرار دادی
ممنونم که این قدر مهربونی
خدایا ممنونم که همیشه همراهی می
خدایا شکرت که ما رو با تمام گناهامون بازم دوست مون داری
خدایا ممنونم که منو بخشیدی و این بخشندگی ت و این همه مهربانیت و صبوریت منو هم صبور کرده و منو هم مهربانتر از همیشه کرده
خدایا بازهم با تمام وجودم میگم تنها و تنها خودت برام کافی هستی حتی اگه تمام دنیا بهم بگن تو رو نمیخایم من ناراحت نمیشم
اخه تو را دارم خدا ؛ اخه من خدایی رو دارم که هر لحظه اغوشش به روم بازه
اخه من خدایی دارم که هر لحظه مشتاقه که بنده هاش بیان و باهاش حرف بزنن
اخه من تو را دارم خدا و خودت برام کافی هستی مهربانترین مهربانم
خدا من کجا برم وقتی که تو را دارم و داری بهم میگی بنده ی من تو هر چیزی رو که بخای من بهت میدم
خدا جونم ؛ خدای مهربونم این همه بزرگیت و بخشندگیت منو داره مجنون میکنه
استاد بی نظیرم این حرفات داره منو بیشتر از همیشه عاشق خدا میکنه
و این فایل دقیقا همزمان شده با حال و هوای این روزهای من
روزهای عاشقی من و خدایم که داره هر لحظه بیشتر و بیشتر میشه
استاد به خدا دوست دارم تا خود صبح از مهربانی خدا برام بگی و منم با اشتیاق سوزان گوش بدم
چون هر چی داره از خدای مهربانم میشنوم انگار عطشم بیشتر میشه که از مهربانم بشنوم .
استاد من قبلا این فایل رو گوش داده بودم ولی این حس و حال و نداشتم
بخدا حال و هوام یه حال بی نظیره یه حس و حال خداییه
خدایا شکرت به خاطر این حس و حال الهیم
خدایا شکرت که دارم با این فایل های بی نظیر و الهی بزرگتر میشم دارم خودم رو بیشتر میشناسم و دارم تو را بیشتر میشناسم و ایمانم رو به خودت بیشتر میکنم.
استاد بی نظیرم ازت ممنونم که این فایل زیبا رو بهمون هدیه دادی و ما هم با لذت و با عشق تمام گوشش دادیم.
خانم شایسته عزیزم از شما عزیزم هم ممنونم که اینقدر عالی و با عشق این فایل ها رو به روز رسانی کردی.
خدایا شکرت
ادامه میدیم این مسیر الهی رو مصمم تر و الهی تر
الیس الله بکافن
سلام دوست الهی
بعضی کامنت ها حس آرامش فوق العاده ای داره و این کامنت شما هم این حس را داشت که نشون میده اون موقع به منبع عشق وصل بودید
وصل بودن دائمی به این منبع را برات آرزو دارم
سلام و عرض ادب به سرکار خانم رشیدی واقعا واقعا ممنونم از این کامنت بسیار بسیار زیبا وتاثیرگذارتون از صمیم قلب مچکرم وسپاس فراوان
به نام خدایی که از رگ گردن بهمون نزدیک تره
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که میتونم با زبان خودت هر چی رو که بهم الهام میکنی رو برای دوست عزیزم بنویسم.
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که دارم توی بهشت زیبای خودت زندگی میکنم
خدایا تو را با تمام وجودم شکر میکنم که ما رو خالق زندگی مون قرار دادی تا بتونیم هر انچه رو که دوست داریم وارد زندگی مون کنیم.
سلام دوست عزیزم
ممنونم برای این کامنت پر از مهرتون
و خدارو شکر میکنم که دارم هر لحظه صدای زیباش رو میشنوم
صدایی که برام هر لحظه میگه بنده ی من من همیشه کنارتم
من همیشه پشت و پناهتم
من همیشه هواتو دارم
خدایی که همیشه ما رو توی اغوش عاشقانه ش گرفته و داره به بهشت بی نظیرش هدایت میکنه
خدایی که هر لحظه منتظرمونه که با عشق بریم و باهاش راز و نیاز کنیم
خدایی که عاشق مونه
خدای که دوست مون داره
خدایی که اگه تمام دنیا ما رو نخوان ولی بازهم خدا ما رو میخاد
خدایا تو انقدر مهربانی و بخشنده
که این بزرگی و غفار بودنت مرا دیوانه کرده
دیوانه خدایی که برایم خوب خدایی کرده
اه خدایا شکرت شکرت به خاطر این همه حس و حال عالی مون
دوست عزیزم بازم ممنونم ازتون که برام پیام خدا رو هدیه دادین
اروزی بهترین ها رو براتون دارم
ادامه میدیم این مسیر زیبا و الهی رو مصمم تر و با اراده ی بیشتر و قدرتمند تر همراه خدا
الیس الله بکافن