زیبایی ها را ببینیم - صفحه 112
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام.
زیبایی یعنی پدر شوهر مهربانم که کلی با حافظ و مانی و سودا (نوه هاش) بازی میکنه.
با هر کدومشون بچه میشه و کلی شادی و لذت براشون خلق میکنه.
خدا حفظش کنه.
یعنی هر بار که دیدم، برای هر کدوم از نوه ها وقت میذاره و بلده از خودش بازی اختراع کنه تا بچه ها رو سر ذوق بیاره.
آقاجون بسیار شوخ طبع، لطیف، رقیق القلب، با استعداد، باهوش، خلاق، هنرمند، مهربان، سخاوتمند، خوش سلیقه و دوست داشتنیه.
مثل پدر خودم دوستش دارم.
کیف میکنم از ارتباطمون.
خدا حفظش کنه برای همه مون.
خدایا بهش سلامتیِ فراوان و بی انتها بده.
خدایا بهش لبِ خندون، دلِ خوش، آرامش و سعادت بده هر لحظه.
الحمدالله که اقاجون، پدر شوهرمه و بابابزرگِ مهربونِ حافظ هست.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
خدایا مچکرم که هدایتم میکنی، مشاوره میدی بهم، راهنماییم میکنی.
داشتم به بازی میکردم تو موبایلم که باید اشیا متفاوت رو تو تصویر بزرگ و شلوغ پیدا کنم.
به خدا گفتم لطفا این شکل های باقیمانده رو بیار جلوی چشم هام.
مرز بین باور و ترمز بودم که میشه و نمیشه.
تجسم و تصویرسازی کردم که پیدا میشه و من اول میگم اخ جون، بعد میگم الهی شکرت.
همینم شد.
روی خودم، ذهنم، هوشم و چشم هام حساب نکردم.
اشیا اومدن جلوی چشم هام به سرعت.
لازم نبود خودم انقدر زور بزنم تا پیداشون کنم.
بلافاصله گفتم اخ جون الهی شکرت.
به خودم گفتم این یه بازی و تفریحه.
ولی خواستی تست کنی ایا خدا تو بازی یا مسایل ساده و پیش پا افتاده از نظر ذهنت، هم هدایتت میکنه یا نه.
دیدی که هدایتت کرد.
همینو سند و مدرک بذار واسه ذهن و منطقت که میشه.
که خدا هر سوالی ازش بپرسی بهت جواب میده.
به میزان اماده بودن خودت.
به میزان باور و اعتمادی که تو به خدا داری.
رمزش همینه.
یه جاهایی تو بازی واقعا کلافه میشدم که نه، پیدا نمیشه اون شکلی که من دنبالشم.
به خودم گفتم الان ادامه نده.
قطعش کن.
بعدا دوباره بیا امتحانش کن.
اینم روش خوبی بود.
چون وقتی قفلی بزنی روی یه چیز، از یه حدی به بعد،دافعه ایجاد میکنه و تو دور میشی ازش.
من همه ی اینا رو روشهایی میدونم که خدا میخواد یه چیزی بهم یاد بده.
دقیقا با مثال تو زندگیم بهم یاد میده.
تحلیل میکنم، یاد میگیرم، لذت میبرم.
الحمدالله.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
با خودم که صحبت میکنم (چه توی ذهنم، چه تو نوشتن)، چیزهای خوبی گفته میشه:
-اینکه سمانه
دنبال و منتظر این نباش که کسی از بیرون، حق بده بهت، تاییدت کنه، حمایتت کنه.
یا به قول خودت درکت کنه، بشنوه حرفتو فقط و راهکار نده.
چون اگه اینطوری نشه، خیلی ضربه میخوری و روحیه ات خراب میشه.
پس،
خودت اون کسی باش که اول از همه بهت حق میده،
تاییدت میکنه،
تحسینت میکنه،
تشویقت میکنه،
سرزنشت نمیکنه،
باهات مهربونه،
باهات همدلی میکنه.
تو خودت اون صدای حمایتگرِ خودت باش.
از بیرون نخواه.
چون انتظار و توقع، جوابِ عکس میده.
خودت اولین نفری باش که:
-به صدای درونت گوش میده.
-خرید میکنه برای خودت.
-مبارک باشه میگه به خریدهات.
-سلیقه تو تحسین میکنه.
خودت خودتو آروم کن.
خودت در جهت بهبود حس و حالت اقدامِ عملی کن.
خودت، خودتو سرگرم و خوشحال نگهدار.
خودت،شادی بساز برای خودت.
نیازی نیست دیگران رو راضی کنی و به خواسته شون برسونیشون.
نیاز هست که خودت و دلت رو راضی کنی و به سبک خودت لذت ببری از زندگیت.
این زندگیِ تو هست.
خوب و راحت و روان و اسان زندگی کن.
نیازی نیست پیچیده اش کنی برای رصایتِ دیگران ازت.
مچکرم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
داشتم تو دفترم مینوشتم چه کارهایی برای خودم و دلِ خودم انجام دادم این مدت:
-دو تا مانتو قشنگ و خنک گرفتم.
-خوراکی هایی که دلم میخواست رو خریدم.
-یه قاب قشنگِ صورتی برای موبایلم خریدم.
-پاور بانک خریدم.
-روی رفتارم کنترل داشتم، یعنی کنترل ذهن کردم.
-روی عزت نفسِ شخصیتیم کار کردم.
سمانه جان
کار کردن روی خود معنیش این نیست که اگه 100 درصد رفتارت عوض شه، یعنی داری کار میکنی،
و اگه فقط تو مواردی بتونی تغییر ایجاد کنی، اهمیت نداره و حساب نمیشه.
کار کردن روی خود مستمر هست،
و دقیقا دونه دونه کارهایی که متفاوت انجامشون میدی نسبت به قبل،
یعنی در حال کار کردن روی خودتی،
و داری روی بهبود شخصیتت کار میکنی.
پس،
دونه دونه ی بهبودها و تلاش هات به حساب میان،
اهمیت دارن،
ارزشمندن،
و بسیار تاثیر گزار روی وجودت.
سمانه جان آفرین،
برای تک تک بهبودها و تلاش هات در مسیر بهبودِ شخصیتت.
سمانه ممنونم واسه نظمت،
برای تمیزیت،
برای مهارت هات،
برای مهربونی هات،
برای روحیه ی خوبت،
برای پر انرژی بودنت،
برای دستپختت،
برای خانه داریت،
برای روابطت با همسر و پسرت،
برای روابطت با خانواده و دوستان و عزیزانت.
سمانه جان
منو ببخش که گاهی خیلی سخت میگیرم،
که منطقم بالاتر میره از حس و شهودم.
تو رو دوست دارم روح و جسمِ سمانه جان.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
دیروز به یه معنا و توضیح واضح و شفاف رسیدم:
من تنها کسی هستم که باید در حقِ خودم عطوفت نشون بدم.
خودمو مرور کردم و صادقانه میگم،
گاهی سخت گیری هام نسبت به شرایط انقدر بولد میشه که یادم میره وظیفه ی اولم نسبت به خودمه و اینکه با عطوفت با خودم زندگی کنم.
عطوفت، معنای عمیقی داره.
– اینکه من در حق خودم مهربان باشم.
– خودمو سرزنش نکنم.
– با خودم دعوا و بگو مگو نکنم.
– احساسات خودمو نادیده نگیرم.
– تو گفتن نظرِ اصلیم به بقیه، خجالت نکشم و رودربایستی نکنم.
– تو گفتگوهای ذهنیم، خودمو مقصر جلوه ندم.
متوجهِ اشتباهاتم بشم ولی به خودم سرکوفت نزنم.
– به خودم برچسب های نازیبا نزنم.
– به خودم امیدوار باشم.
– توانمندی هامو ببینم.
– رشد و پیشرفت هامو به خودم بگم و یاداوری کنم.
– بهبودهامو ببینم.
– خودمو تحسین کنم.
– خودمو تشویق کنم.
– متوجه باشم چه افکاری نسبت به خودم و جسمم دارم.
– متوجه باشم چه رفتاری با خودم و جسمم دارم.
– برای دل خودم خرید کنم، هدیه بگیرم، تفریح کنم.
و …
من تنها کسی هستم که باید نسبت به خودم عطوفت نشون بدم.
من تشنه ی عطوفت نسبت به خودم هستم.
اینکه بخوام بقیه نسبت بهم عطوفت نشون بدن، درکم کنن چیز بدی نیست.
اما قبلش، واجبه خودم اینکار رو برای خودم بکنم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خداوندی چون مهربان وهدایت گر.سلام استاد عزیز.سلام دوستان هم فرکانسیم.این لحظ که درحال نوشتن این دیدگاهم در یک مکان ارم بخش وپراززیباهای خداوند.هستم خدایا شکر که منوهدایت کردی به این زیبای.امروز احساسم سپاس گذاری از خداوندی چون مهربان وثروت مند.بچه ازخداهدایت میخام که منو به کاری که میتونم دران پیشرفت کنم هدایت کنه من شرایطم عالی تواین چندسال پیشرفت مالی خوبی داشتم.دوست دارم ازنعمتهای خدابیشتر داشته باشم.برای داشتنش نعمتها همه تلاشم میکنم.شما اگه میشه برام دعا کنید.ممنون از خداوند و استاد و شما دوستان عزیز.
سلام.
اومدم اینجا کامنت بنویسم، متوجه شدم صفحه جلسه 2 احساس لیاقت ارسالش کردم.
اشکال نداره.
به فال نیک میگیرم.
برای شنیدنِ صدای اواز پرندگان عزیز،
خدایا مچکرم ازت.
چون این صدا باعث خوشحالی و طراوت من میشه.
یه خواسته ی مالی امروز تیک خورد.
خدایا مچکرم ازت.
تو خیلی زیبا سورپرایزم میکنی و بهترین ها رو در بهترین زمان برای من چیدمان و ارسال میکنی.
دیروز لباس های کمدمو مدیریت کردم و اضافی هاشو خالی کردم.
خوشم اومد که با حضور حافظ تونستم رسیدگی کنم به این کار.
و متوجه شدم الحمدالله شرایط برام اسان تر شده، حافظ مستقل تر شده، از وابستگیش بهم کمتر شده و همه ی اینا باعث میشه من هم در کنارش باشم هم به کارهام برسم.
خدایا مچکرم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
امروز یه لحظه داشت حسم بد میشد از تمیز نبودن قسمتی از خانه.
همون لحظه گفتم، سمانه ناراحت نباش، در بهترین زمان تمیزش میکنی.
و رهاش کردم.
یه مقدار که گذشت دیدم من با حس خوب و ارامش، بدون برنامه، دقیقا مشغولِ تمیز کردن اون قسمت هستم.
این تمیز کردن، در حقیقت پاداش کنترل ذهنم بود.
الهی شکر برای تمیز کردنِ خانه.
الهی شکر برای حمام کردن حافظ عسلی.
الهی شکر برای مراقبه ی سپاس گزاری (فایل 12 دوره هم جهت با جریان خداوند).
الهی شکر برای نهار خوشمزه ای که پختم (سبزی پلو با ماهی).
الهی شکر برای خوندن کامنتهای بچه ها.
الهی شکر برای نوشتن کامنت.
الهی شکر برای دیدن دایره آبی.
الهی شکر برای خوندنِ پاسخِ نفیسه جانم.
الهی شکر برای گردش مادر پسری امروز تو محوطه.
الهی شکر برای محبت همسایه مون.
الهی شکر برای حافظ قند نباتم.
الهی شکر برای هوای مطبوع و دل انگیز اردیبهشت.
الهی شکر برای پرسیدن یه سوال از خداوند، و نشون دادن پاسخش با نشانه ها:
-تو دلم گفتم اگه پاسخ بله است، حافظ یه حرکت بامزه کنه، حافظ یه ابروشو داد بالا، بعد خندید.
-ساعت موبایلمو هم دیدم، رُند بود.
الهی شکر برای وصل برق، همین الان.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
یه لحظه هایی انگار دریچه ی درکم باز میشه و اگاه تر میشم به چگونگیِ انجام تمرین هام.
مثلا امروز یه لحظاتی رو تجربه کردم که به خودم اومدم باید از خدا تشکر کنم.
قلبم شاد بود و اگاه شدم وقتِ تشکر از الله است.
اینکه امروز با برادرزاده ام ریحانه جان، با عشق رفتار کردم.
هر بار گفت عمه، گفتم جانم.
به فاصله ی چند دقیقه یه عالمه عمه گفت، و من هر بار با حوصله گفتم جانم.
اینکه لذت بردم از درک و نحوه ی صحبت کردنش.
اینکه خواهرم حافظ رو مشغول کرد با بازی و من بهش نهار دادم.
اینکه دایی جان حافظ براش اسباب بازی که خودم میخواستم بخرم رو هدیه خرید.
اینکه مادرم عاشقِ حافظ جان هست.
اینکه من به یکی از دانش اموزام فکر میکردم و امروز صبح دیدم مامانِ محترمش برام تبریک روز معلم فرستاد.
اینکه صاحبخونه ی سابقمون، امروز برام پیام تبریک روز معلم فرستاد و سورپرایز شدم.
اینکه پروانه دیدم و ذوق کردم از دیدنش، حافظ هم بغلم بود و اونم خوشحال شد.
اینکه دیشب رسیدم به اهنگ های حیدو هدایتی خواننده ی بوشهری که قبلا اهنگ هاشو گوش دادم و خیلی دوست داشتم، و به محضِ اینکه دیشب صداشو شنیدم انگار پرت شدم به یه خاطره، آشنایی، انگار یه لنگری بود که منو متصل کرد به زمانی که حسم خیلی خوب بوده باهاش، حتی یادمم نمیاد متعلق به چه زمانیه، ولی حسش خیلی ناب و قوی بود برام.
اینکه با محیا خواهرزاده جانم تماس تصویری گرفتم و تلفنو پاسخ داد و دیدیمش و خوشحال شدیم.
اینکه حافظ سوپ گوشتِ شامش رو کامل نوش جان کرد.
اینکه حوالیِ ساعت 11 شب، صدای اواز پرنده ای متفاوت اومد و منو به وجد آورد.
اینکه چند روز پیش دلم میخواست برم باغچه داداشم، و امروز اجابت شدم و بسیار سورپرایز شدم.
این چند روز خیلی برام جالبه که چیزهایی که توی فکرم میاد برام اجابت میشه بدون اینکه خودم کاری کرده باشم.
خدا برام میچینه.
اونم خیلی قشنگ.
مثل اینکه دلم میخواست ابجیم بیاد خونه مون، دیروز اومد.
دلم میخواست آقاجون بیاد، دیروز اومد.
خدایا ممنونتم،
برای لحظاتم.
همه شون.
مخصوصا اونایی که حضور قلب دارم و میفهمم تو داری برام میچینی.
بهم شادی میدی.
حس خوب میدی.
خدا جانم مرسی برای چیدمانت برام و اینکه روز معلم زیبایی داشتم.
درست وقتی که هیچ انتظاری نداشتم، ولی کلی حس خوب گرفتم از محبت عزیزانم بهم.
الحمدالله.
اینا بخشی از قشنگی های امروزم بود، شک ندارم بیشتر از اینا بود و تو اون لحظه اون شادی رو حس کردم.
خدایا شکرت برای این همه قشنگی.
امشب طیِ ایده ای به قلبم اومده بود چند روز اخیر، برای یکی از عزیزانم پولی رو واریز کردم.
مطمینم هدایت بود.
مطمینم پشتش خیری هست.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام سمانه جانم
به خودم اومدم دیدم یک هفته است ازت خبر ندارم و کامنت های ناب و صمیمانت را نخوندم
چقدر خوشحال شدم برای حس خوب شکر گزاری برای خواسته هایی که از دلت رد می شود و خدا برات انجامش می دهد
مهم عشق ورزیدن است برای انجام هر کاری
مهم حس خوب داشتن است حتی وقتی خسته ای می خواهی بخوابی
مهم استمرار قدم برداشتن است حتی تاتی تاتی
مهم عمل کردن است هر چقدر بتوانی و درک کنی
قصدم احوالپرسی ساده بود
اما خوب موقعی شد که روز معلم را بهت تبریک بگویم
تو الان یک معلم عالی داری که توحید عملی و زندگی تو لحظه را بهت یاد می هد
از طرف منم ببوسش و از رشدش لذت ببر
قلبت روشن به سپاسگزاری
سلام.
من یه معلمم.
همیشه معلم بودم و خواهم بود.
چه اون موقعی که تو آموزشگاه، کامپیوتر تدریس میکردم.
چه وقتی که تو خونه به پدر و خواهرزاده هام کامپیوتر تدریس میکردم.
چه وقتی که تو مهمونی ها، با بچه ها نقاشی کار میکردم.
چه وقتی که تو مدرسه، درس هنر تدریس میکردم.
چه وقتی که تو موسسه، اوریگامی اموزش دادم.
چه وقتی که به خانواده اوریگامی یاد دادم و میدم.
چه وقتیکه تو مدرسه یا دانشگاه به دوست هام، درس ها رو یاد میدادم.
اصولا من چیزهایی رو که بلدم، دوست دارم و مسلطم رو موضوع رو خیلی خوب اموزش میدم.
من همیشه معلمم و میمونم.
چون تو وجودمه که خوب یاد میدم.
چند ساله که خودم به خودم تبریک میگم روز معلم رو.
و البته کلی تبریک از عزیزانم دریافت می کنم.
منتظر بیرون نیستم دیگه.
دایم به خودم یاداوری میکنم:
چیزی رو که انتظار داری بیرون بهت بده، خودت به خودت تقدیم کن.
میخوای تحسین شی در مورد فلان موضوع؟
خودت خودتو تحسین کن.
حالم با خودم خوبه.
الحمدالله.
من معلم های بسیار خوبی داشتم و دارم.
دوست دارم به بهانه ی روز معلم، تشکر کنم و نام ببرم از معلمهای ارزشمندم و براشون بهترینها رو ارزو کنم:
-خانم جمشیدیِ نازنینم، دبیرِ ادبیاتِ هنرستانم.
-زهره جون بحرالعلومی، معلمِ نازنینِ اوریگامی ام.
-استاد عباس منشِ عزیزم، معلمِ خودشناسی و موفقیت در همه ی زمینه های زندگی.
-مریم جان شایسته، معلمِ صلحِ درونی، نظم، شجاعت، جسارت، پاکیزگی.
-خانم نقش بند، استاد عزیزِ ریاضی تو دانشگاه، رشته الکترونیک.
-اقای (اسمشون از خاطرم رفته)، استاد بسیار خوبم تو دانشگاه، رشته گرافیک.
من فکر میکنم طیفِ معلم های من خیلی وسیع هستن.
شامل افراد زیادی میشن.
مثلا پدر و مادرم، خانواده ام، دوستهام، همکارام، دانش آموزانم، همسایه هامون، کودکان و …
هر کسی که حتی کوچکترین چیزی رو به من یاد داده، معلم من میشه.
خدا حافظ همه تون باشه.
یه نکته رو باید بگم که خیلی مهمه:
بزرگترین معلم من در زندگیم، خداوند بخشنده و مهربان هست.
اونه که به طرق مختلف بهم یاد میده.
جواب سوالاتمو بهم میگه.
همیشه بیدار و در دسترسه.
هیچ چیزی رو فراموش نمیکنه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
بسم الله الرحمن الـــرحـــیـــم
سلام به قلب پاکت سمانه عزیزم
یکی دوساعت پیش قسمت 15 سفربه دور آمریکا رو دانلود کرده بودم که یهو رفتم تو کامنتهاش ،چندتایی که خوندم رسیدم به پاسخت برای یکی از دوستان سایت
همیشه مداومت و حضور مستمرت توسایت رو تحسین کردم و میکنم
گفتم عه چندوقتیه از سمانه جان خبری ندارم دلم برات تنگ شده بود اومدم تو پروفایلت
متن قشنگت رو خوندم عکس پروفایلتم دیدم خیلی قشنگه
و زدم روی ردپاهات تو فایل های هدیه (: منو آورد تو این فایل
به به دیدم سمانه جان این قسمت از سایت رو به نام خودش سند زده !!
تو این صفحه یکی دوتا درمیون کامنتهای خودته ها !! چندتاییش رو خوندم
واقعا باورم نمیشه در کنار وظایف مادری و خونه داری و همسری، اینقدر خوب بتونی همه چی رو مدیریت کنی
حتی دوره جدید کار میکنی
کامنت مینویسی
خودتو خیلی خوب داری کشف میکنی
وای عالیه
برای منی که مجردمو فکرم اینه با متاهلی و بچه دارشدن نمیتونم برای خودم زمان داشته باشم تو الگوی واقعا بینظیری هستی
همیشه برامون بنویس نوشته هات بوی سادگی و لطافت میده کلی حس خوب داره
امیدوارم حال دلت همواره خوب باشه در کنار قند عسل گل و نازنینت تجربه های قشنگی داشتی باشی انشاالله
تولدش مبارک با تاخیر
روزتم مبارک معلم نازنین
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
سلام نجمه جانم.
ممنونم از لطف و محبتت.
ممنونم از حس قشنگی که برام هدیه فرستادی.
منم پیگیرت هستم و پیام های مستمرت رو تو سفر به دور امریکا میخونم.
منم تحسینت میکنم که روی خودت و بهبودت کار میکنی.
اره، این گوشه ی دنجِ سایت برای من دفترچه ای شده از ثبتِ قشنگی ها و نکات مثبتِ روزانه ام داخلش.
تمام تلاشمو میکنم هر روز اینجا بنویسم تا توی مسیر باشم و بتونم هر روز برای بهبودم تلاش کنم.
ممنونم از پاسخِ زیبایی که برام نوشتی.
ممنونم از تبریک تولد حافظ جان و تبریک روز معلم.
نجمه جان
در مورد خودم میتونم بگم
کامل نیستم، ولی تلاشمو میکنم روی بهبودم کار کنم.
از خودم راضی هستم.
چون دارم تلاش میکنم.
چون کمی درک کردم من 100 نیستم، و باید پذیرای خودم باشم با همه ی قوت ها و ضعف هام.
خدایا شکرت که آدم با هر شرایط جدید و تغییری میتونه خودشو هماهنگ کنه.
البته که نیاز به ارام کردن خود داره.
نیاز به صبر داره.
نیاز به سخت نگرفتن شرایط داره.
چون هر چی جلو میره ادم هم عادت میکنه، هم یاد میگیره چطوری تو شرایط جدید، زندگی جدید بسازه برای خودش.
یه چیزی که بعد از بچه دار شدن متوجه شدم اینه:
اینکه گاهی خیلی شرایط برام سخت میشد یا میشه هیچ ربطی به بچه دار شدنم و سختی هاش نداشت.
بچه دار شدن انگار منو با شخصیتم رو به رو کرد.
انگار قوت ها و ضعف هام عین آینه جلو قرار گرفت.
سمانه، ظرفیت هاش بیرون ریخته شد و در معرضِ نمایش قرار گرفت.
برای همین تو سختی ها به خودم میگم این تو هستی و شخصیتت و افکارت.
هیچ ربطی به زندگی متاهلی و بچه داری نداره.
تو خیلی پتانسیل داری برای رشد.
اتفاقا این چالش ها خودتو به خودت نشون میدن.
اینکه چند چندی با خودت.
اگه ارومی، پس در صلحی با خودت.
وقتی مشوشی، اولین آلارم اینه که با خودت در صلح نیستی.
بهترین ها برای تو و زندگیِ قشنگت.
راستی مدتیه میخوام بگم بهت پروفایلت خیلی قشنگه.
الان بهترین فرصته :)
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نـــام خــداوند بخـشــنده مهـــربـــان
سلام و درود به قلب پاکت سمانه عزیز امیدوارم حال خودت و خانواده عزیزت عالی باشه .
««کامل نیستم، ولی تلاشمو میکنم روی بهبودم کار کنم.
از خودم راضی هستم.
چون دارم تلاش میکنم.
چون کمی درک کردم من 100 نیستم، و باید پذیرای خودم باشم با همه ی قوت ها و ضعف هام.
خدایا شکرت که آدم با هر شرایط جدید و تغییری میتونه خودشو هماهنگ کنه.»
آفرین خیلی قشنگ درک کردی و خیلی قشنگ خودتو شناختی، وقتی این قسمت کامنتتو خوندم به خودم گفتم تو چقدر به خودت سخت میگیری ؟ گفتم خیلی! تو چقدر پذیرفتی که کامل نیستی؟
راستش کمالگرایی همیشه همراهم هست فکر میکنم باید 100 باشم در صورتیکه 100 مطلق فقط خداست.
این قسمت کامنتت یادم انداخت که همیشه باید مراقب کمالگراییم باشم چون دوس داره تو همه چی خودشو نشون بده
و بیشتر از همه چیز باعث آزارم میشه .
همین چندروز پیش یسری اتفاقات ریز افتاد که در لحظه احساسمو بهم ریخت اونقدر مهم نبود که کل روزمو خراب کنه فقط در حد چند لحظه بود اما یه چیزی تو ذهنم سروصدا میکرد ، نجمه تو چرا این اتفاقاتوجذب کردی نباید جذب میکردی اینهمه مواظب ورودیها هستی ولی الکی!
اون اتفاقات گذشت و درلحظه تموم شد هیچ تاثیریم تو زندگیم نداشت اما این نجوای ذهنی واقعا منو خورد کرد جوری که چشام پر اشک شد و بغضم گرفته بود .
گفتم بابا انصافت کجاست چندین ماهه حالم خوبه هیچ اتفاق بدی برام رخ نداده همیشه کارام عالی پیش رفته حالا این دوسه تا اتفاق بیخودی رو هی تو سرم میکوبی که چی بشه؟
من تا جایی که تونستم فرکانسمو کنترل کردم و اتفاقات خوب رخ داده اما طبیعیه که جاهاییم از دستم در رفته باشه و این دوسه تا اتفاق ریز نتیجه همون کنترل نکردن هاست که بهم بفهمونه بیشتر مواظب باشم پس لطفا ولم کن . (و این کامنتت بهم یادآوری کرد چندوقتیه مراقب کمالگراییم نبودم)
در مورد بچه داری هم قشنگ نوشتی طرز نگاهت زیباست و اصل همینه ،اینکه اگه شرایط سخت میشه ربطی به بچه داری نداره ،همه چی افکار و شخصیت خودمه که نمایان میشه
مرسی ازت سمانه جان عزیزم
حضورت مستمر
خدانگهدار