«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-11.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2014-07-10 13:27:512020-10-19 00:19:31«الخیر فی ما وقع» در شعر پروینشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق
46. چهل و ششمین روز از روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
من دیشب بعد نوشتن روز شمار روز 45 میخواستم بخوابم یه صدایی بهم گفت نه الان وقت خواب نیست پاشو ،باید برای مسابقه طراحی طلا و جواهرات هند که ثبتنام کردی سه تا طرح بکشی
الان وقتشه باید تلاش کنی و نشون بدی قدم برداشتنتو
من خیلی خوابم میومد گفتم بذار بخوابم یکم ولی بعد گفتم نه بلند میشم همین که بلند شدم رفتم سمت طراحی انقدر زمان زود گذشت که دیدم داره اذان صبح رو میگه
نمازمو خوندم از خدا کلی درخواست کردم حریانه بعد یکم دیکه کار کردم و ساعت 6 خوابیدم و 10 بیدار شدم
امروز رفتیم بیرون دختر عمه ام هم بود ،داشتیم باهم حرف میزدیم گفت حسابی مشغول شدیا گفتم آره ،گفتم ببین اصلا من پارسال که هیچ سه ماه پیش تو مهر ماه فکرشم نمیکردم که الان بشینم برای مسابقه طراحی طلا طراحی کنم
فکرشم نمیکردم کلاس رنگ روغن ثبتنام کنم
چقدر قشنگ بود این جمله
که خدا از جایی که فکرشم نمیکنی بهت میده
من این روزا دارم این جمله رو زندگی میکنم
با هر تلاشی که برای کنترل ذهنم میکنم با هر قدمی که دارم برمیدارم شگفتانه های خدا رو میبینم
من طرحامو کشیدم رنگش میکنم و باقی با خدا خودش چگونگی رو بلده چیکار کنه
من ازش خواستم که جزء 9 نفر برتر مسابقه باشم
و شدم بهش گفتم تموم شد و رفت
خدایا شکرت بی نهایت ازت سپاسگزارم
امروز باز بهم یاد آوری کرد خدا که شخصیتتو درست کن تا نتایجو ببینی
خدایا کمکم کن
سپاسگزارم بی نهایت
درمورد تمام زندگیم الخیر فی ما وقع
خدا از تو هر آنچه خیری به من برسه من بهش محتاجم
ومن یتوکل علی الله فهو حسبه.
سلام.
روز 46.
وخدا کافیست کافیست کافیست .
اگر ایمان باشه توکل باشه خدا برای ما کافیست ما به هیچ کس وچیزی احتیاج نداریم کافیه امیدمون رو به خدا از دست ندیم ونشانه ایمان وامید به خدا اینه که نگران وغمگین نیستیم .
اگه یه روز یک کم سخت شد یه اتفاق به ظاهر بد افتاد به هر کسی رو نمی ندازه نا امید ونگران وغمگین نمی شه می دونه که خدایی رو داره که قادر وبخشنده ومهربان ورزاق هست .
ویژگیهایی که کسی جز خدا نداره.
اگر پیرمرد قصه ما از اول رو به خدا اورده بود واز او کمک خواسته بود اینهمه خفت وخواری رو تحمل نمی کرد این همه به مردم رو نمی نداخت این همه گریه وزاری خودش وفرزندانش رو نمی دید این همه بیماری رو تحمل نمی کرد.
وقتی خدا رو داری همه چیز داری و هر وقت خدارو فراموش کردی هیچ چیز نداری.
وقتی ایمان داری اگه کسی کمکی بهت کرد یا تو کمک خواستی می دونی که اون دست خداست و در واقع خداست که داره کمکت می کنه.
کافیه خدارو بشناسیم وعاشقانه دوستش داشته باشیم ونه خدایی که ازش بترسیم واز ترس عذابش عبادت کنیم عبادتی که هیچی ازش نمی فهمیم.
هر وقت از ته دل خدارو خوندم واز همه دل بردیم فورا نتیجه گرفتم اون قادره در یک چشم به هم زدن زندگیت رو دگرگون کنه اون خدایی هست که می گه باشه ومی شه .
خدایا شکرت دوستت دارم ومی دونم همواره با منی وبیشتر از من دوست داری موفق وشاد باشم.
استاد ومریم عزیز متشکرم.
در پناه خدا.
💥چهل و ششمین برگ از سفرنامه من
به نام الله مهربان؛
کلید: اجرای توحید در عمل
اجرای توحید در عمل یعنی درک مفهوم قانون فرکانس و ارتباط قرار دادن میان آن با توحید.
اجرای توحید در عمل یعنی ارتباط دادنِ نتایجت با آنچه که از پیش فرستادی، با آنچه که خودت در تجربهی آن سهیم بودی.
اجرای توحید در عمل یعنی جسارت برای قرار دادن قانون احساس خوب=اتفاقات خوب در رأس زندگی ات و ارتباط دادن آن به توکل کردن به تنها نیروی خیری که زندگیات را به جریان میاندازد.
اجرای توحید در عمل یعنی کنترل افسار احساسات و ذهنت را در زمان روبرو شدن با تضاد و شرایطی که به ظاهر بد است، بدست گرفتن و در هر شرایطی از پس کنترل کانون توجهات برآمدن.
اجرای توحید در عمل یعنی نشان دادن توکل و اعتماد کردنت به خداوند زمانی که با شرایط نادلخواه روبرو میشوی، یعنی باور کردن این موضوع که در دل هر نادخواهی برای من خیریتی وجود دارد همان ایده و همان چیزی وجود دارد که مرا سریع تر به خواستههایم میرساند.
اجرای توحید در عمل یعنی ایمان به “ان مع العسر یسری” و یقین در پیدا کردن راه حل ها در زمان مناسب، یعنی آرام بودن و اجازه دادن به خداوند برای هدایت کردنت و فرستادن دستانش.
اجرای توکل در عمل یعنی همین حالا و در همین لحظه آرام بودن، شاد بودن و لذت بردن و اجازه دادن به این انرژی خیری که بر جهان غالب است برای نفوذ در هر جنبه از زندگیات.
اجرای توکل در عمل یعنی ایمان به غیب، بدون حساب کردن روی دیگران حتی اگر هیچ ایدهای برای قدم بعدیات نداری، یعنی به آرامش رساندن درونت با این اطمینان که با بهتر شدن احساسات و فرکانسهایم غیرممکن است اوضاع به نفع من تغییر نکند.
اجرای توکل در عمل یعنی عمل کردن به این اصل، نه برای ترس از جهان دیگر بلکه برای ساختن زندگیی زیباتر و غنیتر در همین دنیا و بهرهمند شدن از نتایج آن در همین جهان!
اجرای توکل در عمل یعنی باور به آنکه خداوند همواره درحال هدایت من است، و ساده ترین راه ها را برای من درنظر دارد حتی اگر ظاهر شرایط اینطور نباشد.
اجرای توکل در عمل یعنی هرآنچه که اتفاق بیفتد حتما به نفع من تمام میشود، یعنی الخیر فی ما وقع…
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و دوستان همسفر
روز 46 سفرنامه
الله اکبر امروز من مصداق اگاهی های الخیر فی ما وقع بود
امروز من توی حس خوب و سپاسگزاری از خدا بودم مثل همیشه هم در حال مطالعه صفحه سفرنامه امروز، هنوز داشتم نوشته ها و کامنت میخوندم هنوز صحبتای استاد رو گوش نکرده بودم.
و یک تضادی برام بوجود اومد،احساس های غمگینی و ناامیدی و بی ارزشی اوحدن و دل منو فشرده میکردن نجوا ها اومدن و میخاستن منو از پا دربیارن،گفتم من که حسم خوب بود و در حال کار کردن روی خودم چرا باید اینطور بشه
اما به خودم اومدم با تمام تمرکزم سعی در کنترل ذهن کردم به خودم گفتم اولا در شرایطی که هیچ مشکلی نیست و تو حست خوب بود که هنر نکردی،الان و در شرایط تضاد مهمه و تعیین کننده که تو خست رو خوب نگه داری،اگر راس میگی ایمان داری الانه که باید با ایمان حست خوب باشه و واقعا به خدا ایمان داشته باشی که اون راهگشا و رزاقه، دقیقا الان که کسی که ازش درخواستی داشتی
ناامیدت کرده. دقیقا الانه که معلوم میشه شرک نداری و به غیر خدا حساب نکردی.
الانه که ایمان معنی پیدا میکنه که تو امیدی به کسی و چیزی نداری و چیزی به ذهنت نمیرسه که چطور پولی که میخای رو جور کنی،الانه که باید ایمان داشته باشی وقتی که نمیدوتی چجوری ولی میدونه خدا تواناست و خدا میدونه از راههایی که به فکر تو نمیرسه الان حتی.
به خودم گفتم که در اصل الان باید خست خوب باشه. به خودم گفتم چه معنی داره تو میگی من که حسم خوب بود،خب در شرایط عادی اگر حست خوب نباشه که وضعت خرابه مگر قراره تو شرایط عادی حست بد باشه اصلا،حس خوب در این شرایط کیمیا است و پاداش داره
در این شرایط ایمان و ارامش شرایط و موقعیت رو دگرگون میکنه به نفع تو.
الانه که اگاهی چن روز روز پیش سفرنامه رو اجرا کنی که میگفت بی خیال و خونسرد باش،سخت نگیر،آسان گیر برخود کارها
بی خیال باش نسبت به نتیجه، نشد که نشد
از کجا میدونی شاید یه جور قشنگ دیگه ای میشه پس با حس خوب صبر کن
توکل کن اسون بگیر
به خودم گفتم اگر الان واقعا ایمان اوردی نشونش باید این باشه که جنجال درونی خاموش بشه آروم باشی و در دلت امیدوار و دیگه میسپری به خدا. اینطور دیگه به جای اینکه یه جا خشجت بزنه دوباره پا میشی به کارات میرسی ادامه میدی کار کردن رو خودت ادامه میدی زندگی رو چون خیال راحته و مطمئنی
و خداروشکر برای لطف و هدایت و قدرتی که خدا به من داد
و سپاس از استادی با اندیشه بزرگ و نگرشی درست
و سپاس از دوستانی که نوشته هاشون خیلی به دادم رسید
ثابت قدم باشیم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب واحترام
استادواقعاگریه منودرآوردیدیاداون روزهایی افتادم که خدام توچه شرایطی دستم وگرفت ومنوکشیدبالا والان دلم نیومدکه نگم چه کارهایی خداوندعزیزم برام انجام داده:استادمن پسرم بیماری سرع داشت دکترها همه جوابش کرده بودن یک روزپسرم توجاده کرج وقتی که ازعروسی ای داشتیم برمیگشتیم قم ساعتهای 1بامدادنیمه شب حالش بد شد من چون خانم سابقم استرسی بودوحی شیوندوناله میکردمن مسیر روگم کردم رفتم تویک بیابان وراه روگم کردم الان که داره براتون مینویسم تمام بدنم وور”وورمیکنه /خلاصه راه روگم کردم وفقط یادم هست دادمیزدم خدایا به دادم برس راه رونشانم بده دوستان باورتان نمیشه یک دفعه تاسرم روبالا کردم دیدم یک بیمارستان “خداروشکرکردم رفتیم تووبردن پسرم روتواتاق آی سی یو ودیدم دکتر اومدبیرون گفت دیگه کاری براش نمیتونم بکنم ایست مغزی کرده/گ////اونجا گفتم نه دروغ میگید رفتم دیدم پسرم رودارن دستگاه اکسیژنش روبرمیدارن گفتم نکنید توروخدا این کار رونکنید/گریه ////خدایا شکرت ///اومدم بالا سر پسرم گفتم باباجان چرا میخوای باباتو تنها بزاری بابا بهت بد کرده /گریه///آخه چرا خدا توهمین صحبتها بودم باخداوپسرم “یک دفعه پسرم یک نفس عمیق کشید ودوباره به این دنیا اومد/یادم هست همانجاسجده شکر”کردم /خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم///والان پسرم 15 ساله هست وسالم وسلامت درکنارم وهمکارم هست خداراشکر//
یک اتفاق دیگه ای هم توزندگیم افتاد”البته ازاین موضوعات اینقدرتوزندگی سابقم پیش اومده که “واقعا توانش روندارم بگم “اما این یکی روهم میگم:من گفته بودم که استادبه همسر سابقم که حق طلاق روداده بودم ومهریه هم بریده بودند وایشان هم حکم گرفته بودندتا هرجوری شده منوبا پارتی های دادگاهیش وزمینیش زندان بندازند من هم چون بهش گفته بودم هرکاری که میخوای بکنی بکن تومنتظرباش من هم منتظرهستم /من هم خیلها بهم گفتندازایران برو ال وبل “وازاونجا که بنده هرگز اهل شانه خالی کردن ودر”رفتن درزندگیم نبوده ام ونیستم خداراشکروهمیشه متعهدمیشم هرکاری که خودم دخیل باشم “روازخدام میخوام کمکم کنه ومیرم جلو /اونجا بود که گفتم خدایا به دادم برس دشمنهابه دستورشیطان “البته همسرسابقم رونمیگما” شیطان درونش که تومغزهمه ی ماها هست وقصم خورده خداوندبرای کلک زدن ما”دورمنواحاطه کردند :خداوندبهم گفت ازدواج کن مجددا”استاد”من که مات ومبحوط شده بودم که چرا؟ دوباره همین الهامات اومدمنم چون میترسیدم گفتم باکی ازدواج کنم دیدم ذهنم روبردبه عشق که 24سال گذشته میخواستمش اول ذهنم مقاومت کردوگفت اون ازدواج کردوال وبل”اما بازندارسیدهمین که میگم تمتم” تا جوری که همسر جدیدم که عاشقشم جلوی راحم قرارداد”که اونم یک داستان هدایتی داره که حتما براتون سرفرصت دیگه تعریف خواهم کرد/ما خلاصه ازدواج کردیم/دوستان همسر سابقم تمام تلاشش روکرد یک جوری منوازپادربیاره اما نمیدونید ازدرودیوارخدا مامورهاشو (فرشته های نجاترسش رومیگم)برام میفرستاد(قم به دره بسته خورد”قزوین به دره بسته خورد”گیلان هم به دره بسته خورد…میدونید چرا ؟چون اون فقط از افرادیعنی بندهای خدا”میخواست کمکش کنندباپول وپارتی ومن فقط وفقط ازخدامیخواستم استادنمیدونید این خدای عشقم که حاضرم میلیاردها باربراش بمیرم وزنده باشم” باز پرستشش روکنم چجوری ازچپ وراست ازبالا وپایین برام فرشته میفرستادوتمام خواسته های شوم افکارشیطانی همسر سابقم رو به گل مینشوندوهیچی/خخخ/البته اینم بگم من باعشق همسرسابقم روبخشیده ام اونم همان موقع وهمیشه براش دعا میکنم که به راه راست هدایت بشه /اینم درپایان بگم استادعزیزم”من خیلی خیلی خلاصه وار این واقعیت زندگیم روتعریف کرده ام “وگرنه کارهایی برام خداانجام داده تواین اتفاق که دوروبریهام مثل :پدرومادرم و….همه وهمه هنوزباورشان نمیشه “آخه چجوری /خخخ
وخواستم بگم دوستان عزیزم:توفقط بندگیشوکن دیگه دیگه خداوندروآسمانهانگهت میداره جوری که دست صغیروکبیربهت نرسه وبدون خون وخونریزی مثل :پیامبرانش درهرجنگی پیروزبشی البته جنگی که شیطان توش دخیل باشه
(باخداباش پادشاهی کن/بی خداهرچه خواهی کن)
{خوشاآنان که الله یارشان بی/که حمدوقل حوالله کارشان بی/خوشا آنان که دائم درنمازند/بهشت جاودان بازارشان بی}
آرزومیکنم درپناه الله یکتا:شاد/سلامت/خوشبخت/ثروتمندوسعادتمنددردنیاوآخرت باشید
یاحق///
سلام
وقت بخیر چندسالی هست که به صورت جزعی وخیلی کم فایل های استاد عباس منش گوش میدم با قانون تا حدودی آشنا شده بودم ولی معمولا تمرینات ناقص انجام میدادم و عضو سایت نبودم فقط محصولات رایگانی که توسط دوستان ویا کانال ها دراختیارم قرار میگرفت استفاده میکردم
تا اینکه چند ماه گذشته شرایط کاری و زندگیم خیل سخت شد کاری که فکر میکردم خیلی زود نتیجه میده بعد از ۲ سال همچنان در مرحله راه اندازی باقی مونده یک روز هنگامی که از مسافرت بر میگشتیم خواهرم در حال مطالعه کتاب کتاب با گوشیش بود در ماشین ازش سوال پرسیدم که چی میخونی گفت کتاب (رویای که رویا نیست) از استاد عباس منش ،کنجکاو شدم از او پرسیدم مگه این
کتاب پولی نیست گفت:فصل اول برای کسانی که تازه عضو سایت میشن رایگانه .
وقتی به مشهد رسید سریعا عضو سایت عباس منش شدم وفصل اول گرفتم و به سرعت شروع به مطالع کردم و بعد از اون فصل های دیگرو از سایت خرید کردم و در حال انجام تمرینات هستم در کنار مطالع کتاب از قسمتهای دیگه سایت هم استفاده میکنم بخصوص (نشانه امروز من) که در چند مورد که احساس خوبی نداشتم کمکم کرد تا حالم خوب بشه واحساس بهتری داشته باشم امروز صبح زمان آزادی داشتم و با خودم گفتم ببینم نشانه امروز من چیست به سایت مراجع کردم و نشانه امروز من رو زدم و من هدایت شدم به تفسیر شعر پروین اعتصامی توسط استاد عباس منش
واقع چه زیبا خداوند در این شعر دیدم معنی واقعی جمله ( هر اتفاقی بیفتد حتما به نفع من است ) که استاد بارها در سمینار های دیگه گفتند واقع حالم دگرگون شد الان دارم بیشتر درک میکنم که چرا کاری که باید تا به الان بازده میداشت هنوز در مراحل راه اندازیست شاید اگر من در این شرایط قرار نمیگرفتم به سایت مراجعه نمیکردم واینگونه خداوند را نمیشناختم خیلی لذت بردم و گاهی احساس کردم که پیرمرد خود من هستم ودر شرایط با عصبانیت با خداوند صحبت کردم ویا برای پیشبر کارم به امید کمک دیگران بودن و خداوند فقط و فقط کلامی یاد میکرد من در شعر پروین فقط خودم را دیدم و……
واقعا شاکر خداوند هستم که مرا به سایت عباس منش هدایت کرد تا او را با کلام استاد بشناسم
متشکرم استاد باب تمام تلاش و زحماتت و امیدوارم همچنان در کنار شما باشم تا خداوند را بهتر و بهتر بشناسم
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستای گلم
اولا ممنون که کامنت من رو میخونین
دوما اینکه عاشقتونم چون فقط با شماها راحتم و میتونم باهاتون صحبت بکنم و تبادل نظر بکنم.
بحث توحید و یکتاپرستی موضوعیه که هر قدر در موردش صحبت بکنیم، حد نداره و گستره اون تمام ابعاد زندگی انسان رو شامل میشه.
میخام قضیه توحید رو یکم بررسی کنم و مطالبی که الان به ذهنم اومد با شما در میان بزارم.
وقتی که تو زندگی، آدم به غیر خدا امیدوار میشه و چشمش به دست آدمها و شرایط بیرونیه، اولین اثرش اینه که یه نگرانی همیشگی باهات هست، چون آدمها محدود هستند و شرایط هم متغیره، لذا همیشه یه انتظار آزار دهنده و نگرانی و ترسی تو وجودت ایجاد میشه،
مثلا وقتی امیدت به یه نفر هست که کارت رو حل بکنه و بهش نیاز داری، بعد با خودت میگی نکنه طرف یادش بره، نکنه از دست من ناراحت شده باشه و کارم رو خرابتر بکنه، یا کار رو ناقص انجام بده و موارد این چنینی،
ولی وقتی چشم امیدت به خداونده و اون رو موکل کارات قرار بدی ، اون وقت دیگه خیالت تخت تخته که کارت انجام میشه ، چون اون قادر و عالم مطلقه، چون فقط اون همه راه ها رو بلده ، مدیریت قلوب دسته اونه و مطمئنی که کار انجام خواهد شد و اگه خواسته ات برآورده نشه ، با خودت میگی که من فعلا آماده دریافت اون نعمت نیستم و باید بیشتر روی خودم کار کنم.
خدایا شکرت که من رو به این سایت عالی و استاد عالی و دوستای عالی هدایت فرمودی.
سپاسگزارم و آرزوی بهترین ها رو براتون دارم
به نام خدایی که تکیه گاه ماست
سلام آقا ناصر عزیز
ازتون ممنونم واسه این کلمات فوق العاده واسه این درک قشنگتون
واقعا باعث شد توحید رو از یک زاویه دیگه ای ببینم
خیلی هدایتی رسیدم به کامنت شما و واقعا با چشم قلبم خوندمش این جملاتی که رنگ خدایی دارن
خدایا شکر که در زمان مناسب هدایتمون میکنی به اون چیزی که بهش نیاز داریم
و تو اجابت کننده ای من میخوام و تو اجابت میکنی مگه میشه از کسی جز تو بخوام؟
کسی که لذت با خدا بودن رو تجربه کنه محاله ممکنه این عشقو با هیچ چیز دیگه ای عوض کنه
منکه از وقتی خدارو رو شناختم و حسش میکنم نه احساس تنهایی دارم و نه کسیو جز خدا میخوام اصلا نمیتونم نبود خداوند کنارمو تصور کنم
خدایا شکرت
عاشقتم دوست من امیدوارم در تمام مراحل زندگیت رشد کنی و پر بشی از ثروت و نعمت و خوشبختی
امیدوارم زندگیت پر باشه از آرامش حضور خداوند
درپناه رب
سلام به خانم زری عزیز
وقتتون بخیر و شادی
پاسخ زیباتون رو دوباره میخوندم و جملاتی توجهم رو جلب کرد:
،،، کسی که لذت با خدا بودن رو تجربه کنه محاله ممکنه این عشقو با هیچ چیز دیگه ای عوض کنه
منکه از وقتی خدارو رو شناختم و حسش میکنم نه احساس تنهایی دارم و نه کسیو جز خدا میخوام اصلا نمیتونم نبود خداوند کنارمو تصور کنم،،،
دقیقا درست میگین
وقتی آدم برای رسیدن به احساس خوب وابسته دیگران میشه ، بعضا یه ملالی یا یه ضعفی بعدش هست و اون احساس خوب ماندگار نیست و مخلوطی از احساس خوب و نگرانیه
ولی وقتی آدم با خدا مانوس میشه و از دیگران رها میشه، دیگه ملالی نیست، بلکه فقط احساس آرامش دایمی هست و ملال آور و خسته کننده نمیشه بلکه همیشه تازگی داره و جذابه
و حتی اگه اینطور عمل بکنیم جنس روابط هم فرق میکنه
من خودم از وقتی سعی کردم رابطه ویژه ای با خدا داشته باشم و بقیه رو اصل ندونم، رفتار بقیه نسبت به من خیلی بهتر شده
مثلا تو خونه فرزندانم خیلی بیشتر بهم علاقه پیدا کردن و وقتی تو اتاقم میرم ، میان پیشم و بغلم میکنند و میمونن پیشم و آرزوشون اینه که من شب پیش اونا بخابم و خیلی لذت میبرن.
یه مثال دیگه بزنم از وابستگی که قبلا داشتم
من حدود 20سال با کسی که حق استادی برام داشت دوست بودم و خیلی کمکم کرده بود ولی یه خصوصیاتی داشت که همیشه آزارم میداد و بارها رابطه مون دچار تنش موقتی میشد ولی از اونجایی که من وابسته شون بودم و فکر میکردم که با وجود این آدم من میتونم تو جنبه های مختلف زندگیم موفق بشم، همیشه کوتاه میوندم و خددم رو پیشش حقیر و خوار میکردم، ولی این دو سه سال آخر دیگه از این نوع رابطه خسته شده بودم تا اینکه با استاد عباسمنش آشنا شدم و تازه فهمیدم که من مشرک هستم چرا که قدرت رو دادم به آدما و خلاصه شروع کردم به ساختن باورهای توحیدی ، در نهایت توی آخرین تنشی که باهم داشتیم و من مقصر نبودم، دیگه برای حفظ رابطه مون کاری نکردم و رابطه مون از طرف اون فرد به کل قطع شد و من برعکس دفعات قبل، اصلا احساس گناه نداشتم و خدا رو شکر کردم که تونستم قوی عمل بکنم و بعد از قطع رابطه ام ، عزت نفسم و احساس لیاقتم خیلی افزایش پیدا کرد و تازه فهمیدم که با خودم چکار کرده بودم.
از وقتی متوجه شدم که باید رها باشم و وابستگی هامو کنار بزارم خیلی سبکتر شدم و احساس آرامشم خیلی بیشتر شده و باز دارم تو ذهنم اینکار رو ادامه میدم
به قول استاد تو دوره 12 قدم که بیان میکنن:
ما قبل از این دنیا تنها بودیم و روح های مجرد، و بعد از مرگ هم باز تنها هستیم و این روابط دنیایی باقی نمی مونن و نباید وابستشون بشیم.
منم اصل رو بر این مبنا قرار دادم و سعی میکنم خودم رو برای هر شرایطی آماده کنم، هر چند که زمان میبره تا این تفکر به طور کامل نهادینه بشه،
البته تو جامعه برعکس این تفکر وجود داره، اکثرا فکر میکنن که ما مسئول خوشبختی همسر و فرزندمون هستیم و باید تا آخرش پای این قضیه وایسیم و خودمون رو به آب و آتش بزنیم تا بتونیم تو این کار موفق بشیم و آینده شون رو بسازیم.
چند روز پیش داشتم با دخترم در مورد موفقیت صحبت میکردم، بهش میگفتم که نباید وابسته من باشی و فکر کنی که من باید حتما حمایتت بکنم، بلکه باید خودت تلاش کنی و حتی اگه من روزی همه حمایتهامو قطع کردم ، باید با تلاش و بهره گیری از قدرت و توان خودت برای رسیدن به اهدافت قدم برداری و پیشرفت کردنت رو نباید موکول بکنی به حمایت من و خلاصه دارم از نظر ذهنی آماده اش میکنم تا روی پای خودش بایسته و متکی به تلاش خودش باشه.
در مورد همسرم هم اینطور هستم دیگه به افکارش و عملکردش کاری ندارم و بهش آزادی کامل دادم تا هر طور که دوست داره فکر کنه و عمل کنه و چون هر کسی نتیحه اعمال و افکار خودش رو میبینه حتی اگه تو یک خونه باهم باشن .
ممنون بابت اینکه وقت گزاشتین و مطالبم رو خوندین.
موفق باشید.
به نام خداوندی که بخشنده تر از هر بخشنده ایه
مهربان تر از هر مهربانیه
رفیق تر از هر رفیقیه
به نام خدایی که دستمون تو دستشه و لحظه ای مارو به حال خودمون رها نمیکنه
به نام خداوند عشق که عشقش پاک تر از هر عاشقیه حتی منو شمایی که ادعای عاشق خدا بودن رو داریم
ولی آیا تاحالا شده خدارو بپرستی فقط بخاطر خدا بودنش
صلاه
این کلمه رو بارها و بارها شنیدم معناشو هم بارها و بارها تو کامنتها خوندم و دیدم ولی واقعا یک هزارم در صدهم معناشو درک نمیکردم
توجه به خداوند
منی که ادعای با خدا بودن رو دارم و بارها بچه ها برام نوشتن زری توحیدی
واقعا نمیتونم بگم روزی حتی یک دقیقه هم صلاه میکنم
توجهی که کاملا معطوف خداوند باشه
اینکه خدارو بخوای فقط برای خدا بودنش فقط بخاطر خودش
نمیدونم چی دارم میگم
اصلا نمیدونم اون چیزی که دارم مینویسم میفهمیدش درکش میکنید یا نه
ماها خدارو مخوایم واسه چیزهایی که بهمون میده میگیم خدایا شکرت واسه ماشین خونه گوشی فلان پیاده روی واسه غذا
انگار یه ارتباط بده بستون داریم که فلان تمرینو انجام بده تا خدا بهت نعمت بده یا حتی توحیدی باش تا خدا فلان چیزو بهت بده
البته من نمیگم این بده
خدا خودش گفته ادعونی استجب لکم
خودش میگه ازم بخواین من درخواست درخواست کننده رو اجابت میکنم
اما امروز یه احساسی بهم دست داد و منو مثل میخ سرجام نگه داشت همه جای بدنم یخ کرد اون لحظه واقعا احساس پوچی بهم دست داد که چقدر من هنووووز خدارو نمیشناسم و همیشه خدارو پرستیدم برای این چیزها نه برای خودش
واقعا یه لحظه خشک شدم سرجام و تاسف خوردم به حال خودم
ما آدمها دلمون میخواد کسی عاشقمون بشه فقط برای خودمون فقط مارو بخواد برای خودمون همین چیزی که هستیم نه برای پول و ظاهر و اون چیزی که بهش میرسه نه حتی برای عواملی بیرون از ما مارو بخواد بلکه فقط منو بخواد برای زری بودنم همین
ولی خودمون این عشق بی قید و شرطو نسبت به هیچکس حتی خودمون هم که نداریم هیچ حتی به ربمون نداریم
خدا بارها تو قرآن گفته همه آفرینش هرلحظه درحال سپاس و ستایش و تسبیح خداوند هستند
یه جایی شنیدم یه نفر که از مرگ برگشته بود میگفت اون زمان که روح من از بدنم جدا شده بود من اینو میدیدم که من و همه موجودات همه آفرینش هر لحظه از عشقی که نسبت به خداوند داریم ذوب میشیم و دوباره به وجود میایم و بازهم ذوب میشیم
یعنی اون عشق به رب اونقدر شدیده که حتی روح ماهم قدرت تحملشو نداره و ذوب میشه
و میگفت من اینو میشنیدم که تک تک برگها درختها حتی ذرات خاک وهمه موجودات حتی مثل سوسک در حال تسبیح خداوندن من صداشونو میشنیدم
(البته من از صحت جملات اون شخص هیچ اطلاعی ندارم و حرفهایی مثل این خیلی شنیدم که چنین ادعاهایی بکنن و یه سری اراجیف بین این حرفها به خورد بقیه بدن اما من ذهن خیلی منطقی دارم و واقعا هیچکدومو باور نمیکنم چیزی که خودم تجربه نکرده باشم یا دلیل منطقی براش نداشته باشم اما این یکی فرق داشت چون اولا خیلییییی احساس خوبی بهم داد وقتی شنیدمش دوم اینکه خیلی هدایتی شنیدمش دقیقا زمانی این جملات رو شنیدم که سابقه نداشت در چنین زمانی در چنین مکانی باشم سوم اینکه چون خداوندم اینو تایید کرده که همه آفرینش هرلحظه در حال تسبیح کردن هستن چهارم اینکه من میتونم از هرحرفی برداشت خودمو داشته باشم فارغ از اینکه اون شخص چه قصدی داشته باشه من میتونم این حرفو باور کنم چون احساس خوبی بهم داده و داره در مسیرم بهم کمک میکنه)
حالا منو شمایی که ذاتمون چنین ذاتیه که آرامشمون فقط با وجود رب حاصل میشه چرا الان اینجوری زندگی میکنیم چرا خودمونو وصل به خدا نمیبینیم چرا اون آرامشو از الان جاری نمیکنیم چرا خدارو باور نداریم چرا ذات و اصمون رو باور نمیکنیم …….
سلام آقا ناصر عزیز
بسیااار ازتون متشکرم برای وقتی که گزاشتید کامنتهایی که نوشتید و آگاهی های بی نظیر رو به قلبم جاری کردید
ده روز پیش نقطه آبیتون به دستم رسید اما تا وقتی حرفی برای گفتن نداشته باشم حرفی نمیزنم و امروز به شدتتتت احساسم منو برای نوشتن براتون سوق داد
نمیدونم حرفهام چقدر میتونه کمکتون کنه یا اصلا واقعا درکش میکنید یانه اما مطمئنم یه زمانی خودتون به این درک میرسید شایدهم تا الان رسیدین و من میدونم که خداوند هرلحظه در حال هدایته و به بهترین مسیر هدایتمون میکنه
من گوشی رو گزاشتم رو میز و گفتم خدایا خودت بگو تو بنویس یه چیزی که هدایتم کنه چون تو به حال و احوال من دانایی تو بینایی تو شنوایی و تو بهترین مرحمی تو میدونی که من و هرکس دیگه ای به چی لازم داره پس تو بگو
خدایاااااااا شکرت
بیشترین چیزی که باهمه وجودم از خدا میخوام اینه که منو به خودش نزدیک و نزدیک و نزدیکتر کنه و وجودمو پر کنه از خودش
هرچقدر جلوتر میرم مادیات ارزششونو برام از دست میدن درواقع دیگه برام اونقدر مهم نیست چون میبینم که واقعا همه چیز خودبه خود اتفاق میوفته و ثروت و نعمت و روابط خوب و…. خود به خود به زندگیم میاد این چیزها اصلا موضوعیت نداره که اگه داشت خود خدا میومد میگفت واسه پول فلان وردو بخونید واسه همسر خوب فلان کار بکنید ولی داریم میبینیم که خدا تو قرآن میگه ببین بندهی من تو بامن باش اونوقت نه ترسی داری نه غمی….همین
خلاصه که برای شما هم خدارو آرزو میکنم فقط و فقط خدا
امیدوارم در تک تک لحظاتتون نور حق چراغ راهتون باشه و همنشینتون خداوند باشه
درپناه خداوند مهربان و بخشنده میسپارمتون
یاحق
سلام و درود به خانم زری عزیز
خدا رو شاکرم بابت هدایتهایش که همیشه بهم عنایت کرده و هیچ وقت رهایم نکرده
از شما هم ممنونم که به ندای درونتون توجه کردین و برام نوشتین.
بسیار بسیار به شنیدن این آگاهی ها نیاز داشتم و دارم.
مدتی هست خود من هم با این چالش مواجه هستم و به لحاظ ذهنی و روحی درگیرش هستم، اینکه عزیزانم من رو به خاطر ثروتم دوست دارن یا وجود خود من رو دوست دارن فارغ از اینکه من براشون خدمات ارائه بدم یا نه.
من همونطور که میدونین چند ماهی هست که بدون ماشین هستم و همسرم خیلی براش مهمه که ماشین بخرم و هر روز از نبود ماشین گله و شکایت میکنه و همین چند هفته پیش بهم گفت که تا تیرماه فرصت داری که ماشین بخری وگرنه من از این خونه میرم، من اون لحظه بهش چیزی نگفتم ، ولی این حرفش خیلی روی من تاثیر گذاشت و به فکر فرو رفتم ، چرا که با خودم میگفتم یعنی ارزش من به اینه که ماشین داشته باشم و فقط خدمات ارائه بدم ، پس وجود خود من و ارزش خود من این وسط چی میشه و کلا ذهنم و روحم درگیر این مطلب شد
البته که مطمئن بودم که همسرم اهل عمل به این حرفش نیست و الان که 9تیر هست از اون حرفش خبری نیست ، ولی باز اثر روانی روی من داشت و به نوعی گیج و منگ شدم .
شما هم که الان به ندای درونتون گوش کردین و برام نوشتین دقیقا به همین موضوع اشاره کردین و این خیلی برام شگفتی داشت که خدا چقدر دقیق هدایت میکنه.
درست میگین، خواستن و عاشق خود خدا بودن فارغ از اینکه بهمون نعمت بده یا نده مسئله خیلی مهمی هستش، اینکه رابطه ما با خدا به خاطر بده بستان باشه یا اینکه رابطه بنده و معبود.
به خدا به عنوان یه عابر بانک نگاه کنیم یا به عنوان خالق و حاکم مطلق هستی هست و چون لایق عبادت هست ما هم بندگیش رو میکنیم.
یاد اون جمله حضرت علی توی دعای کمیل افتادم که به خداوند میگه که گیرم که من عذابت رو بتونم در جهنم تحمل کنم ولی بی توجهی ات نسبت به خودم رو چطور میتونم تحمل کنم:
فَهَبْنى یا اِلهى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ رَبّى صَبَرْتُ عَلى عَذابِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِکَ
اى خدا و آقا و مولا و پروردگارم، بر فرض که بر عذابت شکیبائى ورزم، ولى بر فراقت چگونه صبر کنم
وَ هَبْنى صَبَرْتُ عَلى حَرِّ نارِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلى کَرامَتِکَ اَمْ کَیْفَ اَسْکُنُ فِى النّارِ وَ رَجائى عَفْوُکَ
و گیرم اى خداى من بر سوزندگى آتشت صبر کنم، اما چگونه چشمپوشى از کرمت را تاب آورم یا چگونه در آتش، سکونت گزینم و حال آنکه امید من گذشت و عفو تواست.
و این به قول شما همان حد اعلای توحید و بندگی هستش که حضرت علی بهش اذعان داره و به زبان میاره.
ما هم باید در این مسیر حرکت بکنیم تا خداوند رو به خاطر خدایی اش و اینکه منشا و اصل ماست بپذیریم و خالصانه و بدون هیچ چشمداشتی، عاشقانه عبادتش کنیم ، و البته که اگر اینگونه باشیم نتیجه طبیعی این عملکرد، سرازیر شدن جریان نعمت و برکت بی نهایت به زندگیمونه.
به نظرم خود توحید و بندگی خدا هم مراتبی داره و انسان به صورت تکاملی به مراتب مختلف توحید دست پیدا میکنه یعنی داشتن خواسته از خداوند و درخواست رفع نیازهایمان از خداوند،خودش درجه ای بالا از توحیده، کما اینکه 99 درصد انسانها حتی رفع نیازهاشون رو از غیر خدا طلب میکنند و باور ندارند که تنها منبع فیض و نعمت فقط و فقط خداونده و زندگی سراسر شرک گونه ای رو تجربه میکنن.
تو جامعه خودمون مذهبی ترین افراد، دارن تو شرک زندگی میکنن چرا که فکر میکنن برای رفع حاجت و نیازهاشون باید از ائمه طلب کمک بکنند و فقط دارن مشهد میرن یا کربلا و متوسل به اونا میشن، غافل از اینکه خود ائمه از خداوند طلب نعمت میکنند ، حضرت علی توی دعای کمیل فقط و فقط از خداوند درخواست میکنه و حتی یک مورد هم وجود نداره که پیامبر رو واسطه قرار بده یا اینکه از خود پیامبر چیزی رو خواسته باشه.
در مورد درخواست کردن از خداوند هم این رو بگم که در واقع ما وقتی از خداوند درخواست میکنیم و بعد میبینیم که درخواستهامون از طرفش اجابت میشه، اون موقع درک و شناختمون و ایمانمون هم به نسبت به خداوند بیشتر میشه و انسان در سایه شناخت میتونه عشق و محبت رو تجربه کنه،
یعنی وقتی انسان میبینه که خداوند توی زندگی اش نقش اصلی رو ایفا میکنه و میبینه که میتونه همه چیو از اون بخاد و اون هم اجابت میکنه، اون موقع متوجه جایگاه والا و بی بدلیل خداوند میشه و به مرور باور و ایمانش تقویت میشه و غرق عشق الهی میشه.
امام حسین هم در دعای عرفه از خداوند به طور مفصل درخواست میکنه:
فَلَکَ الْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ، یَا ذَا الْجَلالِ وَالْإِکْرامِ، وَالْفَضْلِ وَالْإِنْعامِ، وَالْأَیادِى الْجِسامِ، وَأَنْتَ الْجَوادُ الْکَرِیمُ، الرَّؤُوفُ الرَّحِیمُ. اللّٰهُمَّ أَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ، وَعافِنِى فِى بَدَنِى وَدِینِى، وَآمِنْ خَوْفِى، وَأَعْتِقْ رَقَبَتِى مِنَ النَّارِ. اللّٰهُمَّ لَاتَمْکُرْ بِى وَلَا تَسْتَدْرِجْنِى وَلَا تَخْدَعْنِى، وَادْرَأْ عَنِّى شَرَّ فَسَقَهِ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ.
پس تو را سپاس و بزرگواری و بلندی مقام،ای دارنده بزرگی و رأفت و محبت و احسان و مهربانی و لطف و عطاهای بزرگ و تویی بخشنده کریم رئوف و مهربان، خدایا از روزی حلالت بر من وسعت ده و در تن و دینم سلامت کامل بخش و ترسم را امان ده و وجودم را از آتش آزاد کن، خدایا بلایت را به جریمه گناهانم بر من قرار مده و مرا به تدریج بر بدیهایم مؤاخذه مکن و مرا در خیالات باطلم رها مساز و شر بدکاران جن و انس را از من دور کن.
نکته دیگه ای که بیان کردین در مورد بندگی خدا،
منم یه الهامی در این مورد داشتم به این صورت که ماه ها قبل به آیه ،،ما خلقت الانس و الجن الا لیعبدون،، فکر میکردم که یه آگاهی جدید پیدا کردم،
و اون مطلب اینه که، خدا منظورش اینه که آقا جان، کار شما فقط اینه که بندگی من رو بکنید و من رو به عنوان رب العالمین باور کنید، بقیه اش دیگه با منه خداست،
یعنی دیگه نمیخاد زور بزنیم و خودمون رو به اذیت بیاندازیم و نگران و ترسان باشیم
یعنی اگه ما بندگی خالصانه خدا رو به جا بیاوریم ، خدا خوب بلده برامون خدایی بکنه،
وقتی این مفهوم رو درک کردم متوجه شدم که اگر بخوام تو زندگیم پیشرفت همه جانبه داشته باشم فقط باید روی توحید و بندگی خدا و تسلیم بودن در برابرش کار کنم.
به قول استاد عزیزم، خداوند در قرآن از نحوه رفع نیازهامون حرفی نزده بلکه فقط میگه بنده خالص من باشید، به من ایمان بیارید، از من خشیت داشته باشید ، ذکر من رو به جا بیارید ، منه خدا رو فراموش نکنید،
و این نشان میده که اصل، فقط همین ایمان و باور و بندگی خالصانه هست و قطعا نیازهامون هم برآورده خواهد شد.
این اواخر یه مقدار دچار ضعف شدم و نگرانی جزئی پیدا کردم و برای این وضعم از خدا هدایت خواستم و این رو بگم که از اون زمانی که هدایت خواستم همه پاسخهایی که برام میاد در مورد خداوند و توحید و هدایت الهی هستش.
باز هم ازتون ممنونم که الهامتون رو با من هم به اشتراک گذاشتین .
خدا رو شکر میکنم که دارین براساس هدایت و الهامات الهی مسیر زندگیتون رو ترسیم میکنید.
خدا رو شاکرم که برای من واسطه فیض و لطف و هدایت الهی شدین.
آرامشم خیلی بیشتر شد
روحم داره تلطیف میشه از اینکه خدا پیشمه و هر لحظه به طرق مختلف داره هدایتم میکنه
تحسینتون میکنم که دارین تلاش میکنین تا در مسیر خودشناسی و خداشناسی قدم برمیدارین و طبق قانون درخواست، خدا هم به درخواست شما پاسخ میده و هدایت گر شما شده.
بهتون تبریک میگم بابت اینکه عکس چهره زیباتون رو در پروفایلتون قرار دادین.
به خودتون افتخار بکنین.
،،،،آن کس که ترا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بدهی
دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند،،، مولانا.
سپاس
سلام خانم زری عزیز و دوست همفرکانسم
وقتی نقطه آبی دریافت میکنم خییییییلی خوشحال میشم، مخصوصا وقتی از طرف دوستانی چون شما باشه که خوشحالی ام چند برابر میشه چون میدونم که قطعا هدایت و الهام الهی برام اومده. بارها از پاسخهایی که برام اومده هدایت دریافت کردم.
ممنون که وقت گذاشتید و کامنتم رو مطالعه کردین و خیلی خوشحالم که مطالبم براتون مفید بوده.
ممنون بابت اظهار لطف و محبتتون.
باعث شدین که هدایت بشم به کامنت خودم و باز بخونمش و برام یادآوری خوبی بود.
تحسینتون میکنم که اولویت اول و آخرتون ،خداست،
تحسینتون میکنم که از خدا هدایت میخاهین
خدا رو شکر
یه نکته جالب بگم در خصوص دیدگاهم در مورد مطلب کامنتم
وقتی که خدا رو فقط کارساز و کار راه انداز میدونی و اون رو تنها منبع قدرت میدونی
اون موقع همه آدمها دنبالت میافتن که برات کار انجام بدن،
افتخارشون اینه که درخواست تو رو حل و فصل بکنن.
خودم از وقتی تمرکزی روی این قضیه کار میکنم و مقاومتها رو برداشتم، ورق برگشته ، وقتی میرم برای انجام کاری ، کارهام روتین حل میشه، با عزت و احترام اموراتم رتق و فتق میشه
یعنی یه اطمینانی پیدا کردم و به یقین رسیدم که کارم انجام میشه
بارم رو زمین نمیمونه
خلاصه خیلی حال میکنم با این روحیه ام
البته همیشه از انسانها تشکر میکنم و هر لحظه قدردانشون هستم ولی اعتبار اصلی رو به خداوند میدم.
بازم ازتون ممنونم و این رو بگم که کامنت ها و پاسخ قبلی شما باعث شد که فقط روی توحید و حس خوب تمرکز کنم.
وقتی امروز برای پاسخ شما تو فایل حجاب پاسخ نوشتم، بعدش هدایت شدم به سوره مریم اون جایی که زکریا از خداوند فرزند میخاد و وقتی خداوند درخواستش رو اجابت میکنه زکریا میگه آخه چطوری من که پیرم و همسرم نازاست، ولی خدا در پاسخ میگه این کار برای من آسان هست همونطور که تو رو که قبلا وجود نداشتی ولی خلقت کردم
این آیات برام خیلی درس داره
اینکه اجابت خواسته هامون برای خدا هیچ کاری نداره و اگر ما مقاومت ها رو کم بکنیم و خودمون رو لایق دریافتشون بدونیم و شکرگزار نعمتهامون باشیم، لاجرم خواسته ها به ما نزدیک میشن و بالاخره اتفاق میافتن
مفهومی تو قرآن هست که میگه
و ازلفت الجنه للمتقین غیر بعید.سوره ق31
و زمانیکه بهشت به اهل تقوا نزدیک میشود و دور نباشد
یعنی بهشت به سمت آدم متقی میاد
ما هم اگر کنترل ذهن داشته باشیم و باور کنیم و باور کنیم که میشود
اون موقع خواسته ها عاشقانه به سمتتون میان.
دوست عزیز خیلی ازتون ممنونم
قدر خودتون رو بدونید
افتخار میکنم با شما همکلام شدم.
چند روز پیش روز عرفه بود منم فرازی از دعای عرفه امام حسین رو تقدیم شما میکنم:
فراز دوم
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَرْغَبُ إِلَیْکَ وَأَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّهِ لَکَ مُقِرّاً بِأَنَّکَ رَبِّى، وَأَنَّ إِلَیْکَ مَرَدِّى، ابْتَدَأْتَنِى بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ أَنْ أَکُونَ شَیْئاً مَذْکُوراً، وَخَلَقْتَنِى مِنَ التُّرابِ، ثُمَّ أَسْکَنْتَنِى الْأَصْلابَ آمِناً لِرَیْبِ الْمَنُونِ، وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنِینَ؛
خدایا، بهسوی تو اشتیاق دارم و به پروردگاری تو گواهی میدهم، اقرار کنندهام که تو پروردگار منی و بازگشت من بهسوی تو است، وجودم را با نعمتت آغاز کردی پیش از آنکه موجودی قابل ذکر باشم و مرا از خاک پدید آوردی، سپس در میان صلبها جایم دادی، درحالیکه از حوادث زمانه و رفتوآمد روزگار و سالها ایمنی بخشیدی؛
سپاسگزارتون هستم باعث شدین رابطه ام با خدای مهربان باز صمیمی بشه.
عاشقتونم، در پناه رب العالمین غرق نعمت و برکت باشین.
سلام. من یه لحظه داشتم یکی از ویدیو هارو میدیدم خواستم بیام و یه کامنتی بنویسم. من الان ۱۹ سالم هست. من سال قبل یعنی در ۹۸ کنکور تجربی دادم، و همون سال اول با اینکه در ازمون های مدرسه جز سه نفر اول بودم، و با اینکه واقعن خوب خونده بودم،ولی به هر حال رتبه ناجوری بدست اوردم، و بعدش با خودم گفتم که حتما قراره فقط با یه سال دیگه و یه سال پشت کنکور ماندن رتبم از رتبه ای که قرار بود سال قبل بیارم هم بهتر بشه، و به هر حال پشت موندم، و در ماه های ابان بود که ، با دوست صمیمیم در پارک بودیم،و ایشون یکی از فایل های سریال زندگی در بهشت رو به من نشون داد،ولی من زیاد متوجهش نشدم،و بعد دو سه روز اومدم به سایت و عضو شدم و چند تا از ویدیو هارو دیدم و بعد دیدن اونا، و بعد نوشتن اون باور ها و دیدگاها در فایل های دانلودی رایگان، به سال قبلم فکر کردم و خب خیلی باور های اشتباهی پیدا کردم و دیدم که واقعن من خیلی خیلی اشکالات داشتم، و یکی از کنترل ذهن درستی که در وضیعت بحرانی انجام داده بودم،این بودکه گفتم حتمن قراره امسال رتبم بهتر از سال قبل بشه به همین دلیل دوباره میخونم، و واقعن هم همینطور شد و امسال ۶۰۰تجربی اوردم، و پزشکی روزانه قبول شدم، و یه چیز دیگه هم فهمیدم واقعن که تلاش ذهنی قدرتش خیلی بیشتر از تلاش فیزیکی میباشد ، من سال دوم شاید حتی بعضی مواقع نسبت به قبل کمتر میخوندم ولی نتیجه خیلی
برام فرق کرد، من میخوام بهتون بگم که، واقعا به شکست ها و میروزی هاتون فک کنین و دلیل اونهارو هم به یاد بییارین و قطعا رگه هایی از این نوع باور هارو در خودتون پیدا میکنین و اونوقت باورهاتون قویتر و قویتر میشن، اصلن دلیل تداوم من در ابتدا در سایت، این بود که میدیدم من قبلن این باور رو داشتم و نتیجه نگرفتم و بعد میگفتم”ارههه استاد راس میگه…” و اینطور قضیه ها. حالا من بعد کنکور یه ذره فک کردم به خودم و دیدم که باباممن اصلن به پزشکی علاقه ای ندارم، چون یه ذره پزشکی با روحیات من جور در نمییاد،و در ابتدا هم به گفته پدر ومادر این رشته رو انتخاب کردم، و با یه ذره جستوجو در قلبم،دیدم من در هر لحظه دارم نقش اجرا میکنم و علاقه زیاد به بازیگری دارم و تصمیم دارم که پزشکی رو که هنوز ترم ۱ هستم رها کنم و هرجور شده برم ترکیه تا برا بازیگری زندگی کنم، و خودم هنوز یه سری ترس هایی دارم که باید رفعشون کنم. و خیلی ها میکن که تو خیلی زحمت گشیدی حالا میخوای بری بازیگری؟ من هم از قلبم میگم که اگع من یه سال دیگه برا پزشکی نمیخوندم و با استاد اشنا نمیشدم و اشکالاتم رو پیدا نمیکردم نمیتونستم از زندگی لذت ببرم،، و اشنایی من با این قوانین قطعن دلیل بر این هست که من با این قوانین یه بازیگر در سطح اسکار خواهم شد.
چیزی که باعث شد بیام و دیدگاه بذارم گذاشتن رد پایی بود برای خودم و
این بود که احساس کردم این روزا انگار اضطراب دارم درحالی که چیزی نشده نگرانم نگران اتفاق هایی که نیفتاده انگار خدارو ندارم انگار صداشو نمیشنوم ولی انگار قلبم داره دنبال خدا میگرده…
اشک ریختم الان وقتی که داشتم به خدا میگفتم خدا من انگار ایمانم نسبت به تو خیلی کمتر شده که یهو شنیدم (ولی خداوند بازم دوسش داشت ولی خداوند بازم بهش رحم کرد اونی که خداروندید خدا دیدش و خداهمه ی مارو دوست داره با تمام بی ایمانیمون و هرروز داره میگه بیا برگرد پیشم)دقیقا مثل امشب که بیشتر از هرموقع دیگه ای احساس کردم خدارو گم کردم ایمانم نسب بهش از دست دادم اما خدا داره صدام میزنه میگه تو نگران چی هستی راستش حس کردم که داره میگه همه چیزو بسپار به من.
من دنبال خدام میخوام پیداش کنم
خدای من دلتنگت شدم دلتنگ شنیدن دوباره ی صدات
خجالت میکشم که حواسم به همه چیز هست به هرچیزی فک میکنم اما قسمت کمی از این فکرکردنا و تمام حواسم برا توئه
البته تو که همیشه کنارم بودی
و هربار که بهت گفتم خدایا چرا صداتو نمیشنوم بهم گفتی من همیشه دارم با تو صحبت میکنم این تو هستی که نمیخوای صدامو بشنوی.
خدای من من هزار بار راه رو اشتباه رفتم اما هربار تو صدام زدی گفتی برگرد! هزار بار منو بخشیدی
به روم نیاوردی تنهام نذاشتی کنارم بودی تو همه شرایط اما میدونی من نبودم من نشنیدم من نخواستم من فراموشکار بودم.
میدونی قلبم خیلی تورو میخواد چیزی رو میخواد که دارمش اما احساسش نمیکنم
همیشه میگفتم بهت میخوام بهترین و پرعشق ترین رابطم با تو باشه اما انگار فقط یه حرف بود،
وقتایی بود که اوضاع انقد برام سخت میشد که میگفتم خدایا اصلا هستی منو میبینی صدامو میشنوی؟؟
حتی میگفتم تو وجود نداری اما یادت هست هربار این حرفو میزدم یه چیزی ته دلم نمیتونست این حرف رو قبول کنه؟
ببین😍
حتی نوشتن درموردت ادمو اروم میکنه حتی اگه شکایت کنم اخه تو خود آرامشی خود عشقی
عشق و آرامشی که درست تجربه نکردم
اما ببین فضارو چطور برام رویایی کردی یه آهنگ اروم یه بوی خوب و اروم و آرامشم که کم کم داره بیشتر میشه.
خدایا شکرت برای این سایت خداروشکر واقعا خداروشکر❣️
(ذهنم خیلی مقاومت داره نسبت به اینکه بیام و دیدگاه بذارم اما اینبار موفق میشم و میفرستم این رو)
چهارشنبه ۲۸/۸/۹۹
۲۳:۳۹
به نام خدایی که حمکتش هر لحظه پر از خیر و خوبیست ….
سلام استاد ،سلاممممم استادم ،،،،،
نمیدونم بخدااااا نمیدونممممم ،چطوری هدایت شدم به اینجاااا به این فایل ،میخوام بنویسم اما اشک هام اجازه نمیدن ،،،،، مهربان خدای من داری کجاااا میبری منووووو،عزیزممممممم داری با من چه میکنی جانان
……
امروز با وجود اینکه نزدیکه به خیلی وقته دارم روی خودم کار میکنم ،یک خبر بهم رسید ،خبری که ظاهرش از نظر ذهن من مناسب نبود و تا اونو شنیدم یهوووو ذهنم گفت وای ببین چرا این اتفاق افتاد چرا ،،،،اماااا کنارش روحم ،جانم به صدا اومد که نترس ،نترس ،مگ قرار نشد توی هر اتفاقی خیری باشه ،بهم نهیب زد که مهساااااا الان ایمانتو نشون بده ،این اتفاق به ظاهر نامناسب بگ گراند خواسته توعه ،این برنامه هااا از سمت خداست ،نگران نباش ،بدون و مطمعن باش یه اتفاق و یه خیره بزرگ تو راهه ،بدون این میانبر خداست برای اینکه تورو به خواستت برسونه ،یکم خودمو جمو جور کردم ،ذهنمو کنترل کردم و گفتم خدااااا،ببخش منو اگه بعضی وقتا یادم میره هیج برگی بدون اجازه تو از درخت نمیوفته،یکم آروم شدم ،قلبم دیگه تند نمیزد ،انگار دست خدا نشست توی شونم و گفت ،بهم اعتماد کن ،من جای خوبی تورو خواهم برد،دلم گرم شد به بودنت خدا ..
تو نیمی از من نیستی جانان تو تمام منی ،،،،،
باور دارم هرررررر اتفاقی بیوفته ،همهههه چیز به نفع من خواهد بود ،کافیه باورهامو درست کنم ،الان دیگه نمیترسم اتفاقاا خوشحالمممممم ،چون باور دارم این اتفاق خبر از کلی معجزه رو میده ،خدایاشکرت ….
من تسلیم توام ،من همون بچه ای هستم که بالای درختم و تو میگی بپررررر،اولش میگم نه میترسم ،اگه بیوفتم چی اما وقتی خودمو میسپرم بهت ،دیگه نمی ترسم ،چون خیالم راحته خدای من منوو میگیره ،اخهه خدای من از
هرمادری مهربون تره
از هر پدری پیشتر پشت منه ….
و تو تویی پناه من ،هررررکاری که میدونی درسته ،برام خوبه اونو انجام بده ،خدایاشکرت .
تحسین میکنم پروین اعتصامی عزیزو که همچین شعر پر از محتوارو گفته و با خوندن استاد اشک ریختم و دیدم خدای ما چقدر مهربونه ولی ما چون عجولیم و صبر نمی کنیم همش میخوایم به آخر داستان برسیم .
یه جمله قشنگی شنیدم که آدما وقتی سوار هواپیما میشن و جونشونو میزارن توی اون ،به اون خلبانه که اصلا نمیشناسن اعتماد دارند ،امااا خیلس وقتااا تو مسائل زندگیشون به همچین نیروی بزرگی اعتماد نمیکنن ،خدایاشکرت که هستی و خدایی میکنی:)