زیبایی ها را ببینیم - صفحه 114
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام.
دیروز برنامه ریزی کرده بودم برای امروز.
برنامه عوض شد.
دیشب ذهنِ منظم و خط کشی شدم تو تنگنا قرار گرفت.
به خودم گفتم سخته، ولی میشه.
تو میتونی حلش کنی، برطرفش کنی.
همسرم چند تا راهکار ساده و کاربردی داد، گفت رهاش کن تا فردا.
یکی از برنامه ریزی هام، حضور شخصی دیگه برای انجام کاری بود.
با تغییر برنامه مون، اون فرد هم نتونست اقدامی کنه.
رها کردم.
گفتم اشکالی نداره.
الان میگم خیره حتما.
حتما من باید یه رشدی این وسط بکنم و چیزی رو یاد بگیرم.
جالبه، الان تو کامنتهای ایمیلم بودم و کامنتهای بسیار خوبی خوندم از دوستان.
رسیدم به کامنت اقای خانکی که اشتباهی به جای 85 تومن 850 کارت به کارت کردن.
گفتن خیره، حسشون رو خوب نگه داشتن، فاطمه جان هم سکوت اگاهانه کردن…
مبلغ واریز شد به حسابشون.
با خودم الان میگم فکر میکنی چرا این کامنتها اومدن سر راهت؟
که تو هم متوجه بشی بگی الخیر فی ماوقع.
تو هم توجهتو بذاری روی زیبایی ها.
تو هم ارامش بگیری.
تو هم آسان بگیری تا آسان بشه.
الحمدالله.
حس میکنم دیروز یه لحظه ی کوچک، حساب کردم روی دیگری.
پوزش میخوام از خدا.
نمیگم مجازات شدم، نه.
اتفاقا میگم:
خدا پلن اسان تر، شیرین تر، دلچسب تری برام چیده،
از پلنی که خودم چیده بودم و منتظر اجراش بودم.
همین، والسلام.
چقدر خوبه این کلامِ استاد:
طوری فکر کنین، که بهتون حسِ خوب بده.
و جالبه که الان همین کلام استاد رو، تو کامنت نفیسه جانم هم خوندم…
پس حله دیگه.
تامام تامام.
پیش به سوی پلنِ جذابِ خدا.
الحمدالله.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
بینِ خواب و بیداری بودم امروز عصر.
دوباره اون حالت اسلوموشن رو تجربه کردم.
قبلش فایل 3 دوره احساس لیاقت رو گذاشته بودم و داشتم صدای استاد رو میشنیدم.
همون لحظه حس کردم چقدر لحظه ی قشنگ و خاصیه:
صدای استاد رو میشنیدم.
حرف های استاد رو حس می کردم.
صدای آواز زیبای پرنده ها از پنجره میومد.
دوباره حس کردم جهان ایستاده و فقط منم و حس هام.
الهی شکرت.
بیدار شدم، سایت رو باز کردم.
دایره ی آبیِ زیبا رو دیدم.
پاسخ داشتم از نفیسه جان.
لذت بردم از کامنتش.
چیزی خوندم تو کامنتش که برای من نشانه بود.
از رسیدن به خواسته.
از طی کردنِ تکامل.
از عجله نکردن برای رسیدن.
الحمدالله.
امروز یه صدای قشنگی، از درونم، چیزی بهم گفت که انگار آبی روی آتشم بود.
انگار به تشنه ای، آب برسونی.
انگار که یه مشاور به مراجعش راهکار درست ارایه بده برای درمان.
صدای درونم گفت: از بدنت خجالت نکش.
بعدا دیدم کاملا درست میگه.
چون نسبت به اضافه وزنم حس خوبی ندارم.
و همین نارضایتی، حس دوست نداشتنی بودن بهم میده.
و همین بی توجهی به بدنم و دوست نداشتنش، نه تنها باعث کاهش وزنم نمیشه، بلکه باعث افزایشش هم میشه.
گره زدن ارزشمندیم، به کاهش وزنم، همیشه کار دستم میده.
خودم رو نسبت به خودم، نامهربون و دور میکنه.
دیدنِ خودم و شنیدنِ صدایِ درونم، منو خوشحال کرد.
الحمدالله.
عکسِ یکی از اوریگامی های ماژولارم رو دیدم.
بعد از مدتها، دلم خواست همونو درست کنم.
چون باهاش خاطرات زیبا داشتم و خیلی هم دوستش داشتم.
پیام دادم به موسسه ی اوریگامیِ عزیزم، روشنا، به دوست نازنین و همکار سابقِ عزیزم ساناز جان.
که اگه مقدوره براش دیاگرام (نقشه) اون ماژولار رو برام بفرسته.
عصر دیدم برام ویس زیبا فرستاده و گفته شنبه برام پیگیری میکنه.
خیلی خوشحال شدم.
فکرشو نمیکردم به این سرعت برسم به خواسته ام.
از لطف خداونده و بسیار خوشحالم.
الحمدالله.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
خدایا شکرت برای اهنگ قشنگی که جاریِ عزیزم برام فرستاد تو واتس اپ.
خدایا شکرت برای خانواده ی خوبِ همسرم.
خدایا شکرت برای خانواده ی خوبِ خودم.
خدایا شکرت برای همسر و پسر قشنگم.
خدایا شکرت برای غذایی که هر روز میپزم برای خانواده ی عزیزم.
خدایا شکرت برای میوه های بسیار زیبا و رنگارنگ و خوشمزه ی فصل.
خدایا شکرت برای خونه و زندگی مون.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
چند تا بهبود رو تو سایت دیدم و ذوق کردم.
– تو صفحه کامنت عقل کل، پیام اومد اگه نظرها خوبه برای تشکر، امتیاز بدم.
یه لحظه سورپرایز شدم.
انگار از طرف سایت، مخاطب قرار گرفتم و بهم پیام مستقیم دادن.
بله، من برای تشکر و اتتقال حس خوبم، به کامنت های خوب ستاره میدم همیشه.
چه کامنتهای فایلها، چه تو عقل کل.
تشکر برای عزیزی که با عشق مطلبی رو نوشته که بسیار زیبا و تاثیر گذار و کاربردیه.
من به خودمم همیشه ستاره میدم.
مخاطب اول کامنتهای خودم، خودم هستم همیشه.
با عشق به خودم ستاره میدم و خودمو مثل دوستانم تحسین میکنم.
– کامنتهای عقل کل، اسمش شده مشاوران.
جالب بود.
قبلا تو بخش اخبار فنی سایت، بهبودها معرفی میشدن.
اگه الان هم نوشته بشه عالی میشه.
چون این خودش میشه یه تمرین اساسی برای بهبودهای کوچک ولی مستمر.
فارغ از اینکه بهبود مورد نظر کوچک یا بزرگه، عنوان کردنش باعث میشه الگو بگیریم و قدردان تک تک بهبودهامون باشیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام به روی پرنده بهشتی
مامان سمانه ی حافظ گلی
تشکر عزیز دل بابت همه تحسین هات
از دیدن استمرار م و تفاوت نوشته هام
ممنونم از تعریفت برای قد کشیدنم
خیلی خوشحالم این را از تو می شنوم دوست قدیمی
همراه صمیمی
میدونی سمانه جان ، من ذهنم ترتیبی و دسته بندی شده است کلا دوست دارد همه چی منظم و با برنامه ریزی شده باشد
بعضی ها بیشتر شهودی اند بعضی ها بیشتر منطقی
مهم این است که خودت را هر جور که هستی دوست داشته باشی و بپذیری و با همون چیزی که داری در حال پیشرفت باشی
حقیقتش من متوجه شدم بهتر است یک برنامه منظم به ذهنم بدهم تا با من راه بیاد از اولین فایل صفحه یک شروع کردم باهاش قرار گذاشتم روزی یک فایل بجز آخر هفته
این نظم براش منطقی بود و لذت بخش چون احساس می کرد کارش سر و ته دارد
مثلا امتحان کردم چند بار خواستم تقلیدی از دوستان هر روز بیام از نشانه روز استفاده کنم دیدم اصلا برایش قابل هضم نیست ؛ کلا بی خیال .
چون برای استفاده از دوره ها هم به مشکل بر خورده بودم که می گفت اینو که گوش دادی برو بعدی یا می گفت فردا فردا
الان اینطوری یک نظمی پیدا کرد و یک هدفی دارد برای هر روز درگیر سایت و آگاهی ها بودن و تو مدار درست موندن
اما در مورد این فایل 7 دقیقه ای کوتاه اما چکیده مطالب که
من هر بار که دارم تو این صفحه زیبایی ها را ببین برات می نویسم ، انگار دارم برای خودم می نویسم اصلا فرقی ندارد کجا ، برای کی
این را از خودت یاد گرفتم
مهم خود عملی است که ازش لذت ببری و تو دور مثبت نگهت دارد چه فرقی دارد کجا باشد یا کی مخاطب باشد
مهم حس دلیِ من و توست با اون کار
بگذار من هم تحسینت کنم که خودت این قدر برای نوشته هات ارزش قایلی که اولین نفر به خودت امتیاز می دهی
برای آرام تر و پر حوصله تر شدند بهت تبریک می گویم
برای رو دور مومنتوم مثبت افتادن و لذت بردن از لحظه هات
برای اسلوموشن شدن زمان و درک شهودی قلبی
برای حال خوبی که از وزیدن نسیم و دیدن گنجشک و پیشی داری
برای ذوقت از نقطه های آبی و نوشته هات و گرفتن هدیه هات داری
برای اینکه یاد گرفتی با خودت مهربون باشی و حسرت نخوری
یک چیزی این وسط یادم اومد
من بیشتر از یک سال است که شکر سفید و هر چی که توش شکر داشته باشد را حذف کردم نه به نیت کاهش وزن بلکه به نیت حفظ سلامتی و ارزشی که برای سلامتی بدنم قایل بودم
تا حدود5-4ماه اول تغییر محسوسی تو وزنم پیدا نشد اما بعدش افتادم رو دور وزن کم کردن جالبش اینجاست که من رها بودم از وزن کم کردن و چون بهش فکر نمی کردم و برام مهم نبود به راحتی اتفاق افتاد
فکر می کنم علت موفقیتم همین بی خیالی نسبت بهش بود
همه تعجب می کنن که فقط با حذف شکر به این میزان وزن کم کردم باورشون نمیشود بدون رژیم و ورزش بشود15 کیلو کم کرد
یک زمانی آرزوم بود با زور و تقلا می خواستمش با نگاه منفی که اه پس کی اتفاق می افتد
اما فهمیدم همه خواسته های ما سرجاشون آماده منتظر ما هستن چند قدم جلوتر بهشون می رسیم فقط کافیه آرام باشیم
به قول استاد فاصله بین ما با خواسته هامون با حال خوب پر می شود
البته اینو که گفتم فعلا در حد درک است ایشالا به عمل هم منجر بشود
حافظ لپ کشونی را هم سفت ببوس
خودت راهم می بوسم
هم کامنت هات هم عکس های پروفایلت را رصد می کنم اینم نشانه اش که این عکس پروفایلت را قبلا هم گذاشته بودی
رو دور اتفاقای خوش پر از اسلوموشن های رویایی باشی
بوس بوس هزار بوس
سلام.
امروز فوق العاده بود.
روز تعطیلی همسرم هست و رفتیم خرید و کلی نعمت وارد خونه مون شد.
آقاجونِ مهربونِ حافظ، سورپرایزی اومد خونه مون.
برای دندون درآوردن حافظ عسلی، یه هدیه ی زیبا براش اورد.
لباس و شلوارک و کلاه لبه دار بسیار زیبا تو یه بگ زیبا.
خودم وقتی اقاجون رو دم در دیدم کلی ذوق کردم.
عصر هم 4 تایی (من، حافظ، اقاجون و همسرم) رفتیم تو محوطه و بیرون سه چرخه سواری برای حافظ جون.
رفتیم نونوایی، نون تازه خریدیم.
اقای نانوا رفتار بسیار محترمانه و مهربانانه ای داشت.
تو راه، هر کی حافظ رو تو سه چرخه اش میدید، بهش عشق هدیه میداد.
امروز یه عالمه کار انجام دادم.
خریدها رو جابجا کردم.
برخی از خریدها رو شستم.
در خلالِ کارهام تو آشپزخونه، برای حافظ عسلی سوپ پختم.
برای خودمون کشک بادمجون درست کردم.
به خودم خسته نباشید گفتم و از خودم تشکر کردم.
برای خریدهامون از خدا تشکر کردم.
شب وقتی داشتم برای لحظاتی استراحت میکردم در کنار همسرم و حافظ، چشم هامو بستم و اون لحظه و صداهایی که میشنیدم رو با عشق حس کردم.
انگار زمان ایستاده بود و داشت بهم میگفت:
سمانه این لحظه رو دریاب،
صدای حافظ و همسرم رو میشنیدم،
نسیم خنک از پنجره بهم میخورد،
تمام جهانِ درونِ قلبم فریاد میزد الان لحظه یه لحظه ی خاصه، سرشار از زیبایی و لذت،
از اینکه کنار عزیزانم هستم و سلامتیم،
نمیدونم چطوری توصیفش کنم اون بُعد از قشنگی رو.
بهترین و نزدیکترین حس به واقعیت همونه که گفتم:
جهان متوقف شد و من اسلوموشن شدم تو همون لحظه با خانواده ی قشنگم، با حافظ و همسرم…
با صداهای قشنگی که حافظ از خودش درمیاورد…
همونطور با چشم بسته، لبخند میزدم.
یه بار دیگه ام این حس رو امروز تجربه کردم.
وقتی سه تایی بیرون بودیم، حافظ سوار سه چرخه بود.
از کوچه ای رد میشدیم، نسیم خنک بهمون میخورد، من با خانواده ی قشنگم بودم و سه تایی مشغولِ گردش و هواخوری.
یه لحظه یاد پیاده روی های خودم تنهایی افتادم که این کوچه و اطراف رو زیر و رو کرده بودم.
و بعد گفتم
سمانه
اون زمان، دورانی بود، حسرتشو نخور.
الان هم دورانی هست زیبا که تو کنار خانواده ات داری قدم میزنی.
بعدا همین امروز برات میشه خاطره ی یه روز زیبا.
اونروز هم حسرت نخور و شادیشو به یاد بیار.
الحمدالله.
شب، با دیدن دایره آبی کنار پروفایلم، ذوق کردم.
بله، امروز هم مثل روزهای پیش، سرشار از حس خوب و نشاط و نعمت و قشنگی بود.
الحمدالله.
جالبه امشب حوالیِ ساعت 9 شب خوابیدم و 11 شب بیدار شدم.
اومدم سایت و مشغولِ نوشتن شدم.
رد پای امروز رو تو این صفحه ی زیبا ثبت کردم و خوشحالم.
الحمدالله.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
بنام الله زیبایی
سلام به استادتوحیدی عزیزم عباس منش ومریم عزیزم
مرابه سوی نشانه ام هدایت کن
این فایل پرازنشانه برای من بوداستاد
ازخداوندهدایت خواستم برای مهاجرت کردن وخونه رویایی که همیشه تصورش دارم هدایت شدم به این فایل زیباکه هم ازیه کشوردیگه ومهاجرت شماهستش هم خونه وهتل چوبی که منم عاشق خونه ی که باچوب باشه هستم یه خونه ویلایی سرسبزپردرختان میوه وگلهای زیباداخل حیاطش نزدیک به جنگل دریادرچندکیلومتری خونمون وفول امکانات رفاهی کابینت های چوبی درب هاچوبی زیباوشیک پرازانرژی مثبت وحال خوب ودریه شهرزیباخیلی دوست دارم مهاجرت کنیم این فایل بازکردم اولین کامنت ازدوست عزیزم محبوبه خوندم گفتن الان درشمال کشورزندگی میکنن اینم برای من نشونه بودچون من ازبچگی درشهرکویری زندگی کردم عاشق شهری هستم دریاوجنگل داره وهمیشه تصورم اینه یه ویلاداریم توی یه شهرسرسبزوزیباباهوای مطبوع نه سرده نه گرمه انرژی مثبت داره ورویایی
استادچندین سال قبل که شمااین فایل ضبط کردین ازاین هتل چوبی لذت بردین وکلی تحسین کردین الان خونه ای روی یه دریاچه زیباهمش باچوب وچقدرپرادایس زیباست ومن همیشه تحسین میکنم این بهشت زیبارو ودوست دارم این فضاروتجربه کنم جایی که آب باشه جنگل باشه هوامطبوع باشه
این کامنت نوشتم تاردپایی باشه برام تاببینم خودم یه روزی به خواستم رسیدم ودارمش وایمانم وباورهام قوی وقوی تربشن که میشود
الان که دردوره هم جهت باخداوندهستم این نشانه هاومومنتوم مثبت دنبال میکنم تارسیدن به خواسته ام
درپناه الله یکتاشادباشیدوسربلند
1404/3/5مشهدایثارگران
سلام.
یکی از بزرگترین راز و رمز حالِ خوب و ارامش، زندگی کردن تو همین لحظه است.
اینکه الان، صدای باد میاد، من لذت میبرم.
اینکه قند عسلم کنارمه و در آرامش خوابه و من خوشحالم.
اینکه الان خودم و عزیزانم سلامت هستیم، الهی شکر.
اینکه بزرگتر شده روحم، ظرفیتم نسبت به قبل، الهی شکر.
اینکه خانواده ی خوبی دارم، الهی شکر.
اینکه مینویسم و کلی کیف می کنم، الهی شکر.
اینکه دیگه برای درست کردن غذا، توام با بچه داری، تو فشار و تنگنا نیستم و ذهنم آسونتر شده، الهی شکر.
اینکه الان صورتِ ماهِ قند عسلمو میبینم، الهی شکر.
و …
زندگی در اکنونِ خود، ظاهر ساده ای داره.
برای ذهن های ساده گیر، در حقیقت آسان هم هست.
برای ذهن های منطقی هم میشه و لازمه اش تکرار و تمرین و ممارسته.
وقتی برای آسان شدنم فقط تو همون لحظه ی جاری، خوشحال میشم و تشکر میکنم، بسیار خوشحال میشم.
این برای من بهبوده، رشده.
چون مکانیزمم اینطوری بود و گاهی هست که تا میام خوشحالی کنم، پسِ ذهنم میگه چه فایده قبلا اینطوری نبوده، بعدا رو میخوای چه کنی و …
به عبارتی ذهنم با کمبود، میخواد لحظه ی اکنون رو کوفتم کنه و نذاره بفهممش.
اما الحمدالله که اکنونم داره فعالتر میشه به فضل خدا.
بچه ها نمادِ بارزِ زندگیِ سالم در اکنون هستن.
حافظ وقتی گرسنه شه، شیر میخوره، غذا میخوره، میوه میخوره و …
نباشه هم نمیخوره.
تشنه باشه، اب میخوره، نباشه نمیخوره.
وقتی یه وسیله جدید میبینه ذوق میکنه برای کشف و تحلیلش.
مدتها مشغولش میشه، انقدر باهاش بازی میکنه، تا حسابی بشناسدش.
یه چیز جهان، که میتونه کمک کنه به ذهن، که سختی ها رو جدی نکنه، اینه که میگم هر چیزی در این جهان موقته.
تنها خداست که مطلق و ابدیه.
مابقی همه چیز موقته.
میگذره.
چه خوبی، چه سختی.
در مورد بچه، اوایل که عادت نکرده بودم و بلد نبودم و هول کرده بودم از این تغییر بزرگ، ذهنم بهم فشار میاورد تو گیر کردی تو چالش های سنگین، روح و روانت داره مچاله میشه…
مامانم بهم میگفت دایمی نیست.
بچه همیشه نیاز به این همه رسیدگی و مراقبت نداره که، بزرگتر شه اسونتر میشه.
من درک درستی نداشتم، چون انقدر تو سخت گیری های ذهنم پافشاری میکردم که گاهی راه نفسِ خودمو میبریدم.
الان که حافظ به لطف الله، 13 ماهه شده کاملا دارم مرور میکنم روزگارم رو.
اینکه اشکالی نداره سمانه.
بلد نبودی.
رگ کمالگرایی و ترس از اشتباه کردنت هم بالا اومده بود.
برای خودت پیچیده ترش کردی.
الحمدالله که عبور کردی از چالش هات.
مهم اینه الان حالت خوشه.
کوله باری تجربه با خودت آوردی جلو.
خودتو بهتر دیدی و شناختی.
همون چالش ها قوی ترت کردن.
سپاس گزارترت کردن.
هر جا هستی، بهترین جای خودت هستی.
چه وقتی تو چالش گیر میکنی.
چه وقتی ماهرانه چالش هاتو حل میکنی.
همه ی اون لحظات تویی که داری بزرگتر میشی.
روحت رشد بهتری میکنه.
ظرفیت هات رشد بهتری میکنن.
قبلا از بچه های سایت خوندم که میگفتن چون با قانون و سایت اشنا نبودن، سختی کشیدن ولی بعدش اسونتر شدن.
این مسیر خودش یه تکامله.
اشنایی با سایت و آگاهی ها یه طرف ماجراست.
یه شروعه.
زندگی کردنِ اگاهی ها خیلی مهمه و طرف دیگه ی ماجراست.
فهمِ این اگاهی ها، یعنی یاد بگیرم خودمو بهتر بشناسم، درک کنم، بهتر مواجه شم با خودم.
وگرنه ما هر لحظه این پتانسیل رو داریم زندگیمون سخت جلو بره یا آسون.
به حرف که نیست، به درکِ عمق و ریشه ای مطالب و اجرای اونها تو لحظه های اکنون زندگیه.
من مینویسم تا بهتر بتونم بفهمم و درک کنم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
هر روز و الان، به این فکر میکنم که روزم چطور گذشت؟
تو مومنتوم مثبت هستم؟
تو چه وضعیتی هستم؟
الان یادم اومد بله.
ضمنِ همه ی لحظاتِ خوشم که یادم میاد، ورودیِ مالی داشتیم.
و یه لحظه که فکرم میخواست منحرف بشه روی عدد، و صحبت از کمبود یا کمی بکنه، به خاطرم اومد از چه عددی شروع شده و الان به چه عددی رسیده.
و درجا خدا رو شکر کردم برای این روندِ افزایشی.
اینکه تشکر و سپاس گزاری، معجزه میکنه.
تمرکز رو میاره روی داشته، روی اکنون.
نمیذاره توجه پرت بشه از اکنون، از لحظه.
الحمدالله برای دونه به دونه درس هام.
دیروز هم بسیار شگفت انگیز بود.
در خلالِ کارهای روتین و روزانه ام، چند کار جدید هم انجام دادم.
این روزها این شکلی شده برام.
به لطف خدا و آزادیِ زمانی و آرامشی که بهم میده، با حافظ مشغولِ تمیز کردن یه قسمتی از زندگی میشم.
نمیدونم چی شد که در کمدِ بالای تختمون رو باز کردم یه لحظه و همون لحظه چون حافظ پیشم بود، یهو ذوق کرد از دیدنِ وسایل و خب دنیایِ کاوش های درونِ ذهن کوچولو و قشنگش.
منم که ذوقش رو دیدم در کمد رو باز گذاشتم تا وسیله ها رو ببینه.
دونه دونه شون رو خارج کردم، تا به راحتی و با آرامش بررسی کنه و ذوق کنه.
خودمم در کنارش دستمال کشیدم تو کمد و خاک ها رو تمیز کردم.
مدتها بود در کمد رو برای گردگیری باز نکرده بودم.
ضمن اینکه چیدمان وسایل رو اصلاح کردم و فضای خالی باز شد برام.
خود این کار، برای من روزی محسوب میشه.
چون با آسانی و ارامش، در حضور حافظ، گردگیری کردم.
و به واسطه همین گردگیری، تشویق شدم روی میز توالت و وسایلش، و روی کتابخانه رو هم گردگیری کنم.
وقتی با ارامش تمیزکاری میکنم، لذت میبرم.
از اینکه چطوری هدایتی و بسیار آسان اومدم سمتِ یه قسمتی از خونه و دارم تمیزکاری انجام میدم براش.
الحمدالله.
اینکه امروز، ساعت 4 صبح توسط حافظ بیدار شدم هم روزیِ منه.
چون اومدم تو سایت و کامنتهای جلسه 14 دوره هم جهت رو خوندم.
الانم دارم کامنت سپاس گزاری و توجه به زیبایی ها مینویسم.
الحمدالله.
یکی از زیبایی های دیروزم، همین اومدن فایل جلسه 14 دوره هم جهت با جریان خداوند بود.
استاد بی نهایت بار شاید گفته باشن، ولی یهو بعضی وقت ها چیزهایی رو میشنوم که در لحظه برای من، دریچه های نو باز میکنه.
مثلا از اینکه شنیدم استاد گفتن فکرها همون توجه های ما هستن، یهو زنگ زد تو وجودم…
یعنی سمانه
ببین چه باحاله
همون لحظه که داری به یه چیزی فکر میکنی،
در حقیقت داری بهش توجه نشون میدی.
در حقیقت همون توجه به به اون مسئله، داره فرکانستو میسازه.
یعنی با توجه هات و کانونِ توجه هات داری زندگیتو خلق میکنه.
لحظاتِ بعدتو خلق میکنی.
الان،
داری سپاس گزاری مینویسی،
حواست به صدای اواز پرندگانه که عاشقشونی،
داری به این سمت توجه میکنی،
پس از همین جنس زیبایی هارو خلق میکنی.
وقتی حس میکنی روزت خوب جلو میره، ثمره ی همون توجه به زیبایی هاییه که تو فکرت اومدن، بهشون توجه کردی…
درک یه مسیله، خیلی شعف انگیزه.
چون پایه ی اینه که یه چیزی رو که به دست اوردی، از این به بعد اگاهانه تر استفاده میکنی و تکرارشون میکنی تا دوباره به دست بیاد.
همون قانون میشه.
قانونی که ثابته و حالا چون تو درکشون کردی، شفاف شدن برات و میتونی به اسانی تکرارشون کنی و لذت ببری.
الحمدالله.
روز جمعه به خودم گفتم سمانه
امروز برات مرخصی حساب میکنم.
فکر کارهای روتین و مرتب سازی و … نباش.
استراحت بیشتری کن.
با حافظ شادی کن.
همین خیلی برام لذت بخش بود.
البته بعدش خیلی نرم و نازک به کارهام هم رسیدگی کردم، ولی با حسِ به مراتب عالی تر.
لازمه یه خانمِ خانه،
خودش به خودش مرخصی بده.
خودش به خودش توجه کنه.
خودش به خودش عشق و تحسین بده.
مثل دیروز که با ارامش بیشتر، توام با بچه داری،
یه لوبیا پلوی ابکش مجلسی درست کردم.
همه چیزش خوب بود.
فقط کمی نمک و روغنش زیاد شده بود.
همه حواسم رو جمع کردم که نکات مثبت این تلاش و اشپزیم و لذتی که در حینِ خلقش بردم، زیر بارِ نمک و چربی، مخفی نشن.
فدای سرم، اشکالی نداره.
پیش اومده.
چون اکثرا نمک غذای ما به قاعده است.
و یه جذابیتِ دیگه ی دیروز برام همزمانیِ گوش دادن به جلسه ی 2 دوره لیاقت و جلسه 14 دوره هم جهت بود.
که تو جفتشون استاد گفتن با خودمون با مهربانی بیشتری برخورد کنیم.
الحمدالله برای شنیدنِ فایلهای استاد.
الحمدالله که حالم با خودم، زندگیم، همسر و بچه ام خوب و خوشه.
الحمدالله که حواسم به سپاس گزاری هست.
الحمدالله برای رعد و برق، باد، بارانی که دیروز اومد.
الحمدالله برای لطافتِ هوا.
الهی شکر که خدا هوا رو خنک میکنه برامون.
الحمدالله برای دونه به دونه امکاناتِ توی خونه مون.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
امروز صبح فرکانسم نازیبا بود.
اگاهانه دفترمو باز کردم و گفتم فقط از قشنگی ها مینویسم.
و بعد مشغول زندگی شدم…
عصر یهو اگاه شدم و یاد احساسِ صبح افتادم و اینکه بعدش چقدر قشنگ حس بد رو متوقف کردم و جریان زندگیم برگشته روی روال زیبا.
الحمدالله.
امروزم هم زیبا بود.
مهمانان عزیز داشتیم، شادی کردیم و لذت بردیم.
در مجموع حسم روز به روز بهتر و بهتر میشه.
الهی شکرت.
بی نهایت بار شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام.
یکی از لذت بخش ترین تفریحات من، نوشتن هست.
اینکه دفتر و اتودم رو بیارم و در سکوت و آرامش برای خودم بنویسم.
نوشتن های من شامل:
سپاس گزاری
نکات مثبت
اتفاقات خوب
حس های خوب
لحظه های خوب
کارهای خوبی که انجام دادم
تحسین خودم و دیگران
تحلیل احساسات و رفتارهام
مرور درس ها و نکات مهمی که باید بهشون توجه کنم
توجه به لحظه های خوبم
توجه به زیبایی های اطراف و زندگیم
و …
میشه.
مخصوصا وقتی حافظ خوابه، کارهامو انجام دادم، غذا داریم، با عشق و ارامش میشینم به نوشتن.
شب ها وقتی خوابه هم گاهی مینویسم.
خیلی کیف میده.
با خودم فکر کردم یکی از لذت بخش ترین و حال خوب کن ترین تفریح و لذت و شادی من تو زندگیم، بسیار در دسترسمه و ساده است.
هر وقت که فرصتش بشه، یا نیاز داشته باشم بهش، میتونم انجام بدم و حال خودمو بهبود بدم.
گاهی موقع نوشتن از دیدن دفتر قشنگم (اکثر دفترهام بسیار زیبا هستن، چون موقع خریدشون دقت و توجه میکنم که زیبایی دفتر منو به وجد بیاره تا بخرمش)، از دیدن اتودم، از دیدن دست خط بسیار قشنگ و موزون خودم بسیار لذت میبرم.
جدیدا هم که دارم تمرین میکنم از هر چیزی، به خاطر همون لحظه که داخلشم و اون چیز خوبه، خوشحالی و تشکر کنم.
یعنی کاری نداشته باشم قبلش نمیشده یا بعدش ممکنه نشه، به خودم میگم الان که شده، الان که درسته، پس برای الانش خوشحالم و بسیار ممنون.
یه وجهِ دیگه ی نوشتنم، که اونم وجودمو شاداب میکنه، نوشتن کامنت تو سایت هست.
این صفحه انحصاراً پاتوقِ منه.
محلیه که منو یادِ خودم میندازه.
هم به خاطر حضور مستمر و فراوانم تو این صفحه.
هم اینکه عملا همون چیزهایی رو که تو دفترم مینویسم، از همون جنس رو، اینجا هم مینویسم.
البته که تو دفترم شفاف تر و مفصل تر مینویسم، اما اینجا هم برام بسیار دلنشین و خوشاینده.
چون منو به حس خوبم نزدیکتر میکنه.
به پالایش روحم کمک میکنه.
از استاد جان و گروه تحقیقاتی عباس منش، بسیار ممنونم برای این سایت.
برای این بستر امن و راحت و در دسترس، که باعث خودشناسی ادم ها میشه.
اول خرداد همگی خجسته باد.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت