آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا قنبری گفته:
    مدت عضویت: 2152 روز

    سلام به شما استاد بینظیرمم

    و مریم جان بینظیرر

    سلام به همه دوستان

    میخوام بنویسم از چی و چرا اصلا نمیدونم

    درسته همه تحربه بلندگو شدن داریم من هم داشتم و الان واقعا گاهی که فکر میکنم به اون زمان خندم میگیره و فشار میاد به مغزم که همیشه فکر میکنیم عقل کلیم و ما دیگه همه چیو میدونیم

    و جالبه این من بلدم من میدونم تمومی هم نداره انگار باید افسار ذهن و دهن همیشه دستت باشه وگرنه در میره

    البته که خیللللییی راحتتره کنترلش و انرژی که اوایل میزاشتم که سعی کنم کنترل کنم الان با یه جمله همیشگیم که شده عادتم

    (ای شه دوندی)شمالی بخونینش یعنی خودت میدونی ااصلا زندگی جااان شده راحت سریع ختم کلام همون اول اعلام میشه و نه زوری نه انرژی و نه گوشه اضافی واسه شنیدن

    از یه جایی به بعد خداروشکر انقدر قوی تر شدم که به وضوح به افراد میگم من تمایل دارم حرفای خوبتون بهم بگین از فلان چیز بگو برام و سوال پیش میارم تا رهن هر دو بره دنبال جوابش و چقدررر خوبه این مسیر

    هر جاهم صحبت کشیده میشه به موضوعی که بخوام تقلا کنم واسه تغییر ادما سریع به یاد خودم میارم جهان و خداوند عادله مول اب رو اتیش و سریع اروم میشه مغزم

    اینجوری نبود از اول من بگم خدا عادله و سریع اروم شم نه

    هر بار با گوش دادن به فایلا به وضوح درک میکنم پس ذهنم چنبره و این موضوع چقدر راحتتر شده

    و چقدررر خوبه مغزت میفهمی استاد واقعا نمیدونم بقیه چطوری فکر میکنن اصلا مغزشون میفهمن یا اصلا میدونن همچین چیزی هست که بفهمننش یا نه

    ولی من واسه همین موضوع یه دنیا سپاسگزارم که هر بار مغزم بهتر میفهمم راحتتره میکشم همه چیو بیرون

    الان خیلی ساکتتر اروم تر شدم

    یه جاهایی کلام خیلی ریز میخواد زیرابی بره و در حد یه کلمه میگم ولی سریع با جمله این که حوصله حرف زدن ندارم جلوشو میگیرم و بحث میبرم سمت چیز دیگه

    اخه به وضوح میبینم حرفی که میزنم عین ایه قران که میگه کر و کور و گنگن و هیچ نمیفهمن چرا واقعا کاملا میفهمم اصلا انگار تو یه دنیای دیگه حرف میزنم و صدام پخش نمیشه گاهی واقعا واسم عجیبه میگم الله اکبر چقدر خدا درست گفته که اونی نخواد بشنوه تو هرچیم بگی نمیشنوه اینو به وضوح درک کردم

    عاشقتونم

    چقدر زندگی هر روز روون تر راحتتر و لذت بخشتره و چقدر هیجان هر روز بهتر شدن تو وجودمه

    چقدر درست میگید هر ترسی که برداشته میشه همون ترمزی که سالهاست چسبیده بهمون اصلا مهم نیست که اون ترسه برداشتش ربطی به خواسته تو نداره باید برش داری چون باید غلبه کنی وارد مرحله بعدی بشی

    مثل همون بازی میمونه که این مرحله به کمکت نمیاد غلبه به ترس(البته که تو زندگی همون لحظه کمترین کار غلبه شجاعت و اعتماد به نفسیه که تو وجودت پر رنگ میشه )و بعدها میبینی شده ستون اصلی اون بنایی که الان اوج گرفته و یه نمای عالی شده

    عاشقتونم و چقدر تو مسیر درست هستین و زیباست که همیشه اسمتون تو صفحه سپاسگزاری هر روزم هست

    یه دنیا عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    رویا منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1884 روز

    سلام بر استاد عزیزم بهترین دوستم دراین سال‌های اخیر که با سایتتون اشنا شدم الان هدایت شدم به سایت ‌نوشتن کامنت

    استاد من سال‌های زیادی وقت گذشتم وزندگی دیگران رو مخصوصا خانواده ام رو میخواستم عوض کنم تمام تلاشم رو کردم هرچیزی که از دستم برا اومد خیلی سختی کشیدم ولی الان خیلی پشیمونم چون وقت وانرژیم رو صرف کردم

    الان مدتیه که بیمار شدم ‌خانه نشین شدم وچقدر الان پشیمونم استاد صحبتهاتون بی نظیرن منم تا خیلی زیاد شبیه گذشته شما بودم امیدوارم خداوند بهم توان وانرژی بده وقوت بده بتونم حالمو رو خوب کنم وبرای ارزوهام تلاش کنم وتمرکزم رو فقط روی خودم بزارم

    امیدوارم تنتون سالم باشه دوستتون دارم بهترین استاداگاه وعملگرا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    رویا بیگی گفته:
    مدت عضویت: 2120 روز

    به نام خداوند مهربان. با شنیدن این فایل قلبم به درد آمد چون مسائلی رو به یادم آورد که اصلا واسم خوشایند نیست. الان در حالی دارم این مطالب رو می نویسم که 4روز مونده به مراسم اولین سال فوت تنها برادرزاده ی عزیزم. ایشون که دختر بود و کمتر از یک ماه به تولد 18 سالگیش باقی بود بر اثر مصرف مخدر صنعتی در خواب جونش رو از دست داد. در چهار سال آخر عمر به شدت گرفتار دوستان بد شده بود به طوری که حتی درس خواندن رو هم کنار گذاشته بود. فقط خداوند شاهده که هزاران هزار بار همگی از جمله خود من نصیحتش می کردیم حالا چه با خواهش و زبان خوش و چه با دعوا و تهدید به طرد کردنش…. در لحظه گوش میداد و حتی شاید اظهار پشیمونی می کرد اما با یه تلفن دوست و رفیق داستان عوض می شد و نقطه سر خط. برای همه ی ما عجیب بود که چرا حرف مارو نمی فهمه و با وجود سن کم ترسی از چیزی نداره و از همه مهمتر این آدمهای رنگارنگ چطوری همیشه سر راهش قرار می گیرند حالا چه از دنیای واقعی چه از اینترنت و فضای مجازی؟؟؟؟ ‌اما بعدها با آشنا شدن با این مباحث فهمیدم که تا خودش نخواد ما خودمون رو هم بکشیم چیزی عوض نمیشه و اینکه چون شبانه روز فکرش در مدار مسائل آنچنانی بود از همان جنس افراد هم جذبش میشد و متاسفانه در نهایت هم در منزل یکی از همان به ظاهر دوستان شبی جونش رو از دست داد.

    الان که این مطالب رو می نویسم قلبم خونه و چشمانم گریان اما افسوس که دلسوزی و نگرانی و التماس همگی ما و از همه مهمتر پدرش برایش هیچ اهمیتی نداشت و در نهایت در راه اشتباهاتش جونش رو باخت.

    یک ساله که من عمه درست زندگی نکردم، اون یک بار مرد و من صدها بار با هر عکس و فیلم و یاد و خاطراتش طوری که حتی دو دختر کوچک خودم رو هم گاهی فراموش می کنم ولی خدای من شاهده هرگز به خدا شکایتی نکردم چون می‌دونم خدا خواست اون اصلاح بشه و بسیار فرصتها داد اما خودش نخواست و درس نگرفت.

    ای کاش می شد زمان رو به عقب برگرداند و همه چیز رو درست کرد اما این خیالی بیش نیست. در نهایت به قول استاد هر کس خودش مسئول اعمال خودش هست اما ای کاش گاهی خانواده رو هم در نظر بگیریم و اینکه پیامد تصمیمات هیجانی می تونه یک تا چند خانواده رو از زندگی بندازه و دنیا رو واسشون جهنم بکنه. ممنون از اینکه مطالب منو خوندید، یا علی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    لیلا جلوداری گفته:
    مدت عضویت: 2645 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به اساتید عزیزم مریم بانو و استاد

    خدا را شکر می‌کنم که از طریق اشاره مریم بانو و کلام و پذیرش استاد فایل بسیار پرمحتوا و لازمی پر شد و در دسترس همه ما قرار گرفت

    آیا من می‌توانم زندگی دیگران را تغییر بدهم

    سوالی که قطعاً پاسخ آن بر اساس قوانین کیهانی و بدون تغییر خداوند کلمه

    نه و هرگز مناسب‌ترین کلمه می‌باشد

    و جهلی که من هم سالیان سال داشتم و حتی الان هم با وجود اینکه می‌دانم نمی‌توانم به هیچ عنوان زندگی دیگران را تغییر دهم باز هم فراموش می‌کنم و دلسوزی می‌کنم که البته خدا را شکر خیلی زود متوجه این اشتباه و جهل خود می‌شوم و دیگه ادامه نمی‌دم

    همونطوری که تا الان آموختم وقتی بخواهیم با دلسوزی زندگی دیگران را تغییر بدیم یعنی این فکر را داریم که من به جای خداوند می‌خوام به اون شخص کمک کنم و خدا که حواسش نیست یا سرش شلوغ هست نمی‌تونه به همه حواسش باشه و هدایتشون کنه بنابراین من که این موضوع را فهمیدم وظیفه‌ام هست که به اون شخص بگم و هدایتش کنم و کمکش کنم یعنی شرک در واقع دارم

    این باور اشتباه که از گذشتگان و از فرهنگ و از مذهب به ما رسیده همیشه این رو میگه که کسی از بیرون باید بیاد و زندگی ما رو تغییر بده و کمکمون کنه و قدرت را از خداوند می گیره و می خواد بده دست دیگران حتی به بهانه کمک کردن

    و همچنین این طرز تفکر اشتباه که دلسوزی برای دیگران ثواب داره و خدا دوست داره که برای دیگران دلسوزی کنیم و این شعر معروف کاملا مغایر با قوانین کیهانی بوده که

    تو که از محنت دیگران بی‌غمی نشاید که نامت نهند آدمی

    در صورتی که به قول استاد من اگر از محنت دیگران با غم باشم چه کمکی می‌تونم به بقیه بکنم جز اینکه با غم بودن من غم ناراحتی و آزارهای بیشتری را برای خودم میاره

    من خودم چون این موضوع پاشنه آشیلم بوده همیشه و دارم روش کار می‌کنم سعی کردم این جمله رو در ذهنم ثبت کنم که دلسوزی کردن مساوی است با خودسوزی کردن

    و من با دلسوزی برای دیگران در واقع دارم خودم رو در آتش غم ناراحتی و عذاب‌های ناشی از این احساس گناه و قربانی بودن زنده زنده می سوزانم

    و این باور نیز به من کمک می‌کنه که همه افراد همه انسان‌ها همه آدم‌ها به یک اندازه به خداوند نزدیک هستند و به یک اندازه دارند هر لحظه هدایت‌های خداوند را دریافت کنند و خیلی سریع‌تر از هزاران ساعت وقتی که من بخوام برای هدایتشون بگذارم می‌تونن با درخواست از خداوند مدارشون رو تغییر بدن و خودشون رو نجات بدن از گمراهی و از مسیر اشتباهی که خودشون با باورها و افکارشون خلق کرده‌اند

    یعنی من به این نتیجه رسیدم که تغییر شرایط برای هر فردی باید طوری باشه که از درون به وضوح برسه اون آدم و نصیحت و پند و اندرز هیچ گونه تاثیری روی اون آدم نداره و این تنها و تنها از عهده خود خداوند بر میاد که برای اون شخصی که درخواست هدایت را با احساسش به جهان فرستاده انجام بده ، همونطوری که برای من انجام داد و تنها زمانی که خودم ازش خواستم و برام افکار و احساسات و نتایجی که اون افکار و احساسات برام ایجاد کرده بود واضح شد و خودم تونستم مشاهده‌شون کنم و آگاه شدم بهشون خیلی سریع و معجزه آسا توسط خود خداوند شرایط برایم تغییر کرد شرایطی که هیچ راهی با ذهن محدود خودم نمی‌تونستم براش پیدا کنم

    ماه‌ها بود که برادر و خواهرم و همه افرادی که می‌خواستند به من کمک کنند با من صحبت می‌کردند و تلاش می‌کردند که مسیر درست را به من بگن و من رو آگاه کنند ولی این تجربه خودم هست که میگم

    من به هیچ عنوان متوجه صحبت‌های اون‌ها نمی‌شدم و انگار نمی‌شنیدم و نمی‌تونستم حرف‌های اون‌ها رو قبول کنم فکر می‌کردم که مسیرم درست هست و اون‌ها متوجه نمی‌شن

    تا اینکه خداوند از طریق یک جمله من رو هدایت کرد

    زمانی که نوشتم که چه باورهایی نسبت به خداوند دارم

    وقتی جواب‌هایی که به این سوال دادم را مشاهده کردم انگار که از یک برنامه نرم‌افزاری که همون باورهای شرک آلودم بود بیرون اومده بودم و داشتم خودم رو و رفتارهام رو مشاهده می‌کردم و باورم نمی‌شد که اون شخص خود من بودم

    همین یک لحظه آگاهی راهها را از بی‌نهایت طریق برام باز کرد و حضور نیرویی به نام خداوند را در زندگیم احساس کردم که بدون درنگ خودش همه کارها رو برام انجام داد و در یک روز مدار من تغییر کرد و بهتر و بهتر و بهتر شد تا الان الهی شکر

    یعنی به چیزهایی آگاه شدم که اگر همه مردم جهان باهم به من می گفتن و فریاد می زدند به خود خداوند قسم نمی تونستم قبول کنم و باور کنم و متوجه واقعیت حقیقی بشم تا زمانی که زمانش بود

    یعنی انگار اون جهان خود خداوند بود که منتظر بود تا من خودم متوجه بشم که دارم واقعا چه مسیری را میرم و بعد که آگاه شدم و اون مسیر را واقعا نمی خواستم سریع دست به کار شد و دستانم را گرفت و از اعماق تاریکیهایی که خودم خلقشون کرده بودم بی سر و صدا

    تاکید میکنم بی سر و صدا نجاتم داد

    هزاران مرتبه سپاسگزارم از خداوند حتی اگه یادم بره شکر کنم

    از خود خداوند می‌خوام که هدایتم کنه که بتونم بر اساس قوانین حرکت کنم فکر کنم و عمل کنم تا به فکر خداوند نزدیک و نزدیک‌تر بشم

    از دید فرکانسی هم که همه انسان‌ها آینه وجودی خود ما هستند بنابراین برای تغییر هر کسی در بیرون منطقی این هست که خودمون رو تغییر بدیم اینطوری جهان اطراف ما هم تغییر می‌کنه آدم‌های اطراف ما هم خودشون تغییر می‌کنند

    یکی از نشتیهای انرژی که ما آدمها داریم همون احساس دلسوزی کردن و خدا شدن برای دیگران هست که به شدت انرژیمون را می گیره و احساس می کنی خسته و ناتوان شدی چون داریم انرژی حیاتیمون را صرف پوشاندن احساس گناهمون می کنیم و الکی هدرش میدیم

    معجزه‌ای که در دوره احساس لیاقت درک کردم این بود که وقتی تمرکزم رو روی بهبود احساس لیاقت درونی خودم گذاشتم ودیگه سعی کردم کاری به کسی نداشته باشم و نخوام ناجی اونها باشم مشاهده کردم که افرادی که با من در ارتباط بودند و من همیشه نگرانشون بودم و فکر می‌کردم که من باید بهشون کمک کنم تا بتونن زندگیشون رو تغییر بدن و در موردشون همیشه احساس گناه می‌کردم دیدم که خیلی راحت دارن با من پیشرفت می‌کنن و در حالیکه من از درون داشتم احساس لیاقت بیشتری می‌کردم ولی چون اون‌ها بخشی از جهان اطراف من بودند به راحتی شرایط اون‌ها هم بهتر و بهتر و بهتر شد بدون اینکه بخوام ن شرایط اون‌ها را بهتر کنم و این یک قانونی هست که دارم درکش می‌کنم که فقط و فقط و فقط روی خودم کار کنم اینطوری در واقع دارم به جهان خودم هم کمک می‌کنم چون کسی بیرون از ما نیست و همه اینه درون خودمون هستند

    خدایا شکرت و سپاسگزارم و ممنون میشم که این قوانین که دارم درکش می‌کنم را بیشتر و بیشتر بتونم در موردشون بدونم و عمل کنم و نتیجه بگیرم انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    فرهاد و عسل گفته:
    مدت عضویت: 3759 روز

    درود خدمت شما استادعباس منش عزیزم

    خدا قوت و ممنونم از این جلسه ی فوق‌العاده

    استاد عزیزم خبرهای خیلی خوبی دارم خدا رو صد هزار مرتبه شکر

    .

    استاد عزیزم این روزها هدف و تمرکز من روی دوره دوره فوق العاده راهنمای عملی دستیابی به رویاها است جلسه اول همین دوره سه هدف که برام بی‌نهایت ارزشمند و مهمه رو انتخاب کردم

    . هدف اولم به لطف خدا مهاجرت به شهر مورد علاقه‌ مون بود

    . هدف دومم خرید ماشین شاسی صفر کیلومتر

    هدف سومم راه اندازی کسب و کارم در شهر مورد علاقمون است

    استاد عزیزم الان 40 روزه مهاجرت کردیم به کرج و خیلی خیلی مهاجرت لذت بخشه و الان درکرج ساکن هستیم و به لطف خدا کسب و کارمم که بزرگترین ترس من بوده داره شروع میشه و خیلی عالی من و خانمم ودخترمون و پسرمون داریم به محیط اینجا سازگار می‌شیم و خیلی خیلی دور بودن از فامیل و دوستان و خانواده داره کمک می‌کنه که روی باورهای خودمون کار کنیم و به لطف خدا تقریباً همیشه داریم یا به فایل‌های شما گوش میدیم یا سفر به آمریکا یا زندگی در بهشت رو از اول داریم می‌بینیم

    ماشین سواریمون که یک ساینا بوده رو با یک ماشین دنا ی فوق العاده معاوضه کردیم و ثانیه به ثانیه شکر گذاریم

    اینها خبرهای خوشی بود که قبل از شروع کامنتم دوست داشتم بگم

    استاد عزیزم در مورد گوش شنوا بودن و اینکه سرم رو از تو زندگی دیگران در بیارم و به مشکلات و گرفتاری‌های دیگران توجه نکنم خیلی خیلی به لطف خدا کتک‌های زیادی از این باور اشتباه خوردم خیلی مسخره شدم خیلی اون دیگران منتظر یک اشتباه از سمت من بودند تا مچ من رو بگیرند و بهم بفهمونند که دیدی داشتی اشتباه می‌کردی

    در گذشته خیلی خیلی انرژیم رو برای هدایت دیگران می‌ذاشتم

    این بی ایمانی من بوده که می‌خواستم کار خدا رو انجام بدم و با این همه فایل گوش دادن از شما در دوره فوق العاده احساس لیاقت در جلسه اولش متوجه شدم که تمام توجه و تمرکزم اگر روی خودم باشه می‌تونم به اهدافم برسم و اگر توجه و تمرکزم رو تیکه تیکه کنم و به دیگران توجه کنم و بخوام فقط به فکر نصیحت باشم و عالم بی‌عمل بودن باشم هیچ نتیجه‌ای در زندگیم نمی‌بینم

    پس از شروع دوره احساس لیاقت از همون روز اول تصمیم گرفتم که فقط روی خودم کار کنم و تمام صحبتم با خانمم باشه چون با هم دوره رو شروع کردیم و بهترین دوست و رفیق برای هم همیشه بودیم

    بلطف خدا از شروع دوره نتایج خیلی فوق العاده‌ای رو در زندگیمون دیدیم و در نهایت در پایان دوره انرژی فوق‌العاده‌ای داشتیم و خداوند ایمان زیادی در دل ما انداخت که از شراکت 13 ساله با برادر بزرگترم که یک بیل مکانیکی رو با هم شریک بودیم جدا شدیم و به لطف خدا بیل مکانیکی خودم رو خریدیم و تمام وام هام و بدهی هام رو هم پرداخت کردم و این بزرگترین لطف خدا به من بود که تونستم با این کار خیلی خیلی به خودم کمک کنم و بی‌نهایت این اتفاق به آرامش من و به حال خوب من کمک کرد

    چون در خانواده پرجمعیتی هستم و من فرد کوچک خانواده هستم همه فکر می‌کنند که باهوش‌تر و با تجربه‌تر هستند و خیلی مواقع نمی‌ذاشتند که من اهداف خودم رو دنبال کنم به ایده‌هام عمل کنم ایده‌هایی مثل مهاجرت که سال‌ها آرزوی من بود که بعد از این اتمام شراکت و تسویه بدهی‌هام به لطف خدا اتفاق افتاد

    استاد عزیزم حالا بیشتر از هر وقت دیگه‌ای می‌تونم به این گوشه شنوا مشکلات دیگران نبودن وکار کردن روی باورهای فوق العاده ی استاد عزیزم کار کنم و این بزرگترین شکرگزاری ماست که از دیگران آگاهانه دور شدیم الان می‌تونیم روی باورهای خودمون کار کنیم

    دقیقاً استاد عزیزم اینکه پدرت در بیاد تا کسی رو تغییر بدی و اینکه وقتی طرف تغییر کرد بیاد بهت بگه که من خودم تونستم راه راست رو پیدا کنم یا اینکه از فلان جا یاد گرفتم که باید در این زمینه تغییر کنم خیلی خیلی برای من هم اتفاق افتاده این‌ها همه بهمون نشون میده که اگر سرمون توی زندگی خودمون نباشه خیلی خیلی اذیت میشیم

    بی‌نهایت از دیدن شما استاد عزیزم خوشحال شدم از شما ممنونم بابت این فایل‌های فوق العاده

    20آذر1403

    انشالله در پناه فرمانروای کیهان همیشه در اوج سالم سلامت ثروتمند قدرتمند لیاقتمند و خوشحال باشیم

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    خدای مهربانم

    با قدرت توست که معجزه خلق می شود

    و من هر لحظه شاهد معجزات تو هستم…..

    سلام به استاد گرانقدرم و مریم بانوی عزیزم

    و همه دوستانم در ادامه این‌مسیر لبریز از آگاهی

    خداروشاکروسپاسگزارم بابت امروز و این لحظه، اولین روز از ماه خرداد از فصل زیبای بهار و

    قلب هایی که هر لحظه با عشق خداوند و بودن در این مسیر الهی چه زیبا دگرگون شده و در ساحل امن با او بودن ،آرامش و احساس عالی جزء لاینفک وجودشان شده است و سعی می کنند در تمام زمینه ها در این دریای آگاهی های ناب ،زیبا بدرخشند .

    واقعا تو یکی نه ای ،هزاری

    هر کدام توانا،قدرتمند،زیبا،معنوی،ارزشمندو خوبیم بدونِ هیچ دلیلی و این باورها از ما انسانی قدرتمند ساخته در سایه ایمان و عشق به خداوند که در مراقبه هایمان

    می توانیم شاهد آن باشیم که خود یک خودسازیِ و صلح درونی است و

    بی شک در کنارش می توانیم بر بیرون از خود نیز اثر مثبت بگذاریم چون همه چیز از قانون انرژی تبعیت

    می کند و انرژی همان احساسی هست که داریم من اگر حالم عالیست، حال عالی تری نصیبم می شود،همانطور که در مقابلش نگرانی، نگرانی به همراه دارد .

    تنها کسی رو که می توانم با تمام وجود تغییر دهم خودم هستم و این فایل بی‌نظیر با صحبت های ناب استاد بیانگر همه چیز می باشد .

    من حتی مصطفی جان که در این مسیر هست رو هم کاری بهش ندارم او خود مسیرش راانتخاب می کند ،من فقط سعی می کنم درست رفتار کنم ،به او احترام بگذارم ،وظایف خودم که خانه داری هست رو باعشق انجام دهم و نظراتی که به من مربوط می شود را با آرامش مطرح کنم همین ،

    من همه چیز رو به خدا سپرده ام و یک زندگی آرام و

    بی دغدغه ای رو دارم تجربه می کنم و به تنها کسی که باید جواب پس دهم خداوند است و هرروز سعی می کنم تمام تمرکزم روی خودم باشد و در کارنامه روزانه ام نمراتم عالی باشد ،

    در این مسیر جادویی آموختم که توهُّم قدرت داشتن رو و اینکه ذره ای فکر کنم می تونم کسی رو تغییر بدهم برای همیشه کنار بگذارم،

    من روی خودم کار می کنم ،آینه می شوم ،

    آینه صاف و صیقلی شده و در من چیزی وجود ندارد که مثلا مصطفی خودش را در آن کج و ناراست ببیندو

    در من هیچ مقاومتی در مورد او و تغییر او وجود ندارد، انرژی بودنِ من و اینکه جوری به او نگاه نمی کنم که باید در فلان مورد عوض بشی و تو چیزی بلد نیستی و سراپا مشکل هستی نه ،

    من تو رو دقیقا همین جوری که هستی به تو احترام

    می گذارم و با کار کردن روی خودم مسیرم را با درستی و راستی و هدایت های خداوند پیش می برم ،

    آینه من صاف است و تو این فرصت و موقعیت رو داری که خودت رو ببینی و هدایت بشی و راه قلبت باز بشه ومن به صورت کاملا تکاملی به این نتیجه رسیدم که خیلی هنر کنم تمام توجه ام روی گفتارو رفتار و عملکردهای خودم باشد ،

    مثلا دوسال و خورده ای می شود که من در 6 روز هفته تا به امروز ورزش عضلانی ام را با عشق و لذّت انجام داده ام اما مصطفی تا به حال انجام نداده و من حتی بیشتر صبح ها و بعد عصرها پیاده روی می کردم الان حدود دو ماه هست که شب ها بعد از کار با هم در مسیری بی نظیر

    می رویم و پیاده روی می کنیم اما ممکن است باز شرایطی پیش آید و او نتواند بیاید ،من کاری به او ندارم من پیاده روی سبک زندگیم شده ،انجام ورزش عضلانی سبک زندگیم می باشد ،بودن در سایت و بهره بردن و نوشتن کامنت و کارکردن روی دوره ها هرروز عادت زندگیم شده ،

    مدیتیشن باید انجام دهم و

    خیلی کارهای مثبت و سرنوشت ساز برای خودم واین دلیل نمی شود من انتظار داشته باشم مصطفی هم مثل من انجام دهد نه ،ایشان حق انتخاب دارند .

    اما رفتاری صورت بگیرد که خلاف قانون زناشویی باشد و از خط قرمزها بگذرد آنجا باز حق انتخاب دارم و سعی

    می کنم آگاهانه و با آرامش رفتار کنم ،

    او را نمی توانم تغییر دهم اما من انتخاب می کنم ادامه دادن زندگی رو ،

    به لطف ایمانم به خدا ،آنقدر با خودم در صلح هستم و آرامش دارم و از بابت خودم خیالم راحت است که یقین دارم خداوند هم همه جوره مراقب من هست و هر چه که خیر است در زندگیم جاری می کند و

    واقعا تا الان هم به لطف خداوند به خاطر وجود مصطفی که خود چون آینه ای صاف برای من و من در کنار او خیلی چیزها را آموختم و هرروز هم ادامه دارد و سعی کردیم در هر شرایطی با عشق کنار هم ادامه دهیم و به هم احترام بگذاریم و

    سعی و تلاش با عشق خود را برای هرروز رشدوپیشرفت های عالی تر را با الهامات و هدایت های خداوند در مسیر راستی ،پاکی ،صداقت و درستی به پیش ببریم و تمام تمرکزمان روی خودمان و زندگی خودمان باشد .

    ممنونم استاد جان بابت توضیح جامع و کامل تان در مورد این مبحث مهم و حیاتی و برگرفته از آیات قرآن کریم و دستورات زیبای خداوند،عشق بهتون.

    در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت، ثروتمند، سعادتمند، موفق و عالی باشید و بدرخشید، دوستتون دارم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    مجید کدخدایی گفته:
    مدت عضویت: 2028 روز

    سلام به استادجانها که دستی از دستان الله شده برای هدایت ما به مسیر هدایت و روشنگری

    راستش استاد عزیز باور بفرمایید از زمانیکه من به فایلهای شما گوش میدم و با تمرکز بیشتری روی آنها کار میکنم به همون اندازه هم از این مساجد که به اصطلاح برای عبادت و بالابردن نام الله از اونا استفاد ه میشه دور میشم چون واقعاً الان در مساجد ما بخصوص مناطق شمال غرب و کردستان تنها برای مجالس ترحیم و بحث در مورد احادیث و روایات عجیب و غریب استفاده میشن و با آیات الهی بیگانه شده اند و همش حرفهایی که میزنن با جمله ،،، قال رسول الله ،،،، شروع میشه و خبری از گفتن جمله ،،( قال الله تعالی) نیست ،

    حال واقعاً در این سایت بیشتر از مساجد ما آیات الهی تفسیر میشه و بحث توکل و توحید خیلی پر رنگتره و این هم خودش جای شکر داره واقعاً ،، و من ترجیح میدم بیشتر وقتم رو در جایی سپری کنم که بهم اصل دین که همان توحید و توکل است رو یاد بده حال هر جایی که باشه ،و این سایت به الله قسم یکی از اونجاهاست چون نتایج زندگیم بیانگر و تایید کننده این گفته ام است.

    استاد عزیز چه ضربه های فنی و حساب شده ای از این کمک ناخواسته به دیگران من خورده ام ،،

    یکی از اونا همسر خودم بود که اصلا باور نداشت به اون مشکلی که در زندگیش بود و داشت نابودش میکرد و من شده بودم ناجی زندگی اون و اسم خودم رو اسپایدرمن گذاشته بودم که در نهایت با کله خوردم زمین و من آدم نامرد زندگی ایشان شدم و چه ضربه های کاری که نخوردم .

    یا به فرض مثال در مورد کمک کردن به برادرم که بچه شیطون و بدکاره ای داشت و ما میخواستم به زور زندگیش رو با برادرم تغییر بدیم که متأسفانه دوتامون با مصیبتها و مشکلات خیلی عجیب و غریبی روبه رو می‌شدیم و درماند ه و آواره پا پس میکشیدیم.

    یا مثالی دیگر از کمک کردن به دانشجویان و دانش آموزان در دانشگاه و مدرسه دارم که میخواستم فردین بازی در بیارم و آب جاری نشده رو به جوی برگردانم که با ناملایمات زیادی روبه رو شده ام و من مقصر داستان شناخته شده ام و در نهایت انگشت اتهام به سمت من گرفته شده است .

    یا مواردی هست که من میخواستم از نظر مالی به دوستانم کمک کنم و نیت خیر داشتم که خدا خودش شاهده ، در نهایت ضرر مالی متوجه خودم شده و تا قرقره در قرض و مشکلات مالی گرفتار شده ام .

    یا در مورد آشنا شدن با این سایت و اینکه میخواستم اعضای خونواده رو باهاش آشنا کنم و در نهایت باعث دور شدن خودم از مسیر کارکردن روی خودم شده و چه ضربه های که نخوردم و هزاران مثال دیگه …

    واقعاً استاد عزیز این سخنان شما که برگرفته از آیات محکم الله در قرآن است و از تجربیات ارزنده شما کسب شده در هیج جای این کُنهِ پهناور و این جهان هستی پیدا نمیشه ،

    واقعاً اگه تنها بابتِ بودن در این سایت و گوش دادن به این آگاهیها شب و روز از خداوند سپاسگزاری کنم بازم کمه و نمیتونم قدردان این یه ذره از نعمتهای الله یکتا باشم .

    حال در ادامه گوش جان میسپارم به تفسیر زیبای شما استاد عزیز از آیات الهی به امید رنگ دادن آنها در زندگیمان و سعادتمند شدن در هر دو دنیا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    زهرا رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 765 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان همفرکانسی ام

    واااای استاد خودتون میدونین چه لذتی داره وقتی نقش عقل کل و برای ادمای دیگه در میاری چون تجربه شو داشتین میفهمین من از چه لذتی حرف میزنم وقتی یکی میومد و بنا به شرایط زندگیش خواه روابط نامطلبوش بود خواه ورشکستگی و خواه دیدگاه نامناسبش به زندگی به خدا به خودش میگفت و تا لب باز میکرد من میشدم” بهترین سخنران انگیزشی ایران زهرا رحمتی “خخخخخ

    اره استاد بدترین سم زندگی من همون تشویقهای بود که بقیه ازم میکردن و منم با کلی احساس خوب کاذب سرمو بلند میکردم اخ جون فلانی با دوساعت گوش دادن به حرفای من مثل حالت یه بشکن از امروز زندگیش متحول شده و دیگه از این لحظه به بعد قراره اون فرد ورو ابرا ببینم و منم این پایین دست براش تکون بدم و از فردا میدیدم با کلی باور منفی دیگه سراغم اومده رفتارش از قبل بدترشده و ساعتها حرص میخوردم ولی اون حس هیجان زیادم بودکه باعث میشد مثل بلبل نان استاپ حرف بزنم و حرف بزنم و متوجه گذر زمان نمیشدم که هیچ احساس میکردم تازه الان حرفامون داره گرم میشه خخخخ و شب وقتی سرمو رو بالش میزاشتم میگفتم اخیش اخرش فلانی رو قانع کردم با دلیلای منطقی ام که حرف درست و من زدم و دیگه اون بابا ازفردا متحول میشه ولی استاد به محض اینکه مکالممون تموم میشد یه حس خیلی بدسراغم میومد از اون همه ورودی منفی از اونهمه ساعت بحث کردن منو اون بابا که هردومون سعی در این داشتیم همو متقاعد کنیم و همین باعث احساس بد در وجودم میشد حالت یه معتادی که بعد از یه نعشگی خووووب به یه خماری میرسیدم که کل شب و کابوس میدیدم و برعکس من طرف مقابلم شب و با یه مسکن خوب خوابیده بود و فردا صبحش باز از من راهنمایی میخاست و منم همون احساس هیجاناتم دوباره فعال میشد و …بازهم همون اش و هون کاسه این داستان سالها طول کشید و من چون زیاد دنبال فرعیات بودم کافی بود یه چیز جدید و نامفهومی در اون سر دنیا گفته میشد به هزاران طریق معجزه اسا به اون اگاهیها دسترسی پیدا میکردم یعنی همین الانم بهش فکر میکنم مبهوت میشم یبار درگیر سمینارها و کتابهای پاکسازی هواپونوپونو میشدم یبار درگیر تغییر چهره با سابلیمینان میشدم و با مشاورهای انگیزشی اشنا میدم که در اون تایم باورهامم همون قد کار میکرد چون من میگفتم تو این جهان به هرچی بخای میشه رسید پس منم الا و بلا همین بابا رو میخام و دقیقا جواب باورهامو میگرفتم و در مسیری قرار گرفته بودم که کسانی بودن در این حوزه فعالیت میکردن و من چقدر چقدر چقدر از خدا از اصل قانون حاکم بر جهان هستی دور میشدم فکر کنین دیگه به اون مشاوره ها پول میدادم و یه تکنیکهای عجیب و غریب مثل 369رو اموزش میدادن یا یه تکنیکای بود که با روشن کردن شمعهای عجیب و غریب میخاستن به حال و روزم کمک کنن ایناهمه به کنار این وسطم شده بودم سخنران کل فک و فامیل وخانواده و همکاران و انقدر تشویق میشدم که تا زمان اشناییم با شما زندگیم رو این روال بود چه چک و لگدهای که من این وسط خوردم انقدر زیر فشار جهان هستی له شده بودم که من به سرچشمه ی معرفت و اگاهی و یکتا پرستی رسیده بودم اونم هدایت خدا بود با شما اشنا شده بودم ولی نای حرکت کردن نداشتم نای اینو نداشتم بازم برم خودکار و دفتر بگیرم نای اینو نداشتم از سپاسگزاری بنویسم از بس که چندین وچندسال من با توجه به مداری که درش بودم و با مشاورانی سروکار داشتم که صبح تا شب بهم میگفتن سپاسگزاری نداشته هاتو بکن تا به دستشون بیاری و منم دفترها پر میکردم ساعتها و ساعتها روزها و ماه ها و سالها…این وسطم ذهن منطقیم داد میزد چی داری مینویسی کدوم باهم بودنتون؟؟این وسط ترسهام امونم رو میبرد اگه این سپاسگزاریهای فیکت به سرانجام نرسید چی؟؟یعنی من با کلی حس ترس نگرانی و مسخره شدن ذهنم اون کار و ادامه دادم دقیقا برخلاف قانون جهان هستی پرشده بودم از حس بد(حالا بماند اگه این کار و میکردم و شخص خاصی و در نظر نمیگرفتم الان با 3تا بچه داشتم زندگی میکردم خخخ چون نه ترسی بود نه نگرانی یه درخواستی بود از جنس رهایی نه یک شخص خاص)خلاصه اینکه استاد قبل اشناییم باشما تظاهرات ایران شروع شد و من به کلی رفتم تو جو جامعه و حرص و جوش خوردن از اینکه چرا فلانی برخلاف عقیده ی من فکر میکنه همون حرف خودتون که گفتین شماهای که دنبال ازادی و روشنفکری هستین شماهام عین همون مسئولین دارین بقیه رو وادار میکنین که باید مثل ما فکر کنین و عمل کنین!من اینجا دستمو بعنوان اعتراف کردن بالا میبرم که رفته بودم رو منبرم و کسی حالا حالاها نمیتونست منو بکشه پایین و همون توجه به نکات منفی بحث کردن و اون استوریهای اینستا باعث شد همون یه ذره وصل بودنم به قانون جذب کلن از بیخ پاره بشه و دیگه هیچی …روزای وحشتناکی بود بالاخره شما فکر کن تا دیروز خودت سخنران انگیزشی بودی و سنگینی نگاه اطرافیان و سنگینی تیکه های که بهت مینداختن که خانم انگیزشی چخبر؟؟به کجاها رسیدی؟؟ و شماتصور کنین دیگه چه فشاری روم بود چند سال تو با قانون (فرع)پیش بری وتازه طرف مقابل حتی یه نخ بهت نده ….و تازه خودتم با سهل انگاری و با اکثریت جامعه حرکت کردن رسما به پوچی مطلق برسی فقط اینو بگم در سیاه ترین خط فرکانسی قرار گرفته بودم دیگه با مشاورهامم کار نمیکردم که بهم دلگرمی بدن امیدتو از دست نده ادامه بده دیگه حتی تو اون فرکانسم نبودم که یه کلمه ی الهام بخش بشنوم و اینم اضافه کنم که سالها بهم گفته شده بود پیش خدام نباید بگی من نمیتونم باید بگی از پسش برمیام باید بگی من میتونم و همینم باعث شده بود پیش خدا یه کلمه حرف نزنم و سالها منم منم بکنم برا خدا و کمک نخوام ..یادمه یه شب محرم همه ی خانواده بیرون بودن و تنها خونه بودم اشکام در اومد بعد 3سال داشتم گریه میکردم نمیدونستم چی بگم چکار کنم چطوری با خدا حرف بزنم که نزنه تو سرم بگه چرا از ناتوانی پیش من حرف میزنی خلاصه اینکه دیگه توان فیلم بازی کردنم نداشتم دیگه بریده شده بود باهرسختی که بود گفتم خدایا نجاتم بده مگه چکار کردم انقدر از تو دورشدم کمکم کن بتونم بازم حالم خوب باشه بخدا قسم یهویی بهم الهام شد لایو استاد عرشیانفر و استاد عباسمنش و ببینم و اینبار فقط شنیدن نبود اگاه شده بودم انگار تازه داشتم حرفای استادعباسمنش و میشنیدم گفتم اع چقدر حرفاش منطقیه چقدر درست میگه که این جهان دو قطبیه چقدر درست میگه تو این جهان همه چی هست مریضی هست سلامتی ام هست فقر هست ثروتم هست برخلاف چیزی بود که سالها شنیده بودم خدا عشق مطلقه فقط ثروت هست فقط روابط خوب هست فقط خوبی هست و اینجا بود کلمه به کلمه ی استاد اب رو اتیش بود چون اولین بار بود ذهنم در برابر حرفای انگیزشی مقاومت نمیکرد براحتی میپذیرفت و هدایت من به سمت استاد و اصل قانون از یه درخواست ساده از خداوند شروع شد که سالها جرئت به زبون اوردنشو نداشتم بعد چند روز باز یادمه رفتم تو گوگل یه کلمه ای بعنوان جذب عشق یا همچین چیزی زدم که تصویر استاد و تو پرادایس دیدم همون فایلی که گفتی نمیشه تو بیابون باشی و بخای برنج بکاری اقا جان من تا اون فایل و دیدم گوشیمو قفل کردم گفتم تموووووووووووم شد من دیگه اون بابا رو نمیخام بخدا پاشدم تو اتاق میرقصیدم رفتم یه لیوان اب خنک خوردم بدون دلیل میخندیدم البته این نبود بگم با یه حرف ذهن من قبول کرد زندگیم زیر و رو شد نه جریان این بود من در زمان مناسب به حرف مناسب هدایت شدم اماده ی شنیدن اون حرفا بودم من اصلا تشنه ی شنیدن اون حرفا بودم و قلبم و ذهنم و وجودم با جان و دل پذیرفت شما فکر کن زهرای چند سال پیش که با تمام وجودش باور داشت با این قانون حتما حتمااااا به فرد دلخواهم میتونم برسم و یه نفر این فایل و برای من میزاشت بنظر شما ری اکشن من چی بود؟بخدا قسم اگه یک درصد میتونستم قبول کنم میگفتم این حرفا دور از جون استاد چرته .‌.و من چون تمااااااااااام تکنیکهای دنیا رو رفته بودم خسته شده بودم از اینهمه تقلا از این همه ترس از این همه نگرانی دیگه خودمم خسته بودم اون طنابه نازک و نازک و نازک شده بود از یه موهم ظریف تر فقط یه منطق میخاست که قانع کنه منو و دیگه هیچی اقا من گاری ده ساله رو که به پشتم بسته بودم و پرت کردم اون پایین مسیرمو از راه سنگلاخ به اسفالت زیبا عوض کردم ازاااااااااد شدم ننه ایشاءالله ازاااادی قسمت همه اینم داخل پرانتز بگم که تو سایت کامنت یه سری افراد و دیدم اومدن یه انتقاد کردن و دیگه هیچ خبری ازشون نبوده دلیلش چی میتونه باشه اون فرد در زمان مناسبش هدایت نشده بود و من منطق این کلمه ی هدایت شدن در زمان مناسب و با اون کامنتها متوجه شدم

    حالا نمیدونم چه زنگی در وجودم به صدا در اومده بود که شب و روز فکر کن استاد از صبح ساعت 7 تا 2 بعدظهر پشت سرهم سریال زندگی در بهشت و میدیدم و میرفتم یه لقمه غذا میخوردم و بازم میومدم تاشب موقع خواب من سریالو میدیدم نان استاپ نه اینکه بخام باورهامو تغییر بدم نه چون تشنه ی همچین سریالی بودم عشق میکردم نمیدونستم این سریال داره باورهامو تغییر میده البته قبلش درخواستمو داده بودم که تو یکی دیگه از کامنتهام توضیحش دادم و چقدرررررر باورهام عوض شده بود زهرای که میگفت اولین ویژگی که طرف مقابلم باید داشته باشه اینه غیرتی باشه از اون غیرتی نگرانها منظورمه از اون غیرتیهای که ما لکها اسمشون و گذاشتیم غیرتی بابا اون فرد مریضه که به همه شک داره به همه گیر میده حتی به خانومش گیر میده چرا با داداشم صمیمی بودی چرا اون حرف و زدی چرا اون لباس پوشیدی! و حالا ما لر و لکها اسم این مریضی فکری روگذاشتیم غیرت گذاشتیم مردونگی خخخ منم از اون لک غیرتی ها میخاستم از اون ابهت دارها که با یه نگاه حرفتو قورت بدی و ادامه ندی یعنی جرئت نکنی یه کلمه دیگه به زبون بیاری …الان با دیدن سریال زندگی در بهشت شده بودم دختری که حالش از همچین شخصیتهای بهم میخورد تحمل نداشتم رابطه ای رو ببینم که ازادی و ارامش توش موج نمیزنه استاد من بازهم با دیدن سریال زندگی در بهشت بلندگو دستم گرفتم تو خانواده دوست و اشنا آآآآآی مردم بدویید خبر براتون دارم خخخ یه سریال هست تو سایته و بیاید ببینید چقدر ارامش دهنده است چقدر خوبه و اینا تا اینکه یبار خونه دوستم بودم بهش گفتم راستی سریال و نگاه میکنی؟گفت نه یه قسمتشو دیدم احساسم میگه اینا اومدن دارایشونو به رخ ما بکشن و چند تا نکته ی منفی دیگه گفت که همونجا ناخوداگاه قسمش دادم ادامه نده بهش گفتم من با یه دیدگاه دیگه دارم این سریال رو میبینم لطفا با حرفات منو هم تحت تاثییر قرار نده دیدم یه لبخند تمسخری کرد و هیچی نگفت بازم رفتم به ابجیم گفتم تو دیدی سریالو گفت نه بابا خوشم نمیاد اینا که همش درخت قطع میکنن چیز جالبی نداره نمیدونم چرا اینبار دیگه مقاومت خاصی نداشتم دیگه راجبش باهاشونم حرف نزدم هیچ فایلی از سایت گوش نمیکردم انگار ذهنم به قول اقا جمال نیاز به سکوت داشت استاد با چند ماه دیدن سریال زندگی در بهشت به یک زهرای خنثی و خونسرد تبدیل شدم انقدرررر خونسرد که یه روز ساعتها گریه کردم از این شخصیت جدیدم میترسیدم هیچ اتفاقی نه خوشحالم میکرد نه ناراحت ولی از حق نگذریممیه طورایی خوب بود بعد من بدون اینکه ده تا فایل رایگان و ببینم هدایت شدم به خرید دوره ی عشق و مودت واونم با پولی که خودم خلق کردم و بعدش ردپاهای که تو سایت گذاشتم الان خداروشکر من تو یک هفته از صحبتهاتون چندتا خودکار و دفتر تموم کردم تازه بعد اینهمه سال من سکوت میکنم و باورتون نمیشه استاد انقدر که من سکوت کردم یکی ازم راهنمایی میخاد قفل میشم میگم خدایا چی بهش بگم تنها جوابی که دارم برید سایت استاد اونجا هزاران کامنت و فایل هست که کمک کننده است یعنی اگه اون لحظه دلمم بخاد حرف بزنم زیاد حرفی برای گفتن ندارم البته اینو بگم تو این یک سالی که باشما هستم شاید یکی دو مورد پیش اومده که ازم مشورت خاستن اونم بخاطر تغییر فرکانسهامه تغییر کانون توجه مه در اخر استاد الان اینم یادم افتاد اون روحیه ی که شده بودم سخنران باعث شده بود به نکات منفی همون ادمها بیشتر توجه کنم مثلا شب قبلش من به اون طرف میگفتم از فردا راجب بی پولی حرف نزن بعد فردا صبحش میدیم اون بابا مکالمه چند ساعته گرفته داره از نداشتهاش میگه تو اون چند ساعت تو دلم به خودم و اون شخص بد و بیراه میگفتم و همینم باعث شده بود بشم کسی که تو موضوعات شخصی دیگران دخالت میکنه اونم واقعا ناخوداگاه وقتی دیگه زیاد حرصم میگرفت خوده اون شخص اخرش میگفت تو کاری نداشته باش دوست دارم که اینطوریم و چقدرررر من بهم میرختیم که چرا متوجه نیست من دارم برای حال خوب خودش میگم و این احساس بد همواره با من بود ….

    استاد خدا خیرت بده که اسوده خاطرم کردی من مسئول زندگی خودمم و و منطقشم توضیح دادی هرکسی خدای هدایتگر خودشو داره و هربار با یاداوری این حرفتون رها میشم از دیگران و رو خودم تمرکز میکنم عاشقتم استاد به امید دیدار شما ومریم عزیزم در بهترین زمان و مکان همین الان حسم بهم گفت سال جدید یه گردهمایی بر پامیشه امیدوارم با کارکردن روی خودم در فرکانسش باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    فاطمه و علی گفته:
    مدت عضویت: 1874 روز

    سلام

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان در مورد این فایل بی‌نظیر که موضوعش به قول خودتون شاید یه موضوع تکراری بود و قبلاً بارها در موردش شنیده بودیم ولی کلی آگاهی داشت و انگار یک بار دیگه یادآوری بود و خیلی جالبه که گاهی اوقات فکر می‌کنی که آره قانون رو دیگه متوجه شدی و داری عمل می‌کنی ولی یهو مثل اینجور فایلی که میاد و با دل و جون گوش میدی می‌بینی که کجاها داری خطا میری و داری اشتباه انجام میدی یا دچار یه سوء تفاهم شدی منم دقیقاً مثل این دوست عزیزمون که کامنتشون باعث شد شما این فایل رو ضبط کنین خودم رو ناجی می‌دیدم به شکل وحشتناک یعنی خیلی خیلی جدی و جالبه که این در نظر من شرک نبود به نظر من این بود که من یک وظیفه‌ای دارم چون بهتر فهمیدم این مطلب رو چون بهتر قانون رو درک کردم این وظیفه منه وبا نشر اگاهی و  یا پیگیری افراد برای درست شدن و به راه راست هدایت شدن و هر گونه کم کاری،مدیونم و کم لطفی کردم در قبال اون آگاهی که خدا بهم داده و استاد به طرز عجیبی من تو یک منجلاب آدم‌ های مشکل دار بودم و ً تبدیل شده بودم به یک مسکن براشون و هرچی باهاشون صحبت می‌کردم راهکار می‌دادم بعضاً خودم یه سری قسمت‌های زندگیشونو پیش می‌بردم حالا چه مسائل کاری بود فکر می‌کردم باید مثلاً دستشونو بگیرم راهشون بندازم چه مسائل عاطفی بود و در حدی من مداخله می‌کردم به خاطر اینکه حالا یه جورایی باوری هم داشتم که هنوزم این باورو دارم که به قولی نسبت به اطرافیانم که بتونم مسائلشونو حل کنم و به خاطر اون ذوقی که خودم داشتم جهت یادگیری قوانین یا مثلاً در مورد هر چیزی تو روابط یا تو مسائل مالی و من به خاطر تشویقی که می‌شدم اینکه چقدر جالب مثلاً اصلاً بهش نمیاد از نظر سنی و این مطالبو می‌دونه من هی ذوقم بیشتر می‌شد و واسطه می‌شدم برای بعضاً افرادی که جای پدر مادر منو داشتن و جالبه که اونا هم میومدن سراغم می‌گفتن که تو صحبت کن ما داریم کیف می‌کنیم مثلاً بعد تایید می‌کردن و دریغ از یک شاید بگم زیر 5 درصد تغییر و واقعاً حرص می‌خوردم و خدایا چرا اینایی که راه درستو من بهش گفتم، دقیقاً بهش گفتم اینو چه جوری باید انجامش بده یا مثلاً ضامن شدم برای این قضیه که من فکر می‌کردم ناجیم، زمانم که گذشت..هیچ … انرژیم رفت…خیلی پول از دست دادم…میگم چون مخصوصاً اون اشخاص بعضیاشون از من بزرگتر بودن دیگه یه رودروایسی هم داشتم که باید از لحاظ مالی هم بهشون کمک کرد و خودم در خلوت خودم یه جورایی دلگیر بودم از خدا و شاید طلبکار که من دارم مثلاً به این بندگان خدا کمک می‌کنم خب خوبه‌ها این مقدار درآمدی که دارم یا این مسائلی که دارم چرا ولی باید انقدر به سختی نمی‌فهمیدم که داره از کجا آب می‌خوره و این در واقع پاشنه آشیل منه و من گاهی اوقات مجدد برمی‌گردم تو اون حالتی که کمک کنم و جالبه که منو قشنگ دعوت می‌کردن تو جمع‌هاشون که من نصیحت کنم که من حرف بزنم براشون که من راهکار بدم در مورد همه چیا چون من خودم یه آدمی بودم که تقریباً سعی می‌کردم در مورد همه مسائل بدونم و این و بعد الان حدود یک ساله که من متوجه شدم ای دل غافل اونا فقط دلشون می‌خواد اون لحظه‌شون رو حالا با حرف‌های قشنگ سپری کنند من یه جورایی خودم احساس می‌کردم که آدم مفیدی هم دارم اثر می‌ذارم توی زندگی بقیه و رسالتمو اجرا می‌کنم و میشم بنده خاص خدا یعنی در واقع من احساس می‌کردم باید یه کاری انجام بدم که ارزشمند بشم مفید باشم و این کاملاً اشتباه بود و جالبه که الان حدود یک ساله که من تقریباً خیلی بهتر از قبل شدم و آگاهانه خیلی جاها رو نمیرم یا آگاهانه خیلی صحبت‌ها رو نمی‌کنم و اظهار بی‌اطلاعی می‌کنم در مورد بعضی از موارد و بهشون میگم البته اینم کمک گرفتم از کامنت یکی از بچه‌ها که شما هم اتفاقاً در موردش صحبت کردین اینکه خودتون بهتر میدونید  که چه طور مسائلتون رو حل کنین …

    یه مورد خفن دیگه که اصلاً خودم هم از رفتارم متعجب شده بودم اینکه یکی از بستگان ما که بسیار هم برای من عزیز هستند کارشون به جدایی کشید و همه به من می‌گفتند که تو برو باهاشون صحبت کن  و نذار که اینا کارشون به جدایی برسه و سر هیچ و پوچ داره دارن از هم جدا میشن و از طرف پدرم این درخواست بود که من برم و صحبت کنم صحبت‌های من معتمد هر دو طرف هستم و یادمه که کاملاً قاطع برگشتم به پدرم گفتم که با تمام احترامی که براتون قائلم ولی می‌دونم که من هیچ تاثیری تو زندگی بقیه ندارم و من باهاشون نبودم باهاشون زندگی نکردم و هیچ آگاهی ندارم و استاد یه خبر خوب اینکه تقریباً همه فامیل و دوستان رفتن باهاشون صحبت کردن به غیر از من و همسرم و و این خیلی برای من تغییر بزرگ بود اگر قبلاً بود من اصلاً اجازه به کسی نمی‌دادم که بره صحبت کنه غیر از خودم…

    مرسی از اینکه قوانین رو به این وضوح به ما یادآوری می‌کنین و در آخر اعتراف کنم که الان خیلی راحت‌ترم احساس می‌کنم آدمای اطرافم مسائلشون حل شده و من کاملاً سرم رو تا حد زیادی از زندگی بقیه کشیدم بیرون و خوشحالم و ارامم،مرسی از وجود ارزشمندتون و همچنین وجود ارزشمند خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مژگان لادانی گفته:
    مدت عضویت: 2522 روز

    با سلام دورد به استاد عزیزم …

    وهمه خانواد عزیزم

    استاد من یکی از همون مادری هستم ک تازه وقتی با این قانون اشنا شدم میخواستم فرزندم زندگیشی تغییر و کمک کنم تا خوش بخت بشد ..

    من مادری بود ک فکر میکردم مسول بچام و بدبخت شدن بچام من بود وهمیشه تلاش میکردم ک هر کاری بکنم تا اونا توی زندگی خوش بخت بشد …

    من سه تا فرزند دارم دوتا پس و یک دختر…اولی فرزندم پسر هست و من از لحاظ عاطفی خیلی بهش وابسته بود و همیشه زندگی میکردم طوری ک اون خوشحال باشد …

    و حالا این کامنت مینویسم فقط بخاطر اینک به خودم یاداوری کنم ک تموم عملگرد های من نبود ک باعث تغییر زندگی اون شد ….

    اون وقتی تغییر کرده ک خودش خواست ..

    من ازسال 97 باشما و اموزش های شما اشنا شدم استاد .سریع دورهای شمارا از کشف قواینن زندگی شروع کردم روی خودم کار کردن …

    از اونجا ک هنوز به طوری درست اماد نبود توی این میسر اشتباه بیشتری کردم ک باعث شد ن تنها اون نتجیه درست نگیریم بله خیلی وقتا سختی های زیادیم کشید ‌….

    و اینک میخواست با این قانون زندگی پسر برزگ ک دوچارد اعتیاد بود نجات بدم ..سال 98 خونم فروختم وداد تا اون باهش کار کنندو به قول معروف برام پول بساز و هم خودش و هم من خوش بخت بشم …نه تنها این ک نشد هیچی تازه همه چیز خیلی بدترهم شد….

    و من هر بیشتر با این قواینین اشنا شد ودرک کردم قانون جهان و به طوری جدید سرم از زندگی دیگران حتی فرزندان اوردم بیرون و فقط روی خودم متمرکز شد ….

    اروم اروم شرایط تغییرکرد و سال 99 پسر یه دفعه خودش تصمیم گرفت ک خودش از اون وضیعت نجات بده و شکر خدا موفق هم بود و سال گذشت هم تصمیم گرفت ازوداج کنند .و خیلی راحت وارد رابطه خوب و قشنگی شده با انتخاب خودش ک خیلی هم راضی هست …

    و منم از این شرایط راضی هستم . و منم سعی خودم میکنم ک هرچه بیشتر قواینین درک میکنم درمورد دوفرزنددیگ بیشتر بهش عمل کنم…

    و طور جدید فقط تمرکزم روی خودم و خواسته های خودم باشد ..

    و ناگفته نمناد ک من با استفاد از دوردوزاده قدم و قانون اعراض کردن از ناخواسته و تمرکز کردن روی خودم باعث اون معجزه توی تغییر زندگی فرزندم و خودم افتاد…واین به معنای واقعی بهم ثابت کرد ک من هیچ تاثیری توی زندگی دیگران حتی اونای ک بهم نزدیک هستم ندارم حتی فرزندانم و اونا هم توی زندگی من هیچ تاثیری ندارند و هرکسی خودش فقط خودش ک میتوند خودشا خوش بخت یا بدبخت کنند ..

    وحالا به طور درست این قانون درک کردم و هرجای ک تنوستم درست بهش عمل کنم نتیجه اون طوری بود ک دوست داشتم و هرجای ک نتونستم نتیجه نادلخواه بود..

    و توجه به قانون تکامل اینم خیلی دیر به درکش رسید …و حالا همش سعی میکنم به بهتر بهش عمل کنم ..واز خودخود خدا کمکم میخواهم ک توی درک درست قواینین جهان بهم کمک کنند و اسانم کنتد برای اسانها .و حالا فقط هر مسله و شرایط میگم خدای خودت میدونی ک من چه مسله دارم چ خودم وچ فرزندانم خودت از اون جای ک میدونه بهمون کمک کن .چون نه من می دانا و ن توانای دارد خودت راه مسله حل کن …و با توکل کردن و تسیلم بود دربرابر نیرو هدایت اون ارامش را داشته باشم تا خودش کمکم کند و هرروز سعی میکنم توی امور جاری زندگیم تسیلم تر و متوکل تر باشم و ایمان را توی عمل به نشانه بدم خداوندهم هموار دارد روند زندگی برام روان تر اسان تر د ساده تر میکنند ….خدای هزارهزار بارازت سپاسگزارم ک منا با این قانون جهان اشنا کردی .و این اگاهی درست روزی من کردی برای بهتر زندگی کردن ..استاد عزیزم از شماهم بی نهایت سپاسگزار بابت این فایل عالیه ک می زارید روی سایت .و به قول خودتون اگر هزاربارهم گوش کنیم بازم ی اگاهی تازی ازش دریافت میکنم ….

    خداوند ازت درخواست میکنم ک منا توی مداردریافت این اگاهی ها و درک واقعی این قانون قرار بده امین …

    درپناه الله یکتا ..شاد ثروتمند وسعادتمندباشید ……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: