«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

803 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1918 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام به دوستان عزیزم

    همین دیروز بود که برای پیگیری بخش توحید عملی هدایت شدم به این فایل ارزشمند

    و این هدایت و این همزمانی برام ی مقدار. قابل تامل هستش

    چرا دیروز خواستم بخش توحید در عمل رو پیگیری کنم و اومدم روی این فایل و کامنت نوشتم

    و جالب اینجاست ی اتفاقی افتاد که باید احساسم بد میشد و بلافاصله گفتم الخیر فی ما وقع

    و بعد اون اتفاقه نشانه من دوباره الخیر فی ما وقع بود؟

    نمی‌دونم اون اتفاق وچه گنجی برای من داره

    نمی‌دونم اون کیسه گندم که ریخته قراره چقدر اشرفی برام پیدا کنه و سخت منتظر و سراپا احساس خوبم اصلا انگار نه انگار تضادی بوده

    منتظر شنیدن اتفاقات خوبی که قراره بیوفته و این درسی که قراره واضح ببینمش و بگمش هستم و باز میام مینویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    متینا عباسی گفته:
    مدت عضویت: 795 روز

    سلام استاد عزیزم

    تقریبا 2 سال میشه که واقعا احساسم خیلی خوب شده و ایمانم قوی تر شده،این برعکس گذشتست که من اون زمان از زمین و زمان گلایه داشتم و به خدا میگفتم اگر هستی پس چرا زندگی ما اینجوریه و…

    خودمو ناتوان میدیدم در تغییر زندگیم و میخواستم که خدا یهویی زندگیمو عوض کنه…

    حدودا دوسالی میشه که مامانم فوت کردن و من بچه ی کوچیک خانواده و به شدت مامانی بودم…

    اما زمانی که مامانم فوت کردن من اصلا احساسم بد نشده بود چون حدودا از یکماه قبلش داشتم روی توحیدم کار میکردم… اما نمیدونستم که قراره اینطوری و با مرگ عزیزترین فرد زندگیم،ایمان من سنجیده بشه و خداروشکر که ازنظر خودم سربلند بیرون اومد ازاین امتحان.

    این من بودم که بقیه رو اروم میکردم،کسی که همه به واسطه ی علاقه و وابستگی که به مامانم داشتم، توقع داشتن که کلی بی تابی کنم…

    حدودا دوساعت بعد فوتش با ابجیم قدم میزدیم و از خاطرات خوبش میگفتیم و میخندیدم…حتی خودمم از اون ارامشی که داشتم تعجب میکردم.

    قبل این ماجرا پدر و مادری رو از اشناها دیده بودم که پسر بزرگشون رو از دست داده بودن و دیدم که چقد ارومن اون دوتا و میگفتیم که چقدر صبر دارن، درحدی اروم بودن که از مهمونا خیلی راحت پذیرایی میکردن،بدون گریه و زاری…

    زمان فوت مامانم من یاد اون دوتا افتادم و گفتم اگر اونا تونستن پس منم میتونم…

    اما چندوقت بعد متوجه شدیم که به اون بنده ی خداها ارام بخش تزریق کرده بودن که اونقدر اروم بودن و اونجا من به خودم افتخار کردم که ببین تو بدون ارام بخش اینقدر صبور بودی(صبر کردم نه تحمل). البته که شاید درد ازدست دادن فرزند بدتر از پدر و مادر باشه اما…

    مامانم رو دقیقا 8 مرداد و روز تولدم دفن کردیم و من با لباس سفید سرمزار حاظر شدم و درحدی اروم بودم که الان فک میکنم که حتما بقیه فکر کردن به منم چیزی تزریق کردن که اونقدر اروم بودم.

    سوم و چهل و… این منو ابجیم بودیم که با لبخند از مهمونا پذیرایی میکردیم.

    من این موضوع رو در اکثر کامنت هام که مرتبط باشه میگم چون من بابت این موضوع به خودم افتخار میکنم و این یعنی ایمان یعنی توکل. البته که هنوز خیلی راه مونده که برم ولی حداقل اونجا بود که فهمیدم که من،متینا، چه توانایی هایی دارم و خداوند به من نشون داد که میتونی چقدر قوی باشی…

    این موضوع جرقه ای شد برای من

    از اونجا بود که من دیگه غر نزدم سرخدا و نگفتم مشکل از خداست یا بقیه…

    گفتم هررچی بشه خیره

    حتما یک خیری پشت قضایا هست.

    هرچی بشه به نفع منه اگرر که احساسم رو کنترل کنم و احساسم خوب باشه.

    و خدا میدونه که چقدددر خیر وارد زندگی من شد بعد اون موضوع.

    صددرصد عاشق مامانم بودم اما وقتی که رفت اون تضاد برای من پله شد و جاده شد رو به جلو…

    سپاسگزارم از خداوند وهاب.

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزم بابت فایل بینظیرتون.

    سپاسگزارم از خانم پروین اعتصامی.

    روح ایشون و همه ی گذشتگان غرق در شادی باشه.

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      مرتضی آستاد گفته:
      مدت عضویت: 950 روز

      سلام دوست هم فرکانسی من

      واقعن تحسینت میکنم به خاطر آرامشی که بعد فوت مادر عزیزت داشتی با اینکه خیلی کار سختیه ولی اینقدر روی توحید کار کرده بودی و اینقدر قدرت خدارو توی وجودت بالا برده بودی که تونستی از پس این امتحان بربیای

      من توی این وضعیت قرا نگرفتم ولی خیلی دارم سعی میکنم که فقط به خدا وابسته باشم

      خیلیا هستن عزیزشون اگه فوت کنه دیگه میگه زندگیم دیگه تموم شد

      چند سال با لباس سیاه زندگی میکنه با اینکه آدمای مذهبی هم هستن ولی نمیتونن توی این اتفاق خودشون رو کنترل کنن بازهم میگم تحسینت میکنم برای این موفقیتت توی آزمون توحید

      شاد و پیروز سعادتمند و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        متینا عباسی گفته:
        مدت عضویت: 795 روز

        سلام آقای آستاد

        مچکرم از شما بابت نظر محبت آمیزتون…

        همه ی ما با مرگ عزیزانمون امتحان میشیم،چیزی که خداوند در قران گفته اینه…

        بلاخره همه ی ما ازاین دنیا میریم،دیرو زود داره ولی بلاخره اتفاق می افته…

        باید بدونیم اول و اخر فقط خداست که برای ما میمونه…

        خدا گفته مومن واقعی نه ترسی داره و نه غمی چون ایمان داره و میدونه خدا کیه..

        از اونجایی که خدا گفته بیشتر مردم به جهنم میرن پس بقول استاد کارهایی که اکثر جامعه انجام میدن کار درستی نیست و ما اگر راه مخالف اونارو بریم پس این یعنی راه درسته، توی اینطور شرایط مثل فوت عزیزان، اکثرا افراد از خواب و خوراک می افتن، بقول شما شده که فرد تا چندسال لباس سیاه رو درنیاورده

        کلی گریه و شیون میکنه سرمزار و حس بد رو هم به خودش و هم به دیگران منتقل میکنه

        و…

        پس اینا راه و کار درستی نیستن…

        بعضی وقتا الگوهایی از جامعه میبینیم و ماهم مثل اونا رفتار میکنیم.

        باید بگردیم توی هرموضوعی دنبال افرادی که راه خلاف اکثر جامعه رو رفتن…

        من شاید اگر اون پدر و مادری که برای فوت پسرشون آروم بودن رو نمیدیدم،اصلا طبیعی نمیدونستم که اروم باشم چون اصلا فکر نمیکردم بشه،چون دیدم باور پذیریش برام آسون شد.

        استاد گفت احساستون رو خوب نگه دارین،کاری رو انجام بدین که احساستون رو خوب میکنه،اون راه خداییه،منم دیدم این راه که اروم باشم احساسمو خوب میکنه،راهی که خلاف مردمه حسم رو خوب میکنه و انجامش دادم.

        توی هرمسئله ای ببینیم چی حسمون رو خوب میکنه اون راه درسته.

        امیدوارم هممون رو خدا به راهی هدایت کنه که موحد واقعی باشیم و فقط به خودش توکل کنیم و فقط به خودش وابسته باشیم…

        من از خدا خواستم که بهم صبر بده و داد ،شماهم ازش بخواید صددرصد طوری براتون همچیو درست میکنه که مثل من تعجب میکنید…

        بازم سپاسگزارم از شما و موفق باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    ناصر گفته:
    مدت عضویت: 1378 روز

    باسلام و درود خدمت استاد عزیز خانم شایسته مهربان و دوستان همفرکانسی ام

    سپاسگزار استاد هستم که زحمت کشیدن و وقت گزاشتن و این معانی رو با بهترین شکل ممکن برامون بیان میکنن

    از زمانی که با آموزه های استاد خصوصا در حوزه مباحث توحیدی آشنا شدم خیلی دیدگاه هام در مورد خدا عوض شده ، اولین نتیجه باور خداوند بعنوان تنها قدرت جهان و کسی که جهان هستی در سیطره اون اون هست باعث میشه که انسان به احساس اطمینان و آرامش عمیقی برسه که به نظرم این، مهمترین دستاورد این نوع نگاه هست

    من قبلا خیلی شرک داشتم و به عوامل بیرونی قدرت میدادم.

    من از دوران کودکی و تا جوانی چندان حمایت روحی و معنوی از طرف خانواده خودم نداشتم و به همین دلیل با یک نفر که نقش معلم رو برام داشت خیلی اخت بودم .

    همه مسایل زندگی مو از درس گرفته تا روابط با دیگران ، ازدواج، شغل و هر چیز زندگی مو با اون هماهنگ میکردم که اکثرا هم راهنمای خوبی برام بود ، ولی یه مشکل توی رابطه مون بود که ایشون خیلی زود رنج بود و استانداردهای خاصی در حوزه روابط برای خودش داشت ،

    نتیجه این وضعیت این شده بود که من خیلی خیلی باید مواظب رفتارها و کلماتی که استفاده میکنم می بودم که این شرایط خیلی منو آزار می داد و آرامش روانی رو از من گرفته بود ،

    مثلا وقتی یه خواسته ایشون از طرف من رد میشد یا اگه خواسته ش طبق استاندارد خودش انجام نمیشد، واویلا بود یعنی عین بچه قهر میکرد، وقتی بهش زنگ میزدم جوابمو نمی داد و باید حضوری میرفتم میدیدمش و بعد از کلی منت کشی و خواهش ایشون از دلیل رنجش خاطرش میگفت و عموما محکوم میشدم و قضیه با عذرخواهی من تموم میشد و بعد از مدتی باز سر یه قضیه دیگه این پروسه تکرار میشد، توی این سالها اکثرا حق رو به اون میدادم و با خودم میگفتم که حتما ایراد از منه و چون خیلی بهش متکی بودم با خودم این جوری توجیه میکردم که چون به من خیلی کمک کرده تا رشد کنم ، و با این تحلیل، رفتارشو موجه میدونستم و خودم رو مقصر وضع با وجود آمده میدونستم.

    خلاصه همیشه نگران این قضیه بودم که مبادا کاری کنم که ایشون ناراحت بشه ، این چند سال اخیر از این وضعیت خسته شده بودم ولی نمیدونستم چیکار کنم چون از بهش خیلی وابسته بودم چون تو زندگی برام راهنمای خوبی بود و از طرفی رفتارشو نمیتونستم تحمل کنم .

    تا حدود دو سال پیش که من با یکی از اساتید موفقیت آشنا شده بودم و فایلاشو میدیدم و اون زمان ولی باز سر یه قضیه مالی باهم درگیری که داشتیم، ولی من دیگه آدم سابق نبودم و دیگه باهاش کنار نیومدم و اونو مقصر دونستم چون واقعا رفتارش غیرمنطقی بود و هیچ جوره نمیشد حق رو با اون بدم که از اون زمان رابطه مون شروع کرد به خرابتر شدن

    و این شرایط همزمان شد با آشنایی من با استاد عباسمنش و فایلای توحیدی ایشون ، و من تازه متوجه شدم که من یه مشرک هستم و به جای اتکا به خداوند و درخواست کمک و هدایت از خودش، بنده شو به جای اون معبود قرار دادم و دارم اونو میپرستم، من فکر میکردم اگه حمایت فکری این آدم از من برداشته بشه من نمیتونم رشد کنم و حتما بدبخت میشم و این یعنی شرک کامل،

    ولی دیگه من آدم سابق نبودم و توی دلم از اون آدم تشکر میکردم که این سالها کمکم کرده و حالا که رابطه مون از بین رفته (البته قطع ارتباط از طرف اون بود) هیچ اشکالی نداره و من الان از خداوند فقط کمک میخام و میدونم که بهترین آدمها و شرایط و ایده ها رو به سمت من هدایت میکنه و البته تا حالا این جوری هم شده،

    دیگه نگران هیچ چیزی نیستم و فقط سعی میکنم از زندگی لذت ببرم و آرامشم رو زیادتر بکنم ، خدای من راهنما و پشتیبان منه ، دیگه به هیچ کس و چیزی وابستگی ندارم و همیشه تلاشم اینه که با خدا رابطه بهتری داشته باشم و یقین میدونم کل هر چه قدر خدا رو بیشتر باور کنم اونم بیشتر بهم کمک میکه.

    در پایان از استاد عزیز و تیمشون تشکر میکنم که با اشتراک گزاشتن این مفاهیم ناب باعث شدن آرامش حقیقی و رشد واقعی رو تو زندگی مون تجربه کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1930 روز

    به نام خدا

    سلام بر استاد سید حسین عباسمنش،خانم مریم شایسته و دوستان هم فرکانسیم در سایت وزین عباسمنش دات کام

    اولش بگم اومدن و موندن در این مسیر جرات میخواد

    از مسخره شدن دوستان که بابا تو هم ما را کشتی با این قانون جذبت،با این استاد عباسمنشت،بابا بیا بگرد،بخور حال کن،چی میگی همش کنج خونه تک و تنها این فایل ها را گوش میدی،خسته نشدی این همه گوش دادی،پس کو پول و ثروت

    خانواده ات بهت بگه بابا ول کن این رویا فروش را،برای پول داری باید کار کنی باید بیل زمین بزنی برو رو زمینات کار کردن اینا نون و آب نمیشه با دوستانت برو بیرون عشق و حال کن،با دوستات بری برون بگم ههههه عباسمنش اومد بابا اینا با پول من و تو رسیدن به اونجا،ببین با پول تو فلان ماشین را خریده،فلان گوشی را خریده،مگه میشه به این راحتی پول درآورد مگه میشه راحت زندگی کرد،بابا اینهمه صداقت نداشته باش، تو چه را اینهمه ساده ای،خسته نشدی از اینهمه کتاب خوندی،صبح تا شب فایل گوش دادی بابا دیگه بسه

    اینها گوشی از پرداخت بها در این مسیر بود

    ایمان و توکل به خدا آغاز تحول و تغییر در ماست

    ایمان به کمک و راهنمایی خدا و درست بودن مسیر و توکل به خدا که از همه چیز باخبره و جهان را با نظم و ترتیب فوق العاده ای خلق کرده

    نشانه داشتن ایمان داشتن احساس آرامش درونی هست

    وقتی آرام هستی و هیچ چیزی در تو احساس بدی ایجاد نمیکنه،وقتی فقط و فقط امیدت به خداست اون موقع یک مومن واقعی هستی.

    بیایید فقط و تنها از خدا بخواهیم

    فقط و فقط روی خدا حساب کنیم

    فقط و فقط خدا را منشاء قدرت بدونیم

    فقط و فقط با خدا صحبت کنیم دز مورد آرزوها و خواسته هامون

    فقط و فقط شاکر و قدر دان نعمات اون باشیم و انسان‌ها را دستانی از دستان خدا بدونیم

    فقط و فقط در مسیر خدا باشیم و بمونیم

    اگر در شرایط بد و ناخواسته قرار داریم دلیلش اینه که از فرکانس خدا دور شده ایم

    وقتی حالمون خوبه سعی کنیم خوبتر و بهترش کنم با گوش دادن به فایلها،تجسم کردن خواسته ها،نوشتن نعمات و شکرگزاری کردن،خوردن غذا های عالی،مسافرت کردن با دوستان عالی و ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3445 روز

    به نام خالق زیبایی.

    #همیشه هر اتفاقی می افته یک خیریتی درونش هست… و باید نگاهمون به اتفاقات به ظاهر نامناسب این باشی که یک اتفاق خوب در راه است…..

    یعنی من عاشق این جمله هستم که هر اتفاقی به نفع من… و توی خیلی جاها که توانستم این جوری نگاه کنم.. همین نتیجه اتفاق افتاده و به نفعم شده… مثلا اخرینش همین بود که گوشیم خراب شده بود یعنی اون قسمتی که هنزفری میذاریم قطع میشد و من نگاهم بهش این بود که گوشیم اتوماتیکه خودش قطع میشه میگه الان وقت فکر کردن به فایل…. واین جوری که نگاهش کردم خیلی برام باحال بود بعدم که بردن ذرستش کنند اول گفتن درست میشه ولی بعد که گوشیم باز کرذن گفتن ذرست نمیشه….. و بعد گفتم ای ول خدا می خواد یک. گوشی جدید بهم بده…. و دقیقا همین اتفاق افتاد و از راهی که فکرشم نمی کردم به سادگی هر چه تمام تر گوشی امد… و دقیقا همون تضادهایی که توی گوشی قبلیم برخورد کرده بودم نداشت…

    و کلی نمونه هم هست که دوست دارم بگم اینجا که ذهن خودم قانع بشه… مثلا توی یک مصاحبه از شهاب حسینی دیدم گفت من دوسال داشتم مجری گری می کردم بعد یک روز رفتم که برم سر برنامه گفتن نمیشه وارد بشی گفتم چرا گفتن…. نمیشه… دلیلش معلوم نیست… این جوری تشخیص ذادن…. خلاصه میره پیش مدیر میگه چرا!! ؟؟ به چه دلیلی، خطاییی از من سر زده میگن نه… تشخیص اینه….. میگه مننوع التصویر که نیستم میگن نه… میگه خوب میرم بازیگر میشم… تازه بهش میگه نه نری سابقت خراب میشه…. ولی میره و چه بازیگری هم میه و چقدر افتخار افرید…. و اگر این اتفاق نمی افتاد قطعا یک مجری معمولی می موند…

    یا مهران مدیری توی یک مصاحبه می گفت بعد از ساعت خوش بدون هیچ دلیلی ما رو ممنوع کار کرذن… حتی برای یک فیلم سینمایی دعوت شدم… گفتن اصلا حق بازی نداره…و خودش می گفت اگر این اتفاق نمی افتاد شاید هیچ وقت کارگردان نمیشدم و یک بازیگر معمولی می موندم…

    یا مثلا هومن سیدی می گفت که من رو اخراج کردن از سر کار و باعث شد برم سمت ارزوهام که بازیگری بود….

    یا یوسف که برادرهاش می برن می ندازنش توی چاه که عزیز پدرشون نباشه و میشه عزیز مصر……

    یا خود استاد که بارها این اتفافات براش افتاده و به نفعش شده…

    حالا من می خوام این ربط بدم به خیر بودن جهان…. این که اگر ما به هر اتفاقی به شکل خیریت نگاه کنیم…. چون روند جهان رو به خیر…. خیر دریافت می کنیم…. خیر به معنای خوبی…. نعمتت… شادی…..

    حالامنطق این که روند جهان رو به خیر چیه؟؟؟ فکر می کنم نشانه اس این که همیشه وقتی نگاه می کنیم به زندگیمون و و کل جهان می بینم…. هر اتفاقی و رویدادی هم که به ظاهر مشکل بوده…. حل شده و کلی خیریت از درونش بیرون امده… مثل همه بیماری هایی که یک زمانی بیماری های خطرناکی بودن.. ولی الان واکسنشون ساخته شده و هیچ مشکلی ایجاد نمی کنند.. یا همین روند رشد اینترنت…. که خیلی از ارتباطات رو ساذه تر کرده… خیلی از خرید و فروش ها رو سریع تر و راحت تر کرده… این ها همش نشان از خیر بودن جهان….. یا امنیت و صلحی که توی بیشتر کشور ها حاکمه…. در کل وضعیت زندگی خودمونم بخوایم در نظر بگیرم…. نسبت به ده سال قبل… کلی نعمتها بیشتر شده… کلی مشکلاتمون حل شده…. که این نشان از خیر بودن جهانه… که اگر خیر نبود… نباید حل میشد…. نباید وضعیت زندگی… کشور… جامعه بهتر میشد…

    اصلا نمی دونم این نیروی شر از کجا توی ذهنمون شکل گرفته… از بس که از بچگی به جای این که از خدا و نعمتهاش بهمون بگن از شیطان گفتن.. از قدرت شیطان… که هر کاری کردیم گفتن شیطان گولت زده.. از بس که توی فیلم ها همین بهمون نشان داذن…. که یاذم بارها توی فیلم های ماه رمضان یک ادمی رو میذاشتن نقش شیطان…. که ادم ها رو گول میزد، تازه ادم خوب ها رو…. و این توی مغزمون رفت که شیطان چه قدرتی داره… می توانه در نقش ادم هم ظاهر بشه… خدای من…. ولی هیچ وقت نشان ندادن که خدا چه قدرت هایی داره…. اصلا خدای توی فیلم ها و خدایی که توی ذهن ما ساختن قدرتی نداشت برای کمک کردن به ما تنها قدرتش این بود که تا کوچک ترین کاری کنیم مچمون بگیره… بدبختمون کنه….

    میفهم چقدر باید کار کنم روی خدا و قدرتهاش… تا این باورهای مخرب کم رنگ بشن…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    الهه سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1708 روز

    سلام به همگی🌹

    🌸احساس خوب یعنی امید و ایمان به خداوند و نتیجه این ایمان اتفاقات خوب است.

    🌸خداوند به ما بی نهایت نزدیکه و در ما جاریست و مارو با تمام اشتباهاتمون دوست داره و هر لحظه مارو دعوت میکنه به خودش چون تنها خودش هست که ثروت و نعمت و خوشبختی است،و هر چی از خداوند دور بشیم به نقطه مقابل ثروت یعنی فقر و کمبود و بدبختی میرسیم.

    🌸تا زمانیکه دست به همه کارها بزنیم مثل پیرمرد شعر و کارهای بیرونی رو معیار تغییر بدونیم جز بی آبرویی و شرمندگی و پوچی هیچی بدست نمیاریم و تنها همون لحظه ای که پیرمرد ازخداوند یاری خواست و او را منبع ثروت ها و قدرت ها دانست(باورهای قدرتمند کننده و توحیدی)خداوند اجابتش کرد .

    🌸زمانیکه ما روی خودمون کار میکنیم و به احساس خوب میرسیم و فرکانس های خوبی رو میفرستیم و در یک کلام حالمون خوبه ،هر اتفاقی هراتفاقی که میافتد دقیقا همون چیزی هست که ما رو به خواستمون میرسونه و ما باید در شرایطی که هم یکم ناجالبه بازم احساسمون رو خوب نگه داریم که چرا احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب پس به خدا اعتماد کنیم و هر چیزی در نهایت به نفع ما می‌شود حتی اگر ظاهرش جالب نباشد.

    🌸خداوند نیاز نداره که ما عبادتش کنیم ،خداوند از همه چیز و همه کس بی نیازه ما برای خوشبختی و سعادت نیاز داریم که در فرکانس خداوند بمونیم و هرچقدر فاصله بگیریم ناخواسته ها رو تجربه میکنیم .

    🌸استاد مهربانم ممنونم بابت این فایل و آگاهی هایی که در کلمه به کلمه اش میشه دید و فکر کرد و گوش کرد و باور کرد و زلال شد و پاک شد وصل شد و درنهایت سعادتمند شد❤️

    خدای من تنها تو را میپرستم و ازتو یاری میخواهم که بی شک پاسخ تو به من هدایت به راه راست ،راه کسانیست که بهشون نعمت دادی نه گمراهان.💜💜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    ریحانه رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 1425 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد جان جان جان ما و مریم جان مهربان و دوستان خوبم

    روز چهل و ششم

    خدایا شکرت

    دقیقا پارسال، فردای 13 بدر پدرم از این دنیا پر کشید و پیش خدایش رفت. اوایل مرگ پدرم شرایط سختی رو گذروندم . اما با رفتنش کم کم نگاه من به زندگی عوض شد . باعث شد من خدا رو بهتر بشناسم ، خودم رو بهتر بشناسم .در مسیر خودشناسی بودم اما عمیق تر شدم به خودم و جهان اطرافم و چند ماهی هم هست که فقط تمرکزم رو سایت استاد هست .

    الان که نگاه میکنم، احساس میکنم که پدرم سالیان سال هست که از این دنیا رفته در صورتی که یک ساله ایشون فوت کرده

    درونم پر شده از فکر و یاد خدا و آرامش دارم ‌. با این که خارج از ایران و در کشور همسایه زندگی میکنم همیشه اسم او را در خیابان های مختلف میبینم (بسم الله الرحمن الرحیم)

    دیگه خیلی چیزها مثل قبل من رو بهم نمیریزه. اگه هم عصبانی یا ناراحت بشم خیلی خیلی کوتاهتر از قبل حالم رو عوض میکنم و در شرایطی خودم رو قرار میدم تا به احساس خوب برسم.

    الان هم که بیشتر زمان از روزم رو تو سایت میگذرونم.

    و همیشه تو حال خوب هستم.

    استاد عزیزم سپاسگزارم به خاطر این سایت ملکوتی تون که بو و عطر خداست .

    دوستتون دارم آرامش من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2982 روز

    بنام الله یکتا

    خداراشکر بخاطر شروع دوباره

    بخاطر تضادهایی که این دوسه روز بهش برخورد کردم دیروز دیگه واقعا بریدم هر دفعه میگفتم فهیمه حواست باشه این تویی که داری با فرکانسهات این شرایط را بوجود میاری ولی آنقدر تو این دوسه روز له شده بودم که دیگه تحمل نداشتم گفتم خدایا بریدم تو مخوای جوابم ندی بگو کجا برم بگو از کی کمک بخوام گفتم من عاجزم باتمام وجودم عاجزم بهم بگو چکار کنم

    یه لحظه آرام شدم گفتم این اتفاقات به ظاهر بد داره خواسته هات رو برات واضح میکنه گفتم خدایا توکل بخودت بهم بگو از کجا شروع کنم واقعا نمیدونم دوره شیوه حل مسائل زندگی جلسه دوم را گوش دادم ونکته برداری کردم وجلسه چهارم قدم دوم گفتم امروز کامنت این دوجلسه رو مینویسم وقتی آمدم تو سایت یکی گفت برو قسمت دانلودها وفایلهای اجرای توحید در عمل شروع کن منم گفتم چشم این فایل را 5 بار گوش کردم و شرایط واتفاقات زندگیم رو بررسی کردم دیدم حتی بدترین اتفاق زندگیم هم پراز حکمت وخیر بوده برام هرجاگفتم خدایا توکل بخودت حتما خیره آن اتفاق بظاهر بد به بهترین شکل برام رقم خورد دیروز رفتم برا استعلاجیم کمیسیون پزشکی استان بعد خانم دکتری که آنجا مسئول بود گفت شما تقریبا یکسال استعلاجی رفتید اگر ایندفعه پزشک معالجتون برات استراحت پزشکی نوشت درخواست از کار افتادگی کن بعد همسرم بهم گفت ناراحتی گفتم اصلا به هیچ وجه چون مطمئنم خیره

    بعدازظهر هم شروع کردم روی فایلهای توحیدی کار کردم چون حس کردم باید خدا را بهتر بشناسم یادم باشه چه نیروی قدرتمندی کنارم حامی وهدایتگر منه فهمیدم باید از لحاظ فرکانسی در مدارهای بالاتر باشم تا آگاهیهای دوره ها را درک کنم ومهمتراز همه عمل کنم یه فایل گوش بدم وعمل کنم بهتر از گوش دادن هزاران فایله

    یه تجربه از زندگی خودم بگم وقتی از همسرم اولم جداشدم خانه ای که داشتیم سه دانگ به اسم من بود وسه دانگ به اسم همسرم که بلافاصله همسرم سه دانگ خودش را منتقل کرده بود به پدرش که من نتونم ازش مهریه بگیرم گفتم هرچی خیره تو برام رقم بزن خودش وپدرش بارها وبارها منو کشاندن دادگاه تا سه دانگ خانه را ازم بگیرند گفتم خدایا تو مدونی همه این خونه حاصل زحمت خود منه هرجور که توصلاح مدونی باورت نمیشه هر دفعه به یه طریقی ازدست من شاکی می‌شدند تمام رای ها حتی بعداز اعتراض به نفع من بود تا دیوان عالی کشور فرستادند فقط میگفتم خدایا تو مدونی وتو میتونی آنها دووکیل از تهران گرفته بودند ولی من خودم بودم وخدای خودم توتمام دادگاه‌ها میگفتم هرچه باید بگم توبهم بگو خلاصه آخرین رای هم به نفع من شد وپرونده بسته شد خانه هم همین جور موندآنها که میگفتند ما کلید نداریم من هم که واقعا کلیدنداشتم چنددفعه زنگ زدم که بلاخره منم مالک خونه ام دیدم فقط امروز وفردا کردند والان بعداز 7 سال دیدم خانه را دارند تعمیر می‌کنند خودشون تماس گرفتند ما خبره آوردیم قیمت کردیم شماهم فروشنده هستید گفتم بله از همه جالب تر که قیمت آن ملک نسبت به 7 سال قبل 5 برابر شده به همسرم میگم خدا اینجوری به این قشنگی پازلها رو کنار هم میچینه فقط کافیه صبر داشته باشیم ونا امید نشیم واز سر راه خدا کنار بریم ویادمون باشه

    احساس خوب =اتفاقات خوب

    خدایا شکرت بخاطر درک آگاهیهای این فایل

    استاد عزیزم از شما مریم بانو هم سپاسگزارم

    درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1853 روز

    به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی

    سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین

    سپاس که هربار بهم یاد آوری میکنید تا به مهمترین اصل زندگی پایبند باشم که احساس خوب داشتن یعنی ایمان داشتن ،احساس خوب داشتن یعنی زندگی سراسر رضایتمندی

    خدایا کمکم کن تا یادم بمونه !!!!

    «ایمان یعنی بتوانم در شرایط نادلخوه‌، بی‌آنکه ایده‌ یا راه حلّی داشته‌باشم یا روی قول و کمک فردی بتوانم حساب کنم‌، به خود بگویم فارغ از اینکه شرایط بیرونی چیست‌، من از درون خود را به آرامش می‌رسانم با این اطمینان و یقین که‌، محال است من به احساس اطمینان قلبی و آرامش برسم‌ و آن شرایط‌، هرچقدر هم نادلخواه‌، به نفع من تغییر نکند‌»

    خدایا کمکم کن تا این اصل در من درونی بشه و من به این اطمینان برسم که [ اگر من از درون خود را به آرامش برسانم محال است من به احساس اطمینان قلبی و آرامش برسم‌ و آن شرایط‌، هرچقدر هم نادلخواه‌، به نفع من تغییر نکند‌»]

    خدایا خودم می‌دونم هنوز اونقدر که باید ،به این اصل اطمینان ندارم ،هنوز باور قوی ندارم که اگر آرام باشم محاله که شرایط به نفع من تغییرنکنه ،اگه به این یقین برسم حتما تماما ،تمام تلاشمو میکنم تا به آرامش درونی برسم ،خدایا سپاسگزارم که این باور سازنده رو برام روشن کردی تا تمرکز خیلی بیشتری روی این بُعد از زندگیم بذارم تا بادرک و عمل کردن این قانون بهتر زندگی کنم….

    وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکلَ‏ْ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ قَدْرًا

    و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى‏رساند، هر کس به خدا توکل کند خدا او را کافى است. خداوند در انجام فرمان خود پایدار است و براى هر چیزى اندازه‏ اى قرار داده است.

    سپاسگزارِمهربان پرودگاری هستم که هدایتم کرد به آگاهی های این سایت توحیدی تا بادرک قوانین ثابت جهان هستی خالق عامدانه ی تمااااام خواسته هام باشم.

    عاشقتونم و عشق برای همه ی بچه‌های سایت توحیدی عباسمنش 🟢

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    به نام خدای صمد(بی نیاز ترین)

    سلام خدمت همگی

    دیشب بواسطه ی تمریناتی که داشتم انجام میدادم و مکتوب میکردم تا پاسی از شب رو بیدار بودم و به خودم گفتم فرداش پنج شنبه ست و بچه ها مدرسه ندارن بجاش میخوابم!و حال و هوای روحانی نصف شب یه عالم دیگه ایی داره،انگار تو بهشتی و هر چی از ذهنت میگذره انجام میشه،انگار خدا همه رو ول کرده و فقط نشسته پای حرف های تو،انگار جهان همه به تماشای عشق و عاشقی تو و خدایت هستند…

    تا پاسی از شب نوشتم و نوشتم

    قرآن خوندم و سوره های آخر قرآن که همگی از وقوع قیامت و زلزله و شکافته شدن آسمون و زمین و حادثه ی بزرگ…

    فکر میکنم وقتی بااین فرکانس های خوب،با احساس عالی میخوابی خواب و رویاهات هم به همین شکل میشند!اون قدر آروم و خاشع که اصلا خوابیدن هم برات لذت بخش میشه…

    صبح زود احساس کردم زمین میلرزه وانگار تو بطن همون وقوع وقایع قیامت هستی اون قدر برام لذت بخش بود بااینکه خواب بودم و زلزله کامل خونه و تختم رو می لرزوند انگار …نمیدونم چطوری بگم احساسم رو احساس خوبی داشتم از زلزله از نشانه ی خدا!بااینکه همیشه موقع زلزله پریشان به بیرون می رفتیم ولی از وقتی زلزله میاد برخلاف همه ی اعضای خونواده که فرار می کنند من می ایستم و قدرت خدا رو تحسین میکنم،اشک شوق می ریزم که دارای چنین خدایی هستم،رقص چراغ لوسترها رو تماشا میکنم که در هماهنگی کامل دارن عشق بازی می کنند…همسرم میاد و دعوام میکنه!میگه از جونت سیر شدی یا بچه شدی؟ولی نمیدونم چرا دیگه نمی ترسم…

    امروز صبح هم وقتی حرکت آروم زمین رو احساس کردم توی خواب اون قدر لذت بردم که حد نداشت حتی یه کامیون بدون بار از جاده میگذشت وقتی اون رو هم به حرکت درآورد یه صدای بسیار خوشایندی از ترکیب حرکت کامیون و زلزله به گوش می رسید که بسیار برام لذت بخش بود و در همین احساس خدا رو شکر کردم از قدرت بی نهایتش و از اینکه همسرم خوابه و نفهمیده که نزاره در آرامش از حرکت گهواره ایی زمین لذت ببرم!یهو دخترم فریاد زد مامان زلزله و افکار آروم من رو بهم ریخت…

    شروع به گریه کرد ترس و لرز!خودم یادم اومد که قبل از آشنا شدن با این خدای قدرتمندم منم بااینکه بزرگ بودم ولی چقدر عاجز بودم،چقدر ترسو،چقدر کافر…

    بغلش کردم و گفتم هیچی نیست نترس!!!میگه مامان تو چرا نمی ترسی و برعکس لبخند میزنی؟

    هیچی نداشتم بگم…جز شکرش که هر چقدر جلوتر میرم مست تر میشم…

    یاد حرف های استاد افتادم که می گفتند اگه یه جایی آتیش بگیره یا اتفاقی بیفته اصلا فرار نمیکنم،اصلا خودم رو به در و دیوار نمیزنم برای نجات…میشینم یه گوشه ایی و میدونم که خدا خودش حفاظتم میکنه!این یعنی ایمان همون ایمانی که در هر فایلی میگن!ایمان یعنی فقط بکلام نگیم من ایمان آوردم در عمل هم نشان دهیم…ایمان یعنی من میدونم قدرت همه چیز تو دستای خداست…

    چقدررررر این مسیر زیباست!

    چقدر با خدا بودن زیباست!

    چقدر ایمان،تقوا و عمل صالح ما رو در مسیرمون بزرگتر میکنه!

    چند روزیکه بطور مستمر فایل ها و کامنت ها و قرآن رو می خونم و دفترها می نویسم فکر میکنم یه کمی روحم لطیف تر شده،فکر میکنم دوست دارم به همه بگم و فریاد بزنم که خدا رو درک کنید!

    با خدا میشه پادشاهی کرد،میشه زندگی کرد،میشه زندگی بخشید،میشه دستی باشی برای گرفتن،کمک کردن،بخشیدن،رها شدن…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1324 روز

      سلام اعظم جان خیلی زیبا بود نوشتتون…

      نمیدونم این حس درونی هم برای شما اتفاق افتاده یانه!

      اینقدر ترس از قدرت خداوند تو درونم رخنه میکنه..موقعه هایی که مدارم داره رشد میکنه این احساس وجودمو میگیره..

      بخودم میگم!

      نگاه کن خدا میتونه یه آن چشم بهم زدن قیامت رو بیاره..بقول خداوند خیلی نزدیکه….

      چقدر خوبه همیشه نسبت بخداوند و قدرتش ترس داشته باشیم..

      همین ترس باعث میشه بیشتر نسبت به قوانینش پایدار باشیم..و

      از اونطرف امید داشته باشیم…

      انید از اینکه ما بوسیله قانونش…در راه راست پر از خیر و خوبیه..اگه هم ظاهر یه اتفاقی خیلی ناجالبه با چشم امید به اون نگاه کنیم….

      که واقعا نقطعه عطف من از همینجا شروع شد….که بال پروازی برای من شد..که هیچ وقت روی هیچکسی حساب باز نکنم جز پروردگارم!

      انشالله بتونیم این نیرو برتر که قدرت الهی هست رو در درونمون قوی کنیم.و بدونیم همه چیز از خودش…و بیشتر خودمونو پایبند قانونش کنیم..

      چون هر چیزی از دایره امن پروردگار خارج بشه..مانند سیاره سرگردان بدون مدار نیست و نابوده…

      و هر چیزی با فرکانس الهی پایبند باشه..احساس خوبه حتی شرایط ناجالبش….

      و فرا رسیدن الخیر فی ما وقع… خیری در اتفاق ناجالب…

      ممنون از لطفتون و پیام زیبای توحیدتون..

      پس زندگی بشر…مکمل میشه با احساس خوب داشتن در همه شرایط!…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد احمدی گفته:
      مدت عضویت: 622 روز

      به نام خدای عزیزم

      سلام دوست خوب و با ایمان

      چقدر خوب رو خودت کار کردی!

      تبریک میگم، احسنت به این همه ایمان و باور.

      چقدر شجاعانه و خوب راجع به زلزله و نترسیدنتون حرف دزدید!

      و اینکه یاد حرف استاد عباس منش بودید که گفتند از ترس آتیش سوزی خودشون و به در و دیوار نمی زنند تا نجات پیدا کنند

      من اعتراف می کنم با اینکه سالها است که رو ترس خودم از رفتن به مکانهای تاریک کار کردم ولی هنوز نتونستم موفق بشم، می دونم ترسم از کجا ناشی میشه.

      مثلا وقتی روستا میریم دوست دارم شب برا آبیاری تنها برم تو باغ ولی چون خرس شبها تو باغ میاد می ترسم

      با اینکه می دونم اون خرس هم آفریده خدای مهربانم هست و بدون اذن و اجازه خدا نمی تونه به من آسیبی برسونه ولی باز می ترسم!

      با وجود اینکه نمونه های را شنیدم مثل ماجرای امام هادی و متوکل عباسی که متوکل امام را تو قفس شیرها انداخت ولی شیر های درنده نه تنها آسیبی به او نرساندند بلکه در مقابل امام رام و آروم شدند و نمونه های بیشمار دیگر

      می دونم این ترس من از ضعف ایمانم به خدای عزیزم هست

      خدایا اینجا اعتراف کردم تا عجز خودم را به پیشگاهت ابراز کرده باشم و خودت کمکم کنی ایمانم به خودت اینقدر قوی بشه که دیگه از هیچ کس و هیچ چیز ترس و واهمه ای نداشته باشم.

      خدا جونم شکر بابت این دوستان با ایمانم

      سپاس از شما دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد هوشمندی گفته:
      مدت عضویت: 1276 روز

      به نام خدای معجزه ها

      سلام به اعظم عزیز

      قبل از پاسخ به دیدگاه قشنگت یه بار دیگه خوندمش ولی همون بار اول اون آرامش قلبیت، اون رو دوش خدا سوار بودنت رو کاملا حس کردم!!

      آفرین بر تو

      تحسینت میکنم که تا این حد وصل شدی به انرژی منبع!

      معلومه که خیلی خوب رو خودت کار کردی که نتیجه اون خوندن و نوشتن ها داره در قالب یه کامنت برای هممون مشخص میشه.

      با قدرت ادامه بده که این مسیر عشق بازی با خدا هیچ انتهایی نداره!!

      بازم ازت ممنونم که کامنت نوشتی و حس الهیت رو با ما به اشتراک گذاشتی تا ما هم بخونیم و لذت ببریم.

      امیدوارم که هر روز در این احساس زیبای درک خدا، حس کردن حضورش همه جا و همین عشق بازی زیبا غرق تر بشی

      با آرزوی بهترین ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: