آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آناهیتا خسروپور گفته:
    مدت عضویت: 1981 روز

    سلام به استاد عزیزم و هر عزیزی که این متنو مطالعه میکنه ….

    اندیشه‌ات جایی رَوَد، وآنگه تو را آن جا کِشَد

    استاد چی بگم …. من استاد این حماقت بودم !

    دقیقا فکر میکردم ، تاکید میکنم فکر میکردم و چون همون تاییدهارو میشنیدم و مثل یه معتاد به اون حرفها و تغییرات ناچیزی که میکردن و هی ذهنم منو گول میزد میگفت آره تو میتونی و منم مثل یه مربی بی مزد و بی اجر کنار زمین خاکی برای فوتبالیستی که با شکم گندش و بی تمرینی جلوم وایساده میخوام با حرف و زور خودم زیدانش کنم !!!

    من دمبل بزنم تو جلو بازو بیاری میشه؟!

    یه چیزی شنیدم نفهمیدما …. میخوایم از گنجشک رودرختو آگاه کنم تا تمام مردم!

    من که خودم اعتراف میکنم خودم کلی کار دارم با آدمهای موفق و بالاتر از آگاهی های خودم و بارها به خودم میگم من آمادم من زمینی هستم که علفهام ریشه کن کردم و مدام حواسمه بذر باورهام رشد کنه این زمین صاحبش منم فقط این زمین و اگه بتونم به محصول برسونمش بیش از نیازم برکت میدهد.

    اگه دمبل زنی وقت حرف نداری میری توباشگاه خودتو میسازی تازه ماهیچه ها که مشخص بشه میان التماست میکنن پولم خوب میدن راهتو فکرتو میخرن و باجون و دل عمل میکنن…. این درستشه

    اشتباه محض 100درصد و از زندگی خودم غافل بودم و شایدم هنوزم در این اشتباه باشم !… هیچوقت پاشنه آشیل به این راحتی ریشه کن نمیشه … باید نفت بریزم شاید این اعتراف همون نفتیه که خشکش کنه امیدوارم و بسیار درکمین خودمم ….

    این تیکه آخر فایلتون که گفتین 10 هزار بار عملی زبانی برای عزیزت گفتی راه اینه بعد میاد آره فلانی ، فلان حرفو زد عجب آدم بادرکی بود! عجی حرف پرمحتوایی زد این جمله زندگی منو از نیستی به هستی کشید !

    یعنی این تیکه فایل من چشمامو بستم …. یعنی آهی کشیدم که خدا داند …. آخ استاد من 100درصد موافقم باهاتون ….

    بذار از آماده بودن بگیم …. نتیجه گیری ….

    یه مثال طبیعتی:

    من وقتی آتیش روشن میکنم …. و آتیش به زغال و خاکستر میرسه …. میگم اگه هیزم ریختی تاوقتی زغال هست میشه روشنش کرد …. شاید از مدار خارح شده اما دور نیست خودش میخواد روشن بشه ….

    اما اگر آگاهی طرف خاکستر باشه تو هرچی هم هیزم بریزی این روشن بشو نیست عزیز من آناهیتا توبه کن …

    بله کلی تلاش و زحمت کشیدی دستهاتم زخمی شد و هرگز این آتیش روشن نمیشه ….

    و چه خوب که این هیزمهارو ، در اندیشه خودت بریزی خودت شعله بکشی مثل همون فانوس دریایی برای کشتی هایی که دنبال نور هستن اونایی که با دوربین شب تا صبح بیدار و خواهان و طالب این آگاهی ها و بهاشم باعشق میدهد باعزت و لذت ….

    این آیه قرآن هم مهر و سیم سربش انعام آیه 35

    [و اگر غصه بی‌ایمانی آن‌ها را می‌خوری] و دوری کردن از آن‌ها برایت سخت است، اگر می‌توانی نقبی در زمین پیدا کن و یا نردبانی را در آسمان بگذار تا برایشان معجزه‌ای قابل‌باور بیاوری! بدان اگر خدا صلاح می‌دانست همه را هدایت می‌کرد [ولی هدایت اجباری ارزشی ندارد] پس تو از نادانان مباش!

    همراه سبز من سپاسگزارم از وقتی که گذاشتین

    انشاالله به ایمانت افزوده باشه

    او آرامش را بر دل‌های اهل ایمان فرستاد تا پیوسته ایمان بر ایمانشان بیفزایند. بدانید لشکریان آسمان و زمین همه از آن خداست و خدا آگاه و حکیم است.

    آرامشمون و ایمانمون استوار و پایدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1218 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام و درود فراوان به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان عزیز

    خدایا شکرت برای یک فایل جدید و فوق العاده

    چقدر این گفته های بی نظیر و تأثیر گذار مفید است

    وباعث میشه که از مسیر اصلی دور نشیم ،،

    همین دیشب بود که من داشتم در مورد قانون بحث میکردم و مثلاً میخاستم دوتا از دوستان رو قانع کنم

    با اینکه استاد هزاران بار گفتن با کسی در این مورد حرف نزنین،،و باعث دور شدن از مسیر نشین

    واین کار من باعث شد ناراحت بشم و یکم عصبی بشم ورفتم خوابیدم با همون تنش و ناراحتی

    من که ماه ها هست که حتی اخم نکرده بودم و در مورد قانون حرفی نزدم و بحثی نکردم

    وصبح با استرس بیدار شدم و مطمئن شدم بخاطر بحث دیشب بوده،،و سریع اومدم سایت که حالم عوض بشه و با دیدم این فایل فوق‌العاده حالم خوب شد و یک هشدار بود که از مسیر دور نشم و راه خودم رو برم ،،چقدر به موقع بود این فایل بی نظیر ،،خیلی حالم درگون شد

    پس تصمیم میگیرم که دیگه به هیچ وجه حرفی نزنم،

    من تغییری در زندگی کسی نمیتونم بذارم ،

    هیچ راهی برای تغییر دیگران وجود نداره، تنها راه اینه که خود من تغییر کنم تا دیگران نیز تحت تاثیر تغییر من میل به تغییر رو پیدا کنن ،،بهترین روش اینه که کاری به دیگران نداشته باشم،،

     متاسفانه بسیاری از افراد مرتکب چنین اشتباهی می شوند، این است که یک رابطه را به امید این که طرف مقابل خود را تغییر بده، شروع می کنند. اما نه تنها موفق نخواهند شد، بلکه باعث می شوند هم خودشان و جهم طرف مقابل، رنگ خوشبختی را نبیند.

    پس ما هیچ نقشی در تغییر دیگران نداریم

    واین که استاد هم مشاوره نمیدن دقیقاً همین موضوع است که میدونه با مشاوره کسی تغییر نکرده

    خیلی‌ سالها قبل منم مشاوره رفتم فقط یه دو سه روز حالم عوض شد ،،دیگه دوباره مثه اول شدم

    وجالب اینه که من با همسرم رفتیم مشاوره هر کدوم فقط خواستیم طرف مقابلمون رو تغییر بدیم

    والان خندم میگیره وقتی یاد اون موقع میفتم

    الان که در این مسیر موفقیت و سربلندی و آرامش قرار گرفتم ،ودارم روی خودم کار میکنم ،،تغییرات بزرگی به وضوح دارم میبینم در رفتار همسرم و فرزندم و اطرافیانم ،خدا رو هزاران بار شکر گذارم برای این مسیر پر از اتفاقات خوب و حال خوب و تغییرات بزرگ

    چقدر زندگی زیباست در این مسیر زیبا

    موفقیت و سربلندی برای شما آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    محمدرضا ومرضیه گفته:
    مدت عضویت: 451 روز

    سلام خدمت همگی

    چقدر من امروز بااین فایل خندیدم ینی می‌خوام بگم چقدر افکارمون تباهه،استاد من رشته م روانشناسیه از سال سوم دبیرستان علاقه مند شدم به این رشته اونم به خاطر داستان هایی که در مورد تشخیص روان درمانگرها میگفتن بیشتر مشتاق این رشته میشدم و مدام این اتفاقات رو می‌خوندم زد و من دانشگاه روانشناسی قبول شدم و ملتی که ریختن سرم و در مورد مشکلاتشون صحبت میکردن و من علامه دهر بودم دیگه مینشستم رو‌منبر الان نگو کی بگو الان وقت بذار و…

    گذشت و حتی بعد ازدواجم خانواده شوهرم دور و نزدیک منو گیر میاوردن و درددل میکردن و من راهکار میدادم و باعث افتخار شوهرم شده بودمخخخخخخخخخخخخخ وااای خدا

    هی آزمون استخدامی شرکت میکردم که برم مشاور شم شوهرم میگف خودتو حروم نکن تو استعداد داری برای مشاوره خودمم دیگه خیلی باورم شده بود و‌خودمو قبول داشتم اقوام که بهم زنگ میزدن بعدش احساس آرامش میکردن و من احساس رضایت تازه بعدش پیگیر هم بودم ببینم حالش بهتره یا نه

    شما ببینین از زابل به من زنگ میزدن حالا من کجام استان خراسان جنوبی

    ینی الان که من فایلو گوش کردم فهمیدم اووووووو

    واویلا من چقدر هنرمندم

    ممنونم استاد که آنقدر خوب دارین مارو روشن میکنین به همه چی خیلی عالی بود شما استاد بهترینین ولی من امروز خیلی به خودِ طفلکیم خندیدم خخخخخخخخخخ

    بهش گفتم عشقم بشین همون کار که داری روش کار می‌کنی و دنبال کن و افکار بیهوده که من مشاور خوبی هستم و منتظر فرصت شغلی برای این کار هستم رو بریز دور

    آفرین دختر گلم

    برقرار باشید استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2989 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    حکیم سخن بر زبان آفرین

    سلام استاد گرامی

    سلام خانم شایسته مهربان

    سلام دوستان همفرکانسی

    چقدر و چقدر این فایلهای آخر استاد که در زمینه توحید هستند زیبا هستند. من خودم تصمیم گرفته ام که این فایلهای را برای خودم در یک پوشه ای نگه دارم و از آن به عنوان فایلهای توحیدی استفاده کنم و که چقدر فرکانس استاد در این فایلها بسیار بالاست و شاید به دلیل بالا رفتن فرکانس خودم و یا اینکه من به این درک رسیده ام که توحید و توحید و توحید و خیلی خیلی تلاش می کنم که بیشتر و بیشتر توحید را در زندگی خودم بکار ببرم و روی این موضوع خیلی خیلی بیشتر از قبل دارم تمرکز می کنم.

    دیروز با یکی از دوستان خودم که او هم در این زمینه شاگرد استاد هستند و نتایج عالی گرفته اند هم این صحبت های من را تایید می کردند که این فایلهای آخری که استاد در این یک ماهه گذشته روی سایت گذاشته اند از لحاظ توحیدی یک لول بسیار زیادی از فایلهای توحیدی دیگر بالاتر است و خدایا شکرت که من در مدار درک این آگاهی های ناب قرار گرفته ام.

    استاد جان من خیلی قبل تر از اینکه با شما آشنا شوم به شدت دوست داشتم که سنگ صبور دیگران باشم و خوب خیلی از افراد چه در محیط کار و چه از سایر دوستان من خیلی به من مراجعه می کردند و من هم از اینکه دلم صندوقچه اسرار زندگی خیلی از افراد است لذت می بردم. الان که فکر می کنم دلیل این کار را درک نمی کنم ولی خیلی از آنها حتی خصوصی ترین و خصوصی ترین مسائل زندگی شان را به من می گفتند و از من راهکار می گرفتند که مشخص است نتیجه نه آنها عمل می کردند و نه نتایتجی حاصل می شد. اما من اینکار اشتباه را ادامه می دادم و اصلا بهتر است بگویم که معتاد شده بودم به اینکار و حتی اگر روزی یا مدتی کسی نبود که من به او مثلا مشاوره دهم به همان دوستان قبل و یا کسانی دیگر زنگ می زدم و مسییر را به سمتی می بردم که ایشان شروع به گله شکایت کند و من مثلا مشاوره دهم.

    استاد واقعا می گویم به این کار یک اعتیاد عجیبی پیدا کرده بودم تا حدی که زندگی خودم هم در معرض آسیبهای جدی قرار گرفت.

    اما نمی دانم به چه شکل شد که پس از همان اوایل آشنایی با شما به طرز خیلی عجیبی همه آن افراد کم شدند و من وقت خالی برای اینکه به دیگران مشاوره دهم هم نداشتم چون اینقدر محو درک این آگاهی ها شده بودم که اصلا فرصت کافی برای انیکار نداشتم. خدایا شکرت.

    البته گاها می شد که یکسری مسائل خانوادگی بود که به من باز مراجعه میشد ولی بازهم بدون اینکه من کاری کنم آنها هم به یک نحوی دیگر انجام می شد و من درگیر ماجرا نمی شدم.

    و الان که مدتهاست که به صورت کاملا آگاهانه اصلا وارد اینکه بخواهم به کسی مثلا مشاوره دهم نمی شوم و این هم از آموزه های گرانبهای شماست استادم.

    من وقتی دیدم شما در مورد فرزند خودتان به همین شکلی که فرودید که من تاثیری در زندگی اون ندارم و در یکی از جلسات گفتید که ایران است من هم دیگه برای من مسجل شد که باید و باید به همین شکل عمل کنم استاد عمل نه اینکه حرف بزنم.

    و الان به جرات می توانم بگویم که در مداری قرار گرفته ام که اصلا به خیر و شر دیگران وزندگی دیگران کاری ندارم و در کمال آرامش زندگی خوودم را دارم . خدایا شکرت

    این روشی که خیلی از ماها فکر می کنیم در یک زمانی از عمرمان علامه دهر هستیم و می توانیم در زندگی همه تاثیر بگذاریم را در خیلی از افراد دیده ام و به نظرم اوج این مسئله در دهه سوم و چهارم زندگی افراد خیلی بیشتر نمایان می شود و به دوستانی که در این دهه از زندگی خودشان هستند و دارند مسیر من و امثال من را می روند اکیدا توصیه می کنم که این مسیر غلط را ادامه ندهند.

    استاد خیلی خیلی عالی است این فایل تون که به وضوح و ساده برای همه مطلب را باز می کند ما هیچ تاثیری در زندگی دیگران نداریم و نمی توانیم دیگران را تغییر دهیم مگر آنها خودشان بخواهند و امیدوارم که دوستان در مدار درک این آگاهی ها قرار داشته باشند و الکی انرژی خودشان را خرج دیگران نکنند.

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    مریم شریعت گفته:
    مدت عضویت: 929 روز

    به نام خداوندی که عَلیمُ بِذاتّ الصُدور است

    سلام به استاد عزیزم که سخنانش از دل بر میآید و بر دل مینشیند

    استاد جان وقتی داشتید کامنت دوست عزیزمون رو میخوندین با تمام وجودم میخاستم فریاد بزنم آره آره همینه بخدا همینه اصلا انگار حرفهای دیکته شده منو میخوندین

    نیمه شب بود میخوندم و گذشته گذشته ای که انگار من مامور شده بودم دیگران رو تغییر بدم یا حلال مشکلات دیگران باشم مثل فیلمی غم انگیز از جلو چشمانم رد شد میخاستم داد بزنم گریه کنم که چقدر به خاطر حس دلسوزی ضربه ها خوردم و تهمتها شنیدم

    استاد من کلا از همون نوجوانی نسبت به اطرافیانم کتاب زیاد میخوندم مقاله زیاد میخوندم سخنرانی زیاد گوش میدادم بعد چیزهایی که یاد میگرفتم و درک میکردم مثل اینکه خداوند بار مسئولیتی رو روی دوش من گذاشته حالا باید برم و دیگران رو ارشاد کنم

    اگه حالا که خداوند توفیق یادگیری داده حالا رسالت من این که باید به قول معروف زکات دانشم رو ادا کنم

    منتظر بودم کسی چیزی بگه در اون رابطه و من شروع کنم به دادن آگاهیها و راهنمایی کردنها و ای دل غافل که برای خودم دشمن سازی میکردم

    القصه یکی از آشناهای نزدیک ما خیلی رابطه خوبی با همسر و بچه ها نداشت منم خیلی دلم برای زندگیش میسوخت وقتی گرم صحبت میشدیم منم که اینو وظیفه و رسالت میدونستم شروع میکردم به گفتن و گفتن و جالبه خیلی مشتاقانه گوش میکرد و تایید میکرد منم توی دلم خوشحال که تونستم کمکی کنم و به قولی زکات علمم رو پرداخت کنم چند بار که به این منوال گذشت یکبار همسر اون خانم منزل ما بود گفتم راستی اینو بدم بده خانومت بخونه در کمال ناباوری گفت با خنده گفت تورو خدا ول کن هر بار که حرفی میگی یا چیزی میدی خانمم بخونه چند روز تو خونه ما دعواست من خشکم زد قلبم آتیش گرفت و از چهره ام متوجه شد گفت بخدا میدونم نیتت خیره ولی این خانم من کلا ریزببن و بدبینه

    خوب ایشون رفت و من روزها فکرم درگیر بود و اشک میریختم میگفتم خدایا کاش حداقل یک بار تو رفتارش نشون میداد که تو کله اش چی میگذره ولی من درست به شو نبودم و بارها تکرار کردم ولی به مرور تقریبا با احتیاط رفتار میکردم

    ما خونه مون نسبتا بزرگ بود و من با یکی دیگه از فامیلای نزدیکمون که سن ما نزدیک هم بود و بچه هامون تقریبا توی ی سن بودن صحبت میکردیم اون موقع ما میز ناهار خوری خریده بودیم گفت آره بچه های منم خیلی دوست دارن ما هم بخریم ولی جا نداریم منم رو حساب دلسوزی گفتم خب ببین از این کوچیکا که جمع هم میشه سبک هم هست بخر بچه تو درونش ناراحت نباشه و فکر نکنه میزناهار خوری داشتن چه غولیه خب بچه که دیگه جنس حالیش نیست خلاصه با هم کلی صحبت و نتیجه گیری که البته شرایط مالیشون بهتر از ما بود منتها جاشون کوچیک بود گذشت و یکبار دیدم یا خدا پدرشون منو صدا کرد و گفت تو چرا به دختر من اون حرفارو گفتی گفتم چه حرفی که این حرف رو کشید وسط که آدم چیزی میخره به رخ کسی نمیکشه مخصوصا کسی که نداره اول متوجه نشدم چی میگه بعد که باز کرد دیدم خدای من چه غرض و مرضی پشت این قضایا بوده همون سرپا ماتم برد آخه یعنی چی دو تا خانم با هم حرف زدیم مشورت دادیم به هم این اومده چه داستانی پشت سر من درست کرده اینم گذشت که باز منم اومدم کلی گریه و زاری و ناراحتی بخدا خیلی وقتها گوشم و میپیچوندم میگفتم هر چی میدونی مال خودت آخه به تو چه مگه تو پیامبری که میخای راهنمایی کنی

    میدونی استاد جان خیلیها بهم میگفتن حرفهای خوبی میزنی و تاثیرگذاره و خیلی چیزا یاد میگیریم خوب بابا پدر آمرزیده ها پس چرا نه تنها عمل نمیکنید تازه پشت سرم هم داستان برام درست میکنید

    یا مثلا همینها که گفتم یا همچنین از همسایه ها میگفتن تو خیلی آگاهی داری میومدن مشکلشون رو میگفتن و راهنمایی میخاستن منم کلی انرژی میزاشتم و ساعتها حرف و توضیح بعد طرف میرفت یا همون کار خودش رو میکرد یا برعکسش روعمل میکرد منم خیلی ناراحت میشدم میگفتم مگه مرض دارین اینقدر از من انرژی میگیرین بعد کار خودتون رو میکنین

    حالا یکی از فامیلامون مثلا من راهکاری میدادم بعد ی مدت جلوی چشم خودم به چند نفر همونو میگفت و میگفت آره اینجوری کنید من انجام دادم نتیجه گرفتم و راهکارای منو از طرف خودش میگفت منم تو دلم میگفتم خب ی کلمه بگو آره فلانی گفته و من استفاده کردم و نتیجه گرفتم

    آخه من خودم اگه چیزی از کسی یاد میگرفتم مثلا میخاستم به یکی بگم حتی تو غیاب اون شخص هم میگفتم آره فلانی یادم داده خدا خیرش بده ولی ی بار فقط ی بار به روش آوردم ی موضوعی رو گفتم بابا من گفتم اینجوری کنیم گفت خب حالا که چی تو گفتی من بلد نبودم و کلی هم طلبکار شد

    ولی خب بودن کسانی هم که میگفتند حرفات درسته و من عمل میکنم و کلی ام نتیجه میگیرم منم خوشحال میشدم و این منو تشویق میکرد بازم دست به عمل بشم که متاسفانه چک و لگد و میخوردم دیگه

    تا رسید به آشنایی با شما و بیشتر شدن آگاهیها کا شما تو قدمها گفتین زیپ دهنتون رو بکشید غافل از اینکه این زیپه هم خراب بود و گیر داشت که البته منم خیلی مراقب بودم ولی نه کامل بازم میگفتم بزار بگم گناه دارن بزار دیگران هم بفهمند زندگیشون خوب شه شاید استاد هم بود میگفت خب آدم دلش میسوزه ولی بازم چک و لگد اونم از نوع بدترش که بابا طرف از دین خارج شده اونی که همیشه دم از دین و قرآن میزد ما هم اونو فرد مومن میدونستیم دیگه کم کم داشت کتک خورم ملس میشد که هوشیار شدم گفتم بابا بیخیال اول خودت دوم خودت صدم هم خودت بعد اگه به قول استاد دیدن نتایج رو و خاستن اصلا منت کشیدن میگم بابا جان اول زندگی خودت رو عوض کن حالا که حرفات تاثیر گذاره بزار مردم نتایج رو هم ببینن دلشون قرص بشه بعد بخان اونوقت تو بگو

    بخدا استاد صدها مثال دارم بخدا صدها هم خیلیاشون یادم نیست هم اونایی که یادمه بخام بگم طوماری میشه

    سپاسگزارتون هستم که باعث میشین که بیل رو برداریم و خودمون رو شخم بزنیم و آشغالارو بیاریم بیرون و به لطف الله بتونیم اصلاح کنیم

    قربونتون بشم پیروز و موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    الیاس و فاطمه سادات گفته:
    مدت عضویت: 1429 روز

    فاطمه سادات

    سلام استاد عزیز و خوشتیپ و دوست داشتنیم.

    سلام مریم جون مهربان و با سلیقه.

    اول سپاسگزار شما استاد عزیزم هستم برای این جریان مداوم آگاهی بخشی و مریم خانوم زیبا برای پیشنهاد خوبشون که این فایل تهیه بشه.

    و دوم میرم سراغ نکاتی که از صحبتهای شما تیتروار یادداشت کردم تا درباره اش کامنت بنویسم.

    مسجد که گفتید واقعا درسته.تازه در هر مکان عبادتی،اون نامی که از خدا برده میشه اغلب روخوانی یک متنه که متوجه نیستن معنیشو ولی در این سایت توحیدی،اگر نام خداوند میاد،از تمام وجود و قلب برخواسته.

    منو الیاس جان،قبلا بخاطر تقویت سیستم ایمنی،دنبال طب سنتی بودیم.

    کلی هزینه و دارو و جلسات طب سنتی با اساتید بزرگ این حوضه داشتیم.

    و مخصوصا الیاس جان،مطالعات زیادی در این باره داشت.

    کم کم به حدی رسیدیم هردومون که من چون پرستاری خونده بودم،و ایشون هم در طب سنتی مطالعات زیاد داشت،همه ی اطرافیان برای درمان بیماری هاشون از ما مشورت میگرفتن.

    منم واسه تزریقات تا یه نفر آب دماغش آویزون میشد سراغم رو میگرفت واسه وصل سرم یا تزریقات.

    منم دیگه اطلاعات کامل داشتم واسه انواع داروهای تقویتی یا درمان عفونت ریه یا انواع آنتی بیوتیک.و تا حدودی میدونستم که واسه هر علایمی چه دارویی مناسبه.

    حتی چون با متخصصین درارتباط بودم،شماره مطب اونهارو هم از من میگرفتن یا میگفتن واسشون نوبت بگیرم.

    ما همینطور به مصرف داروهای طب سنتی ادامه میدادیم و مشاوره به بقیه هم همینطور ولی خودمون روز به روز مریض تر و بیحالتر و ضعیفتر میشدیم.

    تا جاییکه یکی از نزدیکان که واقعا سپاسگزارشم بخاطر رک بودنش،گفت بابا شماها هی میگید این بلغمه اون شلغمه این اون سرده پس چرا این الیاس یه روز درمیون مغازه اش تعطیله و زیر سرمه؟(استاد دارو و آمپولی نبود که من رو این بنده خدا امتحان نکنم.اصلا ترس من از تزریقات بواسطه ی همسرم از بین رفت!!)

    اینجور حرفها میشنیدیم و خودمون هم خسته شده بودیم از اون وضع و یک روز من به الیاس گفتم دقت میکنی که هرکس مارو میبینه یاد درداشو مشکلاتشو مریضیاش میفته؟

    میبینی که هیچکس حال خوب و شادیشو واسمون نمیاره؟

    آروم آروم ما با کتاب شکرگزاری و بعدش جناب عرشیانفر اشنا شدیم.

    استاد عباسمنش عزیزم من دقت کردم متوجه شدم انگار تمام اساتید موفقیت شدن زیرگروه های شما تا مردم در پله های کمتر آمادگی با اونها آشنا بشن و مراحل اولیه رو بگذرونن و بعد از اینکه آماده تر شدن،هدایت بشن به سایت شما.

    تو همون حال و هوای تغییرات بودم که برای چندمین بار رفتم پیش متخصص طب سنتی و دقیقا یادمه همینطور به من گفت((ببین،دیگه نیا پیش من.تو هرچی هم که آب بهترین چشمه ها و بهترین روغن ها و بهترین موادغذایی رو مصرف کنی ولی فکرت بیمار باشه،جسمت درمان نمیشه.))

    این جمله واقعا برام یک شوک بود.البته که من آماده ی شنیدن این جمله بودم چون در مسیر سپاسگزاری قرار گرفته بودم.اگرنه میتونست مثل چندین جلسه ی قبل یک لیست از انواع دمنوشها و داروها بده.

    مثل تمام بیماران دیگه ای که بهش مراجعه میکردن و مدتها مراجعاتشون ادامه داشت.

    من ازونموقع نرفتم مطبش.

    حتی بنظرم الان اگر به خودش بگم همچن حرفی به من زده بوده شاید خودش تعجب کنه ازین حرف.

    و من فهمیدم باید بشینم پای خودشناسی و مرحله مرحله پاکسازی کنم وجودم رو.با دوره از رنجش تا بخشش استاد عرشیانفر آشنا شدم و این دوره کمک زیادی به من کرد تا آماده تر بشم برای مراحل بالاتر و در یک لایو که ایشون با شما داشتن،با شما آشنا شدم و در تمام این مراحل،همسرم هم مثل من حرکت کرده و ما هردو دو نفر جدید شدیم.

    و من فهمیدم اصلا علاقه به پرستاری ندارم.علاقه ی من بواسطه ی تحول در زندگی بقیه و اینکه بگن چقدر آدم دلسوزی هستم و اینکه ازم تشکر کنن که از استراحتم میزنم تا به مردم خدمت کنم بوده.

    کلا من از زمانی که در دبیرستان تحصیل میکردم این ویژگی که دختر آروم و مهربان و دلسوزی هستم رو دوست داشتم به بقیه نشون بدم.

    اینکه یک مسیر درست رو دارم میرم.

    همون مسیری که از دید بقیه برگزیده اس.

    نفر اول شدنم در مسابقات انشای نماز،قرآن صبحگاه،مکبر نماز،اینکه تو مدرسه قبل از غذا برم اول نماز بخونم هم همون خوب نشون دادن خودم بوده.که بعدش من شدم همیار مشاور مدرسه که مشکلاتی که بچه ها راحت نبودن به مشاور بگن، به منکه دوستشون بودم بگن و من براشون از مشاور مدرسه راهنمایی بگیرم.

    اینم یه احساس خوب به من میداد که من یک سمت مهم دارم تو مدرسه .

    من همیشه چون علاقه به مطالعه ی کتاب های مختلف شعر،داستان،قانون جذب و… داشتم ،خوب صحبت میکردم.

    احساس میکردم یه چیزایی از بقیه بیشتر میدونم.و همین احساسم که من اطلاعاتم خوبه ،این صحبت از مامانم رو شنیدم که تو روانشناسی تو خیلی بلدی،یکم صحبت کن با خواهرت.

    خودم جذب کردم این شرایط رو.جالبه که من با خواهرم صحبت میکردم و اثری در خواهرم نداشت ولی مامانم لذت میبرد و خوشحال بود که حالا که خواهرم از مامان و بابام حرف شنوی نداره،من هستم که براش صحبت کنم.

    به مرور چون زمان ازدواجم رسید و خواهرم مسیر خودشو ادامه میداد و من دیگه زیاد باهاش وقت نمیذاشتم،وقتی براش مشکلاتی پیش اومد،بابام گفت اینا همش مقصرش تویی ک خواهرتو تنها گذاشتی.

    حالا که بررسی میکنم همه ی اون مشاوره دادنام علاوه بر اینکه واسه هیچکس فایده نداشت،آخرش به ضرر خودم هم شد.

    در صورتی که داداش بزرگم تو همون حال و هوا مسیر خودش واسه خوندن کنکور رو ادامه داد و همش میگفت من اینجا نمیمونم و تو یه شهر دیگه تو یه دانشگاه خوب قیول میشم.و تونست و با رتبه ی عالی در رشته مورد علاقه اش قبول شد و کلا رفت از شهرستانمون و اون واقعا واسه هممون یک الگویه و کاری که خواست رو انجام داد و جالبه که علاوه بر اینکه رفت و هیچکس براش مهم نبود،همه از خوشحال و راضی هم بودن چون دانشگاه دولتی قبول شد ولی من با فداکاری کردن ها با اینکه میخواستم نشون بدم بچه ی غمخوار و دلسوز خانواده هستم،مشکلی پیش بیاد خودم هستم،کسی کمر درده یه غصه داره یا گوش واسه درد دل کردن میخواد من هستم.

    داداش کوچیکم که به دنیا اومد من بودم که کلی از کارهارو انجام میدادم.و دانشگاه آزاد قبول شدم که باعث افتخار خانواده نبود.

    و الان تازه دارم میفهمم من ظرفیت اضافی ندارم واسه مشکلات و درد و غصه ی بقیه.

    من متوجه شدم با شنیدن درد دل بقیه،سردرد میشم.کاملا احساس میکنم زمانیکه فرکانس منفی از بیقه درافت میکنم،داره انرژیم تحلیل میره.

    چند قدم من برای دور شدن از فرکانس های منفی برداشتم و چندین قدم هم خداوند برداشت و الان به لطف خداوند وهاب،مدتهاست نمیبینم اون چیزهایی که قبلا میدیدم و نمیشنوم اون حرفهایی که قبلا میشنیدم.

    چون خودم تغییر کردم،اطرافیانم هم تغییر کردند.

    حتی حلما جان،دخترم،نصفه شبا با جیغ و گریه درخواست آب میکرد الان مدتهاست خودش به راحتی میخوابه و نصفه شب اگر تشنه بشه متوجه میشم که آروم بیدار شده و حتی تو تاریکی میره آب میخوره یا توالت میره و بعدش آروم میخوابه و صبح ها به راحتی واسه مدرسه بیدار میشه و صبح بخیر میگه کیفشو آماده میکنه موهاشو شونه میزنه لباساشو میپوشه و کاملا مستقله.یه دختر کوچولوی کلاس اولی هفت ساله که همه ی اینکارا رو پارسال واسه پیش دبستانیش من انجام میدادم.

    دارم هر روز بیشتر از روز قبل با خودم به صلح میرسم و نتیجه ی این کار کردن هاروی خودم رو با تغییر جهان اطرافم متوجه میشم.

    باز هم بی نهایت سپاس گزارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    هادی زارع گفته:
    مدت عضویت: 3806 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    چقدر این موضوع مهمی هست که اگه حواسمون نباشه باز ممکنه توی دامش بیوفتیم

    من خودم هیچوقت آدمی نبودم بخاطر درباره قوانین با اعضای خانواده و دوستان صحبت کنم و یا کلا راهنمایی کنم کسیو ولی بازم توی دامش افتادم توی شرایط خاصی

    عزیزدلی بود که من خیلی دوسش داشتم و عاشقش بودم و فردی بود که همیشه با هم درباره این مسائل صحبت میکردیم.بخاطر اینکه حالش خوب نبود و حرفهاشو بهم میزد. فکر کردم با توجه به علایقی که بینمون هست و اینکه سفره دلش رو برام باز کرده،میتونم تاثیری بذارم روی زندگیش و درخواست داره از من برای کمک

    خیلی تلاش کردم بهش کمک کنم اما هیچ تاثیر ثابتی نداشت. و اون بخاطر این موضوع آرام ازم سرد شد و یسری سوتفاهم ها رخ داد و کلا تمام رابطه قشنگمون از هم پاشید

    و من دیدم نتیجه شرک رو زمانی که بشدت باهام بد شد و حرفایی که زد.

    و رفتارهایی که من با دشمنم نمیکنم اون با بهترین دوستش کرد

    و به خودم گفتم بچش نتیجه شرک رو

    و تعجب کردم همون موقع که با اینکه این همه این موضوع رو شنیده بودم بارها ولی بازم حواسم پرت شد

    و چه آسون ذهنم این موضوع که من ناتوان هستم که زندگی کسو تغییر بدم رو از یادم برد

    چه راحت شرک ورزیدم بدون اینکه حواس باشه به این موضوع

    و این شد یک درس بزرگ که بهیچ عنوان به کسی نخوام کمک کنم. حتی موقعی که طرف سفره دلش رو باز میکنه

    حتی موقعی که کسیو دوست دارم

    مهم نیست چقدر نزدیک هست بهمون

    عشقمون هست

    خواهر یا برادرمون هست

    چقدر شباهت داره اشتباهات و وجه های مشترکمون

    و…

    و هر دلیلی که ذهن میاره باید جلوش بگیرم.

    از خدا میخوام که منو یاری کنه در این مسیر

    تا در مسیر درست بمونم.

    الهی شکر. این چنتا فایل آخر واقعا منو وارد مدار جدیدی از آرامش و نعمت کرده

    خدارا سپاس گزارم بخاطر وجود شما

    بخاطر این آگاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    فاطمه تدین گفته:
    مدت عضویت: 1979 روز

    سلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته بزرگوار وهمراهان عزیز در خانواده صمیمی استاد عباسمنش من چند روز این فایل رو دانلود کردم ولی فرصت نکردم اونو گوش بدم امروز گوش دادم واین کاملا برای من محکمتر شد درذهنم که دنبال هرچیزی باشی خداوند تورو به آن سمت هدایت میکنه حالا الان ادامه صحبت استاد هنوز پخش نشده که استاد سراغ قرآن رفتن ولی الان من تعریف میکنم داستان این چندروزم رو حالا اگر فایل بعدی کاملا منطبق با حرف من بود هر کسی پیاممو خونده یا میتونه این موضوع رو درپاسخ به پیامم تصدیق کنه یا اصلا فقط توی ذهنشم مثل من یک مقدار باورش بیشتر بشه به هدایت خداوند کافیه چون واقعا برای من حیرت آور بوده چند روز گذشته یکی ازاقوامم که خانم بسیار دوست داشتنی هست و بسیار انسان مذهبی ازنوع نسبتا متعصب هست ودرحال حفظ قرآن هم هست به من پیامی داد که ویدیویی از یک عالم مذهبی که مردم رو تشویق به حمایت یکی دیگر ازعالمان مذهبی میکنه که حتی قسم میخوره که من میدونم اگر کسی ایشون رو بیازارد مثلا فلان اتفاق برایش می افتد من پس ازدیدن این ویدیو سعی کردم به اعتقادات اون فرد احترام بزارم درکنار اینکه عقاید خودم را هم مطرح کنم طبق تعالیمی که از استاد دیدم بهشون گفتم من تمرکزم رو ازروی آدم ها برداشتم وتمرکزم روی رابطه ام با خودم وخدای آدم هاست اصلا کاملا ارتباطم را بارسانه ها چه ایرانی وچه خارجی قطع کردم اخبار سالیان سال گوش نمیدم فقط تمرکزم روی بهتر شدن خودم هست چون اعتقاد دارم من بهتر میشوم به محیط های بهتر هدایت میشوم هیچ کسی روی زندگی من تاثیری ندارد وچشم وزبانم رو ازقضاوت کردن دیگران بسته ام چون هرگاه که من درمورد عملکرد کسی صحبت میکنم عملا ازخودم غافل شدم به انتقادات افراد به مسئولین یاسران مملکت توجه نمیکنم چون معتقدم باید تمرکزم روی کار خودم باشه چون اونا سرنوشت منو تعیین نمیکنند بدون اذن خدا برگی ازدرخت نمی افته طبق آیات خداوند سرنوشت هیچ قومی تغییر نمیکند مگر خودشان تغییر کنند پیاممو برای ایشون فرستادم واصلا واقعا نیت ایجاد تغییری درایشون نداشتم فقط دوست داشتم نظرمو بگم ایشون درجواب من درکنار اینکه خوبه آدم روی اصلاح خودش کار کنه به نکاتی اشاره کرد که باعث شد من سراغ قرآن برم وبیشتر به آیاتش با تفکر نگاه کنم ایشون اشاره کردند توی این دوره آخرالزمان ما همه مسئولیم نباید به جامعه خودمون بی تفاوت باشیم وازاین دست موارد که نهایتش به این ختم شد که امربه معروف ونهی ازمنکر بکنیم البته قابل ذکر هست بیشتر مستندات ایشون از روایت وافراد وموارد غیر ازقرآن بود من در جوابش چیزی که استاد همیشه میگه گفتم که من به الهامات وجنس الهاماتم ایمان دارم وتمرکزم روی آنهاست واینکه خداهم خودش گفته به شما تقوا وفجورالهام میشه ودرنهایت اینو بهش گفتم خیلی خوبه ما آدم هارو همانطور که هستند بپذیریم من سعی برای تغییر اون فرد نکردم فقط حرفهایش منو به فکر فرو برد چطور امر به معروف درذهن این افراد این شبهه رو ایجاد کرده مسئول تغییر زندگی آدم ها هستند وشروع کردم مطالعه درمورد این مورد درقرآن وامیدوارم استاد درفایل بعدی اش به این اصل اشاره کند که اصلا امر به معروف ونهی از منکر چیه با توجه به این مواردی که قانون است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    مهدیه جهانی گفته:
    مدت عضویت: 190 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام ودرود به استاد عزیزم که با انفاق علم وآگاهی هاشون به من وهمه ی اعضای سایت باعث رشد وگسترش جهان میشوند.

    و

    سلام ودرود به خانم شایسته ی نازنینم که با طرح سوال وتمرین از هر فایل باعث درک وفهم ویادگیری بیشتر من از فایل ها میشوند.

    و

    سلام ودرود به همه ی دوستان بهشتیم دراین سایت توحیدی ومقدس.

    حالا

    تمرین

    مواردی را درزندگی خود بیاد بیاوریدکه ازاین آگاهی ها به نفع خود استفاده کردید ونتایج حاصل از این”عملکرد هماهنگ با قوانین خداوند” رابنویسید؟

    امروز بعداز ظهر یکی ازدوستان قدیمی به من زنگ زد ودرمورد یکی از خواستگارهایش با من حرف زد ویک جورایی ازمن تاییدیه میخواست ومن قبلا که با قانون آشنایی نداشتم خیلی دوستم را راهنمایی ونصیحت میکردم ومیخواستم اورا هدایت کنم ولی الان که قانون را به صورت تکاملی دارم یاد میگیرم وقتی دوستم با من صحبت میکرد من نظری ندادم چون میدانستم حرف من فایده ندارد او درحقیقت انتخابش را انجام داده بود وبا اینکه خانواده اش رضایت نداشتند ولی دوستم میخواست که با طرف ازدواج کند فقط به خاطر اینکه سنش داره میره بالا وشاید دیگه موردی پیدا نکند(باور کمبود)

    خلاصه

    دوستم هرچی میگفت من خودم را کنترل میکردم که چیزی نگویم درنهایت خودم با اوخداحافظی کردم.

    الان که دارم این کامنت را مینویسم به خودم میگم چقدر من تغییر کردم اصلا من مهدیه ی قبل نیستم چون قبلا میخواستم مردم را راهنمایی کنم ،نصیحت کنم،ایراد بگیرم،هدایت کنم.

    ولی الان

    هیچ شباهتی باقبل ندارم واین تنها به خاطر گوش کردن به فایل های بینظیر استاداست که سخاوتمندانه به ما انفاق میکنند.

    استاد عزیزم شما معجزه ی زندگی من هستید.

    درپناه الله مهربان شاد وپیروز وسربلند دردنیا وآخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    بابک گفته:
    مدت عضویت: 1598 روز

    خدایااااا شکرت ای هدایتگر من ای یار من ای سرپرست من

    این کامنت رو برای خودم مینویسم برای اینکه همیشه یادم بمونه و برای آخرین بار این قانون رو برای خودم مرور کنم و قول میدم بهش عمل کنم چون رفت تو وجودم.

    خدایا مگه میشه مگه امکان داره آخه تو چطوری داری مارو هدایت میکنی؟ آخه تو چقدر عالمی تو چقدر دقیقی؟؟؟؟؟؟؟ ای هدایتگر من تو کی هستی؟؟؟؟ خدایا من چطوری شکرگزاری کنم بخاطر اینکه خدای من تویی؟ همدم من تویی؟ رفیق من تویی؟؟ چطوری شکر گزاری کنم که بتونم اندازه سر سوزن شکر نعمت های تورو به جا آورده باشم؟

    من هر وقت سوال دارم قرآن رو باز میکنم و دقیقا جواب سوالم رو بهم میدی ولی اینطوریشو ندیده بودم دیگه!!!!!!!!!

    دیشب یه نفر اومد خونمون و من نشستم شروع کردم به حرف زدن در مورد کسب و کار و گفتم آره این کار درسته این کار غلطه و شروع کردم به نصیحت کردن

    بعد آخرای حرف زدنم که 1 ساعت طول کشید به خودم گفتم آهای بابک کجایی؟؟؟

    بابک با تو هستم کجا رفتی؟؟؟ مگه تو خدایی ؟؟ مگه تو اون زمان که قلبت بسته بود میشنیدی؟؟ فکر کردی تو میتونی هدایتش کنی؟ فکر کردی تو توانایی داری؟؟

    خلاصه سریع بحث رو تموم کردم و دیشب تا صبح احساسم بد بود

    صبح ساعت 4 به خدا گفتم خدایا منو ببخش من به خودم ستم کردم

    خدایا من میدونم من هیچ توانایی ندارم تو خودت هدایت میکنی من خودم اگه طبق قوانینت حرکت نمیکردم قلبم مثل گذشته تنگ بود و پر از استرس و ترس بودم

    من خودم نیاز به هدایتت دارم من اگه هدایتم نکنی گمراه میشم بخدا قسم اگه یه روز فراموشت کنم انقدر ترس و نگرانی وجودم رو میگیره که با این همه نشونه و با این همه هدایت و با این همه نتیجه توی تمام زمینه های زندگیم باز هم پر از ترس و نگرانی میشه وجودم.

    خدایا من به خودم ظلم کردم هدایتم کن و گناهم رو ببخش چون من مشرک بودم که فکر میکردم من میتونم کسی رو هدایت کنم.

    بعد رفتم قرآن رو باز کردم و شانسی یه صفحه رو باز کردم و این آیه اومد:

    “ما این کتاب را که کاملا حق است برای هدایت مردم به تو نازل کردیم پس هر کس هدایت یابد به نفع خودش است و هر کس گمراه شود فقط به ضرر خودش گمراه شده است و تو عهده دار سعادت آنان نیستی”

    خدایا چشم چشم چشم خدایا همه کار هارو خودت داری میکنی من تسلیمم.

    من تسلیمم چشم خدا تویی من بنده ام من خودم اگه هدایتم نکنی جلوی پامو هم نمیبینم با تمام وجود قول میدم دیگه هیچ وقت این اشتباه رو نکنم.

    من همیشه خدا با قرآن جواب سوال هامو میده ولی این که بعد خوندن این آیه بیام توی سایت ببینم شما میگین چند وقت پیش یه اتفاقی افتاده بعد یه دوستی یه کامنتی گذاشته بعد خانوم شایسته گفته این موضوع خوبه و این همه اتفاق دست به دست هم داده که دقیقا بعد شبی که این اتفاق ها برای من افتاد این فایل بیاد روی سایت دیگه این عجیب میشه آخه.

    خدایا داری چیکار میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    خدایا چطوری انقدر دقیق هدایت میکنی؟؟؟ خدایا من تسلیمم.

    هدایتم کن تسلیم تو زندگی کنم و تسلیم از دنیا برم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: