زیبایی ها را ببینیم - صفحه 113
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام.
قشنگی های زندگیم الحمدالله به لطفِ الله، مومنتوم مثبت گرفته و هر روز شاهدش هستم.
و بابتشون بسیار سپاس گزارم.
بسیار راضی و خوشحالم.
یه بخش بزرگ خوشحالیم از نکات مثبت روزانه ام، اینه که سیستم تفکر و تحلیل و خروجی گرفتنم، قوی تر از قبل شده و خوب کار میکنه.
الهی شکر برای همه ی نعمت ها و برکاتم.
به قول استاد چه اونایی که میبینم، چه اونایی که نمیبینم و متوجهشون نمیشم.
امروز چند تا کار مهم رو انجام دادیم با همسرم.
بسیار روز خوبی داشتم.
منزل مادر، در کنار خانواده و عزیزانم بودیم.
غذای خوشمزه دستپخت مادر رو نوش جان کردیم.
برای حافظ جان لباس زیبا خریدیم.
عصر که حافظ جون خوابید، با مادر جان گپ زدیم.
وقتی میخوام از قشنگی های روزم بنویسم خیلی چیزها میاد تو نظرم.
امروز برای اولین بار حافظ نشست تو سه چرخه هدیه خاله جان، سواری کرد و کلی خوشش اومد.
در کنار خانواده امشب پانتومیم بازی کردیم و بسیار لذت بردم.
حافظ هم با کنجکاوی نگاهمون میکرد.
خدایا شکرت برای روزی و نعمت هامون.
ممنونم برای سلامتی مون.
برای حال خوبمون.
خدایا ممنونم که از همه مون حفاظت میکنی.
هر لحظه خودمون رو میسپرم به خودت.
الهی شکر.
خدایا ممنونم برای سیستم ایمنی قویِ بدنمون.
خدایا ممنونم برای همه چیز.
ممنونم برای دیدن گنجشک روی شاخه درخت و شنیدن صداش به صورت لایو.
خیلی ذوقشو کردم.
ممنونم برای دیدن پروانه جانِ سفیدِ قشنگ.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
یکی از زیبایی های الانِ زندگیم،
اینه که حدود 2 ساعت داشتم تو دفترم مینوشتم با عشق و ارامش.
تشکر، تحسین، درخواست، دعا، صحبت با درونم و …
دو بار حافظ بیدار شد، شیر خورد و خوابید.
منم ادامه دادم.
از خداوند مچکرم برای این روزیِ فراوان.
الان داره صدای اواز گنجشک ها میاد.
اینم روزیِ بعدی.
خدایا ازت ممنونم که ذهنمو باز میکنی.
قلبمو باز میکنی.
دلم رو شاد میکنی.
دیروز هم مثل چند روز اخیر دایره آبی داشتم، پیام داشتم.
خدایا شکرت برای دوستانِ نازنینم در سایت.
فرقی نمیکنه از دوستان قدیمی ترم باشن، یا دوستانی که تازه کامنتشون رو خوندم.
مهم اون حس و انرژیِ زیبایی هست که انتقال میدن به بقیه.
استاد جان،
ممنونم برای این بستر آسان و شیرینی که فراهم کردین برای کلاسِ درستون.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
یه اتفاق جالبی افتاده.
وقتی یه چیزی پیش میاد که ناراحت میشم، یا کلافه، یا عصبی، یا ناراحت یا سایر احساسات منفی…
یه مدت که میگذره سیستمِ تحلیل درونیم اکتیو میشه و طیِ سوال ها و جواب هایی، به نتایج خوب میرسم.
که مثلا اونجا و طی اون گفتگوها با فلانی که یه جوری شدم، اسم اون حس و رفتار حسادت بود.
درون من حسادت فعال شده بود که حس کردم یه طوری شدم که خوشایند نیست برام شرایط.
در حقیقت چون از جریان اصلی که همون روح و جریان خداوند باشه، دور میشدم، از درونم یه طور ناخوشایندی شدم.
بعدش هم میگم اشکال نداره.
اینکه فهمیدی چه رفتاری کردی، ریشه اش چیه، عالیه.
دفعه بعد بهتر عمل کن.
اگه نمیدونی چه رفتاری نشون بدی بهتره، سکوت کن.
سکوت هوشمندانه، خیلی خوبه.
و یه نکته مهم.
وقتی به حرف یا رفتار خوب و درست دیگری، که دیدی یا شنیدی، حس حسادت نشون دادی،
یعنی فهمیدی که خودتم دوست داری مثل اون باشی، ولی چون فعلا نیستی، یا حتی بلد هم نبودی و نیستی اون ویژگی رو، الان بهم ریختی.
اشکال نداره، خودِ اینکه داری میفهمی دلیل واکنش یا رفتارت چیه و تحلیلش میکنی، یعنی اتومات داری خودشناسیتو جلو میبری.
این یه بهبود بسیار بزرگه سمانه.
افرین و الهی شکر.
اینکه متوجه میشم سریع واکنش دادم، سریع جواب دادم و بعدش میگم میتونستی سکوت کنی.
یعنی سکوت، گزینه ی بهتری بود.
به لطف خدا، الان گاهی از روش سکوت دارم استفاده میکنم و خیلی راضی و خوشحالم بابتش.
اینکه چند درصد دارم از سکوت استفاده میکنم تو زندگی حقیقیم، واقعا قابل تحسین و سپاس گزاری هست.
خودم میدونم چقدر سریع واکنش میدادم و میدم.
برای همین هر درصد و درجه ای که رفتارم بهبود پیدا میکنه، واقعا سپاس گزارم به درگاه خداوند.
یه بهبود دیگه هم داشتم:
صبح حافظ داشت با رخت اویز بازی میکرد، که از هم جدا و باز شد.
گذاشتمش کنار و برداشتم که درستش کنم.
اول داشتم قاطی میکردم، عصبی میشدم…
حافظ هم کنارم داشت میدید.
هی به خودم گفتم اروم باش.
اروم باش.
نشستم و درستش کردم.
و در انتها خوشحال شدم و خودمو تشویق کردم که طی مدت زمان کوتاهی، به اعصابم مسلط شدم و تغییر رویه دادم.
این موارد مهم تو ذهنم اومدن:
1- اینکه حافظ داشت منو میدید و تاثیر مستقیم داشتم روی احساسش.
داشت واکنش منو میدید.
دیدن، بزرگترین معلمه.
هزار تا حرف خوب بزنم، ولی تو عمل رفتارم نازیبا باشه فایده نداره.
2- مسلط بشم به خودم و رفتارم.
یعنی سع کنم تغییر اگاهانه ایجاد کنم روی رفتارم، نسبت به گذشته ام.
3- حس منفی= اتفاقات منفی
نذارم حسم منفی شه و مومنتوم بگیره.
نمیگم با این تحلیل های پشت ذهنم، رفتارم خیلی خیلی عوض شده، نه.
اشتباه، جزیی از وجود من هست.
اما نکته ی مهمش اینه که هر چی تو ارامش به خودم دلیل رفتارهامو میگم، دفعه های بعدی اگاهتر میشم به خودم.
سعی میکنم و تا حدودی بهبودشون میدم.
همین ذره ذره ها جمع میشن و شخصیت منو بهبود میدن.
الحمدالله.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
خدای من چقدرررر همیشه درست و بجا جوابمو دادی و میدی خدای من وااااقعا شکرت
امروز این فایل که من تاحالا بعد از اینهمه مدت توی سایت بودن دفعه ی اوله دیدمش ، نشونه ی من بود
من همیشه وقتاییکه دوست دارم خدا باهام حرف بزنه میام و راجب اون موضوع نشونه رو میخام و دکمه ی نشانه ب من رو میزنم و مثل الان واااقعا معجزه میبینم وااااای خدای من شکرت
ماجرا از این قراره که کلی از ماماهای ایرانی که الان سراسر انگلیس مشغول به کار هستن بخاطر این قانون دولت جدید انگلیس که مخالف مهاجر ها هست ،گروه واتسآپی رو تشکیل دادن و صحبت ها که آی چیکار کنیم این انگلیسی ها ضد مهاجر هستن و نژادپرستی و … این داستانا
من از اونجاییکه عضو این سایت الهی هستم و دارم روی خودم کمابیش کار میکنم خیالم راحت بود و با خودم گفتم چرا اینقدر اینا موضوع رو جدی گرفتن!
و انگار بهم الهام شد که مریم خیالت راحت باشه همینطوری که تضاد بزرگی مثل کرونا باعث شد فضا فراهم بشه برای مهاجرت من و امثال من به انگلیس (کادر درمان) دقیقا به همین راحتی هم یک تضاد دیگه هم به راحتی فضا و شرایط رو فراهم میکنه برای پیشرفت بهتر من ! که من الان نمیدونم چی و چطوری
اما دقیقا اینجا بودنم رو هم نمیدونستم چطوری و شد و اومدم
خیلی خوشحالم که داشتم اینطوری فکر میکردم و اومدم نشانه ی من رو بزنم گفتم خدایا بهم بگو که عایا دارم درست فکر میکنم یا چی؟!
که دیدم دقیقا خدا زارت از زبان استاد گفت تو به زیبایی ها توجه کن بقیه ش بامن!!!!!
اخه چقدرررر دقیق
من پرام الان ریخته
دلم میخواد زمینو جررررر بدم از خوشحالی که چقدرررر باز قشنگ تر از اون خانم شایسته ی عزیزم که عاشقشم اومده توی توضیحات جلسه نوشته که اون چیزی رو که میخای فقط و فقط با تحسین کردنش وارد زندگیت کن
استاد گفت که سپاسگذار باش « قبل » و بعد از اون اتفاقی که میخای بیفته
توجه کنین دوستان چقدرررررر این جمله خفنه
قبل از رخ دادن اون اتفاق دلخواهت بابتش شکرگزار باش
واییییی من چقدر خوشحال و خوش بختم که اینجام
ایمان دارم و بااااور دارم که این تضاد که ذره ای آب از آب تو دل من تکون نداد بلکه خوشحال ترم هم کرد ،خودش میشه یک نقطه ب عطف برای من
من به بقیه کار ندارم که دوست دارن مقاومت کنن و معتقدن نه باید جلوی اینا وایستیم و حقمونو بگیریم و …
من به راحتی و به سرعت به چیزی که حق من هست میرسم به راااااحتی و به سررررررعت
خدای من شکرت
خدای من شکرت
سوپرایزم کن از جاییکه فکرشو نمیکنم برام افراد مناسب رو دستان خودت رو بیار و برام به رااااحتی پاسپورت بریتیش که سهله ،گرین کارت امریکا رو بزار کف دستم
جوووووون
چه حاااالی میده
خدایا وااااقعا صد هزار مرتبه شکرت
فقط به زیبایی ها توجه کن
کلید اینه
برای من کلید توی این دوران اینه
فقط باید با ذوق برم جلو و زیبایی هایی که خدا الان منو درش قرار داده رو ببینم
در پناه حق
سلام.
میتونم شفاف ببینم این اواخر چقدر کارهام بهتر جلو میرن، حسم خوبه، حس های نازیبام مدت کمتری با من میمونن، ورودیِ مالی دارم، آرامشم بیشتره، تو بچه داری و خانه داری آسانتر شدم و ….
بعد دوره هم جهت با جریان خداوند انگار رگلاژ شدم.
ادعا ندارم خیلی متمرکز رو دوره کار کردم،
اما همین میزان تمرکزی که گذاشتم، تو زندگیِ حقیقیم نمود پیدا کرده.
این حقیقته که این اواخر حس های خوبم، سپاس گزاریم، دلی تر شده.
از درون، حسم، مقداری عمیقتر شده.
الهی شکرت.
آفرین سمانه برای تک تکِ اتم های بهبود درونیت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
امروز شنیدن فایل 1 دوره احساس لیاقت اومد سر راهم.
همینطور که از مقایسه میشنیدم، تو ذهنم گفتگو شکل گرفت.
یه چیزی برام شفاف شد.
چون قبلش تصمیم به انجام کاری مهم داشتم.
تو ذهنم کلنجار بود که یهویی؟ یا تکاملی؟
کدوم یک؟
مدل من چطوریه؟
گاهی یهویی عملیاتیش میکنم.
یعنی میرسم به نقطه ی اوج اراده، و از همون لحظه، نه فرداش، شروع میکنم به اقدام عملی.
بخوام خودمو درست تحلیل کنم،
تو دل همون چیزی هم که میگم یهوییه، و کاملا دقیق اجراش میکنم، تکامل وجود داره.
به درجه ای رسیدم که به اون اقدام هدایت میشم.
و بعد اقدام میکنم بدون سختی، و هر چی جلو میرم ارومم و با خودم در صلحم.
یعنی از داخل ok رو دادم و بیرون اجراش میکنه بدون سختی و ناراحتی و فشار.
این رمز موفقیت و صلح با خود هست.
کشف کردم سمانه
تو میخوای کاری رو اجرا کنی،
و از اونجا که هنوز باور سفت و محکمی پشتش نیست،
به جای اینکه به خودت و درونت و نحوه ی اجرا تمرکز کنی،
تمرکزت میره روی حرف مردم،
الان فلانی اینو میگه،
فلانی نق میزنه،
فلانی مسخره میکنه و هزار حرف دیگه…
که ریشه ی همه شون کمبود عزت نفس، کمبود احساس لیاقت و شرک درون خودمه.
پس بیرون مهم نیست.
چالش اصلی، درونِ خودته.
تو باید با خودت صحبت کنی.
تحلیل کنی.
به صلح برسی.
خودت فقط خودت…
وقتی تو محکم باشی و احساس لیاقت کنی، جهان به تو تعظیم میکنه.
دیگه نِقی نمیشنوی.
در حقیقت شرک روت کم تاثیرتر میشه و بعد محو میشه.
شرایط برات فراهم میشه.
شرایط برات اسان میشه.
اطرافیان لاجرم طبق خواسته ی تو رفتار میکنن، حتی اگه قبلش کاملا مخالف تو باشن.
سمانه یادته استاد تو دوره سلامتی چی میگفت؟
سبکِ شخصی.
میفهمم تو چی دوست داری و چی تو ذهنته.
اما برای رسیدن به اون ارزوها، تو باید کم کم اقدام عملی کنی.
نه اقدام یهویی.
اقدام یهویی مثل باد میاد و میره.
صبح یه چیزی میگی، رو هیجان.
ظهر اجراش نمیکنی.
شب میگی ولش کن.
چرا میگی ولش کن؟
چون لقمه رو زیادی بزرگ انتخاب کردی.
لقمه تو کوچک تر کن.
سنگ بزرگ رو بشکن تا بتونی کم کم برداریش.
تغییر عادت هم همینه.
اولش بزرگه.
هیجانی میشه که باشه، عوضش میکنم.
یهویی.
من ادم یهویی جواب گرفتنم.
اما وقتی خوب فکر میکنی، میبینی پشت موفقیتت تکامل بوده، و اصولا یهویی جواب نمیده.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
امروز اگاهانه مومنتوم منفی مو قطع کردم.
خودمو مشغول کردم.
ابزاری که به مومنتوم منفی دامن میزد، قطع کردم.
به کارهای خونه رسیدگی کردم.
چند تا بهبود ایجاد کردم تو خونه.
همزمان با حافظ هم مشغول بودم.
موقع انجام کار، با حافظ هم بازی کردم.
یه بازی کاربردی هم انجام دادم با حافظ.
نوبتی اسباب بازی هاشو ریختیم تو باکس، هم اون کیف کرد هم من.
انجام دادن کارهای خونه بهم کمک کرد فاصله بگیرم از حس های نازیبا.
الهی شکر.
فایل مراقبه 12 رو گوش دادم.
کامنت خوندم و کیف کردم.
امروز با حافظ عسلی رفتیم گردش.
باد عالی و خنک اومد.
نون هم خریدم.
خدایا مچکرم که اگاهم میکنی به خودم و درونم.
الحمدالله.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
درود و صدها درود و سپاس برای مادر جوان و خوشکل و زیبای عزیزم سمانه جان صوفی نازنینم
سلام بابای خوب و مهربون و همسر خوب سمانه جون خدا قوت!!!
سلام حافظ عجیجم
سلام قند نبات زعفرانی خوشمزه
الهی من فدای اون خوش تیپیت برم !!!
اون شلوارک آبی رنگ
آخه خوردنی !!!!
هزاران هزار ماشاالله باشه برات
هزاران هزار وفور و فرآوانی باشه برات ای فرشته ی روی زمین !!!!مبارکت باشه آن نیش زدن دندانهات!!!
مامانت آش دندونی برات دولوست کرد!!!؟?
بگو آخه من از کجا بفهمم آش دندونی چیع؟؟
عجیجم مبارکت باشه عشقم!!!
آفرین که پسر خوبی هستی و مامانتو همش خوشحال میکنی
آفرین که صبحها با خنده و خوشحالی به مامان جونت نگاه میکنی قند عسل !! شیرین عسل!!!
آفرین به مامان جونت که فایل 263 زندگی در بهشت رو بهت نشون داد و اون نی نی خوشکل را نگاه کردی قربونت برم !!! خدایااا شکرت
خب دیگه فعلا بای بای میگم و لا لا کن عشقم ایموجی بوس بوس قلب و ستاره و فرشته بابای !!!!
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
سمانه جونم بهت خیلی خیلی تبریک میگم بخاطر دندان در آوردن حافظ قند عسلمون
بخاطر اینکه خیلی با عشق زندگی میکنی
بخاطر اینکه هر روز میایی و در این قسمت برامون مینویسی
ممنونم که این عکس فوق العاده زیبا را برامون گذاشتی
عکس فوق العاده ای هست
ماشالله هزارماشاله به سه تایی تون !!!!
چقدر ذوق کردم وقتی عکس پروفایل تو دیدم عزیزم ..
انشالله فقط و فقط خنده های زیباتون رو ببینم و همیشه روی مومنتوم مثبت سوار باشی و روی شانه های قدرتمند خداوند بشینی و از تمام لحظات ت لذت ببری الهی آمین
میدونم از اون نقطه ی آبی خیلی خوشت میاد
میدونم اون چراغ آبی رنگ جادویی همه مون رو جادو میکنه و کلی لبخند میاره توی چهره مون
میدونم که چقدر لذت بخشع وقتی یهویی میبینی اون چراغ جادویی نقطه ی آبی رنگ برات روشن شده .. خواستم با چنین هدیه ای خوشحالت کنم و پیام منو بخونی و پیام تبریک را برات ارسال کنم !!!! امیدوارم همینکه این پیام را دریافت کردی یک معجزه یهویی و خیلی یهویی وارد زندگیت بشه و از خوشحالی اشک شوق بریزی و صدای خنده هات تا آن سر دنیا و اینور دنیا بگوشمون برسه الهی آمین
سمانه جونم برات بهترینه بهترینها را در کنار عزیزانت با شادی و خوشحالی آرزو میکنم
شاد و موفق و سلامت و پایدار و ثروتمند باشی الهی آمین!!!
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
سلام و احترامِ کل خانواده ام برای شما رویا جانِ عزیز،
که انقدر خوش قلب و مهربان هستید.
دنیایی از برکت، سلامتی، ثروت و ارامش، روزیتون بشه هر لحظه.
ممنونم از پیام قشنگتون.
مرسی از انرژیِ خوبی که همیشه همراه با پیامتون برامون ارسال میکنین.
خیلی مچکرم و تحسینتون میکنم برای قلب روشن و مهربانتون.
شما و عزیزانتون در پناه رب العالمین باشین همیشه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
گاهی وقتی روزهام از پی هم میان و میرن، تو ذهنم میاد تو نتونستی استفاده کنی از ایامت بهتر.
نتونستی خوب لذت ببری.
تو روزهاتو از دست دادی و میدی.
دقیقا بوی کمبود میاد از ذهنم.
بوی حسرت.
بوی مقایسه.
بعد به خودم میگم نه، من دارم حس میکنم روزهامو.
دارم ازشون استفاده میکنم.
وقتی میخوام و زمان خوبی هست برای انجام کاری، تلاش میکنم و انجامش میدم.
حسم هم خوب میشه حین اونکار و بعدش.
چون میبینم که دارم تلاشم رو برای بهبود خودم و زندگیم انجام میدم.
سمانه تو کافی هستی.
همینی که هستی، به خاطر ذاتت کافی هستی.
نه به خاطر هوش، مهارت ها، توانایی ها، استعداد و نکات مثبتت.
اونا خوبن ولی دلیل کافی بودنت، ذاتِ خودته.
خودِ سمانه جان صوفی، فارغ از داشته ها و نداشته هاش.
سمانه بیا و اگه حس کردی کسی با رفتار یا کلامش بهت حس ناکافی بودن میده، خودت دست بجنبون و فرمون رو بگیر دست خودت.
به خودت بگو که من به خاطر ذات وجودم، ارزشمندم، فارغ از داشته ها و نداشته هام.
فارغ از کارهایی که انجام میدم یا دادم، و کارهایی که انجام نمیدم و ندادم.
اونا منو تعریف نمیکنن.
این روزها خیلی با خودم صحبت میکنم.
خیلی به درونم سفر میکنم، تحلیل میکنم.
گاهی فکر میکنم دیگری سد یا مانعِ منه برای بهبود و افزایش کیفیت زندگیم.
بعد متوجه میشم نه.
اون مانع یه صدا هست تو ذهن خودم.
وقتی خودم قاطع و محکمم، صداها خیلی کم هستن و اصلا بهشون بهایی هم نمیدم.
حتی اگه در واقعیت هم صدایی باشه به صورت ترمز برای من، نادیده اش میگیرم.
مسیله استحکامِ من برای خودم هست.
یه ویدیو دیدم که برام جالب بود.
میگفت سعی کن قضاوت نکنی.
بگو من از فلان حرف یا رفتار خوشم نمیاد.
به اون ادم کار نداشته باش و قضاوتش نکن.
شب ها، فرصت خوبی برای خلوت با درونمه.
سکوتش کمکم میکنه راحت تر بگم و بنویسم و تحلیل کنم.
امروز هم سرشار از قشنگی بود.
حافظ جانم دندون در آورد.
با خواهرم تماس تصویری داشتم.
برای خونه کارهای مرتب سازی و چیدمان مرتب انجام دادم.
به وضعیت آشپزخونه رسیدگی کردم.
برای خودم احساس لیاقت رو تمرین کردم.
دایره آبی داشتم و پیام از دوست نازنینم.
کامنت خوندم و نوشتم.
فایل 13 رو بارها شنیدم و لذت بردم.
صدای پرندگان رو شنیدم.
دو تا کار عقب افتاده رو انجام دادم.
کمد رختخواب ها رو بیرون ریختم و مرتبشون کردم.
اینستاگراممو پاک کردم، تبریک میگم به خودم برای امروز و پاکی از این فضا.
استاد تو جلسه 13 گفتن، وقتی میبینی تاثیرات نامناسب فضای مجازی رو روی خودت، نبینشون.
منم اینستاگرام رو حذف کردم.
الهی شکر برای اقدام عملی.
خوشحالم و سپاس گزار،
برای تمام کارهایی که انجام دادم و میدم،
و کارهایی که فکر میکنم به انجام دادن یا ندادنشون،
به بهبودهام و تلاشی که براشون میکنم.
من 100 نیستم،
قبول میکنم کم کم، که کامل نیستم.
تلاش میکنم که کافی بودن رو درک و زندگی کنم.
دارم برای حالِ خوبم تلاش میکنم.
دارم برای توجه به زیبایی ها و نکات مثبت روزانه ام تلاش میکنم.
دارم برای بهبود شخصیتم، کنترل ذهن و افکارم، تلاش میکنم.
سمانه جان ازت ممنونم.
خدا جان مرسی که همیشه محافظ و پشتیبان و یار و یاور منی.
ماچ بهت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام به روی مامان سمانه جان
سلام به حافظ قند عسل (:
الان من چه شکلی آخه اون دندان های تیزش را تو شکلک نشون بدهم (((“:
الهی مبارک باشد
(چه عکس خوشگلی هم انداختید سه تایی
ایده قشنگی را اجرا کردید)
اصلا عجله نکن، بچه ات را هم با بچه ای مقایسه نکن
کلا مقایسه معضل اساسی است که الحمدالله بعد آگاهی های دوره لیاقت خیلی بهتر شدیم ، همگی دست جمع(:
در مورد زمان هم همینطوره باور کمبود علاوه بر پول و روابط به زمان هم کار دارد .
من که فکر میکردم تو روابط خوبم، یک مدتی وقتی بچه هام را می بوسیدم به ذهنم می اومد که از پیشم می رن تنها می شوم . از حسم فهمیدم دارد فکر مخربی تو سرم می چرخد . تغییرش دادم .
همینکه الان می توانیم تشخیص بدهیم کدوم فکر خوبه، کدوم باید قطع بشود، کلی موفقیت است .
در مورد زمان هم همینطوره
در مورد همه چی همینطوره
یک جایی گیر کرده بودم نمیدونستم باید خواسته را رها کنم یا به تصویر سازی و تجسم و… ادامه بدهم . تا بالاخره به این نتیجه رسیدم اون چیزی را انجام بدهم که اون لحظه بهم احساس بهتری می دهد
تشکر می کنم ازتون بابت نوشتن کامنت های خودمونی
اینجا تفرج گاه من است هر وقت بخواهم نفسی تازه کنم می آیم قسمت زیبایی ها را ببین و کامنت هات را می خوانم.
ممنونم برای ابراز محبتت و نقطه آبی
عشق ورزیدن به عزیزانمون به طبیعت به جهان همون عشق ورزیدن به خداست چون به خودمون حال خوشی میدهد . ومن واقعا احساس قلبیم را نوشتم ، ثئولانی را که دیدم یاد حافظ افتادم و اینکه چقدر بچه ها خودشونن.
واقعا این همون کلمه ای که ما باید بهش برسیم در صورتیکه قبلا داشتیم جالب نیست دوباره می خواهیم بچه بشویم
راستش من هیچوقت دوست نداشتم بزرگ بشوم (:
بهترین حال را برات آرزو می کنم
حال و هوایت پُرِ نور الهی
سلام.
خدایا ازت مچکرم.
خیلی مچکرم.
برای همونی که میدونی.
اینکه منتظر بودم براش، ولی تمام تلاشمو داشتم حسم خوب بمونه، نترسم، عجله نکنم و …
امروز بهم نشونش دادی.
ذوق کردم.
اشک هام سرازیر شد.
برام چند تا نشونه فرستاده بودی که اجابت میشه، نگران نباش.
الهی
الحمدالله
امروز تونستم قسمت 13 دوره هم جهت با جریان خداوند رو چند بار بشنوم.
کیف کردم.
اینکه در مورد سیستمی بودن خداوند صحبت کردین فوق العاده بود.
یه جایی لحن صداتون شگفت انگیز بود.
وقتی با عشق از خداوند میگین، به شدت شنیدنِ صدا و صحبت هاتون به قلب من میشینه.
ممنونم استاد جان.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
حوالیِ 00:30 بامدادِ امروز با عشق اینجا کامنت نوشتم.
انقدر حسم خوب بود که ادامه دادم و با 4 تا کامنت خداحافظی کردم رفتم بخوابم.
این فرکانس عالی روز خوبی رو برام ساخت.
وقتی بیدار شدم و به حافظ نگاه کردم با یه لبخند زیبا بهم نگاه کرد.
این یه نعمت بزرگه که بچه ات بخنده بهت.
خدایا شکرت که بهمون حافظ رو عنایت کردی.
امروز خواهراده های نازنینم محیا و ثمین مهمونمون بودن.
خوشحال شدیم.
نهار ماکارانی خوشمزه پختم، دور هم خوردیم.
حافظ عسلی ماکارانی دوست داره.
خودش میخوره فداش شم.
اصرار هم داره با چنگال کوچولوی خودش بخوره فداش شم.
خونه رو مرتب کردم، به اشپزخونه و ظرف ها رسیدگی کردم، لباس های نشسته رو مدیریت کردم.
کلی کار انجام دادم و بسیار راصی هستم از نتیجه.
روز بسیار خوبی رو تجربه کردم.
کبوتر اومد پشت پنجره اشپزخونه.
فوق العاده زیبا بود.
طبق عادتم، باهاشون خوش و بش و احوالپرسی کردم.
عصر وقتی صدای اواز پرندگان رو شنیدم ذوق کردم.
انگار یه نغمه ی بهشتیه.
خدا عشقش رو بهم نشون میده.
عکس فایل جدید سایت رو دیدم.
کلی ذوق کردم زندگی در بهشته.
قسمت 263.
دانلود کردم.
مهمونام که رفتن داشتم به حافظ شیر میدادم دیدمش.
تا نی نی رو دیدم تو فایل چشمام برق زد، به حافظ نشونش دادم گفتم ببین نی نی رو.
حافظ با دستش میخواست نی نی رو از تو موبایل بگیره.
خیلی حس خوبی داشتم.
انگار داشتم حافظ خودمو تو فایل میدیدم.
خدایا چقدر بچه ها شبیه همن.
رفتارهاشون،
حرکاتشون…
خدایا شکرت من حافظ رو دارم.
فایل فوق العاده بود.
الهی شکر دیدمش.
امروز کامنت خوندم و نوشتم، دایره ابی داشتم.
امروز همسرم به حافظ گفت صوفی کوچولو، چون حافظ بیشتر به من شبیهه.
خیلی ذوق کردم.
وقتی میگن شبیه منه خیلی خوشحال میشم.
خیلی جذابه یه نسخه ی کوچولو از خودت داشته باشی.
امروز یه عالمه نعمت داشتم.
نعمت مادی و معنوی.
خدایا امروز هم مثل این مدت اخیر (زمان و تعداد روزش از دستم در رفته، چون هر روز دارم کلی زیبایی و نکات مثبت و نعمت دریافت میکنم)، سرشار بودم از قشنگی هات.
ازت ممنونم انقدر نعمت میفرستی برام.
نعمت های ریز و درشت.
نعمت های متفاوت.
گاهی در لحظه یهو به خودم میام، میبینم وسط یه نعمت بزرگ هستم…
نعمتِ درکِ همون لحظه، هر چی که هست.
خدایا مرسی برای همه چیز.
سرشارم از گفتن و نوشتن…
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت