چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟ - صفحه 33
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-12 08:58:212024-12-14 05:19:53چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خدایا جهان پادشاهی تو راست
ز ما خدمت آید خدایی تو راست
پناه بلندی و پستی تویی
همه نیستند آنچه هستی تویی
همه آفریدست بالا و پست
تویی آفریننده هر چه هست
تویی برترین دانش آموز پاک
ز دانش قلم رانده بر لوح خاک
خرد را تو روشن بصر کردهای
چراغ هدایت تو بر کردهای
نبود آفرینش تو بودی خدای
نباشد همی هم تو باشی به جای
خدایاشکرت
سلام و اتفاق خوب بعدی
یک حسابی داشتم از قبل که مشتری نریخته بود الان که اومدم پیامها رو دیدم واریزی رفتم ایتا میبینم مشتری ریخته رو تسویه کرده
خدایا هزاران هزار بار شکرت
بعدی اون مشتری که حسابش مونده بود دربش خراب شده بود هم تسویه کرد همین الان
دارم به این فکر میکنم که همین نوشتن و تمرکز من از خیابون دیگه افکار برداشته شده و روی خوبی ها و نوشتن اونها در سایت که گذاشته شده داره پشت سر هم این اتفاقات رو رقم میزنه . من از صبح دارم مینویسم و بینش مشتری ها رو راه انداختم
خدایا شکرت
سلام و سلام مجدد
ادامه توجه به خوبی ها
قبل از نوشتن مورد بعدی
دارم به این فکر میکنم نکنه این اتفاقات هر روز هست و من نمیدیدم.
نصابی دارم عصری اومده مغازه همین جا بود که مشتری زنگ زده درب مغازه ام خراب شده فرستادمش رفته انجام بده.
داشتیم با نصاب صحبت میکردیم یک مشتری دارم چند بار رفتم روی کارش و با توجه به اینکه اولین ها در شهرستان خودمون هستم و نود درصد افراد دیگه یا شاگرد من و یا شاگرد شاگرد های من هستن و تجربه بالایی در کارم دارم و همیشه دوست دارم کارهای بروز و جدید رو که ایرادی هم ندارند رو به کارهام اضافه کنم و بروز باشم، با یک نگاه نظراتی رو میدهم که دیگران چند بار چند کار اشتباه رو رفتن انجام دادن و روزها وقت گذاشتن به این نظر من هم نرسیده اند تا برسه که بتونن انجام بدهند.
خلاصه این مشتری که چندین بار رفتم و نظرات عالی دادم که قبل از خراب شدن کامل کارش بدادش رسیدم میاد و کارش رو میده به یکی دیگه امروز با شنیدن اینکه اومده کارش رو داده به یکی دیگه اول که ناراحت شدم و یکی دو تا بد و بیراه گفتم در حین گفتن پشیمون شدم و با خود گفتم دیگه ادامه نده ولش کن ، که دیدم نصابم داره میگه هر کسی که میاد براش کار انجام میده باهاش درگیر میشه و با هاش به مشکل بر میخورند، با توجهها اینکه باید به نکات مثبت توجه کنم با خودم گفتم خدا نمی خواست من رو به این داستانها بکشونه و این کار جور نمیشد ولی من اسرار داشتم که چرا نمیشه خدایا شکرت که هرچه سر راهم میگذاری خوب و خیر هست
سلام و صد سلام
داشتم از طلوع خورشید و مرور آرزوهام و خواسته هام و کارهایی که باید انجام بدهم میگفتم .
امروز صبح دیدم آفتاب داره طلوع میکنه اومدم چراغ خوابها رو خاموش کردم و با خودم کارهای امروز رو مرور میکردم رسیدم به رفتن من به دفتر خدمات قضایی بابت کاری که چند وقته درگیرش هستم و یک روز داشتم میگفتم خدایا کجای کارم کجای فکرم مشکل داره که به این ناخواسته خوردم ایکاش که این بدون این داستانها حل بشه و بعد مدارکی داشتم گم شد، اول ناراحت بودم و میگفتم این وکیلها با هم دست دارند و از این حرفها که در کسری از ثانیه با خودم میگفتم باید روی خوبی ها توجه کنی و این کلنجار رفتن من با خودم الان دیگه همیشه هست که باید به خوبی ها توجه کنم و حالم رو خوب کنم و چند با رفتم دنبال انجام کارها نمی شد و با خودم میگفتم درست میشه هر چند غیر ممکن بنظر میرسید و خلاصه رسید به امروز صبح گفتم امروز یک روز عالی هست که خواب نمیرم و دارم از تاریکی تا طلوع رو میبینم با خودم یاد اوری میکردم کارهایی که باید امروز انجام میدادم و گفتم خدایا این کار رو خودت حل کن من نمیدونم و امروز رفتم برای انجام کارهاش دفتر خدمات قضایی و اون دوستم نبود برگشتم مغازه داشتم تو سایت کامنت مینوشتم طرف حسابم خودش اومده با احترام و صدای آروم میگه بیا این رو حلش کنیم و قرار شد فردا بیاد که تمومش کنیم، خیلی عالی این کار داره جمع میشه خدایا شکرت،
اتفاق بعدی داخل مغازه بودم مشتری زنگ زده بیا اندازه بگیر ، داشتم کامنت مینوشتم میگم ظهر بیام اندازه بگیرم میگه اره بهتره .
یک حسابی داشتیم با یکی که قرار بود بهش واریز کنم جور نمی شد ده تا دیگه رو راه انداخته بودم این جور نمی شد یادم میرفت مشتری میخواست بزنه مبلغش بیشتر بود و خلاصه نمیشد، اومدم حسابش رو باز کردم میبینم قبلا که واریز داشتم بیشتر از حسابش ریختم ،زنگ زد، گفتم اینجور شده رفته که حسابها رو نگاه بندازه خدایا شکرت .
امروز خیلی از وقتم رو تو سایت بودم و تو مغازه نشستم و کارها و اتفاقها داره پشت سر هم اتفاق میفته ، من هم تایپ میکنم.
مشتری حسابش از خیلی وقت پیش مونده بود و نیامده بود امروز درب شون خراب شده بود و اومده که بیا درستش کنید میگم حسابتون رو نپرداختید شماره کارت رو فرستادم برای واریز.
یکی دو قلم جنس چندین سال داخل مغازه بود مشتری اومده میگه همین رو میخوام میگم سنگین هست گرون میشه میگه اشکال نداره برداشته برده
خدایا شکرت
خندم گرفته اجازه نمیدهند که بنویسم
خدایا هزاران بار شکرت
به نام رب جهانیان
سلام به خانواده قشنگم…..
اگـہ بتونے کنترل ذهن בاشتـہ باشے میتونے زنـבگیت رو کنترل کنی
اگه تمرکزت روی اون 5 درصد آدمای ناجالب باشه همش اون تعداد آدم ها رو توی زندگیت بیشتر میکنی
فراموش کن اون یک دروغی رو که شنیدی و تمرکزت روی اتفاقای خوب زندگیت باشه و تقوا رو نشون بده
از هرچی بترسی سرت میاد
حالا خوבت انتخاب میکنے کـہ میخواے بـہ چے توجـہ کنے توے زنـבگیت
اگه دوستت گفت فردا میاد کمکت میکنه
بهش اعتماد کن نمیخواد همه ی امیدت صد درصدی به اون باشه ولی اعتماد داشته باش که تعداد آدمای درستکار و صادق تعدادشون فوق العاده بیشتر از اون دسته ای هست که بد قولی میکنن
میخوام از تجربیات خودم بگم:
من خودم اگه جایی ببینم کمکی از دستم برمیاد و در توانم هست اون کارو انجام بدم حتما اون کارُ انجام میدم و همه ی اطرافیانم هم همینجوری ان اگه کاری ازشون میخواستم و در توان شون بوده حتی بهتر از چیزی که میخواستم رو انجام دادن ….
و فوق العاده افراد با اعتمادی هستن….
بعضیا حتی نمیتونن به خانوادشون اعتماد کنن حتی هزار تومن!
حتی برای ذهنم قابل هضم نیست
یعنی چی که نمیتونه به خانوادش اطمینان کنه؟!!
اطمینان و اعتماد بین خونواده ی من اینقدر بالاست که کارت بانکی همیشه روی میزه و هرکسی که خواست ازش استفاده میکنه…..
به قول استاد وقتی ما ویژگی های مثبت افراد رو میبینیم و در موردشون تعریف میکنیم توی مداری قرار میگیریم که توی اون مدارها اعتماد بیشتری در جریانه.….
پلن واسه این قسمت چیه؟
حتما در مورد ویژگی ها مثبت اطرافیانت باخودت صحبت کن و یا بنویس
باور کن که آدم های خوب زیادن و فقط ما باید زاویه دیدمون رو عوض کنیم و به چیز های خوب توجه کنیم…
آدم های بد بین آدم های طعنه زنی هستن…
آرزو برجوانان عیب نیست
حتما موفق میشی از نظر اون ها چه معنی میده؟
《شتر בر خواب بینـב پنبـہ בانه》
میخوام فلان ماشین رو بخرم نظرت جیه؟
آره جون عمت حتما!!
این افراد خیلی به خودشون ضربه میزنن و آرزوها رو در وجود آدم میکُشن و اگه بری در مورد رویاهات باهاشون حرف بزنی کلی حرف بارت میکنن و حس بدی بهت القا میکنن پس از اون آدم ها دوری کن….
اگه از لحاظ مالی ثروتمندی یعنی داری به بسیاری از آدمای جهان کمک میکنی
خوب درک کنه که:
معنوے ترین کار בنیا ثروتمنـב شـבنِ
ماشینتُ چند سال پیش 500 میلیون خریدی الان شده 2 میلیارد
این چیو میرسونه؟
ارزش پول اومده پایین نه اینکه تو سود کردی
افراد بد بین یک دیواری بین خودشون درست میکنن که ارتباطشون رو کم میکنن و میترسن که ارتباط برقرار کنن
و همش در مورد کار خوبی که بقیه براشون انجاممیدن میگن این ظاهر قضیه است و یه توقعی از من داره
وقتی ازش تعریف میکنی میگه داری منو مسخره میکنی و قبول نمیکنن که داری تعریف میکنی و اگه بگی غذاشون خوشمزست میگه من میدونم که داری مسخره میکنی منظورت این بود که بگی غذام خیلی بد مزه بود….
افراد بد بین به شدت روی آدم های بد زندگیشون متمرکزن و اگه صادقانه از خودشون بپرسن میفهمن که لنز خودشون خرابه و هی به اون اتفاقه الکی قدرت میدن و زیاد بهش فکر میکنن و اگه بیای اتفاقات خوب رو زیاد مرور کنی اون به جاش تثبیت میشه و ذهنیتت میره روی افراد خوب و خوش بین
اگه یه اتفاقی بدی برات افتاد نباید با هیچکس حرف بزنی در موردش
حتے نبایـב راجب اوט اتـ؋ـاق ناجالب با خـבا בرבوבل کنے…..
سوره مبارکه النجم آیه 39
وَأَن لَیسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعىٰ﴿39﴾
و اینکه برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست
پر تلاش و امیدوار باش با فکرای قشنگت و استمرار در روند خوش بینی و حرکت رو به جلو و اعتماد به قانون تکامل میتونی به خواسته های قشنگتت نزدیک شی
کمالگرایی ممنوع×
یا صفر و صد یا هیچ اگه توی زندگیت این شکلی نگاه کنی به موضوعات به هیچ جا نمیرسی
تکامل رو درک کن و هر روز یک قدم پیشرفت و حس خوب رو برای خودت رقم بزن….
بیایین مثبت نگاه کنیم چونکه :
تمام دلیل موفقیت هامون مثبت نگری هامون بوده
پس ببینیم چه افکاری توی سرمون هست و تمرکزمون رو بزاریم روی آدم ها و اتفاقات خوب زندگی
همیشه سپاسگزار باشیم
دنبال ویژگی های مثبت آدم ها باشیم
آدم های منفی باف رو بزاریم کنار
با آدم های مثبت و سالم ارتباط داشته باشیم
اگه آدم مثبتی فعلا توی زندگیمون نیست اجازه بدیم خدا این کارو برامون انجام میده و ادم های خوب سر راهمون میزاره
شرایط بد زندگیت باید انگیزه ای برای تغییر روند زندگیت بشه
تمرکز روی اتفاقات مثبت زندگی مون
پس نتیجه :
چشم و گوش بسته بودن با اعتماد و خوش بینی فرق میکنه پس مرز این دو تا رو خوب بدونیم و زندگی مون رو خوب خلق کنیم
عاشقتونمممم
در پناه حق شاد و سلامت باشید
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان خیلی خوب
وقتی این فایل رو گوش دادم متوجه نگاه بدبینانه م به خیلی از مسائل شدم.
اون مثالی هم که درباره کاهش ارزش پول بود باعث شد دیگه نخوام بخاطر اشتباه مالی که چندسال پیش انجام دادم خودمو سرزنش کنم. چون هرچند وقت یکبار حساب و کتاب میکردم که اون مقدار پول الان فلان قدر میشد و احساس شرمندگی میکردم.
نشخوار ذهنی درباره موضوعات منفی رو در خیلی موارد دارم. و چند مورد دیگه که باید بتونم در خودم بهتر کنم و این نکته که فرمودین تکامل میخواد رو هم باید در نظر بگیرم.
و اینکه سپاسگزاری کنیم و با تمرین سپاسگزاری عادت خوشبینی رو هم در خودمون ایجاد کنیم.
تشکر استاد عزیز بابت جمله به جمله و تک تک موضوعاتی که در این فایل گرانبها برامون توضیح دادید.
خدایا شکرت
سلام و سلام
داشتم فایل رو گوش میکردم گفتم بیام قسمت به قسمت مطلب بنویسم .
خیلی وقتها فایلهای استاد رو گوش میکنم از مثالهایی که میزنه خندم میگیره که داره درست من رو مثال میزنه،
البته نخواهم خیلی بدبین به خودم نگاه کنم من در مورد ورزش و مسیری که بعنوان طریقت دانایی بهش میگیم هیچ وقت اینجور نبودم ، من در ورزش ام بعد از سه سال آموزش مهاجرت کردم و رفتم یک شهری از شهرهای شهرستانم ودر صورتی که هیچ شناختی به اونجا نداشتم و سه تا کلاس 50 نفری اونجا داشتم و حدود 5 سال اونجا بودم بعد از اون مهاجرت کردم به یزد و مهریز وچندین کلاس هم اونجا راه اندازی کردم و بعدش مهاجرت کردم به زرند کرمان و چند سال اونجا بودم ، با اینکه این سبک ما همیشه با دولت و ارگانها و فدراسیون ،اداره اطلاعات مشکل داشت من هرگز هیچ کلاسم تعطیل نشد و هیچ وقت هیچ کجا بهم حتی نگفتن که کپی از مدرک مربی گری تون رو بیا ببینیم مربی هستی ،
اینها در صورتی بود که همه بچها همیشه تعریف میکردن امروز این کلاس رو بستن ما رو فلان اداره خواسته فلان دادگاه رفتیم من بر این باور بودم که من رو خداوند آفریده برای گسترش دانایی و هیچ کس قدرت مقابله با اون رو نداره، داستانهایی دارم از اون روزها که میشه هزاران کتاب نوشت ، با اینکه جثه بزرگی ندارم ولی در اون مسیر یادم نمیاد از کسی و چیزی ترسیده باشم خیلی وقتها چندین نفر با کلی وسیله برای در گیری میومدن تو کلاسهای من ،ولی اون تفکر که این راه صاحب داره و من محکم می ایستادم حتی برای کشته شدن اونها میرفتند و خلاصه هزاران داستان …
ولی در زندگی و کارم این باورها برعکس هستش ،شاید بخاطر این باور باشه که اون راه رو خدایی میدیدم و پول هم ازش نمیخواستم بله روش پول میگذاشتم ولی این کارم بخاطر این دنیای مادی هستش و دیگه خدا حمایتم نمیکنه . الان که دارم مینویسم یادم افتاد یکی از کلیپهای استاد که برای اولین بار شنیدم و حالم و افکارم رو بهم ریخت این بود که ثروت مند شدن خدایی ترین کاری که میتونید انجام بدهید هستش.و من رو به این مسیر کشوند.
میخواستم از بد بینی هام بگم تو این متن که همزمان داره اتفاقاتی میفته که بنظرم میاد بیام از این اتفاقات خوب بگم.
این رو بگم خداوند چند ماهی هست که یک کوچلو بهمون داده نیلدا و این هم هر دو ساعتی بیداره میشه و باید بهش شیر خشک بدیم و من هم بعضی شبها بیدار میشم و اوایل که خواب آلود و دلخور ولی حالا دارم با اشتیاق منتظر طلوع خورشید و شفق هستم و مرور آرزوها و کارهای هر روزام .
سلام به استاد و همه دوستان عزیز
در مورد خوش بین بودن و نگاه مثبت .
چند روزی هست که این فایل رو گوش کردم و تلاش میکنم که مثبت ها رو ببینم ، حین رانندگی کمتر به بدی ها توجه کنم
امروز صبح داشتم دختر 5ساله ام رو می رسوندم پیش دبستانی ، حین رانندگی یک ماشینی که خیلی دوستش دارم اومد از کنار ماشین ما رد شد و من داشتم با خودم تحسینش میکردم و نگاهش میکردم ، دیدم که دخترم داره میگه بابا اون ماشین جلویی رو نگاه اون پرایده نه اون جلویش چقدر خوشگله برای هر کی که هست خانمه یا آقا من نمیدونم مبارکش باشه. البته من خودم این کلمه رو بعید میدونم گفته باشم شاید یه موقعه هایی بگم چقدر خوشگله اگر چیزی به زبان بیارم ، این جمله رو که شنیدم یک احساس خوبی بهم داد که همین که یه کوچلو تلاش کردم تغییر کنم نشانهای تغییر داره پیدا میشه .
خدایا شکرت
این رو نوشتم که هم با خودم مرورش کرده باشم و این که دستم به نوشتن عادت کنه و شاید هم احساس خوبی رو که هرچند کوچک هست رو با شما به اشتراک بزارم
موفق و پیروز باشید
سه قل خوابن
هوای سرد تبریز منو کشوند سمت آماده کردن مقدمات پخت آش
یک لیوان آب گرم واسه خودم ریختم و نشستم روی مبل ، روبروی منظره ای که هر لحظه میبینم و بهم یادآوری میکنه که رویاها ، رویا نیستند .( وسعت بینهایت آسمان و کوه زیبای عینالی ) آرزویی که همین چند ماه قبل خواسته بودم .
از پنجره ی پشت سرم نور آفتاب شونه هام و نوازش میده ، دستم و بردم سمت لیوان و جرعه ای نوشیدم ،
به یکباره برق دو فاز بهم وصل شد :
سالهاست این گلو کمکت کرده که بنوشی و غذا بخوری
آیا بهش فکر کردی ؟
شکر قلبی براش داشتی ؟
به خودم صدقانه جواب مثبت دادم که ظاهرا شکر کردم
ولی با قلب باز به عمق ماجرای این اتفاق شگفت انگیز هیچوقت فکر نکرده بودم !
به راستی چند سلول ، چند ماهیچه و استخوان و اعصاب و غدد و دستور و توجه و تمرکز و آگاهی و شعور در پشت این اتفاق به ظاهر ساده ، دست به دست هم داده اند تا من یک جرعه بنوشم ؟ و بعد از ورود این آب به گلو باز هم این قدرت شگفت انگیز دست به کار میشه و در ادامه ی مسیر هدایتش میکنه ،
به قدر فهم خودم
یک کوچولو
یک ریزه
از اعماق قلبم میگم :
چقدر شگفت انگیزه
چقدر معجزه است
و چقدر حیرت آوره
همزمان بوی خوش حبوبات و گندم در حال پخت رو استشمام میکنم
و همزمان پوست بدنم گرمای نور رو حس میکنه
و همزمان عصب بینایی نور و رنگ و نوشته ها رو میفرسته برای سطحی برتر و فرمان دیدن صادر میشه
و همزمان ماهیچه ها و استخوانهای بیشماری فرمان یافته اند که من رو روی مبل به صورتی که میخواهم نگه دارند و من بنشینم
و همزمان پلک هم میخورد
نفس کشیده میشود
قلب میتپد
کلیه کار میکند
کبد انجام وظیفه میکند
گردش خون لحظه ای تاخیر ندارد
همه فرمانبردارند
طبق قانون همه ی این اتفاقها همزمان در حال روی دادنه و من و همه ی وجود من و تمام میلیاردها سلول جسم من دارن هدایت میشن
حالا این فقط کالبد جسم است که میبینم
کالبد ذهن هم در حال فعالیته و کالبدهای دیگر هم ….
در هر لحظه معجزه های بسیاری در من روی میدهد
و اینجا وظیفه ی من چیست ؟
وظیفه ی به عنوان انسانی که هست و هنوز زیر خاک نرفته
آگاه بودنه
این که اون ذات مقدس رو هر لحظه در پس ذهنم بهش آگاه باشم
و آرامش ، شور ، شعف ، عشق ، تسلیم بودن ، ایمان ، توکل رو در خودم رشد بدم .
و چه زیباست حس رها شدن از پرت و پلاهای بی حساب و کتابِ ذهن آشوبگر
به خودم یادآوری میکنم :
من هستم
پس لاجرم ، من : خوشبختم
بسم الله الرحمن الرحیم
الْفَجْرِ «1» وَ لَیالٍ عَشْرٍ «2» وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ «3» وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ «4» هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ «5»
«1» به سپیده دم سوگند. «2» به شبهاى ده گانه سوگند. «3» به زوج و فرد سوگند. «4» به شب سوگند آنگاه که سپرى شود. «5» آیا (در این سوگندها) براى اهل خرد، سوگندى مهم نیست؟
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
سلااااام گوزلیم سلام یولداشیم
قوربان اولوم سنه نجسن نفسیم مهربانیم؟؟؟؟
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
زهره جانمممم خیلییی وقته که ایمیل کامنتهای شما رو فعال کردم که برام بیاد ،اصن سبک نوشتنون
برام خیلی خاص و دوست داشتنیه ….
و برام لذت بخشه خوندن کامنتهای مادری که سه قل داره
ولی تو این کامنت وقتی دیدم نوشتی هوای سرد تبریز عاقاااا دلممممم به شوق اومد گفتم عه همشهریمه و کلی لبخند بر لبم اومد انگار خونم به جوش اومد که ارهههه من باید عرض ادب کنم خدمت شما
میدونستی کامنتهات همیشه نور رو به قلبم میاره؟؟؟
رفیق مرسی که همیشه مینویسی
میدونستی وقتی مینویسی سه قل من تمااااام لذت دنیا رو میچشم :))))))
روی تک تکشونو ببوس بانوووووو
باشههه؟؟؟
خدا برات حفظشون کنهههههه
برسی به تموم آرزوهات رفیققققققق
من هر روز منتظر خوندن نوشته ای از جانب زهره زید آبادی مادر سه قل
دوستت دارم بی قید و شرط پاره خداااا
درود آرزو جان
وقت بخیر مهربانو
اسم زیبای شما منو برد به 44 سال قبل ، چرا که اسم من هم تا 5 سالگی آرزو بود
دوسش داشتم و هنوز هم دوسش دارم
ولی نمیدونم چی شد که شدم زهره ،
از اینکه برام به زبان زیبای ترکی نوشتی ممنونم
از اینکه من رو همشهری خطاب کردی ممنونم
قصه زندگیم رو در کامنتهای قبل زیاد نوشتم و کوتاه برای شما میگم :
من 5 و نیم سال قبل با سه قل به تبریز مهاجرتی آگاهانه داشتم
همسر و خونه و پدر و مادر و ایل و تبار رو پشت سرم گذاشتم و زنجیرهای وابستگی و دلبستگی رو از قلبم کندم و سوار ماشینم شدم و زدم به جاده . تبریز شهری بود که اولین بار قدم در اون گذاشته بودم ، زبان رو بلد تبودم ، هیچ آشنایی نداشتم و به قول استاد خبری از فرش قرمز نبود . هم پدر بودم و هم مادر و سه قلوها که تازه کلاس دومشون رو تمام کرده بودن .
آرزو جان : خدا به خاطر شجاعتم برام دروازه ها رو باز کرد .
در شهر شما که از اون به بعد شهر خودم شد ، حالم خوب شد ، و روز بروز بهتر ، صدای سپاسگزاری هام به ملکوت رفت و همسری شایسته ( ایشون تبریزی نیستن ) برام فرستاده شد ، بچه ها مدرسه عالی ثبت نام شدن ، با استاد عباسمنش آشنا شدم ، بالا و پایین شدیم اما حالمون خوب بود ، هنوزم هست ،
بیزینس نو پام رو شروع کردم و هر روز قدم های عالی براش بر میدارم ،
طبقه نهم یک برج زیبا مستاجرم
و البته حال دلمون خوبه
هر پنج نفرمون با هم همدل هستیم و هر کسی برای خودش شاکر و سپاسگزاره و وقتی هم دور هم جمع میشیم باز هم حرف قانون و تسلیم بودن و رهایی حرف اول رو میزنه ،
خدا رو شکر زندگی حسابی روغن کاریه .
امشب دیدن روی ماهت رو خواستم .
بغل کردنت حتما میچسبه ،
ممنونم زیبا جان که برام نوشتی .
ممنونم .
سپاسگزارم که مرا هستی بخشیدی
سپاسگزارم که مرا چشم بینا بخشیدی
سپاسگزارم که مرا پا بخشیدی
سپاسگزارم که مرا دست بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مو بخشیدی
سپاسگزارم که مرا دهان بخشیدی
سپاسگزارم که مرا زبان بخشیدی
سپاسگزارم که مرا گوش بخشیدی
سپاسگزارم که مرا دندان بخشیدی
سپاسگزارم که مرا گلو بخشیدی
سپاسگزارم که مرا حنجره بخشیدی
سپاسگزارم که مرا آب دهان بخشیدی
سپاسگزارم که مرا لثه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا نای بخشیدی
سپاسگزارم که مرا شش بخشیدی
سپاسگزارم که مرا کبد بخشیدی
سپاسگزارم که مرا انگشت بخشیدی
سپاسگزارم که مرا ناخن بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مو بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مژه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا پلک بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مفصل بخشیدی
سپاسگزارم که مرا زانو بخشیدی
سپاسگزارم که مرا استخوان بخشیدی
سپاسگزارم که مرا ماهیچه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا قلب بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مثانه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا دستگاه دفع بخشیدی
سپاسگزارم که مرا رگ بخشیدی
سپاسگزارم که مرا پوست بخشیدی
سپاسگزارم که مرا گردن بخشیدی
سپاسگزارم که مرا سینه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا روده بخشیدی
سپاسگزارم که مرا کتف بخشیدی
سپاسگزارم که مرا شانه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا قلب بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مغز بخشیدی
سپاسگزارم که مرا غدد بخشیدی
سپاسگزارم که مرا کالبد جسم بخشیدی
سپاسگزارم که مرا کالبد ذهن بخشیدی
سپاسگزارم که مرا لب بخشیدی
سپاسگزارم که مرا گونه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا کمر بخشیدی
سپاسگزارم که مرا باسن بخشیدی
سپاسگزارم که مرا رحم بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مهره کمر بخشیدی
سپاسگزارم که مرا حس لامسه بخشیدی
سپاسگزارم که مرا حس چشایی بخشیدی
سپاسگزارم که مرا حس بویایی بخشیدی
سپاسگزارم که مرا بینی بخشیدی
سپاسگزارم که مرا غدد عرق بخشیدی
سپاسگزارم که مرا قدرت تولید مثل بخشیدی
سپاسگزارم که مرا تکلم بخشیدی
سپاسگزارم که مرا صدا بخشیدی
سپاسگزارم که مرا حس درد بخشیدی
سپاسگزارم که مرا مچ دست و پا بخشیدی
سپاسگزارم که مرا روده بخشیدی
سپاسگزارم که مرا معده بخشیدی
سپاسگزارم که مرا لوزالمعده بخشیدی
سپاسگزارم که مرا قدرت جویدن بخشیدی
سپاسگزارم که مرا قدرت فکر بخشیدی
سپاسگزارم که مرا لبخند بخشیدی
سپاسگزارم که مرا اشک بخشیدی
سپاسگزارم که مرا انسانیت بخشیدی