https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-26 03:55:022022-12-12 06:54:43تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
710نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
هستی. چون بادرجه خلوص درونی خودت به الهاماتی دست رسی داری که خیلی ها ندارند.
شما در بهشت دارید زندگی می کنید چون زندگی هزاران نفر را از جهنم به بهشت تبدل کردین.
من تمام مشکلاتی که در گذشته داشتم دلیل اصلی همه آنها تمرکز بر روی حاشیه ها وناخواسته
بود.از روزی که با شما آشنا شدم و آموزش های شما را دنبال کردم به طور نا خودآگاه از این مسائل دور شدم و من چند سال است که تلوزیون در خونه ندارم وبرای خیلی ها تعجب آور هست.
من با آموزش های هدیه شما در سایت از شهری که شرایطم سخت بود درش ،به بهترین شهر ،خیلی اتفاقی حجرت کردم همه دوستانم می گفتند که چرا آمدی اینجا؟! می گفتند اینجا کاری که تو داری اصلا نیست. اگر هم باشه پول نمی دهند.
ولی من با این که تازه با شما آشنا شده بودم،به شما ایمان. راسخ داشتم. خدای بزرگ وتوانا منو هدایت کرد به یک پروژه که اولین با بود همچین
پروژه ای را من از نزدیک می دیدم. رفتم قیمت را از دفتر فنی پرسیدم که بیش از دوبرابر قیمتی بود که در ذهنم داشتم! باورم نمی شد! پرسیدم پرداختی چگونه هست گفتن هر دو هفته یک بار تسویه می کنیم، باورم نمی شد از ظهر تا شب می گفتم خدایا شکرت.
استاد جانم بعد از سه ماه قیمت کارم چهار برابر شد.
دوباره بعد از سه ماه قسمتی به من دادند که باورم نمی شد چون 30 نفر همکار من داشتم که سال ها اونجا کار می کردند. در 40روز من به مقدار 6 ماه گذشته ام پول گرفتم.خدایا شکرت برای اون روزها.
من کارم را تمام کردم گفتم خدایا شکرت وخودت قدم بعدی را نشونم بده، فرداش رئیس پروژه آمد سراغم گفت آقای حاجیوند شما باید این قسمت از پروژه را برام انجام بدی، گفتم آخه این تخصص من نیست من تاحال کار نکردم!گفت نمی دونم یا باید خودت انجام بدی یا نیرو بزاری.
رفتم خودم شروع کردم بعد از چند روز یاد گرفتم
به مدت 3 مشغول بودم وبهترین پول ها را که باورم نمی شد گرفتم.
ودر همون شهر من خونه ای بسیار زیبا وتمیز با یک اجاره عجیب مناسب گرفتم ،در بهترین وزیباترین وبا فرهنگ ترین نقطه اون شهر.خدایا شکرت شکرت شکرت. من وخانواده ام هدایت می شدیم به بهترین مکان های تفریحی به خودم می گفتم خدای من تا حالا کجا بودم ودر چه مداری بودم که از این همه زیبایی محروم بودم.
وهمش به خودم می گفتم این همه پیشرفت
وتجربه خوب همش کار استاد عباس منش هست
وبا فریاد خدا را شکر می کردم می گفتم شکرت شکرت که هدایتم کردی به سایت استادی که شاگرداش لیاقت هر کسی نیست.
این نتایج فقط وفقط گوش دادن به فایل های ریگان بود، فقط گوش می کردم هیچ تمرینی راهم انجام نمی دادم گوش می کردم وبه هیچ حاشیه ای توجه نمی کردم.
تا رسیدم به سال 1400
و از دوره 12قدم شروع کردم تا قدم 7پیش رفتم
ومعجزاتی در این قدم ها برام پیش آمد که بعضی وقت ها فکر می کردم دارم خواب می بینم!
همه این نتایج دوری از حاشیه وکنترل ذهنم بود
وبه این باور رسیدم که تمام زندگی من در دست خودم هست که می توانم خلقش کنم.
الان هم در کشور اتفاقاتی افتاده که من اطلاعی ندارم وبه من هم مربوط نیست.
ازخدای خودم سپاسگزارم
از استاد بسیار ارزشمند سپاسگزارم
واز همه شما دوستانم که همیشه از نتایجتون انرژی می گیرم سپاسگزارم.
یه متن دو خطی اول این صفحه نوشتید که این فایل ۲۰ روز پیش ضبط شده و واقعا استاد خیلی جالب بود که دقیقا با اتفاقات الان یکیه
این نشون میده آگاهی ها از منبع اصلی جهان داره میاد، منبعی که فرکانس جمعی رو میدونه و طبق قانونش یک نتیجه یکسان رقم میزنه براشون
استاد به نظر من تمام انسان های جهان، هرکسی که الان زنده هست و یا قبلا زندگی کرده یا در آینده به دنیا میاد، نیاز داره به چیزی تکیه کنه و متوسل بشه تا خوشبخت بشه
بعضیا موفقیتشون رو تو این میبینن که حکومت ایکس بمونه تا من خوشبخت باشم و طرفداری میکنه ازشون
بعضیا موفقیتشون رو تو این میبینن که این حکومت بره و فلان حکومت ایکس بیاد تا خوشبخت بشن و تلاش میکنن برای سرنگونی این حومت فعلی
بعضیا جور دیگه ای هستن، مثلا امام حسین و امام فلانی و فلان امامزاده رو عامل خوشبختی در این دنیا و اون دنیا میبینن
بعضیا خیلی منطقی و علمی فکر میکنن و میگن هرچیزی که علمی باشه و زیر تیغ آزمایشگاه بیاد اون درسته و به چیز دیگه ای معتقد نیستن
بعضیا کلا میگن من خودمم و خودم، من تو دنیا تنهام، نه خدایی وجود داره نه کسی بمن کمک میکنه، فقط منم و من
بعضیا به شیطان متوسل میشن و میگن شیطانه که درسته و به فکر منه
بعضیا به پدر و مادر و خانواده متوسل هستن و وابسته هستن
بعضیا به شوهر یا زن
و بعضیا هم به توحید و الله متوسل میشن
به قول قرآن که ای مردم به ریسمان توحیدی چنگ بزنید که هیچ گسستنی براش نیست تا در دنیا و آخرت از پاداش یافتگان باشید….عروه الوثقی
و تنها کسایی که به ریسمان توحیدی و الهی چنگ زدن در این دنیا خوشبخت بودن، بزرگ بودن، موفق بودن
بحثای این روزا یعنی اینکه من دارم به حکومت فرضی بعدی متوسل میشم و میگم اون عامل خوشبختی منه یا فکر میکنم که اگه روسری و مانتو تنم نباشه من خوشبختم!! واقعا استاد خیلی عجیبه که خیلی ها فکر میکنن اگه این تیکه پارچه سرشون نباشه و مثلا بتونن آزاد لباس بپوشن این دیگه کل داستانه و اینا خوشبختن
یا از اون طرف خیلی ها فکر میکنن اگه چادر سر من باشه من خوشخبتم!!!
واقعا خداروشکر میکنم که تو این مسیر هستم و نمیگم خیلی خوب عمل میکنم ولی خداروشکر میکنم که هدایتم کرد و حداقل میدونم که مسیر درست چیه و باید سعی کنم برم سمتش
به قول شما استاد مردم ایران همیشه ناراضی و ناسپاس هستن و چشم دیدن نعمت هاشون رو ندارن، باور کنید اگه از افرادی که انقلاب میکنن بپرسیم که چه نعمتی تو زندگیت داری و چی باعث سپاسگزاریت هست، با تعجب نگاه میکنه و میگه نعمت چیه دیگه!
باور کنید همینجوریه و اصلا این افراد چیزی به نام نعمت و سپاسگزاری رو باور ندارن و اصلا غریبه هستن با اسمشون حتی…استاد باور کنید همینجوریه
دوست دارم داد بزنم آهای ملت ایران شما مگه زمان شاه آزادی حجاب نداشتید؟ چیشد پس؟ چیشد همین نعمت رو از دست دادید؟ چیشد که برای لباس پوشیدنتون هم باید بکوبن فرق سرتون؟
دلیلش ناسپاسی بود، دلیلیش ندیدن نعمت ها بود…دلیلش این بود که زمان شاه، ۹۸ درصد افراد نمیدیدن آزادی پوشش رو، نمیدیدن کشور موفق رو، نمیدیدن عزت شاهش رو، نمیدیدن مسیر رو به رشد کشورشون رو، همیشه میگفتن شاه برده فلان کشوره و ما مستعمره شدیم و فلانیم یا چیزی که خودم شنیدم اینه که زمان شاه شیرهایی که تو مدرسه و جاهای دیگه میدادن مردم میگفتن فرح پهلوی تو این شیرها حموم میکنه و بعد میدن به ما!!!
یعنی این مردم همیشه و همیشه ناراضی و ناسپاسن و غر میزنن…
همینا آزادی پوشش داشتن ولی بخاطر ناسپاسی ازشون گرفته شد
و بازم به قول شما اگه این مسیر رو ادامه بدن مردم، سقوط آزاد میکنن و روز به روز بدتر میشه، خدا میدونه بعد از مدتی و یا حتی این حکومت عوض هم بشه، چه نعمت هایی که الان دارن مردم همونم ازشون گرفته بشه و خدا میدونه شاید چند سال دیگه مردم بگن جمهوری اسلامی خوب بود و افراد انقلاب گر الان بگن که ما خر بودیم!!
طلب هدایت دارم برای افرادی که به چیزی غیر از الله متوسل شدن….که این راه متوسل شدن به غیر از الله سراسر سختی و عذاب و فقره
و کسی که توحیدی باشه و قدرت رو همیشه بده به خدای خودش و خودش، همیشه خوشبخته و تمام حکومت ها ناخوداگاه در خدمتشن و همیشه شرایط به نفع ایناست و همیشه اینا ازادی دارن و همیشه ثروتمندن…
یک حکومت بیشتر در جهان نیست و اونم حکومت الله هست که آسمان ها و زمین رو در بر گرفته و یکسری قانون بیشتر نیست و اونم قانون های الله هست که همیشه بوده و همه جا کار میکنه و هیچ نیرویی توان مقابله با قوانینش رو نداره و همه جا اجرا میشه قوانینش…یکسری قانون بیشتر نیست که متعلق به الله هست و دیگه بقیه قانون ها مثل موم در اختیار قانون اصلیه…
فقط یک پادشاه وجود داره که پادشاه عالمین هست….و فقط اونه که قانون رو وضع میکنه و اینکارو کرده و هیچوقت هم تغییرش نمیده…
هیچ چیز و هیچکس جلودار کسی نیست که توحیدی عمل میکنه…نه قانون مملکت نه رئیس جمهور نه رهبر نه شاه نه حجاب نه هیچکس…
همینکه ما توهین کنیم به رهبر یا شاه یا هرکسی دیگه این یعنی شرک، یعنی اونارو مقصر میدونیم…همینکه اعتراض کنیم به عوامل بیرونی یعنی شرک….
اگر هم اعتراضی هست باید به خودمون باشه، اعتراض به باورهای شرک آلودمون باشه که چرا این باور هارو دارم…
استاد واقعا امام خمینی که داشتم مستندش رو میدیدم خیلی برام جالب بود…کسی که به راحتی رهبر شد و مردم عاشقش بودن در حد مرگ….وقتی گفت مردم برای جنگ آماده بشن فرداش همه رفتن برای اینکه در این راه بمیرن….به تمام ابرقدرت های جهان هر حرفی دلش میخواست میزد و اصلا ترسی نداشت از کسی و چقدر از صحبت هاش که ۴۰-۵۰ سال پیش زده میشه توحید رو دید، وقتی میگه که دل هاتون رو به اون مبدا قدرت متصل کنید…یا میگه خوف از کسی به معنی اینه که ما خدارو نمیبینیم و فقط خودمون رو میبینیم و کسی که باور داشته باشه مقدرات دست خداست دیگه نمیترسه…
وقتی هم که فوت کرد میلیون ها نفر عاشقانه تو مراسم خاکسپاریش بودن و من وقتی ویدیو های خاکسپاری امام خمینی رو دیدم واقعا شگفت زده شدم و گفتم این چقدر باورهای توحیدی داشته که اینجوری مردم دارن خودشون رو براش میکشن…اینجوری خودشونو فداش میکنن…یعنی هرکسی که مراسم خاکسپاری امام خمینی رو ندیده بره ببینه و بفهمه که باورهای توحیدی چکااااااااااار میکنه….چجوری میلیون ها نفر خودشون رو میکشن برای تو…چجوری همه جذبت میشن….چجوری همه مطیعت میشن، چجوری میشه که همه باور دارن امام خمینی یک جذبه ی عجیبی داشته… و حتی کسایی که مخالفش بودن هم اذعان دارن که جذابیت این فرد باور نکردنی بوده…کسی که خیلیا میگن حتی حرف زدن هم درست بلد نبوده و مسخرش میکنن یا میگن بیسواد بوده….
یعنی استاد من وقتی مراسم خاکسپاریش رو دیدم برام خیلی روشن تر شد که باورهای توحیدی یعنی چی…
اصلا وقتی میگید توحید همه چیزه میشه تو این الگو ها دیدش….
وقتی میگفت که چطور میشه که یک پادشاهی ۱۵۰۰ ساله که همه پیشتیبانش بودن توسط مردم و رهبری که هیچی نداشت از بین رفت؟ و میگه که همش خدا بود و میگه که خدا در دل اونها ترس از مارو انداخت و مارو پیروز کرد….یا میگه در طوفان شن در صحرای طبس که هلیکوپتر های آمریکا رو ساقط کرد میگه شن ها و بادها مامور خدا بودند…
یا به قول قران عده اندکی که به عده ی کثیری پیروزیشون دادیم…
یا دونالد ترامپ که موقع سخنرانیش بارون قطع میشه، گفت که خدا بارون رو قطع کرد تا من سخرانی کنم…
واقعا توحید همه چیزه و باید فقط به ریسمان الهی چنگ بزنیم تا سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم….هروقت که ضعف نشون دادیم و قدرت مملکت یا رهبر و رئیس رو باور کردم ما بدبخت ترین آدم و ذلیل ترین آدم میشیم….ما تو سری خور میشیم….
مگه میشه کسی باورهای توحیدی داشته باشه و کسی بتونه بهش کاری داشته باشه و تاثیری تو زندگیش داشته باشه….
امام خمینی رو هم همین دیدگاه این مردمی ک الان ب وضع موجود معترضن ب وجود آورد.
نمیدونم مثالی بهتر از خمینی نیست
و اینکه اقای عباس منش راجب ۲برابری شدن ماست و پنیر حرف میزنه… خیر استاد اینجا همه چیز ۵برابر. و ۶ برابره..مسئله داشتن و دادن و ندادن این هزینه ها نیست
مسئله اینکه چرا باید ب این حکومت باج و پول زور داد و چرا باید ب این زندگی بی کیفیت ادامه داد
من از شجاعت شما تشکر میکنم که این کامنت رو گذاشتی چون خیلی مواقع میخوایم حرف دلمون بزنیم تا یک راه چاره پیدا بشه ولی ترس از قضاوت داریم قوم بنی اسرائیل ۴۰۰ سال بردگی کرد تا اینکه موسی فرستاده شد تا نجاتشون بده اونها همیشه و همیشه از خدا راه نجات میخواستن و خداوند راه نجات رو باز کرد و این قوم کوچک ثروتمندترین مردمان جهان هستن
بحث تغییر حکومت و بهتر شدن اوضاع فکر نکنم تا ۴۰ سال اینده کشور ما از این شرایط نجات پیدا کنه تعییر باورها فرهنگ یک جامعه یک سال یک روز نیست ما هرچی میخوریم از کمبود اموزش خوب هست همین استاد عباسمنش عزیز بخدا من تا حالا نمونش ندیرم برای رک راست بودن و اموزشهای سادش بینهایت ازتون ممنونم استاد
اما این کشور و سیاست تا ۴۰ سال بعد از این هم همینطوره
هیچ راهی جز مهاجرت به ذهن من نمیرسه
تصمیم داشتم یک شرکت ثبت کنم امابا این شرایط امکان نداره البته برای من که معیارهای برای زندگی دارم نه زنده ماندن که این معیارها توی کره شمالی و ایران چین روسیه ونزوئلا نیست توی کشورهای جهان سومی نیست
پس باید مهاجرت کنم یرای اینکه زندگی کنم نه زنده بمانم
از زمانی که این فایل روه دیدم و ماکنتها رو خوندم هم شجاعت و ایمانم بیشتر شده برای مهاجرت کردن
و نیدونم که خدا همجا هست
باور کنید سحر خانم سالیان سااال طول میکشه
تا بعد از این گروهای سیاسی دنبال قدرت کف خیابان رژه میرن رجز میخو.ن.ن. ب.ر.ا.ی هم و اکر قرار باشه من و شما تمرکزمام روی این موضوعات باشه دیگ عمرمان هدر رفته در حالی که بقیه مردم جهان لدت میبرن
من با تعیر حکومتها و غیر مخالف نیستم موافق هم نیستم من تصمیم برای حودم میگیرم همین.
باور کنید
امیدوارم بیستر در موردش تحقیق کتی و نتایج خوبی بگیری
با عرض سلام خدمت استاد مهربان و بینظیرم ، خدمت خانم شایسته و گروه تحقیقاتی عباس منش و اعضای سایت .
۴ سال پیش از قانون خبر نداشتم ، از سیستمی و بدون احساس عمل کردن الله خبر نداشتم. دوره بینظیر “کشف قوانین زندگی ” و دوره بینظیر “روانشناسی ثروت ” (( که من خیلی دوست دارم به این دوره بگویم “روانشناسی نعمت ” )) را نداشتم و حتی با استاد عباس منش نیز آشنا نبودم.
علاقه ای شدید به مهاجرت داشتم. با اولین ریجکتی ویزای اروپا سخت گله مند و ناراحت شدم و شرایط بیرونی را عامل دانستم . بعد از این ، با دومین ریجکتی ویزای کانادا همین روند منفی فکر کردن و مهم دانستن عوامل بیرونی را ادامه دادم.
با داشتن ۵ ریجکتی ویزای کانادا و یک ریجکتی ویزای اروپا ، مثل حضرت موسی به خدا گفتم ، دیگه بسمه ، من حالیم نیست ، از هر خیری که از تو به من برسد من فقیرم.
سپس هدایت شدم به مهاجرت به یک کشور بسیار معمولی ، ولی دیگر ادم قبل نبودم . حسم این بود ؛ تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس ، خود راه بگویدت که چون باید کرد.
بعد از مهاجرت به ان کشور معمولی ، بعد از ۲ ماه ، من به اروپا مهاجرت کردم بصورت معجزه الهی .
و سپس باز هم بصورت هدایت الهی با استاد عباس منش عزیز اشنا شدم .
دوره های خیلی حرفه ای ، که من تهیه کردم به شرح زیر میباشند .
خوشحال شدم که در نهایت به خواسته تان رسیدید و آنهم در زمانی که فکرش رو نمیکردید،، البته که این هم یکی از مواردی هست که باید روش بیشتر کار کنیم و دست خدا رو باز بگذاریم برای هدایتمون در مسیرهایی که خودش بهتر میدونه .
خوشحال شدم که هنگام ریجکتتون
توانستید جلو نجواهای ذهنتان رو بگیرید و خود را به دستان پر مهر الله جان بسپارید و از ادامه زندگیتون در همون شرایط قبلی لذت ببرید
بدون شک این کنترل ذهن هنگام برخورد با یه تضاد و یه ناخواسته و از اونور امید داشتن به هدایت الله جزو نتایج پر بار کار کردن روی باورهاست
امید دارم که خداوند همه ما رو در این مسیر پر از خیر و برکتش یاری بده
سعید عزیز،،
براتون زندگی سرشار از نعمت و ثروت و سلامتی توأم با ارامش از الله یکتا خواستارم
چیزی که من روش کنترلی ندارم پس روش تمرکز نمیکنم من تمرکزم رو میزارم رو خودم و رو چیزی که میتوانم آن را بهبود دهم
استاد من و همسرم امروز رفتیم خونه مامانم و حالم هم خیلی خیلی عالی بود
وقتی اونجا بودیم دیدم که مامانم داره با خواهرم تلفنی صحبت میکنه و متوجه شدم که یه مشکلی برای یکی از اعضای خانواده من پیش اومده و مامانم هم ناراحته و داره برای خواهرم درد و دل میکنه و دنبال راه چاره هستن
منم آگاهانه رفتم با بچه خواهرم بازی کردم و نخواستم به حرف هاشون گوش بدم در صورتی که اگه قبلا بود منم همراهی شون میکردم
همون لحظه تا ذهنم اومد درگیر این موضوع بشه به خودم گفتم
مونا از دست تو کاری برمیاد ؟
گفتم نه هرگز من کمکی نمیتونم کنم و فقط میتونم غصه بخورم و ناراحت بشم و دلسوزی کنم و دنبال راه چاره باشم برای اون طرف
به خودم گفتم یا بشین اینجا بزار مامانت کلی ورودی منفی بهت بده و باهات در و دل کنه و به زمین و زمان بد و بیراه بگه و تو هم دلسوزی کن و غصه بخور و دنبال راه حل برای مسئله ای باش که به تو مربوط نیست
یا برو خونه و نزار این حال خوبت خراب بشه
منم به همسرم گفتم بریم خونه
و استاد یاد حرف شما افتادم و به خودم گفتم
من که کنترلی رو این موضوع ندارم پس بهتره که روش تمرکز نکنم
و از خودم پرسیدم من چه کمکی میتونم کنم ؟ و جواب دادم من فقط میتونم به خودم کمک کنم
من فقط میتونم حال خودم و خوب نگه دارم
من فقط میتونم خودم موفق بشم و با موفق شدنم هم به خودم کمک میکنم و هم الگو میشم برای دیگران
اون موقع اگه بگم قانون اینه شاید باور کنن
اگه بگم این سایت استاد عباس منش شاید پیگیر بشن
استاد مامان من و خواهرم جدا از اینکه داشتن کلی غصه میخوردن و برای اون طرف دلسوزی میکردن دنبال راهکار بودن که اونو از این وضعیت نجات بدن
منم قبلا یه آدمی بودم مثل اونا و میخواستم هرطور شده مسئله اون طرف و حل کنم
حتی اگه کاری از دستم برنمیومد ولی غصه میخوردم که همدردی کرده باشم
ولی پیگیری میکردم ولی دلداری میدادم که نگن مونا بی معرفته
ولی الان فهمیدم من توانایی حل مسائل دیگران رو ندارم
اون آدم تا خودش نخواد تغییری در زندگش بده من نمیتونم زندگی اونو تغییر بدم
حتی قبلا سعی میکردم طرف و دلداری بدم بگم عیب نداره خدا بزرگه حل میشه و از این حرفا
ولی اینبار نخواستم اینم بگم چون میدونم اونا اصلا تو مداری نیستن که این حرفا رو درک کنن
حتی مامانم انقدر ناراحت بود که اون طرف چقدر این مشکل اذیتش کرده که نشسته کلی گریه کرده و گفته دیگه نمیدونم چی کار کنم
ولی شاید برای اولین بار من اصلا ناراحت نشدم با اینکه اون طرف عزیز من هست
چون میدونستم اون طرف انقدر از جهان کتک خورده که رسیده به نقطه عجز و گفته
خدایا دیگه نمیدونم چی کار کنم
اتفاقا خوشحال هم شدم و به خودم گفتم این خوبه چون
اون طرف رسیده به نقطه عجز و اینجاست که آدم ها هدایت میشن وقتی به ناتوانی خودشون اعتراف میکنن و
میگن خدایا من تسلیمم
ولی مامانم از این بابت داشت غصه میخورد که چرا این مشکل انقدر اذیتش کرده که یه مرد نشسته گریه کرده
شاید از نظر دیگران این رفتار من خودخواهی باشه یا بگن بی احساسه یا فقط فکر خودشه
ولی این قانونه
من توانایی حل مسائل و مشکلات دیگران رو ندارم پس بهتره که تمرکزم رو بزارم رو خودم
تمرکزم رو بزارم رو اون چیزی که میتونم بهبود بدم
من میتونم فقط زندگی خودم و بهبود بدم
من توانایی بهبود زندگی دیگران رو ندارم
استاد عاشقتونم
امروز نخواستم تو اون فضا بمونم و خیلی زود برگشتیم خونه
تو راه فقط خواسته هام رو تجسم کردم و کلی لذت بردم
آگاهانه با همسرم راجبش صحبت نکردیم
کسی رو قضاوت نکردیم
همسرم برام یه غذای خوشمزه درست کرد و با عشق کنار هم غذا خوردیم
اگه قبلا بود فکر میکردم من آدم بدی هستم که خانواده ام ناراحتن و من دارم خوش میگذرونم و خوشحالم و دارم به اهدافم فکر میکنم
میخوام از نتایج اخیر خودم بگم که دقیقا هماهنگ با همین فایل و اتفاق های اخیر ایران هست .
خب در این سه سال که من در مسیرم همیشه سعی کردم از بدنه ی جامعه جدا باشم و کنترل ورودی داشتم یعنی اصلا اخبار و فیلم و ..ندیدم و گوش ندادم و با هر کسی هم صحبت نشدم هر جایی نرفتم و هر حرفی نزدم و هر کاری رو انجام ندادم که خیلی وقتها این تغییرات من باعث حیرت خیلیها شده بود و هست که تو
چقدر تغییر کردی و چرا مثل ما رفتار نمیکنی و خلاصه اینکه اما من با تمام سختیهاش با جامعه هماهنگ نشدم و راه خودم رو حتی از همسرم وبچه هام جدا کردم و سعی کردم طبق آموزه هام از شما عمل کنم و تا حدودی موفق بودم و به جای اینکه با هر تضادی من ناراحت بشم و گله و شکایت کنم من بر عکس بیتوجهی کردم و اصلا حرف نزدم و برام کار خیلی سختی نبود حالا آسون هم نبود اما میشد اجراش کنم آخه بعضی جاها اطرافیانم تحقیرم میکردن که چرا تو اینقدر بی خبر از همه چیز هستی اینطور نمیشه اما من کاری به کسی نداشتم و راه خودم رو میرفتم تا همین جریان آخر مهسا امینی که من بازم میدیدم چقدر اطرافیانم رو درگیر کرده و همه رو وادار به حرف زدن و گله و شکایت کرده و … اما من اینقدر قوی بودم و اینقدر مهارت داشتم که با فایلهای شما و دورشدن از فضای مجازی گمراه نشم و حتی وقتی خونه ی مادرم میرفتم اونجا همه به شدت دنبال اخبار و حوادث و تظاهرات مردم و … بودن اما من بر خلاف بقیه با خواهرزاده ی سه ساله ام آگاهانه میرفتم داخل حیاط و بازی میکردم تا اون حرفها رو نشنوم تا اینکه دیدم یه روز بعد خیلی راحت به یک سفر زیبا به شمال ایران از طرف کار همسرم هدایت شدم اونم کجا بند انزلی و اما چون که من هیچ اطلاعی نداشتم کجای ایران الان درگیری هست خیلی راحت با عشق از این سفر استقبال کردم و روزی که خواستم راهی بشم دیدم اطرافیان یکی یکی زنگ میزنن که حواستون رو بدین فلان جا در تهران و یا شمال درگیری هست اگر میشه نرین خطر ناک هست و … اما من فقط میشنیدم اما هیچ کاری به این حرفها نداشتم و حتی دوستای دخترم بهش زنگ میزدن که حالا چرا رفتی تو این موقعیت اوضاع خرابه برگردین اما من تعجب میکردم چون اونجاج فقط برای من و خانوادم لذت بود ولدت بود اول اینکه در شب اول سفرم ملاقاتی بسیار شیرین با دوست عزیزم در تهران داشتم که بسیار عالی و دلچسب بود و بعد ما وارد یه دهکده ی توریستی حفاظت شده در بندر انزلی شدیم . در اونجا ساحل اختصاصی وکلی امکانات اختصاصی از سوپرمارکت و پارک و رستوران و پیست دوچرخه سواری و … .. بود که ما اگر نمیخواستیم از دهکده بیرون نریم میشد در همونجا تعطیلات و سفرمون رو سپری کنیم و اما باید بگم همزمان با سفر ما اینترنت همراه در ایران هم قطع شده بود یعنی عملا جهان در این آشوبها من رو برده بود به جایی که فقط. خودم با خانواده ی عزیزم و با کلی امکانات عالی برای یک سفر رویایی بودم و هیچ چیز دیگه نبود هر شب بچه هام چون نت نبود کلی مسابقه ی فوتبال با هم میدیدن وهمسرم هم در کنار اونها بود و ما در کنار هم خیلی لذت میبردیم و کلی جاهای دیدنی اطراف بندر انزلی رو رفتیم به همراه هم دیدیم و کلی عکس خاطره انگیز گرفتیم و کلی از منطقه آزاد اونجا خریدهای لاکچری و برند کردم از آکواریوم زیبای اونجا دیدن کردیم بدون اینکه ما با جریان اخیر ایران که همه آشوب بود هماهنگ باشیم ما مثل تافته ی جدا بافته از بقیه ی ایران با این سفر فقط و فقط عشق و شادی و آزادی و لذت و دورهمی و کلی خرید عالی رو داشتم و همه جا برای من زیبا و پر از آرامش بود و هوا هم دقیقا از روی ما که وارد این شهر شدیم بارانی و ابری بود دقیقا همانطوری که ما میخواستیم و من هر روز صبح که همه خواب بودن با عشق از خواب بلند میشدم پرده های ویلامون رو کنار میزدم و منظره ی بارونی در اون فضا سبز زیبا و گل کاری شده رو میدیدم و دقیقا یاد پارادیس میفتادم و چقدر اشک شوق ریختم به یاد شما و مریم جان که میگفتم استاد جان چقدر قوانین درست و دقیق کارمیکنه و ببین جهان چه طور آدمها رو از هم جدا میکنه و من رو وارد یه محبط ایززوله کرده که نه نت داره نه ماهواره داره که اخبار شبکه هایی خارجی رو که همسرم دنبال میکنه رو گوش بده نه اشنایی در اطراف ما هست که همش بخواد از اخبار منفی حرف بزنه و نه داخل خود شهر بودیم که نا امنی باشه و استرس داشته باشیم بلکه در یک شهرک توریستی زیبا و سرسبز و نزدیک ساحل که پر از ویلاهای مجهز بود ما اقامت داشتیم که حفاظت شده هم بود یعنی ورود و خروج آدمها کنترل میشد و فقط افراد خاص یعنی کارمندهای اون ارگان دولتی فقط میتونستن وارد و خارج بشن من به مدت پنج روز در اونجا بودم و چقدر با خانوادم در این مدت فقط شادی و عشق کردم هر شب در هوای بارونی زیبا با بچه هام و همسرم دوچرخه سواری میکردیم و با کشتی تفریحی همراه با موسیقی زنده داخل دریا رفتیم و کلی تفریح کردیم و …..در حالی که بقیه ی مردم حتی افراد و بستگان در جه یک ما با این اتفاقهای آخر بهشدت ناراحت بودن و در دل ماجرا بودن و امار. دقیق کشته شده ها و … رو داشتن ما بی اطلاع از همه جا و همه چیز فقط لذت بردیم تمام این حرفها رو زدم که بگم با کنترل کانون توجه میشه زندگی جدا از بقیه برای خودت رقم بزنی دقیقا مثل این مثال بالا که زدم و چقدر بیشتر حس کردم که من میتونم شرایط دلخواهم رو خلق کنم و زندگی دلخواهم رورقم بزنم و اما در این مدت سفر استاد در تمام تم لحظات زیباییی که داشتم به یاد شما و مریم جان بودم و لذت بردم که شاگرد شما هستم و تصمیم گرفتم وقت بیشتری برای درک این قوانین جهان بزارم و الان با اشتیاق و استمرار بیشتری داخل سایت اومدم و میخوام با تمام وجودم روی خودم کار کنم و نتایج بزرگتر بگیرم و بازم بیام همینجا برای همه بنویسم
من که خودم کلیییی لذت برم و کلییییی تحسینتون میکنم
یکی از تاثیر گذار ترین کامنتی بود که تو این چند وقت خوندم کامنت شما بود
درواقع منم خب تو ایرانم و تو تهران زندگی میکنیم و با همیچین شرایطی که شما توضیح دادین که بلاخره اطرف آدم یخورده ورودی منفی میاد رو کاملا تجربش کردم
و نکته ایی خیلی برام تاثیر گذار بود این عمل گراییی و این تعهد شما به این مسیر بود که خیلی لذت بردم
منم خودم تو همچین شرایطی تونستم ذهن خودم رو کنترل کنم ولی وجداناً اگر صادقانه بخوام بگم به اندازه شما نتونستم تعهد داشته باشم و خب نتایجمم یخورده در مداری که شما هستین پایین تره ولی خب بازم میتونم بگم نتیجه هاییی خوبی گرفتم
مثلا در همین اوضاع پدرم هر شب دنبال اخبار منفیه و من هر شب دارم روی خودم کار میکنم
و جالبیش اینه پدر من با این همه صابقه و تجربه کارییی الان بیکاره ولی من کار دارم و حتی تا حدودی سرم شلوغه و سرکار میرم
منم خب با پدرم تو یه خونه داریم زندگی میکنیم ولی نتایجمون خیلی باهمدیگه فرق میکنه
و با خوندن کامنت شما خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم که حتما عمل گرایی خودم رو بیشتر کنم
چقدر اول صبح با این دیدگاه شما خوشحال شدم و گفتم خدا رو شکر که حداقل نوشته ی من برای یک نفر سودمند بوده و کلی ذوق کردم دوست هم فرکانس من شما و من و تمام دوستان در مسیر درستی هستیم که فقط باید ادامه بدیم تا نتایج بزرگ و عالی در زندگی ما به وجود بیان .
از خدا میخوام به تمام آرزوهای زیباتون برسین و به زودی داخل سایت بیایین و برای ما هم از اونها بنویسید
من حدود چهار سال پیش با استاد آشنا شدم .در افغانستان در شهر کابل (در یکی از محله فقیر نشین شهرکابل) زندگی میکردم .من همینطور با قوانین آشنا شدم و فهمیدم که همه چی درون من است و عوامل بیرونی در زندگی من تاثیر ندارد.اگر بخواهم زندگی م تغیر بدم، باید خودم باورهام تغیر بدم و روی خودم کار کردم چند جمله اساسی که استاد همیشه میگن سر لوحه زندگی خودم قرار دادم .احساس خوب اتفاق های خوب.تمرکز روی چیزهای میخواهی وارد زندگیت بشن و اعراض از ناخواسته ها.من در یکی از ناامن ترین شهرهای دنیا زندگی میکردم همیشه انفجار و انتحاری بود من بعد از اینکه تصمیم گرفتم توجه نکنم به ناخواسته ها. و از نا امنیتی از دولت شکایت نکنم ، از فقر شکایت نکنم .خدا شاهد است در هیچ انفجار انتحاری دزدی روبرو نشدم .من دنیای خودم ساخته بودم به دنیای بیرون توجه نمیکردم.فقط روی خودم کار میکردم .در دوران کرونا که همه بزنس ها شکست خوردن .در کابل بزنس خودم راه انداختم .به مدت دو نیم سال فوق العاده بزنس موفقی شده بود. من اصلا اخبار و شبکه های اجتماعی را دنبال نمیکردم اما صد درصد موفق نبودم همیشه اما تمام تلاشم را میکردم که تحث تاثیر جامعه و خبرهای بد نرم و احساسم بد نشه.حتی اونقدر بی خبر بودم که اوضاع چقدر خرابه که حتی برم پاسپورتم را تمدید کنم .و پارسال دولت افغانستان سقوط کرد .فقط پنج روز بعد از سقوط در کابل زندگی کردم .بعد از کشور خارج شدم به لطف خداوند.واقعا بدون پاسپورت. به کشور کانادا مهاجرت کردم. و الان کانادا زندگی میکنم .میدونم تمام اتفاق های زندگیم خودم خلق میکنم
آفرین به شما بانوی قدرتمند و شجاع، واقعاً تحسینبرانگیزه کارهای شما برام. یاد یه دوست افغانی که در دانشگاه داشتم افتادم که یکی از صمیمیترین دوستای من بود و پسر بسیار باهوش و خوش فکری هم بود و ضع مالیشم همیشه بهتر از من بود طوری که اون موقع همیشه بهش میگفتم محسن یه Nتومن به من دستی بده:) (تیکه کلام قرض گرفتن پول)
در کنار خونه ما یه کافه خیلی خوب هست که یه دوست افغان اونجا کار میکنه و من خیلی باهاش صحبت میکنم همیشه. چند وقت پیش تو صحبتها متوجه شدم که این دوست ما استاد شماره 1 زبان عربیه چون حدود 19 سالی در عربستان زندگی کرده بود و از خود عرب زبانها بهتر صحبت میکرد که برگشتم بهش گفتم تو با همین یه کار میتونه زندگیت رو عوض کنی که به تازگی متوجه شدم یه برنامههایی برای مهاجرت داره و خیلی خیلی براش خوشحال شدم.
واقعاً مرضیه جان مهم نیست ما تو چه شرایطی داریم زندگی میکنیم اگر بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم و سعی کنیم قانون بدون تغییر خداوند رو به خوبی درک و اجرا کنیم هدایت میشیم به تجربه زیباییهای بیشتر.
اقدام شما خیلی بیشتر تحسینبرانگیزه چون 1% شرایطی که شما داشتی رو من ونداشتم به همین خاطر خیلی میدونم که انگیزههای قویتری هم داری و ایمان دارم که روز به روز شرایط بهتر و زیباتری رو هم تجربه خواهی کرد.
خدا شاهد است چقدر از کامنت شما خوشحال شدم .این برای اولین بار بود در سایت کامنت میزاشتم
از خداوند سپاسگذارم چنین فضای خوبی وجود داره با چنین انسان های خوبی مثبت و قابل تحسین .حمایت گر .برای شما احسان عزیز آرزوی موفقیت شادی ثروت سلامتی دارم
امیدوارم هر روز پیشرفت کنید در زندگی تان و به تمام آرزوهاتون برسید
خوشحال میشم با جزییات بیشتری برامون مسیرت رو تعریف کنی تا یاد بگیریم ازت. شما به معنای واقعی کلمه تونستی ذهنت رو کنترل کنی و نتیجه بگیری ازش. مسیرت قطعاً برای ما سرشار از درس و نکته خواهد بود.
زندگی تو کانادا خوش بگذره. امیدوارم روزی ببینمت ✌️
من به معنای واقعی در جهنم زندگی میکردم .جایی زندگی میکردم وقتی صبح از خونه میرفتم بیرون نمیدونستم زنده برمیگردم خونه یا نه چون به شدت نامن بود .و چقدر فقر دزدی زیاد بود.من قبلا به یک استاد دیگه آشنا شده بودم و با مبحث قانون جذب آشنا شدم تا اینکه بعدا به لطف خدا با استا عباسمنش آشنا شدم .تونستم ذهنم کنترل کنم فهمیدم قانون جهان چطوریه .جهان چطوری عمل میکنه با خدا آشنا شدم.تمام سوالای بی جوابم را در مورد خدا .جوابشون پیدا کردم..من بعد از حدود یک و سال تونستم بزنس م باز کنم تو کابل تقریبا اولین نفر بودم در بزنس جواهرات این چنینی. .بزنس من جواهرات غیر از طلا و نقره بود.خانم ها در کابل یا طلا میپوشیدند یا نقره .من برای اولین بار استیل آب کاری طلا مس و جواهرات برنجی در کابل فروشش شروع کردم با طراح های شعر و مطابق با فرهنگ افغانستان. همه اطرافیانم فکر میکردند کارم شکست میخوره اینجا کسی نمیخره از چیزا .مغازه ت جمع کن یا کنارش شال بیار بفروش لوازم آرایش بفروش .من تصمیم گرفته بودم فقط اختصاصی میخوام روی جواهرات کار کنم .شش ماه اول هیچ سودی نکردم. بعداز شش ماه کم کم سود کردم و بعد دو ماه درآمدم چند برابر شد.تقریبا تمام کابل من میشناختن تبلیغ بزنس م میکردن به دوستاشون.از شهر های دیگه از افعانستان هم مشتری داشتم .من از امریکا اروپا مشتری داشتم بقدری کارم موفق شده بود .حدود روزی چهارصد پنجصد دلار فروش داشتم
این اواخر بخاطر اوضاع امنیتی اکثر بزنس ها بسته شده بودند .بزنس من برعکس شده بود چون خیلی از مردم خارج میرفتن میومدن از مغازه من .حواهرات مخصوص افغانستان میخریدن. سه ماه اخر پر فروش ترین روزهای بزنسم بود .حسم فوق العاده عالی بود به ناامنی شرایط بد توجه نمیکردم .همه دوستام کنار گذاشته بودند چون از ناامنی حرف میزدن که چکار کنیم چکار کنیم .اخبار و شبکه های اجتماعی دنبال نمیکردم.
اکثر مردم نگران اوضاع امنیتی بودند خیلی ها خارج رفتن . و خدا شاهده که من هیچ راهی برای خارج رفتن نداشتم فقط سعی میکردم حسم خوب نگه میدارم .میدونستم اگه حسم خوب نگه دارم اتفاق های خوب میافته .بعد از اینکه دولت سقوط کرد پنج روز بعد شبانه فرار کردیم به طرف پاکستان .هیچ راهیی نداشتیم یه دفعه تمام زندگی م خونم بزنسم نابود شد.برای یک ماه در صالون عروسی زندگی کردیم با ۱۸۰ نفر دیگه .خیلی شرایط سخت بود.حتی برای دسشویی رفتن باید مدت ها در صف میاستادی چون نفر زیاد بود دو تا دسشویی بود فقط.من فقط اندازه یک پتو جا داشتم .بالشت نداشتم .برای اولین بار بود تو زندگیم چنین شرایطی تجربه میکردم. غذای خیریه میخوردیم چون نتونسته بودم پولم از بانک بکشم .تا یک هفته ده روز نتونستم حسم خوب کنم .بعد از ده روز تصمیم گرفتم دوباره به همون روشی که زندگیم ساخته بودم دوباره حسم خوب کردم توجه روی نکات مثبت.ایمان به خدا .ایمان به اینکه خدا کارها درست میکنه .بعد از یک ماه و دو هفته کشور المان درخواست من قبول کردند با تقبل تمام هزینه هوتل ستاره دار گرفتن اینا .یک روز قبل از اینکع برم سفارت آلمان در پاکستان برای بایومتریک. سفارت کانادا بهم خبر دادن گه در خواست من قبول کردند منم آلمان رفتن کنسل کردم و کانادا قبول کردم. .جوری من مهاحرت کردم به کانادا اگر قبلش کسی بهم میگفت تو اینجوری میری کانادا باور نمیکردم .بدون مصرف هیچ پولی .تمام هزینه ها سفارت کانادا پرداختن .فقط پول بلیط هواپیما بعد از دو سال بهشون پس بدم و الان حدود نه ماه هست در کانادا زندگی میکنم .نتیجه ایمان به خداوند و حس خوب ارامش در زندگیم حس میکنم
و برای شما هم آرزوی خوشبختی سعادت ثروت ایمان سلامتی میکنم غزل عزیز
جدا که میتوان نقش کنترل ذهن و هدایت خداوند رو در جریان زندگی شما مشاهده کرد، بی توجهی به ناخواسته و ناامنی های کشورتون شما رو چه آسون از مسیر انفجارها و ناامنی ها دور کرده و به سمت امنیت و آرامش در کشور زیبای کانادا هدایت کرده. واقعا لذت بردم مرضیه جان
افراد موفق و با اراده و محکمی مانند تو واقعا الگو های بسیار موفقی هستند که با توکل به خدا و کنترل ذهن همه چیز امکان پذیر أست . خدا را شکر موفق شدی و به مکان درست هدایت شدی انشالله روز به روز بهتر و بهتر بشی .
سلام به تو دختر افغان دختر بی نظیر که میتونی الگوی خیلی از ما باشی که انقدر غر میزنیم به زندگیمون
درسته به ظاهر ما داریم مثبت فکرمیکنیم ولی هنوز ته ذهنمون غر میزنیم هی میگیم چرا نسد کی میشه پس چرا نتیجه نمیگیرم من که اینطوری ام به ظاهر خوبم ولی ته باورام هنوز خرابه یکم که تو مسیر میرم برمیگردم به عقب نگاه میکنم هی انگاری با شک میرم جلو واین باگ رو دارم مطمعنم شاید معلوم نباشه تو رفتارم ولی خودم از خودم خبر دارم که چی داره میگذره در درون من در هز صورت ممنون که این کامنت و گذاشتی من امیدوارم شدم خدا حفظت کنه
واقعا تحسین برانگیزه که چنین اقدامی کردی و پاداش جهان به شما هم اینچنین هست واقعا بهتون تبریک میگم که در اون شرایط تونستی ذهنت رو کنترل کنی و مثل بقیه مردم دهن به گله و شکایت باز نکردی و دمت گرم دختر نوش جانت باشه این شهد شیرین مهاجرت اون هم به کانادا
دوست عزیزم واقعا دستمریزاد👏👏👏 کارت عالی بوده خیلی خوشحال شدم و لذت یردم که اینقدر راحت هدایت شدین به جای بهتر امیدوارم همین طور عالی پیش بری و یه تلنگر به ما بود که تو هر شرایطی میشه کنترل ذهن کرد. و ایمانم به این راه و این مسیر بیشتر شد متشکرم عزیزم
امروز استاد یک فایل جدید گذاشتن که دقیقا کامنت شما رو داشتن توضیح میدادن و من خیلی اتفاقی همین الان کامنت شمارو اینجا دیدم شما واقعا باعث افتخار هستین و بسیار تحسین برانکیز ک در این شرایط سخت روحی انقدر محکم وایسادسن من هم باید این خصلت رو در خودم پرورش بدم و درمواقعی ک همه افسرده ان ایمانمو از دست ندم مرسی بخاطر کامنت های زیبات به امید موفقیت های بیشتر
سلام ، درودها بر شما . چقدر لذت بردم از این پیامتون و تحسین کردم شمارو خداروشکر میکنم که هرجای دنیا هم باشی فقط باتعییر نگاهت میتونی دنیاتو تغییر بدی واقعا درودها بر شما خیلی متشکرم از این کامنتی که گذاشتید . چقدر باورهام تقویت شد بعد از خوندنش ، چقدر بهم فکت قدرتمند دادید از عملکرد قانون .
خداروشکر میکنم که این جهان فرکانسی است و ما اگر مثبت نگر باشیم و حال خوب داشته باشیم مهم نیست قبلش کجاییم ، هدایت میشیم به جایی که در فرکانس ما باشه . وقتی کسی تونسته در شهری ک این مدلی بوده مثبت نگر باشه و توجه نکنه پاداش میگیره و هدایت میشه به یک مکان بهتر . این یک نمود عینی واضح از تغییر نگرش و تغییر جهان ما میباشد .
درمورد صحبت های ارزشنمدی که کردید واقعا خیلی از ماها مطمئنم که کلی از این مثال ها توی زندگیمون داریم که درمورد خودم میخوام مثال بزنم
.
●من برای اینکه خونمون قرار بود یه تغییراتی توش ایجاد بشه باید میرفتم خونه مامان بزرگم و اونجا میموندم و اونجا درسامو میخوندم و همیشه خدا گله و شکایت داشتم که شما الان یادتون افتاده اینکارو کنید الان موقعه اش نبود تقصیو شماست که الان من نمیتونم کیفیت خوب مطالعه داشته باشم تقصیر شماست که من نمیتونم برنامه ام رو کامل اجرای کنم هرچقدر که من بیشتر از این حرفا میزدم کار خونه ما دیتر انجام میشد و من به گله شکایت ادامه میدادم و این باعث شده بود شرایط اونجا رو هم برای خودم سخت کنم ، بعد از دوهفته که من دیگه واقعا برنانه هامو بد اجرا میکردم به خودم گفتم شرایط اینه من کاری نمیتونم بکنم که کار خونه زودتر تموم بشه تنها کاری که من میتونم انجام بدم اینه که تا جایی که میتونم از فرصت ها استفاده کنم و برنامه امو درست اجرا کنم جالبه که من چندروز بعدش رفتم خونمون و حتی متوجه نشده بودم که داشتم به زمین زمان غر میزدم چقدر باعث شده بود که عقب بیفتم
.
●یه نمونه دیگه که توی ایام اون بیماری بود ، خوب سال اولی که این اتفاق افتاد اکثریت زیاد اشنایی با تدریس انلاین مدارس نداشتن و خوب طبیعتا معلم ها هم عملکرد زیاد خوبی نداشتن اوایل و من انقدر غر میزدم که آی الان من بیچاره تازه سال دهمم چرا باید تدریس ها انلاین باشه من فلانم من اگه شانس داشتم و…ازاین حرفای بیهوده😄 هی میگذشت و خوب منم به خودم حق میدادم دیگه میگفتم خوب تقصیر معلم هاست که من درس رو خوب نمیفهمم و من چون خیلی برام نمره مهم بود چک اولو از دنیا خوردم چنان چکی بود که دوبار دور خودم چرخیدم😅
هیچوقت تو عمرم حتی یه بارم اون عدد رو توی کارنامه نداشتم و اینباعث شد که تغییر کنم و دیگه بی کنم غر زدن رو و با معلم خصوصی گرفتن شرایط رو تا نمره ۲۰ توی اون درس بالا ببرم و واقعا چقدر به من کمک کرد که عملکرد خوبی داشته باشم.
.
●یه مثال دیگه دارم درمورد تغییراتی که قراره توی کنکور امسال ما اینجا بشه خداروشکر از چک و لقد هایی که دنیا بهم زده بود اینسری در رفتم میدونستم هرچقدر نسبت به این موضوع بی تفاوت تر باشم خیلی بهتره هرچقدر میومدن بهم میگفتن امروز این تغییرات تصویب شد من میگفتم خیله خوب مهم نیس و دوباره و دوباره این تغییرات تصویب میشد و من فقط یه چیزی به خودم (میگم تغییرات بیرونی هرجوری دلش میخواد باشه ، در نهایت این منم که تعیین میکنه نتیجه چیه و تغییری که من ایجاد میکنم صدبرابر لِوِل بالاتری از بقیه تغییرات خواهد داشت )
و به کمک الله و شما استاد عزیزم این موضوع به من یاداوری شد که همیشه حواس خودمو ۶ دونگی جمع کنم و غر نزنم از عوامل خارجی
.
من این مسئله رو برای خودم مثله یه بازی قدیمی چیدم ، یادمه یه بازی بود به اسم(یادم تورو فراموش)
که من همیشه با بابام بازی میکردم اینطوری بود که اول بهم یه قول میدادم که یادمه هرچیزی که تو به من بدی من بایدم بگم(یادمه)و هرکی یه چیزی رو از دیگری بگیره و اینو نگه بازی رو باخته [امیدوارم از توضیحم بازی رو فهمیده باشید😅]
.
حالا من دقیقا این بازی رو با دنیا میکنم هروقت شرایط طوری میشه که من اماده غر زدن از عوامل خارجی ام میگم (ببین یادمه ،) و واقعا هم یادم میمونه و این تلنگر بهم میخوره که 🔔وقت تغییره ببین کجای کارو اشتبا رفتی که الان میخوایی غر بزنی ببین کجا کم کاری کردی که انقدر ضعیفی و میخوایی با غر زدن خودت رو خالی کنی ..ببین کجای کار لنگه پیداش کن و تغییرش بده.
.
امیدوارم همیشه حواسمون باشه به دنیا و هروقت خواستیم غر بزنیم بگیم(یادمه)
هرکس موقع گرفتن یک وسیله از دست رقیبش حواسش نباشه که بگه “یادم” اون باخته ، و رقیب باید برای اعلام پیروزی خودش بمحض باخت طرفش بگه “یادم تورا فراموش”
پس هروقت ذهنم فکری را به دستم داد و من حواسم نبود و ناآگاهانه پیشنهاد فکری ذهنم را پذیرفتم و بدون اینکه مثبت یا منفی بودن آنرا بررسی کنم به اون فکر بها دادم باختم
و دقیقا در همون لحظه لست که ذهنم باصدای بلند داد میزنه یادم تورا فراموش
و چه سنگینه این باخت چون زنجیروار باخت های بعدی و خسارت های بعدی را با خودش برام به ارمغان آورده
باسلام خدمت دوستانم در این سایت الهی وتشکر میکنم از این متن ویاد آوری که ریحانه خانوم به همه ما کردن.یه جمله ای هست که نمیدونم از کیه که میگه هرکسی که یه جمله به من بیاموزد مرا بنده ی خود کرده است واین مصداق این متن زیبای ریحانه خانوم هستش که واقعا به همه ی ما یاد آور میشه که هرموقع خواستیم بهانه بیاوریم وتقصیر رو بندازیم گردن عوامل بیرونی سریع به خودمون یادآوری کنیم و بگیم یادم تو را فراموش.واقعا مثال عالی بود واقعا با این سن کم که در این سایت هستید ودر این مسیر پای گذاشتید جای تحسین داره واقعا اگرما همین جمله رو درک کنیم که ما خودمون مسوول زندگی خودمون هستیم تحولی عظیم در زندگیمون ایجاد میشه وخدارو شکر میکنم که در مدار دیدن این پیام زیبا بودم وتشکر میکنم
سلام ریحانه جان چقدر عجیب اسم و فامیلی ما تقریبا شبیه هم هست فقط من یار ندارم تو فامیلی. ببین چقدر خوشحال شدم تو دبیرستان داری این درسها میگذرونی . من با همین اموزشها الان با خانواده مهاجرت کردم امریکا و گاهی میگم چه حیف زودتر قوانین ندونستن ولی هیچ وقت دیر نیست. لذتشو از مسیر ببر همینجوری کامنت ها باز کردم دیدن اینکه هم اسمیم بهم حس خوبی داد .
سلام دوست عزیزم من خیلی خوشحالم که باهمدیگه هم اسمیم خیلی خوشحالم که الان داری توی جایی که دوست داری زندگی میکنی ، و خیلی خوشحالم که شما دوست عزیز هم فرکانسی اشنا شدم
امروز اومدم برای چک کردن سایت و پیام شما رو دیدم خیلی حس خوبی بهم داد ، من هیچ دوستی توی مدرسه یا جایی دیگه ندارم و یجورایی همیشه از این قضیه ناراحت بودم اما الان که فکرشو کردم دیدم من هزاران هزار دوست خوب و هم فرکانسی توی این سایت دارم و از وجود چنین نعمتی تابهحال خبر نداشتم و امروز خیلی خوشحالم که خداوند من رو با زیبایی این نعمت اگاه کرد
امیدوارم همیشه و همیشه درحال پیشرفت باشی و همیشه با عشق برای من و دوستان عزیزمون از موفقیت هات بگی و ما لذت ببریم
هروقت شرایط طوری میشه که من اماده غر زدن از عوامل خارجی ام میگم (ببین یادمه ،) 😍😍😍
افرین ریحانه زیبا.این جمله ات همیشه یاد من میمونه که زمانیکه به چالشی برخوردم بگم ببین من یادمه😍
چقدر چهره جزابی داری.چقدر خوب که از این سن شروع کردی همین جور پر قدرت ادامه بده مطمین باش بهترینا در سالهای اینده منتظرته.
منم یک دختر هم سن و سال تو دارم خیلی دوس دارم اونم تو این فرکانسا بیاد ولی زیاد علاقه نداره.ولی امیدروارم یک روزی اونم عضو سایت بشه و همراه همه ما بشه.من دعا میکنم برای تو و برای دخترم و همه دختران سرزمینمون که هر روز موفق تر بشین.
خیلی ممنون از متن زیبایی که برای من نوشتید و حس خوبی که به بنده منتقل کردید .
خیلی خوشحالم از اینکه متنی نوشتیم که مورد توجه شما و همه دوستانم قرار گرفت ، و خداوند رو سپاسگزارم که من رو هدایت کرد و به من گفت بنویس هرچیزی که بهت میگم رو . و خیلی خوشحالم که نشانه ها رو دیدم و نوشتم
مطمن باشید دخترتون هروقت شمارو ببینه و تغییر رو درون شما احساس کنه و بفهمه که وقته تغییر خداوند خودش اون رو توی مسیر قرار میده
من خودم مامانم توی سایت عضو بود ولی زیاد درمورد سایت و این فضا نمیگفت تا اینکه من احساس کردم نیازه که بفهمم اوضاع از چه قراره یادمه اولین بار جذب سریال زندگی در بهشت شدم اون خیلی زیاد بهم کمک کرد تا با سایت و محیطی که داره بیشتر اشنا بشم
جوابت و اینکه گفتی مامانت عضو سایت بوده نمیدونی چقدددر منو امیدوار تر کرد😍😍😍😍😍😍😍
چند روزه بیشتر دارم سعی میکنم روی نکات مثبت دخترم کار کنم سعی میکنم کار کردنش تو خونه و یا فعالیتش در مورد درساش و کارهاشو بیشتر ببینم.چون رشتش هنریه زیاد به درس علاقه نداره البته منم اصلا زورش نکردم که درس بخونه ولی خیلی تو خونه اختلاف نظر داریم .چند روزه دارم رو خودم کار میکنم امشب بقلم کرد و بوسیدم منم بقلش کردم🥰🥰🥰😍😍
میدونم که فرکانسام بالخره جواب میدن.خدارو شکر که هستی عزیزم.به امید موفقیت خودت دخترم و دخترامون😚😚😚😚😚
آدم وقتی میبینه دوستانی که در این سایت وجود دارن و پر از آگاهی هستن که سن و سال زیادی هم ندارن و اینقدر خوب روی خودشون کار میکنن انگیزه میگیره از این مسیر
ریحانه عزیز خیلی کامنتت حس خوبی بهم داد بخصوص بازی یادم تورا فراموش که خیلی کاربری و سادست ،تصمیم دارن ذهنمو شرطی کنم با این بازی و تمرینی برای خودم درست کنم
اینکه ما آگاه باشیم به افکاری که در ذهن چموش ما مدام در حال تکرارن و سعی کنیم افکارمون به سمتی جهت بدیم که به ما احساس بهتری بدهد ،کل آموزشهای استاد در همه فایلهای که من ازش شنیدم حول همین موضوع میچرخه و این تمرین میتونه ذهنمو شرطی کنه براش که بهتر انجامش بدیم
تک تک کلمات استاد همیشه پر از نکته بوده و همین موضوع که باعث میشه این سایت همچین مخاطبای آگاهی داشته باشه
ممنونم از شما دوست عزیز برای انتقال این آگاهی به ما
واقعاً تبریک میگم به این رشد و پیشرفت و آگاهی در حال صعود به نسبت سنتون.
چقدر راحت و صمیمانه و گرم و زیبا تجربیات تونو پیدا کردید و راحت بیان میکنید. اینکه الگوهای ذهنی ناخواسته و تجربیات ناجالب رو بخصوص مثال زدن کمک میکنه درد ها در ذهن آدم بمونه.
چقدر لذت بردم از این ایده خلاقانه تون که تطبیق دادید کار با ذهن خودتون و اتفاقات رو با بازی یادم تو را فراموش.
آفرین این تمرین رو به یک بازی تبدیل کردید خیلی خوشم اومد
اینکار باعث میشه راحت تر انجام بدید و بیشتر هم یادتون بمونه ضمنا لذت بخش ترم میشه تغییر واسه آدم.
دمتون گرم
قلبا شادی مضاعف و پیشرفت و سلامتی کامل براتون خواستارم
سلام و درود خدمت استاد عباس منش عزیز و دوستان هم خانواده
از سال ۱۳۹۳ که با شما آشنا شدم با استفاده از آموزش های شما استاد عزیز تاثیر بی نهایت در نحوه نگرش و عملکرد من در زندگی ایجاد شده است اما به نظرم مهمترین موضوع که باعث تغییر و تحول من در زندگی شد موضوع پذیرش مسئولیت زندگی است.
اولین بار که این موضوع رو از زبان شما شنیدم که باید مسئولیت زندگی خودم رو به عهده بگیرم به شدت وحشت زده شدم و درک این موضوع برام غیرممکن بود که چطور در وضعیت حساس کنونی من می توانم زندگی خودم را خلق کنم و مسئولیت زندگی ام را به عهده بگیرم.
هرچه بیشتر همراه شما بودم درک این موضوع برام واضح تر شد و البته هیچوقت نمی توانم ادعا کنم صد در صد مسئولیت زندگی ام را به عهده می گیرم.
جمله ای از شما به نقل از پیامبر شنیدم که می فرماید: شرک در دل مؤمن از راه رفتن مورچه سیاه در دل تاریکی شب بر سنگ سیاه مخفی تر است.
به نظرم پذیرش مسئولیت زندگی مصداق واقعی این عبارت است.
بی نهایت عامل و دلیل وجود داره که انسان با خودش فکر کنه مشکل فعلی بخاطر فلان موضوع یا فلان فرد در زندگی من ایجاد شده.
در طی این چندسال با اینکه خیلی سعی کردم روی موضوع پذیرش مسئولیت زندگی ام کار کنم ولی بارها پیش اومده که در شرایطی قرار گرفتم و اولین افکاری که در ذهن من مرور می شد درباره محکوم کردن دیگران و نقش اونها در نتیجه زندگی من بوده است.
بارها شده که به خودم اومدم و دیدم در حال گله و شکایت درباره فلان موضوع هستم.
از این رو به نظر من یکی از مهمترین عوامل در رسیدن به آرامش و تجربه موفقیت های عالی در زندگی درک و عملکردن به موضوع پذیرش مسئولیت زندگی است.
سال ۹۳ که با شما آشنا شدم که همه رو در زندگی ام مقصر می دونستم الا خودم رو.
اما هرچه بیشتر همراه شما بودم و از آموزش ها استفاده کردم به مرور نقش خودم در خلق شرایط زندگی پررنگ تر و نقش دیگران کم رنگ شد اما این روند به صورت تکاملی در من شکل گرفت.
در مرحله اول توانستم والدینم را از دایره مقصرهای زندگی ام خارج کنم و باور کنم که من می توانم بدون وابسته بودن به داشته ها و توانایی های والدینم شرایطی که دوست دارم را برای خودم بسازم و تجربه کنم.
در مرحله دوم توانستم دوستان و دیگر افرادی که با آنها رابطه داشتم و تصور می کردم اگر آنها وجدان داشتند و دست مرا گرفته بودند شرایط من بهتر بود را رها کرده و بر توانایی ها و قدرت درون خودم تمرکز کنم.
در مرحله سوم سعی کردم بپذیرم که دولت و شرایط اقتصادی کشور نقشی در نتیجه زندگی من ندارند.
این مرحله به سادگی دو مرحله قبل نبود.
پذیرفتن اینکه تصمیمات دولت و تاثیری که بر شرایط کشور می گذارد بر زندگی شخص من تاثیری ندارد کار ساده ای نبود و نیست. مخصوصا اینکه شروع رشد و تحول من همزمان با بالارفتن روزانه قیمت دلار و گران شدن اجناس و … بود.
بعد از مدتی که از آموزش های شما استفاده کردم شرایط مالی من دگرگون شد و به لطف خدا درآمد من ده ها برابر شد و نتایج عالی گرفتم و این ثابت می کرد که من توانسته ام نقش دیگران را در شرایط زندگی ام بی اهمیت بدانم و بر قدرت خداوند در هدایت من برای رسیدن به خواسته ها تمرکز کنم.
اما درحالی که در مسیر رشد و پیشرفت بودم به شکلی عجیبی گرفتار این موضوع شدم.
من روی خودم کار می کردم و شرایط مالی من به شکل مناسبی بهبود پیدا می کرد اما میزان رشد و پیشرفت من به اندازه رشد و پیشرفت قیمت ها نبود.
توجه به این موضوع باعث شد که انبوهی از افکار مزاحم در ذهنم ایجاد شود که اگر کشور شرایط اقتصادی مناسب داشت و قیمت ها به این شکل روند رو به افزایش نداشت من تا حالا به خیلی از خواسته ها که همه از نوع دارایی بودند می رسیدم اما شرایط فعلی سبب شده که من با اینکه رشد و پیشرفت خوبی دارم نمی توانم به خواسته هایم برسم.
به همین سادگی گرفتار افکار منفی و قدرت قائل شدن برای عوامل بیرونی در زندگی ام شدم و حدود یک سال خواسته و ناخواسته درگیر حسرت می شدم که اگر پارسال بود الان می تونستم فلان ماشین یا خونه رو بخرم اما الان نمی تونم.
حتی چند بار به همسرم گفتم که یک سال از دنیا عقب افتادم. اگه یک سال زودتر به این درآمد رسیده بودم الان خونه و باغ و ماشین و … را خریده بودم.
توجه به این موضوع باعث شد که روند رشد و پیشرفت من دچار اختلال بشه و حتی به این فکر افتادم که پولم رو در موضوعات روزمره مثل خرید ملک و طلا و دلار و غیره سرمایه گذاری کنم تا حداقل از بی ارزش شدن آنچه دارم جلوگیری کنم.
از این رو مقداری از سرمایه ام را با یکی از دوستانم به صورت شریکی ماشین خریدم. این درحالی بود که من هیچ تجربه ای در خرید و فروش ماشین نداشتم و فقط روی توانایی دوستم که مدت ها بود کار معامله ماشین انجام می داد حساب کرده بودم.
ماشین رو خریدیم و بعد از انجام کارهای لازم برای فروش اقدام کردیم.
این اقدام من در شرایطی بود که بازار خرید و فروش ماشین بسیار داغ و پررونق بود و اوضاع به این شکل بود که هرکی هرچی می خرید فرداش با سود می فروخت.
ماشینی که من در آن سهم داشتم فروش نمی رفت.
هفته ها می گذشت و ماشینی که من در آن شریک بودم فروش نمی رفت.
این درحالی بود که در این مدت شریک من دو سه تا ماشین خرید و فروش می کرد اما ماشینی که با من شریکی خریده بود فروش نمی رفت.
بیش از یک ماه گذشت و من خیلی بهم ریخته بودم.
از طرفی درآمدم از کسب و کارم به حد صفر رسیده بود و از طرفی ماشینی که به قصد سود کردم خریده بودم فروش نمی رفت.
یک شب درحالی که خیلی ناراحت بودم به پیاده روی رفتم و همزمان فایل های انگیزشی که از صحبت های شما استاد عزیز درست کردم رو گوش می دادم.
موضوع فایل درباره نقش خدا در زندگی و کسب و کار بود.
همینطور که قدم می زدم در قلبم با خدا صحبت می کردم. البته گله و شکایت می کردم که چرا شرایط من از اون حد عالی به این شکل نابسامان تغییر کرده.
در ذهنم مرور شد که: تا وقتی روی ما حساب می کردی جریان نعمت به سوی تو روان بود اما از وقتی خودت خواستی به پول و ثروت بیشتر برسی جریان از سمت ما قطع شد.
اون صدا به من گفت: تو هیچی نداشتی و از ما کمک خواستی و از هیچ به تو نعمت دادیم. اما به ما شک کردی و خواستی از نعمت های ما برای به دست آوردن نعمت بیشتر استفاده کنی و این شرک بزرگی است.
البته الان که دارم می نویسم به این شکل جمله بندی می کنم والا اون شب به شکلی این افکار در ذهنم مرور می شد که من به این درک رسیدم که من سال ۹۳ که هیچی نداشتم و تازه کلی بدهی داشتم و از وقتی روی خدا حساب کردم نه تنها بدهی های من صفر شد بلکه کلی پس انداز جمع کردم ولی الان همون پس اندازها رو صرف خرید ماشین کردم نه به این عنوان که استفاده کنم و لذت ببرم بلکه فقط به این دلیل که سود کنم و سعی کنم ارزش پولم رو حفظ کنم.
خیلی شرمنده شدم و غصه خوردم که چرا به این شکل واضح از مسیر خارج شدم ولی متوجه نبودم.
همون جا توبه کردم و از خدا طلب بخشش کردم و در ذهنم مرور شد که برای جبران باید اقدام کنی.
سرم رو بالا آوردم دیدم روبروی مغازه دوستم هستم که در خرید ماشین باهاش شریک شدم.
رفتم در مغازش و گفتم که از شراکت در خرید و فروش ماشین منصرف شدم و اگه می خوای سهم منو بخر و اونم قبول کرد.
فردا صبح حدودای ساعت ۹ دوستم سهم من رو به حسابم واریز کرد و جالب اینکه کمتر از یک ساعت بعد از بنگاه تماس گرفتند که ماشین رو قولنامه کردیم و باید برم بنگاه که من گفتم با دوستم تماس بگیرند.
بیش از یک ماه بود که ماشین فروش نمی رفت و به محض انصراف دادن من ماشین فروش رفت و کل سود به دوستم معامله به دوستم رسید.
از همین موضوع هم به خدا شاکی شدم که چرا این همه وقت ماشین فروش نرفت و من سود نکردم؟
به شکل واضح جواب گرفتم که اگر سود می کردی چیکار می کردی؟
و من مطمئن بودم که ماشین بعدی رو می خریدم و این روند ادامه پیدا می کرد و کلا از مسیر خودم ناامید می شدم.
درحالی که همه موفقیت های من بخاطر مسیری بود که بعد از استفاده از آموزش های شما توسط خداوند به اون مسیر هدایت شده بودم و قلبا دوست نداشتم از اون مسیر خارج بشم ولی توجه کردن به عوامل بیرونی باعث شک و تردید در من شده بود و به لطف خدا اقدام من برای خرید و فروش ماشین به بن بست خورده بود.
بعد از اون روز با تمرکز بیشتری روی کار خودم و استفاده از آموزشها متمرکز شدم و خدا رو شکر دوباره همه چیز عالی شد و همچنان دارم ادامه می دم.
این داستان رو گفتم که موضوع شرک در دل مؤمن رو تایید کرده باشم.
موضوع بعدی که در مورد پذیرش مسئولیت زندگی خیلی برای من چالش برانگیز بود پذیرش افکار و رفتار همسرم بود.
در کلام می گفتم که من مسئول زندگی ام هستم ولی خیلی جاها افکار و نگرش من این بود که اگه همسرت رفتار متفاوتی داشت نتیجه تو بهتر می شد. یا اگه همسرت با تو همراهی میکرد نتیجه کار تو بهتر می شد.
از اونجایی که قبل از آشنایی با شما رابطه من و همسرم خیلی آشفته بود و به لطف خدا با استفاده از دوره عشق و مودت تونستم رابطه بسیار بهتری داشته باشیم اما این افکار همیشه در ذهنم مرور می شد موفق تر نشدن تو بخاطر همسرته.
منطق من این بود که چون همسرم از فایل های شما استفاده نمی کنه و هم مسیر با من نیست مانع پیشرفت من میشه چون همسرم به موضوعاتی علاقه داره که خط قرمز من بودند و این عامل باعث لغزش من می شد.
درگیری ذهنی من تاجایی ادامه پیدا کرد که با خدا درگیر شدم.
به خدا گفتم چرا انقدر مانع در زندگی من وجود داره حالا که من تلاش می کنم تغییر کنم و زندگی بهتری داشته باشم چرا همسرم با من همراه نیست و به همون کارهایی علاقه داره که من دوست ندارم انجام بده.
مثل همیشه جواب خداوند واضح و صحیح بود.
خدا به من گفت اگه راست میگی تو هم مثل همسرت در مسیر خودت ثابت قدم باش.
همانطور که همسرت با تغییر تو تغییر نکرد تو هم از تغییر نکردن همسرت تغییر نکن و ادامه بده.
اصلا این جواب منو دیوانه کرد.
دیدم خدا راست میگه ها همسرم کاری به من نداره و هر روز علاقمندی هاش رو دنبال می کنه ولی من با توجه کردن به رفتار و عملکرد همسرم دچار لغزش می شم و فکر می کنم همسرم مانع رشد و پیشرفت من می شه.
اینم از همون مورچه های سیاه بود که به راحتی داشت روی سنگ سیاه راه می رفت و من نمی دیدمش.
در واقع خودم داشتم در سیاهی افکار منفی از مسیر خارج می شدم و متوجه نبودم.
به خودم اومدم و از اون روز سعی کردم هر وقت این فکر در ذهنم مرور می شه که بین همسرت داره از این حرف ها می زنه باعث می شه تو بشنوی و پیشرفت نکی به خودم یادآوری می کنم که اگه قرار باشه من بخاطر همسرم پیشرفت نکنم پس خدا دیگه خدا نیست.
خدا رو شکر با این موضوع هم به شکل خوبی کنار اومدم و نتیجه زندگی من بهتر از قبل شد هم در رشد و گسترش مالی و هم در رابطه با همسرم.
در این چند ساله که تصمیم گرفتم مسئولیت زندگی ام رو به عهده بگیرم بارها پیش اومده که به خودم اومدم و دیدم مسئولیت رو به گردن یه نفر دیگه انداختم و حواسم نبوده و هنوز که هنوزم این موضوع ادامه داره و هربار به شکل جدید مورچه سیاه شروع به راه رفتن روی سنگ سیاه جهل میشه و خطر گمراهی منو تهدید می کنه ولی خدا رو شکر مهارت من در شناسایی اصل بیشتر شده و سریع تر از قبل متوجه خطر گمراه شدنم می شم و سعی میکنم با تغییر افکار و نگرش خودم مسیرم رو اصلاح کنم.
درس پذیرش مسئولیت و شکایت نکردن به نظر من مهمترین درسی است که از شما استاد عزیز یاد گرفتم و باعث شد که در هر شرایطی شکست رو قبول نکنم و به مسیرم ادامه بدم و بپذیرم در هر شرایطی که هستم تقصیر خودمه.
هر رفتاری با من میشه تقصیر خودمه
هر نتیجه ای کسب میکنم تقصیر خودمه
امروز که بیش از هفت ساله همراه شما هستم قطعا تسلط بیشتری بر افکارم پیدا کردم و وقتی خودم رو با اطرافیانم مقایسه می کنم به این تفاوت در نگرش و عملکرد پی می برم.
همه آدم ها به شکل استادانه ای دیگران رو مقصر زندگی شون می دونند.
طرف پاش به مبل می خوره و سریع یه نفر دیگه رو مقصر می کنه که چرا این مبل رو اینجا گذاشتی.
سرما می خوره یکی دیگه رو مقصر می کنه که تو کولر رو روشن کردی
تصادف می کنه یکی دیگه رو مقصر می کنه که تو حواسم رو پرت کردی
عصبانی میشه یکی دیگه رو مقصر می کنه که تو باعث اعصاب خوردی من هستی
هرجا میری آدم ها درحال گله و شکایت هستند و این درحالی است که من هم تا همین چند سال قبل جزو همین آدم ها بودم اما امروز به لطف خدا و استفاده از آموزش های شما استاد عزیز در شرایط کاملا متفاوتی هستم.
چند روز قبل مشغول راه رفتن در پیاده رو بودم که یه لحظه پام پیچ خورد و درد شدیدی احساس کردم ولی خیلی برام جالب بود که اولین فکری که در ذهنم مرور شد این بود که حواست رو جمع نکردی درحالی که اگه رضای قبلا بود حتما به اونی که بخاطر ساخت و ساز سنگ و کلوخ توی پیاده رو ریخته رو فحش و ناسزا می گفتم.
به نظرم اینجاها مشخص می شه که باورها عوض شده. جایی که در لحظه رخ دادن اولین فکری که در ذهنت مرور می شه فکر متفاوت از قبل باشه نه اینکه سالها به ظاهر روی خودت کار کرده باشی و در هر اتفاقی بلافاصله یکی دیگه رو مقصر کنی.
موارد زیادی در این چند سال در زندگی ام رخ داده که به شکل واضح دیگران مقصر اون بودند ولی من سعی کردم در همه این موارد بپذیرم که تقصر منه که در این شرایط قرار گرفتم.
مثل فیلتر شدن سایتِ، قطع شدن اینترنت بخاطر درگیری ها، گران شدن روزانه اجناس و خیلی موارد که در زندگی روزمره با اون مواجه هستیم.
استاد عزیز به نظرم دلیل اینکه پذیرش مسئولیت کار سخت و در مقابل مقصر کردن دیگران کار ساده ای است اینه که در زمان رخ دادن مشکل در احساس بد قرار می گیریم. معمولا همیشه مشکلات به شکلی رخ می دن که یک نفر دیگه در اون ماجرا نقش داره. حتی در مورد پیچ خوردن پای من در راه رفتن فردی که ساخت و ساز می کنه در بهم زدن فرم پیاده رو نقش داره.
به همین دلیله که خیلی راحت می شه مقصر رو پیدا کرد چون دیگران در مشکلات نقش دارند اما اتفاقات خوب زندگی یه هویی رخ نمیده و معمولا پروسه داره تا رخ بده به همین دلیل پیدا کردن دلیل این موفقیت و یا اتفاق خوب سخت میشه.
من در این چند ساله موفقیت های زیادی داشتم اما نمی تونم برای هر موفقیت و نتیجه زندگی ام دلیل واضح پیدا کنم که مثلا بخاطر این تغییر افکار و نگرش یا انجام این تمرینات یا گوش دادن به فلان فایل ها این نتیجه رقم خورد.
اما در اتفاقات بد چون به ظاهر یه هو رخ میده و افراد دیگر هم در این رخ داد نقش دارند به سادگی می شه آدم گول بخوره و نفر دیگه ای رو مقصر کنه.
همیشه برای موفقیت ها می تونیم به شکل کلی شرح بدم که من چند ساله دارم یه کارهایی رو انجام می دم و یه سری کارها رو انجام نمی دم و نتیجه همه این تصمیمات شده این موفقیت اما در مورد دعوای من با همسرم خیلی راحت تره که بگم تقصر همسرم بود.
موضوع پذیرش مسئولیت زندگی و کسب مهارت گله و شکایت نکردن به نظرم از اون مواردی است که آدم باید همیشه روش کار کنه چون به شدت در خطر لغزش قرار داره و همیشه سخن پیامبر درباره راه رفتن مورچه و شرک رو به این موضوع ربط می دم و سعی میکنم حواسم به این موضوع مهم باشه.
از شما استاد راهنما بی نهایت تشکر می کنم که با طرح موضوعات اصلی و مهم به شکل های مختلف باعث می شی درک ما از قوانین و به همون نسبت عملکرد ما بهتر بشه.
تو هر فایل و محصولی معمولاً کامنت شما جزء اولین کامنتهایی که من میخونم و اولین دورهای که از سایت خریدم(ثروت۱) هم به خاطر دیدن فایل نتیجه شما بود که خیلی باهات ارتباط خوبی برقرار کردم و گفتم چقدر خوبه این مرد اون لبخند رو صورتش خبر میده از سر درونش که چقدر حال و هوای درونش عالیه.
واقعاً کامنتهای شما یه مکمل بینظیره برای تمام آموزههای استاد و من تو ذهنم شما رو شاگرد کلاسیک استاد میدونم و این هم به خاطر درک بالا و عملگرایی شما در این مسیره که واقعاً تحسینبرانگیزه.
وقتی درباره شرک صحبت میکنید به قول استاد اگر به دنبال ریشه تمام نابهسامانیها و نتیجه نگرفتنها باشیم رگههایی از شرک و بیایمانی رو میتونیم پیدا کنیم. این گفت و گویی که شما با الله داشتی خیلی برام قابل تامل بود چرا که پاسخ یکیه به نظر من. همون پاسخی که به شما داده برای من هم اساسش کاربرد داره. وقتی من به این دید که سرمایهگزاری کنم یا گسترشی که میخوام ایجاد کنم برای صرفاً سود بیشتر باشه بدون اینکه بخواد من رو رشد بده اصلاً با اساس راه من در تضاده. اگر من به این مسیر هدایت شدم اگر وارد این کسب و کار شدم اگر تونستم گسترشی توش ایجاد کنم فقط به خاطر اینکه سپرده بودمش به خدا اما از وقتی که اومدم حساس شدم رو این موضوع که این کسب و کاره گسترش پیدا کنه بدون اینکه من بهتر بشم واقعاً هیچ رشدی اتفاق نیفتاد که هیچ، روند نزولی هم داشت به خودش میگرفت. یه قانون فوقالعادهای رو استاد در جلسه دوم قدم هفت گوشزد که اصلاً حس کردم سرم خورده تو دیوار و منگ شدم. این بود که میگفت اگر سوالات و گفت و گوهای درونیت برای کسب و کارت مثلاً اینکه بهتر بشه چون فکر میکنی ایراد داره الان یعنی توجهت رو چیزیه که نمیخوای. این یکی ازون دامهایی بود که من به شدت گرفتارش بودم. وقتی آدم توجهش به نعمتها باشه و به زیباییها باشه خود به خود هدایت میشه به گسترش بیشتر به ثروت و نعمت بیشتر. نیازی نیست تقلا کنیم که به چیز نامناسب رو از بین ببریم، میخواد هر چی باشه. ما فقط باید ازش اعراض کنیم. چون وقتی تمرکزت رو اینکه یه چیز نامناسب رو درست کنی یا باهاش درگیر میشی یعنی توجهت رو چیزیه که نمیخوای و این باعث میشه که درگیر ناخواستههای بیشتری بشی.
من و شما باید روی خودمون کار کنیم. توجهمون رو بذاریم روی چیزی که احساس بهتری بهمون میده یا حداقل احساس بدی نمیده در شرایطی که حسمون خوب نیست بعد خودش آرام آرام هدایت میکنه.
این خیلی کلید طلایی بود. واقعاً حس کردم قلبم داره باز میشه.
وقتی ما در احساس خوب هستیم نگران نیستیم یعنی به خدا اعتماد کردیم باورش کردیم که میتونه برامون همه کار انجام بده اما وقتی میگیم توکل کردیم و هی نگرانیم یعنی باور نکردیم.
ما بهبود روابط، سلامتی، ثروت و نعمت بیشتر رو برای چی میخواهیم؟
برای اینکه به احساس بهتری برسیم دیگه؟ وقتی ما در احساس خوب باشیم یعنی به خواستمون رسیدیم.
خواستهها ما رو به احساس بهتری نمیرسونه بلکه احساس بهتر ما رو به خواستهها میرسونه. این مهمترین قانونه. برای همین استاد انقدر تاکید داره که احساس خوب همه چیزه.
واقعاً لذت میبرم از کامنتها و نتایجی که به اشتراک میگذاری رضا جان بهترینها رو برات آرزومندم.
چه نکته مهم و مهم و مهمی رو گفتید تو کامنتتون.واقعا یک کلید طلایی است.خیلی ممنون که این اگاهی که بدست اوردید از دوره دوازده قدم رو اینجا برای ما گفتید. من دیشب از خدا سوال کردم و این هم جوابش بود که به کامنت شما برخوردم.اینقدر نکته مهم و موردنیاز من بود که اصلا حل شدم توش دارم کلمه به کلمش رو هی تکرار میکنم و نوشتم و دارم فکر میکنم به جاهایی که درجا زدن من بخاطر همین دام بود که توش افتادم.
⬅⬅……نیازی نیست تقلا کنیم که یه چیز نامناسب رو از بین ببریم…….
….وقتی نگران نیستیم یعنی به خدا اعتماد داریم…..
…..خواسته ها مارو به احساس خوب نمیرسونه،بلکه احساس بهتر مارو به خواسته ها میرسونه.
خیلی ممنون از شما
خیلی خیلی ممنون از استاد برای این اگاهی ها از یک طرف و از طرف دیگه بخاطر ایجاد همچین فضایی برای نشر بیشتر و نشر درک هر انسان از این اگاهی ها و بررسی از زوایای مختلف و درک بهتر و فهم بهتر و تکرار بیشتر
و و و خدای خوبم شکرت که حق شکر نمیتونم به جا بیارم که تو اجابت کننده ای و پاسخ میدی و عادلی و افرینش رو نظام مند خلق کردی و نزدیکی و عقل کلی
من از تمام جهان سپاسگزارم
من از هر کسی که به طریقی تاثیر داره بر اینکه اگاهی به من برسه و من رشد کنم و یاد بگیرم و پیشرفت کنم و خداگونه تر بشم.
خداوند سریع الجواب است یعنی به محض اینکه آدم به چیزهایی جدیدی توجه میکنه و افکار تازهای را در ذهنش پرورش میده هدایت میشه به پاسخهای تازه که نشونش آینه به شدت حس خوشحالی داری اتفاقی که در ادامه میفته اینکه به دلیل نو بودن این رشتههای عصبی مقاوت کمتری در برابر افکار گذشته دارند و یا ممکنه که خیلی زود فراموش بشوند. به همین خاطر وظیفه ما اینکه دائماً با توجه کردن و تکرار کردن این مسیر به این کانون توجه و افکار جدید شدت ببخشیم تا بیشتر در مسیر خواسته قرار بگیریم که نشونش با احساسه خوبه.
واقعاً هر روز که میگذره بیشتر این احساس خوبه برام مهم میشه و میفهمم که الویتم در رسیدن به خواستهها کاملاً داره تغییر میکنه. این روزها بیش از اینکه به این فکر کنم که برای کدوم خواستم برسم بیشتر به این فکر میکنم که الآن چه کاری انجام بدم یا به چه موضوعی توجه کنم که احساس بهتری بهم میده چون اصلاً موضوع دقیقاً همینه. ما خواسته هامون رو برای لذت بیشتر و احساس خوب میخواهیم نه صرفاً تجربه داشتن یک موجودیت یا چیز خاص در زندگی. پس وقتی من کاری رو انجام بدم که احساسم رو خوب میکنه من به هدف اصلیم رسیدم و بیشتر ماندن در این احساس باعث میشه من هدایت بشم به چیزها و موقعیتهایی که باعث تشدید این احساس در من میشه که طبق قانون این راه تنها راه رسیدن به خواستههاست.
نشونه مهم این موضوع علاوه بر احساس خوب داشتن احساس رهایی نسبت به یه خواسته است. هر چقدر مهم باشه که یه موضوع تو زندگیت اتفاق بیفته یعنی به جایی برسه که تا اون خواسته رو تو زندگیت نداشته باشی احساس خوبی نداره در واقع احساس خوب وابسته به حضور اون خواسته بشه یعنی داری از مسیر خواسته دور میشی و به جهان اعلام میکنی که من این خواسته رو نمی خوام.
درک این موضوع خیلی خیلی خیلی مهمه دوست من. زمانی که اهمیت این موضوع رو درک کردم قشنگ حس کرد که قلبم باز شد و اصلاً دنیا یه رنگ و بوی دیگه ای برام گرفته.
این حس درونم به وجود اومده که خواستههای تو حتی بزرگترینشون نشئت گرفته از ذهن محدود تو هستند یعنی اگر تو رها باشی و تنها و تنها ملاک رو احساس خوب قرار بدی خدا چیزهایی رو به زندگیت وارد میکنه که الآن نه چیزی ازش دیدی نه حتی تصورش رو میکنی.
بنابراین تصمیم گرفتم به جای فکر کردن بیش از اندازه به خواسته هام به چیزهایی که احساس بهتری بهم میده فکر کنم.
یه موضوعی که در این بین خیلی کمکم کرده اینکه به مرگ فکر میکنم. با خودم میگ که ببین تو هی سری خواستههایی داری تا لذت بیشتری از این زندگی ببری. از اونجایی که داری در دنیای مادی زندگی میکنی و مرگ جزئی از طبیعت این جهان مادیه بنابراین بزرگترین اشتباهت میتونه این باشه که احساس خوبت رو موکول کنی به چیزی در آینده. انقدر این موضوع نگرانی من رو کم میکنه و کمکم میکنه تا در حال زندگی کنم که خدا میدونه.
این اضلا شده سؤال همیشگی من خصوصاً زمانهایی که یه ذره دارم از ریل خارج میشم که البته نسبت به گذشته خیلی کمتر شدهٰ اینکه در این لحظه چه کاری میتونم انجام بدم تا به احساس خوب برسم؟ یا دست کم احساس بدی نداشته باشم؟
چون گاهی همین که ما در احساس بدی هستیم و فکر میکنیم که چه کنیم که احسا سبتری داشته باشی و ایدهای به ذهنمون نمیاد خودش باعث میشه حسمون بدتر بشه. پس بهتره به جای سخت گرفتن به خود به این فکر کنیم که از این حال فاصله بگیریم و در فضای ملایمتری قرار بگیریم و تکالمون رو حتی در رسیدن به احساس بهتر رعایت کنیم.
از خدای مهربان برای شما دوست عزیزم بهترینها را میخواهم
دوست عزیز معلومه که خیلی حسابی کندوکاو کردین و اصل رو تشخیص دادین.
خیلی سپاسگزارم که مثل فرشته ای شدین که هدایتهای خدا رو برای من خیلی شیوا و واضح و دلنشین بیان میکنید،چقدر نزدیک به اونچه من نیاز دارم جوری که فکر کردم انگار غیب به شما الهام میشه که دقیق با توجه به نیاز من پاسخ میدید.
واقعا درک کردم که باید از خواسته هام رها شم واقعا درک کردم که باید احساس خوب و هماهنگی با خدای خودم برام مهم بشه
واقعا درک کردم که بجای فکر کردن به خواسته ها به این فکر کنم چکار کنم که توی حس بهتر باشم
و دیدم چقدر کارها هست که با انجام دادنشون لذت میبرم و احساس،خیلی خوبی دارم از جمله مطالعه در زمینه رشتم
واقعا درک کردم،درکی که به عمل انجامید
دیدم که همین که روی رشد شخصیتیم کار کنم ایمانم و توحیدم رو تقویت کنم و زیبایی ها رو ببینم و اگاهی از قوانین خدارو در این سایت یاد بگیرم.اینکه ورزش کنم و یا پیاده روی کنم و خیلی چیزای دیگه خیلی احساس خوبی دارم پس چرا اینهمه فکر کنم و چه کنم چه کنم راه بندازم.
چقدر خوب توضیح دادید که در پی توجه به چیزهای جدید هدایت میشیم به پاسخ ها اما در ادامه چون اینها رشته های عصبی جدید و باریکی هستن مقاومت کمتری درمقابل اماج نجواها دارن بنابراین تکرار و توجه پوسته خیلی خیلی مهمه
و میخام هزار بار تکرار کنم این پاراگراف رو که گفتید:خواسته های تو حتی بزرگترینشون نشئت گرفته از ذهن محدود تو هستن یعنی اگر تو رها باشی و تنها و تنها ملاک رو احساس خوب قرار بدی خدا چیزهایی رو به زندگیت وارد میکنه که الان نه چیزی ازش دیدی و نه حتی تصورش رو میکنی.
این پاسختون باز هم اونقدر شگفت انگیز بود برام که نمیشد من هم پاسخی و تشکری نکنم
استاد عزیز ممنونم از فایل عالی که قرار دادید و واقعا به من کمک کرد که مدیریت بهتری بر ورودی افکار خودم داشته باشم و زمانی که دارم را صرف آموزش خودم کنم و به قول شما لیزر فوکس روی بهبود مهارتها و توسعه شخصی داشته باشم و سعی کنم در مسیر ثابتقدم باشم.
من هم عادت کردم هر زمانی که احساس کردم از مسیر دارم خارج میشم، احساس کردم افکار منفی شدید شدند، احساس کردم مورچه سیاه روی سنگ سیاه ایمانم داره راه میره و نجواهای شیطان قوی شدند یک فایل صوتی با صدای خودم ضبط کنم و موضوع را موشکافی کنم. با خودم صحبت کنم، دلیل حس بد را بیابم، منطقی و با دلیل و برهان به موضوعی که برای من حس بد درست کرده بنگرم، در کنار این منطقی فکر کردن به چالش موجود، همزمان ایمان به خدا را در قلب و روحم افزایش دهم، با خدا صحبت کنم، از خدا بخواهم و هدایت طلب کنم، نعمتها و فراوانیهایی که به من داده را یادآور شوم، متوقعانه از خدا هدایت بطلبم و توقع خودم از را از دیگران به حداقل برسانم.
واقعا ضبط کردن این فایلها با صدای خودم برای خودم که منادی مسیر توحید در قلب خودم هستم به من کمک میکنه و دوباره من را به مسیر صحیح برمیگرداند و ایمان من را محکمتر میکند. از بیست و هشتم آبانماه سال یکهزار و سیصد و نود و نه که دوره کشف قوانین زندگی استاد عباسمنش را خریداری کردم وآن روز یک نقطه عطف در زندگی من هست، تا الان بیش از پنجاه فایل صوتی با صدای خودم ضبط کردم و تمام سعی و تلاشم این بوده در مسیر بمانم، و خدایی که خدای سریع الجواب است هر بار که با ایمان رفتم دنبالش، چنان آرامش و سکینه و احساس خوبی به من هدیه داده که چیزی جز سپاسگزاری و شکرگزاری از درگاه خودش نداشتم.
بله همانطور که رضا عطار روشن عزیز گفت طی کردن مسیر قهرمانی زندگی با استفاده از آموزههای استاد عباسمنش مانند یک نمودار سینوسی است که بالا و پایین دارد، هر وقت که ایمانت قوی باشه، هر وقت که قدرت تشخیص اصل از فرع را داشته باشی، هر وقت که صدای قلبت را بشنوی، هر وقت که در زندگی داری آرامش و سکینه را تجربه میکنی آن وقت در اوج قرار داری، اما هر وقت به تعبیر استاد مورچه سیاه نجواهای سیاه شیطان روی سنگ سیاه بیایمانی حرکت میکنه، هر وقت نجواهای شیطانی در ذهنت قوت میگیره، هر وقت از اصل جدا شدی و به فرع چسبیدی، هر وقت متن را رها کردی و به حاشیه رفتی، آن وقت در قسمت پایین و انحنای زیرین نمودار سینوسی هستی.
رضای عطارروشن عزیز درست گفت که از مسیر خارج شدن خیلی آرام است و استادانه، دقیقا وقتی که فراموشی ما را در برمیگیره آنوقت است که احساس بد را تجربه میکنیم و از مسیر دور شدیم و باید فکری به حال افکارمون داشته باشیم. من سعی کردم در این روزها و شرایطس که احساس چندان خوبی ندارم ابتدا موضوع را بررسی کنم و منطقی فکر کنم چرا حالم خوب نیست، سپس دلایل و منطقی که دارم را با صدای خودم یک فایل صوتی ضبط کنم و همیشه هم حین ضبط کردن صدای خودم الهاماتی از خدا میگیرم و آن فایل برای من خارق العاد نتیجه بخش خواهد شد.
در این راستا من کامنتهای رضا عطارروشن عزیز را دنبال میکنم و خیلی خوشحال هستم در مسیر تغییر این امکان فراهم است که باز هم اثر خوب بیشتر ی روی خودمان بگذاریم و بهتر و بیشتر و موثرتر بتوانیم بر روی احساس خوب خودمان کنترل داشته باشیم.
رضای عزیز از اشتراکگذاری تجربیات خوبت با همه دوستان صمیمانه از تو تشکر میکنم.
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیز، خدا را شکر میکنم که دستی از دستان توانمند خدا در زندگی من و دیگران شدید، ممنونم که به من کمک کردید اصل را بشناسم.
استاد عزیزم برای شما سلامتی و شادی و ثروت از درگاه خدا آرزو میکنم و امیدوارم که شما را از نزدیک ببینم و حضوری از شما تشکر و قدردانی نمایم.
خدا رو شکر که دوستی ما علاوه بر دنیای واقعی در فضای مجازی هم محکم و مفید و تاثیرگذار است.
هرگز روزی که از طریق شما به مسیر الهی عباس منشی شدن هدایت شدم رو فراموش نمی کنم.
پیرو توضیحات شما دوست دارم ادامه دهم که:
در مسیر موفقیت چندین بار این شرایط را تجربه کرده ام که تا زمانی که انتظار نتیجه را نداشتم همه چیز خوب پیش می رود و نشانه ها و نتایج خوب رخ می دهد اما این نشانه ها به ظاهر کوچک هستند و با نتیجه نهایی فاصله دارند.
اما امان از انتظار کشیدن
وقتی انتظار رخ دادن نتیجه را میکشی نه تنها نتیجه از من دور شده است بلکه نای و توان حرکت کردن در مسیر صحیح را از دست داده ام.
نتیجه آن چیزی است که من در ذهنم تصور میکنم باید رخ دهد
اما به نظرم از نظر خداوند نتیجه رشد قلبی و میزان برتری قلبم بر ذهنم است.
بارها دوست داشته ام فلان نتیجه را کسب کنم. از خدا خواستم و برای رخ دادنش سپاسگزاری کردم.
نشانه هایی ظاهر می شد که اگر ادامه پیدا می کرد و واضح تر میشد دقیقا همان نتیجه ای بود که من می خواستم
اما به اشتباه تمرکز من بر نتیجه باقی می ماند و از آن روز هرکاری که می خواستم انجام دهم در مقایسه با نتیجه ای که انتظار داشتم تصمیم می گرفتم که آیا انجام دهم یا ندهم
به مرور که نتیجه نهایی رخ نمی داد من در اجرای ایده های کوچک برای بهبود شرایط شخصی ام بی انگیزه می شدم چون انجام آن ایده را دلیل منطقی برای رخ دادن نتیجه نهایی نمی دانستم
به همین سادگی به آرامی حرکت را متوقف می کردم و مدت ها در همان شرایطی که بودم باقی می ماندم.
در چند سال اخیر که پیگیر آموزشهای استاد عباس منش هستم به این درک رسیدم که توجه هر روز به نتیجه و انتظار رخ دادن نتیجه را از من دور می کند و حرکت در مسیر زندگی را سخت می کند.
این تجربه شخصی به لطف استمرار در حرکت کردن و عبور از موانع ذهنی و محیطی در من شکل گرفت و برای من ارزش زیادی دارد.
مثال واقعی که تازگی رخ داده است را مرور می کنم.
از سال ۹۵ اقدام به راه اندازی سایت شخصی کردم و تمام تمرکزم بر رشد، گسترش و بهبود دنیای شخصی ام بود.
قدم به قدم از هر نظر رشد کردم و نه تنها از نظر جستجوگرهای گوگل سایت پرمحتوا و قابل ارجاع داشتم بلکه از نظر بازخورد کاربران و نتیجه ای که در زندگی من ایجاد کرده بود مشخص بود که مسیر را به خوبی طی کرده ام.
بعد از ۵ سال اواخر سال ۱۴۰۰ دامنه سایت فیلتر و از دسترس خارج شد.
تلاش چند روزه من برای رفع مشکل نتیجه نداد و تصمیم گرفتم دامنه جدید ایجاد کنم.
در یک لحظه به واسطه تصمیم شخص یا اشخاصی که نمی شناختم و دلیلی که نمی دانم دروازه های دنیای شخصی ام را بسته بودند و دسترسی به آنچه سالها با عشق آماده کرده بودم غیرممکن شده بود.
فرصت مناسب برای نجواهای ذهنی بود که چون زبانه های آتش شعله ور شده و نهال ایمانم را که فقط چند سال قدمت داشت را سوزانده و به زغال تبدیل کنند.
به لطف خدا و آنچه از استاد عباس منش در این چند سال آموخته بودم موفق به مهار آتش نجواهای ذهنی شدم و در شرایطی که نتیجه تمرکز و تلاش شبانه روزی ام از بین رفته بود اما به مسیر حرکتم ادامه دادم.
مثل گذشته سعی کردم محتوای مفید آماده کنم و آنچه از قبل ساخته بودم را بروزرسانی کنم.
به این شکل خودم را مشغول و مجبور به حرکت کردن کردم و در غم از دست رفتن آنچه ساخته بودم نماندم.
خدا رو شکر نتیجه عالی شد و بعد از مدت کوتاهی همه چیز بهتر از قبل شد و همچنان در مسیر مورد علاقم حرکت می کنم.
نتیجه این مستند اینکه اگر خواسته یا هدفی داریم نباید به انتظار تحقق آن خواسته بنشینیم
این حربه شیطان است
چون انتظار کشیدن مانع حرکت کردن می شود
تصور کنید در مسیر سفر منتظر رسیدن همراه خود که با فاصله از شما حرکت می کند شوید. قطعا در انتظار کشیدن نمی توانی حرکت کنی و به جای تمرکز بر شرایط فعلی خود بر دوردست ها و همراه خود متمرکز می شوی
اگر خواسته ای داریم فقط کافی است آن خواسته را به خداوند عرضه کنیم و در ادامه به بهترین شکل سعی کنیم از هر روز زندگی خود استفاده کنیم.
شاید قصد کرده باشی در فلان تاریخ عازم سفر شوی و حتی اقداماتی کرده باشی.
در این حین و در مسیر زندگی ایده ای به ذهنت می آید که می دانی صحیح است و توان انجامش را داری اما بخاطر اینکه با خودت فکر می کنی اجرای این ایده در شروع نیاز به یک ماه کار مداوم دارد و من قصد دارم دو هفته دیگر عازم سفر شوم از انجام ان ایده خودداری میکنی
روزها می گذرد و با شرایطی مواجه می شوی که امکان سفر رفتن را غیرممکن می کند
دراین شرایط از نظر ذهنی در وضعیت ابهام و سردرگمی قرار می گیری چون از طرفی ایده های شخصی را اجرا نکرده ای به امید سفر رفتن در تاریخ مقرر و از طرفی سفر غیرممکن شده است.
برای رهایی از این شرایط بهتر است بدون انتظار نتیجه و روز موعود از مسیر زندگی هر روزه برای بهبود شرایط خود استفاده کنیم فارغ از اینکه در روز سفر چه کارهایی نیمه تمام خواهد ماند.
به این شکل تمرکز ما بر آنچه هستیم و امکان انجامش را داریم خواهد بود و مدیریت سفر را به شکل عملی به خداوند سپرده ایم.
سلام آقا رضای عزیز و دوست داشتنی که مدت زیادی هست با شما آشنا شدم و از نتایجی که گرفتی باخبر بودم ، اما کامنتهای شما رو دنبال نمی کردم! و از این گنجی که در اختیارم بود استفاده نمیکردم! چون من در مدار صحبت ها ، نتایج و این مسیر پر از عشقی که شما قدم به قدم طی کردی نبودم!!! اما چند روز که کامنت های شما رو یکی یکی می خونم و خدا میدونه که همشون پر از عشقه ، پر از درسه و برای من مثل یک راهنما عمل میکنه! چرا میگم راهنما!؟ چون شما خیلی خیلی با خودت در صلحی و صادقانه می نویسی. این صداقت در کلام شما و کامنت هایی که نوشتی خیلی خیلی بهم کمک میکنه ، جاهایی که مشکل دارم رو برطرف کنم!! چقدر اونجاهایی که میگید مثلا فلان مشکلو داشتم و اینطوری تونستم بهبود بدم به من کمک میکنه! مخصوصا توی این شرایطی که تمام سعیم کنترل ذهنه! و حواسم به همه افکارم و ورودی هام هست! اون ها رو با نتایجم که مقایسه میکنم میفهمم کجاها نقش بازی کردم و کجاها صادقانه عمل کردم...
یکی از پاشنه های اشیل من دقیقا دقیقا همین چیزی هست که توی این کامنت شما بهش اشاره کردی!!! مدتی هست که دارم بهش فکر میکنم و میدونم مشکل اصلی من همینه. اما دقیقا نمیدونستم باید چیکار کنم و از کجا شروع کنم به بهبود خودم توی این زمینه… شما قشنننگ توضیحش دادی ، از زندگی خودت مثال زدی و این موضوع کاملا روشن شد… مشکل من دقیقا انتظار نتیجه داشتنه! زندگی کردن در آینده است! سوال من از خودم اینه که ایا باور دارم که خداوند پاسخ می دهد یا نه؟ ایا اجیب الدعوه الداع اذا دعان خدا رو باور دارم یا نه؟ اگه باور ندارم که باید برم و درخواست کنم و قدم به قدم با عمل کردن با عمل کردن با عمل کردن و نتیجه گرفتن به این باور برسم!!! اگه هم فکر میکنم که ایمان دارم پس چرا به بخش دوم آیه توجه نمیکنم؟ چرا نگران و مضطربم؟؟؟ چرا قسمت خودم رو انجام نمیدم!؟؟؟ فکر کن یه شخص قابل اعتمادی بگه اقا این کارو بکن این مبلغو بهت میدم! انصافا من بهش میگم آقا چطوری بهم میدی؟ نقد میدی یا به حسابم میفرستی؟ به کدوم حسابم میفرستی؟ یا وسط کار به این فکر میکنم که نکنه پولو نده؟ نههه.. من با اطمینان پیش میرم و غرق اون کار میشم!
این موضوع نگرانی از آینده واقعا واقعا این روزها خیلی چالش برانگیز شده! میدونم قدم اول اینه که بدونی مشکلت چیه؟ قدم بعدی راهکارها بهت گفته میشه! و تو باید عمل کنی. خدا رو شکر میکنم که من این مشکلو در خودم پیدا کردم و ان شالله با کمک خداوند بهبود میدم تا لحظه به لحظه زندگیمت با عشق زندگی کنم.
الا انهم اولیا الله لا خوف علیهم و لاهم یحزنون
استاد عطار روشن عزیز روز به روز موفق تر بشی ان شالله..
چقدررر کامنت زیبا از نظر نگارشی،، زیبا از نظر محتوا و مثال های ملموس، زیبا از نظر سادگی و صمیمیت، بود رضا جان.
به خاطر وجود ارزشمند همچین شاگردی از خدا سپاس گزارم.
چقدر رضا جان قشنگ در مورد چیزی گفتی که تا چند ساعت قبل به چند نوع داشتم بهش توجه میکردم، مسئولیت پذیری.
و وقتی که تو با تکامل مسئولیت تمام زندگیت را بر عهده میگیری، چقدر توحیدی میشی و دور از شرک و شریک برای الله یکتا.
باید بیشتر بهش فکر کنم …
خیلی ساده است که بگم اتفاقی که افتاد برام تقصیر اون و این بود اما درستش اینه که بگم تقصیر من بود من کجای کارم میلنگه توی ذهنم چه باورهایی ترمزهایی دارم که چنین عملکردی هم در راستاس تحقق اون باورها – چه محدود کننده چه گسترش دهنده – انجام دادم.
واقعاا سپاس گزارم برای این کامنت بسیار ارزشمند و تاثیر گذار.
اقای عطاروشن بسیار زیبا نوشتید واقعا استاد درست می فرماید که این کامنت ها گنج هابی أست که هیچ جا پیدا نمیشه . در مورد اختلاف نظری که با همسر خود دارید برای من بسیار راهگشا بود من هم چنین مشکلاتی دارم . همسر من بسیار خوب أست و بعضی از این قوانین را سالهاست که رعایت می کند ولی بسیار دنباله رو فضای مجازی و اخبار منفی أست که من هم فکر می کردم او مانع تمرکز من أست و توضیحات شما کمک کر.د که من تنها باید متمرکز بر خودم باشم و هر چه پیش اید مسبب ان خودم هستم .
چقدر از آشنایی باشما خرسندم و چقدر فایلهایی رو که شما توش صحبت کردید رو دوست دارم براتون همیشه بهترینها رو از خداوند قادرم خواستارم…
موضوع قدرت اطرافیان در حال ما رو خیلی قشنگ گفتید دقیقا منهم بخاطر اینکه خانمی خانه دار هستم و جریان ثروت در زندگیم رو از سمت همسرم میبینم و کارهایی که انجام میده و افکاری که در مورد بازار و رکود داره منو نگران میکنه …
و اشاره شما به این موضوع به منهم تلنگر زد که قدرت در دست خودمه خدایی که همه چیز در ید اختیار اوست من بخوام حتی همسرم هم عوض میشه و کوچکترین قدرتی نداره وقتی من ذهنم در آرامش باشه به خواسته هام میرسم
این اولین کامنت من در این سایت هست که قلبم بهم گفت مهسا وقتشه بیای و بنویسی از نتایج خوبی که با توجه به مطالب این فایل استاد گرفتی
حدود دو سال پیش بود که من به طرز معجزه آسایی با استاد عباسمنش آشنا شدم. اون روزها درست اوج پندمی کرونا بود و من به دلایل زیادی که در زندگیم بود مخصوصا یه تضاد عاطفی و شغلی بزرگ، شدیدا دنبال تغییر بودم و با همه وجودم از خدا میخواستم راهی جلوی پام بذاره که بتونم زندگیمو عوض کنم. خوشبختانه خدای سریع الجواب ما و قوانین بی نقص جهانش منو با سایت استاد عباسمنش آشنا کرد. یادمه روزی که از کارم اخراج شدم اینقدر حالم بد بود که اومدم خونه و فقط بهت زده داشتم فکر میکردم که چرا این اتفاق افتاد؛ منی که داشتم صادقانه برای شرکت کار میکردم و فقط به این دلیل که خودمو لایق حقوق بالاتر میدونستم و درخواست اضافه حقوق داشتم باهام اینجوری برخورد شد و گفتن دیگه نیازی نیست که بیای! بعد از یک ساعت گریه و غصه سریع به خودم اومدم و گفتم من باید تغییر کنم من تبدیل میشم به بهترین نسخه از خودم جوریکه کسی نتونه توی حرفه من باهام رقابت کنه. سریع رفتم یوتیوب و فایلهای خودآموز رو دانلود کردم و شروع کردم به آموزش دیدن.. از طرفی توی سایت عباسمنش دات کام هم ثبتنام کرده بودم و فایلهای رایگان رو پشت سر هم گوش میکردم. اینقدر آموزه های استاد برام جالب بود و اینقدر آگاهیها ناب بود که مثل تشنه ای که به دریا رسیده فقط داشتم مینوشیدم و لحظه ای دست برنمیداشتم از گوش دادن و نوت برداری کردن و تکرار اونها. اوایل سال ۹۹ بود که من توی اتاق دنجم خودمو قرنطینه کرده بودم صبح تا ظهر قالیبافی میکردم (که اینکار هم علاقه قلبیمه و تازه کشفش کرده بودم) و ظهر تا شب هم با کامپیوتر کار میکردم و آموزش میدیدم…و تمام این لحظات من از صبح تا شب با شنیدن و دیدن آموزه های استاد عباسمنش میگذشت…
استاد جانم صادقانه بگم که من عاشق ایمان و توکل شما شده بودم
عاشق این درک ناب شما از قانون و مطرح کردنش با ما
عاشق صداقت شما و زندگی بدون سانسور و حاشیه شما که توی مستند زندگی در بهشت میدیدم
عاشق شناخت قشنگتون از خدا و اینکه چقدر نزدیک بود به درک ناچیز من از خدا توی تمام سالهای قبل
عاشق سبک شخصیتون و عمل به اصول و خط قرمزهای قرآن و خداوند بی توجه به حرف مردم
و در نهایت عاشق جسارت و شجاعت شما در مهاجرت
و منم تصمیم گرفتم مهاجرت کنم لحظه به لحظه از بدیها و کمبودهام به سمت نیکیها و فراوانیها
و تعهد راسخ من به آموزه های شما کم کم داشت خودشو نشون میداد و پاسخها و پاداشهای خداوند شروع شد. بعد از سه چهار ماه که خودمو قرنطینه کرده بودم و شدیدا روی احساس خوبم کار میکردم و ورودیهامو کنترل میکردم و هیچ خبری(تاکید میکنم هیچ خبری) رو راجع به پندمی دنبال نمیکردم و اینستاگرام رو از گوشیم پاک کردم و فقط زندگی من شده بود شکرگذاری و شکرگذاری و شکرگذاری، اولین سورپرایز جهان رو دریافت کردم یه پیشنهاد کاری گرفتم از دخترخاله خودم که باهم کاری رو شروع کردیم و من توی خونه با کامپیوتر خودم شروع به کسب درآمد کردم و الان نزدیک دوساله که دارم توی خونه کار میکنم و نیازی به هیچ رفت و آمد و کارفرما و محیط کاری ناجالب ندارم. تایم کاریم دست خودمه. درآمدم به حدی هست که تمام نیازهامو برطرف کرده و من میتونم به راحتی روی باورهام کار کنم و برای ورزش و قالیبافی که کارهای مورد علاقه ام هستن بدون هیچ دغدغه ای وقت بذارم خیلی از هدفهای مالیم رو تیک زدم و چیزهایی که اوایل برام مثل یه رویا بود (مثل خرید دوره های استاد عباسمنش) الان دونه دونه دارم بهشون میرسم و از همه مهمتر اینکه من دارم از مسیر زندگیم لذت میبرم :) و این از همه چیز برام قشنگتره.. اینکه تقلا نمیکنم، معنی مراقبه رو فهمیدم و در لحظه زندگی میکنم؛
موقعی که پای کارم با لپتاپم یه نسیمی از پنجره میوزه و من با تمام وجودم اون هوا رو به داخل ریه هام میکشم
موقعی که با برادرزاده هام کودکانه غرق بازی و نقاشی میکشم و روحم خردسال میشه
موقعی که تابلوفرشمو میبافم و یه فایل گوش میدم و یا یه موزیک میذارم و یهو وسطش برای خودم میرقصم
موقعی که باشگاه میرم و از حس لذت ناشی از ترشح اندروفین سرشار میشم
موقعی که ولنتاین خودمو به شیک ترین رستوران شهر دعوت میکنم و گاه و بیگاه برای خودم هدیه میخرم
موقعی که از معاشرت با دوستای فرکانس بالام قند تو دلم آب میشه
و لحظه لحظه های مناجاتهام با خدا موقع نمازشب یا زیر آسمون یا موقع رانندگی یا موقع کار…
همه اینها برای من ارزشمندند و آرامش بخش و از استادم یاد گرفتم که لذت تک تک اینا رو مساوی با رسیدن به اهدافم بدونم و برای خوشبختی منتظر رسیدن به اهداف خاص نباشم
هرچند که اهداف بسیار بزرگی هم دارم در زمینه روابط و ازدواج و کسب و کارم که فعلا فوکوسم روی روابط هست و دوره هایی که خریدم در همین زمینه بوده و انشالله تصمیم دارم هروقت نتایج اهدافم پدیدار شد بیام و ازشون بگم چون استاد عباسمنش به من یاد داد که فقط قشنگ حرف نزنم بلکه کاری کنم که نتایجم گواه عملکردم باشن.
اما اینها رو نوشتم چون این روزهای خوبی که الان دارم تجربه میکنم نتیجه عمل و ایمان بی قید و شرط به آموزه هایی بود که از استاد عباسمنش عزیزم آموختم و تمرکز کردن بر روی خودم به من نشون داد که جهان تو میتونه متفاوت از جهان بقیه حتی خانواده ات باشه زمانیکه همه دنبال مقصر و گله و شکایتن اما ما تصمیم میگیریم خودمونو عوض کنیم.
باز هم ممنونم از همه شما دوستان عزیز که از کامنتاتون درسها آموختم
و از استاد عزیزم که با وجودش جهان میلیونها انسان رو قشنگتر کرد. دوستت دارم مرد خدا
انقدر احساس کامنتت برام قوی بود که حس کردم نتایج برای خودمه به خدا، یعنی پله پله باهات همراه شدم. واقعاً تحسینت میکنم دختر قدرتمند و توانا.
تو تمرین ستاره قطبیم چند وقتی بود مینوشتم که دلم میخواد دوستای همفرکانسی و عباسمنشی بیشتری داشته باشم و بیستر در رابطه با قانون باهاشون صحبت کنم الان میبینم بابا هر روز تو به این گنج بزرگ دسترسی داری اما غافلی ازش. یاد اون فایل استاد میوفتم که میگه بارون رحمت الهی همیشه داره میباره اگه تو دریافتش نمیکنی که سطلت کوچکه. واقعاً از وقتی بیشتر متوجه این گنج بزرگ شدم وقت بشتری برای خوندن کامنت دوستان میذارم و میگم ببین این همه دوست این همه آدمی که هر کدومشون یه پیامبر والا مقام هستند.
امروز توی شکرگزاریهام نوشتم خدایا شکرت که داری هر لحظه درخواستهام رو اجابت میکنی. این همه بهت گفتم اهدناالصراط المستقیم این هم گفتم ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الخره حسنه به خدا که پاسخ این درخواستها همین مسیریه که درونش هستم. هر روز حس میکنم این درهای قلبم داره بازتر میشه.
خیلی برات خوشحالم خیلی امیدوارم که هر روز بیشتر و بیشتر بدرخش و مطمئن باش به همشون میرسی همشون.
ممنونم احسان عزیز از حس خوبی که منتقل کردی و تحسین و قدردانی و آرزوی ارزشمندت برای من :)
اطمینان داشته باش که همینطوره و سایت استاد عزیزمان و اعضای این سایت گنج بی پایانیه که شکرخدا هممون در مسیرش قرار گرفتیم… من هم به شخصه همچین ویژنی در روابطم داشتم و دارم و به لطف خدا حضورمون توی این سایت مهر تاییدی بر رسیدن به این آرزومون بوده، چرا که تمام دوستان خوش حسمون با تجربیاتشون کوله بار ما رو توی راهمون هرروز و هر لحظه پربار تر میکنن.
قدرشونو میدونیم و استفاده میکنیم و برای تک تک عزیزان خوش احساس این سایت آرزوی زندگی غنی رو داریم ^_^
واییی مهسا چه کردی دختر واقعا اصن دوسنداشتم کامنتت و حرفات تموم بشن دلم میخواست هنوز بیشتر بخونم
بهت افتخار میکنم و تحسینت میکنم برای این آگاهی های نابی که داری دختر فوق العاده چقدر لذت بردم از حرفات از اونجایی که خودت توی یک محیط ایزوله کردی تا روی خودت بیشتر زمان بزاری و روی خودت سرمایه گذاری کنی حال کردم دقیقا یه مدتی هست که منم میخوام اینکارو انجام بدم و فقط خودمو و تمرکز لیزریمو بزارم روی مهارت هام چه ذهنی چه فیزیکی ،برام نشونه بودی ،با لبخند کامنتتو میخوندم و آخر کامنت رسیدم احساس کردم که فکم درد گرفته و بعد متوجه شدم که تموم شده کامنتتت عاشقتم دختر قدرتمند و ثروتمند 😍❤👸🏼😎
ای جانم به این احساس زیبا و این قلب قشنگت که حس منو خوبتر کرد با کلماتی که بیان کردی
من هم تحسینت میکنم که اینقدر صادقانه از احساس زیبات نوشتی و بهت اطمینان میدم که اگر با تمام وجود به تصمیمی که گرفتی متعهد باشی خیلییی زود نتایجی توی زندگیت میبینی که از خوشحالی فقط دلت میخواد گریه کنی و خدا رو بغل کنی :) ^_^ با قدرت پیش برو که جهان آماده مسخر شدن برای توست زیبای خوش قلب :*
ممنون از شما که حس خوبتون رو به اشتراک گذاشتید. اتفاقا من هم مدتها بود که کامنتی روی محصولات یا نوشته های دوستان نمی گذاشتم و مدتهاست تمرکزم روی دوره رونشناسی یک هست و شاید برای بار سوم است که از ابتدا تا انتها وهر فایل رو چند بار گوش می کنم.
امروز یک دوستی با من تماس گرفت و از من خواست که دربرابر وقایع اخیر واکنش نشون بدم و پست بگذارم و استوری. من واقعا قلبم این چیزها رو نمی خواد. مشغول خود سازی بودم. اما تجربه سر زدن به فایل جدید استاد ونیز مطالعه کامنت شما و چند دوست دیگه بهم گوشزد می کنه که ما کنترلی روی جهان بیرون نداریم و باید و قطعا فقط و فقط روی خودمون کار کنیم.
ممنون از شما که تجربه هاتون رو به اشتراک گذاشتید. و ممنون از همه دوستانی که تجربه هاشون رو به اشتراک می گذارند. واقعا ما باید تا می تونیم به همدیگه تغذیه مناسب برسونیم. و البته تا کسی نخواد لایق دریافت این غذای روح نخواهد شد. شما و همه در پناه حق باشید
بله قطعا همینطوره که ما کنترلی روی جهان بیرون نداریم ولی میتونیم با تمرکز روی خودمون جهان زیباتری رو برای خودمون خلق کنیم و با تعهد بیشتر روی خودسازی به شرایط زیباتر و بهتری توسط جهان هدایت بشیم انشالله
واقعاتحسینتون میکنم بابت این نتایج عالی که ازاموزه های استادگرفتیدوتازه این اولین کامنتی بودکه گذاشتیدوواردترس هاتون شدیدوچقدرخالصانه بودکامنت شماوازتون میخوام ادامه بدیدکامنت گذاشتن روچون خودهمین کارتوجه برنکات مثبت وکنترل ذهن هست خوداستادهم دراکثرفایل هاشون میگن به محض این که بیدارمیشن صبح هاکامنت هارومیخونن وخودش یک کنترل ذهن هست
دقیقااین چندروزی که این اتفاقات درایران افتادمن سعی کردم ذهنم روکنترل کنم وگوش نکنم حرف های دیگران روودقیقامن رفتم باماشین توخیابون هاودیدم هیچ خبری نیست وهمه چی اکی هست بااین که بقیه میگفتن الان اوضاع حساسه ولی من چیزدیگه دیدم به لطف الله مهربان
من چندوقت پیش همش درذهنم یک فردی روکه خاطره خوبی ازش نداشتم درموردش فکرمیکردم وصحبت میکردم وچندروزپیش این فردروتوی خیابون دیدم وتعجب کردم یک دفه بهم سلام کردبااین که بااین فردقطع رابطه کرده بودم
واقعاقوانین خداوندبدون تغییره وبرای همینه که نبایدنگران باشم چون هرروزداریم این قوانین روبهتردرک میکنیم
واقعا که لذت بردم از تمام کلماتی که با دستان توانمند و نگاه زیبا و احساس نابی که داشتید ،منتقل کردید.بارها و با خواندن تک تک جمله هاتون تحسینتون کردم و شاد شدم و گفتم آفرینننن آفرین و توی دلم درخواستهام ارسال شد به تنها قدرت جهان.اینم بگم که من همیشه عاشق این آزادی زمانی و مکانی و مالی استاد بودم و همیشهههههه تحسینشون کردم و میکنم.الانم که میبینم شمام موفق شدید آزادی مکانی و مالی و زمانی رو برای خودتون ایجاد کنید از ته دلم تحسینتون کردم و درخواستمو با احساس بهتر ارسال کردم🥰..عزیزم منتظر خواسته ها و تحقق اونها و نوشتنشون در اینجا هستم..در پناه الله یکتا باشید…
واقعا لذت بردم که چقدر توحیدی عمل کردید و روی خودت و انرژی درون و اون گنج پنهان درون خودت رو کشف کردی و روی ادمها حساب نکردی و نوش جونت این نتایجی که گرفتی اینها پاداش کسیکهتوحیدی عمل میکنه واقعا جای تحسین داره و چقدر لذت بردم که شما به سادگی در خونه به موفقیت مالی رسیدید
خیلی سپاسگذارم از شما بابت اشتراک تجربتون با ما،یک دنیا تجربه زیبا رو میشه دید که یکی از مورد علاقه های من همین شد،شما خوب نشون دادین که تمرکز و تعهد بر کارروی خود و تغییر شخصیت چجوری میتونه نتیجه بده،واقعا شما زمان زیادی نیست که در ساتید و الگو خوبی هستید برای خود من.
سلام به استاد عزیزم که در زیبایی و خوش تیپی منحصر به فرده و بی نهایت دوست داشتنی !
سپاسگزارم از شما برای اینکه انقدر در مدار عالی هستید که الهامات همیشه قبل از اینکه اتفاقات رخ بده برای شما هویدا میشه و باز هم مارو شگفت زده کردید 😍
من سعیده در آستانه فوت کردن شمع سی سالگی هستم احساسم مثل یک بچه یک ساله ست !
یک ساله که زنده شدم، زندگی میکنم و خوشبختی رو لمس میکنم…
٢٩سال طوری زندگی کردم که همیشه انگشت اشاره م روی بقیه بود غافل ازون ۴انگشتی که خودم رو نشونه گرفته بود و من به قول قرآن کر و کور بودم و نمیفهمیدم …
اعتماد به نفس پایینم تقصیر پدر و مادرم بود ،ازدواجم تقصیر پدر مادرم بود ،بچه دار شدنم بخاطر پدر مادرم بود مقصر دور بودن از خانواده همسرم بود ،سخت بودن کشکیک هام تقصیر هدنرسم بود،اینکه بهم انتقالی نمیدادن برم شهر خودم مسئولیتش با تموم کارکنان بیمارستان و مسئولین دانشگاه بود
یعنی استاااد انقدر داغون بودم که الان خودم دارم مینویسم باااورم نمیشه 😂😂😂
این از شخصیتم ،حالا رفتارم ؟
به شدت واکنشگرا ،به اصطلاح دفاع از حق و مظلوم و وکیل وصی همه ی اونایی که نمیتونن از حقشون دفاع کنن!
بخاطر شخصیت ضعیفم میخواستم همرو از خودم راضی نگه دارم در نتیجه همیشه مراقب بودم کسی ازم نرنجه حتی وقتی واقعا حق با من بود ،من بودم که کوتاه میومدم ،سنگ صبور همه بودم ،چون همیشه حق رو به اونا میدادم 😃
اینستا داشتم با کلی فالوئر ،ازونجا از بچگی اهل کتاب خواندن و داستان نوشتن بودم خوب میتونستم بلاگری کنم و متن بنویسم ،ویدئو درست کنم و بهترین توجه و کامنت هارو بگیرم
در نتیجه کلی آدم بودم که پیگیر کارهای من و پست های من بودن ،مزید بر علت که من به همه چی واکنش نشون بدم ،بنویسم و نتنها خودم توجه کنم که توجه بقیه رو هم جلب کنم …
وضعیت مالی ،کاری ،اب و هوا ،اشوب ،قطع شدن اینترنت ،قطعی برق ،جاده خراب و … همش گردن دولت بود و فحش های آبداری بود که نثارش میشد …
از نظر عاطفی هم تو سیکل معیوبی افتاده بودم که هرچی دست و پا میزدم بیشتر فرو میرفتم،همه ی عالم و آدم مقصر بودن که رابطه من با همسرم خراب شده بود و دیگه به جایی رسید بود که به مو وصل بود …..
و من هرچه بیشتر غرق میشدم در این منجلاب کثیفی که خودم برای خودم ساخته بودم و سرم رو مثل کبک کرده بودم تو برف که نخوام حتی یک لحظه خودم رو مقصر بدونم ….
آخرای اسفند سال ٩٩ بود… ساعت از نیمه شب گذشته بود من بودم و دوتا چمدون بسته و سعیده ای که فقط میخواست از خونه بره بیرون در حالیکه هیچ جایی برای موندن نداشت…
داد زدم ،فریاد زدم و ناله کردم ،زار زدم اما همسرم محکم وایساد جلوم که این وقت شب نمیزارم بری بیرون ،بزار صبح بشه هرجا دلت خواست برو و اما الان عمرا …
و سعیده ای که کنار چمدون ها آروم آروم زانوهایش خم شد و نشست و به عجز و ناتوانی خودش ایمان آورد و از ته دل خدارو صدا زد …
و من موسی ای شدم که خسته از همه جا گفتم خدایا من به هر خیری که برایم بفرستی سخت فقیرم …..
و به قول اون آهنگ که میگه ی صدایی به تو فرمود بخوان ،یک کسی دستت رو از دور گرفت …
دست خداوند اومد و من رو از لبه ی پرتگاه کشید کنار و همون روز ها به صورت هدایتی و با کمک همکارم با قوانین کیهانی آشنا شدم …
روز ها میگذشت و رنگ سیاه زندگی رو به خاکستری با طیف تیره رو به روشن و … تبدیل میکرد …
من روز ب روز آگاه تر ،سلامت تر ، شادتر میشدم و روابط عاطفی که به مو رسید ولی پاره نشد چنگ زد به ریسمان الهی روز به روز معجزه وار بهتر شد….
دقیقا از کی ؟ از وقتی که من مسئولیت زندگیم رو برعهده گرفتم !
و گفتم منم که این زندگی رو ساختم ،با باور های داغونم ساختم ! حالا وقتشه خودم عوضش کنم !
و خداوند یک شب بارانی در زمستان ١۴٠٠،بصورت کاااملا هدایتی ! وقتی که قرار نبود من اون شب توی خونه تنها باشم و وقت آزاد داشته باشم !
من رو در زمان مناسب در مکان مناسب گذاشت و هدایتم کرد به مصاحبه استاد عباسمنش با یکی از اساتید موفقیت
و بعد ازون من برای اولین بار وارد سایت استاد شدم …
و بوووووومب …..
و
شدم لعک ترضی …🥰
من یاد گرفتم اگر پدرم بلد نبود بهم محبتش رو نشون بده !برای این بود که من وابسته ش نباشم و روی پای خودم بایستم !😍
یاد گرفتم اگر خانواده حجاب اجباری و چادر بر من حکم کردن ،برای این بود که من خودم رو پیدا کنم و از این اجبار به تضاد برسم و بگردم دنبال اصل داستان حجاب ! و محکم بایستم براش !😍
یاد گرفتم اگر مجبور شدم زود ازدواج کنم به بهانه ی جدا شدن از خانواده و در اومدن از جو فوق مذهبی و دیکتاتوری !
برای این بود که خیلی زود مستقل بشم !روی پای خودم بایستم !و از خانواده جدا بشم در شهر دیگه خودم رو پیدا کنم !😍
یاد گرفتم این اجبار خانواده نبوده که منو وادار کرده به بچه دار شدن ! این خواست الله بوده برای رشد شخصیت من ! تا با بزرگ کردن دوقولو های نارس و سختی هاش !روحم بزرگ بشه و رشد پیدا کنم ! و آستانه تحمل سختیم بالاتر از هم سن و سال هام بشه !😍
یاد گرفتم هرچقدر شیفت سخت و سنگین و اعزام داشتم همش بخاطر مداری بود که توش بودم نه تقصیر هدنرس و سوپروایزر و …😍
فهمیدم اون زمانی که جلوی همه گردن کج کردم که انتقالم رو به شهر خودم درست کنن و همه قول دادند و هییچ کاری نکردن! اون موقع من بدبخترین آدم روی زمین بودم که قدرت رو از خدا گرفته بودم و دست آدم ها داده بودم …🥲
و شیرین تر از شهد هر عسل ،،،،،،😍🥰😍🥰
من با شما عاااشق قرآن شدم …فهمیدمش…درکش کردم ….
نوشیدمش …خوندم وگریه کردم …وخوندم و خندیدم… و خوندم و عاشقانه سجده شکر بجا آوردم …
و هر بار سر نمازم وقتی میرسم به «السلام علینا و علی عبادالله صالحین»
چهره استاد …چهره مریم جان …چهره همهی دوستانی که اینجا عکس پروفایلشون هست میاد تو نظرم …
و این هم مداری و هم فرکانسی و خیر و برکت دست جمعی رو با قلبم حس میکنم 🥰
خلاصه بگم استاد …از زمانی که زمام امور زندگیم رو دست گرفتم و مسئولیت کل زندگیم رو بر عهده گرفتم
زندگی هر روز بهشتی تر ..زیباتر و چرخ زندگیم رووغن کاری تر شده …
من اون آدمی بودم که تو سر بالایی ،پا برهنه با یک گاری پر از سنگلاخ و اشغال داشتم راه میرفتم …
اون سعیده الان داره تو مسیر آسفالت سوار بر اسکوتر ،با کوله پشتی پر از آب و غذا سوت زنان میگرده و میچرخه و لذت میبره..
هر روز از معجزات خداوند سر سجده فرود میاره …. هرجا به تضاد میخوره میگه الخیر فی ما والوقع و آتش براش گلستان میشه …و هرجا مسیرش یکم جابجا میشه میگه یادت نره الله گفته :
الان بجایی رسیدم که تمام ورودی هام رو به صفر رسوندم …و تنها ورودی سایت استاد ،مطالب استاد ،دوره ها و البته قرآن عزیزم هست …
اصلا نمیتونم جایی بشینم که دارن غیبت میکنن!
نه اینکه خودمو مجبور کنم به نشنیدن !نه !
اصلا حالم ی جوری بد میشه که سریع باید جابجا بشم !یا با هندزفری جلو شنیدن رو بگیرم …
به اخبار کوچیکترین اهمیتی نمیدم
و با دیگران هم صحبت نمیشم براااحتی !!!!
و همیشه یاد این حرف استاد تو قدم هفتم میفتم !
که اگر الان تو این شرایط ناخواسته هستم به این دلیل هست که :
« یسری شرایط تو بوجود اوردی !ناآگاهانه بوجود واردی ،با توجه کردن به ناخواسته هات به وجود آوردی ،الان راه عوض کردن شرایطت همین راهی که اومدی ! فقط دیگه به ناخواسته هات توجه نکن!کانون توجه ت رو کنترل کن!تمرکزت رو از چیزایی که نمیخوای بردار !و کاری که سمت خودتت هست رو درست انجام بده،کاری که میتونی باید انجام بدی و در توانت هست انجام بده!بقیه کارا هارو که تو نمیتونی و نمیدونی چه جوری !خود جهان برات انجام میده ! خود بخود ! پس دیگه نگران نباش !)
اخ که چقدر قددم هفتم مخصوصا جلسه دو جادوییه …هربار گوشش میکنم ی چیز جدید ازش یاد میگیرم ….
و استاد جان من !
یک سعیده مرد
و یک سعیده متولد شد که شد :
یک مادر سی ساله پرنشاااط و سرحال …
یک همسر عاااشق و وفادار …
یک دوست خوب با دوستای عالیِ هم مدار..
یک پرستار عاشق کار و دنبال پیشرفت …
یک انسان امیدوار پر از انرژی …
یک سعیده ی سی ساله که قدم به قدم داره به هدایتش گوش میده و در آینده ی نزدیک در جای درستش در این چرخ دنده جهان قرار میگیره و بازهم نتایجی میسازه که الان حتی تو رویاشم نمیتونه ببینه 🥰
و من سپاسگزارم خداوندی هستم که مرا با شما آشنا کرد و عاشقانه شما و همه ی عزیزان در این سایت رو دوست دارم
عزیزم باید بدونی که من هم دقیقا جایی وایساده بودم که همرو داشتم ولی هیچ کس رو نداشتم!
اما دستم رو گذاشتم روی پام و بسم الله گفتم و یک قدم به سمت خدا برداشتم و صدها قدم خدا سمتم اومد …
فقط کافیه تسلیم الله باشی و بهش بگی
خدایا من نمیدونم! شما میدونی !
و اجازه بدی مسیر ها برات باز بشه…
من عاشق دوره ی دوازه قدم هستم اما در کنارش دوره عزت نفس و ثروت رو هم کار میکنمم
اما عزیزم باید بدونی همزمان با وقتی که برای دوره ها میزارم ،با همون دقت فایل های دانلودی رایگان رو نگاه میکنم و استفاده میکنم
واقعا پر از اگاهی و نووور و عشقه …
بهت پیشنهاد میکنم از دسته بندی دانلود ها …از موضوعی که توش بیشتر از همه احساس مشکل میکنی فایل ها رو ببینی و ایمان داشته باشی که هرچیزی که استاد میگه وحی منزل هست و دیگر هیچ!
حداقل ۶ماه تموم ورودی هات رو ببند ،فقط تمرکزی روی فایل های رایگان کار کن!!!
بعد ببین خداوند چطور با معجزاتش …اشک شوق رو از چشمانت جاری میکنه دوست عزیزم
دوستان واقعا راس میگن هر کسی هدایت نمیشه ب این سایت و افتخار داشتن دوستانی عالی با گروه بی نظیر رو خدارو صدهزار بار شکر
همیشه دوست دارم انرژی مثبت بدم ب همه چی مخصوصا انسانها که روح پاک خدا هستن
ولی هر کسی داستان منو میخونه شاد بشه لطفا تا منم حسم خوبشه
من ١١ ماهه بودم ی طرف صورتم ی قسمت از سرم و دهان و گلو و زبونم سوخت از اب جوش ولی خدارو شکر معجزه شد خوب شدم هر چند اثاراش مونده حتما خیر بوده این اتفاق هرچند از طرف ادما مسخره یا تحقیر شدم خلاصه قبول کردم که اینم لطف خدامه همیشه از خدام میپرسیدم خب اگه من نمردم که بقول مامانم کبوتر بهشتی بشم پس حتما موندم تا امتحان بشم بعد شاید ن من جهنمیم لایق نیستم …
تو ی خونواده کم محبت با چندین مشکلات مثل حساس بودن و بی اهمیت نسبت ب دختر در خونوادم و اینکه کتک بخاطر اشتباهات مادر یا برادرم … من باز شاد بودم و امیدوار که شد ازدواج کردم یکی از امتحاناتم شروع شد خونواده شوهرم و خودش از همه لحاظ زندگی سختی داشتن و رابطشون با همه سرد بود بعد ب دنیا اومدن پسرام متوجه خیانت شوهرم و بی مسولیتش شدم ۶ سال هر راهی رفتم که تغییر بدم نشد بدترم شد انتقام از من و … . که بعد چندین اتفاق جدا شدم هیچیم نخواستم چون بچه هامو نشونم نمیداد و اذیتم میکرد
تحصیلمو ادامه دادم و دنبال کار گشتم بعد ١ سال با ی مردی اشنا شدم ادمی با شخصیت خصوصیات اخلاقیمون خیلییی شباهت داشت ی تکیه گاه بود واقعا بعد ١ سال تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم که خونوادش قبول نکردن منم از ترس اینکه اتفاقی می افته بهشون و اشکای مادرم بخاطر بچه هام رد کردم و دوباره برگشتم ب شوهر قبلیم تا اون بره خوشبخت بشه
ولی از وقتی اومدم همش زجر کشیدم شوهرم همون ادم سابق بود بهم پیشنهاد رابطه با ادمای دیگه رو میده میترسیدم ولی دیگه خداتنها پناه منه حس و علاقه یا کینه ووو که ندارم بهش ب عنوان پدر بچه هام میدونم چند ماه پیش هنوز با قانون اشنا نبودم رفتم ولی خونوادم ردم کردن و نمیخوان پیششون بمونم حسم میگه باید تموم بشه این وضعیت از ی طرفم بچه هامو و بی کار و بی پولیمو و نداشتن خونه رو چه کنم
بعد اشنایی با قانون توکل ب خدا گفتم و برگشتم ارامشم ارتباطم با خدا با بچه هام خیلییی خیلییی خوب شده مدرک خیاطی و طرحی گرفتم ب طور اتفاقی ب لطف خدا مدرک بدیمم میگیرم این مسیرو با ارامش پیش میرم تمام گذشته من که اتفاقات و تجربیات بزرگ منو ب خدام نزدیکتر میکنه همه رو بخشیدم ادم کینه ای نبودم هیچوقت
تصمیمم برا تغییر جدیه فقط نمیدونم چیکار کنم ؟
همه راهنمایتانون که عالی هستن یادداشت میکنم و انجام میدم
خدا خیلییی جاها دستو گرفتو ٣ بار از چند قدمی مرگ گذشتم همه چی برا رشد منه هدایت منه بی نهایت سپاسگزارم که با قانون دارم بهتر اشنا میشم
امروز یادم افتاد ی برنامه بود ۵ سال پیش درمورد نوشتن ارزوها میگفت نوشتم وبا روبان قرمز بستم نگه داشتم بعد ی مدت نگا کردم و همون که نوشته بودم ی انسان با شخصیت … وارد زندگیم شد
نوشتن معجزه میکنه واقعا
فقط من چقدرشو نمیدونم
با تمام وجودم برای همه دوستان در راه خدای شگفتیها و زیبایها بهترین و بالاترین جایگاه رو میخوام از خدا مطمعنم ی روز میام و از چطور رسیدن ب ارزوهامو میگم
عزیزم عجله نکن از فایل های دانلودی شروع کن .فعلا نیازی به خریدن دوره نداری همین فایلهای ارزش شان رو کسی میدونه که دوره ها رو خریده ، چون استاد همه چیز رو میگه و پیشرفت و موفقیت چیزی جز تداوم حس و حال خوب نیست. و مرتب فایل های توحیدی رو گوش بگیر اونا معجزه میکنند. وقتی حس و حالت خوب شد اون وقت کم کم نتیجه هم میبینی. خود من چند ساله دنبال موفقیت هستم ولی استمرار در کار که نباشه نتیجه عالی نمی شه گرچند من الآن یکسال است سعی ام رو کردم از این شاخه به اون شاخه نپرم و فقط روی سایت تمرکز کردم واقعا نتایج عالی گرفتم که ان شاالله به زودی میام در موردشون مینویسم.
عجله اصلا نداشته باش تمرکز ات رو از ناخواسته ها بردار. متن کامنت کلی گله و شکایت داشت. باید اصلا به چیزی که دوست نداری توجه نکنی چه برسد که در مورد آن بنویسی.
اینکه خداوند هر کس را بخواهد هدایت میکند و هر کس را بخواهد گمراه میکند، آیا این آیه بیانگر جبر نیست؟!
ثابت شده است که انسان در انجام دادن کارهای خود دارای اختیار است. و آموزههای قرآنی هم با این حقیقت منافات ندارد، بلکه مؤید آن است، ولی از آنجا که قرآن بعضی از آیاتش بعض دیگر را تفسیر میکند، باید آیات را کنار هم گذاشت تا معنای واقعی آن به دست آید.
کلمۀ اضلال(گمراه کردن) در آیات قرآن به خدا و به شیطان و به دیگران نسبت داده شده است. باید توجه داشت که گمراه کردن خدا براساس چه شرایط، چگونه و برای چه کسانی است. گمراهی خداوند گمراه کردن ابتدایی نیست و این گمراهی برای کسانی است که با اختیار خود موجب گمراهی خود را فراهم کردهاند.
و همچنین هدایت خداوند نیز برای کسانیست که با اختیار خود موجب هدایت شدن خود توسط خداوند میشوند.
از همسرتون بینهایت سپاسگزارم، اصلا براش دست زدم که اون شب، نگذاشت شما برین، و بی شک ایشون، دستی از دستان پرمهر خداوند بود که باعث بشه شما هدایت رو بخواهید.
این داستان شما منو بیاد حرفهای استاد انداخت که فرمودن، وقتی هدایت میشیم که تسلیم بشیم، گردن کشی نکنیم، به عجز و ناتوانی خود در برابر خداوند اعتراف کنیم، روزی که من برای بازدید از انجمن ان ای رفتم و توی یکی از جلساتشون به پیشنهات استاد شرکت کردم، این مفهوم رو با تمام وجودم درک کردم، “تسلیم شدن” من اونجا دیدم که انسانهایی که مدتها در مدار اشتباهات و گمراهیها، در گرداب هلاکت غوطه ور بودند، همگی با اعتراف به ناتوانی خود در برابر اراده خداوند، و با تسلیم شدن در مقابل عظمت رب العالمین چگونه “به راحتی” مسیر درست رو پیدا کردند و دیدم خداوند را که : “اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ ۖ وَالَّذینَ کَفَروا أَولِیاؤُهُمُ الطّاغوتُ یُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ ۗ أُولٰئِکَ أَصحابُ النّارِ ۖ هُم فیها خالِدونَ”.
خواهرم دلم از پیشرفتاهای شما بینهایت باز شد، و چشمانم با نوشتهایتان روشن شد، انشالله در تمام مراحل زندگی زیبایتان موفق و پیروز و سربلند باشید.
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته توانا و همه دوستان توحیدی سایت و ب خصوص خانم شهریاری
امروز هدایت شدم ب این فایل استاد
الله اکبر کامنت برترش مال شما بود
دختر تو چقد تغییر کردی تو چقد ظرفت بزرگ شده خدااااااااااااا
دوباره کامنت تو خوندم مدهوش اتفاق های خوب زندگیت شدم
از کجا خودتو کشوندی بالا سبحان الله
مگه داریم آخه
اصلا بیا راحت صحبت کنیم
سعیده خانم اگه سال 1401 بهت میگفتن تو میری کیش تو مدیر فروش میشی تو خونه اجاره میکنی و هزاران اتفاق دیگه مگه باورت میشد
ناخودآگاه یاد آیه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿1﴾
آیا براى تو سینه ات را نگشاده ایم (1)
وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿2﴾
و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتیم (2)
الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿3﴾
[بارى] که [گویى] پشت تو را شکست (3)
وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾
و نامت را براى تو بلند گردانیدیم (4)
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾
پس [بدان که] با دشوارى آسانى است (5)
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾
آرى با دشوارى آسانى است (6)
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿7﴾
پس چون فراغت یافتى به طاعت درکوش (7)
وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿8﴾
و با اشتیاق به سوى پروردگارت روى آور (8)
سعیده خانم این قسمت کامنتت اشک شوق منو درآورد اینجا واست مینویسم ………
یک سعیده ی سی ساله که قدم به قدم داره به هدایتش گوش میده و در آینده ی نزدیک در جای درستش در این چرخ دنده جهان قرار میگیره و بازهم نتایجی میسازه که الان حتی تو رویاشم نمیتونه ببینه
چند خط بالا رو3بار بخون و ب زندگی الانت نگاه کن من که دیوونه شدم
دمت گرم دختر خسته نباشی
توحید عملی شما نمره اش 22 هست نه 20
عید قربانم ب همه دوستان الهی سایت استاد تبریک میگم
سلام به دست قدرتمند الله برای انعکاس نور آسمون ها وزمین
با چشم های خیس برات مینویسم،ازت سپاسگزارم که با این نقطهی آبی پربرکت و پرنورت من رو با ماشین زمان به عقب کشیدی تا یکبار دیگه به عظمت الله سجده بیارم و ایمانم به مسیر و استاد و آموزش ها بیشتر و بیشتر بشه و اجازه بدم جریان هدایت همچنان حرکت کنه و من فقط تسلیم باشم.
نه ،نه،نه،من در رویایِ رویاهام مهرماه ١4٠١ فکرش رو نمیکردم کمتر از دوسال بعد من نتنها شمال نیستم که میرم جنوب …اونم کیش…توی این شرکت بزرگ …با این مدیرعامل توحیدی و این همکار شریف و این کار آسون و لذت بخش …
امروز رفته بودم برای لباس فرمم،خیاط پرسید کجا کار میکنی؟گفتم فلان شرکت!گفت عجب تبلیغات گسترده ای هم انجام داده تو جزیره،ناخودآگاه لبخند زدم.
نه بخاطر تبلیغات،بخاطر بزرگی این شرکت که توی کیش کلا دست ما ٣ نفره!
من،همکارم،مدیرعامل عزیزم که دیشب بهش پیام دادم برای فردا اگر برنامه ی خاصی دارید به من بگید لطفا،بعد این پاسخ رو بهم داد :
سلام ،خسته نباشید،برای فردا برنامه را خودتون انجام دهید لطفا
این یعنی من کلا نیم ساعت رفتم سر کار،اونم فقط در حد بازدید چه خبر؟کاری؟سوالی؟فروشنده هم بگه نه فدات شم،مرسی،همه چی اوکیه!خسته نباشی :)))
داداش علی این کامنتی که تاپ کامنت شده رو من توی شیفت عصر icu نوشته بودم ،حتی جایی که نشسته بودم یادمه!اون روز ها با ذوق و شوق روی خودم کار میکردم و فارغ ازین که بیرون چه جوری میخواد تغییر کنه من مسیر درست رو ادامه میدادم و دقیقا یکی دو هفته بعد ،جریان هدایت شروع کرد به حرکت کردن و داستان فرستادن بچه ها به گرگان بدون هیچ اثری از انتقالی شروع شد و حالا من اینجام …
ازمون پرسیدی امسال چی قربانی کنیم دوستان ؟؟؟؟
جواب من اینه:
من همچنان میخوام ترس هام رو قربانی کنم،تاثیر حرف مردم رو قربانی کنم،میخوام شرک های ریز و خفی رو قربانی کنم میخوام شرایط نامساعد مالی رو قربانی کنم،میخوام تنهایی هام رو قربانی کنم،میخوام بیشتر و بیشتر برم تو دل ترس هام،میخوام بهای بیشتری برای توحید پرداخت کنم،میخوام فارغ ازین که اون بیرون چطور میخواد تغییر کنه من روی چیزهایی که میتونم بهبودشون بدم تمرکز کنم،میخوام به روش خودم زندگی کنم،میخوام ترمز های بیشتری رو قربانی کنم،میخوام تموم زندگیم رو غرق توحید کنم،میخوام آدم های نامناسب رو برای همیشه حذف کنم،من ازین عید قربان تا عید قربان سال بعد به سعیده مهلت میدم که تموم روابط زندگیش رو بر اساس توحید بسازه و تموم تلاشم رو میکنم که ابراهیم وار قدم بردارم و اجازه بدم الله با قدرت خودش جهانم رو طبق خواسته هام بسازه.
بینهایت ازتون سپاسگزارم و دعا میکنم که نوری که برام فرستادین،چهل چراغ بشه و برگرده و تموم ابعاد زندگیتون رو روشن کنه .
سلام و درود و رحمت عام و خاص رب العالمین جان به شما خواهر فرهیخته و ثروتمندم .
پیشاپیش تولدتون مبارک. از درگاه جان جانان رب العالمین جان عزیز برای شما و خانواده تون بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات در بهترین مکان و زمان و سرزمین درخواست میکنم.
این کامنت بی نظیر بود ، بییییییییینظییییییییر.
با کنجکاوی داشتم میخوندم تا رسید به آیه قرآن که موسیِ پیامبر کارد به استخوانش رسیده بود؛ «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» دیگه مگه اشک اجازه میداد من صفحه گوشی رو ببینم تا آخر کامنت یه ریز اشک ریختم و خدا رو شکر کردم. از طرفی بخاطر این همه آگاهی که دریافت کردم و نور هدایت الهی به لطف دست و زبان شما به قلبم تابیده شد و از طرفی دیگه شکرگزاری بخاطر این همه رویداد مثبت و تحولی که در زندگی شما اتفاق افتاده . خدا رو صد هزار مرتبه شکر، الهی شکر، الهی شکر، الهی شکر. چه کامنت ارزشمندی شما نوشتین، چه پاسخهای ارزشمندی دوستان به کامنت شما دادن، پاسخ برادر عزیزم جمال، آقا علیرضا ، و احساس عزیز و فاطمه خانمها و بقیه دوستان ، پاسخهای اونها هم اشک منو درآورد. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این دوستان عالی و هم فرکانس . من قدم سومی هستم ، تازه قدم چهارم رو خریدم، مشتاق شدم بدونم قدم هفتم چه خبره . الهی شکر شما عزیزان اینقدر خوب روی خودتون کار کردین و به مدار بالاتر هدایت شدین. الهی شکر. زمانی که من یه بچه دبیرستانی بودم باور شخصیم این بود که آدم برای اینکه رشد کنه باید از خانواده اش دور بشه. با همه احترام به خانواده ولی آغوش محبت خانواده باعث میشه آدم تکاملش رو طی نکنه، آدمی که میاد همه خونه و زندگی و کار و خانواده و سرزمینش رو رها میکنه و میره با یاد خدا و توکل و اعتماد و ایمان به خدا تو دل سرزمین ناشناخته ها قدم میذاره و باورش اینه که «اِنَّ مَعْیَ رَبّی ، سَیَهْدیٖن – رب من همراه من است ، او هدایتم خواهد کرد» مگه میشه خدا دستش رو نگیره و رهاش کنه ؟؟!! الهی شکر بخاطر سخاوتمندی شما که تجربیات تون رو به اعضای خانواده تون انتقال دادین تا ما هم به این باور برسیم که میشود ، راه هدایت الهی، همیشه و همیشه و همیشه و همیشه جواب میده. همیشه خداوند با آغوش باز منتظر بازگشت بنده هاش هست.
یه حدیث قدسی هست که خداوند میگه «لَو عُلِمَ المُدبِرونَ عَنّی کَیفَ اشتِیاقِی بِهِم وَ انتِظارِی إلی تُوبَتِهِم لَماتُوا شُوقاً الیّ و لَقُطعت أوصالِهم عَن مُوَدَّتی – اگر بندگان من،
که به من پشت کرده اند،
می دانستند که چقدر انتظار آنها را می کشم و مشتاق بازگشت آنان هستم، [هر آن] از [شدت] شوق می مُردند و بند بند بدن آنها از هم جدا می شد.»
از وقتی اومدم توی سایت استاد عباس منش، اینستاگرامم رو کلاً پاک کردم، یه مدت اکانتش رو غیر فعال کرده بودم، بعضی وقتا یه کار جزیی پیش بیاد دوباره بازش میکنم و بهش سر میزنم. اونم روی گوگل کروم، نه با اپلیکیشن. یه زمانی روزی ۶-۷ ساعت تو اینستا بودم و همش میگفتم خدایا چطوری من میتونم این زمان رو استفاده مفید کنم و وقتمو هدر ندم، الان میگم خدا رو شکر بخاطر روزی چند ساعت چرخیدن و کامنت خوندن توی سایت استاد عباس منش.😍🤩🌹
خدا رو صد هزار مرتبه شاکرم بخاطر همه اتفاقات و تحولات مثبت زندگی تون. و از درگاه رب العالمین جان بیشتر و بیشتر برای شما و خانواده تون درخواست شادکامی و موفقیت و ثروت میکنم. یه خداقوت و تبریک ویژه به همسر گرانقدر تون ، حتما حتما از طرف من بهش تبریک بگین بخاطر حضور شما توی زندگی شون، و هم بخاطر غیرتمندی و مردانگی و حضور حمایتگرشون که دستی از دستان خداوند هستن که در لحظه سخت شما رو تنها نذاشتن. الهی صد هزار مرتبه شکر 🌹🌹
امیدوارم همین الان که دیدگاه من رو می خوانی حال دلت فوق العاده عالی باشه
چقدر دلم برای حرف زدن باهات تنگ شده رفیق
آره…
من واقعاً بهترین رفقای توحیدی خودم رو تو این سایت پیدا کردم :)
و یکی از این بنده های شریف و توحیدی پروردگارم شمایی
حمید جان
یه کلید از این دیدگاهت گرفتم که امیدوارم بتوانم روش کار کنم و تبدیلش کنم به یک باور قوی
اونجایی که گفتی: زمانی که من یه بچه دبیرستانی بودم باور شخصیم این بود که آدم برای اینکه رشد کنه باید از خانواده اش دور بشه. با همه احترام به خانواده ولی آغوش محبت خانواده باعث میشه آدم تکاملش رو طی نکنه، آدمی که میاد همه خونه و زندگی و کار و خانواده و سرزمینش رو رها میکنه و میره با یاد خدا و توکل و اعتماد و ایمان به خدا تو دل سرزمین ناشناخته ها قدم میذاره و باورش اینه که «اِنَّ مَعْیَ رَبّی ، سَیَهْدیٖن – رب من همراه من است ، او هدایتم خواهد کرد» مگه میشه خدا دستش رو نگیره و رهاش کنه
الهی شکر به خاطر آدم های ارزشمندی همچون شما توی زندگیم که ازشون درس ها یاد میگیرم
خیلی دوستت دارم رفیق خوش قلبم
پایدار باشی و ثابت قدم
به امید روزی که از نزدیک ببینمت و ساعت ها لب دریا قدم بزنیم، کلی خوش بگذرونیم و کلی راجع به قوانین صحبت کنیم….
از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم، همواره در پناه آرامش خداوند باشید. به محض ورود به سایت یه مبلغ اعتبار برای همه افراد درنظر گرفته میشه، میتونید با کتابهای pdf شروع کنید و از منو دانلودی ها صدها فایل هدیه وجود داره که نیاز به پرداخت هزینه نیست ، توصیه استاد عباس منش همینه، منم بهش عمل کردم . استاد عباس منش همیشه میگن با دانلودی ها شروع کنید و در طول مسیر نشانه ای اگر دریافت کردین به نشانه تون عمل کنید و برای تهیه دوره اقدام کنید. دوره ای که من تهیه کردم اسمش «دوره دوازده قدم» هست من نشانه هایی دیدم که دوازده قدم رو تهیه کنم، شاید شما در مسیر تکامل تون نشانه هایی برای یه دوره دیگه ببینید. خلاصه همه دوره ها یه جمله است «حال خوب مساویست با اتفاقات خوب» اگه میبینید شرایط فعلی براتون سخت میگذره پناه ببرید به خداوند و از خداوند درخواست هدایت کنید و بعداً قرآن رو باز کنید و به آیات نگاه کنید و مطالعه کنید ببینید توصیه خداوند چیه.
ذیل ماجرای حضرت یونس در قرآن گفته شده « که یونس از اعماق تاریکی ها خدارو اینجوری صدا زد لا اله الا انت، سبحانک إنی کنت من الظالمین و در ادامه گفته میشه یونس نجات پیدا میکنه» یا سرگذشت موسی پیامبر که میگه «ربِ اِنی لِما اَنزَلتَ الیَّ مِن خیرٍ فقیر خدایا من به هر خیری از تو برسه محتاجم»
خداوند بهترین هدایتگر و قرآن بهترین دستورالعمل هست. همه مباحث آموزشی استاد هم براساس آیات قرآن و قوانین الهی گفته شده . اما یادتون باشه چرا اصلاً اومدین اینجا، حتماً یه کمک یا دست خداست الهی کمکتون کرده. معمولاً افراد یه تکاملی رو باید پشت سر بذارن تا به این سایت هدایت بشن.
دوست عزیز خداروشکر میکنم و سپاسگزارم ازتون که راهنماییم میکنید
وقتی باز کردم بخونم اشک تو چشام جمع شد
حس میکنم چیزی که دنبالش بودمو پیدا کردم از نو ب دنیا اومدم باخودم میگفتم من که همیشه ب همه حتی اونا که بد بودن با من خوب رفتار کردم حتما ی چیزی هست که نمیدونم جواب رو از خدام بگیرم و زندگیم تغییر بشه
خداروشکر میکنم هیچوقت چشمم ب مال و ثروت کسی نبود خوشحالی وموفقیت ادما من شادتر میکرد
شایدم بخاطر اینه سعادت بودن در این سایت فوق العاده نمیتونم توصیف کنم حسمو
ان شاالله همواره در پناه جان جانان رب العالمین جان عزیز محفوظ باشید.
خانم محمدپور عزیز، یه موضوعی هست که باید بهش توجه کنیم اونم اینه که تصمیم رو ما یه دفعه میگیریم ولی تغییر یه دفعه ای حاصل نمیشه . ما سی و چند سال به زمین رو رها کردیم که توسط خانواده، جامعه و نظام آموزشی و … تخریب شده. الان اینجا ما تصمیم گرفتیم که زمین رو تبدیل کنیم به یه باغ زیبا. دونه دونه زباله ها و علف های هرز و شاخه های خشک رو باید هرس کنیم و دور کنیم تا بتونیم به جاش گل بکاریم. و اولش کمی زمان میبره ولی به محض ساخته شدن مراقبت از باغ راحتتر میشه.
باورهای منفی و غلط گذشته زیاده . یکی دوتا نیست، دکمه همه نداره من خاموششون کنم. باید اینقدر باورهای درست پیدا کنم، باور لایق بودن، باورهایی در مورد عزت نفس ، باورهایی در مورد بی نهایت بودن و فراوانی نعمات خداوند، باور اینکه نعمتهای خداوند به صورت طبیعی به زندگی ما وارد میشود. همه اینا رو اونقدر تکرار کنی تا جایگزین باورهای غلط گذشته بشه. و اینم چیزی نیست که بگین یه اندازه ای داره یا یه مقصدی هست که تا اونجا برسیم دیگه کافیه. هر روز و هر ثانیه لازمه در مدار هدایت الهی باشیم .
یکی از تمریناتی که میتونید انجام بدین اینه که صبح زود به محض بیدار شدن یه دفترچه یادداشت داشته باشید، و درخواستهاتون رو از خداوند بنویسید. درخواستهای معقول و منطقی، مثلاً خدایا امروز احساسم عالی باشه، خدایا درخواست میکنم بهم آگاهی بیشتر ببخشی و هدایتم کنی، خدایا بیشتر از گذشته بهم نعمت ببخشی ،امروزم بهتر از دیروزم باشه و …
«نه اینکه یهو بخوایم دوچرخه مون بشه مرسدس بنز، این منطقی نیست» درخواستهای منطقی مون رو مطرح میکنیم و دوباره آخر شب میام آنهایی که دریافت کردیم رو تیک میزنیم ، و برای هر آنچه که داریم شکرگزاری مینویسیم. هر بار توی طول روز به هر بهانه ای میتونید شکرگزاری کنید. شکرگزاری معجزات بزرگ رو به زندگی تون وارد میکنه. و یادتون باشه این مسیری که شروع کردین، مسیر هدایت توحیدی خداونده، و باید تا پایان عمر در راه خداوند قدم برداریم. یه قدم ما برمیداریم، صدها قدم خداوند… اون بیرون هزاران در وجود داره که ما هنوز نمیبینیم ولی به وقتش خدا برامون بازش میکنه. خداوند همه جوره پای رفاقت با ما هست. رحمتش بی انتهاست. رفیقی که تا آخر باهامونه حتی بیشتر از خودمون.
ببخشید کامنتم طولانی شد. ان شاالله بزودی کامنت های موفقیت ها و معجزات الهی در زندگیتون رو بخونیم. 🌹🌹🌹😍😍💚
دوره ها خودشون پولش براتون جور میشه از فایل های رایگان استفاده کنید که ارزشبالایی هم دارن
اگر واقعا بخواین وانقدر اروم باشین خداوند ارام ارام مسیر زندگیتون رو متحول میکنه البته سخته اما مسیرش رو رفتم از صفر متقل به درامد وشغل مورد علاقم
شما فقط اروم باش وذهنتون رو کنترل کن شروع کن به تحسین کردن اروم اروم خودش اتفاقات میفته اگر توجهت روی بی پولی باشه تو مدار فقر میفتی وهمش بی پولی بیشتر رو تجربه میکنه
بهترین کار اینکه
تحسین کنی
تمرین ستاره قطبی رو انجام بدی
وشکر گزاری رو انجام بدی ارام ارام خواستهاتم بگی یواش یواش تو مسیر واتفاقاتش میفتین
سلام و درود خانم شهریاری پرستار ارزشمند و فرهیخته و مهربان.
«فرشته نجاتی با بالهای نامرئی»
ازت متشکرم که دست و زبان خداوند میشی برای دوستانت تا با بیان تجربیاتت احساسمون مثبت بشه.
امروز داشتم دوازده قدم رو کار میکردم، از صبح تا ظهر حالم خیلی عالی بود. یه کاری یهو به ذهنم رسید انجام بدم، رفتم کامنت هایی که بیشترین امتیاز رو داشتن رو باز کردم و شروع کردم به خوندن. چندتا کامنت عالی خوندم که خیلی آگاهی بخش بود.
از اونجایی که شبکار بودم ظهر یه چرت کوتاه زدم «متاسفانه» چرتی که بیشتر تنبلی بود، وقتی بیدار شدم انگار مغزم شات دان خورده بود 😂
کلا کسل و بی حوصله و دپرس
خلاصه به هر تقلایی بود همون جلسه ای که ظهر کار میکردم رو تموم کردم ولی حالم خوب نشد. دوش گرفتم فایده نداشت. لباس پوشیدم خودمو رسوندم به سرویس که بیام سر کار ، با حال منفی ،حالا همش تو مسیر به خودم میگم داری چیکار میکنی پسر؟ میدونی الان داری فرکانس منفی میفرستی ؟
رسیدم سر کار یه ایرپلاگ کردم توی گوشم «یه چیزی شبیه همینا که توی گوش فرو میکنن وقتی میرن تو استخر، مخصوص محیط صنعتی » و رفتم توی یکی از ماشین های آتشنشانی نشستم توی سکوت و گفتم خدایا چیکار کنم ، چی پیشنهاد میکنی ؟ فرض کن من گم شدم، تو یه لطفی بکن منو پیدا کن. من تسلیمم. هر چی تو بگی. یهو به ذهنم رسید برم دوباره کامنت بخونم. رفتم کامنت های با امتیاز بالا رو چک کنم. دیدم بالاترین امتیاز توی ۳۶۵ روز گذشته همین کامنت شماست. یکبار دیگه خوندمش. مثل دفعه قبل وقتی رسیدم به اونجا که موسی گفت «خدایا به هر خیری از تو بهم برسه نیازمند هستم» «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» بغضم ترکید، و با خداوند گفتگو کردم. کامنت رو تموم کردم حالم خیلی بهتر شده بود، خواستم جواب بنویسم برای کامنتت، گوشی زنگ خورد، مجتبی خواهرزاده ام بود که فردا امتحان زبان داشت ، و میگفت دایی حمید این چی میشه، اون چی میشه ، آقا من حسابی مثبت مثبت شدم، بعد از کلی سرو کله زدن با مجتبی ، گفت دایی کاری نداری من برم ، سامان کارت داره، اون یکی خواهر زاده ام، کلاس سومه، بمب انرژی 😂😂😂 این مکالمه ۲:۰۵:۵۷ طول کشید 😂😂😂😂 من از منفی منفی اول شیفت شدم مثبت پلاس با انرژی اضافی😂😂
اولین قدمش هم خوندن کامنت شما بود.
الان میبنم کافیه من آگاهانه یه قدم بردارم، قدمهای بعدی رو جهان هستی برمیداره. من اولین قدم رو برداشتم و آگاهانه جستجو کردم برای یه کامنت با امتیاز بالا که حالمو خوب کنه , بهم آگاهی ببخشه، ولی اون تماس تلفنی پیش اومد که حسابی منو سرحال کرد.
واقعاً خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
بخاطر این کامنت عالی که نوشتی ازت متشکرم و بخاطر همه اتفاقات خوبی که خلق کردی خدا رو شکر.
ببخش من بازم پرحرفی کردم.
در پناه جان جانان رب العالمین جان عزیز همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و انرژی مثبت پلاس باشی. در بهترین زمان و مکان روی دستان خداوند باشی.
و کسانی که خدا و رسولش و مؤمنانی را به سرپرستی و دوستی بپذیرند [حزب خدایند،] و یقیناً حزب خدا [در هر زمان و همه جا] پیروزند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
سلااااااام از سعیده ی١4٠4 به Hamid_Maverick 1401
:))))))
سفر با ماشین زمان.
این روز ها همه ش هدایت میشم به این فایل و این کامنتم….امشبم داشتم همینجاها میگشتم که با این کامنتت برخورد کردم.
اگر با دقت بخونیش متوجه میشی که چقدر قشنگ و دقیق به قانون عمل میکردی،دقیقا طبق دستور العمل جدید استاد…مونتوم منفی،تایم اوت،مونتوم مثبت ….
و بعد وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى
یعنی اون تماس تلفنی ٢ ساعته هدایت الله و پاداش جهان برای شما بود که تلاش کردی با قدرت جلوی مونتوم منفی رو بگیری…
نظرت چیه بری برای استاد ایمیل بزنی بگی استاد شمارو دوره رو از روی عملکرد من کپی کردی :)))) عین بچه پرو ها :)))))
راستی،استاد توی این فایل یک جمله ی طلایی میگه،یکم ظاهرش قشنگ نیست ولی خیییلی جوابه!
میگه : بچه ها بیاید سعی کنیم هروقت خواستیم غر بزنیم یا درمورد ناخواسته هامون حرف بزنیم یا دیگران رو مقصر بدونیم،زیپ دهنمون رو ببندیم :)))))
اینو باید مثل عبارت تاکیدی بنویسم بزارم جلوی چشمم :) توی این برهه ی حساس کنونی به شدت بهش احتیاج دارم:) مرسی از خدای قشنگم که انقدر واضح و دقیق هدایتم کرد…
میگم منم انگار افتادم روی مونتوم مثبت کامنتی،این دومین کامنت امشبم برای شماست :) همینجوری پیش بره تو قسمت پاسخ هات فقط سعیده شهریاری میبینی:)))
سلام و درود به سعیده جان نورانی پروردگار. بقول کامنت های قدیمی خودم ، فرشته نجات انسانها. امیدوارم که حالت عالی و مثبت و توحیدی باشه، و در پناه رب العالمین بر مدار نور و رحمت و فضل بیکران الهی باشی؛ ازت متشکرم که کامنتت مثل فیلمهای کریستوفر نولان مفهوم فضا و زمان رو به چالش کشید و منو نه فقط از لحاظ فضا و زمان بلکه از لحاظ مدار هم به گذشته برد تا یکبار دیگه بیاد بیارم مسیر حرکتیم چطور بوده و یبار دیگه ردپای خودمو ببینم.
اعتراف میکنم یه وقتایی دلم برای فعالیتهای گذشته ام تنگ میشه و میگفتم قبلاً خیلی متعهدانه تر روی خودم کار میکردم و الان از عملکردم راضی نیستم. ولی وقتی برمیگردم به ردپاهای قدیمی (دفترهای شخصی و کامنت های سایت) میبینم، شرایط الآنم چقدر بهتر از گذشته ست و چقدر چرخ زندگیم روانتر از گذشته حرکت میکنه. آرامش و معنویت و نتایج فعلیم قابل قیاس با گذشته نیست. و بقول استاد من به یه آدم دیگه تبدیل شدم.
پس این عدم رضایت از کجا میاد؟
وقتی یه کمی بیشتر خودمو تحلیل میکنم میبینم قدم اول ماجرا همون پاشنه آشیل قدیمیه، که همه مون یه جورایی بهش ارادت خاصی داریم «کمالگرایی».
سندروم کمال گرایی مزمن حاد خوش خیم، که نمیذاره بهبود های کوچیک و مستمرمون رو ببینیم و سپاسگزاری کنیم. یه کم که بیشتر نگاه میکنم میبینم خود همین کمالگرایی نوعی ناسپاسی محسوب میشه و بهبود گرایی نوعی شکرگزاری…
نکته دیگه که به ذهنم میرسه اینه که قبلاً باید برای هر موضوعی آگاهانه تلاش میکردیم که اعراض کنیم، اخبار و اتفاقات رو ایگنور کنیم، آگاهانه به زیبایی ها توجه کنیم، آگاهانه خواسته ها رو بنویسیم، آگاهانه از ناخواسته ها حرف نزنیم، و حتی یه وقتایی هم نمیتونستیم جلوی زبونمون رو بگیریم و با بقیه در مورد قانون حرف میزدیم و فکر میکردیم که من چقدر کارم درسته. ولی الان خیلی از کارها به ناخودآگاه مون پیوسته. یعنی اتوماتیک یه سری کارها رو انجام میدیم، ناخودآگاه یه سری مراقبتها رو داریم یه جاهایی اصلا حتی برای اعراض کردن نیاز به زور زدن نداریم چون فرکانسهامون ما رو از شرایط ناخواسته محافظت میکنه که اصلا نیاز به اعراض آگاهانه نیست. پس چرخ زندگیمون صد پله روانتر و روغنکاری شده تر حرکت میکنه ولی شیطان بهمون احساس کمبود و عجله میده که تو ناکافی هستی…
یادمه توی دوره دوازده قدم استاد توی یکی از جلسات میگه: «نتایج بهتر یعنی آرامش بیشتر، یعنی معنویت بیشتر، یعنی ارتباطات و آدمهای بهتر، یعنی اتفاقات بهتر ، یعنی درآمد بیشتر و …»
استاد هیچوقت نگفت نتایج بهتر یعنی وقتی فلان خونه رو خریدی، فلان مدل ماشین فلان مهاجرت، یا هر وقت بیزینس شخصیت اینقدر گسترش پیدا کنه… استاد همیشه تلاش کرده ما رو متوجه زیبایی های مسیر کنه ولی نجواهای شیطان میگه زیبایی های مسیر که چیزی نیست، نتیجه یعنی هر وقت رسیدی به فلان مقصد.
اصلا مقصدی در کار نیست. همه ش حرکته. یه حرکت دائمی و پیوسته، و به لطف و هدایت پروردگار همیشه رو به رشد.
—————————————————————————
ازت متشکرم بخاطر کامنتت ، ببخشید که با تاخیر جواب دادم. باید تلاش کنم حتی شده با پاسخ نوشتن مومنتوم مثبت رو حفظ کنم و اجازه ندم این دوچرخه حرکتش کند بشه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
اخ سعیده عزیزززم دوست هم فرکانسی گلم،مادر با عشق،نوش کن عزیززززم این عشق و لذت مادری رو سعیده خوبم،من عاشق تو شدم عزیییزم،چ بیمار های خوش فرکانسی ک تو پرستارشون باشی دوست خوب من…
من چ قدددددر لذت بردم از حرف های قشنگ…
چ خوش نوشتی از تغییر دیدگاهت و چ قدر نگاه من رو عوض کردی به مسائل زندگی…
و چقدر نتیجه دیدگاه ها براحتی مشهوده برای کسانی ک فکر کنن…
من خیلی ب خودم افتخار میکنم که چنین دوستانی هم مدار هستم خیلی زیاد….
به قدری حالم خوبه و ارامش دارم ک نتیجه کنترل ورودی های خودم رو میبینم و میبینمم که دوستانم چ نتایجی گرفتن از اینکه باور کردن ک خودشون خالق زندگیشون هستم که حد نداره…
من عاشق خدایی هستم که فکر کردن در موردش حتی بهم ارامش میده…
من عاشق خدایی هستم ک به من قدرت خلق زندگیمو داده و من چنین محیطی(سایت)ارزوم بود و درخواست چنین دوستانی داشتم ک خداوند خواسته منو اجابت کرد…
و من لذذذذذذت میبرم از درک قوانین….
من الذذذت میبرم از اینکه میبنم در زندگی خودم و اطرافیانم ک قانون چقدر جوابه…
و من لذذذت میبرم از صحبت کردن در مورد قانون خداوند….
من عاشق این هستم ک شرک ها رو در خودم پیدا کنم و توی نظرات شما دوستان عزیزم هدایت میشم به جواب سوال هام ….
من خیلی حس نزدیکی به تو سعیده عزیزم دارم…
امیدوارم هر جا هستی همینقدر شاد و پر انرژی با دوتا فرزند دلبند و همسر مهربونت زندگی سرشار از عشق رو داشته باشی چون تو سعیده عزیزم لایق بهترین ها هستی چون در مسیر اگاهی قرار گرفتی چون میدونی ک خودت خالق زندگی خودت هستی…
سپیده ی عزیزم از خوندن کامنتت بینهایت سر ذوق اوومدم و بی نهایت ازت ممنونم ❤️🫶
الان که ساعت از نیمه شب گذشته و شیرفلکه اینترنت باز شده 😂😂😂اومدم به لطف بی نظیر همه پاسخ بدم
من اصلا فکرش رو هم نمیکردم کامنت من انقدر مورد استقبال قرار بگیره ….من فقط به ندای قلبم گوش دادم و نوشتم ….اونم تو نوت گوشیم نوشتم صبح و عصر تکمیلش کردم و بعد کپی پیس کردم اینجا …
انگار من ننوشتم خدا نوشت …🥹🙏🏻
بی نهایت ممنونم از انرژی خووبتون …❤️
که میدونم صدها برابرش به خودتون برمیگرده ..
راستی بزار از مریض هام بهت بگم … تو icu که میدونی اکثر مریض ها بدحالن یا به دستگاه تنفس مکانیکی وصلند …
باورت میشه حتی زیر دستگاه با حرکت دستاشون برامون میرقصن ؟؟؟؟
یا لبخندی که به لباشون میاد انقدر شیرینه که نگم برات …
یادمه من و همکارم که (اونم لطف خدا بود که وقتی روی خودم کار کردم،دوربرم رو از رفیق های قدیمی که هم فرکانس با سعیده قبلی بودن :))) خالی کردم،از طریق همین قوانین کنارم اومد)
اف بودیم
یکی از مریض ها خیلی شاکی شده بود به هدنرسمون گفته بود به مازندرانی (اون پرستارا که ریگ ریگ کننه چه امروز نیومونه )
یعنی اونایی که همش دارن میخندن چرا امروز نیومدن پس 😂😂😂
اره سپیده جانم …اوضاع عالیه حتی تو بخشی که مریض هاش بدحال باشن …
الان ساعت 12:12 دقیقه شبه . که شروع به پاسخ دادن به این کامنت کردم. من زمان بندی نکردماا این زمانبندی کار کس دیگه ایه وقتی دیدم به اون کامنتت که به علی آقا پاسخ داده بودی 99 رای داده شده بود و من صدمیش بودم گفتم خب شاید نشونس.
و هدایت شدم به این کامنت اسطوره ای و با اشک و احساس خوندمش وقتی تمام شد، دیدم 599 رای گرفته و من ششصدمیش بودم همون کسی که هدایت مارو برخودش واجب کرده گفت حالا که شباهت هاتو دیدی دربارش بنویس .
شروع به نوشتن کردم و دیدم ساعت 12: 12 , نیمه شبه ومن در شرایطی مینویسم که ماه هاست با دوره 12 قدم زندگی می کنم..
کامنتت تمرکز بر نکات مثبت نبود بلکه تمرکز بر روند مثبت بود.
کامنتت سپاسگذاری به خاطر داشته ها نبود بلکه سپاسگذاری به خاطر تمام زندگی و آنچه درونش هست ، بود.
کامنتت به یاد آوردن آنچه از گذشته بهمون احساس بهتری میده نبود بلکه تو آن چیزی که در گذشته همیشه احساس بدی بهت میداد رو جوری بهش نگاه کردی که به احساس بهتری رسوندت و به خاطر تموم اون تضاد ها سپاسگذار شدی.
به قول استادمون، کی گفته تمرکز بر نکات مثبت فرعه، نه، تمرکز بر نکات مثبت اصله..
کامنتت آموزش تمرکز بر اتفاقات زندگی به نحوی که مارو به احساس بهتری برسونه بود…
اما نه با ادا و اطوار بلکه با نگاهی از جنس قانون و منطقی بی بدیل که کمر نجواهای ذهن رو میشکنه…
منم مثل تو زود ازدواج کردم 21 سالگی…
و حتی همین روزها به خودم میگفتم ای کاش قبل از ازدواجم با این قوانین آشنا شده بودم تا میتونستم شخصی با همه خصوصیات دلخواهم رو جذب کنم و انقدر نشتی انرژی نداشته باشم…
اما حالا فهمیدم درسته که من از سال 1400 خدا رو شناختم ولی خدای من از زمانی که تو شکم مادرم بودم و حتی قبل از اون منو میشناخت و لحظه لحظه بامن بود ولی من کر و کور بودم من نمیدیدم و نمیشنیدم…
حالا فهمیدم اینکه بعد از ازدواجم اومدم یه شهر دیگه تقصیر کوتاه فکری پدر و مادر و جوانی و جاهلیم نبوده بلکه این اتفاق افتاد که من بزرگ تر بشم و تکامل توحیدی شدنم طی بشه و به دور از وابستگی پدر و مادر و خانواده جور دیگه ای خودمو تجربه کنم…
حالا میفهمم 12 سال نباید بچه دار میشدم تا به هر دری بزنم از دعا نویس و چشم بند گرفته تا چسبیدن به ضریح امام و امامزاده…
اما نور توحید وقتی از طریق این مرد الهی و با صدای استاد به قلبم تابید..
تمام اون تضادهای چندین ساله باعث شد با قدرت تمام واراده تمام توحید رو باور کنم…
دعاهای دعانویس ها رو تو دیوار بکوبم…
و بگم خاک تو سرت محمد که تاحالا فکر میکردی اینا داره برات کار انجام میده…
من آماده توحیدی شدن بودم…
چون تو یک خانواده سوپر مذهبی رشد کرده بودم و از اونایی بودم که پیاده میرفتم کربلا …
برای توحیدی شدن نیاز داشتم به برخورد با این تضادهای چند ساله…
و وقتی فقط و فقط و فقط از رب جهانیان درخواست کردم اون بمن دوقلو داد…
مثل خودت دوقلوهای نارس…
همسرم هفت ماهه بچه ها رو بدنیا آورد.
چنین جواب بزرگی در ابتدای این مسیر عظمت رب و حقارت خودم در برابر اون رو بمن فهموند و منم نیاز داشتم که دوباره در کنار تضادی که سختی های بزرگ کردن دوقلوها برام ایجاد کرد ، رشد کنم بیشتر و بیشتر رو خودم کار کنم و شرایط کاریم رو تغییر بدم این بچه ها اهرمی شدن که بیشتر رو ترس هام پا بزارم و بیشتر حرف مردم رو قربانی کنم…
وقتی نور توحید به قلبم تابید به همه به پدر و مادرم و خواهرام میگفتم من بچه دار میشم …
اونا که دیده بودن من سال هاست دوا دکتر میکنم و هربار میگم اینبار بچه دار میشم و یا از یزد بلند شدم کوبیدم رفتم شاهرود پیش یک دعا نویس قهار و گفتم اینبار بچه دار میشم وقتی با استاد آشنا شدم و نور توحید به قلبم تابید بازم به همه گفتم اینبار بچه دار میشم و اونا پوزخند میزدن و میگفتن بازی جدیدشه…
ولی این دفعه جنسش فرق میکرد اون از درون بمن وعده پیروزی میداد و در مقابل چشم خیره همه این دوتا فرشته به دنیا اومدن دو تا گل پسر خوشکل و ناز….
بعدش خدا بهم خونه رویاییم رو داد …
و الان در حال راه اندازی کسب و کار جدیدم هستم و مرحله غلبه بر نجوای ذهن و شکستن ترس هام دو پشت سر گذاشتم…
توحید و یکتاپرستی چیزیه که من به هیچ قیمتی ازش کوتاه نمیام …
چون حالا میفهمم تموم اون تضادها برای این بود که ظرف وجود من به حدی برسه که بتونه نور توحید رو در خودش جا بده …
الهی که حال دلت عالی باشه و روی مونتوم های مثبت سوار باشید وقلب سلیمتون متصل به نور الله.
بینهایت از کامنت قشنگی که برام نوشتید سپاسگزارمممممم.
نمیدونید توی این برهه ی حساس کنونی:) به قول استاد :) خدا چندبار داره منو هدایت میکنه به این فایل و ردپای قبلیم…دیروز خانوم سلیمی جانِ جان برام نوشت،چند روز قبل به یک شکل دیگه …حتی اینکه کامنت شما ٢ بار ارسال شد،خودش یک نشونه ی خدا برای من بود که تا میتونی این فایل رو گوش کن و هضمش کن.
چیزی که برام جالبه اینکه اون روزی که این کامنت رو نوشتم قشنگ یادمه،از صبح توی خونه شروع کردم ….آروم و رها بدون عجله …عصر رفتم شیفت icu…بخش خلوت …خالی از سکنه:)انقدر خالی بود که میتونستی اون چند ساعت سالن رو برای مراسم عقدکنون تولدی چیزی اجاره بدی…:)
حتی یادمه کجا نشسته بودم و داشتم ادامه ی کامنتم رو مینوشتم ….
آزاد و رها بدون استرس بدون تقلا ….انگار واقعا من نبودم که مینوشتم ….خدا بود که مینوشت… و مارمیت اذ رمیت ولکن الله رمی.
کامنتی که از صبح نوشته شد و عصر ارسال شد….دقیقا شد آخرین کامنتی که استاد تاییدش کرد …
یعنی در زمان و مکان مناسب قرار گرفت …یعنی خدا اون رو در زمان و مکان مناسب قرار داد …
بعد شد اولین کامنت من که تاپ کامنت شد و کلی پاسخ پربرکت برای من اومد ….
و این همه مونتوم مثبت من رو به مدارهای بالاتر سوق داد ….
وحدود یک ماه بعد…همه چیز دست به دست هم داد تا من قدم های تکاملی برای شروع انتقالی بردارم ….
و اون موقع در رویای رویامم فکر نمیکردم تا بهار١4٠4 قراره انقدر معجزه توی زندگیم رخ بده ….
و خدائی هست،مهربان تر از مادر …
سپاسگزارم ازتون آقای گنجی…بی نهایت.
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازتون،در پناه نور میسپارمتون،الله یارتون باشه همیشه.
من تو این روزهای اخیر با هدایت رب یکتا به کامنت های شما و در ادامه به فکر کردن به قوانین، چیزهایی بهم گفته شد..
و بعدشم گفته شد بیام اینجا بنویسم…
اول اینکه من فهمیدم شما یا غرور نداری یا روی این مسئله کار کردی و حواست بهش هست…
دلیلشم اینه که همیشه به کامنت های من پاسخ میدی و احتمالا به کامنت هر کس دیگه ای هم که براتون بنویسه پاسخ میدی…
و من با تفکر در مورد غرور متوجه شدم این مسئله عامل رانده شدن شیطان از بهشت بود بنابراین میتونه عامل دور شدن ما هم از مسیر باشه…
یعنی در واقع یکی از عوامل مهم استمرار در مسیر اینه که حواسمون به این باشه که مغرور نشیم ، همونطور که قبلا با تفکر در مورد فایل ارزشمند “مرغ همسایه غازه” من متوجه شدم خیلی باید حواسم باشه و فکر نکنم حالا که دارم رو خودم کار میکنم و از قوانین آگاهم از اون 98 درصد جامعه بهترم فکر نکنم از پدر و مادر و خواهر و برادر و دوستام و همکارام بهترم و فهمیدن این موضوع تحول بزرگی در استمرار من در مسیر ایجاد کرد…
مسئله بعدی که از خوندن کامنتاتون متوجه شدم این بود که در پاسخی که به آقا ابراهیم داده بودی به بیماری کمال گرایی اشاره کرده بودی…
من قبل از این درک خوبی از این مسئله نداشتم و نمیتونستم متوجه بشم کمال گرایی دقیقا یعنی چی و فکر میکردم کمال گرایی یعنی زووودی بخایم به اهدافمون برسیم و به کمال برسیم و این عجله در مسیر خوب نیست…
اما الان متوجه شدم کمال گرایی یعنی من این ذهنیت رو داشته باشم که باید همیشه کامل باشم و همه کارهام رو بدون نقص انجام بدم و رفتارم نباید نقص داشته باشه غافل از اینکه این ذهنیت باعث ایجاد احساس گناه و یا احساس سرزنش میشه که این دو تا احساس دوتا ترمز قوی برای ورود خواسته ها به زندگی و اجابت درخواست هاست و به درک بیشتری از موضوع احساس لیاقت رسیدم…
اگر جایی در رفتارم در عملم حتی در اجرای مهارت هام اشتباهی انجام دادم به هیچ وجه خودمو سرزنش نکنم و بقول شما درسشو بگیرم و رد بشم و با احساس خوب همچنان در مسیر بهبود شرایط و بهبود شخصیت گام بردارم…
و اما…
موضوع بعدی؛
موضوع پذیرش مسئولیت زندگیم بود…
قبلا فکر میکردم فقط وقتی یکاری رو میخوام انجام بدم باید مسئولیتش رو بپذیرم این درست بود اما کامل نبود..
کامل تر اینه که من مسئولیت تمام زندگیم در تمام جنبه ها رو بپذیرم اگر این ذهنیت در من وجود داشت که دلیل این که من بعضی وقتا قات میزنم رفتار اشتباه همسرمه ، دلیل اینکه صمیمیت زیادی در خانواده ما نیست رفتار پدرمه دلیل اینکه من عصبی میشم شیطونی بیش از حد بچه هامه دلیل اینکه در محل کار بعضی وقتا حالم میگیره همکارمه دلیل این که بعضی وقتا بحث پیش میاد رفتار اشتباه مادر زن یا خواهر زنمه دلیل اینکه تا حالا ماشینمو عوض نکردم درآمد پایین از شغل فعلیمه و هزارتا چیز دیگه که من تمرکزم رو عوامل بیرونیه و نمیخوام مسئولیتشو بپذیرم.
در صورتی که اگر مسئولیتشو بپذیرم اونوقت میتونم بفهمم خیلی از این چیزا برای رشد من و واضح شدن خواسته هام نیاز بوده و هست و حالا بیام و تمرکز کنم رو خودم و خواسته هام و این پذیرش مسئولیت و تغییر ذهنیت علاوه بر اینکه تمرکز منو میبره رو خودم و خواسته هام ، باعث میشه من نسبت به تموم تضادها و ناخواسته های زندگیم چه در گذشته و چه در حال احساس خوبی داشته باشم و این یک تحول جدید در درک جمله اساسیِ احساس خوب= اتفاقات خوب هست…
دیگه هیچ ناخواسته ای نمیتونه منو بهم بریزه چون وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ
و از اونطرف اگر برنامه ریزی برای انجام یک خواسته داشتم و یهو همه چیز بهم ریخته بزار بهم بریزه ولی من بهم نمیریزم چون وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ.
خداروشکر که تونستم به هدایت رب خودم عمل کنم..
و این جملات رو که درس های این روزهای من بود رو بنویسم…
امیدوارم هرجا هستی در بهترین احساس و شادترین لحظه ها و در رهاترین حالت ممکن باشی…
اینو هم یادم رفت بگم…
خداروشکر با حفظ مومنتوم مثبت و تلاش زیاد تونستم عکس پروفایلمو بزارم …
هرکاری میکردم نمیشد تا اینکه بهم گفت عکس های تو گالری رو بیخیال شو و از خودت عکس بگیر و همون لحظه آپلود شد… خداروشکر
کامنت زیبا و تاثیر گذاری از خودت نوشتی دلم نیومد آگاهی هایی که در ارتباط با کامنتت برام اومد رو ننویسم از صبح تا حالا چیزی درونم میگه برو این مطالب رو برای خانم سعیده و بچه ها بنویس …هرچی میگم تموم شد حالا باید تمرکزم رو بر روی مطالبی که قراره مطالعه کنم بزارم در جوابم میگه نه …بدون انکه خودم بدونم انگشتانم بی اختیار بر روی کیبورد کامپیوتر شروع کرد ب تایپ کردن این آگاهی ها …..
بهرحال این چیزهایی که مینویسم از درونم میاد…
اولین قدم برای رسیدن ب ارامش و تغییر درونی همانطور هم که خودت گفتی تسلیم شدن در برابر خداوندهست اینکه خودت رو بسپاری ب نیرویی بالاتر از خودت…..
یعنی خداوند قدرتی که این جهان و تمام انچه که درونش هست رو افریده ………..
قدم دوم اینه که مسئولیت تمام اتفاقات زندگیت رو بپذیری و بپذیری که هیچ کس جز خودت مقصر اصلی نیست ….
تمام اتفاقات زندگیت رو همانطور که گفتی خودت ایجاد کردی و خودت هم تنها کسی هستی که میتونی درستش کنی
تو ب خاطر نداشتن آگاهی از قوانین جهان هستی و همینطور ب خاطر یک سری الگوهایی که از گذشتگانت و محیطی که در ان رشد کردی در ذهنت برنامه ریزی شده بود در این منجلاب گرفتار شدی و حالا با رسیدن ب این اگاهی و نجات خودت باعث الگو شدن برای خیلی از همقطارانت شدی ….
باعث شدی که خیلی ها ازت انگیزه بگیرند ……..نا امید نباشند …….ب خداوند امیدوار باشند و بهش اعتماد کنن ………..
اوست که برتر از هرکسی میتونه نجات دهنده باشه ….اما مسبب همه اینها آگاهیه ………..
یک نوری که از طرف خداوند بر دل انسانی که در برابر خداوند تسلیم میشه و اظهار عجز و ناتوانی میکنه تابیده میشه….
حالا سوال اینه اگاهی چگونه بدست میاد …؟
آگاهی با تشنه بودن یعنی همون بریدن شروع میشه …..بنابراین قدم اول تسلیم بودنه……….
آگاهی با تسلیم بودن ……..با عشق بدست میاد ……….عشق ب مطالعه و خوندن مطالب در حوزه موفقیت های فردی …. با خوندن زندگینامه افراد موفقی چون شما و افراد موفقی که روزی در فقر و بدبختی و مشکلات دست و پا میزدند بدست میاد ….
آگاهی… با اراده و با انظباط فردی …با تعهد بدست میاد ….
فقط با رسیدن ب اگاهیه که یک انسان میتونه خوش رو نجات بده و گرنه هیچ راهی نمیتونه یک انسانی که غرق شده رو نجات بده …
وقتی که تو تسلیم میشی …وقتی اظهار عجز و ناتوانی در برابر تنها قدرت جهان هستی یعنی خداوند میکنی و میپذیری که خودت باعث بدبختی خودت هستی نه کس دیگر….
وقتی بقول خودت انگشت اتهام رو از روی بقیه بر میداری و میفهمی که خودت مقصر اصلی این ماجرا هستی
وقتی اولین قدم رو اینقدر محکم و با ایمان ب خداوند بر میداری….. خداوند هم درها رو یکی یکی برات باز میکنه و قدمهای بعدی رو با قدم برداشتن تو بهت نشون میده
بهت ثابت میکنه خوابش نبرده …خداوند با گرفتن دستت زمانیکه از همه جا و از همه کس بریدی بهت میگه :
بنده من _ من هستم ….!
من پیشت هستم ……… چرا نگرانی …؟
نگران چی هستی ….؟
من همیشه کنارتم ….. ! اما تو حواست ب من نیست …من همیشه پیشتم……! تو حواست ب من نیست از بس که سرت شلوغه …از بس که درگیر مشغولیات ذهن رسواگر و اشفته ات هستی ….
اینا همه اش بر میگرده ب نداشتن اگاهی ….
وقتی انسان ب آگاهی میرسه دنیای دیگه ایی رو تجربه میکنه …دنیایی متفاوت از دنیایی که همه داخلشن…..
شاید در ظاهر یکی باشه و ب یک شکل و شمایل اما در باطن دنیایی کاملا متفاوت که فقط خود شخصی که داره اون دنیا رو تجربه میکنه میفهمه …
اگاهی بسیار زیباست ….زندگی با داشتن آگاهی زیباست ….
از آگاهیست که انسان ب آرامش درونی میرسه …
از ارامش هست که انسان ب قدرت و ثروت و شهرت میرسه ..
از ارامشه که نگاه انسان ب دنیا تغییر میکنه …از آرامش هست که انسان ب خوشبختی و سعادت در این دنیا و دنیای بعد میرسه که همه بر میگرده ب ذهن …
برای رسیدن ب آگاهی وقتی مطالعه میکنی میفهمی ابزاری که تورو ب آگاهی میرسونه ذهن توست …
همون ابزاری که خداوند ب همه انسانها بطور یکسان داده و برای انکه بتونی ذهنت رو بهتر کنترل کنی باید سازوکار ذهن رو یاد بگیری و بدرستی تربیتش کنی ….
باید یاد بگیری ذهن چگونه کار میکنه تا بتونی بهش برنامه بدی ….باید بتونی ذهنت رو کنترل کنی وگرنه اگه نتونی این ذهن رو کنترل کنی ذهن دیوانه و بیمار تو رو براحتی راهی جهنم میکنه …
باید ب خود شناسی برسی …
باید روی خودت هزینه کنی …باید رو خودت کار کنی تا خودت و تا ذهنت رو نشناسی تا ندونی که هدف از امدنت ب این دنیا چیه ….هرگز نمیتونی ب اگاهی برسی
و مستلزم همه اینا همانطوری که گفتیم مطالعه ست
ذهنی که ما داریم هیچ مخلوق دیگه ای اون رو در اختیار نداره ….
این ذهن ماست که باعث میشه ب آگاهی برسیم این ذهنه که باعث میشه ب روشنی و اگاهی و ب خدا برسیم ذهن در واقع یک ابزاره که مارو ب منبع وصل میکنه ….
بدون این ذهنی که خداوند ب ما داده و در اختیار داریم هرگز نمیتونستیم این مقدار رشد کنیم و دنیای خودمون رو بیافرینیم….
بدون این ذهن قدرتمند مثل حیوانات تابع شرایط خویش بودیم اما حالا ما با قدرتی که در اختیار داریم خالقیم …خالق شرایط خویش …
ما میتونیم هر چیزی که بخوایم کشف و خلق کنیم ….
پس اولین قدم تسلیم بودن و پذیرفتن ۱۰۰درصد مسئولیت اتفاقات زندگیمون هست …
اما نکته مهمتر از اینا که باید از خواب غفلت بیدار شیم موندن در این اگاهیهاست که لازمه اش داشتن مطالعه مستمر در هر روز و عمل کردن ب انچه که میگوییم هست …
شما هرچی که جلوتر میرین باید جایی از ذهن شروع کنی ….همه چی بر میگرده ب ذهن شما ….ذهن قدرتمند شما ….
اما ب ظاهر هیچ ارتباطی بین موقعیتی که توش گرفتاری و جایی که میخوای بهش برسی نداره …
چون ذهن اصلا دیده نمیشه .. ذهن دیدنی نیست …مسبب تمام بدبختیها و شادیها همین ذهن ماست که در ظاهر دیده نمیشه ….
علت تمام ناراحتیها از ذهن افراد هست ما در جهان مادی زندگی میکنیم جهانی بر پایه قوانینی ثابت و قدرتمند ….قوانینی که احساسی عمل نمیکنه و با کسی هم شوخی نداره …
جهانی که بر پایه علت و معلول هست …
جهان مادی ای که در ان زندگی میکنیم با اتفاقاتی که برامون میفته احساس میکنیم هیچ تناسبی با فکر کردن مون نداره ……چون ما همه چی رو با دست هامون لمس میکنیم و با چشم میبینیم برامون سخته پذیرفتن این موضوع …..
ادما بشدت ب دنیای مادی وابسته اند و دوست دارند همه چیز رو بشکل مادی ببینن و تجربه کنن اونا توسط حواسشون همه چی رو لمس میکنن اما خداوند تواناییهای دیگری هم ب انسان داده مثل حافظه قوی …مثل شهود …مثل اراده …عقل ….که باید از اونا استفاده بهتری ببریم …
افکار ما خالق واقعیتهای فیزیکی زندگی ماست جایی که علت تمام رفتارهای ما و نتایج زندگی ما داره از اونجا نشات میگیره ذهن ماست …جایی که در ان فکر میکنیم …تصویر میسازیم …..تجسم میکنیم ….و جایی که احساس مون در اون شکل میگیره و باعث یکسری اقدامات عملی میشه که در نهایت نتایج مارو در پی داره
برنامه هایی که که از قبل در اون ساخته شده و حالا اتوماتیک وار داره تو زندگی مون اشکار میشند برای افرادی که در این مدار نیستن خیلی سخته این موضوع رو درک کردن که تمام نتایج زندگی مون از افکارمون داره شکل میگیره اونا چون با این مسائل اشنایی ندارند نمیتونن بپذیرند و میگن شماها توهم میزنین….
اینکه ذهن چه ارتباطی با جهان مادی داره و چگونه چیزی که ما بهش فکر میکنیم رو ب واقعیت این دنیای مادی تبدیل میکنه مبحثی بسیار طولانیه و با یکی دوساعت قابل درک کردن نیست …
در نهایت خیلی لذت بردم از کامنتت
امیدوارم همچنان در سراشیبی زندگی از تجربیات قشنگی که در ادامه خواهی داشت لذت ببری و بازم برامون بنویسی….
با تشکر از همه بچه ها …..
امیدوارم تمام بچه های این سایت و منجمله شما از کنترل ذهن بالایی برخودار باشین چون بالاترین هدیه ایی که یه نفر میتونه ب خودش بده کنترل ذهنه …..
داشتم کامنتهارو میخوندم ومیخواستم ازاحساس قشنگی که به کامنت سعیده عزیز دریافت کرده بودم ،براش بنویسم وخواستم حس بقیه دوستان خوبم رو ببینم که به کامنت شمارسیدم
چقدرعالی پاسخ دادی وچقدرنکته به نکته مواردو گفتی،
چقدرخدامنو دوست داره ووقتی به احساس خوبی میرسم ،بهترین نوشته ها واحساسات رو دردسترسم قرارمیده
چقدرکامل ودقیق مواردو گفتین که میخوام کامنتتونو سیو کنم
البته نمیدونم میشه توهمین سایت سیوش کرد یانه اگه بلدید به من یاد بدید
چندروز پیش متوجه شدم که من هرچیرو که میخوام یاد بگیرم بهترین استادش سرراهم سبز میشه
والان که میخواستم مسیر موفیت رو در چند صفحه بانثری عالی داشته باشم،کامنت شمارودریافت کردم
واقعا زبان قاصره از تشکر و از آن همه درکی که شما در مورد ذهن پیدا کردین و به این خوبی و عالی دلنوشته هاتون رو از زبان خدا برای من و تمام بچه های عباسمنشی و هم مدار جاری کردین واقعا ازتون ممنونم
حرفای شما قشنگ معلوم بود مبداّش قلبتون و خدا بود و قشنگ تو حرفاتون میشد خدا رو احساس کرد
خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد، [و] پیوسته از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیر و رو می شود، می ترسند.
سعیده چند وقت تو حموم که میرم..نور طلایی خداوند دور سرم میچرخه..اینقدر زیباست که فقط میگم خدایا محو زیباییهات شدم…
الله اکبر…اون لحظه جز روی زیباش نمیتونم چیزی بگم!..
سعیده من نرگس.بعد از یه هفته پر چالش بر گشتم از اون فضای هدایتی پر چالش”جهنمی که ما ادمها برای خودمون ساختیم”””..با امید حق تعالی!
خداوند جان دوباره ایی به پدرم داد…
و من اون هفته قبل به مدت 5 روز…فقط درس شجاعت و استقامت و در مسیر خداوند بودن رو یاد گرفتم…
ناگفته نمونه…
درس بزرگی که یاد گرفتم!!!!
که برگی بدون اذنش روی زمین نمیفته…
و سپاسگزار بودن بخاطر جسم سالممم..
……
واقعا چقدر میتونی بخاطر همین نفسی که تو قلبمون جاری میشه رو سپاسگزار بود.
.
بقول خداوند میگه..انسان کفور!!!
یه شخص که توی اتاق پدرم بود بخاطر یه زره اکسیژن باید ساعتها درگیر بود..تا بتونه حالش خوب کنه!!!…تمام اون صحنه ها و تقلاهای ادمها..
و کیس وا رفته زندگیشونو خداوند بهم یاداوری کرد!!!
(سعیده داستانشو بهت بگم!!!
یه روز داشتم یه تنبانی رو کش میکردم..رفتم جلو جلو…دیدم من چند مسیر رفتم کِش.ه. پشت سرم میاد…
اومدم برگشتم به اولین مسیر..و اولین کاری که کردم کش رو با سوزن قفلی بست کردم که وا نره پشت سرم بی دلیل قدم برداره.)
این اولین یاداوری بود که خداوند بهم نشون داد.
…….
سعیده جان انگار خداوند این اتفاق رو بهم نشون داد..که توی غار خودم بیام بیرون ..تا قدر بدن سالممو بدونم…و نخاد پا تو پای خدا کنم که زود به نتیجه اونچیزی که میخام زودتر “برام اتفاق بیفته….برای خاسته هام داشته باشم..
الان تو اتاق کارم هستم.کولر ابی کوچکمو زدم هوا خنک و عالیه!!!جات خالی …..روبروم سرسبزی حیاطمون و ویوی کوه زیبا پشت سر برگهای نخلمون…و صدای اواز پرنده ها از میون ،”شیارهای کوه میاد..
صدای پرنده بلبل ،”که تازه بچه هست میاد…
خیلی این صحنه زیباست….
چقدر خوشبختیم که این زیباییها رو میبینیم..
ولی هفته گذشته مثل این ساعت..سراسیمه برای عمل پدرمون بودییم..
چقدر نگرانی بود..
ولی من از خداوند طلب استقامت میکردم..
و میگفتم خدایا اینهمه برگ روی این درختا هست!.چه خشک چه سبز….
گفتم خدایا اگه تو بخای برگی بدون اذنت روی زمین نمیفته..
خدایا تو همه چیزی کمکم کن تا بتونم استقامت داشته باشم…
سعیده یه هفته به اندازه چند سال مدارمو تعقییر داد…
یکی از اشناهای نزدیکم یه برگ سبزی که روی زمین افتاده بود رو بهم داد…
بهم گفت!!!نگاه کن !!!.
هر کاری رو بخام انجام میدم.
پس نگران نباش..
سعیده تو عالم خواب و بیداری بودم..
دیدم چهره خودم اینقدر زیبا و پر نوره..که فقط میخندیدم..
خداوند بهم یه ارامشی.پر برکتی رو ” داد…
ولی ناگفته نمونه ما تحت تاثیر عوامل بیرونی قرار میگیریم..
واقعاً خوندن کامنتت برام خیلی آگاهیبخش و به یاد آورنده بود.
همینوطور که داشتم میخوندم به این فکر میکردم که چقدر راحت ما تقصیر رو از گردن خودمون برمیداریم و میندازیم گردن بقیه
چقدر راحت قدرت درونی خود و خدای خودمون رو فراموش میکنیم و مشرک میشیم. عمیقاً برات خوشحالم که تونستی با توکل به الله جلوه دیگهای از دنیا رو به خودت نشون بدی.
من هم این روزها در قدم هفتم هستم شکر خدا و حال و هوام قابل وصف نیست از شدت خوشحالی.
واقعاً میگن هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند مصادق عینیش رو در کامنت شما و حسی که ازش گرفتم لمس کردم.
خداقوت دوست من انشالله هر روز توجهت به زیباییهای بیشتری در زندگی جلب بشه
ممنونم ازت که نظرت رو برام نوشتی …با قدرت این مسیر رو ادامه بده
میدونی ؟ازونجا که من تو اینستا خیلی فالوئر داشتم ..اونم فالوئرهای که دوستم داشتن و سرم قسم میخوردن …حتی هنوز پیغام و پسغام میدن که بگید سعیده برگرده اینستا !
و این حس تایید طلبی من رو به شدت ارضا میکرد خییلی سخت بود دل کندن ازش !
ولی هر بار به خودم گفتم سعیده!حاضری برای هدفت چیو قربانی کنی ؟
و بالاخره شاخ غول رو شکوندم و از بهار امسال بوسیدم گذاششتمش کنار …
و نمیدونی چه منبع وحشتناکی از ورودی های بد من کنترل شد و پاداش ها از همه طرف رسید …
الان ساعت 12:12 دقیقه شبه . که شروع به پاسخ دادن به این کامنت کردم. من زمان بندی نکردماا این زمانبندی کار کس دیگه ایه وقتی دیدم به اون کامنتت که به علی آقا پاسخ داده بودی 99 رای داده شده بود و من صدمیش بودم گفتم خب شاید نشونس.
و هدایت شدم به این کامنت اسطوره ای و با اشک و احساس خوندمش وقتی تمام شد، دیدم 599 رای گرفته و من ششصدمیش بودم همون کسی که هدایت مارو برخودش واجب کرده گفت حالا که شباهت هاتو دیدی دربارش بنویس .
شروع به نوشتن کردم و دیدم ساعت 12: 12 , نیمه شبه ومن در شرایطی مینویسم که ماه هاست با دوره 12 قدم زندگی می کنم..
کامنتت تمرکز بر نکات مثبت نبود بلکه تمرکز بر روند مثبت بود.
کامنتت سپاسگذاری به خاطر داشته ها نبود بلکه سپاسگذاری به خاطر تمام زندگی و آنچه درونش هست ، بود.
کامنتت به یاد آوردن آنچه از گذشته بهمون احساس بهتری میده نبود بلکه تو آن چیزی که در گذشته همیشه احساس بدی بهت میداد رو جوری بهش نگاه کردی که به احساس بهتری رسوندت و به خاطر تموم اون تضاد ها سپاسگذار شدی.
به قول استادمون، کی گفته تمرکز بر نکات مثبت فرعه، نه، تمرکز بر نکات مثبت اصله..
کامنتت آموزش تمرکز بر اتفاقات زندگی به نحوی که مارو به احساس بهتری برسونه بود…
اما نه با ادا و اطوار بلکه با نگاهی از جنس قانون و منطقی بی بدیل که کمر نجواهای ذهن رو میشکنه…
منم مثل تو زود ازدواج کردم 21 سالگی…
و حتی همین روزها به خودم میگفتم ای کاش قبل از ازدواجم با این قوانین آشنا شده بودم تا میتونستم شخصی با همه خصوصیات دلخواهم رو جذب کنم و انقدر نشتی انرژی نداشته باشم…
اما حالا فهمیدم درسته که من از سال 1400 خدا رو شناختم ولی خدای من از زمانی که تو شکم مادرم بودم و حتی قبل از اون منو میشناخت و لحظه لحظه بامن بود ولی من کر و کور بودم من نمیدیدم و نمیشنیدم…
حالا فهمیدم اینکه بعد از ازدواجم اومدم یه شهر دیگه تقصیر کوتاه فکری پدر و مادر و جوانی و جاهلیم نبوده بلکه این اتفاق افتاد که من بزرگ تر بشم و تکامل توحیدی شدنم طی بشه و به دور از وابستگی پدر و مادر و خانواده جور دیگه ای خودمو تجربه کنم…
حالا میفهمم 12 سال نباید بچه دار میشدم تا به هر دری بزنم از دعا نویس و چشم بند گرفته تا چسبیدن به ضریح امام و امامزاده…
اما نور توحید وقتی از طریق این مرد الهی و با صدای استاد به قلبم تابید..
تمام اون تضادهای چندین ساله باعث شد با قدرت تمام واراده تمام توحید رو باور کنم…
دعاهای دعانویس ها رو تو دیوار بکوبم…
و بگم خاک تو سرت محمد که تاحالا فکر میکردی اینا داره برات کار انجام میده…
من آماده توحیدی شدن بودم…
چون تو یک خانواده سوپر مذهبی رشد کرده بودم و از اونایی بودم که پیاده میرفتم کربلا …
برای توحیدی شدن نیاز داشتم به برخورد با این تضادهای چند ساله…
و وقتی فقط و فقط و فقط از رب جهانیان درخواست کردم اون بمن دوقلو داد…
مثل خودت دوقلوهای نارس…
همسرم هفت ماهه بچه ها رو بدنیا آورد.
چنین جواب بزرگی در ابتدای این مسیر عظمت رب و حقارت خودم در برابر اون رو بمن فهموند و منم نیاز داشتم که دوباره در کنار تضادی که سختی های بزرگ کردن دوقلوها برام ایجاد کرد ، رشد کنم بیشتر و بیشتر رو خودم کار کنم و شرایط کاریم رو تغییر بدم این بچه ها اهرمی شدن که بیشتر رو ترس هام پا بزارم و بیشتر حرف مردم رو قربانی کنم…
وقتی نور توحید به قلبم تابید به همه به پدر و مادرم و خواهرام میگفتم من بچه دار میشم …
اونا که دیده بودن من سال هاست دوا دکتر میکنم و هربار میگم اینبار بچه دار میشم و یا از یزد بلند شدم کوبیدم رفتم شاهرود پیش یک دعا نویس قهار و گفتم اینبار بچه دار میشم وقتی با استاد آشنا شدم و نور توحید به قلبم تابید بازم به همه گفتم اینبار بچه دار میشم و اونا پوزخند میزدن و میگفتن بازی جدیدشه…
ولی این دفعه جنسش فرق میکرد اون از درون بمن وعده پیروزی میداد و در مقابل چشم خیره همه این دوتا فرشته به دنیا اومدن دو تا گل پسر خوشکل و ناز….
بعدش خدا بهم خونه رویاییم رو داد …
و الان در حال راه اندازی کسب و کار جدیدم هستم و مرحله غلبه بر نجوای ذهن و شکستن ترس هام دو پشت سر گذاشتم…
توحید و یکتاپرستی چیزیه که من به هیچ قیمتی ازش کوتاه نمیام …
چون حالا میفهمم تموم اون تضادها برای این بود که ظرف وجود من به حدی برسه که بتونه نور توحید رو در خودش جا بده …
چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم .چه حس خوبی گرفتم از نوشته هات🧡🧡🧡🧡🧡. منم این زیبایی ها این آرامش و این قدرت رو از اونچه از استاد عباسمنش یاد گرفتم تجربه کردم و می دونم تجربه های شیرین ترو لبخند های رضایتبخش بیشتری در انتظارم هست.برات آرزوی بهترین لحظات شیرین ترین تجربه ها و آرامش و رضایت از زندگی رو دارم.🌼🌷🌷🌷
من فایل استادو همون روزکه گذاشتن خوندم ولی امروز طی پیاده رویهام که قراربود اعنصاب باشه،خواستم حالموخچب کنم وبه جاده جنگلی شهرم اومدم و دوباره فایلوگوش کردم ودرفرصت استراحتم کامنت تورو خوندم
قلبم غرق شادی شد،چقدرزیبانوشتی وچقدرتاثیرگذار
اونقدرخوب که شروع کردم به خوندن جوابهایی که برات اومده وختی جواب یکی ازدوستان اونقدرخوب بود که اول برای حسین عزیز جواب نوشتم بعد خواستم حس خوشحالی وتماشای جواب قوانین به تقاضای قلبی افراد رو باتوبگم وببینی که وقتی سخنی ازدل براید لاجرم بردل نشیند
وحرف تو وتجربت سخت بردل من وکلی دوست نشست
وبه من این یاداوری روداد که چقدرقوانین افرینش قشنگن وچقدرخوبه که هرگسی میتونه ازاونا استفاده کنه
ومن میخوام که فرصت طلب باشم واز این فرصتی که خداوند به من داده تااخرعمرم استفاده کنم وسعی کنم تادر مسیرقوانینش باشم وفراموش نکنم
خدارو شکر میکنم برای اینهمه اگاهی ناب ودوستان ناب عالیم
الهی من دورت بگردم بهترین مادر ،یه خانوم خودساخته هستی عزیز دلم
چقدر از کامنتت نهایت لذت رو بردم و و اشک از چشمانم جاری شد که چقدر توفوق العاده هستی تحسینت میکردم هر لحظه که اینجوری داری میسازی شرایطی که دوسداری واقعا خوشحال شدم برات و از ته قلبم لبخند زدم برای این کامنت زیبات قشنگترین ،و چقدر دارم لذت میبرم از انسان هایی که در مدار فرکانس و قوانین جهان هستن میدونن که هر چی پیش میاد همون چیز خوبه هست و هر کسی میتونه نتیجه هاشو براساس باوراش رغم بزنه
واقعاً نمیدونم چی بگم بخاطر این کامنت نه، بیان این تجربیات و این شکل نوشتار و این تعبیر و تفسیر زیبایی که از تک تک اتفاقات نادلخواه داشتید.
حدود یکسال از زمان کامنت شما میگذره
پس حدود بیش از یکماه دیگه تا سالروز جشن میلاد سی و یکمین سال زمینی شدنتان باقی ست.
چقدر زیبا بیان کردید
چقدر عالی همت کردید و هدایت طلب کردید و چه بی نظیر هدایت شدید
چقدر خوشحالم از این تغییرات زیبای شما
چقدر شاکرم از این نگاه شما
چقدر هر چی به تعداد نگاه های زیبا افزوده میشه و هر چقدر من، شما و سایرین که کار میکنیم، شادتر، متوکل تر، آرام تر، صبورتر، مهربان تر، بخشنده تر، همدل تر، با فهم و درک تر، زیبانگر تر، عاشق تر، تمیز تر، پاک تر، صادقانه تر و درستکار تر و با وقارتر و البته ثروتمندتر باشیم،
جامعه و جهانی زیباتر و محیطی دلنششین تر خواهیم داشت.
من اگر محیط خوشایندی دلم میخواد، خب پس من هم جزو اون محیطم که دارم میسازمش، پس من همونی بشم که دلم میخواد محیطم باشه دیگه.
محیط حالا، خونه و خونواده ست، اگر شاغلیم در محیط کار، محیط همسایه ها و ساختمون و محل زندگی، محیط کوچه و محله، محیط شهر، محیط جامعه و کشور و دانشگاه و جهان …
محیط شاد میخوام؟ خودم چقدر شادم از درون، حرکت کنم برای شادی، یک نفر شاد به محیط خانواده و شهر و کشورم اینطوری اضافه شده.
محیط آرام میخوام؟ خب خودم حرکت کنم برای آرام تر بودن از درون، اینطوری محیطم آروم تر خواهد شد.
در کشور ثروت میخوام و از فقر و تنگدستی شاکیم؟ ، خب خودم به شیوه فرکانسی و ذهنی حرکت کنم بسمت ثروت، اینطوری کشورم ثروتمندتر خواهد شد.
هر چه من شوم کشورم و شهرم، تیمم، خانواده ام، محله ام، محیط کارم، همکارام دوستام، همان میشوند.
هر چقدر فرد بهتری شویم، یک نفر بهتر به جامعه ما افزوده خواهد شد و در نتیجه جامعه ای سالم تر، شادتر و ثروتمندتر و امن تر خواهیم داشت
این بزرگترین خدمت نه تنها به خود، که به شهر و کشور و جهان خود است، و البته امکان پذیر و ساده تر از تلاش برای تغییر موارد خارجی.
همانطور که به خوبی و زیبا، خوده خداوند هم در سوره رعد آیه 11، فرموده:
إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما بأنفسهم.
همانا خداوند تغییر نمی دهد وضعیت هیچ قوم و (ملت و جامعه ای) رو مگر به تغییر تک تک شان،
یعنی تغییر فرد به فرد خود افراد،
نگفته بقیه ی افراد. گفته تک تکشان.
یعنی داستان فردیه. نه جمعی.
آرزوی سلامتی و سرخوشی بینظیر و خوشبختی و ثروت براتون دارم.
خیلی وقت بود از سایت دور افتاده بودم این کامنت من رو کااااملا به روز رسانی کرد خداروشکر بابت کامنت های سایت عباسمنش. چقدر همه چیز در جای درستشه چقدر هدایت کردن برای خدا اسونه و برای ذهن کوچیک ما سخته. واقعا اگر کل داستان اینه ک باید در دل هر چالش فرکانس تسلیم رو اگاهانه انتخاب کرد و به یاد بیاریم ک خداوند موظفه به هدایت کردن از هر راهی ک خودش میدونه. دیگه اصلا چیزی به نام ترس میمونه؟ من مدتی قبل به خاطر اشتباهاتم بخاطر بی ایمانیم از نظر مالی خالی شدم. صفر مطلق تا جایی ک کرایه ماشین نداشتم خودمو برسونم خونه. یادم افتاد باید چیکار کنم یک لحظه خودمو اروم کردم الهام شد اسنپ بگیر بگو برای حسابم مشکلی پیش اومده پولشو بعدن برات واریز میکنم. انجامش دادم قبل اینکه راننده بیاد بهش گفتم بعدن برات واریز میکنم گفت اوکیه بابا چه حرفیه سوار شدم دو جمله حرف زدیم جمله سوم دیدم داره درباره استاد عباسمنش حرف میزنه باورم نمیشد طرف عباسمنشی بود. گفت خدایا چیکار داری میکنی با من. کی به ذهنش میرسه خدا به چه روش هایی میتونه هدایت رو انجام بده. یا مثلا کی باورش میشه ک وسط یک چالش بزرگ وسط یک دو راهی ک ادم گیر کرده یهو ادم خواب استاد عباسمنش رو ببینه ک خیلی جدی و قاطع بیاد بگه تا زمانی ک نتونی از فلان کار دست برداری تو زندگیت هیچ غلطی نمیتونی بکنی بیدار شدم با خودم گفتم این خدایی ک من میشناسم ازش بر میاد ک خیلی عادی خواسته مون رو بذاره پشت در زنگ بزنه فرار کنه ما بریم برش داریم. خداروشکر بابت بودن بابت وجود داشتن روح من بابت حضور داشتن خداوند و قطعی بودن قوانین جز توکل جز که تسلیم تمام در غم و راحت همه مکر است و دام
سلام دختر قشنگم سعیده خوش صورت و سیرت الان که این متن رو مینویسم سرکار هستم و نمیدونی که خودمو کنترل کردم که اشکام جاری نشه تو محیط کار مو به تنم راست شد انقدر که از جان و دلت نوشتی و چقد ازت ممنونم ه باز روحیه بیشتر گرفتم و نشونه من از خدای من بودی امروز دوست دارم
خیلی خوشحالم از اینکه تونستی راهتو پیدا کنی و خداوند تورو به اینجا هدایت کرده مثله همه ما، واقعا چقدر حرفات رو با چشمان خودم دیدم و تا حدی میفهمم حس و حالتو
اینکه تونستی انقدر پیشرفت های اولیه و قدم هاتو خوب و محکم برداری واقعا تحسین برانگیزه واقعا بهت افتخار میکنم و به امید الله در مسیر موفقیت هات هروز و هروز بدرخشی و با عشق از نتایج قشنگت بگی و ما لذت ببریم❤️
سعیده جانم چقدر لذت بردم چقدر حس نزدیکی به شما رو داشتم از مقصر دونستن دیگران از اینکه از اول قوی بودم کارهای فوق العاده کردم ولی غر میزدم درصورتی که از یک جا به بعد مثل شما نشستم دیدم که من میتونم با یک نگاه دیگه این اتفاقات ببینم از یک جا به بعد به خودم افتخار کردم .
از اینکه دوتا بچه پشت هم اونم پسرای نازم با مشکلات و خونه سازی و مستاجر بودن.با اینکه تو شهر غریب بودم تنها با سن کم و دوتا بچه کوچیک .
چقدر قوی بودم چقدر صبرم بیشتر شد چقدر قوی تر شدم چقدر توحیدی تر شدم همیشه نگاهم به خدا بود که تو اون تایم کوتاه خدا یک دوستی فرستاد کمک حال من ولی از یک جایی به علت توجه به نازیبایی مون ازش جدا شدم.
منم یک روز مثل شما خسته و کوفته از ته دل از خدا کمک خواستم دیگه بریده بودم خدا محکم در آغوشم گرفت از اون روز دیگ (3)سال میگذره دارم تکامل ام طی میکنم و لذت وار پیش میرم اصلا همعجله ندارم .
متشکرم از شما من این فایل تو تاریخ 13 فروردین سال1403 روز 21 ماه رمضون به عنوان روزشمار فصل پنجم دیدم
اومدم قسمت کامنت قسمت برگزیده اولین کامنت برام کامنت شما بود و چقدر هم برگزیده من بود بهم زندگیم یادآوری کرد توحیدی و قوی بودنم اینکه تو همین مسیر بمونم و پیشرفتم هر لحظه ببینم.
بعد از نوشتن کمنتم به کمنت امسالت در سریال سفر به دو امریکا قسمت دوصد
میدانی ساعت یک شب شد و من غرق لذت خواندن کمنت ها شدم خوابم پرید
و هدایت خداوند رسید به این کمنتتت
اونجا نوشتم رنج تو گنج توست
بیبییبین چقدر زیبا خداوند گفت کار امروزت نسبت به خواهرت و آرامشی که داشتی درست بود
چون من صدایی نجوای زهنم می شنیدم که میکفت چقدررر تو سنگدل شدی نسبت به خواهرت
ولی من حالا میدانم نجوایی زهن چیست صدایی خدا چیست
و اونجایی که گفتم من کی هستم که خدایی کنم خدا هست
من را کی هدایت کرد ؟
خدا همه را هدایت میکند چقدررر به خود بالیدم
چون دقیقا خواهر من هم در همان وضعیتی شما که قرار داشتید قرار دارد
و جاییی که خدا را صدا زدین چی عاشقانه در آغوش کشید
رسیدم به این جمله ات سعیده عزیزم
«الان بجایی رسیدم که تمام ورودی هام رو به صفر رسوندم …و تنها ورودی سایت استاد ،مطالب استاد ،دوره ها و البته قرآن عزیزم هست …
اصلا نمیتونم جایی بشینم که دارن غیبت میکنن!
نه اینکه خودمو مجبور کنم به نشنیدن !نه !
اصلا حالم ی جوری بد میشه که سریع باید جابجا بشم !یا با هندزفری جلو شنیدن رو بگیرم …
به اخبار کوچیکترین اهمیتی نمیدم
و با دیگران هم صحبت نمیشم براااحتی !!!!
و همیشه یاد این حرف استاد تو قدم هفتم میفتم !
که اگر الان تو این شرایط ناخواسته هستم به این دلیل هست که :
« یسری شرایط تو بوجود اوردی !ناآگاهانه بوجود واردی ،با توجه کردن به ناخواسته هات به وجود آوردی ،الان راه عوض کردن شرایطت همین راهی که اومدی ! فقط دیگه به ناخواسته هات توجه نکن!کانون توجه ت رو کنترل کن!تمرکزت رو از چیزایی که نمیخوای بردار !و کاری که سمت خودتت هست رو درست انجام بده،کاری که میتونی باید انجام بدی و در توانت هست انجام بده!بقیه کارا هارو که تو نمیتونی و نمیدونی چه جوری !خود جهان برات انجام میده ! خود بخود ! پس دیگه نگران نباش !)
باز امروز نجوایی زهنم میگفت با اینکه بسیار شاد بودم حال عالی داشتم
دلت خوش داری او دوستت کجاست فلانی کجاست تو خودت بازی میتی بعضا نجوا ها در حالی که بهترین توجهات داری حس خوب داری ولی یکبار گذر میکنن
باز شکر خدا من درک میکنم که از سمت کی بود
با خودم تکرار داشتم پاکیزه تو با این باور هایت فعلا در این جایگاه هستی باورهایت تغییر کند جایگاهت هم تغییر میکند
سلام سعیده ی دوست داشتنی .از خوندن کامنت زیبا وآگاهی بخشت نهایت لذت رو بردم واشک از چشمانم جاری شد .چقدر جنس احساست شبیه من بود .وخدا رو هزاران بار شکر که هدایت شدیم وتو این مسیر زیبا قرار گرفتیم .بهترینها رو برات آرزو دارم .
الهی که در مدار شادی و لذت و آرامش ، فراوانی نعمت و ثروت باشی.
الهی که در مدار اتفاقات خوب باشی 🙂
دختر ، زندگی جدید ، مدار جدید و اتفاقات جدید بر تو مبارک 👏🏼👏🏼👏🏼گوارای وجودت 👏🏼👏🏼👏🏼
چون تو لایق هستی ، من لایق هستم ، همهی ما لایق و ارزشمند هستیم ، همه ی ما بدون هیچ قید و شرطی ارزشمند و دوست داشتنی هستیم.
با خوندن کامنتت اشک ریختم و ذوق کردم و همراهت بودم در دو حالت ، چه قبل از تولد و چه بعد از اون
متوجه شدم در بعضی از جنبه های زندگیم تلاش برای رشد و موفقیت داشتم و دارم ، چون عاااشق رشد یادگیری هستم ولی نا خود آگاه تمرکز بر ناخواسته ها داشتم و همان ها به راحتی اومدن تو زندگیم.
پذیرفتن اینکه همین الان در جای درست خودم قرار گرفتم و هیچکس مقصر نیست و جز خود خود خود خودم و من فقط باید سهم خودمو درست و کامل انجام بدم همین.
چنان غرق نوشته هات بودم گویی کنار هم هستیم و داریم صحبت میکنیم 🤭 اخ که چقدر این گفتگوهای عباسمنشی و مرور قانون ساده و زیبای خداوند دلچسبه 😄
به همه اون مهمونی نرفتن و غیبت گوش نکردن ها و روزه ی سکوت گرفتن ها می ارزه.🤐😉🙃
چون من برونگرا هستم عاشق صحبت و بیان احساسات 🤸🏽♀️🤣💃🏽
و دارم یاد میگیرم که جلوی این نشتی های انرژی رو بگیرم و مراقب حال خوب خودم باشم و با اعراض از هر نازیبایی آرامش درونی عمیق تری کسب کنم.🧘🏽♀️⛰️🚶🏽♀️
اما الان در یک تعهد ۲۱ روزه هستم برای تقویت اهرم رنج و لذت و ورودی های نامناسب تقریبا به ۰ رسیده به جز مواردی که هنذفری همراهم نبوده 🙈
خیلی خوبه در هر قدمی که هستیم ، این قانون تکامل رو آروم آروم داریم سپری میکنیم.
آروم آروم داریم قانون ساده ی خداوند رو بهتر درک میکنیم.
و با هر شناختی که نسبت به خودمون پیدا میکنیم و قدم برمیداریم ، جهان چه پاداش های بی نظیری بهمون میده.
و این خیلی زیباست
خدایا شکرت شکرت شکرت شکررررررت
خدارو شکر میکنم برای بودن این دانشگاه توحیدی و این دوستان بینظیر
فقط خدا را شکر میکنم که امروز بعد از یک هفته دوری از اقیانوس معرفت و آگاهی روزم با کامنت شما آغاز شد. و چقدر حس خوشحالی و سپاس گذاری مرا بیشتر کرد.
از ابتدای کامنت تا انتها باران اشک هایم امانم نمیدهد. من هنوز فایل جدید استاد رو گوش نکردم اول گذاشتم دانلود بشه که خیالم راحت باشه اومدم برا کامنت ها واقعا خدا را شکر میکنم بخاطر تولد دوباره شما و تولدتان را تبریک میگم.
به نام خداوند هدایتگر که هدایت بندگانش رو به عهده گرفته
سلام سعیده جان
سعیده ی عزیزم از اول کامنت تون تا آخرش گریه کردم چون همه اش احساس میکردم قلبم داره با من حرف میزنه ، خیلی وقت بود که اون هدفی رو که می خوام کامل بهش نرسیدم اما کامنت شما برام یک نشونه بود که با تلاش بیشتری پیش برم ،برگردم برسی کنم ،پام رو از روی ترمزها بردارم و آروم آروم دوباره گاز بدم تا حرکت دلچسب تری داشته باشم و به خواسته هام برسم و مثل شما روی جاده ی آسفالت با اسکویتر با کوله پشتی پر از خوراکی های سالم وخوشمزه سوت زنان از مسیرم لذت ببرم .
سپاسگزارم سعیده جان.
دیدار ما پیش بنده گان صالح خداوند در بهترین زمان وبهترین مکان .
سلام بر استاد عزیز و مریم جان و همه دوستان هم مدار و دوست داشتنی
از سعیده جان که اینقدر زیبا با ما داستان زندگی قشنگش را به اشتراک گذاشت سپاسگزارم به نظرم زندگی در زمان قبل از تغییر هم به اندازه بعد از تغییر زیباست به قول استاد در جهان دو قطبی هستیم خوب و بد در کنار هم هستند و این ناخواسته ها هستند که ما را با خواسته ها آشنا میکنند باید همیشه قدر دان روزهایی باشیم که در زندگیمان ناخواسته و تضاد میبینیم تا گامی به سمت خواسته برداریم والا به سکون و بی هدفی میرسیم من عاشق تضادها هستم چون در من نیرویی برای رسیدن به خواسته ها ایجاد میکنند استاد از شما و مریم جان تشکر میکنم که باعث این آگاهی های ناب که در هیچ سایت و کتابی پیدا نمی شود شده اید با شما بودن و استفاده از این مطالب هم لیاقت میخواهد که هر کس در محضر خدا عزیزتر باشد دسترسی به این آگاهیها را هم پیدا میکند و اینکه هر کس باید از درون بخواهد تا در مدار این آگاهیها قرار بگیرد از اینکه در این جمع صمیمی و دوست داشتنی هستم سپاسگزار خداوند مهربانم به امید روزهای قشنگتر برای همگی
و چقدر جالب هدایت من به استاد هم از طریق مصاحبه ایشان با یکی از اساتید موفق داخل ایران که از شاگردان خود استاد عباسمنش بودند ، اتفاق افتاد . هر جا که ذهن رو کنترل کنیم و ببریم به سمت باورهای درست و به سمت خواسته ها و زیبایی ها ، از همون لحظه شرایط کم کم بهبود پیدا می کنه . و به قول استاد کل کار همینه
سعیده عزیز بسیار زیبا نوشتید ، همیشه با خواندن کامنت دوستان حس بسیار خوبی دارم ، دوست دارم همیشه و هر لحظه این مطالب را بخوانم ، اینقدر که حس خوب و مطالب ارزشمند در این کامنت ها هست .
خدا را شکر که در مسیر زیبا و روشن قرار گرفتید و چنین درک و موفقیت بالایی کسب کردید انشالله همواره رو به جلو باشید و همیشه بخندید و دستان شما در دستان خدا باشد .
چقدر از کامنت شما لذت بردم . چقدر خودت هستی و با عشق این کامنت را نوشتی.
منم مثل شما با یه لایو استاد در زمستان ۱۴۰۰ با استاد آشنا شدم و تحولات زندگی من شروع شد. ایمان من شکل گرفت.
و چقدر موفقیت هاتون را شنیدم لذت بردم. خدا دوقلوهاتون را براتون حفظ کنه و الهی که هر روز در مسیر زندگیتون موفق باشید.
و واقعا تولد واقعی شما را بهتون تبریک میگم. منم دیگه مثل شما فهمیدم که خودم خالق زندگی خودم هستم و دست از انداختن تقصیر بر گردن این و ان برداشتم. و چقدر زندگی برام عوض شد و چقدر حالم خوب شد.
چقدر خوشحالم دوستانی مثل شما دارم با اینکه نمیشناسمتون ولی باهاتون احساس خوب دارم . و بازم ممنون از کامنت عالی شما ♥️♥️♥️
سلام برشما سعیده خانم عزیز خیلی خوشحالم از این همه نتایجی که تو این مدت کم گرفتید.واقعا مامنتی که گذاشته بودید بی نظیر بود خیلی عالی تایپ و نگارش کرده بودید و حس خیلی خوبی به من دادید زمانی که کامنتتون را مطالعه کردم.🙏🏻🙏🏻🙏🏻
مسئولیت پذیری اولین قدم و شرط بودن در مسیره،و چقدر خوب این مسیر رو پیدا کردید،ارزوی سلامتی و پاداش بی پایان از سوی مهربانِ عالمیان دارم،برای شما و همسر خوب تون.
پایدار و پاینده باشید و بدرخشید.
درود ویژه بر استاد عزیزم و بانو شایسته،برای فرکانس عالی شون
سعیده جان سلام.. چقدر به حال خوبت غبطه خوردم عزیزم.. الان که دارم نینویسم نمی تونم اشکهام رو کنترل کنم.. من یه آدمی هستم که ته اون چاهم.. و نمیدونم چطور حالم رو درست کنم.. خیلی سردرگم و ضعیفم… خواهش میکنم دعا کن من هم خودم رو پیدا کنم که سخت میگذره بهم این روزا… دارم تلاش میکنم که حال خوب امثال شما رو داشته باشم و میبینم که خیلی ضعیفم… با خوندن پیام قشنگت باز هم تلاش میکنم که تغییر کنم.. برام دعا کن و آرزو کن یه روزی.. هر چه سریعتر حال خوبم رو برات توصیف کنم
من خیلی وخته اشنا هسم با مسائل استاد واین مسیرولی نتایج اونچنانی نداشتم وامروز خداوند بهم با این فایل وکامنت شما دوست عزیز فهموند نگاهمو از بیرون بردارم و فقط به خودم معطوف کنم
سلام سعیده عزیزم..چقدر نوشته هات خوب بود اون جاهایی که مثال از آیات قرآن زدی اشکمو درآوردی چقدر قشنگ بود و بجا..قبل از اینکه مامنت شما رو بخونم یه سوال پرسیدم از خدای خودم و کامنت شمارو باز کردم چقدر قشن. جوابمو گرفتم بی نظیر و شسته روفته …جوابم این بود که یه سری از شرایط رو خودت به وجود آوردی ناآگاهانه و با توجه به ناخواسته هات..الان راه عوض کردن شرایطت همین راهی است که اومدی..فقط دیگه به ناخواسته هات توجه نکن و در عوض کانون توجهت رو کنترل کن و توجهت رو از چیزی،که نمیخوای بردار بزار روی چیزی،که میخوایی و کاری که سمت خودت هست رو انجام بده بقیه کارها رو جهان برات انجام میده خودبخود پس دیگه نگران نباش و آرام باش
خدای من ،رب من چقدر زببا منو مجدد هدایت کردی..دقیقا زدی به هدف
چقدر از شما سعیده عزبزم سپاسگزارم و چقدر لذت بردم و تحسینتون کردم که زندگیتونو طاختید همونجوری که میخواستید و توی اون شرایط موفق شدید ذهنتون رو ساکت و ورودیهارو کنترل کنید..واقعا تحسینتون کردم و میکنم…موفق باشید گلم
واقعا لذت بردم از کامنت فوقالعادهات منو حسابی تحت تاثیر قرار داد🥹 همیشه دوست داشتم دوستای این مدلی داشته باشم و فقط در مورد قوانین بدون تغییر خداوند باهاشون صحبت میکردم 😍 نمیدونستم اینجا ( سایت) این بستر کاملا فراهم هست برای هم صحبتی با همفرکانسیهای عزیزم. چقدر قشنگ بچههای دیگه برات کامنت گذاشتن 🥹 از مدل حرفا میشه نزدیکی قلبهارو احساس کرد🥰 من از جوابهای بچهها هم بغضم گرفت وای که چقدر قشنگ با هم شیر اطلاعات میکنید 👍 تحسینت میکنم و خوشحالم که منم جزو این خانواده صمیمی هستم 😍 جالبه بدونی من کامنتت رو یه بار خودم خوندم اینقدر خوشم اومد رفتم یه بار هم برای همسرم خوندم ، ایشون هم لذت برد از کلام صادق و زیبات🌸 همیشه سالم و ثروتمند باشی در پناه الله یکتا😘
واقعا دوست دارم یه روزی این خانواده صمیمی یکجا جمع شیم ( تو پرادایس😉) و همیدیگهارو از نزدیک ببینیم😘🥰😍😍😍😍😍 منم دوره ارزشمند دوازده قدم رو خریدم و الان قدم ۲ هستم تا اینجا که معرکه بوده و ما ( منو همسرم) حسابی هر روز در مورد نکات مثبت اطرافمون و خواستههامون صحبت میکنیم و حس حالمون رو به شدت خوب نگه میداریم و معجزات واقعا اتفاق میفته 🙏🏽 خدارو هزاران بار شکر میکنم .
سلام و درود به شما… زندگیتون پر از حضور خوشگل خدای عزیزمون باشه
من واقعا لذت بردم از مطلبی که گذاشتید و خیلی زیاد شمارو تحسین میکنم که چقد زیبا نوشتید. من با خوندن این مطلب از شما آخرش به این نتیجه رسیدم که من چرا اینکارو نکنم … چه کاری؟… اینکه به جای بازکردن اینستاگرام هر روز بیام اینجا این مطالب سرتاسر زیبایی رو با عشق نخونم. واقعا سپاسگزار حضور زیبای شما هستم که این ایده خیلی قشنگو بهم دادید که تو تایمهایی که میخوام بیام تو دنیای مجازی، به جای اینستا بیام اینجا و کامنتهای دوستای فوق العاده رو بخونم و لذت ببرم و یاد بگیرم.
من هم از خداوند سپاسگزارم که دوستان خوبی مثل شما تو این سایت دارم
چقدر از کامنتت لذت بردم
چقدر نیاز داشتم تو این لحظه به خوندن مطالب زیبای تو
من یک همسر و یک مادرم که خودم رو دقیقا جای تو حس کردم و حتما از این لحظه تصمیمم برای اینکه مثل شما انگشت اشاره به سمت خودم بگیرم نه بقیه بیشتر و جدی تر شد
سلام سعیده جان چقدررر قشنگ نوشتی اشک از چشمام سرازیر شد الان درحالی کامنتتو خوندم که در محل کارم هستم . شغلی که خداوند بهم داد . کی ؟ وقتی که صداش کردم گفتم من بلد نیستم تو بلدی تو گفتی بخوان مرا تا اجابت کنم شمارا و انشالله من هم به زودی از نتایجم مینویسم . خیلی متنت زیبا بود عزیزم 🥰❤
چقدر زیبا کلام استاد رو گرفتی وچقدر عالی با خودت به صلح رسیدی از متنت لذت بردم پر از پیام های الهی برای من بودو اونجا که از تضادهای گذشته ت نقطه مقابل وخواسته ای زیبا ساختی برایم جالب بود
نمیدونی چقدر با خوندن این متن و کامنت حالم خوب شد. ینی حالم خوب بود خیلی بهتر شد. دقیقا همه اش همینه، زندگی یعنی یافتن خود، زندگی یعنی در صلح با خود، زندگی یعنی ایمان به خدا و حرکت کردن، زندگی یعنی بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست/ در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی…
سلاممم سعیده نازنینم..اینطور که معلومه اهل مازندرانی ..من هم مازندرانی و اهل ساری هستم..همیشه کامنتهای پر عشقت رو دنبال میکنم…از ته دل میاد حرفات عزیزم..سعیده جانم من هم دوره 12 قدم رو تهیه کردم و تغییرات زیادی در من ایجاد کرد…اما با فکر کردن به مشکلات مالی به شدت افت کردم و مدارم پایین اومده..از ته دل سپاسگزاری نمیکنم انگار برگه سیاه میکنم..منی که به خاطر چشمهای دخترم، آنزیم های منطم کبدی و حتی موزاییکهای مرتب پیاده رو ها سپاسگزلری میکردم ب شدت افت کردم..خیلی ناراحتم…مجدد دوره رو از قدم یک شروع کردم ولی ذهن منطقی من مسلط شده ،،سعیده جان کمکم کن ..چیکار کنم که حال خوب قبلم رو داشته باشم..وای احساس وصف نشدنی داشتم..ولی نمیدونم چرا هرچی هم مینویسم دلی نیست..همش هم ریشه در مشکلات مالی داره..انگار ناامید شدم
ناخودآگاه اشکام سرازیر شد و اونقدر حس خوب از کامنت شما گرفتم که دلم نیومد اینجا ننویسم
منم با اینکه تو خانواده مذهبی بزرگ شدم ولی مثل شما تازه تازه از طریق آشنایی با سایت دریچه های قلبم به سمت قرآن باز شده قبلاً شنیده بودم و خونده بودم این قرآن سراسر رحمت و هدایته ولی الان وقتی لطف خدا منو با آیه های قرآن هم مدار میکنه میگم واقعا این کتاب همش نور و هدایته و چه قدر بهم آرامش میده
چقدر خوب از همه ی موقعیتهای به ظاهر منفی برداشت مثبت کردی
از صمیم قلبم برات بهترین ها رو آرزو میکنم و با انرژی که از طریق کامنت تو روزیم شد بی حوصلگی رو کنار میگذارم تا با عشق خونه رو برای اومدن همسر و دوتا پسرم آماده کنم
سعیده جون بهت تبریک می گم بابت تغییرات مثبتی که در زندگیت ایجاد شده و خیلی خوشحالم که خودتو پیدا کردی و در مسیر درست قرار گرفتی .
خیلی خوشحالم که در این سایت و در کنار استاد بزرگوار مریم جون عزیز و در کنار شما خانواده عباسمنشی هستم.
قطعا این مسیر یه که خدا خواستم کرده و اینو به دید مثبت و نشونه میدونم
هر روز میام تو سایت و خدا مرا به سمت نشانه ام هدایت می کنه و از سخنان گهربار استاد و مریم جون استفاده می کنم و ایمان دارم ب زودی زود اتفاقات موفقیت های بزرگی برام رقم می خوره و منم میام داستان موفقیت برای شما عزیزان کامنت می کنم
منم مثل شماسنم کمه منم چقدرشرایطم مشابه شماهست منم به مورسیده دارم تلاش میکنم که مثل شمادرستش کنم.منم زود ازدواج کردم زودم بچه دارشدم،منم استانه تحملم رفت بالا ازهم سن و سالام قوی ترشدم وخدارشکرمیکنم کامنتت رو خوندم حالم بهترشد😊
عزیزم میشه معنی اون ایه اخر رو هم بگی؟
منم توی یه شرایطیم که دارم دستوپامیزنم زندگیم به روال قبلش برگرده من باناشکری خرابش کردم🥲ولی تمام ذهنم وفکرم متمرکزه که درستش کنم،منم یه روز میام مثل شمامیگم رابطم باهمسرم ایده ال شده ومثل قبل گرم و صمیمی داریم زندگی میکنیم
خدا رو هزاران مرتبه شکر که از تضادهات گذشتی و به نور رسیدی خدا رو هزاران مرتبه شکر برای حال دل خوبی که این روزها داری برای آرامش زندگیت برای وجود خودت و عزیزانت
سلام به استاد عزیز وبزرگوارم
به نظر من شما فراتر از یک استاد
هستی. چون بادرجه خلوص درونی خودت به الهاماتی دست رسی داری که خیلی ها ندارند.
شما در بهشت دارید زندگی می کنید چون زندگی هزاران نفر را از جهنم به بهشت تبدل کردین.
من تمام مشکلاتی که در گذشته داشتم دلیل اصلی همه آنها تمرکز بر روی حاشیه ها وناخواسته
بود.از روزی که با شما آشنا شدم و آموزش های شما را دنبال کردم به طور نا خودآگاه از این مسائل دور شدم و من چند سال است که تلوزیون در خونه ندارم وبرای خیلی ها تعجب آور هست.
من با آموزش های هدیه شما در سایت از شهری که شرایطم سخت بود درش ،به بهترین شهر ،خیلی اتفاقی حجرت کردم همه دوستانم می گفتند که چرا آمدی اینجا؟! می گفتند اینجا کاری که تو داری اصلا نیست. اگر هم باشه پول نمی دهند.
ولی من با این که تازه با شما آشنا شده بودم،به شما ایمان. راسخ داشتم. خدای بزرگ وتوانا منو هدایت کرد به یک پروژه که اولین با بود همچین
پروژه ای را من از نزدیک می دیدم. رفتم قیمت را از دفتر فنی پرسیدم که بیش از دوبرابر قیمتی بود که در ذهنم داشتم! باورم نمی شد! پرسیدم پرداختی چگونه هست گفتن هر دو هفته یک بار تسویه می کنیم، باورم نمی شد از ظهر تا شب می گفتم خدایا شکرت.
استاد جانم بعد از سه ماه قیمت کارم چهار برابر شد.
دوباره بعد از سه ماه قسمتی به من دادند که باورم نمی شد چون 30 نفر همکار من داشتم که سال ها اونجا کار می کردند. در 40روز من به مقدار 6 ماه گذشته ام پول گرفتم.خدایا شکرت برای اون روزها.
من کارم را تمام کردم گفتم خدایا شکرت وخودت قدم بعدی را نشونم بده، فرداش رئیس پروژه آمد سراغم گفت آقای حاجیوند شما باید این قسمت از پروژه را برام انجام بدی، گفتم آخه این تخصص من نیست من تاحال کار نکردم!گفت نمی دونم یا باید خودت انجام بدی یا نیرو بزاری.
رفتم خودم شروع کردم بعد از چند روز یاد گرفتم
به مدت 3 مشغول بودم وبهترین پول ها را که باورم نمی شد گرفتم.
ودر همون شهر من خونه ای بسیار زیبا وتمیز با یک اجاره عجیب مناسب گرفتم ،در بهترین وزیباترین وبا فرهنگ ترین نقطه اون شهر.خدایا شکرت شکرت شکرت. من وخانواده ام هدایت می شدیم به بهترین مکان های تفریحی به خودم می گفتم خدای من تا حالا کجا بودم ودر چه مداری بودم که از این همه زیبایی محروم بودم.
وهمش به خودم می گفتم این همه پیشرفت
وتجربه خوب همش کار استاد عباس منش هست
وبا فریاد خدا را شکر می کردم می گفتم شکرت شکرت که هدایتم کردی به سایت استادی که شاگرداش لیاقت هر کسی نیست.
این نتایج فقط وفقط گوش دادن به فایل های ریگان بود، فقط گوش می کردم هیچ تمرینی راهم انجام نمی دادم گوش می کردم وبه هیچ حاشیه ای توجه نمی کردم.
تا رسیدم به سال 1400
و از دوره 12قدم شروع کردم تا قدم 7پیش رفتم
ومعجزاتی در این قدم ها برام پیش آمد که بعضی وقت ها فکر می کردم دارم خواب می بینم!
همه این نتایج دوری از حاشیه وکنترل ذهنم بود
وبه این باور رسیدم که تمام زندگی من در دست خودم هست که می توانم خلقش کنم.
الان هم در کشور اتفاقاتی افتاده که من اطلاعی ندارم وبه من هم مربوط نیست.
ازخدای خودم سپاسگزارم
از استاد بسیار ارزشمند سپاسگزارم
واز همه شما دوستانم که همیشه از نتایجتون انرژی می گیرم سپاسگزارم.
در پناه حق
سلام دوست قوی و با ایمان من علی عزیز؛
چقدر لذت بردم از دیدگاه دلیت
چقدر عشق بردم از موفق شدنت و تغیر روند زندگیت
احسنت به تو
احسنت به شخصیت تو
احسنت به نگاه تو که انگشت اشاره مسائل رو به سمت خودت گرفتی
و بقول شما باید از استاد عزیز والاا تر از یه استاد نام برد و یاد کرد که این همه حال بنده های خداشو توپو با ایمان کرده
واقعا خداروشکر بابت این همه نعمت در زندگی ما
بدرخشی در زندگیت دوست خوب من
سلام استاد
یه متن دو خطی اول این صفحه نوشتید که این فایل ۲۰ روز پیش ضبط شده و واقعا استاد خیلی جالب بود که دقیقا با اتفاقات الان یکیه
این نشون میده آگاهی ها از منبع اصلی جهان داره میاد، منبعی که فرکانس جمعی رو میدونه و طبق قانونش یک نتیجه یکسان رقم میزنه براشون
استاد به نظر من تمام انسان های جهان، هرکسی که الان زنده هست و یا قبلا زندگی کرده یا در آینده به دنیا میاد، نیاز داره به چیزی تکیه کنه و متوسل بشه تا خوشبخت بشه
بعضیا موفقیتشون رو تو این میبینن که حکومت ایکس بمونه تا من خوشبخت باشم و طرفداری میکنه ازشون
بعضیا موفقیتشون رو تو این میبینن که این حکومت بره و فلان حکومت ایکس بیاد تا خوشبخت بشن و تلاش میکنن برای سرنگونی این حومت فعلی
بعضیا جور دیگه ای هستن، مثلا امام حسین و امام فلانی و فلان امامزاده رو عامل خوشبختی در این دنیا و اون دنیا میبینن
بعضیا خیلی منطقی و علمی فکر میکنن و میگن هرچیزی که علمی باشه و زیر تیغ آزمایشگاه بیاد اون درسته و به چیز دیگه ای معتقد نیستن
بعضیا کلا میگن من خودمم و خودم، من تو دنیا تنهام، نه خدایی وجود داره نه کسی بمن کمک میکنه، فقط منم و من
بعضیا به شیطان متوسل میشن و میگن شیطانه که درسته و به فکر منه
بعضیا به پدر و مادر و خانواده متوسل هستن و وابسته هستن
بعضیا به شوهر یا زن
و بعضیا هم به توحید و الله متوسل میشن
به قول قرآن که ای مردم به ریسمان توحیدی چنگ بزنید که هیچ گسستنی براش نیست تا در دنیا و آخرت از پاداش یافتگان باشید….عروه الوثقی
و تنها کسایی که به ریسمان توحیدی و الهی چنگ زدن در این دنیا خوشبخت بودن، بزرگ بودن، موفق بودن
بحثای این روزا یعنی اینکه من دارم به حکومت فرضی بعدی متوسل میشم و میگم اون عامل خوشبختی منه یا فکر میکنم که اگه روسری و مانتو تنم نباشه من خوشبختم!! واقعا استاد خیلی عجیبه که خیلی ها فکر میکنن اگه این تیکه پارچه سرشون نباشه و مثلا بتونن آزاد لباس بپوشن این دیگه کل داستانه و اینا خوشبختن
یا از اون طرف خیلی ها فکر میکنن اگه چادر سر من باشه من خوشخبتم!!!
واقعا خداروشکر میکنم که تو این مسیر هستم و نمیگم خیلی خوب عمل میکنم ولی خداروشکر میکنم که هدایتم کرد و حداقل میدونم که مسیر درست چیه و باید سعی کنم برم سمتش
به قول شما استاد مردم ایران همیشه ناراضی و ناسپاس هستن و چشم دیدن نعمت هاشون رو ندارن، باور کنید اگه از افرادی که انقلاب میکنن بپرسیم که چه نعمتی تو زندگیت داری و چی باعث سپاسگزاریت هست، با تعجب نگاه میکنه و میگه نعمت چیه دیگه!
باور کنید همینجوریه و اصلا این افراد چیزی به نام نعمت و سپاسگزاری رو باور ندارن و اصلا غریبه هستن با اسمشون حتی…استاد باور کنید همینجوریه
دوست دارم داد بزنم آهای ملت ایران شما مگه زمان شاه آزادی حجاب نداشتید؟ چیشد پس؟ چیشد همین نعمت رو از دست دادید؟ چیشد که برای لباس پوشیدنتون هم باید بکوبن فرق سرتون؟
دلیلش ناسپاسی بود، دلیلیش ندیدن نعمت ها بود…دلیلش این بود که زمان شاه، ۹۸ درصد افراد نمیدیدن آزادی پوشش رو، نمیدیدن کشور موفق رو، نمیدیدن عزت شاهش رو، نمیدیدن مسیر رو به رشد کشورشون رو، همیشه میگفتن شاه برده فلان کشوره و ما مستعمره شدیم و فلانیم یا چیزی که خودم شنیدم اینه که زمان شاه شیرهایی که تو مدرسه و جاهای دیگه میدادن مردم میگفتن فرح پهلوی تو این شیرها حموم میکنه و بعد میدن به ما!!!
یعنی این مردم همیشه و همیشه ناراضی و ناسپاسن و غر میزنن…
همینا آزادی پوشش داشتن ولی بخاطر ناسپاسی ازشون گرفته شد
و بازم به قول شما اگه این مسیر رو ادامه بدن مردم، سقوط آزاد میکنن و روز به روز بدتر میشه، خدا میدونه بعد از مدتی و یا حتی این حکومت عوض هم بشه، چه نعمت هایی که الان دارن مردم همونم ازشون گرفته بشه و خدا میدونه شاید چند سال دیگه مردم بگن جمهوری اسلامی خوب بود و افراد انقلاب گر الان بگن که ما خر بودیم!!
طلب هدایت دارم برای افرادی که به چیزی غیر از الله متوسل شدن….که این راه متوسل شدن به غیر از الله سراسر سختی و عذاب و فقره
و کسی که توحیدی باشه و قدرت رو همیشه بده به خدای خودش و خودش، همیشه خوشبخته و تمام حکومت ها ناخوداگاه در خدمتشن و همیشه شرایط به نفع ایناست و همیشه اینا ازادی دارن و همیشه ثروتمندن…
یک حکومت بیشتر در جهان نیست و اونم حکومت الله هست که آسمان ها و زمین رو در بر گرفته و یکسری قانون بیشتر نیست و اونم قانون های الله هست که همیشه بوده و همه جا کار میکنه و هیچ نیرویی توان مقابله با قوانینش رو نداره و همه جا اجرا میشه قوانینش…یکسری قانون بیشتر نیست که متعلق به الله هست و دیگه بقیه قانون ها مثل موم در اختیار قانون اصلیه…
فقط یک پادشاه وجود داره که پادشاه عالمین هست….و فقط اونه که قانون رو وضع میکنه و اینکارو کرده و هیچوقت هم تغییرش نمیده…
هیچ چیز و هیچکس جلودار کسی نیست که توحیدی عمل میکنه…نه قانون مملکت نه رئیس جمهور نه رهبر نه شاه نه حجاب نه هیچکس…
همینکه ما توهین کنیم به رهبر یا شاه یا هرکسی دیگه این یعنی شرک، یعنی اونارو مقصر میدونیم…همینکه اعتراض کنیم به عوامل بیرونی یعنی شرک….
اگر هم اعتراضی هست باید به خودمون باشه، اعتراض به باورهای شرک آلودمون باشه که چرا این باور هارو دارم…
استاد واقعا امام خمینی که داشتم مستندش رو میدیدم خیلی برام جالب بود…کسی که به راحتی رهبر شد و مردم عاشقش بودن در حد مرگ….وقتی گفت مردم برای جنگ آماده بشن فرداش همه رفتن برای اینکه در این راه بمیرن….به تمام ابرقدرت های جهان هر حرفی دلش میخواست میزد و اصلا ترسی نداشت از کسی و چقدر از صحبت هاش که ۴۰-۵۰ سال پیش زده میشه توحید رو دید، وقتی میگه که دل هاتون رو به اون مبدا قدرت متصل کنید…یا میگه خوف از کسی به معنی اینه که ما خدارو نمیبینیم و فقط خودمون رو میبینیم و کسی که باور داشته باشه مقدرات دست خداست دیگه نمیترسه…
وقتی هم که فوت کرد میلیون ها نفر عاشقانه تو مراسم خاکسپاریش بودن و من وقتی ویدیو های خاکسپاری امام خمینی رو دیدم واقعا شگفت زده شدم و گفتم این چقدر باورهای توحیدی داشته که اینجوری مردم دارن خودشون رو براش میکشن…اینجوری خودشونو فداش میکنن…یعنی هرکسی که مراسم خاکسپاری امام خمینی رو ندیده بره ببینه و بفهمه که باورهای توحیدی چکااااااااااار میکنه….چجوری میلیون ها نفر خودشون رو میکشن برای تو…چجوری همه جذبت میشن….چجوری همه مطیعت میشن، چجوری میشه که همه باور دارن امام خمینی یک جذبه ی عجیبی داشته… و حتی کسایی که مخالفش بودن هم اذعان دارن که جذابیت این فرد باور نکردنی بوده…کسی که خیلیا میگن حتی حرف زدن هم درست بلد نبوده و مسخرش میکنن یا میگن بیسواد بوده….
یعنی استاد من وقتی مراسم خاکسپاریش رو دیدم برام خیلی روشن تر شد که باورهای توحیدی یعنی چی…
اصلا وقتی میگید توحید همه چیزه میشه تو این الگو ها دیدش….
وقتی میگفت که چطور میشه که یک پادشاهی ۱۵۰۰ ساله که همه پیشتیبانش بودن توسط مردم و رهبری که هیچی نداشت از بین رفت؟ و میگه که همش خدا بود و میگه که خدا در دل اونها ترس از مارو انداخت و مارو پیروز کرد….یا میگه در طوفان شن در صحرای طبس که هلیکوپتر های آمریکا رو ساقط کرد میگه شن ها و بادها مامور خدا بودند…
یا به قول قران عده اندکی که به عده ی کثیری پیروزیشون دادیم…
یا دونالد ترامپ که موقع سخنرانیش بارون قطع میشه، گفت که خدا بارون رو قطع کرد تا من سخرانی کنم…
واقعا توحید همه چیزه و باید فقط به ریسمان الهی چنگ بزنیم تا سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم….هروقت که ضعف نشون دادیم و قدرت مملکت یا رهبر و رئیس رو باور کردم ما بدبخت ترین آدم و ذلیل ترین آدم میشیم….ما تو سری خور میشیم….
مگه میشه کسی باورهای توحیدی داشته باشه و کسی بتونه بهش کاری داشته باشه و تاثیری تو زندگیش داشته باشه….
امام خمینی رو هم همین دیدگاه این مردمی ک الان ب وضع موجود معترضن ب وجود آورد.
نمیدونم مثالی بهتر از خمینی نیست
و اینکه اقای عباس منش راجب ۲برابری شدن ماست و پنیر حرف میزنه… خیر استاد اینجا همه چیز ۵برابر. و ۶ برابره..مسئله داشتن و دادن و ندادن این هزینه ها نیست
مسئله اینکه چرا باید ب این حکومت باج و پول زور داد و چرا باید ب این زندگی بی کیفیت ادامه داد
سلام سحر عزیز وقتتون بخیر
من از شجاعت شما تشکر میکنم که این کامنت رو گذاشتی چون خیلی مواقع میخوایم حرف دلمون بزنیم تا یک راه چاره پیدا بشه ولی ترس از قضاوت داریم قوم بنی اسرائیل ۴۰۰ سال بردگی کرد تا اینکه موسی فرستاده شد تا نجاتشون بده اونها همیشه و همیشه از خدا راه نجات میخواستن و خداوند راه نجات رو باز کرد و این قوم کوچک ثروتمندترین مردمان جهان هستن
بحث تغییر حکومت و بهتر شدن اوضاع فکر نکنم تا ۴۰ سال اینده کشور ما از این شرایط نجات پیدا کنه تعییر باورها فرهنگ یک جامعه یک سال یک روز نیست ما هرچی میخوریم از کمبود اموزش خوب هست همین استاد عباسمنش عزیز بخدا من تا حالا نمونش ندیرم برای رک راست بودن و اموزشهای سادش بینهایت ازتون ممنونم استاد
اما این کشور و سیاست تا ۴۰ سال بعد از این هم همینطوره
هیچ راهی جز مهاجرت به ذهن من نمیرسه
تصمیم داشتم یک شرکت ثبت کنم امابا این شرایط امکان نداره البته برای من که معیارهای برای زندگی دارم نه زنده ماندن که این معیارها توی کره شمالی و ایران چین روسیه ونزوئلا نیست توی کشورهای جهان سومی نیست
پس باید مهاجرت کنم یرای اینکه زندگی کنم نه زنده بمانم
از زمانی که این فایل روه دیدم و ماکنتها رو خوندم هم شجاعت و ایمانم بیشتر شده برای مهاجرت کردن
و نیدونم که خدا همجا هست
باور کنید سحر خانم سالیان سااال طول میکشه
تا بعد از این گروهای سیاسی دنبال قدرت کف خیابان رژه میرن رجز میخو.ن.ن. ب.ر.ا.ی هم و اکر قرار باشه من و شما تمرکزمام روی این موضوعات باشه دیگ عمرمان هدر رفته در حالی که بقیه مردم جهان لدت میبرن
من با تعیر حکومتها و غیر مخالف نیستم موافق هم نیستم من تصمیم برای حودم میگیرم همین.
باور کنید
امیدوارم بیستر در موردش تحقیق کتی و نتایج خوبی بگیری
در پناه خدا باشیم
با عرض سلام خدمت استاد مهربان و بینظیرم ، خدمت خانم شایسته و گروه تحقیقاتی عباس منش و اعضای سایت .
۴ سال پیش از قانون خبر نداشتم ، از سیستمی و بدون احساس عمل کردن الله خبر نداشتم. دوره بینظیر “کشف قوانین زندگی ” و دوره بینظیر “روانشناسی ثروت ” (( که من خیلی دوست دارم به این دوره بگویم “روانشناسی نعمت ” )) را نداشتم و حتی با استاد عباس منش نیز آشنا نبودم.
علاقه ای شدید به مهاجرت داشتم. با اولین ریجکتی ویزای اروپا سخت گله مند و ناراحت شدم و شرایط بیرونی را عامل دانستم . بعد از این ، با دومین ریجکتی ویزای کانادا همین روند منفی فکر کردن و مهم دانستن عوامل بیرونی را ادامه دادم.
با داشتن ۵ ریجکتی ویزای کانادا و یک ریجکتی ویزای اروپا ، مثل حضرت موسی به خدا گفتم ، دیگه بسمه ، من حالیم نیست ، از هر خیری که از تو به من برسد من فقیرم.
سپس هدایت شدم به مهاجرت به یک کشور بسیار معمولی ، ولی دیگر ادم قبل نبودم . حسم این بود ؛ تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس ، خود راه بگویدت که چون باید کرد.
بعد از مهاجرت به ان کشور معمولی ، بعد از ۲ ماه ، من به اروپا مهاجرت کردم بصورت معجزه الهی .
و سپس باز هم بصورت هدایت الهی با استاد عباس منش عزیز اشنا شدم .
دوره های خیلی حرفه ای ، که من تهیه کردم به شرح زیر میباشند .
۱-دوره سلامتی
۲-روان شناسی ثروت ۱
۳- کشف قوانین زندگی
۴ – جهان بینی توحیدی
۵ – عزت نفس
۶- ارزش تضاد
۷- به صلح رسیدن با خود
۸- چگونه فکر خدارا بخوانیم
با تشکر فراوان از استاد خیلی خوبم
سلام به سعید عزیز
خوشحال شدم که در نهایت به خواسته تان رسیدید و آنهم در زمانی که فکرش رو نمیکردید،، البته که این هم یکی از مواردی هست که باید روش بیشتر کار کنیم و دست خدا رو باز بگذاریم برای هدایتمون در مسیرهایی که خودش بهتر میدونه .
خوشحال شدم که هنگام ریجکتتون
توانستید جلو نجواهای ذهنتان رو بگیرید و خود را به دستان پر مهر الله جان بسپارید و از ادامه زندگیتون در همون شرایط قبلی لذت ببرید
بدون شک این کنترل ذهن هنگام برخورد با یه تضاد و یه ناخواسته و از اونور امید داشتن به هدایت الله جزو نتایج پر بار کار کردن روی باورهاست
امید دارم که خداوند همه ما رو در این مسیر پر از خیر و برکتش یاری بده
سعید عزیز،،
براتون زندگی سرشار از نعمت و ثروت و سلامتی توأم با ارامش از الله یکتا خواستارم
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته دوست داشتنی
سلام به همه دوستان ارزشمندم
خدایا ازت سپاسگزارم برای دریافت آگاهی های امروزم
تمرکز بر آنچه میتوانم بهبود دهم
چقدر درس تو همین جمله وجود داره
چیزی که من روش کنترلی ندارم پس روش تمرکز نمیکنم من تمرکزم رو میزارم رو خودم و رو چیزی که میتوانم آن را بهبود دهم
استاد من و همسرم امروز رفتیم خونه مامانم و حالم هم خیلی خیلی عالی بود
وقتی اونجا بودیم دیدم که مامانم داره با خواهرم تلفنی صحبت میکنه و متوجه شدم که یه مشکلی برای یکی از اعضای خانواده من پیش اومده و مامانم هم ناراحته و داره برای خواهرم درد و دل میکنه و دنبال راه چاره هستن
منم آگاهانه رفتم با بچه خواهرم بازی کردم و نخواستم به حرف هاشون گوش بدم در صورتی که اگه قبلا بود منم همراهی شون میکردم
همون لحظه تا ذهنم اومد درگیر این موضوع بشه به خودم گفتم
مونا از دست تو کاری برمیاد ؟
گفتم نه هرگز من کمکی نمیتونم کنم و فقط میتونم غصه بخورم و ناراحت بشم و دلسوزی کنم و دنبال راه چاره باشم برای اون طرف
به خودم گفتم یا بشین اینجا بزار مامانت کلی ورودی منفی بهت بده و باهات در و دل کنه و به زمین و زمان بد و بیراه بگه و تو هم دلسوزی کن و غصه بخور و دنبال راه حل برای مسئله ای باش که به تو مربوط نیست
یا برو خونه و نزار این حال خوبت خراب بشه
منم به همسرم گفتم بریم خونه
و استاد یاد حرف شما افتادم و به خودم گفتم
من که کنترلی رو این موضوع ندارم پس بهتره که روش تمرکز نکنم
و از خودم پرسیدم من چه کمکی میتونم کنم ؟ و جواب دادم من فقط میتونم به خودم کمک کنم
من فقط میتونم حال خودم و خوب نگه دارم
من فقط میتونم خودم موفق بشم و با موفق شدنم هم به خودم کمک میکنم و هم الگو میشم برای دیگران
اون موقع اگه بگم قانون اینه شاید باور کنن
اگه بگم این سایت استاد عباس منش شاید پیگیر بشن
استاد مامان من و خواهرم جدا از اینکه داشتن کلی غصه میخوردن و برای اون طرف دلسوزی میکردن دنبال راهکار بودن که اونو از این وضعیت نجات بدن
منم قبلا یه آدمی بودم مثل اونا و میخواستم هرطور شده مسئله اون طرف و حل کنم
حتی اگه کاری از دستم برنمیومد ولی غصه میخوردم که همدردی کرده باشم
ولی پیگیری میکردم ولی دلداری میدادم که نگن مونا بی معرفته
ولی الان فهمیدم من توانایی حل مسائل دیگران رو ندارم
اون آدم تا خودش نخواد تغییری در زندگش بده من نمیتونم زندگی اونو تغییر بدم
حتی قبلا سعی میکردم طرف و دلداری بدم بگم عیب نداره خدا بزرگه حل میشه و از این حرفا
ولی اینبار نخواستم اینم بگم چون میدونم اونا اصلا تو مداری نیستن که این حرفا رو درک کنن
حتی مامانم انقدر ناراحت بود که اون طرف چقدر این مشکل اذیتش کرده که نشسته کلی گریه کرده و گفته دیگه نمیدونم چی کار کنم
ولی شاید برای اولین بار من اصلا ناراحت نشدم با اینکه اون طرف عزیز من هست
چون میدونستم اون طرف انقدر از جهان کتک خورده که رسیده به نقطه عجز و گفته
خدایا دیگه نمیدونم چی کار کنم
اتفاقا خوشحال هم شدم و به خودم گفتم این خوبه چون
اون طرف رسیده به نقطه عجز و اینجاست که آدم ها هدایت میشن وقتی به ناتوانی خودشون اعتراف میکنن و
میگن خدایا من تسلیمم
ولی مامانم از این بابت داشت غصه میخورد که چرا این مشکل انقدر اذیتش کرده که یه مرد نشسته گریه کرده
شاید از نظر دیگران این رفتار من خودخواهی باشه یا بگن بی احساسه یا فقط فکر خودشه
ولی این قانونه
من توانایی حل مسائل و مشکلات دیگران رو ندارم پس بهتره که تمرکزم رو بزارم رو خودم
تمرکزم رو بزارم رو اون چیزی که میتونم بهبود بدم
من میتونم فقط زندگی خودم و بهبود بدم
من توانایی بهبود زندگی دیگران رو ندارم
استاد عاشقتونم
امروز نخواستم تو اون فضا بمونم و خیلی زود برگشتیم خونه
تو راه فقط خواسته هام رو تجسم کردم و کلی لذت بردم
آگاهانه با همسرم راجبش صحبت نکردیم
کسی رو قضاوت نکردیم
همسرم برام یه غذای خوشمزه درست کرد و با عشق کنار هم غذا خوردیم
اگه قبلا بود فکر میکردم من آدم بدی هستم که خانواده ام ناراحتن و من دارم خوش میگذرونم و خوشحالم و دارم به اهدافم فکر میکنم
و عذاب وجدان میگرفتم
امروز فهمیدم که من خیلی تغییر کردم
استاد ازتون سپاسگزارم و خیلی دوستتون دارم
سلام به همگی
سلام استاد عزیزم و سلام خانم شایسته ی عزیزم
میخوام از نتایج اخیر خودم بگم که دقیقا هماهنگ با همین فایل و اتفاق های اخیر ایران هست .
خب در این سه سال که من در مسیرم همیشه سعی کردم از بدنه ی جامعه جدا باشم و کنترل ورودی داشتم یعنی اصلا اخبار و فیلم و ..ندیدم و گوش ندادم و با هر کسی هم صحبت نشدم هر جایی نرفتم و هر حرفی نزدم و هر کاری رو انجام ندادم که خیلی وقتها این تغییرات من باعث حیرت خیلیها شده بود و هست که تو
چقدر تغییر کردی و چرا مثل ما رفتار نمیکنی و خلاصه اینکه اما من با تمام سختیهاش با جامعه هماهنگ نشدم و راه خودم رو حتی از همسرم وبچه هام جدا کردم و سعی کردم طبق آموزه هام از شما عمل کنم و تا حدودی موفق بودم و به جای اینکه با هر تضادی من ناراحت بشم و گله و شکایت کنم من بر عکس بیتوجهی کردم و اصلا حرف نزدم و برام کار خیلی سختی نبود حالا آسون هم نبود اما میشد اجراش کنم آخه بعضی جاها اطرافیانم تحقیرم میکردن که چرا تو اینقدر بی خبر از همه چیز هستی اینطور نمیشه اما من کاری به کسی نداشتم و راه خودم رو میرفتم تا همین جریان آخر مهسا امینی که من بازم میدیدم چقدر اطرافیانم رو درگیر کرده و همه رو وادار به حرف زدن و گله و شکایت کرده و … اما من اینقدر قوی بودم و اینقدر مهارت داشتم که با فایلهای شما و دورشدن از فضای مجازی گمراه نشم و حتی وقتی خونه ی مادرم میرفتم اونجا همه به شدت دنبال اخبار و حوادث و تظاهرات مردم و … بودن اما من بر خلاف بقیه با خواهرزاده ی سه ساله ام آگاهانه میرفتم داخل حیاط و بازی میکردم تا اون حرفها رو نشنوم تا اینکه دیدم یه روز بعد خیلی راحت به یک سفر زیبا به شمال ایران از طرف کار همسرم هدایت شدم اونم کجا بند انزلی و اما چون که من هیچ اطلاعی نداشتم کجای ایران الان درگیری هست خیلی راحت با عشق از این سفر استقبال کردم و روزی که خواستم راهی بشم دیدم اطرافیان یکی یکی زنگ میزنن که حواستون رو بدین فلان جا در تهران و یا شمال درگیری هست اگر میشه نرین خطر ناک هست و … اما من فقط میشنیدم اما هیچ کاری به این حرفها نداشتم و حتی دوستای دخترم بهش زنگ میزدن که حالا چرا رفتی تو این موقعیت اوضاع خرابه برگردین اما من تعجب میکردم چون اونجاج فقط برای من و خانوادم لذت بود ولدت بود اول اینکه در شب اول سفرم ملاقاتی بسیار شیرین با دوست عزیزم در تهران داشتم که بسیار عالی و دلچسب بود و بعد ما وارد یه دهکده ی توریستی حفاظت شده در بندر انزلی شدیم . در اونجا ساحل اختصاصی وکلی امکانات اختصاصی از سوپرمارکت و پارک و رستوران و پیست دوچرخه سواری و … .. بود که ما اگر نمیخواستیم از دهکده بیرون نریم میشد در همونجا تعطیلات و سفرمون رو سپری کنیم و اما باید بگم همزمان با سفر ما اینترنت همراه در ایران هم قطع شده بود یعنی عملا جهان در این آشوبها من رو برده بود به جایی که فقط. خودم با خانواده ی عزیزم و با کلی امکانات عالی برای یک سفر رویایی بودم و هیچ چیز دیگه نبود هر شب بچه هام چون نت نبود کلی مسابقه ی فوتبال با هم میدیدن وهمسرم هم در کنار اونها بود و ما در کنار هم خیلی لذت میبردیم و کلی جاهای دیدنی اطراف بندر انزلی رو رفتیم به همراه هم دیدیم و کلی عکس خاطره انگیز گرفتیم و کلی از منطقه آزاد اونجا خریدهای لاکچری و برند کردم از آکواریوم زیبای اونجا دیدن کردیم بدون اینکه ما با جریان اخیر ایران که همه آشوب بود هماهنگ باشیم ما مثل تافته ی جدا بافته از بقیه ی ایران با این سفر فقط و فقط عشق و شادی و آزادی و لذت و دورهمی و کلی خرید عالی رو داشتم و همه جا برای من زیبا و پر از آرامش بود و هوا هم دقیقا از روی ما که وارد این شهر شدیم بارانی و ابری بود دقیقا همانطوری که ما میخواستیم و من هر روز صبح که همه خواب بودن با عشق از خواب بلند میشدم پرده های ویلامون رو کنار میزدم و منظره ی بارونی در اون فضا سبز زیبا و گل کاری شده رو میدیدم و دقیقا یاد پارادیس میفتادم و چقدر اشک شوق ریختم به یاد شما و مریم جان که میگفتم استاد جان چقدر قوانین درست و دقیق کارمیکنه و ببین جهان چه طور آدمها رو از هم جدا میکنه و من رو وارد یه محبط ایززوله کرده که نه نت داره نه ماهواره داره که اخبار شبکه هایی خارجی رو که همسرم دنبال میکنه رو گوش بده نه اشنایی در اطراف ما هست که همش بخواد از اخبار منفی حرف بزنه و نه داخل خود شهر بودیم که نا امنی باشه و استرس داشته باشیم بلکه در یک شهرک توریستی زیبا و سرسبز و نزدیک ساحل که پر از ویلاهای مجهز بود ما اقامت داشتیم که حفاظت شده هم بود یعنی ورود و خروج آدمها کنترل میشد و فقط افراد خاص یعنی کارمندهای اون ارگان دولتی فقط میتونستن وارد و خارج بشن من به مدت پنج روز در اونجا بودم و چقدر با خانوادم در این مدت فقط شادی و عشق کردم هر شب در هوای بارونی زیبا با بچه هام و همسرم دوچرخه سواری میکردیم و با کشتی تفریحی همراه با موسیقی زنده داخل دریا رفتیم و کلی تفریح کردیم و …..در حالی که بقیه ی مردم حتی افراد و بستگان در جه یک ما با این اتفاقهای آخر بهشدت ناراحت بودن و در دل ماجرا بودن و امار. دقیق کشته شده ها و … رو داشتن ما بی اطلاع از همه جا و همه چیز فقط لذت بردیم تمام این حرفها رو زدم که بگم با کنترل کانون توجه میشه زندگی جدا از بقیه برای خودت رقم بزنی دقیقا مثل این مثال بالا که زدم و چقدر بیشتر حس کردم که من میتونم شرایط دلخواهم رو خلق کنم و زندگی دلخواهم رورقم بزنم و اما در این مدت سفر استاد در تمام تم لحظات زیباییی که داشتم به یاد شما و مریم جان بودم و لذت بردم که شاگرد شما هستم و تصمیم گرفتم وقت بیشتری برای درک این قوانین جهان بزارم و الان با اشتیاق و استمرار بیشتری داخل سایت اومدم و میخوام با تمام وجودم روی خودم کار کنم و نتایج بزرگتر بگیرم و بازم بیام همینجا برای همه بنویسم
سلام درود بر شما خانوم ریاحی فر عزیز
عالییییییی بود
من که خودم کلیییی لذت برم و کلییییی تحسینتون میکنم
یکی از تاثیر گذار ترین کامنتی بود که تو این چند وقت خوندم کامنت شما بود
درواقع منم خب تو ایرانم و تو تهران زندگی میکنیم و با همیچین شرایطی که شما توضیح دادین که بلاخره اطرف آدم یخورده ورودی منفی میاد رو کاملا تجربش کردم
و نکته ایی خیلی برام تاثیر گذار بود این عمل گراییی و این تعهد شما به این مسیر بود که خیلی لذت بردم
منم خودم تو همچین شرایطی تونستم ذهن خودم رو کنترل کنم ولی وجداناً اگر صادقانه بخوام بگم به اندازه شما نتونستم تعهد داشته باشم و خب نتایجمم یخورده در مداری که شما هستین پایین تره ولی خب بازم میتونم بگم نتیجه هاییی خوبی گرفتم
مثلا در همین اوضاع پدرم هر شب دنبال اخبار منفیه و من هر شب دارم روی خودم کار میکنم
و جالبیش اینه پدر من با این همه صابقه و تجربه کارییی الان بیکاره ولی من کار دارم و حتی تا حدودی سرم شلوغه و سرکار میرم
منم خب با پدرم تو یه خونه داریم زندگی میکنیم ولی نتایجمون خیلی باهمدیگه فرق میکنه
و با خوندن کامنت شما خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم که حتما عمل گرایی خودم رو بیشتر کنم
و خیلی خوشحالم که دوستان عزیزی مثل شما دارم
خدایا شکرت
سلام به آقای جلیل عزیز
چقدر اول صبح با این دیدگاه شما خوشحال شدم و گفتم خدا رو شکر که حداقل نوشته ی من برای یک نفر سودمند بوده و کلی ذوق کردم دوست هم فرکانس من شما و من و تمام دوستان در مسیر درستی هستیم که فقط باید ادامه بدیم تا نتایج بزرگ و عالی در زندگی ما به وجود بیان .
از خدا میخوام به تمام آرزوهای زیباتون برسین و به زودی داخل سایت بیایین و برای ما هم از اونها بنویسید
با سلام خدمت استاد عزیزم و همراهان گرامی
من حدود چهار سال پیش با استاد آشنا شدم .در افغانستان در شهر کابل (در یکی از محله فقیر نشین شهرکابل) زندگی میکردم .من همینطور با قوانین آشنا شدم و فهمیدم که همه چی درون من است و عوامل بیرونی در زندگی من تاثیر ندارد.اگر بخواهم زندگی م تغیر بدم، باید خودم باورهام تغیر بدم و روی خودم کار کردم چند جمله اساسی که استاد همیشه میگن سر لوحه زندگی خودم قرار دادم .احساس خوب اتفاق های خوب.تمرکز روی چیزهای میخواهی وارد زندگیت بشن و اعراض از ناخواسته ها.من در یکی از ناامن ترین شهرهای دنیا زندگی میکردم همیشه انفجار و انتحاری بود من بعد از اینکه تصمیم گرفتم توجه نکنم به ناخواسته ها. و از نا امنیتی از دولت شکایت نکنم ، از فقر شکایت نکنم .خدا شاهد است در هیچ انفجار انتحاری دزدی روبرو نشدم .من دنیای خودم ساخته بودم به دنیای بیرون توجه نمیکردم.فقط روی خودم کار میکردم .در دوران کرونا که همه بزنس ها شکست خوردن .در کابل بزنس خودم راه انداختم .به مدت دو نیم سال فوق العاده بزنس موفقی شده بود. من اصلا اخبار و شبکه های اجتماعی را دنبال نمیکردم اما صد درصد موفق نبودم همیشه اما تمام تلاشم را میکردم که تحث تاثیر جامعه و خبرهای بد نرم و احساسم بد نشه.حتی اونقدر بی خبر بودم که اوضاع چقدر خرابه که حتی برم پاسپورتم را تمدید کنم .و پارسال دولت افغانستان سقوط کرد .فقط پنج روز بعد از سقوط در کابل زندگی کردم .بعد از کشور خارج شدم به لطف خداوند.واقعا بدون پاسپورت. به کشور کانادا مهاجرت کردم. و الان کانادا زندگی میکنم .میدونم تمام اتفاق های زندگیم خودم خلق میکنم
احسنت به شما مرضیه عزیز
آفرین به شما بانوی قدرتمند و شجاع، واقعاً تحسینبرانگیزه کارهای شما برام. یاد یه دوست افغانی که در دانشگاه داشتم افتادم که یکی از صمیمیترین دوستای من بود و پسر بسیار باهوش و خوش فکری هم بود و ضع مالیشم همیشه بهتر از من بود طوری که اون موقع همیشه بهش میگفتم محسن یه Nتومن به من دستی بده:) (تیکه کلام قرض گرفتن پول)
در کنار خونه ما یه کافه خیلی خوب هست که یه دوست افغان اونجا کار میکنه و من خیلی باهاش صحبت میکنم همیشه. چند وقت پیش تو صحبتها متوجه شدم که این دوست ما استاد شماره 1 زبان عربیه چون حدود 19 سالی در عربستان زندگی کرده بود و از خود عرب زبانها بهتر صحبت میکرد که برگشتم بهش گفتم تو با همین یه کار میتونه زندگیت رو عوض کنی که به تازگی متوجه شدم یه برنامههایی برای مهاجرت داره و خیلی خیلی براش خوشحال شدم.
واقعاً مرضیه جان مهم نیست ما تو چه شرایطی داریم زندگی میکنیم اگر بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم و سعی کنیم قانون بدون تغییر خداوند رو به خوبی درک و اجرا کنیم هدایت میشیم به تجربه زیباییهای بیشتر.
اقدام شما خیلی بیشتر تحسینبرانگیزه چون 1% شرایطی که شما داشتی رو من ونداشتم به همین خاطر خیلی میدونم که انگیزههای قویتری هم داری و ایمان دارم که روز به روز شرایط بهتر و زیباتری رو هم تجربه خواهی کرد.
دمت گرم رفیق
ممنونم احسان عزیز
خدا شاهد است چقدر از کامنت شما خوشحال شدم .این برای اولین بار بود در سایت کامنت میزاشتم
از خداوند سپاسگذارم چنین فضای خوبی وجود داره با چنین انسان های خوبی مثبت و قابل تحسین .حمایت گر .برای شما احسان عزیز آرزوی موفقیت شادی ثروت سلامتی دارم
امیدوارم هر روز پیشرفت کنید در زندگی تان و به تمام آرزوهاتون برسید
مرضیه جان عالی بود. خیلی بهم انگیزه دادی.
امیدوارم همینطوری موفق و عالی پیش بری.
خوشحال میشم با جزییات بیشتری برامون مسیرت رو تعریف کنی تا یاد بگیریم ازت. شما به معنای واقعی کلمه تونستی ذهنت رو کنترل کنی و نتیجه بگیری ازش. مسیرت قطعاً برای ما سرشار از درس و نکته خواهد بود.
زندگی تو کانادا خوش بگذره. امیدوارم روزی ببینمت ✌️
ممنونم غزل عزیز
من به معنای واقعی در جهنم زندگی میکردم .جایی زندگی میکردم وقتی صبح از خونه میرفتم بیرون نمیدونستم زنده برمیگردم خونه یا نه چون به شدت نامن بود .و چقدر فقر دزدی زیاد بود.من قبلا به یک استاد دیگه آشنا شده بودم و با مبحث قانون جذب آشنا شدم تا اینکه بعدا به لطف خدا با استا عباسمنش آشنا شدم .تونستم ذهنم کنترل کنم فهمیدم قانون جهان چطوریه .جهان چطوری عمل میکنه با خدا آشنا شدم.تمام سوالای بی جوابم را در مورد خدا .جوابشون پیدا کردم..من بعد از حدود یک و سال تونستم بزنس م باز کنم تو کابل تقریبا اولین نفر بودم در بزنس جواهرات این چنینی. .بزنس من جواهرات غیر از طلا و نقره بود.خانم ها در کابل یا طلا میپوشیدند یا نقره .من برای اولین بار استیل آب کاری طلا مس و جواهرات برنجی در کابل فروشش شروع کردم با طراح های شعر و مطابق با فرهنگ افغانستان. همه اطرافیانم فکر میکردند کارم شکست میخوره اینجا کسی نمیخره از چیزا .مغازه ت جمع کن یا کنارش شال بیار بفروش لوازم آرایش بفروش .من تصمیم گرفته بودم فقط اختصاصی میخوام روی جواهرات کار کنم .شش ماه اول هیچ سودی نکردم. بعداز شش ماه کم کم سود کردم و بعد دو ماه درآمدم چند برابر شد.تقریبا تمام کابل من میشناختن تبلیغ بزنس م میکردن به دوستاشون.از شهر های دیگه از افعانستان هم مشتری داشتم .من از امریکا اروپا مشتری داشتم بقدری کارم موفق شده بود .حدود روزی چهارصد پنجصد دلار فروش داشتم
این اواخر بخاطر اوضاع امنیتی اکثر بزنس ها بسته شده بودند .بزنس من برعکس شده بود چون خیلی از مردم خارج میرفتن میومدن از مغازه من .حواهرات مخصوص افغانستان میخریدن. سه ماه اخر پر فروش ترین روزهای بزنسم بود .حسم فوق العاده عالی بود به ناامنی شرایط بد توجه نمیکردم .همه دوستام کنار گذاشته بودند چون از ناامنی حرف میزدن که چکار کنیم چکار کنیم .اخبار و شبکه های اجتماعی دنبال نمیکردم.
اکثر مردم نگران اوضاع امنیتی بودند خیلی ها خارج رفتن . و خدا شاهده که من هیچ راهی برای خارج رفتن نداشتم فقط سعی میکردم حسم خوب نگه میدارم .میدونستم اگه حسم خوب نگه دارم اتفاق های خوب میافته .بعد از اینکه دولت سقوط کرد پنج روز بعد شبانه فرار کردیم به طرف پاکستان .هیچ راهیی نداشتیم یه دفعه تمام زندگی م خونم بزنسم نابود شد.برای یک ماه در صالون عروسی زندگی کردیم با ۱۸۰ نفر دیگه .خیلی شرایط سخت بود.حتی برای دسشویی رفتن باید مدت ها در صف میاستادی چون نفر زیاد بود دو تا دسشویی بود فقط.من فقط اندازه یک پتو جا داشتم .بالشت نداشتم .برای اولین بار بود تو زندگیم چنین شرایطی تجربه میکردم. غذای خیریه میخوردیم چون نتونسته بودم پولم از بانک بکشم .تا یک هفته ده روز نتونستم حسم خوب کنم .بعد از ده روز تصمیم گرفتم دوباره به همون روشی که زندگیم ساخته بودم دوباره حسم خوب کردم توجه روی نکات مثبت.ایمان به خدا .ایمان به اینکه خدا کارها درست میکنه .بعد از یک ماه و دو هفته کشور المان درخواست من قبول کردند با تقبل تمام هزینه هوتل ستاره دار گرفتن اینا .یک روز قبل از اینکع برم سفارت آلمان در پاکستان برای بایومتریک. سفارت کانادا بهم خبر دادن گه در خواست من قبول کردند منم آلمان رفتن کنسل کردم و کانادا قبول کردم. .جوری من مهاحرت کردم به کانادا اگر قبلش کسی بهم میگفت تو اینجوری میری کانادا باور نمیکردم .بدون مصرف هیچ پولی .تمام هزینه ها سفارت کانادا پرداختن .فقط پول بلیط هواپیما بعد از دو سال بهشون پس بدم و الان حدود نه ماه هست در کانادا زندگی میکنم .نتیجه ایمان به خداوند و حس خوب ارامش در زندگیم حس میکنم
و برای شما هم آرزوی خوشبختی سعادت ثروت ایمان سلامتی میکنم غزل عزیز
سلام دوباره.
وای مرضیهی عزیز! چقدر فوقالعاده, چقدر فوقالعاده!
خیلی ممنونم که اومدی و بیشتر نوشتی. تماماً درس و انگیزهست. و همونطور که فکر میکردم، شما کنترل ذهن رو به اوج خودش رسوندی. واقعاً تحسینبرانگیزه.
این مهاجرت و زندگی آسون، گوارای وجودت. امیدوارم با وکیل قرار دادن متبحرترین وکیل عالم، پولهات رو هم هرچه زودتر به حساب جدیدت منتقل کنی 😍✌️
امیدوارم توی سایت، بیشتر از تو بخونم💐
سلام خانم صالحی
چقدر کامنتتون فوق العاده بود
چقدر خودتون فوق العاده هستید
خدا رو شکر ، خدا رو میلیاردها بار شکر به خاطرافراد بسیار با ایمانی مثل شما
امروز داشتم با خودم غر میزدم که چرا سه ساله با این سایت آشنا شدم و حتی یکی دو تا دوره هم شرکت کردم ولی نتایج خاصی نگرفتم
.
این فایل نشانه امروز من بود که خداوند بهم یکی از مهمترین دلایل نتیجه نگرفتنم از صحبت های استاد عزیز رو نشون داد
اما کامنت شما
اما کامنت بی نظیر و خارق العاده شما بهم گفت که حسین
حتی یک هزارم این ایمان و کنترل ذهنی که ایشون داره رو تو نداشتی
حتی نزدیک هم نیستی
واقعا خدا رو شاکرم به خاطر این هدایت بی نظیرش
وضعیت زندگی من، شهری که توش زندگی می کنم، شرایط مالیم، همه از نقطه شروع شما بارها و بارها بهتره، اما خودم اصلا
و این کامل نشون میده که فقط ما مهم هستیم، فقط کنترل ذهن و افکارمون هست که مهمه
نه اینکه کجاییم و چه شغلی داریم
من شرایط افغانستان رو نمی دونم
اما اینکه یک نفر بیزینس طلافروشی و ساخت طلا های زینتی توی افغانستان داشته باشه رو حتی به فکرم هم خطور نمی کنه
این حد از کنترل ذهن که توی شرایط اونچنینی تمرکزت فقط روی کارت باشه و هیج غر نزنی و هیچ همکلام افکار شرک آلود دیگران نشی واقعا بی نظیره
واقعا از شما ممنونم به خاطر اشتراک گذاری این تجربه فوق الهاده
از خدا سپاسگذارم که بهم گفت حتی توی همچین شرایطی هم من نجات بخش تو هستم
دیگه شرایط تو که خیلی بهتره
و خدا رو سپاسگذارم که بهم نشون داد، بهم ثابت کرد، که اگر شرایطم هر روز داره بدتر میشه
فقط به خاطر خودمه و نه هیچ عامل دیگه ای
خدایا صد هزار هزار مرتبه شکرت
سلام به دوست خوبم حسین جان
ممنونم از شما با این کامنت زیباتون باعث شدید که دوباره بیام کامنت م بخونم و دوباره برام یاد آوری بشه که مسیری که اومدم
دقیقا در شرایط ی هستم که نیاز به کنترل ذهن زیادی دارم فشار نجواها زیاد هست و از خدا کمک خواستم کمک م کنه
و با این کامنت زیبای شما من به این فایل عالی و کامنت خودم هدایت شدم
باز هم از شما حسین عزیز ممنونم
احسنت به شما دوست عزیزم
جدا که میتوان نقش کنترل ذهن و هدایت خداوند رو در جریان زندگی شما مشاهده کرد، بی توجهی به ناخواسته و ناامنی های کشورتون شما رو چه آسون از مسیر انفجارها و ناامنی ها دور کرده و به سمت امنیت و آرامش در کشور زیبای کانادا هدایت کرده. واقعا لذت بردم مرضیه جان
برات بهترین احساسات رو از خداوند منان آرزو میکنم
سلام و صد افرین بر تو دوست عزیز مرضیه جان،
افراد موفق و با اراده و محکمی مانند تو واقعا الگو های بسیار موفقی هستند که با توکل به خدا و کنترل ذهن همه چیز امکان پذیر أست . خدا را شکر موفق شدی و به مکان درست هدایت شدی انشالله روز به روز بهتر و بهتر بشی .
در پناه الله یکتا پر از نعمت ، ثروت و سلامتی باشی
سلام به تو دختر افغان دختر بی نظیر که میتونی الگوی خیلی از ما باشی که انقدر غر میزنیم به زندگیمون
درسته به ظاهر ما داریم مثبت فکرمیکنیم ولی هنوز ته ذهنمون غر میزنیم هی میگیم چرا نسد کی میشه پس چرا نتیجه نمیگیرم من که اینطوری ام به ظاهر خوبم ولی ته باورام هنوز خرابه یکم که تو مسیر میرم برمیگردم به عقب نگاه میکنم هی انگاری با شک میرم جلو واین باگ رو دارم مطمعنم شاید معلوم نباشه تو رفتارم ولی خودم از خودم خبر دارم که چی داره میگذره در درون من در هز صورت ممنون که این کامنت و گذاشتی من امیدوارم شدم خدا حفظت کنه
برات خیلی خوشحالم امیدوارم به بهتراز اینها برسی
همیشه حال دلت خوب باشه
سلام دوست عزیزم مرضیه خانم مهربان
واقعا تحسین برانگیزه که چنین اقدامی کردی و پاداش جهان به شما هم اینچنین هست واقعا بهتون تبریک میگم که در اون شرایط تونستی ذهنت رو کنترل کنی و مثل بقیه مردم دهن به گله و شکایت باز نکردی و دمت گرم دختر نوش جانت باشه این شهد شیرین مهاجرت اون هم به کانادا
واقعا تحسینت میکنم خدا پشت و پناهت باشه
و به من هم یاد دادی دمت گرم دختر
دوست عزیزم واقعا دستمریزاد👏👏👏 کارت عالی بوده خیلی خوشحال شدم و لذت یردم که اینقدر راحت هدایت شدین به جای بهتر امیدوارم همین طور عالی پیش بری و یه تلنگر به ما بود که تو هر شرایطی میشه کنترل ذهن کرد. و ایمانم به این راه و این مسیر بیشتر شد متشکرم عزیزم
سلام دوست عزیزم خانم صالحی
امروز استاد یک فایل جدید گذاشتن که دقیقا کامنت شما رو داشتن توضیح میدادن و من خیلی اتفاقی همین الان کامنت شمارو اینجا دیدم شما واقعا باعث افتخار هستین و بسیار تحسین برانکیز ک در این شرایط سخت روحی انقدر محکم وایسادسن من هم باید این خصلت رو در خودم پرورش بدم و درمواقعی ک همه افسرده ان ایمانمو از دست ندم مرسی بخاطر کامنت های زیبات به امید موفقیت های بیشتر
خدایا شکرت
سلام ، درودها بر شما . چقدر لذت بردم از این پیامتون و تحسین کردم شمارو خداروشکر میکنم که هرجای دنیا هم باشی فقط باتعییر نگاهت میتونی دنیاتو تغییر بدی واقعا درودها بر شما خیلی متشکرم از این کامنتی که گذاشتید . چقدر باورهام تقویت شد بعد از خوندنش ، چقدر بهم فکت قدرتمند دادید از عملکرد قانون .
خداروشکر میکنم که این جهان فرکانسی است و ما اگر مثبت نگر باشیم و حال خوب داشته باشیم مهم نیست قبلش کجاییم ، هدایت میشیم به جایی که در فرکانس ما باشه . وقتی کسی تونسته در شهری ک این مدلی بوده مثبت نگر باشه و توجه نکنه پاداش میگیره و هدایت میشه به یک مکان بهتر . این یک نمود عینی واضح از تغییر نگرش و تغییر جهان ما میباشد .
به نام الله یکتا
سلام استادِ به خوش تیپِ عزیزم😍
.
درمورد صحبت های ارزشنمدی که کردید واقعا خیلی از ماها مطمئنم که کلی از این مثال ها توی زندگیمون داریم که درمورد خودم میخوام مثال بزنم
.
●من برای اینکه خونمون قرار بود یه تغییراتی توش ایجاد بشه باید میرفتم خونه مامان بزرگم و اونجا میموندم و اونجا درسامو میخوندم و همیشه خدا گله و شکایت داشتم که شما الان یادتون افتاده اینکارو کنید الان موقعه اش نبود تقصیو شماست که الان من نمیتونم کیفیت خوب مطالعه داشته باشم تقصیر شماست که من نمیتونم برنامه ام رو کامل اجرای کنم هرچقدر که من بیشتر از این حرفا میزدم کار خونه ما دیتر انجام میشد و من به گله شکایت ادامه میدادم و این باعث شده بود شرایط اونجا رو هم برای خودم سخت کنم ، بعد از دوهفته که من دیگه واقعا برنانه هامو بد اجرا میکردم به خودم گفتم شرایط اینه من کاری نمیتونم بکنم که کار خونه زودتر تموم بشه تنها کاری که من میتونم انجام بدم اینه که تا جایی که میتونم از فرصت ها استفاده کنم و برنامه امو درست اجرا کنم جالبه که من چندروز بعدش رفتم خونمون و حتی متوجه نشده بودم که داشتم به زمین زمان غر میزدم چقدر باعث شده بود که عقب بیفتم
.
●یه نمونه دیگه که توی ایام اون بیماری بود ، خوب سال اولی که این اتفاق افتاد اکثریت زیاد اشنایی با تدریس انلاین مدارس نداشتن و خوب طبیعتا معلم ها هم عملکرد زیاد خوبی نداشتن اوایل و من انقدر غر میزدم که آی الان من بیچاره تازه سال دهمم چرا باید تدریس ها انلاین باشه من فلانم من اگه شانس داشتم و…ازاین حرفای بیهوده😄 هی میگذشت و خوب منم به خودم حق میدادم دیگه میگفتم خوب تقصیر معلم هاست که من درس رو خوب نمیفهمم و من چون خیلی برام نمره مهم بود چک اولو از دنیا خوردم چنان چکی بود که دوبار دور خودم چرخیدم😅
هیچوقت تو عمرم حتی یه بارم اون عدد رو توی کارنامه نداشتم و اینباعث شد که تغییر کنم و دیگه بی کنم غر زدن رو و با معلم خصوصی گرفتن شرایط رو تا نمره ۲۰ توی اون درس بالا ببرم و واقعا چقدر به من کمک کرد که عملکرد خوبی داشته باشم.
.
●یه مثال دیگه دارم درمورد تغییراتی که قراره توی کنکور امسال ما اینجا بشه خداروشکر از چک و لقد هایی که دنیا بهم زده بود اینسری در رفتم میدونستم هرچقدر نسبت به این موضوع بی تفاوت تر باشم خیلی بهتره هرچقدر میومدن بهم میگفتن امروز این تغییرات تصویب شد من میگفتم خیله خوب مهم نیس و دوباره و دوباره این تغییرات تصویب میشد و من فقط یه چیزی به خودم (میگم تغییرات بیرونی هرجوری دلش میخواد باشه ، در نهایت این منم که تعیین میکنه نتیجه چیه و تغییری که من ایجاد میکنم صدبرابر لِوِل بالاتری از بقیه تغییرات خواهد داشت )
و به کمک الله و شما استاد عزیزم این موضوع به من یاداوری شد که همیشه حواس خودمو ۶ دونگی جمع کنم و غر نزنم از عوامل خارجی
.
من این مسئله رو برای خودم مثله یه بازی قدیمی چیدم ، یادمه یه بازی بود به اسم(یادم تورو فراموش)
که من همیشه با بابام بازی میکردم اینطوری بود که اول بهم یه قول میدادم که یادمه هرچیزی که تو به من بدی من بایدم بگم(یادمه)و هرکی یه چیزی رو از دیگری بگیره و اینو نگه بازی رو باخته [امیدوارم از توضیحم بازی رو فهمیده باشید😅]
.
حالا من دقیقا این بازی رو با دنیا میکنم هروقت شرایط طوری میشه که من اماده غر زدن از عوامل خارجی ام میگم (ببین یادمه ،) و واقعا هم یادم میمونه و این تلنگر بهم میخوره که 🔔وقت تغییره ببین کجای کارو اشتبا رفتی که الان میخوایی غر بزنی ببین کجا کم کاری کردی که انقدر ضعیفی و میخوایی با غر زدن خودت رو خالی کنی ..ببین کجای کار لنگه پیداش کن و تغییرش بده.
.
امیدوارم همیشه حواسمون باشه به دنیا و هروقت خواستیم غر بزنیم بگیم(یادمه)
امیدوارم دیدگاه مفیدی برای همه دوستان باشه ، 💖❤️
وای چه زیبا بیان کردی عزیزم
ممنونم از طرز بیان قشنگت و از مثال قشنگ ترت
اسم بازی هست “یادم تورا فراموش”
هرکس موقع گرفتن یک وسیله از دست رقیبش حواسش نباشه که بگه “یادم” اون باخته ، و رقیب باید برای اعلام پیروزی خودش بمحض باخت طرفش بگه “یادم تورا فراموش”
پس هروقت ذهنم فکری را به دستم داد و من حواسم نبود و ناآگاهانه پیشنهاد فکری ذهنم را پذیرفتم و بدون اینکه مثبت یا منفی بودن آنرا بررسی کنم به اون فکر بها دادم باختم
و دقیقا در همون لحظه لست که ذهنم باصدای بلند داد میزنه یادم تورا فراموش
و چه سنگینه این باخت چون زنجیروار باخت های بعدی و خسارت های بعدی را با خودش برام به ارمغان آورده
ممنون ریحانه جان با مثال بی نظیرت
باسلام خدمت دوستانم در این سایت الهی وتشکر میکنم از این متن ویاد آوری که ریحانه خانوم به همه ما کردن.یه جمله ای هست که نمیدونم از کیه که میگه هرکسی که یه جمله به من بیاموزد مرا بنده ی خود کرده است واین مصداق این متن زیبای ریحانه خانوم هستش که واقعا به همه ی ما یاد آور میشه که هرموقع خواستیم بهانه بیاوریم وتقصیر رو بندازیم گردن عوامل بیرونی سریع به خودمون یادآوری کنیم و بگیم یادم تو را فراموش.واقعا مثال عالی بود واقعا با این سن کم که در این سایت هستید ودر این مسیر پای گذاشتید جای تحسین داره واقعا اگرما همین جمله رو درک کنیم که ما خودمون مسوول زندگی خودمون هستیم تحولی عظیم در زندگیمون ایجاد میشه وخدارو شکر میکنم که در مدار دیدن این پیام زیبا بودم وتشکر میکنم
سلام ریحانه جان چقدر عجیب اسم و فامیلی ما تقریبا شبیه هم هست فقط من یار ندارم تو فامیلی. ببین چقدر خوشحال شدم تو دبیرستان داری این درسها میگذرونی . من با همین اموزشها الان با خانواده مهاجرت کردم امریکا و گاهی میگم چه حیف زودتر قوانین ندونستن ولی هیچ وقت دیر نیست. لذتشو از مسیر ببر همینجوری کامنت ها باز کردم دیدن اینکه هم اسمیم بهم حس خوبی داد .
سلام دوست عزیزم من خیلی خوشحالم که باهمدیگه هم اسمیم خیلی خوشحالم که الان داری توی جایی که دوست داری زندگی میکنی ، و خیلی خوشحالم که شما دوست عزیز هم فرکانسی اشنا شدم
امروز اومدم برای چک کردن سایت و پیام شما رو دیدم خیلی حس خوبی بهم داد ، من هیچ دوستی توی مدرسه یا جایی دیگه ندارم و یجورایی همیشه از این قضیه ناراحت بودم اما الان که فکرشو کردم دیدم من هزاران هزار دوست خوب و هم فرکانسی توی این سایت دارم و از وجود چنین نعمتی تابهحال خبر نداشتم و امروز خیلی خوشحالم که خداوند من رو با زیبایی این نعمت اگاه کرد
امیدوارم همیشه و همیشه درحال پیشرفت باشی و همیشه با عشق برای من و دوستان عزیزمون از موفقیت هات بگی و ما لذت ببریم
موفق باشی♥️♥️❤️🔥😍
سلام ریحانه جان زیبا
چقددر زیبا نوشتی:
هروقت شرایط طوری میشه که من اماده غر زدن از عوامل خارجی ام میگم (ببین یادمه ،) 😍😍😍
افرین ریحانه زیبا.این جمله ات همیشه یاد من میمونه که زمانیکه به چالشی برخوردم بگم ببین من یادمه😍
چقدر چهره جزابی داری.چقدر خوب که از این سن شروع کردی همین جور پر قدرت ادامه بده مطمین باش بهترینا در سالهای اینده منتظرته.
منم یک دختر هم سن و سال تو دارم خیلی دوس دارم اونم تو این فرکانسا بیاد ولی زیاد علاقه نداره.ولی امیدروارم یک روزی اونم عضو سایت بشه و همراه همه ما بشه.من دعا میکنم برای تو و برای دخترم و همه دختران سرزمینمون که هر روز موفق تر بشین.
به امید روزهای بهتر و زیبا تر😍
سلام محبوبه خانوم عزیزم.
خیلی ممنون از متن زیبایی که برای من نوشتید و حس خوبی که به بنده منتقل کردید .
خیلی خوشحالم از اینکه متنی نوشتیم که مورد توجه شما و همه دوستانم قرار گرفت ، و خداوند رو سپاسگزارم که من رو هدایت کرد و به من گفت بنویس هرچیزی که بهت میگم رو . و خیلی خوشحالم که نشانه ها رو دیدم و نوشتم
مطمن باشید دخترتون هروقت شمارو ببینه و تغییر رو درون شما احساس کنه و بفهمه که وقته تغییر خداوند خودش اون رو توی مسیر قرار میده
من خودم مامانم توی سایت عضو بود ولی زیاد درمورد سایت و این فضا نمیگفت تا اینکه من احساس کردم نیازه که بفهمم اوضاع از چه قراره یادمه اولین بار جذب سریال زندگی در بهشت شدم اون خیلی زیاد بهم کمک کرد تا با سایت و محیطی که داره بیشتر اشنا بشم
بازم ممنون از لطفی که به بنده داشتید.
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید❤️🙏🏻
عزیز دلمی قشنگم.
جوابت و اینکه گفتی مامانت عضو سایت بوده نمیدونی چقدددر منو امیدوار تر کرد😍😍😍😍😍😍😍
چند روزه بیشتر دارم سعی میکنم روی نکات مثبت دخترم کار کنم سعی میکنم کار کردنش تو خونه و یا فعالیتش در مورد درساش و کارهاشو بیشتر ببینم.چون رشتش هنریه زیاد به درس علاقه نداره البته منم اصلا زورش نکردم که درس بخونه ولی خیلی تو خونه اختلاف نظر داریم .چند روزه دارم رو خودم کار میکنم امشب بقلم کرد و بوسیدم منم بقلش کردم🥰🥰🥰😍😍
میدونم که فرکانسام بالخره جواب میدن.خدارو شکر که هستی عزیزم.به امید موفقیت خودت دخترم و دخترامون😚😚😚😚😚
سلام ریحانه عزیز و زیبا
آدم وقتی میبینه دوستانی که در این سایت وجود دارن و پر از آگاهی هستن که سن و سال زیادی هم ندارن و اینقدر خوب روی خودشون کار میکنن انگیزه میگیره از این مسیر
ریحانه عزیز خیلی کامنتت حس خوبی بهم داد بخصوص بازی یادم تورا فراموش که خیلی کاربری و سادست ،تصمیم دارن ذهنمو شرطی کنم با این بازی و تمرینی برای خودم درست کنم
اینکه ما آگاه باشیم به افکاری که در ذهن چموش ما مدام در حال تکرارن و سعی کنیم افکارمون به سمتی جهت بدیم که به ما احساس بهتری بدهد ،کل آموزشهای استاد در همه فایلهای که من ازش شنیدم حول همین موضوع میچرخه و این تمرین میتونه ذهنمو شرطی کنه براش که بهتر انجامش بدیم
تک تک کلمات استاد همیشه پر از نکته بوده و همین موضوع که باعث میشه این سایت همچین مخاطبای آگاهی داشته باشه
ممنونم از شما دوست عزیز برای انتقال این آگاهی به ما
سلام و درود خانم یار احمدی عزیز.
واقعاً تبریک میگم به این رشد و پیشرفت و آگاهی در حال صعود به نسبت سنتون.
چقدر راحت و صمیمانه و گرم و زیبا تجربیات تونو پیدا کردید و راحت بیان میکنید. اینکه الگوهای ذهنی ناخواسته و تجربیات ناجالب رو بخصوص مثال زدن کمک میکنه درد ها در ذهن آدم بمونه.
چقدر لذت بردم از این ایده خلاقانه تون که تطبیق دادید کار با ذهن خودتون و اتفاقات رو با بازی یادم تو را فراموش.
آفرین این تمرین رو به یک بازی تبدیل کردید خیلی خوشم اومد
اینکار باعث میشه راحت تر انجام بدید و بیشتر هم یادتون بمونه ضمنا لذت بخش ترم میشه تغییر واسه آدم.
دمتون گرم
قلبا شادی مضاعف و پیشرفت و سلامتی کامل براتون خواستارم
سلام به ریحانه ی عزیز
چقد بیان خوب و ساده ای دارید
و چقد ساده این مسئله رو حل کردید بیشتر وقتا ما دوست داریم همه چیز رو پیچیده کنیم
ولی شما چقد ساده این مسئله رو حل کردین پیش خودتون
من که خیلی خوشم اومد به نظرم هیچ وقت این تمرین ساده رو یادم نمیره
امیدوارم دوستان هم استفاده کنن
ممنونم بابت کامنت زیباتون
در پناه الله یکتا باشید
سلام و درود خدمت استاد عباس منش عزیز و دوستان هم خانواده
از سال ۱۳۹۳ که با شما آشنا شدم با استفاده از آموزش های شما استاد عزیز تاثیر بی نهایت در نحوه نگرش و عملکرد من در زندگی ایجاد شده است اما به نظرم مهمترین موضوع که باعث تغییر و تحول من در زندگی شد موضوع پذیرش مسئولیت زندگی است.
اولین بار که این موضوع رو از زبان شما شنیدم که باید مسئولیت زندگی خودم رو به عهده بگیرم به شدت وحشت زده شدم و درک این موضوع برام غیرممکن بود که چطور در وضعیت حساس کنونی من می توانم زندگی خودم را خلق کنم و مسئولیت زندگی ام را به عهده بگیرم.
هرچه بیشتر همراه شما بودم درک این موضوع برام واضح تر شد و البته هیچوقت نمی توانم ادعا کنم صد در صد مسئولیت زندگی ام را به عهده می گیرم.
جمله ای از شما به نقل از پیامبر شنیدم که می فرماید: شرک در دل مؤمن از راه رفتن مورچه سیاه در دل تاریکی شب بر سنگ سیاه مخفی تر است.
به نظرم پذیرش مسئولیت زندگی مصداق واقعی این عبارت است.
بی نهایت عامل و دلیل وجود داره که انسان با خودش فکر کنه مشکل فعلی بخاطر فلان موضوع یا فلان فرد در زندگی من ایجاد شده.
در طی این چندسال با اینکه خیلی سعی کردم روی موضوع پذیرش مسئولیت زندگی ام کار کنم ولی بارها پیش اومده که در شرایطی قرار گرفتم و اولین افکاری که در ذهن من مرور می شد درباره محکوم کردن دیگران و نقش اونها در نتیجه زندگی من بوده است.
بارها شده که به خودم اومدم و دیدم در حال گله و شکایت درباره فلان موضوع هستم.
از این رو به نظر من یکی از مهمترین عوامل در رسیدن به آرامش و تجربه موفقیت های عالی در زندگی درک و عملکردن به موضوع پذیرش مسئولیت زندگی است.
سال ۹۳ که با شما آشنا شدم که همه رو در زندگی ام مقصر می دونستم الا خودم رو.
اما هرچه بیشتر همراه شما بودم و از آموزش ها استفاده کردم به مرور نقش خودم در خلق شرایط زندگی پررنگ تر و نقش دیگران کم رنگ شد اما این روند به صورت تکاملی در من شکل گرفت.
در مرحله اول توانستم والدینم را از دایره مقصرهای زندگی ام خارج کنم و باور کنم که من می توانم بدون وابسته بودن به داشته ها و توانایی های والدینم شرایطی که دوست دارم را برای خودم بسازم و تجربه کنم.
در مرحله دوم توانستم دوستان و دیگر افرادی که با آنها رابطه داشتم و تصور می کردم اگر آنها وجدان داشتند و دست مرا گرفته بودند شرایط من بهتر بود را رها کرده و بر توانایی ها و قدرت درون خودم تمرکز کنم.
در مرحله سوم سعی کردم بپذیرم که دولت و شرایط اقتصادی کشور نقشی در نتیجه زندگی من ندارند.
این مرحله به سادگی دو مرحله قبل نبود.
پذیرفتن اینکه تصمیمات دولت و تاثیری که بر شرایط کشور می گذارد بر زندگی شخص من تاثیری ندارد کار ساده ای نبود و نیست. مخصوصا اینکه شروع رشد و تحول من همزمان با بالارفتن روزانه قیمت دلار و گران شدن اجناس و … بود.
بعد از مدتی که از آموزش های شما استفاده کردم شرایط مالی من دگرگون شد و به لطف خدا درآمد من ده ها برابر شد و نتایج عالی گرفتم و این ثابت می کرد که من توانسته ام نقش دیگران را در شرایط زندگی ام بی اهمیت بدانم و بر قدرت خداوند در هدایت من برای رسیدن به خواسته ها تمرکز کنم.
اما درحالی که در مسیر رشد و پیشرفت بودم به شکلی عجیبی گرفتار این موضوع شدم.
من روی خودم کار می کردم و شرایط مالی من به شکل مناسبی بهبود پیدا می کرد اما میزان رشد و پیشرفت من به اندازه رشد و پیشرفت قیمت ها نبود.
توجه به این موضوع باعث شد که انبوهی از افکار مزاحم در ذهنم ایجاد شود که اگر کشور شرایط اقتصادی مناسب داشت و قیمت ها به این شکل روند رو به افزایش نداشت من تا حالا به خیلی از خواسته ها که همه از نوع دارایی بودند می رسیدم اما شرایط فعلی سبب شده که من با اینکه رشد و پیشرفت خوبی دارم نمی توانم به خواسته هایم برسم.
به همین سادگی گرفتار افکار منفی و قدرت قائل شدن برای عوامل بیرونی در زندگی ام شدم و حدود یک سال خواسته و ناخواسته درگیر حسرت می شدم که اگر پارسال بود الان می تونستم فلان ماشین یا خونه رو بخرم اما الان نمی تونم.
حتی چند بار به همسرم گفتم که یک سال از دنیا عقب افتادم. اگه یک سال زودتر به این درآمد رسیده بودم الان خونه و باغ و ماشین و … را خریده بودم.
توجه به این موضوع باعث شد که روند رشد و پیشرفت من دچار اختلال بشه و حتی به این فکر افتادم که پولم رو در موضوعات روزمره مثل خرید ملک و طلا و دلار و غیره سرمایه گذاری کنم تا حداقل از بی ارزش شدن آنچه دارم جلوگیری کنم.
از این رو مقداری از سرمایه ام را با یکی از دوستانم به صورت شریکی ماشین خریدم. این درحالی بود که من هیچ تجربه ای در خرید و فروش ماشین نداشتم و فقط روی توانایی دوستم که مدت ها بود کار معامله ماشین انجام می داد حساب کرده بودم.
ماشین رو خریدیم و بعد از انجام کارهای لازم برای فروش اقدام کردیم.
این اقدام من در شرایطی بود که بازار خرید و فروش ماشین بسیار داغ و پررونق بود و اوضاع به این شکل بود که هرکی هرچی می خرید فرداش با سود می فروخت.
ماشینی که من در آن سهم داشتم فروش نمی رفت.
هفته ها می گذشت و ماشینی که من در آن شریک بودم فروش نمی رفت.
این درحالی بود که در این مدت شریک من دو سه تا ماشین خرید و فروش می کرد اما ماشینی که با من شریکی خریده بود فروش نمی رفت.
بیش از یک ماه گذشت و من خیلی بهم ریخته بودم.
از طرفی درآمدم از کسب و کارم به حد صفر رسیده بود و از طرفی ماشینی که به قصد سود کردم خریده بودم فروش نمی رفت.
یک شب درحالی که خیلی ناراحت بودم به پیاده روی رفتم و همزمان فایل های انگیزشی که از صحبت های شما استاد عزیز درست کردم رو گوش می دادم.
موضوع فایل درباره نقش خدا در زندگی و کسب و کار بود.
همینطور که قدم می زدم در قلبم با خدا صحبت می کردم. البته گله و شکایت می کردم که چرا شرایط من از اون حد عالی به این شکل نابسامان تغییر کرده.
در ذهنم مرور شد که: تا وقتی روی ما حساب می کردی جریان نعمت به سوی تو روان بود اما از وقتی خودت خواستی به پول و ثروت بیشتر برسی جریان از سمت ما قطع شد.
اون صدا به من گفت: تو هیچی نداشتی و از ما کمک خواستی و از هیچ به تو نعمت دادیم. اما به ما شک کردی و خواستی از نعمت های ما برای به دست آوردن نعمت بیشتر استفاده کنی و این شرک بزرگی است.
البته الان که دارم می نویسم به این شکل جمله بندی می کنم والا اون شب به شکلی این افکار در ذهنم مرور می شد که من به این درک رسیدم که من سال ۹۳ که هیچی نداشتم و تازه کلی بدهی داشتم و از وقتی روی خدا حساب کردم نه تنها بدهی های من صفر شد بلکه کلی پس انداز جمع کردم ولی الان همون پس اندازها رو صرف خرید ماشین کردم نه به این عنوان که استفاده کنم و لذت ببرم بلکه فقط به این دلیل که سود کنم و سعی کنم ارزش پولم رو حفظ کنم.
خیلی شرمنده شدم و غصه خوردم که چرا به این شکل واضح از مسیر خارج شدم ولی متوجه نبودم.
همون جا توبه کردم و از خدا طلب بخشش کردم و در ذهنم مرور شد که برای جبران باید اقدام کنی.
سرم رو بالا آوردم دیدم روبروی مغازه دوستم هستم که در خرید ماشین باهاش شریک شدم.
رفتم در مغازش و گفتم که از شراکت در خرید و فروش ماشین منصرف شدم و اگه می خوای سهم منو بخر و اونم قبول کرد.
فردا صبح حدودای ساعت ۹ دوستم سهم من رو به حسابم واریز کرد و جالب اینکه کمتر از یک ساعت بعد از بنگاه تماس گرفتند که ماشین رو قولنامه کردیم و باید برم بنگاه که من گفتم با دوستم تماس بگیرند.
بیش از یک ماه بود که ماشین فروش نمی رفت و به محض انصراف دادن من ماشین فروش رفت و کل سود به دوستم معامله به دوستم رسید.
از همین موضوع هم به خدا شاکی شدم که چرا این همه وقت ماشین فروش نرفت و من سود نکردم؟
به شکل واضح جواب گرفتم که اگر سود می کردی چیکار می کردی؟
و من مطمئن بودم که ماشین بعدی رو می خریدم و این روند ادامه پیدا می کرد و کلا از مسیر خودم ناامید می شدم.
درحالی که همه موفقیت های من بخاطر مسیری بود که بعد از استفاده از آموزش های شما توسط خداوند به اون مسیر هدایت شده بودم و قلبا دوست نداشتم از اون مسیر خارج بشم ولی توجه کردن به عوامل بیرونی باعث شک و تردید در من شده بود و به لطف خدا اقدام من برای خرید و فروش ماشین به بن بست خورده بود.
بعد از اون روز با تمرکز بیشتری روی کار خودم و استفاده از آموزشها متمرکز شدم و خدا رو شکر دوباره همه چیز عالی شد و همچنان دارم ادامه می دم.
این داستان رو گفتم که موضوع شرک در دل مؤمن رو تایید کرده باشم.
موضوع بعدی که در مورد پذیرش مسئولیت زندگی خیلی برای من چالش برانگیز بود پذیرش افکار و رفتار همسرم بود.
در کلام می گفتم که من مسئول زندگی ام هستم ولی خیلی جاها افکار و نگرش من این بود که اگه همسرت رفتار متفاوتی داشت نتیجه تو بهتر می شد. یا اگه همسرت با تو همراهی میکرد نتیجه کار تو بهتر می شد.
از اونجایی که قبل از آشنایی با شما رابطه من و همسرم خیلی آشفته بود و به لطف خدا با استفاده از دوره عشق و مودت تونستم رابطه بسیار بهتری داشته باشیم اما این افکار همیشه در ذهنم مرور می شد موفق تر نشدن تو بخاطر همسرته.
منطق من این بود که چون همسرم از فایل های شما استفاده نمی کنه و هم مسیر با من نیست مانع پیشرفت من میشه چون همسرم به موضوعاتی علاقه داره که خط قرمز من بودند و این عامل باعث لغزش من می شد.
درگیری ذهنی من تاجایی ادامه پیدا کرد که با خدا درگیر شدم.
به خدا گفتم چرا انقدر مانع در زندگی من وجود داره حالا که من تلاش می کنم تغییر کنم و زندگی بهتری داشته باشم چرا همسرم با من همراه نیست و به همون کارهایی علاقه داره که من دوست ندارم انجام بده.
مثل همیشه جواب خداوند واضح و صحیح بود.
خدا به من گفت اگه راست میگی تو هم مثل همسرت در مسیر خودت ثابت قدم باش.
همانطور که همسرت با تغییر تو تغییر نکرد تو هم از تغییر نکردن همسرت تغییر نکن و ادامه بده.
اصلا این جواب منو دیوانه کرد.
دیدم خدا راست میگه ها همسرم کاری به من نداره و هر روز علاقمندی هاش رو دنبال می کنه ولی من با توجه کردن به رفتار و عملکرد همسرم دچار لغزش می شم و فکر می کنم همسرم مانع رشد و پیشرفت من می شه.
اینم از همون مورچه های سیاه بود که به راحتی داشت روی سنگ سیاه راه می رفت و من نمی دیدمش.
در واقع خودم داشتم در سیاهی افکار منفی از مسیر خارج می شدم و متوجه نبودم.
به خودم اومدم و از اون روز سعی کردم هر وقت این فکر در ذهنم مرور می شه که بین همسرت داره از این حرف ها می زنه باعث می شه تو بشنوی و پیشرفت نکی به خودم یادآوری می کنم که اگه قرار باشه من بخاطر همسرم پیشرفت نکنم پس خدا دیگه خدا نیست.
خدا رو شکر با این موضوع هم به شکل خوبی کنار اومدم و نتیجه زندگی من بهتر از قبل شد هم در رشد و گسترش مالی و هم در رابطه با همسرم.
در این چند ساله که تصمیم گرفتم مسئولیت زندگی ام رو به عهده بگیرم بارها پیش اومده که به خودم اومدم و دیدم مسئولیت رو به گردن یه نفر دیگه انداختم و حواسم نبوده و هنوز که هنوزم این موضوع ادامه داره و هربار به شکل جدید مورچه سیاه شروع به راه رفتن روی سنگ سیاه جهل میشه و خطر گمراهی منو تهدید می کنه ولی خدا رو شکر مهارت من در شناسایی اصل بیشتر شده و سریع تر از قبل متوجه خطر گمراه شدنم می شم و سعی میکنم با تغییر افکار و نگرش خودم مسیرم رو اصلاح کنم.
درس پذیرش مسئولیت و شکایت نکردن به نظر من مهمترین درسی است که از شما استاد عزیز یاد گرفتم و باعث شد که در هر شرایطی شکست رو قبول نکنم و به مسیرم ادامه بدم و بپذیرم در هر شرایطی که هستم تقصیر خودمه.
هر رفتاری با من میشه تقصیر خودمه
هر نتیجه ای کسب میکنم تقصیر خودمه
امروز که بیش از هفت ساله همراه شما هستم قطعا تسلط بیشتری بر افکارم پیدا کردم و وقتی خودم رو با اطرافیانم مقایسه می کنم به این تفاوت در نگرش و عملکرد پی می برم.
همه آدم ها به شکل استادانه ای دیگران رو مقصر زندگی شون می دونند.
طرف پاش به مبل می خوره و سریع یه نفر دیگه رو مقصر می کنه که چرا این مبل رو اینجا گذاشتی.
سرما می خوره یکی دیگه رو مقصر می کنه که تو کولر رو روشن کردی
تصادف می کنه یکی دیگه رو مقصر می کنه که تو حواسم رو پرت کردی
عصبانی میشه یکی دیگه رو مقصر می کنه که تو باعث اعصاب خوردی من هستی
هرجا میری آدم ها درحال گله و شکایت هستند و این درحالی است که من هم تا همین چند سال قبل جزو همین آدم ها بودم اما امروز به لطف خدا و استفاده از آموزش های شما استاد عزیز در شرایط کاملا متفاوتی هستم.
چند روز قبل مشغول راه رفتن در پیاده رو بودم که یه لحظه پام پیچ خورد و درد شدیدی احساس کردم ولی خیلی برام جالب بود که اولین فکری که در ذهنم مرور شد این بود که حواست رو جمع نکردی درحالی که اگه رضای قبلا بود حتما به اونی که بخاطر ساخت و ساز سنگ و کلوخ توی پیاده رو ریخته رو فحش و ناسزا می گفتم.
به نظرم اینجاها مشخص می شه که باورها عوض شده. جایی که در لحظه رخ دادن اولین فکری که در ذهنت مرور می شه فکر متفاوت از قبل باشه نه اینکه سالها به ظاهر روی خودت کار کرده باشی و در هر اتفاقی بلافاصله یکی دیگه رو مقصر کنی.
موارد زیادی در این چند سال در زندگی ام رخ داده که به شکل واضح دیگران مقصر اون بودند ولی من سعی کردم در همه این موارد بپذیرم که تقصر منه که در این شرایط قرار گرفتم.
مثل فیلتر شدن سایتِ، قطع شدن اینترنت بخاطر درگیری ها، گران شدن روزانه اجناس و خیلی موارد که در زندگی روزمره با اون مواجه هستیم.
استاد عزیز به نظرم دلیل اینکه پذیرش مسئولیت کار سخت و در مقابل مقصر کردن دیگران کار ساده ای است اینه که در زمان رخ دادن مشکل در احساس بد قرار می گیریم. معمولا همیشه مشکلات به شکلی رخ می دن که یک نفر دیگه در اون ماجرا نقش داره. حتی در مورد پیچ خوردن پای من در راه رفتن فردی که ساخت و ساز می کنه در بهم زدن فرم پیاده رو نقش داره.
به همین دلیله که خیلی راحت می شه مقصر رو پیدا کرد چون دیگران در مشکلات نقش دارند اما اتفاقات خوب زندگی یه هویی رخ نمیده و معمولا پروسه داره تا رخ بده به همین دلیل پیدا کردن دلیل این موفقیت و یا اتفاق خوب سخت میشه.
من در این چند ساله موفقیت های زیادی داشتم اما نمی تونم برای هر موفقیت و نتیجه زندگی ام دلیل واضح پیدا کنم که مثلا بخاطر این تغییر افکار و نگرش یا انجام این تمرینات یا گوش دادن به فلان فایل ها این نتیجه رقم خورد.
اما در اتفاقات بد چون به ظاهر یه هو رخ میده و افراد دیگر هم در این رخ داد نقش دارند به سادگی می شه آدم گول بخوره و نفر دیگه ای رو مقصر کنه.
همیشه برای موفقیت ها می تونیم به شکل کلی شرح بدم که من چند ساله دارم یه کارهایی رو انجام می دم و یه سری کارها رو انجام نمی دم و نتیجه همه این تصمیمات شده این موفقیت اما در مورد دعوای من با همسرم خیلی راحت تره که بگم تقصر همسرم بود.
موضوع پذیرش مسئولیت زندگی و کسب مهارت گله و شکایت نکردن به نظرم از اون مواردی است که آدم باید همیشه روش کار کنه چون به شدت در خطر لغزش قرار داره و همیشه سخن پیامبر درباره راه رفتن مورچه و شرک رو به این موضوع ربط می دم و سعی میکنم حواسم به این موضوع مهم باشه.
از شما استاد راهنما بی نهایت تشکر می کنم که با طرح موضوعات اصلی و مهم به شکل های مختلف باعث می شی درک ما از قوانین و به همون نسبت عملکرد ما بهتر بشه.
شاد و سلامت باشید.
درود بر رضا جان فعال و دوست داشتنی
تو هر فایل و محصولی معمولاً کامنت شما جزء اولین کامنتهایی که من میخونم و اولین دورهای که از سایت خریدم(ثروت۱) هم به خاطر دیدن فایل نتیجه شما بود که خیلی باهات ارتباط خوبی برقرار کردم و گفتم چقدر خوبه این مرد اون لبخند رو صورتش خبر میده از سر درونش که چقدر حال و هوای درونش عالیه.
واقعاً کامنتهای شما یه مکمل بینظیره برای تمام آموزههای استاد و من تو ذهنم شما رو شاگرد کلاسیک استاد میدونم و این هم به خاطر درک بالا و عملگرایی شما در این مسیره که واقعاً تحسینبرانگیزه.
وقتی درباره شرک صحبت میکنید به قول استاد اگر به دنبال ریشه تمام نابهسامانیها و نتیجه نگرفتنها باشیم رگههایی از شرک و بیایمانی رو میتونیم پیدا کنیم. این گفت و گویی که شما با الله داشتی خیلی برام قابل تامل بود چرا که پاسخ یکیه به نظر من. همون پاسخی که به شما داده برای من هم اساسش کاربرد داره. وقتی من به این دید که سرمایهگزاری کنم یا گسترشی که میخوام ایجاد کنم برای صرفاً سود بیشتر باشه بدون اینکه بخواد من رو رشد بده اصلاً با اساس راه من در تضاده. اگر من به این مسیر هدایت شدم اگر وارد این کسب و کار شدم اگر تونستم گسترشی توش ایجاد کنم فقط به خاطر اینکه سپرده بودمش به خدا اما از وقتی که اومدم حساس شدم رو این موضوع که این کسب و کاره گسترش پیدا کنه بدون اینکه من بهتر بشم واقعاً هیچ رشدی اتفاق نیفتاد که هیچ، روند نزولی هم داشت به خودش میگرفت. یه قانون فوقالعادهای رو استاد در جلسه دوم قدم هفت گوشزد که اصلاً حس کردم سرم خورده تو دیوار و منگ شدم. این بود که میگفت اگر سوالات و گفت و گوهای درونیت برای کسب و کارت مثلاً اینکه بهتر بشه چون فکر میکنی ایراد داره الان یعنی توجهت رو چیزیه که نمیخوای. این یکی ازون دامهایی بود که من به شدت گرفتارش بودم. وقتی آدم توجهش به نعمتها باشه و به زیباییها باشه خود به خود هدایت میشه به گسترش بیشتر به ثروت و نعمت بیشتر. نیازی نیست تقلا کنیم که به چیز نامناسب رو از بین ببریم، میخواد هر چی باشه. ما فقط باید ازش اعراض کنیم. چون وقتی تمرکزت رو اینکه یه چیز نامناسب رو درست کنی یا باهاش درگیر میشی یعنی توجهت رو چیزیه که نمیخوای و این باعث میشه که درگیر ناخواستههای بیشتری بشی.
من و شما باید روی خودمون کار کنیم. توجهمون رو بذاریم روی چیزی که احساس بهتری بهمون میده یا حداقل احساس بدی نمیده در شرایطی که حسمون خوب نیست بعد خودش آرام آرام هدایت میکنه.
این خیلی کلید طلایی بود. واقعاً حس کردم قلبم داره باز میشه.
وقتی ما در احساس خوب هستیم نگران نیستیم یعنی به خدا اعتماد کردیم باورش کردیم که میتونه برامون همه کار انجام بده اما وقتی میگیم توکل کردیم و هی نگرانیم یعنی باور نکردیم.
ما بهبود روابط، سلامتی، ثروت و نعمت بیشتر رو برای چی میخواهیم؟
برای اینکه به احساس بهتری برسیم دیگه؟ وقتی ما در احساس خوب باشیم یعنی به خواستمون رسیدیم.
خواستهها ما رو به احساس بهتری نمیرسونه بلکه احساس بهتر ما رو به خواستهها میرسونه. این مهمترین قانونه. برای همین استاد انقدر تاکید داره که احساس خوب همه چیزه.
واقعاً لذت میبرم از کامنتها و نتایجی که به اشتراک میگذاری رضا جان بهترینها رو برات آرزومندم.
سلام به دوست گرامی اقای مقدم
چه نکته مهم و مهم و مهمی رو گفتید تو کامنتتون.واقعا یک کلید طلایی است.خیلی ممنون که این اگاهی که بدست اوردید از دوره دوازده قدم رو اینجا برای ما گفتید. من دیشب از خدا سوال کردم و این هم جوابش بود که به کامنت شما برخوردم.اینقدر نکته مهم و موردنیاز من بود که اصلا حل شدم توش دارم کلمه به کلمش رو هی تکرار میکنم و نوشتم و دارم فکر میکنم به جاهایی که درجا زدن من بخاطر همین دام بود که توش افتادم.
⬅⬅……نیازی نیست تقلا کنیم که یه چیز نامناسب رو از بین ببریم…….
….وقتی نگران نیستیم یعنی به خدا اعتماد داریم…..
…..خواسته ها مارو به احساس خوب نمیرسونه،بلکه احساس بهتر مارو به خواسته ها میرسونه.
خیلی ممنون از شما
خیلی خیلی ممنون از استاد برای این اگاهی ها از یک طرف و از طرف دیگه بخاطر ایجاد همچین فضایی برای نشر بیشتر و نشر درک هر انسان از این اگاهی ها و بررسی از زوایای مختلف و درک بهتر و فهم بهتر و تکرار بیشتر
و و و خدای خوبم شکرت که حق شکر نمیتونم به جا بیارم که تو اجابت کننده ای و پاسخ میدی و عادلی و افرینش رو نظام مند خلق کردی و نزدیکی و عقل کلی
من از تمام جهان سپاسگزارم
من از هر کسی که به طریقی تاثیر داره بر اینکه اگاهی به من برسه و من رشد کنم و یاد بگیرم و پیشرفت کنم و خداگونه تر بشم.
درود بر شما زهرا جان
خداوند سریع الجواب است یعنی به محض اینکه آدم به چیزهایی جدیدی توجه میکنه و افکار تازهای را در ذهنش پرورش میده هدایت میشه به پاسخهای تازه که نشونش آینه به شدت حس خوشحالی داری اتفاقی که در ادامه میفته اینکه به دلیل نو بودن این رشتههای عصبی مقاوت کمتری در برابر افکار گذشته دارند و یا ممکنه که خیلی زود فراموش بشوند. به همین خاطر وظیفه ما اینکه دائماً با توجه کردن و تکرار کردن این مسیر به این کانون توجه و افکار جدید شدت ببخشیم تا بیشتر در مسیر خواسته قرار بگیریم که نشونش با احساسه خوبه.
واقعاً هر روز که میگذره بیشتر این احساس خوبه برام مهم میشه و میفهمم که الویتم در رسیدن به خواستهها کاملاً داره تغییر میکنه. این روزها بیش از اینکه به این فکر کنم که برای کدوم خواستم برسم بیشتر به این فکر میکنم که الآن چه کاری انجام بدم یا به چه موضوعی توجه کنم که احساس بهتری بهم میده چون اصلاً موضوع دقیقاً همینه. ما خواسته هامون رو برای لذت بیشتر و احساس خوب میخواهیم نه صرفاً تجربه داشتن یک موجودیت یا چیز خاص در زندگی. پس وقتی من کاری رو انجام بدم که احساسم رو خوب میکنه من به هدف اصلیم رسیدم و بیشتر ماندن در این احساس باعث میشه من هدایت بشم به چیزها و موقعیتهایی که باعث تشدید این احساس در من میشه که طبق قانون این راه تنها راه رسیدن به خواستههاست.
نشونه مهم این موضوع علاوه بر احساس خوب داشتن احساس رهایی نسبت به یه خواسته است. هر چقدر مهم باشه که یه موضوع تو زندگیت اتفاق بیفته یعنی به جایی برسه که تا اون خواسته رو تو زندگیت نداشته باشی احساس خوبی نداره در واقع احساس خوب وابسته به حضور اون خواسته بشه یعنی داری از مسیر خواسته دور میشی و به جهان اعلام میکنی که من این خواسته رو نمی خوام.
درک این موضوع خیلی خیلی خیلی مهمه دوست من. زمانی که اهمیت این موضوع رو درک کردم قشنگ حس کرد که قلبم باز شد و اصلاً دنیا یه رنگ و بوی دیگه ای برام گرفته.
این حس درونم به وجود اومده که خواستههای تو حتی بزرگترینشون نشئت گرفته از ذهن محدود تو هستند یعنی اگر تو رها باشی و تنها و تنها ملاک رو احساس خوب قرار بدی خدا چیزهایی رو به زندگیت وارد میکنه که الآن نه چیزی ازش دیدی نه حتی تصورش رو میکنی.
بنابراین تصمیم گرفتم به جای فکر کردن بیش از اندازه به خواسته هام به چیزهایی که احساس بهتری بهم میده فکر کنم.
یه موضوعی که در این بین خیلی کمکم کرده اینکه به مرگ فکر میکنم. با خودم میگ که ببین تو هی سری خواستههایی داری تا لذت بیشتری از این زندگی ببری. از اونجایی که داری در دنیای مادی زندگی میکنی و مرگ جزئی از طبیعت این جهان مادیه بنابراین بزرگترین اشتباهت میتونه این باشه که احساس خوبت رو موکول کنی به چیزی در آینده. انقدر این موضوع نگرانی من رو کم میکنه و کمکم میکنه تا در حال زندگی کنم که خدا میدونه.
این اضلا شده سؤال همیشگی من خصوصاً زمانهایی که یه ذره دارم از ریل خارج میشم که البته نسبت به گذشته خیلی کمتر شدهٰ اینکه در این لحظه چه کاری میتونم انجام بدم تا به احساس خوب برسم؟ یا دست کم احساس بدی نداشته باشم؟
چون گاهی همین که ما در احساس بدی هستیم و فکر میکنیم که چه کنیم که احسا سبتری داشته باشی و ایدهای به ذهنمون نمیاد خودش باعث میشه حسمون بدتر بشه. پس بهتره به جای سخت گرفتن به خود به این فکر کنیم که از این حال فاصله بگیریم و در فضای ملایمتری قرار بگیریم و تکالمون رو حتی در رسیدن به احساس بهتر رعایت کنیم.
از خدای مهربان برای شما دوست عزیزم بهترینها را میخواهم
سلام
امیدوارم حالتون عالی باشه و احساستون خوب و خدایی
دوست عزیز معلومه که خیلی حسابی کندوکاو کردین و اصل رو تشخیص دادین.
خیلی سپاسگزارم که مثل فرشته ای شدین که هدایتهای خدا رو برای من خیلی شیوا و واضح و دلنشین بیان میکنید،چقدر نزدیک به اونچه من نیاز دارم جوری که فکر کردم انگار غیب به شما الهام میشه که دقیق با توجه به نیاز من پاسخ میدید.
واقعا درک کردم که باید از خواسته هام رها شم واقعا درک کردم که باید احساس خوب و هماهنگی با خدای خودم برام مهم بشه
واقعا درک کردم که بجای فکر کردن به خواسته ها به این فکر کنم چکار کنم که توی حس بهتر باشم
و دیدم چقدر کارها هست که با انجام دادنشون لذت میبرم و احساس،خیلی خوبی دارم از جمله مطالعه در زمینه رشتم
واقعا درک کردم،درکی که به عمل انجامید
دیدم که همین که روی رشد شخصیتیم کار کنم ایمانم و توحیدم رو تقویت کنم و زیبایی ها رو ببینم و اگاهی از قوانین خدارو در این سایت یاد بگیرم.اینکه ورزش کنم و یا پیاده روی کنم و خیلی چیزای دیگه خیلی احساس خوبی دارم پس چرا اینهمه فکر کنم و چه کنم چه کنم راه بندازم.
چقدر خوب توضیح دادید که در پی توجه به چیزهای جدید هدایت میشیم به پاسخ ها اما در ادامه چون اینها رشته های عصبی جدید و باریکی هستن مقاومت کمتری درمقابل اماج نجواها دارن بنابراین تکرار و توجه پوسته خیلی خیلی مهمه
و میخام هزار بار تکرار کنم این پاراگراف رو که گفتید:خواسته های تو حتی بزرگترینشون نشئت گرفته از ذهن محدود تو هستن یعنی اگر تو رها باشی و تنها و تنها ملاک رو احساس خوب قرار بدی خدا چیزهایی رو به زندگیت وارد میکنه که الان نه چیزی ازش دیدی و نه حتی تصورش رو میکنی.
این پاسختون باز هم اونقدر شگفت انگیز بود برام که نمیشد من هم پاسخی و تشکری نکنم
باز هم یه دنیا ممنون دوست عزیز
درود بر استاد عباسمنش عزیز
درود بر رضای عزیزم
استاد عزیز ممنونم از فایل عالی که قرار دادید و واقعا به من کمک کرد که مدیریت بهتری بر ورودی افکار خودم داشته باشم و زمانی که دارم را صرف آموزش خودم کنم و به قول شما لیزر فوکس روی بهبود مهارتها و توسعه شخصی داشته باشم و سعی کنم در مسیر ثابتقدم باشم.
من هم عادت کردم هر زمانی که احساس کردم از مسیر دارم خارج میشم، احساس کردم افکار منفی شدید شدند، احساس کردم مورچه سیاه روی سنگ سیاه ایمانم داره راه میره و نجواهای شیطان قوی شدند یک فایل صوتی با صدای خودم ضبط کنم و موضوع را موشکافی کنم. با خودم صحبت کنم، دلیل حس بد را بیابم، منطقی و با دلیل و برهان به موضوعی که برای من حس بد درست کرده بنگرم، در کنار این منطقی فکر کردن به چالش موجود، همزمان ایمان به خدا را در قلب و روحم افزایش دهم، با خدا صحبت کنم، از خدا بخواهم و هدایت طلب کنم، نعمتها و فراوانیهایی که به من داده را یادآور شوم، متوقعانه از خدا هدایت بطلبم و توقع خودم از را از دیگران به حداقل برسانم.
واقعا ضبط کردن این فایلها با صدای خودم برای خودم که منادی مسیر توحید در قلب خودم هستم به من کمک میکنه و دوباره من را به مسیر صحیح برمیگرداند و ایمان من را محکمتر میکند. از بیست و هشتم آبانماه سال یکهزار و سیصد و نود و نه که دوره کشف قوانین زندگی استاد عباسمنش را خریداری کردم وآن روز یک نقطه عطف در زندگی من هست، تا الان بیش از پنجاه فایل صوتی با صدای خودم ضبط کردم و تمام سعی و تلاشم این بوده در مسیر بمانم، و خدایی که خدای سریع الجواب است هر بار که با ایمان رفتم دنبالش، چنان آرامش و سکینه و احساس خوبی به من هدیه داده که چیزی جز سپاسگزاری و شکرگزاری از درگاه خودش نداشتم.
بله همانطور که رضا عطار روشن عزیز گفت طی کردن مسیر قهرمانی زندگی با استفاده از آموزههای استاد عباسمنش مانند یک نمودار سینوسی است که بالا و پایین دارد، هر وقت که ایمانت قوی باشه، هر وقت که قدرت تشخیص اصل از فرع را داشته باشی، هر وقت که صدای قلبت را بشنوی، هر وقت که در زندگی داری آرامش و سکینه را تجربه میکنی آن وقت در اوج قرار داری، اما هر وقت به تعبیر استاد مورچه سیاه نجواهای سیاه شیطان روی سنگ سیاه بیایمانی حرکت میکنه، هر وقت نجواهای شیطانی در ذهنت قوت میگیره، هر وقت از اصل جدا شدی و به فرع چسبیدی، هر وقت متن را رها کردی و به حاشیه رفتی، آن وقت در قسمت پایین و انحنای زیرین نمودار سینوسی هستی.
رضای عطارروشن عزیز درست گفت که از مسیر خارج شدن خیلی آرام است و استادانه، دقیقا وقتی که فراموشی ما را در برمیگیره آنوقت است که احساس بد را تجربه میکنیم و از مسیر دور شدیم و باید فکری به حال افکارمون داشته باشیم. من سعی کردم در این روزها و شرایطس که احساس چندان خوبی ندارم ابتدا موضوع را بررسی کنم و منطقی فکر کنم چرا حالم خوب نیست، سپس دلایل و منطقی که دارم را با صدای خودم یک فایل صوتی ضبط کنم و همیشه هم حین ضبط کردن صدای خودم الهاماتی از خدا میگیرم و آن فایل برای من خارق العاد نتیجه بخش خواهد شد.
در این راستا من کامنتهای رضا عطارروشن عزیز را دنبال میکنم و خیلی خوشحال هستم در مسیر تغییر این امکان فراهم است که باز هم اثر خوب بیشتر ی روی خودمان بگذاریم و بهتر و بیشتر و موثرتر بتوانیم بر روی احساس خوب خودمان کنترل داشته باشیم.
رضای عزیز از اشتراکگذاری تجربیات خوبت با همه دوستان صمیمانه از تو تشکر میکنم.
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیز، خدا را شکر میکنم که دستی از دستان توانمند خدا در زندگی من و دیگران شدید، ممنونم که به من کمک کردید اصل را بشناسم.
استاد عزیزم برای شما سلامتی و شادی و ثروت از درگاه خدا آرزو میکنم و امیدوارم که شما را از نزدیک ببینم و حضوری از شما تشکر و قدردانی نمایم.
سلام و درود آقا رضای عزیزم
خدا رو شکر که دوستی ما علاوه بر دنیای واقعی در فضای مجازی هم محکم و مفید و تاثیرگذار است.
هرگز روزی که از طریق شما به مسیر الهی عباس منشی شدن هدایت شدم رو فراموش نمی کنم.
پیرو توضیحات شما دوست دارم ادامه دهم که:
در مسیر موفقیت چندین بار این شرایط را تجربه کرده ام که تا زمانی که انتظار نتیجه را نداشتم همه چیز خوب پیش می رود و نشانه ها و نتایج خوب رخ می دهد اما این نشانه ها به ظاهر کوچک هستند و با نتیجه نهایی فاصله دارند.
اما امان از انتظار کشیدن
وقتی انتظار رخ دادن نتیجه را میکشی نه تنها نتیجه از من دور شده است بلکه نای و توان حرکت کردن در مسیر صحیح را از دست داده ام.
نتیجه آن چیزی است که من در ذهنم تصور میکنم باید رخ دهد
اما به نظرم از نظر خداوند نتیجه رشد قلبی و میزان برتری قلبم بر ذهنم است.
بارها دوست داشته ام فلان نتیجه را کسب کنم. از خدا خواستم و برای رخ دادنش سپاسگزاری کردم.
نشانه هایی ظاهر می شد که اگر ادامه پیدا می کرد و واضح تر میشد دقیقا همان نتیجه ای بود که من می خواستم
اما به اشتباه تمرکز من بر نتیجه باقی می ماند و از آن روز هرکاری که می خواستم انجام دهم در مقایسه با نتیجه ای که انتظار داشتم تصمیم می گرفتم که آیا انجام دهم یا ندهم
به مرور که نتیجه نهایی رخ نمی داد من در اجرای ایده های کوچک برای بهبود شرایط شخصی ام بی انگیزه می شدم چون انجام آن ایده را دلیل منطقی برای رخ دادن نتیجه نهایی نمی دانستم
به همین سادگی به آرامی حرکت را متوقف می کردم و مدت ها در همان شرایطی که بودم باقی می ماندم.
در چند سال اخیر که پیگیر آموزشهای استاد عباس منش هستم به این درک رسیدم که توجه هر روز به نتیجه و انتظار رخ دادن نتیجه را از من دور می کند و حرکت در مسیر زندگی را سخت می کند.
این تجربه شخصی به لطف استمرار در حرکت کردن و عبور از موانع ذهنی و محیطی در من شکل گرفت و برای من ارزش زیادی دارد.
مثال واقعی که تازگی رخ داده است را مرور می کنم.
از سال ۹۵ اقدام به راه اندازی سایت شخصی کردم و تمام تمرکزم بر رشد، گسترش و بهبود دنیای شخصی ام بود.
قدم به قدم از هر نظر رشد کردم و نه تنها از نظر جستجوگرهای گوگل سایت پرمحتوا و قابل ارجاع داشتم بلکه از نظر بازخورد کاربران و نتیجه ای که در زندگی من ایجاد کرده بود مشخص بود که مسیر را به خوبی طی کرده ام.
بعد از ۵ سال اواخر سال ۱۴۰۰ دامنه سایت فیلتر و از دسترس خارج شد.
تلاش چند روزه من برای رفع مشکل نتیجه نداد و تصمیم گرفتم دامنه جدید ایجاد کنم.
در یک لحظه به واسطه تصمیم شخص یا اشخاصی که نمی شناختم و دلیلی که نمی دانم دروازه های دنیای شخصی ام را بسته بودند و دسترسی به آنچه سالها با عشق آماده کرده بودم غیرممکن شده بود.
فرصت مناسب برای نجواهای ذهنی بود که چون زبانه های آتش شعله ور شده و نهال ایمانم را که فقط چند سال قدمت داشت را سوزانده و به زغال تبدیل کنند.
به لطف خدا و آنچه از استاد عباس منش در این چند سال آموخته بودم موفق به مهار آتش نجواهای ذهنی شدم و در شرایطی که نتیجه تمرکز و تلاش شبانه روزی ام از بین رفته بود اما به مسیر حرکتم ادامه دادم.
مثل گذشته سعی کردم محتوای مفید آماده کنم و آنچه از قبل ساخته بودم را بروزرسانی کنم.
به این شکل خودم را مشغول و مجبور به حرکت کردن کردم و در غم از دست رفتن آنچه ساخته بودم نماندم.
خدا رو شکر نتیجه عالی شد و بعد از مدت کوتاهی همه چیز بهتر از قبل شد و همچنان در مسیر مورد علاقم حرکت می کنم.
نتیجه این مستند اینکه اگر خواسته یا هدفی داریم نباید به انتظار تحقق آن خواسته بنشینیم
این حربه شیطان است
چون انتظار کشیدن مانع حرکت کردن می شود
تصور کنید در مسیر سفر منتظر رسیدن همراه خود که با فاصله از شما حرکت می کند شوید. قطعا در انتظار کشیدن نمی توانی حرکت کنی و به جای تمرکز بر شرایط فعلی خود بر دوردست ها و همراه خود متمرکز می شوی
اگر خواسته ای داریم فقط کافی است آن خواسته را به خداوند عرضه کنیم و در ادامه به بهترین شکل سعی کنیم از هر روز زندگی خود استفاده کنیم.
شاید قصد کرده باشی در فلان تاریخ عازم سفر شوی و حتی اقداماتی کرده باشی.
در این حین و در مسیر زندگی ایده ای به ذهنت می آید که می دانی صحیح است و توان انجامش را داری اما بخاطر اینکه با خودت فکر می کنی اجرای این ایده در شروع نیاز به یک ماه کار مداوم دارد و من قصد دارم دو هفته دیگر عازم سفر شوم از انجام ان ایده خودداری میکنی
روزها می گذرد و با شرایطی مواجه می شوی که امکان سفر رفتن را غیرممکن می کند
دراین شرایط از نظر ذهنی در وضعیت ابهام و سردرگمی قرار می گیری چون از طرفی ایده های شخصی را اجرا نکرده ای به امید سفر رفتن در تاریخ مقرر و از طرفی سفر غیرممکن شده است.
برای رهایی از این شرایط بهتر است بدون انتظار نتیجه و روز موعود از مسیر زندگی هر روزه برای بهبود شرایط خود استفاده کنیم فارغ از اینکه در روز سفر چه کارهایی نیمه تمام خواهد ماند.
به این شکل تمرکز ما بر آنچه هستیم و امکان انجامش را داریم خواهد بود و مدیریت سفر را به شکل عملی به خداوند سپرده ایم.
همیشه شاد و سلامت باشی
سلام آقا رضای عزیز و دوست داشتنی که مدت زیادی هست با شما آشنا شدم و از نتایجی که گرفتی باخبر بودم ، اما کامنتهای شما رو دنبال نمی کردم! و از این گنجی که در اختیارم بود استفاده نمیکردم! چون من در مدار صحبت ها ، نتایج و این مسیر پر از عشقی که شما قدم به قدم طی کردی نبودم!!! اما چند روز که کامنت های شما رو یکی یکی می خونم و خدا میدونه که همشون پر از عشقه ، پر از درسه و برای من مثل یک راهنما عمل میکنه! چرا میگم راهنما!؟ چون شما خیلی خیلی با خودت در صلحی و صادقانه می نویسی. این صداقت در کلام شما و کامنت هایی که نوشتی خیلی خیلی بهم کمک میکنه ، جاهایی که مشکل دارم رو برطرف کنم!! چقدر اونجاهایی که میگید مثلا فلان مشکلو داشتم و اینطوری تونستم بهبود بدم به من کمک میکنه! مخصوصا توی این شرایطی که تمام سعیم کنترل ذهنه! و حواسم به همه افکارم و ورودی هام هست! اون ها رو با نتایجم که مقایسه میکنم میفهمم کجاها نقش بازی کردم و کجاها صادقانه عمل کردم...
یکی از پاشنه های اشیل من دقیقا دقیقا همین چیزی هست که توی این کامنت شما بهش اشاره کردی!!! مدتی هست که دارم بهش فکر میکنم و میدونم مشکل اصلی من همینه. اما دقیقا نمیدونستم باید چیکار کنم و از کجا شروع کنم به بهبود خودم توی این زمینه… شما قشنننگ توضیحش دادی ، از زندگی خودت مثال زدی و این موضوع کاملا روشن شد… مشکل من دقیقا انتظار نتیجه داشتنه! زندگی کردن در آینده است! سوال من از خودم اینه که ایا باور دارم که خداوند پاسخ می دهد یا نه؟ ایا اجیب الدعوه الداع اذا دعان خدا رو باور دارم یا نه؟ اگه باور ندارم که باید برم و درخواست کنم و قدم به قدم با عمل کردن با عمل کردن با عمل کردن و نتیجه گرفتن به این باور برسم!!! اگه هم فکر میکنم که ایمان دارم پس چرا به بخش دوم آیه توجه نمیکنم؟ چرا نگران و مضطربم؟؟؟ چرا قسمت خودم رو انجام نمیدم!؟؟؟ فکر کن یه شخص قابل اعتمادی بگه اقا این کارو بکن این مبلغو بهت میدم! انصافا من بهش میگم آقا چطوری بهم میدی؟ نقد میدی یا به حسابم میفرستی؟ به کدوم حسابم میفرستی؟ یا وسط کار به این فکر میکنم که نکنه پولو نده؟ نههه.. من با اطمینان پیش میرم و غرق اون کار میشم!
این موضوع نگرانی از آینده واقعا واقعا این روزها خیلی چالش برانگیز شده! میدونم قدم اول اینه که بدونی مشکلت چیه؟ قدم بعدی راهکارها بهت گفته میشه! و تو باید عمل کنی. خدا رو شکر میکنم که من این مشکلو در خودم پیدا کردم و ان شالله با کمک خداوند بهبود میدم تا لحظه به لحظه زندگیمت با عشق زندگی کنم.
الا انهم اولیا الله لا خوف علیهم و لاهم یحزنون
استاد عطار روشن عزیز روز به روز موفق تر بشی ان شالله..
چقدررر کامنت زیبا از نظر نگارشی،، زیبا از نظر محتوا و مثال های ملموس، زیبا از نظر سادگی و صمیمیت، بود رضا جان.
به خاطر وجود ارزشمند همچین شاگردی از خدا سپاس گزارم.
چقدر رضا جان قشنگ در مورد چیزی گفتی که تا چند ساعت قبل به چند نوع داشتم بهش توجه میکردم، مسئولیت پذیری.
و وقتی که تو با تکامل مسئولیت تمام زندگیت را بر عهده میگیری، چقدر توحیدی میشی و دور از شرک و شریک برای الله یکتا.
باید بیشتر بهش فکر کنم …
خیلی ساده است که بگم اتفاقی که افتاد برام تقصیر اون و این بود اما درستش اینه که بگم تقصیر من بود من کجای کارم میلنگه توی ذهنم چه باورهایی ترمزهایی دارم که چنین عملکردی هم در راستاس تحقق اون باورها – چه محدود کننده چه گسترش دهنده – انجام دادم.
واقعاا سپاس گزارم برای این کامنت بسیار ارزشمند و تاثیر گذار.
عاشقتم ..
کاشکی بیشتر بنویسی برامون تو بینظیری
سلام به استاد عزیز و همه عباسمنشی ها ،
اقای عطاروشن بسیار زیبا نوشتید واقعا استاد درست می فرماید که این کامنت ها گنج هابی أست که هیچ جا پیدا نمیشه . در مورد اختلاف نظری که با همسر خود دارید برای من بسیار راهگشا بود من هم چنین مشکلاتی دارم . همسر من بسیار خوب أست و بعضی از این قوانین را سالهاست که رعایت می کند ولی بسیار دنباله رو فضای مجازی و اخبار منفی أست که من هم فکر می کردم او مانع تمرکز من أست و توضیحات شما کمک کر.د که من تنها باید متمرکز بر خودم باشم و هر چه پیش اید مسبب ان خودم هستم .
همیشه موفق و خندان و ثروتمند باشید
سلام رضاجان
بی نهایت سپاسگذارم بخاطرتجربه عالی شماکه یه سری ترمزهارودرزندگی من شناسایی کرد مخصوصااونجایی که به محض جداشدن ازدوستتون ماشین فروش رفت خیلی ازاین موضوعات درزندگیم اتفاق افتاداماناامیدمیشدم این تجربت دوباره الگوی جدیدی بودبرام برای تغییراین ذهنتیت منفی درموردتضادهای زندگیم…. قربونت برم بااین کامنت زیبات😘😘😘😘😘😘😘
سلام به دوست عزیزم
چقدر از آشنایی باشما خرسندم و چقدر فایلهایی رو که شما توش صحبت کردید رو دوست دارم براتون همیشه بهترینها رو از خداوند قادرم خواستارم…
موضوع قدرت اطرافیان در حال ما رو خیلی قشنگ گفتید دقیقا منهم بخاطر اینکه خانمی خانه دار هستم و جریان ثروت در زندگیم رو از سمت همسرم میبینم و کارهایی که انجام میده و افکاری که در مورد بازار و رکود داره منو نگران میکنه …
و اشاره شما به این موضوع به منهم تلنگر زد که قدرت در دست خودمه خدایی که همه چیز در ید اختیار اوست من بخوام حتی همسرم هم عوض میشه و کوچکترین قدرتی نداره وقتی من ذهنم در آرامش باشه به خواسته هام میرسم
به نام خداوند هدایتگر
سلام مهدختی
اینقدر خوشحال شدم الان به کامنت ت رسیدم
کلی ذوق کردم
و اینکه واقعا مسولیت رو بعهده بگیریم و قبول کنیم میتونیم
این طرز فکر رو قبول کنیم
پس،میتونیم موفق بشیم
واقعا وقتی اتفاق میفته
فقط خودمون رو نگاه کنیم و بس
موفق باشی دختر
شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی عزیزتر از جان
این اولین کامنت من در این سایت هست که قلبم بهم گفت مهسا وقتشه بیای و بنویسی از نتایج خوبی که با توجه به مطالب این فایل استاد گرفتی
حدود دو سال پیش بود که من به طرز معجزه آسایی با استاد عباسمنش آشنا شدم. اون روزها درست اوج پندمی کرونا بود و من به دلایل زیادی که در زندگیم بود مخصوصا یه تضاد عاطفی و شغلی بزرگ، شدیدا دنبال تغییر بودم و با همه وجودم از خدا میخواستم راهی جلوی پام بذاره که بتونم زندگیمو عوض کنم. خوشبختانه خدای سریع الجواب ما و قوانین بی نقص جهانش منو با سایت استاد عباسمنش آشنا کرد. یادمه روزی که از کارم اخراج شدم اینقدر حالم بد بود که اومدم خونه و فقط بهت زده داشتم فکر میکردم که چرا این اتفاق افتاد؛ منی که داشتم صادقانه برای شرکت کار میکردم و فقط به این دلیل که خودمو لایق حقوق بالاتر میدونستم و درخواست اضافه حقوق داشتم باهام اینجوری برخورد شد و گفتن دیگه نیازی نیست که بیای! بعد از یک ساعت گریه و غصه سریع به خودم اومدم و گفتم من باید تغییر کنم من تبدیل میشم به بهترین نسخه از خودم جوریکه کسی نتونه توی حرفه من باهام رقابت کنه. سریع رفتم یوتیوب و فایلهای خودآموز رو دانلود کردم و شروع کردم به آموزش دیدن.. از طرفی توی سایت عباسمنش دات کام هم ثبتنام کرده بودم و فایلهای رایگان رو پشت سر هم گوش میکردم. اینقدر آموزه های استاد برام جالب بود و اینقدر آگاهیها ناب بود که مثل تشنه ای که به دریا رسیده فقط داشتم مینوشیدم و لحظه ای دست برنمیداشتم از گوش دادن و نوت برداری کردن و تکرار اونها. اوایل سال ۹۹ بود که من توی اتاق دنجم خودمو قرنطینه کرده بودم صبح تا ظهر قالیبافی میکردم (که اینکار هم علاقه قلبیمه و تازه کشفش کرده بودم) و ظهر تا شب هم با کامپیوتر کار میکردم و آموزش میدیدم…و تمام این لحظات من از صبح تا شب با شنیدن و دیدن آموزه های استاد عباسمنش میگذشت…
استاد جانم صادقانه بگم که من عاشق ایمان و توکل شما شده بودم
عاشق این درک ناب شما از قانون و مطرح کردنش با ما
عاشق صداقت شما و زندگی بدون سانسور و حاشیه شما که توی مستند زندگی در بهشت میدیدم
عاشق شناخت قشنگتون از خدا و اینکه چقدر نزدیک بود به درک ناچیز من از خدا توی تمام سالهای قبل
عاشق سبک شخصیتون و عمل به اصول و خط قرمزهای قرآن و خداوند بی توجه به حرف مردم
و در نهایت عاشق جسارت و شجاعت شما در مهاجرت
و منم تصمیم گرفتم مهاجرت کنم لحظه به لحظه از بدیها و کمبودهام به سمت نیکیها و فراوانیها
و تعهد راسخ من به آموزه های شما کم کم داشت خودشو نشون میداد و پاسخها و پاداشهای خداوند شروع شد. بعد از سه چهار ماه که خودمو قرنطینه کرده بودم و شدیدا روی احساس خوبم کار میکردم و ورودیهامو کنترل میکردم و هیچ خبری(تاکید میکنم هیچ خبری) رو راجع به پندمی دنبال نمیکردم و اینستاگرام رو از گوشیم پاک کردم و فقط زندگی من شده بود شکرگذاری و شکرگذاری و شکرگذاری، اولین سورپرایز جهان رو دریافت کردم یه پیشنهاد کاری گرفتم از دخترخاله خودم که باهم کاری رو شروع کردیم و من توی خونه با کامپیوتر خودم شروع به کسب درآمد کردم و الان نزدیک دوساله که دارم توی خونه کار میکنم و نیازی به هیچ رفت و آمد و کارفرما و محیط کاری ناجالب ندارم. تایم کاریم دست خودمه. درآمدم به حدی هست که تمام نیازهامو برطرف کرده و من میتونم به راحتی روی باورهام کار کنم و برای ورزش و قالیبافی که کارهای مورد علاقه ام هستن بدون هیچ دغدغه ای وقت بذارم خیلی از هدفهای مالیم رو تیک زدم و چیزهایی که اوایل برام مثل یه رویا بود (مثل خرید دوره های استاد عباسمنش) الان دونه دونه دارم بهشون میرسم و از همه مهمتر اینکه من دارم از مسیر زندگیم لذت میبرم :) و این از همه چیز برام قشنگتره.. اینکه تقلا نمیکنم، معنی مراقبه رو فهمیدم و در لحظه زندگی میکنم؛
موقعی که پای کارم با لپتاپم یه نسیمی از پنجره میوزه و من با تمام وجودم اون هوا رو به داخل ریه هام میکشم
موقعی که با برادرزاده هام کودکانه غرق بازی و نقاشی میکشم و روحم خردسال میشه
موقعی که تابلوفرشمو میبافم و یه فایل گوش میدم و یا یه موزیک میذارم و یهو وسطش برای خودم میرقصم
موقعی که باشگاه میرم و از حس لذت ناشی از ترشح اندروفین سرشار میشم
موقعی که ولنتاین خودمو به شیک ترین رستوران شهر دعوت میکنم و گاه و بیگاه برای خودم هدیه میخرم
موقعی که از معاشرت با دوستای فرکانس بالام قند تو دلم آب میشه
و لحظه لحظه های مناجاتهام با خدا موقع نمازشب یا زیر آسمون یا موقع رانندگی یا موقع کار…
همه اینها برای من ارزشمندند و آرامش بخش و از استادم یاد گرفتم که لذت تک تک اینا رو مساوی با رسیدن به اهدافم بدونم و برای خوشبختی منتظر رسیدن به اهداف خاص نباشم
هرچند که اهداف بسیار بزرگی هم دارم در زمینه روابط و ازدواج و کسب و کارم که فعلا فوکوسم روی روابط هست و دوره هایی که خریدم در همین زمینه بوده و انشالله تصمیم دارم هروقت نتایج اهدافم پدیدار شد بیام و ازشون بگم چون استاد عباسمنش به من یاد داد که فقط قشنگ حرف نزنم بلکه کاری کنم که نتایجم گواه عملکردم باشن.
اما اینها رو نوشتم چون این روزهای خوبی که الان دارم تجربه میکنم نتیجه عمل و ایمان بی قید و شرط به آموزه هایی بود که از استاد عباسمنش عزیزم آموختم و تمرکز کردن بر روی خودم به من نشون داد که جهان تو میتونه متفاوت از جهان بقیه حتی خانواده ات باشه زمانیکه همه دنبال مقصر و گله و شکایتن اما ما تصمیم میگیریم خودمونو عوض کنیم.
باز هم ممنونم از همه شما دوستان عزیز که از کامنتاتون درسها آموختم
و از استاد عزیزم که با وجودش جهان میلیونها انسان رو قشنگتر کرد. دوستت دارم مرد خدا
درود بر شما مهسا جان
انقدر احساس کامنتت برام قوی بود که حس کردم نتایج برای خودمه به خدا، یعنی پله پله باهات همراه شدم. واقعاً تحسینت میکنم دختر قدرتمند و توانا.
تو تمرین ستاره قطبیم چند وقتی بود مینوشتم که دلم میخواد دوستای همفرکانسی و عباسمنشی بیشتری داشته باشم و بیستر در رابطه با قانون باهاشون صحبت کنم الان میبینم بابا هر روز تو به این گنج بزرگ دسترسی داری اما غافلی ازش. یاد اون فایل استاد میوفتم که میگه بارون رحمت الهی همیشه داره میباره اگه تو دریافتش نمیکنی که سطلت کوچکه. واقعاً از وقتی بیشتر متوجه این گنج بزرگ شدم وقت بشتری برای خوندن کامنت دوستان میذارم و میگم ببین این همه دوست این همه آدمی که هر کدومشون یه پیامبر والا مقام هستند.
امروز توی شکرگزاریهام نوشتم خدایا شکرت که داری هر لحظه درخواستهام رو اجابت میکنی. این همه بهت گفتم اهدناالصراط المستقیم این هم گفتم ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الخره حسنه به خدا که پاسخ این درخواستها همین مسیریه که درونش هستم. هر روز حس میکنم این درهای قلبم داره بازتر میشه.
خیلی برات خوشحالم خیلی امیدوارم که هر روز بیشتر و بیشتر بدرخش و مطمئن باش به همشون میرسی همشون.
ممنونم احسان عزیز از حس خوبی که منتقل کردی و تحسین و قدردانی و آرزوی ارزشمندت برای من :)
اطمینان داشته باش که همینطوره و سایت استاد عزیزمان و اعضای این سایت گنج بی پایانیه که شکرخدا هممون در مسیرش قرار گرفتیم… من هم به شخصه همچین ویژنی در روابطم داشتم و دارم و به لطف خدا حضورمون توی این سایت مهر تاییدی بر رسیدن به این آرزومون بوده، چرا که تمام دوستان خوش حسمون با تجربیاتشون کوله بار ما رو توی راهمون هرروز و هر لحظه پربار تر میکنن.
قدرشونو میدونیم و استفاده میکنیم و برای تک تک عزیزان خوش احساس این سایت آرزوی زندگی غنی رو داریم ^_^
سلام به مهسای عزیزم
واییی مهسا چه کردی دختر واقعا اصن دوسنداشتم کامنتت و حرفات تموم بشن دلم میخواست هنوز بیشتر بخونم
بهت افتخار میکنم و تحسینت میکنم برای این آگاهی های نابی که داری دختر فوق العاده چقدر لذت بردم از حرفات از اونجایی که خودت توی یک محیط ایزوله کردی تا روی خودت بیشتر زمان بزاری و روی خودت سرمایه گذاری کنی حال کردم دقیقا یه مدتی هست که منم میخوام اینکارو انجام بدم و فقط خودمو و تمرکز لیزریمو بزارم روی مهارت هام چه ذهنی چه فیزیکی ،برام نشونه بودی ،با لبخند کامنتتو میخوندم و آخر کامنت رسیدم احساس کردم که فکم درد گرفته و بعد متوجه شدم که تموم شده کامنتتت عاشقتم دختر قدرتمند و ثروتمند 😍❤👸🏼😎
سلام مائده قشنگم
ای جانم به این احساس زیبا و این قلب قشنگت که حس منو خوبتر کرد با کلماتی که بیان کردی
من هم تحسینت میکنم که اینقدر صادقانه از احساس زیبات نوشتی و بهت اطمینان میدم که اگر با تمام وجود به تصمیمی که گرفتی متعهد باشی خیلییی زود نتایجی توی زندگیت میبینی که از خوشحالی فقط دلت میخواد گریه کنی و خدا رو بغل کنی :) ^_^ با قدرت پیش برو که جهان آماده مسخر شدن برای توست زیبای خوش قلب :*
سلام بر دوست ارزشمندم مهسای زیبا
عزیزم شما عالی هستید
چقدر لذت بردم از خوندن تک تک جملاتی که بوی ایمان و تعهد و امید میداد
چقدر تحسینت میکنم که راه رو پیدا کردی
چقدر لذت بردم که اینقدر ناب و بی ریا، به منبع وصل هستی و ایمان داری که تو ، خالق مطلق همه اتفاقات و تجربیات زندگیت هستی
و چه زیبا نوشتی که متعهدانه و با عشق و شور و اشتیاق، روی علایقت کار میکنی و هنرمند هستی و با ایمان ، فایل های استادمون رو گوش میدی و درس میگیری
برات کلی آرزوهای خوب دارم و اینکه امیدوارم همیشه سلامتی ایمان عشق شادی و آرامش در زندگی هممون در جریان باشه
سلام زهرا جانم ممنونم عزیزدلم از نگاه قشنگت و تعریف ارزشمندت
لطف داری به من و خیلی خوشحالم که با شما دوستای خدایی هم فرکانسم و لذت میبرم از نگاه زیبابین و تحسین برانگیزتان
من هم برات بهترین احساسات رو آرزو دارم و امیدوارم لحظه به لحظه زندگی رو زیباتر زندگی کنی و در پناه خدای مهربونیها به تک تک چیزایی که میخوای برسی :*
خانم مهسا وفایی گرامی
ممنون از شما که حس خوبتون رو به اشتراک گذاشتید. اتفاقا من هم مدتها بود که کامنتی روی محصولات یا نوشته های دوستان نمی گذاشتم و مدتهاست تمرکزم روی دوره رونشناسی یک هست و شاید برای بار سوم است که از ابتدا تا انتها وهر فایل رو چند بار گوش می کنم.
امروز یک دوستی با من تماس گرفت و از من خواست که دربرابر وقایع اخیر واکنش نشون بدم و پست بگذارم و استوری. من واقعا قلبم این چیزها رو نمی خواد. مشغول خود سازی بودم. اما تجربه سر زدن به فایل جدید استاد ونیز مطالعه کامنت شما و چند دوست دیگه بهم گوشزد می کنه که ما کنترلی روی جهان بیرون نداریم و باید و قطعا فقط و فقط روی خودمون کار کنیم.
ممنون از شما که تجربه هاتون رو به اشتراک گذاشتید. و ممنون از همه دوستانی که تجربه هاشون رو به اشتراک می گذارند. واقعا ما باید تا می تونیم به همدیگه تغذیه مناسب برسونیم. و البته تا کسی نخواد لایق دریافت این غذای روح نخواهد شد. شما و همه در پناه حق باشید
سپاسگذارم دوست خوبم
بله قطعا همینطوره که ما کنترلی روی جهان بیرون نداریم ولی میتونیم با تمرکز روی خودمون جهان زیباتری رو برای خودمون خلق کنیم و با تعهد بیشتر روی خودسازی به شرایط زیباتر و بهتری توسط جهان هدایت بشیم انشالله
موفق و موید باشین
به نام خداوندهدایت گر
سلام برخانم وفایی عزیز
واقعاتحسینتون میکنم بابت این نتایج عالی که ازاموزه های استادگرفتیدوتازه این اولین کامنتی بودکه گذاشتیدوواردترس هاتون شدیدوچقدرخالصانه بودکامنت شماوازتون میخوام ادامه بدیدکامنت گذاشتن روچون خودهمین کارتوجه برنکات مثبت وکنترل ذهن هست خوداستادهم دراکثرفایل هاشون میگن به محض این که بیدارمیشن صبح هاکامنت هارومیخونن وخودش یک کنترل ذهن هست
دقیقااین چندروزی که این اتفاقات درایران افتادمن سعی کردم ذهنم روکنترل کنم وگوش نکنم حرف های دیگران روودقیقامن رفتم باماشین توخیابون هاودیدم هیچ خبری نیست وهمه چی اکی هست بااین که بقیه میگفتن الان اوضاع حساسه ولی من چیزدیگه دیدم به لطف الله مهربان
من چندوقت پیش همش درذهنم یک فردی روکه خاطره خوبی ازش نداشتم درموردش فکرمیکردم وصحبت میکردم وچندروزپیش این فردروتوی خیابون دیدم وتعجب کردم یک دفه بهم سلام کردبااین که بااین فردقطع رابطه کرده بودم
واقعاقوانین خداوندبدون تغییره وبرای همینه که نبایدنگران باشم چون هرروزداریم این قوانین روبهتردرک میکنیم
امیدوارم هرکجاکه هستی هرروزموفق تروثروتمندتروشاداب تروتوحیدی تربشی واین مسیرروبه بهترین نحوادامه بدی تادریایی ازنعمت وثروت واردزندگیت بشه
شادوپیروزباشی
سلام و تشکر فراوان از شما دوست عزیزم
ممنونم از اینکه یادآوری میکنین که از مسیر حضور در سایت خارج نشم و به این روند ادامه بدم
برای شما هم از خدا آرزوی تعهد بی قید و شرط تر دارم تا نتایج براتون واضح تر بشه
در پناه خدا سالم و موفق و موید باشین دوست من
مهسای عزیزم سلام و درود
واقعا که لذت بردم از تمام کلماتی که با دستان توانمند و نگاه زیبا و احساس نابی که داشتید ،منتقل کردید.بارها و با خواندن تک تک جمله هاتون تحسینتون کردم و شاد شدم و گفتم آفرینننن آفرین و توی دلم درخواستهام ارسال شد به تنها قدرت جهان.اینم بگم که من همیشه عاشق این آزادی زمانی و مکانی و مالی استاد بودم و همیشهههههه تحسینشون کردم و میکنم.الانم که میبینم شمام موفق شدید آزادی مکانی و مالی و زمانی رو برای خودتون ایجاد کنید از ته دلم تحسینتون کردم و درخواستمو با احساس بهتر ارسال کردم🥰..عزیزم منتظر خواسته ها و تحقق اونها و نوشتنشون در اینجا هستم..در پناه الله یکتا باشید…
سلام مهسای قوی و دوستداشتنی
کامنتت رو با همکاری احساست نوشتی و واقعا به دلم نشست
فقط خواستم تحسینت کنم عزیزم
رفتار طبق قانونت باعث نتایجت شده و من رو تحت تاثیر قرار داد
این صفحه تو نشانه ی امروزم بود
وچنتا موضوع برام واضح تر شد با کامنت شما سپاسگزارم
دوستدارم بازم موفقیت های روز افزونتو تو سایت بخونم 🌷
سلام و درود بر شما مهسا خانم
واقعا لذت بردم که چقدر توحیدی عمل کردید و روی خودت و انرژی درون و اون گنج پنهان درون خودت رو کشف کردی و روی ادمها حساب نکردی و نوش جونت این نتایجی که گرفتی اینها پاداش کسیکهتوحیدی عمل میکنه واقعا جای تحسین داره و چقدر لذت بردم که شما به سادگی در خونه به موفقیت مالی رسیدید
اللهی شکر
سلام دوست عزیز
خیلی سپاسگذارم از شما بابت اشتراک تجربتون با ما،یک دنیا تجربه زیبا رو میشه دید که یکی از مورد علاقه های من همین شد،شما خوب نشون دادین که تمرکز و تعهد بر کارروی خود و تغییر شخصیت چجوری میتونه نتیجه بده،واقعا شما زمان زیادی نیست که در ساتید و الگو خوبی هستید برای خود من.
موفق و پیروز باشید
سلام به استاد عزیزم که در زیبایی و خوش تیپی منحصر به فرده و بی نهایت دوست داشتنی !
سپاسگزارم از شما برای اینکه انقدر در مدار عالی هستید که الهامات همیشه قبل از اینکه اتفاقات رخ بده برای شما هویدا میشه و باز هم مارو شگفت زده کردید 😍
من سعیده در آستانه فوت کردن شمع سی سالگی هستم احساسم مثل یک بچه یک ساله ست !
یک ساله که زنده شدم، زندگی میکنم و خوشبختی رو لمس میکنم…
٢٩سال طوری زندگی کردم که همیشه انگشت اشاره م روی بقیه بود غافل ازون ۴انگشتی که خودم رو نشونه گرفته بود و من به قول قرآن کر و کور بودم و نمیفهمیدم …
اعتماد به نفس پایینم تقصیر پدر و مادرم بود ،ازدواجم تقصیر پدر مادرم بود ،بچه دار شدنم بخاطر پدر مادرم بود مقصر دور بودن از خانواده همسرم بود ،سخت بودن کشکیک هام تقصیر هدنرسم بود،اینکه بهم انتقالی نمیدادن برم شهر خودم مسئولیتش با تموم کارکنان بیمارستان و مسئولین دانشگاه بود
یعنی استاااد انقدر داغون بودم که الان خودم دارم مینویسم باااورم نمیشه 😂😂😂
این از شخصیتم ،حالا رفتارم ؟
به شدت واکنشگرا ،به اصطلاح دفاع از حق و مظلوم و وکیل وصی همه ی اونایی که نمیتونن از حقشون دفاع کنن!
بخاطر شخصیت ضعیفم میخواستم همرو از خودم راضی نگه دارم در نتیجه همیشه مراقب بودم کسی ازم نرنجه حتی وقتی واقعا حق با من بود ،من بودم که کوتاه میومدم ،سنگ صبور همه بودم ،چون همیشه حق رو به اونا میدادم 😃
اینستا داشتم با کلی فالوئر ،ازونجا از بچگی اهل کتاب خواندن و داستان نوشتن بودم خوب میتونستم بلاگری کنم و متن بنویسم ،ویدئو درست کنم و بهترین توجه و کامنت هارو بگیرم
در نتیجه کلی آدم بودم که پیگیر کارهای من و پست های من بودن ،مزید بر علت که من به همه چی واکنش نشون بدم ،بنویسم و نتنها خودم توجه کنم که توجه بقیه رو هم جلب کنم …
وضعیت مالی ،کاری ،اب و هوا ،اشوب ،قطع شدن اینترنت ،قطعی برق ،جاده خراب و … همش گردن دولت بود و فحش های آبداری بود که نثارش میشد …
از نظر عاطفی هم تو سیکل معیوبی افتاده بودم که هرچی دست و پا میزدم بیشتر فرو میرفتم،همه ی عالم و آدم مقصر بودن که رابطه من با همسرم خراب شده بود و دیگه به جایی رسید بود که به مو وصل بود …..
و من هرچه بیشتر غرق میشدم در این منجلاب کثیفی که خودم برای خودم ساخته بودم و سرم رو مثل کبک کرده بودم تو برف که نخوام حتی یک لحظه خودم رو مقصر بدونم ….
آخرای اسفند سال ٩٩ بود… ساعت از نیمه شب گذشته بود من بودم و دوتا چمدون بسته و سعیده ای که فقط میخواست از خونه بره بیرون در حالیکه هیچ جایی برای موندن نداشت…
داد زدم ،فریاد زدم و ناله کردم ،زار زدم اما همسرم محکم وایساد جلوم که این وقت شب نمیزارم بری بیرون ،بزار صبح بشه هرجا دلت خواست برو و اما الان عمرا …
و سعیده ای که کنار چمدون ها آروم آروم زانوهایش خم شد و نشست و به عجز و ناتوانی خودش ایمان آورد و از ته دل خدارو صدا زد …
وچقدر این آیه رو دوست دارم …
«فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»
و من موسی ای شدم که خسته از همه جا گفتم خدایا من به هر خیری که برایم بفرستی سخت فقیرم …..
و به قول اون آهنگ که میگه ی صدایی به تو فرمود بخوان ،یک کسی دستت رو از دور گرفت …
دست خداوند اومد و من رو از لبه ی پرتگاه کشید کنار و همون روز ها به صورت هدایتی و با کمک همکارم با قوانین کیهانی آشنا شدم …
روز ها میگذشت و رنگ سیاه زندگی رو به خاکستری با طیف تیره رو به روشن و … تبدیل میکرد …
من روز ب روز آگاه تر ،سلامت تر ، شادتر میشدم و روابط عاطفی که به مو رسید ولی پاره نشد چنگ زد به ریسمان الهی روز به روز معجزه وار بهتر شد….
دقیقا از کی ؟ از وقتی که من مسئولیت زندگیم رو برعهده گرفتم !
و گفتم منم که این زندگی رو ساختم ،با باور های داغونم ساختم ! حالا وقتشه خودم عوضش کنم !
و خداوند یک شب بارانی در زمستان ١۴٠٠،بصورت کاااملا هدایتی ! وقتی که قرار نبود من اون شب توی خونه تنها باشم و وقت آزاد داشته باشم !
من رو در زمان مناسب در مکان مناسب گذاشت و هدایتم کرد به مصاحبه استاد عباسمنش با یکی از اساتید موفقیت
و بعد ازون من برای اولین بار وارد سایت استاد شدم …
و بوووووومب …..
و
شدم لعک ترضی …🥰
من یاد گرفتم اگر پدرم بلد نبود بهم محبتش رو نشون بده !برای این بود که من وابسته ش نباشم و روی پای خودم بایستم !😍
یاد گرفتم اگر خانواده حجاب اجباری و چادر بر من حکم کردن ،برای این بود که من خودم رو پیدا کنم و از این اجبار به تضاد برسم و بگردم دنبال اصل داستان حجاب ! و محکم بایستم براش !😍
یاد گرفتم اگر مجبور شدم زود ازدواج کنم به بهانه ی جدا شدن از خانواده و در اومدن از جو فوق مذهبی و دیکتاتوری !
برای این بود که خیلی زود مستقل بشم !روی پای خودم بایستم !و از خانواده جدا بشم در شهر دیگه خودم رو پیدا کنم !😍
یاد گرفتم این اجبار خانواده نبوده که منو وادار کرده به بچه دار شدن ! این خواست الله بوده برای رشد شخصیت من ! تا با بزرگ کردن دوقولو های نارس و سختی هاش !روحم بزرگ بشه و رشد پیدا کنم ! و آستانه تحمل سختیم بالاتر از هم سن و سال هام بشه !😍
یاد گرفتم هرچقدر شیفت سخت و سنگین و اعزام داشتم همش بخاطر مداری بود که توش بودم نه تقصیر هدنرس و سوپروایزر و …😍
فهمیدم اون زمانی که جلوی همه گردن کج کردم که انتقالم رو به شهر خودم درست کنن و همه قول دادند و هییچ کاری نکردن! اون موقع من بدبخترین آدم روی زمین بودم که قدرت رو از خدا گرفته بودم و دست آدم ها داده بودم …🥲
و شیرین تر از شهد هر عسل ،،،،،،😍🥰😍🥰
من با شما عاااشق قرآن شدم …فهمیدمش…درکش کردم ….
نوشیدمش …خوندم وگریه کردم …وخوندم و خندیدم… و خوندم و عاشقانه سجده شکر بجا آوردم …
و هر بار سر نمازم وقتی میرسم به «السلام علینا و علی عبادالله صالحین»
چهره استاد …چهره مریم جان …چهره همهی دوستانی که اینجا عکس پروفایلشون هست میاد تو نظرم …
و این هم مداری و هم فرکانسی و خیر و برکت دست جمعی رو با قلبم حس میکنم 🥰
خلاصه بگم استاد …از زمانی که زمام امور زندگیم رو دست گرفتم و مسئولیت کل زندگیم رو بر عهده گرفتم
زندگی هر روز بهشتی تر ..زیباتر و چرخ زندگیم رووغن کاری تر شده …
من اون آدمی بودم که تو سر بالایی ،پا برهنه با یک گاری پر از سنگلاخ و اشغال داشتم راه میرفتم …
اون سعیده الان داره تو مسیر آسفالت سوار بر اسکوتر ،با کوله پشتی پر از آب و غذا سوت زنان میگرده و میچرخه و لذت میبره..
هر روز از معجزات خداوند سر سجده فرود میاره …. هرجا به تضاد میخوره میگه الخیر فی ما والوقع و آتش براش گلستان میشه …و هرجا مسیرش یکم جابجا میشه میگه یادت نره الله گفته :
«وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»
و باز همه چیز گلستان میشه …
الان بجایی رسیدم که تمام ورودی هام رو به صفر رسوندم …و تنها ورودی سایت استاد ،مطالب استاد ،دوره ها و البته قرآن عزیزم هست …
اصلا نمیتونم جایی بشینم که دارن غیبت میکنن!
نه اینکه خودمو مجبور کنم به نشنیدن !نه !
اصلا حالم ی جوری بد میشه که سریع باید جابجا بشم !یا با هندزفری جلو شنیدن رو بگیرم …
به اخبار کوچیکترین اهمیتی نمیدم
و با دیگران هم صحبت نمیشم براااحتی !!!!
و همیشه یاد این حرف استاد تو قدم هفتم میفتم !
که اگر الان تو این شرایط ناخواسته هستم به این دلیل هست که :
« یسری شرایط تو بوجود اوردی !ناآگاهانه بوجود واردی ،با توجه کردن به ناخواسته هات به وجود آوردی ،الان راه عوض کردن شرایطت همین راهی که اومدی ! فقط دیگه به ناخواسته هات توجه نکن!کانون توجه ت رو کنترل کن!تمرکزت رو از چیزایی که نمیخوای بردار !و کاری که سمت خودتت هست رو درست انجام بده،کاری که میتونی باید انجام بدی و در توانت هست انجام بده!بقیه کارا هارو که تو نمیتونی و نمیدونی چه جوری !خود جهان برات انجام میده ! خود بخود ! پس دیگه نگران نباش !)
اخ که چقدر قددم هفتم مخصوصا جلسه دو جادوییه …هربار گوشش میکنم ی چیز جدید ازش یاد میگیرم ….
و استاد جان من !
یک سعیده مرد
و یک سعیده متولد شد که شد :
یک مادر سی ساله پرنشاااط و سرحال …
یک همسر عاااشق و وفادار …
یک دوست خوب با دوستای عالیِ هم مدار..
یک پرستار عاشق کار و دنبال پیشرفت …
یک انسان امیدوار پر از انرژی …
یک سعیده ی سی ساله که قدم به قدم داره به هدایتش گوش میده و در آینده ی نزدیک در جای درستش در این چرخ دنده جهان قرار میگیره و بازهم نتایجی میسازه که الان حتی تو رویاشم نمیتونه ببینه 🥰
و من سپاسگزارم خداوندی هستم که مرا با شما آشنا کرد و عاشقانه شما و همه ی عزیزان در این سایت رو دوست دارم
وبراتون بهترین ها رو از خداوند میخوام ❤️❤️❤️
به امید دیدار ❤️❤️❤️
سلام سعیده جان
عزیزم چقدر زیبا .هرچقدر از زیبایی کلماتت و مسیولیت پذیریت بگم کم گفتم
انقدر زیبا بود نوشتن راجب تضادهات .
عزیزم روح خیلی بزرگی داری
برات از خداوند هر روز شیرینی های بیشتری از زندگی میخوام
خدا یار و نگهدار هر لحظت
سلام فاطمه ی عزیزم
ممنونم ازت که وقتت رو گذاشتی و کامنت من رو خوندی
،سپاسگزارم از اظهار لطفت🫶
انچه از دل براید لاجرم بردل نشیند …
چیزی نگفتم جز از واقعیت ها …اونم خیلی کم …خیلی سربسته …
وگرنه اگر بخوام از تغییرات زندگی از زمانی که خودم مسئولیت زندگیم روبرعهده گرفتم ،و بیخیال شرایط بیرونی شدم،بگم مثنوی هفتاد منه 😃
انقدر که همه چیز عوض شد و نتنها من یک آدم دیگه شدم ،که زندگی روی دیگه به من نشون نداد که ۲۹سال ندیده بودم 😍
عاشقانه استاد و مریم جان و همه ی عزیزانی که عضو این سایت هستند رو دوست دارم
و براتون بهترین هارو از الله یکتا میخوام 🫶🌺
سلام سعیده جان خیلی خیلی خوشحال شدم بابت زندگیت انشالله همیشه دلت شاد لبات خندون و راهت خدایی باشه
منم شرایط زندگیم خیلی اشفتس میدونم خدا دست منم میگیره .
من ی سرپناهم ندارم ن شغل جز خدا هیچی
خونوادم قبولم ندارن
شوهرم که نگم
لطفا راهنمایم کن سعیده جان وضع مالیم جوری نیست که بتونم تمام دوره ها رو بخرم
خواهش میکنم دوره ای که خریدین رو لطف کنید
مچکرم و خدارو شکر میکنم
انشالله منم ی روز میام و مینویسم از تغییر زندگیم
شمارو ب خدای مهربان میسپارم
❤
شیوای عزیزم سلام
ممنونم ازت برای لطفتی که در حقم داشتی ❤️😍
عزیزم باید بدونی که من هم دقیقا جایی وایساده بودم که همرو داشتم ولی هیچ کس رو نداشتم!
اما دستم رو گذاشتم روی پام و بسم الله گفتم و یک قدم به سمت خدا برداشتم و صدها قدم خدا سمتم اومد …
فقط کافیه تسلیم الله باشی و بهش بگی
خدایا من نمیدونم! شما میدونی !
و اجازه بدی مسیر ها برات باز بشه…
من عاشق دوره ی دوازه قدم هستم اما در کنارش دوره عزت نفس و ثروت رو هم کار میکنمم
اما عزیزم باید بدونی همزمان با وقتی که برای دوره ها میزارم ،با همون دقت فایل های دانلودی رایگان رو نگاه میکنم و استفاده میکنم
واقعا پر از اگاهی و نووور و عشقه …
بهت پیشنهاد میکنم از دسته بندی دانلود ها …از موضوعی که توش بیشتر از همه احساس مشکل میکنی فایل ها رو ببینی و ایمان داشته باشی که هرچیزی که استاد میگه وحی منزل هست و دیگر هیچ!
حداقل ۶ماه تموم ورودی هات رو ببند ،فقط تمرکزی روی فایل های رایگان کار کن!!!
بعد ببین خداوند چطور با معجزاتش …اشک شوق رو از چشمانت جاری میکنه دوست عزیزم
در پناه الله یکتا باشی
برامون از خبرای خووبت بنویس حتما ❤️❤️
سلام سعیده جان بهترینی گلم ی دنیا ممنونم
دوستان واقعا راس میگن هر کسی هدایت نمیشه ب این سایت و افتخار داشتن دوستانی عالی با گروه بی نظیر رو خدارو صدهزار بار شکر
همیشه دوست دارم انرژی مثبت بدم ب همه چی مخصوصا انسانها که روح پاک خدا هستن
ولی هر کسی داستان منو میخونه شاد بشه لطفا تا منم حسم خوبشه
من ١١ ماهه بودم ی طرف صورتم ی قسمت از سرم و دهان و گلو و زبونم سوخت از اب جوش ولی خدارو شکر معجزه شد خوب شدم هر چند اثاراش مونده حتما خیر بوده این اتفاق هرچند از طرف ادما مسخره یا تحقیر شدم خلاصه قبول کردم که اینم لطف خدامه همیشه از خدام میپرسیدم خب اگه من نمردم که بقول مامانم کبوتر بهشتی بشم پس حتما موندم تا امتحان بشم بعد شاید ن من جهنمیم لایق نیستم …
تو ی خونواده کم محبت با چندین مشکلات مثل حساس بودن و بی اهمیت نسبت ب دختر در خونوادم و اینکه کتک بخاطر اشتباهات مادر یا برادرم … من باز شاد بودم و امیدوار که شد ازدواج کردم یکی از امتحاناتم شروع شد خونواده شوهرم و خودش از همه لحاظ زندگی سختی داشتن و رابطشون با همه سرد بود بعد ب دنیا اومدن پسرام متوجه خیانت شوهرم و بی مسولیتش شدم ۶ سال هر راهی رفتم که تغییر بدم نشد بدترم شد انتقام از من و … . که بعد چندین اتفاق جدا شدم هیچیم نخواستم چون بچه هامو نشونم نمیداد و اذیتم میکرد
تحصیلمو ادامه دادم و دنبال کار گشتم بعد ١ سال با ی مردی اشنا شدم ادمی با شخصیت خصوصیات اخلاقیمون خیلییی شباهت داشت ی تکیه گاه بود واقعا بعد ١ سال تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم که خونوادش قبول نکردن منم از ترس اینکه اتفاقی می افته بهشون و اشکای مادرم بخاطر بچه هام رد کردم و دوباره برگشتم ب شوهر قبلیم تا اون بره خوشبخت بشه
ولی از وقتی اومدم همش زجر کشیدم شوهرم همون ادم سابق بود بهم پیشنهاد رابطه با ادمای دیگه رو میده میترسیدم ولی دیگه خداتنها پناه منه حس و علاقه یا کینه ووو که ندارم بهش ب عنوان پدر بچه هام میدونم چند ماه پیش هنوز با قانون اشنا نبودم رفتم ولی خونوادم ردم کردن و نمیخوان پیششون بمونم حسم میگه باید تموم بشه این وضعیت از ی طرفم بچه هامو و بی کار و بی پولیمو و نداشتن خونه رو چه کنم
بعد اشنایی با قانون توکل ب خدا گفتم و برگشتم ارامشم ارتباطم با خدا با بچه هام خیلییی خیلییی خوب شده مدرک خیاطی و طرحی گرفتم ب طور اتفاقی ب لطف خدا مدرک بدیمم میگیرم این مسیرو با ارامش پیش میرم تمام گذشته من که اتفاقات و تجربیات بزرگ منو ب خدام نزدیکتر میکنه همه رو بخشیدم ادم کینه ای نبودم هیچوقت
تصمیمم برا تغییر جدیه فقط نمیدونم چیکار کنم ؟
همه راهنمایتانون که عالی هستن یادداشت میکنم و انجام میدم
خدا خیلییی جاها دستو گرفتو ٣ بار از چند قدمی مرگ گذشتم همه چی برا رشد منه هدایت منه بی نهایت سپاسگزارم که با قانون دارم بهتر اشنا میشم
امروز یادم افتاد ی برنامه بود ۵ سال پیش درمورد نوشتن ارزوها میگفت نوشتم وبا روبان قرمز بستم نگه داشتم بعد ی مدت نگا کردم و همون که نوشته بودم ی انسان با شخصیت … وارد زندگیم شد
نوشتن معجزه میکنه واقعا
فقط من چقدرشو نمیدونم
با تمام وجودم برای همه دوستان در راه خدای شگفتیها و زیبایها بهترین و بالاترین جایگاه رو میخوام از خدا مطمعنم ی روز میام و از چطور رسیدن ب ارزوهامو میگم
به نام هدایتگر عالم
سلام شیوا جان
عزیزم عجله نکن از فایل های دانلودی شروع کن .فعلا نیازی به خریدن دوره نداری همین فایلهای ارزش شان رو کسی میدونه که دوره ها رو خریده ، چون استاد همه چیز رو میگه و پیشرفت و موفقیت چیزی جز تداوم حس و حال خوب نیست. و مرتب فایل های توحیدی رو گوش بگیر اونا معجزه میکنند. وقتی حس و حالت خوب شد اون وقت کم کم نتیجه هم میبینی. خود من چند ساله دنبال موفقیت هستم ولی استمرار در کار که نباشه نتیجه عالی نمی شه گرچند من الآن یکسال است سعی ام رو کردم از این شاخه به اون شاخه نپرم و فقط روی سایت تمرکز کردم واقعا نتایج عالی گرفتم که ان شاالله به زودی میام در موردشون مینویسم.
عجله اصلا نداشته باش تمرکز ات رو از ناخواسته ها بردار. متن کامنت کلی گله و شکایت داشت. باید اصلا به چیزی که دوست نداری توجه نکنی چه برسد که در مورد آن بنویسی.
آرام آرام نتیجه از راه میرسه.
استمرار استمرار استمرار
وااااای که چقدر زیبا نوشتین🤗😊❤️
سلام خواهر گلم، سعیده خانم.
واقعا لذت بردم، چقدر الهام بخش بود نوشته شما.
اینکه خداوند هر کس را بخواهد هدایت میکند و هر کس را بخواهد گمراه میکند، آیا این آیه بیانگر جبر نیست؟!
ثابت شده است که انسان در انجام دادن کارهای خود دارای اختیار است. و آموزههای قرآنی هم با این حقیقت منافات ندارد، بلکه مؤید آن است، ولی از آنجا که قرآن بعضی از آیاتش بعض دیگر را تفسیر میکند، باید آیات را کنار هم گذاشت تا معنای واقعی آن به دست آید.
کلمۀ اضلال(گمراه کردن) در آیات قرآن به خدا و به شیطان و به دیگران نسبت داده شده است. باید توجه داشت که گمراه کردن خدا براساس چه شرایط، چگونه و برای چه کسانی است. گمراهی خداوند گمراه کردن ابتدایی نیست و این گمراهی برای کسانی است که با اختیار خود موجب گمراهی خود را فراهم کردهاند.
و همچنین هدایت خداوند نیز برای کسانیست که با اختیار خود موجب هدایت شدن خود توسط خداوند میشوند.
از همسرتون بینهایت سپاسگزارم، اصلا براش دست زدم که اون شب، نگذاشت شما برین، و بی شک ایشون، دستی از دستان پرمهر خداوند بود که باعث بشه شما هدایت رو بخواهید.
این داستان شما منو بیاد حرفهای استاد انداخت که فرمودن، وقتی هدایت میشیم که تسلیم بشیم، گردن کشی نکنیم، به عجز و ناتوانی خود در برابر خداوند اعتراف کنیم، روزی که من برای بازدید از انجمن ان ای رفتم و توی یکی از جلساتشون به پیشنهات استاد شرکت کردم، این مفهوم رو با تمام وجودم درک کردم، “تسلیم شدن” من اونجا دیدم که انسانهایی که مدتها در مدار اشتباهات و گمراهیها، در گرداب هلاکت غوطه ور بودند، همگی با اعتراف به ناتوانی خود در برابر اراده خداوند، و با تسلیم شدن در مقابل عظمت رب العالمین چگونه “به راحتی” مسیر درست رو پیدا کردند و دیدم خداوند را که : “اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ ۖ وَالَّذینَ کَفَروا أَولِیاؤُهُمُ الطّاغوتُ یُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ ۗ أُولٰئِکَ أَصحابُ النّارِ ۖ هُم فیها خالِدونَ”.
خواهرم دلم از پیشرفتاهای شما بینهایت باز شد، و چشمانم با نوشتهایتان روشن شد، انشالله در تمام مراحل زندگی زیبایتان موفق و پیروز و سربلند باشید.
ومن الله التوفیق
❤️🙏🌺
ممنونم از شما جمال عزیز
چقدر عالی درمورد هدایت خداوند نوشتی …
به قول استاد تا اونجا که میگفتم خودم میدونم و گردنم کلفته …جهان هم میگفت خودت میدونی ؟پس بخور تا بیاد….
خیلی طول کشید تا بفهمم داستان چیه …شده بودم نماد اون ادمی که خدا تو قران میگه اسانش میکنیم برای سختی ها …
اما اونجا که پس گردنی هامو خوردم و فهمیدم من هیچی نیستم …
تسلیم شدم در برابر خدا و گفتم …
خدایا من نمیدونم …تو میدونی …
من بلد نیستم ،تو بلدی …
خدا خودش واسم پادرمیونی کرد ..👌
نمیدونی چقدر شیرنیه این عجز و ناتوانی وتسلیم در برابر رب …😍
کدوم بنده ای همچین اربابی داره که ما داریم …؟
و چقدر قدردانش هستیم ؟🥺
واقعا خداروصدهزارمرتبه شکر …هزاران بار …
از وجود شما و از وقتی که برام گذاشتید و مطالب ارزشمندتون بی نهایت ممنونم
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته توانا و همه دوستان توحیدی سایت و ب خصوص خانم شهریاری
امروز هدایت شدم ب این فایل استاد
الله اکبر کامنت برترش مال شما بود
دختر تو چقد تغییر کردی تو چقد ظرفت بزرگ شده خدااااااااااااا
دوباره کامنت تو خوندم مدهوش اتفاق های خوب زندگیت شدم
از کجا خودتو کشوندی بالا سبحان الله
مگه داریم آخه
اصلا بیا راحت صحبت کنیم
سعیده خانم اگه سال 1401 بهت میگفتن تو میری کیش تو مدیر فروش میشی تو خونه اجاره میکنی و هزاران اتفاق دیگه مگه باورت میشد
ناخودآگاه یاد آیه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿1﴾
آیا براى تو سینه ات را نگشاده ایم (1)
وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿2﴾
و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتیم (2)
الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿3﴾
[بارى] که [گویى] پشت تو را شکست (3)
وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾
و نامت را براى تو بلند گردانیدیم (4)
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾
پس [بدان که] با دشوارى آسانى است (5)
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾
آرى با دشوارى آسانى است (6)
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿7﴾
پس چون فراغت یافتى به طاعت درکوش (7)
وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿8﴾
و با اشتیاق به سوى پروردگارت روى آور (8)
سعیده خانم این قسمت کامنتت اشک شوق منو درآورد اینجا واست مینویسم ………
یک سعیده ی سی ساله که قدم به قدم داره به هدایتش گوش میده و در آینده ی نزدیک در جای درستش در این چرخ دنده جهان قرار میگیره و بازهم نتایجی میسازه که الان حتی تو رویاشم نمیتونه ببینه
چند خط بالا رو3بار بخون و ب زندگی الانت نگاه کن من که دیوونه شدم
دمت گرم دختر خسته نباشی
توحید عملی شما نمره اش 22 هست نه 20
عید قربانم ب همه دوستان الهی سایت استاد تبریک میگم
امسال چی قربانی کنیم دوستان ؟؟؟؟
علامت سوال گذاشتم. تو وجود خودتون جواب بدید
در پناه خداوند مهربان
علی برزگر 27خرداد 1403
داداش علی عزیزم سلام
سلام به دست قدرتمند الله برای انعکاس نور آسمون ها وزمین
با چشم های خیس برات مینویسم،ازت سپاسگزارم که با این نقطهی آبی پربرکت و پرنورت من رو با ماشین زمان به عقب کشیدی تا یکبار دیگه به عظمت الله سجده بیارم و ایمانم به مسیر و استاد و آموزش ها بیشتر و بیشتر بشه و اجازه بدم جریان هدایت همچنان حرکت کنه و من فقط تسلیم باشم.
نه ،نه،نه،من در رویایِ رویاهام مهرماه ١4٠١ فکرش رو نمیکردم کمتر از دوسال بعد من نتنها شمال نیستم که میرم جنوب …اونم کیش…توی این شرکت بزرگ …با این مدیرعامل توحیدی و این همکار شریف و این کار آسون و لذت بخش …
امروز رفته بودم برای لباس فرمم،خیاط پرسید کجا کار میکنی؟گفتم فلان شرکت!گفت عجب تبلیغات گسترده ای هم انجام داده تو جزیره،ناخودآگاه لبخند زدم.
نه بخاطر تبلیغات،بخاطر بزرگی این شرکت که توی کیش کلا دست ما ٣ نفره!
من،همکارم،مدیرعامل عزیزم که دیشب بهش پیام دادم برای فردا اگر برنامه ی خاصی دارید به من بگید لطفا،بعد این پاسخ رو بهم داد :
سلام ،خسته نباشید،برای فردا برنامه را خودتون انجام دهید لطفا
این یعنی من کلا نیم ساعت رفتم سر کار،اونم فقط در حد بازدید چه خبر؟کاری؟سوالی؟فروشنده هم بگه نه فدات شم،مرسی،همه چی اوکیه!خسته نباشی :)))
داداش علی این کامنتی که تاپ کامنت شده رو من توی شیفت عصر icu نوشته بودم ،حتی جایی که نشسته بودم یادمه!اون روز ها با ذوق و شوق روی خودم کار میکردم و فارغ ازین که بیرون چه جوری میخواد تغییر کنه من مسیر درست رو ادامه میدادم و دقیقا یکی دو هفته بعد ،جریان هدایت شروع کرد به حرکت کردن و داستان فرستادن بچه ها به گرگان بدون هیچ اثری از انتقالی شروع شد و حالا من اینجام …
ازمون پرسیدی امسال چی قربانی کنیم دوستان ؟؟؟؟
جواب من اینه:
من همچنان میخوام ترس هام رو قربانی کنم،تاثیر حرف مردم رو قربانی کنم،میخوام شرک های ریز و خفی رو قربانی کنم میخوام شرایط نامساعد مالی رو قربانی کنم،میخوام تنهایی هام رو قربانی کنم،میخوام بیشتر و بیشتر برم تو دل ترس هام،میخوام بهای بیشتری برای توحید پرداخت کنم،میخوام فارغ ازین که اون بیرون چطور میخواد تغییر کنه من روی چیزهایی که میتونم بهبودشون بدم تمرکز کنم،میخوام به روش خودم زندگی کنم،میخوام ترمز های بیشتری رو قربانی کنم،میخوام تموم زندگیم رو غرق توحید کنم،میخوام آدم های نامناسب رو برای همیشه حذف کنم،من ازین عید قربان تا عید قربان سال بعد به سعیده مهلت میدم که تموم روابط زندگیش رو بر اساس توحید بسازه و تموم تلاشم رو میکنم که ابراهیم وار قدم بردارم و اجازه بدم الله با قدرت خودش جهانم رو طبق خواسته هام بسازه.
بینهایت ازتون سپاسگزارم و دعا میکنم که نوری که برام فرستادین،چهل چراغ بشه و برگرده و تموم ابعاد زندگیتون رو روشن کنه .
به امید دریافت یک نقطهی آبی پربرکت دیگه ای ازتون
یا حق
سلام و درود به شما فرشته نجات انسانها.
سلام و درود و رحمت عام و خاص رب العالمین جان به شما خواهر فرهیخته و ثروتمندم .
پیشاپیش تولدتون مبارک. از درگاه جان جانان رب العالمین جان عزیز برای شما و خانواده تون بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات در بهترین مکان و زمان و سرزمین درخواست میکنم.
این کامنت بی نظیر بود ، بییییییییینظییییییییر.
با کنجکاوی داشتم میخوندم تا رسید به آیه قرآن که موسیِ پیامبر کارد به استخوانش رسیده بود؛ «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» دیگه مگه اشک اجازه میداد من صفحه گوشی رو ببینم تا آخر کامنت یه ریز اشک ریختم و خدا رو شکر کردم. از طرفی بخاطر این همه آگاهی که دریافت کردم و نور هدایت الهی به لطف دست و زبان شما به قلبم تابیده شد و از طرفی دیگه شکرگزاری بخاطر این همه رویداد مثبت و تحولی که در زندگی شما اتفاق افتاده . خدا رو صد هزار مرتبه شکر، الهی شکر، الهی شکر، الهی شکر. چه کامنت ارزشمندی شما نوشتین، چه پاسخهای ارزشمندی دوستان به کامنت شما دادن، پاسخ برادر عزیزم جمال، آقا علیرضا ، و احساس عزیز و فاطمه خانمها و بقیه دوستان ، پاسخهای اونها هم اشک منو درآورد. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این دوستان عالی و هم فرکانس . من قدم سومی هستم ، تازه قدم چهارم رو خریدم، مشتاق شدم بدونم قدم هفتم چه خبره . الهی شکر شما عزیزان اینقدر خوب روی خودتون کار کردین و به مدار بالاتر هدایت شدین. الهی شکر. زمانی که من یه بچه دبیرستانی بودم باور شخصیم این بود که آدم برای اینکه رشد کنه باید از خانواده اش دور بشه. با همه احترام به خانواده ولی آغوش محبت خانواده باعث میشه آدم تکاملش رو طی نکنه، آدمی که میاد همه خونه و زندگی و کار و خانواده و سرزمینش رو رها میکنه و میره با یاد خدا و توکل و اعتماد و ایمان به خدا تو دل سرزمین ناشناخته ها قدم میذاره و باورش اینه که «اِنَّ مَعْیَ رَبّی ، سَیَهْدیٖن – رب من همراه من است ، او هدایتم خواهد کرد» مگه میشه خدا دستش رو نگیره و رهاش کنه ؟؟!! الهی شکر بخاطر سخاوتمندی شما که تجربیات تون رو به اعضای خانواده تون انتقال دادین تا ما هم به این باور برسیم که میشود ، راه هدایت الهی، همیشه و همیشه و همیشه و همیشه جواب میده. همیشه خداوند با آغوش باز منتظر بازگشت بنده هاش هست.
یه حدیث قدسی هست که خداوند میگه «لَو عُلِمَ المُدبِرونَ عَنّی کَیفَ اشتِیاقِی بِهِم وَ انتِظارِی إلی تُوبَتِهِم لَماتُوا شُوقاً الیّ و لَقُطعت أوصالِهم عَن مُوَدَّتی – اگر بندگان من،
که به من پشت کرده اند،
می دانستند که چقدر انتظار آنها را می کشم و مشتاق بازگشت آنان هستم، [هر آن] از [شدت] شوق می مُردند و بند بند بدن آنها از هم جدا می شد.»
از وقتی اومدم توی سایت استاد عباس منش، اینستاگرامم رو کلاً پاک کردم، یه مدت اکانتش رو غیر فعال کرده بودم، بعضی وقتا یه کار جزیی پیش بیاد دوباره بازش میکنم و بهش سر میزنم. اونم روی گوگل کروم، نه با اپلیکیشن. یه زمانی روزی ۶-۷ ساعت تو اینستا بودم و همش میگفتم خدایا چطوری من میتونم این زمان رو استفاده مفید کنم و وقتمو هدر ندم، الان میگم خدا رو شکر بخاطر روزی چند ساعت چرخیدن و کامنت خوندن توی سایت استاد عباس منش.😍🤩🌹
خدا رو صد هزار مرتبه شاکرم بخاطر همه اتفاقات و تحولات مثبت زندگی تون. و از درگاه رب العالمین جان بیشتر و بیشتر برای شما و خانواده تون درخواست شادکامی و موفقیت و ثروت میکنم. یه خداقوت و تبریک ویژه به همسر گرانقدر تون ، حتما حتما از طرف من بهش تبریک بگین بخاطر حضور شما توی زندگی شون، و هم بخاطر غیرتمندی و مردانگی و حضور حمایتگرشون که دستی از دستان خداوند هستن که در لحظه سخت شما رو تنها نذاشتن. الهی صد هزار مرتبه شکر 🌹🌹
حمیید عزیییز
ممنونم ازت برای این وقتی که گذاشتی و احساسترو براممنتقل کردی …
واقعا من از اون سعیده ی داغون «اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران»
اما ازین سعیده که به کمک استاد ساختمش هرچقدر بگم کم گفففتممم و بازهم ازش مینویسم و از تجربیات شماهم میخونم
تا بشیم صدق بالحسنی …تا بشیم فسینسره للیسری 🥹
و واقعا واقعیت جهان چیزی نیست جز این دوبیت مولانا :
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی
وی آینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
البته باید اعتراف کنم دایره شعر توی مغزم خیلی محدوده و اینارو صرفا از روی علاقه ای که شما داری نوشتم 😃😃
کاش من هم مثل شما بتونم انقدر خوب مولانا و حافظ و …بشناسم و بخونم …
راستی ی سوال! توکامنت قبلی گفتی ،کامنتت رودر جلسه چهار قدم سوم رو بخونم درسته ؟
خیلی دنبالش گشتم اما چیزی پیدا نکردم ،ممکنه هنوز تایید نشده باشه ؟
ممنون از وقتی که گذاشتی ،در پناه الله یکتا ،در جمع اصحاب یمین باشی😊🙏🏻
سلام به حمید عزیزم
امیدوارم همین الان که دیدگاه من رو می خوانی حال دلت فوق العاده عالی باشه
چقدر دلم برای حرف زدن باهات تنگ شده رفیق
آره…
من واقعاً بهترین رفقای توحیدی خودم رو تو این سایت پیدا کردم :)
و یکی از این بنده های شریف و توحیدی پروردگارم شمایی
حمید جان
یه کلید از این دیدگاهت گرفتم که امیدوارم بتوانم روش کار کنم و تبدیلش کنم به یک باور قوی
اونجایی که گفتی: زمانی که من یه بچه دبیرستانی بودم باور شخصیم این بود که آدم برای اینکه رشد کنه باید از خانواده اش دور بشه. با همه احترام به خانواده ولی آغوش محبت خانواده باعث میشه آدم تکاملش رو طی نکنه، آدمی که میاد همه خونه و زندگی و کار و خانواده و سرزمینش رو رها میکنه و میره با یاد خدا و توکل و اعتماد و ایمان به خدا تو دل سرزمین ناشناخته ها قدم میذاره و باورش اینه که «اِنَّ مَعْیَ رَبّی ، سَیَهْدیٖن – رب من همراه من است ، او هدایتم خواهد کرد» مگه میشه خدا دستش رو نگیره و رهاش کنه
الهی شکر به خاطر آدم های ارزشمندی همچون شما توی زندگیم که ازشون درس ها یاد میگیرم
خیلی دوستت دارم رفیق خوش قلبم
پایدار باشی و ثابت قدم
به امید روزی که از نزدیک ببینمت و ساعت ها لب دریا قدم بزنیم، کلی خوش بگذرونیم و کلی راجع به قوانین صحبت کنیم….
کلی تمرکز کنیم بر زیبایی های جهان…
سلام دادش امیدوارم هر جا هستین ب لطف خدا سلامت باشین و موفق
من العان دقیقا در شرایط سخت زندگی هستم
در حدی که جایی برا رفتن ندارم
خونوادم قبول نمیکنن
جز خدا هیچ پناهی ندارم
ن حتی شغل
ن پول کافی
میخوام دوره بخرم اونقدری ندارم که تمامی دوره هارو بخرم
اگر ممکنه اسم این دوره که سعیده جان و شما هستین محبت کنید تا منم مسیرمو پیدا کنم
در پناه خدای مهربان باشید
سلام و درود به شما خانم محمدپور
از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون درخواست میکنم، همواره در پناه آرامش خداوند باشید. به محض ورود به سایت یه مبلغ اعتبار برای همه افراد درنظر گرفته میشه، میتونید با کتابهای pdf شروع کنید و از منو دانلودی ها صدها فایل هدیه وجود داره که نیاز به پرداخت هزینه نیست ، توصیه استاد عباس منش همینه، منم بهش عمل کردم . استاد عباس منش همیشه میگن با دانلودی ها شروع کنید و در طول مسیر نشانه ای اگر دریافت کردین به نشانه تون عمل کنید و برای تهیه دوره اقدام کنید. دوره ای که من تهیه کردم اسمش «دوره دوازده قدم» هست من نشانه هایی دیدم که دوازده قدم رو تهیه کنم، شاید شما در مسیر تکامل تون نشانه هایی برای یه دوره دیگه ببینید. خلاصه همه دوره ها یه جمله است «حال خوب مساویست با اتفاقات خوب» اگه میبینید شرایط فعلی براتون سخت میگذره پناه ببرید به خداوند و از خداوند درخواست هدایت کنید و بعداً قرآن رو باز کنید و به آیات نگاه کنید و مطالعه کنید ببینید توصیه خداوند چیه.
ذیل ماجرای حضرت یونس در قرآن گفته شده « که یونس از اعماق تاریکی ها خدارو اینجوری صدا زد لا اله الا انت، سبحانک إنی کنت من الظالمین و در ادامه گفته میشه یونس نجات پیدا میکنه» یا سرگذشت موسی پیامبر که میگه «ربِ اِنی لِما اَنزَلتَ الیَّ مِن خیرٍ فقیر خدایا من به هر خیری از تو برسه محتاجم»
خداوند بهترین هدایتگر و قرآن بهترین دستورالعمل هست. همه مباحث آموزشی استاد هم براساس آیات قرآن و قوانین الهی گفته شده . اما یادتون باشه چرا اصلاً اومدین اینجا، حتماً یه کمک یا دست خداست الهی کمکتون کرده. معمولاً افراد یه تکاملی رو باید پشت سر بذارن تا به این سایت هدایت بشن.
سلام و درود
دوست عزیز خداروشکر میکنم و سپاسگزارم ازتون که راهنماییم میکنید
وقتی باز کردم بخونم اشک تو چشام جمع شد
حس میکنم چیزی که دنبالش بودمو پیدا کردم از نو ب دنیا اومدم باخودم میگفتم من که همیشه ب همه حتی اونا که بد بودن با من خوب رفتار کردم حتما ی چیزی هست که نمیدونم جواب رو از خدام بگیرم و زندگیم تغییر بشه
خداروشکر میکنم هیچوقت چشمم ب مال و ثروت کسی نبود خوشحالی وموفقیت ادما من شادتر میکرد
شایدم بخاطر اینه سعادت بودن در این سایت فوق العاده نمیتونم توصیف کنم حسمو
خدارو بی نهایت سپاسگزارم
برا تک تکتون بهترینا رو میخوام از خدا
داداشم سلام
انشالله زندگیت پراز رزق و روزی بشه
دلت شاد باشه و لطف خدا هر لحظه شامل حالت باشه
نکته های خیلی عالی از شما گرفتم که حتمااا هر روز انجام میدم
شکرگزاریم همینطور
سر دوراهی قرار گرفتم مطمعنم همه چی ب نفع منه مثل تموم اتفاقایی که افتاد تا من بیدار بشم خودم و خدامو بشناسم
از گذشتم هیچ و هیچ پشمانی یا حسرت ندارم
همشون درس بود برام
باور دارم همه چی رو تغییر میدم ب لطف خدا
و دستای فوق العادش رو زمین
سرزنده و سازنده در پناه خدای بخشنده
سلام و درود
روزتون عالی باشه
خیلی ممنونم از محبتی که کردین و خدارو هزاران بار شکر بخاطر خانواده فوق العاده گروه عباس منش و شما دوستان مهربونم
روزی کمش ٧ ساعت فایلای استادو گوش میدم و اخبار وتلویزیون کلا گذاشتم کنار . درمورد حرفای استاد خیلی فکر میکنم و میخوام ب قول شما کتاب هم بخرم
من مثلا نمیدونم روزی چقدر بنویسم خواسته هامو ؟
فقط راهنمایی میخوام اصولی پیش برم
تا دیگه مثل ٣٢ سال زندگی نکنم
سلام و درود به شما
ان شاالله همواره در پناه جان جانان رب العالمین جان عزیز محفوظ باشید.
خانم محمدپور عزیز، یه موضوعی هست که باید بهش توجه کنیم اونم اینه که تصمیم رو ما یه دفعه میگیریم ولی تغییر یه دفعه ای حاصل نمیشه . ما سی و چند سال به زمین رو رها کردیم که توسط خانواده، جامعه و نظام آموزشی و … تخریب شده. الان اینجا ما تصمیم گرفتیم که زمین رو تبدیل کنیم به یه باغ زیبا. دونه دونه زباله ها و علف های هرز و شاخه های خشک رو باید هرس کنیم و دور کنیم تا بتونیم به جاش گل بکاریم. و اولش کمی زمان میبره ولی به محض ساخته شدن مراقبت از باغ راحتتر میشه.
باورهای منفی و غلط گذشته زیاده . یکی دوتا نیست، دکمه همه نداره من خاموششون کنم. باید اینقدر باورهای درست پیدا کنم، باور لایق بودن، باورهایی در مورد عزت نفس ، باورهایی در مورد بی نهایت بودن و فراوانی نعمات خداوند، باور اینکه نعمتهای خداوند به صورت طبیعی به زندگی ما وارد میشود. همه اینا رو اونقدر تکرار کنی تا جایگزین باورهای غلط گذشته بشه. و اینم چیزی نیست که بگین یه اندازه ای داره یا یه مقصدی هست که تا اونجا برسیم دیگه کافیه. هر روز و هر ثانیه لازمه در مدار هدایت الهی باشیم .
یکی از تمریناتی که میتونید انجام بدین اینه که صبح زود به محض بیدار شدن یه دفترچه یادداشت داشته باشید، و درخواستهاتون رو از خداوند بنویسید. درخواستهای معقول و منطقی، مثلاً خدایا امروز احساسم عالی باشه، خدایا درخواست میکنم بهم آگاهی بیشتر ببخشی و هدایتم کنی، خدایا بیشتر از گذشته بهم نعمت ببخشی ،امروزم بهتر از دیروزم باشه و …
«نه اینکه یهو بخوایم دوچرخه مون بشه مرسدس بنز، این منطقی نیست» درخواستهای منطقی مون رو مطرح میکنیم و دوباره آخر شب میام آنهایی که دریافت کردیم رو تیک میزنیم ، و برای هر آنچه که داریم شکرگزاری مینویسیم. هر بار توی طول روز به هر بهانه ای میتونید شکرگزاری کنید. شکرگزاری معجزات بزرگ رو به زندگی تون وارد میکنه. و یادتون باشه این مسیری که شروع کردین، مسیر هدایت توحیدی خداونده، و باید تا پایان عمر در راه خداوند قدم برداریم. یه قدم ما برمیداریم، صدها قدم خداوند… اون بیرون هزاران در وجود داره که ما هنوز نمیبینیم ولی به وقتش خدا برامون بازش میکنه. خداوند همه جوره پای رفاقت با ما هست. رحمتش بی انتهاست. رفیقی که تا آخر باهامونه حتی بیشتر از خودمون.
ببخشید کامنتم طولانی شد. ان شاالله بزودی کامنت های موفقیت ها و معجزات الهی در زندگیتون رو بخونیم. 🌹🌹🌹😍😍💚
سلام خانم محمد پور
دوره ها خودشون پولش براتون جور میشه از فایل های رایگان استفاده کنید که ارزشبالایی هم دارن
اگر واقعا بخواین وانقدر اروم باشین خداوند ارام ارام مسیر زندگیتون رو متحول میکنه البته سخته اما مسیرش رو رفتم از صفر متقل به درامد وشغل مورد علاقم
شما فقط اروم باش وذهنتون رو کنترل کن شروع کن به تحسین کردن اروم اروم خودش اتفاقات میفته اگر توجهت روی بی پولی باشه تو مدار فقر میفتی وهمش بی پولی بیشتر رو تجربه میکنه
بهترین کار اینکه
تحسین کنی
تمرین ستاره قطبی رو انجام بدی
وشکر گزاری رو انجام بدی ارام ارام خواستهاتم بگی یواش یواش تو مسیر واتفاقاتش میفتین
فقط ذهنتون رو کنترل کنید خودش اتفاق میفته
سلام و درود خانم شهریاری پرستار ارزشمند و فرهیخته و مهربان.
«فرشته نجاتی با بالهای نامرئی»
ازت متشکرم که دست و زبان خداوند میشی برای دوستانت تا با بیان تجربیاتت احساسمون مثبت بشه.
امروز داشتم دوازده قدم رو کار میکردم، از صبح تا ظهر حالم خیلی عالی بود. یه کاری یهو به ذهنم رسید انجام بدم، رفتم کامنت هایی که بیشترین امتیاز رو داشتن رو باز کردم و شروع کردم به خوندن. چندتا کامنت عالی خوندم که خیلی آگاهی بخش بود.
از اونجایی که شبکار بودم ظهر یه چرت کوتاه زدم «متاسفانه» چرتی که بیشتر تنبلی بود، وقتی بیدار شدم انگار مغزم شات دان خورده بود 😂
کلا کسل و بی حوصله و دپرس
خلاصه به هر تقلایی بود همون جلسه ای که ظهر کار میکردم رو تموم کردم ولی حالم خوب نشد. دوش گرفتم فایده نداشت. لباس پوشیدم خودمو رسوندم به سرویس که بیام سر کار ، با حال منفی ،حالا همش تو مسیر به خودم میگم داری چیکار میکنی پسر؟ میدونی الان داری فرکانس منفی میفرستی ؟
رسیدم سر کار یه ایرپلاگ کردم توی گوشم «یه چیزی شبیه همینا که توی گوش فرو میکنن وقتی میرن تو استخر، مخصوص محیط صنعتی » و رفتم توی یکی از ماشین های آتشنشانی نشستم توی سکوت و گفتم خدایا چیکار کنم ، چی پیشنهاد میکنی ؟ فرض کن من گم شدم، تو یه لطفی بکن منو پیدا کن. من تسلیمم. هر چی تو بگی. یهو به ذهنم رسید برم دوباره کامنت بخونم. رفتم کامنت های با امتیاز بالا رو چک کنم. دیدم بالاترین امتیاز توی ۳۶۵ روز گذشته همین کامنت شماست. یکبار دیگه خوندمش. مثل دفعه قبل وقتی رسیدم به اونجا که موسی گفت «خدایا به هر خیری از تو بهم برسه نیازمند هستم» «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» بغضم ترکید، و با خداوند گفتگو کردم. کامنت رو تموم کردم حالم خیلی بهتر شده بود، خواستم جواب بنویسم برای کامنتت، گوشی زنگ خورد، مجتبی خواهرزاده ام بود که فردا امتحان زبان داشت ، و میگفت دایی حمید این چی میشه، اون چی میشه ، آقا من حسابی مثبت مثبت شدم، بعد از کلی سرو کله زدن با مجتبی ، گفت دایی کاری نداری من برم ، سامان کارت داره، اون یکی خواهر زاده ام، کلاس سومه، بمب انرژی 😂😂😂 این مکالمه ۲:۰۵:۵۷ طول کشید 😂😂😂😂 من از منفی منفی اول شیفت شدم مثبت پلاس با انرژی اضافی😂😂
اولین قدمش هم خوندن کامنت شما بود.
الان میبنم کافیه من آگاهانه یه قدم بردارم، قدمهای بعدی رو جهان هستی برمیداره. من اولین قدم رو برداشتم و آگاهانه جستجو کردم برای یه کامنت با امتیاز بالا که حالمو خوب کنه , بهم آگاهی ببخشه، ولی اون تماس تلفنی پیش اومد که حسابی منو سرحال کرد.
واقعاً خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
بخاطر این کامنت عالی که نوشتی ازت متشکرم و بخاطر همه اتفاقات خوبی که خلق کردی خدا رو شکر.
ببخش من بازم پرحرفی کردم.
در پناه جان جانان رب العالمین جان عزیز همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و انرژی مثبت پلاس باشی. در بهترین زمان و مکان روی دستان خداوند باشی.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَمَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ(56 مائده)
و کسانی که خدا و رسولش و مؤمنانی را به سرپرستی و دوستی بپذیرند [حزب خدایند،] و یقیناً حزب خدا [در هر زمان و همه جا] پیروزند.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
سلااااااام از سعیده ی١4٠4 به Hamid_Maverick 1401
:))))))
سفر با ماشین زمان.
این روز ها همه ش هدایت میشم به این فایل و این کامنتم….امشبم داشتم همینجاها میگشتم که با این کامنتت برخورد کردم.
اگر با دقت بخونیش متوجه میشی که چقدر قشنگ و دقیق به قانون عمل میکردی،دقیقا طبق دستور العمل جدید استاد…مونتوم منفی،تایم اوت،مونتوم مثبت ….
و بعد وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى
یعنی اون تماس تلفنی ٢ ساعته هدایت الله و پاداش جهان برای شما بود که تلاش کردی با قدرت جلوی مونتوم منفی رو بگیری…
نظرت چیه بری برای استاد ایمیل بزنی بگی استاد شمارو دوره رو از روی عملکرد من کپی کردی :)))) عین بچه پرو ها :)))))
راستی،استاد توی این فایل یک جمله ی طلایی میگه،یکم ظاهرش قشنگ نیست ولی خیییلی جوابه!
میگه : بچه ها بیاید سعی کنیم هروقت خواستیم غر بزنیم یا درمورد ناخواسته هامون حرف بزنیم یا دیگران رو مقصر بدونیم،زیپ دهنمون رو ببندیم :)))))
اینو باید مثل عبارت تاکیدی بنویسم بزارم جلوی چشمم :) توی این برهه ی حساس کنونی به شدت بهش احتیاج دارم:) مرسی از خدای قشنگم که انقدر واضح و دقیق هدایتم کرد…
میگم منم انگار افتادم روی مونتوم مثبت کامنتی،این دومین کامنت امشبم برای شماست :) همینجوری پیش بره تو قسمت پاسخ هات فقط سعیده شهریاری میبینی:)))
مستک هستم،مستک نقطه ی آبی :))))
همین دیگه.
در بهترین زمان و مکان به دستت برسد.
پایانِ تلگراف.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«حم»
(حا ، میم)
«تَنزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»
(ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎﻱ ﺷﻜﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻭﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ)
«إِنَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِینَ»
(ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺳﺖ)
«وَفِی خَلْقِکُمْ وَمَا یَبُثُّ مِن دَابَّهٍ آیَاتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ»
(ﻭ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺷﻤﺎ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺟﻨﺒﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻭ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﻣﻰﻛﻨﺪ، ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﻳﻘﻴﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺳﺖ)
«وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»
(ﻭ ﺩﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺯﻕ ﻭ ﺭﻭﺯﻱ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﮔﻲ ﺍﺵ ﺯﻧﺪﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺩﺭ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻥ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﺗﻌﻘّﻞ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ)
«تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآیَاتِهِ یُؤْمِنُونَ»
(ﺍﻳﻦ ﻫﺎ ﺁﻳﺎﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺣﻖّ ﻭ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻣﻰﺧﻮﺍﻧﻴﻢ؛ ﭘﺲ ﺑﻪ ﻛﺪﺍم ﺳﺨﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺶ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﻰﺁﻭﺭﻧﺪ ؟)
(جاثیه 1-6)
—————————————————————————
سلام و درود به سعیده جان نورانی پروردگار. بقول کامنت های قدیمی خودم ، فرشته نجات انسانها. امیدوارم که حالت عالی و مثبت و توحیدی باشه، و در پناه رب العالمین بر مدار نور و رحمت و فضل بیکران الهی باشی؛ ازت متشکرم که کامنتت مثل فیلمهای کریستوفر نولان مفهوم فضا و زمان رو به چالش کشید و منو نه فقط از لحاظ فضا و زمان بلکه از لحاظ مدار هم به گذشته برد تا یکبار دیگه بیاد بیارم مسیر حرکتیم چطور بوده و یبار دیگه ردپای خودمو ببینم.
اعتراف میکنم یه وقتایی دلم برای فعالیتهای گذشته ام تنگ میشه و میگفتم قبلاً خیلی متعهدانه تر روی خودم کار میکردم و الان از عملکردم راضی نیستم. ولی وقتی برمیگردم به ردپاهای قدیمی (دفترهای شخصی و کامنت های سایت) میبینم، شرایط الآنم چقدر بهتر از گذشته ست و چقدر چرخ زندگیم روانتر از گذشته حرکت میکنه. آرامش و معنویت و نتایج فعلیم قابل قیاس با گذشته نیست. و بقول استاد من به یه آدم دیگه تبدیل شدم.
پس این عدم رضایت از کجا میاد؟
وقتی یه کمی بیشتر خودمو تحلیل میکنم میبینم قدم اول ماجرا همون پاشنه آشیل قدیمیه، که همه مون یه جورایی بهش ارادت خاصی داریم «کمالگرایی».
سندروم کمال گرایی مزمن حاد خوش خیم، که نمیذاره بهبود های کوچیک و مستمرمون رو ببینیم و سپاسگزاری کنیم. یه کم که بیشتر نگاه میکنم میبینم خود همین کمالگرایی نوعی ناسپاسی محسوب میشه و بهبود گرایی نوعی شکرگزاری…
نکته دیگه که به ذهنم میرسه اینه که قبلاً باید برای هر موضوعی آگاهانه تلاش میکردیم که اعراض کنیم، اخبار و اتفاقات رو ایگنور کنیم، آگاهانه به زیبایی ها توجه کنیم، آگاهانه خواسته ها رو بنویسیم، آگاهانه از ناخواسته ها حرف نزنیم، و حتی یه وقتایی هم نمیتونستیم جلوی زبونمون رو بگیریم و با بقیه در مورد قانون حرف میزدیم و فکر میکردیم که من چقدر کارم درسته. ولی الان خیلی از کارها به ناخودآگاه مون پیوسته. یعنی اتوماتیک یه سری کارها رو انجام میدیم، ناخودآگاه یه سری مراقبتها رو داریم یه جاهایی اصلا حتی برای اعراض کردن نیاز به زور زدن نداریم چون فرکانسهامون ما رو از شرایط ناخواسته محافظت میکنه که اصلا نیاز به اعراض آگاهانه نیست. پس چرخ زندگیمون صد پله روانتر و روغنکاری شده تر حرکت میکنه ولی شیطان بهمون احساس کمبود و عجله میده که تو ناکافی هستی…
یادمه توی دوره دوازده قدم استاد توی یکی از جلسات میگه: «نتایج بهتر یعنی آرامش بیشتر، یعنی معنویت بیشتر، یعنی ارتباطات و آدمهای بهتر، یعنی اتفاقات بهتر ، یعنی درآمد بیشتر و …»
استاد هیچوقت نگفت نتایج بهتر یعنی وقتی فلان خونه رو خریدی، فلان مدل ماشین فلان مهاجرت، یا هر وقت بیزینس شخصیت اینقدر گسترش پیدا کنه… استاد همیشه تلاش کرده ما رو متوجه زیبایی های مسیر کنه ولی نجواهای شیطان میگه زیبایی های مسیر که چیزی نیست، نتیجه یعنی هر وقت رسیدی به فلان مقصد.
اصلا مقصدی در کار نیست. همه ش حرکته. یه حرکت دائمی و پیوسته، و به لطف و هدایت پروردگار همیشه رو به رشد.
—————————————————————————
ازت متشکرم بخاطر کامنتت ، ببخشید که با تاخیر جواب دادم. باید تلاش کنم حتی شده با پاسخ نوشتن مومنتوم مثبت رو حفظ کنم و اجازه ندم این دوچرخه حرکتش کند بشه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
مقداری ایموجی قلبهای رنگ رنگی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
اخ سعیده عزیزززم دوست هم فرکانسی گلم،مادر با عشق،نوش کن عزیززززم این عشق و لذت مادری رو سعیده خوبم،من عاشق تو شدم عزیییزم،چ بیمار های خوش فرکانسی ک تو پرستارشون باشی دوست خوب من…
من چ قدددددر لذت بردم از حرف های قشنگ…
چ خوش نوشتی از تغییر دیدگاهت و چ قدر نگاه من رو عوض کردی به مسائل زندگی…
و چقدر نتیجه دیدگاه ها براحتی مشهوده برای کسانی ک فکر کنن…
من خیلی ب خودم افتخار میکنم که چنین دوستانی هم مدار هستم خیلی زیاد….
به قدری حالم خوبه و ارامش دارم ک نتیجه کنترل ورودی های خودم رو میبینم و میبینمم که دوستانم چ نتایجی گرفتن از اینکه باور کردن ک خودشون خالق زندگیشون هستم که حد نداره…
من عاشق خدایی هستم که فکر کردن در موردش حتی بهم ارامش میده…
من عاشق خدایی هستم ک به من قدرت خلق زندگیمو داده و من چنین محیطی(سایت)ارزوم بود و درخواست چنین دوستانی داشتم ک خداوند خواسته منو اجابت کرد…
و من لذذذذذذت میبرم از درک قوانین….
من الذذذت میبرم از اینکه میبنم در زندگی خودم و اطرافیانم ک قانون چقدر جوابه…
و من لذذذت میبرم از صحبت کردن در مورد قانون خداوند….
من عاشق این هستم ک شرک ها رو در خودم پیدا کنم و توی نظرات شما دوستان عزیزم هدایت میشم به جواب سوال هام ….
من خیلی حس نزدیکی به تو سعیده عزیزم دارم…
امیدوارم هر جا هستی همینقدر شاد و پر انرژی با دوتا فرزند دلبند و همسر مهربونت زندگی سرشار از عشق رو داشته باشی چون تو سعیده عزیزم لایق بهترین ها هستی چون در مسیر اگاهی قرار گرفتی چون میدونی ک خودت خالق زندگی خودت هستی…
عزیزم بهترین ها نثار قلب مهربونت…..
سپیده ی عزیزم از خوندن کامنتت بینهایت سر ذوق اوومدم و بی نهایت ازت ممنونم ❤️🫶
الان که ساعت از نیمه شب گذشته و شیرفلکه اینترنت باز شده 😂😂😂اومدم به لطف بی نظیر همه پاسخ بدم
من اصلا فکرش رو هم نمیکردم کامنت من انقدر مورد استقبال قرار بگیره ….من فقط به ندای قلبم گوش دادم و نوشتم ….اونم تو نوت گوشیم نوشتم صبح و عصر تکمیلش کردم و بعد کپی پیس کردم اینجا …
انگار من ننوشتم خدا نوشت …🥹🙏🏻
بی نهایت ممنونم از انرژی خووبتون …❤️
که میدونم صدها برابرش به خودتون برمیگرده ..
راستی بزار از مریض هام بهت بگم … تو icu که میدونی اکثر مریض ها بدحالن یا به دستگاه تنفس مکانیکی وصلند …
ما انقدر براشون اهنگ شااد میزاریم … براشون دسست میزنیم …
باورت میشه حتی زیر دستگاه با حرکت دستاشون برامون میرقصن ؟؟؟؟
یا لبخندی که به لباشون میاد انقدر شیرینه که نگم برات …
یادمه من و همکارم که (اونم لطف خدا بود که وقتی روی خودم کار کردم،دوربرم رو از رفیق های قدیمی که هم فرکانس با سعیده قبلی بودن :))) خالی کردم،از طریق همین قوانین کنارم اومد)
اف بودیم
یکی از مریض ها خیلی شاکی شده بود به هدنرسمون گفته بود به مازندرانی (اون پرستارا که ریگ ریگ کننه چه امروز نیومونه )
یعنی اونایی که همش دارن میخندن چرا امروز نیومدن پس 😂😂😂
اره سپیده جانم …اوضاع عالیه حتی تو بخشی که مریض هاش بدحال باشن …
دوستون دارم هواارتا
در پناه خدا باشی عزیز مهربان
سلام سعیده جان دوست و هم خانواده خوبم.
الان ساعت 12:12 دقیقه شبه . که شروع به پاسخ دادن به این کامنت کردم. من زمان بندی نکردماا این زمانبندی کار کس دیگه ایه وقتی دیدم به اون کامنتت که به علی آقا پاسخ داده بودی 99 رای داده شده بود و من صدمیش بودم گفتم خب شاید نشونس.
و هدایت شدم به این کامنت اسطوره ای و با اشک و احساس خوندمش وقتی تمام شد، دیدم 599 رای گرفته و من ششصدمیش بودم همون کسی که هدایت مارو برخودش واجب کرده گفت حالا که شباهت هاتو دیدی دربارش بنویس .
شروع به نوشتن کردم و دیدم ساعت 12: 12 , نیمه شبه ومن در شرایطی مینویسم که ماه هاست با دوره 12 قدم زندگی می کنم..
کامنتت تمرکز بر نکات مثبت نبود بلکه تمرکز بر روند مثبت بود.
کامنتت سپاسگذاری به خاطر داشته ها نبود بلکه سپاسگذاری به خاطر تمام زندگی و آنچه درونش هست ، بود.
کامنتت به یاد آوردن آنچه از گذشته بهمون احساس بهتری میده نبود بلکه تو آن چیزی که در گذشته همیشه احساس بدی بهت میداد رو جوری بهش نگاه کردی که به احساس بهتری رسوندت و به خاطر تموم اون تضاد ها سپاسگذار شدی.
به قول استادمون، کی گفته تمرکز بر نکات مثبت فرعه، نه، تمرکز بر نکات مثبت اصله..
کامنتت آموزش تمرکز بر اتفاقات زندگی به نحوی که مارو به احساس بهتری برسونه بود…
اما نه با ادا و اطوار بلکه با نگاهی از جنس قانون و منطقی بی بدیل که کمر نجواهای ذهن رو میشکنه…
منم مثل تو زود ازدواج کردم 21 سالگی…
و حتی همین روزها به خودم میگفتم ای کاش قبل از ازدواجم با این قوانین آشنا شده بودم تا میتونستم شخصی با همه خصوصیات دلخواهم رو جذب کنم و انقدر نشتی انرژی نداشته باشم…
اما حالا فهمیدم درسته که من از سال 1400 خدا رو شناختم ولی خدای من از زمانی که تو شکم مادرم بودم و حتی قبل از اون منو میشناخت و لحظه لحظه بامن بود ولی من کر و کور بودم من نمیدیدم و نمیشنیدم…
حالا فهمیدم اینکه بعد از ازدواجم اومدم یه شهر دیگه تقصیر کوتاه فکری پدر و مادر و جوانی و جاهلیم نبوده بلکه این اتفاق افتاد که من بزرگ تر بشم و تکامل توحیدی شدنم طی بشه و به دور از وابستگی پدر و مادر و خانواده جور دیگه ای خودمو تجربه کنم…
حالا میفهمم 12 سال نباید بچه دار میشدم تا به هر دری بزنم از دعا نویس و چشم بند گرفته تا چسبیدن به ضریح امام و امامزاده…
اما نور توحید وقتی از طریق این مرد الهی و با صدای استاد به قلبم تابید..
تمام اون تضادهای چندین ساله باعث شد با قدرت تمام واراده تمام توحید رو باور کنم…
دعاهای دعانویس ها رو تو دیوار بکوبم…
و بگم خاک تو سرت محمد که تاحالا فکر میکردی اینا داره برات کار انجام میده…
من آماده توحیدی شدن بودم…
چون تو یک خانواده سوپر مذهبی رشد کرده بودم و از اونایی بودم که پیاده میرفتم کربلا …
برای توحیدی شدن نیاز داشتم به برخورد با این تضادهای چند ساله…
و وقتی فقط و فقط و فقط از رب جهانیان درخواست کردم اون بمن دوقلو داد…
مثل خودت دوقلوهای نارس…
همسرم هفت ماهه بچه ها رو بدنیا آورد.
چنین جواب بزرگی در ابتدای این مسیر عظمت رب و حقارت خودم در برابر اون رو بمن فهموند و منم نیاز داشتم که دوباره در کنار تضادی که سختی های بزرگ کردن دوقلوها برام ایجاد کرد ، رشد کنم بیشتر و بیشتر رو خودم کار کنم و شرایط کاریم رو تغییر بدم این بچه ها اهرمی شدن که بیشتر رو ترس هام پا بزارم و بیشتر حرف مردم رو قربانی کنم…
وقتی نور توحید به قلبم تابید به همه به پدر و مادرم و خواهرام میگفتم من بچه دار میشم …
اونا که دیده بودن من سال هاست دوا دکتر میکنم و هربار میگم اینبار بچه دار میشم و یا از یزد بلند شدم کوبیدم رفتم شاهرود پیش یک دعا نویس قهار و گفتم اینبار بچه دار میشم وقتی با استاد آشنا شدم و نور توحید به قلبم تابید بازم به همه گفتم اینبار بچه دار میشم و اونا پوزخند میزدن و میگفتن بازی جدیدشه…
ولی این دفعه جنسش فرق میکرد اون از درون بمن وعده پیروزی میداد و در مقابل چشم خیره همه این دوتا فرشته به دنیا اومدن دو تا گل پسر خوشکل و ناز….
بعدش خدا بهم خونه رویاییم رو داد …
و الان در حال راه اندازی کسب و کار جدیدم هستم و مرحله غلبه بر نجوای ذهن و شکستن ترس هام دو پشت سر گذاشتم…
توحید و یکتاپرستی چیزیه که من به هیچ قیمتی ازش کوتاه نمیام …
چون حالا میفهمم تموم اون تضادها برای این بود که ظرف وجود من به حدی برسه که بتونه نور توحید رو در خودش جا بده …
ارزشش رو داشت…
خداروشکر که امشب به این کامنت هدایت شدم..
خداروشکر که امشب این کامنت رو نوشتم…
خداروشکر که یکتاپرست…
دوستان خوبم دوستتون دارم..
سلام به برادر توحیدی و ارزشمندم آقا محمد
الهی که حال دلت عالی باشه و روی مونتوم های مثبت سوار باشید وقلب سلیمتون متصل به نور الله.
بینهایت از کامنت قشنگی که برام نوشتید سپاسگزارمممممم.
نمیدونید توی این برهه ی حساس کنونی:) به قول استاد :) خدا چندبار داره منو هدایت میکنه به این فایل و ردپای قبلیم…دیروز خانوم سلیمی جانِ جان برام نوشت،چند روز قبل به یک شکل دیگه …حتی اینکه کامنت شما ٢ بار ارسال شد،خودش یک نشونه ی خدا برای من بود که تا میتونی این فایل رو گوش کن و هضمش کن.
چیزی که برام جالبه اینکه اون روزی که این کامنت رو نوشتم قشنگ یادمه،از صبح توی خونه شروع کردم ….آروم و رها بدون عجله …عصر رفتم شیفت icu…بخش خلوت …خالی از سکنه:)انقدر خالی بود که میتونستی اون چند ساعت سالن رو برای مراسم عقدکنون تولدی چیزی اجاره بدی…:)
حتی یادمه کجا نشسته بودم و داشتم ادامه ی کامنتم رو مینوشتم ….
آزاد و رها بدون استرس بدون تقلا ….انگار واقعا من نبودم که مینوشتم ….خدا بود که مینوشت… و مارمیت اذ رمیت ولکن الله رمی.
کامنتی که از صبح نوشته شد و عصر ارسال شد….دقیقا شد آخرین کامنتی که استاد تاییدش کرد …
یعنی در زمان و مکان مناسب قرار گرفت …یعنی خدا اون رو در زمان و مکان مناسب قرار داد …
بعد شد اولین کامنت من که تاپ کامنت شد و کلی پاسخ پربرکت برای من اومد ….
و این همه مونتوم مثبت من رو به مدارهای بالاتر سوق داد ….
وحدود یک ماه بعد…همه چیز دست به دست هم داد تا من قدم های تکاملی برای شروع انتقالی بردارم ….
و اون موقع در رویای رویامم فکر نمیکردم تا بهار١4٠4 قراره انقدر معجزه توی زندگیم رخ بده ….
و خدائی هست،مهربان تر از مادر …
سپاسگزارم ازتون آقای گنجی…بی نهایت.
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازتون،در پناه نور میسپارمتون،الله یارتون باشه همیشه.
سلام به سعیده خانم خواهر توحیدی و با ارزشم.
من تو این روزهای اخیر با هدایت رب یکتا به کامنت های شما و در ادامه به فکر کردن به قوانین، چیزهایی بهم گفته شد..
و بعدشم گفته شد بیام اینجا بنویسم…
اول اینکه من فهمیدم شما یا غرور نداری یا روی این مسئله کار کردی و حواست بهش هست…
دلیلشم اینه که همیشه به کامنت های من پاسخ میدی و احتمالا به کامنت هر کس دیگه ای هم که براتون بنویسه پاسخ میدی…
و من با تفکر در مورد غرور متوجه شدم این مسئله عامل رانده شدن شیطان از بهشت بود بنابراین میتونه عامل دور شدن ما هم از مسیر باشه…
یعنی در واقع یکی از عوامل مهم استمرار در مسیر اینه که حواسمون به این باشه که مغرور نشیم ، همونطور که قبلا با تفکر در مورد فایل ارزشمند “مرغ همسایه غازه” من متوجه شدم خیلی باید حواسم باشه و فکر نکنم حالا که دارم رو خودم کار میکنم و از قوانین آگاهم از اون 98 درصد جامعه بهترم فکر نکنم از پدر و مادر و خواهر و برادر و دوستام و همکارام بهترم و فهمیدن این موضوع تحول بزرگی در استمرار من در مسیر ایجاد کرد…
مسئله بعدی که از خوندن کامنتاتون متوجه شدم این بود که در پاسخی که به آقا ابراهیم داده بودی به بیماری کمال گرایی اشاره کرده بودی…
من قبل از این درک خوبی از این مسئله نداشتم و نمیتونستم متوجه بشم کمال گرایی دقیقا یعنی چی و فکر میکردم کمال گرایی یعنی زووودی بخایم به اهدافمون برسیم و به کمال برسیم و این عجله در مسیر خوب نیست…
اما الان متوجه شدم کمال گرایی یعنی من این ذهنیت رو داشته باشم که باید همیشه کامل باشم و همه کارهام رو بدون نقص انجام بدم و رفتارم نباید نقص داشته باشه غافل از اینکه این ذهنیت باعث ایجاد احساس گناه و یا احساس سرزنش میشه که این دو تا احساس دوتا ترمز قوی برای ورود خواسته ها به زندگی و اجابت درخواست هاست و به درک بیشتری از موضوع احساس لیاقت رسیدم…
اگر جایی در رفتارم در عملم حتی در اجرای مهارت هام اشتباهی انجام دادم به هیچ وجه خودمو سرزنش نکنم و بقول شما درسشو بگیرم و رد بشم و با احساس خوب همچنان در مسیر بهبود شرایط و بهبود شخصیت گام بردارم…
و اما…
موضوع بعدی؛
موضوع پذیرش مسئولیت زندگیم بود…
قبلا فکر میکردم فقط وقتی یکاری رو میخوام انجام بدم باید مسئولیتش رو بپذیرم این درست بود اما کامل نبود..
کامل تر اینه که من مسئولیت تمام زندگیم در تمام جنبه ها رو بپذیرم اگر این ذهنیت در من وجود داشت که دلیل این که من بعضی وقتا قات میزنم رفتار اشتباه همسرمه ، دلیل اینکه صمیمیت زیادی در خانواده ما نیست رفتار پدرمه دلیل اینکه من عصبی میشم شیطونی بیش از حد بچه هامه دلیل اینکه در محل کار بعضی وقتا حالم میگیره همکارمه دلیل این که بعضی وقتا بحث پیش میاد رفتار اشتباه مادر زن یا خواهر زنمه دلیل اینکه تا حالا ماشینمو عوض نکردم درآمد پایین از شغل فعلیمه و هزارتا چیز دیگه که من تمرکزم رو عوامل بیرونیه و نمیخوام مسئولیتشو بپذیرم.
در صورتی که اگر مسئولیتشو بپذیرم اونوقت میتونم بفهمم خیلی از این چیزا برای رشد من و واضح شدن خواسته هام نیاز بوده و هست و حالا بیام و تمرکز کنم رو خودم و خواسته هام و این پذیرش مسئولیت و تغییر ذهنیت علاوه بر اینکه تمرکز منو میبره رو خودم و خواسته هام ، باعث میشه من نسبت به تموم تضادها و ناخواسته های زندگیم چه در گذشته و چه در حال احساس خوبی داشته باشم و این یک تحول جدید در درک جمله اساسیِ احساس خوب= اتفاقات خوب هست…
و این آیه ، این آیه:
وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ.
که این روزها با فکر کردن بهش داره معجزه میکنه …
دیگه هیچ ناخواسته ای نمیتونه منو بهم بریزه چون وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ
و از اونطرف اگر برنامه ریزی برای انجام یک خواسته داشتم و یهو همه چیز بهم ریخته بزار بهم بریزه ولی من بهم نمیریزم چون وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ.
خداروشکر که تونستم به هدایت رب خودم عمل کنم..
و این جملات رو که درس های این روزهای من بود رو بنویسم…
امیدوارم هرجا هستی در بهترین احساس و شادترین لحظه ها و در رهاترین حالت ممکن باشی…
اینو هم یادم رفت بگم…
خداروشکر با حفظ مومنتوم مثبت و تلاش زیاد تونستم عکس پروفایلمو بزارم …
هرکاری میکردم نمیشد تا اینکه بهم گفت عکس های تو گالری رو بیخیال شو و از خودت عکس بگیر و همون لحظه آپلود شد… خداروشکر
سپاسگزارم.
سلام و عرض ادب بسیار خدمت سعیده خانم عزیز …
کامنت زیبا و تاثیر گذاری از خودت نوشتی دلم نیومد آگاهی هایی که در ارتباط با کامنتت برام اومد رو ننویسم از صبح تا حالا چیزی درونم میگه برو این مطالب رو برای خانم سعیده و بچه ها بنویس …هرچی میگم تموم شد حالا باید تمرکزم رو بر روی مطالبی که قراره مطالعه کنم بزارم در جوابم میگه نه …بدون انکه خودم بدونم انگشتانم بی اختیار بر روی کیبورد کامپیوتر شروع کرد ب تایپ کردن این آگاهی ها …..
بهرحال این چیزهایی که مینویسم از درونم میاد…
اولین قدم برای رسیدن ب ارامش و تغییر درونی همانطور هم که خودت گفتی تسلیم شدن در برابر خداوندهست اینکه خودت رو بسپاری ب نیرویی بالاتر از خودت…..
یعنی خداوند قدرتی که این جهان و تمام انچه که درونش هست رو افریده ………..
قدم دوم اینه که مسئولیت تمام اتفاقات زندگیت رو بپذیری و بپذیری که هیچ کس جز خودت مقصر اصلی نیست ….
تمام اتفاقات زندگیت رو همانطور که گفتی خودت ایجاد کردی و خودت هم تنها کسی هستی که میتونی درستش کنی
تو ب خاطر نداشتن آگاهی از قوانین جهان هستی و همینطور ب خاطر یک سری الگوهایی که از گذشتگانت و محیطی که در ان رشد کردی در ذهنت برنامه ریزی شده بود در این منجلاب گرفتار شدی و حالا با رسیدن ب این اگاهی و نجات خودت باعث الگو شدن برای خیلی از همقطارانت شدی ….
باعث شدی که خیلی ها ازت انگیزه بگیرند ……..نا امید نباشند …….ب خداوند امیدوار باشند و بهش اعتماد کنن ………..
اوست که برتر از هرکسی میتونه نجات دهنده باشه ….اما مسبب همه اینها آگاهیه ………..
یک نوری که از طرف خداوند بر دل انسانی که در برابر خداوند تسلیم میشه و اظهار عجز و ناتوانی میکنه تابیده میشه….
حالا سوال اینه اگاهی چگونه بدست میاد …؟
آگاهی با تشنه بودن یعنی همون بریدن شروع میشه …..بنابراین قدم اول تسلیم بودنه……….
آگاهی با تسلیم بودن ……..با عشق بدست میاد ……….عشق ب مطالعه و خوندن مطالب در حوزه موفقیت های فردی …. با خوندن زندگینامه افراد موفقی چون شما و افراد موفقی که روزی در فقر و بدبختی و مشکلات دست و پا میزدند بدست میاد ….
آگاهی… با اراده و با انظباط فردی …با تعهد بدست میاد ….
فقط با رسیدن ب اگاهیه که یک انسان میتونه خوش رو نجات بده و گرنه هیچ راهی نمیتونه یک انسانی که غرق شده رو نجات بده …
وقتی که تو تسلیم میشی …وقتی اظهار عجز و ناتوانی در برابر تنها قدرت جهان هستی یعنی خداوند میکنی و میپذیری که خودت باعث بدبختی خودت هستی نه کس دیگر….
وقتی بقول خودت انگشت اتهام رو از روی بقیه بر میداری و میفهمی که خودت مقصر اصلی این ماجرا هستی
وقتی اولین قدم رو اینقدر محکم و با ایمان ب خداوند بر میداری….. خداوند هم درها رو یکی یکی برات باز میکنه و قدمهای بعدی رو با قدم برداشتن تو بهت نشون میده
بهت ثابت میکنه خوابش نبرده …خداوند با گرفتن دستت زمانیکه از همه جا و از همه کس بریدی بهت میگه :
بنده من _ من هستم ….!
من پیشت هستم ……… چرا نگرانی …؟
نگران چی هستی ….؟
من همیشه کنارتم ….. ! اما تو حواست ب من نیست …من همیشه پیشتم……! تو حواست ب من نیست از بس که سرت شلوغه …از بس که درگیر مشغولیات ذهن رسواگر و اشفته ات هستی ….
اینا همه اش بر میگرده ب نداشتن اگاهی ….
وقتی انسان ب آگاهی میرسه دنیای دیگه ایی رو تجربه میکنه …دنیایی متفاوت از دنیایی که همه داخلشن…..
شاید در ظاهر یکی باشه و ب یک شکل و شمایل اما در باطن دنیایی کاملا متفاوت که فقط خود شخصی که داره اون دنیا رو تجربه میکنه میفهمه …
اگاهی بسیار زیباست ….زندگی با داشتن آگاهی زیباست ….
از آگاهیست که انسان ب آرامش درونی میرسه …
از ارامش هست که انسان ب قدرت و ثروت و شهرت میرسه ..
از ارامشه که نگاه انسان ب دنیا تغییر میکنه …از آرامش هست که انسان ب خوشبختی و سعادت در این دنیا و دنیای بعد میرسه که همه بر میگرده ب ذهن …
برای رسیدن ب آگاهی وقتی مطالعه میکنی میفهمی ابزاری که تورو ب آگاهی میرسونه ذهن توست …
همون ابزاری که خداوند ب همه انسانها بطور یکسان داده و برای انکه بتونی ذهنت رو بهتر کنترل کنی باید سازوکار ذهن رو یاد بگیری و بدرستی تربیتش کنی ….
باید یاد بگیری ذهن چگونه کار میکنه تا بتونی بهش برنامه بدی ….باید بتونی ذهنت رو کنترل کنی وگرنه اگه نتونی این ذهن رو کنترل کنی ذهن دیوانه و بیمار تو رو براحتی راهی جهنم میکنه …
باید ب خود شناسی برسی …
باید روی خودت هزینه کنی …باید رو خودت کار کنی تا خودت و تا ذهنت رو نشناسی تا ندونی که هدف از امدنت ب این دنیا چیه ….هرگز نمیتونی ب اگاهی برسی
و مستلزم همه اینا همانطوری که گفتیم مطالعه ست
ذهنی که ما داریم هیچ مخلوق دیگه ای اون رو در اختیار نداره ….
این ذهن ماست که باعث میشه ب آگاهی برسیم این ذهنه که باعث میشه ب روشنی و اگاهی و ب خدا برسیم ذهن در واقع یک ابزاره که مارو ب منبع وصل میکنه ….
بدون این ذهنی که خداوند ب ما داده و در اختیار داریم هرگز نمیتونستیم این مقدار رشد کنیم و دنیای خودمون رو بیافرینیم….
بدون این ذهن قدرتمند مثل حیوانات تابع شرایط خویش بودیم اما حالا ما با قدرتی که در اختیار داریم خالقیم …خالق شرایط خویش …
ما میتونیم هر چیزی که بخوایم کشف و خلق کنیم ….
پس اولین قدم تسلیم بودن و پذیرفتن ۱۰۰درصد مسئولیت اتفاقات زندگیمون هست …
اما نکته مهمتر از اینا که باید از خواب غفلت بیدار شیم موندن در این اگاهیهاست که لازمه اش داشتن مطالعه مستمر در هر روز و عمل کردن ب انچه که میگوییم هست …
شما هرچی که جلوتر میرین باید جایی از ذهن شروع کنی ….همه چی بر میگرده ب ذهن شما ….ذهن قدرتمند شما ….
اما ب ظاهر هیچ ارتباطی بین موقعیتی که توش گرفتاری و جایی که میخوای بهش برسی نداره …
چون ذهن اصلا دیده نمیشه .. ذهن دیدنی نیست …مسبب تمام بدبختیها و شادیها همین ذهن ماست که در ظاهر دیده نمیشه ….
علت تمام ناراحتیها از ذهن افراد هست ما در جهان مادی زندگی میکنیم جهانی بر پایه قوانینی ثابت و قدرتمند ….قوانینی که احساسی عمل نمیکنه و با کسی هم شوخی نداره …
جهانی که بر پایه علت و معلول هست …
جهان مادی ای که در ان زندگی میکنیم با اتفاقاتی که برامون میفته احساس میکنیم هیچ تناسبی با فکر کردن مون نداره ……چون ما همه چی رو با دست هامون لمس میکنیم و با چشم میبینیم برامون سخته پذیرفتن این موضوع …..
ادما بشدت ب دنیای مادی وابسته اند و دوست دارند همه چیز رو بشکل مادی ببینن و تجربه کنن اونا توسط حواسشون همه چی رو لمس میکنن اما خداوند تواناییهای دیگری هم ب انسان داده مثل حافظه قوی …مثل شهود …مثل اراده …عقل ….که باید از اونا استفاده بهتری ببریم …
افکار ما خالق واقعیتهای فیزیکی زندگی ماست جایی که علت تمام رفتارهای ما و نتایج زندگی ما داره از اونجا نشات میگیره ذهن ماست …جایی که در ان فکر میکنیم …تصویر میسازیم …..تجسم میکنیم ….و جایی که احساس مون در اون شکل میگیره و باعث یکسری اقدامات عملی میشه که در نهایت نتایج مارو در پی داره
برنامه هایی که که از قبل در اون ساخته شده و حالا اتوماتیک وار داره تو زندگی مون اشکار میشند برای افرادی که در این مدار نیستن خیلی سخته این موضوع رو درک کردن که تمام نتایج زندگی مون از افکارمون داره شکل میگیره اونا چون با این مسائل اشنایی ندارند نمیتونن بپذیرند و میگن شماها توهم میزنین….
اینکه ذهن چه ارتباطی با جهان مادی داره و چگونه چیزی که ما بهش فکر میکنیم رو ب واقعیت این دنیای مادی تبدیل میکنه مبحثی بسیار طولانیه و با یکی دوساعت قابل درک کردن نیست …
در نهایت خیلی لذت بردم از کامنتت
امیدوارم همچنان در سراشیبی زندگی از تجربیات قشنگی که در ادامه خواهی داشت لذت ببری و بازم برامون بنویسی….
با تشکر از همه بچه ها …..
امیدوارم تمام بچه های این سایت و منجمله شما از کنترل ذهن بالایی برخودار باشین چون بالاترین هدیه ایی که یه نفر میتونه ب خودش بده کنترل ذهنه …..
اگه کامنتم کمی طولانی شدببخشید ….
با ارزوی جهانی شاد برای تک تک دوستانم …..
سلام دوست عزیز حسین
داشتم کامنتهارو میخوندم ومیخواستم ازاحساس قشنگی که به کامنت سعیده عزیز دریافت کرده بودم ،براش بنویسم وخواستم حس بقیه دوستان خوبم رو ببینم که به کامنت شمارسیدم
چقدرعالی پاسخ دادی وچقدرنکته به نکته مواردو گفتی،
چقدرخدامنو دوست داره ووقتی به احساس خوبی میرسم ،بهترین نوشته ها واحساسات رو دردسترسم قرارمیده
چقدرکامل ودقیق مواردو گفتین که میخوام کامنتتونو سیو کنم
البته نمیدونم میشه توهمین سایت سیوش کرد یانه اگه بلدید به من یاد بدید
چندروز پیش متوجه شدم که من هرچیرو که میخوام یاد بگیرم بهترین استادش سرراهم سبز میشه
والان که میخواستم مسیر موفیت رو در چند صفحه بانثری عالی داشته باشم،کامنت شمارودریافت کردم
متشکرم بازم ازخدای مهربونو وسعیده عزیزوشمادوست گرامی
اگه اجازه بدید گاهی سوالاتمو واشکالاتمو ازشما بپرسم
نمیدونم چجوری ولی
قلم شما امروز به من خیلی کمک کرد
باارزوی سعادتمندی شما وهمه دوستای خوبم وخودم.سپاسگزارم
سلام آقای رجب پور عزیز و هدایت شده
واقعا زبان قاصره از تشکر و از آن همه درکی که شما در مورد ذهن پیدا کردین و به این خوبی و عالی دلنوشته هاتون رو از زبان خدا برای من و تمام بچه های عباسمنشی و هم مدار جاری کردین واقعا ازتون ممنونم
حرفای شما قشنگ معلوم بود مبداّش قلبتون و خدا بود و قشنگ تو حرفاتون میشد خدا رو احساس کرد
همیشه در پناه خدا باشید و دمتون گرم
سلااام به عشق عزیزم سعیده نورانی پروردگارم
این فایل نشانه ی امروزم بود، گوش کردم بعد اومدم تو قسمت کامنتها که ببینم آیا قبلاً کامنت گذاشتم یا نه که به این کامنت شما برخوردم
چه جااالب که نوشته بودی دوقلوهات نارس بودن!
میدونی آخه دوقلوهای من یاسر و سمیه هم هفت ماه و نیمه بدنیا اومدن!!
چقدررر جالب که من هم وقتی در نمازم به السلام علینا و علی عباد الله الصالحین میرسم چهره ی استاد و مییم بانو جان و دوستان توحیدی میاد تو نظرم!!
همین یکی دو مورد از شباهتها رو کم داشتیم که اونم خدا رو شکر جور شد(خخخ)…
و همین دیشب بود که با یاسی و نسیم اینا صحبت می کردیم و یاسی داشت حاضر میشد که بره سرکار، و قبلاً همیشه با دوچرخه میرفت چون تقریباً نزدیکه به خونه اش
ولی دیشب دیدم جدیداً اسکوتر خریده و میخاست با اسکوتر بره سرکار!..
غیبت که بیش از چهل ساله نمیتونم بشنوم، انگار سیخونک میزنن به من(خخخ)!
اخبار هم که پنج ساله تعطیله!
و از مرحله پرت هستم!!!
هیچی همینو میخواستم بگم
عاشقتم بی قید و شرط، و به خدای نور آسمونها و زمین میسپرمت
الهی که هر آنچه خیر و خوبی در دنیا و آخرت وجود داره نصیب شما بشه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿٣5﴾
خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّـحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ ﴿٣6﴾
[این نور] در خانه هایی است که خدا اذن داده رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود، همواره در آن خانه ها صبح و شام او را تسبیح می گویند.
رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ﴿٣٧﴾
مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد، [و] پیوسته از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیر و رو می شود، می ترسند.
لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿٣٨﴾
تا خدا آنان را بر [پایه] نیکوترین عملی که انجام داده اند پاداش دهد، و از فضلش برای آنان بیفزاید، خدا به هر که بخواهد بی حساب روزی می دهد.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
سلام خانوم سلیمی جانِ جانم …
سلامی از جنس نور …با دستانی لرزان …با چشم های خیس….با صدای قلب به تپش درومده…
حین کارهای خونه،مشغول گوش کردن به سوره ی آل عمران بودم که به محض تموم شدنش…قلبم باز شد و ازم میخواست برای شما بنویسم …
چی بنویسم …؟!چی باید بگم …؟! من نمیدونم …
گفت نیازی نیست بدونی …فقط بنویس …من بهت میگم تو بنویس …
با آیه های سوره ی نور بنویس …بنویس …پیغام ها میرسند …
بنویس …
منم نور آسمون ها و زمین …منم نوری که هیچ وقت خاموش نمیشه …
بنویس…
نور من در خونه هاشون هست…بنویس که اون ها با قلبشون نور منو تو خونه هاشون آوردند….
بنویس …
مرد خونه همون مردی که هیچ وقت از یاد من غافل نشده…بنویس که من صدای صلات شبش رو میشنوم…بنویس که من نماز صبح مسجدش رو میبینم ….
بنویس ….بنویس …
بنویس که هرچه تا الان نعمت دادم همه ش در حال فزونیه …بنویس که فضل من در راهه ….بنویس که پاداش به غیر حساب در حال رسیدنه …
ظرف من بیشتر ازین نمیتونست دریافت کنه …همین هارو ازم بپذیرید….
خدا شمارو برای ما حفظ کنه …خدا مارو در مدار شما نگه داره ….
دوستون دارم …از روشنی قلبم …با چشم های خیس …
رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
بنام خداوند قلبها….
سلام و درودی دوباره به سعیده پر نور طلایی من…
سعیده چند وقت تو حموم که میرم..نور طلایی خداوند دور سرم میچرخه..اینقدر زیباست که فقط میگم خدایا محو زیباییهات شدم…
الله اکبر…اون لحظه جز روی زیباش نمیتونم چیزی بگم!..
سعیده من نرگس.بعد از یه هفته پر چالش بر گشتم از اون فضای هدایتی پر چالش”جهنمی که ما ادمها برای خودمون ساختیم”””..با امید حق تعالی!
خداوند جان دوباره ایی به پدرم داد…
و من اون هفته قبل به مدت 5 روز…فقط درس شجاعت و استقامت و در مسیر خداوند بودن رو یاد گرفتم…
ناگفته نمونه…
درس بزرگی که یاد گرفتم!!!!
که برگی بدون اذنش روی زمین نمیفته…
و سپاسگزار بودن بخاطر جسم سالممم..
……
واقعا چقدر میتونی بخاطر همین نفسی که تو قلبمون جاری میشه رو سپاسگزار بود.
.
بقول خداوند میگه..انسان کفور!!!
یه شخص که توی اتاق پدرم بود بخاطر یه زره اکسیژن باید ساعتها درگیر بود..تا بتونه حالش خوب کنه!!!…تمام اون صحنه ها و تقلاهای ادمها..
و کیس وا رفته زندگیشونو خداوند بهم یاداوری کرد!!!
(سعیده داستانشو بهت بگم!!!
یه روز داشتم یه تنبانی رو کش میکردم..رفتم جلو جلو…دیدم من چند مسیر رفتم کِش.ه. پشت سرم میاد…
اومدم برگشتم به اولین مسیر..و اولین کاری که کردم کش رو با سوزن قفلی بست کردم که وا نره پشت سرم بی دلیل قدم برداره.)
این اولین یاداوری بود که خداوند بهم نشون داد.
…….
سعیده جان انگار خداوند این اتفاق رو بهم نشون داد..که توی غار خودم بیام بیرون ..تا قدر بدن سالممو بدونم…و نخاد پا تو پای خدا کنم که زود به نتیجه اونچیزی که میخام زودتر “برام اتفاق بیفته….برای خاسته هام داشته باشم..
الان تو اتاق کارم هستم.کولر ابی کوچکمو زدم هوا خنک و عالیه!!!جات خالی …..روبروم سرسبزی حیاطمون و ویوی کوه زیبا پشت سر برگهای نخلمون…و صدای اواز پرنده ها از میون ،”شیارهای کوه میاد..
صدای پرنده بلبل ،”که تازه بچه هست میاد…
خیلی این صحنه زیباست….
چقدر خوشبختیم که این زیباییها رو میبینیم..
ولی هفته گذشته مثل این ساعت..سراسیمه برای عمل پدرمون بودییم..
چقدر نگرانی بود..
ولی من از خداوند طلب استقامت میکردم..
و میگفتم خدایا اینهمه برگ روی این درختا هست!.چه خشک چه سبز….
گفتم خدایا اگه تو بخای برگی بدون اذنت روی زمین نمیفته..
خدایا تو همه چیزی کمکم کن تا بتونم استقامت داشته باشم…
سعیده یه هفته به اندازه چند سال مدارمو تعقییر داد…
یکی از اشناهای نزدیکم یه برگ سبزی که روی زمین افتاده بود رو بهم داد…
بهم گفت!!!نگاه کن !!!.
هر کاری رو بخام انجام میدم.
پس نگران نباش..
سعیده تو عالم خواب و بیداری بودم..
دیدم چهره خودم اینقدر زیبا و پر نوره..که فقط میخندیدم..
خداوند بهم یه ارامشی.پر برکتی رو ” داد…
ولی ناگفته نمونه ما تحت تاثیر عوامل بیرونی قرار میگیریم..
ولی فقط از خداوند استقامت و صبر میخاستم…
میخام بگم!!!! امروز!.یه حسی گفت بیام …تمام کامنتاتو بخونم.
همون خداوندی که هر لحظه در حال هدایت و حمایت ماست….
سعیده دختر تو کجای مدار الهی قرار گرفتی که اینقدر قرآن رو به این زیبایی بیان میکنی…
بهت تبریک میگم…
واقعا هر چقدر که میگذره ناتوانی خودمو بیشتر درک میکنم…
بقول درون الهیم.!
بیشتر میدونم”نمیدونم
راسی همین الان یه پیام اومد..
شانست به روز رسانی شد…
…..
واقعا به این درک رسیدم….
که این اتفاق….
تونست!یه دنیای دیگه رو بروم باز کنه..و واقعا همینجور شد.
…
و مدام از همه زوایا داره باهام حرف میزنه!!!
که یادم باشه..
تنها سعادتمندیمون در دنیا و اخرت…
در همین مسیره!!!!
این سه سال خورده ایی از زندگیم در این مسیر…با 34 سال از زندگی گذشته ام زمین تا اسمون متفاوته…
.
میخام بگم امروز صلات من با خوندن کامنتت شروع شد…
دوست دارم بازم برگردم یبار دیگه مرورش کنم..
سعیده عزیزم .خیلی خوشبختم که دوستان عزیزی مثل شما دارم…
دوستانی که فقط راه بهشت رو بهم نشون میدن…
در پناه خداوند بزرگ میسپارمت.
درود بر شما سعیده جان
واقعاً خوندن کامنتت برام خیلی آگاهیبخش و به یاد آورنده بود.
همینوطور که داشتم میخوندم به این فکر میکردم که چقدر راحت ما تقصیر رو از گردن خودمون برمیداریم و میندازیم گردن بقیه
چقدر راحت قدرت درونی خود و خدای خودمون رو فراموش میکنیم و مشرک میشیم. عمیقاً برات خوشحالم که تونستی با توکل به الله جلوه دیگهای از دنیا رو به خودت نشون بدی.
من هم این روزها در قدم هفتم هستم شکر خدا و حال و هوام قابل وصف نیست از شدت خوشحالی.
واقعاً میگن هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند مصادق عینیش رو در کامنت شما و حسی که ازش گرفتم لمس کردم.
خداقوت دوست من انشالله هر روز توجهت به زیباییهای بیشتری در زندگی جلب بشه
ممنونم ازت احسان عزیز…
قدم هارو با قدرت ادامه بده …واقعا من باهاشون زندگی میکنم …شماهم همینطورید ؟
گاها این جمله که ایه های قران هفت بطن داره منو یاد مطالب دوازده قدم میندازه …
چطور ممکنه من هر روز هدایتی به یک فایل گوش بدم و دقیییقا جواب سوالم توش باشه؟؟؟
من فقط میگم الله اکبر…خدایا تو چطوری از طریق دستان پرتوانت داری با من حرف میزنی …
خییلی این دوره دوازده قدم فوق العاده ست …
خداروو صدهزارمرتبه شکر برای این هدایت خداوند ….
براتون بهترین ها رو ارزو میییکنمممم
سلام سعیده ی قوی و مهربون
انقققققققققققققدر حالم خوب شد از خوندن کامنتت که نگگگگگگگگگگگگگگگم برات
چون منم مثل خودت به شدت درحال کنترل کردن ورودی های ذهنم هستم
خداروشکر که روزم رو با خوندن صحبت های شیرین و فوق العاده ی شما شروع کردم
که هر کلمه ای که گفتی رو با تمام وجود میشه حس کرد
چون از تهه قلب و وجودت میاد
زندگی شما و همه هر روز پر باشه از خدا و معجزاتش
❤️
سلام فاطیمای عزیزم
ممنونم ازت که نظرت رو برام نوشتی …با قدرت این مسیر رو ادامه بده
میدونی ؟ازونجا که من تو اینستا خیلی فالوئر داشتم ..اونم فالوئرهای که دوستم داشتن و سرم قسم میخوردن …حتی هنوز پیغام و پسغام میدن که بگید سعیده برگرده اینستا !
و این حس تایید طلبی من رو به شدت ارضا میکرد خییلی سخت بود دل کندن ازش !
ولی هر بار به خودم گفتم سعیده!حاضری برای هدفت چیو قربانی کنی ؟
و بالاخره شاخ غول رو شکوندم و از بهار امسال بوسیدم گذاششتمش کنار …
و نمیدونی چه منبع وحشتناکی از ورودی های بد من کنترل شد و پاداش ها از همه طرف رسید …
میدونم که شماهم خییلی خوب داری روخودت کار میکنی..
به امید دیدار دوست مهربانم❤️🫶
سلام سعیده جان دوست و هم خانواده خوبم.
الان ساعت 12:12 دقیقه شبه . که شروع به پاسخ دادن به این کامنت کردم. من زمان بندی نکردماا این زمانبندی کار کس دیگه ایه وقتی دیدم به اون کامنتت که به علی آقا پاسخ داده بودی 99 رای داده شده بود و من صدمیش بودم گفتم خب شاید نشونس.
و هدایت شدم به این کامنت اسطوره ای و با اشک و احساس خوندمش وقتی تمام شد، دیدم 599 رای گرفته و من ششصدمیش بودم همون کسی که هدایت مارو برخودش واجب کرده گفت حالا که شباهت هاتو دیدی دربارش بنویس .
شروع به نوشتن کردم و دیدم ساعت 12: 12 , نیمه شبه ومن در شرایطی مینویسم که ماه هاست با دوره 12 قدم زندگی می کنم..
کامنتت تمرکز بر نکات مثبت نبود بلکه تمرکز بر روند مثبت بود.
کامنتت سپاسگذاری به خاطر داشته ها نبود بلکه سپاسگذاری به خاطر تمام زندگی و آنچه درونش هست ، بود.
کامنتت به یاد آوردن آنچه از گذشته بهمون احساس بهتری میده نبود بلکه تو آن چیزی که در گذشته همیشه احساس بدی بهت میداد رو جوری بهش نگاه کردی که به احساس بهتری رسوندت و به خاطر تموم اون تضاد ها سپاسگذار شدی.
به قول استادمون، کی گفته تمرکز بر نکات مثبت فرعه، نه، تمرکز بر نکات مثبت اصله..
کامنتت آموزش تمرکز بر اتفاقات زندگی به نحوی که مارو به احساس بهتری برسونه بود…
اما نه با ادا و اطوار بلکه با نگاهی از جنس قانون و منطقی بی بدیل که کمر نجواهای ذهن رو میشکنه…
منم مثل تو زود ازدواج کردم 21 سالگی…
و حتی همین روزها به خودم میگفتم ای کاش قبل از ازدواجم با این قوانین آشنا شده بودم تا میتونستم شخصی با همه خصوصیات دلخواهم رو جذب کنم و انقدر نشتی انرژی نداشته باشم…
اما حالا فهمیدم درسته که من از سال 1400 خدا رو شناختم ولی خدای من از زمانی که تو شکم مادرم بودم و حتی قبل از اون منو میشناخت و لحظه لحظه بامن بود ولی من کر و کور بودم من نمیدیدم و نمیشنیدم…
حالا فهمیدم اینکه بعد از ازدواجم اومدم یه شهر دیگه تقصیر کوتاه فکری پدر و مادر و جوانی و جاهلیم نبوده بلکه این اتفاق افتاد که من بزرگ تر بشم و تکامل توحیدی شدنم طی بشه و به دور از وابستگی پدر و مادر و خانواده جور دیگه ای خودمو تجربه کنم…
حالا میفهمم 12 سال نباید بچه دار میشدم تا به هر دری بزنم از دعا نویس و چشم بند گرفته تا چسبیدن به ضریح امام و امامزاده…
اما نور توحید وقتی از طریق این مرد الهی و با صدای استاد به قلبم تابید..
تمام اون تضادهای چندین ساله باعث شد با قدرت تمام واراده تمام توحید رو باور کنم…
دعاهای دعانویس ها رو تو دیوار بکوبم…
و بگم خاک تو سرت محمد که تاحالا فکر میکردی اینا داره برات کار انجام میده…
من آماده توحیدی شدن بودم…
چون تو یک خانواده سوپر مذهبی رشد کرده بودم و از اونایی بودم که پیاده میرفتم کربلا …
برای توحیدی شدن نیاز داشتم به برخورد با این تضادهای چند ساله…
و وقتی فقط و فقط و فقط از رب جهانیان درخواست کردم اون بمن دوقلو داد…
مثل خودت دوقلوهای نارس…
همسرم هفت ماهه بچه ها رو بدنیا آورد.
چنین جواب بزرگی در ابتدای این مسیر عظمت رب و حقارت خودم در برابر اون رو بمن فهموند و منم نیاز داشتم که دوباره در کنار تضادی که سختی های بزرگ کردن دوقلوها برام ایجاد کرد ، رشد کنم بیشتر و بیشتر رو خودم کار کنم و شرایط کاریم رو تغییر بدم این بچه ها اهرمی شدن که بیشتر رو ترس هام پا بزارم و بیشتر حرف مردم رو قربانی کنم…
وقتی نور توحید به قلبم تابید به همه به پدر و مادرم و خواهرام میگفتم من بچه دار میشم …
اونا که دیده بودن من سال هاست دوا دکتر میکنم و هربار میگم اینبار بچه دار میشم و یا از یزد بلند شدم کوبیدم رفتم شاهرود پیش یک دعا نویس قهار و گفتم اینبار بچه دار میشم وقتی با استاد آشنا شدم و نور توحید به قلبم تابید بازم به همه گفتم اینبار بچه دار میشم و اونا پوزخند میزدن و میگفتن بازی جدیدشه…
ولی این دفعه جنسش فرق میکرد اون از درون بمن وعده پیروزی میداد و در مقابل چشم خیره همه این دوتا فرشته به دنیا اومدن دو تا گل پسر خوشکل و ناز….
بعدش خدا بهم خونه رویاییم رو داد …
و الان در حال راه اندازی کسب و کار جدیدم هستم و مرحله غلبه بر نجوای ذهن و شکستن ترس هام دو پشت سر گذاشتم…
توحید و یکتاپرستی چیزیه که من به هیچ قیمتی ازش کوتاه نمیام …
چون حالا میفهمم تموم اون تضادها برای این بود که ظرف وجود من به حدی برسه که بتونه نور توحید رو در خودش جا بده …
ارزشش رو داشت…
خداروشکر که امشب به این کامنت هدایت شدم..
خداروشکر که امشب این کامنت رو نوشتم…
خداروشکر که یکتاپرست…
دوستان خوبم دوستتون دارم..
دوست خوبم سلام
چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم .چه حس خوبی گرفتم از نوشته هات🧡🧡🧡🧡🧡. منم این زیبایی ها این آرامش و این قدرت رو از اونچه از استاد عباسمنش یاد گرفتم تجربه کردم و می دونم تجربه های شیرین ترو لبخند های رضایتبخش بیشتری در انتظارم هست.برات آرزوی بهترین لحظات شیرین ترین تجربه ها و آرامش و رضایت از زندگی رو دارم.🌼🌷🌷🌷
ممنون از شما علیرضا جان
قطعا و حتما تجربه های ناب تر خالصتر و پر از نور و اگاهی و ثروت و سلامتی در مدار های بالاتر در انتظار ماست …این ماییم که باید به سمتش حرکت کنیم …
تئوری مدار ها واقعا فوق العاده ست …چنان ایمانی برات ایجاد میکنه که میشه سووخت برای حرکت و وایسادن در برابر نجواهای شیطان …
در پناه الله باشی و برامون از تجربیاتت حتما بنویس
سلام سعیده جان،
من فایل استادو همون روزکه گذاشتن خوندم ولی امروز طی پیاده رویهام که قراربود اعنصاب باشه،خواستم حالموخچب کنم وبه جاده جنگلی شهرم اومدم و دوباره فایلوگوش کردم ودرفرصت استراحتم کامنت تورو خوندم
قلبم غرق شادی شد،چقدرزیبانوشتی وچقدرتاثیرگذار
اونقدرخوب که شروع کردم به خوندن جوابهایی که برات اومده وختی جواب یکی ازدوستان اونقدرخوب بود که اول برای حسین عزیز جواب نوشتم بعد خواستم حس خوشحالی وتماشای جواب قوانین به تقاضای قلبی افراد رو باتوبگم وببینی که وقتی سخنی ازدل براید لاجرم بردل نشیند
وحرف تو وتجربت سخت بردل من وکلی دوست نشست
وبه من این یاداوری روداد که چقدرقوانین افرینش قشنگن وچقدرخوبه که هرگسی میتونه ازاونا استفاده کنه
ومن میخوام که فرصت طلب باشم واز این فرصتی که خداوند به من داده تااخرعمرم استفاده کنم وسعی کنم تادر مسیرقوانینش باشم وفراموش نکنم
خدارو شکر میکنم برای اینهمه اگاهی ناب ودوستان ناب عالیم
درپناه خدا موفق وشاد وخوشبخت باشیم ،هممون
الهی من دورت بگردم بهترین مادر ،یه خانوم خودساخته هستی عزیز دلم
چقدر از کامنتت نهایت لذت رو بردم و و اشک از چشمانم جاری شد که چقدر توفوق العاده هستی تحسینت میکردم هر لحظه که اینجوری داری میسازی شرایطی که دوسداری واقعا خوشحال شدم برات و از ته قلبم لبخند زدم برای این کامنت زیبات قشنگترین ،و چقدر دارم لذت میبرم از انسان هایی که در مدار فرکانس و قوانین جهان هستن میدونن که هر چی پیش میاد همون چیز خوبه هست و هر کسی میتونه نتیجه هاشو براساس باوراش رغم بزنه
الهی شکر شکرگزار وجودت هستم دختر ثروتمند ❤😍👸🏼🥲
مائده ی عزیز و زیبا
سپاس گزارم ازت …برای این وقت و این تبادل انرژی عالیت …
من هم شکرگزار این دوستانی هستم که اگرچه از من دورند …اما اقرب من حبل الورید …
مگرنه اینکه همه ی ما تیکه ای از روح خداوندیم 😍؟
انشالله در اینده ی نزدیک بتونیم همدیگر رو ببینیم و از حضور هم لذت ببریم
دوستت دارم دختر 😘😘😘
سلام خانم شهریاری عزیز و گرانقدر
واقعاً نمیدونم چی بگم بخاطر این کامنت نه، بیان این تجربیات و این شکل نوشتار و این تعبیر و تفسیر زیبایی که از تک تک اتفاقات نادلخواه داشتید.
حدود یکسال از زمان کامنت شما میگذره
پس حدود بیش از یکماه دیگه تا سالروز جشن میلاد سی و یکمین سال زمینی شدنتان باقی ست.
چقدر زیبا بیان کردید
چقدر عالی همت کردید و هدایت طلب کردید و چه بی نظیر هدایت شدید
چقدر خوشحالم از این تغییرات زیبای شما
چقدر شاکرم از این نگاه شما
چقدر هر چی به تعداد نگاه های زیبا افزوده میشه و هر چقدر من، شما و سایرین که کار میکنیم، شادتر، متوکل تر، آرام تر، صبورتر، مهربان تر، بخشنده تر، همدل تر، با فهم و درک تر، زیبانگر تر، عاشق تر، تمیز تر، پاک تر، صادقانه تر و درستکار تر و با وقارتر و البته ثروتمندتر باشیم،
جامعه و جهانی زیباتر و محیطی دلنششین تر خواهیم داشت.
من اگر محیط خوشایندی دلم میخواد، خب پس من هم جزو اون محیطم که دارم میسازمش، پس من همونی بشم که دلم میخواد محیطم باشه دیگه.
محیط حالا، خونه و خونواده ست، اگر شاغلیم در محیط کار، محیط همسایه ها و ساختمون و محل زندگی، محیط کوچه و محله، محیط شهر، محیط جامعه و کشور و دانشگاه و جهان …
محیط شاد میخوام؟ خودم چقدر شادم از درون، حرکت کنم برای شادی، یک نفر شاد به محیط خانواده و شهر و کشورم اینطوری اضافه شده.
محیط آرام میخوام؟ خب خودم حرکت کنم برای آرام تر بودن از درون، اینطوری محیطم آروم تر خواهد شد.
در کشور ثروت میخوام و از فقر و تنگدستی شاکیم؟ ، خب خودم به شیوه فرکانسی و ذهنی حرکت کنم بسمت ثروت، اینطوری کشورم ثروتمندتر خواهد شد.
هر چه من شوم کشورم و شهرم، تیمم، خانواده ام، محله ام، محیط کارم، همکارام دوستام، همان میشوند.
هر چقدر فرد بهتری شویم، یک نفر بهتر به جامعه ما افزوده خواهد شد و در نتیجه جامعه ای سالم تر، شادتر و ثروتمندتر و امن تر خواهیم داشت
این بزرگترین خدمت نه تنها به خود، که به شهر و کشور و جهان خود است، و البته امکان پذیر و ساده تر از تلاش برای تغییر موارد خارجی.
همانطور که به خوبی و زیبا، خوده خداوند هم در سوره رعد آیه 11، فرموده:
إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما بأنفسهم.
همانا خداوند تغییر نمی دهد وضعیت هیچ قوم و (ملت و جامعه ای) رو مگر به تغییر تک تک شان،
یعنی تغییر فرد به فرد خود افراد،
نگفته بقیه ی افراد. گفته تک تکشان.
یعنی داستان فردیه. نه جمعی.
آرزوی سلامتی و سرخوشی بینظیر و خوشبختی و ثروت براتون دارم.
خیلی وقت بود از سایت دور افتاده بودم این کامنت من رو کااااملا به روز رسانی کرد خداروشکر بابت کامنت های سایت عباسمنش. چقدر همه چیز در جای درستشه چقدر هدایت کردن برای خدا اسونه و برای ذهن کوچیک ما سخته. واقعا اگر کل داستان اینه ک باید در دل هر چالش فرکانس تسلیم رو اگاهانه انتخاب کرد و به یاد بیاریم ک خداوند موظفه به هدایت کردن از هر راهی ک خودش میدونه. دیگه اصلا چیزی به نام ترس میمونه؟ من مدتی قبل به خاطر اشتباهاتم بخاطر بی ایمانیم از نظر مالی خالی شدم. صفر مطلق تا جایی ک کرایه ماشین نداشتم خودمو برسونم خونه. یادم افتاد باید چیکار کنم یک لحظه خودمو اروم کردم الهام شد اسنپ بگیر بگو برای حسابم مشکلی پیش اومده پولشو بعدن برات واریز میکنم. انجامش دادم قبل اینکه راننده بیاد بهش گفتم بعدن برات واریز میکنم گفت اوکیه بابا چه حرفیه سوار شدم دو جمله حرف زدیم جمله سوم دیدم داره درباره استاد عباسمنش حرف میزنه باورم نمیشد طرف عباسمنشی بود. گفت خدایا چیکار داری میکنی با من. کی به ذهنش میرسه خدا به چه روش هایی میتونه هدایت رو انجام بده. یا مثلا کی باورش میشه ک وسط یک چالش بزرگ وسط یک دو راهی ک ادم گیر کرده یهو ادم خواب استاد عباسمنش رو ببینه ک خیلی جدی و قاطع بیاد بگه تا زمانی ک نتونی از فلان کار دست برداری تو زندگیت هیچ غلطی نمیتونی بکنی بیدار شدم با خودم گفتم این خدایی ک من میشناسم ازش بر میاد ک خیلی عادی خواسته مون رو بذاره پشت در زنگ بزنه فرار کنه ما بریم برش داریم. خداروشکر بابت بودن بابت وجود داشتن روح من بابت حضور داشتن خداوند و قطعی بودن قوانین جز توکل جز که تسلیم تمام در غم و راحت همه مکر است و دام
سلام دختر قشنگم سعیده خوش صورت و سیرت الان که این متن رو مینویسم سرکار هستم و نمیدونی که خودمو کنترل کردم که اشکام جاری نشه تو محیط کار مو به تنم راست شد انقدر که از جان و دلت نوشتی و چقد ازت ممنونم ه باز روحیه بیشتر گرفتم و نشونه من از خدای من بودی امروز دوست دارم
سلام دوست عزیزم،
خیلی خوشحالم از اینکه تونستی راهتو پیدا کنی و خداوند تورو به اینجا هدایت کرده مثله همه ما، واقعا چقدر حرفات رو با چشمان خودم دیدم و تا حدی میفهمم حس و حالتو
اینکه تونستی انقدر پیشرفت های اولیه و قدم هاتو خوب و محکم برداری واقعا تحسین برانگیزه واقعا بهت افتخار میکنم و به امید الله در مسیر موفقیت هات هروز و هروز بدرخشی و با عشق از نتایج قشنگت بگی و ما لذت ببریم❤️
سلام به همه دوستان عزیزم
سعیده جانم چقدر لذت بردم چقدر حس نزدیکی به شما رو داشتم از مقصر دونستن دیگران از اینکه از اول قوی بودم کارهای فوق العاده کردم ولی غر میزدم درصورتی که از یک جا به بعد مثل شما نشستم دیدم که من میتونم با یک نگاه دیگه این اتفاقات ببینم از یک جا به بعد به خودم افتخار کردم .
از اینکه دوتا بچه پشت هم اونم پسرای نازم با مشکلات و خونه سازی و مستاجر بودن.با اینکه تو شهر غریب بودم تنها با سن کم و دوتا بچه کوچیک .
چقدر قوی بودم چقدر صبرم بیشتر شد چقدر قوی تر شدم چقدر توحیدی تر شدم همیشه نگاهم به خدا بود که تو اون تایم کوتاه خدا یک دوستی فرستاد کمک حال من ولی از یک جایی به علت توجه به نازیبایی مون ازش جدا شدم.
منم یک روز مثل شما خسته و کوفته از ته دل از خدا کمک خواستم دیگه بریده بودم خدا محکم در آغوشم گرفت از اون روز دیگ (3)سال میگذره دارم تکامل ام طی میکنم و لذت وار پیش میرم اصلا همعجله ندارم .
متشکرم از شما من این فایل تو تاریخ 13 فروردین سال1403 روز 21 ماه رمضون به عنوان روزشمار فصل پنجم دیدم
اومدم قسمت کامنت قسمت برگزیده اولین کامنت برام کامنت شما بود و چقدر هم برگزیده من بود بهم زندگیم یادآوری کرد توحیدی و قوی بودنم اینکه تو همین مسیر بمونم و پیشرفتم هر لحظه ببینم.
از خدا براتون بهترین ها رو میخوام
به نام خداوند هدایت گر
سلام دوباره به سعیده عزیزم
بعد از نوشتن کمنتم به کمنت امسالت در سریال سفر به دو امریکا قسمت دوصد
میدانی ساعت یک شب شد و من غرق لذت خواندن کمنت ها شدم خوابم پرید
و هدایت خداوند رسید به این کمنتتت
اونجا نوشتم رنج تو گنج توست
بیبییبین چقدر زیبا خداوند گفت کار امروزت نسبت به خواهرت و آرامشی که داشتی درست بود
چون من صدایی نجوای زهنم می شنیدم که میکفت چقدررر تو سنگدل شدی نسبت به خواهرت
ولی من حالا میدانم نجوایی زهن چیست صدایی خدا چیست
و اونجایی که گفتم من کی هستم که خدایی کنم خدا هست
من را کی هدایت کرد ؟
خدا همه را هدایت میکند چقدررر به خود بالیدم
چون دقیقا خواهر من هم در همان وضعیتی شما که قرار داشتید قرار دارد
و جاییی که خدا را صدا زدین چی عاشقانه در آغوش کشید
رسیدم به این جمله ات سعیده عزیزم
«الان بجایی رسیدم که تمام ورودی هام رو به صفر رسوندم …و تنها ورودی سایت استاد ،مطالب استاد ،دوره ها و البته قرآن عزیزم هست …
اصلا نمیتونم جایی بشینم که دارن غیبت میکنن!
نه اینکه خودمو مجبور کنم به نشنیدن !نه !
اصلا حالم ی جوری بد میشه که سریع باید جابجا بشم !یا با هندزفری جلو شنیدن رو بگیرم …
به اخبار کوچیکترین اهمیتی نمیدم
و با دیگران هم صحبت نمیشم براااحتی !!!!
و همیشه یاد این حرف استاد تو قدم هفتم میفتم !
که اگر الان تو این شرایط ناخواسته هستم به این دلیل هست که :
« یسری شرایط تو بوجود اوردی !ناآگاهانه بوجود واردی ،با توجه کردن به ناخواسته هات به وجود آوردی ،الان راه عوض کردن شرایطت همین راهی که اومدی ! فقط دیگه به ناخواسته هات توجه نکن!کانون توجه ت رو کنترل کن!تمرکزت رو از چیزایی که نمیخوای بردار !و کاری که سمت خودتت هست رو درست انجام بده،کاری که میتونی باید انجام بدی و در توانت هست انجام بده!بقیه کارا هارو که تو نمیتونی و نمیدونی چه جوری !خود جهان برات انجام میده ! خود بخود ! پس دیگه نگران نباش !)
باز امروز نجوایی زهنم میگفت با اینکه بسیار شاد بودم حال عالی داشتم
دلت خوش داری او دوستت کجاست فلانی کجاست تو خودت بازی میتی بعضا نجوا ها در حالی که بهترین توجهات داری حس خوب داری ولی یکبار گذر میکنن
باز شکر خدا من درک میکنم که از سمت کی بود
با خودم تکرار داشتم پاکیزه تو با این باور هایت فعلا در این جایگاه هستی باورهایت تغییر کند جایگاهت هم تغییر میکند
و این نوشته شما مهر تایید شد رفیق جان
سلامت باشی برای هر رد پای که گذاشتی
دوستتت دارم
سلام سعیده ی دوست داشتنی .از خوندن کامنت زیبا وآگاهی بخشت نهایت لذت رو بردم واشک از چشمانم جاری شد .چقدر جنس احساست شبیه من بود .وخدا رو هزاران بار شکر که هدایت شدیم وتو این مسیر زیبا قرار گرفتیم .بهترینها رو برات آرزو دارم .
سلام سعیده جان
الهی که در مدار شادی و لذت و آرامش ، فراوانی نعمت و ثروت باشی.
الهی که در مدار اتفاقات خوب باشی 🙂
دختر ، زندگی جدید ، مدار جدید و اتفاقات جدید بر تو مبارک 👏🏼👏🏼👏🏼گوارای وجودت 👏🏼👏🏼👏🏼
چون تو لایق هستی ، من لایق هستم ، همهی ما لایق و ارزشمند هستیم ، همه ی ما بدون هیچ قید و شرطی ارزشمند و دوست داشتنی هستیم.
با خوندن کامنتت اشک ریختم و ذوق کردم و همراهت بودم در دو حالت ، چه قبل از تولد و چه بعد از اون
متوجه شدم در بعضی از جنبه های زندگیم تلاش برای رشد و موفقیت داشتم و دارم ، چون عاااشق رشد یادگیری هستم ولی نا خود آگاه تمرکز بر ناخواسته ها داشتم و همان ها به راحتی اومدن تو زندگیم.
پذیرفتن اینکه همین الان در جای درست خودم قرار گرفتم و هیچکس مقصر نیست و جز خود خود خود خودم و من فقط باید سهم خودمو درست و کامل انجام بدم همین.
چنان غرق نوشته هات بودم گویی کنار هم هستیم و داریم صحبت میکنیم 🤭 اخ که چقدر این گفتگوهای عباسمنشی و مرور قانون ساده و زیبای خداوند دلچسبه 😄
به همه اون مهمونی نرفتن و غیبت گوش نکردن ها و روزه ی سکوت گرفتن ها می ارزه.🤐😉🙃
چون من برونگرا هستم عاشق صحبت و بیان احساسات 🤸🏽♀️🤣💃🏽
و دارم یاد میگیرم که جلوی این نشتی های انرژی رو بگیرم و مراقب حال خوب خودم باشم و با اعراض از هر نازیبایی آرامش درونی عمیق تری کسب کنم.🧘🏽♀️⛰️🚶🏽♀️
اما الان در یک تعهد ۲۱ روزه هستم برای تقویت اهرم رنج و لذت و ورودی های نامناسب تقریبا به ۰ رسیده به جز مواردی که هنذفری همراهم نبوده 🙈
خیلی خوبه در هر قدمی که هستیم ، این قانون تکامل رو آروم آروم داریم سپری میکنیم.
آروم آروم داریم قانون ساده ی خداوند رو بهتر درک میکنیم.
و با هر شناختی که نسبت به خودمون پیدا میکنیم و قدم برمیداریم ، جهان چه پاداش های بی نظیری بهمون میده.
و این خیلی زیباست
خدایا شکرت شکرت شکرت شکررررررت
خدارو شکر میکنم برای بودن این دانشگاه توحیدی و این دوستان بینظیر
خداروشکر برای داشتن استاد نازنینم و مریم زیبایم.
دوستون دارم 🙋🏽♀️🙂➕🌻
به نام هدایتگر عالم.
سلام سعیده جان.
فقط خدا را شکر میکنم که امروز بعد از یک هفته دوری از اقیانوس معرفت و آگاهی روزم با کامنت شما آغاز شد. و چقدر حس خوشحالی و سپاس گذاری مرا بیشتر کرد.
از ابتدای کامنت تا انتها باران اشک هایم امانم نمیدهد. من هنوز فایل جدید استاد رو گوش نکردم اول گذاشتم دانلود بشه که خیالم راحت باشه اومدم برا کامنت ها واقعا خدا را شکر میکنم بخاطر تولد دوباره شما و تولدتان را تبریک میگم.
خدایا شکررررررررت
به نام خداوند هدایتگر که هدایت بندگانش رو به عهده گرفته
سلام سعیده جان
سعیده ی عزیزم از اول کامنت تون تا آخرش گریه کردم چون همه اش احساس میکردم قلبم داره با من حرف میزنه ، خیلی وقت بود که اون هدفی رو که می خوام کامل بهش نرسیدم اما کامنت شما برام یک نشونه بود که با تلاش بیشتری پیش برم ،برگردم برسی کنم ،پام رو از روی ترمزها بردارم و آروم آروم دوباره گاز بدم تا حرکت دلچسب تری داشته باشم و به خواسته هام برسم و مثل شما روی جاده ی آسفالت با اسکویتر با کوله پشتی پر از خوراکی های سالم وخوشمزه سوت زنان از مسیرم لذت ببرم .
سپاسگزارم سعیده جان.
دیدار ما پیش بنده گان صالح خداوند در بهترین زمان وبهترین مکان .
سلام بر استاد عزیز و مریم جان و همه دوستان هم مدار و دوست داشتنی
از سعیده جان که اینقدر زیبا با ما داستان زندگی قشنگش را به اشتراک گذاشت سپاسگزارم به نظرم زندگی در زمان قبل از تغییر هم به اندازه بعد از تغییر زیباست به قول استاد در جهان دو قطبی هستیم خوب و بد در کنار هم هستند و این ناخواسته ها هستند که ما را با خواسته ها آشنا میکنند باید همیشه قدر دان روزهایی باشیم که در زندگیمان ناخواسته و تضاد میبینیم تا گامی به سمت خواسته برداریم والا به سکون و بی هدفی میرسیم من عاشق تضادها هستم چون در من نیرویی برای رسیدن به خواسته ها ایجاد میکنند استاد از شما و مریم جان تشکر میکنم که باعث این آگاهی های ناب که در هیچ سایت و کتابی پیدا نمی شود شده اید با شما بودن و استفاده از این مطالب هم لیاقت میخواهد که هر کس در محضر خدا عزیزتر باشد دسترسی به این آگاهیها را هم پیدا میکند و اینکه هر کس باید از درون بخواهد تا در مدار این آگاهیها قرار بگیرد از اینکه در این جمع صمیمی و دوست داشتنی هستم سپاسگزار خداوند مهربانم به امید روزهای قشنگتر برای همگی
سلام و درود
تبریک میگم به شما و جهاداکبری که انجام دادید.
واقعا جای تحسین دارید.
و چقدر جالب هدایت من به استاد هم از طریق مصاحبه ایشان با یکی از اساتید موفق داخل ایران که از شاگردان خود استاد عباسمنش بودند ، اتفاق افتاد . هر جا که ذهن رو کنترل کنیم و ببریم به سمت باورهای درست و به سمت خواسته ها و زیبایی ها ، از همون لحظه شرایط کم کم بهبود پیدا می کنه . و به قول استاد کل کار همینه
و تکرار و تکرار همین اصل
و بیشتر شدن اتفاقات خوب
و قوی تر شدن ایمان با همین اتفاقات خوب کوچک
و یادآوری کردن همین نتایج به خودمان
و همین سیکل که اساسی ترین قانون جهان هست .
با آرزوی بهترین ها برای همگی.
سعیده عزیز بسیار زیبا نوشتید ، همیشه با خواندن کامنت دوستان حس بسیار خوبی دارم ، دوست دارم همیشه و هر لحظه این مطالب را بخوانم ، اینقدر که حس خوب و مطالب ارزشمند در این کامنت ها هست .
خدا را شکر که در مسیر زیبا و روشن قرار گرفتید و چنین درک و موفقیت بالایی کسب کردید انشالله همواره رو به جلو باشید و همیشه بخندید و دستان شما در دستان خدا باشد .
سلام سعیده جان
چقدر از کامنت شما لذت بردم . چقدر خودت هستی و با عشق این کامنت را نوشتی.
منم مثل شما با یه لایو استاد در زمستان ۱۴۰۰ با استاد آشنا شدم و تحولات زندگی من شروع شد. ایمان من شکل گرفت.
و چقدر موفقیت هاتون را شنیدم لذت بردم. خدا دوقلوهاتون را براتون حفظ کنه و الهی که هر روز در مسیر زندگیتون موفق باشید.
و واقعا تولد واقعی شما را بهتون تبریک میگم. منم دیگه مثل شما فهمیدم که خودم خالق زندگی خودم هستم و دست از انداختن تقصیر بر گردن این و ان برداشتم. و چقدر زندگی برام عوض شد و چقدر حالم خوب شد.
چقدر خوشحالم دوستانی مثل شما دارم با اینکه نمیشناسمتون ولی باهاتون احساس خوب دارم . و بازم ممنون از کامنت عالی شما ♥️♥️♥️
سلام سعیده جان تازه متولد شده 🤗
بهت خوش آمد میگم خوشحالم که اینجاییم کنار هم ، و هم سن و سال
خداروشکر برای داشتن حس و حال خوبت خداروشکرش 😍
پرستار آینده دار و خوش اخلاق و موفق
عزیزم تحسینت میکنم که با ذوق از تغییراتت نوشتی .
در پناه خداوند همیشه شاد و سالم باشی💕😍
سلام برشما سعیده خانم عزیز خیلی خوشحالم از این همه نتایجی که تو این مدت کم گرفتید.واقعا مامنتی که گذاشته بودید بی نظیر بود خیلی عالی تایپ و نگارش کرده بودید و حس خیلی خوبی به من دادید زمانی که کامنتتون را مطالعه کردم.🙏🏻🙏🏻🙏🏻
درود بر سعیده ی قوی و عاشق
چقدر لذت بردن از کامنت شما
مسئولیت پذیری اولین قدم و شرط بودن در مسیره،و چقدر خوب این مسیر رو پیدا کردید،ارزوی سلامتی و پاداش بی پایان از سوی مهربانِ عالمیان دارم،برای شما و همسر خوب تون.
پایدار و پاینده باشید و بدرخشید.
درود ویژه بر استاد عزیزم و بانو شایسته،برای فرکانس عالی شون
سعیده جان سلام.. چقدر به حال خوبت غبطه خوردم عزیزم.. الان که دارم نینویسم نمی تونم اشکهام رو کنترل کنم.. من یه آدمی هستم که ته اون چاهم.. و نمیدونم چطور حالم رو درست کنم.. خیلی سردرگم و ضعیفم… خواهش میکنم دعا کن من هم خودم رو پیدا کنم که سخت میگذره بهم این روزا… دارم تلاش میکنم که حال خوب امثال شما رو داشته باشم و میبینم که خیلی ضعیفم… با خوندن پیام قشنگت باز هم تلاش میکنم که تغییر کنم.. برام دعا کن و آرزو کن یه روزی.. هر چه سریعتر حال خوبم رو برات توصیف کنم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
دوست عزیزم سلام علیکم
چه کامنت زیبایی
چه کامنت به جایی
گریه امونم نداد دیگه
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
امروز هم مثل دیروز هدایتی به کامنت شما رهنمون شدم الهی شکر.
واقعا لذت بردم و کامنت تون را خوندم.
وسط های کامنت شما به خودم پی بردم و فهمیدم که راهم درسته . تنها نیستم .
امروز از نزدیکی یکی از خونه هایی که
واقعاً چند وقتی است ترکشون کردم
رد شدم ولی این دفعه محکم تر استوار تر . سرم بالای بالا بود . اصلأ
احساس عجز و بدبختی نکردم
و الآن به فایل استاد و کامنت شما دوست عزیزم هدایت شدم خدایا شکرت.
من تمرکز نمیگم صد درصد ولی خدای خودم می دونه که چقدر تمرکزی و لیزری داشتم روی خودم کار می کردم ولی نتایجم بزرگ نمیشد
و چند روزیه روی باورهای توحیدی بیشتر زوم کردم و مسلما به کامنت های شما هدایت می شوم خدایا شکرت.
الان از یک پیادهروی میام و چقدر لذت بردم و دیدن زیباییهایی که مجذوبم کرده بودن و سیر نمیشدم
خدا را شکر خدایا شکرت .
خدایا شکرت که اینقدر من را دوست داری بقول استاد خدا کار و زندگیش را ول کرده و فقط منو می بینه.
خدایا شکرت حال دلم عالیه.
استاد عزیزم نمی دونم از چه دعایی
خوشحال میشی فقط آرزوی سلامتی براتون میکنم
استاد نمی دانید چقدر آرامش بیشتر
شده در وجودم در زندگیم
استاد عزیزم استاد جونم با وجود و داشتن این سایت الهی شما لحظه به لحظه خداوند را به من نزدیک و نزدیکتر می کنی و چی از این قشنگ تر و لذت بخش تر.
وقتی می روم بیرون دلم به شماست
به فایل ها به حرف ها به قانون بدون تغییر خداوند
قانون خیلی زیباست ولی برای همه نیست.
در دنیای بیرون که هستم تا یه چیزی می بینم به خودم میگم در کجای
این صحنه ای که دیدم قانون را می تونم ببینم ؟؟؟؟
و خداوند بهم میگه و خوشحال میشم
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
…….
دوست عزیزم سلام سعیده جان.
هر آنچه از دل بر آید بر دل نشیند.
چقدر قشنگ و زیبا نوشته بودی.
چقدر خوب و روان مینویسی، به نظرم حتما این استعدادت رو پیگیری کن.
خیلی از خوندن مطلبت انرژی گرفتم و حالم خوبتر شد.
واقعا چقدر خوندن کامنت شما بچها به آدم کمک میکنه. چقدر باعث میشه تا نجواهای ذهن میاد سراغت بگی نه بچه های سایت هر کسی خواسته تونسته منم میتونم.
بهترینها برات آرزومندم دوست عزیزم.
در پناه خدا شاد و سلامت باشی.
سلام سعیده جان
نمی دونم چجور حس وحالمو ازاین تغییرات بینظیرتون بگم
من خیلی وخته اشنا هسم با مسائل استاد واین مسیرولی نتایج اونچنانی نداشتم وامروز خداوند بهم با این فایل وکامنت شما دوست عزیز فهموند نگاهمو از بیرون بردارم و فقط به خودم معطوف کنم
باورتون نمیشه بالای شیش هف بار کامنت شمارو خوندم
الهی شکر بخاطر حضور شما دوستان عزیز
ب نظرم هممون اینجا داریم به رشد هم کمک میکنیم
درود بهتون
سلام سعیده عزیزم..چقدر نوشته هات خوب بود اون جاهایی که مثال از آیات قرآن زدی اشکمو درآوردی چقدر قشنگ بود و بجا..قبل از اینکه مامنت شما رو بخونم یه سوال پرسیدم از خدای خودم و کامنت شمارو باز کردم چقدر قشن. جوابمو گرفتم بی نظیر و شسته روفته …جوابم این بود که یه سری از شرایط رو خودت به وجود آوردی ناآگاهانه و با توجه به ناخواسته هات..الان راه عوض کردن شرایطت همین راهی است که اومدی..فقط دیگه به ناخواسته هات توجه نکن و در عوض کانون توجهت رو کنترل کن و توجهت رو از چیزی،که نمیخوای بردار بزار روی چیزی،که میخوایی و کاری که سمت خودت هست رو انجام بده بقیه کارها رو جهان برات انجام میده خودبخود پس دیگه نگران نباش و آرام باش
خدای من ،رب من چقدر زببا منو مجدد هدایت کردی..دقیقا زدی به هدف
چقدر از شما سعیده عزبزم سپاسگزارم و چقدر لذت بردم و تحسینتون کردم که زندگیتونو طاختید همونجوری که میخواستید و توی اون شرایط موفق شدید ذهنتون رو ساکت و ورودیهارو کنترل کنید..واقعا تحسینتون کردم و میکنم…موفق باشید گلم
سلام سعیده عزیزم ،
واقعا لذت بردم از کامنت فوقالعادهات منو حسابی تحت تاثیر قرار داد🥹 همیشه دوست داشتم دوستای این مدلی داشته باشم و فقط در مورد قوانین بدون تغییر خداوند باهاشون صحبت میکردم 😍 نمیدونستم اینجا ( سایت) این بستر کاملا فراهم هست برای هم صحبتی با همفرکانسیهای عزیزم. چقدر قشنگ بچههای دیگه برات کامنت گذاشتن 🥹 از مدل حرفا میشه نزدیکی قلبهارو احساس کرد🥰 من از جوابهای بچهها هم بغضم گرفت وای که چقدر قشنگ با هم شیر اطلاعات میکنید 👍 تحسینت میکنم و خوشحالم که منم جزو این خانواده صمیمی هستم 😍 جالبه بدونی من کامنتت رو یه بار خودم خوندم اینقدر خوشم اومد رفتم یه بار هم برای همسرم خوندم ، ایشون هم لذت برد از کلام صادق و زیبات🌸 همیشه سالم و ثروتمند باشی در پناه الله یکتا😘
واقعا دوست دارم یه روزی این خانواده صمیمی یکجا جمع شیم ( تو پرادایس😉) و همیدیگهارو از نزدیک ببینیم😘🥰😍😍😍😍😍 منم دوره ارزشمند دوازده قدم رو خریدم و الان قدم ۲ هستم تا اینجا که معرکه بوده و ما ( منو همسرم) حسابی هر روز در مورد نکات مثبت اطرافمون و خواستههامون صحبت میکنیم و حس حالمون رو به شدت خوب نگه میداریم و معجزات واقعا اتفاق میفته 🙏🏽 خدارو هزاران بار شکر میکنم .
به امید دیدار🥹🥰😍
سلام و درود به شما… زندگیتون پر از حضور خوشگل خدای عزیزمون باشه
من واقعا لذت بردم از مطلبی که گذاشتید و خیلی زیاد شمارو تحسین میکنم که چقد زیبا نوشتید. من با خوندن این مطلب از شما آخرش به این نتیجه رسیدم که من چرا اینکارو نکنم … چه کاری؟… اینکه به جای بازکردن اینستاگرام هر روز بیام اینجا این مطالب سرتاسر زیبایی رو با عشق نخونم. واقعا سپاسگزار حضور زیبای شما هستم که این ایده خیلی قشنگو بهم دادید که تو تایمهایی که میخوام بیام تو دنیای مجازی، به جای اینستا بیام اینجا و کامنتهای دوستای فوق العاده رو بخونم و لذت ببرم و یاد بگیرم.
سلام سعیده عزیز
من هم از خداوند سپاسگزارم که دوستان خوبی مثل شما تو این سایت دارم
چقدر از کامنتت لذت بردم
چقدر نیاز داشتم تو این لحظه به خوندن مطالب زیبای تو
من یک همسر و یک مادرم که خودم رو دقیقا جای تو حس کردم و حتما از این لحظه تصمیمم برای اینکه مثل شما انگشت اشاره به سمت خودم بگیرم نه بقیه بیشتر و جدی تر شد
خیلی لذت بردم از کامنتت
سپاسگزار خداوند استاد و شما دوستان عزیزم هستم 🙏❤
سلام سعیده جان چقدررر قشنگ نوشتی اشک از چشمام سرازیر شد الان درحالی کامنتتو خوندم که در محل کارم هستم . شغلی که خداوند بهم داد . کی ؟ وقتی که صداش کردم گفتم من بلد نیستم تو بلدی تو گفتی بخوان مرا تا اجابت کنم شمارا و انشالله من هم به زودی از نتایجم مینویسم . خیلی متنت زیبا بود عزیزم 🥰❤
سلام بر شما سعیده خواهر عزیز
چقدر زیبا کلام استاد رو گرفتی وچقدر عالی با خودت به صلح رسیدی از متنت لذت بردم پر از پیام های الهی برای من بودو اونجا که از تضادهای گذشته ت نقطه مقابل وخواسته ای زیبا ساختی برایم جالب بود
امیدوارم روز به روز دنیا بهترین هاشو بهت بده
سلام سعیده جان.
نمیدونی چقدر با خوندن این متن و کامنت حالم خوب شد. ینی حالم خوب بود خیلی بهتر شد. دقیقا همه اش همینه، زندگی یعنی یافتن خود، زندگی یعنی در صلح با خود، زندگی یعنی ایمان به خدا و حرکت کردن، زندگی یعنی بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست/ در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی…
مطمئنم روزهای زیبا و فوق العاده ای پیش رو داری.
موفق و پایدار باشی…
به نام خداوند مهربان
با سلام خدمت هم فرکانسی عزیز سعیده خانم گل
خیلی خیلی خوشحالم که در این جمع الهی هستم با اعضای شگفت انگیزی مثل شما
واقعا تحسینتون میکنم بابت این موفقیت ها و خدارو شکر میکنم که حال دلتون خوبه
خیلی زیاد از کامنت زیبا تون لذت بردم و آگاهی کسب کردم
ممنونم که نتایج فوق العاده تون با ما به اشتراک گذاشتید
در پناه الله مهربان باشید
خدانگهدار دوست عزیز 💗
سلام بر استاد عزیزم ومریم خانم عزیز وهمه دوستان سایت بخصوص سعیده خانم..مطالب خواندنی و جالب سعیده خانم رو خوندیم واقعا لذت بردم انشاءالله درهمه مراحل زندگی موفق باشی دوست عزیز…خیلی قشنگ برامون توضیح دادی بصورتیکه من موقع خواندن مطالبت داشتم حس میکردم حال واحساس شمارو…پیروزوسربلندباشی
سلام خواهر عزیزم
بسیار خرسندم که راه تو پیدا کردی
بسیار خرسندم که از زندگی ات لزت میبری
به نکات خوبی اشاره کردی کامنتت بسیار آموزنده بود کامنتت را خواندم برایت آرزوی موفقیت کردم
خداوند همیشهبا ماست کافی استما اجازهدهیم
شاد باشید
سلاممم سعیده نازنینم..اینطور که معلومه اهل مازندرانی ..من هم مازندرانی و اهل ساری هستم..همیشه کامنتهای پر عشقت رو دنبال میکنم…از ته دل میاد حرفات عزیزم..سعیده جانم من هم دوره 12 قدم رو تهیه کردم و تغییرات زیادی در من ایجاد کرد…اما با فکر کردن به مشکلات مالی به شدت افت کردم و مدارم پایین اومده..از ته دل سپاسگزاری نمیکنم انگار برگه سیاه میکنم..منی که به خاطر چشمهای دخترم، آنزیم های منطم کبدی و حتی موزاییکهای مرتب پیاده رو ها سپاسگزلری میکردم ب شدت افت کردم..خیلی ناراحتم…مجدد دوره رو از قدم یک شروع کردم ولی ذهن منطقی من مسلط شده ،،سعیده جان کمکم کن ..چیکار کنم که حال خوب قبلم رو داشته باشم..وای احساس وصف نشدنی داشتم..ولی نمیدونم چرا هرچی هم مینویسم دلی نیست..همش هم ریشه در مشکلات مالی داره..انگار ناامید شدم
سپاسگزارم
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر هدایتهای لحظه به لحظه آن
خدای هدایت گرم شکرت که در هر لحظه و هر ثانیه خدایان میکنی
خدایا شکرت با تمام وجود از سپاس گزاری میکنم که من و هدایت میکنی به بهترینها
سعیده جون واقعا قابل تحسین هستی،افرین که هر روز بهتر از روز قبلت داری میشی .آفرین به پرستار خوش بخت که عاشق کارشه،عاشق خداشه
دوست دارم و انشا..شاهد پیشرفتهای باشم و کامنت بزارید برامون و من هم به آگاهیهای اضافه بشه
سلامت ،شاد،خوشبخت،ثروتمندو سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشی
سلام سعیده خانم دوست هم فرکانسی
من چند بار کامنت شما رو خوندم و لذت بردم از کلام زیباتون
بسیار خوشحالم که آنقدر تونستین خوب روی خودتون و باورهای اشتباهتون کار کنید
من هم چند ماه که با سایت معنوی استاد آشنا شدم
امیدوارم روزی برسه من هم از نتایجی برای دوستانم بگم.
براتون بهترین ها رو آرزو میکنم
امیدوارم تولد 31سالگیتون تمام آرزوهات ون خاطره شده باشه.
سلام سعیده جان
خدا را شکر میکنم که اینقدر زیبا هدایت شدی و زندگیت را از اون شرایط به اینجا که هستی رسوندی
واقعا چقدر زیبا این تضادها را شناختی و در مسیر تغییر اونها به وسیله تغییر باورهات و مسولیت صدر در صد زندگی خودت رسوندی
بهت آفرین میگم و تحسینت میکنم
برات آرزوی موفقیتهای بیشتر و شادی روزافزون دارم
سلام
سعیده خانم
لذت بردم
از تغییراتت
کلی انگیزه گرفتم
کلی توکلم بیشتر شد
و فهمیدم تغییر کردن چقدر خوبه
چقدر هدایت خداوند شیرینه
چقدر این سایت الهی هستش
چقدر حس خوبتون توی نماز رو دوست داشتم
چقدر بچه های 12 قدم عالی اند
بازم ممنون
سلام سعیده جان
همکار عزیزم از کامنت زیبای شما واقعاً انرژی مثبت گرفتم
که خدا گفته تو فقط بخواه…..
واقعاً خیلی وقتا ما غرق دنیایی میشیم که دوستش نداریم و اصلا حواسمون نیست که یه تکونی به خودمون بدیم…
خوشحالم که تونستی تو این مسیر موفق بشی
سلام دوست عزیز
چقدر خوشحال شدم از پیشرفتتون
ناخودآگاه اشکام سرازیر شد و اونقدر حس خوب از کامنت شما گرفتم که دلم نیومد اینجا ننویسم
منم با اینکه تو خانواده مذهبی بزرگ شدم ولی مثل شما تازه تازه از طریق آشنایی با سایت دریچه های قلبم به سمت قرآن باز شده قبلاً شنیده بودم و خونده بودم این قرآن سراسر رحمت و هدایته ولی الان وقتی لطف خدا منو با آیه های قرآن هم مدار میکنه میگم واقعا این کتاب همش نور و هدایته و چه قدر بهم آرامش میده
چقدر خوب از همه ی موقعیتهای به ظاهر منفی برداشت مثبت کردی
از صمیم قلبم برات بهترین ها رو آرزو میکنم و با انرژی که از طریق کامنت تو روزیم شد بی حوصلگی رو کنار میگذارم تا با عشق خونه رو برای اومدن همسر و دوتا پسرم آماده کنم
سعیده جون بهت تبریک می گم بابت تغییرات مثبتی که در زندگیت ایجاد شده و خیلی خوشحالم که خودتو پیدا کردی و در مسیر درست قرار گرفتی .
خیلی خوشحالم که در این سایت و در کنار استاد بزرگوار مریم جون عزیز و در کنار شما خانواده عباسمنشی هستم.
قطعا این مسیر یه که خدا خواستم کرده و اینو به دید مثبت و نشونه میدونم
هر روز میام تو سایت و خدا مرا به سمت نشانه ام هدایت می کنه و از سخنان گهربار استاد و مریم جون استفاده می کنم و ایمان دارم ب زودی زود اتفاقات موفقیت های بزرگی برام رقم می خوره و منم میام داستان موفقیت برای شما عزیزان کامنت می کنم
سلام عزیزم🥰🥰🥰
منم مثل شماسنم کمه منم چقدرشرایطم مشابه شماهست منم به مورسیده دارم تلاش میکنم که مثل شمادرستش کنم.منم زود ازدواج کردم زودم بچه دارشدم،منم استانه تحملم رفت بالا ازهم سن و سالام قوی ترشدم وخدارشکرمیکنم کامنتت رو خوندم حالم بهترشد😊
عزیزم میشه معنی اون ایه اخر رو هم بگی؟
منم توی یه شرایطیم که دارم دستوپامیزنم زندگیم به روال قبلش برگرده من باناشکری خرابش کردم🥲ولی تمام ذهنم وفکرم متمرکزه که درستش کنم،منم یه روز میام مثل شمامیگم رابطم باهمسرم ایده ال شده ومثل قبل گرم و صمیمی داریم زندگی میکنیم
سلام به همه ی دوستان و شما دوست عزیز
چقدر کامنتت عالی بود چقدر زیبا نوشتی
عالی بود عزیزم عالی بود واقعا
خدا رو هزاران مرتبه شکر که از تضادهات گذشتی و به نور رسیدی خدا رو هزاران مرتبه شکر برای حال دل خوبی که این روزها داری برای آرامش زندگیت برای وجود خودت و عزیزانت
زندگیت همواره سرشار از لمس حضور خدا
عااااشقتم دختر نازنین
خداراشکر برای توووووو عزیزم
وخداراشکر برای خودم که هر کجا ردپای مسیرتو گذاشتی گل از گل من میشکفه و ازت یاد میگیررررم تحسینت میکنم
چقدر زلال وشفاف شدی خدا رو میشه در تو دید.
روح خدا در تو به رقص آمده وجلوگری میکند وما از دیدنت مشعوفیم عزیزم
…..