چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟ - صفحه 31
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-12 08:58:212024-12-14 05:19:53چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله یکتا
سلام به همه اهل بهشت
الهه ام
خب اولین ویژگی انسان بدبین اینه شک داره به اینکه هرکسی محبتی یا کاری رو بخواد براش انجام بده یا یه قولی چیزی بهش میده میگه سلام گرگ بی طمع نیست و احساس میکنم اون فرد خودش این ویژگی رو داره که فکر میکنه همه همینطورن مثلا من توی این موضوع که اگه کسی کاری برام انجام میده یعنی توقع داره دوروز دیگه منم به یه کاری براش انجام بدم و دقیقا از بچگی تو وجودم رفته که اگه من یه کاری برای طرف انجام بدم اونم باید جبران کنه و با این دیدگاه بزرگ شدم و یعنی اگه کسی یه بشقاب کوچولو برام شیرینی میورد سریع جاش چیزی میدادم که منتی نباشه تا سریع جبران کرده باشم و اگه چیزی همون لحظه نداشتم صبر میکردم تا حتما یه چیزی بخرم بزارم جاش و تا این حد من بدبینم به این موضوع مخصوصا در روابط که حتی مادرم چیزی برای عرفان میخره من سریع پولش رو میدم درصورتی که هدیه داده به نوه اش اما تو ذهن من اینه از الان داره این هدیه ها رو میده تا دوروز دیگه هرچی گفت من بگم چشم و مثلاً نمک گیرم کنه و این خصلت بدبینی من متاسفانه از مادربزرگم که باهاش بزرگ شدم ایجاد شده و تا کاری برای بقیه میکنه توقع داره همه حرف به گوشش باشن در صورتی که مادرم کاملا برعکسه اما ذهنیت بدبین من همه رو مثل هم میبیننه و وقتی متوجه شدم کمی فقط کمی بهتر شدم که دختر خواهر شوهرم برای عرفان کیک پخته بود و اورد و من با تشکر کردن بدرقش کردم ته ذهنم اومد بدو چیزی جاش بزار اما گفتم این بی احترامیه که سریع باید چیزی جاش بزارم دوست داشته پخته و همین رفتارم باعث شد متوجه بشم منم دارم در این زمینه تغییر میکنم اونم تکاملی مخصوصا دراین زمینه واقعا باید روش کار کنم و من مادری دارم به شدت خوشبین واقعا میگم نسبت به ادم ها یعنی هرکسی مادر منو میبینه فقط از خوش روییش و خوش رفتاریش تعریف میکنه اما من گاردی دارم نسبت به افراد غریبه و حتی کمی اشنا و مغرورم در این زمینه و همون شک دارم که نکنه ازمون سواستفاده بشه و خیلی تشر به مادرم میزدم که چرا به همه سلام میکنی ببین تا حد سلام کردن به غریبه ها هم بدبینم چه برسه رفت و آمد کنم و استاد من واقعا دوست صمیمی ندارم رابطمو با تمام دوستام قطع کردم حتی با آشناها هم ارتباطی ندارم و این مال بعد اشنایی با شماست چه اگاهانه چه نااگاه دوروبرم خلوت شده و احساس میکنم این درستشه ولی به اینکه با افراد دیگه اشنا بشم فکر نمیکنم و عاشق تنهایی خودمم ولی این یک تمرینه برای من که هرچقدر بتونم روش کار کنم خداوند انسان های مثبت رو به سمت من هدایت میکنه چون من لایق ارتباط با افراد مثبت اندیشم و اول باید خودم این ویژگی رو در خودم نهادینه بکنم تا جاذب افراد مثبت باشم
دوستتون دارم
بنام خدای بخشنده و مهربان
سلام
خدایا هرآنجه که دارم ازآن توست و تو به من دادی
خدایا هر موفقیتی که دارم و کسب کردم ازآن توست و تو به من دادی
خدایا هر توانایی که دارم و کسب کردم از آن توست و تو به من دادی
خدایا می پذیرم که همه کارها را تو داری برای من انجام میدهی / خدایا کل کیهان در دستان تو مدیریت میشود.
خدایا می پذیرم که من هیچ نیستم و هیچی نمی دونم / این تو هستی که همه چیز را می دانی / خدایا تو هستی که عالم هستی / خدایا تو هستی که بر ذات من عالمی / خدایا توهستی که علمت بر همه ی جهان محیط است .
خدایا تو هستی که عظیمی
خدایا تو هستی که علیمی
خدایا تو هستی که قادر مطلقی
خدایا تو هستی که خالقی
خدایا تو هستی که بخشنده و مهربانی
خدایا تو هستی که رحمان و رحیمی
خدایا تو هستی که سمیعی
خدایا توهستی که بصیری
خدایا تو هستی که شکوری
خدایا تو هستی که عزیزی
خدایا توهستی که غفوری
خدایا تو هستی که توابی
خدایا تو هستی که وهابی
خدایا تو هستی که رزاقی
خدایا تو هستی که رحیمی
خدایا تو هستی که قادر مطلقی
خدایا من در برابر عظمت تو ناتوان هستم
خدایا از هر خیری که از تو به من برسد من فقیرم
خدیا مرا هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای .
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می خواهم .
خدایا مرا هدایت کن به بهترینها
خدایا قلبم را برای در یافت الهامات وسیع کن
خدایا فهمم را برای درک بیشتر قوانین کیهانی وسیع تر کن
خدایا رزق به غیر حساب به من ببخش
خدایا شهامت و جسارتی در من قرار بده تا برای من قدمهایی درست باشد در مسیر رشدم
خدایا در من شعور وآگاهی خودت را جاری کن تا بتوانم تصمیمات سازنده و اساسی بگیرم .
خدایا به من آرامش بده تا بتوانم در برابر تضادها و مسایل سکوت کنم و تسلیم توباشم.
خدایا ظرف وجودی ام را در تمام ابعادش رشد بده تا بتوانم راحتر و آسانتر از خزانه ی بی نهایت تو دریافت کنم .
خدایا جسم ام را سالم نگه دار تا بتوانم با حال خوب و انرژی بالا از زندگی لذت ببرم.
خدایا به من صبر بده ..صبر با امید و صبر با ایمان تا همیشه در مسیر درست باشم .
خدایا به من شهامتی بده تا همیشه تسلیم تو باشم .
خدایا هدایتم کن تا همیشه بنده صالح تو باشم .
…………………………………………………………….
خدایا برای حضور لایق و ارزشمند خودم در این کره خاکی سپاسگززار توهستم .
خدایا برای سلامتی جسم و جانم شکر گزار تو هستم .
خدایا برای حضورم در این سایت توحیدی سپاسگزار توهستم .
خدایا برای حضور استاد عباس منش و خانم شایسته در زندگی ام شکرگزار تو هستم
خدایا برای حضور دوستان توحیدی ام در این سایت سپاسگزار توهستم
خدایا برای تمام آگاهی های این سایت و کامنت دوستان سپاسگزار توهستم
خدایا برای امروز زیبا و آفتابی سپاسگزار توهستم
خدایا بابت شارژ کارتهای بانکی ام سپاسگزار توهستم
خدایا برای تمام نعمتهایی زندگی ام سپاسگزار توهستم
خدایا برای خانواده خوبی که دارم سپاسگزار توهستم .
خدایا هدایتم کن تا همیشه سپاسگزار تو باشم .
خدایا هدایتم کن تاهمیشه تسلیم تو باشم
خدایا هدایتم کن تا همیشه محتاج و وابسته تو باشم
خدایا هدایتم کن تا همیشه صدق بالحسنی باسم .
در پناه الله یکتا
سلام به استادعزیرم وهمه دوستان عزیزم
تواین سایت بنده دقیقا 5ساله باشما اشنایی دارم ولی تقریبا 8ماهه عضوسایت شدم ودراین 5سال جسته گریخته خیلی چیزیادگرفتم وبیشتر روی احساس لیاقتم کارکردم بطورعملی. عضوسایت شدم براحتی مسایلم رونوشتم وسوالاتم روپرسیدم وخیلی سریع مرکزتوجه قرارگرفتم وازطرف دوستان وافراد درجه یک سایت مورد توجه وپاسخگویی قرارگرفتم وهمزمان به اگاهیهاشون عمل میکردم الان دارم معجزات رو درزندگیم میبینم و الان که میخام کامنت بنویسم ذهنم کمالگرایی میکنه و منم بهش توجه نمیکنم تلاش میکنم مثل اوایل که سوالاتم رو راحت مینوشتم وکسی منونمیشناخت الانم همونجوری راحت بنویسم و بقول شما قانون برام تکراربشه و کنکاش بشه در شخصیتم
وروبه بهبودی برم واصلا نگران حرف مردم وقضاوت شدن نشم نگران مشهورشدن نشم بیشترسعی میکنم عمل کنم وازنتایجم بنویسم من خیلی دوستدارم درزندگی ازخانواده غریبه بعضی جاها که نیاز دارم اعتماد بنفسمم تقویت کنم وبرای مسایلم درخواست کمک کنم بطورمستقیم بطرفم بگم فلان کاروبرام انجام بده وبا اعتمادبه نفس مثلا حتی توکوچه که دارم کوچه روجارومیکنم یک غریبه یاهمسایه رد میشه ازش درخواست کنم لطفا داری میری تا سرکوچه لطفا این اشغالهاروبامشما باخودت ببر بنداز درسطل زباله از درخواستهای کوچک گرفته تا درخواستهای بزرگ هرجاکه نیازبه کمک دارم بندگان خدارو وسیله بدونم که خدا سر راهم گذاشته ازشون با اعتمادبه نفس بالا درخواست کنم واوناهم بمن کمک کنن واین درخواست کمک خودش ریشش به اعتماد به نفس بالا برمیگرده وقتی درخواست میکنم بمن کمک میکنن خیلی احساسم بهترمیشه البته خیلی وقتهاهم باتجسم درخواست کمکم روبخدامیگم شخص مثل معجره زیریکماه میادبه کمکم
هرکسی که ازکمک خواستن بترسه ومستقیم درخواست کمک نکنه بنظرم اعتمادبنفسش ضعیفه
من رو این مورد کارکردم وخودموتقویت کردم خداروشکر:)
به نام خدای مهربانم .
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته محترم و همه دوستان هم فرکانسیم.
الهی شکرت یک روز زیبای دیگه بهم فرصت زندگی دادی و بتونم در این سایت بهشتی از قوانین بنویسم .
خوش بینی به نظر امروزم یعنی مدار فعلیم اینه که آدم میتونه در زندگیش در تمام ابعادش خوش بین همون مثبت نگر
باشه به جای اینکه تمرکز کنه به نیمه خالی لیوان حالا میتونه تو بیزینس باشه در روابط باشه در ارتباط با ادمها باشه
و هر موضوعی به نیمه پر لیوان را در نظرش تو فکرش باشه که انرژی همین نگرش در زندگی باعث میشه پر انرژی تر
مثبت تر با حال و هوای عالی زندگی کنیم به جای اینکه همش به نکات منفی و عیب و ایرادات توجه کنیم و
زندگی را در تمام ابعادش با حال بد بگذرونیم ادمی که زندگی جهان را درک کرده باشه یکم هم عقل داشته باشه
بشینه فکر کنه میبینه که اقا جان من تو این زندگی زمینی هر چقدر که خدا بهم فرصت زندگی میده ایا
دوست دارم با حال خوب پیش بره یا با حال بد اصلا ارزشش را دارد که تو این دنیا که یک بازی بیش نیست
بایم حال خودمو بد کنم وقتی خدا وعده فزونی میده کارش اینه که بهم همیشه وعده فراوانی بده ولی این کنار هم
شیطان زشت هم هست که داره همش نجواها را سرمیده میترسونه اسلحه شیطان زشتک ( ترسه ) باید
بفهمیم یادمون باشه که ترس ناراحتی غم از شیطان هست و شادی فراوانی حال خوب از طرف خداوند
حالا دیگه انتخاب آزادی با منه که کدوم سمت برم باید خودم را ببندم به حال خوب و اتفاقات خوب برام رخ بده
بد بینی ادامه دار بشه فرکانس غالب ذهنمون چون بر این پایه گذاری شده همش داره این دسته اتفاقات از جنس
خودش را برامون به وجود میاره باید بتونیم اتفاقات عالی و مثبت نگری را تمرین کنیم تو این سایت بشنویم
بنویسیم بخونیم کامنتها رو تا افکار غالبمون تغییر کنن تا فرکانسهای ارسالی ما بشن مثبت اتفاقات عالی
برامون رخ بده مهمترین بخش متریال ساخت نگاه مثبت و دیدن پر لیوان کنترل ورودی های ذهن ماست
چه خوراکی به ذهنمون میدیم این خیلی مهمه که اصل داستان ذهن خروجیش از اینجا شروع میشه کل داستان
کنترل ورودی های ذهنی ماست حالا ببین با کی حرف میزنی چه میبینی میشنوی کجا با کیا ارتباط داری
به رساننه ها توجه میکنی یا تو سایت داری رو خودت سرمایه گزاری میکنی ما یا داریم رو خودمون
سرمایه گزاری میکنیم یا رو نجواهای شیطان به غیر این نیست حالا ببینم رو کدوم طرف کفه ترازو
سنگینتر هست به همون سمت سر میخورم .
خدایا کمکم کن همیشه در مسیر راه راست باشم و رو خودم سرمایه گذاری کنم .
همه شما را به خدای بزرگم میسپرم .
خدا نگهدارتون .
به نام خداوند بخشنده مهربانم که هرآنچه دارم از آن تو دارم
سلام به استاد عزیزم ومریم جانم
سلام به تک تک دوستان نازنینم
استاد 9 روز پیش فایل رو دانلود کردم بار اول که گوش دادم فکر نمیکردم جز افراد بد بین باشم.
اما استاد هر روز این فایل رو گوش دادم وهربار یه نکته ضعفم رو پیدا میکردم
استاد یه جاهایی هم شاید مثل قبل بدبین نباشم اما فقط این حس بد بینی در وجودم کمرنگ شده واگه ازش غافل شوم باز پر رنگ میشوند.
استاد من از اونور افتادم نسبت به افراد خوش بین هستم خیلی راحت به همه اعتماد میکنم
یکبار همراه دخترم ایستگاه خط منتظر خط واحد بودیم که یه دختر دانشجو که خیلی عجله داشت میخواست به موقع به کلاسش برسه از ما خواست اگه موافقین بیاین باهم یه اسنپ بگیریم وزوتر بریم وهزینه اسنپ رو باهم تقسیم کنیم قبول کردیم من اسنپ گرفتم تو مسیر گفت همراه بانک جواب نمیده
کل هزینه اسنپ رو پرداخت کردم ودختر خانم هم شماره کارت ازم گرفت که بعد سهم خودش رو واسم کارت به کارت کنه که دیگه خبری ازش نشد.
راستش از اونجایی که آگاهانه تلاش میکنم تمرکزم روی اتفاقات مثبت باشه این موضوع فراموشم شده بود اما وقتی خوب به دورن خودم رفتم تا نکات ضعفم رو پیدا کنم متوجه این موضوع شدم ودیدم من خیلی راحت به همه اعتماد میکنم واستاد همینطور که خودتون هم اشاره کردین درسته که باید نسبت به افراد خوش بین باشیم اما نباید از اونور بیوافتیم ،که من تو این زمینه مشکل دارم.
استاد موضوع دیگه که هنوز خیلی باید روی خودم کار کنم سپاسگزار داشته هام باشم که آگاهانه دارم تمام سعیم رو میکنم که تمام تمرکزم روی داشته هام باشه
وشکرگزار باشم.از اینجایی که باید خیلی حواسمون باشه وکنترل ذهن داشته باشیم الآن متوجه شدم که از یه راه دیگه نشتی انرژی دارم وحواسم نبوده
این روزها که در کنار کار نونوایی وکارخونه وکلاس خیاطی هم شرکت میکنم وقت وزمانم خیلی گرفته شده تازه متوجه شدم جدیدا زمان کم میآورم برای انجام کارهام ومشکل اینجاست که بجای اینکه تمرکزم روی کارهایی که انجام دادم باشه وسپاسگزار باشم تمرکزم روی کارهایی هستش که هنوز نرسیدم انجامشون بدم وبا تمرکز بهشون هربار کارهای انجام نشدم بیشتر از قبلم میشه والان که متوجه این موضوع شدم تمام سعیم رو میکنم آگاهانه تمرکزم رو بزارم روی کارهایی که انجام دادم وشکر گزار باشم وباقی کارها رو بسپارم بخدا وایمان داشته باشم که خداوندم در بهترین زمان ومکان ودر بهترین شرایط وبا بهترین افراد قرارم میدهد.
سپاسگزارم استاد عزیزم بخاطر تمام فایل های بی نظیرتون
سپاسگزارم مریم جانم انشاالله خداوند حفظتون کنه.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
بِه نامِ خُداوَندِ بَخشَنده مِهرَبان
سلام و درود و احترام به استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و دوستان خوب سایت عباسمنش
قدم پنجم جلسه سوم از نتایجی که این اواخر داشتم را نوشتم اما یه موضوعی را یادم رفته اونجا ذکر کنم ، الان هدایت شدم این نتایجی که بی ربط به خوشبین بودن من نیست را اینجا بنویسم.
همسرم 1000 متر باغ مرکبات داره و ایشون به شخصه هیچ سرپرستی از باغ نمیکنه و مسئولیت تمامش میتونم بگم از پدرمه ، فکر میکنم تقریبا یکماهی میشه به پدرم گفتم مشتری ببره سرِباغ محصولاتو ببینه نظرشو ببینیم چیه ؟ پدرم اول خودش محصولاتو دید گفت امسال محصولات زیادی نداره ، همینقدریم که داره خیلی ریز و سبزن ، فکر نکنم اونقدری بشه یا فکر نکنم کسی بخادش ،
روزای بعد دونه دونه مشتری برد هر کدومشون یجورایی داشتن حرف پدرمو میزدن که بار نیست ، فلان و قیمتو پایین میکشیدن . حتی مادرم هرباری که زنگ میزدم میگفت امسال بار شما خوب نیست حرف مادرم اینبود که مثلا دو تومن یا پنج تومن پولش میشه .
من قبلا واقعا آدم بدبینی بودم از روی ناآگاهی به اینجا رسیدم و در هر کاری حتی در بهترین شرایط و اوضاع اینو واقعا جدی میگم در بهترین شرایط میگفتم خب نه اگر اینجوری نشه و اونجوری بشه چی ؟ اگر خوب نشه چی ؟ اگر درست نشه چی ؟ اگر قبول نکنه چی میشه ؟ اگر اگر اگر اگر …..
و الان تا جایی که میتونم و آگاهی دارم با ایمان زیاد و توکل بر خدا خوش بین هستم ، نمیگم همیشه چون گاهی وقتا ناخواسته یادم میره به نکات مثبت توجه کنم ناخواسته یادم میره درست عمل کنم و این نشونه ی اینه که باید کار کنم کارکنم و کارکنم .
و برگردیم به ادامه ماجرا ، مادرم هر بار این حرفشو تکرار میکرد حتی یادم میاد میخاستم بگم چرا شما انقدر نفوذ بد میزنی از کجا میدونی اینجوری میشه اما جلوی خودمو نگه داشتم و یادمه اون زمان قدم پنجم جلسه دوم استاد دقیق داشتن در مورد اینکه به چگونگی خواسته هاتون فکر نکنید صحبت میکردن و من چقدر این جلسه را دوست داشتم و بارها بارها بارها گوشش دادم .
و روی کاغذی نوشتم روی درِ یخچال و دیوار اتاق خوابم چسبوندم و مُدام میگم مُدام یعنی هر روز هر لحظه تکرار میکردم البته واقعا بخاطر موضوع مرکبات نبود بخاطر موضوع دیگه ای بود که میخاستم ایمانم قوی بشه و اون نوشته ها اینا بودن .
خداوند بی نهایت دست داره
خداوند بی نهایت پلن داره
نعمت و روزی از جایی میرسه که فکرشو نمیکنید
رزق از جایی میرسه که فکرشو نمیکنید
چجوری ؟؟؟ من نمیدونم چجوری تغییر میکنه
استاد اینا را تو جلسه دوم قدم پنجم تکرار کردن و به دلِ من نشست و روزایی بود که بشدت احتیاج داشتم و نتایجشم دیدم .تو جلسه سوم قدم پنجم گفتم و اما نهایت چیشد ؟
من بعد از مکالمه با مادرم بیرون میرفتم خونه بودم با قلبی پر از ایمان و شاد با صورتی که لبخند داشت میگفتم اینا چی میگن ؟
تو دلم میگفتم مادرِ من فلانی کیه که داره روی محصولات باغ من قیمت میذاره ؟ یا مثلا میگه ریزه یا خریدار نداره ؟ حتی به جایی رسیده بود میگفتن ما خریدار نیستیم منتظر بمونید تُرکا بیان بخرن ، هروقت تُرک ها اومدن میاریم باغ شمارا ببینن ، ولی ایمان ایمان ایمان کار خودشو کرد .
قَدِ یک اَرزَن من نه نگران شدم نه ناراحت شدم از حرفاشون ، میدونستم اون خدایی که داره کل کهکشان و کیهان را داره مدیریت میکنه میتونه این قسمت زندگی منو هم به قشنگی مدیریت کنه ، شما چیکاره این ؟ خدا روزی رسانِ منه ،خدا از جایی که فکرشو نمیکنم روزی میبخشه ، شما میگی بار کمه ؟؟؟ ببین چجوری به همین باری که میگی کمه برکت میده !!!
استاد با ایمان میگفتمااااا اصلا برام روشن بود ، همون یماه قبل نوشتم تو ستاره قطبی خدایا میخام امسال پول مرکبات ده میلیون و بیشتر بشه من میخام با این پول دوره احساس لیاقتو بخرم ، خدایاااا خودت به این محصولات برکت بده ، و خودت این پولو بزن به حسابم ، کاش میشد عکس میگرفتم نشون میدادم دقیقا چنین خواسته ای را تو ستاره قطبی داشتم .
بالاخره مشتری اومد با قیمت خیلی خوب گفت میخام ، و پدرم خودش به تنهایی پرتقالا را کَند، گفتم پدرجان ببخشید خسته میشی گفت نه زیاد نیست زود تمام میشه و من میخندیدم به اینکه میگفت زیاد نیست و امید داشتم به برکتی که خداوند به محصولاتمون میده ،
پدرم یروز صبح رفت باغ تا ساعت سه و نیم تمام نشد ، فرداش مادرمو با خودش برد فکر میکردم تأکید میشود فکر میکردن تا ظهر تمام میشه برای خودشون ناهار نبردن و من از اسلامشهر تماس گرفتم سرظهر مادر خسته و گرسنه اما یه جمله ش حالمو جا آورد . گفتم تمام نشد ؟؟؟؟ نه ماشالااااااا هنوز دو سه تا درخت داره ماشالاااااا زیاددمممممم داره من تو دلممممم میگفتم خداجووونم تو چه کارهاااااا که نمیکنی شاهکار میکنی خداجونمممممم تو راشکرررر
خلاصه که تا چهار بعدظهر کارشون طول کشید و ماهم تلفنی از همونجا یک ناهار دبش براشون سفارش دادیم دقیقا خدا را ببین چه همزمانی ، چه زمان مناسب مکان مناسبی شد ، مادرم و پدرم با تیلر از ته خیابون میومدن طرف با غذای داغ جلو در خونه مامانم و سوپرایز شدن و چقدرمممم بهشون چسبید و نووووش جااااان کردن .
و فرداش پدرم رفت ببینه آقا چند کیلو شد و پولش چقدر شد ؟
سه چهار تا جعبه آبگیری شد که اگر اونا سالم بودن پولش 15 میلیون میشد و مادرم تماس گرفت یازده میلیون سیصد و بیست هزار تومن امسال پول مرکبات شما شد . و من خوشحال و شادمان گفتم مامان جان میبینی چجوری خداوند برکت میده ؟؟؟؟ گفت آره خداروصدهزار بار شکر گفتممممم خداااایااااا شکرت
دقیقا همونی شد که من تو ستاره قطبیم نوشتم وحتی بیشتر از اون شد ، خوش بین بودن و ایمان داشتن به خداوند کار راحتی نیست اما این ایمان داشتن ها و توکل کردن ها باعث تقویتِ ایمان میشه باعث میشه دفعه ی بعد راحت تر به خدا توکل کنیم . خدایاااا شکرت
حالا هر روز مامانم میگفت پول اومد حسابت میگفتم نه ، میگفت پدرت بره بپرسه که طرف چرا پول نمیزنه حسابت ؟ گفتم چیکار دارین اصلا کاری نداشته باشین خودش میزنه ، حالا فکر من چی میگذشت ؟ میگفتم خداوند در زمانِ درستش این پولو به حسابم میزنه ، میگفتم مامان من عجله ندارم اصلا تماس نگیرین باهاش ،
استاد چیشد ؟؟؟؟ فکر کنم بیشتر از دوهفته فروش مرکبات انجام شد ، پولش کی اومد به حسابم ؟؟؟؟ دیروز ، روز مادر
اولس این مناسبتو متوجه نشدم ، آگاهی اومد ، من دقیقا تو دفترم تو ستاره قطبی خداشاهده خدای من گواهه نوشتم خدا جانم امسال روز مادر روز زن بمن کادو بده ، من امسال ازت کادو میخام ، نمیدونم چجوری از کجا ؟ من فقط دلم میخاد دیگه ، خودت جورش کن ، کاش میشد عکس اینو هم براتون میفرستادم ، یک لحظه این آکاهی اومد خدااااای من خداوند امروز بمن کادو داد ، چرا بعد دو هفته ؟ طرف امرو زو فردا کرد ، که دقیقا بشه امروز ، روز زن ؟ که تو بهم بعنوان کادو این پول بزنی به حسابم ؟؟؟؟
خدایااااا تو کریمی ، تو رحیمی ، تو بخشنده ای ، تو رزاقی ,
هذا مِن فَضلِ رَبّی
این از رحمتِ پروردگارِ من است
من خیلی تغییر کردم من قبلا اصلا و ابدا چنین روحیه ای نداشتم اصلا دین و ایمان سَرَم نمیشد ، همه میگن ما فکر میکردیم خدا اینجوریه و اونجوریه اما الان خدا برامون یه رنگ دیگه ای گرفت ، نه من چرا دروغ بگم من اصلا هیچ فکری در مورد خدا نداشتم اصلا بهش هیچوقت فکری نمیکردم ، فقط ترسی بود در ذهنم از مُردن و بس ….
ولی امروز من کسی شدم صبح و شبمو با صدای قرآن و آیات و معانی قرآن سَر میکنم ، چرا ؟ میخام بشناسم میخام با خودم با فهم و درک خودم بفهمم خدا کیه ؟ خدا چیه ؟ خدا از من چی میخاد ؟ نه به اجبار برم قرآن گوش بدم که چون ثواب داره هااااا ؟ قبلا چرا دقیقا هرباری میومدم سمت قرآن فقط و فقط شنیدم ثواب داره ، فقطم عربی میخوندم ، الان اشتیاق سوزان دارم آیه با آیه را با معنی درک کنم و بخونم ، میخام اونقدر بفهممم
که واقعا که واقعی واقعی عاشقش بشم ، واقعی واقعی قلبم براش بتپه ، واقعی واقعی اگر لحظه ای یاد خدا از دلم رفت دنیا برام تاریک بشه ، میخام با تمام وجودم اینچنین بندگی خداوند را کنم با عشق جوری که وقتی یاد خدا میکنم شور و شَعَف تمام وجودمو پر کنه ، هنوز مونده که عاشقش بشم الان ذوزای اول آشنایمونه ، داریم همو میشناسیم .
استاد من همه ی اینا را از شما دارم همه ی این خوبی ها همه ی این خوشی های زندگیم همه پیشرفت های زندگیم
همه ی خنده هام همه ی آرامشم همه تغییرات خوبی که در من شکل گرفت را از شما دارم .
براتون آرزوی خیر و سلامتی آرامش بیشتر از خداوند متعال خواستارم .
این یک نمونه از خوش بین بودن من بود و فقط دوست داشتم برای کادویی که روز زن از خداوندم دریافت کردم برای خودِ خودِ خودم ردپا بذارم که همیشه برایم یادآوری از ایمان داشتن به خداوند باشه …
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ(45 انعام)
در نتیجه ریشه کسانی که ستم ورزیدند، بریده شد؛ و همه ستایش ها ویژه خدا، رب العالمین است.
=======================================================================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم.
سلام به استاد شایسته ی شایسته ی تحسین.
سلام به دوستان عزیز و توحیدی و هم اهل و هم مدار.
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله،به قلب سلیمتون.
مدت زیادی هست که قلبم منو دعوت میکنه،تمرین ستاره ی قطبیم رو توی سایت بنویسم و از اتفاقات خوبی که این مدت برام افتاده،از خودم رد پا بزارم اما ذهنم به شدت توی مقاومت بود،اولش نفهمیدم کار شیطانِ موذیِ که نمیخواد مدار سپاسگزاری من رشد کنه،اما بهر حال خدا هیچ وقت بی خیال بنده ش نمیشه،هم امروز بهم گفت برو و به جای نوشتن توی دفتر شکرگزاریت،برای نشانه ت کامنت بنویس،هم الان دوباره همون احساس اومد که وقت گذاشتن یک رد پای توحیدی دیگه ست،میدونید استاد،نیاز به قسم خوردن نیست،فرکانس صداقت خودش راهشو پیدا میکنه،من واقعا تموم کامنت هام رو برای خودم مینویسم،مثل شما که میگید وقتی این حرف هارو جلوی دوربین میزنم،خیلی فرکانسش قوی تره،من هم وقتی میام توی سایت تمرین انجام میدم،واقعا احساس میکنم خیلی برام موثر تره و خیلی راه هارو برام باز میکنه.
حالا اگر تمرین و تکرار قانون من،برای بقیه هم نور هدایت داشته باشه،اولا رحمت خداست،دوما خودشون توی فرکانس دریافتش بودن،هیچ اعتبارش به من نمیرسه….هیچی!
کل اگر طبیب بودی،سر خود دوا نمودی!
من هنر کنم توی 24 ساعت بتونم فرکانس های خودم رو،رویِ مدارِ توحید نگه دارم.
خداروشکر به لطف الله،خیلی توی این موضوع خوب عمل کردم که به تحسین ها وابسته نباشم،البته که من عاشق پاسخ های بچه هام،هربار که نقطه ی آبی کنار کله ی مبارک پروفایلم روشن میشه میگم خدایا شکرت،بازم فرشته هات برای من نور فرستادن،مگه میشه آدم سپاسگزار نور خدا نباشه؟!اتفاقا عشق به خدا،از عشق به بنده هاش میگذره…ولی مسئله اینکه حواست باشه از کجا تغذیه میشی،حواست باشه ظرفت رو همیشه خالی نگه داری تا خدا پرش کنه.
چون فقط خداست که همیشه زنده ست،تنها رفیقه،هیچ وقت تنهات نمیزاره و دستش بالای دست همه ست!
مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَمَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ(10 فاطر)
هر که خواهان عزت است بداند که عزت، همگى از آن خداست. سخن خوش و پاک به سوى او بالا مىرود و کردار نیک است که آن را بالا مىبرد. و براى آنان که از روى مکر به تبهکارى مىپردازند عذابى است سخت و مکرشان نیز از میان برود.
در آستانه ی سه سالگی تولد توحیدی من در سایت،من یک هدف بزرگ برای خودم انتخاب کردم،اونم خاشع بودن در مقابل خداونده،این اون چیزی که دلم میخواد با گوشت و پوست و استخونم بفهممش و درکش کنم و در عمل پیاده ش کنم.
میدونمم که اصلا هیچ انتهایی برای بندگی و خشوع در برابر رب العالمین نیست،به همون میزان که انتهایی برای این کهکشان وجهان هستی نیست…
پس از خدا میخوام توی این مسیر کمکم کنه،تا فوندانسیون این شخصیت توحیدی رو درست بسازم،که اگر خداوند به کمکم نیاد،من واقعا از پس همزات شیطان ونجواهای ذهنم برنمیام.
برم توکل بر الله،چندتا از اتفاقات مثبت این چند ماه رو بنویسم با این ایمان که این تمرین یک ستاره ی دنباله داری میشه برای روشن کردن روزهای آینده…
هله نومید نباشی که تو را یار براند…
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا!
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند…
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها!
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند…
=======================================================================================
یکی از اتفاقات خیلی خوبی که این روزها میبینم،ارتباط خیلی با کیفیت نیلا نیکا،با خداشونه…چیزی که من اصلا در 8 سالگیم بهش فکر هم نمیکردم….اصلا حالیم نبود که چه جوری باید به خدا فکر کنم!
مثلا یک بار وقت خواب،نیکا بهم گفت مامانی،میدونم که خدا نوره،ولی من دوست دارم بغلش کنم بخوابم،اشکال نداره؟!گفتم نه مامان،خیلی خوبه،بغلش کن بخواب،دیدم که دستاش رو باز کرد که دوباره دور خدای فرضیش ببنده،بعد بازم واسه مغز کوچولوش سوال پیش اومد،پرسید: مامانی خب آخه خدا خیلی بزرگه،تو بغل من جا نمیشه!
گفتم: مامانی،خدا انقدر بزرگه که تمام این آسمون ها وزمین برای اونه،اما چون خیلی قدرتمنده،میتونه انقدر کوچیک بشه که توی بغل تو جا شه!
همین،با همین تعریف ساده ی من،دستاشو محکم دور خدا حلقه کرد و خوابید….
واقعا چی میشه آدم همیشه بچه باشه و ذهن منطقیش رو پاک کنه از هرچی که به غلط بهش فهموندن….
یا ارتباط خیلی خوب بچه ها با قرآن!
من که تا قبل از آشنایی با استاد،نسبت به قرآن کر و کور و نافهم بودم….ولی همین 3 سال استمرار من در درک قرآن،بدون اینکه من هیچ فرسی به بچه ها وارد کنم،بخاطر رفتاری که از من میبینن،خودشون عاشق قرآن شدن…فقط دلشون میخواد با صدای قرآن بخوابن،نسبت به تموم درس های مدرسه،علاقه ی بیشتری به کتاب درسی قرآنشون دارند…ازونجا که دیدن من هر آیه ای که اتفاقی جایی،بشنونم رو توی گوشیم سریع مینویسم(برای پیگیری نشانه های هدایت)تا صدای قرآن رو از هرجا بشنون یا صدام میکنن بیام،یا اگر نباشم بهم زنگ میزنن سریع و میگن مامانی فلان سوره از تلویزیون پخش شد….
به خدا که اینا همه ش لطف الله ست و بس…
من تو سن 8 سالگی کجا میدونستم،حسبی الله،یعنی چی؟!
این فسقلا یاد گرفتن قبل هر امتحانی بگن،حسبی الله!خدایا تو کمکمون جواب سوال هارو درست بنویسیم!
اتفاقا به نسبت،از همه کمتر برای درس خوندن وقت میزارن و بیشتر مشغول نقاشی و کاردستی و بازی ان و همیشه هم نتیجه ی بهتری توی امتحان ها،نسبت به وقتی که گذاشتن میگیرند!
این کارهارو کی میتونه غیر از خدا انجام بده واقعا!؟
خدایا شکرت،بی نهایت ازت سپاسگزارم.
=======================================================================================
به تاریخ 28 آذر یک عروسی دعوت بودیم که از یک ماه قبل،برام شمشیر رو از رو بسته بودن که باید این عروسی رو بیای!
حالا کلا اون عروسی،نتنها هیچ اهمیتی برای من نداشت،که پر از انسان های شریف اما غیر هم مدار بود!
ولی من میدونستم،در حالت تقلا کار پیش نمیره،من فقط باید توکل کنم و وقتی توکل میکنی دیگه نباید اتفاقات رو گزینش کنی،باید بگی هرچی پیش بیاد،همون خوبه ست!
اگر برم برام خیره،اگر نرم برام خیره!
خواسته ی قلبی من نرفتن بود،اما تصمیم نهایی رو سپردم به الله …
چه اتفاقی افتاد!؟
همون آدمی که از یک ماه قبل،گفت هیچ راهی نداره،تو باید بیای عروسی،و حرف، حرف منه!
خدا با یک اتفاق خیلی ساده وشیک و مجلسی،با یک اشتباه کوچیک در نوشتن کارت دعوت،یک کاری کرد که همون بنده ی خدا،گفت نتنها حق نداری بیای :))) که من به همه میگم من نزاشتم بیای :)))
آقااا منو داری،خدا شاهده همون شب عروسی که همه توی یکی از بهترین هتل ها،با بهترین دی جی و پذیرایی و …بودن،من و نیلا نیکا،انقدر توی خونه آهنگ گذاشتیم وزدیم و رقصیدم که نگو و نپرس:)))
خدا انقدر باحال؟َقانون انقدر دقیق؟!توحید انقدر دلچسب؟!
ول کن بابا،هر مشکلی داری،فقط بسپارش به بالایی!
اون داره کیهان رو مدیریت میکنه؛خواسته های ما براش تیله بازی هم نیست…ما فقط باید توکل کنیم بهش،همین!
بعد در ها پشت هم باز میشه…از جاهایی که فکرش رو نمیکنی….
=======================================================================================
چند روز پیش،باید 5 میلیون اجاره ی خونه ی کیش رو میدادم…،خب ازونجا که توی یکی از کارت هام معوقه ی پرستاری رو ریخته بودن،منم اونو گذاشته بودم کنار که برای اجاره ی این ماه خیالم راحت باشه.
ضمن اینکه هر روز به خدا میگفتم،خدایا من روی این پول حساب نکردما،تو میتونی بی حساب ببخشی،از هرجایی که میتونی پول اجاره رو پرداخت کن!
چه اتفاقی افتاد؟!
همون روزی که میخواستم برم اجاره رو پرداخت کنم،همون کارتی که توش پول بود،توی خونه گم شد!
یعنی تو خاله بازی نیلا نیکا،که همیشه کیف پولم رو میگیرن،این اتفاق افتاد.
اولش ذهن منطقی به شدت مقاومت میکرد و نمیخواست هدایت رو بپذیره،تموم خونه رو زیر و رو کردم.با دختر ها جر وبحث و دعوا کردم که چرا کارتمو گم کردین!؟من گشتم و اونا گشتن….پیدا نشد که نشد….
نشستم به بی عقلی و بی فکری خودم اعتراف کردم،گفتم خدایا کمکم کن،امروز موعد اجاره ست،میدونی چقدر از بدقولی بدم میاد،خودت کمکم کن،خودت کارت رو پیدا کن…
درهای الهامات باز شد،گفت اجاره رو پرداخت کن،اما نه با کارت خودت،با کارتی که من بهت دادم.
گفتم اصلا امکان نداره،اون کارت کس دیگه ست،پول کس دیگه ست،امکان نداره،اصلا حرفشم نزن.
گفت کی اون کارت رو بهت داد؟1کی اون کارت رو برات شارژمیکنه؟!
من بهت میگم باید با اون کارت پرداخت کنی!هیچ راه دیگه ای نداری!
گفتم تو میدونی من پاشنه ی آشیلم اینکه از نظر مالی به کسی وابسته باشم،یا درخواست کنم،چرا این کار رو باهام میکنی؟!
گفت اتفاقا چون پاشنه ی آشیلته باید روش کار کنی،بسم الله…به صاحب کارت زنگ بزن و بگو میخوای با این کارت اجاره ی این ماهت رو بدی…
خدا میدونه چقدر این تماس برای من از نظر ذهنی سخت بود،ولی باید انجامش میدادم،چون ذهن من هزاران هزار کمکی که به بقیه کرده رو هیچ وقت نمیبینه ولی اگر من توی شرایط کمک از بقیه بیفتم برام جهنم درست میکنه….
تماس برقرارشد،به دو دقیقه هم طول نکشید،درخواست به راحتیِ آب خوردن پذیرفته شد!
اون جهنم رو فقط ذهنم برام درست کرده بود و البته تا شب ادامه ش داد.
کنترل ذهن برام شده بود مثل نگه داشتن یک تکه ذغال داغ توی دستام.
هرکاری بلد بودم انجام دادم…
خوندن کتاب هری پاتر،خوابیدن،پیاده روی،قرآن گوش کردن …
و درنهایت رفتن به خلوت دو نفره با خدا،تو آرامگاه…
اونجا دیگه گذاشتم اشکام بباره…گفتم خدایا،شیطان پدرم رو درآورده،دائم ندای تو بی عرضه ای،تو از پس هزینه هات برنمیای سر داده،خدایا من هرکاری بلد بودم انجام دادم…خدایا تو به دادم برس…تو کمکم کن…تو بغلم کن….
طبق عادتم برای دریافت پاسخ خدا،قرآن رو باز کردم و با این آیه ها بهم جواب داد:
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿٣٩﴾
به کسانی که [ستمکارانه] مورد جنگ و هجوم قرار می گیرند، چون به آنان ستم شده اذن جنگ داده شده، مسلماً خدا بر یاری دادن آنان تواناست.
الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا ۗ وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿4٠﴾
همانان که به ناحق از خانه هایشان اخراج شدند [و گناه و جرمی نداشتند] جز اینکه می گفتند: پروردگار ما خداست و اگر خدا برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی کرد، همانا صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مسجدهایی که در آنها بسیار نام خدا ذکر می شود به شدت ویران می شدند؛ و قطعاً خدا به کسانی که [دین] او را یاری می دهند یاری می رساند؛ مسلماً خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است.
الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ ﴿4١﴾
همانان که اگر آنان را در زمین قدرت و تمکّن دهیم، نماز را برپا می دارند، و زکات می پردازند، و مردم را به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای زشت بازمی دارند؛ و عاقبت همه کارها فقط در اختیار خداست.
شبیه بچه ای که وسط دعوا،بی دفاع شده و کتک خورده وهمون لحظه باباش میاد نتنها نجاتش میده،بلکه به حساب طرف دعواهاشم میرسه،آروم شدم…واقعا دست های خدارو دوباره دورم احساس کردم….
وقتی برگشتم خونه،خیلی ذهنم آروم تر بود،خیلی سبک تر شده بودم…
وقتی مشغول آشپزی شدم ….
الله اکبر….
نیکا اومد سمتم و گفت مامانی چشم هاتو ببند ببین چی پیدا کردم…
همون کارت بانکی،صبح هرچقدر باهم گشتیم پیدا نشد…
خدا بود که این پول رو برای من سیو نگه داشت تا نگرانی هارو ازم بگیره…
و همون لحظه که نیکا کارت رو به دستم داد،نیلا مشغول خوندن قرآن از کتاب درسیش بود…
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾
هنگامی که یاری خدا و [آن] پیروزی فرا رسد،
وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾
و مردم را ببینی که گروه گروه در دین خدا درآیند،
فَسَبِّـحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ ۚ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾
پس پروردگارت را همراه با سپاس و ستایش تسبیح گوی، و از او آمرزش بخواه، که او همواره توبه پذیر است.
=======================================================================================
تمرین پربرکت ستاره ی قطبیم رو در راستای اصل بهبود گرایی که از استاد شایسته،یاد گرفتم همین جا میبندم…و از خداوند میخوام این صلات رو از من بپذیره و اون رو مایه ی روشنی قلبم،مسیر های پیش رو و قدم های بعدی قرار بده…
دوستون دارم از روشنی قلبم…
در پناه نور میسپارمتون.
سلام سعیده عزیزم واقعا عالی بود
آفرین بهت
لذت بردم
خداونو بهت نعمت و روزی بی حساب ببخشه
واقعا در خواست کردن پاشنه آشیل همه ما هست
و تحقیر خودمون
کار همیشگی ماست
انقدر شیطان این کارو موجه جلوه میده که همیشه این رفتارو ادامه میدیم
من خودم یکی از بزرگ ترین استادان خود سرزنشی هستم
ولی با یاری الله دارم یاد میگیرم خودمو تحسین کنم ونترسم
حرکت کنم و از زندگیم از نعمت هایی که الان دارم لذت ببرم
و حواسم به تکامل باشه
انقدر به مال دنیا نچسبم
و یادم باشه که حال خوب فقط از سپاس گزاری
و هر لحظه سعی میکنم سپاس گزار باشم
و توجه کنم به نکات مثبت خودم و دیگران
یواش یواش که نعمت ها بیشتر میشه سپاس گزاریمم بیشتر بشه
بنام الله مهربان
سلام ودرود به سعیده نورانی ودوست داشتنی خدای من باور کردنی الان موقعه خواب آمدم سایت برم عقل کل ولی یه حسی بهم گفت همین فایل جدید کامنتهای صفحه آخر را بخوان
دروغ نیست، اگر بگم اسمت که دیدم زوق زده شدم ،سعیده نازنینم تولد توحیدی سه سالگی ات را در این مکان الهی یهت تبریک می گم عزیزم
چه کار خوبی کردی که تمرین ستاره قطبی ات رو اینجا نوشتی ،احسنت به وجود نازنینت سعیده جان احسنت به دسته گلهای نازنینت میتونم حس شادی وشعفی که از وجود دو نازنینت می گیری رو درک کنم
وقتی در مورد سوال نیکای عزیزت گفتی که خواسته خدا را بغل کنه وبخوابه دلم غش رفت براش کاش ما هم همان دنیای بچه گیمون داشتیم
سعیده عزیزم خوش بحال نیلا ونیکا که مامان توحیدی مثل سعیده شهریاری رو دارند
سعیده مهربانم از صمیم قلبم تحسینت می کنم واز خدا میخوام که قدرت درک بیشتر خودش را بهم عطا کنه تا مثل بنده های توحیدی اش عمل کنم
خیلی دوست دارم وروی چون ماهت رو میبوسم
دردانه هات رو از طرف من ببوس
در لحظه به لحظه زندگی ات شاد وثروتمند وسعادتمند باشید
سلام دوست عزیز چقدر زیبا نوشتید و چقدر برای من حرف داشت کامنتتون، چقدر برام جالب و قابل تحسین بود بچه هایی که اینقدر قشنگ فکرمیکردن و آگاهی دارن و عمل میکنن، چقدر این بچه مسلط شده به مفهوم آیه ها که اینقدر به جا استفاده میکنه ازشون، تبریک میگم بهتون برای پرورش این بچه ها، و براتون ارزوی موفقیت و آگاهی و آرامش در آغوش امن خداوند رو دارم
سعیده بانو سلام .
و سلام خدا بر شما
خیلی درس گرفتم
و خدا باعزت زندگی کردن هر لحظه بهت بده .
ممنون
خیلی دل نشین .عمیق و جذاب بود .مخصوصا بچه ها تون که این همه از الان ناخوداگاهشون داره قشنگ رسد میکنه
الهی شکر که این چنین گل های پرورش پیدا میکنن
بسم الله الرحمن الرحیم
من عاشقتم سعیده جوون
خیلی خیلی ممنونم ازت این کامنتت یه نشانه خوب بود برای من آخرشب خیلی اتفاقی اینو دیدم وچقدربهم امید داد چقدر حالمو خوب کرد
همه این آیات قرانی که مینویسی بامعنی راهگشای من وامورات منه که هرروز یه گرهی بازمیشه برام هرروز خوشبینتر و امیدوارتر میشم مخصوصا سوره نصر
ممنونم سعیده جوون
به نام رب
سلام به سعیده خانم
سلام به نیلا و نیکای عزیز
خداروشکر که شماها خودتون جمعی شدین برای تمرکز بر نکات مثبت و درک هر چه بهتر توحید
به الله مهربان قسم که این کامنت برای من یک خانه تکانی ذهن از شرک بود.
از خداوند برای شما سه عزیز آرزوی بهترینها رو دارم
شاد باشید.
بنام خدا
سلام استاد عزیزم و دوستان گلم
بعد گوش کردن این فایل یک سوال توذهنم ازخودم پرسیدم
آیا من فردی خوش بین هستم یابدبین ؟
اول اینو بگم که استاد به هرچیزی که نگاه میکنه میتونه ازش درس بگیره وممنونم که مارو ازاین دریافت ها بی نصیب نمیزاره وذهن مارو با این فایلها باز میکنه تا بیشتر فکر کنیم وبهتر زندگی کنیم
یکی از معیارهای موفقیت افراد فوق العاده دنیا خوش بین بودنشونه بر خلاف باور همه که فکر میکنند هرچقدر ذهنشون درگیر رقابت باشه وبه همه به چشم یک زنگ خطر نگاه کنند موفق ترند، این یک نکته کاملا خوش بینانه استاد که ازاین صحبتها بیرون کشیده که داره با منطق میگه این باور غلط که ادم موفق آدمیه که به همه بدبین باشه
من به شدت فرد خوش بینی بودم چون همیشه ازنظر من همه خوبن مگر خلافش ثابت بشه ولی خب کنار افراد بدبین نگاهم منفی شده بود
حالا که دارم میبینم لازمه رسیدن به خوش شانسی وموفقیت خوش فکریه من اسمشو میزارم خوش فکری ،
ویژگی شخصیت بدبین:هررفتاری دیگران دارن یک قصد ونیت بدی دارن
من توی کامنت قبلی به شدت از ادم هایی که دارای این ویژگی منفی بودند انتقاد کردم چون ذهنمو به شدت تخریب کرده بودن با حرفاشون ولی الان میگم خدارو شکر که من قدرت کنترل ذهن واعراض دارم ویاد گرفتم
چند روز پیش داشتم با خواهرم صحبت میکردم راجب یه اتفاقاتی که برامون میفته وریشه درباورهای ناخوداگاهمون داره
میگفت من توی رابطه با کسی که بودم به هیچ عنوان نکته مثبتشو نه میدیدم نه میگفتم ولی الان که توی اون رابطه نیستم مدام نکات مثبت اون شخص تو ذهنم مرورمیشه وهمین نگاه من باعث خراب شدن رابطه شده
یا اینکه مادرم بعد سالها شرایطی پیش اومده که خونشو بازسازی کنه وترتمیز کنه سروضع خونه رو میگه مامان به جای اینکه خدارو شکر کنه داره حرص میخوره که همه زندگیمو خاک برداشته وهمه جا بهم ریخته واعصابش خورده همون جا گفتم واااای خدای من چرا نباید نکات مثبت چیزی به این وضوح ندید
من همون جا به خواهرم گفتم ذهن بعضی ادمها تاریکه وباعث شده چیزی نبینن که باید خیلی روی این نقص کار کرد چون این طرز فکر نمیزاره اززندگی لذت ببری
خوش بین بودن منفی بینی واقع بینی فرق این سه تا مفهوم رو باید بدونیم
خب اگر ذهنم روی مدار منفی باشه حتی اگر کسی هم بخاد بیاد کمکم کنه به خاطر این نوع نگاه ازمن دورمیشن وادمهای منفی رو جذب میکنم
این فایل که روی سایت باعث میشه هرروز هرلحظه ازخودم بپرسم که ایا بدبینم یا خوش بین
جالبه این افراد قدرت تحسین کردن خوبی های تورو ندارن یعنی هیچ حرفی از خوبی های تو نمیگن شاید پشت سرت تحسین کنند ولی درظاهر اصلأ که من به خواهرم گفتم چرا هرگز کلام تمجید وتعریف از هیچ کدوم نشنیدم
اونم گفت چون ادمها وقتی خوبن نیازی نیست اونو به زبون بیاری واین باور غلط یک عمر باعث شده هیچ جمله تأثیر گذاری ازشون نشنوی
پس نتیجه میگیریم بدبینی یک ذهنیت منفیه که باید روش کار کنی وبا تمرین تمرکز روی نکات مثبت اونو تبدیل به خوش بینی کنی واززندگی لذت بیشتری ببری
استاد عزیزم عاشقتم
به نام خدای مهربونم
باسلام واحترام خدمت استاد عزیززم وخانوم شایسته مهربونم
استاد عزیزم دلم میخواد از تک تک اتفاقات زندگیم بنویسم
از اتفاقات خوبی که برام میفته
از تضادهایی میبینم وباعث رشد بیشتر من میشه
ولی این یکی دوروز یه اتفاق جالب افتاد که دوسدارم بنویسم براتون
دیروز قرار بود برم لباس بخرم
قبل رفتنم گفتم خدایا دلم میخواد یه مانتو بخرم که رنگش آبی باشه بلندی شم تا سرزانوهام باشه
قشنگ به خدا گفتم چی میخوام استاد
رفتم تومغازه شروکردم گشتن دیدم اصلا آبی نیست یه رنگ دیگه برداشتم رفتم پوشیدم دیدم مناسب من نیست برگشتم که بذارم دیدم یه مانتو ی آبی به قرآن راس میگم استاد
دیدم رنگش آبیه دقیییقاااااا تاسرزانوهام
چققققققدر ذوق کردم از هدایت خداوند قدرتمند م استاد چقدر شکر کردم چقدر ایمان من قوی شد
خداروشکر
خدایی که میتونه اینکارو کنه به راحتی منو به خواسته هام میرسونه
خدایا دوست دارم و باور دارم هرلحظه همراه منی
باور دارم زندگی زیباست
فرصتها بی انتهاست
قدرت فقط خداست
من لاایق بهترینها هستم
هرروز شرایط بهتر میشه
اتفاقات خوب وزیبا به راحتی وبه شکل طبیعی وبدیهی وارد زندگیم میشه
سلامتی بینهایت هست وهرلحظه بیشتر میشه
پس خدایاسپاسگذارم
با سلام خدمت استادِ الهی و مریم خانوم عزیزشون و دوستان همفرکانسی
میخوام یک اعترافی بکنم ، من این فایل رو که گوش میکردم ،
حالم بهتر میشد ، به خاطر حرفای قشنگی که استاد میزدن و اینکه
من تحسینشون میکردم و از این حس و حال لذت میبردم ، اما
واقعا ته تهای ذهنم میگفتم نه بابا من که به این شکل بدبین نیستم
تو زندگی ، به خودم میگفتم من دوره دوازده قدم رو رفتم ،
الانم دارم دوره روانشناسی ثروت رو میگذرونم ، تازه چقدر فایل
رایگان دیدم ، تازه من خیلی رو خودم کار کردم برای توجه و
تمرکز روی نکات مثبت و دیگه تو این مسیر ، به قولی قدیمی و با
تجربه شدم ، که البته اینا رو ذهنم بهم میگفت
که یهو اون شوک بهم وارد شد ، در مورد یک موضوعی تو جمع
حرف میزدیم که یهو برگشتم گفتم فلان محله میری مواظب
باش ، فرهنگشون پایین تره و دعوایی هستن رانندگی اونجا
سخته ، میزنن و میرن ، یهو ذهنم آلارم کشید ، وواااااااای این چه
حرفی بود ! به خودم گفتم راستشو بگو چن بار از اون مردم بدی
دیدی ؟ چن بار تصادف کردی ؟ چن بار برخورد بد دیدی ؟ چن بار
راهتو گرفتن و زدنت ، آیا این تصور بخاطر حرف هایی که از بقیه
شنیدی نبود ؟ همون حرف های بیهوده که تو جمع های بیهوده
گفته شده و تو فک کردی درسته و یجورایی تو ذهنت باور شده
نسبت به اون مردم ؟ ، تو خودم بررسی کردم دیدم خدایی من
حتی یک خاطره بد نداشتم اونجا ، فقط نگاهم به اون محل بد و
ناجور بود ، همون حرفی که استاد میگن که همون یک بار هم که
اتفاقی برات افتاده ، تصورات ذهنیه تویه ،
خدایا یک لحظه انگار فرو ریختم ، چقدر احساس ضعف کردم
چقدر راحت ذهن ، مارو فریب میده ، احتمالا شیطان هم تا قبل از
نافرمانی اعتقاد داشته که غرور خیلی بده و باید در مقابل خدا
متواضع و تسلیم بود ،
میخوام بگم که چقدر راحت میتوان فریب شیطان رو خورد ،
چقدر راحت ذهن ، آدم رو منحرف میکنه ، همیشه باید از خدا
بخواهیم که مارا به راه راست هدایت کند راه کسانی که نعمت
داده یعنی کسانی که تقوا داشته و کنترل ذهن میکنند ، ما همیشه
باید در حال کنترل ذهن باشیم و همیشه باید تقوا داشته باشیم تا
سعادت مند و رستگار بشیم ،
دائم باید ذکر بگیم ، ذکرِ اتفاقات خوبی که برامون افتاده ، هزاران
بار بلکه میلیاردها بار تو ذهنمون و در گفتارمون تکرار کنیم خوبیها رو ، خوبی های افراد ، شرایط
خوب ، مناظر خوب ، رفتارهای
خوب و … و اتفاقات بد رو حتی به خدا هم نگیم تا فراموش بشه
و بره در سطل زبالهٔ حافظه ..
من که به این نتیجه رسیدم هر لحظه باید روی خودم کار کنم و
توجه و نگاهم به لطف و رحمت خدا باشه ان شاالله که موفق
بشم ، و آرزوی موفقیت دارم برای همه دوستان که در مسیر
خودشناسی و خداشناسی هستند
استاد من قدردان زحمات شما هستم ، دعا میکنم همیشه موفق سعادتمند و خوشبخت و سرشار از نعمت و ثروت باشید
سلام دوست عزیزم، آقا رضا. خیلی ممنونم که این نظر رو نوشتین.
کامنتتون برام سراسر درس بود مخصوصا این قسمت”چقدر راحت ذهن ، مارو فریب میده ، احتمالا شیطان هم تا قبل از
نافرمانی اعتقاد داشته که غرور خیلی بده و باید در مقابل خدا
متواضع و تسلیم بود ،
میخوام بگم که چقدر راحت میتوان فریب شیطان رو خورد ،
چقدر راحت ذهن ، آدم رو منحرف میکنه ، همیشه باید از خدا
بخواهیم که مارا به راه راست هدایت کند راه کسانی که نعمت
داده یعنی کسانی که تقوا داشته و کنترل ذهن میکنند ، ما همیشه
باید در حال کنترل ذهن باشیم و همیشه باید تقوا داشته باشیم تا
سعادت مند و رستگار بشیم ،
دائم باید ذکر بگیم ، ذکرِ اتفاقات خوبی که برامون افتاده ، هزاران
بار بلکه میلیاردها بار تو ذهنمون و در گفتارمون تکرار کنیم خوبیها رو ، خوبی های افراد ، شرایط
خوب ، مناظر خوب ، رفتارهای
خوب و … و اتفاقات بد رو حتی به خدا هم نگیم تا فراموش بشه
و بره در سطل زبالهٔ حافظه .. ”
یک تلنگری به من بود، تا همیشه حواسم به ذهنم و نجواهاش باشه. تا نتایج کوچک منو مغرور نکنه و از خوشبختی دور نشم.
خدایا ما را به راه راست هدایت کن
راه کسانی که به آنها نعمت داده ای
نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ای و نه گمراهان.
سلام دوست عزیز و هم خانواده من
اول بهت خوش آمد میگم ورودت به این سایت خدایی رو ، خیلی
خوشحالم که هدایت شدی به این
مسیر الهی ، که مطمئنم خودت از
خدا خواستی هدایت بشی و خدا
هدایتت کرد به مسیر توحید و خداپرستی ،
باورت میشه وقتی این قضیه برام
پیش اومد همش یک حس درونی
بهم میگفت برو و این تجربه رو تو
کامنت ها بنویس ، چون میدونم
بقیه هم مثل من در جنگ و ستیز
با ذهنشون هستند ، آخه ذهن
دوست نداره ما از کنترل و اسارتش
خارج بشیم ، چون میدونه که بعد
از آزادی نوبت اونه که بیاد تحت کنترل و رام ما بشه ،
وقتی میخواستم کامنت رو بنویسم
گفتم خدایا خودت هدایتم کن و
این نوشته رو ببر بالا که همه بخونن
واقعا از صمیم قلبم برای همه
اعضای خانواده استاد عباسمنش
آرزو میکنم که بتونن ذهنشون رو
رام و تحت کنترل بگیرند و لذت
زیبای آزادی رو بچشند که اگر
اینطور بشه ما نامحدود میشیم ،
چون به قول استاد ذهن خیلی
قویه و اگر تو افسارشو به دست
بگیری میتونه تو رو به همه جا ببره ،
سلام و خیلی ممنونم که با خوشامد گویی تان باعث دلگرمی من شدین. باورتون میشه میخاستم گوشیمو بگذارم ولی حسم گفت یه دفه به سایت سر بزن تا در باره مشکل این روزهات یعنی غرور سرچ کن. اومدم و نقطه آبی منو به پاسخ شما هدایت کرد و باعث شد کامنت قبلیتونو دوباره بخونم و تکرارش کنم خیلی عالی و به جا و درزمان مناسبش بود. بازم ممنونم.
خدایا برای داشتن تک تک دوستانم در این سایت ازت ممنونم.