آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-07 20:50:572024-12-10 22:32:30آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان عزیز
من الان که این فایل زیبا را دیدم یاد گذشته خودم افتادم که منم زمانی خیلی تلاش میکردم که به همه گداهای شهرمون کمک کنم و اینو وظیفه الهی خودم میدونستم که باید هوای این بنده خداها را نگه دارم
یادم میاد ی روزی از طرف بانک برا من لباس کت شلواری داده بودن با ی جفت کفش من دم در خونه که رسیدم دیدم ی گدا داره زنگ در خونه را میزنه
من بلافاصله به خودم گفتم ببین اینو خداوند فرستاده درست موقعی که این لباس و کفش را به من دادن
و من سریع این لباس و کفش را بهش دادم
وتازه خوشحال هم بودم که امروز توانستم ی کار بزرگ انجام بدهم
ویا هر کسی که وضعیت مالی خوبی نداشت من سریع تو بانک براش سفره گردانی میکردم و پول جمع میکردم
و به قول استاد این میرفت اون یکی میومد و تمومی نداشت این افراد
ومن اون موقع اصلا از قوانین هیچی نمیدونستم وفقط به فکر راضی کردن مردم بودم این درحالی بود که خودم وضع مالی ام افتضاح بود و همیشه جیبم خالی بود
حتی کار به جایی رسید که تو اداره همه منو مسخره میکردن و میخندیدن به کارهای من
ولی الان میفهمم که این کار من یک اشتباه بوده و من هیچ وقت نمیتونم زندگی کسی را عوض کنم
بلکه دارم زندگی خودم را خراب میکنم و من امروز آماده بودم که این حرف های استاد را شنیدم
و خدا را شاکرم که الان 3 ساله که من عضو این سایت هستم و افتخار میکنم که در کنار استاد قوانین را درک میکنم و هرروز بهتر و بهتر
میشوم خدایا سپاسگذارم
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام خواهر عزیزم
سلام محبوبه جانم …
وهی به محض اینکه کامنتت رو خوندم یادم افتاد به اون داستانی که همیشه و هر سال بزرگ داشته رو میگیرند…
دو تا داستان در واقع …
تیتر وار میگم که یادم باشه تعریفش کنم
لباس عروس حضرت زهرا توی روز عروسی
گردنبند مرواریدی به گدا
3 روز روزه گرفتن برای خوب شدن حال امام حسن و حسین …
اولین چیز همون آخریه خست …
که دوست دارم توضیح بدم برای خودم ….
اول بزار اینو بگم …
من که توی یک خانواده ی مذهبی بزرگ شدم همیشه از بچگی از امام علی و حضرت زهرا و پیامبر برامون میگفتن و یه جورایی اونا رو برامون الگو حساب کردن
…
اما چیزی که بود توی حرف هاشون از سادگی رو فقر برامون تعریف گردن
بهترین بودن و خیر خواهی رو در کمک کردن توی ذهنمون گنجاندن…
راسش الان که استاد رو میبینم میگم ببین …
پیامبر هم همینطور بودن …
ساده زیست بودن نه به معنای اینکه هیچی ندارند به معنای اینکه هرچیزی که می خواهند رو میخرند و تجمل گرایی رو ندارند …
پیامبر هم گساکر بودن …باغ و خونه داشتم …مثل اسناد و دیگران رو به راه راست هدایت میکردن بدون توقع ….و خدا هم آدمای درست رو به سمتش میآورد حتی از چین …
ساده اند و اصلاخودشون رو نمیگیرند و مغرور نیست حالا به خاطر وضع مالی بهتر با اینکه پیامبر اند و در اون زمان به روش خودشون هر روز صبح و ظهر و شب توجهشون رو و فرکانسش رو با خدا تنظیم میکردن….
….
خب …
ولی اینا چیزایی که الان یکم درک کردم ….
باتوجه به داستان ها این ها اصلا برای من قابل فهم نبود و حتی برعکس در فقز بودن و کمک به دیگران و حتی از خود گذشتگی رو به ما یاد دادند …
یه جورایی ته ذهن مم اینکه من دوست دارم مثل حضرت زهرا باشم پس باید از خود گذشتگی داسته باشم …باید تا میتونم به دیگران کمک کنم …
3تا از داستان هایی که توی ذهنم خیلی تکرار میشد رو می خوام برای خودم شرج بدم و ببینم آیا واقعا حقیقته یا نه …
داستان اول
یه روز امام حسین و امام حسن مریض میشن و امام علی و حضرت زهرا تصمیم گیرند برای خوب شدنشون روزه بگیرند …توی اون داستان میگفت وضع مای اکثر مسلمونا خوب نبود و اینا و حضرت زهرا برای این 3 روز مثلا یه جورایی قرض گرفتن آرد گرفت …که حالا مثلا بعدا در ازاش پشم گوسفند بده ….
یکی نیست بگه آخه بابا جان اگه می خواست پشم گوسفند بده یعنی گوسفندی بوده دیگه …خب چرا اونو قربانی نکردن برای غذا خوردن ….چرا می خواستن نون خالی با آب بخورند ….
عجب ….
عجیبه …
حالا …خلاصه حال این دوتا بچه خوب میشه حضرت زهرا و کلفتشون و امام علی روزه میگیرند
..
یکی نیست بگه بابا جان زندگی اونا که فقط همین 3 روز نبوده که پس روزای دیگه چطوری شکمشون رو سیر میکردن….
تازهها
امام علی …که اینقدر باغ و ملک داشته یهنی توی خونشون میوه نداشتن که حداقل میوه بخورند …
بابا جان ….
اصلا باغ های امام علی رو بزنید توی اینترنت خودشون میگن اینقدر محصول میداده که شکم همه مسلمانان رو سیر میکرده ….
جالبه توی همون مقاله میگفت با اینکه امام علی اینقدر مثلا ثروتمند بودند ولی میگفتن نه خدا گفته ما باید مثل فقرا زندگی کنیم تا حال اونا رو درک کنیم و باید در پایین ترین سطح فقر باشیم تا جایی که فقر منو از پا دربیاره…
وا این دیگه چه مزخرفاتیه
اول اینکه کسی که این همه باغ و محصول داره و امتش رو هم با همون ها روزی میرسونه دیگه برای چی باید گرسنگی به خودش بده …دوما یه جوری صحبت میکنند انگار که مثلا امام علی نمیخواد کسی مثلا حصرت بخوره ….حصرت اینکه امامش وضع خوبی داره و اون نه یا امامش چیز میخوره ولی اون فقیر نه …و یه جورایی آه اون بگیره …
وای …
چه مسخره …
امامی که کاتب و حافظ قرآن بوده باید از تاثیر دیگران توی زندگیش بترسه ؟ یا باید حرف مردم براش مهم باشه ؟
عجب….
خب ادامه ی داستان …
خلاصه این 3 روز روزه میگیرند و هر شبی که می خواستن افطار کنند یه مسکینی یا از زندان آزاد شده آی میاد دم خونشون و اونا با آب افطار میکنند و فردا دوباره روزه میگیرند…
عالی شد …
یعنی اینا به جز یه تیکه نون چیزی نداشتن …
امام علی هم از اون فقیرا که نمیتونه پول بسازه یا باغ هاش همه خشک و علف زار …
نه گندمی نه میوه ای نه چیزی ؟
حالا مسکین اومده اونا فقط همینو دارند میدن به اون …
عجب …
یه سوال اینو کی گفته ..؟
این داستان از استناد چه کسی اینقدر واضح به گوشمون رسیده اصلا …
خب حالا ادامه ی داستان …
اونا سه روز ابن کارو میکنند و از شدت گرسنگی امام علی دست حسن و حسینو میگره میره پیش پیامبر …
این مدلی که پیامبر ببین بچه هام دارند از گرسنگی میمیرند…
وای ما
غذامون دادیم به فقیر …
بعد پیامبر با ترس و لرز میاد خونه حضورت زهرا و اونو میبینه که صورتش از گرسنگی زرد شده ولی داره عبادت میکنه و بعد رو به آسمون میکنه و میگه وای امت من دارند از گرسنگی میماند خدایا …
و خدا هم میگه به اون توجه نکن به چیزی که بهتون دادم توجه کن …
و تازه جالبه آیه ی 7 سوره ی انسان رو استناد میکنه ….
عجب …
خب حالا بیا باهم تحلیل کنیم …
اول اینکه این داستان هز اولم پایه و اساس نداره …بزار از اینجا بگم …
آقا مگه این اتفاق توی خانواده ی پیامبر نیوفتاده … خب جالبه که نه پیامبر نه امام علی و نه امام حسن و حسین هیچ روایتی ندارند که این اتفاق افتاده …
دوما …
توی اون زمان …
پیامبر و بچه هاش کنار مسجد زندگی میکردند…پس این خیلی مسخره که بگیم امام علی دست بچه هاشو میگیره میبره پیش پیامبر …
تون روزا که آپارتمان و اینا نبوده …
همه در کنار هم خودشون خونه میساختن …
تازه…اینجوری انگار امتم علی می خواد به پیامبر بفهمونه که ببرن من چقدر خوبم …
وای …
به چیز دیگه …
اینا که روزه گرفتن
یه تیکه نون داشتن …امام علی و حضرت زهرا عمه قسشون رو دادن جالبه که غذای 3 نفرو میدن به یه نفر …
بعد تازه امام حسن و امام حسین که جزو این ماجرا و روزه نبودن اونا چرا ضعف کردن الله و اعلم …
حالا جالبه که راوی تعریف میکنه که صورت حضرت زهرا زرد شده یود از شدت گرسنگی ولی حضرت داشته عبادت میکرده …
خب راوی که پیامبر و امام علی کا نبوده …
حسن و حسینم که پیش باباشون بودن …
کی صورت زرد حضرت و دیده و کی ابن داستان رو اینطوری با این جزئیات دیده که داری تعریف میکنه
خدا میدونه …
حالا جالبیش اینکه میاد استناد میکنه به این آیه….
وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا ﴿8﴾
و به [پاس] دوستى [خدا] بینوا و یتیم و اسیر را خوراک مى دادند (8) إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا ﴿9﴾ما براى خشنودى خداست که به شما مى خورانیم و پاداش و سپاسى از شما نمى خواهیم (9)
…
این آیات به جوریه که حس میکنم انگار از روی این آیه ها داستان رو نوشتن …چون توی این آیه به ترتیب مسکین و یتیم و اسیر اومده پس روز اول مسکین روز دوم یتیم روز سوم اسیر ….
جالبه …
حالا من نمیدونم این راوی از کجا میدونسته کدومشون مسکین بوده کدوم یتیم کدوم اسیر …
خب جالبه که فقط هم همین دوتا رو آورده…
و میگه شان نزول چمیدونم ابن داستان بوده …
ولی توی آیه های قبل دارهددرلاره ی انسان صحبت میکنه که ما اونو از نطفه آفریدیم..
بعد میاد میگه ما روزی رسانیم و ما 6دایت میکنیم این انسان رو چه کافر باشید چه شاکر …
بعد میاد درباره ی عاقبت شاعران و کافران میگه …
جالبه تا اینجا حتی اشاره به مومنن هم نکرده یا اینکه بگه مسلمان …
بعد میاد میگه که اونایی که به عهد خودشون وفا کردم و به خاطر دوستی ما بدون هیچ چشمداشتی کمک کردند و میگن ما هیچ چیزی نمیخوایم و این یه محبته …
میدونی چی توی ذهنم میاد …
اینکه آقا مثل یه هدیه ای که من الان میبرم برای دوستم چون دوسش دارماااا
هیچ انتظاری هم ندارم فقط از محبتم ابن کارو میکنم ..
اینم میگه اونایی که وعده های خودشون عمل کردند ….
حالا باز این چند تا آیه که دنبال هم بودن خیلی کلمه ی جدید برای من داشت که بطور مزخرفی مثل کلمان یخاف و اینا ترجمه شده که حتما باید برم ریشه اش رو دربیارم ….
و یاد بگیرم …
جالب بود …
….چه مزخرفاتی .به خورد ما دادند …..
حس میکنم بکی نشسته بوده پای قرآن و میگفته خب حالا چه داستان مزخرفی آر این سه آیه برای بقیه درباره ی پیامبر و خاندانش تعریف کنم ؟
خخخخخخخ
عالی بود …
گرچه هنوز یکم مقاومت دارم چون آیه ها و سوره هارو کامل نخوندم و نفهمیدم ولی تا همینجاشم به نظر خیلی خوب بلدوزر رو برداشتم افتادم به جونش ….
عاشقتونم …
دیگه این داستان معروفه که اینقدر باگ داشت خدامیدونه اون دو تا داستان چقدر مسخره است….
شبیه همون که استاد میگن که امام علی گفتن نمک هم خورشت حساب میشده و امام علی گفتن یا نمیدونم نمک خالی یا چمیدونم نون خالی ک گفتن اینا همش دروغه …
واقعا همینه …
همش ساختگیه …
همش دروغه
….
عاشقتونم
ممنونم به خاطر کامنت های زیبایت …
منتظر نتایج زیبایت هستم …
و راستی بچه ها اگر کسب درباره ی سوره ی انسان تحقیقی انجام داد که به نظرش یکسری نکات مهم میاد اطفا حتما بگه …ممنون میشم …
عاشقتونم …
در پناه لله یکتا باشید
سلام دوست عزیز وقتتون بخیر
اتفاقا من هم همین اعتقاد رو داشتم تا زمانی که فایل های استاد رو گوش کردم ونظرم عوض شد
روزی در یک دورهمی من این مسأله رو گفتم ومخالفتهای زیادی شد و میگفتند اگه این موضوع غلطه چرا حضرت علی سه روز روزه گرفتن با اینکه چیزی نداشتندغذای خودشو وبچه ها شو به گدا می داد پس باید حتما کمک کنیم من تو دوگانگی قرار گرفتم و
دنبال این جواب بودم که اتفاقی کامنت شمارو خوندم از شما استدعا دارم که اگر براتون مقدور جواب منو بدید تا به شکم برطرف بشه
با سپاس فراوان
سلام استاد چقدر فایل فوق العاده ای بود
واقعا ممنونم از شما
خیلی دوس دارم که میاید فایل میزارید
و قلب مارو آروم میکنید که الگوی توحیدی مثل شما هست
من تا قبل از دیدن شما نمیدونستم که الگوی توحیدی ینی چی
خداوند ینی چی
و فکر میکردم شانسی یکی سلامتی داره
شانسی یکی روابط خوب داره
شانسی هست همه چی
با اینکه بخدا باور داشتم ولی چون باور نداشتم که خداوند میتواند هر آنچیزی که میخوام رو بده
اگر هم چیزی میخواستم با گریه میخواستم چون بار نداشتم که میده
چون ندیده بودم که مثلا کسی رابطه خوب از خدابخواد و بهش بده
ولی از وقتی شمارو دیدم
از وقتی قوانین رو فهمیدم قلبم آروم شد
ولی بازهم وقتی زمان زیادی به افرادی که نتایج خوب ندارن نزدیک میشم حالم بد میشه و از فضای این افکار و این باور ها خارج میشم گفتگوی های ذهنم قاطی میشه
و حال بد
و احساس عجز و ناتوانی
استاد عزیزم از وقتی که اومدم روی این مورد کار کردم
ینی کمک کردن به دیگران رو کات کردم و فقط برای خودم زندگی کردم
نصیحت نکردم نه توی ذهنم نه به زبان
و کمک رو فقط برای خودم کردم اگر به من کمک میکرد انجام دادم اگر نه که نکردم
اوایا خیلی حالم بد میشد احساس بی مصرف بودن احساس دور افتادن از بقیه
احساس فراموش شدن و نادیده گرفته شدن میکردم
و جهان هم این بازتاب رو از طرف افراد نزدیکم بهم میداد
وبی من ادامه دادم و روی طرز فکر خودم پایبند موندم
و منطق میاوردم برای این باورم که
هانیه تو اگه بهشون کمک کنی داری خیانت میکنی بهشون تو داری یکاری میکنی که اون محتاج بمونه
یا مثلا میگفتم اگر به کسی کمک کنی و به خودت ضربه بزنی به اون که معلوم نیست کمک کنی یا نه
ولی خودت نابود میشی آیا اون از تو ارزشمند تره؟
اگر تو خودتو خسته کنی که باعث میشه فرکانس هات به هم بریزه اگر مشکلی برات پیش بیاد آیا اون میتونه مشکل تورو حل کنه؟
تو عوض این کارهاسعی کن همیشه توی مسیر درست باشی و اگر مشکلی هم برات پیش اومد خداوند بهت کمک میکنه همیشه کرده و همیشه میکنه
فکر میکنی توی روزهای بدت اون میاد بهت کمک کنه؟اگر هم کمک کنه واقعا ارزشش رو داره؟
واقعا کمک ارزشمندی هست؟
چیو داری با چی معالمه میکنی؟
واقعا فکر میکنی اگر بهش کمک کمی اون تغییر میکنه؟یا تاثیر مثبت میزاری توی زندگیش؟
جهان با فرکانس کار میکنه نه با کمک های تو اون اگه توی اون مدار نباشه اصلا تو خودتو پاره کن هیچ چیز تغییر نمیکنه
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام هانیه ی عزیزم
..
عاشقتم دختر ..
ممنونم از کامنت زیبایت …
مخصوصا اون سوالات پایانی که واقعا فکر میکنم بار ها و بار ها باید از خودن بپرسم ….
و اون جمله ی پایانی که گفتی ؛
جهان با فرکانس کار میکنه نه با کمک های تو اون اگه توی اون مدار نباشه اصلا تو خودتو پاره کن هیچ چیز تغییر نمیکنه
وای وای
من اینو با گوشت و پوست استخونم تجربه کردم …که یه فردی رو دوسش داشتم….می خواستم بیارم توی این مسیر ولی به معنای واقعی خودمو کشتم …
و توی اون چندماه از خودم تقریبا غافل شدم….
عاشقتم دختر …
ممنونم به خاطر کامنت زیبایت …
منتظر نتایج بینظیرت هستم
در پناه الله یکتا باشید
بنام خدا
سلام استاد عزیزم عاشقتم خوشحالم که دوباره زحمت کشیدین وفایل جدید گذاشتین سلام گرم به مریم عزیزم که همیشه پیشنهادات عالی میده ازدور میبوسمت
سلام دوستان عزیزم که دراین مسیر زیبا باهم هستیم
خدایا شکرت ،همین الان تمرین ستاره قطبی رو نوشتم ومتوجه شدم تو این چند روز اخیر رابطه م بادخترم اصلأ جالب نیست ومن رفتارام واکنشی وخیلی غیر منطقی
نوشتم خدایا میدونم رفتارم با دخترم درست نیست هدایتم کن بهم بگو چیکارکنم
اومدم توسایت دیدم استاد فایل جدید گذاشته باهمین موضوع
بله دقیقا مساله من همینه میخوام زندگی دخترمو تغییر بدم چون اون هیچی نمیدونه ومدام داره اشتباه میکنه پس من باید مراقبش باشم
خب مسولیت پذیری خوبه ولی دلیلی نداره بخوام بااین رفتارهای اشتباه تغییرش بدم
من باید ازخودم سوالات مثبت واگاهانه بپرسم وتوجه وتمرکزمو بردارم از اینکه توجه روی نکات منفی دخترم باشه
این پاشنه اشیل منه واین تضاد داره بهم میگه تو نمیتونی کسی رو تغییر بدی حتی بچه خودت
من باید بگم تسلیمم وهیچ علاقه ای به نصیحت ندارم رابطه ما همیشه عالی بود ولی الان متوجه شدم دارم ناخوداگاه مثل مادرم رفتار میکنم همون قدر دیکتاتور
از خدا ممنونم که انقدر سریع جواب درخواستمو داد وهدایتم کرد
مهم نیست چقدر وقت وانرژی میزاریم ولی نمیتونم تغییرش بدم باید بپذیرم که باداد وفریاد نمیتونم کسی رو مجبور به کاری کنم
اجازه بدم دخترم تجربه کنه ،اشتباه کنه من باترسهام نمیخام دخترم توی مشکلات بره ،
خدایا چقدر خوشحالم که انقدر خوب هدایتم کردی
امشب نوشتم که خدایا تو بهتر وبیشتر میتونی دخترمو هدایت کنی تو به همه چیز آگاهی ،پس به تو سپردم مثل مادر موسی وانرژی خودمو صرف بهبودی وسلامتی روحم میکنم تاالگوی درستی باشم انقدر اگاه باشم که اگر دخترم اماده بود وازمن خواست کنارش باشم
استاد عاشقتم خدایا شکرت
مریم عزیزکامنت شما رو خوندم من هم دقیقا همین کار شما رو داشتم انجام میدادم انگار که من به عنوان مادر باید جلوی یک سری از کارهایی که در آینده ممکن هست برای دخترم پیش بیاد رو بگیرم درصورتی که هیچ تاثیری روی اون نداره که هیچ باعث شده رابطه اون با من بدتر بشه خیلی برام سخته ولی تمام تلاشم رو میکنم توجه خودم رو بگذارم روی نکات مثبتش ویا چیزهای دیگه وبه خودم میگم بالاخره اون هم یه روزی در مسیر درست قرار میگیره وخداوند هدایتش میکنه انشالا که بتونم ادامه بدم خوشحالم که شما هم در جهت درست قرار گرفتید انشالا که بتونیم از این آگاهی هایی که استاد در اختیارمون قرار میده بتونیم در زندگی استفاده کنیم
سلام دوست عزیز
خیلی ممنون که تجربه خودتو برام نوشتی ،این یعنی مادران آگاه دارن روز به روز بیشتر میشن اینکه این فقط شما نیستی که به تضاد توی رابطه با دخترت خوردی
اینکه این تضاد حتما تجربه بهتری برای من خواهدداشت وهردو رشد میکنیم به شرطی که ازابزارها استفاده کنیم
ابزار تمرکز روی نکات مثبت ونوشتن اون ویاداوری اون صفات ،اینکه ما صاحب ومالک بچه هامون نیستیم وقراره اونا کنار ما کلی درس یاد بگیرن وخودشون تجربه کنن
من وقتی خیلی دقت کردم دیدم ترس من از قضاوت که باعث خشم ومحدود کردن بچم میشه وباید روی خودم کار کنم
جالبه امروز که اصلأ تلاش نکردم بهش بگم چیکار کنه خودش اومد سمتم وکلی توضیح داد که دلیل رفتارش چی بوده
امیدوارم که بتونیم ازتجربه های هم استفاده کنیم
اعراض کردن ازتوجه زیاد به رفتارهای دخترم هم بهم کمک کرد سرم توکار خودم باشه
انرژی زیاد نزارم که منجر به توقع وحال بدی بشه ،
نکته بعدی کارکرد قدم هفتم که استاد از تجربه خودش میگه راجب همین تجربه وسخت گیری هاش
دوست عزیزم امیدوارم شاهد کامنتهای عالی شما دررابطه با چگونگی حل تضاد با دخترت شدی هستم
خوشحال شدم از کامنتت که برام فرستادی
موفق وشاد وپیروز باشی
سلام دوست عزیز
هزاران بار خداروشکر که بقول شما مادران آگاه روز بروز دارن زیادتر میشن
من سه تا فرزند دارم،کوچکشون الآن3سالو نیمشه وبزرگشون15سال
به جرات میتونم بگم رها کردنشون واینکه بذاریم خودشون تجربه کنن،انتخاب کنن وهمش امرونهی شون نکنیم زمین تا آسمون تفاوت ایجاد میکنه در رشد وشخصیتشون،وقتی رهاشون میکنیم درواقع داریم با خدا تقسیم کار میکنیم و خداهم که کارشو فوق العاده داره انجام میده ومیشه گفت اون قسمت سخته ی کارو خدا داره انجام میده ونتیجه رو که میبینی حس وحالت خوب میشه.
من تو بزرگ کردن دوتا بچه ی اولم تجربه مشابه شما داشتم در عین حال مطمئن بودم رفتارم اشتباهه چون اصلاً حال خودم وحتی حال بچه ها خوب نبود،پربودم از خشم وعصبانیت،همیشه از خدامیخواستم کمکم کنه و رفته رفته هدایت شدم به این بهشت برین.
تو کامنتتون اشاره کردین که”ترس من از قضاوت که باعث خشم ومحدود کردن بچم میشه وباید روی خودم کار کنم”ولی دلیل رفتارای من همسرم بود،ایشون من مادرو مسئول تمام وکمال رفتار بچه میدونه چیزی که تو جامعه بسیار مرسومه.من برای اولین بار اینجا واز زبان استاد شنیدم که ما مسئول خوشبختی یا بدبختی هیچکس حتی فرزندمون نیستیم
وقتی اینو شنیدم مثل کسی که یه بار خیلی سنگین از روی دوشش برداشته باشن پله پله با دلی قرص ومطمئن دارم رو خودم کار میکنم،نمیگم همیشه عالیم بهرحال تمرین وممارست میخواد
از خداخواستم کمکم کنه مادری مهربان باشم ومتعهدانه روی خودم کار کنم وبچه هاوهمسرم روسپردم به خودش.هرروزی که این قانون رو رعایت کردم تغییر رفتار بچه هام رو بوضوح دیدم بدون استثنا.
خداروشکر میکنم به خاطر این آگاهی ها وبخاطر حضور سبز استادعزیز وخانم شایسته مهربان ومجموعه تحقیقاتی عباسمنش
به نام خداوندبخشنده و مهربانم
اول سلام میکنم خدمت استاد عزیزم و مریم جان..
وسلام خدمت شما دوست عزیزم و دوستان عزیزم درسایت.
دوست خوبم باید بگم من هم همین مشکل رو چند وقته با دخترم دارم.. کلی نصیحتش میکردم حتی بهش میگفتم بیا توی سایت استاد ثبت نام کن.. فردا میدیدم همون رفتا رو داره.. تااینکه یه ماه پیش دست به خودکشی زد. و فقط خدا بود به طور معجزه برشگردوند به من..
بعداز اون ماجرا به خدا گفتم که خدایا من ناتوانم هیچی نمیدونم تو مراقبش باش و هدایتش کن.. الان الحمدالله حالش بهتره.. حتی به سرکار میره و خودشوسرگرم کرده.. ما حتی نمیتونم بچه های خودمون رو راهنمایی یا تعقیر بدیم.
و باید توجهمون رو از نکات منفیشون برداریم و بزاریم روی رفتارهای خوبی که دارن..
واقعا از استاد ممنونم که زحمت میکشن و برای ما این فایل رو اماده میکنن.. خداروشکر میکنم که عضو این سایت هستم.. و اگاهانه تلاش میکنم خودمو تعقیر بدم نه دیگران رو.
ممنونم از شما دوست خوبم مریم جان کامنت شما باعث شد منی که مدتها کامنتی نزارم مجدد شروع به نوشتن کامنت کنم.
درپناه حق باشید
سلام فرزانه عزیزم
من بعد نوشتن این کامنت ورها کردن دخترم ازذهنم امروز شرایطی پیش اومد که اومد باهم ساعتها حرف زدیم
فقط چون ازته دلم ازخدا خواستم ورها کردم وسعی کردم اول اعراض کنم از تمرکز روی رفتارهاش وبعد نشستم نوشتم نکات مثبت شو واقعاً خیلی نکات مثبت داشت
ویادم افتاد استاد هم جایی میگفت پاشنه آشیل من تغییر پسرمه وسخت گیرم
این رفتار دخترم به من نشون داد اون مستقل وآزاده
و اصلا دوست نداره تحت فشار باشه و من هم نشستم فکر کردم وازخدا خواستم بهم بگه چه رفتاری منطقی داشته باشم؟؟
خداروشکر برای این اگاهی ها
من مطمئنم که شما مادر دلسوز واگاه هستی امیدوارم که باحل این تضاد به اگاهی های بیشتر برسیم تا تجربه کسب کنیم برای دوستی که اونم این مساله روداره کمک باشیم
ازاینکه همراه وهمسفر خوبی مثل شما توی این مسیر دارم
خوشحالم که دیدگاه تو نوشتی
امیدوارم بهترین تجربه ها رو برامون توکامنتا بنویسی
بنویسی که چقدر رابطه ت با دخترت عالی شده
موفق باشی دوست عزیزم
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام مریم عزیزم
..
سلام خواهر خوبم …
امیدوارم حالت عالی باشه …
میتونم ازت که دست از تغییر دخترت برداشتی …
یه کامنت طولانی از تجربه ام نوشتم اما همش پرید و متوجه شدم که شاید نباید مینوشتم….
اما دوست داشتم اینو بگم که من الان 20 سالمه …و دوست دارم از نگاه دختر به قضیه نگاه کنم …
درسته خیلی بی تجربه ام …اما خدایی دارم و در جهانی زندگی میکنم که بزرگ ترین معلم دنیاست …
درسته خیلی اشتباه میکنم ولی از درس هایی که از اون اشتباهات میگیرم جوری قوی تر و قدرتمند تر میشم که تا عمر دارم میتونم بهدخوبی زندگی کنم …
مطمئنا شما دوست ندارید یک دختر ضعیف داشته باشید …اما با نصیحت و کنترول کردن و محدود کردن بیش از اندازه دخترتون اونو ضعیف تر میکنید و اجازه نمیدید رشد کنه و حتی اگه می خوره زمین بلند بشه و قوی تر حرکت کنه ….
با اینکه تجربیاتشون رو باهاش در میون بزارید و خیلی صاف و صادقانه و منطقی باهاش صحبت کنید و باعث بشین به فکر فرو بره و تا تصمیم بهتری بگیره مشکلی ندارماااا اما اینکه تمام این چیز ها رو درون خودتون تحلیل کنید و یه خط و نشون براش بکشید و اونو وادار کنید تصمیمی که از نظر شما منطقیه رو انجام بده مشکل دارم….
ممنونم ازتون …
و مطمئن باشید حدا بیکار نیست …و از هزاران دست اونو راهنمایی میکنه …
مگه شما وقتی بچتون توی شکمشون بود راهنماییش میکردین که الان باید قلبت تشکلی بشه یا الان باید به این شکل دستت تکاملشو طی کنه یا الان باید اینطوری بتابی؟
معلومه که نه …خدا با دقت تمام حواسش بود …
همون خدا الانم حواسش هست و راهنماییش میکنه
…..
به هر حال …ممنونم که متوجه شدین و دست از تغییر دلسوزانه ی دخترتون برداشتید …
عاشقتونم
..
مرسی که هستید …
درپناه لله یکتا باشید
سلام ملیکای عزیزم
خیلی ازت ممنونم برای اینکه تجربه قشنگتو برام نوشتی
واقعا گاهی لازمه توی هررابطه ازدیدگاه طرف مقابل هم به قضیه نگاه کنیم
دقیقا مسأله کوچیکی که باعث ناراحتی من شده بود به خاطر عدم درک دخترم توی اون شرایط بود
خیلی کامنتت خوب بود بارها وبارها خوندم وقتی دخترم باهام راجب مساله مون حرف زد دقیقا همین حرفها روزد
من خودم زیر دست مادر سخت گیر بزرگ شدم واقعا دوست ندارم هرگزدخترم مثل من بشه ولی منم ناخوداگاه رفتارهای محدود کننده دارم که باید روش کار کنم
ازت ممنونم
اونجا که نوشتی درسته اشتباه میکنم ولی تجربه کسب میکنم وقوی میشم واقعا نکته مهمی بود که من سعی میکنم به اشتباهات ازدیدگاه تجربه نگاه کنم
من انقدر محافظه کارانه مراقب بودم که دخترم تجربیات پراشتباه نکنه که بابت هر اشتباه به جایی که اون تجربه کنه من اذیت شدم واین موضوع همیشه تکرار میشه چون من همیشه همون رفتارو داشتم
سعی کردم کنار بکشم به رفتارهاش نگاه کنم حرف نزنم خییلی سخته ولی اینجوری انرزی مو هدر نمیدم
متاسفانه بعضی تجربه ها خیلی سنگینه ومن اصلأ دوست ندارم دخترم تجربه کنه ولی من تسلیمم وبرای هدایت شدنش دعا میکنم
عاشقتم ملیکای عزیزم که اززبان دخترم بامن حرف زدی
دوست دارم دخترم هم اگاه بشه نه ازطریق من یا سایت ازهزاران راه که خدا بهتر میدونه
موفق وشادو سربلند باشی
سلام مریم عزیزم مثل همیشه کامنتت عالی و ارزشمند بود برام
دعای آخر کامنتت دقیقا دعای اول صبح من بود گفتم خدایا من مسئولیت بچه هام رو به تو سپردم چون تو میتونی بهترین حمایتگر و حافظ اونها در هر مکان و شرایطی باشی منم روی خودم کار میکنم تا الگوی مناسبی برای دختر و پسرم باشم هر زمانی هم ازم راهنمایی خواستن در درجه اول سایت عباسمنش رو بهشون معرفی میکنم بعد هر کمکی از طرف خودم مقدور بود براشون انجام میدم
خداوند دخترتو برات حفظ کنه
در پنا نور الله باشید
سلام وخداقوت
هزاران هزاران بارخداروشاکرم که بااین سایت توسط دوست مهربونم مهرى جون شدم
واقعا فایل استادبى نظیربود
مخصوصا براى من که دانشجوى سال اول وماه هاى اول هستم وفکرمىکنم هرچى یادمى گیرم به اعضاى خانواده ودوستان سهیم باشم وگرنه احساس گناه مى کنم
این فایل چشمان منو پرنورکردکه واقعیت هاروبیشترببینم وفقطوفقط روخودم وحال خوب خودم وخودارزشمندى خودم کارکنم
من هم چندین سال باتوجه به حس مادرى ًواحساس مسئولیت ازاین کارها کردم
واقعیت اینه که به نکات مثبت فرزندان مون وعزیزان نگاه کنیم و اونها وتشویق کنیم خودبه خود پیشرفت مىکنن اماباحس وحال خوب
شاد تندرست
سعادتمند باشید
استادعزیز
خانم شایسته عزیز
پایداروسربلند باشید
سلام مریم خانم عزیز
من کامنت دوم شما هم خوندم و خیلی خوشحالم که تغییراتو در دخترتون دیدید. پسر من 6 سالشه و من به وضوح اینو دیدم که وقتی بابت مساله ای در موردش نگرانم اتفاقاتی رخ میده که بیشتر نگرانش بشم نه تنها اینو در مورد پسرم دیدم بلکه فهمیدم که هروقت نگرانم اتفاقاتی رخ میده که نگرانیهام بیشتر میشه. قانون احساس بد، اتفاقات بد.
برای همین چند روزه که جدی تر دارم افکارمو کنترل می کنم. اینو خواستم از تجربیات خودم بگم که نگرانی فقط نگرانی بیشتر با خودش میاره و فایده ای نداره.
من خودم توی اطرافیانم آدمی هست که به شدت بی خیاله یعنی همسرش می گفت بعد از سی و خورده ای سال زندگی باهاش من هنوز صدای دادشو نشنیدم. این آقا سه تا پسر داره و هر سه بسیار خوب. جالبه که حتی ازدواج پسر بزرگش به سادگی انجام شد و یه عروس خیلی خوب داره. تنها دخترشو به راحتی عروس کرد و یه داماد خیلی خوب داره یعنی شرایط جوری پیش رفته که اصلا حرصی برای بچه هاش نخورده. خدا شرایطی فراهم کرد که پسر بزرگش راحت خونه دار شد. شاید شما هم این الگوها رو اطرافتون دیده باشید. من خودم خیلی استرسی بودم الان خیلی بهتر شدم ولی هنوز هست و بعضی وقتا آزاردهنده میشه برای همین جدی تر دارم ذهنمو کنترل می کنم.
امیدوارم روزبروز رابطتون با دخترتون بهتر بشه و از دیدن رشدش لذت ببرید.
سلام منصوره عزیز
خیلی ممنونم ازت بابت این کامنت اگاهی بخش
کاملآ درسته ومن موافقم که هرچقدر بی خیال ترباشی بهتره
حتی دخترایی رودیدم که بدون مادر چقدر موفق تر بودن
من خودم چون حمایت مادرمو نداشتم حالا افراطی به بچه م توجه میکنم اونم نگرانی واینو بارها خودم به همسرم گفتم هروقت نگرانی اتفاقات بد جذب میکنی
ولی متأسفانه تا حواسم پرت میشه یادم میره
چقدر خوشحالم که دراین مسیر بادوستانی مثل شما منصوره عزیز وباعشق آشنا شدم که بهم یاداوری میکنن قوانین یادم نره
هرتضاد کلی اگاهی وتجربه توخودش داره مطمئنم اگه این تضاد نبود من به خیلی از نواقصم پی نمیبردم
واگر اگاهی وعشق استاد دوره ها ودوستان گلم نبود من قطعاً رابطه بدتری داشتم
برای من دخترم مهمترین چیز توزندگیمه وبیشتر مواقع رابطه خوب بود البته ازنظر من وتا وقتی اجازه نمیدادم اشتباه کنه ولی حالا دارم با اون رشد میکنم ولازمه بیشتر روی بهبود رابطه کار کنم
بازم ممنونم ازت که وقت گذاشتی وبرام تجربه گران بها ومفیدتو نوشتی
عاشقتم برات بهترین ها رو ارزو میکنم
سلام خدمت استاد عزیزم،
من حدود یک سال هست که به لطف و هدایت خدا و فقط با استفاده از فایلهای رایگان استاد عباس منش، به چنان احساس آرامش، آسودگی، لذت و آسانی دست پیدا کردم که واقعا به شکل جادویی همه چیز عالی و به دلخواهم پیش میره، اما تو این ماهها با یک الگوی تکرار شوندهای، همیشه یک سر به زنگاههایی داشتم که حالم یهو خراب میشد، انگار که اصلا تمرینایی که میکنم و کنترل ذهنی که میکنم ناگهان بی تاثیر میشه و همه چیز به حالت قدیم بر میگرده،
تا اینکه چند هفته پیش به شکل جادویی این الهام و هدایت رو خیلی خیلی ناگهانی دریافت کردم.
نشستم بررسی کردم تا بتونم این ترمز و الگوی تکرار شونده نادرست رو پیدا کنم و زمانی که پیداش کردم… خدای من… آب روی آتیش…
باورندکردنیه اون لحظهای که بهت الهام میشه راه حل…
مشکل اینجا بود که من انگار ناخوداگاه یه اشتیاق درونی داشتم که شرایطی به وجود بیاد، برای نزدیک ترین اطرافیانم تا من چیزهایی که از قانون درک کردم رو برای دیگران بازگو کنم، یا به نظر خودم هدایتشون کنم، متقاعدشون کنم یا حتی بهشون علایقم رو اثبات کنم … که بعد هررررررر بار توضیح دادن براشون سریع همه چیز، که نشونش حال بده به هم میریخت…
مطمئنم حذف این ترمز خیلی خیلی خیلی بزرگ و ویران کننده مسیرم رو اسون و هموار تر میکنه به لطف خدا… خودم که حس فوق العاده ای از پیدا کردن این ترمز دارم،
و امشبم که این ویدیو استاد اومد و مهر تایید روی این موضوع خورد … خدایا شکرت.
به نام خدای هدایتگر
سلام به استاد عشق
استاد یکتا پرستی
سلام بر بانوی عشق
فرشته پشت صحنه
عشق درونم میتپد
سپاسگزارم با بت این فایل زیبا واین سایت الهی
سپاسگزار خداوندم بابت هدایتم به سمت این جا واین لحظه واین شب زیبا و شما بندگان توحیدی
چقدر این اتفاقات واین موارد شبیه منه
وچه خوب شد کهمن چند وقته از این راه حل ها آگاه شدم وانگار رها شدم از بند های سنگینی که به پای خودم میبستم و هیچ کدوم از عزیزانم با تلاشهای بیرونی من تغییر نمی کردند
وچه جالب که اینا شرک وجودم بوده
ودقیقا شده بودم قرص مسکن که باهام آروم بشن
درسته همینه زمان برد تا منم متوجه بشم که درسته من لذت میبرم از گفتن این مواردی که باهاش عشق می کنم
واین جا بود که متوجه شدم من از گفتن این موضوعات سیر نمی شم ودنبال فردی هستم که هر چیز به درد من خورده ومی خواهم کمک کنم دیگران هم استفاده کنند و به نتیجه خوبی برسن
ومن تا جایی پیش رفتم که به خودم صدمه زدم و دیگه استپ کردم و بیشتر فکر کردم واین همه انرژی که گذاشتم هم حال اونها رو تغییر نداد تا زمانی که من کنار کشیدم تازه متوجه شدم اونا باز کار خودشون رو میکنم وراهی رو میرم که میخوام ووقتی هم به جایی میرسن خودشون رو چنان بزرگ میشمرن که میمونی که چی شد این که تو کارش دست و پا میزد
ومن متوجه شدم خدا هواسش به بنده هاش هس
کسی که بخواد رو هدایتش میکنه ومن چی کاره هستم که خودم رو این طور مسئول بنده خدا بدونم
اونجا بود که صحبت های استاد به گوشم بیشتر میرسید و فهمیدم که استاد داره تو بیشتر فایل های همینو میگه
خدای من من که هر روز فایل گوش میکنم هر روز
هر روز و بیشتر ساعت روز خدای من
این شد که به شناخت بهتر خودم رسیدم واز گفتن به نا اهلش خسته شدم وفقط تصمیم گرفتم جایی لب بگشایم که برام سودی داره
وقتی من سرم تو لاک خودم کردم و دیگه به زندگی افراد دیگه خیلی توجه نکردم اونها رو به خدا سپردم
و دیگه من خدایی نمی کنم که این شرک رو دور ریختم
البته هر وقت دوباره بخوام شروع کنم به شرح حال وسخن در مورد قانون ودلسوزی برای عزیزانم به خودم یاد آور میشم که بله این تصمیم تو یعنی توحید به خدا بسپار اونها رو که
اونا اگه بخوان خدا هدایتشون میکنه واگه نیاز به تو باشه اون فرد ازت درخواست میکنه اون وقت لب بگشا
این درسته استاد
همه ما به طور یکسان دسترسی داریم به هدایت الله
ومن باید بپذیرم که هرگز توانایی تغییر زندگی دیگران رو نداریم
وما صد درصد توانایی تغییر زندگی خودمون رو داریم
بی شک بی شک وبی شک این درسته
من فقط وفقط وفقط خالق زندگی خودم هستم.
ومن تصمیم گرفتم که تمرکز خودم رو هر روز یک درصد بیشتر روی خودم وتغییر زندگی خودم بزارم
روی شغل دلخواهم، روی احساس سپاسگزاری
روی احساس لیاقتم وروی ساخت باورهای ثروت وسلامتی وعشق
تمرکزم رو هر روز یک درصد بیشتر و بیشتر روی توانایی هام وعلائقم
خدا رو سپاسگزارم بابت هدایت این لحظه واین اتفاق که برام افتاد وداغ داغ این فایل رو شنیدن.
وآموزش دقیق تر توجه به شناخت بهتر خودم
خدایا سپاسگزارم که آماده شدم برای این آموزش ها
خدایا سپاسگزارم بابت استاد توحیدی
خدارو شکر که انرژی بیشتری رو میزارم هر روز روی کار کردن روی این آموزشها
یکی از درخواستهای من از خداوند همین خصوصیت صداقت وبی ریا بودن شما ست استاد
شاد و سالم وسعادتمند باشید
با سلام خدمت شما مرضیه عزیز و دوست داشتنی
چقدر کامنت زیبایی نوشتید و بینهایت لذت بردم
یادم اومد خودم رو
دقیقا اوایلی ک با استاد آشنا شده بودم با یکسری دوستام مثلا دخترعموم یا دختر خالم و ... راجب احساس لیاقت یا فراوانی و خلاصه موضوعات مقبت صحبت میکردم
و اونا کاملا برعکس بود نظراشون
ولی میشد مثلا باهم میرفتیم بیرون میدیدم اونا شوهرشون یا مادرشون بهشون پول داده و راحت خرج میکنن بعد خودم رو میدیدم ک پول حتی ی پیتزا هم ندارم .
همونجا به خودم قول دادم که اگه چیزی میفهمم اندازه فهمم عمل کنم و سعی کنم شرایط خودم رو بکشم بالا
ازونروز هیچوقت پای درد و دلای دختر خالم ننشستم بااینکه بهم میگفت وقتی بهت پیام میدم دردو دل میکنم همراهیم کن با احترام بهش گفتم عشقم تو شادیات همه جوره هستم ولی من تو درد و دل کسی شریک نمیشم
و خداروشکر این ویژگی باعث شده الان خیلی وقته کسی باهام درد و دل نکرده و منم به جای اینکه بشینم دیگران رو نصیحت کنم زندگیه خودم رو بهبود دادم
مرسی بابت نظر خوبت ک بهم یاد اور شد ک خداوند ادمهای اماده رو هدایت میکنه تو نیازی نیست از خودت بزتی برا بقیه
در پناه الله یکتا باشی
به نام خدای نفسم که هرچه دارم از اوست
سلام فرشته ی عزیزم …
امیدوارم حالت عالی باشه …
ممنونم از کامنت خوبت …
زایش وقتی داشتی میگفتی که
ازونروز هیچوقت پای درد و دلای دختر خالم ننشستم بااینکه بهم میگفت وقتی بهت پیام میدم دردو دل میکنم همراهیم کن با احترام بهش گفتم عشقم تو شادیات همه جوره هستم ولی من تو درد و دل کسی شریک نمیشم
انگار به چیزی درونم پیدا کردم …
تا حالت کلی پست و استوری و حرف و حدیث شنیدم با این مضمون که آدمایی گه توی سادیا باهات همراه هستن که فایده ندارند …آدمی ارزش داره که توی غم هات هم شریک باشه نه فقط شادیات…
وای خدای من …
چه باوری …
پس برای همینه که من توی درد و دلا و غم های آدما خودمو وارد میکنم و دوست دارم کمکشون کنم یا حداقل اگه کاری نمیکنم گوس بدم و احساس هم دردی باهاشون داشته باشم …
وای خدای من …
باز اون باور که مربوط میشد به اینکه این دوستان که میبینی مگسانند دور شیرینی …
چیزی که همیشه توی مغزم تکرار میشد این بود که الان که اوضاع خوبه که مهم نیست تو باشی …وقتی اوضاع سخت میشه باید دوستات رو بشناسی ….
غافل از اینکه یک فرد قوی متنفره از اینکه یه نفرو توی غم و مشکلش وارد کنه ….
مثل استاد ….
یه فرد قوی و توحیدی میگه اگه مشکلی هست من خودن اینقدر لایق و قدرتمند هستم که بتونم حلش کنم لازم نیست کسی غم خوار من باشه که حالا تازه بخواد پیاز داغشو بیشتر کنه ….
توی شادی ها هم من خودم میتونم خودمو شاد کنم نیازی به کسی ندارم ولی اگه کسی خواست بیاد تا بیشتر شادی کنیم ….
آهان این باور درسته …
ممنونم ازت …
عاشقتم …
منتظر نتایج بی نظیرت هستم
به نام خدای مهربان
سلام فرشته مهربان
عزیز دلم هم اسم فرشته داری وهم مثل فرشته هایی
هم زیبا وهم صحبتهات به دلم نشست ولذت بردم
عزیزم داشتن دوست خوبی مثل تو فرشته جون باعث خوشحالی وشادی دل منه
فرشته جون از کامنت قشنگت آرامشی به دلم نشست کاملا درونی
بهم چند تا مورد رو فهموند
یکی اینکه عشق کارای فوق العاده وشگفت انگیز می کنه
دل خوش قلبت رو بهم نشون میده
واین که هستند افرادی که تو نمیشناسی ولی دوستت دارن ومی تونی عشق بورزی
عاشقتم وممنونم فرشته جون
سلام بر استاد جانم و خانوم شایسته عزیزم و همه دوستان
باران:
اخ استاد چقد این من بودم ،یادمه اوایل که با این قوانین آشنا شده بودم خودم احساس عالی داشتم ،نتایج میگرفتم بعد میمومدم برا خواهرم میگفتم توضیح میدادم بعد روز بعد بدتر میشد نه تنها تاثیر نمیذاشت بدترم میشد ،احساس میکردم من همه چی میدونم باید بقیه رو تغییر بدم بعد استاد میدونی چی میشد من نشتی انرژی میگرفتم ،حسم بد میشد ،عصبی میشدم ،بعد من در فرکانس منفی قرار میگرفتم تا چندین روز تو فرکانس منفی بودم چقدر حس بدی بود .یه بار یادمه داشتم به یه نفر از اعضای خانوادم میگفتم در مورد مریضیت کم حرف بزن ،به سلامتیت فکر کن از این حرفای مثبت که میخوای طرفو تغییر بدی بعد استاد دقیقا خودم مثل اون مریض میشدم از نوع بدترشم بعد اون طرف میگفت تو هی دم از این حرفا میزنی ببین خودت مریض شدی فقط شعار میدی واییی چقد حالم بد شد از اون روز عهد بستم هیچوقت برا هیچ کس توضیح ندم از این قوانین ،یادمه اون روز تا چند ساعت گریه کردم حالم بی نهایت بد شد .
یا بارها من به مامانم میگفتم مامان این کارو نکن این برات خوب نیس خودتو اذیت نکن ،یا فلان چیز خوبه بعد دقیقا میگفت دست خواهرت درد نکنه گفته مامان این کارو بکن ،گفتم خدایا من 2ساعته دارم توضیح میدم این کار چیه اون کار فلانه بعد میای میگی خواهرت گفته این کار خوبه ،بعد بشدت بهم میریختم .
خیلی مثال و تجربه ها دارم که میخواستم زندگی بقیه رو تغییر بدم و عکسش نتیجه میگرفتم و حس و حال خودم منفی میشد .خداروشکر الان خیییلی عالی شدم تمرکزم بیشتر رو خودمه با دوره احساس لیاقت بیشتر تغییر کردم .
خیییلی عالی بود استاد من واقعا منتظر فایل جدید بودم امروز چندین بار اومدم رو سایت وقتی دیدمش چنان ذوق کردم بی حدو حساب
بی صبرانه منتظر قسمت بعدیش هستم ،دمت گرم استادگلم
خدا نگهدار
بادرود وخسته نباشید به استاد عباس منش عزیز وخانوم شایسته عزیز.
استاد این فایل رو من همین الان دیدم چقدر خوشحال شدم که فایل جدید گذاشتین صددر صد همین طور است که میگین درمساجد که هیچ حتی من میتوانم به طور قاطع میگم که توی کل دنیا به این تعداد نام الله یکتا برده نمیشود البته این هم خود عنایت خداوند است که در مداردرست هستین
انشاالله همیشه خداوند پشت وپناهتان باشد و همواره در مسیر خداوند باشیم من خودم شخصاً بااین که درس حوزه هم خواندم ولی این طور خداوند رو نشناخته بودم و البته اینطور نگفته بودن ونشنیده بودم ممنون از این همه آگاهی که به همه میدین .
سلااااام ،هلو ،هاییییییی
وای که چقدر ذوقمند شدم . فایل رو گوش نداده خواستم یه تشکر اساسی از استاد جونم و خانم شایسته بکنم سپاس ویژه …
یه استاد داریم عاقاااااااا نمونه نمونه است تبریک به هممون
عاخ از عصر به بعد در اثر یه خبری که شنیدم یه کم بهم ریختم و تموم قوانین رو هی با خودم مرور میکردم دیدم چشام یه جوریه و الان میخواستم بگیرم بخوابم
که گفتم برم عقل کل یه گشتی تو این خونه گرم و عاشقانه بزنم که دیدم واووووووووووو استاد فایل جدید گذاشته به به نوش جونمون گوارای وجودمون ؛اما عجب از همزمانی موضوع فایل با خبری که من شنیدم خداوند اینگونه آدم ذو سوپرایز میکنه که عاشقشم
برم فایل رو عاشقانه و با این لبخند بر لب آمده ببینم یوهوووووووووو هورااااااااااااا
خدایا دمت گرم میدونم هیچ وقت دیر نمیکنی
استاد مرسیلر استاااااااد یوز یاشا یاشا
با سلام و عرض ارادت خدمت همه دوستان و استاد عزیز
در رابطه با اینکه ما می تونیم زندگی دیگران و تغییر بدیم میخام از تجربه خودم بگم
خب من در حالت عادی عاجز از این بودم که حتی کوچکترین مشکل خودم و تغییر بدم چه برسه به مردم و دیگران ولی خب در درجات تسلیم این امر میتونه محقق بشه
من تجربه شرکت در کلاس های عرفان حلقه رو داشتم و دارم و اونجا جناب محمد علی طاهری کار نشد و از طریق حلقه ها هم خودشون انجام دادن هم به ما تفویض کردن که بتونیم انجام بدیم
مکانیزم کار هم اینه که از طریق نیروی کیهانی کارها انجام میشه و شمای صاحب حلقه باید نظاره گر شاهد و یا همان تسلیم باشید تا کار انجام بشه
خود من تجربه درمان سرطان خون پسر 14 ساله رو داشتم که سه ماه از زندگی شون مونده بود که از طریق حلقه فرادرمانی ، درمان انجام شد دقت کنید درمان شد نه کنترل در علم پزشکی ما برای خیلی از مشکلات درمان نداریم مثلا خوابگردی دندونه قروچه و …..خب شکر خدا در این عرفان که دشمنان بسیار زیادی هم به خود دید ماجراهایی بود و درمان هایی انجام شد که طرف مثلا سالیان سال بود درگیر بود مثلا بیماری های سایکو سوماتیک یا بیماری های روان تنی که عموما از طرق خود بدن دادگاهی میشه و فرمان به بیمار شدن و صادر میکنه همه رو تجربه کردیم من از این نظر میتونم بگم بله ما میتونیم در زندگی افراد تغییر ایجاد کنیم ولی به غیر از این با پند و نصیحت و تکنولوژی نشده و نخواهد شد چرا که انسان اساسا تکنیک پذیر نیست
در واقع اگه تسلیم بتونیم بشیم کارها انجام خواهد شد ولاغیر برای همینه که استاد هرچی از تجربیات یا موفقیت هاشون میگن درست درک نمیشه چون استاد عباس منش با تسلیم شدن هدایت شدن حالا اون هدایت ها رو فایل کردن و در اختیار عموم قرار دادن که نتایج غالبا سطحی بوده و ادامه دار نیست چرا که فرد تسلیم نشده و صرفا از تجربه دیگری داره استفاده میکنه
در هر صورت ما انسانها اگه تسلیم نیروی خیر و مثبت باشیم در زندگی دیگران تغییرات عمده مثبت خواهیم داد و اگه تسلیم نیروی شر باشیم تغییرات منفی ( طلسم ، جادوی سیاه و زبان بند و …) رو خواهیم داشت ، اصلا هم به اعتقاد و ایمان شما ربط نداره کافیه فاز منفی اختیار کنیم تا دچار مشکلات متافیزیکی و فیزیکی بشیم
ممنون بابت این فایل ارزنده
چطور ممکنه؟
استاد آخه چطور ممکنه سوالی که همین امشب از خودم پرسیدم رو جوابش رو ببینم رو بنر سایت؟
من متوجه این موضوع شده بودم که شرایط خانواده ام که توش هستن بقدری روی من تاثیر میزاره که نمیتونم احساسم رو خوب کنم
تا میام به زندگی خودم برسم و تمرکز بزارم رو خودم میبینم پدرم به ی موضوعی تو کارش برخورده یا تو زندگیش ی مسئله ای بوجود اومده که بشدت احساس من رو تحت تاثیر قرار میده
بااینکه میدونم راه درست چیه اما نمیتونم برم
این قضیه امشب رسید به تهش که تصمیم گرفتم زندگی خودم رو از زندگی خانوادم جدا ببینم و در قدم اول سعی کنم از گفتگو های ذهنیم شروع کنم.
این فایل هنوز درحال دانلوده اما بخدا قسم یچیزی تو این فایل هست که قراره بمن گفته بشه
قراره بمن بگه که تمرکز کن رو زندگی خودت بقیه رو ول کن قرارع که خیلی کارها بکنهه
خیلی ازت ممنونم استاد برای موضوع این فایل
کامنت بعدیم رو بعد از دیدن فایل حتما میزارم
خیلی دوستت دارم خدا جونم که اینقدر سریع پاسخ میدی!
فرشته عزیز سلام
شبت بخیر باشه
خدا رو شکر بابت امکانات و زمان آزادی که دارم و میتونم رو سایت باشم، فایل ببینم، کامنت بخونم و کامنت بذارم
خدایا شکرت بابت این نعمت میلیاردی
اینجای کامنتت چقدر برام آگاهی داشت و زنگی رو در ذهنم به صدا درآورد
تصمیم گرفتم زندگی خودم رو از زندگی خانوادهم جدا ببینم
دقیقن همینه
منم این مشکل و دارم
شرایط و تنشهای خانواده روی ذهنم و مخصوصن گفتگوهای ذهنی من تاثیر میذاره و باید منم سعی کنم زندگیم رو از اونا جدا ببینم
مثل اینکه خانواده خودم رو مثل اهالی یک محله یا ساکنین یک آپارتمانی ببینم که با اون همسایهام
مسائل همسایه به من ربطی نداره
نباید قاطی اون مسائل بشم
نباید ورود کنم تو مشکلات اونا
من باید ذهنم روی خواستههای خودم باشه
در هر شرایطی باید مثل کسی که مدیتیشن میکنه، بی توجهی کنم به سر و صدای اطرافم
حتی خانواده
ممنونم از کامنتت
در پناه الله باشی
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام
سلام
سلام خواهر قشنگ من …
با اون عکس زیبایت …
ممنونم از کامنت قشنگت …
همچنین رفتم و داستان هدایت شدنت رو خوندم
و به خودم گفتم وای ملیکا یه آجی هم سن پیدا کردی …
و اون موقع که گفتی الان سالن زیبایی خودمو زدم و تا هر موقع بخوام بیرونم …
گفتم …
ببین
ببین ملیکا …
ببین آجی فرشته رو …
دو ساله …تقریبا …
ببین چطوری زندگیشو خلق کرده …
ببین …
اونم مثل تو محدودیت های زیادی داشته…
آخ عاشقتم …ممنونم ازت …
به خاطر تغییر زندگیت
به خاطر مستقل شدن. …
حسم گفت اینجا یه چکاب فرکانسی بنویسم تا بعدا بیامو از تغییراتم بگم …خوشحال میشم که اگه تجربه ای داری بهم بگی …
خب بیشتر چکاب رو روی مستقلی می خوام بگم .
.درباره ی مستقلی هنوز درآمد ندارم و دانشجو هستم و حتی پول خورد و خوراک و رفت آمدم رو به کلی عذاب وجدان از پدرم میگیرم …
یه جورایی علاقمو پیدا کردم و دوست دارم کتاب بنویسم …و یه ایده اَپ خفن براش دارم و حتی آموزش هاشم پیدا کردم ولی هنوز استارت نزدم …
خیلی برام رفت آمد سخته برای دانشگاه و هر روز انگار به زور بلند میشم و تقریبا 3تا4 ساعت توی راهم ….
دوست دارم مستقل بشم …
خودم خرج خودمو بدم …
بتونم روی پای خودم وایسم …
دنبال چیزی که علاقه دارم برم
آزادی زمانی داشته باشم…
مشکل رفت و آمدم حل بشه و بهراحتی برم و بیام …
یه بیزینس همه جانبه راه اندازی کنم که ایدشو دارم …
عاشقتونم
امروز 19 آذر 1403
مرسی مرسی به خاطر تمام جملتاتت …
ممنونم ازت …
امیدوارم بهترین اتفاقات برات بیوفته …
و منتظر نتایج بی نظیرت هستم …
در پناه لله یکتا باشید ..
بنام خداوند من خداوند تو و خداوند تمام این عرش عظیم.
سلام به روی ماهت ملیکای قشنگم
سپاسگزارم عزیزم که برام کامنت نوشتی خیلی خوشحالم که برای تغییر زندگیت به این سایت زیبا هدایت شدی و از تهه قلبم بهت تبریک میگم چون تو این سایت بیشتر از هرچیزی به خودشناسی میرسی به خدا میرسی
فقط استمرار یادت نره
شما درباره استقلال صحبت کردی .
استقلال مالی یا اون آزادی ک شما میخایید همش برمیگرده به اینکه چقدر شما انگیزه دارید.
ببین من بینهایت انگیزه داشتم
من تو روستای کوچیکی زندگی میکنم هرروز صبح ساعت 9میرفتم شهرستان ساعت 6 غروب میومدم گاهی اینقدر راه میرفتم ک پاهام درد میکرد ولییی انگیزم خیلی زیاد بود
من حتی ی برهه بخاطر شرایط مالیم تو فروشگاه قفسه تمیز میکردم که پول رفت و امدم رو داشته باشم
تو یک سالی ک برای من گذشت شاید روهم رفته بابام 1میلیون بمن داد اونم من نگفتم بده خودش میداد
دوست عزیز من ،من از شرایط شما اطلاع ندارم ولی یچیزی بگم بهت؟
اگه هدف داشته باشی این رقت و برگشت ها اصلا برات سخت نیست
یا حتی مثل من اون کارگری سخت نبود ولی اینکه به هدفم نرسم برام مرگ بود .
من ی هدفی داشتم شینیونکار شدن! من تک تک روزهایی ک میرفتم وقتی به هدفم فکر میکردم از شدت هیجان تپش قلبم بشدت بالا میرفت .
میدونی سخت ترین کار تواون برهه برام کنترل ذهنی بود که مدام نجوا میکرد
اون موقع من خیلییی از قانون نمیفهمیدم برای همین یکم مسیر برام ناهموار پیش رفت اما بینهایت درس داشت برام هرچند به شما پیشنهاد میکنم ک از خداوند کمک بخایی ک هدایت بشی به مسیری آسون چون مطمعنن مسیر های آسون هست فقط باید باورش کنی و از خداوند درخاست مسیری آسون رو کنی
خیلی منو بزرگ کرد .
من بقدری انگیزه داشتم که در کمترین زمان حدود یک و نیم سال کار کردن رو قانون و رو حرفه شینیون الان شینیونکارم بیا و ببین چه شینیونهایی میزنم (:
در بین راه بینهایت بهم کمک شد
ببین اصلا به مسیر فکر نکن
اصلا به این فکر نکن سرمایه ندارم
بلد نیستم
یا یا یا
بخدا قسم جهان شگفت زده ات میکنه
بخدا منِ فرشته 800هزار داشتم که شروع کردم
کرایه 1ماهم بود بعدش درها باز شد اونموقع جوری بود برام که مثلا ی پولی داشتم تا هفته آینده برم سالن و برگردم بعد وسط هفته میدیدم ی پول دیگه ای دوباره میاد تو حسابم ک 10 روز بعدی رو پوش میده
خدا هرگز دیر نمیکنه
من خیلی ایمان داشتم خیلی زیاد
حدود 8ماه که از شروع این اقدامات شجاعانه من گذشت جهان منو شگفت زده کرد با کمکهای پی در پِیِش
یکی از کمک های جهان که منو شگفت زده کرد رو بهت میگم
من تو بانک بین 5550 نفر یکی از 5نفر برندع جایزع 100میلیونی شدم
که حتی 1 ریال ندادم و تو این قرعه کشی 100میلیون وارد حسابم شد
یادمه وقتی به صفراش نگاه میکردم اشک میریختم و خداروشکر میکردم.
فقط میخام بهت بگم سمت خودت رو خوب انجام بده.هدف داشته باش و براش اقدام کن
شما گفتی ایده هایی داری ولی هنوز اقرام نکردی
اگر اون ایده ها با شرایط کنونی ات هماهنگه پس شروع کن قدم بردار
نگرانی هارو بزار کنار
قران زیاد بخون
نگران محدودیت ها نباش
پدر من بااون همه سخت گیری الان صبحها ساعت 6صبح هم بگم منو میبره سالن میرسونه میاد
بخدا همه چیز تو ذهن ماست
محدودیت وجود نداره دوست من
اگر خوب روی خودت کار کنی 1سال دیگه به حرفای من میرسی.
یادت باشه شیطان همیشه میخاد ناامیدت کنه
یکی از بهترین کارها ک خودمن زیاد انجامش دادم
نوت برداری از فایل ها خوندن کامنت ها و فعال بودن تو بخش های مختلف سایته
من واقعن از تهه قلبم آرزو میکنم که به بهترین مسیر هدایت بشی
ملیکا عزیزم همه خاسته های ما تحقق پیدا میکنه
همه چیز قابل انجامه.
یک روزی من داشتن دوره عزت نفس آرزوم بود خدا کاری کرد دوره عزت نفس +دوره احساس لیاقت و دوره روانشناسی ثروت 1 رو همرو تو کمتر از 2هفته بخرم (100میلیونم رو سرمایه گذاری کردم روی دوره های استاد +وسایل کارم رو خریدم که باعث شد من 10 پله جلو بیوفتم)
خلاصه که خیلی حرف زدم
امیدوارم یکمی تونسته باشم کمکت کنم با مثالهایی از خودم
یادت باشه این یه سرمایه گذاری روی زندگیته
ی سوال از خودت بپرس
اگر یه همین روش پیش بری 5 سال بعد از جایگاهت راضی هستی؟
اگه راضی هستی ک ادلمه بده
اما اگه راضی نیستی بلند شو و بسمالله بگو
عاشقتم
ازخبرای خوبت برامون بنویس