زیبایی ها را ببینیم - صفحه 3
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام، با نام و یاد او.
قشنگی های سه شنبه ی زیبا، اول اسفند جان 1402
خوش آمدی اسفندِ زیبا
1- توجهم جلب شد تو کامنتها امروز صبح، به کلمه ی رزق
یکی از بچه ها از رزقش مثال زده بود، از فاطمه جانم تشکر کرده بود که از باز شدن در براشون، به عنوان رزق مثال زده بود تو کامنت.
برای منم مثالِ فاطمه جان راهگشا بود.
مرسی از بچه ها و کامنت های نابی که با هدایت اللهِ یکتا مینویسن.
رزق خیلی کلمه ی خوش آهنگیه، دوستش دارم.
هر لحظه شاملِ رزق خداوند میشیم همه، ان شاالله چشم هامون باز بشه به روش.
2- قانونِ عدم وابستگی= رسیدن در آرامش.
3- هدایت شدم به خوندن کامنت های خودم تو این صفحه.
هدایت شدم به تحسین کردن…
این متنِ زیبای مریم جانم، خانم شایسته ی نازنین و خوش قلم:
تحسین کردن مهمترین و قدرتمندترین ابزارِ برای تنظیم فرکانس هایمان و جهت دهی آگاهانه به کانون توجه مان برای خلق خواسته هاست.
“تحسین کردن” ساده ترین راه برای هماهنگ شدن با خداوند و آوردن نعمت های بیشتر به زندگی است.
زیرا نه آنچه که به آن فکر می کنی، بلکه چیزی که به آن توجه می کنی را به زندگی ات دعوت می کنی!!!
مشق و تکلیفِ امروز: تحسین کردن.
4- به صورت معدلی راضی هستم از عملکرد دیروزم، تمرین هام، بهبودهام…
5- خونه مون تمیز و باطراوت شد حسابی، انرژیِ بالایی داره تمیزی، خدایا ازت سپاس گزارم.
6- با مامانِ عزیزم بودم امروز، لذت بردم.
7- حالِ خوب، حسِ خوب.
خدایا ازت خیلی ممنونم برای همه ی نعمت هات.
سلام و صد سلام به خدا و همه.
سلام اسم خداست.
به نامِ او…
با هر سلامی که میدیم، یادِ خدا درونمون زنده میشه چه درک کنیم چه نه.
قشنگی های دوشنبه جان، 30 ام، انتهای بهمن ماهِ زیبای 1402.
1- امروز از صبح تا حالا زیبایی ها و در کنارش، چالش های مختصر مفیدی رو تجربه کردم.
قشنگیش چیه؟
به لطف خدا تونستم با کنترل ذهن، احوالاتم رو برگردونم روی شادی.
البته که یه عالمه شادی تجربه کردم، یه عالمه قشنگی، اون چالش کوچولوها هم رد شدن با کنترل ذهن :)
2- بیمه ای که داریم، روزیِ غیرِ حسابِ ماست.
من هر بار که یه فرآیند پزشکی انجام میدم، میگم خدایا مرسی که در بهترین زمان بیمه ی مارو فعال کردی.
من سپاس گزارتم اللهِ یکتا.
3- توجهم رو گذاشتم روی کامنتهای تایید شده، تایید کامنتهام سریعتر شده انگار.
قانون میگه به هر چی توجه کنی (کانونِ توجهت)، از همون جنس وارد زندگیت میشه.
4- هر چی از معجزه کنترل ذهن بگم کم گفتم، حالِ الانم با چند ساعت پیشم، زمین تا آسمون فرق داره…
5- سورپرایز شدم دیدم دایره آبی دارم.
کامنتِ نفیسه جانم.
بعد من واسش کامنت نوشتم، یعنی انقدر کیف میکنم از نوشتن که حد نداره…
6- بامدادِ امروز یهو خودمو دیدم که تو قدم اول کامنت نوشتم، بدون اینکه متوجه بشم.
سورپرایز شدم، چون هدایتی به اون صفحه رسیدم و داشتم پاسخ مینوشتم برای یکی از دوستان عزیز تو سایت، سمیه جان.
7- سلامتی، امنیت، ارامش، حال خوب.
8- فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
9- تحلیل خودم تو کامنتها که منجر به خودشناسی بهترم میشه.
10- صبحانه ی دلچسب منزل مادر، بعدش با هم رفتیم بیرون.
11- امشب آشنامون که سرویس چوب نی نی رو میسازه، میاد که کاتولوگ رنگ رو بیاره برامون، آخ جون.
12- تاریخ عضویتم در سایت شده امسال (1402).
13- شام دعوت شدیم منزل مادر جان به صرفِ آبگوشت جان.
14- خوابِ خوش و شیرینِ عصرگاهی.
خدایا شکرت برای نعمتِ حس و حالِ خوب، آرامش، امنیت، سلامتی.
به نامِ خداوندِ هدایتگر، بخشنده و مهربان.
سلام.
قشنگی های یکشنبه جان، 29 بهمن 1402.
1- همین الان یکی از باورهای روی دیوار جلب توجه کرد برام:
روش های ایجادِ حسِ خوب (قلبی):
– سپاس گزاری
– توجه به زیبایی ها
– کنترل ذهن
– فکر کردن به هر چیزی، از زاویه ای که حسِ خوب و امید بده.
عاشقِ این پیام هام هستم از نوشته های روی دیوار.
یه طورایی بهم نقشه مسیر نشون میدن.
2- استراحتِ خوب
حقیقتاً که خوابِ خوب، گلی است از گلهای بهشت :)
3- صبحانه ی خوشمزه ی امروز که خیلی مزه داد: اوتمیل متشکل از جو دوسر پرک، عسل، گردو، شیر، موز
4- الان کامنتی خوندم از سید محمد امین حسینیِ عزیز، این قسمتش رو خیلی دوست داشتم:
آدم با اعتماد به نفس کسی نیست که مطمئنه همیشه موفق میشه، ولی مطمئنه که همیشه ادامه میده.
5- کبوترهایی که دیدم صبح.
6- کنترل ذهن در موردِ موضوع هایی که تو ذهنم اومدن.
7- بسته اینترنتِ همراه اول، ترافیکِ وای فایِ خونه، موبایل عزیزم که کلی کار باهاش انجام میدم.
8- بالا اومدنِ سایت، اینکه الان تونستم به راحتی بیام و بخونم و بنویسم.
9- تغییری که ایجاد کردم: جهت رفعِ مشکلم با سایت هدایت شدم به نصبِ مرورگرهای جدید.
قبلاً فقط از chrome استفاده میکردم و عادت کرده بودم بهش.
امروز چند تا جدید نصب کردم.
درسته مشکل سایت برطرف نشد با مرورگر جدید، اما باعث تغییر و ایجاد بهبود در نگاهِ من شد که تنوع بدم مرورگرم رو.
الانم دارم با مرورگر Google Go مینویسم، خیلی هم زیبا، لطیف و باحاله :)
10- متوجه شدم من به سایت وابسته شدم…
امروز تمرین کردم رهایی رو.
اینکه صبح سایت در دسترس نبود، کنترل ذهن کردم که در بهترین زمان بالا میاد، رهاش کردم.
کوتاه خوابیدم، بیدار شدم، دیدم سایت درست شده :)
11- به صورتِ تحلیلی تو دفتر چالش هام نوشتم امروز.
خیلی لذت میبرم از این گفتگوهای مکتوبِ تحلیلی که نکته ی اموزشی برام داره تو دلش.
12- صبح یه سریالی که دوست داشتم رو دیدم با موبایلم.
13- باد داره شاخه های درخت رو جلوی چشم هام تکون میده، قشنگه.
14- صبح ذهنم داشت شیطنت میکرد روی موضوعی، ترمزش رو کشیدم.
چه خوبه با ابزاری به اسم کنترل ذهن آشنا شدم.
استاد جان، خدا خیرتون بده در دنیا و آخرت.
15- یهو متوجه شدم فروردین امسال میشه 4 سال که عضوِ سایتم.
کم و زیادِ نتایجم بسته به تلاش و تغییرات خودم ظاهر شدن.
بی شک زندگیم بهبود پیدا کرده از جنبه های متفاوت، مخصوصاً آرامشم و توکلم به خدا…
خوشحالم که در این مسیر هستم.
16- صبح به آسانیِ هر چه تمام و در کمترین زمان، عکس پروفایلمو با اپلیکیشن wordpress عوض کردم.
ایده ی این روش هدایتی بود و خیلی وقت پیش اومد.
و اینکه چقدر کیف کردم به روشی رسیدم که آسانم کرد بر آسانی ها.
17- یه تغییر دیگه ای که در خودم ایجاد کردم اینه که به جای توجه به کامنت های تایید نشده ام (تا زمانیکه خونده و تایید شن)، توجه و شادی مو بذارم روی کامنتهای تایید شده ام در سایت.
نگاهم داره تربیت میشه از کمبود بره روی فراوانی و داشته ها :)
18- نعمتهای داخلِ یخچال، فریزر، کابینت ها و …
من از قصد گاهی با جزییات هر چی تو یخچال و فریزر و کابینتهامون هست رو مینویسم و تشکر میکنم بابتشون.
که یادم بیارم الان چه داشته هایی داریم و عادت نشن.
19- ایده اومد همین فایل زیبایی ها را ببینیم رو به صورت ویدیویی دانلود کنم و ببینم. انجام شد.
جالبه، من اکثرا صوتی گوش میدم فایل هارو، مگه تصویری باشه مثل سفر به دور امریکا یا زندگی در بهشت و…
الان که ویدیو رو دیدم متوجهِ زیبایی هایی شدم که برام خیلی جذاب بودن:
– آبشارها
– رودخانه
– صخره های رودخانه
– کرمی که چسبیده بود به گل
– گل های رنگی
– درخت های سبز
– محیط جنگلی باصفا که رنگ سبزِ درخشانی داشتن.
– تصویر پشت زمینه از خونه های چوبیِ باصفا.
– موسیقیِ ارامش بخشِ فایل
و …
20- چه قشنگه آدم گاردها و تعصب هاشو برداره از مواردِ زندگیش:
تغییر چیزیه که من گاهی گارد دارم نسبت بهش.
گاهی هم دیدم که خودجوش رفتم تو دلش…
الان میخوام یه تغییر آگاهانه ایجاد کنم:
سکوت کردنِ بیشتر در مکالمات…
کنترل خودم برای ارشاد نکردن، نصیحت نکردن، بروز ندادنِ اگاهی های جذابی که دارم یاد میگیرم اما هنوز مسلط و پخته نیستم نسبت بهشون…
یه طورایی کامنت فایل ذهن قدرتمند کننده و ذهن محدود کننده 4 رو هم اینجا مینویسم، اشکالی نداره.
مهم اینه توجه کنم به فایلها و مفاهیمشون :)
خدایا ازت سپاس گزارم که راهنما و هدایتگر من هستی هر لحظه و همیشه.
به نامِ اللهِ هادی و مهربان
سلام.
قشنگی های شنبه جان، 28 بهمن 1402.
(دیروز ارسال نشد، الان با شادی ارسالش میکنم.)
1- هوای بارونی، مطبوع، خوش بو، لطیف و پر طراوتِ دیروز.
2- ایده نهار نداشتم، هدایت شدم به یه غذای سالم، سریع، عالی: گوشت کبابی روی کباب پز.
بعد یادم افتاد تو دوره سلامتی، چقدر غذاها سریع و ساده بودن.
عنصر تنوع توشون نبود و سریع به نتیجه میرسیدم غذام چی باشه هر روز.
یادم اومد چقدر با غذاهای دوره سلامتی، گوارشم اسان بود.
3- تو چالش بودم برای پاسخ دادن به یه بنده خدا، چند روز صبر کردم، امروز پاسخی دادم اروم مطابق با صلاح دیدِ داخلیِ خودم، فارغ از اینکه دیگری چی فکر میکنه.
افرین سمانه جونم.
4- استراحت به شدت عالی و دلچسب.
5- سلامتی خودم و نی نی و عزیزانم.
6- نرفتم بیرون برای پیاده روی، با بهبودگرایی داخل خونه راه رفتم، الان هم دارم راه میرم هم مینویسم :)
7- تو دفتر چالش هام، از بعضی چالش هام نوشتم و به درس هاش پی بردم.
