آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)

413 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مرتضی مختاری گفته:
    مدت عضویت: 2821 روز

    با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز و تمامی اعضای این سایت

    وقتی این فایل را دیدم تمام اون نصیحت ها وصحبت هایی که پدرم و مادرم در سال 1394 باهام داشتند یادم آمد.

    تصمیم به ازدواج گرفته بودم اونم با دختری که شناخت کافی از خودش و خانواده اش نداشتم یعنی فقط توی یک روستا بودیم و همدیگه را ظاهری میشناختیم وای خدایااا چقدر طول کشید تا بفهمم تصمیمی که گرفتم اشتباه بوده

    یادم میاد وقتی از خدمت سربازی اومدم بیکار بودم دنبال شغل بودم نزدیک 6 ماه بیکار بودم و بعدش مخابرات از طریق پیمانکارانش درخواست استخدام و من رفتم توی شرکت مخابرات و تصمیم گرفتم ازدواج کنم الان که فکرش میکنم دود از سرم بلند میشود خدایا من با خودم چه کردم وقتی دختری که میخواستم به مادرم و بقیه گفتم همه باهم مخالفت کردند و شروع کردند به نصیحت که اصلا شما بهم نمیخورید داری اشتباه میکنی اخه این چه کاری تفاوت از هرلحاظ که بگی باهم داشتیم ولی من انگار کور بودم و نمیدیدم و بالاخره مجبورشون کردم که بروند خواستگاری و عقد کردیم من بعداز شش ماه پشیمان شدم ولی جرات نمیکردم اقدام کنم بعدشم عروسی و بچه اونم دوتا و بالاخره بعد از 17 سال به بن بست رسیدیم و من دادخواست طلاق دادم الان بعداز گذشت دوسال که مهریه اش را گذاشت اجرا و هرچقدر میتونست ازم بابت حق و حقوقی که داشت گرفت و یک دادگاه دیگه داریم و بعدش دیگه طلاق و تمام زندگیم‌ رفت دیگه هیچی ندارم من موندم و پشیمانی دوبچه‌ طلاق و مابقی مهریه و دویست عدد سکه..

    گوش نکردن به پدر و مادر که میگفتند

    کبوتر با کبوتر باز با باز

    همجنس با همجنس کنند پرواز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    علی جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    بنام خالق زیبایی ها

    بنام خالق یکتا

    سلام خدمت استاد عزیزم ، و خانم شایسته عزیز و مهربان و همه دوستان عزیزم در خانواده صمیمی عباس منش

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت بخاطر سلامتی که بهم دادی

    خدایا شکرت که با همچنین استاد و دوستان فوق‌العاده آشنا شدم

    این فایل خیلی برام درس داشت

    و برام جذاب بود ، و باعث شد کلی یاد آوری برام بشه

    من خودم در زندگیم از این قضیه کلی زربه خوردم

    من همیشه فکر میکردم من مسعول زندگی مادرم هستم

    عصای دست مادرم هستم ، و باید کلی فداکاری و از خود گذشتگی کنم براش

    کلی باهاش صحبت می کردم که این درسته این درست نیست

    و کلی از مباهس استاد رو استفاده میکردم تا دیگران را راهنمایی و نصیحت کنم

    خوب خدا رو شکر یک سالی میشه که همیشه میگم هرکسی مسعول زندگیش با خودشه

    هیچ کسی قدرت تغییر دیگران را ندارد مگر خودش

    سپاسگزارم از استاد عزیزم که هر بار فایلهای فوق‌العاده برای زندگی بهتر

    برای زندگی شاد تر

    برای خوشبختی و تجربه یک زندگی فوق‌العاده میسازن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    مهري رحمتي گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    استاد عباسمنش عزیز

    درباره این فایل

    من وقتی متوجه شدم به خواهرهام و مادرم و دوستانم میگفتم

    اما دقیقا همینی هست که شما همیشه میگویید..

    همه درباره ام بد گفتن

    همه مسخره ام کردن

    همه باهام مبارزه کردن

    همه باهام بد شدن

    و دستم می انداختن

    و حتی منافق میگفتن

    اما الان به مدت یک سال هست هیچی نمیگم

    و با ایرپاد گوش میدم و ازم خبر ندارن

    اما دوست دارن بدانن

    و حتی پدرم میگه بزار منم گوش بدم

    میگم نه دارم زبان گوش میدم

    چونکه بهم میگفتن دوستات تغییرت دادن و پسر نوح با بدان نشست و خاندانش را تغییر داد

    یعنی میگفتن من بد شدم و خاندانشون رو بهم زدم…

    خلاصه چوبش رو خوردم و مسخره هم شدم

    اما الان هرکاری میکنن دهانم باز نمیشه..

    مچکرم و من فایلها رو ده ها بار گوش میدم تا بشینه در ذهن و باورم..

    بازم مچکرم و ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    علی شهناز گفته:
    مدت عضویت: 1155 روز

    بنام خدا

    سلام استاد و خانم شایسته و همه دوستان

    استاد الان هم کشوری که توش زندگی میکنیم مثل زمان شماست با شدت بیشتری میخوان که ههمون رو به بهشتی که تصور خودشونه ببرن

    استاد واقعا حرفتون خیلی درسته که وقتی اصل قانون رو درک کنیم میتونیم تو هر شرایط احساسی عمل کنیم بهشون و این درسو از شما میگیرم که یه درسی رو وقتی میگیرم انقدر تکرار کنم تا جزو شخصیتم بشه و ناخودآگاه عمل کنم.یه چیزیم که تو فرهنگ ما ایرانیها هست بخصوص پدر و مادرها نسبت به بچه ها دارن و اون اینکه فکر میکنیم مسئول بچه ها ما پدر و مادر هستیم ولی اگر قانون را درک کنیم که احساس خوب = اتفاقات خوب و اتفاقات هر کسی تو زندگیش فقط و فقط با فرکانس های از قبل فرستاده شده خودش بوجود میاد اگه اینو درک کنیم میفهمیم که هرکسی مسئول خودشه چون فرکانس رو فقط و فقط خودش میفرسته و فقط خودش میتونه عوضش کنه.

    استاد ریشه خیلی از این رفتارها که طرف کار خوبی میکنه مثلا میگن خدا پدر و مادرشو می آمورزه به نظر من از شرک اومده واقعا استاد چقدر قران منطقی هست و چقدر منطق آورده که ما قبول کنیم فقط و فقط مسئول زندگی خودمون هستیم و به قول شما اینا در مورد پیامبره کسی که رسول خدا بوده خدا داره بهش میگه تو فقط پیام رسانی نمیتونی کسی رو تغییر بدی.

    استاد شما واقعا در مورد آموزشهاتون هم چقدر طبق قانون عمل کردید که تبلیغ نکردید این یعنی دقیقا به قاونو عمل کردید که منم باید اینو درک کنم که اگه درک کنم از عمل کردم معلوم میشه استاد قران واقعا چقدر واضح گفته قوانین رو ولی ما چه مدلی متوجه شدیم البته که قبول دارم من وظیفه خودم بوده بیام قران رو خودم مطالعه کنم استاد از همین ریشه شیئ میدونی چقدر دقیقا برعکس استفاده کردن آخوندها و علمای بزرگ که مثلا عالمن همیشه تو تحیلیها هر جا شیئ بوده گفتن اگه خدا میخواست منم با خودم گفتم اینکه خیلی نامردیه اگه خدا میخواست همین باعث شده خدا رو یه مدل دیگه تصور کنیم واقعا الان میبینم که چقدر خدا با تکرار تو قران سعی کرده راحت بگه همه چیو

    هر جا از ریشه شیئ استفاده کرده یعنی این فکر تو هست جزو قانون خدا و مشیت خدا نیست

    این خیلی جمله عالی و کمک کننده هست استاد برای من درک خوبی داد

    استاد با خودم فکر میکنم واقعا من اینجوری فکر کنم وکیل و وصی کسی نیستم و فقط مسئول زندگی خودمم یعنی آرامشی که میده واقعا بهشت رو تجربه میکنیم

    استاد دو تا درس گرفتم‌از این فایل

    اول این که وقتی یه چیزی رو متوجه شدم در این مورد(من فقط مسئول زندگی خودمم و فقط قدرت تغیر خودمو دارم و هیچ قدرتی برای تغیر دیگردی ندارم) انقدر باید تکرار کنم جزو شخصیتم بشه که تو هر شرایط احساسی عمل کنم

    دوم خود عمل کردنه که اگه مرحله اول یعنی تکرار خوب انجام بشه احتمالا عمل هم خودش میاد

    استاد مثال بخوام بزنم اول اینو بگم آیات قرانی که مطح کردید واقعا خیلی باورهامو قوی کردم مثال هم خیلی دارم مجموعا از تجربیات خودم این نتیجه رو گرفتم که واقعا هیچ قدرتی برای تغییر دیگران ندارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    ایوب همتی دیناروند گفته:
    مدت عضویت: 712 روز

    به نام پروردگار پاک و منزه که ستایش مخصوص اوست.

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و تمام دوستان.

    میخوام داستان یه نفر از اقوام رو که داشت یه مسیر اشتباه رو می‌رفت و تلاشی که من برای نجاتش میکردم رو بنویسم.(این قضیه برا سه چهار سال پیشه)

    این بنده خدا که خیلی آدم خوشحال و سرزنده ای بود افتاده بود تو دام اعتیاد .میخوام در باره خودم بگم که چقدر خودم رو مسئول میدونستم که حتما این شخص رو نجات بدم.

    وقتی که فهمیدم مشکل اعتیاد داره شروع کردم به نصیحت کردن تا حدی که ساعت ها وقت خودم رو صرف نصیحت کردن میکردم .تا اینکه کار رسید به جایی که به زن بچه اش پیشنهاد دادم که خونه خودتونو اجاره بدید و بیاید نزدیک خونه ما که من حواسم بهش باشه.که اون هام قبول کردن و اومدن. یه مدت گذشت به خیال من حال این بنده خدا خوب شده بود . ولی متاسفانه یه زمان کوتاهی بود و باز هم لغزش و باز هم مرکز ترک اعتیاد و بازهم لغزش و این الگو تکرار میشد. ومن هم میخواستم هر جور شده ثابت کنم که میشه به زندگی برش گردونیم به خاطر همین ساعتها تو ذهنم درباره این قضیه فکر میکردم. با بچه های انجمن إن ای حرف میزدم دربارش. تا یه روز یکی از کاسبهای همسایه مغازه ام که از بچه های انجمن هم بود و به قول خودشون پاکی بالا بود متوجه تلاش من برای تغییر این شخص شده بود.و یه جمله باارزش بهم گفت که اون موقع زیاد به باارزش بودنش پی نبرده بودم.و اون روز اون دوست اینو به من گفت:« تو خدا نیستی همون خدایی که برا تو خدایی می‌کنه خدای این بنده خدا هم هست وتو نمیتونی براش خدایی کنی ، زیاد دست و پا نزن».

    کار به جای رسید که همون شخص من رو اصلی ترین عامل بدبختیش می دونست ودر بعضی مواقع حتی منو نفرین میکرد و فوش میداد.اون آماده تغییر نبود ومن اینو نفهمیده بودم که کسی تا آماده تغییر نباشه هیچ کسی نمیتونه تغییرش بده و ما عاجزیم از تغییر دیگران و بر عکس بسیار توانا هستیم در تغییر خودمون

    چه موقع فهمیدم که من نمیتوانم زندگی دیگران را تغییر بدهم. با آشنای با سایت استاد و عضو شدن در سایت و گوش کردن ساعتها فایل در روز و بحث های مثل پیدا کردن پترن ها و این که اتفاقات اطرافمون رو خودمون با افکار و باورهامون رقم میزنیم و….. اون زمان من صحبت های اون همسایه ام و یا خانواده ام رو که هر چی بهم میگفتن حواست به زندگی خودت باشه رو نمی شنیدم و الان که تو فرکانس شنیدن یک سری حرفها هستم میتونم دریافتشون کنم و انشاالله بهشون عمل کنم

    خدا رو شکر میکنم مدتهاست دیگه کسی من رو برا سنگ صبور شدن و شنیدن درد هاش انتخاب نمیکنه اگه هم باشه با کنترل ذهنم تا جایی که بتونم خودمو وارد بحث نمیکنم .

    آشنای با سایت این دلسوزی بیش از حد رو که یه مورد و دو مورد هم نبود تا حد زیادی برام حل کرد. ولی باز هم دریافت یک سری آگاهیها این انرژی رو به من داده بود که در باره یک سری موضو عات با یک سری افراد ساعت ها بحث کنم ( این بار دیگه از سر شوق بود نه از سر دلسوزی). تا اینکه خدا رو شکر کاملا هدایتی موفق شدم روانشناسی ثروت یک رو تهیه کنم اونجا استاد گفتن که با بحث کردن درباره این موضوعات فقط خودت رو از مسیر موفقیت دور می‌کنی و اون افرادی که طرف بحث هستند توانایی اینو دارند که مثالهایی رو از باورهای خودشون بزنن که باورهای شما رو تحت تاثیر خودشون قرار بدن و بسیار محکم گفتن که« من اینو میگم وشما باز هم کار خودتونو انجام میدید و بعد از مدتها میفهمید که اشتباه می‌کردیدو فقط خودتونو از مسیر دور میکنید .»

    انگار استاد مخاطبش فقط من بودم و افکارمو واعمالمو دیده بود و داشت بهم تذکر میداد

    من این حرف استاد رو که شنیدم با خودم گفتم حتما استاد این رو متوجه شده که بچه های سایت این اشتباه رو دارن انجام میدن که اینقدر جدی تاکید می‌کنه ،و این کلام استاد رو برای خودم وحی منزل دونستم وخدا رو شکر تا حد زیادی سرم تو کار خودمه

    استاد از شما و خانم شایسته بسیار سپاسگزارم به خاطر این فایل ارزشمند که بهم کمک کرد تا باورهامو در این مورد باز هم قوی تر کنم که تا کسی خودش نخواهد تغییر کند تلاش ما برای تغیرش بی فایده است و ما انرژی و زمان خودمون رو صرف بهبود زندگی خودمون بکنیم

    پروردگارا نگاهم را به کلامت نگاهی عمیق قرار ده تا در مسیر درک قوانینت و عمل به آنها قرار بگیرم و همواره در این مسیر زیبا و لذت بخش قدم بردارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    محدثه سادات موسوی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 582 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین و سلام به همه شما عزیزان

    خب من زیاد دنبال تغیر دادن کسی نبود بجز بعضی وقتا که واقعا دوست داشتم همسرمم حالش عالی باشه و مدام روی خودش کار کنه مثلا همسرم یک مدت بکوب دوازده قدم کار میکرد ولی بعد یک هفته کلا ول میکرد من میشستم کلی کامنت براش میخوندم تا از مسیر دور نشه و اصلا گوش نمیداد چی میگم و من یکم دلخور میشدم از خودم که چرا من دارم خودمو کوچیک میکنم و میگفتم من ارزشمندم و وقتمم ارزش داره باید رو خودم کار کنم

    و ما و پدرم دوره ارزشمند قانون سلامتیو خریدیم پدرو مادرم که عجیب نتیجه گرفتن هرروز منو استادو دعا میکنن و منم کلی نتیجه گرفتم

    همسرم دوره رو گوش نداد یک هفته رعایت کرد و کمر دردش خیلی بهتر شد بمن گفت هرچی مجازه بگو میخورم همسرمم بشدت دیسک کمرو درد مفاصل غیره داره

    خلاصه من خودم رعایت میکردمو غیره و همسرم میان وعده یک گردویی چیزی میخورد من کلی توضیح میدادم وقت میزاشتم نخور الان یک وعده خوردی ولی اصلن متوجه نمیشد چون دوره رو گوش نداده بود پدرو مادرم کامل گوش دادن و قشنگ درک کردن و بشدت رعایت میکنن ولی همسرم چون گوش نداده همش بحث میکنه میوه چرا نخورم بعد غذا میخورم منم از سر دلسوزی میگفتم نخور کلی حرف میزدم دهنم کف میکرد از آخر میگفت نه معده من هضم میکنه و موز میخورد و من یکبار انقدر تمرکز گذاشتم که خودمم از مسیر دور شدم یکباره نشستم کلییی اشغال خوردمو مرگو با چشم دیدم یعنی واقعا مردمو زنده شدم دقیقا استاد روز بعدش فکر کنم این فایل ارزشمندو گذاشتن من کلی این فایلو گوش دادم چندبار گوش دادم و کلا بیخیال همسرم شدم گفتم برای کل کل باهاش منم از مسیر خارج میکنه بنده خدا بهم میگه هرچی مجازه بهم توضیح بده ولی نمیشینه فایلارو یکبار نگاه کنه

    امروز نشست سیب و موز خورد منم اصلن برام مهم نبود گفتم خودش بالاخره میفهمه و هیچی نگفتمو سرم به کار خودم بند بود گفتم کلاه خودمو بگیرم بمن چه چکار میکنه فایلا تو گوشیش هست گوش کنه و دیگه ذهنمو درگیر نکردم و نمیکنم و بعد همسرم رفت شیراووکادو و دوتا کیک خرید و من پای تعهدم موندم و لب به هیچی نزدم انقدر اهرم رنحو لذت کار کردم و کلی بخودمم افتخار کردم ک حتی هوسم نکردم خیلی بخودم افتخار کردم و این درسو گرفتم همه خدا دارن همه خودشون عقل و وقت دارن نیازی نیست من از وقتم بگذرم و خودمو از مسیر دور کنم ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    مهري رحمتي گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز

    خدارو هزار مرتبه شکر بابت مسیری که من را هدایت کرد..

    من خیلی خوشحالم از اشنایی با شما و محصولات و مخصوصا تفسیر قران..

    و چقدر خدارو شکر میکنم هر سری که گوش میدم چون در خانواده مذهبی بودم و قران و خدا و همه چیز را برعکس به ما گفته بودن و من همیشه از خدا میخواستم بهم بگو که من کی هستم و چی هستم و اینکه چرا بهم میگن دختر را زنده به گور میکردن

    من این حرفها رو سالها از پدرم میشنیدم که میگفت

    دختر ارزشمند نیست

    دختر فقط توالت پر میکند

    دختر ها رو زنده به گور میکردن

    باید به حرف پدر و مادر باشیم تا راضی باشن از ما

    و اینکه اگر پدر و مادر راضی نباشن به جایی نمیرسیم

    و من چقدر تو این بازیها قرار میگرفتم…

    حتی اقای عباسمنش ازدواج کردم در سن ١٨ سالگی .. و من دختر شهودی هستم اون زمان گفتم نمیخوام اما بهم گفتن ما راضی نیستیم و من ازدواج کردمو بهم گفت پدرم که اگر شوهرت راضی نیست از درب خانه بیرون نیا و حتی منم نبین چون خدا هن راضی نیست و من سالها سختی کشیدم .. اما همیشه اون زمان هم یه طرف ذهنم و سرم میگفت دنیا و خدا اینجوری نیست اما کسی نبود که متوجه ام کنه اطرافم پر از اینها بود..

    دیگه طلاق هم گرفتم دیگه بدتر و دختر مطلقه هن عرش خدارو می لرزاند

    اما اینهارو میگم که بدانید که چی بودم و الان چی هستم

    و من چقدر از خیلی از کارهام و بیزینس هام دور شدم و ول کردم چون پیشرفت میکردم و پدرم میگفت من راضی نیستم و من به حاطر ترس از اینکه راضی نباشه خدا هم راضی نیست می امدم بیرون و صفر میشدم..

    و من جوری با خدا بودم که انگار یه پادشاهی هست اون بالا و نشسته هر لحظه من را عذاب بده.. و باید هرجا و هر کاری داشتن سریع براشون انجام بدم چون خدا راضی باشه ازم

    و انقدر اینها رو گفته بود که من از خودم راضی نبودم و در جامعه و ارتباطاتتم کارهایی میکردم و تن به رابطه هایی میدادم که ارزشمند نبود ..

    حتی سالها جایی کار میکردم با حقوق کم و سالها اضافه نمیشد به این دلیل که بهم گفته بودن ارزشمند نبستم

    در حالیکه توانایی های زیادی داشتم اما خودم رو قبول نداشتم..

    موهای پدرم رو کوتاه میکردم.. خیاطی میکردم براشون.. امپول میزدم براشون. همه جا میبردمشون با ماشین.. هر کاری داشتن بهتیرنش بودم..

    اما به پیشرفتم میرسید میگفت به درد هیچی نمیخوری و دختر ارزشمند نیست..

    خلاصه با اشنایی اول با اقای عرشیانفر بعد با شما و تفسیر قران و فایلهای رایگان و سخن راسخ و شیوا و راحت شما

    من با خدااا دوستم

    من الان با خدا عشق میکنم

    خودم رو ارزشمند میدانم

    و چقدر متوجه شدم که دنیا چه خبر هست

    و اینکه با گوش دادن به این فایل

    بله متوجه شدم که کسی نمیتواند کسی را تغییر بدهد و من را به جای پدر و مادرم و یا بالعکس بازخواست نمیکنن..

    از زمانیکه این تفسیرها رو گوش میدم حتی گریه هم میکنم از خوشحالی که خدا شمارو گذاشت تا بهتر از نعنی قران متوجه بشیم.. و چقدر همه چیز رو به نفع خودشان رقم میزدند و همیشه بهم میگفتن خدا گفته

    انقدر اینو گفته بودن که اقای عباسمنش من از خدا هم ناراحت بودم و بهش میگفتم اخه چرا منو به این دنیا اوردی در حالیکه تو قران ما رو بی ارزش کردی .. و یا زنده به گور میکردی.. انقدر اینها رو میگفتم در ماه چند هفته با خدا قهر بودم و بعدش دوباره آشتی میکردم.. آشتی میکردم و به خدا میگفتم از ترس جهنم باهات اشتی میکنم اما الان هزار مرتبه خدارو شکر میکنم که افرادی مثل شما تلاش کردید و من الان راحت در خانه و رایگان حرفهای شمارو میشنومم و اگاه میشوم..

    و حتی الان بهم میگن منافق شدی..

    چون دیگه احترام میزارم اما به روش اونها نیستم .. و ارامشم و شادی و بی خیالیم رو میبینن.. و دیگه منتظر تایید اونها نیستم ..

    و تازه یه چیزی اینکه حتی پدرم مییر درست خدا رو میشناخته اما نمیخواسته ماها اگاه باشیم چون دیگه نمیتوانسته رهبری و رییسی کنه .. الانا که اگاه شدم متوجه شدم.. این هم بگم من متولد ١٣۶١ هستم و دقیقا در دهه ای که مذهب غوغا میکرده

    از خدا و شما مچکرم

    هزاران بار شکر

    و هزاران بار ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 995 روز

    به نام خدا

    به یاد خدا

    به عشق خدا

    استاد میخوام توی این سایت نوارنی که بینهایت به خاطر اینکه یه همچین سایت وفضایی هست از پروردگارم وشمایی که دست خداوندی برای ما شکرگذاری میکنم

    میخوام راجبه خدابنویسم دلم میخواد بنویسم استاد احساس میکنم دلم تنگ نوشتن خداست

    خدایی که همه چی بهمون داده وناسپاسیم

    میخوام از کارایی که برام کرده بگم و واز ناسپاس بودن خودم

    باوجود اینکه کامل به لطف خدا زندگی تلخ گذشتمو فراموش کردم ولی امشب میخوام به یاد بیارم برای خودم میخوام بگم زینب توخدایی داری که بینهایت کمکت کرده ومیکنه وتو اصلا توجه نمیکنی

    خدایا منو ببخش

    زینب روزی روبه یاد بیار که توی خونه پدرت بایه بچه که قهر کرده بودی واززمین زمان دلگیر بودی وهمه رومقصر میدونستی الا خودت

    به یاد بیار کفری که میگفتی میگفتی خدایی وجود نداره خدانیست

    وخداهمون لحظه داشت نگاهت میکرد ومیگفت زینب جانم من هستم فقط دارم بااین نشونه ها آگاهت میکنم که این زندگی اشتباهه وادامه نده بیابه سمت من من کارارو درست میکنم نگران نباش تو فقط قدم بردار

    وزینبی که نمیشنید نمیفهمید ودوباره برمیگشت به اون زندگی اشتباه ودلیل ادامه ی اون زندگی مزخرف ترین دلیل بود

    حرف مردم

    چقققدر ضربه خوردم ازاین دلیل استاد عزیزم

    زینب به یادبیار روزهایی که به سختی اون زندگی رو سپری میکردی وشوهری که میگفت اگه میتونی بمون نمیتونی برو

    شوهری که اول مادرش وبرادراش اولویت بودن وبعد من

    شوهری که اگه عصبی میشد نمیفهمید چیکارمیکنه وبارها مادرش از کتکهاش نجاتم داد

    وبازهم من نمیفهمیدم اینا چک ولگد های جهان هست به من که رها کن به سمت پرودگارت برو اون آغوشش روبرات باز کرده اون عاشقته و نادانی من و رنج ورنج ورنج

    زینب به یاد بیار زمانی که جداشدی و توخونه پدرت دنبال راه چاره بودی برای زندگیت وبه یادبیار همسایه تون روکه اومد پیشت وبهت گفت زینب یه فایل برات میفرستم گوش بده واگه خواستی بگو بقیه ش روبرات بفرستم اگه خوشت اومد

    زینب به یاد بیار اون فایل اولین فایلی بود که از استاد عباسمنش شنیدی وچقققققققدر روح من رواون حرفا نوازش میکرد

    زینب به یاد بیار خدایه توبود که به این وسیله تو رووارد دنیایه زیباییها کرد وتوفراموش کردی وایمانت ضعیفه

    زینب به یادت بیار با گوش کردن فایلها بانوشتن شکرگذاریها درهاباز شد اتفاقات رخ میداد وتوفک میکردی همه چی طبیعیه درحالی که خدای تو داشت کارها انجام میداد

    شاید تویه قدم به سمتش برداشتی ولی اون مشتاقانه به سمت تودوید وهنوز هم مشتاقته

    زینب به یاد بیار توی خونوادهت روزی نبود که از مریضی حرف زده نشه ودعوانباشه به یاد بیار مریضیهای عجیب قریبی که همیشه بود ودرگیر بودی وبه یاد بیار از وقتی شروبه آموزش‌های استاد کردی هرگز ازاون مریضیها اثری نیست وفقط سلامتیی وسلامتی وحال خوب الحمدلله خدایااا شکرت

    تو بدون اینکه دوره ی بخری اینهمه نتیجه گرفتی زینب وهزاران چیز دیگه که یادت نیست

    که مهمترینش حااال خووووب منه واین منو به همه چی میرسونه

    پس همه چیروبازم بسپر به خدا

    وبااااور کنه فقط اونه که کارها روانجام میده فقط اونه که قدرت داره فقط اونه که عاشقته فقط اونکه خواسته هاتو میدونه وراه رسیدن بهشون روهم میدونه پس خدایااا من بابندبند وجودم تسلیمتم من زینبتم من عاااشقتم تودست منو محکم بگی عین یه مادر که دست بچه کوچیکشو میگره وتو جلوبرو تومسیر زندگی من پا مو بذارم روجاپای تو تومنو ببر خداجانم توراه نشانم بده تو راهنمام باش تو حامی من باش

    دوست دارم خدا

    بنده تو عاشق تو مهتاج همیشگی تو زینب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    الهام رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1587 روز

    به نام خدای مهربون و قشنگم

    الهی هرچه که هست و نیست از آن توست برای بودنت تو کل لحظاتم برای تک تک نفسهام ک بهم میبخشی سپاسگزارم

    الان که دارم دقیق میشم میبینم که خدا از همون بچگی این ویژگی رو بهم داده که زیاد تو کارهای دور و اطرافم خانوادم دوستام ریز نشم و دخالت نکنم و همیشه هم برچسب تو چرا انقد بیخیالی بهم زده میشد الان میفهمم ک خدا از همون موقع با اینکه شرایط خیلی سختی داشتم هوامو داشته تا اینکه با خاست خودم هدایتم کرد ب اینجا و این آگاهی هااا و این همه دوست بی نظیر و استاد و مریم جونی که سعی میکنن انقد توحیدی عمل کنن خوب زندگی کنن و دنیارو جای بهتری برای زندگی کنن خدایا عاشقتممممم صدهزار مرتبه شکرت ک لیاقت بندگی کردن خودت رو بهم دادی تا بتونم فارغ از کل دنیا از زندگیم لذت ببرم الهی شکرت

    استاد در مورد اینک گفتین چ تجربه هایی از این آگاهی ها داریم میخام اتفاقی ک تقریبا یک هفته پیش برام افتاد رو بگم خدا به خاله من بعد 15 سال یه پسر فوق‌العاده خوشگل و سرزبون دار داده که هرکی میبینه عاشقش میشه زد و یهو مریض شد تب کرد خالم تا مرز سکته رفت همه لحظاتش و بخاطر بچش نابود کرد بی خابی کشید گریه کرد و کلا تو حال خراب موند نامزدم اومده بود اردبیل پیشم باهم میرفتیم دنبالشون میاوردیمشون خونمون و سعی میکردیم بهشون خوش بگذره وقتی میخاستیم ببریمشون خونشون بازم میخاست براش دارو بگیره چون شوهرش شیفت شب بود یهو ی اتفاقی نیفته انقد که اینطور حساسیت نشون داده بچه هم با بچگیش حالش خوبم باشه نقش بازی میکنه تا خالم بیشتر استرس بکشه منم با اینکه یه باورهای جدید جدا از باورهای مادرم و آدمایی ک دیدم تو خودم دارم میسازم ی لحظه برگشتم گفتم خاله خوب نیس انقد استرس میکشی بچس دگ الان چون بچس یکم مواظبت کن ازش ولی انقد خودتو اذیت نکن چیزی ک گف تقریبا جواب همه آدمایی هست که وابسته بچه هاشون هستن خدا یه عمری ب من بده ببینم بچت وقتی مریض شه چیکار میکنی ،بذار مادر شی میفهمی، هنوز مادر نشدی،آدم مار بشه ولی مادر نشه و مثال هایی از این دست درسته خیلی جواااااب داشتم برای گفتن ولی ترجیح دادم سکوت کنم و تمرکزم روی باورهای خودم باشه که دارم تقویتشون میکنم برای بچه دار شدنم که اولا اینو هرلحظه ب خودم یادآوری کنم اون بچه ای ک توسط من ب این دنیا میاد برای من نیس من تا ی سنی باید ازش مواظبت کنم و اون چیزهایی که یاد گرفتم و بهش یاد بدم اگر خاست قبول کنه و اگر نخاست مانعش نشم اجازه بدم اشتباه کنه و مسئولیت کل زندگیش رو برعهده بگیره نخام هلاکش شم و برای هرکاری ک میکنه استرس بکشم و هی پیگیرش باشم خب نمیتونم این چیزارو ب اونایی ک دوستشون دارم بگم من مسئول افکار و دیدگاه‌های دیگران نیسم ی چیز دیگه هم ک برام جالب بود این بود ک وقتی اتفاقی برای بچه میفته چرا خودشونو تنها میبینن مگ خدایی ک اون بچه رو داده شبا میخابه که تنهاش بذاره خدایا کمکم کن ک تو هر لحظه ب ظاهر سخت و استرس زا ایمانم رو فقط ب خودت حفظ کنم و تو همون لحظه ب جز خودت امیدم ب کسی نباشه الهی کمکم کن این چیزهایی ک بهشون فکر کردم وسعی کردم تو خودم تبدیل ب باور قدرتمند کننده کنم و استاد عزیزم در قالب این فایل زیبا بهم یادآوری کرد رو در حد حرف نذارم بمونه و وقتی بچه ای بهم هدیه دادی بتونم در عمل هم ب نحو احسنت انجامش بدم کمکم کن ک بتونم همینطور متعهد ب خودت بمونم و لحظات شیرینی ک بهم میدی و شیرین تر بچشم و کیف کنم

    الهی تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم مرا ب راه راست ب راه کسانی ک ب آنها نعمت دادی هدایت کن الهی شکرت

    استاد قشنگم عاشقتونم

    مریم جونم عاشقتم

    خانواده قشنگم عاشقتونم

    خدای مهربون و هدایتگرم بی نهایت عاشقتممممم

    الهی ‌ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین

    فعلا‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    توحید یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 674 روز

    به نام خدا

    سلام استاد من هم توی زندگیم همچین مسئله ای رو دارم که اون مسئله خواهرامه

    من با اینک قانون میدونستم که من باید صددرصد تمرکزم روی خودم باشه خیلی هم سعی میکردم گاهی وقتا خوب عمل میکردم گاهی وقتا هم احساساتی میشدم مسیر اشتباه میرفتم عصبانی میشدم

    بزارین داستان رو ازینجا شروع کنم من پسر بزرگ و اول خونوادم و دوتا خواهر کوچیک تراز خودم دارم

    خواهر بزرگترم رفت سراغ همین دوست پسر بازی با این با اون بودن و من خودمو مسئول این میدونستم که باید جلو شو بگیرم و نزارم مسیر اشتباه بره بارها باهاش صحبت کردم و گاهی هم خشونت به خرج میدادم و اعصاب خودمو داغون میکردم با تمرکز کردن بهش و احساسم بد میشد کل روزم خراب میشد

    هرکاری کردم نشد خواهرمو بهش بفهمونم مسیرش اشتباه و حتی به مرور زمان بدتر شد و حالا خواهر کوچیکمم همون مسیر اونو داره میره

    وقتی من به خودم گفتم اقا اصلا بیخیال من دیگ بهشون کاری ندارم میزارم خدا هدایت کنه که یه شب عموم امد خونمون مهمونی خواهرم خونه نیومد اونشب که به مادرم گفت پسرت چقدر بی غیرت که جلو خواهرشو نمیگیره زمانی این حرف رو زد عموم که من بیخیال شده بودم

    وقتی این حرفو از مادرم شنیدم بهم ریختم و باز با خودم صحبت کردم اروم شدم

    با این دوتا فایل دیگ واقعا ایمانم بهتر شد که اقا اصلا بیخیال همه خودتو با این قوانین زیبای خداوند هماهنگ کن روی تغییر خودت کار کن نیجه بگیری این زنجیری که به خودت وصل کردی رها کن تا به ارامش برسی این رابطه های دنیای رو فراموش کن تو تنها به دنیا امدی و تنها از دنیا میری سپاس گذار خداوندم که اگاهم کرد با کلام زیبای استاد ممنونتم استاد جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 863 روز

      به نام الله یکتا

      تحسینت میکنم بخاطر این تقوایی که داری و ممنون که این کامنت زیبا رو گذاشتی

      چقدر قشنگ نوشتی که:

      [ این رابطه های دنیایی رو فراموش کن تو تنها به دنیا امدی و تنها از دنیا میری ]

      دقیقا درست نوشتی و چقدر خوبه که منم بتونم بهش عمل کنم،ما چسبیدیم به خانوادمون و اموالمون، و دیگران مهمتر از خودمون شدن و همه کار می‌کنیم برای راضی کردن بقیه از زن و بچه گرفته تا پدر و مادر و همسایه و ….

      اگر درک کنیم که تنهائیم و هیچ شفاعت کننده ای نداریم و خودمون هم نمیتونیم شفاعت کننده ی کسی باشیم و فقط مسئول اعمال و رفتار خودمون هستیم آسان میشیم برای آسانی ها

      هر کسی در گرو اعمال خویش هست

      به خدا پناه میبرم و ازش میخواهم هدایتم کنه به راه مستقیم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: