https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-26 03:55:022022-12-12 06:54:43تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
710نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من در زمان کنکور دائم شاکی بودم که خدایا چرا مملکت ما نظام درستی نداره یا کنکور سخته همه رشته تجربی رو انتخاب میکنن چرا در آزمون های شبیه ساز به خواستم نمیرسم اما بعد ها فهمیدم که افراد با نصف مقداری که من درس میخواندم با رتبه های بدتر و مدرسه هایی که استعداد درخشان نبودن و استعداد کمتر به نتایج خیلی بهتری دست پیدا کردن این درس مهمی به من داد که نباید به شرایط بیرونی مرتبط دانست
سلام من چندماهی هست با سایت شما اشنا شدم و دارم با فایل های رایگان جلو میرم توی این مدت متوجه شدم که شما از طریق کار کردن با ضمیر ناخودآگاه و تثبیت داده ها و باورهای جدید در ضمیر ناخودآگاه به افراد می آموزید تا چطوری به خواسته هاشون دست پیدا کنن خواسته هایی که عموما در حوزه زندگی فردی و شخصی هستن از قبیل ثروت موفقیت های مالی یا سلامتی و…. سوال من اینه ایا این متدها قابل تعمیم به حوزه های اجتماعی یا سیاسی هست یا نه مثلا در حوزه اجتماعی یا سیاسی از طریق متدهای اموزشی شما میشه به آرمانهایی از قبیل ازادی و عدالت که دغدغه بشریت در تمام طول تاریخ بوده دست پیدا کرد؟ باتوجه به اینکه خود شما هم به ازاد بودن انسان و ازاد زیستن انسان عقیده دارید اینکه وقتی خداوند انسان رو خالق زندگی خودش افریده پس اولا اون رو ازاد افریده و درنتیجه ازادی که بهش داده گفته خالق زندگی خودت هستی میتونی از قوانین جهان هستی استفاده کنی یا نکنی ( یعنی در استفاده و بهرهبرداری از قوانین دنیا ازاد هستی) پس ایا میشه گفت که اگر تعداد زیادی از انسانها روی باور دستیابی به مفاهیمی از قبیل ازادی( اعم از ازادی بیان پوشش دین مطبوعات و…) در ذهن خودشون کار کنن یک جامعه نهایتا به این مهم دست پیدا میکنه و چگونه این امر امکانپذیر خواهد شد اگر راجع به این مسئله توضیح بدید ممنون میشم
و سوال بعدیم در مورد اتفاقات اخیر جامعه ایرانه من کاملا متوجه فرمایش شما هستم که میگید ما مسئول هر انچه در زندگی خودمان هست و هرآنچه در پیرامونمان وجود داره هستیم که به نوعی همون آموزههای دکتر هیولن و متد مردمان هاوایی هست که مسئولیت هرآنچه را که هست بپذیریم ولی برای سم زدایی و پاکسازی یک جامعه از یکسری آلودگی ها ایا تنها راه حل و نجات همینه؟ و اگر بپذیریم تنها همینه که با خیزش و جنبش مردمی که برای تغییر به وجود اومده به تعارض میخوریم!
این دوتا قضیه به نظر شما قابل جمع هستن باهم یا کاملا در دو قطب متفاوت سیر میکنند. اینکه ما توان تغییر قوانین یه مملکتی رو نداریم ایا خودش یه باور محدود کننده نیست؟! قوانین از بستر خواست های یک ملت بیرون میان و در نهایت در جوامع دموکرات نظر اکثریت یک جامعه با رای گیری یا همه پرسی تبدیل به قانون مورد پسند جامعه میشه پس میشه قائل به این باشیم که میتوان قانون بد یا ظالمانه یا نامطلوب رو کنار گذاشت تا به قانون مورد پسند پذیرش جامعه تبدیل بشه سوال اینه که چگونه این فرآیند قابل اجراست
و مطلب بعدی اینکه شما در فایل نق زدن یا غرزدن در مورد ناکامی و شکست در فوتبال رو به نوعی مقایسه کردید با اعتراضات اینروزهای مردم، تفاوتی که بین این دوتا مسئله هست اینه که کسی که در یک امری شکست میخوره و شکست رو متوجه عامل بیرونی میکنه با کسی یا کسانی که برای دستیابی به حقوق بنیادین شون برای یک زندگی کاملا عادی مثل اینکه ترس نداشته باشن ازینکه جوونشون وقتی میره بیرون از منزل کشته نشه، سالم برگرده یا به هردلیلی دستگیر نشه یا ۴۰ سال با تورم دو رقمی زندگی نکنند، تفاوت اساسی وجود داره و قابل مقایسه نیست ینی این موارد رو دیگه نمیشه به غر زدن و شاکی بودن از شرایط بسط داد و اتفاقا در چنین شرایطی تصمیم گیری مقام مسئول در جامعه بر سرنوشت خیلی های دیگه تاثیر گذار خواهد بود که تفاوتی از مرگ تا زندگی ایجاد کنه.
در اخر اینم اضافه کنم من خیلی دوس دارم ایمانم به باورهای جدیدی که اشنا شدم رو افزیش بدم ولی احساس میکنم تا از نظر منطقی نتونم به ذهنم این موارد رو بقبولانم ایمانم قدرتمند نمیشه خیلی ممنون میشم اگر مثل همیشه با توضیحات جامع و کاملتون سوالای بنده رو پاسخ بدید
تجربه شخصی من از اینکه فکر میکردم شرایط بیرونی در موفقیت من تاثیر داره :من زمانی که دبیرستان بودم تویه یه مدرسه نزدیک خونمون توعه شهرستان درس میخوندم ولی فکر میکردم که اگر برم تویه مدرسه خوب تویه مرکز استان درس بخونم خیلی بهتره و خلاثه شروع کردم درس خوندن تا تویه ازمون مدرسه تیزهوشان استان اصفهان قبول بشم .سال دهم رو کامل درس خوندم مثه یه کنکوری و قبول شدم و تویه اون مدرسه دلخواه درس خوندم .سال 98 من کنکور دادم و رتبه1700شدم. اما الان که برمیگرردم به قبل میبینم هیچ فرقی نکرد .من هر جا بودم همین رتبه رو میاوردم .و اتفاقا بهم ضربه هم زد اینکار .به این خاطر که من سال دهم الک درس خوندم و ار لذت هایی که میتونستم تویه اون سن ببرم ممحروم شدم.و اصلا کلا بعد فهمیدم که درس خوندن تویه مسیر علایق و شرایط من نیست و الان ارایشگرم و بسیار راضی ام که به لطف خدای نهربان راهمو پیدا کردم.الان ک دارم روانشناسی ثروت 1 رو گوش میکنم کاملا برام بدیهیه که عوامل بیرونی کوچک ترین تاثیری در زندگی و موفقیت مان ندارند و این باورهای منه که داره اتفاقات و شرایط زندگی منو میسازه.
خیلی ممنونم از شما استاد که دستی از سوی دستان خدا هستید وخدارو بسیار شکر میکنم که اینجا و در این جمع هستم
مدتی بود که نجواهای ذهنی و کلا افکارخودمم درگیر گذشته شده بود و یکسری تضادهایی که خورده بودم، مدام نگرانی بود که نکنه تکرار بشه و خلاصه مدتی درگیرش بودم، خب اخیرا به این نتیجه رسیدم که بیخال قبل بشم و اصلا اگر اون تضادها نبود شاید نمیتونستم بفهمم دقیقا چی میخوام در زندگی و خلاصهدسعی کردم بیخال شم.
اما خب تو این مدتی که خیلی توحه کردم، تیلی نگران بودم و توحه کردن به این نگرانی دیدم که یکم بعضی موارد خیلی ضییف تکرار شد. درحال حاضر دارم سعی میکنم که ذهنم رو کنترل کنم و دوباره نتایج خوب یرو خلق کنم.
شادی خیلی گاهی وقتا چالش برانگیز باشه که باروکنمکه همهوجیمیتونه خوب پیش بره!این باروهوی قبلی بالاخره خیلی تکرار شده بودن،اما خوحشالم که ارموز هدایشت شدم به این فایل و یک تضاد دیگه ای هم که خوردم رو کمک کرد کمی بهتر بشم.
به خاطر اینکه پول رهنمون خیلی کم بود در یکی از محله های فقیرنشین کرج خونه اجاره کردیم و خونه هم خیلی کوچیک بود ،امامن باتوجه که از قوانین آگاه بودم و میدونستم که باتوجه کردن زندگی خودمون روخلق میکنیم ،من به نکات مثبت اون خونه ،پنجره ی بزرگی که داشت و همیشه نورالهی ازاونجا برمن میتابید ،ازدسترسی آسون به مغازه هاوفروشگاهها ،حیاطی که داشت و…توجه میکردم وباتمیزکردن خونه واحساس سپاسگزاری واحساس خوب داشتن واقعا زندگی میکردم .ولی اینو بگم احساسم مصنوعی نبودوخیلی راضی وسپاسگزاربودم وازطرف دیگه یه وقتایی واسه تفریح به محله های خوب شهر میرفتیم وله فراوانیی که هست در دنیا واین شهرتوجه میکردیم .
این شدکه بعداز6ماه کارهمسرم رشدکردو به خونه ای در یکی از بهترین محله های کرج هدایت وجابه جا شدیم
واقعا خداوندروسپاسگزارم که قانون گذاشته در دنیا ومنودراین مسیر قرارداد تا با استاد عزیزم وخانواده صمیمی(استاد)عباسمنش دادکام آشناوهم سو وهم فرکانس بشم.
استاد عزیزم چقدر خوشحالم وحس عالی دارم بابت این فایل اصلا خدا به صورت معجزه آسایی من رو هدایت کرد
من برام اتفاق به ظاهر بدی افتاد که جا داره اینجا برای اول خودم وبعد برای دوستانم تعریف کنم بخاطر داشتن سابقه ی کار خوب ونوع عملکردم در محل کارم مورد توجه مدیرم قرار گرفته بودم
به قول استاد عزیزم که میفرمایند شرک در دل مومن همانند مورچه ی سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پناه است.آره من مدیرم رو شریک خدا قرار دادم وبه حدی من این شخص برام مهم وارزشمند شده بود با اینکه یکسیری از درخواستها رو ازم میکرد که زیرآب بچه ها رو پیشش بزنم ومنم بخاطر اینکه بیشتر توی دلش قرار بگیرم بیشتر وبیشتر ولی با احساس بد انجامش میدادم (کلا ریشه کارم بد بود)خودمم میدونستم کارم اشتباه وخدا بارها وبارها بهم نشونه داد که بسه انجامش نده ازفکر این شخص بیا بیرون
وگذشت وگذشت وگذشت تا اینکه یک روزی بازم بخاطر اینکه بیشتر برم توی دلش وبهم بگه بابا ایول توچقدر خوبی که این حرف رو زدم.بازم خبر چینی کردم براش
چند روزبعدش یه حرفی بهم زد که قلبم کاملا شکست اونجا بود که فهمیدم چقدر راه رو اشتباه رفتم
همش روخودم مقصر میدونم خودم با افکارم اینها رو برای خودم جذب کردم چون 1-غیر خداروشریک قرار دادم2-نداشتن عزت نفس در نه گفتن
خدایا دورت بگردم که باز دستم رو گرفتی وبهم نشون دادی که تو خدایی نه بنده هات
این شرک داشتن متاسفانه اگر آدم حواسش نباشه خیلی آدم رو نابود میکنه
الان سه روزه که مرتب از خدا هدایت میخوام که چیکار کنم؟نکنم؟کجا برم و…
کنترل ذهنم رو باز بیشتر وبیشتر دستم میگیرم
اینم درسی برام داشت شاید الان ندونم ولی بعدها درسش رو میفهمم ومنم که هرلحظه زندگیم رو دارم خلق میکنم.
و خودم در تک تک لحظه های زندگی قضاوت میکنم، من دارم یاد میگیرم که قاضی زندگی خودم باشم.
من یادگرفتم که اتفاقی که در اطراف من اتفاق میافته نتیجه افکار و درون من هست .
من تا چندماه پیش این قبول نداشتم ولی الان با اعماق وجودم این قضیه درک میکنم و میپذیرم که همه از ارتعاش های من میاد و مسببش من هستم و از این موقع که که یاد گرفتم دنبال دلیل ها در داخل خودم هستم و دیگران مقصر نمیدونم ولی یه مسئله که گفتیم باید یاد بگیریم زیپ دهان مون ببندیم که یکم کار مشکلی چون همیشه به ما از بچگی یاد دادن برای به دست آوردن هر چیزی شکایت کنیم که اگر بهش نرسیدم، بگیم بسیار سخت بود و اگر رسیدم بهش به مردم بگیم که زیاد آسون نبود و من خیلی سختی کشیدم که این یک باور خیلی سمی هستش، که خودمون به دیگران و عالم ادم ثابت کنیم .
اینجانب محبوبه ویسی در ،درگاه استاد عباس منش و تمام دوستان عزیز، در این سایت بهشتی عهد میبندم که یاد بگیرم زیپ دهن مو ببندم و دیگه اعتراض نکنم به همه چیز، در سکوت به کار خودم ادامه بدم.
اینکه ما قدرت رو به عوامل بیرونی میدیم طبق اموزه های شما و کلام خدا تو قران شرک محسوب میشه
شرک یک فرکانس
من زمانی که شما از کلمه فرکانس استفاد میکردید
خیلی برام مفهوم نبود فرکانس یعنی چی
روی این مفهوم بیشتر تحقیق کردم
متوجه شدم زبان مغز فکر ، و زبان بدن احساس
وقتی فکری زباد تکرارمیشه اون فکر وارد مغز احساسی یا مغز لیمبیک میشه و مغز احساسی از طریق انتشار هورمون مربوط به اون فکر بدن رو متوجه اون فکر مبکنه وبدن با احساسش میگه من فکر رو گرفتم
احساس یک فرکانس و فرکانس حاوی اطلاعات که اون فکر رو به کائنات ارسال میکنه
پس فکر و احساس ما میشه فرکانس
و از انجا که زبان کائنات احساس ما میشه
ما هر احساسی که داریم کائنات طبق همون دار اتفاقات و شرایط و موقعیت ها رو برامون ایجاد میکنه
حالا بدنی که معتاد فرکانس شرکه هر چقدر اون ادم بخواد به صورت ذهنی از اون عادت یا شرک خارج بشه بدنش اجازه نمیده
مخصوصا برای کسایی که سن شون از 35 به بالا باشه
من خودم بدنم معتاد هورمون شرک چون اون احساس تو من از بس تکرار شد بدنم همش دنبال تجربه اون هورمون، بدن من معتاد اون هورمون و حتی اگه من نخوام افکار شرک الود داشته باشم بدن به مغز پیام میده که هورمون منو برسون
ومغز با تولید فکر و وا نتخاب افکاری اون هورمون رو به بدن منتقل میکنه که میشه فرکانس من بدون اینکه من کنترلی به صورت خوداگاه داشته باشم
ذهن پنج درصدی در برابر مغز و بدن هیچ قدرتی ندار چون بدن خودش ذهن ناخوداگاه
مگر اینکه اون فکر تو بدن احساس بشه تا اون فکر تو مغز غنی بشه وبدن همیشه در برابر فکر جدید مقاومت میکنه
من بارها این فکر شنیدیم به طرق مختلف و تکرارش باعث شد احساش کنم و احساسش باعث شد تجربه ش کنم و تجربه اش مغز نسبت به اون فکر قوی تر و غنی تر کرد و من تو یک سیکل فکر و احساس گیر افتادم بدون اینکه بخوام به اون فکر معتاد شدم
و الان از طریق اموزش های شما متوجه این مفهوم شدم
که ای بابا قدرت دست خودمون و این فکر شرکه
و شرک فرکانسی که ما رو از سعادت و خوشبختی دور میکنه میخواهیم این فکر رو باور سازی کنم
ولی بدنی که معتاد اون فکره به این راحتی نمیذار تغیبرش بدی بخاطر اینکه 99 در صد افکار من ناخوداگاه و من به ندرت میتونم تو افکارم خوداگاه باشم
برای تغییر باور اگر بخواهیم با فکر سراغش بریم
فکر یک جرقه اس قدرتی ندار
و اکر بخواهیم با تکرار کردن یک فکر جدید فکر شرک الود رو از بین ببریم زمان زیادی لازمه نیاز به تکرار مدام دار
ایگو رو نمیشه با ایگو تغییرش بدی
چه راهی برای این موضوع دارید ؟
واقعا از نظر ذهنی من این مفهوم رو قبول دارم که قدرت دادن به عوامل ببرونی منو از سعادت و ارامش دور میکنه
ولی اینکه مغزم دنبال این موصوع و بدنم معتاد این فکره
تمام تأثیر عوامل بیرونی در زندهگی ما صفر است و من باید سمت خودم شوم و تمرکز نمیگذارم روی موضوع که نمیتوانم آنرا تغییر بدهم یا دیگران را مقصر بدانم.
تمرین
.آنجایی که با شرایط نادلخواه مواجه شدی و گله و شکایت از شرایط را شروع کردی و هر عاملی بیرون از خود را مقصر ماجرا دانستی و به این وسیله بر آنچه نمی خواستی، بیشتر تمرکز کردی و جهان نیز شما را با ناخواسته های بیشتری احاطه کرد و شرایط حتی بدتر از قبل شد.
_ درینمورد من هم یک مثال دارم اوهم زمانیکه تازه حکومت جدید در افغانستان تشکیل شده بود و همه از جداساختن صنوف طبقه اناث و ذکور شاکی بودند و بعد اتفاقی که افتاد تمام پوهنتون ها بسته شد .
یا زمانهایکه تاکید بر تغییر فامیلم کردم تا زنده گیم تغییر که اصلا فایده نداشت .
2. آنجایی که با وجود مواجه با شرایط نادلخواه، آگاهانه کنترل ذهن به خرج دادی و به جای مقصر دانستن هر عاملی بیرون از خود، تمرکز را بر تغییر و بهبود خود گذاشتی و جهان چه پاداش های بزرگی به این جنس از تمرکز شما داد.
در مورد درس خواندن و زمان کانکور میتوانم این مثال را بیاورم که هیچ گاه دیگران را مقصر ندانستم که فلان کار یا نشان کار را برای من انجام بدهد و من خودم را مصمم دانستم براینکه درس بخوانم و حتا در مورد خرچ و مصرف هم میشه گفت .
سلام !
من در زمان کنکور دائم شاکی بودم که خدایا چرا مملکت ما نظام درستی نداره یا کنکور سخته همه رشته تجربی رو انتخاب میکنن چرا در آزمون های شبیه ساز به خواستم نمیرسم اما بعد ها فهمیدم که افراد با نصف مقداری که من درس میخواندم با رتبه های بدتر و مدرسه هایی که استعداد درخشان نبودن و استعداد کمتر به نتایج خیلی بهتری دست پیدا کردن این درس مهمی به من داد که نباید به شرایط بیرونی مرتبط دانست
سلام من چندماهی هست با سایت شما اشنا شدم و دارم با فایل های رایگان جلو میرم توی این مدت متوجه شدم که شما از طریق کار کردن با ضمیر ناخودآگاه و تثبیت داده ها و باورهای جدید در ضمیر ناخودآگاه به افراد می آموزید تا چطوری به خواسته هاشون دست پیدا کنن خواسته هایی که عموما در حوزه زندگی فردی و شخصی هستن از قبیل ثروت موفقیت های مالی یا سلامتی و…. سوال من اینه ایا این متدها قابل تعمیم به حوزه های اجتماعی یا سیاسی هست یا نه مثلا در حوزه اجتماعی یا سیاسی از طریق متدهای اموزشی شما میشه به آرمانهایی از قبیل ازادی و عدالت که دغدغه بشریت در تمام طول تاریخ بوده دست پیدا کرد؟ باتوجه به اینکه خود شما هم به ازاد بودن انسان و ازاد زیستن انسان عقیده دارید اینکه وقتی خداوند انسان رو خالق زندگی خودش افریده پس اولا اون رو ازاد افریده و درنتیجه ازادی که بهش داده گفته خالق زندگی خودت هستی میتونی از قوانین جهان هستی استفاده کنی یا نکنی ( یعنی در استفاده و بهرهبرداری از قوانین دنیا ازاد هستی) پس ایا میشه گفت که اگر تعداد زیادی از انسانها روی باور دستیابی به مفاهیمی از قبیل ازادی( اعم از ازادی بیان پوشش دین مطبوعات و…) در ذهن خودشون کار کنن یک جامعه نهایتا به این مهم دست پیدا میکنه و چگونه این امر امکانپذیر خواهد شد اگر راجع به این مسئله توضیح بدید ممنون میشم
و سوال بعدیم در مورد اتفاقات اخیر جامعه ایرانه من کاملا متوجه فرمایش شما هستم که میگید ما مسئول هر انچه در زندگی خودمان هست و هرآنچه در پیرامونمان وجود داره هستیم که به نوعی همون آموزههای دکتر هیولن و متد مردمان هاوایی هست که مسئولیت هرآنچه را که هست بپذیریم ولی برای سم زدایی و پاکسازی یک جامعه از یکسری آلودگی ها ایا تنها راه حل و نجات همینه؟ و اگر بپذیریم تنها همینه که با خیزش و جنبش مردمی که برای تغییر به وجود اومده به تعارض میخوریم!
این دوتا قضیه به نظر شما قابل جمع هستن باهم یا کاملا در دو قطب متفاوت سیر میکنند. اینکه ما توان تغییر قوانین یه مملکتی رو نداریم ایا خودش یه باور محدود کننده نیست؟! قوانین از بستر خواست های یک ملت بیرون میان و در نهایت در جوامع دموکرات نظر اکثریت یک جامعه با رای گیری یا همه پرسی تبدیل به قانون مورد پسند جامعه میشه پس میشه قائل به این باشیم که میتوان قانون بد یا ظالمانه یا نامطلوب رو کنار گذاشت تا به قانون مورد پسند پذیرش جامعه تبدیل بشه سوال اینه که چگونه این فرآیند قابل اجراست
و مطلب بعدی اینکه شما در فایل نق زدن یا غرزدن در مورد ناکامی و شکست در فوتبال رو به نوعی مقایسه کردید با اعتراضات اینروزهای مردم، تفاوتی که بین این دوتا مسئله هست اینه که کسی که در یک امری شکست میخوره و شکست رو متوجه عامل بیرونی میکنه با کسی یا کسانی که برای دستیابی به حقوق بنیادین شون برای یک زندگی کاملا عادی مثل اینکه ترس نداشته باشن ازینکه جوونشون وقتی میره بیرون از منزل کشته نشه، سالم برگرده یا به هردلیلی دستگیر نشه یا ۴۰ سال با تورم دو رقمی زندگی نکنند، تفاوت اساسی وجود داره و قابل مقایسه نیست ینی این موارد رو دیگه نمیشه به غر زدن و شاکی بودن از شرایط بسط داد و اتفاقا در چنین شرایطی تصمیم گیری مقام مسئول در جامعه بر سرنوشت خیلی های دیگه تاثیر گذار خواهد بود که تفاوتی از مرگ تا زندگی ایجاد کنه.
در اخر اینم اضافه کنم من خیلی دوس دارم ایمانم به باورهای جدیدی که اشنا شدم رو افزیش بدم ولی احساس میکنم تا از نظر منطقی نتونم به ذهنم این موارد رو بقبولانم ایمانم قدرتمند نمیشه خیلی ممنون میشم اگر مثل همیشه با توضیحات جامع و کاملتون سوالای بنده رو پاسخ بدید
سلام به استاد و همه دوستان همفرکانسی عزیزم.
تجربه شخصی من از اینکه فکر میکردم شرایط بیرونی در موفقیت من تاثیر داره :من زمانی که دبیرستان بودم تویه یه مدرسه نزدیک خونمون توعه شهرستان درس میخوندم ولی فکر میکردم که اگر برم تویه مدرسه خوب تویه مرکز استان درس بخونم خیلی بهتره و خلاثه شروع کردم درس خوندن تا تویه ازمون مدرسه تیزهوشان استان اصفهان قبول بشم .سال دهم رو کامل درس خوندم مثه یه کنکوری و قبول شدم و تویه اون مدرسه دلخواه درس خوندم .سال 98 من کنکور دادم و رتبه1700شدم. اما الان که برمیگرردم به قبل میبینم هیچ فرقی نکرد .من هر جا بودم همین رتبه رو میاوردم .و اتفاقا بهم ضربه هم زد اینکار .به این خاطر که من سال دهم الک درس خوندم و ار لذت هایی که میتونستم تویه اون سن ببرم ممحروم شدم.و اصلا کلا بعد فهمیدم که درس خوندن تویه مسیر علایق و شرایط من نیست و الان ارایشگرم و بسیار راضی ام که به لطف خدای نهربان راهمو پیدا کردم.الان ک دارم روانشناسی ثروت 1 رو گوش میکنم کاملا برام بدیهیه که عوامل بیرونی کوچک ترین تاثیری در زندگی و موفقیت مان ندارند و این باورهای منه که داره اتفاقات و شرایط زندگی منو میسازه.
خیلی ممنونم از شما استاد که دستی از سوی دستان خدا هستید وخدارو بسیار شکر میکنم که اینجا و در این جمع هستم
سلاماستاد عزیزم
من میخوام که امروز یک مسئله اخیر رو بگم.
مدتی بود که نجواهای ذهنی و کلا افکارخودمم درگیر گذشته شده بود و یکسری تضادهایی که خورده بودم، مدام نگرانی بود که نکنه تکرار بشه و خلاصه مدتی درگیرش بودم، خب اخیرا به این نتیجه رسیدم که بیخال قبل بشم و اصلا اگر اون تضادها نبود شاید نمیتونستم بفهمم دقیقا چی میخوام در زندگی و خلاصهدسعی کردم بیخال شم.
اما خب تو این مدتی که خیلی توحه کردم، تیلی نگران بودم و توحه کردن به این نگرانی دیدم که یکم بعضی موارد خیلی ضییف تکرار شد. درحال حاضر دارم سعی میکنم که ذهنم رو کنترل کنم و دوباره نتایج خوب یرو خلق کنم.
شادی خیلی گاهی وقتا چالش برانگیز باشه که باروکنمکه همهوجیمیتونه خوب پیش بره!این باروهوی قبلی بالاخره خیلی تکرار شده بودن،اما خوحشالم که ارموز هدایشت شدم به این فایل و یک تضاد دیگه ای هم که خوردم رو کمک کرد کمی بهتر بشم.
سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم
درمورد خودم اگر بگویم من درمحل کارم این حس غر زدن و حس قربانی را داشتم البته حتی خود مدیریت هم بامن
موافق بود و خیلی به راحتی می گفتند شما پارتی نداری و پارتی انها دارند برایشان کار می کنند و این کلمه مدت
بیست سال روی اعصاب من خیلی اثر گذاشت بطوریکه من می توانستم خیلی با سیاست رفتار کنم و پس از بیست
و سه سال خدمت بدون گرفتن هیچ حق قانونی خودم حتی پاداش اخر خدمتم سرم بیاندازم و بیایم بیرون از اداره
البته اعصابم را برداشتم و امدم بیرون و از انجا که خدا با من بود راههای بسیار خوبی به روی من بازشد و دروازه
ای از نعمت به روی من گشوده شد و من از این بابت هزاران مرتبه از خداوند سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم ومریم خانم شایسته گل…
یکی ازتجربه های خودم اینه که
من و همسرم که بهمن1401به کرج مهاجرت کردیم
به خاطر اینکه پول رهنمون خیلی کم بود در یکی از محله های فقیرنشین کرج خونه اجاره کردیم و خونه هم خیلی کوچیک بود ،امامن باتوجه که از قوانین آگاه بودم و میدونستم که باتوجه کردن زندگی خودمون روخلق میکنیم ،من به نکات مثبت اون خونه ،پنجره ی بزرگی که داشت و همیشه نورالهی ازاونجا برمن میتابید ،ازدسترسی آسون به مغازه هاوفروشگاهها ،حیاطی که داشت و…توجه میکردم وباتمیزکردن خونه واحساس سپاسگزاری واحساس خوب داشتن واقعا زندگی میکردم .ولی اینو بگم احساسم مصنوعی نبودوخیلی راضی وسپاسگزاربودم وازطرف دیگه یه وقتایی واسه تفریح به محله های خوب شهر میرفتیم وله فراوانیی که هست در دنیا واین شهرتوجه میکردیم .
این شدکه بعداز6ماه کارهمسرم رشدکردو به خونه ای در یکی از بهترین محله های کرج هدایت وجابه جا شدیم
واقعا خداوندروسپاسگزارم که قانون گذاشته در دنیا ومنودراین مسیر قرارداد تا با استاد عزیزم وخانواده صمیمی(استاد)عباسمنش دادکام آشناوهم سو وهم فرکانس بشم.
خدایارونگهدارهمگی ماباشد…
سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جانم
استاد عزیزم چقدر خوشحالم وحس عالی دارم بابت این فایل اصلا خدا به صورت معجزه آسایی من رو هدایت کرد
من برام اتفاق به ظاهر بدی افتاد که جا داره اینجا برای اول خودم وبعد برای دوستانم تعریف کنم بخاطر داشتن سابقه ی کار خوب ونوع عملکردم در محل کارم مورد توجه مدیرم قرار گرفته بودم
به قول استاد عزیزم که میفرمایند شرک در دل مومن همانند مورچه ی سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پناه است.آره من مدیرم رو شریک خدا قرار دادم وبه حدی من این شخص برام مهم وارزشمند شده بود با اینکه یکسیری از درخواستها رو ازم میکرد که زیرآب بچه ها رو پیشش بزنم ومنم بخاطر اینکه بیشتر توی دلش قرار بگیرم بیشتر وبیشتر ولی با احساس بد انجامش میدادم (کلا ریشه کارم بد بود)خودمم میدونستم کارم اشتباه وخدا بارها وبارها بهم نشونه داد که بسه انجامش نده ازفکر این شخص بیا بیرون
وگذشت وگذشت وگذشت تا اینکه یک روزی بازم بخاطر اینکه بیشتر برم توی دلش وبهم بگه بابا ایول توچقدر خوبی که این حرف رو زدم.بازم خبر چینی کردم براش
چند روزبعدش یه حرفی بهم زد که قلبم کاملا شکست اونجا بود که فهمیدم چقدر راه رو اشتباه رفتم
همش روخودم مقصر میدونم خودم با افکارم اینها رو برای خودم جذب کردم چون 1-غیر خداروشریک قرار دادم2-نداشتن عزت نفس در نه گفتن
خدایا دورت بگردم که باز دستم رو گرفتی وبهم نشون دادی که تو خدایی نه بنده هات
این شرک داشتن متاسفانه اگر آدم حواسش نباشه خیلی آدم رو نابود میکنه
الان سه روزه که مرتب از خدا هدایت میخوام که چیکار کنم؟نکنم؟کجا برم و…
کنترل ذهنم رو باز بیشتر وبیشتر دستم میگیرم
اینم درسی برام داشت شاید الان ندونم ولی بعدها درسش رو میفهمم ومنم که هرلحظه زندگیم رو دارم خلق میکنم.
استاد عزیزم ممنونم ازت بابت این فایل بینظیرت.
به نام خالق هستی و گرداننده اصلی
درود بر استاد عزیز و دوستان گرامی
استاد حرف هات من میکشونه در عمق خودم
و خودم در تک تک لحظه های زندگی قضاوت میکنم، من دارم یاد میگیرم که قاضی زندگی خودم باشم.
من یادگرفتم که اتفاقی که در اطراف من اتفاق میافته نتیجه افکار و درون من هست .
من تا چندماه پیش این قبول نداشتم ولی الان با اعماق وجودم این قضیه درک میکنم و میپذیرم که همه از ارتعاش های من میاد و مسببش من هستم و از این موقع که که یاد گرفتم دنبال دلیل ها در داخل خودم هستم و دیگران مقصر نمیدونم ولی یه مسئله که گفتیم باید یاد بگیریم زیپ دهان مون ببندیم که یکم کار مشکلی چون همیشه به ما از بچگی یاد دادن برای به دست آوردن هر چیزی شکایت کنیم که اگر بهش نرسیدم، بگیم بسیار سخت بود و اگر رسیدم بهش به مردم بگیم که زیاد آسون نبود و من خیلی سختی کشیدم که این یک باور خیلی سمی هستش، که خودمون به دیگران و عالم ادم ثابت کنیم .
اینجانب محبوبه ویسی در ،درگاه استاد عباس منش و تمام دوستان عزیز، در این سایت بهشتی عهد میبندم که یاد بگیرم زیپ دهن مو ببندم و دیگه اعتراض نکنم به همه چیز، در سکوت به کار خودم ادامه بدم.
در پناه حق سرزنده و سلامت باشید.
سلام به استاد عباس منش
استاد شما قانون رو به واضحی توضیح دادید
اینکه ما قدرت رو به عوامل بیرونی میدیم طبق اموزه های شما و کلام خدا تو قران شرک محسوب میشه
شرک یک فرکانس
من زمانی که شما از کلمه فرکانس استفاد میکردید
خیلی برام مفهوم نبود فرکانس یعنی چی
روی این مفهوم بیشتر تحقیق کردم
متوجه شدم زبان مغز فکر ، و زبان بدن احساس
وقتی فکری زباد تکرارمیشه اون فکر وارد مغز احساسی یا مغز لیمبیک میشه و مغز احساسی از طریق انتشار هورمون مربوط به اون فکر بدن رو متوجه اون فکر مبکنه وبدن با احساسش میگه من فکر رو گرفتم
احساس یک فرکانس و فرکانس حاوی اطلاعات که اون فکر رو به کائنات ارسال میکنه
پس فکر و احساس ما میشه فرکانس
و از انجا که زبان کائنات احساس ما میشه
ما هر احساسی که داریم کائنات طبق همون دار اتفاقات و شرایط و موقعیت ها رو برامون ایجاد میکنه
حالا بدنی که معتاد فرکانس شرکه هر چقدر اون ادم بخواد به صورت ذهنی از اون عادت یا شرک خارج بشه بدنش اجازه نمیده
مخصوصا برای کسایی که سن شون از 35 به بالا باشه
من خودم بدنم معتاد هورمون شرک چون اون احساس تو من از بس تکرار شد بدنم همش دنبال تجربه اون هورمون، بدن من معتاد اون هورمون و حتی اگه من نخوام افکار شرک الود داشته باشم بدن به مغز پیام میده که هورمون منو برسون
ومغز با تولید فکر و وا نتخاب افکاری اون هورمون رو به بدن منتقل میکنه که میشه فرکانس من بدون اینکه من کنترلی به صورت خوداگاه داشته باشم
ذهن پنج درصدی در برابر مغز و بدن هیچ قدرتی ندار چون بدن خودش ذهن ناخوداگاه
مگر اینکه اون فکر تو بدن احساس بشه تا اون فکر تو مغز غنی بشه وبدن همیشه در برابر فکر جدید مقاومت میکنه
من بارها این فکر شنیدیم به طرق مختلف و تکرارش باعث شد احساش کنم و احساسش باعث شد تجربه ش کنم و تجربه اش مغز نسبت به اون فکر قوی تر و غنی تر کرد و من تو یک سیکل فکر و احساس گیر افتادم بدون اینکه بخوام به اون فکر معتاد شدم
و الان از طریق اموزش های شما متوجه این مفهوم شدم
که ای بابا قدرت دست خودمون و این فکر شرکه
و شرک فرکانسی که ما رو از سعادت و خوشبختی دور میکنه میخواهیم این فکر رو باور سازی کنم
ولی بدنی که معتاد اون فکره به این راحتی نمیذار تغیبرش بدی بخاطر اینکه 99 در صد افکار من ناخوداگاه و من به ندرت میتونم تو افکارم خوداگاه باشم
برای تغییر باور اگر بخواهیم با فکر سراغش بریم
فکر یک جرقه اس قدرتی ندار
و اکر بخواهیم با تکرار کردن یک فکر جدید فکر شرک الود رو از بین ببریم زمان زیادی لازمه نیاز به تکرار مدام دار
ایگو رو نمیشه با ایگو تغییرش بدی
چه راهی برای این موضوع دارید ؟
واقعا از نظر ذهنی من این مفهوم رو قبول دارم که قدرت دادن به عوامل ببرونی منو از سعادت و ارامش دور میکنه
ولی اینکه مغزم دنبال این موصوع و بدنم معتاد این فکره
چطور از این ماتریکس ذهن بدن خارج بشم ؟
سپاسگزار شما هستم
بنام خدایی مهربان
سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم
گام دوم از فصل پنجم روزشمار تحول زندهگی من
تمام تأثیر عوامل بیرونی در زندهگی ما صفر است و من باید سمت خودم شوم و تمرکز نمیگذارم روی موضوع که نمیتوانم آنرا تغییر بدهم یا دیگران را مقصر بدانم.
تمرین
.آنجایی که با شرایط نادلخواه مواجه شدی و گله و شکایت از شرایط را شروع کردی و هر عاملی بیرون از خود را مقصر ماجرا دانستی و به این وسیله بر آنچه نمی خواستی، بیشتر تمرکز کردی و جهان نیز شما را با ناخواسته های بیشتری احاطه کرد و شرایط حتی بدتر از قبل شد.
_ درینمورد من هم یک مثال دارم اوهم زمانیکه تازه حکومت جدید در افغانستان تشکیل شده بود و همه از جداساختن صنوف طبقه اناث و ذکور شاکی بودند و بعد اتفاقی که افتاد تمام پوهنتون ها بسته شد .
یا زمانهایکه تاکید بر تغییر فامیلم کردم تا زنده گیم تغییر که اصلا فایده نداشت .
2. آنجایی که با وجود مواجه با شرایط نادلخواه، آگاهانه کنترل ذهن به خرج دادی و به جای مقصر دانستن هر عاملی بیرون از خود، تمرکز را بر تغییر و بهبود خود گذاشتی و جهان چه پاداش های بزرگی به این جنس از تمرکز شما داد.
در مورد درس خواندن و زمان کانکور میتوانم این مثال را بیاورم که هیچ گاه دیگران را مقصر ندانستم که فلان کار یا نشان کار را برای من انجام بدهد و من خودم را مصمم دانستم براینکه درس بخوانم و حتا در مورد خرچ و مصرف هم میشه گفت .
خداوند را صدهزار مرتبه شکر