عالی و دلچسب بود.
اون حسِ بد رفت، جاش امیدواری اومد.
8- امروز خیلی دلچسب نوشتم، گپ زدم با خدا و خودم.
9- سپاس گزارم برای پیاده روی در منزل.
از خدا هدایت خواستم برای پیاده روی هام که مرتب و منسجم بشن.
10- انقدر خوشم میاد خدا یادم میندازه و هدایتم میکنه چه کاری انجام بدم، چه غذایی بخورم و …
11- صبح روی خدا حساب کردن رو کلی تمرین کردم، دست گذاشتم روی همه چیز و فقط از خدا خواستم.
کوچک و بزرگ شدن خواسته هام، تو ذهن منه، واسه خدا فرقی نداره.
12- صبحانه ی بسیار لذت بخشِ امروز، کره عسل با نونِ خشکِ محلی با دوست همیشگیم شیرِ داغ:)
13- تمرینِ احساس لیاقت، دوری از وابستگی، حساب کردن روی خدا رو انجام دادم.
14- دایره آبی دیدم امروز.
15- کامنتهای خوب خوندم و نوشتم.
16- درس های باحالی که امروز مرور شد برام.
(تو کامنتم برای فایل ذهن قدرتمند کننده و محدودکننده 4 نوشتم امروز.)
17- تکون های نی نی فداش بشم الهی.
18- شنیدنِ آوایِ بهشتی، سوره اعلی با صوتِ یوسف کالو.
19- شنیدن صدایِ زیبای قلبِ نی نی که سه شنبه ضبط کردیم و با بابایی اش گوش میدیم هر روز.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت برای همه ی نعماتت که به روی همه باز هست.
به نام خداوندی که هر چه دارم، از آنِ اوست.
سلام.
قشنگی های جمعه، 27 بهمن جانِ 1402
1- چه وسط شب، چه الان صبح که بیدار شدم شنیدنِ صدایِ بارون…
لطافتِ هوا الان، وقتی پنجره رو باز کردم و هوای پاک داره میاد تو…
صدای آواز پرندگان…
یه پکیجِ شاد و خوشحال کننده در کنار هم، از لطافتِ طبیعت.
2- دیروز تو ستاره قطبی نوشته بودم همسرم بتونه مرخصی ساعتی بگیره، بتونیم بریم خونه مامان بزرگ، بابا بزرگ نی نی، خدا رو شکر مرخصی گرفت، رفتیم، خیلی هم خوش گذشت و خندیدیم و شاد شدیم دورهمی.
3- یه حالِ خوب، شادی، معاشرت و گفتگوهای جذاب، محبت، عشق بین اعضای خانواده…
خانواده، همون چیزی که من عاشقشم…
خدایا شکرت برای خانواده ای که توش به دنیا اومدم.
خانواده ای که با وصلت با همسر عزیزم، واردش شدم.
خانواده ای که نی نی جون ان شاالله واردش میشه، هم من و باباش، هم مامان بزرگ ها و بابا بزرگش.
4- صبح که بیدار شدم، اومدم سایت، دایره آبی دیدم…
وقتی بدون وابستگی میام سایت، خیلی خوشحال میشم.
پاسخم از زهرا جانِ نظام الدینیِ عزیزم، که تو همین صفحه برام نوشته، و توجهش به قشنگی ها.
5- هوا بهاری شده.
6- در امنیت و سلامتی رفتیم دَدَر و برگشتیم :)
7- دیروز کنترل ذهن داشتم در مورد مسیله ای…
بعد اومدم خونه دیدم دقیقا کاغذی از دیوار افتاده که روش در مورد کنترل ذهن نوشته بودم…
همزمانیِ دقیقِ کاری که باید انجام میدادم در اون لحظه، شگفت انگیز بود.
این باورهای روی دیوار، که توجهم رو به خودشون جلب میکنن، دقیقا شدن یکی از روش های هدایتی ام…
8- سلامتیِ خودم و نی نی جون و همه ی عزیزانم.
حالِ خوبمون.
شور و شوق و نشاطمون.
9- دیروز رفتم آزمایشگاه، برای آزمایش خون.
مثل همیشه همه چیز عالی.
ستاره قطبی نوشتم چی میخوام، چطوری باشه، همونم شد.
– مسیول پذیرشِ خوش اخلاق، نمونه گیر خوب، همه چیز عالی…
– سمانه ای که با بسم الله وارد میشه.
– ظاهرِ شلوغ تر آزمایشگاه نسبت به قبل ولی سرعتِ بالای راه انداختنِ مراجعین.
– یه نی نی خیلی کوچولو دیدم.
– لذت بخش بودنِ هر فرایندِ پزشکی و چکابی که انجام میدم.
– آسان شدنم بر آسانی ها.
10- دو دستگاه پرداخت هزینه وجود داره تو آزمایشگاه، یکی کوچک و نصب شده روی دیوار، یکی بزرگ و ایستاده.
مشخصات پرداختت با اسمت، میاد روی اونجا و طی مراحلی کارت میکشی و پرداخت میکنی.
یعنی عاشقِ این تکنولوژی هستم که هم کارها رو راحت تر میکنه، هم قشنگ تر، هم باحال تر.
کار خودمو انجام دادم، به یه بنده خدا هم کمک کردم.
اولین تجربه ام با این دستگاهِ پرداخت تو داروخانه بود، البته اونجا کمی متفاوت تره، باید بارکد رسید رو اسکن کنی و ادامه بدی…
یادمه اولین بار داروخانه کنجکاو شدم این چیه؟ چطوریه.
(یادِ دستگاه ایستاده ی سرچ کتاب تو نمایشگاه کتاب افتادم 2 سال پیش، که اونم سمانه ی کنجکاو درونم به سمتش کشیده شد ببینه چیه و چطور کار میکنه، اونم باحال بود.
هم مکانیزم جستجوی آسان کتاب و انتشارات، هم شجاعت و جسارتم برای ورود به یه ناشناخته.)
مرحله بعد امتحانش کردم با راهنمایی خانمِ صندوق دار.
و بعد دیگه میرفتم سراغِ دستگاه (غیر حضوری- بدون مسیول) نه خانم صندوق دار…
چقدر هم که هر بار لذت میبرم از این تکنولوژی.
یه بار هم که یه شب با مادرشوهرم داروخانه بودیم، اومد صدام کرد پرداخت با دستگاه رو براش انجام بدم، منم ذوق کردم که بَه بَه بلدم…
چون قبلاً تجربه اش کردم، یعنی قبل از اینکه بشه تضاد برام این ناآگاهی، خودم رفتم تو دلِ این تجربه ی جدید :)
یادِ استاد افتادم که با اسکنِ دستی، خودشون خریدهاشون از فروشگاه رو محاسبه و پرداخت میکنن.
همون تکنولوژیه و اینکه فرد مستقل خودش کارِ پرداخت رو انجام میده، برای سرعت در زمان پرداخت هم به جای تو صف بودن هم عالیه.
11- فکر کن داری کامنت مینویسی صبح توی سایت، بعد بوی بارون به مشامت بخوره…
چه شود…
عجب معجونی، بَه بَه.
اون وسط هم گنجشک ها دارن آواز میخونن، بَه بَه.
12- نوشِ جان کردن قرص ها و مکمل های بارداری، هر روز و منظم در بهترین زمان. الهی شکر.
13- تکونِ نی نی جون، همین الان :)
14- استراحتِ عالیِ دیشب تا صبحِ امروز.
15- آغازِ مجددِ پیاده رویِ منسجم.
16- گپ و گفت های عالی با مامانم دیروز، یه شعبه از سایت تو خونه مامانم برگزاره اکثر اوقات که پیشش هستم.
استاد جان مامانم سلام مخصوص میفرسته و حسابی داره کیف میکنه با فایلهاتون و تغییرات شخصیتی اش رو داره ادامه میده.
قشنگه که هم ماها تو سایت هستیم، هم مامان هامون، هم بچه هامون.
یعنی سه نسل رو دارین پوشش میدین استاد جان.
مامانم کلی دعای خیر میکنه براتون.
میگفتن که استاد حتی وقتی باعث تغییر زندگیِ یک نفر تو زندگیش بشه، دنیا و آخرت خودشو تضمین کرده.
حالا که استاد داره روی یه عالمه ادم تاثیر مثبت میذاره برای بهبود زندگی. به به.
17- دیروز خواهرم یه دستبند خوشگل بهم هدیه داد، همون لحظه بستم دستم و لذت آغاز شد برام.
18- ولن تاین هم همسرم با یه کیف خوشگل سورپرایزم کرد، انقدر که خوشم اومد از این کیف کوچولو، حد نداره.
همون شب که رفتیم بیرون، افتتاحش کردم با لذت فراوان.
خوشم میاد همون لحظه افتتاح میکنم اکثر وسایل و هدیه هامو.
اینکه لذت بردن ازشون موکول به بعد، یا یه لحظه یا شرایط مناسبِ بعدی نمیشه :)
19- بَه بَه از این هوا و بویِ خوشش.
اندازه نداره برام این نعمت.
20- صبحانه خوردن در کنارِ همسرم امروز.
عالی و خوشمزه و دلچسب.
21- پروانه های دورم تو اتاق.
22- خانه ی امن و گرم مون.
23- خانواده ی قشنگِ سه نفری مون.
24- موهایِ کوتاه قشنگم.
25- فایل جدید اومد: ذهن قدرتمند کننده در برابر ذهن محدود کننده 4.
26- سایت برام درست شده الان، و راحت میتونم کامنت بخونم و بنویسم و تو سایت بچرخم.
الهی شکرت برای روزی های متنوع و فراوانِ بی انتهات.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.
قشنگی های چهارشنبه جان، 25 بهمن 1402
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
1- ما تو مدار امنیت، شادی، سلامتی، حال خوش بودیم دیروز کلا…
2- دیشب جلسه ساختمون مون بود، همسرم گفت شرکت نمیکنم فایده ای نداره و فقط حرف میزنن و کاری نمیکنن…
ما عصر وقت دکتر داشتیم برای چکاپِ من و نی نی.
رفتیم مطب خانم دکتر، همه چیز عالی بود، به موقع رسیدیم، نفر دوم ویزیت شدم، مطب خلوت بود، همه چیز عالی بود و در سلامتی بودیم من و نی نی به لطفِ خدا.
بعدش منزل مادرم رفتیم شام، برگشتیم خونه، قبل از ورود به خونه هم رفتیم پیاده رویِ شبانه و بسیار لذت بردم.
امروز صبح در حینِ پیاده روی، یکی از همسایه ها گفت جلسه دیشب بودین؟ گفتم نه، گفت انگار دعوا شده بوده.
بلافاصله گفتم خیره و عبور کردم…
(خوشم میاد دنبالِ حاشیه نیستم.)
جلوتر با خدا صحبت کردم گفتم خدایا شکرت ما اصلا نبودیم، نه تو مجتمع نه حتی تو خونه، که بخوایم در معرضِ نازیبایی ها باشیم.
همزمانیِ تاریخِ جلسه ساختمون، با ویزیتِ مطب و شب خونه مادرم رفتن، باعث شد تشکر کنم از خدا که مدارِ ما رو کاملاً با بقیه جدا کرده.
خیلی کیف کردم.
به همسرم گفتم خیلی خوشحالم مدار و فرکانسمون پاک شده و جدا از بقیه.
2- ستاره قطبی که نوشتم برای مراجعه مون به مطب، عینِ خواسته ام، تیک خورد، هر چی نوشته بودم شد.
از خلوتی مطب بگیر تا سلامتی مون و …
3- نشونه های باحال دیدم:
خانم دکترم که وارد مطب شد، دیدم شال بنفش پوشیده.
بلافاصله به همسرم گفتم، بیا، اینم نشانه ی من.
من عاشقِ بنفش هستم.
داخل مطب، بعد از ویزیت، به خانم دکتر از هنر دست های قشنگم هدیه دادم، اوریگامی بوکمارک پروانه.
استقبال کردن و تشکر.
چیدم روی میز تا خودشون با سلیقه ی خودشون انتخاب کنن، گفتن میدونین که من عاشق بنفشم…
دوباره نشانه…
گفتم پس بگو خانم دکتر چرا من از اول عاشق شما شدم :)
یه اوریگامی دیگه هم از طرف نی نی هدیه دادم.
خانم دکتر گفت چون نی نی پسره، آبی برداشت :)
صدای قلبِ قشنگِ نی نی رو شنیدیم تو مطب، ضبطش هم کردم.
کلی کیف کردیم من و بابایی جون.
قربون نی نی برم من الهی.
4- ستاره قطبی دیروز نوشته بودم کلی خوش بگذره بهم، همینطورم شد.
دایره آبی هم که نوشته بودم، تیک خورد.
ذوق زده شدم دوباره.
5- دیشب شام مهمان منزل مادر بودیم، کلی لذت بردیم، معاشرت و شادی کردیم دورهمی.
6- دو فایلِ هدیه ی اخیر رو برای مامانم ریختم تو موبایلش که گوش بده.
7- امروز به لطفِ الله، دوره ی قدم اول رو با اکانتم خریدم.
خیلی ذوق کردم و ذوق دارم.
خوشحالم که میتونم با اکانت خودم کامنت بذارم اونجا هم.
8- هوا عالیه، هوا محشره، بوی خوب میده، بهاریه، طراوت داره.
صدای آواز پرنده ها میاد زیاد.
ظاهراً تو فصل زمستانیم، باطناً انگار تو بهاریم.
الهی شکر.
9- یه شیرینی فروشی جدید رو تست کردیم دیشب، یه جعبه کوچک خریدیم و بردیم منزلِ مادر.
عالی بود، جالب بود خوشم اومد از محیطش، پُر بود از تِمِ بادکنک های مشکی قرمز برای ولن تاین، باکس های هدیه، خرس و …
من بهانه های شادی رو دوست دارم…
تولد امام حسین ع بود دیروز.
10- واریزِ پول داشتم به کارتم صبح.
سورپرایز شدم.
اینم تو ستاره قطبی نوشته بودم این روزهای اخیر، که تیک خورد.
11- امروز همسرم هدیه گرفت از محل کارش، این یادآوری های مکررِ روزیِ غیرِ حساب خداوند برام، نشونه های رزاق بودن خداوند، حسابی منو به وجد میاره…
یعنی تو مدار توحید و ثروت هستیم و جلوتر میریم.
سپاس گزارم بسیار بسیار.
تمرکزی دارم روی خدا حساب کردن، رزاقیت خدا کار میکنم و نتایج و نشونه های عالی ظاهر میشن…
12- صبح همینطوری حوالی 9- 10 صبح رفرش زدم سایت رو، دیدم دایره آبی ظاهر شد.
کلی ذوق کردم.
از اعظم جان و نسیم جان پیام داشتم.
تو تشکرهام نوشتم، خدایا من این محبتها رو از تو دارم، اعتبارش از خودته.
13- دیشب خرید کردیم برای منزل، موادِ شوینده ای که تو لیستم بود، عالی فراهم شد.
الهی شکر.
14- دیروز نی نی، (از طریقِ مامانش) یه کارِ زیبا انجام داد.
قربونش برم که انقدر مهربون و باصفاست قندِ عسل.
(کامنتِ اقایِ احسان مقدم عزیز یادم افتاد و باعثِ انجامِ یه حرکتِ زیبا شد، دَمِ اقا احسان گرم که اون کامنت رو نوشت و باعثِ خلقِ یه حرکتِ زیبا شد.)
15- مامانم واسه نی نی دو تا لباس کوچولو هدیه گرفته بود، دیشب داد بهمون، خیلی نازن.
خاله ی نی نی هم بهمون شکلات و اسمارتیز هدیه داد :)
مامانم چند تا هدیه هم به خودمون داد. (خوراکی)
16- خوشحالم انقدر بزرگ شدم که درک کنم هدیه رو با شوق و لذت و لیاقت بپذیرم، بذارم روی چشم هام، تشکر کنم و حسابی باهاش کیف کنم.
خوشحالم که فهمیدم اعتبار همه ی هدیه ها از خداونده و با عشق و شادی پذیراشون هستم.
17- خانم دکترم خیلی صبور و محترم و دوست داشتنیه.
همیشه با ارامش و خوشرویی ویزیتم میکنه.
کیف میکنم از دیدنِ روی ماهش.
جواب همه ی سوالهامو با صبر و آرامش میده.
همیشه هم اسم خدا میاد تو اتاقش در خلالِ صحبت هاش.
خداوند خودش منو هدایت کرد به سمتشون، ویزیت اول بیمارستان پیششون رفتم، بعدی هارو مطب.
18- من با خیالِ راحت و تخت، انتخاب روشِ زایمان رو هم سپردم به خدا…
اینکه بقیه چی میگن کاری ندارم.
از خدا خواستم بهترین برای من و نی نی، همون بشه، با شادی، آسانی، سلامتی و حالِ خوش.
میدونم میشه، چون سپردم به خدا…
مثلِ اسمِ نی نی :)
19- خبر خوب شنیدم دیروز، نی نیِ تو راهیِ پسردایی ام دختره، خیلی خوشحال شدم براشون.
دایی ام هم که عاشقِ دختر، بَه بَه.
20- الحمدالله در پناه و حفاطتِ خداوند همه چیز عالیه…
خانم دکتر دیروز اولش پرسید در چه حالی؟
گفتم خوب، خوش، شاداب…
اعتبار همه ی اینا از خداست.
سمانه ای که به این ورژن از آرامش و شادی و توکل رسیده، از محبت های خدا رسیده و بس.
21- دیروز وقتی خارج شدیم از مطب کلی خدا رو شکر کردم.
همسرم گفت وقتی به خدا میسپریم، همه چیز خوبه و در آرامش.
22- نگاهِ بهبودگرایانه ام این روزها و ماه ها، نسبت به هر چیزِ کوچک یا بزرگی، باعثِ حالِ خوبم شده و میشه.
مثل معجزه میمونه تو زندگیم از بس حالمو خوب میکنه در لحظه نسبت به هر چیزی…
گوشه ی یکی از ناخن های دست راستم خراب شد، با بهبودگرایی کوتاهش کردم.
کمال گرایی میگفت بقیه بلند و مرتبن، اینو بگیری از نظم خراب میشن…
یکی دو روز مرتبش کردم ولی دیدم نه نمیشه، گیر میکنه اینور اونور، ممکنه اذیتم کنه، کوتاهش کردم صبح.
بعد دیدم یه ناخن دیگه دست چپ هم گوشه اش خراب شد، اونو دیگه بلافاصله با شادی کوتاه کردم گفتم فدای سرت :)))
ببین سمانه، تو توی کوتاه کردن یا نکردن یه ناخن هم با حمله ی کمال گرایی مقابله کردی…
دمت گرم دختر.
عاشقتم که.
اینارو میگن تلاش و تغییر و بهبود، قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود:)
الهی شکر.
23- همین الان دارم سوره اعلی جانم رو گوش میدم، با صوتِ یوسف کالو عزیز…
به به.
پس زمینه، صدای یه کلاغ جان هم اومد.
هوا هم که عالی.
پکیجی از آرامش رو همین الان دارم تجربه میکنم.
نی نی جونم هم که تو دلم تکون میخوره.
24- سوره ی اعلی که میشنوم انگار یه آوای آرامش بخشه…
برام مهمه با چه صوتی، قرآن گوش بدم…
این صوت بهم آرامش میده…
الهی شکر.
25- من شدیدا باور دارم خدا، هر چیزی رو در بهترین زمان بهم میگه، یادم میاره… (هدایت)
دیروز نوشتم خدایا تو مطب یادم بنداز چی بگم و بپرسم، هر چی لازم و واجبه …
چندین مورد پیش اومد که با یاداوریِ خداوند، صحبت هایی کردم و شنیدم که کاملا به نفعم هست.
الهی شکر.
میدونم انجامِ بهترین کارها رو، به بهترین شکل، هدایت میشم به سمتشون…
چقدر لذت داره تو بغل خدا باشی. اون بگه، تو بگی چشم و بهترین ها برات رقم بخوره.
چقدر آدم خیالش راحته تو بغلِ خدا…
به شرطِ توکل…
26- یادم افتاد الان و مینویسم به عنوانِ یه شادیِ بزرگ.
از قلم ملاصدرایِ جانِ دل:
خداوند همه چیز میشود همه کس را…
به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس…
27- دیروز با همسرم رفتیم پارک مورد علاقه ام که قبلا صبح ها میرفتم پیاده روی…
اونجا راه رفتم و کلی لذت بردم و خاطرات خوش پیاده روی هام برام زنده شد و کیف کردم.
این پارک از خونه مون کمی دوره، خیلی بزرگ و باصفاست.
اسمش پارکِ حافظ هست، انرژی اش هم خیلی بالاست.
اینجا بود که امسال اولین دوستی ام از نزدیک، با هاپوی باصفا شکل گرفت، پیش هم نشستیم رو چمن…
اومد تا منو شجاع کنه، ترسم بریزه از هاپو (سگ های منطقه ما بزرگ هستن همگی، واسه خودشون پهلوون هستن :)))
نشستیم رو چمن اون چشم هاشو بست و استراحت کرد در ارامش، بعد از مدتی (طی کردن تکاملم و کسب ارامش) شروع کردن به ناز کردنش…
دوست شدیم با هم…
یادم اومد من 4 فصلِ این پارک رو دیدم و کلی ذوق کردم.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی الحمدالله برای حال خوبم در همه ی ابعاد
به نام خداوند توانا و مهربان
سلام.
ادامه ی قشنگی های دوشنبه 23 بهمن 1402
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
25- یه بسته پستی (بلو کارت) داشتم، 9 روز بود اومده بود پست منطقه مون ولی تحویل نامه رسان نشده بود، امروز ایده اومد تماس بگیرم با پشتیبانیِ پُست.
زنگ زدم، ثبت شد درخواستم.
یک ربع بعد چک کردم رهگیری رو دیدم تحویلِ نامه رسان شده.
ساعت 2 هم رسید دستم.
دیدم چه جالب، این مدت من حسم رو خوب نگه داشتم، امروز هم که هدایت شدم به پیگیری، بلافاصله نتیجه اومد.
فرمولش شد: کنترل ذهن+ اقدامِ عملی.
تازه بعدش هم تماس گرفتن از طرف اداره پست واسه پیگیریِ درخواستم، که گفتم بسته اومد :)
البته درس گرفتم این دفعه میتونم دو سه روزه زنگ بزنم پشتیبانی برای پیگیری.
نکات مثبتش:
– ثبتِ پیگیری، آسان بود.
– خانم اپراتور خوش اخلاق بود.
– آقایی که زنگ زد برایِ پیگیریِ درخواستم، خوب صحبت و پیگیری کرد.
– متوجه شدم چقدر قسمتِ پیگیریِ مرسولاتِ پستی عالی و دقیق کار میکنن.
– آقای نامه رسان، تماس گرفت که اومده و بسته رو آورده.
– از پروسه ی پیگیری و به نتیجه رسیدنش خیلی لذت بردم.
– از جسارت خودم برای تماسِ پیگیری لذت بردم.
– از اینکه راحت سوالمو میپرسم تلفنی خوشم میاد.
26- کارت بلو بانکم رو تعویض کردم به بنفش، امروز رسید دستم.
خوش رنگه، فعالش کردم، شاد شدم که تبدیلش کردم به رنگِ مورد علاقه ی خودم.
اینکه صبر نکردم تا منقضی شه بعد عوضش کنم، به خواسته ی دلم تعویضش کردم زودتر.
شدیداً خوشم میاد از بلو بانک و اپلیکیشن اش.
– فوق العاده رابطِ کاربری اش عالی و راحت و شگفت انگیزه.
– کارت هاشم رنگی رنگی و شاد.
– امکان قُلک یا پس انداز داره داخل خودش و لازم نیست آدم پس اندازش رو ببره تو یه کارت دیگه.
– انتقال وجهش به شدت آسان و سریعه.
– مبلغ انتقالش بالاست.
27- یه لحظه اطرافمو نگاه کردم دیدم احاطه شدم با رنگِ محبوبم بنفش:
تیشرتم بنفش، شلوارم بنفش، کارت بانکی ام بنفش، جامدادی ام بنفش، مداد رنگیِ بغل دستم بنفش، قاب موبایلم بنفش و …
چه خوبه آدم اطرافش رو با علایقِ شخصیش پر کنه و دایم چشم تو چشم شه باهاشون :)
28- آهنگِ در هوای تو، اقای محمد اصفهانی رو گوش میدم.
خیلی آرامش بخش و زیباست.
سیر نمیشم.
انگار یه قرص آرامش بخشه برام.
شادی آوره برام.
29- تو کلاس بارداری، با هورمون آندروفین آشنا شدم:
اندورفین هورمون شادی است که کاهش دهنده طبیعی درد محسوب میشود و بدن شما در پاسخ به استرس و ناراحتی تولید میکند.
همچنین زمانی که در فعالیتهایی شرکت میکنید که برای شما پاداش و نتیجه مثبتی به همراه دارد، همچون غذا خوردن، ورزش کردن و … سطح اندورفین شما تمایل به افزایش دارد.
تو پروسه بارداری و زایمان نقشش مهمه این اندروفین جان.
منم تعمداً در جهت افزایشش تلاش میکنم…
خنده یکی از ابزارهای آگاهانه ی منه هر روز برای افزایشِ اندروفین جان.
عمیق و جون دار میخندم، از صمیم قلب، جلوی خنده مو نمیگیرم، کافیه یه بچه سوژه پیدا کنم تا غش غش بخندم.
جالبه که گاردم پایین اومده نسبت به شوخی هایی که باهام میشه، خودمم غش غش میخندم :)))
خدا رو شکر همسرِ من و خانواده اش خیلی شوخ طبع هستن و طناز، و همیشه بساط خنده و شوخی مون فراهمه.
مخصوصا بابایی و عمه و بابا بزرگ نی نی خیلی شوخ طبع هستن و همیشه میخندیم باهاشون.
دوست دارم نی نی هم شوخ طبعیِ خانواده ی پدرش رو بگیره :)
نگرفت هم فدای سرش :)
سمانه جونِ جدی، کم کم لطیف تر شد تو زندگی با همسر و خانواده ی دوست داشتنیش.
اینم واسه سمانه برکته، نعمته.
30- دو شیر هدیه گرفتیم…
داستانِ این شیرهایی که وارد خونه مون میشن خیلی جذابن، یا خودمون میخریم یا هدیه میگیریم…
اصلا فرصت نمیکنن تموم شن و جای خالیشون پیدا شه تو یخچال.
الهی شکر برای این فراوانی ها.
31- تاکید این قانون برام امروز:
تو درخواستت رو بگو و بنویس، بفرست برای خدا، بعد دستشو باز بذار و دخالت نکن از چه روشی میخواد درخواستتو اجابت کنه، تو رها باش، خودش اجابتت میکنه، شک نکن…
به همسرم امروز گفتم شیر بخر، زنگ زد گفت دو تا شیر هدیه گرفته.
شیر نمادِ مستقیمِ روزی برای منه.
نشونه ی بارزِ مدار ثروت هست که داخلشیم.
من و همسرم کلی در مورد روزی های حساب و غیر حساب، مدار ثروت و … با هم گپ میزنیم.
از قصد توجه میکنیم و تاکید میکنیم روشون.
بیشتر هم شدن و میشن هر لحظه.
چرا که متوجه شدم مرحله ی بعد از توجه و اومدنِ نشانه ها، و سپاس گزاریِ قلبی بابتشون، جاری شدنشون در زندگی هست.
الهی شکر.
آدم با همین مثال های شخصی تو زندگیش یاد میگیره و درکش بالاتر میره.
32- تکرارِ کشف و درکی که صبح نوشتم در مورد پروسه ی درخواستِ خواسته ها و الان دوباره مینویسم چون خیلی مهم و اساسیه:
اول بهش فکر میکنم، بعد نشونه هاش میاد، بعد خودش جاری میشه تو زندگیم.
تکمیلیش:
– با حس خوب بهش فکر میکنم، با باور فراوانی.
– نشانه ها رو که دیدم، خوشحال میشم و سپاس گزارِ قلبی.
وقتی هم جاری شد تو زندگیم بازم خوشحال میسم و سپاس گزارِ قلبی.
33- حدود یه ساعت پیش درخواست نوشتم بتونم وقتم رو خوب سپری کنم: هدایت شدم به سایت، دیدم 4 تا از کامنتهای امروزم تایید شدم، بعد اومدم سراغِ کامنت نویسی در سایت.
34- فایل توحید عملی 10 غوغا کرده تو سایت.
تو قلبِ من و بقیه ی بچه ها.
هر کدوم دلمون پر میزنه برای توحید عملی و نوشتیم از احساساتمون نسبت به خدا.
این عالیه.
یاداوری اینکه اعتبار هر چی داریم از خداست شگفت انگیزه.
اینکه من دستم سالمه، موبایل و اینترنت دارم، دسترسیم به سایت راحته، این سایت وجود داره، دارم مینویسم، اعتبارِ همه ی شیرینی هاش با خداست که همه ی اینا رو در اختیار من گذاشته…
یاد حرفِ نفیسه جانم که صبح خوندم افتادم:
همین طلوع هر روز خورشید ، همین که وقتی از خواب بیدار میشویم مغز کار می کند تمام خاطرات و حفظیات و دانش قبلی سر جاشون است ، قلب منظم می تپه ، دست و پا تکان می خورند و تحت فرمان هستند چشم ها میبینند گوش ها می شنوند زبان می چرخد …
یا خدا…
ما هر لحظه توی مرکز عظیمی از نعمتها هستیم که احاطه شدیم باهاشون…
یاداوری شون باعث میشه از چرخه ی عادت خارج شیم.
الهی شکرت بی نهایت.
35- سپاس گزارم برای این صفحه.
چون فقط زیبایی های روزانه مو نمینویسم توش.
سپاس گزاری و تحسین هامو هم مینویسم.
خاطراتِ روزانه مو هم مینویسم.
از اتفاقاتِ روز و درس ها و درک هامم مینویسم…
اگه بخوام بدونم هر روزی بر من چه گذشته، اینجا بهترین جایی هست که میتونم ردپاهامو بخونم.
این صفحه برای من یه گنجینه است.
این صفحه و دفترم، گنجینه های روزانه ی من هستن.
الهی شکر.
36- هدایت شدم 5 گیگ ترافیکِ اضافی بخرم امروز برای وای فای مون امروز.
خیلی ساده و راحت انجام شد با قیمتی مناسب.
خودمم ذوق کردم.
37- سه روز آینده تولد سه تا از قشنگترین آدم های دنیاست، تولدشون مبارک.
تولد امام حسین ع، حضرت عباس ع و امام سجاد ع مبارک.
خدایا کمکم و هدایتم کن همه ی بنده های خوب و قشنگت رو به خاطر ذات قشنگشون دوست داشته باشم، فارغ از چیزهایی که دیگران میچسبونن بهشون، و روحِ پاک انسانی رو دور میکنن از قشنگی های ذاتِ هر بنده ات.
خدایا یادم بده هیچکس رو بت نکنم، هیچکس رو با تو شریک نکنم.
تو یگانه باشی همیشه تو قلب و وجودم.
:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-
خدایا کم میارم بعضی وقتا پایانِ کامنتهام چه تشکری بنویسم به درگاهت، نه اینکه ندونم و دلیلی نباشه ها، نه، دلیل زیاده، قفل میکنم کدومو بنویسم، برای همین اکثراً اولین تشکرِ اون لحظه رو مینویسم با بهبودگرایی.
الانم میخوام بنویسم ازت ممنونم که قلبم رو گشاده کردی به خودت، مخلوقاتت، زیبایی هات، نعمت هات، برکاتت، روزی هات، بنده های خوبت و همه ی زیبایی های جهان.
به نام خدای مهربان.
سلام به زهرا جانم.
صبحِ روزی که پاسخت رو دیدم سورپرایز شدم و پیام خودت هم رفت تو لیست قشنگی های اون روزم :)
ممنونم که برام نوشتی، هر بار خوشحال میشم.
نی نی بهت سلام میرسونه و قدردانِ عشقی که به سمت خودش و مامانش میفرستی هست :)
داستانِ اینکه اینجا روزانه مینویسم، اینه که دنبال صفحه ای تو سایت بودم که بشه پکیجی از قشنگی های روز، سپاس گزاری هام، تحسین هام، درس هام، نکات مثبت و … طیِ یک روز رو بنویسم، ایده اومد اینجا بنویسم.
یعنی در حقیقت با بهبودگرایی اومدم این صفحه و استارتش رو زدم.
و به مرور حس کردم چه باحاله این ردپاها…
خوشحالم که خوندی و شاد شدی.
23 بهمن، تولدت مبارک باشه هر لحظه.
شاد باشی و سراسر آرامش.
سلامت باشی و پر از لذت بردن از زندگی در هر لحظه.
به قول همکارت، خدا رو شکر که به دنیا اومدی عزیزم.
در پناه اللهِ یکتا باشی همیشه.
همه مون باشیم.
خدایا شکرت برای داشتنِ دوستانِ خوب.
سلام به اعظمِ نازنینم.
با خوندنِ اسمم تو کامنتت، در حقیقت سورپرایز شدم.
ذوق زده هم شدم.
کودک درونم گفت آخ جون، عزیزم، بَه بَه…
چه کولاکی نوشتی…
از قلب و تنفس و رگ ها نوشتی…
از قشنگی های روزت، تا انتهای شبت…
از سپاس گزاری و رابطه ی خوبت با خدا و …
در حال نوشتن تو دفترم بود که از صبح چی شده و چی تجربه کردم و قشنگی ها واسم مرور میشدن که یهو یاد شما افتادم..
که صبح خیلی اتفاقی این صفحه رو باز کردم تا دو تا از قشنگی ها رو بنویسم، که یهو چشمم خورد به کامنتت و از کنجکاوی خوندم و سورپرایز شدم که اسم خودمم داخلشه…
صبح فرصت خوندن نشد چون رفتم بیرون.
الان که یهو یادم افتاد، اومدم و کامنتت رو خوندم…
کیف کردم به حد زیاد…
تحسینت میکنم برای این کامنت و درونِ زیبات.
هر لحظه تحتِ هدایت و حمایت اللهِ یکتا باشی عزیزم.
همه مون باشیم.
اعظم جان نورِ خداوند بیش از پیش، بتابه به زندگی و لحظاتت.
شاد باشی.
الهی شکرت برای این صفحه ی حال خوب کن.
به نام اللهِ هادی.
سلام.
چقدر خوبه این جریانِ هدایت…
خیالِ آدمو راحت میکنه، استرس و نگرانی رو دور میکنه.
هدایت شدم به خوندنِ این کامنتِ خودم، و مستقیماً این قسمت توجهم رو به شدت جلب کرد:
اجازه بده جریانِ هدایت بهت میگه چکار کنی در چه زمانی، که بهترین باشه برای تو.
چکار کنی، در چه زمانی…
یعنی عجله نکن کی باید اقدام بکنی، چه کنی، چی میشه؟
چطوری میشه؟
مگه میشه؟
دخالت و فکر کردن به اینکه چطوری میشه رو باید بذارم کنار.
خودش در زمان درستش، میگه چیکار کن، همون موقع اقدام کن، نه زودتر نه دیرتر.
نه با روشی که الان ذهنت بهت میگه.
صبر کن بذار ببین خدا میگه چکار کنی، همون موقع که هدایتت کرد اقدام کن.
نه با ذهنت، با قلبت متوجه میشی چه کنی.
عجله واسه چی؟
کنترل ذهن کن، لذت ببر از لحظاتت تا لحظه ی هدایت و اقدام فرا برسه.
تو نمیدونی راه حل و روش مناسب و زمان مناسب چیه، خدا میدونه.
خدا جانم مرسی که اینطوری واضح باهام صحبت میکنی.
تو میدونی سمانه از طریقِ نوشتن، بهتر ارتباط میگیره، بهتر متوجه میشه، باهام از همون طریق صحبت میکنی.
خیلی بی نظیری.
این گفتگو یکی از قشنگی های امروزم هست که انحصاری نوشتمش.
امروز، چهارشنبه ی زیبای اسفندی هست، دومین روز از ماه اخر سال پرکتِ 1402 برای من.
هر سال خوبه، امسال خوبه، سال های بعد هم بهتر از امسال.
خدایا ازت متشکرم.