https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/02/abasmanesh-6.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-02-25 22:39:262023-07-09 07:42:03بخش هایی از نتایج دانشجویان دوره شیوه حل مسائل زندگی
171نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من همون اول که دوره شیوه حل مسائل اومد روی سایت، دوره رو خریداری کردم و تا امروز که دارم این کامنت رو مینویسم، باید بگم تو جلسه دومش موندم ؛اونم بخاطر نتیجه ی فوق العاده و البته غیر قابل باوری که یک شبه از این دوره تا این جلسه اش گرفتم، دلم نمیاد از این آگاهی ها رد بشم.
استاد من یک خشم پنهان درونم بود که آرامش ازم گرفته بود و باعث شده بود با دوتا پسر نازنینم بد رفتار کنم .رفتار با خشم و ناراحتی و در مقابل ،اونها هم با من همینطور بودن.
شاید دو سه سال بود که دنبال راه حل بودم که رفتارمو درست کنم آرامش داشته باشم اما هر بار که به خودم قول میدادم بیشتر از 12ساعت به قولم پایبند نبودم و این به یک گردابِ عذاب تبدیل شده بود که روز به روز بیشتر در اون غرق میشدم.
از طرفی هم هیچ موفقیت مالی بدست نمی آوردم.
تا اینکه روز گوش کردن به فایل جلسه دوم دوره شیوه حل مسائل فرا رسید. نگم براتون
بارها و بارها فایل رو گوش کردم و اول متوجه شدم دلیل اینکه از نظر مالی دارم زور میزنم اما پیشرفت نمیکنم چی هست!
من ریشه ی مشکلاتمو پیدا کردم. یعنی فرکانس ارسالی من با خواسته هام همسو نبود و رفتار همراه ناراحتی و خشم من نشتی بزرگی بود که جلوی هر موفقیتی رو تو زندگیم میگرفت،یادمه بارها با چندتا از دوستانم که از شاگردای استاد هستند در مورد زور زدن و بالا نرفتن مدارم از یک سطحی صحبت کرده بودم اما نمیدونستم ایراد کارم کجاست و با تمرکز، شروع کردم به انجام تمرین جلسه دوم دوره شیوه حل مسئله.
آخه مگه میشه
به محض اینکه پاسخ به سوالات خودشناسی تمرین تموم شد، انگار اون فاطیمای قبلی مُرد و یک فاطیمایی متولد شد که خلقیاتش کن فیکون شده بود
قلبم سرشار از آرامش شده بود
من همیشه تو دفتر شکرگزاریم این باور را مینوشتم که “خدایا ممنونم که منو با معجزاتت شگفت زده میکنی” من به معنای واقعی معجزه رو با چشمانم دیدم و حس کردم.مگه میشه یک نفر اینقدر تغییر کنه آخه این همه بهبود در رفتار ؟؟؟؟؟.خداروهزاران مرتبه شکر.
رفتارم با پسرام سرشار از عشق و مهربانی و آرامش شد
و چقدر هر روز بهتر و بهتر میشم
و هر لحظه که به این موضوع فکر میکنم روحم به پرواز در میاد
حس خوب و آرامش تمامی وجودمو گرفته
و جالبه که من هیچوقت کلمه ی “چشم مامان”یا مثلا “ممنون مامان”یا حتی”مامان نظرت چیه اینکارو انجام بدم یا نه” رو از پسرام تا امروز نشنیده بودم که به لطف این دوره و تغییراتی که کردم دارم میشنوم و مطمئنا که نتیجه ی این جور عمل کردن و تعهد داشتن فوق العاده خواهد بود.
سلام به استاد عزیزم خانم شایسته گرامی و دوستای گلم
1402/09/25
استاد واقعا ممنوم بابت این قسمت نتایج دوستان، دقیقا از زمانی که من دارم نتایج دوستان رو میخونم چقد انگیزه و عمل در من شکل گرفته ، باعث شده که کامنت بخونم ،کامنت بگذارم ،تمرینات رو جدی بگیرم،فکر کنم ،و از دورهام استفاده کنم ،و از اونجا هدایت شدم به کلی کامنت و دوره و تمرین و آزمون ترمزهای ذهنی و الان اینجا.
تو این کامنت دو مورد نظرم رو جلب کرد که میخوام به عنوان رد پا و تقویت باورهام برای خودم بگذارم
اول اینکه چقد تحسین میکنم دوستمون رو که تونسته خودش رو بشناسه و مشکلش رو حل کنه ، و رابطه خوبی با فرزنداش بسازه ، و چقد این رابطه رو تحسین میکنم چون منم به لطف خدا رابطه ام با پسرم هشت ساله ام خوبه خداروشکر، اونم بخاطر اینکه با خودم تو این موضوع تو صلح هستم ، و چقد یادمه که رابطه شما با مایک رو تحسین میکردم
دوم اینکه این جمله و باور من رو به خودش گرفت که میگه : خدایا شکرت که منو با معجزاتت شگفت زده میکنی ، میخوام این باور رو منم هر روز بگم چون خیلی از خوندش حس خوبی بهم میده ،
و واقعا هم الان که خوب فک میکنم میبینم دقیقا زندگی منم هر روز از این معجزات داره ولی من دقت نمیکردم
خدارو شکر و با عشق میخوام دوره حل مسائل رو ادام بدم ، اول اومد باورهام رو تقویت کنم و نتایج دوستان رو بخونم تا انگیزه ای بیشتر بگیرم برای ادامه مسیر
فوق العاده خوشحالم که وقتی امروز عصر بعد از گذراندن یک صبح تا عصر یعنی حدود شش تا هشت ساعت مداوم با پسرهای دوقلوم بعد از مدتها که دیگه سعی میکردم اگاهانه باهاشون برخورد پر تنش نداشته باشم یهو وحشت ناک براشفته شدم در حدی که لباس پوشیدم که برای کنترل خشم و ارام کردن خودم و جلوگیری از اتفاقات بد بعدی برای خودم از خونه بزنم بیرون . البته بگم که اون دوتا پسر بچه بنده خدا فقط داشتن باهم بازی میکردن و به شیوه ی خودشون شاد و خوش بودن اما من از کارشون ناراحت شدم و بهم ریختم. وقتی قبل بیرون رفتن با همسرم تماس گرفتم که ببینم کی میاد خونه و بگم که پسرا رو خونه میذارم متوجه شدم که نزدیک خونه ست و باید میموندم تا بیاد چون کاری داشتیم توی این فاصله تا اومدن همسرم با ناچاری تمام از خدا خواستم که دکمه نشانه و هدایت سایت برای امروزم باز باشه و بتونم بفهمم که چمه و باید چه کنم آخه این حس خشم از پسرام واقعا کل زندگیمو مختل میکنه و اگه نبام آگاهانه حالمو خوب کنم دومینوی اتفاقات بد و وحشتناک رو شروع میکنه .خداروشکر نشانه رو زدم و دوره شیوه حل مسایل زندگی اومد قلبم خندید به ارامشی رسیدم که خدا بهم گفت مساله ات راه حل داره یهو ی حسی گفت دوره رو نداری باید صبر کنی تا بخری دوره رو و بعدش بله حل کنی مساله رو راه رو دور از دسترس میکرد برام.
اما من ی آرامش عجیبی داشتم ی سری کارها که داشتم رو انجام دادم و وقتی که دوباره وارد نشانه ام شدم گفتم خدایا میدونم راه حلم نزدیکه بگو فایل های مرتبط رو ببینم از مقاله ابتدای دوره نت برداری کنم یا هر چیزی که میگی و خیلی واضح دکمه ی برخی از تجارب دوستان از دوره شیوه حل مسایل جلوی چشمم ظاهر شد دکمه رو زدم و کامنتی اومد بالا که حس کردم خودم اونو نوشتم . الله اکبر از بزرگی قدرت خدای من
چقدر کامنت شما رو با حال و روز خودم نزدیک دیدم البته من برای یه موضوع متفاوت تری نشونه ام رو زدم و این صفحه اومد ولی یکی از موارد من هم دقیقا مثل شماست از رفتار فرزندم برخی اوقات به قدری بهم میریزم که کنترل خودم رو از دست میدم و بعد از اون هم به قول شما دومینو اتفاقات بد شروع میشه .
چقدر خوب و چقدر جالب که من چند وقتی بود. که میخواستم بشینم در این مورد کتاب بخونم در رابطه با نحوه برخورد فرزند مطالعه کنم و حالا اینجا بدون پیچیدگی و با ارایه چند تا جمله از تجربیات شما عزیزان من متوجه شدم که مشکل از کودکم نیست بلکه این م هستم که نمیدونم اون چی میگه و چکار میکنه
خدایا ازت ممنونم و سپاسگزار که من رو به این جا هدایت کردی
این دور دومی هست که از اول جلسات دوره شیوه حل مسئله رو شروع کردم و یقین دارم که دوره شیوه حل مسائل میتونه تحولی در ایران و هر فارسی زبان دیگری که در هر کجای دنیا باشه ایجاد کنه. البته به این قانون هم ایمان دارم که افراد باید در مدار این آگاهیها باشند و درخواست کنند تا بهشون پاسخ داده بشه.
حالا میخوام در مورد یکی دیگه از مسائلی که حل کردم، تجربه خودم رو بگم.
یکی از ترسهای بزرگی که در شروع کسب و کارم داشتم این بود که چطور مشتری جذب کنم؟ و اگه من شروع کنم مشتری از کجا میخواد به سمت من هدایت بشه؟
خلاصه ترسهای دیگری همینجوری در ادامه میامدن که نکنه شروع کنی و مشتری به سمت تو نیاد؟
نکنه در همون شروع کار شکست بخوری؟
البته با دو مشتری کارم رو شروع کرده بودم، ولی این ترس هر روز با من بود. که نکنه همین دو مشتری رو هم از دست بدی و بدون ورودی مالی بمونی و دوباره مجبور باشی بری کارمند بشی و توی نقطه امنت بمونی؟ به خاطر همین من اینو یه مسئله میدونستم که باید حل بشه.
برای حل این مسئله، هر جور شد خودم رو بمباران کردم با آموزش های استاد عباس منش تا این باور رو در خودم تقویت کنم که: من میتونم و باید حرکت کنم و کارم رو هر جور شده استارت بزنم. هر طوری که می تونستم، ورودیهای ذهنم رو شب و روز به رگبار بستم برای تقویت باور فراوانی.
طبق راهنمایی های استاد، منطقهای زیادی برای خودم میاوردم که مثلا: تو مگه برای همین دو تا مشتری هایی که به سمت تو هدایت شدن ایدهای داشتی؟ انها از کجا اومدن؟ آیا تو تبلیغی کردی؟ دیدم من حتی یک ریال و یک دلار تبلیغ نکردم برای اینکه همین مشتریهای فعلی را جذب کنم و همش به واسطه کار و تمرکز روی خودم و سرمایه گذاری روی خودم بود. همچنان در حال حل کردن این مسئله بودم. بالاخره با دو مشتری کارم رو استارت زدم و با توکل به خدا حرکت کردم. چه اتفاقی افتاد؟
دقیقا روز بعد از استعفا، مشتریها به سمت من روانه شدند، از کجا؟ از جایی که فکرش رو نمیتونستم بکنم. مسئله داشت حل میشد. و ترس من از کمبود مشتری محو شد. قانونش رو فهمیدم و با یک تمرکزی لیزری و با تمام وجود روی خودم سرمایه گذاریم رو ادامه دادم و ادامه دادم.
به خاطر این ادامه دادن، بدون اینکه تبلیغ بکنم آدمها به سمت من هدایت میشدن. حتی رسیدم به یه جایی که وقت نداشتم مشتری جدید بگیرم و هر کس بهم پیشنهاد همکاری میداد بهش میگفتم فلانی شما باید یک ماه دیگه به من مراجعه بکنی. به این شکل مسئله من حل شد و نگرانیها و ترسهای من از نبود مشتری محو شدند.
شاید بزرگترین ترس و نگرانی برای هر کس دیگهای که میخواد کسب و کارش رو استارت بزنه همین باشه، و حتی کسایی که کسب و کار دارن باز هم این ترس رو داشته باشن که مشتری جدید میخواد از کجا بیاد.
الان من به جای نگرانی از کمبود مشتری، آرامش باور فراوانی دارم. البته که من کامل نیستم و دارم همینجوری بهبودها را یکی پس از دیگری ایجاد میکنم و اهدافی که برای بیزینسم در نظر گرفتم فراتر از اینها هست. اما قانون تکامل و “بهبودگرایی های جزئی اما مستمر” رو با تمام وجودم دارم درک میکنم و اجرا می کنم و پیش میرم.
یعنی من هر چقدر فکر میکنم میبینم تمام راهحلها درباره تمام مسائل، در دسترس هستند. یعنی اگه اینجوری به این قضیه نگاه کنیم که کل زندگی همینه و نگرشمون رو به مسائل تغییر بدیم دیگه هیچ نگرانی باقی نمونه.
مثلا خیلی واضحه که مسئله “ترس از کمبود مشتری” راه حلش “باور فراوانیه” و ما باید روی این موضوع کار کنیم روی این راه حل تمرکز کنیم. فقط ما باید بدونیم که چطور باید اصلیترین و مهمترین سرمایه زندگی ما یعنی تمرکز رو در مسیر و در کل زندگیمون به گردش در بیاریم و نحوه به گردش درآوردن این سرمایه رو هم توی جلسه دوم شیوه حل مسئله، مفصلا شرح داده شده و این خود هدایت خداونده که شما الان به این آگاهی دسترسی داری فقط کافیه یه تعهدی بی قید و شرط به خودت بدی و بارها و بارها و صدها بار جلسه دوم رو گوش کنی و بارها و بارها تمرینش رو پاسخ بدی تا عصاره تمرکز رو از کل روند زندگیت بکشی بیرون و پر سودترین استفاده رو ازش کنی اونوقت دیگه زندگیت کن فیکون خواهد شد.
حالا من طبق تمرین جلسه چهارم این دوره، باید از کلی گویی پرهیز کنم یعنی طبق این تمرین بیام راه حل رو به مراحل کوچکتر تقسیم کنم و به همین شکل بقیه روند تمرین رو برم.
اینجا باور فراوانی مشتری، یه موضوع کلی هست. اینطور نیست؟ میگم خب من باید بگردم دنبایل الگوها و شواهدی که تایید میکنه مشتری زیاده و میتونه به سمت کسب و کار من هدایت بشه. من اینجا افرادی را در حوزه کاری خودم میبینم از همکاران خودم که بدون اینکه تبلیغ خاصی بکنن مشتریهای زیادی دارن و حتی دستمزدهایی که دریافت میکنن خیلی بالاتره. میرم و بررسی میکنم میبینم که اونها خیلی تاکید شدیدی دارن روی کیفیت خدمات و خروجی مطلوب. البته که تعداد کسانی که اینجوری فکر کنن کمه ولی به هر حال وجود داره و همین که حتی یک نفر باشه که این باور من رو تایید کنه که مشتری زیاده تمومه و برای من باورپذیر میشه که میشود.
میرم بررسی میکنم میبینم که اون همکارم باور داره اگه فقط به یکی از مشتریهاش خدمات باکفیت ارائه بده اون مشتری خودش میشه تبلیغات و میره به افراد دیگه اطلاع میده و دهان به دهان میچرخه. میبینم که اون همکارم خودش و خدماتش رو لایق میدونه چون باور داره کارش برای مشتری نتیجه میده و میتونه مسائل بزرگتری توی بیزینسش حل کنه بنابراین میتونه دستمزد بیشتری طلب کنه. اعداد ارقامی که من آمارش رو درآوردم واقعا باورنکردنی هست و بسیار به من کمک کرده که اصل رو تشخیص بدم و فقط روی کیفیت کارم و بالا بردن مهارتم تمرکز کنم.
بنابراین دیدیم که باور فراوانی رو من جزئیتر کردم و به اینجا رسیدم که من باید فقط و فقط روی خودم سرمایه گذاری کنم و الان مسئله نگرانی در مورد کمبود مشتری برای من حل شده و من میدونم راه حل رونق در کسب و کار چه چیزیست بنابراین فقط تمرکزم رو میذارم روی اجرای راه حل.
و خیلی جالبه بدونید که من همین دیروز روی نشانه من توی سایت کلیک کردم و فکر میکنید چه صفحهای برای من باز شد؟ “راهکارهای دوره روانشناسی ثروت3، برای حل مسائل کسب و کار شما”.
یعنی اصلا نمیدونم چطور بگم که خداوند اینجوری هدایت میکنه به آگاهیهایی که بهش نیاز داری و خیلی تر و تمیز پاسخ درخواستت رو میده و راه حل رو میذاره پیش روی مسیرت. الان میخوام برم کل مقالات و نوشتههای این قسمت رو بارها و بارها بخونم به صورت ویس ضبط کنم و بارها و بارها گوش بدم و در عمل اجراش کنم.
خود همین قسمت راهکارها همت و تلاش عاشقانه خانم شایسته هستش که باید بینهایت از ایشون سپاسگزاری کنیم.
هر چقدر مثال بیشتری برای تمرین این جلسه از تجربیات خودم به یاد میارم، میبینم که طبق قانون جهان هستی به هر آنچه توجه کنی افکار مشابهش رو جذب میکنی، باز هم مثال های بیشتری به یادم میاد که به خودم میگم ببین ببین اینم مسئلهای بود که درگیرش بودی و حل شد یادت میاد؟
بعد اون لحظه احساس سپاسگزاری عمیقی بهم دست میده و میگم خدایا شکرت و بعد انگار مسیرهای عصبی مغرم باز میشه همینجوری که به جلو حرکت کنم و قدمهای بعدی رو با یک ایمانی شکست ناپذیر بردارم. سریع اون لحظه حسم میگه و برو در موردش بنویس و به اشتراک بذار. منم گوش میدم و میام مینویسم.
باشد که همه ما در مسیر هموار حل مسئله با عشق و لذت گام برداریم و جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنیم.
عالی بود چقدر هدایت امروز من بود و من نکاتی که برام هدایت بود و یادداشت کردم و چراغ راهم شد من صبح که از خواب بیدارشدم از خداوند خواستم امروز من رو بسمت دو خواسته اساسی زندگیم هدایت و راهنمایی که و من هرروز دارم هدایت و راهنمایی خداوند و دریافت میکنم و داشتم ترمز ها ذهنی مو مینوشتم که اومدم تو سایت و با این صحبت ها روبرو شدم از خدا خواستم پول خرید این دوره رو برام جورکنه میدونم که درهای بزرگزیادی رو برام بازمیکنه
سلام دوست عزیز منم این دوره رو یک ساعت میشه خریداری کردم ،فایل اولش گوش کردم ،نمیدونم قلبم گفت اول کامنت ها رو بخون ،کامنت شما رو خوندم خیلی عالی بود ،سپاسگزارم از شما که این دوره رو خریداری کردی ،راستش منم چند روزیه که این احساس که مشتری کم شده آمده سراغم ولی با کامنت شما بی صبرانه مشتاقم برم تو فایل دومی ،خیلی لذت بردم از این دریافتی که داشتی
میخوام درکم رو از این جمله اول بگم : من اول فک میکردم معنی این جمله که آدم باید در مدارش باشه و یا خواسته اش این موضوع باشه یعنی چیزیه که استاد فقط میگه ، ولی بعد مثل امشب که درکم بشتر شد و کامنت زیبا رو خوندم به هم گفته شد که نه ، و مثال هایی رو به یادم آورد که این موضوع رو بیشتر درک کنم ، من توی کارخونه ای که کار میکنم و وقتی میرم پای یه دستگاه و میخوام اون دستگاه رو به کسی یاد بدم بعضی ها واقعا انگار خودشون نمیخوان یاد بگیرن و هر چی هم که بهشون میگی انگار غروب که نه همون لحظه یادشون میره که چی گفتی ، ولی واقعا اونی که میخواد یاد بگیره ، تا میگی سریع متوجه میشه و بعد چند وقت میبینی که استاد شده تو اون کار و چقد راحت داره انجام میده ، اینجا من متوجه میشم که در مدار بودن یا واقعا خواستن یعنی چی،و چقد این جمله در این کامنت و خوندنش درک من رو بیشتر کرد، اینها نشانه های خوبیه که من دوره شیوه حل مسائل رو میخوام شروع کنم و به همین علت هم هدایت شدم که اول بیام نتایج رو بخونم و بعد برم سراغ جلسات.
حالا برم ادامه کامنت رو بخونم وبعد بیام درکم رو بنویسم
چقد جالب الان خانمم یه پیشنهاد کاری به من داد که احتمالا وقتی حرکت کنم درآمد مالیم تغییر میکنه، و چقد جالب که حرف استاد یادم اومد که گفت ایده ای که بعد از خوندن کامنت ها و تکرار آگاهی ها و تکرار باورها و گوش دادن به فایلها میاد به ذهنتون آی ملت آی زن آی مرد باید چیزی باشه که باشرایط فعلیتون هماهنگ باشه ، فقط نیاز داشته باشه به ایمان و عمل و بستن بند کفش ، که دقیقا اینم همینه ، نیاز به هیچ هزینه ای نداره فقط نیاز داره به ایمان و عمل، که به امید خدا فردا میخوام برم تستش کنم و صحبت کنم و احتمالا نتایجش رو بعد میام مینویسم
خب بریم ادامه کامنت رو بررسی کنیم
واقعا چقد میخکوب میکنه این آگاهی های این کامنت ، انگار داره دقیقا با من حرف میزنه ، انگار داره از زبان خداوند به صورت نرم و شیرین بهم میگه که چکار باید بکنی تا موفق بشی،
چقد قشنگ و دقیق ایشون دوره رو متوجه شده و داره توضیح میده
من همزمان دارم هم کامنت رو میخونم هم نظرم رو مینویسم
چقد این جمله من رو تحت تاثیر قرار داد و یه جورایی از خودم تو بعضی مواقع خجالت کشیدم که گفت که باید از کلی گویی و زیاده گویی اجتناب کنم
چقد جالب تا حالا اینطوری به موضوع نگاه نکرده بودم : این جمله
اینجا باور فراوانی مشتری، یه موضوع کلی هست. اینطور نیست؟
اصلا خود اینطور نگاه کردن به من یه درکی داد که عه راست میگه ، من همیشه کلی نگاه میکردم
واقعا از اعماق وجودم انگار دارم درک میکنم این مواردی که عنوان شد ، چقد من دقیق هدایت شدم به این فایل و کامنت ، وچقد قشنگ توضیح داده شد که وقتی که تکامل رو طی میکنی و سعی میکنی به تمرینات درست عمل کنی هدایت ها رو دریافت میکنی
منم از خانم شایسته گرامی سپاسگزارم که انقد دقیق این مسائل رو مدیریت میکنن و این شرای رو برای راحت درک کردن ما فراهم میکنن
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز ،مریم بانوی دوستداشتنی و تمامی دوستان هم مسیرم و هم قدمم تو این دوره بینظیری که مریم دوستداشتنی و استاد دارن خیلی حرفه ای دستمونو میگیرن میبرن جلو و هرجایی که داریم اشتباه میریم گوشمونو میپیچونن که مسیرو اشتباه نریم.
مریم دوستداشتنی خواستم ازت بینهایت تشکر کنم که منو از افتادن از یه پرتگاه نجات دادین!!!
لبه سکوی پرتاب ایستاده بودم،چشمامو بسته بودمو با دستانی باز میخواستم بپرم که پرواز کنم!! ولی نمیدونستم که این
سکوی پرتاب،،،یه (پرتگاه) است چون اگه میپریدم با سر میرفتم ته دره!!!
بال پرواز داشتم،شوق پروازم تو وجودم موج میزد
عین جوجه عقابی که بالها و پرهاش جون گرفتن و مادرش چم و خم پرواز رو بهش یاد داده بود آماده پریدن بودم
ولی از اون (وزنه) سنگینی که به پام بسته شده بود بی خبر بودم!!!!
اگه میپریدم سنگینی (وزنه) منو تا ته پرتگاه میبرد..
جوری که شاید مدتها طول میکشید جای جراهات و زخمهایی که دیده بودم ترمیم میشد!
اون وزنه سنگین بسته شده به پام (کمالگرایی) بود !!!
نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنم مریم عزیز که اینقدر ناب و خالص دام های کمالگرایی رو بهمون شناسوندی.
وقتی تو این جلسه گفتین حتی توی تمرین کردنم کمالگرایی داریم اشک زد تو چشمام که چقد هممون این اشتباهو تو
تمامی دوره ها داریم!!
چقدر دوره هارو خریدیم و به خاطر همین کمالگرایی دو جلسشو گوش دادیمو گزاشتیمش کنار!
چقدر تمرینهارو شروع کردیمو بخاطر همین کمالگرایی دیگه ادامه ندادیم!
چقدر بیزینسهارو شروع کردیمو بخاطر همین کمالگرایی نصفه و نیمه جایی که میخواست رشدشو شروع کنه و محسوس بشه، کنار گذاشتیمو رفتیم سراغ یه کار دیگه و این عمل چقدر عزت نفسمونو هدف گرفتو احساس بی لیاقتی رو در وجودمون شعله ور کرد!
الان میفهمم ذهن و شیطان، ساز و کارشون چجوریه،،چجوری میان مارو منحرف میکنن و انرژیمونو صرف حواشی میکنن!!
ذهن خیلی کم پیش میاد که یه عمل زیبارو زشت جلوه بده معمولا روشش اینجویه که یک عمل زشت رو زیبا نشون میده
که بهترین سلاحش همین کمالگرایه که هممون دست کم گرفتیمش و فک میکنیم کمالگرا نیستیم!
وقتی دوره روانشناسی ثروت 3 رو شروع کردم به خودم تعهد دادم یکسال روی این دوره کار کنم وخداوند این لطف رو در حقم داشت که همزمان شد با دوره بینظیر شیوه حل مسائل.
در جلسه اول ثروت 3 استاد گفتن در این دوره بهتون یاد میدم که چجوری مسائل رو حل کنیم..
همینکه اینو گفتن یه زنگ تو گوشم به صدا در اومد که مگه نمیخوای ریشه ای دوره ثروت 3 رو کار کنی خب از همین جلسه اول یاد بگیر مسائل رو چجوری ریشه ای حل کنی و اینجوری شد که دوره حل مسائل رو هم خریدم و و من وارد دنیای جدیدی از آگاهی شدم.
جلسه اول این دوره بهت میگه چجوری از نگرانی در بیای چجوری عملی یاد بگیری که خودتو در هر مسئله ای که برات پیش میاد آرام کنی
یه باوریو تو ذهنت میسازه که هر مسئله ای در هر زمینه ای چه از لحاظ روابط باشه چه از لحاظ ثروت یا هرچیز دیگه ای به هر اندازه ای که باشه آرامشتو بهم نمیزنه و با اعتماد بنفس میتونی دستاتو بزاری رو کمرت بهش نگاه کنیو بگی:
خب من میدونم این مسئله یه راه حل داره و راه حلشم خیلی ساده است و جالب تر از همه اینه که تو دل خود مسئله است!!!
و آرااام میشی
لبخند میزنی
و فقط به راه حل مشکل تو دل خودش توجه میکنی و نمیری خارج از اون به دنبال حل مسئله بگردی
و این تمام تعریف عزت نفس و توحیده
وقتی جلسه دوم اومد رو سایت و تمرینشو انجام دادم به خودم گفتم: فروید هم نمیتونست مثل مریم بانو ریشه اصلی مسائل زندگیم و بیزینسمو اینجوری در بیاره!!!
و در این جلسه فهمیدم ریشه پاشنه آشیلم چیه
چون بیشتر ما میدونیم تو چه زمینه هایی پاشنه آشیل داریم ولی نمیدونیم ریشه اش از کجا آب میخوره، چون یه چیز مبهمه و ذهن چیزهای پیچیده و سخت و مبهم رو ازش فراریه
بخاطر همین حل مسئله رو ادامه نمیدیم.
قبل از اینکه کمالگرایی رو بشناسم، میخواستم به خاطر کمالگرایی بخشی از بیزینسمو تغییر بدم با اینکه هنوز تکاملمو طی نکرده بودم.
خواستم مهاجرت کنم قبل از اینکه تکاملمو طی کنم
و خیلی کارهای دیگه که اگه انجام میدادم تمرکزمو سالها بهم میزدو درگیر مسائلی میشدم که حل کردنشون انرژی زیادی
میخواست .
ولی الان به لطف خداوند،استاد عزیزم و مریم بانوی بینظیر که تو این دوره در حق من در حکم استاد خصوصی بودند، در
آرامش کامل و اعتماد بنفس بالا و سرشار از توکل هستم، و با تمرکز صد در صدی دارم روی پاشنه آشیلم کار میکنم…
چقدر ارامش گرفتم و ذوق و شوق پیدا کردم از اینکه گفتید با مسائل اروم برخورد میکنید و حس کردم چقدر خوبه که ما با خیال راحتی و ارامش با مسائلمون روبرو بشیم و با حس و حال خوب راه حل و پیدا کنیم چون تاحالا اینجوری نبوده و حس های منفی و انرزی پایبن میومد سراغم،به امید خدا پول خرید دوره برام محیا میشه و میخرم
چقد این جمله تکاملم رو طی نکرده میخواستم مهاجرت کنم من رو تکون داد ، آخه من خیلی کارها رو میخواستم و میخوام به زور انجام بدم ، و انگار بدون طی کردن تکامل میخوام به نتیجه برسم ، و بزور کار رو جلو ببرم ولی با خوندن این کامنت متوجه شدم که واقعا باید رو ذهنم کار کنم بجای اینکه به زور بخوام به نتیجه برسم
سلام به استاد و مریم عزیز من اولین بارم هست که کامنت میزارم و اولین دوره ای هست که خریدم که کاملا هدایتی بود من وقتی که حالم نا خوبه سریع میام سایت استاد بیشتر وقتا کلیک میکنم روی نشانه ام و هر چی که باشه حالم رو خوب میکنه یه روز اومدم ناخوآگاه بالای صفحه آزمون رو دیدم باز کردم و جواب دادم و دوره شیوه حل مسائل اومد چون واقعا قبلش از خدا درخواست کرده بودم پس سریع خریدمش و تمرین ها رو انجام دادم یه چند وقتی از دوره فاصله گرفتم بعد که دوباره اومدم دیدم تقریبا تمام چیزهایی که نوشته بودم جواب سوالای قسمت دوم، همه انجام شده بودن خیلی برام عجیب بودواقعا… تا قسمت 4 گوش دادم ولی تا قسمت دوم تمرین انجام دادم یه چیزی برام مبهم هست نمیدونم چرا شاید به این خاطره که ذهنم خیلی درگیر یه سری مسائل هست از استاد عزیز یا مریم جون یا دوستان میخوام که راهنماییم کنید من تو سوال شانزدم قسمت دوم دوره موندم که گفته اگر هیچ مولفه ای رو نگه ندارم چه راهکاری میتونم پیدا کنم؟ خیلی فکر کردم نمیتونم جوابی پیدا کنم یکم راهنماییم میکنید ممنونم
سلام استاد عزیزم. دارم این کامنتم را کاملا دلی مینویسم.
دلم میخواست گریه کنم.
وقتی جلسه چهارم دوره شیوه حل مسئله اومد روی سایت و موضوعش ضرورت مدیریت کمالگرایی بود، ذهنم یه نیشخندی زد و گفت هعع من که اصلا کمالگرا نیستم پس این جلسه اصلا به درد من نمیخوره.
میبینی استاد چقدر این ذهن چموشه و چقدر نجواهای وسوسه گر در کمینه.
تا چند روز برای انجام تمرینات این جلسه مقاومت عجیبی داشتم، تا یه روز یه صحنه ای اومد جلوی چشمم که زری خانوم تو کمالگرا نیستی، با نیشخند، پس اونی که هر جا میره دلش میخاد اون محیط تو نهایت باکلاسی باشه کیه….
این اولین جرقه بود. تا چند روز پیش که داشتم آماده میشدم برای مهاجرتم، میبینی «استاد داشتم آماده میشدم» یعنی حتی تو این قضیه هم از چند ماه دنبال کمالگرایی و برنامه ریزی و اوکی شدن همه شرایطم بودم….. تا یه تضاد برام پیش اومد…. خیلی بهم ریختم… رفتم تو صفحه اول سایت و روی نشانه روزانه کلیک کردم، باورت میشه استاد حتی متن و موضوع جلسه هم راجبع طی کردن تکامل و دامی به اسم کمالگرایی بود. قسمت 18 سفر به آمریکا…. یکی یکی همه چی مثل صحنه اومد جلوی چشمم…
استاد هیچ کلمه آیی نمیتونم پیدا کنم که بهتون بگم چجوری توی دوره شیوه حل مسئله، دست من را گرفتی و یکی یکی داری باگ های شخصیتی ام را بهم نشون میدی و بهم یاد می دی که چطور اصلاحشون کنم.
هر جلسه از این دوره که اومد روی سایت گفتم هر چی خیر و خوبیه برای استاد و بانو مریم از خدا بخام کمه، اما استاد جلسه 4 از دوره شیوه حل مسئله … باگ شخصیتی ای رو بهت معرفی می کنه که خیلیا دست کم گرفتنش و دارن ازش ضربه می خورن.
به جرات میگم هیچکدوم از ما توی تمرینات جلسه دوم، به ضعف کمالگراییمون و اینکه چقدر ما را از پیشرفت از طی کردن تکامل از منبعی به عنوان هدر رفت انرژی اشاره هم نکردیم…
چقدر توی متن توضیحات جلسه قشنگ نوشتید که: کمالگرایی ما را آسون میکنه برای سختی ها………
استاد من حکم بچه ای را داشتم که تا قبل از جلسه 4، فقط عجله داشتم اون چیزایی که ازتون یاد گرفته بودم نتیجه بده ثمر بده اما امروز منو بردی سر نقطه اول. استاد حتی تو کامنت نوشتنمم دنبال کمالگرایی بودم همش دلم میخواست یبار هم یکی از کامنت های من به عنوان کامنت منتخب انتخاب بشه…..
مثل شاگردی که دو روزه اومده سر کلاس اما هنوز درس استاد تموم نشده هی دستش را میبره بالا هی میخاد فقط شلوغ بازی کنه توجه استاد را جلب کنه تا استاد بهش بگه تو شاگرد اول کلاسی…
مریم بانوی عزیز، استاد عزیز مهربونم بهترین و بالاترین خیرها و نعمت های دنیا و آخرت نصیب شما
دوست عزیزم سلاااااام.چقدر چقدر بانوشته هاتون سیلی واضحی بم زدین که قسمت بزرگ مشکل من هم همینه آره همیییینه.این قدر برام سخته تایپ کردن ولی به ذوق نوشته های شما دارم مینویسم و ده بار غلط های تایپی رو اصلاح میکنم که ازتون تشکر کنم از ته قلبم ممنونم که مینویسید و امثال من میتونیم استفاده ببریم .از ذوق سرگیجه دارم خوشحالم که دارم این پیله سخت تنیده شده دورم رو بعد سالها با کمک خدا و استادعزیز و شما میشکنم.براتون بهترین رو از ته قلبم آرزو میکنم
به راستی که دوره شیوه حل مسائل، به ما آگاهیهایی فراتر از چگونگی حل مسائل داره یاد میده.
ما توی این دوره با مفاهیمی همچون:
مدیریت و تحت درمان قرار دادن کمالگرایی، آشنایی با اصول بهبودگرایی و هماهنگی با مهم ترین قانون جهان هستی یعنی قانون تکامل، ترمیم و ساخت احساس لیاقت واقعی به صورت ریشهای و پایدار، خروج از منطقه کویری و مهاجرت به منطقه حاصلخیز برای کاشتن بذرهای باورهای قدرتمند کننده، ساخت اهرم رنج و لذت واقعی برای روشن نگه داشتن موتور اشتیاق سوزان در مسیر حل مسئله و بسیاری از ابزارهای دیگه ای آگاه شدیم برای تحقق خواسته هامون و لذت مردن از مسیر تحققشون.
به نظرم همین دوره به تنهایی خودش میتونه زمینه ساز تحقق اهدافی باشه که برای سال جدید انتخاب کردهایم.
به نظرم تنها پیش نیاز لازم برای این دوره یک تعهد و یک جهاد اکبر برای تغییر شخصیت و داشتن یک صداقت شدید با خود است. هیچ چیز دیگری لازم نیست.
من باز هم یه سوال دیگه همیشه داشتم و از خودم و از جهان هستی از خداوند از کائنات میپرسیدم و اون سوال هم این بود: چگونه میتوانم با خودم به صلح برسم؟
و از آنجا که با این باور هماهنگ هستم که: در زمان مناسب در مکان مناسب به جواب سوالم خواهم رسید و به من گفته خواهد شد و خداوند تنها پاسخ دهنده است، منتظر پاسخ ماندم.
خروجی و نتیجه این دوره و اجرای آگاهی های این دوره در عمل و نه در حرف، پاسخ واقعی این سوال است.
اون کسی که با قوانین جهان هستی هماهنگ هست یعنی با خودش در هماهنگ هست با خودش در صلح هست. من فهمیدم زمانی که بیماری و گمراهی کمال گرایی را راهنمای خود قرار می دهم، از هماهنگی با خودم از در صلح بودن با خودم خارج میشوم. اما زمانی که آگاهانه اصل الهی بهبودگرایی را راهنمای مسیر هموار خودم می کنم، احساس لیاقت به مرور ساخته میشود، به قول خانم شایسته ساخت و سازهای احساس لیاقت شروع به کار می کنه و من با خودم به صلح می رسم.
من در طی تمرینات این دوره توی بخش نظرات، خودافشاییهای زیادی کردم. من در حال بهبود هستم در حال به صلح رسیدن با خودم و روابطم با دیگر انسانها.
وقتی این دوره را ادامه دادم، تمام جنبه های زندگیم را زیر ذره بین قوانین حل مسئله قرار دادم و همه جا را نیاز به بهبود احساس کردم و تصمیم گرفتم با آرامش قدم به قدم و جزء به جزء و با راهنما قرار دادن اصل بهبودگرایی تمام آن ها را در زمان مناسب در مکان مناسب بهبود بدهم.
بهبودهای بعدی هم از قبل ساخته شده اند، نتایج از قبل ساخته شدهاند (کسانی که دوره راهنمای عملی را کار کردهاند متوجه منظور من هستند) ، من فقط دارم با قدم برداشتن و عمل کردن به این بهبودها و نتایج شکل میدهم.
تنها شرطش این هست که هر بار سراغ تمرینات این دوره بیام، هر بار آگاهیهاش رو مرور کنم، هر هفته سراغ تمرینات جلسه دوم برم و به سوالات خودشناسی، پاسخ شفاف و جزئی بدم و مسیرم رو در یک جاده هموار و لذت بخش ادامه بدم.
یکم برمیگردم به عقبتر ، به اسفند ماه، وقتی دوره شیوه حل مسائل روی سایت اومد.
اون زمان من در شرایط روحی روانی عالی بودم اونهم به چند دلیل:
از قبل تمرکز عالی روی آموزش های استاد داشتم و این اولین بار بود که دوره ای رو از روز اول پرزنتش در سایت، میخریدم.
همچنین توی مرخصی بودم و کلی وقت آزاد داشتم برای کار کردن روی آموزش های دوره.
خلااااصه به خودم گفتم من دیگه میتررررکوووونم. رفتم یک دفتر ٢٠٠برگ خوووشگل با طرح نقشه ی آمریکا با کلی خودکار رنگی خریدم و گفتم الهی به امید تو… میخوام اینبار دیگه بهترین حالت ممکن، به آموزش های دوره عمل کنم!
یکی دو جلسه پیش رفتم ،واقعا هم عالی کار کردم. بعد درگیر چندتا کار و مهمون و اینا شدم و دیدم اصلا نمیتونم مثل قبل برای آموزش ها وقت بزارم.
عصبی شدم، نگران شدم، خودسرزنشی ها شروع شد، توی ذهنم همش داشتم خودمو تخریب میکردم که چرا اینجوری شد ،باز من یک کارو نصفه ول کردم ، من اراده ندارم و …. هزاران نجوای ذهنی دیگه ….
یعنی می خوام بگم اینجوری شد که کمال گرایی دوباره وارد ماجرا شد و ضربه ی کاری بهم وارد کرد و طبق راهنمایی های کمالگرایی، من به خودم گفتم تا نتونم مثل قبل دقیق درباره آگاهی ها و تمرینات بنویسم، دیگه جلساتو گوش نمیدم !
اما خدایی که همیشه هدایت میکنه، حتی وقتی ما تو درودیواریم … از روی کامنت یکی از دانشجوهای این دوره من رو هدایت کرد به جلسه 4 دوره شیوه حل مسئله که درمان بیماری کمالگرایی هست.
این درحالی بود که ذهنم با این دلیل مانع می شد که میگفت: تو حق نداری چیزی بخونی چون باید قبلش جلسه رو کامل مینوشتی !
اما باز خودمو راضی کردم حداقل متن توضیحات جلسه رو بخونم و چقدرررر حالم خوب شد …
اوجا بود که فهمیدم این بیماری کمال گرایی بود که داشت جلوی پیشرفت منو میگرفت …چقدر اصل بهبود گرایی توی این جلسه قشششنگ و دلنشینه….
دیروزطبق آنچه از اصل بهبودگرایی جلسه 4 یاد گرفتم، به خودم گفتم:
باشه تو الان وقت نداری بنویسی، فقط بشین گوش کن ببین استاد چی میگه و بعد از گوش دادن وقت نوشتن هم پیدا میکنی ،نمیدونید چه تحولی توی وجود من ایجاد شد مخصصصووصا با صحبت های خانم شایسته که حق استادی به گردن من داره. چقدر من آروم شدم. چقدر خود تخریبیم کمتر شد و به لطف الله، اصل بهبودگرایی دوباره من رو تو مدار آموزش های این دوره قرار داد.
چقدر کیف کردم خانم شایسته گفتند این دوره درکنار دوره راهنمای عملی خیلی کمک کننده ست، درحالیکه من طبق هدایت الله ، اول سال دوره راهنمای عملی رو خریدم و روش تمرکز گذاشنم. واقعا بارها و بارها احساسم نسبت به عملکردم بهتر شد.
از همین دیروز تا الان دوتا کار عقب مونده رو با عمل به راهنمایی های اصل بهبود گرایی انجام دادم که لذت انجامش فوووق العاده بود.
ما یک همسایه بهشتی داریم ،همیشه برامون غذاهای خوشمزه میاره ،نه یک بشقاب و پیش دستی …با قابلمه های بزززرگ ،منم که همش مشغول کار بیرون یا تمرکزم روی دوره هاست اصلا وقت آشپزی به این صورت نداشتم ،بجاش تو ظرفشون چیزای خوردنی دیگه مثل میوه خشک اینا میزاشتم اما خیلی دوست داشتم حتما یک روز براشون غذا ببرم ،مثل خودشون
دیروز گفتم برای افطار کشک بادمجون درست میکنم براشون میبرم، اما محاسباتم اشتباه درومد و مقدارش کم شد
ذهن کمالگرای من میگفت این که خیلی زشته تو یک بشقاب کشک بادمجون ببری درحالیکه اونا با دیگ براتون غذا میارن،نه اصلا ،بیخیال شو
اما قسمت بهبود گرایی ذهنم سریع وارد عمل شد و گفت میخوای ی دیگ غذا ببری که مثلا خودی نشون بدی؟! که بگی منم آره ؟! که جلب توجه کنی ؟! همین یک بشقاب عالی با کشک و گردو تزئین کن،ی ظرف هم ازین سبزی خوردن های تازه بزار کنارش و ببر بهشون بده …
و من این کارو کردم ،و چقدددر خوووشحالم شدم تونستم بالاخره یک قدم مثبت بردارم فارغ ازینکه درگیر نظر بقیه درمورد کارم باشم و احساسم بسیار عالی شد …
ی کار دیگه هم خالی کردن حافظه گوشی توی لپ تاپ بود ،چون گوشی آیفون به ویندوز سخت وصل میشه،لپ تاپم حافظه ش پر بود،من همیشه پشت گوش مینداختمش که حالا باشه بعدا! یا ذهنم میگفت فرضا راه خالی کردن پیدا کردی ،حافظه ی لپ تاپت پره ،یا فرضا حافظه ی لپ تاپ رو خالی کردی تو هارد،چه جوری میخوای آیفون رو بهش وصل کنی ؟
و من قدم به قدم از تمرین های خانم شایسته استفاده کردم و با رعایت اصل بهبود گرایی ،تونستم دیشب بعد این همه مدت، مشکل پر بودن حافظه گوشیم رو با خالی کردنش حل کنم و یک نفسسس راحت بکشم …
واقعا اینو از ته قلبم میگم ،آموزش راهنما قرار دادنِ اصل بهبود گرایی برای درمان بیماری کمال گرایی، یک جان تازه توی این مسیر به من بخشید. یک انرژی عظیمی در وجود من آزاد کرد که واقعا احساس میکنم کارها برام خیلی خیلی راحت تر شده …
استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته ی دوست داشتنی من. بارها و بارها ازتون سپاسگزارم و براتون بهترین هارو میخوام
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این دوره و این نتایج عالی .
بسیار بسیار سعیده خانم رو تحسین میکنم . بنده توحیدی و ارزشمند خداوند که اینقدر با خودش در صلحه. و ممنونم از این کامنتی که نوشته و باعث شد من یه پاشنه آشیلم رو پیدا کنم. من میدونستم درگیر کمالگرایی هستم ولی خب همین کمالگرایی خودش صد تا شاخه داره. هر چند باید تنه اصلیش رو قطع کنم. اونجایی که سعیده خانم نوشته بودن (باشه تو الان وقت نداری بنویسی، فقط بشین گوش کن ببین استاد چی میگه و بعد از گوش دادن وقت نوشتن هم پیدا میکنی ،نمیدونید چه تحولی توی وجود من ایجاد شد مخصصصووصا با صحبت های خانم شایسته که حق استادی به گردن من داره) گفتم عه ، همینه همین خودشه. من چون کار برام پیش میومد و بعضی از کارها چه سر کار چه توی خونه طولانی و خسته کننده میشد و از طرفی شبها زود میخوابیدم باعث میشد من از نوشتن عقب بیافتم. و این عقب افتادن از نوشتن باعث میشد که خودتخریبی و خودسرزنشی ها شروع بشه. بعد از جلسات 5-6 مخصوصاً فهمیدم کمالگرایی پاشنه آشیلم هست ولی این نکته مشخصاً برام خیلی مهم دیده شد، که آره دقیقاً منم از همین ناحیه آسیب دیدم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
از استاد شایسته بزرگوار بسیار بسیار ممنونم بخاطر این دوره. درسته استاد عباس منش کلی بهمون آگاهی داد، ولی نقش توضیحات و تمرینات و تلاشهای شما خیلی پر رنگ بود. از هر دو شما موهبتهای رب العالمین قدردانی میکنم. رب العالمین هزاران برابر به شما نعمت و ثروت و فراوانی عطا کنه.
چقدر قشنگ درمورد بهبودگرایی نوشتی من خیلی وقت ها که فکر میکنم نیاز دارم تا روی کمالگراییم کار کنم میام کامنت های این بخش رو میخونم چون توی دوره شیوه حل مسئله از دانشجویان حل مسئله شنیدم که خانم شایسته به زیبایی به این اصل بهبود گرایی تاکید کردند و چقدر افراد نتایج فوق العاده ایی گرفتن چقدر کارهاشون روان تر شده و دیدن با این اصل بهبود گرایی چقدر کارهای بیشتری میتونن توی زندگیشون انجام بدهند کارهایی که قبلا پشت گوش مینداختن رو الان راحت انجام میدن آره این خصوصیات افراد بهبود گرا هستند
من کاملا درک کردم که این موضوع واقعا موضوعی هست که آدم همیشه باید روی خودش کار کنه برای این موضوع و من یادم میاد زمانایی که درمورد همین اصل بهبود گرایی کامنت میزاشتم (مثل الان) و توضیحش میدادم و بازش میکردم برای خودم چقدر سرعت رشد و پیشرفتم زیاد میشد
چون توی بهبود گرایی ما از هر فرصتی استفاده میکنیم برای رشد دادن خودمون فارغ از اینکه همه چیز در حد کمال باشه یا نه بلکه مهم رشد کردن هست
یک مثال دلم میخواد بزنم از این اصل بهبود گرایی که چند روز پیش از یکی از آشنایان شنیدم ایشون شاید دقیق با اصل بهبود گرایی و واژه کمال گرایی آشناییت نداشتند اما خیلی خوب اجراییش میکردند ایشون خب دبیر زبان هستند و انگار از نوجوانی این صل بهبود گرایی رو تمرین میکردند میگفتن که من مثلا توی مسیر راه جایی که میرفتم واژه زبان میخوندم ، شبا قبل خواب ده دقیقه روی فلان موضوع کار میکردم و انگار اینقدر این کار رو تکرار کردند بخشی از وجودشون شده و این همون خاصیت اصل بهبودگرایی هست اوایل آگاهانه باید حواسمون باشه از یک جا به بعد میفتیم روی دور که البته اون موقع هم اگر کار نکنیم بر میگردیم ،، ایشون میگفتن که من وقتایی که دو دقیقه مثلا پشت چراغ قرمز هستم هم دارم مطالعه میکنم وقتی منتظر یکی هستم دارم مطالعه میکنم از هر فرصتی و ایشون مدت هاست به قول خودشون دیگه توی عرصه زبان مطالعه نمیکنند اما توی همین حوزه کاری جدیدی که در حال مطالعه اش هستند انگار دارند همون اصل بهبودگرایی رو که قبلا برای زبان ازش استفاده میکردند دارن توی همین موضوع پیاده سازی میکنند و چقدر واقعا ادم این اصل رو توی خودش بسازه کلی کار میتونه انجام بده کلی بهبود میتونه انجام بده
چقدرر بیشتر روی باور هاش میتونه کار کنه یکی از کامنت های دوستان رو داشتم میخوندم فکر میکنم توی دوره کشف قوانین بود ایشون میگفت من ده دقیقه پشت ماشین هرشب که از سرکار میومدم روی یک باور کار میکردم ، با خودم صحبت میکردم و منطق براش میاوردم تا بسازم اون باور رو و ترمز ذهنیم رو بردارم و ایشون میگفت بعد از چند شب چقدرر نتیجه مالی خوبی گرفتن خب این یک نمونه بارز هست از فردی که بهبود گراست و از هر فرصتی برای بهبود استفده میکنه و چقدر این موضوع زیبا و قشنگی هست اگر همین فرد میخ.است بگه نه من حتما باید یک فرصت عالی با تمرکز بالا برام گیر بیاد تا روی باور هام کار کنم هیچوقت اینکار رو نمیکرد
این کمال گرایی خیلی جنبه های وسیعی از زندگی مارو در بر گرفته و واثعا هرچثدر هم روش کار کنیم بازم چیزایی هست که مربوط به کمال گرایی میشه .. و با هربار برداشتن این ترمز از روی هر مبحثی مثل موشک به جلو پرتاب میشیم یعنی این نباید منو ناراحت و ناامید کنه و مغز بگه که اقا تو یک کمال گرایی کلی چیز هست باید روش کار کنی ،اگر تا آخر عمر هم روش کار کنی نمیتونی اینو درمان کنی
اتفاقا این یک موضوغ خیلی خوبی هست و نشون میده من تا آخر عمر میتونم پیشرفت کنم چون با هربار بهتر شدن توی این موضوع کلی به هدف هام نزدیک تر میشم توی هر جنبه ایی و این مثل همون قضیه مسائل هست که نه تنها نباید ازشون فراری باشیم بلکه با آغوشی باز ازشون استقبال کنیم چون با هربار حل مسئله کلی رشد میکنم و روند رشد در این دنیا به این صورت هست
دوست داشتم بنویسم برای شما دوست عزیزم تا هم خودم درمورد بهبود گرایی بنویسم (که این خودش یک نوع بهبود گرایی هست)
چقدر زیبا خداوند هر کدوم از ما را هدایت میکنه تا بهتر بتونیم همدیگرو بسمت خوشبختی و سعادت دنیوی و اخروی نزدیکتر کنه!
من سپاسگزار شما هستم.
یچیز خیلی جالب…
حدودا چند شب پیش ساعت دقیقا 3شب..از خواب بیدار شدم..هر کاری میکردم خوابم نمیبرد…
گفتم این خواب نرفتن من یه اتفاقی میخاد بیفته…
یکم صبور شدم شروع کردم قانون رو برای خودم یاداوری کنم..مثل لالای بچه برام قرار گرفته بود….و ادامه دادم سپاسگزار خداوند شدم…
یه لحظه چشمانم سنگین شد…و من به خواب عمیق و پر از ارامش رسیدم..
دیدم ینفر داره باهام صحبت میکنه ولی اصلا صحبتشو درک نمیکردم و شروع کرد آیات قرآن خوندن..خونو خوند خوند…فقط بهم گفت روح القدوس….
همون لحظه یچیز سنگین و ازامشبخشی وارد قلبم شد..یکم درد داست ولی دردش برام روح بخش بود.یه حس خاصی داشت فقط باید تجربش کنی…
چون قبلانم اینجور الهاماتی در وسط شب برام پیش اومده بود ولی اینبار کاملا متفاوت بود…
و لطف خداوند منو هدایت کرد به سوره بقره.سوره مائده و سوره نحل..ایاتی که راجع به روح القدوس بود…
و لطف خداوند این توانایی را به من مژده داد تا بتوانم قدرتمند در برابر حل مسایلم باشم…
چند روزه خیلی دارم سعی میکنم که بتونم روی همین موضوع حل مسئله و برخورد با تضادها کار کنم…
چون من در مقابل تضادها مسایلی که برام پیش میومد خیلی بهم ریختگی برام بوجود میومد…که این موضوع از خداوند میخام همیشه بزرگتر از اون مسایلمون باشیم..
و بتونم با بهبود گراییی حلش کنیم…
تمام دعای من در روز از خداوند همینه همینه..
من اگه ضعیف باشم..و داشتن کمالگرایی باعث میشه من کارمو به تعویق بندازم و بخام یه شبه یا یچیز بزرگ برام زود اتفاق بیفته همین باعث بشه من از اجرای عدالت خداوند کم بیارم.
چون من انسانی هستم که خالق زندگی خودم هستم و این قدرت را خداوند به من مهرشو کرد…تا بتونم با بهبود گرایی وهمون صحبت زیباییت راجع به بهبود گراییی هر دفعه بهتر بهتر..
و اون کوه بزرگ رو به قطعات کوچک خرد کنم تا بتوانم اونا رو بلند کنم…
همینجور که دارم صحبت میکنم تصویرش جلوی چشمم داره رد و بدل میشه..
باز هم نکته زیبایی…
قبل از این خوابم.که براتون نگارش کردم…باز نقطعه کمالگراییم نسبت به خاسته ام..یه شب برام خداوند الهام کرد..
فرار از محیطی که الان توش زندگی میکنم…و رفتن به مکانی که نا راه پیش داشتم نه را پس داشتم…
با وجود اون شرایط عالی برای افراد دیگه برای من بدترین لحظه بود..حسابشو کنید از ترس و ناراحتی زیاد و اشتباه کردن مسیرم از خواب بیدار شدم..که چنین تصمیم نا جالبی گرفتم…
همین حا خداوند بهم خیلی واضح گفت…
فکر نکن اون خاسته ات اونچیز بزرگی که تو فکر میکنی برات خوبه میتونه تو خوشبخت باشی…
باید باید همینجایی که هستی بتونی روی خودت و بهبود به خودت کار کنی و لذت ببری بعد زمانش که برسه من خودم تو رو سر جای درستش میزارم.
تو تعیین نکن!
همینه!کمال گرایی زیادی خواهی تایید شدن از نظر دیگران.که ازه فلانی به فلان موفقعیت یا فلان ازدواج.یا فلان کشور یا هر چیز دیگری رسیده…چیزی که در درون خودمون نیگذره ها فکر نکنم اصلا دیگران براشون اهمیتی نداشته باشه…این ذهن کمال من برمیداره اینحرفا رو میزنه..
من فلان کار رو انجام بدم..که تایید بشه از نظر دیگران…
اینو اول بگم مغز اول داشت فرار میکرد از نوشتن و علی رغم ایمکه دوسداشتم برای شما بنویسم یه من دستوراتی میداد که منو از نوشتن باز داره اما خیلی زود خداروشکر متوجه شدم که اقا اینم به نوع خودش کمال گرایی هست همین موضوعی که اصلا بخاطرش وارد این صفحه شده بودم
و با تغییر جهت به گفتگو های ذهنیم توانستم بهبودگرایی رو در خودم پررنگ کنم
به قول استاد: این یچزی نیست که بگیم حل شد و تموم شد و رفت باید همواره روش کار کنیم و الان که به دیدگاه من پاسخ دادی خودش یک فرصتی هست برای من تا ردش کنم و کانون توجهم رو کنترل کنم و بدون وقفه تا پایان این کامنت بنویسم و لذت ببرم از جهت دهی که به افکارم دادم
اما درمورد کامنتت
بسیار بسیار لذت بردم از کامنت فوق العادت و چقدر برام این ارتباطت با خدا و این وحی هایی که دریافت میکنی جذاب بود و خب خواسته ایی در من شکل گرفت که منم همچین چیزی رو میخوام و میدونم منم به اندازه تموم افرادی که دارن اینو تجربه میکنن لایق یک همچین چیزی هستم.
چقدر لذت میبرم وقتی با بچه های سایت صحبت میکنم بگه هاس مثل شما که مسیرشون رو تعریف میکنن اتفاقاتشون رو تعریف میکنن تا درس هاش رو هم خودشون بکشن بیرون و هم به اشتراک بگذارن و هم ردپایی باشه از خودشون تا هرموقع بعدا هدایت شدن به کامنتشون بازم رشد کنن و درس بگیرن
من دیشب اومدم ساعت دوازده شب بخوابم و صبح زود میخواستم بیدار بشم اما مغزم برای خواب اماده نبود انگار تا یک شد و اصلا خوابم نبرد.. همینطوری که توی تخت بودم به قول شما با خودم میگفتم که حتما به یک دلیلی بیدارم حسم میگفت پاشم و برم یکم رو خودم و فایل ها کار کنم اما نمیدونستم چیکار کنم خلاصه گذشت و کذشت افکار همینطوری میومد که به طور واضحی به طرز غیر قابل منتظره ایی من هدایت شدم به فایل فقط روی خدا حساب باز کن من چندوقت پیشا روی اون فایل کامنت گذاشته بودم و از دوست عزیزی دیدگاه دریافت کرده بودم و حسم گفت برم کامنت خودم رو با دیدگاه دوست عزیزمون بخونم و فقط اشک میریختم یک احساس سبکی و حال خوب تموم وجود من رو فرا گرفته بود توحید باز داشت برام مرور میشد،، بعدش باز هدایت شدم به فایل توحید عملی شش و چقدر دوباره اگاهی های جدیدی سر اون به روی من باز شد
حتما پیشنهاد میکنم فایل فقط روی خدا حساب باز کن رو حتی اگه قبلا دیدی دوباره برو الان ببینش و این رو نشونه ایی بدون از طرف خداوند مهربان و بعدش برو کامنتم رو روی اون فایل بخون،،،تا دقیق مثل دیشب که من درک کردم درک کنی که اون نوشته هارو اصلا یکی دیگه نوشته معلومه یک انرژی قدرتمندی دستان من رو به کنترل گرفته بوده وتایپ میکرده مثل همین الان که حالم خوبه و داره مینویسه و منو سرشار از هدایت کرده
درمورد نشونه گفتم
وقتی کامنتت رو خوندم که گفتی نشونه روزم فلان فایل بوده حسم گفت که اقا منم برم روی نشونه روزم بزنم این خودش نشونه ایی هست برام تا اینکار رو بکنم و برام میدونی چی اومد؟
کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم آخ که چقدر این هدایت قشنگه..
این کتاب رو من چندین بار خواستم کامل بخونم اما باز وسطاش انگاری رها کرده بودم اما خیلییی لذت میبرم از این کتاب و این اگاهی ها
یادمه توی کامنتت گفته بودی که مسیر هدایتت به این سایت با همین کتاب بوده اگه اشتباه نکنم!
خلاصه از دیشب تا الان که دست هدایت رو باز گذاشتم در حالت احساسی شعف و شور اشتیاق قرار دارم وحسابی احساسم و امیدم برای زندگی کردن بیشتر شده
یاد گرفتم فقط روی خدا حساب باز کنم. و نیازی به بقیه ندارم توی زندگیم و باید فقط لذت ببرم
وقتی واقعا هدایت رو دستش رو باز میزاریم سرعت اتفاقات بینهایت بیشتر میشه و رشد ما بسیار زیاد تر میشه،، اگر فرکانس قلبمون رو تنطیم کنیم و صدای خداوند رو بشنویم انگار بهبود گرا تر میشیم حتی(یعنی از این جنبه هم میتونیم به بهبود گرایی نگاه کنیم) چون هرلحظه اون سخن میگه با ما و به قول استاد اون الهاماتی که شما دریافت میکنین فاضله فرکانسی زیادی با شما نداره و کمک میکنه که شما یک پله برید بالاتر و این همون اصل بهبود گرایی هست
مثلا من اگر از هدایت بخوام من تقریبا چندشبی هست هرشب یک تایمی میرم پیاده روی،، دیشب که رفتم بیرون ساعت 9 شب میخواستم راجع به یک موضوعی تفکر کنم(تفکر خیلی برام دلچسب ولذت بخش هست و بیشتر هم درمورد قانون فکر میکنم) اما دیشب به طور واضح حسم گفت سریع تر برگردم خونه و قلبم گفت تفکر رو خونه انجام بدم و وقتی برگشتم دیدم شرایط برام جوری فراهم شده که هیچکس خونه نباشه اون وقت شب و من قشنگ تفکر کنم از طرفی هوا یکمی هم سرد بود باعث میشد تمرکز نداشته باشم بیرون و وقتی اومدم خونه با صدای بلند تفکر میکردم و لذت میبردم میرفتم جلوی آینه بلندبلند با خودم صحبت میکردم
و چه آگاهی خدا بهم داد دیشب الله اکبر یعنی این اگاهی انچنان باعث رشد من و پیشرفت من شد و کلی قفل های ذهنیم رو از بین برد کلی سوال هام رو بهم جواب داد و این شد که اقا هدایت شدم و عمل کردم و نتیجه اش شد این…
حالا که هدایت شدم دوباره به کتاب چگونه فکر خدا رو بخونیم طبق اصل بهبود گرایی هرروز ده ص ازش میخونم و هدایت خدا رو جدی میگیرم.
الانم خداروشکر خیلی بهبود گرا تر و عمل گرا تر شدم. خیلی سعی میکنم به انچیزی که میدونم برعکس قبل عمل کنم و مطمئن هستم ایندفعه این کتاب رو به لطف خدای مهربان ان شاءالله میخونم و صد در صد کلی درس میگیرم
درمورد یک موضوع دیگه ایی هم همین الان حسم گفت صحبت کنم(چون درمورد این موضوعات به خودم تعهد دادم هرروز صحبت کنم حالا که دارم. کامنت مینویمس بازم طبق اصل بهبودگرایی بزار از همین فرصت استفاده کنم) چیزی که میخوام درموردش بگم اینه که اقا من چند وقت پیش یک کامنتی از دوست عزیزی خوندم خیلی تاثیر داشت برای من که ایشون میگفد اقا این الگو خیلی توی همه ما قرار داره که قبل از دیدن یک فایل قبل از انجام یک تمرین یا خوندن یک کامنت ما یک آدم بودیم الان که اینکارارو کردیم هنوز همون آدمیم و هیچ تغییری نکردیم و این الگو الگویی هست که خیلی تکرار شده برای من که بارها شده مثلا یک فایلی رو دیدم اما هنوز اقدامات قبل رو انجام میدادم هنوز عادت های قبل رو انجام میدادم اگر قبل از یک فایل همون ادم بودم و بعد از اون فایل همون ادم بودم پس اسمش نمیشه فایل دیدن دیگه هوم؟
حالا میخوام بگم اگر ما بهداین الگو پایان بدیم چقدر زندگیمون سرشار از تغییر مثبت و تحول میشه که اقا من با هر فایل از فایل های برای مثال استاد عباسمنش باید تغییر بنیادین در شخصیتم بدم و کل عملکرد و عادت هام رو جدید بسازم،، میدونی وقتی ادم اینطوری به فایل ها و کارهایی که انجام میده نگاه کنه زندگیش سرشار از رشد عظیم و وسیع میشه و ادم امروزش هیچچچ ربطی به ادم دیروزش نداره
حالا پوینت و هدف من از این صحبت چی بود این بود که اقا من قراره کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم رو شروع کنم باید زندگیم قبل و بعد از این کتاب به صورت بنیادین تغییر کنه و همین یک کتاب باید تغییراتی در من ایجاد کنه که کلی نتیجه توی زندگی من به ارمغان بیاره
چرا واقعا ما اینطوری به فایل ها و اصول نگاه نمیکنیم
برای مثال همین بهبود گرایی
اگر من بتونم فقط همین اصل رو توی زندگیم بسازم و تغییر بدم عادت های کمال گرایانه ام رو چنان تغییری توی زندگیم ایجاد میشه که نمیتونم تصور کنم
اما ما خیلی وقت ها فکر میکنیم نه اینطوریام نیست باید خیلی سخت و دشوار باشه و…
که یک نکته جالبی که الان حین نوشتن جمله بالا فهمیدم این بود که همین خودش هم از دیدگاه کمال گرایانه میاد…
یعنی من وقتی میتونم نتیجه بگیرم و وقتی میتونم تغییر کنم که پرفکت باشم و به تموم فایل ها گوش بدم…
ما اگر هر اصلی که یاذ میگیریم رو بتونین توی زندگیمون عملی کنیم میدونی چه تحولی میتونیم توی زندگیمون بدیم به خودم میگم: سینا میدونی اگر بتونی درک کنی همین موضوع رو که چگونه فکر خدا رو بخونی چقدر زندگیت در تموم ابعاد تغییر میکنی
سینا میدونی اگر بتونی برای مثال شیوه استفاده از اهرم رنج و لذت رو درک کنی چه تحولی توی زندگیت رخ میده
چند وقت پیش ها داشتم برای بار چندم(فکر میکنم بالا بیست بار) فایل حاضری برای اهدافت چه چیزی رو قربانی کنی میدیدم و به خودم میگفتم میدونی اگر همین موضوع رو درک کنم و عملیش کنم چه تحولی توی زندگیم ایجاد میشه بعد باز به خودم یاد آوری میکردم که من بعد از این فایل نباید به همون عادت های قبلی و کارهای قبلیم ادامه بدم و باید طبق همین فایل بهای اهدافم رو بدم
واقعا به نظرم این شیوه درست کار کردن روی فایل هاست
این همون عملگرایی هست که استاد تاکید میکنه
واقعا یک فایل چیه ما باید با هر جمله زندگیمون تغییر کنه باید با هر جمله ایی که میشویم و توی ذهنمون زنگ میزنه در زندگیمون تغییر مثبت ایجاد کنیم روش پلن بریزیم و عملیش کنیم.
خدایا خودت کمکم کن به این چیزهایی که میگم عمل کنم
خود من باید یکی صد بار اینارو بهم بگه و یاداوری کنه اما خودم بازم طبق اصل بهبود گرایی از هر فرصتی که استفاده کنم این اصل رو به خودم یاد آوری میکنم مثل همین الان که توی این کامنت این کار رو کردم
خدایی حال میکنی چقدر قشنگ دارم اصل بهبود گرایی در عمل رو اجرایی میکنم ؟ و تغییر ایجاد کردم (خنده)
چقدر خوب شده عمل گراییم خداروشکر
چقدر خوبه که سرعت تایپم با گوشی اینقدر رفته بالا که بعضی وقتا انگشتام رو نمیتونم ببینم و حس میکنم نا خوداگاه دارند مینویسن یعنی فکر میاد سخذیع تبدیل به جمله میشه مینویسم
خدایا شکرت که اینهمه دوستان خوب دارم
خدایا شکرت که انگیزه و شور و شوقی وصف ناپذیر بهم دادی تا از لحظه ایی برای رشد خودم دریغ نکنم
(این سپاسکزاری و این کنترل کانون توجه رو هم اخر کامنت انجام دادم تا طبق قانون چیزایی که نوشتم رو گسترش بدم و. واقعا الان حالم عالی شد از این سپاسگزاری)
بسیار ازت سپاسگزارم دوست عزیزم که برام نوشتی و از تجربیاتت بهم گفتی و منو وادار به نوشتن کردی
الان که دارم کامنت رو تموم میکنم کامپیوتر رو روشن کردم تا کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم رو شروع کنم و ده صفحه ازش بخونم(اینم یک نمونه دیگه از عادت بهبود گرایی در من خدایا شکرت)
خیلییی دوستت دارممم
امیدوارم به نشونه ها توجه کنی
و هدایت بشوی بازم اگه خواستی برام بنویس با عشق کامنت هات رو میخونم
امروز یه بهبود گرایی روی خودم انجام دادم..چند تا کار پیش افتاده انجام دادم از شدت ذوق نمیدونستم چکار کنم.
به لطف الله دستانم فقط خودش حرکت میکرد..اصلا نمیدونستم چکار کنم..
تواناییم داره هی بیشتر میشه..
ممنونم از نوشته زیباییت..
هر چی میش میرم مخصوصا قسمت نشانها..
دقیقا تیریه در هدف..چنان زخمش عمیق میکنه تا از دل و جانم از دردش برانگیخته میشم..
واقعا خودش بزرگترین گوشه از این سایت بهشتیه.
سینا جان نمیدونم یه احساس شور انگیزی دارم کامنت شما اومد دقیقا جایی قرار گرفت تا درکم بازم قوی تر بشه..
چون همه چیز بهبود گراییه.. هر چقدر روی بهبود گرایی کار کنیم بخدا کمه..
سینا جان..میدونی هر چی پیش میرم یک کلام دارم بخداوند نزدیکتر میشم..
هدف ما برای آمدن در این جهان…فقط برای اینه..تمام وجودمون تسلیم خداوند باشه و از نشانهاش پیروی کنیم و گوش بفرمایش باشیم..تا سعادتمندی در دنیا و آخرت به ما عطا کند..
تمام این آشغالها..از باورهای محدود کننده..از نگرانیها..از ضعفها..از تمام کثیفیهای ذهنی..همه از ذهن ما هست…
وقتی ذهن خاموش شود..
قلب به میدان می آید و ما براه راست هدایت می شویم..
همین کنترل ذهن همین تقوا..در هر ثانیه من میگم…نیاز داره ادامه بدییم..تا ذهنمون از اون آشغالها کم رنگ بشه…تا کم کم به حالت طبیعی و اصل خودش که پروردگار برگرده..
تمام این موضاعاتی که تمام جامعه درگیرشن بهمین برمیگرده..که خودمونم باید خیلی روش کار کنیم.
چون خودمون داریم آگاهانه از این قانون استفاده میکنیم…باید سرعت عملگراییمونو قوی تر کنیم..
حقیقتا من قبلا بسیار غرغرو بودم و زود زود رنج..همیشه مورد ظلم قرار میگرفتم..
تضاد بزرگی برام پیش اومد..
سعی کردم خودمو کنترل کنم..
همون کنترل باعث شد..بازم این اتفاق یه کوچولو اتفاق بیفته..
بدون هیچ توجهی تونستم …رها کنم و کمتر خودمو تو اون موفقعیت مظلوم نمایی قرار بدم..
فقط گفتم خدایا پناه میبرم بخودت از شر شیطان رانده شده..
فقط درک کردم بقول یکی از دوستان..کر کور لال بشم و از خداوند هدایت بخام تا آسان شوم به اسانیها
انشالله که این صحبتهام فقط حرف زدن نباشه بتونم عمل کنم..
که بازم اینم نیاز به تمرین داره…
وقتی قاعده رو یاد بگیری خیلی عملگراییت قوی میشه..که بازم به بهبود گرایی میشه ربط داده بشه..
بهبود گرایی..یعنی نقطعه ضعفتو وقتی دونستی..که همون رنج گذشتت بوده..باعث میشه ادامه بدی اینقدر حرفه ایی بشی..که پاشنه اشیلم که همین حرف دیگران برام مهمه.و زود تحت تاثیر قرار میگرفتم.رو هر بار عملی…ازش استفاده کنم.
فقط همون کر کور لال..
خیلی نقطعه خوبیه.میتوته یکم با ارامشتر تو اون موقع برخورد داشته باشی..
چون همیشه ظلم جایی قرار میگیره که ظالمه
خوشبختی خوشحالی لذتدجایی قرار میگیره که طبق فرکانس منه..
.
پس قاعده احساس خوب اتفاق خوب
هر چیزی از این قاعده دور شد یعنی نابودی..
یه نوشته ایی روی دیواری خوندم.اگه اشتباه نکنم سوره طه..
گفته بود به بندگانم بگو به من روی اورند هر کس از من سرپیچی کند زندگی سخت خواهد شد..
سینا جان همه ما.مخصوصا ما دهه شصتیها.تو این دهه خیلی باورهای ضعیف بهمون قبولوندن.که هنوز پاشنه اعضای خانواده هامونه..
باید خیلی رو این موضوعات کار کنیم..که احساس بد یعنی نابودی..
باید محوش کنیم اینقدر تکرار که از بیین بره..
که بلزم با همون بهبود گرایی ادامه ادامه حرکت تو این مسیر که واقعا حواس بسیار جمع میخاد..که فقط پناه اوردن بخداونده ..
یاد خداونده آزامشه که میتونه ما رو حفظ کنه.
سینا جان بازم لطف پروردگار بود امروز روز خاصی برام بود..اینقدر شور شعف دارم نمیدونم چجور دارم مینویسم.
چقدر قلم نوشته های شما روان و دلنشین هست. خیلی پیش نمیاد که از این جور کامنت های دلنشین که یه حال صمیمی گونه و حقیقی و دانشین رو بخونم. واقعا لذت بردم از نوشته تون و خیلی بهتر یاد گرفتم. یک دلیلش میتونه ابن باشه که از مثال های بسیار کاربردی و عالی استفاده کردین و من چقدر از همین مثالهاتون یاد گرفتم. من امروز فهمیدم که دچار کمالگرایی مفرط و شدید هستم و اینقدر بی خبرم! من یاد گرفتم از شما که به بهبود های کوچکم مثل اینکه دو دیقه پشت چراغ قرمز، مطالعه کنم، زبان یاد بگیرم یا روی یک ترمزم کار کنم و ان را باز کنم و بررسی کنم و روش کار کنم تا اصلاح بشه، که این خیلی باارزشه، این دو دیقه خیلی باارزشه. من تا قبل از الان، همش میگفتم که باید یک وقت فراغت و زمان آزاد و گوشه دنج و بی صدا داشته باشم تا بتوانم به خوبی و با تمرکز روی تمرینها و مسایلم کار کنم یا مطالعه موثری داشته باشم، و از قضا هیچ وقت هیچ وقت، وقت آزاد و گوشه دنج پیدا نمیکنم که بشینم روی خودم کار کنم، همیشه یا در حال غذاذپختن هستم یا ظرف شستن یا خرید یا به گرفتاری های خانوادم که از من کمک میخواهند یا مسائل روزمره زندگیم که منو از تمرین و مطالعه و کار روی باورهام و شخصیتم، دور انداختن، سرگرم و مشغول هستم و هیچ وقت، وقت پیدا نمیکنم روی خودم کار کنم، بعدش برمیگردم به خودم میگم، خییییلی بی عرضه ای، با اینکه به بهترین آگاهی های دنیا دسترسی پیدا کردی،. که خیلیا روحشون هم خبر نداره، ولی خیلی بی عرضه و بی لیاقت هستی که نمیتونی رو خودت کار کنی و خودت رو اصلاح کنی، تو به هیچ دردی نمیخوری، تو هیچ وقت تغییر نمیکنی، چون نمیتونی… اونقدر به سر خودم میزنم انقدر خود خوری میکنم که از پا درمیام.
ولی انشالله دیگه از فردا، بابت 2 دیقه مطالعه و تفکرم سر ظرف شستن، یا کارهای دیگم شکرگذار خواهم بود و این رو موفقیت و قدم بزرگی تلقی خواهم کرد
چقدررر این نقطه ابی زمان قشنگی به دستم رسید یعنی زمانی رسید که حالم خوب بود و باعث شد راستشو بخوای بپرم بالا پایین بگم ایول نقطه آبی نقطه آبی
میدونی اینطوری از قدرت کانون توجه استفاده میکنم خب ما بارها و بارها شنیدیم به هرچیزی توجه کنی و نوع توجهت جوری باشه که احساس در تو به وجود بیاد اون رو گسترش میدی خب این خیلیم عالی اما وقتی بحث به عمل میرسه چون مثال های کافی برای ذهنمون نزدیم نمیدونیم چطثری استفاده کنیم
یکی از شیوه های درک کردن من از فایل های استاد به طوری که منجر بشه به عمل همین راه هست که اقا یک جمله ایی میشنوم بیام مثال بزنم چطوری؟
مثلا میشنوم که کانون توجه ما باعث گسترش اون چیز در زندگیمون میشه
خب من اگر به اینکه چقدر قشنگ کامنت مینویسم و وقتی کسی اینو بهم میگه خیلی توجه کنم و تاییدش کنم که ارههه من کامنت هام خیلی قشنگه(این تحسین خودم رو دقیقا وقتی که داشتم کامنت شمارو میخوندم انجام دادم) اصلا سیستم عصبی مغزم جوری تنظیم میشه که اطلاعات قشنگ تری دفعه بعدی بیاره بنویسه و اینطوری گسترش پیدا میکنه این قشنگی
وقتی به نقطه آبی که برام میاد خیلی حالم خوب بشه و بسیار خوشحال بشم ازش خب اینو گسترش میدم.
وقتی بیام به اینکه چه صدای قشنگی دارم توجه کنم خب صدام قشنگ تر میشه حالا مریم جان یک چیز بگم صدامم خیلییی قشنگه ها گیتار میزنم و میخونم صدامو که ضبط میکنم خودم شاید 15 بار 20 بار گوشش میدم
میبینی اومدم پاسخت رو بدم اصلا فکر نمیکردم برسیم به خوش صدایی من خخخ
اینم هدایت خداست
اتفاقااا امروز توی کدنویسیم نوشتم خدایا میخوام هدایتت رو بیشتر ببینم و بیشتر درکش کنم حالا که دارم کامنت مینویسم بیا باهم درمورد هدایت صحبت کنیم
ببین بیا از همینجا شروع کنیم چی میشه که شما مریم جان هدایت بشی به کامنت من از این همه صفحه بیای توی این صفحه و به کامنت من که درواقع پاسخ به پاسخ یک کامنت بود که باز شما به کامنت من پاسخ دادی:)))
بعد چی شده بود که من باز هدایت شدم به این صفحه که یک روزی کامنتی بزارم که قرار باشه شما بخونی و بهبودگرایی رو برای خودت مرور کنی
و باز کامنت شما وقتی به من برسه که من هم نیاز داشته باشم بهبود گرایی رو مرور کنم.
من اتفاقا درخواست کرم یکی دو روز پیش از خدا که میخوام یک نقطه آبی داشته باشم بهش گفتم یکی یا یک عده ایی رو هدایت کن به کامنت هایی که توی سایت دارم
دقیق یادم نمیاد که ایا دقیقا روزی که شما این کامنت رو نوشتی بوده یا نه اما صد در صد بخاطر همون درخواست من بوده یک جورایی خدا درخواست جفتمون رو اجابت کرده
درواقع خوشحالی من از نقطه ابی قبل از اینکه بازش کنم این بود که اقااا تو دارییی صد در صددد خلق میکنی هاا خدا میتونه برات کاری کنه یکی رو بکشونه سمت کامنت هات در این حد وصلی به انرژی ایی که همه چیز هست رفتم اینارو جلوی ایینه بلند بلند به خودم گفتم بعد اومدم سروقت کامنت شما اول که میخواستم ننویسم و موکولش کردم به بعد اما یک حس قوی گفت که بیام بنویسم و حتما قراره بنویسم و باز قراره چیزای خیلی جالبی گفته بشه و انرژیمم ازونجا که خیلی خوب بود گفتم چه زمانی از این بهتر؟ و البته اینم خودش بهبود گرایی هست
درمورد بهبود گرایی اتفاقا اتفاقا امروز توی کدنویسیم نوشتم: دوست دارم بهبود گرایی بینظیری داشته باشم که شب خودم حیرت زده بشم از این حجم از بهبودگرایی که دارم و بعد تجسم کردم از تک تم لحظاتم دارک استفاده میکنم برای رشد و کلی کار هارو جلو انداختم بعد دقیقا امشب کامنت شما به دست من میرسه که اتقاقا درمورد بهبود گرایی هست
یعنی ما اگر اینهارو نشونه ندونیم و بهش توجه نکنیم پس به چی توجه کنیم؟
میدونی اتفاقا خیلی جالبه من توی یک موردی کمال گرایی داشتم که امروز دقیق تر فهمیدم اش که دارمش و چقدرر خوب تونستم بهبودش بدم اونم
بحث جذابه تحسین و تشویق کردن خودمون بود.
ما باید برای هر پیشرفت کوچیکی تر رشدی که انجام میدیم بریم جلوی ایینه یا یا خودمون صحبت کنیم و خودمون رو بمبارون کنیم از اینکه دمت گرم تونستی یک پیشرفت انجام بدی،، ایول امروز فلان کار هارو کردی و به خودمون بی نهایت انرژی بدیم
اتفاقا الان که اینو نوشتم یک ایده ایی اومد توی ذهنم
من این دو سه روز اخیر درمورد فایل ده درس از انیشتن زیاد فکر کردم و سعی کردم به صورت عملی ازش استفاده کنم درس چهارم انیشتن تخیل درواقع میگفت که تخیل از دانش و علم بهتره شما یا دانش از A به B میرسی اما با تخیل از A به همه چی میرسی
کلا منم که یکم فکر کردم دیدم چه کارهای خفنی میشه با تخیل انجام داد
من حتی سه چهار بار با خود انیشتن رفتم پیاده روی و باهاش صحبت کردم تو تخیل ام و باهاش این ده تا درس رو مرور کردم
الان که درمورد تحسین کردن خودمون گفتم، این ایده اومد که ما یک کاری رو که انجام دادیم یک بهبود یک پیشرفت هر چیزی چشامونو ببندیم و تصور کنیم کلی ادم دارن برای ما دست میزنن و مثلا میگن،، افرین مریم،، مریم تو فوق العاده ایی که تونستی همچین کاری بکنی،، تو به رشد خودت اهمیت میدی این نشون میده تو خیلی لایقی و… حتما امتحانش کن خیلی کیف میده و خیلی هم مفید هست
میدونی فارغ از اینکه تمرین چیه. ما باید بدونیم هدف اون تمرین چیه خب یعنی هدف این تمرین تحسین کردن خودمون اینه که احساس خوبی ایجاد کنیم یعنی احساس تحسین و تشویق رو درخودمون ایجاد کنیم تا ظرفمون رو بزرگ تر کنیم برای بهبود های بیشتر حالا که مهم احساسه پس خدا به میزان کلمات ما یا چیزایی که مینویسیم کاری نداره بلکه به احساس ما کار داره
دو روزه دارم اینو بارها به خودم تکرار میکنم که خدا به تعداد کلماتی که توی تمرین مینویسی کار نداره به احساس و فرکانس تو داره نگاه میکنه و سیگنالش رو دریافت میکنه و الانم طبق اصل بهبود گرایی دارم اینو توی کامنت شما باز برا خودم توضیح میدم و شاید هم چیزی بوده که شما نیاز داشتی بشنوی
چون خیلی وقت ها خود من مثلا میام ده صفحه تمرین مینویسم بعد میبینم قبل اون ده صفحه یک احساس داشتم الان که ده صفحه رو نوشتم هنوزم همون احساس رو دارم خب این تغییری در جهان ایجاد میکنه؟
نه
اما تو نصف صفحه بنویس اما تغییر احساسی داشته این یعنی داری تمرین رو درست انجام میدی
میدونی مهم نیست چقدر ما روی چندتا باور کار کردیم مهم اینه که هر یک ساعت که روی باور هامون کار میکنیم احساساتی که تجربه میکنیم کلی متفاوت باشه با یک ساعت قبل چون احساس و باور دوتا چیز جدا نیستن….
این روزا خیلی دارم به عمل کردن به قانون فکر میکنم به اینکه بیشتر از اینکه فایل گوش بدم از این به بعد باید تمرین انجام بدم میدونی من از مرحله شنیدن گذر کردم،، به مرحله درک رسیدم اما عمل نمیکردم چند وقت اما الان به خودم میگم زمانبندیت رو جوری انجام بده که بیشتر تمرین هارو انجام بدی چون اینه که نتیجه برات میاره
اتفاقا اینم از توی درس 9 ام از انیشتن یاد گرفتم که میگفت: دانش حقیق از تجربه میاد بعد حرفای استاد رو که درمورد این درس شنیدم متوجه شدم من باید خودم قانون رو تجربه کنم تا دانش اصلی به قانون رو پیدا کنم من خودم باید خلق کنم و بازخورد بگیرم تا مسلط بشم به استفاده از قانون یک جورایی من میخواستم با شنیدن خیلی حرفه ایی بشم و بعد مثلا تمرکزی شروع کنم به عمل کردن که اینم خودش از کمال گرایی میاد اما اصل بهبود گرایی میگه از همین الان شروع کن همین الان که داری این کامنت رو مینویسی فرصتی هست که مثلا توی کامنتت دزس های انیشتن رو هم مرور کنی و خلاصه زندگی بهبود گرایانه زندگی خوب و سرشار از فرصت هاست
نمیدونم کامنتم و دارم پراکنده مینویسم یا نه اما دارم مینویسم اصلا خدا داره برام مینویسه پس منم جلوشو نمیگیرم و میزارم بنویسه.
درمورد گفتگو های ذهنیت گفتی مریم جان که به خودت میگفتی چقدر بی لیاقتی که قانون رو میدونی اما نمیتونی روی خودت کار کنییی
عزیزمممم شما خیلی هم با لیاقتی همینکه توی این سایت هستی همین که به این دنیا اصلا اومدی نشون میده لیاقت داری و حواست باشه اینا گفتگو های ذهنیت هستن ها! و البته با این یاد اوری که به شما میکنم دارم به خودم میکنم
جهت دهی به گفتگو های ذهنی خودش عمل به قانون هست یعنی اگر میاد میگه تو بی لیاقتی تو باید اینقدر ماهرانه از قانون و چیزایی که یاد گرفتی استفاده کنی و بهش بگی خیلی ام با لیاقتم به این دلیل به این دلیل به این دلیل(حالا دلایلی که حست رو خوب کنه)
میگم اینقدر راه و روش هست که ما حتی حین توی مثال شما اشپزی حس خودمون رو هم خوب کنیم که خیلی ها میشینن یک جای خلوت نمیتونن حس خودشون رو خوب کنن اینجا برمیگردیم به مهارت استفاده از قانون و درک درست قانون و اجرای اصل
مثلا خیلی وقت ها خیلی از تمرین ها به ما داده شده که حس ما خوب بشه بعد ما بخاطر اینکه کامل انجامش نمیدیم حسمون بد میشه:)) خیلی الگوی عجیبیه ها!!
فکر کن حست رو اومدی خوب کنی حالا همون تمرین همون فایب یا هرچی که اومده حست رو خوب کنه تو بخاطر اینکه میگی مثلا من خوب تمرین رو انجام ندادم حست رو بد میکنی
میدونی هر تمرینی رو اگر هدفش رو درک کنیک منطقش رو درک کنیم باعث میشه که بهتر انجامش بدیم.
من این روزا بیشتر توی حال و هوای خودم دارم تمرکز ام رو صد در صد میزارم روی عمل یعنی همون مرحله سوم احساس تغییر مدار رو قشنگ میکنم و بینهایت خوشحال هستم اصلا وقتی میری توی مدار عمل اگاهی هارو جوری دریافت میکنی که منجر به عمل بشه همین امروز که من تمرکزی اومدم کدنویسی صبح رو انجام دادم چقدرر اتفاقات فوق العاده ایی افتاد و چه هدایت هایی شدم
به به! خخیلی قشنگه این قانون خداوند مارو همیشه توی این مسیر نگه داره.
اون چهار مرحله که استاد بارها گفتند اینطوریه
شنیدن–> درک کردن–>عمل کردن–>تکرار عمل و نتیجه
و اینطوری هم نیست که طی کردن اینها تکامل زمانی بخواد نه! تکامل میخواد اما تکامل میزان آمادگی درواقع تکامل یک چیز زمانی نیست و سرعتش دست خودمون هست میشه این زمان رو خیلی سریع تر طی کرد با تمرکز لیزری..
اگر فکر کنیم تکامل یک چیز زمانی هست بیشتر طول میکشه تا پیش ببریم
الان که دارم این حرفا رو میزنم و این چیزایی که درک کردم رو میگم به خودم یاداوری میکنم میگم سینا تو خیلی عالی قانون رو میتونی درک کنی (هنوزم کلیی جا داری) حالا که تصمیم گرفتی عمل کنی منتظر نتایج فوق العاده باش!
واقعا رسیدن از مرز درک کردن به عمل کردن به سادگی یک سوال ِ: الان در این لحظه با توجه به چیزایی که یاد گرفتم گه عملی رو نشون بدم چه رفتاری رو نشون بدم چه کنترل ذهنی داشته باشم
واقعا به همین سادگی
خب صحبتم رو کوتاه کنم که تایم تمرین شبم هم رسیده و برم عشق کنم با خودم و خدای خودم
مریم عزیزم بینهایت ازت سپاسگزارم بابت کامنت قشنگی که برام نوشتی چقدددررررر خوشحالم کردی و برات بهترین هارو ارزو میکنم
تو خیلی لیاقتمند هستی که در زندگیت هرچیزی که دوسداری از جایی که فکرشو هم نمیکنی داشته باشی
هرموقع این کامنت رو خوندی حسابییی حست رو خوب کن و برو جلوی ایینه برای خودت بوس بفرست
ازت متشکرم
(ااین کامنت رو دیشب نوشتم براتون اما اومدم ارسال کنم سایت ارور داد اما خدا هدایتم کرد تونستم پیام رو کپی کنم برای خودم ذخیره کنم تا متن ها نپره:)))
بسیار عالی بود و همونطور که خودتون هم گفتین، دقیقا همون چیزی بود که من احتیاج داشتم، مطالبی که نوشتین پر از احساس خوب و مثبت و دقیق بود. این دقت کلام شما، در ذهن من به خوبی نفوذ میکنه و توضیحات و مطالبی که مینویسین برای من به طور باور نکردنی تاثیر گذار هست، چقدر خوب، من از شما میتونم یاد بگیرم. خیلی خوشحالم که خدا انسانهای بسیار خوبی رو مثل شما آفریده، من اول از خدا سپاسگذاری میکنم و دوم اینکه، از خدا میخوام شما همینطور در مسیر پیشرفت و بهبود باشین، آرزومه که منم یه روز مثل شما بشم.
بله، واقعا راست میگین همونطور که گفتین مثال زدن برای هر جمله ای، علاوه بر اینکه درک آدم رو بالا میبره، یه راهنمایی میشه برای نزدیک شدن به عمل گرایی و نمونه زیاد داری که ” عمل کنی” و همونجور رفتار کنی.
میدونم که منم در این مسیر الهی و بهبودگرایی، قدم های کوچکی برداشتم، اما اگه ارزش بدم بهش و براش بالا پایین بپرم و ذوق کنم و خودم رو جلوی آینه تشویق کنم بابت اون بهبودهای خیلی کوچک و احساس بزرگی رو ایجاد کنم مطمعنم تاثیر بزرگی رو من میزاره، ولی نمیدونم چرا همش راه رو فراموش میکنم و ناامیدی و کمالگرایی زود سراغم میاد انگار، زود فراموش میکنم همه چیو انگار… دو روز عمل میکنم بعدش رها میکنم و بهش ارزش و بها نمیدم. ولی نمونه هایی مثل شما رو میبینم از این رو به اون رو میشم. میگم خب شما میتونین به این آگاهی ها اینجوری عمل کنین و نتیجه بگیرین، پس منم که همشاگردی شما هستم منم از شما یاد بگیرم، همونجور عمل کنم. یادم باشه که فراموشکاری ناشکری و ناامیدی و کمالگرایی بزرگترین پاشنه های آشیل من هستن. پس همش از یه سوراخ گزیده شدن دیگه واقعا شرم آوره، دیگه وقتی من دشمنام رو شناختم، وقتی اومدن بهم ضربه های تکراری بزنن، ذهنم رو کنترل کنم، زود تسلیم نشم و جا نزنم.
مثلا من یه کاری رو درست انجام نمیدم، میاد بهم همون جمله تکراری رو میگه، میگه” خیلی بی عرضه ای” من اینجا باید بگم، نه نه نه، وایسا، وایسا، من که نشنیدم چی گفتی ولی من خیلی خوب انجامش دادم و به خودم افتخار میکنم. تازه تو فکرشم که دفعه بعد، از این هم بهتر انجامش بدم.
من احساس میکنم که یک سالی هست که متعهد تر و خوش قول تر شدم، جدی تر دارم رو خودم کار میکنم، یه چیزی بگم من تصمیم گرفتم که آدم پر ذوقی بشم و برای هر چیز خوبی، مثل بچه سه ساله ذوق کنم، میدونم خیلی تو این قضیه کم گذاشتم، ولی پاسخ شما رو که میخونم که اینقدر پر ذوق و پر از امید و پر از عشق الهیه، منم ذوق کردم که مثل شما خوش ذوق باشم،
البته که قانون خدا داره کار میکنه، البته که من پاسخ درخواستی که همین یک ساعت پیش سر نماز از خدا خواستم رو گرفتم، اون امید و شور و شوق رو از پاسخ شما گرفتم.
میدونین آخه متاسفانه نمیدونم چرا اینقدر خونسرد و بی تفاوت رفتار میکنم اکثر اوقات، چون همون نقطه آبی، خخ که بعدا فهمیدم منظورتون چیه، خخخ، رو من چند روزه که داشتم بالای صفحه ان، که همین پاسخ تاثیرگذار شما بود، که من بی اعتنا بودم و اصلا بازش هم نکرده بودم، الان امروز فهمیدم که من نسبت به 90 درصد مسال زندگیم همینطوری هستم و بی تفاوتم و براشون ذوق نمیکنم و برام عجیب و فوق العاده و هیجان انگیز نیستن، ولی یه نقطه آبی برای شما اونقدر هیجان انگیزه که براش بپر بپر میکنین!!!!! من از این ذوق شما، هیجان زده شدم و منم بپر بپر کردم، البته وقت اولش اسم شما، سینا سبزواری رو دیدم خیلی خیلی خوشحال شدم، چون با اینکه اولین بار بود پیام شما رو خونده بودم و پاسخ نوشته بودم، ولی اونقدر برام جالب بود نوشته شما، که اسمتون رو فراموش نکرده بودم، خیلی خیلی خوشحال شدم که برای من پاسخ نوشتین.
باور کنین من اون 2 دیقه ها رو یادم مونده بود و انجامش هم میدادم، هر کاری که انجام میدادم کنارش، اون تمرین رو هم میکردم، مثلا بیرون میرفتم خرید، تو تاکسی، همش با خودم در مورد فایل استاد صحبت میکردم، نکاتش رو میگفتم، کارهایی که میتونم انجام بدم، خوبه، چند تا بهبودی هم انجام دادم ولی راضی نمیشم، باز که امروز سر سجاده داشتم واقعا خالصانه و صمیمی از خدا خواهش میکردم که بهم کمک کنه، دلمو شاد کنه روحیه ام رو بالا نگه داره، منم برسه یه روزی که به خواسته هام برسم، و از زندگیم راضی باشم، واقعا از ته دلم با خدا صحبت کردم، بعدش که اومدم سایت، همین نقطه ابی رو که دیدم بدون معطلی و بدون هیچ مانعی، مستقیم اومدم و پیام شما رو دیدم و کلی خوشحال شدم،
من هم دقیقا تصمیم گرفتم که عمل کنم، چون من هم خیلی گوش کردم، و یه نکته بسیار کلیدی که گفتین اینه که از انجام تمرین و انجام عمل، حتما باید احساسم بیشتر از قبل بشه. اینو باید حواسم باشه.
خدایا شکررت.. خییلی خوشحال شدم که الان پاسخ شما رو خوندم. خیلی حالم خوب شد.
انشالله همیشه در این مسیر زیبای الهی، سربلند و موفق باشید
از خدا میخوام هدایتم کنی تا پاسخی ارزشمند برای شما دوست عزیزم بنویسم که با پاسخت حسابی منو خوشحال کردی
وقتی نقطه آبیت رو داشتم میخوندم حس فوق العاده ایی داشتم و فرصتی بینظیری دیدم برای کنترل کانون توجه
یعنی یک فرصت بینظیر که حسابی خودم رو تحسین کنم،، شمارو تحسین کنم و بگم خدایاا شکرت یک فرصت دیگه برای یاداوری و استفاده از قانون
و گفتم با پاسخ دادن به دیدگاهتون بازم یک فرصتی رو فراهم کنم تا ردپایی از خودم بزارم و قانون رو مرور کنم و لذت ببرم از این جهت دهی کانون توجه ((میبینییی چقدررر بهبود گرااا هستم))
اومدم به همون کامنتتون که امروز به دستم رسید پاسخ بدم دیدم گزینه پاسخ نداره کامنتتون پس گفتم بیام و دوباره همون کامنت بالاتون رو پاسخ بدم،،
چقدر خوبه که دقیقا همون. چیزی بود که بهش نیاز داشتین جالبه فکر میکنم یکم دیرتر کامنت من رو خوندین و این یعنی دقیقا وقتی که نیاز داشتین هدایت شدین به کامنت من و این فوق العادست، خداروشکر
وقتی تحسین های شمارو میخوندم که از من کردین حسابیی منم بهشون قدرت میدادم،، گسترشش میدادم شاید اگه سینای قبلی بودم بخاطر کمالگرایی و احساس عدم لیاقت هیچ احساس خاصی نسبت به این تعریف ها بهم دست نمیداد اما الان یکی شما میگفتی صد تا خودم میگفتم…
افزایش مهارت توی اجرای قانون و بهبود گرایی ارتباط مستقیمی باهم دارن
چون کمال گرایی بیشتر به دنبال اینه که عالی انجام بده اما بهبود گرایی تعداد دفعاتش براش مهمه و از هر فرصتی استفاده میکنه برای رشد…
و وقتی ما خیلی زیاد تکرار میکنیم در موارد مختلف قانون رو بخاطر بازخورد ها و تجربیاتمون حسابی توش حرفه ایی میشیم و البته کلی جا داریم برای رشد پیشرفت …
من سه روز میگذره که خدا هدایتم کرد به فایل الگو های تکرار شونده قسمت 7 ام درمورد الگو تکرار اشتباه اونجا صحبت میکنه استاد
قبلا درک نمیکردم الگو. های تکرار شونده رو که گه فایده ایی داره و اصلا چطوری میتونیم روش کار کنیم و خیلی فکر نمیکردم ته ذهنم تاثیری داشته باشه اما همین یک فایل و انجام تمرینش در من چنان تحولی به وجود اورد که واقعاااا بینظیره توی سه روز از اونجا رسیدم به اینجا و وایی که چه پاشنه آشیل هایی از من حل کرد
حالا چرا دارم اینو به شما میگم
چون شما توی کامنتتون به این موضوع اشاره کردین که “راه رو زود فراموش میکنم،، دو روز عمل میکنم بعدش رها میکنم و.. ”
و دقیقا این خیلی وقت ها پاشنه آشیل خود منم بود خیلی وقت ها مخصوصا توی این موضوع ادامه ندادن
و به طرز فوق العاده ایی اون فایل نمیدونم چی شد بهش هدایت شدم اما تماما این پاشنه های آشیل منو برطرف کرد
من اول که فایل رو شروع کردم یک دونه الگو تکرار شونده در خودم به زور پیدا میکردم اما الان که تقریبا سه روز گذشته از اون روز حدود 16 تا الگو پیدا کردم و شاید حدود 6 تا کامنت پشت سرهم تا به الان روی اون فایل گذاشتم و قطعا بازم میزارم
من قبلا از اشتباهاتم فرار میکردم اما الان میرم توی دلشون و حلشون میکنم و باورت نمیشه چه تغییر شخصیتی در این سه روز (فقط سه روز) در من رخ داده
یکی از اون اشتباهاتی که برای خودم نوشتم کمال گرایی بود
مریم عزیزم خیلییی خوشحال شدم از اینکه برام دیدگاه نوشتی و واقعا خیلیییییی برام ارزشمند بود حرفات و کامنتت
فکر میکنم کامنت هایی که توی اون فایل نوشتم خیلی کمکت کنه که توی این مسیر بمونی،، ادامه بدی،،، حواست به کمالگرایی هم باشه
پیشنهاد میکنم بری توی پروفایلم و کامنت هام رو توی اون بخش بخونی احتمالا خیلی کمکت کنه.
اگر هم حست گفت برام دیدگاه بزاری روی کامنت هایی که روی اون فایل نوشتم حتما این کار رو بکن با عشق دیدگاه هات رو میخونم!
ببین تغییر شخصیتم خیلیی دارم احساس میکنم
یک چند وقت بود بخاطر همین که هعی ول میکردم و هعی ادامه میدادم ضعیف شده بودم اما الان باورم نمیشههه
این حجم از بهبود گرایی که دارم
این حجم از عمل گرایی که دارم و فوق العادست
حتما دوست دارم اگه حست گفت بری اون کامنت هارو بخونی و پیشنهاد میکنم اون فایل رو گوش بدی و خودت هم براش کامنت بزاری فایل الگو های تکرار شونده قسمت 7
✳️ بخشی از نتایج فاطیما عزیز:
سلامی از جنس آرامش به استاد عزیزم و مریم جان
من همون اول که دوره شیوه حل مسائل اومد روی سایت، دوره رو خریداری کردم و تا امروز که دارم این کامنت رو مینویسم، باید بگم تو جلسه دومش موندم ؛اونم بخاطر نتیجه ی فوق العاده و البته غیر قابل باوری که یک شبه از این دوره تا این جلسه اش گرفتم، دلم نمیاد از این آگاهی ها رد بشم.
استاد من یک خشم پنهان درونم بود که آرامش ازم گرفته بود و باعث شده بود با دوتا پسر نازنینم بد رفتار کنم .رفتار با خشم و ناراحتی و در مقابل ،اونها هم با من همینطور بودن.
شاید دو سه سال بود که دنبال راه حل بودم که رفتارمو درست کنم آرامش داشته باشم اما هر بار که به خودم قول میدادم بیشتر از 12ساعت به قولم پایبند نبودم و این به یک گردابِ عذاب تبدیل شده بود که روز به روز بیشتر در اون غرق میشدم.
از طرفی هم هیچ موفقیت مالی بدست نمی آوردم.
تا اینکه روز گوش کردن به فایل جلسه دوم دوره شیوه حل مسائل فرا رسید. نگم براتون
بارها و بارها فایل رو گوش کردم و اول متوجه شدم دلیل اینکه از نظر مالی دارم زور میزنم اما پیشرفت نمیکنم چی هست!
من ریشه ی مشکلاتمو پیدا کردم. یعنی فرکانس ارسالی من با خواسته هام همسو نبود و رفتار همراه ناراحتی و خشم من نشتی بزرگی بود که جلوی هر موفقیتی رو تو زندگیم میگرفت،یادمه بارها با چندتا از دوستانم که از شاگردای استاد هستند در مورد زور زدن و بالا نرفتن مدارم از یک سطحی صحبت کرده بودم اما نمیدونستم ایراد کارم کجاست و با تمرکز، شروع کردم به انجام تمرین جلسه دوم دوره شیوه حل مسئله.
آخه مگه میشه
به محض اینکه پاسخ به سوالات خودشناسی تمرین تموم شد، انگار اون فاطیمای قبلی مُرد و یک فاطیمایی متولد شد که خلقیاتش کن فیکون شده بود
قلبم سرشار از آرامش شده بود
من همیشه تو دفتر شکرگزاریم این باور را مینوشتم که “خدایا ممنونم که منو با معجزاتت شگفت زده میکنی” من به معنای واقعی معجزه رو با چشمانم دیدم و حس کردم.مگه میشه یک نفر اینقدر تغییر کنه آخه این همه بهبود در رفتار ؟؟؟؟؟.خداروهزاران مرتبه شکر.
رفتارم با پسرام سرشار از عشق و مهربانی و آرامش شد
و چقدر هر روز بهتر و بهتر میشم
و هر لحظه که به این موضوع فکر میکنم روحم به پرواز در میاد
حس خوب و آرامش تمامی وجودمو گرفته
و جالبه که من هیچوقت کلمه ی “چشم مامان”یا مثلا “ممنون مامان”یا حتی”مامان نظرت چیه اینکارو انجام بدم یا نه” رو از پسرام تا امروز نشنیده بودم که به لطف این دوره و تغییراتی که کردم دارم میشنوم و مطمئنا که نتیجه ی این جور عمل کردن و تعهد داشتن فوق العاده خواهد بود.
سلام به استاد عزیزم خانم شایسته گرامی و دوستای گلم
1402/09/25
استاد واقعا ممنوم بابت این قسمت نتایج دوستان، دقیقا از زمانی که من دارم نتایج دوستان رو میخونم چقد انگیزه و عمل در من شکل گرفته ، باعث شده که کامنت بخونم ،کامنت بگذارم ،تمرینات رو جدی بگیرم،فکر کنم ،و از دورهام استفاده کنم ،و از اونجا هدایت شدم به کلی کامنت و دوره و تمرین و آزمون ترمزهای ذهنی و الان اینجا.
تو این کامنت دو مورد نظرم رو جلب کرد که میخوام به عنوان رد پا و تقویت باورهام برای خودم بگذارم
اول اینکه چقد تحسین میکنم دوستمون رو که تونسته خودش رو بشناسه و مشکلش رو حل کنه ، و رابطه خوبی با فرزنداش بسازه ، و چقد این رابطه رو تحسین میکنم چون منم به لطف خدا رابطه ام با پسرم هشت ساله ام خوبه خداروشکر، اونم بخاطر اینکه با خودم تو این موضوع تو صلح هستم ، و چقد یادمه که رابطه شما با مایک رو تحسین میکردم
دوم اینکه این جمله و باور من رو به خودش گرفت که میگه : خدایا شکرت که منو با معجزاتت شگفت زده میکنی ، میخوام این باور رو منم هر روز بگم چون خیلی از خوندش حس خوبی بهم میده ،
و واقعا هم الان که خوب فک میکنم میبینم دقیقا زندگی منم هر روز از این معجزات داره ولی من دقت نمیکردم
خدارو شکر و با عشق میخوام دوره حل مسائل رو ادام بدم ، اول اومد باورهام رو تقویت کنم و نتایج دوستان رو بخونم تا انگیزه ای بیشتر بگیرم برای ادامه مسیر
خدیا شکرت بخاطر دوستان خوبم
سپاسگزارم
سلام فاطیمای عزیز
لذت بردم از کامنت و نتایجت،منم هم توی خیلی مسائل دارم نتیجه میگیرم و الان متمرکز شدم روی باورهای ثروت ساز و رابطه با فرزندم
راجب راهحلی که برای بهبود رابطهبا فرزندانت اجرا کردی میشه بیشتر توضیح بدید،من هم این موضوع پاشنه آشیلم هست
سلام به استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان
فوق العاده خوشحالم که وقتی امروز عصر بعد از گذراندن یک صبح تا عصر یعنی حدود شش تا هشت ساعت مداوم با پسرهای دوقلوم بعد از مدتها که دیگه سعی میکردم اگاهانه باهاشون برخورد پر تنش نداشته باشم یهو وحشت ناک براشفته شدم در حدی که لباس پوشیدم که برای کنترل خشم و ارام کردن خودم و جلوگیری از اتفاقات بد بعدی برای خودم از خونه بزنم بیرون . البته بگم که اون دوتا پسر بچه بنده خدا فقط داشتن باهم بازی میکردن و به شیوه ی خودشون شاد و خوش بودن اما من از کارشون ناراحت شدم و بهم ریختم. وقتی قبل بیرون رفتن با همسرم تماس گرفتم که ببینم کی میاد خونه و بگم که پسرا رو خونه میذارم متوجه شدم که نزدیک خونه ست و باید میموندم تا بیاد چون کاری داشتیم توی این فاصله تا اومدن همسرم با ناچاری تمام از خدا خواستم که دکمه نشانه و هدایت سایت برای امروزم باز باشه و بتونم بفهمم که چمه و باید چه کنم آخه این حس خشم از پسرام واقعا کل زندگیمو مختل میکنه و اگه نبام آگاهانه حالمو خوب کنم دومینوی اتفاقات بد و وحشتناک رو شروع میکنه .خداروشکر نشانه رو زدم و دوره شیوه حل مسایل زندگی اومد قلبم خندید به ارامشی رسیدم که خدا بهم گفت مساله ات راه حل داره یهو ی حسی گفت دوره رو نداری باید صبر کنی تا بخری دوره رو و بعدش بله حل کنی مساله رو راه رو دور از دسترس میکرد برام.
اما من ی آرامش عجیبی داشتم ی سری کارها که داشتم رو انجام دادم و وقتی که دوباره وارد نشانه ام شدم گفتم خدایا میدونم راه حلم نزدیکه بگو فایل های مرتبط رو ببینم از مقاله ابتدای دوره نت برداری کنم یا هر چیزی که میگی و خیلی واضح دکمه ی برخی از تجارب دوستان از دوره شیوه حل مسایل جلوی چشمم ظاهر شد دکمه رو زدم و کامنتی اومد بالا که حس کردم خودم اونو نوشتم . الله اکبر از بزرگی قدرت خدای من
سلام .
به همه دوستان به استاد عزیز به خانم شایسته گرامی
به فاطیمای عزیز و به شما دوست گلم طاهره خانم
چقدر کامنت شما رو با حال و روز خودم نزدیک دیدم البته من برای یه موضوع متفاوت تری نشونه ام رو زدم و این صفحه اومد ولی یکی از موارد من هم دقیقا مثل شماست از رفتار فرزندم برخی اوقات به قدری بهم میریزم که کنترل خودم رو از دست میدم و بعد از اون هم به قول شما دومینو اتفاقات بد شروع میشه .
چقدر خوب و چقدر جالب که من چند وقتی بود. که میخواستم بشینم در این مورد کتاب بخونم در رابطه با نحوه برخورد فرزند مطالعه کنم و حالا اینجا بدون پیچیدگی و با ارایه چند تا جمله از تجربیات شما عزیزان من متوجه شدم که مشکل از کودکم نیست بلکه این م هستم که نمیدونم اون چی میگه و چکار میکنه
خدایا ازت ممنونم و سپاسگزار که من رو به این جا هدایت کردی
به نام خداوند هدایت گر حمایتگر
خدایا بی نهایت سپاسگزارم که من را هدایت کردی
سلام
نمی دانم چرا اینجام فقط می دانم که خداوند معجزاتش را هر لحظه داره به صورت واضح و شفاف و روشن به ما نشون میده
من در قسمت خانه در سایت بودم . نشانه ی امروزم را هدایت کن را زدم بعد به صفحه ای هدایت شدم
نمی دونم وی شد که دستم روش خورد و پاک شد
دوباره اومدم و دوباره زدم بعد عنلن طور خدا شاهده این دوره را دیدم همین طور زدم و الان خداوند من را به این قسمت به این نوشته هدایت کرد
خدایا عاشقتم
قطعا که خداوند هر لحظه ما را از معجزاتش دریغ نمی کند
به صورت معجزه وار داره به ما می فهمونه که تو در تضاد قرار گرفتی
تضاد اومده تا تو را بزرگ کنه.
من هستم
من هستم
من هستم
✳️ بخشی از تجربیات حامد عزیز:
این دور دومی هست که از اول جلسات دوره شیوه حل مسئله رو شروع کردم و یقین دارم که دوره شیوه حل مسائل میتونه تحولی در ایران و هر فارسی زبان دیگری که در هر کجای دنیا باشه ایجاد کنه. البته به این قانون هم ایمان دارم که افراد باید در مدار این آگاهیها باشند و درخواست کنند تا بهشون پاسخ داده بشه.
حالا میخوام در مورد یکی دیگه از مسائلی که حل کردم، تجربه خودم رو بگم.
یکی از ترسهای بزرگی که در شروع کسب و کارم داشتم این بود که چطور مشتری جذب کنم؟ و اگه من شروع کنم مشتری از کجا میخواد به سمت من هدایت بشه؟
خلاصه ترسهای دیگری همینجوری در ادامه میامدن که نکنه شروع کنی و مشتری به سمت تو نیاد؟
نکنه در همون شروع کار شکست بخوری؟
البته با دو مشتری کارم رو شروع کرده بودم، ولی این ترس هر روز با من بود. که نکنه همین دو مشتری رو هم از دست بدی و بدون ورودی مالی بمونی و دوباره مجبور باشی بری کارمند بشی و توی نقطه امنت بمونی؟ به خاطر همین من اینو یه مسئله میدونستم که باید حل بشه.
برای حل این مسئله، هر جور شد خودم رو بمباران کردم با آموزش های استاد عباس منش تا این باور رو در خودم تقویت کنم که: من میتونم و باید حرکت کنم و کارم رو هر جور شده استارت بزنم. هر طوری که می تونستم، ورودیهای ذهنم رو شب و روز به رگبار بستم برای تقویت باور فراوانی.
طبق راهنمایی های استاد، منطقهای زیادی برای خودم میاوردم که مثلا: تو مگه برای همین دو تا مشتری هایی که به سمت تو هدایت شدن ایدهای داشتی؟ انها از کجا اومدن؟ آیا تو تبلیغی کردی؟ دیدم من حتی یک ریال و یک دلار تبلیغ نکردم برای اینکه همین مشتریهای فعلی را جذب کنم و همش به واسطه کار و تمرکز روی خودم و سرمایه گذاری روی خودم بود. همچنان در حال حل کردن این مسئله بودم. بالاخره با دو مشتری کارم رو استارت زدم و با توکل به خدا حرکت کردم. چه اتفاقی افتاد؟
دقیقا روز بعد از استعفا، مشتریها به سمت من روانه شدند، از کجا؟ از جایی که فکرش رو نمیتونستم بکنم. مسئله داشت حل میشد. و ترس من از کمبود مشتری محو شد. قانونش رو فهمیدم و با یک تمرکزی لیزری و با تمام وجود روی خودم سرمایه گذاریم رو ادامه دادم و ادامه دادم.
به خاطر این ادامه دادن، بدون اینکه تبلیغ بکنم آدمها به سمت من هدایت میشدن. حتی رسیدم به یه جایی که وقت نداشتم مشتری جدید بگیرم و هر کس بهم پیشنهاد همکاری میداد بهش میگفتم فلانی شما باید یک ماه دیگه به من مراجعه بکنی. به این شکل مسئله من حل شد و نگرانیها و ترسهای من از نبود مشتری محو شدند.
شاید بزرگترین ترس و نگرانی برای هر کس دیگهای که میخواد کسب و کارش رو استارت بزنه همین باشه، و حتی کسایی که کسب و کار دارن باز هم این ترس رو داشته باشن که مشتری جدید میخواد از کجا بیاد.
الان من به جای نگرانی از کمبود مشتری، آرامش باور فراوانی دارم. البته که من کامل نیستم و دارم همینجوری بهبودها را یکی پس از دیگری ایجاد میکنم و اهدافی که برای بیزینسم در نظر گرفتم فراتر از اینها هست. اما قانون تکامل و “بهبودگرایی های جزئی اما مستمر” رو با تمام وجودم دارم درک میکنم و اجرا می کنم و پیش میرم.
یعنی من هر چقدر فکر میکنم میبینم تمام راهحلها درباره تمام مسائل، در دسترس هستند. یعنی اگه اینجوری به این قضیه نگاه کنیم که کل زندگی همینه و نگرشمون رو به مسائل تغییر بدیم دیگه هیچ نگرانی باقی نمونه.
مثلا خیلی واضحه که مسئله “ترس از کمبود مشتری” راه حلش “باور فراوانیه” و ما باید روی این موضوع کار کنیم روی این راه حل تمرکز کنیم. فقط ما باید بدونیم که چطور باید اصلیترین و مهمترین سرمایه زندگی ما یعنی تمرکز رو در مسیر و در کل زندگیمون به گردش در بیاریم و نحوه به گردش درآوردن این سرمایه رو هم توی جلسه دوم شیوه حل مسئله، مفصلا شرح داده شده و این خود هدایت خداونده که شما الان به این آگاهی دسترسی داری فقط کافیه یه تعهدی بی قید و شرط به خودت بدی و بارها و بارها و صدها بار جلسه دوم رو گوش کنی و بارها و بارها تمرینش رو پاسخ بدی تا عصاره تمرکز رو از کل روند زندگیت بکشی بیرون و پر سودترین استفاده رو ازش کنی اونوقت دیگه زندگیت کن فیکون خواهد شد.
حالا من طبق تمرین جلسه چهارم این دوره، باید از کلی گویی پرهیز کنم یعنی طبق این تمرین بیام راه حل رو به مراحل کوچکتر تقسیم کنم و به همین شکل بقیه روند تمرین رو برم.
اینجا باور فراوانی مشتری، یه موضوع کلی هست. اینطور نیست؟ میگم خب من باید بگردم دنبایل الگوها و شواهدی که تایید میکنه مشتری زیاده و میتونه به سمت کسب و کار من هدایت بشه. من اینجا افرادی را در حوزه کاری خودم میبینم از همکاران خودم که بدون اینکه تبلیغ خاصی بکنن مشتریهای زیادی دارن و حتی دستمزدهایی که دریافت میکنن خیلی بالاتره. میرم و بررسی میکنم میبینم که اونها خیلی تاکید شدیدی دارن روی کیفیت خدمات و خروجی مطلوب. البته که تعداد کسانی که اینجوری فکر کنن کمه ولی به هر حال وجود داره و همین که حتی یک نفر باشه که این باور من رو تایید کنه که مشتری زیاده تمومه و برای من باورپذیر میشه که میشود.
میرم بررسی میکنم میبینم که اون همکارم باور داره اگه فقط به یکی از مشتریهاش خدمات باکفیت ارائه بده اون مشتری خودش میشه تبلیغات و میره به افراد دیگه اطلاع میده و دهان به دهان میچرخه. میبینم که اون همکارم خودش و خدماتش رو لایق میدونه چون باور داره کارش برای مشتری نتیجه میده و میتونه مسائل بزرگتری توی بیزینسش حل کنه بنابراین میتونه دستمزد بیشتری طلب کنه. اعداد ارقامی که من آمارش رو درآوردم واقعا باورنکردنی هست و بسیار به من کمک کرده که اصل رو تشخیص بدم و فقط روی کیفیت کارم و بالا بردن مهارتم تمرکز کنم.
بنابراین دیدیم که باور فراوانی رو من جزئیتر کردم و به اینجا رسیدم که من باید فقط و فقط روی خودم سرمایه گذاری کنم و الان مسئله نگرانی در مورد کمبود مشتری برای من حل شده و من میدونم راه حل رونق در کسب و کار چه چیزیست بنابراین فقط تمرکزم رو میذارم روی اجرای راه حل.
و خیلی جالبه بدونید که من همین دیروز روی نشانه من توی سایت کلیک کردم و فکر میکنید چه صفحهای برای من باز شد؟ “راهکارهای دوره روانشناسی ثروت3، برای حل مسائل کسب و کار شما”.
یعنی اصلا نمیدونم چطور بگم که خداوند اینجوری هدایت میکنه به آگاهیهایی که بهش نیاز داری و خیلی تر و تمیز پاسخ درخواستت رو میده و راه حل رو میذاره پیش روی مسیرت. الان میخوام برم کل مقالات و نوشتههای این قسمت رو بارها و بارها بخونم به صورت ویس ضبط کنم و بارها و بارها گوش بدم و در عمل اجراش کنم.
خود همین قسمت راهکارها همت و تلاش عاشقانه خانم شایسته هستش که باید بینهایت از ایشون سپاسگزاری کنیم.
هر چقدر مثال بیشتری برای تمرین این جلسه از تجربیات خودم به یاد میارم، میبینم که طبق قانون جهان هستی به هر آنچه توجه کنی افکار مشابهش رو جذب میکنی، باز هم مثال های بیشتری به یادم میاد که به خودم میگم ببین ببین اینم مسئلهای بود که درگیرش بودی و حل شد یادت میاد؟
بعد اون لحظه احساس سپاسگزاری عمیقی بهم دست میده و میگم خدایا شکرت و بعد انگار مسیرهای عصبی مغرم باز میشه همینجوری که به جلو حرکت کنم و قدمهای بعدی رو با یک ایمانی شکست ناپذیر بردارم. سریع اون لحظه حسم میگه و برو در موردش بنویس و به اشتراک بذار. منم گوش میدم و میام مینویسم.
باشد که همه ما در مسیر هموار حل مسئله با عشق و لذت گام برداریم و جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنیم.
عالی بود چقدر هدایت امروز من بود و من نکاتی که برام هدایت بود و یادداشت کردم و چراغ راهم شد من صبح که از خواب بیدارشدم از خداوند خواستم امروز من رو بسمت دو خواسته اساسی زندگیم هدایت و راهنمایی که و من هرروز دارم هدایت و راهنمایی خداوند و دریافت میکنم و داشتم ترمز ها ذهنی مو مینوشتم که اومدم تو سایت و با این صحبت ها روبرو شدم از خدا خواستم پول خرید این دوره رو برام جورکنه میدونم که درهای بزرگزیادی رو برام بازمیکنه
سلام دوست عزیز منم این دوره رو یک ساعت میشه خریداری کردم ،فایل اولش گوش کردم ،نمیدونم قلبم گفت اول کامنت ها رو بخون ،کامنت شما رو خوندم خیلی عالی بود ،سپاسگزارم از شما که این دوره رو خریداری کردی ،راستش منم چند روزیه که این احساس که مشتری کم شده آمده سراغم ولی با کامنت شما بی صبرانه مشتاقم برم تو فایل دومی ،خیلی لذت بردم از این دریافتی که داشتی
سلام سعید جان
1402/09/25
میخوام درکم رو از این جمله اول بگم : من اول فک میکردم معنی این جمله که آدم باید در مدارش باشه و یا خواسته اش این موضوع باشه یعنی چیزیه که استاد فقط میگه ، ولی بعد مثل امشب که درکم بشتر شد و کامنت زیبا رو خوندم به هم گفته شد که نه ، و مثال هایی رو به یادم آورد که این موضوع رو بیشتر درک کنم ، من توی کارخونه ای که کار میکنم و وقتی میرم پای یه دستگاه و میخوام اون دستگاه رو به کسی یاد بدم بعضی ها واقعا انگار خودشون نمیخوان یاد بگیرن و هر چی هم که بهشون میگی انگار غروب که نه همون لحظه یادشون میره که چی گفتی ، ولی واقعا اونی که میخواد یاد بگیره ، تا میگی سریع متوجه میشه و بعد چند وقت میبینی که استاد شده تو اون کار و چقد راحت داره انجام میده ، اینجا من متوجه میشم که در مدار بودن یا واقعا خواستن یعنی چی،و چقد این جمله در این کامنت و خوندنش درک من رو بیشتر کرد، اینها نشانه های خوبیه که من دوره شیوه حل مسائل رو میخوام شروع کنم و به همین علت هم هدایت شدم که اول بیام نتایج رو بخونم و بعد برم سراغ جلسات.
حالا برم ادامه کامنت رو بخونم وبعد بیام درکم رو بنویسم
چقد جالب الان خانمم یه پیشنهاد کاری به من داد که احتمالا وقتی حرکت کنم درآمد مالیم تغییر میکنه، و چقد جالب که حرف استاد یادم اومد که گفت ایده ای که بعد از خوندن کامنت ها و تکرار آگاهی ها و تکرار باورها و گوش دادن به فایلها میاد به ذهنتون آی ملت آی زن آی مرد باید چیزی باشه که باشرایط فعلیتون هماهنگ باشه ، فقط نیاز داشته باشه به ایمان و عمل و بستن بند کفش ، که دقیقا اینم همینه ، نیاز به هیچ هزینه ای نداره فقط نیاز داره به ایمان و عمل، که به امید خدا فردا میخوام برم تستش کنم و صحبت کنم و احتمالا نتایجش رو بعد میام مینویسم
خب بریم ادامه کامنت رو بررسی کنیم
واقعا چقد میخکوب میکنه این آگاهی های این کامنت ، انگار داره دقیقا با من حرف میزنه ، انگار داره از زبان خداوند به صورت نرم و شیرین بهم میگه که چکار باید بکنی تا موفق بشی،
چقد قشنگ و دقیق ایشون دوره رو متوجه شده و داره توضیح میده
من همزمان دارم هم کامنت رو میخونم هم نظرم رو مینویسم
چقد این جمله من رو تحت تاثیر قرار داد و یه جورایی از خودم تو بعضی مواقع خجالت کشیدم که گفت که باید از کلی گویی و زیاده گویی اجتناب کنم
چقد جالب تا حالا اینطوری به موضوع نگاه نکرده بودم : این جمله
اینجا باور فراوانی مشتری، یه موضوع کلی هست. اینطور نیست؟
اصلا خود اینطور نگاه کردن به من یه درکی داد که عه راست میگه ، من همیشه کلی نگاه میکردم
واقعا از اعماق وجودم انگار دارم درک میکنم این مواردی که عنوان شد ، چقد من دقیق هدایت شدم به این فایل و کامنت ، وچقد قشنگ توضیح داده شد که وقتی که تکامل رو طی میکنی و سعی میکنی به تمرینات درست عمل کنی هدایت ها رو دریافت میکنی
منم از خانم شایسته گرامی سپاسگزارم که انقد دقیق این مسائل رو مدیریت میکنن و این شرای رو برای راحت درک کردن ما فراهم میکنن
سپاسگزارم
✳️ بخشی از تجربیات رحمان عزیز:
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز ،مریم بانوی دوستداشتنی و تمامی دوستان هم مسیرم و هم قدمم تو این دوره بینظیری که مریم دوستداشتنی و استاد دارن خیلی حرفه ای دستمونو میگیرن میبرن جلو و هرجایی که داریم اشتباه میریم گوشمونو میپیچونن که مسیرو اشتباه نریم.
مریم دوستداشتنی خواستم ازت بینهایت تشکر کنم که منو از افتادن از یه پرتگاه نجات دادین!!!
لبه سکوی پرتاب ایستاده بودم،چشمامو بسته بودمو با دستانی باز میخواستم بپرم که پرواز کنم!! ولی نمیدونستم که این
سکوی پرتاب،،،یه (پرتگاه) است چون اگه میپریدم با سر میرفتم ته دره!!!
بال پرواز داشتم،شوق پروازم تو وجودم موج میزد
عین جوجه عقابی که بالها و پرهاش جون گرفتن و مادرش چم و خم پرواز رو بهش یاد داده بود آماده پریدن بودم
ولی از اون (وزنه) سنگینی که به پام بسته شده بود بی خبر بودم!!!!
اگه میپریدم سنگینی (وزنه) منو تا ته پرتگاه میبرد..
جوری که شاید مدتها طول میکشید جای جراهات و زخمهایی که دیده بودم ترمیم میشد!
اون وزنه سنگین بسته شده به پام (کمالگرایی) بود !!!
نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنم مریم عزیز که اینقدر ناب و خالص دام های کمالگرایی رو بهمون شناسوندی.
وقتی تو این جلسه گفتین حتی توی تمرین کردنم کمالگرایی داریم اشک زد تو چشمام که چقد هممون این اشتباهو تو
تمامی دوره ها داریم!!
چقدر دوره هارو خریدیم و به خاطر همین کمالگرایی دو جلسشو گوش دادیمو گزاشتیمش کنار!
چقدر تمرینهارو شروع کردیمو بخاطر همین کمالگرایی دیگه ادامه ندادیم!
چقدر بیزینسهارو شروع کردیمو بخاطر همین کمالگرایی نصفه و نیمه جایی که میخواست رشدشو شروع کنه و محسوس بشه، کنار گذاشتیمو رفتیم سراغ یه کار دیگه و این عمل چقدر عزت نفسمونو هدف گرفتو احساس بی لیاقتی رو در وجودمون شعله ور کرد!
الان میفهمم ذهن و شیطان، ساز و کارشون چجوریه،،چجوری میان مارو منحرف میکنن و انرژیمونو صرف حواشی میکنن!!
ذهن خیلی کم پیش میاد که یه عمل زیبارو زشت جلوه بده معمولا روشش اینجویه که یک عمل زشت رو زیبا نشون میده
که بهترین سلاحش همین کمالگرایه که هممون دست کم گرفتیمش و فک میکنیم کمالگرا نیستیم!
وقتی دوره روانشناسی ثروت 3 رو شروع کردم به خودم تعهد دادم یکسال روی این دوره کار کنم وخداوند این لطف رو در حقم داشت که همزمان شد با دوره بینظیر شیوه حل مسائل.
در جلسه اول ثروت 3 استاد گفتن در این دوره بهتون یاد میدم که چجوری مسائل رو حل کنیم..
همینکه اینو گفتن یه زنگ تو گوشم به صدا در اومد که مگه نمیخوای ریشه ای دوره ثروت 3 رو کار کنی خب از همین جلسه اول یاد بگیر مسائل رو چجوری ریشه ای حل کنی و اینجوری شد که دوره حل مسائل رو هم خریدم و و من وارد دنیای جدیدی از آگاهی شدم.
جلسه اول این دوره بهت میگه چجوری از نگرانی در بیای چجوری عملی یاد بگیری که خودتو در هر مسئله ای که برات پیش میاد آرام کنی
یه باوریو تو ذهنت میسازه که هر مسئله ای در هر زمینه ای چه از لحاظ روابط باشه چه از لحاظ ثروت یا هرچیز دیگه ای به هر اندازه ای که باشه آرامشتو بهم نمیزنه و با اعتماد بنفس میتونی دستاتو بزاری رو کمرت بهش نگاه کنیو بگی:
خب من میدونم این مسئله یه راه حل داره و راه حلشم خیلی ساده است و جالب تر از همه اینه که تو دل خود مسئله است!!!
و آرااام میشی
لبخند میزنی
و فقط به راه حل مشکل تو دل خودش توجه میکنی و نمیری خارج از اون به دنبال حل مسئله بگردی
و این تمام تعریف عزت نفس و توحیده
وقتی جلسه دوم اومد رو سایت و تمرینشو انجام دادم به خودم گفتم: فروید هم نمیتونست مثل مریم بانو ریشه اصلی مسائل زندگیم و بیزینسمو اینجوری در بیاره!!!
و در این جلسه فهمیدم ریشه پاشنه آشیلم چیه
چون بیشتر ما میدونیم تو چه زمینه هایی پاشنه آشیل داریم ولی نمیدونیم ریشه اش از کجا آب میخوره، چون یه چیز مبهمه و ذهن چیزهای پیچیده و سخت و مبهم رو ازش فراریه
بخاطر همین حل مسئله رو ادامه نمیدیم.
قبل از اینکه کمالگرایی رو بشناسم، میخواستم به خاطر کمالگرایی بخشی از بیزینسمو تغییر بدم با اینکه هنوز تکاملمو طی نکرده بودم.
خواستم مهاجرت کنم قبل از اینکه تکاملمو طی کنم
و خیلی کارهای دیگه که اگه انجام میدادم تمرکزمو سالها بهم میزدو درگیر مسائلی میشدم که حل کردنشون انرژی زیادی
میخواست .
ولی الان به لطف خداوند،استاد عزیزم و مریم بانوی بینظیر که تو این دوره در حق من در حکم استاد خصوصی بودند، در
آرامش کامل و اعتماد بنفس بالا و سرشار از توکل هستم، و با تمرکز صد در صدی دارم روی پاشنه آشیلم کار میکنم…
چقدر ارامش گرفتم و ذوق و شوق پیدا کردم از اینکه گفتید با مسائل اروم برخورد میکنید و حس کردم چقدر خوبه که ما با خیال راحتی و ارامش با مسائلمون روبرو بشیم و با حس و حال خوب راه حل و پیدا کنیم چون تاحالا اینجوری نبوده و حس های منفی و انرزی پایبن میومد سراغم،به امید خدا پول خرید دوره برام محیا میشه و میخرم
سلام
چقد این جمله تکاملم رو طی نکرده میخواستم مهاجرت کنم من رو تکون داد ، آخه من خیلی کارها رو میخواستم و میخوام به زور انجام بدم ، و انگار بدون طی کردن تکامل میخوام به نتیجه برسم ، و بزور کار رو جلو ببرم ولی با خوندن این کامنت متوجه شدم که واقعا باید رو ذهنم کار کنم بجای اینکه به زور بخوام به نتیجه برسم
سپاسگزارم
سلام به استاد و مریم عزیز من اولین بارم هست که کامنت میزارم و اولین دوره ای هست که خریدم که کاملا هدایتی بود من وقتی که حالم نا خوبه سریع میام سایت استاد بیشتر وقتا کلیک میکنم روی نشانه ام و هر چی که باشه حالم رو خوب میکنه یه روز اومدم ناخوآگاه بالای صفحه آزمون رو دیدم باز کردم و جواب دادم و دوره شیوه حل مسائل اومد چون واقعا قبلش از خدا درخواست کرده بودم پس سریع خریدمش و تمرین ها رو انجام دادم یه چند وقتی از دوره فاصله گرفتم بعد که دوباره اومدم دیدم تقریبا تمام چیزهایی که نوشته بودم جواب سوالای قسمت دوم، همه انجام شده بودن خیلی برام عجیب بودواقعا… تا قسمت 4 گوش دادم ولی تا قسمت دوم تمرین انجام دادم یه چیزی برام مبهم هست نمیدونم چرا شاید به این خاطره که ذهنم خیلی درگیر یه سری مسائل هست از استاد عزیز یا مریم جون یا دوستان میخوام که راهنماییم کنید من تو سوال شانزدم قسمت دوم دوره موندم که گفته اگر هیچ مولفه ای رو نگه ندارم چه راهکاری میتونم پیدا کنم؟ خیلی فکر کردم نمیتونم جوابی پیدا کنم یکم راهنماییم میکنید ممنونم
✳️ بخشی از تجربیات زری عزیز
سلام استاد عزیزم. دارم این کامنتم را کاملا دلی مینویسم.
دلم میخواست گریه کنم.
وقتی جلسه چهارم دوره شیوه حل مسئله اومد روی سایت و موضوعش ضرورت مدیریت کمالگرایی بود، ذهنم یه نیشخندی زد و گفت هعع من که اصلا کمالگرا نیستم پس این جلسه اصلا به درد من نمیخوره.
میبینی استاد چقدر این ذهن چموشه و چقدر نجواهای وسوسه گر در کمینه.
تا چند روز برای انجام تمرینات این جلسه مقاومت عجیبی داشتم، تا یه روز یه صحنه ای اومد جلوی چشمم که زری خانوم تو کمالگرا نیستی، با نیشخند، پس اونی که هر جا میره دلش میخاد اون محیط تو نهایت باکلاسی باشه کیه….
این اولین جرقه بود. تا چند روز پیش که داشتم آماده میشدم برای مهاجرتم، میبینی «استاد داشتم آماده میشدم» یعنی حتی تو این قضیه هم از چند ماه دنبال کمالگرایی و برنامه ریزی و اوکی شدن همه شرایطم بودم….. تا یه تضاد برام پیش اومد…. خیلی بهم ریختم… رفتم تو صفحه اول سایت و روی نشانه روزانه کلیک کردم، باورت میشه استاد حتی متن و موضوع جلسه هم راجبع طی کردن تکامل و دامی به اسم کمالگرایی بود. قسمت 18 سفر به آمریکا…. یکی یکی همه چی مثل صحنه اومد جلوی چشمم…
استاد هیچ کلمه آیی نمیتونم پیدا کنم که بهتون بگم چجوری توی دوره شیوه حل مسئله، دست من را گرفتی و یکی یکی داری باگ های شخصیتی ام را بهم نشون میدی و بهم یاد می دی که چطور اصلاحشون کنم.
هر جلسه از این دوره که اومد روی سایت گفتم هر چی خیر و خوبیه برای استاد و بانو مریم از خدا بخام کمه، اما استاد جلسه 4 از دوره شیوه حل مسئله … باگ شخصیتی ای رو بهت معرفی می کنه که خیلیا دست کم گرفتنش و دارن ازش ضربه می خورن.
به جرات میگم هیچکدوم از ما توی تمرینات جلسه دوم، به ضعف کمالگراییمون و اینکه چقدر ما را از پیشرفت از طی کردن تکامل از منبعی به عنوان هدر رفت انرژی اشاره هم نکردیم…
چقدر توی متن توضیحات جلسه قشنگ نوشتید که: کمالگرایی ما را آسون میکنه برای سختی ها………
استاد من حکم بچه ای را داشتم که تا قبل از جلسه 4، فقط عجله داشتم اون چیزایی که ازتون یاد گرفته بودم نتیجه بده ثمر بده اما امروز منو بردی سر نقطه اول. استاد حتی تو کامنت نوشتنمم دنبال کمالگرایی بودم همش دلم میخواست یبار هم یکی از کامنت های من به عنوان کامنت منتخب انتخاب بشه…..
مثل شاگردی که دو روزه اومده سر کلاس اما هنوز درس استاد تموم نشده هی دستش را میبره بالا هی میخاد فقط شلوغ بازی کنه توجه استاد را جلب کنه تا استاد بهش بگه تو شاگرد اول کلاسی…
مریم بانوی عزیز، استاد عزیز مهربونم بهترین و بالاترین خیرها و نعمت های دنیا و آخرت نصیب شما
دوست عزیزم سلاااااام.چقدر چقدر بانوشته هاتون سیلی واضحی بم زدین که قسمت بزرگ مشکل من هم همینه آره همیییینه.این قدر برام سخته تایپ کردن ولی به ذوق نوشته های شما دارم مینویسم و ده بار غلط های تایپی رو اصلاح میکنم که ازتون تشکر کنم از ته قلبم ممنونم که مینویسید و امثال من میتونیم استفاده ببریم .از ذوق سرگیجه دارم خوشحالم که دارم این پیله سخت تنیده شده دورم رو بعد سالها با کمک خدا و استادعزیز و شما میشکنم.براتون بهترین رو از ته قلبم آرزو میکنم
✳️ بخشی از تجربیات حامد عزیز:
به راستی که دوره شیوه حل مسائل، به ما آگاهیهایی فراتر از چگونگی حل مسائل داره یاد میده.
ما توی این دوره با مفاهیمی همچون:
مدیریت و تحت درمان قرار دادن کمالگرایی، آشنایی با اصول بهبودگرایی و هماهنگی با مهم ترین قانون جهان هستی یعنی قانون تکامل، ترمیم و ساخت احساس لیاقت واقعی به صورت ریشهای و پایدار، خروج از منطقه کویری و مهاجرت به منطقه حاصلخیز برای کاشتن بذرهای باورهای قدرتمند کننده، ساخت اهرم رنج و لذت واقعی برای روشن نگه داشتن موتور اشتیاق سوزان در مسیر حل مسئله و بسیاری از ابزارهای دیگه ای آگاه شدیم برای تحقق خواسته هامون و لذت مردن از مسیر تحققشون.
به نظرم همین دوره به تنهایی خودش میتونه زمینه ساز تحقق اهدافی باشه که برای سال جدید انتخاب کردهایم.
به نظرم تنها پیش نیاز لازم برای این دوره یک تعهد و یک جهاد اکبر برای تغییر شخصیت و داشتن یک صداقت شدید با خود است. هیچ چیز دیگری لازم نیست.
من باز هم یه سوال دیگه همیشه داشتم و از خودم و از جهان هستی از خداوند از کائنات میپرسیدم و اون سوال هم این بود: چگونه میتوانم با خودم به صلح برسم؟
و از آنجا که با این باور هماهنگ هستم که: در زمان مناسب در مکان مناسب به جواب سوالم خواهم رسید و به من گفته خواهد شد و خداوند تنها پاسخ دهنده است، منتظر پاسخ ماندم.
خروجی و نتیجه این دوره و اجرای آگاهی های این دوره در عمل و نه در حرف، پاسخ واقعی این سوال است.
اون کسی که با قوانین جهان هستی هماهنگ هست یعنی با خودش در هماهنگ هست با خودش در صلح هست. من فهمیدم زمانی که بیماری و گمراهی کمال گرایی را راهنمای خود قرار می دهم، از هماهنگی با خودم از در صلح بودن با خودم خارج میشوم. اما زمانی که آگاهانه اصل الهی بهبودگرایی را راهنمای مسیر هموار خودم می کنم، احساس لیاقت به مرور ساخته میشود، به قول خانم شایسته ساخت و سازهای احساس لیاقت شروع به کار می کنه و من با خودم به صلح می رسم.
من در طی تمرینات این دوره توی بخش نظرات، خودافشاییهای زیادی کردم. من در حال بهبود هستم در حال به صلح رسیدن با خودم و روابطم با دیگر انسانها.
وقتی این دوره را ادامه دادم، تمام جنبه های زندگیم را زیر ذره بین قوانین حل مسئله قرار دادم و همه جا را نیاز به بهبود احساس کردم و تصمیم گرفتم با آرامش قدم به قدم و جزء به جزء و با راهنما قرار دادن اصل بهبودگرایی تمام آن ها را در زمان مناسب در مکان مناسب بهبود بدهم.
بهبودهای بعدی هم از قبل ساخته شده اند، نتایج از قبل ساخته شدهاند (کسانی که دوره راهنمای عملی را کار کردهاند متوجه منظور من هستند) ، من فقط دارم با قدم برداشتن و عمل کردن به این بهبودها و نتایج شکل میدهم.
تنها شرطش این هست که هر بار سراغ تمرینات این دوره بیام، هر بار آگاهیهاش رو مرور کنم، هر هفته سراغ تمرینات جلسه دوم برم و به سوالات خودشناسی، پاسخ شفاف و جزئی بدم و مسیرم رو در یک جاده هموار و لذت بخش ادامه بدم.
✳️ بخشی از تجربیات سعیده عزیز:
به نام پروردگار جهانیان
سلام به استاد عزیزم ، به خانم شایسته جان و دوستان عزیز هم دوره …
من ! سعیده ! بیمارِ کمال گرا : یک روز که پاکم !
خدارو بی نهایت شاکرم که یکبار دیگه هدایتم کرد به مسیر درست …
رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إِذ هَدَیتَنا وَهَب لَنا مِن لَدُنکَ رَحمَهً ۚ إِنَّکَ أَنتَ الوَهّابُ
یکم برمیگردم به عقبتر ، به اسفند ماه، وقتی دوره شیوه حل مسائل روی سایت اومد.
اون زمان من در شرایط روحی روانی عالی بودم اونهم به چند دلیل:
از قبل تمرکز عالی روی آموزش های استاد داشتم و این اولین بار بود که دوره ای رو از روز اول پرزنتش در سایت، میخریدم.
همچنین توی مرخصی بودم و کلی وقت آزاد داشتم برای کار کردن روی آموزش های دوره.
خلااااصه به خودم گفتم من دیگه میتررررکوووونم. رفتم یک دفتر ٢٠٠برگ خوووشگل با طرح نقشه ی آمریکا با کلی خودکار رنگی خریدم و گفتم الهی به امید تو… میخوام اینبار دیگه بهترین حالت ممکن، به آموزش های دوره عمل کنم!
یکی دو جلسه پیش رفتم ،واقعا هم عالی کار کردم. بعد درگیر چندتا کار و مهمون و اینا شدم و دیدم اصلا نمیتونم مثل قبل برای آموزش ها وقت بزارم.
عصبی شدم، نگران شدم، خودسرزنشی ها شروع شد، توی ذهنم همش داشتم خودمو تخریب میکردم که چرا اینجوری شد ،باز من یک کارو نصفه ول کردم ، من اراده ندارم و …. هزاران نجوای ذهنی دیگه ….
یعنی می خوام بگم اینجوری شد که کمال گرایی دوباره وارد ماجرا شد و ضربه ی کاری بهم وارد کرد و طبق راهنمایی های کمالگرایی، من به خودم گفتم تا نتونم مثل قبل دقیق درباره آگاهی ها و تمرینات بنویسم، دیگه جلساتو گوش نمیدم !
اما خدایی که همیشه هدایت میکنه، حتی وقتی ما تو درودیواریم … از روی کامنت یکی از دانشجوهای این دوره من رو هدایت کرد به جلسه 4 دوره شیوه حل مسئله که درمان بیماری کمالگرایی هست.
این درحالی بود که ذهنم با این دلیل مانع می شد که میگفت: تو حق نداری چیزی بخونی چون باید قبلش جلسه رو کامل مینوشتی !
اما باز خودمو راضی کردم حداقل متن توضیحات جلسه رو بخونم و چقدرررر حالم خوب شد …
اوجا بود که فهمیدم این بیماری کمال گرایی بود که داشت جلوی پیشرفت منو میگرفت …چقدر اصل بهبود گرایی توی این جلسه قشششنگ و دلنشینه….
دیروزطبق آنچه از اصل بهبودگرایی جلسه 4 یاد گرفتم، به خودم گفتم:
باشه تو الان وقت نداری بنویسی، فقط بشین گوش کن ببین استاد چی میگه و بعد از گوش دادن وقت نوشتن هم پیدا میکنی ،نمیدونید چه تحولی توی وجود من ایجاد شد مخصصصووصا با صحبت های خانم شایسته که حق استادی به گردن من داره. چقدر من آروم شدم. چقدر خود تخریبیم کمتر شد و به لطف الله، اصل بهبودگرایی دوباره من رو تو مدار آموزش های این دوره قرار داد.
چقدر کیف کردم خانم شایسته گفتند این دوره درکنار دوره راهنمای عملی خیلی کمک کننده ست، درحالیکه من طبق هدایت الله ، اول سال دوره راهنمای عملی رو خریدم و روش تمرکز گذاشنم. واقعا بارها و بارها احساسم نسبت به عملکردم بهتر شد.
از همین دیروز تا الان دوتا کار عقب مونده رو با عمل به راهنمایی های اصل بهبود گرایی انجام دادم که لذت انجامش فوووق العاده بود.
ما یک همسایه بهشتی داریم ،همیشه برامون غذاهای خوشمزه میاره ،نه یک بشقاب و پیش دستی …با قابلمه های بزززرگ ،منم که همش مشغول کار بیرون یا تمرکزم روی دوره هاست اصلا وقت آشپزی به این صورت نداشتم ،بجاش تو ظرفشون چیزای خوردنی دیگه مثل میوه خشک اینا میزاشتم اما خیلی دوست داشتم حتما یک روز براشون غذا ببرم ،مثل خودشون
دیروز گفتم برای افطار کشک بادمجون درست میکنم براشون میبرم، اما محاسباتم اشتباه درومد و مقدارش کم شد
ذهن کمالگرای من میگفت این که خیلی زشته تو یک بشقاب کشک بادمجون ببری درحالیکه اونا با دیگ براتون غذا میارن،نه اصلا ،بیخیال شو
اما قسمت بهبود گرایی ذهنم سریع وارد عمل شد و گفت میخوای ی دیگ غذا ببری که مثلا خودی نشون بدی؟! که بگی منم آره ؟! که جلب توجه کنی ؟! همین یک بشقاب عالی با کشک و گردو تزئین کن،ی ظرف هم ازین سبزی خوردن های تازه بزار کنارش و ببر بهشون بده …
و من این کارو کردم ،و چقدددر خوووشحالم شدم تونستم بالاخره یک قدم مثبت بردارم فارغ ازینکه درگیر نظر بقیه درمورد کارم باشم و احساسم بسیار عالی شد …
ی کار دیگه هم خالی کردن حافظه گوشی توی لپ تاپ بود ،چون گوشی آیفون به ویندوز سخت وصل میشه،لپ تاپم حافظه ش پر بود،من همیشه پشت گوش مینداختمش که حالا باشه بعدا! یا ذهنم میگفت فرضا راه خالی کردن پیدا کردی ،حافظه ی لپ تاپت پره ،یا فرضا حافظه ی لپ تاپ رو خالی کردی تو هارد،چه جوری میخوای آیفون رو بهش وصل کنی ؟
و من قدم به قدم از تمرین های خانم شایسته استفاده کردم و با رعایت اصل بهبود گرایی ،تونستم دیشب بعد این همه مدت، مشکل پر بودن حافظه گوشیم رو با خالی کردنش حل کنم و یک نفسسس راحت بکشم …
واقعا اینو از ته قلبم میگم ،آموزش راهنما قرار دادنِ اصل بهبود گرایی برای درمان بیماری کمال گرایی، یک جان تازه توی این مسیر به من بخشید. یک انرژی عظیمی در وجود من آزاد کرد که واقعا احساس میکنم کارها برام خیلی خیلی راحت تر شده …
استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته ی دوست داشتنی من. بارها و بارها ازتون سپاسگزارم و براتون بهترین هارو میخوام
سلام و درود فراوان
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این دوره و این نتایج عالی .
بسیار بسیار سعیده خانم رو تحسین میکنم . بنده توحیدی و ارزشمند خداوند که اینقدر با خودش در صلحه. و ممنونم از این کامنتی که نوشته و باعث شد من یه پاشنه آشیلم رو پیدا کنم. من میدونستم درگیر کمالگرایی هستم ولی خب همین کمالگرایی خودش صد تا شاخه داره. هر چند باید تنه اصلیش رو قطع کنم. اونجایی که سعیده خانم نوشته بودن (باشه تو الان وقت نداری بنویسی، فقط بشین گوش کن ببین استاد چی میگه و بعد از گوش دادن وقت نوشتن هم پیدا میکنی ،نمیدونید چه تحولی توی وجود من ایجاد شد مخصصصووصا با صحبت های خانم شایسته که حق استادی به گردن من داره) گفتم عه ، همینه همین خودشه. من چون کار برام پیش میومد و بعضی از کارها چه سر کار چه توی خونه طولانی و خسته کننده میشد و از طرفی شبها زود میخوابیدم باعث میشد من از نوشتن عقب بیافتم. و این عقب افتادن از نوشتن باعث میشد که خودتخریبی و خودسرزنشی ها شروع بشه. بعد از جلسات 5-6 مخصوصاً فهمیدم کمالگرایی پاشنه آشیلم هست ولی این نکته مشخصاً برام خیلی مهم دیده شد، که آره دقیقاً منم از همین ناحیه آسیب دیدم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
از استاد شایسته بزرگوار بسیار بسیار ممنونم بخاطر این دوره. درسته استاد عباس منش کلی بهمون آگاهی داد، ولی نقش توضیحات و تمرینات و تلاشهای شما خیلی پر رنگ بود. از هر دو شما موهبتهای رب العالمین قدردانی میکنم. رب العالمین هزاران برابر به شما نعمت و ثروت و فراوانی عطا کنه.
سلام و درود به شما گروه بهشتی تحقیقات عباسمنش عزیزم.
دقیقا تمام پاشنه آشیل ما مخصوصا ما ایرانیها..همین کمالگرایی هست…
و بیشتر از کمالگرایی استفاده میکنیم..چون میحاییم یه شبه به بهترین شرایط برسیم..
یه شبه تکاملمونو طی کنیم.
هیچ وقت من اشتباه نمیکنم
چجور چطور مشکلم حل میشه
چجور من میتونم مشتری ها رو به خودم جذب کنم.باید سایت بزرگ داشته باشم.من نمیتونم باید پیچای اینستا قوی داشته باشم.
و هزاران هزاران مثالها که طی روز از اطرافیانمون میشنویم…
و برای من که هنوز این دوره شرکت نکردم..و طی این بهبود گرایی های که تا الان دارم هر روز هر روز برام بولدتر میشه..
و حرکت میکنم….
با خوندن همین کامنتا که بازم نشانه و لطف پروردگارم بود…
داره قدم به قدم منو هدایت میکنه..تا بیشتر قانون بدون تغییر الهی رو درک کنم.
من سپاسگزار این نشانه پروردگارم هستم.
که لحظه به لحظه منو هدایت میکنه براه درست و راستی..
راه کسانی که نعمت بخشیده.
خوشبختی بخشیده
و هزاران سعادت دنیوی و اخروی.
گروه تحقیقات عزیز عباسمنشی..
نمیدونم چجور از شماها و استاد عزیزم سپاسگزار باشم.
خیلی دوستتون دارم انشالله لطف پروردگار شامل حالم باشه..
در زمان و مکان مناسب.و بازم لطف مروردگار این دوره ها شامل حالم بشه…
مثل روزی که اوایل هدایتم به این سایت بود.دقیقا در روز جنعه ساعت 7خورده ایی صبح…
خودش منو هدایت کرد.به کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم..
ولی میخام اینقدر قانون تکامل همون بهبود گرایی.در ریشه های درونم نقش پیدا کنه…
تا حتی به یه چشم بهم زدنیم احساس کمالگرایی نداشته باشم..
چون عواقبش خیلی سنگینه…
عواقبش له شدن زیر دنده های جهان…
عواقبش کوچک شدن روحم و تبدیل شدن به نجوای هرزه ایی که مثل کرم کل بدنمو میگیره..
و فرصت بهت نمیده…
ولی قران یاداور به ما کرده..
افرادی که هدایت میشن..هیچ وقت گمراه نمیشن…فقط بعداش موضوعی اشاره کرده..که ربط میشه بهمین ادامه داره تو مسیر..
الله اکبر از این ایه های خدادند…
اینقدر من نشانه دارم میبینم از این سایت و قرآن بخدا زبانم قاصره..
فقط میگم خدایا شکرت میکنم که داری ریشه هامو قوی میکنی تا بتونم مستدام باشم تو اینراه
انشالله همیشه در پناه خداوتد باشم.من واقعا لحظه به لحظه ازش هدایت میخام..چون میدونم عواقب انجام ندادن از عواقب قانون بدون تغییرش.
بازم در نهایت سپاسگزارتونم گروه زیبای بهشتیم.
انشالله همیشه روزنه های امیدمون به سمت حق تعالی باشه..
کمالگراییها نابود بشن..به سمت بهبود گراییها و استمرارها پایبند باشند.
در پناه خداوند شاد و سلامت و خوشبخو در دنیا و اخرت
سلام به فاطمه عزیزم
چقدر قشنگ درمورد بهبودگرایی نوشتی من خیلی وقت ها که فکر میکنم نیاز دارم تا روی کمالگراییم کار کنم میام کامنت های این بخش رو میخونم چون توی دوره شیوه حل مسئله از دانشجویان حل مسئله شنیدم که خانم شایسته به زیبایی به این اصل بهبود گرایی تاکید کردند و چقدر افراد نتایج فوق العاده ایی گرفتن چقدر کارهاشون روان تر شده و دیدن با این اصل بهبود گرایی چقدر کارهای بیشتری میتونن توی زندگیشون انجام بدهند کارهایی که قبلا پشت گوش مینداختن رو الان راحت انجام میدن آره این خصوصیات افراد بهبود گرا هستند
من کاملا درک کردم که این موضوع واقعا موضوعی هست که آدم همیشه باید روی خودش کار کنه برای این موضوع و من یادم میاد زمانایی که درمورد همین اصل بهبود گرایی کامنت میزاشتم (مثل الان) و توضیحش میدادم و بازش میکردم برای خودم چقدر سرعت رشد و پیشرفتم زیاد میشد
چون توی بهبود گرایی ما از هر فرصتی استفاده میکنیم برای رشد دادن خودمون فارغ از اینکه همه چیز در حد کمال باشه یا نه بلکه مهم رشد کردن هست
یک مثال دلم میخواد بزنم از این اصل بهبود گرایی که چند روز پیش از یکی از آشنایان شنیدم ایشون شاید دقیق با اصل بهبود گرایی و واژه کمال گرایی آشناییت نداشتند اما خیلی خوب اجراییش میکردند ایشون خب دبیر زبان هستند و انگار از نوجوانی این صل بهبود گرایی رو تمرین میکردند میگفتن که من مثلا توی مسیر راه جایی که میرفتم واژه زبان میخوندم ، شبا قبل خواب ده دقیقه روی فلان موضوع کار میکردم و انگار اینقدر این کار رو تکرار کردند بخشی از وجودشون شده و این همون خاصیت اصل بهبودگرایی هست اوایل آگاهانه باید حواسمون باشه از یک جا به بعد میفتیم روی دور که البته اون موقع هم اگر کار نکنیم بر میگردیم ،، ایشون میگفتن که من وقتایی که دو دقیقه مثلا پشت چراغ قرمز هستم هم دارم مطالعه میکنم وقتی منتظر یکی هستم دارم مطالعه میکنم از هر فرصتی و ایشون مدت هاست به قول خودشون دیگه توی عرصه زبان مطالعه نمیکنند اما توی همین حوزه کاری جدیدی که در حال مطالعه اش هستند انگار دارند همون اصل بهبودگرایی رو که قبلا برای زبان ازش استفاده میکردند دارن توی همین موضوع پیاده سازی میکنند و چقدر واقعا ادم این اصل رو توی خودش بسازه کلی کار میتونه انجام بده کلی بهبود میتونه انجام بده
چقدرر بیشتر روی باور هاش میتونه کار کنه یکی از کامنت های دوستان رو داشتم میخوندم فکر میکنم توی دوره کشف قوانین بود ایشون میگفت من ده دقیقه پشت ماشین هرشب که از سرکار میومدم روی یک باور کار میکردم ، با خودم صحبت میکردم و منطق براش میاوردم تا بسازم اون باور رو و ترمز ذهنیم رو بردارم و ایشون میگفت بعد از چند شب چقدرر نتیجه مالی خوبی گرفتن خب این یک نمونه بارز هست از فردی که بهبود گراست و از هر فرصتی برای بهبود استفده میکنه و چقدر این موضوع زیبا و قشنگی هست اگر همین فرد میخ.است بگه نه من حتما باید یک فرصت عالی با تمرکز بالا برام گیر بیاد تا روی باور هام کار کنم هیچوقت اینکار رو نمیکرد
این کمال گرایی خیلی جنبه های وسیعی از زندگی مارو در بر گرفته و واثعا هرچثدر هم روش کار کنیم بازم چیزایی هست که مربوط به کمال گرایی میشه .. و با هربار برداشتن این ترمز از روی هر مبحثی مثل موشک به جلو پرتاب میشیم یعنی این نباید منو ناراحت و ناامید کنه و مغز بگه که اقا تو یک کمال گرایی کلی چیز هست باید روش کار کنی ،اگر تا آخر عمر هم روش کار کنی نمیتونی اینو درمان کنی
اتفاقا این یک موضوغ خیلی خوبی هست و نشون میده من تا آخر عمر میتونم پیشرفت کنم چون با هربار بهتر شدن توی این موضوع کلی به هدف هام نزدیک تر میشم توی هر جنبه ایی و این مثل همون قضیه مسائل هست که نه تنها نباید ازشون فراری باشیم بلکه با آغوشی باز ازشون استقبال کنیم چون با هربار حل مسئله کلی رشد میکنم و روند رشد در این دنیا به این صورت هست
دوست داشتم بنویسم برای شما دوست عزیزم تا هم خودم درمورد بهبود گرایی بنویسم (که این خودش یک نوع بهبود گرایی هست)
هم از شما تشکر کنم
هم ردپا از خودم به جا گذاشته باشم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام سینای عزیز..
سینا جان چقدر هدایت خداوند درست و بجا هست..
چقدر زیبا خداوند هر کدوم از ما را هدایت میکنه تا بهتر بتونیم همدیگرو بسمت خوشبختی و سعادت دنیوی و اخروی نزدیکتر کنه!
من سپاسگزار شما هستم.
یچیز خیلی جالب…
حدودا چند شب پیش ساعت دقیقا 3شب..از خواب بیدار شدم..هر کاری میکردم خوابم نمیبرد…
گفتم این خواب نرفتن من یه اتفاقی میخاد بیفته…
یکم صبور شدم شروع کردم قانون رو برای خودم یاداوری کنم..مثل لالای بچه برام قرار گرفته بود….و ادامه دادم سپاسگزار خداوند شدم…
یه لحظه چشمانم سنگین شد…و من به خواب عمیق و پر از ارامش رسیدم..
دیدم ینفر داره باهام صحبت میکنه ولی اصلا صحبتشو درک نمیکردم و شروع کرد آیات قرآن خوندن..خونو خوند خوند…فقط بهم گفت روح القدوس….
همون لحظه یچیز سنگین و ازامشبخشی وارد قلبم شد..یکم درد داست ولی دردش برام روح بخش بود.یه حس خاصی داشت فقط باید تجربش کنی…
چون قبلانم اینجور الهاماتی در وسط شب برام پیش اومده بود ولی اینبار کاملا متفاوت بود…
و لطف خداوند منو هدایت کرد به سوره بقره.سوره مائده و سوره نحل..ایاتی که راجع به روح القدوس بود…
و لطف خداوند این توانایی را به من مژده داد تا بتوانم قدرتمند در برابر حل مسایلم باشم…
چند روزه خیلی دارم سعی میکنم که بتونم روی همین موضوع حل مسئله و برخورد با تضادها کار کنم…
چون من در مقابل تضادها مسایلی که برام پیش میومد خیلی بهم ریختگی برام بوجود میومد…که این موضوع از خداوند میخام همیشه بزرگتر از اون مسایلمون باشیم..
و بتونم با بهبود گراییی حلش کنیم…
تمام دعای من در روز از خداوند همینه همینه..
من اگه ضعیف باشم..و داشتن کمالگرایی باعث میشه من کارمو به تعویق بندازم و بخام یه شبه یا یچیز بزرگ برام زود اتفاق بیفته همین باعث بشه من از اجرای عدالت خداوند کم بیارم.
چون من انسانی هستم که خالق زندگی خودم هستم و این قدرت را خداوند به من مهرشو کرد…تا بتونم با بهبود گرایی وهمون صحبت زیباییت راجع به بهبود گراییی هر دفعه بهتر بهتر..
و اون کوه بزرگ رو به قطعات کوچک خرد کنم تا بتوانم اونا رو بلند کنم…
همینجور که دارم صحبت میکنم تصویرش جلوی چشمم داره رد و بدل میشه..
باز هم نکته زیبایی…
قبل از این خوابم.که براتون نگارش کردم…باز نقطعه کمالگراییم نسبت به خاسته ام..یه شب برام خداوند الهام کرد..
فرار از محیطی که الان توش زندگی میکنم…و رفتن به مکانی که نا راه پیش داشتم نه را پس داشتم…
با وجود اون شرایط عالی برای افراد دیگه برای من بدترین لحظه بود..حسابشو کنید از ترس و ناراحتی زیاد و اشتباه کردن مسیرم از خواب بیدار شدم..که چنین تصمیم نا جالبی گرفتم…
همین حا خداوند بهم خیلی واضح گفت…
فکر نکن اون خاسته ات اونچیز بزرگی که تو فکر میکنی برات خوبه میتونه تو خوشبخت باشی…
باید باید همینجایی که هستی بتونی روی خودت و بهبود به خودت کار کنی و لذت ببری بعد زمانش که برسه من خودم تو رو سر جای درستش میزارم.
تو تعیین نکن!
همینه!کمال گرایی زیادی خواهی تایید شدن از نظر دیگران.که ازه فلانی به فلان موفقعیت یا فلان ازدواج.یا فلان کشور یا هر چیز دیگری رسیده…چیزی که در درون خودمون نیگذره ها فکر نکنم اصلا دیگران براشون اهمیتی نداشته باشه…این ذهن کمال من برمیداره اینحرفا رو میزنه..
من فلان کار رو انجام بدم..که تایید بشه از نظر دیگران…
همین حرفها تو ذهنم با اینخواب ردو بدل میشد..
میخام بگم…امروز نشانه امروزم میدونی سینا جان چی بود!دوره نهم افرینش قوانین ارتباطات…
مفهموم ارتباطات با جامعه مون …
ولی بتونیم این ارتباطات را با سبک شخصی خودمون و تمرکز روی خودمون حفظ کنیم.
سینا جان بازم میتونم خیلی مثال از خودم بیارم من خیلی خیلی چوب این ارتباطات را خوردم.و مورد ظلم قرار گرفتم…
پس قوی شدنمون و بهبود شخصیتمون.بهبود عادتهامون.بهبود باورهامون باورهامون باورهانوت خیلی خیلی میتونه زندگی را کاملا تغییر بده..
انشالله بتونیم نه فقط با حرف زدن بلکه بتونیم اجراش کنیم و اینراه کنترل ذهن را تا پای مرگ دنباله رو کنیم..
چون ظلم جایی قرار میگیره که ظالمه.دنیای دنیای عرکانس.
دنیا دنیای لذت و شادی و خوشبختیه
دنیا دنیای بهترینه..بهترین بهترین..
تشکر از نوشته زیباتتون اتفاقا تو دفترم صحبت زیباتونو نوشتم و دوستدارم بیستر رو کامنتتون تمرکز کنم و این اصل رو حتما برنامه زندگیم قرار بدم.
به امید بهترینها برای توئه دوست عزیزم.
تشکر از خداوند که همه چیز درست در زمان و مکان مناسب قرار میگیرد.
انشالله خاسته هامون با این باور توحیدی باشد..مثل استاد عزیزم که عامل تمام موفقعیتهایش بیشتر روی باورهای توحیدی هست..
به نام خدای هدایتگر به سمت خواسته ها
فاطمه جان سلاممم
اینو اول بگم مغز اول داشت فرار میکرد از نوشتن و علی رغم ایمکه دوسداشتم برای شما بنویسم یه من دستوراتی میداد که منو از نوشتن باز داره اما خیلی زود خداروشکر متوجه شدم که اقا اینم به نوع خودش کمال گرایی هست همین موضوعی که اصلا بخاطرش وارد این صفحه شده بودم
و با تغییر جهت به گفتگو های ذهنیم توانستم بهبودگرایی رو در خودم پررنگ کنم
به قول استاد: این یچزی نیست که بگیم حل شد و تموم شد و رفت باید همواره روش کار کنیم و الان که به دیدگاه من پاسخ دادی خودش یک فرصتی هست برای من تا ردش کنم و کانون توجهم رو کنترل کنم و بدون وقفه تا پایان این کامنت بنویسم و لذت ببرم از جهت دهی که به افکارم دادم
اما درمورد کامنتت
بسیار بسیار لذت بردم از کامنت فوق العادت و چقدر برام این ارتباطت با خدا و این وحی هایی که دریافت میکنی جذاب بود و خب خواسته ایی در من شکل گرفت که منم همچین چیزی رو میخوام و میدونم منم به اندازه تموم افرادی که دارن اینو تجربه میکنن لایق یک همچین چیزی هستم.
چقدر لذت میبرم وقتی با بچه های سایت صحبت میکنم بگه هاس مثل شما که مسیرشون رو تعریف میکنن اتفاقاتشون رو تعریف میکنن تا درس هاش رو هم خودشون بکشن بیرون و هم به اشتراک بگذارن و هم ردپایی باشه از خودشون تا هرموقع بعدا هدایت شدن به کامنتشون بازم رشد کنن و درس بگیرن
من دیشب اومدم ساعت دوازده شب بخوابم و صبح زود میخواستم بیدار بشم اما مغزم برای خواب اماده نبود انگار تا یک شد و اصلا خوابم نبرد.. همینطوری که توی تخت بودم به قول شما با خودم میگفتم که حتما به یک دلیلی بیدارم حسم میگفت پاشم و برم یکم رو خودم و فایل ها کار کنم اما نمیدونستم چیکار کنم خلاصه گذشت و کذشت افکار همینطوری میومد که به طور واضحی به طرز غیر قابل منتظره ایی من هدایت شدم به فایل فقط روی خدا حساب باز کن من چندوقت پیشا روی اون فایل کامنت گذاشته بودم و از دوست عزیزی دیدگاه دریافت کرده بودم و حسم گفت برم کامنت خودم رو با دیدگاه دوست عزیزمون بخونم و فقط اشک میریختم یک احساس سبکی و حال خوب تموم وجود من رو فرا گرفته بود توحید باز داشت برام مرور میشد،، بعدش باز هدایت شدم به فایل توحید عملی شش و چقدر دوباره اگاهی های جدیدی سر اون به روی من باز شد
حتما پیشنهاد میکنم فایل فقط روی خدا حساب باز کن رو حتی اگه قبلا دیدی دوباره برو الان ببینش و این رو نشونه ایی بدون از طرف خداوند مهربان و بعدش برو کامنتم رو روی اون فایل بخون،،،تا دقیق مثل دیشب که من درک کردم درک کنی که اون نوشته هارو اصلا یکی دیگه نوشته معلومه یک انرژی قدرتمندی دستان من رو به کنترل گرفته بوده وتایپ میکرده مثل همین الان که حالم خوبه و داره مینویسه و منو سرشار از هدایت کرده
درمورد نشونه گفتم
وقتی کامنتت رو خوندم که گفتی نشونه روزم فلان فایل بوده حسم گفت که اقا منم برم روی نشونه روزم بزنم این خودش نشونه ایی هست برام تا اینکار رو بکنم و برام میدونی چی اومد؟
کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم آخ که چقدر این هدایت قشنگه..
این کتاب رو من چندین بار خواستم کامل بخونم اما باز وسطاش انگاری رها کرده بودم اما خیلییی لذت میبرم از این کتاب و این اگاهی ها
یادمه توی کامنتت گفته بودی که مسیر هدایتت به این سایت با همین کتاب بوده اگه اشتباه نکنم!
خلاصه از دیشب تا الان که دست هدایت رو باز گذاشتم در حالت احساسی شعف و شور اشتیاق قرار دارم وحسابی احساسم و امیدم برای زندگی کردن بیشتر شده
یاد گرفتم فقط روی خدا حساب باز کنم. و نیازی به بقیه ندارم توی زندگیم و باید فقط لذت ببرم
وقتی واقعا هدایت رو دستش رو باز میزاریم سرعت اتفاقات بینهایت بیشتر میشه و رشد ما بسیار زیاد تر میشه،، اگر فرکانس قلبمون رو تنطیم کنیم و صدای خداوند رو بشنویم انگار بهبود گرا تر میشیم حتی(یعنی از این جنبه هم میتونیم به بهبود گرایی نگاه کنیم) چون هرلحظه اون سخن میگه با ما و به قول استاد اون الهاماتی که شما دریافت میکنین فاضله فرکانسی زیادی با شما نداره و کمک میکنه که شما یک پله برید بالاتر و این همون اصل بهبود گرایی هست
مثلا من اگر از هدایت بخوام من تقریبا چندشبی هست هرشب یک تایمی میرم پیاده روی،، دیشب که رفتم بیرون ساعت 9 شب میخواستم راجع به یک موضوعی تفکر کنم(تفکر خیلی برام دلچسب ولذت بخش هست و بیشتر هم درمورد قانون فکر میکنم) اما دیشب به طور واضح حسم گفت سریع تر برگردم خونه و قلبم گفت تفکر رو خونه انجام بدم و وقتی برگشتم دیدم شرایط برام جوری فراهم شده که هیچکس خونه نباشه اون وقت شب و من قشنگ تفکر کنم از طرفی هوا یکمی هم سرد بود باعث میشد تمرکز نداشته باشم بیرون و وقتی اومدم خونه با صدای بلند تفکر میکردم و لذت میبردم میرفتم جلوی آینه بلندبلند با خودم صحبت میکردم
و چه آگاهی خدا بهم داد دیشب الله اکبر یعنی این اگاهی انچنان باعث رشد من و پیشرفت من شد و کلی قفل های ذهنیم رو از بین برد کلی سوال هام رو بهم جواب داد و این شد که اقا هدایت شدم و عمل کردم و نتیجه اش شد این…
حالا که هدایت شدم دوباره به کتاب چگونه فکر خدا رو بخونیم طبق اصل بهبود گرایی هرروز ده ص ازش میخونم و هدایت خدا رو جدی میگیرم.
الانم خداروشکر خیلی بهبود گرا تر و عمل گرا تر شدم. خیلی سعی میکنم به انچیزی که میدونم برعکس قبل عمل کنم و مطمئن هستم ایندفعه این کتاب رو به لطف خدای مهربان ان شاءالله میخونم و صد در صد کلی درس میگیرم
درمورد یک موضوع دیگه ایی هم همین الان حسم گفت صحبت کنم(چون درمورد این موضوعات به خودم تعهد دادم هرروز صحبت کنم حالا که دارم. کامنت مینویمس بازم طبق اصل بهبودگرایی بزار از همین فرصت استفاده کنم) چیزی که میخوام درموردش بگم اینه که اقا من چند وقت پیش یک کامنتی از دوست عزیزی خوندم خیلی تاثیر داشت برای من که ایشون میگفد اقا این الگو خیلی توی همه ما قرار داره که قبل از دیدن یک فایل قبل از انجام یک تمرین یا خوندن یک کامنت ما یک آدم بودیم الان که اینکارارو کردیم هنوز همون آدمیم و هیچ تغییری نکردیم و این الگو الگویی هست که خیلی تکرار شده برای من که بارها شده مثلا یک فایلی رو دیدم اما هنوز اقدامات قبل رو انجام میدادم هنوز عادت های قبل رو انجام میدادم اگر قبل از یک فایل همون ادم بودم و بعد از اون فایل همون ادم بودم پس اسمش نمیشه فایل دیدن دیگه هوم؟
حالا میخوام بگم اگر ما بهداین الگو پایان بدیم چقدر زندگیمون سرشار از تغییر مثبت و تحول میشه که اقا من با هر فایل از فایل های برای مثال استاد عباسمنش باید تغییر بنیادین در شخصیتم بدم و کل عملکرد و عادت هام رو جدید بسازم،، میدونی وقتی ادم اینطوری به فایل ها و کارهایی که انجام میده نگاه کنه زندگیش سرشار از رشد عظیم و وسیع میشه و ادم امروزش هیچچچ ربطی به ادم دیروزش نداره
حالا پوینت و هدف من از این صحبت چی بود این بود که اقا من قراره کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم رو شروع کنم باید زندگیم قبل و بعد از این کتاب به صورت بنیادین تغییر کنه و همین یک کتاب باید تغییراتی در من ایجاد کنه که کلی نتیجه توی زندگی من به ارمغان بیاره
چرا واقعا ما اینطوری به فایل ها و اصول نگاه نمیکنیم
برای مثال همین بهبود گرایی
اگر من بتونم فقط همین اصل رو توی زندگیم بسازم و تغییر بدم عادت های کمال گرایانه ام رو چنان تغییری توی زندگیم ایجاد میشه که نمیتونم تصور کنم
اما ما خیلی وقت ها فکر میکنیم نه اینطوریام نیست باید خیلی سخت و دشوار باشه و…
که یک نکته جالبی که الان حین نوشتن جمله بالا فهمیدم این بود که همین خودش هم از دیدگاه کمال گرایانه میاد…
یعنی من وقتی میتونم نتیجه بگیرم و وقتی میتونم تغییر کنم که پرفکت باشم و به تموم فایل ها گوش بدم…
ما اگر هر اصلی که یاذ میگیریم رو بتونین توی زندگیمون عملی کنیم میدونی چه تحولی میتونیم توی زندگیمون بدیم به خودم میگم: سینا میدونی اگر بتونی درک کنی همین موضوع رو که چگونه فکر خدا رو بخونی چقدر زندگیت در تموم ابعاد تغییر میکنی
سینا میدونی اگر بتونی برای مثال شیوه استفاده از اهرم رنج و لذت رو درک کنی چه تحولی توی زندگیت رخ میده
چند وقت پیش ها داشتم برای بار چندم(فکر میکنم بالا بیست بار) فایل حاضری برای اهدافت چه چیزی رو قربانی کنی میدیدم و به خودم میگفتم میدونی اگر همین موضوع رو درک کنم و عملیش کنم چه تحولی توی زندگیم ایجاد میشه بعد باز به خودم یاد آوری میکردم که من بعد از این فایل نباید به همون عادت های قبلی و کارهای قبلیم ادامه بدم و باید طبق همین فایل بهای اهدافم رو بدم
واقعا به نظرم این شیوه درست کار کردن روی فایل هاست
این همون عملگرایی هست که استاد تاکید میکنه
واقعا یک فایل چیه ما باید با هر جمله زندگیمون تغییر کنه باید با هر جمله ایی که میشویم و توی ذهنمون زنگ میزنه در زندگیمون تغییر مثبت ایجاد کنیم روش پلن بریزیم و عملیش کنیم.
خدایا خودت کمکم کن به این چیزهایی که میگم عمل کنم
خود من باید یکی صد بار اینارو بهم بگه و یاداوری کنه اما خودم بازم طبق اصل بهبود گرایی از هر فرصتی که استفاده کنم این اصل رو به خودم یاد آوری میکنم مثل همین الان که توی این کامنت این کار رو کردم
خدایی حال میکنی چقدر قشنگ دارم اصل بهبود گرایی در عمل رو اجرایی میکنم ؟ و تغییر ایجاد کردم (خنده)
چقدر خوب شده عمل گراییم خداروشکر
چقدر خوبه که سرعت تایپم با گوشی اینقدر رفته بالا که بعضی وقتا انگشتام رو نمیتونم ببینم و حس میکنم نا خوداگاه دارند مینویسن یعنی فکر میاد سخذیع تبدیل به جمله میشه مینویسم
خدایا شکرت که اینهمه دوستان خوب دارم
خدایا شکرت که انگیزه و شور و شوقی وصف ناپذیر بهم دادی تا از لحظه ایی برای رشد خودم دریغ نکنم
(این سپاسکزاری و این کنترل کانون توجه رو هم اخر کامنت انجام دادم تا طبق قانون چیزایی که نوشتم رو گسترش بدم و. واقعا الان حالم عالی شد از این سپاسگزاری)
بسیار ازت سپاسگزارم دوست عزیزم که برام نوشتی و از تجربیاتت بهم گفتی و منو وادار به نوشتن کردی
الان که دارم کامنت رو تموم میکنم کامپیوتر رو روشن کردم تا کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم رو شروع کنم و ده صفحه ازش بخونم(اینم یک نمونه دیگه از عادت بهبود گرایی در من خدایا شکرت)
خیلییی دوستت دارممم
امیدوارم به نشونه ها توجه کنی
و هدایت بشوی بازم اگه خواستی برام بنویس با عشق کامنت هات رو میخونم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگرت باشه فاطمه عزیزم
سلام سینای عزیز خیلی ممنونم.
خیلی سپاسگزار خداوندم نمیدونم چی بگم از هدایتهاش ..
حتی یک ساعتم با سعات قبلی کاملا متفاوته
کامتتتون داشتم میخوندم باور کن اصلا انگار روحم اینجا نیست..
امروز یه بهبود گرایی روی خودم انجام دادم..چند تا کار پیش افتاده انجام دادم از شدت ذوق نمیدونستم چکار کنم.
به لطف الله دستانم فقط خودش حرکت میکرد..اصلا نمیدونستم چکار کنم..
تواناییم داره هی بیشتر میشه..
ممنونم از نوشته زیباییت..
هر چی میش میرم مخصوصا قسمت نشانها..
دقیقا تیریه در هدف..چنان زخمش عمیق میکنه تا از دل و جانم از دردش برانگیخته میشم..
واقعا خودش بزرگترین گوشه از این سایت بهشتیه.
سینا جان نمیدونم یه احساس شور انگیزی دارم کامنت شما اومد دقیقا جایی قرار گرفت تا درکم بازم قوی تر بشه..
چون همه چیز بهبود گراییه.. هر چقدر روی بهبود گرایی کار کنیم بخدا کمه..
سینا جان..میدونی هر چی پیش میرم یک کلام دارم بخداوند نزدیکتر میشم..
هدف ما برای آمدن در این جهان…فقط برای اینه..تمام وجودمون تسلیم خداوند باشه و از نشانهاش پیروی کنیم و گوش بفرمایش باشیم..تا سعادتمندی در دنیا و آخرت به ما عطا کند..
تمام این آشغالها..از باورهای محدود کننده..از نگرانیها..از ضعفها..از تمام کثیفیهای ذهنی..همه از ذهن ما هست…
وقتی ذهن خاموش شود..
قلب به میدان می آید و ما براه راست هدایت می شویم..
همین کنترل ذهن همین تقوا..در هر ثانیه من میگم…نیاز داره ادامه بدییم..تا ذهنمون از اون آشغالها کم رنگ بشه…تا کم کم به حالت طبیعی و اصل خودش که پروردگار برگرده..
تمام این موضاعاتی که تمام جامعه درگیرشن بهمین برمیگرده..که خودمونم باید خیلی روش کار کنیم.
چون خودمون داریم آگاهانه از این قانون استفاده میکنیم…باید سرعت عملگراییمونو قوی تر کنیم..
حقیقتا من قبلا بسیار غرغرو بودم و زود زود رنج..همیشه مورد ظلم قرار میگرفتم..
تضاد بزرگی برام پیش اومد..
سعی کردم خودمو کنترل کنم..
همون کنترل باعث شد..بازم این اتفاق یه کوچولو اتفاق بیفته..
بدون هیچ توجهی تونستم …رها کنم و کمتر خودمو تو اون موفقعیت مظلوم نمایی قرار بدم..
فقط گفتم خدایا پناه میبرم بخودت از شر شیطان رانده شده..
فقط درک کردم بقول یکی از دوستان..کر کور لال بشم و از خداوند هدایت بخام تا آسان شوم به اسانیها
انشالله که این صحبتهام فقط حرف زدن نباشه بتونم عمل کنم..
که بازم اینم نیاز به تمرین داره…
وقتی قاعده رو یاد بگیری خیلی عملگراییت قوی میشه..که بازم به بهبود گرایی میشه ربط داده بشه..
بهبود گرایی..یعنی نقطعه ضعفتو وقتی دونستی..که همون رنج گذشتت بوده..باعث میشه ادامه بدی اینقدر حرفه ایی بشی..که پاشنه اشیلم که همین حرف دیگران برام مهمه.و زود تحت تاثیر قرار میگرفتم.رو هر بار عملی…ازش استفاده کنم.
فقط همون کر کور لال..
خیلی نقطعه خوبیه.میتوته یکم با ارامشتر تو اون موقع برخورد داشته باشی..
چون همیشه ظلم جایی قرار میگیره که ظالمه
خوشبختی خوشحالی لذتدجایی قرار میگیره که طبق فرکانس منه..
.
پس قاعده احساس خوب اتفاق خوب
هر چیزی از این قاعده دور شد یعنی نابودی..
یه نوشته ایی روی دیواری خوندم.اگه اشتباه نکنم سوره طه..
گفته بود به بندگانم بگو به من روی اورند هر کس از من سرپیچی کند زندگی سخت خواهد شد..
سینا جان همه ما.مخصوصا ما دهه شصتیها.تو این دهه خیلی باورهای ضعیف بهمون قبولوندن.که هنوز پاشنه اعضای خانواده هامونه..
باید خیلی رو این موضوعات کار کنیم..که احساس بد یعنی نابودی..
باید محوش کنیم اینقدر تکرار که از بیین بره..
که بلزم با همون بهبود گرایی ادامه ادامه حرکت تو این مسیر که واقعا حواس بسیار جمع میخاد..که فقط پناه اوردن بخداونده ..
یاد خداونده آزامشه که میتونه ما رو حفظ کنه.
سینا جان بازم لطف پروردگار بود امروز روز خاصی برام بود..اینقدر شور شعف دارم نمیدونم چجور دارم مینویسم.
فقط میدونم
همه چیز خداونده!تمام
بنام خدای مهربان
سلام دوست عزیز، آقا سینای عزیز
چقدر قلم نوشته های شما روان و دلنشین هست. خیلی پیش نمیاد که از این جور کامنت های دلنشین که یه حال صمیمی گونه و حقیقی و دانشین رو بخونم. واقعا لذت بردم از نوشته تون و خیلی بهتر یاد گرفتم. یک دلیلش میتونه ابن باشه که از مثال های بسیار کاربردی و عالی استفاده کردین و من چقدر از همین مثالهاتون یاد گرفتم. من امروز فهمیدم که دچار کمالگرایی مفرط و شدید هستم و اینقدر بی خبرم! من یاد گرفتم از شما که به بهبود های کوچکم مثل اینکه دو دیقه پشت چراغ قرمز، مطالعه کنم، زبان یاد بگیرم یا روی یک ترمزم کار کنم و ان را باز کنم و بررسی کنم و روش کار کنم تا اصلاح بشه، که این خیلی باارزشه، این دو دیقه خیلی باارزشه. من تا قبل از الان، همش میگفتم که باید یک وقت فراغت و زمان آزاد و گوشه دنج و بی صدا داشته باشم تا بتوانم به خوبی و با تمرکز روی تمرینها و مسایلم کار کنم یا مطالعه موثری داشته باشم، و از قضا هیچ وقت هیچ وقت، وقت آزاد و گوشه دنج پیدا نمیکنم که بشینم روی خودم کار کنم، همیشه یا در حال غذاذپختن هستم یا ظرف شستن یا خرید یا به گرفتاری های خانوادم که از من کمک میخواهند یا مسائل روزمره زندگیم که منو از تمرین و مطالعه و کار روی باورهام و شخصیتم، دور انداختن، سرگرم و مشغول هستم و هیچ وقت، وقت پیدا نمیکنم روی خودم کار کنم، بعدش برمیگردم به خودم میگم، خییییلی بی عرضه ای، با اینکه به بهترین آگاهی های دنیا دسترسی پیدا کردی،. که خیلیا روحشون هم خبر نداره، ولی خیلی بی عرضه و بی لیاقت هستی که نمیتونی رو خودت کار کنی و خودت رو اصلاح کنی، تو به هیچ دردی نمیخوری، تو هیچ وقت تغییر نمیکنی، چون نمیتونی… اونقدر به سر خودم میزنم انقدر خود خوری میکنم که از پا درمیام.
ولی انشالله دیگه از فردا، بابت 2 دیقه مطالعه و تفکرم سر ظرف شستن، یا کارهای دیگم شکرگذار خواهم بود و این رو موفقیت و قدم بزرگی تلقی خواهم کرد
سلاممم مریم عزیزمممم
چقدررر این نقطه ابی زمان قشنگی به دستم رسید یعنی زمانی رسید که حالم خوب بود و باعث شد راستشو بخوای بپرم بالا پایین بگم ایول نقطه آبی نقطه آبی
میدونی اینطوری از قدرت کانون توجه استفاده میکنم خب ما بارها و بارها شنیدیم به هرچیزی توجه کنی و نوع توجهت جوری باشه که احساس در تو به وجود بیاد اون رو گسترش میدی خب این خیلیم عالی اما وقتی بحث به عمل میرسه چون مثال های کافی برای ذهنمون نزدیم نمیدونیم چطثری استفاده کنیم
یکی از شیوه های درک کردن من از فایل های استاد به طوری که منجر بشه به عمل همین راه هست که اقا یک جمله ایی میشنوم بیام مثال بزنم چطوری؟
مثلا میشنوم که کانون توجه ما باعث گسترش اون چیز در زندگیمون میشه
خب من اگر به اینکه چقدر قشنگ کامنت مینویسم و وقتی کسی اینو بهم میگه خیلی توجه کنم و تاییدش کنم که ارههه من کامنت هام خیلی قشنگه(این تحسین خودم رو دقیقا وقتی که داشتم کامنت شمارو میخوندم انجام دادم) اصلا سیستم عصبی مغزم جوری تنظیم میشه که اطلاعات قشنگ تری دفعه بعدی بیاره بنویسه و اینطوری گسترش پیدا میکنه این قشنگی
وقتی به نقطه آبی که برام میاد خیلی حالم خوب بشه و بسیار خوشحال بشم ازش خب اینو گسترش میدم.
وقتی بیام به اینکه چه صدای قشنگی دارم توجه کنم خب صدام قشنگ تر میشه حالا مریم جان یک چیز بگم صدامم خیلییی قشنگه ها گیتار میزنم و میخونم صدامو که ضبط میکنم خودم شاید 15 بار 20 بار گوشش میدم
میبینی اومدم پاسخت رو بدم اصلا فکر نمیکردم برسیم به خوش صدایی من خخخ
اینم هدایت خداست
اتفاقااا امروز توی کدنویسیم نوشتم خدایا میخوام هدایتت رو بیشتر ببینم و بیشتر درکش کنم حالا که دارم کامنت مینویسم بیا باهم درمورد هدایت صحبت کنیم
ببین بیا از همینجا شروع کنیم چی میشه که شما مریم جان هدایت بشی به کامنت من از این همه صفحه بیای توی این صفحه و به کامنت من که درواقع پاسخ به پاسخ یک کامنت بود که باز شما به کامنت من پاسخ دادی:)))
بعد چی شده بود که من باز هدایت شدم به این صفحه که یک روزی کامنتی بزارم که قرار باشه شما بخونی و بهبودگرایی رو برای خودت مرور کنی
و باز کامنت شما وقتی به من برسه که من هم نیاز داشته باشم بهبود گرایی رو مرور کنم.
میدونی خدا اینطوری درخواست های مارو برامون اجابت میکنه
من اتفاقا درخواست کرم یکی دو روز پیش از خدا که میخوام یک نقطه آبی داشته باشم بهش گفتم یکی یا یک عده ایی رو هدایت کن به کامنت هایی که توی سایت دارم
دقیق یادم نمیاد که ایا دقیقا روزی که شما این کامنت رو نوشتی بوده یا نه اما صد در صد بخاطر همون درخواست من بوده یک جورایی خدا درخواست جفتمون رو اجابت کرده
درواقع خوشحالی من از نقطه ابی قبل از اینکه بازش کنم این بود که اقااا تو دارییی صد در صددد خلق میکنی هاا خدا میتونه برات کاری کنه یکی رو بکشونه سمت کامنت هات در این حد وصلی به انرژی ایی که همه چیز هست رفتم اینارو جلوی ایینه بلند بلند به خودم گفتم بعد اومدم سروقت کامنت شما اول که میخواستم ننویسم و موکولش کردم به بعد اما یک حس قوی گفت که بیام بنویسم و حتما قراره بنویسم و باز قراره چیزای خیلی جالبی گفته بشه و انرژیمم ازونجا که خیلی خوب بود گفتم چه زمانی از این بهتر؟ و البته اینم خودش بهبود گرایی هست
درمورد بهبود گرایی اتفاقا اتفاقا امروز توی کدنویسیم نوشتم: دوست دارم بهبود گرایی بینظیری داشته باشم که شب خودم حیرت زده بشم از این حجم از بهبودگرایی که دارم و بعد تجسم کردم از تک تم لحظاتم دارک استفاده میکنم برای رشد و کلی کار هارو جلو انداختم بعد دقیقا امشب کامنت شما به دست من میرسه که اتقاقا درمورد بهبود گرایی هست
یعنی ما اگر اینهارو نشونه ندونیم و بهش توجه نکنیم پس به چی توجه کنیم؟
میدونی اتفاقا خیلی جالبه من توی یک موردی کمال گرایی داشتم که امروز دقیق تر فهمیدم اش که دارمش و چقدرر خوب تونستم بهبودش بدم اونم
بحث جذابه تحسین و تشویق کردن خودمون بود.
ما باید برای هر پیشرفت کوچیکی تر رشدی که انجام میدیم بریم جلوی ایینه یا یا خودمون صحبت کنیم و خودمون رو بمبارون کنیم از اینکه دمت گرم تونستی یک پیشرفت انجام بدی،، ایول امروز فلان کار هارو کردی و به خودمون بی نهایت انرژی بدیم
اتفاقا الان که اینو نوشتم یک ایده ایی اومد توی ذهنم
من این دو سه روز اخیر درمورد فایل ده درس از انیشتن زیاد فکر کردم و سعی کردم به صورت عملی ازش استفاده کنم درس چهارم انیشتن تخیل درواقع میگفت که تخیل از دانش و علم بهتره شما یا دانش از A به B میرسی اما با تخیل از A به همه چی میرسی
کلا منم که یکم فکر کردم دیدم چه کارهای خفنی میشه با تخیل انجام داد
من حتی سه چهار بار با خود انیشتن رفتم پیاده روی و باهاش صحبت کردم تو تخیل ام و باهاش این ده تا درس رو مرور کردم
الان که درمورد تحسین کردن خودمون گفتم، این ایده اومد که ما یک کاری رو که انجام دادیم یک بهبود یک پیشرفت هر چیزی چشامونو ببندیم و تصور کنیم کلی ادم دارن برای ما دست میزنن و مثلا میگن،، افرین مریم،، مریم تو فوق العاده ایی که تونستی همچین کاری بکنی،، تو به رشد خودت اهمیت میدی این نشون میده تو خیلی لایقی و… حتما امتحانش کن خیلی کیف میده و خیلی هم مفید هست
میدونی فارغ از اینکه تمرین چیه. ما باید بدونیم هدف اون تمرین چیه خب یعنی هدف این تمرین تحسین کردن خودمون اینه که احساس خوبی ایجاد کنیم یعنی احساس تحسین و تشویق رو درخودمون ایجاد کنیم تا ظرفمون رو بزرگ تر کنیم برای بهبود های بیشتر حالا که مهم احساسه پس خدا به میزان کلمات ما یا چیزایی که مینویسیم کاری نداره بلکه به احساس ما کار داره
دو روزه دارم اینو بارها به خودم تکرار میکنم که خدا به تعداد کلماتی که توی تمرین مینویسی کار نداره به احساس و فرکانس تو داره نگاه میکنه و سیگنالش رو دریافت میکنه و الانم طبق اصل بهبود گرایی دارم اینو توی کامنت شما باز برا خودم توضیح میدم و شاید هم چیزی بوده که شما نیاز داشتی بشنوی
چون خیلی وقت ها خود من مثلا میام ده صفحه تمرین مینویسم بعد میبینم قبل اون ده صفحه یک احساس داشتم الان که ده صفحه رو نوشتم هنوزم همون احساس رو دارم خب این تغییری در جهان ایجاد میکنه؟
نه
اما تو نصف صفحه بنویس اما تغییر احساسی داشته این یعنی داری تمرین رو درست انجام میدی
میدونی مهم نیست چقدر ما روی چندتا باور کار کردیم مهم اینه که هر یک ساعت که روی باور هامون کار میکنیم احساساتی که تجربه میکنیم کلی متفاوت باشه با یک ساعت قبل چون احساس و باور دوتا چیز جدا نیستن….
این روزا خیلی دارم به عمل کردن به قانون فکر میکنم به اینکه بیشتر از اینکه فایل گوش بدم از این به بعد باید تمرین انجام بدم میدونی من از مرحله شنیدن گذر کردم،، به مرحله درک رسیدم اما عمل نمیکردم چند وقت اما الان به خودم میگم زمانبندیت رو جوری انجام بده که بیشتر تمرین هارو انجام بدی چون اینه که نتیجه برات میاره
اتفاقا اینم از توی درس 9 ام از انیشتن یاد گرفتم که میگفت: دانش حقیق از تجربه میاد بعد حرفای استاد رو که درمورد این درس شنیدم متوجه شدم من باید خودم قانون رو تجربه کنم تا دانش اصلی به قانون رو پیدا کنم من خودم باید خلق کنم و بازخورد بگیرم تا مسلط بشم به استفاده از قانون یک جورایی من میخواستم با شنیدن خیلی حرفه ایی بشم و بعد مثلا تمرکزی شروع کنم به عمل کردن که اینم خودش از کمال گرایی میاد اما اصل بهبود گرایی میگه از همین الان شروع کن همین الان که داری این کامنت رو مینویسی فرصتی هست که مثلا توی کامنتت دزس های انیشتن رو هم مرور کنی و خلاصه زندگی بهبود گرایانه زندگی خوب و سرشار از فرصت هاست
نمیدونم کامنتم و دارم پراکنده مینویسم یا نه اما دارم مینویسم اصلا خدا داره برام مینویسه پس منم جلوشو نمیگیرم و میزارم بنویسه.
درمورد گفتگو های ذهنیت گفتی مریم جان که به خودت میگفتی چقدر بی لیاقتی که قانون رو میدونی اما نمیتونی روی خودت کار کنییی
عزیزمممم شما خیلی هم با لیاقتی همینکه توی این سایت هستی همین که به این دنیا اصلا اومدی نشون میده لیاقت داری و حواست باشه اینا گفتگو های ذهنیت هستن ها! و البته با این یاد اوری که به شما میکنم دارم به خودم میکنم
جهت دهی به گفتگو های ذهنی خودش عمل به قانون هست یعنی اگر میاد میگه تو بی لیاقتی تو باید اینقدر ماهرانه از قانون و چیزایی که یاد گرفتی استفاده کنی و بهش بگی خیلی ام با لیاقتم به این دلیل به این دلیل به این دلیل(حالا دلایلی که حست رو خوب کنه)
میگم اینقدر راه و روش هست که ما حتی حین توی مثال شما اشپزی حس خودمون رو هم خوب کنیم که خیلی ها میشینن یک جای خلوت نمیتونن حس خودشون رو خوب کنن اینجا برمیگردیم به مهارت استفاده از قانون و درک درست قانون و اجرای اصل
مثلا خیلی وقت ها خیلی از تمرین ها به ما داده شده که حس ما خوب بشه بعد ما بخاطر اینکه کامل انجامش نمیدیم حسمون بد میشه:)) خیلی الگوی عجیبیه ها!!
فکر کن حست رو اومدی خوب کنی حالا همون تمرین همون فایب یا هرچی که اومده حست رو خوب کنه تو بخاطر اینکه میگی مثلا من خوب تمرین رو انجام ندادم حست رو بد میکنی
میدونی هر تمرینی رو اگر هدفش رو درک کنیک منطقش رو درک کنیم باعث میشه که بهتر انجامش بدیم.
من این روزا بیشتر توی حال و هوای خودم دارم تمرکز ام رو صد در صد میزارم روی عمل یعنی همون مرحله سوم احساس تغییر مدار رو قشنگ میکنم و بینهایت خوشحال هستم اصلا وقتی میری توی مدار عمل اگاهی هارو جوری دریافت میکنی که منجر به عمل بشه همین امروز که من تمرکزی اومدم کدنویسی صبح رو انجام دادم چقدرر اتفاقات فوق العاده ایی افتاد و چه هدایت هایی شدم
به به! خخیلی قشنگه این قانون خداوند مارو همیشه توی این مسیر نگه داره.
اون چهار مرحله که استاد بارها گفتند اینطوریه
شنیدن–> درک کردن–>عمل کردن–>تکرار عمل و نتیجه
و اینطوری هم نیست که طی کردن اینها تکامل زمانی بخواد نه! تکامل میخواد اما تکامل میزان آمادگی درواقع تکامل یک چیز زمانی نیست و سرعتش دست خودمون هست میشه این زمان رو خیلی سریع تر طی کرد با تمرکز لیزری..
اگر فکر کنیم تکامل یک چیز زمانی هست بیشتر طول میکشه تا پیش ببریم
الان که دارم این حرفا رو میزنم و این چیزایی که درک کردم رو میگم به خودم یاداوری میکنم میگم سینا تو خیلی عالی قانون رو میتونی درک کنی (هنوزم کلیی جا داری) حالا که تصمیم گرفتی عمل کنی منتظر نتایج فوق العاده باش!
واقعا رسیدن از مرز درک کردن به عمل کردن به سادگی یک سوال ِ: الان در این لحظه با توجه به چیزایی که یاد گرفتم گه عملی رو نشون بدم چه رفتاری رو نشون بدم چه کنترل ذهنی داشته باشم
واقعا به همین سادگی
خب صحبتم رو کوتاه کنم که تایم تمرین شبم هم رسیده و برم عشق کنم با خودم و خدای خودم
مریم عزیزم بینهایت ازت سپاسگزارم بابت کامنت قشنگی که برام نوشتی چقدددررررر خوشحالم کردی و برات بهترین هارو ارزو میکنم
تو خیلی لیاقتمند هستی که در زندگیت هرچیزی که دوسداری از جایی که فکرشو هم نمیکنی داشته باشی
هرموقع این کامنت رو خوندی حسابییی حست رو خوب کن و برو جلوی ایینه برای خودت بوس بفرست
ازت متشکرم
(ااین کامنت رو دیشب نوشتم براتون اما اومدم ارسال کنم سایت ارور داد اما خدا هدایتم کرد تونستم پیام رو کپی کنم برای خودم ذخیره کنم تا متن ها نپره:)))
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون
بنام خدای مهربان
سلام به شما دوست بسیار ارزشمندم، آقا سینای عزیز
ممنونم بابت پاسخ فوق العاده تون.
بسیار عالی بود و همونطور که خودتون هم گفتین، دقیقا همون چیزی بود که من احتیاج داشتم، مطالبی که نوشتین پر از احساس خوب و مثبت و دقیق بود. این دقت کلام شما، در ذهن من به خوبی نفوذ میکنه و توضیحات و مطالبی که مینویسین برای من به طور باور نکردنی تاثیر گذار هست، چقدر خوب، من از شما میتونم یاد بگیرم. خیلی خوشحالم که خدا انسانهای بسیار خوبی رو مثل شما آفریده، من اول از خدا سپاسگذاری میکنم و دوم اینکه، از خدا میخوام شما همینطور در مسیر پیشرفت و بهبود باشین، آرزومه که منم یه روز مثل شما بشم.
بله، واقعا راست میگین همونطور که گفتین مثال زدن برای هر جمله ای، علاوه بر اینکه درک آدم رو بالا میبره، یه راهنمایی میشه برای نزدیک شدن به عمل گرایی و نمونه زیاد داری که ” عمل کنی” و همونجور رفتار کنی.
میدونم که منم در این مسیر الهی و بهبودگرایی، قدم های کوچکی برداشتم، اما اگه ارزش بدم بهش و براش بالا پایین بپرم و ذوق کنم و خودم رو جلوی آینه تشویق کنم بابت اون بهبودهای خیلی کوچک و احساس بزرگی رو ایجاد کنم مطمعنم تاثیر بزرگی رو من میزاره، ولی نمیدونم چرا همش راه رو فراموش میکنم و ناامیدی و کمالگرایی زود سراغم میاد انگار، زود فراموش میکنم همه چیو انگار… دو روز عمل میکنم بعدش رها میکنم و بهش ارزش و بها نمیدم. ولی نمونه هایی مثل شما رو میبینم از این رو به اون رو میشم. میگم خب شما میتونین به این آگاهی ها اینجوری عمل کنین و نتیجه بگیرین، پس منم که همشاگردی شما هستم منم از شما یاد بگیرم، همونجور عمل کنم. یادم باشه که فراموشکاری ناشکری و ناامیدی و کمالگرایی بزرگترین پاشنه های آشیل من هستن. پس همش از یه سوراخ گزیده شدن دیگه واقعا شرم آوره، دیگه وقتی من دشمنام رو شناختم، وقتی اومدن بهم ضربه های تکراری بزنن، ذهنم رو کنترل کنم، زود تسلیم نشم و جا نزنم.
مثلا من یه کاری رو درست انجام نمیدم، میاد بهم همون جمله تکراری رو میگه، میگه” خیلی بی عرضه ای” من اینجا باید بگم، نه نه نه، وایسا، وایسا، من که نشنیدم چی گفتی ولی من خیلی خوب انجامش دادم و به خودم افتخار میکنم. تازه تو فکرشم که دفعه بعد، از این هم بهتر انجامش بدم.
من احساس میکنم که یک سالی هست که متعهد تر و خوش قول تر شدم، جدی تر دارم رو خودم کار میکنم، یه چیزی بگم من تصمیم گرفتم که آدم پر ذوقی بشم و برای هر چیز خوبی، مثل بچه سه ساله ذوق کنم، میدونم خیلی تو این قضیه کم گذاشتم، ولی پاسخ شما رو که میخونم که اینقدر پر ذوق و پر از امید و پر از عشق الهیه، منم ذوق کردم که مثل شما خوش ذوق باشم،
البته که قانون خدا داره کار میکنه، البته که من پاسخ درخواستی که همین یک ساعت پیش سر نماز از خدا خواستم رو گرفتم، اون امید و شور و شوق رو از پاسخ شما گرفتم.
میدونین آخه متاسفانه نمیدونم چرا اینقدر خونسرد و بی تفاوت رفتار میکنم اکثر اوقات، چون همون نقطه آبی، خخ که بعدا فهمیدم منظورتون چیه، خخخ، رو من چند روزه که داشتم بالای صفحه ان، که همین پاسخ تاثیرگذار شما بود، که من بی اعتنا بودم و اصلا بازش هم نکرده بودم، الان امروز فهمیدم که من نسبت به 90 درصد مسال زندگیم همینطوری هستم و بی تفاوتم و براشون ذوق نمیکنم و برام عجیب و فوق العاده و هیجان انگیز نیستن، ولی یه نقطه آبی برای شما اونقدر هیجان انگیزه که براش بپر بپر میکنین!!!!! من از این ذوق شما، هیجان زده شدم و منم بپر بپر کردم، البته وقت اولش اسم شما، سینا سبزواری رو دیدم خیلی خیلی خوشحال شدم، چون با اینکه اولین بار بود پیام شما رو خونده بودم و پاسخ نوشته بودم، ولی اونقدر برام جالب بود نوشته شما، که اسمتون رو فراموش نکرده بودم، خیلی خیلی خوشحال شدم که برای من پاسخ نوشتین.
باور کنین من اون 2 دیقه ها رو یادم مونده بود و انجامش هم میدادم، هر کاری که انجام میدادم کنارش، اون تمرین رو هم میکردم، مثلا بیرون میرفتم خرید، تو تاکسی، همش با خودم در مورد فایل استاد صحبت میکردم، نکاتش رو میگفتم، کارهایی که میتونم انجام بدم، خوبه، چند تا بهبودی هم انجام دادم ولی راضی نمیشم، باز که امروز سر سجاده داشتم واقعا خالصانه و صمیمی از خدا خواهش میکردم که بهم کمک کنه، دلمو شاد کنه روحیه ام رو بالا نگه داره، منم برسه یه روزی که به خواسته هام برسم، و از زندگیم راضی باشم، واقعا از ته دلم با خدا صحبت کردم، بعدش که اومدم سایت، همین نقطه ابی رو که دیدم بدون معطلی و بدون هیچ مانعی، مستقیم اومدم و پیام شما رو دیدم و کلی خوشحال شدم،
من هم دقیقا تصمیم گرفتم که عمل کنم، چون من هم خیلی گوش کردم، و یه نکته بسیار کلیدی که گفتین اینه که از انجام تمرین و انجام عمل، حتما باید احساسم بیشتر از قبل بشه. اینو باید حواسم باشه.
خدایا شکررت.. خییلی خوشحال شدم که الان پاسخ شما رو خوندم. خیلی حالم خوب شد.
انشالله همیشه در این مسیر زیبای الهی، سربلند و موفق باشید
سلام مریم عزیزم
از خدا میخوام هدایتم کنی تا پاسخی ارزشمند برای شما دوست عزیزم بنویسم که با پاسخت حسابی منو خوشحال کردی
وقتی نقطه آبیت رو داشتم میخوندم حس فوق العاده ایی داشتم و فرصتی بینظیری دیدم برای کنترل کانون توجه
یعنی یک فرصت بینظیر که حسابی خودم رو تحسین کنم،، شمارو تحسین کنم و بگم خدایاا شکرت یک فرصت دیگه برای یاداوری و استفاده از قانون
و گفتم با پاسخ دادن به دیدگاهتون بازم یک فرصتی رو فراهم کنم تا ردپایی از خودم بزارم و قانون رو مرور کنم و لذت ببرم از این جهت دهی کانون توجه ((میبینییی چقدررر بهبود گرااا هستم))
اومدم به همون کامنتتون که امروز به دستم رسید پاسخ بدم دیدم گزینه پاسخ نداره کامنتتون پس گفتم بیام و دوباره همون کامنت بالاتون رو پاسخ بدم،،
چقدر خوبه که دقیقا همون. چیزی بود که بهش نیاز داشتین جالبه فکر میکنم یکم دیرتر کامنت من رو خوندین و این یعنی دقیقا وقتی که نیاز داشتین هدایت شدین به کامنت من و این فوق العادست، خداروشکر
وقتی تحسین های شمارو میخوندم که از من کردین حسابیی منم بهشون قدرت میدادم،، گسترشش میدادم شاید اگه سینای قبلی بودم بخاطر کمالگرایی و احساس عدم لیاقت هیچ احساس خاصی نسبت به این تعریف ها بهم دست نمیداد اما الان یکی شما میگفتی صد تا خودم میگفتم…
افزایش مهارت توی اجرای قانون و بهبود گرایی ارتباط مستقیمی باهم دارن
چون کمال گرایی بیشتر به دنبال اینه که عالی انجام بده اما بهبود گرایی تعداد دفعاتش براش مهمه و از هر فرصتی استفاده میکنه برای رشد…
و وقتی ما خیلی زیاد تکرار میکنیم در موارد مختلف قانون رو بخاطر بازخورد ها و تجربیاتمون حسابی توش حرفه ایی میشیم و البته کلی جا داریم برای رشد پیشرفت …
من سه روز میگذره که خدا هدایتم کرد به فایل الگو های تکرار شونده قسمت 7 ام درمورد الگو تکرار اشتباه اونجا صحبت میکنه استاد
قبلا درک نمیکردم الگو. های تکرار شونده رو که گه فایده ایی داره و اصلا چطوری میتونیم روش کار کنیم و خیلی فکر نمیکردم ته ذهنم تاثیری داشته باشه اما همین یک فایل و انجام تمرینش در من چنان تحولی به وجود اورد که واقعاااا بینظیره توی سه روز از اونجا رسیدم به اینجا و وایی که چه پاشنه آشیل هایی از من حل کرد
حالا چرا دارم اینو به شما میگم
چون شما توی کامنتتون به این موضوع اشاره کردین که “راه رو زود فراموش میکنم،، دو روز عمل میکنم بعدش رها میکنم و.. ”
و دقیقا این خیلی وقت ها پاشنه آشیل خود منم بود خیلی وقت ها مخصوصا توی این موضوع ادامه ندادن
و به طرز فوق العاده ایی اون فایل نمیدونم چی شد بهش هدایت شدم اما تماما این پاشنه های آشیل منو برطرف کرد
من اول که فایل رو شروع کردم یک دونه الگو تکرار شونده در خودم به زور پیدا میکردم اما الان که تقریبا سه روز گذشته از اون روز حدود 16 تا الگو پیدا کردم و شاید حدود 6 تا کامنت پشت سرهم تا به الان روی اون فایل گذاشتم و قطعا بازم میزارم
من قبلا از اشتباهاتم فرار میکردم اما الان میرم توی دلشون و حلشون میکنم و باورت نمیشه چه تغییر شخصیتی در این سه روز (فقط سه روز) در من رخ داده
یکی از اون اشتباهاتی که برای خودم نوشتم کمال گرایی بود
مریم عزیزم خیلییی خوشحال شدم از اینکه برام دیدگاه نوشتی و واقعا خیلیییییی برام ارزشمند بود حرفات و کامنتت
فکر میکنم کامنت هایی که توی اون فایل نوشتم خیلی کمکت کنه که توی این مسیر بمونی،، ادامه بدی،،، حواست به کمالگرایی هم باشه
پیشنهاد میکنم بری توی پروفایلم و کامنت هام رو توی اون بخش بخونی احتمالا خیلی کمکت کنه.
اگر هم حست گفت برام دیدگاه بزاری روی کامنت هایی که روی اون فایل نوشتم حتما این کار رو بکن با عشق دیدگاه هات رو میخونم!
ببین تغییر شخصیتم خیلیی دارم احساس میکنم
یک چند وقت بود بخاطر همین که هعی ول میکردم و هعی ادامه میدادم ضعیف شده بودم اما الان باورم نمیشههه
این حجم از بهبود گرایی که دارم
این حجم از عمل گرایی که دارم و فوق العادست
حتما دوست دارم اگه حست گفت بری اون کامنت هارو بخونی و پیشنهاد میکنم اون فایل رو گوش بدی و خودت هم براش کامنت بزاری فایل الگو های تکرار شونده قسمت 7
عاشقتمممم مریمم جان که اینقدر قشنگ برام نوشتی
خداوند یار و نگهدارت دوست خوبم:)