https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-26 03:55:022022-12-12 06:54:43تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
710نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من قبلا این فایل رو دیده بودم زمانی که تازه روی سایت قرار گرفته بود ولی اصلا یادم نیست محتواش راجع به چی بود…الان هم فایل رو هنوز باز نکردم و فقط مقاله رو خوندم و تصمیم گرفتم به سوالات جواب بدم…
یک هفته ی پیش بود که من مهمونی اومده بودم خونه ی مادرم…مادرم سابقه ی معده درد داشتن و هفته ی پیش که اینجا بودم دچار درد شدیدی شدن و مجبور شدیم ببریم بیمارستان…تو راه خیلی اعصابم به هم ریخته بود و حالم خیلی بد بود نمیتونستم احساسمو کنترل کنم…از دست مامانم شاکی بودم که چرا از خودش مراقبت نکرده…کلی احساس و افکار بد چون واقعا دوست نداشتم فضای بیمارستان رو ببینم… این احساس بدم نتیجه اش این شد که مامانم بستری شد و منم شب مجبور شدم همراه بمونم پیشش و تا صبح سعی داشتم که احساسم رو خوب کنم…
فرداش اومدم خونه دوباره سعی کردم که خودمو جمع و جور کنم… یه هفته مامانم بستری شد … و من تو این یک هفته خیلی به لحاظ احساسی بالا پایین شدم ولی در نهایت تونستم ذهنم رو کنترل کنم و به این اتفاق به عنوان یک تضاد که قراره منو بزرگتر کنه و منو به خواسته هام برسونه نگاه کردم از زوایای مختلف…دیروز خیلی با خدا حرف زدم و همه جوره بهش توکل کردم و ازش کمک خواستم…نتیجه اینکه مامانم امروز مرخص شد…و هزینه ی بیمارستانش باورنکردنی کم بود…چون تو یه بیمارستان خصوصی بستریش کرده بودم و خیلی خیلی بابت هزینه هاش نگران بودم و همینطور اطرافیانم خیلی بهم ترس وارد میکردن که چرا آوردینش این بیمارستان و یه جورایی بازخواستم میکردن…منم هیچ حرفی نداشتم فقط تو دلم میگفتم خدایا من تاحالا هیچ بیمارستانی نرفتم جایی رو بلد نیستم تو بگو کجا برم چیکار کنم تو آشنای من باش…آخ که چقدرررررر خوبه خدا پارتیت باشه همه جا…وقتی حسابدار هزینه ی بیمارستان رو گفت از خوشحالی داشتم بال در میاوردم…خدایا شکرت
سلام به همه دوستانم که جز شما من حتی یک دوست هم ندارم.
در رابطه با این قضایا من چند سالی که اخبار و تلویزیون نگاه نمیکنم حتی تو فضای مجازی هم دنبال نمیکردم الان که فضای مجازی ندارم.
از روزی که با این مباحث آشنا شدم که من مسئول زندگیم هستم دیگ سعی میکنم لااقل در مورد جامعه حرف نزنم شاید تو مسائل خانوادگی نتونم گاهی وقتا کنترل کنم ولی جامعه نه .
و همیشه تا بخوام به یکی گیر بدم میگم من مگه تو زندگی خودم میتونم همه چیز کنترل کنم انگشتم به سمت خودم میاد زیپ دهانم بسته میشه.
من از بچگی که تو خانواده ای بزرگ شدم که 6 دختریم و برادر نداریم و پدرم عاشق پسر بود تمام فک و فامیل مسخره میکردن پدر و مادرم واقعا چه طرز فکری بود.
من ا. روزی که متوجه این قضایا شدم با خودم قول دادم هرکاری که یک پسر تو اطرافمون انجام میدادن انجام بدم تا به همه ثابت کنم که هیچ فرقی بین پسر و دختر نیست و انصافاً دم خودم گرم.
از کار کشاورزی دامداری هر چی بگین بلدم از سن راهنمایی تیلر کشاورزی راه میبردم با دوچرخه مدرسه میرفتم تنهایی شب بیرون میرفتم اینارو میگم برای یکدختر 9 سال به بعد.از سن 6 سالگی پول در آوردم در حدی که کار خونه زیاد بلدنبودم فوتبال بازی پسرونه تو جمعَشون بازی میکردم پدرم بهم افتخار میکرد.
تو دل تک تک ترسهام میرفتم همین شب بیرون رفتن از درخت و دیوار بالا رفتن یادم تو سن کم خونه پسرعموم مار وحشتناکی بود من کشتمش.
سعی میکردم از هیچ حیوونی نترسم خلاصه هر چی فکر کنید و این شجاعت تو کل زندگیم و الانم هست خیلی موهبت برام داشته
ولی غافل از اینکه از یک جای احساس کمبود محبت داشتم بخصوص وقتی ازدواج کردم یک جوری انگار محدود شدم کم کم از زن بودن بدم اومد خیلی سختی ها اومد بخاطر توجه به افکار منفی .
تا یک روز وارد این مباحث شدم خودم تو بغل خدا دیدم دیگ خودم تحسین میکردم خودم ارزشمند دونستم نه اینکه بگم عالی ولی تلاش میکنم و هرروز دارم نتیجه این افکار و توجه به نکات مثبت میبینم.
در رابطه با سوال استاد بگم من سال 91 که برای رانندگی و گرفتن گواهینامه میرفتم یک سرهنگی بودکه همه ازش بد میگفتن
میگفتن سخت گیر ولی از اونجا که منم مثل استاد عاشق اینم برم تو دل ترس یا چیزی که دیگران میگن ترسناک میخوام به خودم نشون بدم که اشتباه
دقیقا اون روز که امتحان کتبی دادیم گفتم حق انتخاب دارین امروز همون سرهنگ سر سخته هست میتونید الان امتحان بدید یا هفته بعد منم خودم همین سرهنگ انتخاب کردم گفتم من باید با همین قبول بشم باورتون نمیشه اصلا سرهنگ به رانندگیم توجه نمیکرد اون روز 3مرد و دوتا زن تومانی بودیم دوتا خانم قبول 3مرد رد شدن.
مورد دوم برای همین دیشببود که همسرم از ساعت 7شب رفت بیرون12شب.
هی به خودم میگفتم ازش بپرسم کجا بود چیکار میکرد کلی شک تو ذهنم ولی گفتم زیپ دهنت ببند بزار خدا کارش بکن تو طرف خودت انجامبده منم خونسرد و ساکت رو تختبودمدیدم اومد بدون اینکه بپرسم خودش جواب داد که استخر بودم اگه پیشبچه ها میگفتم اونا هم میومدن آخه پسرام کوچیکن با پدرشون استخر میرن ولی همسرم دائم باید مراقبشون باش برای همین گاهی وقتا تنها میرن.
و یک جا کنترل ذهن نداشتم من راننده سرویس مدرسه هستم و قبل گرفتن سرویس باید کلی کارهای اداری انجام میدادم و اینو بگم اینکار یهویی اومد توذهنم .چون همش از خدا میخ استم کاری باش که من آزادی داشته باشم به بچه ها برسم باشگاه تمرینات م آخرهفته داشته باشم یگ روز تو خیابون بودم یهو به ذهنم رسید همون لحظه رفتم سمت شرکت سرویس آنی.
خلاصه بگم که حسم خیلی عالی بود و 4 کار اداری خیلی سریع بدون نوبت وایستادن برام انجام شددر صورتی که خیلی از راننده ها گله داشتن من تو یکجا فقط نتونستم کنترل ذهن داشته باشم اونم اماکن بود واقعا مغزم جواب نمیداد منی که بیرون اماکن چادر نمیزارم چرا داخل اون محوطه باید بزارم یا کلی آدمها رو میدیدم که گرفتار بودن دم در اماکن و واقعادیدخوبی نسبت بهشون نداشتم فقط اینجا بازم تو نوبت نبودم. ولی روزی که رفتم مسئول اون بخش نبود دو روز عقب افتاد کارم.
ولی الان به خودم میگم خوب منکه نمیتونم این برخورد تغییر بدم بیام به خودم بگم اینم جز قوانین هست من که کارم همیشه گیر اونجا نیست اینم یک بخشی از این جامعه و قوانینش من اگه میخوام راحت کارم پیش بره بجای درگیر شدن بیام به خودم بگم که این یک قانون منم باید بهشون احترام بزارم.
استاد عزیزم واقعا متشکرم که اینهمه واضح و با مثال عالی برامون توضیح میدید
با سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همینطور دوستان عزیزم تو این سایت
یه فایل عالی دیگه از استاد رو دیدم و شنیدم و لذت بردم
تک به تک مثال هایی که استادمیزد تو زندگی خودم اتفاق افتاده بود هر کجا که شاکی بودم جهان هم پس گردنی میزد و هر کجا خودم رو مسئول دونستم کارهام عالی پیش رفت
از این فایل یاد گرفتم زیپ دهنمو ببندم موقع نارضایتی و ورودی هامو و افکارمو مقصر بدونم
و با تغیر افکار و ورودی بصورت دائمی اصلا تو شرایطی قرار نگیرم که بخوام کسی رو مقصر بدونم و بخام شاکی باشم از شرایطم
و یا اگر تضادی بود بگم به خودم که الخیر فی ما وقعه
و من نمیتونم شرایط کشور و خیلی از شرایط هارو عوض کنم تنها وظیفم اینه که خودمو عوض کنم افکارمو زیبا کنم به نکات مثبت هر چیزی توجه کنم و احساس سپاسگزاری رو در خودم بوجود بیارم تا جهان هدایت کنه منو به شرایط دلخواه
که الان با دوره 12قدم شروع کردن به باور سازی و کنترل ورودی و شنیدن و دیدن فقط فایلای استادو الان یادم افتاد که بصورت معجزه آسایی تلوزیون خونمون رو چند روز قبل کلا جمع کردم بنا به دلیلی و واقعاحرفهای استادرو باید طلا گرفت که همیشه میگه وقتی تصمیم به تغیر میکنی جهان برات کرنش میکنه و تعظیم میکنه
مرسی ازت استادعزیزم هر مثالی که میزنید یه دری برام باز میشه
استاد بعضی فایلها که پاشنه آشیل من هست و واقعا توشون ایراد دارم گیر دارم ، باید بارها و بارها گوش بدم و فکر کنم و عمل کنم
یکیش همین فایله
وقتی گفتید کجاها داور ایراد داشته بجای تمرکز بر داور و زمین و چمن و ….
هر عاملی رو مقصر دونستن کجاها من میتونم بهتر بشم من میتونم قویتر بشم ؟! من شخصیتم بهتر بشه…
دقیقا یاد خودم افتادم !!
نمیدونم چرا مدام یادم میره قانون فرکانس و کانون توجه رو !! یادم میره آگاهانه یا ناآگاهانه از پیش فرستادم جهان هم میگه بفرمایید اینم چیزی که میخواستی خوب یا بدش پای خودت !! به قول قرآن بما کانوا یعملون ؛ بما کسبت ایدیهم…!!
خودت خواستی خودت گفتی !!
من خیلی گیرم با پدرم و با خونوادم !! خیلی
سالیان سالها هست که باهاشون درگیرم و به نوعی شرک خفی درون وجودم هست و بعضا دلیل
اتفاقات زندگیم رو رفتار نامناسب پدرم و خونوادم میدونم !!
چون پدرم اینجوری مدام بهم میگفت و مدام تو سرم میزد من فلان کارو کردم فلان تصمیم رو گرفتم فلان ازدواج رو انجام دادم !! و…. یه عالمه سوال بی جواب تو سرم و درست نشدن کلی موضوع و بدتر و بدتر شدن و در نتیجه احساس بد و تمرکز اشتباه باز اوضاع بهم ریختن !!
رفتار دیگران رو من نمیتونم کنترل کنم کانون توجه خودم رو میتونم کنترل کنم !! عین این میمونه بابام مدام بهم تهمت و توهین میکنه ؛ یکی بهم بگه برو خودتو بنداز تو چاه !!
خب اون گفته !! من باید خودمو بندازم تو چاه ؟!!
واقعا این تحت کنترل من نیست و من میدونم به قول خودتون توی فایل نحوه برخورد با انتقاد دیگران ؛ قصدشون فقط توهین و تخریب شخصیت هست اونوقت من بجای ایگنور !! و اعراض! خودمو مدام درگیر میکنم و جنگی هست تمام نشدنی !!
تا هزار سال دیگه هم اگر گله و شکایت کنم و اتفاقات زندگیم رو مقصرشون عاملی بجز خودم بدونم اوضاع درست که نمیشه هیچ !! بدتر و بدترم میشه !!
خیلی جاها هم مثل عنوان این فایل دیدم زورم به یه چیزی نمیرسه درستش کنم ؛ تمرکز کردم رو خودم ! رو کارم رو بهبود شخصیتم یه رفتاری رو از خودم میدیدم اشتباهه نمیگم صددرصد ! اما تا حد زیادی درستش کردم !!
خیلی جاها فهمیدم و از خدا هدایت خواستم ؛ خدایا آدمهای دورم رو با کیفیت تر کن و احساس لیاقت رو در خودم بیشتر کردم و دیدم جام بهیچ عنوان تو محیط کار قبلیم نیست و مدام آسیب میبینم ؛ شجاعانه و با هدایت خدای مهربونم ، جای بهتری رفتم و تا ابد شاکر این موضوع هستم و هر لحظه خداروشکر میکنم و حمایت خدا رو میبینم
امیدوارم بتونم خودمو فکرم رو کنترل کنم و هدایت بشم به زیبایی ها و آسان بشم برای آسانی ها
و آدمهای بهتر و درآمد بهتر و مکانهای بهتری برم تا به قول قرآن لعلک ترضی بشم
و هیچکس جز خودم ، مطلقا هیچکس ، نمیتونه منو به این جایگاه برسونه..
استاد بی نهایت سپاسگزارم بابت فایل مثل همیشه آموزنده تون که هر فایلی میذارین پاشنه آشیل من یکی هست …
من یادمه وقتی که گله و شکایت میکردم قبلا حس خوبی نداشتم و بقیه رو مقصر و بد میدونستم و توجهم رو نکات منفی اونها بود و حالی به فرق اونها نمیکرد فقط من اذیت میشدم و بیشتر اینجور آدمها و شرایط به سراغم میومدن. اما زمانیکه خودم رو میدیدم و فکر میکردم که اشکال از من بوده آروم میگرفتم و حسم خوب میشد و شرایط برام خوب پیش میرفت و تو این فایل که اسناد توضیح دادن دلیلشو فهمیدم که گله و شکایت و نارضایتی از بیرون هیچ چیزی رو عوض نمیکنه و من باید خودم بیشتر رشد کنم تا شرایط بیرونی تاثیری نزاره رومن و مهم نباشه برام که مثلا چقدر جنس گرون میشه و شرایط زندگی سخت میشه بابد بگم من چکار کنم که به سمت شرایط بهتر هدایت بشم.
خداروشکر میکنم و از استاد سپاسگزارم که این فایل آگاهی دهنده رو برامون تهیه کردن.
چندهفته پیش انتخابات مجلس نمایندگان توایران بودکه خیلی هارفتندپای صندوق های رای
واگرمن همون احمدقبلی بودم(قبل ازاشنایی بااستادعزیزم)حتمارای میدادم بهشون چون فکرمیکردم این افرادهستندکه زندگی من روعوض میکنندوکشورتغییرمیکنه عوامل بیرونی رومقصرمیدونستم ومیگفتم اگراین نماینده بیادحتماخیلی کشورشرایطش بهترمیشه اماامان ازشرک وکفروبی ایمانی
خدایاهزاران بارخدایاهزاران بارشکرت میکنم که من رودراین مسیرالهی قراردادی که زندگی من متحول بشه واین که بدونم این خودم هستم که باباورهاوافکارات وکانون توجه خودم دارم زندگی خودم روخلق میکنم وخیالم راحته ونگران نیستم
که وقتی متفاوت فکرکنم وعمل کنم متفاوت نتیجه میگیرم
خداروشکرمیکنم که خیلی مواظب هستم که شکایت نکنم درمواقعی که به تضادی برمیخورم توزندگیم وحالموخوب نگه میدارم واحساس شادی وموفقیت دارم به لطف الله مهربان
به قول استادزندگی یک بازیه که بایدقانون اون روبلدباشی وقانون اون خیلی سادس که99درصدمردم رعایت نمیکنندوموفق نمیشن
من تومسایل کاری خیلی توجه میکردم به رفتارهای بدهمکارانم ومدیرمون وهمیشه هرجای دیگه میرفتم برای کارهموم رفتارهارومیدیدم واذیت میشدم چون مدام بهشون توجه میکردم
یادمه چندماهه پیش مادرم روبردم بیمارستان که چشمشوعمل کنه قراربودساعت8صبح اونجاباشیم امایک ربع دیرتررسیدیم ومن رفتم توبخش که بگم مادرم روبستری کننداون مسعول اونجابهم گفت دیگه دیراومدیدوکسی دیگه به جای شماعمل میشه همون جاذهنموکنترل کردم وحالمو خوب نگه داشتم وبه جای شکایت کردن وغرزدن اروم بودم بعددیدم چنددقیقه بعدمسعول اونجابهم گفت اسم مادرت رودادیم برای بستری فقط کسی متوجه نشه که مادرت بستری میشه
باورکنیدهربیماردیگه ای که میومدرودیگه قبول نمبکردندوفقط مادرم روکه نفراخربودقبول کردند
واین میشه نتیجه کنترل ذهن واحساس خوب وخداوندپاداش میده به کسی که قانون رورعایت میکنه
این جهان کوه است وفعل ماندا
سوی ماایدنداهاراصدا
من فقط بایدخودم روتغییربدم اون وقت جهان اطراف من تغییرمیکنه
لحظه حساس کنونی برای ماهانیست برای اون هایی هست که همش غرمیزنن وشکایت میکنندودولت ومردم ومجلس وجامعه رومقصرمشکلاتشون میدونن
برای ماکه تواین سایت هستیم هرجابریم بهترین جاهست برای زندگیمون چون متفاوت فکرکردیم وهمیشه درزمان ومکان مناسب قرارمیگیریم
من بایدسمت خودم روانجام میدم وبندگی خداروبکنم وفقط ازاوبخوام وخداهم پاسخ میده به درخواست های من
قانون خداوندنهایت عدالته وهیچ وقت خدابه بندگانش ستم نمیکنه
چقدرزندگی زیباست چقدرماراحت میتونیم به خواسته هامون برسیم وقتی که قوانین بازی روبلدباشیم
چقدر وقتی اتفاق نادلخواهی رخ میدهد در موردش حرف میزدم شکایت میکردم و همه رو مقصر میدونستم و باز شرایط بد اتفاق بد میفتاد و میگفتم وقتی که خواست بد بیاد پشت سر هم میاد ولی قافل از اینکه خودم ناآگاهانه داشتم ارتعاش میفرستادم و جهان هم واسم همون جنس رو میورد
نمیگم صد خوب شدم ولی خیلی خیلی فرق کردم و دارم تمرین میکنم که بپذیرم تمام اتفاقات رو منم که باعث رخ دادنش میشم چه خوب و چه بد
وقتی حرف پاداش میاد ذهنم میگه ببین تو فلان جا اومدی ذهنمو کنترل کردی کمتر ناراحت شدی
کمتر با کسی حرف زدی پس کو پاداش و میخا منو گول بزنه ولی آرامشی که کسب کردم و مبلغ کمی که گیرم اومد اینارو نمیبینه ولی باید من ببینم آرامشم رو حال خوبم رو
واقعا نمیدونم چی بگم ولی خدایا شکرت که منو با این قانون آشنا کردی
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
آره استاد عزیزم، منم از اون دسته کسانی هستم که همش غرغر و شکایت میکردم از شرایط خارجی:
– از حکومت که اگه اینا برن ایران نجات پیدا میکنه.
راستش دیگه الان با آموزههای زیبای شما، بر این باورم که اصلا هرکسی باشه باشه، تا وقتی ما تغییر نکنیم، هیچ تغییری در وضعمون بهوجود نمیاد. آره واقعا، همین مردم که ریختن تو خیابونها و علیه جمهوری اسلامی شعار دادن، تو انتخابات مجلس که همین چند روز پیش برگزار شد، رفتن تو دفترهای کاندیداهای مجلس و براشون گل و شیرینی پخش کردن. پس، به گفتهی قرآن: تا مردم خود تغییر نکنند، ما نیز وضعشان را تغییر نخواهیم داد. ما بارها این آیه را خوندیم ولی، نفهمیدیم که هر تغییری از درون باید آغاز، انجام و ادامه پیدا کنه.
– من بودم که همش برای اینکه نتونستم تو بیزینسم آنچنان که بایست موفق باشم، همش از همسرم ایراد میگرفتم و گناه را به گردن اون میانداختم ولی، حالا که خوب نگاه میکنم، این من بودم که نتونستم این کار را خوب اداره کنم. این بیزینس منه نه بیزینس اون.
– همیشه از وضع محل کارم شاکی بودم ولی، حالا که نگاه میکنم، میبینم که خوب تو این شرایط هم خیلیها دارن خیلی هم خوب کار میکنن و راضیاند. پس این منم که مشکل دارم، ایراد از زمین بازی نیست. اصلا منم که محل کارم را انتخاب کردم، خوب باید ولش میکردم و میرفتم بیزینس میکردم. حالا ولی، دارم خودم رو تصحیح میکنم و دیگه به گفتهی شما استاد عزیزم، دنبال مقصر نمیگردم. آقا این منم که بازی را بلد نیستم و باید برم یاد بگیرمش تا درش قوی و قویتر بشم. اصلا تا این چالشها نباشه و من خودم را مسئول زندگیام ندونم که پیشرفت نمیکنم و شایستهی ترازهای بالاتر نمیشم! من اگر مسئولیت را به گردن خودم بیاندازم و از این کار نترسم خوب کمکم همه چیز خوب پیش میره و من به آدمی تبدیل میشم که دیگه از پس هر چالشی برمیاد. راستش من فکر میکنم اینها همه به عزت نفس آدم برمیگرده! وقتی آدم عزت نفسش پایین باشه است که میترسه تا مسئولیت کارهاشو بهعهده بگیره و تغییر کنه! آره این منم که باید تغییر کنم. مگه من به دنبال تکامل و بهتر شدن نیستم، خوب پس باید خودم را بهتر کنم. تا ماده اولیه درست نباشه، هیچ محصول خوبی ساخته نمیشه. پس من بهعنوان ماده اولیه این مسیر زندگی باید خودم را هر لحظه تغییر بدم. شما راست میگید، اگر قیمتها تغییر میکنه که در همهی دنیا پیوسته تغییر میکنه، حالا یه جاها زیاد یه جاها کم. این منم که باید به خودم و تواناییهایی خدا در من گذاشته اعتماد کنم و با چالش روبهرو بشم و از این رهگذر به آدم توانمندتری تبدیل بشم و الا همون آدم ضعیف باقی میمونم و آدم ضعیف پایمال میشه! آره کاره سختیه ولی، اگه من تغییر در زندگیم میخوام، باید به آدم بهتر و بهتری تبدیل بشم و این فرآیند را تا تو این دنیا هستم باید ادامه بدم.
خدایا پروردگارا خودت کمکمون کن تا تو این مسیر زیبای آگاهی و هدایت، پیوسته باشیم و پایمردی کنیم. آره باید مثل یه کامپیوتر باشیم که وقتی روشن میشه، اول خودش را چک میکنه و ما هم باید همیشه همین کار رو انجام بدیم.
برای همه شما دوستان و همراهان گلم آرزوی بهترینها را از درگاه خداوند یگانه دارم.
از خداوند عزیزم خیلی ممنونم ک این فایلو زمانی منو در مسیرش قرار داد ک داشتم این قانون رو فراموش میکردم.
من این قانون رو از خود استاد خیلی اتفاقی پارسال یاد گرفتم و روش کار کردم برای همینم منی ک همش از شرایط بد چه دولت چه اطرافیان به خصوص غر زدنای مادرم و رفتارش ک همیشه ازارم میداد تونستم با تمرکز کردن روی خودم و تغیر خودم شرایط رو درست کنم و بقیه و شرایط رو مقصر ندونم ولی خب به قول استاد عباسمنش ک میگه باوری ک درست کردی هر مدتی یبار باید دوباره روش کار کنی وگرنه برمیگرده به شرایط قبلی ولی متاسفانه این کارو نکردم و چند روزی بود ک باز داشت شرایط قبل برام رخ میداد و امشب خیلی خیلی اذیتم کرد به لطف خداوند در اوج ناراحتی هدایت شدم به سایت استاد و قرار بود فایل روز شمار 133 رو ببینم یه ندایی بهم گفت 122 رو ببین و منم همینکارو کردم و با این فایل رو برو شدم ک متوجه شدم خداوند منو به این سمت هدایت کرده ک این مسئله رو کار کنم متوجهم کنه ک مشکل کارم این قضیه هستش .
از خدای بزرگ متعال بسیار بسیار متشکرم از وقتی ک خیلی خیلی عمیق تر شده رابطه من و خدا واینکه از خودش فقط درخواست کمک میکنم و حرف میزنم سریع جوابمو میده سریع هدایتم میکنه و به درست ترین راه هدایتم میکنه واقعا دوستان عزیز رفاقت با خدا مثل برنده شدن توی لاتاری شاید درست نباشه این مثال بزنم ولی باید بگم ک رفاقت با خدا مثل داشتن غول چرا جادوعه ک هرچی بخوای هرکجا بدون اینکه کسیو واسطه قرار بدی برات فراهم میکنه ولی متاسفانه از بچگی توی ذهن ما قدرت رو به غیر خدا دادن و این الگو شکل گرفته ک ما لیاقت نداریم از خدا طلب کنیم لیاقت نداریم مثل پیامبران هرچی بخوایم به خدا بگیم حتما باید یه امام و واسطه قرار بدیم یا یه نذر کنیم ک شاید به خواستمون برسیم ک ولی در صورتی ک مثل یه پدر میتونیم بهش تکیه کنیم و هر لحظه هر جا و بدون هیچ محدودیتی ازش درخواست کنیم و برامون فراهم کنه .
امیدوارم که هممون هر روز هر روز و هر ثانیه به خدا نزدیک تر بشیم و رفیق تر بشیم و این ذهنیت به وجود بیاد ک با خدا میشه به همه چیز رسید .
ممنونم از خدا بعدش از دست خدا استاد عباسمنش عزیزم ک این اگاهی های ارزشمندو در اختیامون گذاشتن.
تو محل کارم تو این برف و سرما تقریبا همه مریض شدند و یک سره یا دارو میخوردند یا دکتر بودند و هزینه های. زیادی میکردند خداروشکر از بابت هایی
یک این که همکارانی دارم که این قدر اوضاع مالیشان خوبه که خیلی راحت هزینه میکنند برای خودشون
دو این که همشون دائم نگران بودند که فلانی مریضه ما هم میگیریم و غیبت میکردند و همین هم شد و همشون مریض شدند
به جز یک نفر :)))) به لطف خدا بنده
اون هم به خاطر کنترل ورودی های معده ام
و درک راز سلامتی و آموزش هایی که از استاد و بقیه موفق ها در زمینه سلامتی دیدم
یعنی من پارسال یقین داشتم که تو این سرما حداقل دو سه بار رو مریض میشم ولی امسال خیلی راحت میرفتم تو برف قدم میزدم و لذت میبردم از سرما بدون ذره ای ترس چون میدونستم که قبلا چیکار کردم و چه فرکانس هایی فرستادم
خدا خودش کمکم کنه در مورد پول هم بتونم همچین ورودی هایی به مغزم بدم که اصلا نگران نتایج بقیه نباشم و بدونم که اوضاع من برخلاف بقیه هر روز بهتر میشه و نتیجه من ربطی به نتیجه بقیه افراد جامعه نداره
مثلا در مورد سلامتی ربطی به خوردن چیزهایی که ب فکر عوام خیلی مقوی هستند نداره
بلکه حتی اون ها خیلی هم میتونند برای سلامتی من بد باشند
باید خوب بدن خودمو بشناسم و بتونم ورودی هایی بهش بدم ک در تعادل نگهش داره بتونم سلامتی رو دریافت کنم
در مورد ورودی های مغز هم باید ورودی هایی بهش بدم که بتونم در تعادل نگهش دارم تا جوری به فرکانس ها و ورودی هام اطمینان داشته باشم که هیچ نگرانی و ترسی نداشته باشم از تغییر در فصول کسب درآمدی و بدونم که در هر شرایطی من پولدار خواهم بود و ثروتم بیشتر خواهد شدو از اون فصل بتونم لذت ببرم
فصل ها هر کردام زیبایی خودشان را دارند چه سرد باشند چه گرم چه بهار چه زمستان
من اگر ورودی هامو کنترل کرده باشم تو هر فصلی میتونم شاد باشم و لذت ببرم از زیبایی هاش بدون این که ترس و نگرانی داشته باشم
بنام یکتای هستی بخش…
سلام…
من قبلا این فایل رو دیده بودم زمانی که تازه روی سایت قرار گرفته بود ولی اصلا یادم نیست محتواش راجع به چی بود…الان هم فایل رو هنوز باز نکردم و فقط مقاله رو خوندم و تصمیم گرفتم به سوالات جواب بدم…
یک هفته ی پیش بود که من مهمونی اومده بودم خونه ی مادرم…مادرم سابقه ی معده درد داشتن و هفته ی پیش که اینجا بودم دچار درد شدیدی شدن و مجبور شدیم ببریم بیمارستان…تو راه خیلی اعصابم به هم ریخته بود و حالم خیلی بد بود نمیتونستم احساسمو کنترل کنم…از دست مامانم شاکی بودم که چرا از خودش مراقبت نکرده…کلی احساس و افکار بد چون واقعا دوست نداشتم فضای بیمارستان رو ببینم… این احساس بدم نتیجه اش این شد که مامانم بستری شد و منم شب مجبور شدم همراه بمونم پیشش و تا صبح سعی داشتم که احساسم رو خوب کنم…
فرداش اومدم خونه دوباره سعی کردم که خودمو جمع و جور کنم… یه هفته مامانم بستری شد … و من تو این یک هفته خیلی به لحاظ احساسی بالا پایین شدم ولی در نهایت تونستم ذهنم رو کنترل کنم و به این اتفاق به عنوان یک تضاد که قراره منو بزرگتر کنه و منو به خواسته هام برسونه نگاه کردم از زوایای مختلف…دیروز خیلی با خدا حرف زدم و همه جوره بهش توکل کردم و ازش کمک خواستم…نتیجه اینکه مامانم امروز مرخص شد…و هزینه ی بیمارستانش باورنکردنی کم بود…چون تو یه بیمارستان خصوصی بستریش کرده بودم و خیلی خیلی بابت هزینه هاش نگران بودم و همینطور اطرافیانم خیلی بهم ترس وارد میکردن که چرا آوردینش این بیمارستان و یه جورایی بازخواستم میکردن…منم هیچ حرفی نداشتم فقط تو دلم میگفتم خدایا من تاحالا هیچ بیمارستانی نرفتم جایی رو بلد نیستم تو بگو کجا برم چیکار کنم تو آشنای من باش…آخ که چقدرررررر خوبه خدا پارتیت باشه همه جا…وقتی حسابدار هزینه ی بیمارستان رو گفت از خوشحالی داشتم بال در میاوردم…خدایا شکرت
به نام خالق زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو جان
سلام به همه دوستانم که جز شما من حتی یک دوست هم ندارم.
در رابطه با این قضایا من چند سالی که اخبار و تلویزیون نگاه نمیکنم حتی تو فضای مجازی هم دنبال نمیکردم الان که فضای مجازی ندارم.
از روزی که با این مباحث آشنا شدم که من مسئول زندگیم هستم دیگ سعی میکنم لااقل در مورد جامعه حرف نزنم شاید تو مسائل خانوادگی نتونم گاهی وقتا کنترل کنم ولی جامعه نه .
و همیشه تا بخوام به یکی گیر بدم میگم من مگه تو زندگی خودم میتونم همه چیز کنترل کنم انگشتم به سمت خودم میاد زیپ دهانم بسته میشه.
من از بچگی که تو خانواده ای بزرگ شدم که 6 دختریم و برادر نداریم و پدرم عاشق پسر بود تمام فک و فامیل مسخره میکردن پدر و مادرم واقعا چه طرز فکری بود.
من ا. روزی که متوجه این قضایا شدم با خودم قول دادم هرکاری که یک پسر تو اطرافمون انجام میدادن انجام بدم تا به همه ثابت کنم که هیچ فرقی بین پسر و دختر نیست و انصافاً دم خودم گرم.
از کار کشاورزی دامداری هر چی بگین بلدم از سن راهنمایی تیلر کشاورزی راه میبردم با دوچرخه مدرسه میرفتم تنهایی شب بیرون میرفتم اینارو میگم برای یکدختر 9 سال به بعد.از سن 6 سالگی پول در آوردم در حدی که کار خونه زیاد بلدنبودم فوتبال بازی پسرونه تو جمعَشون بازی میکردم پدرم بهم افتخار میکرد.
تو دل تک تک ترسهام میرفتم همین شب بیرون رفتن از درخت و دیوار بالا رفتن یادم تو سن کم خونه پسرعموم مار وحشتناکی بود من کشتمش.
سعی میکردم از هیچ حیوونی نترسم خلاصه هر چی فکر کنید و این شجاعت تو کل زندگیم و الانم هست خیلی موهبت برام داشته
ولی غافل از اینکه از یک جای احساس کمبود محبت داشتم بخصوص وقتی ازدواج کردم یک جوری انگار محدود شدم کم کم از زن بودن بدم اومد خیلی سختی ها اومد بخاطر توجه به افکار منفی .
تا یک روز وارد این مباحث شدم خودم تو بغل خدا دیدم دیگ خودم تحسین میکردم خودم ارزشمند دونستم نه اینکه بگم عالی ولی تلاش میکنم و هرروز دارم نتیجه این افکار و توجه به نکات مثبت میبینم.
در رابطه با سوال استاد بگم من سال 91 که برای رانندگی و گرفتن گواهینامه میرفتم یک سرهنگی بودکه همه ازش بد میگفتن
میگفتن سخت گیر ولی از اونجا که منم مثل استاد عاشق اینم برم تو دل ترس یا چیزی که دیگران میگن ترسناک میخوام به خودم نشون بدم که اشتباه
دقیقا اون روز که امتحان کتبی دادیم گفتم حق انتخاب دارین امروز همون سرهنگ سر سخته هست میتونید الان امتحان بدید یا هفته بعد منم خودم همین سرهنگ انتخاب کردم گفتم من باید با همین قبول بشم باورتون نمیشه اصلا سرهنگ به رانندگیم توجه نمیکرد اون روز 3مرد و دوتا زن تومانی بودیم دوتا خانم قبول 3مرد رد شدن.
مورد دوم برای همین دیشببود که همسرم از ساعت 7شب رفت بیرون12شب.
هی به خودم میگفتم ازش بپرسم کجا بود چیکار میکرد کلی شک تو ذهنم ولی گفتم زیپ دهنت ببند بزار خدا کارش بکن تو طرف خودت انجامبده منم خونسرد و ساکت رو تختبودمدیدم اومد بدون اینکه بپرسم خودش جواب داد که استخر بودم اگه پیشبچه ها میگفتم اونا هم میومدن آخه پسرام کوچیکن با پدرشون استخر میرن ولی همسرم دائم باید مراقبشون باش برای همین گاهی وقتا تنها میرن.
و یک جا کنترل ذهن نداشتم من راننده سرویس مدرسه هستم و قبل گرفتن سرویس باید کلی کارهای اداری انجام میدادم و اینو بگم اینکار یهویی اومد توذهنم .چون همش از خدا میخ استم کاری باش که من آزادی داشته باشم به بچه ها برسم باشگاه تمرینات م آخرهفته داشته باشم یگ روز تو خیابون بودم یهو به ذهنم رسید همون لحظه رفتم سمت شرکت سرویس آنی.
خلاصه بگم که حسم خیلی عالی بود و 4 کار اداری خیلی سریع بدون نوبت وایستادن برام انجام شددر صورتی که خیلی از راننده ها گله داشتن من تو یکجا فقط نتونستم کنترل ذهن داشته باشم اونم اماکن بود واقعا مغزم جواب نمیداد منی که بیرون اماکن چادر نمیزارم چرا داخل اون محوطه باید بزارم یا کلی آدمها رو میدیدم که گرفتار بودن دم در اماکن و واقعادیدخوبی نسبت بهشون نداشتم فقط اینجا بازم تو نوبت نبودم. ولی روزی که رفتم مسئول اون بخش نبود دو روز عقب افتاد کارم.
ولی الان به خودم میگم خوب منکه نمیتونم این برخورد تغییر بدم بیام به خودم بگم اینم جز قوانین هست من که کارم همیشه گیر اونجا نیست اینم یک بخشی از این جامعه و قوانینش من اگه میخوام راحت کارم پیش بره بجای درگیر شدن بیام به خودم بگم که این یک قانون منم باید بهشون احترام بزارم.
استاد عزیزم واقعا متشکرم که اینهمه واضح و با مثال عالی برامون توضیح میدید
در پناه حق
با سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همینطور دوستان عزیزم تو این سایت
یه فایل عالی دیگه از استاد رو دیدم و شنیدم و لذت بردم
تک به تک مثال هایی که استادمیزد تو زندگی خودم اتفاق افتاده بود هر کجا که شاکی بودم جهان هم پس گردنی میزد و هر کجا خودم رو مسئول دونستم کارهام عالی پیش رفت
از این فایل یاد گرفتم زیپ دهنمو ببندم موقع نارضایتی و ورودی هامو و افکارمو مقصر بدونم
و با تغیر افکار و ورودی بصورت دائمی اصلا تو شرایطی قرار نگیرم که بخوام کسی رو مقصر بدونم و بخام شاکی باشم از شرایطم
و یا اگر تضادی بود بگم به خودم که الخیر فی ما وقعه
و من نمیتونم شرایط کشور و خیلی از شرایط هارو عوض کنم تنها وظیفم اینه که خودمو عوض کنم افکارمو زیبا کنم به نکات مثبت هر چیزی توجه کنم و احساس سپاسگزاری رو در خودم بوجود بیارم تا جهان هدایت کنه منو به شرایط دلخواه
که الان با دوره 12قدم شروع کردن به باور سازی و کنترل ورودی و شنیدن و دیدن فقط فایلای استادو الان یادم افتاد که بصورت معجزه آسایی تلوزیون خونمون رو چند روز قبل کلا جمع کردم بنا به دلیلی و واقعاحرفهای استادرو باید طلا گرفت که همیشه میگه وقتی تصمیم به تغیر میکنی جهان برات کرنش میکنه و تعظیم میکنه
مرسی ازت استادعزیزم هر مثالی که میزنید یه دری برام باز میشه
در پناه الله یکتا شاد وسالم و ثروتمند باشید
سلام استاد عزیزم وقتتون بخیر
استاد بعضی فایلها که پاشنه آشیل من هست و واقعا توشون ایراد دارم گیر دارم ، باید بارها و بارها گوش بدم و فکر کنم و عمل کنم
یکیش همین فایله
وقتی گفتید کجاها داور ایراد داشته بجای تمرکز بر داور و زمین و چمن و ….
هر عاملی رو مقصر دونستن کجاها من میتونم بهتر بشم من میتونم قویتر بشم ؟! من شخصیتم بهتر بشه…
دقیقا یاد خودم افتادم !!
نمیدونم چرا مدام یادم میره قانون فرکانس و کانون توجه رو !! یادم میره آگاهانه یا ناآگاهانه از پیش فرستادم جهان هم میگه بفرمایید اینم چیزی که میخواستی خوب یا بدش پای خودت !! به قول قرآن بما کانوا یعملون ؛ بما کسبت ایدیهم…!!
خودت خواستی خودت گفتی !!
من خیلی گیرم با پدرم و با خونوادم !! خیلی
سالیان سالها هست که باهاشون درگیرم و به نوعی شرک خفی درون وجودم هست و بعضا دلیل
اتفاقات زندگیم رو رفتار نامناسب پدرم و خونوادم میدونم !!
چون پدرم اینجوری مدام بهم میگفت و مدام تو سرم میزد من فلان کارو کردم فلان تصمیم رو گرفتم فلان ازدواج رو انجام دادم !! و…. یه عالمه سوال بی جواب تو سرم و درست نشدن کلی موضوع و بدتر و بدتر شدن و در نتیجه احساس بد و تمرکز اشتباه باز اوضاع بهم ریختن !!
رفتار دیگران رو من نمیتونم کنترل کنم کانون توجه خودم رو میتونم کنترل کنم !! عین این میمونه بابام مدام بهم تهمت و توهین میکنه ؛ یکی بهم بگه برو خودتو بنداز تو چاه !!
خب اون گفته !! من باید خودمو بندازم تو چاه ؟!!
واقعا این تحت کنترل من نیست و من میدونم به قول خودتون توی فایل نحوه برخورد با انتقاد دیگران ؛ قصدشون فقط توهین و تخریب شخصیت هست اونوقت من بجای ایگنور !! و اعراض! خودمو مدام درگیر میکنم و جنگی هست تمام نشدنی !!
تا هزار سال دیگه هم اگر گله و شکایت کنم و اتفاقات زندگیم رو مقصرشون عاملی بجز خودم بدونم اوضاع درست که نمیشه هیچ !! بدتر و بدترم میشه !!
خیلی جاها هم مثل عنوان این فایل دیدم زورم به یه چیزی نمیرسه درستش کنم ؛ تمرکز کردم رو خودم ! رو کارم رو بهبود شخصیتم یه رفتاری رو از خودم میدیدم اشتباهه نمیگم صددرصد ! اما تا حد زیادی درستش کردم !!
خیلی جاها فهمیدم و از خدا هدایت خواستم ؛ خدایا آدمهای دورم رو با کیفیت تر کن و احساس لیاقت رو در خودم بیشتر کردم و دیدم جام بهیچ عنوان تو محیط کار قبلیم نیست و مدام آسیب میبینم ؛ شجاعانه و با هدایت خدای مهربونم ، جای بهتری رفتم و تا ابد شاکر این موضوع هستم و هر لحظه خداروشکر میکنم و حمایت خدا رو میبینم
امیدوارم بتونم خودمو فکرم رو کنترل کنم و هدایت بشم به زیبایی ها و آسان بشم برای آسانی ها
و آدمهای بهتر و درآمد بهتر و مکانهای بهتری برم تا به قول قرآن لعلک ترضی بشم
و هیچکس جز خودم ، مطلقا هیچکس ، نمیتونه منو به این جایگاه برسونه..
استاد بی نهایت سپاسگزارم بابت فایل مثل همیشه آموزنده تون که هر فایلی میذارین پاشنه آشیل من یکی هست …
در پناه خدای مهربون باشید …
به نام خدا
سلام به استادعزیزم
روزشمار تحول زندگی من روز 122
من یادمه وقتی که گله و شکایت میکردم قبلا حس خوبی نداشتم و بقیه رو مقصر و بد میدونستم و توجهم رو نکات منفی اونها بود و حالی به فرق اونها نمیکرد فقط من اذیت میشدم و بیشتر اینجور آدمها و شرایط به سراغم میومدن. اما زمانیکه خودم رو میدیدم و فکر میکردم که اشکال از من بوده آروم میگرفتم و حسم خوب میشد و شرایط برام خوب پیش میرفت و تو این فایل که اسناد توضیح دادن دلیلشو فهمیدم که گله و شکایت و نارضایتی از بیرون هیچ چیزی رو عوض نمیکنه و من باید خودم بیشتر رشد کنم تا شرایط بیرونی تاثیری نزاره رومن و مهم نباشه برام که مثلا چقدر جنس گرون میشه و شرایط زندگی سخت میشه بابد بگم من چکار کنم که به سمت شرایط بهتر هدایت بشم.
خداروشکر میکنم و از استاد سپاسگزارم که این فایل آگاهی دهنده رو برامون تهیه کردن.
به نام الله هدایتگر
سلام دوستان
ردپای من درفایل122سفرنامه
چندهفته پیش انتخابات مجلس نمایندگان توایران بودکه خیلی هارفتندپای صندوق های رای
واگرمن همون احمدقبلی بودم(قبل ازاشنایی بااستادعزیزم)حتمارای میدادم بهشون چون فکرمیکردم این افرادهستندکه زندگی من روعوض میکنندوکشورتغییرمیکنه عوامل بیرونی رومقصرمیدونستم ومیگفتم اگراین نماینده بیادحتماخیلی کشورشرایطش بهترمیشه اماامان ازشرک وکفروبی ایمانی
خدایاهزاران بارخدایاهزاران بارشکرت میکنم که من رودراین مسیرالهی قراردادی که زندگی من متحول بشه واین که بدونم این خودم هستم که باباورهاوافکارات وکانون توجه خودم دارم زندگی خودم روخلق میکنم وخیالم راحته ونگران نیستم
که وقتی متفاوت فکرکنم وعمل کنم متفاوت نتیجه میگیرم
خداروشکرمیکنم که خیلی مواظب هستم که شکایت نکنم درمواقعی که به تضادی برمیخورم توزندگیم وحالموخوب نگه میدارم واحساس شادی وموفقیت دارم به لطف الله مهربان
به قول استادزندگی یک بازیه که بایدقانون اون روبلدباشی وقانون اون خیلی سادس که99درصدمردم رعایت نمیکنندوموفق نمیشن
من تومسایل کاری خیلی توجه میکردم به رفتارهای بدهمکارانم ومدیرمون وهمیشه هرجای دیگه میرفتم برای کارهموم رفتارهارومیدیدم واذیت میشدم چون مدام بهشون توجه میکردم
یادمه چندماهه پیش مادرم روبردم بیمارستان که چشمشوعمل کنه قراربودساعت8صبح اونجاباشیم امایک ربع دیرتررسیدیم ومن رفتم توبخش که بگم مادرم روبستری کننداون مسعول اونجابهم گفت دیگه دیراومدیدوکسی دیگه به جای شماعمل میشه همون جاذهنموکنترل کردم وحالمو خوب نگه داشتم وبه جای شکایت کردن وغرزدن اروم بودم بعددیدم چنددقیقه بعدمسعول اونجابهم گفت اسم مادرت رودادیم برای بستری فقط کسی متوجه نشه که مادرت بستری میشه
باورکنیدهربیماردیگه ای که میومدرودیگه قبول نمبکردندوفقط مادرم روکه نفراخربودقبول کردند
واین میشه نتیجه کنترل ذهن واحساس خوب وخداوندپاداش میده به کسی که قانون رورعایت میکنه
این جهان کوه است وفعل ماندا
سوی ماایدنداهاراصدا
من فقط بایدخودم روتغییربدم اون وقت جهان اطراف من تغییرمیکنه
لحظه حساس کنونی برای ماهانیست برای اون هایی هست که همش غرمیزنن وشکایت میکنندودولت ومردم ومجلس وجامعه رومقصرمشکلاتشون میدونن
برای ماکه تواین سایت هستیم هرجابریم بهترین جاهست برای زندگیمون چون متفاوت فکرکردیم وهمیشه درزمان ومکان مناسب قرارمیگیریم
من بایدسمت خودم روانجام میدم وبندگی خداروبکنم وفقط ازاوبخوام وخداهم پاسخ میده به درخواست های من
قانون خداوندنهایت عدالته وهیچ وقت خدابه بندگانش ستم نمیکنه
چقدرزندگی زیباست چقدرماراحت میتونیم به خواسته هامون برسیم وقتی که قوانین بازی روبلدباشیم
خدای ماخدای اسونی هاست
خدای ماخدای عشق ومحبت وشادی ودوستی ورحمانیت وثروت بینهایته ورزاقه ووهابه
شادوپیروزباشید
بنام خداوند بخشنده
سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته
چقدر وقتی اتفاق نادلخواهی رخ میدهد در موردش حرف میزدم شکایت میکردم و همه رو مقصر میدونستم و باز شرایط بد اتفاق بد میفتاد و میگفتم وقتی که خواست بد بیاد پشت سر هم میاد ولی قافل از اینکه خودم ناآگاهانه داشتم ارتعاش میفرستادم و جهان هم واسم همون جنس رو میورد
نمیگم صد خوب شدم ولی خیلی خیلی فرق کردم و دارم تمرین میکنم که بپذیرم تمام اتفاقات رو منم که باعث رخ دادنش میشم چه خوب و چه بد
وقتی حرف پاداش میاد ذهنم میگه ببین تو فلان جا اومدی ذهنمو کنترل کردی کمتر ناراحت شدی
کمتر با کسی حرف زدی پس کو پاداش و میخا منو گول بزنه ولی آرامشی که کسب کردم و مبلغ کمی که گیرم اومد اینارو نمیبینه ولی باید من ببینم آرامشم رو حال خوبم رو
واقعا نمیدونم چی بگم ولی خدایا شکرت که منو با این قانون آشنا کردی
ممنون استاد عزیز
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
آره استاد عزیزم، منم از اون دسته کسانی هستم که همش غرغر و شکایت میکردم از شرایط خارجی:
– از حکومت که اگه اینا برن ایران نجات پیدا میکنه.
راستش دیگه الان با آموزههای زیبای شما، بر این باورم که اصلا هرکسی باشه باشه، تا وقتی ما تغییر نکنیم، هیچ تغییری در وضعمون بهوجود نمیاد. آره واقعا، همین مردم که ریختن تو خیابونها و علیه جمهوری اسلامی شعار دادن، تو انتخابات مجلس که همین چند روز پیش برگزار شد، رفتن تو دفترهای کاندیداهای مجلس و براشون گل و شیرینی پخش کردن. پس، به گفتهی قرآن: تا مردم خود تغییر نکنند، ما نیز وضعشان را تغییر نخواهیم داد. ما بارها این آیه را خوندیم ولی، نفهمیدیم که هر تغییری از درون باید آغاز، انجام و ادامه پیدا کنه.
– من بودم که همش برای اینکه نتونستم تو بیزینسم آنچنان که بایست موفق باشم، همش از همسرم ایراد میگرفتم و گناه را به گردن اون میانداختم ولی، حالا که خوب نگاه میکنم، این من بودم که نتونستم این کار را خوب اداره کنم. این بیزینس منه نه بیزینس اون.
– همیشه از وضع محل کارم شاکی بودم ولی، حالا که نگاه میکنم، میبینم که خوب تو این شرایط هم خیلیها دارن خیلی هم خوب کار میکنن و راضیاند. پس این منم که مشکل دارم، ایراد از زمین بازی نیست. اصلا منم که محل کارم را انتخاب کردم، خوب باید ولش میکردم و میرفتم بیزینس میکردم. حالا ولی، دارم خودم رو تصحیح میکنم و دیگه به گفتهی شما استاد عزیزم، دنبال مقصر نمیگردم. آقا این منم که بازی را بلد نیستم و باید برم یاد بگیرمش تا درش قوی و قویتر بشم. اصلا تا این چالشها نباشه و من خودم را مسئول زندگیام ندونم که پیشرفت نمیکنم و شایستهی ترازهای بالاتر نمیشم! من اگر مسئولیت را به گردن خودم بیاندازم و از این کار نترسم خوب کمکم همه چیز خوب پیش میره و من به آدمی تبدیل میشم که دیگه از پس هر چالشی برمیاد. راستش من فکر میکنم اینها همه به عزت نفس آدم برمیگرده! وقتی آدم عزت نفسش پایین باشه است که میترسه تا مسئولیت کارهاشو بهعهده بگیره و تغییر کنه! آره این منم که باید تغییر کنم. مگه من به دنبال تکامل و بهتر شدن نیستم، خوب پس باید خودم را بهتر کنم. تا ماده اولیه درست نباشه، هیچ محصول خوبی ساخته نمیشه. پس من بهعنوان ماده اولیه این مسیر زندگی باید خودم را هر لحظه تغییر بدم. شما راست میگید، اگر قیمتها تغییر میکنه که در همهی دنیا پیوسته تغییر میکنه، حالا یه جاها زیاد یه جاها کم. این منم که باید به خودم و تواناییهایی خدا در من گذاشته اعتماد کنم و با چالش روبهرو بشم و از این رهگذر به آدم توانمندتری تبدیل بشم و الا همون آدم ضعیف باقی میمونم و آدم ضعیف پایمال میشه! آره کاره سختیه ولی، اگه من تغییر در زندگیم میخوام، باید به آدم بهتر و بهتری تبدیل بشم و این فرآیند را تا تو این دنیا هستم باید ادامه بدم.
خدایا پروردگارا خودت کمکمون کن تا تو این مسیر زیبای آگاهی و هدایت، پیوسته باشیم و پایمردی کنیم. آره باید مثل یه کامپیوتر باشیم که وقتی روشن میشه، اول خودش را چک میکنه و ما هم باید همیشه همین کار رو انجام بدیم.
برای همه شما دوستان و همراهان گلم آرزوی بهترینها را از درگاه خداوند یگانه دارم.
الهی شکر
ارادتمند شما
سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان
از خداوند عزیزم خیلی ممنونم ک این فایلو زمانی منو در مسیرش قرار داد ک داشتم این قانون رو فراموش میکردم.
من این قانون رو از خود استاد خیلی اتفاقی پارسال یاد گرفتم و روش کار کردم برای همینم منی ک همش از شرایط بد چه دولت چه اطرافیان به خصوص غر زدنای مادرم و رفتارش ک همیشه ازارم میداد تونستم با تمرکز کردن روی خودم و تغیر خودم شرایط رو درست کنم و بقیه و شرایط رو مقصر ندونم ولی خب به قول استاد عباسمنش ک میگه باوری ک درست کردی هر مدتی یبار باید دوباره روش کار کنی وگرنه برمیگرده به شرایط قبلی ولی متاسفانه این کارو نکردم و چند روزی بود ک باز داشت شرایط قبل برام رخ میداد و امشب خیلی خیلی اذیتم کرد به لطف خداوند در اوج ناراحتی هدایت شدم به سایت استاد و قرار بود فایل روز شمار 133 رو ببینم یه ندایی بهم گفت 122 رو ببین و منم همینکارو کردم و با این فایل رو برو شدم ک متوجه شدم خداوند منو به این سمت هدایت کرده ک این مسئله رو کار کنم متوجهم کنه ک مشکل کارم این قضیه هستش .
از خدای بزرگ متعال بسیار بسیار متشکرم از وقتی ک خیلی خیلی عمیق تر شده رابطه من و خدا واینکه از خودش فقط درخواست کمک میکنم و حرف میزنم سریع جوابمو میده سریع هدایتم میکنه و به درست ترین راه هدایتم میکنه واقعا دوستان عزیز رفاقت با خدا مثل برنده شدن توی لاتاری شاید درست نباشه این مثال بزنم ولی باید بگم ک رفاقت با خدا مثل داشتن غول چرا جادوعه ک هرچی بخوای هرکجا بدون اینکه کسیو واسطه قرار بدی برات فراهم میکنه ولی متاسفانه از بچگی توی ذهن ما قدرت رو به غیر خدا دادن و این الگو شکل گرفته ک ما لیاقت نداریم از خدا طلب کنیم لیاقت نداریم مثل پیامبران هرچی بخوایم به خدا بگیم حتما باید یه امام و واسطه قرار بدیم یا یه نذر کنیم ک شاید به خواستمون برسیم ک ولی در صورتی ک مثل یه پدر میتونیم بهش تکیه کنیم و هر لحظه هر جا و بدون هیچ محدودیتی ازش درخواست کنیم و برامون فراهم کنه .
امیدوارم که هممون هر روز هر روز و هر ثانیه به خدا نزدیک تر بشیم و رفیق تر بشیم و این ذهنیت به وجود بیاد ک با خدا میشه به همه چیز رسید .
ممنونم از خدا بعدش از دست خدا استاد عباسمنش عزیزم ک این اگاهی های ارزشمندو در اختیامون گذاشتن.
در پناه خدای مهربان باشید
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
تو محل کارم تو این برف و سرما تقریبا همه مریض شدند و یک سره یا دارو میخوردند یا دکتر بودند و هزینه های. زیادی میکردند خداروشکر از بابت هایی
یک این که همکارانی دارم که این قدر اوضاع مالیشان خوبه که خیلی راحت هزینه میکنند برای خودشون
دو این که همشون دائم نگران بودند که فلانی مریضه ما هم میگیریم و غیبت میکردند و همین هم شد و همشون مریض شدند
به جز یک نفر :)))) به لطف خدا بنده
اون هم به خاطر کنترل ورودی های معده ام
و درک راز سلامتی و آموزش هایی که از استاد و بقیه موفق ها در زمینه سلامتی دیدم
یعنی من پارسال یقین داشتم که تو این سرما حداقل دو سه بار رو مریض میشم ولی امسال خیلی راحت میرفتم تو برف قدم میزدم و لذت میبردم از سرما بدون ذره ای ترس چون میدونستم که قبلا چیکار کردم و چه فرکانس هایی فرستادم
خدا خودش کمکم کنه در مورد پول هم بتونم همچین ورودی هایی به مغزم بدم که اصلا نگران نتایج بقیه نباشم و بدونم که اوضاع من برخلاف بقیه هر روز بهتر میشه و نتیجه من ربطی به نتیجه بقیه افراد جامعه نداره
مثلا در مورد سلامتی ربطی به خوردن چیزهایی که ب فکر عوام خیلی مقوی هستند نداره
بلکه حتی اون ها خیلی هم میتونند برای سلامتی من بد باشند
باید خوب بدن خودمو بشناسم و بتونم ورودی هایی بهش بدم ک در تعادل نگهش داره بتونم سلامتی رو دریافت کنم
در مورد ورودی های مغز هم باید ورودی هایی بهش بدم که بتونم در تعادل نگهش دارم تا جوری به فرکانس ها و ورودی هام اطمینان داشته باشم که هیچ نگرانی و ترسی نداشته باشم از تغییر در فصول کسب درآمدی و بدونم که در هر شرایطی من پولدار خواهم بود و ثروتم بیشتر خواهد شدو از اون فصل بتونم لذت ببرم
فصل ها هر کردام زیبایی خودشان را دارند چه سرد باشند چه گرم چه بهار چه زمستان
من اگر ورودی هامو کنترل کرده باشم تو هر فصلی میتونم شاد باشم و لذت ببرم از زیبایی هاش بدون این که ترس و نگرانی داشته باشم
خدایا شکرت بابت این کامنت
ذهن خودم کلی باز شد