تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم - صفحه 2

710 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه امیرسالاری گفته:
    مدت عضویت: 2613 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم دوست داشتنی و زیبا

    ۱_ در مورد سوال اول استاد دوتا چیزی ک الان با توجه به فایل قبلی ک درس بزرگی برای من هس اینکه استاد حدود یکسال پیش من‌ اومدم بندرعباس خونه خواهرم توجهم رو کنترل نکردم و حرف هاشون گوش میکردم و شرایط بندر رو مقایسه میکردم باکشور عمان واز دولت حرف زده میشد و… و من استاد چنان ضربه ای از این توجه ها خوردم ک وقتی برگشتم شهرم شرایطی برای من اتفاق افتاد ک بخاطر اون توجه ها چنان در موقعیتی قرار گرفتم ک جهان به من فهموند و منو با دولت و پلیس و… روبه رو کرد ک ببین توجه کردی به دولت و … نتیجش هم جواب فرکانس هایی هس ک فرستادی. این درسی شد برام

    و استاد عزیز با توجه به مداری ک بودم و حتی مداری ک الان هستم از اینکه باید واقعا لیزری توجهت رو کنترل کنی بیشتر دارم اینو درک بیشتر و باز هم واقعا جای درک بیشتر داره و عمل کردن داره

    استاد چن روز پیش برگشتم‌ایران و همیشه این ذهنیته دارم (چرا میگم دارم چون واقعا تازه پاشنه آشیلم فهمیدم) اینکه هر دفعه میام بندر ،تمیز نمیدیدم هیچ چیز رو و ناامن میدیدم

    و با اسنپ داشتم برمیگشتم همش ترسیده بودم و ناامن میدیدم و همش حواسم به گوگل مپ بود ک داره از کدوم مسیر رد میشه و اینم بگم چقدر ادم محترمی بودن و چقدر کمک کردن بهم و چن تا چمدون هم داشتم

    ولی بخاطر ذهنیت اشتباه من و توجه کردن بهش بعد از دو سه روز، تنهایی رفتم لب دریا اتفاقی رقم‌خورد ک برمیگرده به توجه کردن به ناامنی این شهر

    و دقیقا همون روز داشتم قدرت تمرکز فایلش رو گوش میکردم و این درس رو باز به من داد و درکم به توجه کردن بیشتر کرد و حتی این توجه باید لیزری باشه

    و حواسم باشه ک واقعا هر لحظه هر لحظه توجهم آگاهانه بزارم روی زیبایی ها و نعمت ها.

    و این یکی دو روز اگاهانه توجه کردم به زیبایی ها و نعمت ها و کلی بندر رو تحسین کردم و نعمت هایی ک داره و داشتم کنار دریا راه میرفتم صبح زود و میدیدم ک دارن بهبود میدن کنار دریا کاشی کاری میکنن و…چ شهر رو و کلی تحسینشون کردم (همونطوری ک وقتی عمان بودم همینطوری ک قطر بودم گفتم اینجا هم باید نعمت ها رو ببینی و تحسین کنی و اصلا توجهم رو نمیزارم وارد این جریانات بشه ک بنظرم من همیشگی هس )

    و من هدایت شدم به سمت بازار ماهی فروش ها جاتون سبز میگو ماهی گرفتم اونم‌چه ماهی ترد و خوشمزه و بدون خاری وهمش هدایتی.

    و ما باید همیشه توجه کنیم‌ به زیبایی ها و نعمت ها تا اتفاقات خوب و عالی هم همیشه وارد زندگیمون بشه.

    و استاد دلیل اینکه چرخه زندگیمون بالا و پایین میشه و کنترل توجه کردن های ما ثابت نیس روی زیبایی ها، اتفاقات خوب هم همیشگی و ثابت نیس این هس ک رشد رو کُند میکنه این هس ک شما بهش میگید قدرت تمرکز داشته باشید و کانون توجهتون حواستون باشه روی چی میزارید.

    سپاس گزارم استاد عزززززیزم ک عاشقونه دوستون دارم و همچنین مریم‌جانم ک همیشه هر دو سلامت باشین و هر روز بخاطر وجودتون شکر میکنم.

    سپاس گزارم شما هستم ک سپاس گزاربودن هم یادمون دادید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  2. -
    صالح گفته:
    مدت عضویت: 1241 روز

    سلام بر حسین🖐

    عباسمنش منظورمه😉

    بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست

    از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

    استاد درست میگی واقعا سخته در مورد این چیزا حرف نزنی و اظهار نظر نکنی بخوای نخوای درگیرت میکنن اطرافیان و یهو بخودت میای میبینی وسط بحثی و داری اینو اونو قانع میکنی 🤭

    من قبلا ادمی بودم که خیلی بحث سیاسی میکردم

    اما از وقتی با شما اشنا شدم کلا اخبار کانال های خبری همه چیو گذاشتم کنار حتی وقتی روسیه و اکراین درگیر شده بودن من بعد یه هفته فهمیده بودم اونم از یه مشتری

    این سری هم وقتی درگیری ها بالا گرفت و اینترنتا قطع شد من تازه فهمیدم چی شده من با ادمها زیاد سر کار دارم در طول روز اما چون تو این فضا نیستم ادمها هم این اطلاعات رو به من نمیرسوندن خدارو شکر و این قانونه

    اما این روزا یکی دوبار تو دام افتادم هم با مخالفای نظام هم با موافقای نظام یکم بحث کردم البته خدارو شکر همون دقایق اول ،صحبت های شما تو سرم پخش شد که صالح داری گاری به خودت میبندیا

    اصلا تو درست میگی تو داری در مورد قانون حرف میزنی تو بی طرفی و داری میگی باید اصل رو پیدا کنیم و این چیزا حاشیس اما این جماعتی که داری باهاشون بحث میکنی نیستن تو این فضا …

    استاد من بخشی از کار و سفارش هام از اینستا هست اما خدا شاهده اینترنت ها رو قطع کردن به الله قسم ذره ایی بابت این موضوع ناراحت نیستم که آی مشتری کم شده چرا این جوری میکنن داریم چرخ اقتصاد مملکت رو میچرخونیم و ازین حرفا که قبلا میزدیم…

    الان این‌چند روز تنها ناراحتی من اینه دسترسی به سایت نداشتم البته دوره ۱۲ قدم تا قدم ۵، عزت نفس، اصول کسب کار و یه چنتا فایل دانلودی رو تو گوشیم دارم و همیشه گوش میدم اما فایل های سفرنامه رو دنبال میکردم کامنت میخوندم هر روز روزی ۳ ۴ ساعت تو سایت بودم و زندگی میکردم این موضوع یکم، یکم که نه خیلی ناراحتم کرد

    اما به قول شما هر چیزی که داره رخ میده دقیقا باید رخ بده و همه چیز سر جای درستش هست

    این اتفاق قرار همه مارو یکم بزرگ تر کنه قرار از دل این تضاد یه چیزایی یاد بگیریم

    من سال ۸۸ خیلی در گیر بودم الان که یادش می افتم خندم میگیره😄

    چقد مشرک بودم فکر میکردم تمام زندگی من قرار توسط دیگران درست بشه

    خدارو هزار مرتبه شکر از در دیوار اومدم بیرون و تمرکزم روی خودم کسب کارم و پول ساختن و احساس خوبمه

    پدرم طرفدار جمهوری اسلامیه دیروز به من میگفت آره چقد پلیس شهید شد چقد انسان بی گناه کشته شدن

    مخالفا میخواستن به یه مرگ اعتراض کنن صدها مرگ به وجود اوردن

    من با بستن گاری به خودم😅 جوابش رو اینجوری دادم

    بهش گفتم پدر من وقتی هر جمعه میرین میگین مرگ بر فلانی مرگ بر بهمانی خب مرگ دامن خودتون میگیره

    اون گفت نه اونا استکبار جهانی هستن اسرائیل خونخاره انگلیس خبیسه….

    گفتم من یاد گرفتم هرچی پیش میاد ببینم تو قران در موردش چیزی هست که ازش استفاده کنم یا نه

    میبینم یونس پیامبر به خدا گفته خدایا قوم منو عذاب کن گوش به حرف نمیدن

    خدا در جواب نگفت چشم اوکی

    تو پیامبر مایی

    به گردن ما حق داری

    مادرخواستت رو اجابت میکنیم

    خدا خود یونس رو عذاب کرد

    و بعد گفت اگه لطف ما نبود هرگز از شکم‌ماهی بیرون‌نمی اومد

    گفتم خدا داره میگه عزیزم من میدونم چجوری جهان رو اداره کنم و اگه چیزی قرار اتفاق بی افته می افته شماها با دعا کردن و نفرین کردن فقط جهان خودتون رو از تعادل خارج میکنید اتفاقی برای دیگران با نفرین شما رخ نمیده

    پدرم گفت تو بر حزب بادی

    گفتم نه پدر

    من بر حزب خودمم من بر حزب الله هستم

    الله میگه ما انت الیکم به وکیل

    خلاصه بحث با پدرم داشت بالا میگرفت که یهو صدای استاد رو شنیدم

    بابا اگه نردبون بزاری بری بالای آسمون

    اگه زمین بکنی بری قعر زمین اینا نه میشنون و نه میفهمین

    داری خودتو از جاده اصلی خارج میکنی

    بابا نیستن تو این فضا …

    خلاصه یکی دوبار تو این چند روز خواستم اینو اون رو به راه راست هدایت کنم 😅

    که چوبش رو خوردم

    چوبش احساس بدی بود که بهم دست داد😒

    خدارو شکر این فایل اومد امروز🤲

    استاد واقعا زیپ دهن رو بستن سخته حتی گاهی زیپ دهنم رو میبستم کلامی جاری نمیکردم اما تو ذهنم داشتم جواب یارو رو میدادم اینم البته یکم‌پیشرفت به حساب میاد و میدونم تو این مسیر باشم یه روزی میرسه هم زیپ دهنم بسته باشه هم واقعا درونن بی تفاوت باشم نصبت به مسائل بیرونی

    منی که سال ۸۸ وسط میدون بودم امروز خیلی بهتر شدم و تمرکزم رو گذاشتم رو خودم روی پیشرفت فردیم

    میدونم روی هرچیزی تمرکز بزارم همون رشد میکنه

    میخوام خودم رشد کنم میخوام حال خوبم رشد کنه میخوام بیزنسم رشد کنه سلامتیم، روابطم …

    بازم خدارو شکر میکنم که تو این فضا هستم چون دارم میبینم ۹۹ درصد جامعه تو چه فضایی هس..

    زندگی مثل بالا رفتن از یه قله به سمت خدا هست

    من دارم با اکیپ عباسمنشی ها ازین کوه بالا میریم خیلی ها نمیرن بالا، خیلی ها حتی میگن نرو نمیشه، اونا که رفتن بالا شانس داشتن پارتی داشتن به فلانی وصل بودن

    خیلی ها تو دامنه کوه چادر زدن برای همیشه

    و با حسرت به اونا که بالا هستن نگاه میکنن

    اما من خوشحالم دارم سعود میکنم.

    استاد اون حرف که زدی گفتی زندگی من از وقتی قانون رو شناختم یه رشد رو به بالا داشته همیشه ،

    بالا و پایین نبوده همیشه سعودی بوده حالا یا باسرعت کم یا با سرعت زیاد اما همیشه در حالا رشد بودم

    بخدا تو این یه سالی که شما رو و حرف حساب و منتطقت رو آویزه گوشم کردم و اجرا کردم زندگی منم همینجوری رو به بالا بوده شاید سرعتش خیلی نبوده اما الحق و النصاف بخوام بگم رو به بالا بوده و من راضی ام

    خیلی دوستت دارم استاد

    باید یکاری کنی افلاین هم به کل سایت و کامنت ها دسترسی داشته باشیم

    سپاس

    بدرود😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  3. -
    زینب باوی گفته:
    مدت عضویت: 1060 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و تمامی دوستان

    تشکر از استاد بابت این فایل فوق العاده مثل همیشه عالی

    تجربه بنده اینه که تمرکزم همیشه روی کارهایی از همسرم بود که برام ناخوشایند بود و آنقدر تمرکز میکردم که واقعا حالم بد میشد یادمه می‌رفتیم سفر در تمام طول سفر از هر کاری که میکرد شاکی بودم و گوشزد میکردم وای که سفر زهر مار میشد برام و لحظه به لحظه اتفاقاتی که واقعا نا خوشایند بود اتفاق میوفتاد و با کلی خاطرات بد برمی گشتیم مدتیه که با سایت آشنا شدم و کلی فایلهای رایگان شروع کردم به لطف الله سعی میکنم که تا جایی که میتونم فقط و فقط نکات مثبت همسرم ببینم اوایل برام سخت بود ولی تا جایی که میتونستم کار میکردم الان خدارو شکر این کار برام راحت شده سریع تمرکزم از نکات منفی به نکات مثبت برمیدارم و واقعا نتیجه اش دیدم این آقا خیلی کم گیر میده و کارهایی که قبل انجام میداد اصلا فراموش کرده است فایل که دیدم واقعا برام این مسئله تمرکز از عوامل بیرونی برداشتن و تنها و تنها خودت مقصر اتفاقات بدونی رو درک کردم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    حسین رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 1970 روز

    بنام الله که تنها روزی دهنده و نجات دهنده اوست …

    سلام ….

    فایل بسیار زیبایی بود و چه هماهنگی ای هم با اتفاقات حال حاضر داره ….

    تمام اتفاقات جایی در ذهن ما داره میفته ….همه چی از ذهن قدرتمند ما شروع میشه ….خداوند ب ما قدرت انتخاب داده تا انچه که میخواهیم را انتخاب کنیم و با توجه و تمرکز انرا خلق کنیم اما ما از این قدرت بر عکس استفاده میکنیم یعنی چیزی که نمیخوایم را بهش توجه میکنیم و بهش انرژی میدیم …

    طبق قوانین جهان هستی ب هر چی که توجه کنیم از همان جنس وارد زندگی مون میکنیم چون وقتی ب چیزی توجه میکنیم داریم بهش انرژی میدیم و انرژی های مشابه همدیگرو جذب میکنن ….

    وقتی قدرتی که خداوند ب تو داده و درونت هست را نادیده می انگاری و فقط ب چیزهایی که دوست نداری توجه میکنی جهان از همان جنس بیشتر و بیشتر وارد زندگیت میکنه و بر عکس….

    برای جهان اصلا مهم نیست دلیل توجه تو چیست جهان بیرونی هر کدام از ما انسانها بازتابی از درون ماست در همین اوضاع و احوالی که خیلی ها دارند مینالند و دست ب اعتراض و شکایت زدند خیلی ها هم هستند دارند ثروت پارو میکنن

    باید ب این باور برسی که افکار ما داری انرژی هستن …

    اندیشه ی ما همان انرژی موجود در هستی ست و دارای فرکانس و ارتعاش خاصی ست و هنگامیکه ما ب موضوع خاصی می اندیشیم و روی ان متمرکز میشیم داریم در فرکانس خاصی انرژیهایی را ب جهان هستی ارسال میکنیم که از همان جنس بیشتر وارد زندگی مون میکنیم …

    این جهان و یا خداوند و حکومت و دولت و شرایط بیرونی نیست که اغلب ادما ناراضی اند ….این وضع اقتصادی بد و تورم در کشور یا جهانی که در ان زندگی میکنیم نیست که اغلب ادمها در فقر و قحطی زندگی میکنن بلکه این ذهن انهاست که انها را در فقر و نارضایتی نگه داشته است…..

    همه چی بر میگرده ب ذهن …. ب ذهن قدرتمند ما ….

    این ذهنه که ادما رو در فقر و بدبختی نگه داشته و باعث شده که همیشه در این فرصت کمی که در این جهان مهمان هستن ناراضی باشن و ناله و شکایت کنن …

    مشکل از شرایط بیرونی نیست مشکل جایی از درون ادما نشات میگیره …..همه چی از درون ب بیرون هدایت میشه شرایط بیرونی معلوله و علت درونیه…

    همه چی از درون ب بیرون میاد از بیرون نمیتونه باشه………

    شما تا چیزی رو کشت نکنی چیزی برداشت نمیکنی جز یه مشت علف هرز….علت چیزی در درون توست …درون تو چیه…؟ ذهن……همه چی ذهنیه….علت تمام بدبختیها و خوشبختیها در این جهان ذهنه…هیچ چیزی جز این نمیتونه باشه ….

    شما وقتی دانه ایی رو در دل خاک کشت میکنین طبق الگویی که درونش قرار داده شده رشد میکنه و ب همون شکل در میاد نمیتونه جز اون باشه نتایج زندگی ما هم چیزی نمیتونه جز افکار و اندیشه ما که در ذهن داریم باشه …همه چیز ذهن و افکار ماست…

    من وقتی این قانون رو فهمیدم که همه چی رو خودم با افکار و ذهنم دارم خلق میکنم دیگه کاری ب بیرون از خودم ندارم من اینطور تصور میکنم که خداوند ب همه ما ادما یک ذهن یکسانی داده که من اون رو شبیه یک مزرعه بزرگی در نظر گرفتم و مطمعنم هر چی که در ان بکارم باید رشد کنه طبق قوانین ثابتی که خداوند وضع کرده…..

    بنابراین دیگه نگران هیچی نیستم …کار ب کار کسی هم ندارم فقط میشینم رو ذهنم کار میکنم …انچه که خودم دوست دارم در ذهنم با افکارم میکارم و با تمرکز بر روی ان جهان انرا تبدیل ب واقعیت میکنه ب همین سادگی….( چون از بس ساده ست کسی باورش نمیکنه و چون باور ندارند نتیجه هم نمیگیرند )

    یادمه در گذشته همیشه از چیزی مینالیدم چه اوضاع خوب بود چه نبود همیشه در حال شکایت کردن بودم جالبه هر چی هم که از ادمای اطرافم میشنیدم ناله و شکایت بود….

    یعنی طوری شده بودم اگه کسی شاد بود من احساس ترس میکردم میگفتم چرا این داره میخنده مگه نمیبینه اوضاع اینقدر بده یعنی تا این حد روی من اثر گذاشته بود تا جایی که حرص میخوردم و در یه مقطعی اندازه یه سکه موهای سرم و صورتم ریخته بود همیشه یک عالمه روزنامه قسمت حوادث روی میز مغازه ام بود زندگی برام جهنم شده بود و خودمم خبر نداشتم که مقصر خودم هستم و طبق قانون جهان همیشه زندگیم پر از مشکل بود …

    اما …

    وقتی ب لطف خداوند و ب خواست خودم با قوانین جهان هستی اشنا شدم و ب آگاهی رسیدم فهمیدم مسبب تمام این بدبختیها خودم هستم نه خداوند مقصره نه جهان مقصره نه حکومت مقصره نه دولت نه هیچ کس دیگه ………مقصر خودمم …

    مقصر افکارم هست …

    مقصر ذهن منه …

    مقصر برنامه هاییه که در ذهن من جای گرفتن و باید تغییرشون بدم ..

    فهمیدم جهان خیلی زیباتر از اونیه که من داشتم فکر میکردم …خداوند همه چی رو ب دست خودمون سپرده و هیچ نقشی در بدبخت شدن و خوشبخت شدنمون نداره ….همه چی رو سپرده دست خودمون ……..هرچی که ما با افکارمون ب جهان هستی بفرستیم همونو در قالب اتفاقات وارد زندگی مون میکنه …

    فهمیدم مشکل از ذهن من و افکار منه ….

    فهمیدم جهان سرشار از ثروت و فراوانیه ….

    چیزی که در جهان بیشتر از همه هست پول و ثروت و فراوانی و خوشبختیه ..فقط باید در فرکانسش قرار بگیری ….در فرکانس قرار گرفتن هم زوری نیست با زور زدن و تلاش جسمی زیاد نمیتونی در فرکانس خواسته ها و ارزوهات قرار بگیری …..در فرکانس قرار گرفتن تلاش ذهنی میخواد نه جسمی ….همه چی ذهنیه…همه چی از درون ب بیرون منتقل میشه….

    پول و ثروت مثل اکسیژن در هواست که من هر چقدر بخوام میتونم ازش برداشت کنم …مهم اینه که من دارم ب چی فکر میکنم من چه درخواستی رو از خداوند و جهانش دارم

    انچه که من میفرستم و درخواستش رو ب خداوند میدم باید اتفاق بیفته و نمیتونه اتفاق نیفته…وقتی با این دیدگاه زندگی جدیدم رو استارت زدم و انصافا هم اوایل کمی سخت بود ولی همه چی برگشت …اوضاع احوال زندگیم خوب شد ….

    پول و ثروت راهش رو ب زندگیم باز کرد ….از همه مهمتر آرامش تو زندگی من سروکله اش پیدا شد دیگه حرص نمیزنم …غصه چیزی رو نمیخورم …نگران چیزی نیستم …. موهای سرم که ب خاطرش کلی پیش دکتر و پروفسور رفته بودم و نتیجه نداده بود خود ب خود خوب شد و موها شروع ب روییدن کردن ….

    منی که همش بدون دلیل نگران چیزی بودم که وجود خارجی نداشت دیگه نگران نیستم ….

    من ب این آگاهی رسیدم که یه روزی با خواست خودم ب این دنیا امدم تا از زیباییهای این دنیای مادی لذت ببرم و انچه که دوست دارم خلقش کنم و تجربه اش کنم و یه روزی هم دوباره بر میگردم ب خونه خودم جایی که ازش اومدم …

    دیگه نگران هیچی نیستم ….فقط لذت میبرم از زندگیم …

    برای شما استاد عزیز و خانم شایسته و تمام بچه ها دنیایی شاد رو ارزو میکنم …

    تشکر ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  5. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1376 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستانم

    استاد این چند روزه خیلی یادت هستم و حرفای شما توی ذهنم مرور میشه

    نه به خاطر شرایط بد ها :) به خاطر اینکه دارم حسابی روی خودم کار میکنم

    وقتی این شرایط شروع شد من که اصلا خبر هم نداشتم البته ولی اولش خدارو شکر گفتم به خاطر قطع شدن کلا شبکه های محازی و به جای غر زدن گفتم که حتما این شرایط اومده تا به بهترین شکل روی خودم کار کنم

    با اینکه تازه یک پیج زده بودم برای خدماتم و میخاستم توش خیلی رشد کنم ولی گفتم ” هر اتفاقی بیافته وقتی که دارم روی خودم کار میکنم حتما به نفع من خواهد بود این یک قانونه ”

    و یه چیز دیگه ای که در دوازده قدم روش تاکید داشتید میگفتید که باید به مرحله ای برسید که ” به شرایط بیرونی واکنش نشون ندید ! ”

    استاد حقیقتش خیلی سخته

    خیلی سخته که در مورد چیزی که کل ملت در مورش حرف میزنن حرف نزنی ، گوش نکنی ، اخبار نخونی ،….

    ولی تنها راه موفقیت همینه تمرکز بر روی ” چیزایی که میخام وارد زندگیم بشه و نه توجه به چیزی که در جامعه هست ! ”

    افراد موفق در سطح کیهان همه از قوانین ثابتی استفاده میکنند وقتی یک نفری مانند رونالدو ، مسی ، ژاوی ، زیدان یا هر کسی موفقیت های پیاپی داره یعنی دازه کانون توجهشون رو کنترل میکنن

    ولی الگوی برعکس میشه نیمار که یکدفعه خودش رو گم کرد و راه و مسیرش رو و از دوران اوجش فاصله گرفت و درگیر حواشی شد

    واقعا همه چیز کانون توجه ماست که داره زندگی مارو رقم میزنه

    خدا میدونه کسایی که الان دارن جدا میشن از تنه جامعه در آینده چه اتفاقات عالی برامون رقم میخوره به قول قران خدا آسونشون میکنه برای آسونی ها

    وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى ﴿۶﴾

    و نیکوتر را تصدیق کرد (۶)

    فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَى ﴿۷﴾

    بزودى راه آسانى پیش پاى او خواهیم گذاشت (۷)

    وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَى ﴿۹﴾

    و نیکوتر را به دروغ گرفت(تکذیب کرد) (۹)

    فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى ﴿۱۰﴾

    بزودى راه دشوارى به او خواهیم نمود (۱۰)

    :)دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    زهرا ولایتی گفته:
    مدت عضویت: 1115 روز

    سلاااااام استاد

    چقدر جالب

    دقیقا دیشب بود که داشتم با مامانم در مورد این موضوع صحبت می کردم. گفتم ببین الان اینترنت ها تو ایران قطع شده و حالا یک سری مسائل پیش اومده که من اصلا اطلاعی ازشون ندارم و نمی خوام داشته باشم ، و ما چون همون موقعی هم که ایران بودیم از هیچ چیز شکایت نمی کردیم و این رو می دونستیم که تمام اتفاقات رو خودمون رقم میزنیم و همه چیز به نفع ماست ، هدایت شدیم به جایی که الان اون مسائل برامون نیست و در آرامش و آسایش هستیم.

    توی یکی از کامنت های قبلی در مورد یه دوستی صحبت کرده بودم که اینجا زندگی می کنن ولی اصلا شرایط خوبی ندارن. این آدم به خاطر اینکه مقصر اتفاقات رو عوامل بیرونی می دونه و همیشه مثل اکثریت جامعه ذهنیتش اینه که ما بدبختیم چون اینجا فلانه و بهمانه ، از ایران اومده ترکیه . و می دونید موضوع اصلی چیه؟ اینه که قانون ثابته . تا زمانی که تو از درون تغییر نکنی و خودت رو درست نکنی ، هر کجااااااااا بری شرایط خوب نمیشه. تا وقتی که شما ورودی نامناسب به ذهنت میدی ، تا وقتی که روی ناخواسته ها توجه و تمرکز می کنی و تا وقتی که فرکانس منفی ارسال می کنی ، پاسخی از همون جنس دریافت می کنی . چون جهان هستی دائم داره به فرکانس های ما واکنش نشون میده. فارغ از اینکه شما توی چه شهری و چه کشوری زندگی کنی .

    به همین دلیله که این آدم میگه اینجا از ایران هم بدتره و دائم داره رنج می بره از اینکه اینجاست. و الان که اون اینجاست و ایران همچین اتفاقی افتاده ، باز هم پیگیر اخبار ایرانه و داره غر می زنه و ناله و شکایت می کنه.

    در حالی که ما وقتی ایران بودیم، ایران برامون گلستان بود و دائما لذت می بردیم و هیچ غر و شکایتی نبود و حتی یک درصد هم پیگیر اخبار نبودیم و نکته ی مثبتش اینجاست که توی همون ایران ، همون موقع اگر اتفاق به ظاهر بدی می افتاد و همه غر می زدند ، اون اتفاق برای ما یک پله رشد و پیشرفت و یک نقطه بسیااااااار خوب می شد که کلی برامون منفعت به همراه داشت. این میشه پاسخ جهان به فرکانس های ارسالی شما

    الان هم که خداوند رو صد ها هزار مرتبه شکر همه چیز بی نظیره و کلی اتفاقات خوب برامون افتاده که هر چی بگم کم گفتم.

    یادمه چند وقت پیش با مامانم توی سوپرمارکت بودیم و می خواستیم برای خونه خرید کنیم ، بعد نمی دونم چی شده بود که من ناخواگاه (طبق باور های غلطی که از قبل تو ذهنم هست ) گفتم عه حتما می خواد باز قیمت فلان چیز زیاد بشه. (در حالی که هنوز این اتفاق نیفتاده بود) . و مامانم یک حرف خیلیییییی قشنگی زد که واقعا من رو تکون داد. گفتش که : عه خب پس حتما قراره درامد ما بیشتر بشه.

    اونجا یک لحظه مکث کردم و به خودم گفتم اره راست میگه، چرا من به این فکر نکنم که قراره درامد ما بیشتر بشه . یا به این فکر نکنم که ما قراره هدایت بشیم به یک جای بهتر. با اینکه میگم اینجا فوق العادس ولی پیشرفت و بهتر شدن پایان نداره که. و الان داره این اتفاق می افته .

    استاااااااااااااااد مااااااااااااا داریم هدایت میشیم به یک جایی که بازم بهتره. در واقع خودمون باید برای خودمون بسازیمش و فوق العادش کنیم. با چی؟ با تمرکز روی مثبت ها ، با توجه کردن به خوبی ها و اتفاقات خوب

    این رد پای من باشه که من بهتون قول میدم به زودییییییییییی میام و میگم اتفاقاتی که می افته و معجزاتی که رخ میده. به خداااااااا هیییییییییییچ ایده ای براش نداریم. من نمی دونم چطور. ولی یه حسی بهم میگه قراره به زودی این اتفاق بیفته، نشونه هاش رو هر روز پشت سر هم دارم میبینم. اصلا اشک شوقیه که دائم هست . با اینکه به خداوندی خدا نمیییییییییی دونم چطور ولی بار ها شده پس بازم میشه. میام ، میام و همه چیز رو براتون تعریف می کنم. میام و این معجزه رو باهاتون به اشتراک میزارم و میگم دیدین گفتم میشه ، دیدین این اتفاق رو خلق کردیم. به زودی به امید الله مهربان. خدایاشکرت

    عاااااااااشقتم خدای بی نظیرم

    عااااااااااااشقتوووووووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  7. -
    زهرا دهخانه گفته:
    مدت عضویت: 1443 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بهترینم

    با اینکه اوضاع ایران میگن بهم ریخته و همه تو خیابون هستن ،به جراعت میتونم بگم از چیزی خبر ندارم چون هم تلوزیون ۲ساله خاموشه و تمام تمرکزم رو گذاشتم روی خودم البته خیلی سعی میکنم و هنوز خیلی باید بهتر بشم ،از وقتی عهد بستم با خودم که تمرکز صد درصد روی خودم باشه

    همه چی داره بهتر و روان‌تر پیش میره یادمه تا چند ماه پیش با اینکه هیچ سریالی نمیدیدم و فکر میکردم چققققد دارم خوب پیش میره اما همش به مشکل میخوردم چون تمام تمرکزم روی همسرم و اطرافیانم بود که چرا کاری نمیکنن و قدمی بر نمی‌دارند هر روز بدتر و بدتر میشد تا حدی که چندین روز با همسرم قهر بودیم همش میگفتم مشکل داری پس چرا فایل گوش نمیکنی انقد این موضوع بد پیش رفت که کلا همون چند تا فایل هم که می‌فرستادم و گذاشت کنار و اکه میومد خونه صدای ویس میشنید اعتراض می‌کرد اون که هیچ وقت اهل اعتراض به من نبود و کسی که به شدت اهل عبادت بود نمازشم دیگه گذاشت کنار و هر روز بدتر و بدتر شد بعد که قسم خوردم فقط فقط روی خودم کار کنم هر روز داره شرایط بهتر میشه جالبه که خودش باز دوباره داره کم کم صحبت‌هایی که قبلا تو فایلها رو شنیده بود و داره کوچولو کوچولو میگه و از اون جبهه اومده بیرون و دیشب فیلم کلبه ذو گذاشت که چقققققد خوب بود و بعضی جاهاش ذو انگار استاد داشت بهم صحبت می‌کرد که از مسیر لذت ببر و و برای رشد شاخ و برگها ی اضافه رو بچین خیلی خوب بود خلاصه بعد از تعهدی که بستم با خودم فقط تمرکز روی خودم باشه و خودم تغییر کنم جهانمم عوض میشه نمایشگاه های مختلفی بهم پیشنهاد میشه شرکت کنم برای فروش محصولاتم و کارها داره روی غلطک میوفته ،جالبه که تو سه نمایشگاه اول بسیار عالی فروش داشتم با اینکه تجربه فروش نداشتم ولی بی‌نظیر بود درحدی که مدیر نمایشگاه اومد بهم تذکر داد که بچه های هم صنفت اعتراض کردن ولی من که فهمیدم جریان چیه فقط سور و شوق بود احساس خوب وتمرکز روی کارم ولی باز تو نمایشگاه آخر با اینکه جای بهتری بود ولی حواسم روز فروش دیگران بود و تو اون سه روز حالم خوب نبود و فروش خوبی هم نداشتم یادمه که روز آخر نمایشگاه هدایت و زدم به نیت اینکه چکار کنم بازم مثه همیشه دقیق اومد و بهم توضیح داد وواقعا بهم ثابت شد که چقد تکرکز کردن روی خودم و شورشوق موثره تو پیشرفت ممنونم ازتون استاد عزیز که راه روشن رو بهمون نشون میدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    فاطیما گفته:
    مدت عضویت: 1336 روز

    به نام مهربون خدای خودم

    سلام به استاد عزیزم ومریم مهربونم

    اول خداروشکر می‌کنم به خاطر وجودتون توی زندگیم

    که هربار که فایلاتون رو گوش میدم درس ازش یاد میگیرم

    مسئولیت پذیری

    نکته ی شیرینی که توی این فایل راجع بهش صحبت کردین و به نظر من تا قبل از مسئولیت پذیری اون آرامشی که همه دنبالشن رو پیدا نخواهند کرد چون عوامل بیرونی رو دلیل اتفاقات زندگی میدونن و فکر میکنن یه نیرویی از بیرون داره اتفاقات زندگیشون رو رقم میزنه و وقتی اینطوری باشه یعنی هیچ کنترلی در درست کردن شرایط زندگی ندارن

    خدارو هزار مرتبه شاکرم که با قانون جذب آشنا شدم

    و یاد گرفتم هر چیزی هر چقققققققققدر کوچیک ،حتی اگه به اندازه ی یه نگاهه چپ چپ باشه رو خودم جذب کردم

    یاد گرفتم یه داده با باور یا هرچی که بهش میگن درون من هست که این نگاه چپ چپ رو وارد زندگی من کرده

    یاد گرفتم برای درست کردن زندگیم منتظر یه نفر دیگه نباشم و به قول خودتون فقط خودم و خدا کافیه برای رسیدن به هرچی که میخوام

    البته که چک و لگد هایی که خوردم منو به اینجا رسوند و دارم تمرین می‌کنم که بدون خوردن چک و لگد این اتفاق بیفته

    نمی‌دونم این حرفم درسته یا نه ولی به شدت به این اعتقاد دارم که هر دولتی رو مردم اون کشور تشکیل دادن و برای داشتن کشور خوب باید مردم خوب داشته باشیم نه دولت خوب

    چون به نظرم دولت از همین مردم عادی تشکیل شده

    ما خوب باشیم ما صادق باشیم ما اهل رشوه و اختلاس نباشیم تا کشورمون درست بشه

    به نظرم من دولت که از انسان های مریخی تشکیل نشده

    از خودمون شروع کنیم

    به نظر من که تمرکز روی نکات مثبت کشور و اعراض از بدی هاش میتونه همه چی رو عوض کنه

    و به شدت به این اعتقاد دارم که اگر یه نفر تو ایران توجهش رو بدی ها باشه و با همین اعتقاد و باور وارد امریکا هم بشه براش همین شرایط پیش خواهد آمد بدون هیچ شکی

    هفده سالم بود که ازدواج کردم و هیچ چیزی حتی یه کلمه از قانون جذب نمیدونستم و اصلا نمیدونستم که همچین چیزی وجود داره

    بعد از هشت سال وقتی پیش یه مشاور خانواده رفتم این جملش مثل یه چک و لگدی بود که آدمی که خواب بود رو بیدار کرد ،گفت : « بیست و پنج سال سن داری ،بیست و پنج دقیقه داری صحبت میکنی ،یه لبخند کوچیک روی لبت ندیدم ،خودت دلت واسه خودت نمیسوزه و داری این چیزایی که میگی رو تحمل میکنی ،اون وقت توقع داری دل من و بقیه برات بسوزه ؟ »

    از اون به بعد بدون اینکه بدونم دارم اعراض از ناخواسته می‌کنم هر روز صبح به اندازه ی دو ساعت آهنگ میزدم و میرقصیدم

    بدون اینکه بدونم داشتم از داشتن چیزهایی که داشتم لذت میبردم

    به دوتا بچه هام نگاه میکردم و از اینکه دارمشون خداروشکر میکردم

    یادمه یه پنجره روبه یه کوه داشت خونمون از اون به آسمون نگاه میکردم و با حس خوب و اطمینان از خدا میخواستم درست ترین رو برام رقم بزنه

    و الان وقتی به اتفاقاتی که شیش ماه بعد برام اتفاق افتاد و شرایط طوری شد که خودش حضانت بچه هام رو که همیشه بزرگ‌ترین ترسم برای جدایی بود رو بهم داد و رفت

    هنوزم وقتی با خدا حرف میزنم بهش میگ هیشکی واقعا هیشکی مثل تو نمیتونست انقققققققققققققققققققققدر قشنگ برام سناریو بنویسه

    منه فاطیما

    همون فاطیماییه که منتظر بود دل شوهرش براش بسوزه و باهاش مهربون باشه

    ولی الان نه تنها منتظر این نیست که یکی از بیرون حالش رو خوب کنه البته این رو بگم که صددرصد تو این زمینه کامل نیستم ولی به جرات میگم خیلی فاصله دارم از اون چیزی که بودم

    من برای پیشرفت نیاز نمیبینم بابام زمین بفروشه یا بگم تو ایران نمیشه یا هر چیز دیگه ای

    من میخوام و با خدای قدرتمندی که مرا روزی به غیر حساب می‌دهد می‌شود

    چه جوری ؟ نمی‌دونم

    فقط چون بارها برام انجام داده میدونم بازم انجام میده

    میدونم اگر آسیبی به من میرسه چه از کشور چه از هرکس و هرچیزی به خاطر چیزیه درون من که باید عوض بشه

    من یاد گرفتم مسئولیت هر احساس بدی که به من میرسه رو بپذیرم

    و باز هم تاکید می‌کنم که کامل نیستم تو این موضوع ولی متوجه شدم هرچی مسئولیت پذیر تر میشم انگار کنترل اوضاع بیشتر توی دستم میاد

    خیلی خوشحالم که خدارو دارم

    خدایی که این قدرت رو بهم داده که بتونم به تک تک آرزوهام برسم

    دارم تکاملم رو طی می‌کنم

    پله پله دارم رشد می‌کنم

    هرچند خیلی عجولم و دلم می‌خواد با آسانسور برم بالا نه پله پله 🤪

    از خدا میخوام زندگی خودم شما و همه ی مردم دنیا پر از آرامش باشه

    ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    علی حسین حاجیوند گفته:
    مدت عضویت: 2019 روز

    سلام به استاد عزیز وبزرگوارم

    به نظر من شما فراتر از یک استاد هستی

    چون بادرجه خلوص درونی خودت به الهاماتی دست رسی داری که خیلی ها ندارند.

    شما در بهشت دارید زندگی می کنید چون زندگی هزاران نفر را از جهنم به بهشت تبدیل کردین.

    من تمام مشکلاتی که در گذشته داشتم دلیل اصلی همه آنها تمرکز بر روی حاشیه ها وناخواسته

    بود.از روزی که با شما آشنا شدم و آموزش های شما را دنبال کردم به طور نا خودآگاه از این مسائل دور شدم و من چند سال است که تلویزیون در خونه ندارم وبرای خیلی ها تعجب آور هست.

    من با آموزش های هدیه شما در سایت از شهری که شرایطم سخت بود درش ،به بهترین شهر ،خیلی اتفاقی حجرت کردم همه دوستانم می گفتند که چرا آمدی اینجا؟! می گفتند اینجا کاری که تو داری اصلا نیست. اگر هم باشه پول نمی دهند.

    ولی من با این که تازه با شما آشنا شده بودم،به شما ایمان راسخ داشتم. خدای بزرگ وتوانا منو هدایت کرد به یک پروژه که اولین با بود همچین

    پروژه ای را من از نزدیک می دیدم. رفتم قیمت را از دفتر فنی پرسیدم که بیش از دوبرابر قیمتی بود که در ذهنم داشتم! باورم نمی شد! پرسیدم پرداختی چگونه هست گفتن هر دو هفته یک بار تسویه می کنیم، باورم نمی شد از ظهر تا شب می گفتم خدایا شکرت.

    استاد جانم بعد از سه ماه قیمت کارم چهار برابر شد.

    دوباره بعد از سه دیگه ماه قسمتی به من دادند که باورم نمی شد چون ۳۰ نفر همکار من داشتم که سال ها اونجا کار می کردند. در ۴۰روز من به مقدار ۶ ماه گذشته ام پول گرفتم.خدایا شکرت برای اون روزها.

    من کارم را تمام کردم گفتم خدایا شکرت وخودت قدم بعدی را نشونم بده، فرداش رئیس پروژه آمد سراغم گفت آقای حاجیوند شما باید این قسمت از پروژه را برام انجام بدی، گفتم آخه این تخصص من نیست من تاحال این کارو نکردم!گفت نمی دونم یا باید خودت انجام بدی یا نیرو بزاری.

    رفتم خودم شروع کردم بعد از چند روز یاد گرفتم

    به مدت ۳ مشغول بودم وبهترین پول ها را که باورم نمی شد گرفتم.

    ودر همون شهر من خونه ای بسیار زیبا وتمیز با یک اجاره عجیب مناسب گرفتم ،در بهترین وزیباترین وبا فرهنگ ترین نقطه اون شهر.خدایا شکرت شکرت شکرت. من وخانواده ام هدایت می شدیم به بهترین مکان های تفریحی به خودم می گفتم خدای من تا حالا کجا بودم ودر چه مداری بودم که از این همه زیبایی محروم بودم.

    وهمش به خودم می گفتم این همه پیشرفت

    وتجربه خوب همش کار استاد عباس منش هست

    وبا فریاد خدا را شکر می کردم می گفتم شکرت شکرت که هدایتم کردی به سایت استادی که شاگردیش لیاقت هر کسی نیست.

    واین نتایج فقط کنترل ذهنم بود ودوری از حاشیه ناخواسته ها والان هم گویی اتفاقاتی در کشور افتاده که من بی خبرم وبرام هم هیچ اهمیتی ندارد.

    ازخدای خودم سپاسگزارم

    از استاد بسیار ارزشمند سپاسگزارم

    واز همه شما دوستانم که همیشه از نتایجتون انرژی می گیرم سپاسگزارم.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  10. -
    مریم روشندلی گفته:
    مدت عضویت: 2069 روز

    بنام خداوند یکتا

    سلام و درود

    استاد میخوام در قالب ۲ موضوعی که گفتین، بنویسم. و وقتی الان تو چند ثانیه فکر کردم در مورد این دو موقعیتی که توش بودم، میبینم که دقیقا برام همون اتفاق های قابل پیش بینی طبق قانون رخ داده، استاد الان تو همین لحظه، ایمانم به اینکه این قانون دقیق و درست کار میکنه، خیلی زیاد شد، چون که مصداقش رو تو زندگی شخصی خودم، همین الان پیدا کردم و آگاه تر شدم.

    ۱. استاد وقتی من دوره نوجوانی بودم، کلا از وقتی خودمو یادم میاد، آدمی بودم که توجهم به شرایط بیرونی بود. و چون تو خانواده ای بزرگ شدم که از لحاظ اقتصادی ضعیف بودیم و از لحاظ روابط اجتماعی هم اصلا خوب نبود، خیلی احساس حقارت و بدبختی میکردم و این احساس غالب و ۱۰۰درصد زندگی من تو اون دوران بود. جوری که هم از خودم متنفر بودم و بی ارزش میدونستم خودمو و هم از خانوادم متنفر بودم. و یادمه اینو بارها به جز پدرم، به بقیه شون گفته بودم و الان چقدر شرمنده ام که چنین شخصیتی داشتم. یادمه با اینکه سعی میکردم درسامو خوب بخونم تا آدم ارزشمندی بشم و تو آینده بتونم یه آدم پولدار بشم، با اینکه اکثرا شاگرد ممتاز بودم و ۲۰ میگرفتم، ولی برام بی ارزش بود این نمره ۲۰. همیشه خودم رو ادم خنگی میدونستم ولی تو فامیل همه منو بچه باهوش میدونستن. انقدر این احساس رو داشتم که تو دانشگاه بدتر شد و زیر فشار احساس حقارتی که داشتم دیگه درس هم نمیتونستم بخونم و به زور خودمو میکشیدم جلو که فقط مدرک لیسانس بگیرم. کلی تو دانشگاه، خودم خودم رو اذیت کردم و شکنجه دادم، و حتی ۳ ترم متوالی مشروط شدم و آخر‌ش به زور با کمترین معدل، مدرکم رو گرفتم. بعدش که یه خواستگار داشتم، خیلی خوشحال بودم که راه فراری برای خودم پیدا کردم که از خانوادم جدا بشم و احساس حقارت نکنم. چون فکر میکردم که اونا عامل بدبختی و ناراحتی منن. ازدواج که کردم، جهنم واقعی برام تازه شروع شد. ینی من تا قبل از ازدواجم کسی مستقیما تحقیرم نکرده بود و خودم از تو خودم رو به شدت تحقیر میکردم. ولی الان دقیقا با کسی ازدواج کردم که کار هر روزش تحقیر کردن و مسخره کردن من بود. از قیافه و بدنم تا طرز راه رفتن و خانوادم و کلا همه چی. یه ادمی که بددهن و فحاش و دست به زن بود… اون موقع، بزرگترین آرزوی من شد جدایی از اون مرد یا اینکه هرچه زودتر بمیرم. چون علاوه بر حقارت، احساس امنیت هم دیگه نمیکردم.

    ۲. وقتی که خدا بهم رحم کرد و بعد از این عذاب، با نماز و دعای زیاد نجاتم داد.. بعد از مدتی، که وارد سایت شما شدم و رفته رفته این احساس حقارتم بهتر شد. میتونم بگم زندگی خیلی آرامی رو دارم الان، خدا رو هزارر مرتبه شکر. این در حالیه که من تو سه چهار سال اخیر، فقط از فایل های دانلودی شما استفاده کردم و متاسفانه هنوز به جهت مالی، نشده که از محصولات استفاده کنم. درسته که از لحاظ مالی و شغلی هیچ تغییری نکردم، ولی تو این چند سال اخیر، خیلی شخصیتم تغییر کرده و خیلی خدا رو شکرگزارم از این بابت. چون الان آرامش دارم، امید دارم، توکل دارم، شادترم، مهربانترم، ملایمم، خیلی شکرگزار تر شدم. توجهم به نکات مثبت هر چیز بیشتر شده. در حالی که قبلا خیلی خیلی آدم ایراد گیر و سخت گیر و نق نقو و منفی بافی بودم. خدا رو هزار مرتبه شکر، یه خاستگار هم دارم که اصلا اگه من خودم، ویژگی های همسر دلخواهم رو به خدا میگفتم، بازم به این زیبایی و دقیقی، نمیشد.ایشون یه فرشته س و باید بگم که مهم ترین و بزرگترین ویژگی ای که ایشون داره و به قول شما شاخک های منو تیز کرد، اینه که به شدت آدم مثبت نگریه. ینی هر چی از مثبت نگریش بگم کم گفتم، من وقتی دو هفته مریض شدم، بهم میگفت، نگو” مریضم”، بگو” دارم استراحت میکنم”. یا وقتی میگم” ناراحتم”، واکنش جدی نشون میده و میگه “ادم سالم که ناراحت نمیشه”. همیشه تکه کلامش اینه”توکل بخدا”. از چند کلمه ای که اوایل بطور ناخودآگاه و محاوره ای بکار بردم و واکنش جدی از ایشون دیدم و متوجه شدم که دیگه نباید هیچ وقت اونا رو بگم، اینا بودن: مریض، خسته، ناراحت، پیری، مرگ، غیبت، بحث کردن، قهر کردن. استاد نه اینکه آدم ملا نقطه ای باشه ها.. نه، اتفاقا خیلی آدم ملایم و مهربون و با ارامش و باصفاییه و در عین حال آدم منطقی و عاقلیه. اصلا از دسته چک استفاده نمیکنه. شغل و شرایط مالی خوبی داره و اصلا اهل کلک گذاشتن سر مردم و از کار زدن و دروغ و توهین و… نیست. جوری که من همون اویل به خاطر اینکه احساس میکردم لیاقت این همسر رو ندارم، جواب منفی دادم، ولی باز بعد یک هفته دوباره به هم برگشتیم. و من فکر میکنم که وجود این ادم با این ویژگی، حتما به فرکانس های من ربط داره. چون همونطور که گفتم من تو این چند سال اخیر خیلی ادم ملایم و با آرامش و مهربانی شدم. هیچ کینه ای از کسی ندارم. برای همه خیر و صلاح و خوشبختی شونو میخوام، حتی بیشتر از خودم. همه آدما رو دوست دارم. چون یاد گرفتم که همه انسان هم هم یه روح خدایی و وجه خوب و مثبت دارن و هم یه وجه منفی. و من همیشه تمرین میکنم که وجه مثبت همه ادم ها رو ببینم و تحسین بکنم.

    استاد عزیزم خیلی خوشحالم از این اخلاق و روحیه ای که تو سایت شما تربیت شدم. و خیلی راضیم از این فضا و مسیری که میخوام همیشه توش باشم. بسیار سپاسگزارم از وجود نازنین و پر خیر و برکت شما و مریم جان عزیزم، توی زندگیم. واقعا شما از بزرگترین نعمتهای زندگی من هستین. واقعا خدا رو سپاسگزارم و بی نهایت از شما سپاسگزارم و برای شما وخانواده بزرگ عباسمنش آرزوی سلامتی و طول عمر و موفقیت و شادی روزافزون رو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: