زیبایی ها را ببینیم - صفحه 57

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    بنام آنکه هرآنچه دارم از اوست

    زیبای ها رو ببینیم 1403/01/18

    1.بیدار شدن از خواب لذتبخش و تجسم رویاهام اول صب

    2.نسیم خنک اول صب

    3.رارننده اسنپ مهربون که خیلی سریع اومد دنبالم

    4.دیدن گلهای سفید لابلای گلها صورتی و زرد رنگ که منظره بینظیری داشت

    5.جاده رویای شهر منصوریه که هر بار ازش میگذرم فقط مات زیبایش میشم

    6.دیدن صحرا پر از گندمزار که سبز رنگ هستن و گلهای سفیدی که بصورت دسته ای رویده بودن

    7.ثبت نام در دورهای آموزش مربیگری که جزو اهداف امسال منه

    8.پرداخت مبلغ دورهام که خیلی آسون انجام شد خدایا شکرت

    9.سریع رسیدن به محل کارم و اومدن مشتریای جدید که جزو درخواستهای امروزم بود

    10.خوردن قهوه خوشمزه در یه جای جدید و دیدن یه زوج که قربون صدقه هم میرفتن

    11.خوردن تخم مرغ به عنوان وعده ناهار که خیلی چسبید

    12.چرت خیلی کوتاه و دلچسب در محل کارم

    13.دعوت کردن داداشم به صرف ناهار که خیلی بهم چسبید

    14.هم صحبتی با یک دوست قدیمی و صحبت از قوانین

    15.دیدن اسمون زیبا در شب و چراغهای شهر که هر وقت میبنم بی اختیار قدرت خداوند حس میکنم

    خدایا سپاسگزارم ازت برای هر ثانیه از موهبت زندگی که به من عطا کردی

    خدایا ازت سپاسگزارم برا تجربه پدر بودنم

    خدایا ازت بی نهایت سپاسگزارم برای توانی که بهم عطا کردی

    خدایا سپاسگزارم ازت برای رزقی که هر روز بیشترش میکنی برام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    یا لطیف

    سلام.

    ادامه قشنگی های 18 فروردین 1403، شنبه جان.

    14- امروز تو باغچه های مجتمع مون پروانه های سفید دیدم.

    نشونه ی منه.

    15- هوا داره گرمتر میشه و رویشِ درختان داره شکوفا میشه.

    امروز تو مسیرِ خونه مامانم درختان سرسبز دیدم، درخت با شکوفه ی سفید دیدم که دوستشون دارم.

    16- مامانم برام سبزی خوردن خرید برای امشب.

    دستش طلا، تنش سلامت، لبش خندون، دلش شاد.

    داشتیم حرف میزدیم، مامانم سبزی پاک میکرد یه لحظه دست هاشو دیدم، واسه سلامتیش دعا کردم.

    صورتِ ماه و مهربونش رو دیدم و توجه کردم، دعاش کردم.

    تنِ همه ی مامان ها سلامت و عمرشون با عزت.

    17- همسرم درخواست مرخصی داده بود واسه فردا (یکشنبه)، امروز ok شد، خوشحال شدیم.

    18- کلی خوراکی مامانم هدیه داد آوردیم خونه.

    19- امشب منزل مادر، خیلی خوش گذشت، الهی شکر.

    خدایا ازت خیلی متشکرم برای همه چیز و همیشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    قشنگی های شنبه 18 فروردین 1403.

    1- صبحانه ی عالی با همسرم نوش جان کردیم، ایشون رفت سر کار، منم پیاده روی تو مجتمع مون.

    با کنجکاوی قشنگی های فضای سبز مجتمع رو کاوش کردم.

    گل های نارنجی، قرمز، بنفش، صورتی و … دیدم.

    رویش و سرسبزی دیدم.

    کبوتر و پیشی و هاپو دیدم.

    صدای زیبای پرندگان رو شنیدم، الان که مینویسم صدای پرنده ای متفاوت اومد، خیلی جذابه.

    2- دیروز ظهر، چند بار بوی قورمه سبزیِ فوق العاده ای اومد.

    به خدا درخواستشو دادم.

    امروز که از همسرم پرسیدم پیشنهادش برای نهار چیه، گفت قورمه سبزی…

    و من لذت بردم و سورپرایز شدم از هدایتم.

    تو فکر خودم نبود اصلا بپزم، فکر میکردم از بیرون میاد.

    ولی فرقی نداره، امروز خودم در اسودگی گذاشتم که بپزه.

    من عاشق قورمه سبزی و بوش هستم.

    3- امروز دیدم کنار باغچه های مجتمع، دارن شمشادهای جدید میکارن.

    انقدر ذوق کردم که حد نداره.

    مجتمع مون یه عالمه باغچه داره، و اینکه شمشادها سراسری دارن کاشته میشن خیلی سورپرایز و خوشحالم کرد.

    همین الان هم که دارم مینویسم و پنجره بازه، صدای کارگران و کندن زمین داره میاد.

    چی قشنگتر از این صدا و اینکه بدونی باغچه ها دارن باطراوت تر میشن.

    الهی شکر.

    4- مامانم زنگ زد برای احوالپرسی (هر روز احوال من و حافظ رو میپرسه)، شام دعوتمون کرد برای امشب.

    5- بعد از پیاده روی، رفتم مغازه لوازم تحریریِ محبوبم، و دو تا نوک 0/5 با عشق برای سمانه جون خریدم.

    با خانم صاحب مغازه دوست شدیم از پارسال و کلی گپ زدیم.

    برای هم کلی دعای خیر کردیم.

    6- یه فرایند بهبودسازیِ تعویقی انجام دادم خودم امروز صبح، آفرین سمانه جون.

    7- هوای ابری و خنک و مطبوعِ عصرگاهی.

    8- خانمِ ماما زنگ زد عصر احوالپرسیم، سورپرایز شدم، خداوند دلها رو برام نرم میکنه.

    جالبیش اینه قبلش سرم درد میکرد کمی، میخواستم ببینم اگه ادامه دار باشه برم بلوک زایمان برای چکاب.

    وقتی خانم ماما تماس گرفت فهمیدم کاملا کارِ خداست، الهی شکرت.

    9- مامانم برام بستنیِ خوشمزه خرید.

    همینطور زولبیا بامیه.

    روزی های غیر حسابِ خداوند.

    10- همسرم هدیه گرفت از محیط کارش، سورپرایز شدم، روزی های غیرِ حسابِ خداوند.

    11- قورمه سبزی که ظهر پختم شگفت انگیز بود.

    مزه ی بهشتی میداد. الهی شکرت.

    12- از ابرهای تو آسمون عکاسی کردم.

    از طبیعتِ زیبا عکاسی کردم.

    الهی شکرت برای زیبایی های امروز.

    13- مامان بزرگ های حافظ جون زنگ زدن احوالپرسی مون.

    خدایا مرسی ازت برای همه ی نعمت ها، هدایت ها، روزی ها، توجه ها و زیبایی هات.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    بنام الله یکتا که هرآنچه دارم از اوست

    زیبای های امروزم 1403/01/17

    1.صبح زیبا و خواب عالی که داشتم

    2. صدای زنگ گوشیم اول صب که خیلی وقت بود چون خراب بود نشنیبده بودمش ولی درستش کردم

    3.ماشین زیبای خواهرم که توی حیاط پارک بود و نماد ثروت و فراوانی

    4.گلهای زیبای باغچه مادرم که هر بار میبنمش گلهاش بیشتر میشه و زیباتر

    درخت نخلمون که وقت میوه دادمشه و هر روز داره میوهاش بزرگتر میشن

    5.گنجشکهای زیبای که که توی نخل لونه کردن و خیلی بامزن

    6.لیوان آب ولرم اول صب که خوردنش حالی نیده به بدنم

    7.پوشیدن تیشرت زیبام که کلی انرژی میده بهم

    8. زنگ زدن مشتری قدیمیم که از بچگی مشتریم بوده و الان ازدواج کرده

    9.خوردن قهوه خوشمزه اول صبی

    10 مشتریان خوبی که هر روز دارن بیشتر میشن

    11. ایدهای که توی کسب کارم هر روز داره بیشتر میشه

    12.پسر خوشگلم که امروز پیشم بود کلی لذت بردم از بودنش

    13.دخل پر رزق برکتم که هر روز داره بیشتر میشه

    14.رفتن بیرون لذت بردن از دیدن فراوانی معمتها و فرصتها و حتی نو شدن هر روزه جهان

    15. دیدن تیپهای زیبای دختران جوان که هر روز زیباتر میشن

    16.حس حال عالی که همیشه بهد از دیدن شهر چراغانی توی تاریکی شب از دور بهم دست میده .انگار حضور خداوند بیشتر احساس میکنم

    17.خواهرزاده خوشگلم که با دیدنش قلبم باز میشه

    18.گوش دادن به فایل هدفگذاری قدم اول و انگیزه بیشتر گرفتن ازش

    19.خوندن کامنت زیبای یکی از دوستان و درک بهتر از دنیا و قوانینش

    20.دیدن گلهای زیبا و پروانهای سفید رنگ که هر روز بیشتر میشن

    21.هدیه زیبای که یکی از دوستان برام اورد و کلی تشکر کردم ازش و الانم میخوام بهش پیام بدم

    خدایا سپاسگزارم ازت برای موهبت حیاط و اینکه یه روز اجازه دادی بیام به دنیای زیبات که پر از زیبایی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    قشنگی های جمعه جان، 17 فروردین جان 1403.

    1- خواهرم زنگ زد که بیاد خونه مون، خوشحال شدم.

    اینو هدیه ای کاملا مستقیم از طرف خدا میدونم.

    2- امروز مکتوب، کمی با خودم گفتگو کردم پیرامونِ خودشناسی و حیطه ی روابط.

    اینکه به ماجرا از گونه ای نگاه کنم که بهم حس خوب و امید بده، به عبارتی تمرینِ کنترلِ ذهن.

    3- امروز صدای اواز پرندگان رو زیاد شنیدم، پنجره ها باز بودن و نسیم مطبوعی بهم میخورد، خیلی کیف کردم.

    4- خدا بهم نشون داد و یاداوری کرد اگه من به چیزی یا کسی نیاز داشته باشم، خدا خودش برام میفرسته.

    5- چهارشنبه، هزینه ساختِ کمد و تخت حافظ جان رو از فضلِ خدا، با ثروت و روزی که خدا بهمون داد، تسویه کامل کردیم.

    بسیار سپاس گزارم از الله یکتا برای هدایت هاش.

    همینطور هزینه ی بیمارستان (زایمان) رو هم فراهم کرد برامون خدایِ رزاق و بخشنده.

    بی نهایت برای این دو مورد سپاس گزارم از الله یکتا.

    وقتی چیزی اسان میشه برام، کاملا متوجه میشم تو چرخه ی هدایتم.

    6- دیروز تو ذهنم خریدِ باتری قلمی بود، شب یه اقا پسر محترمی باتری میفروخت، ازش خریدیم.

    قشنگ حس کردم هدایتیه، خود باتری اومد سر راهم…

    7- چهارشنبه رفتیم خریدِ میوه و ..‌.، بعدشم رفتیم بستنی قیفی دستگاهی خوردیم.

    من لذت بردم و میبرم از این بستنی قیفی هایی که با همسرم میخوریم.

    مثل یه قرارِ دو نفره بینمون میمونه که شادی آفرینه.

    8- خانمی که اتلیه شون رفتیم برای عکاسی خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد و خوش انرژی هست.

    به خودشونم دیشب گفتم.

    کلا پروسه ی عکاسی مون خیلی شادی آور بود، خاطره ی خوبی بود، کلی خندیدیم اون روز.

    جالبه ما بیرون بودیم دیشب، ایشونم منزل بودن، قرار بود به خاطر تحویل عکسمون بیاد مغازه شون.

    دقیقا همزمان رسیدیم دمِ مغازه، جالب بود برام.

    اینم از فوایدِ نزدیک بودن خانه به محلِ کار، داشتنِ آزادیِ زمانی و مکانی و …

    9- کامنتِ خوب، خوندم تو سایت.

    10- از خداوند سپاس گزارم که راهنمایی و هدایتم میکنه هر لحظه.

    امروز چند تا نجوا و گفتگوی ذهنیِ نازیبا داشتم که خدا هدایتم کرد به بهبودشون، به حل کردنشون…

    خدای خوبم، ازت ممنونم که تا ازت کمک میخوام، تا درک میکنم باید تسلیمت باشم تا راهکارها بباد و مسایلم حل شه، بلافاصله کمک و هدایتم میکنی و آرامش میدی بهم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سید حسین فرهادی نیاکی گفته:
    مدت عضویت: 1399 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    زیبایی های پنج شنبه 16 فروردین

    1.گوشی خوبم آلارم زد که پاشو پسر خوب برای خلق یک روز دیگه ووو همین که نشستم از جام چشمم افتاد توی آینه قدی ووو به خودم گفتم حسین تو بهترین ، زیبا ترین ، قشنگ ترین ، فوق العاده ترین و بهترین بنده خدایی و رفتم صورتمو با آب خنک شستم خدای من شکرت بخاطر آب زلال ، بخاطر پمپ آب و تاسیساتش که آبو تا طبقه سوم می‌فرسته

    2.اسپری خوشبو کننده خودمو زدم ووو لباس بسیار زیبای خودم پیراهن زرد ووو شلوار لی زرشکی رو پوشیدم اومدن تو تراس دوباره خورشید زرد زیبا رو دیدم ووو صدای گنجشکها ووو حس سرزندگی ووو شادابی ووو خونه های اطراف رو تحسین و تایید کردم خدای من شکرت بخاطر این همه فراوانی ووو برج های بلند ووو با ایرپادی که تو گوشمه ووو فایل استاد پلی شده از خونه خیلی قشنگم راهی سر کار شدم

    3.داشتم از پله ها پایین میومدم که چشمم خورد به ماشین بسیار زیبا و قشنگم رفتم بوسیدمش ووو گفتم خدای خوبم این لطف تو بوده هزاران بار شکرت بعدش به خودم گفتم

    هذا من فضل ربی

    از دروازه رفتم بیرون با حس و حال عالی رفتم تو ایستگاه تاکسی ووو ماشین گرفتم، خدارو شکر که سرکارم نزدیکه و خدا رو شکر کلی انسانهای نازنین هستند ووو منو می‌رسانند شرکت، نزدیک شرکت دوباره آهنگ زیبای مازندرانی آبی عالی رو پلی کردم ووو روحمو به پرواز در آوردم

    4.از ماشین پیاده شدم از پل عابر پیاده رفتم بالا چشمم افتاد به کوههای پر از برف و جنگل زیرش همون جا گفتم خدای من هزاران بار شکر من هرروز این زیبایی ها رو چندین بار میبینم، بعد وارد نگهبانی دریایی از فراوانی و ثروت کاله شدم ، نگهبان یک فرد خوش اخلاق و با فرکانس عالی بهم لبخند میزد ووو انگشت زدم ووو وارد شدم واییییییییییی خدای من چندین هزار نفر آدم می‌دیدیم که در حال رفت و آمد بودند چه ثروت و فراوانی، چندین تریلی تانک شیر خام میدیدم ، چه زمین پهناوری ، همه اینها برای یک نفره ، بسیار تحسینش کردم و به خودم گفتم حسین تو هم میتونی

    5.وارد اتاق محل کارم شدم به همه سلام کردم و همکارانم با فرکانس بالا جواب دادند و آماده شدم برم به محل کارم ، دوباره وارد سالن تولید شدم ، الله اکبر چی میبینم همه دستگاه‌ها آلمانی هستند چه ثروتی اینجا هست خدای من شکرت

    6.شروع کار با حس و حال عالی ووو دوباره با ایرپاد خوبم صحبت‌های استاد صاحبی رو گوش دادم ووو بسیار خودمو تحسین می کنم که دارم تمرکزی رو تعهدم عمل میکنم

    7.هر از چند گاهی از پنجره منظره زیبای کوههای پوشیده از برف و جنگل‌های زیر کوه ووو نور طلایی آفتاب و یک نسیم خنک ، خدا جونم شکرت بخاطر این کار عالی که دارم. بخاطر مدیر خوش اخلاق و با فرکانس عالی ووو چقدر حالم خوبه عالیه ، کار بهتر از این نمیشه تقویت باور فراوانی ، منظره های زیبا ، آدم‌های بسیار خوب ، خدای من شکرت

    8.تایم کاری تمام شد دوباره از شرکت اومدم بیرون چشمم افتاد به نور نارنجی رنگ خورشید خدای من چقدر زیبا و قشنگ واقعا روح آدمو جلا میده ، سوار سرویس شدم ووو بسیار تحسین میکنم مالک هلدینگ کاله رو بخاطر گذاشتن سرویس برای پرسنلش، پیاده شدم رفتم نونوایی دیدم هیچ کس نیست خدارو شکر کردم که چه خلوته و روزی بغیر الحساب بهم داد ، رفتم کافه که دون قهوه بخرم ، صاحب کافه یه پسر با ادب ، با اخلاق ، فرکانس بالا بهم قهوه داد و چقدر آدمهای خوبی بودند

    9.رسیدم خونه تو پارکینگ ماشین عزیزمو دیدم باز بوسیدمش که از فضل خداست ، در خونه رو باز کردم بچه های نازمو دیدم دختر خوشگلم و پسر دلبندم هردو منو بغل کردند ووو خستگیم در رفت ، همسرم حالش خوب نبود خواب بود مزاحمش نشدم ، سفره گذاشتمو افطار کردم با بچه ها و کلی لذت بردم و شکر کردم خدارو

    10. دستگاه قهوه ساز رو روشن کردم یک اسپرسو ادب با شکلات زدم بر بدن روحم جلا اومد، آکواریوم بچه ها رو شستم و دوباره آب ریختم ووو آبش زلال بود حس خوب تمیزی خیلی بهم حال میده ، یه عود روشن کردم بوش تو کل خونه پیچید ، همسرم بیدار شد و منو در آغوش گرفت خدایا شکرت بخاطر این همه روزی بغیر الحساب

    11.همسرم گفت بریم بیرون دور بزنیم ، رفتم سوار ماشین شدم فرمونشو بوسیدمو گفت خدایا شکرت با یه آهنگ مازندرانی عالی راه افتادیم رفتم پمپ بنزین ، بنزین زدم ووو کلی ماشین های خفن بودند همه رو تحسین کردم و به خودم گفتم حسین همه اینا فراوانیه ، مسعول جایگاه بنزین بهم گفت اکتان می‌ریزی تو ماشینت گفتم نه ، اکتان ماشینو خراب میکنه، گفت این خیلی خوبه ، از اکتان عکس گرفتم برای دوستم فرستادم اون تایید داد ووو منم خریدمش ، خدایا شکرت بخاطر این همه روزی بغیر الحساب

    12.همسر عزیزم بهم گفت برام بستنی پرو کاله بخر ، آخه رژیمیه گفتم چشم ، رفتم یه سوپر مارکت ، خدای من چقدر فراوانی بود ماشا الله کلی مشتری بود تو مغازه بستنی پرو نداشت یه بستنی دوقلو برای دختر گلم خریدم ، دوباره رفتم پیش دوست همسر عزیزم برام کلی آمپول برای تقویت مو خرید از استامبول و هر کاری کردیم من و همسرم آزمون پول نگرفت ، خدایا شکرت بخاطر روزی بغیر الحساب

    13. همسرم گفت بستنی نخر برام بلال تنوری بخر گفتم چشم ، رفتم تو یه خیابون کلی فست فود های سیار بود ماشاالله از این همه فراوانی ، همه جا فراوانی میبینم خدایا شکرت ، دوتا بلال تنوری سفارش دادم از فروشنده با اخلاقش پرسیدم شما چندتا ماشین فست فودی سیار هستید اینجا گفت 40 تا ، برگام ریخت ، به خودم گفتم حسین باز هم فراوانی ، دوتا بلال رو دادم به پسرم و همسر عزیزم ووو خدا رو شکر میکنم از اینکه میتونم خواسته های عزیزانم رو عملی کنم ووو تعهد فولادین دادم تا بر خلاف قانون سلامتی غذا نخورم

    14.اومدیم خونه و همسرم چایی آماده کرد و خوردیم و مسواک زدم و تمرین ستاره قطبی رو نوشتم وای چقدر حسم خوبه از این تمرین ، رفتم تو رختخواب ووو سایت ووو باز کردم ووو کامنت های بچه ها رو میخوندم خیلی روحم لطیف میشه وقتی کامنت میخونم خدای من شکر ، البته امروز یه تضادی برام پیش اومد وقتی تضادی برام پیش میاد یاد گرفتم از تکنیک مایند فولنس که تنفس شکمی عمیق داشته باشم و به چیزی فکر نکنم اینجوری حالم خوب میشه

    15.خوابم نمی‌بره بخاطر قهوه ای که خوردم ساعت 3 صبح همسرم تو اینستا بهم کلی انگشتر و گردنبند و النگو نشون داد ووو من هی تحسین میکنم ووو میگم حسین باز هم فراوانی خدایا شکرت

    16.یه دفعه ای همسرم بهم میگه غذا میخوری برات درست کنم برای سحری (من معمولا سحری نمیخورم) گفتم زحمتت زیاد میشه ووو دیدم برام املت زیبا با پیاز آورد خدایا شکرت بخاطر روزی بغیر الحساب ، کلی ازش تشکر کردم ووو شاکر خدام بخاطر این همه هدیه غیر قابل شمارشی که به من داد

    17.امروزمو بررسی میکنم میبینم کلی اتفاقات خوب و حال خوبی بود، پسرم کلاس دومه برام ویولن زد ، تست های تیزهوشان رو حل کرد ، کلی تعجب کردم از این هوش بالاش ووو خدارو شکر میکنم ، من خیلی ثروتمندم کلی نعمت دارم وو درصورتی که اینارو اصلا نمیدیدم قبلا

    خدای من هزاران بار شاکر تو هستم به من بیشتر و بیشتر روزی بغیر الحساب بده و منو به آزادی زمانی و مکانی و مالی هدایت کن

    ممنونم از استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    به نام خدا.

    سلام.

    ادامه قشنگی های پنجشنبه 16 فروردینِ زیبای 1403.

    13- قاب هنریِ محبوبم که چسبونده بودم در اتاق حافظ جانِ مامان، عصر افتاد:

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    فهمیدم نشونه است…

    الان دقت کردم دیدم خط اول کامنت اولم از زیبایی های امروز با همین آیه شروع شده، و عصر همین آیه جلوی چشمم اومده…

    خدا خودش خیال منو راحت میکنه در رابطه با نگرانی ها یا ترس هام.

    14- خداوند هدایتمون کرد با نشانه ها به سمتِ اینکه امروز عصر بریم مطب خانم دکتر برای ویزیت و معاینه.

    – با حسِ عالی رفتیم، با حسِ عالی تر برگشتیم.

    – خدایا بی نهایت سپاس گزارتم برای سلامتیِ خودم و حافظ جانِ مامان بابا.

    – صدای قلبِ نازنینش رو شنیدیم و ضبط کردیم.

    – فشار خودمم عالی بود.

    – تمامِ اون سوال هایی که داشتم تو ذهنم، خانم دکتر عالی و کامل پاسخ داد.

    – خداوند هدایتم کرد پاسخ سوال و ترس هایی که دیشب داشتم رو به راحتی از زبان خانم دکترِ با آرامش و متینم بشنوم و ارام تر شم و بفهمم چی به چیه.

    – همه چیز عالیه و در سلامتی به لطف خدا.

    15- عکس های بارداریم چاپ و اماده شدن، رفتیم گرفتیم.

    عالی شدن، سرشار از حس خوب و ثبت یادگاری های جذاب از این ایامِ شیرین.

    16- شام همسرم مهمونمون کرد بیرون، بسیار عالی و خوشمزه، دمش گرم.

    یه پیشی دیدم دم در رستوران، بامزه خوابیده بود، احوالپرسی کردم باهاش :)

    17- باغچه های محوطه ی مجتمع مون داشتن گل میکاشتن، خوشحال شدم.

    18- واقعا باورم داره هر روز قوی تر میشه به اینکه خدا هدایتم میکنه به بهترین ها، هر چی پیش میاد برام خیره.

    فارغ از ظاهر ماجرا.

    19- عصر در حالیکه نسیمِ فرح بخشی عینِ بهشت بهم میخورد خوابیدم، خیلی حسش عالی و بی نظیر بود.

    20- در ارامش و سلامتی رفتیم مطب و جا پارک عالی پیدا کردیم، تو مطب تا نوبتم شه پیاده روی هم کردم.

    در آرامش منتظر شدیم تا نوبتمون شه، فرکانسمون رو خوب نگه داشتیم با همسرم.

    21- دخترخاله همسرم که بسیار برام محترمه و دوست داشتنی، و پیامکی به هم عشق میدیم، امروز پیامک داد بهم.

    خوشحال شدم.

    خدایا مرسی که انقدر هوامو داری، فقط باید بهت بیشتر اعتماد کنم، چون به فاصله یه شب منو از شک و استرس و ترس هدایت کردی به آرامش و اطمینان و شادی، تو برای من کافی هستی، مرسی که همیشه همراه و پشتیبان و حافظِ من و همه ی عزیزانم هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    به نام او

    سلام

    قشنگی های پنجشنبه جان، 16 فروردین 1403.

    1- دیشب مامانِ یکی از هنرجوهای اوریگامی ام پیامک داد بهم، سورپرایز و خوشحال شدم.

    2- دیشب با همسرم رفتیم برای انجامِ کاری.

    به خدا سپرده بودم که اگه مسیر درسته، آسان شیم بر آسانی ها.

    آسان شدیم بر آسانی ها، نشونه دیدم، همه چیز آسان جلو رفت.

    هر چی از خدا تشکر کنم کمه.

    دو پروژه ی بزرگ، همزمان مدیریت شد و عالی حل شد.

    از کی برمیاد؟ فقط خدا.

    3- تو دفتر سپاس گزاریم از خودم نوشتم و تشکر کردم از کارهایی که امروز انجام دادم.

    4- با عشق نهار خوشمزه برای خانواده پختم: سبزی پلو با ماهی

    با تشکر از برنج، سبزیِ پلویی، روغن، نمک، ماهی، ماهیتابه، قابلمه، دمکنی، گاز، آب و …

    و سمانه جون که آشپزی کرده.

    5- شنیدنِ صدایِ پرندگان…

    دیدنشون دمِ پنجره.

    طراوتِ هوا.

    بادی که درختها رو تکون میده.

    نسیمی که به بهم میخوره.

    سلام علیک با گنجشک و کبوترها اکثر روزها دم پنجره.

    6- خوابِ خوبی که تجربه کردم.

    7- ورزش هایی که انجام میدم.

    8- از جلوی کتابخونه مون که رد میشم و میبینم مرتب و چیده شده کیف می کنم.

    9- اینکه یادم میاد برای همین چیزی که الان دارم یا میبینم و استفاده میکنم سپاس گزاری کنم.

    چقدر هیجان انگیزه زندگی کردن در لحظه، بدون هیچ فکری، حسرت یا ترس و اضطراب…

    انگار فقط همون لحظه مهمه و دیگر هیچ.

    10- دیشب متوجه شدم به خودم تو ذهنم سخت میگرفتم برای بهبود.

    تو حیطه ی روابط.

    اینکه ناخوداگاه افتادم تو سرزنش خودم خیلی زیرپوستی.

    فهمیدنِ باگ های آدم خیلی شیرینه.

    11- روزیِ فراوانِ خداوند که به سمتمون جریان داره هر لحظه.

    الهی شکرت.

    12- امروز یه خبر خوب شنیدیم از محل کار همسرم، ذوق کردیم.

    دقیقا تو ستاره قطبی دیروز اینو میخواستم.

    خدایا مرسی از حضورِ نازنینت در زندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    سید حسین فرهادی نیاکی گفته:
    مدت عضویت: 1399 روز

    به نام فرمانروای زیبایی ها

    زیبایی های چهارشنبه 15 فروردین

    1.گوشی بسیار خوبم زنگ زد ووو منو از خواب بیدار کرد که نوید یک روز بسیار خوب ووو بده ووو خدا جونم شکرت بخاطر داشتن این گوشی خوب

    2.به محض بیدار شدن و نشستن روی تخت بسیار نرم ووو خوبم چشمم افتاد توی آینه قدی لوازم آرایش همسر عزیزم همون جا به خودم گفتم حسین تو زیبا ترین ، قشنگ ترین ، فوق العاده ترین و ارزشمند ترین و با لیاقت ترین بنده خدایی ووو خودمو بغل کردمو و بوسیدم ، خدا جونم شکرت بخاطر تخت خوب و عالی و بخاطر آینه قدی زیبابین و بخاطر اتاق خواب بسیار آروم ووو ساکت

    3.صورتمو با آب خنک شستم ووو خدارو شکر کردم که وقتی آب به صورتم میزنم چقدر حالم خوب میشه چقدر سر زنده تر میشم وای خدای من خیلی دوستت دارم ، چی بود زندگیمو ووو تو چیکار کردی باهام ، مگه میشه اینقدر رشد خیلی ازت ممنونم

    4.دیدم از پنجره هال نور زرد آفتاب میاد بدو رفتم در تراس رو باز کردم کل شهر زیر پای من بود خورشید با نور زرد یه حس سر زندگی به آدم میداد ، چشمم افتاد به خونه های دور و بر خدارو شکر کردم بخاطر این فراوانی ووو دوباره چشمم به کوههای دوروبر ووو جنگل افتاد ووو بازم هم گفتم خدا جونم صد هزار مرتبه شکرت

    5.رفتم برای آماده شدن تا برم برای سر کار ، شلوار لی زرشکی با پیراهن زرد بسیار زیبا با یک ساعت مچی بزرگ بعد موهامو آب زدم و شونه کردم اومدم تو آینه خودمو دیدم گفتم خدا جونم ممنونتم که منو هدایت کردی به قانون سلامتی ووو بسیار زیبا و خوش اندام هستم ووو چقدر خوشتیپ ووو زیبا شدم وو کفش قشنگم پوشیدم ووو از پله های خونه زیبا اومدم پایین

    6. ایرپاد فوق العاده مو که هدیه عزیز دلمه رو گذاشتم گوشم ووو فایل استاد رو پلی کردم رسیدم به پارکینگ چشمم افتاد به ماشین بسیار زیبا و قشنگم همون جا بدنشو بوسیدم ووو گفتم خدای خوبم هزاران بار شکرت هیچ کس ندونه من میدونم تو چجوری این ماشین رو به من دادی چقدر راحت برام آسونش کردی

    7.پیاده زیر نور آفتاب طلایی در حالی که صدای استاد تو گوشم پخش میگه ووو میگه مرکز عالم خودتونید و به خودم میگم حسین حواست هست یا باز یادت رفته ؟؟؟

    8.اومدم تو ایستگاه تاکسی تا برم سر کار کلی ماشین بود ووو خدا رو شکر میکنم که هم ماشین هست ووو هم محل کارم نزدیک به خونم در حین رسیدن به شرکت صدای استاد در حال پخشه ووو کلی دارم به خودم یادآور میشم ، نزدیک شرکت که شدم ویس استاد تمام شد ووو آهنگ مازندرانی آبی عالی رو پلی کردم برای پرواز روح خودم وای چقدر به وجد اومدم

    9. از پل عابر پیاده میرم بالا ووو یک منظره زیبا رو هر روز صبح میبینم کوههای زیبایی که روشون برفه ووو دقیقا زیر این کوه جنگل‌های زیادیه که تو نور آفتاب صبح خیلی زیبا شده خدای من شکرت بخاطر این صحنه زیبا ، به محض ورود به شرکت نگهبان با یک چهره خندان به من سلام میکنه ووو با انگشت زدن وارد یک دنیای پر از فراوانی ووو ثروت میشم به نام کاله ، خدای من چه ساختمونهای بزرگی چقدر آدم دارن میرن برای بدست آوردن روزی حلال ، چقدر ماشینهای حمل شیر خام ، چقدر ثروت و فراوانی خدای من شکرت بخاطر این کار خوبم

    10. وارد اتاق محل کارم میشم ووو سلام میکنم به همه ووو لباسمو عوض میکنم ووو کنار همکاران شروع میکنم به گپ و گفت و خنده و یک سرپرست بسیار خوب و عالی و فقید دارم که استاد کنترل ذهن ووو همیشه تحسینش میکنم ، به من یک کار جدید داد. شروع کردم کارو اولش از قبل کار عکس گرفتم (اینو از استاد یاد گرفتم قبل و بعد عکس گرفتن) بعد که کار تمام شد، هم عکس گرفتم برای سرپرستم فرستادم کلی برگاش ریخت حال کرد ، یه اعتماد بنفس بسیار زیادی گرفتم و خودمو تحسین کردم

    11. ایرپاد نازنینم رو گذاشتم تو گوشم صحبت‌های استاد صاحبی رو گوش دادم و خودمو تحسین کردم که به تعهدی که دادم تا تمرکزی تو علم روانشناسی بهترین بشم ووو کلی مطالعه میکنم ووو یاد گرفتم امروز که هر وقت کسی ازم پرسید چطوری بگم بهتر از این نمیشم و چه حس خوبیه وقتی به تعهدات عمل میکنی

    12.به همسر عزیزم زنگ زدم و حالش رو پرسیدم و حال پسرم که همراهش رفته بود سر کار و خدا رو شکر کردن بخاطر داشتن همسر فوق العاده عالی و فرزندان عالی تر

    13.تو محل کارم یه لحظه تو فکر فرو رفتم دیدم دور و برم نزدیک هزار میلیارد دستگاه هست ووو به خودم گفتم حسین این همه فراوانی ووو ثروت و ببین این تازه یه قسمت از چند صد قسمت هلدینگ کاله است، بسیار مالکش رو تحسین کردم ووو گردنبندمو که توش لیست باورهایی که باید بسازم رو چندین و چند صد بار خودمو ووو کلی مدیتیشن کردم بعدش رفتم توی اتاقمون دیدم یه پیامک اومد ، به به یه واریزی داشتم گفتم خدای من شکرت چقدر حال داد عالی بود واقعا پیامک واریز پول حسمو عالی میکنه

    14.همسر عزیزم زنگ زد که پسرمون رو ببرم کلاس ویولن بهش گفتم عزیز من یکم کار دارم ووو عشقم گفت باشه مشکلی نیست بعدش زنگ زدم بردار خانم عزیزم و اون پسرمو برد ووو چه موجودات نازنینی دور برم هستند

    15.ساعت 6 غروب از محل کار میام بیرون یه دفعه ای چشمم به آسمون میخوره ، می‌بینم آسمون نارنجیه وای خدای من چقدر هوا عالیه ووو فوق العاده است ، سوار سرویس شرکت میشم و از رانند ه درخواست کردم که جایی که ایستگاهش نیست منو پیاده کنه ووو اونم قبول کرد ، چقدر انسان شریفی بود خدا جونم شکرت

    16.همچنان در حال گوش دادن به صحبت های دکتر صاحبی ووو کسب آگاهی های بیشتر ، از ماشین پیاده شدم ووو هی به خودم میگفتم چقدر حالم خوبه من قبلا اینجوری نبودم خدایا شکرت ،

    17.پیاده رفتم رسیدم به خونه پدر خانمم توی حیاط خونه پدر خانمم کلی گل کاکتوس زیبا ووو درخت و زیبایی هست یه درخت پرتقال داره با کلی شکوفه بهاری که حس سرزندگی به آدم میده ، رفتم خونه پایین پدر خانمم که به پرنده هام سر بزنم ، مرغ عشق زیبام روی پنج تا تخم نشسته وو امروز 17 روزیه که تخم کرده و منتظرم جوجه های قشنگش در بیاد

    18. رفتم بالا تو خونه پدر خانمم بچه های قشنگم اومدن به استقبالم ووو بغلم کردن و بوسیدن منو چه حس خوبه ووو این حس خوب غیر قابل شمارش، همسرم خواب بود با پدر و مادر خانمم سلام احوال پرسی کردم بهم خسته نباشید گفتن چقدر حس خوبیه وقتی یکی بهت میگه پسرم خدا قوت ، دیدم سفره افطاری پهنه رفتم دستمو شستم ووو نشستم سر سفره افطار که روزمو باز کنم به خدا گفتم من فقیر توام من به هر خیری از طرف تو محتاجم دستمو بگیر

    19.همسرم بیدار شد سلام کردم و آماده شدیم رفتم پایین دوباره چشمم افتاد به ماشین بسیار خوبم باز بوسش کردم و خدا رو شکر کردم که این هدیه رو بهم داد، روشنش کردم و رفتم سمت خونه پدر عزیزم

    20. تو مسیر همسرم صدای قرآن منشاوی رو گذاشت سوره انفطار با پسرم باهم با صوت خوندیم ووو اشک شوق ریختم احساس می‌کردم خدا داره با من صحبت میکنه ، یه حسی تو قلبم بهم میگفت این صدای رب توست که تنها قدرت جهان هستیه ، حس شهربازی رو داشتم

    21. به همسرم گفتم عزیز قهوه میخوری گفت آره رفتم کافه براش قهوه خریدم از بچه های مودب و باشخصیت و خدا رو شکر کردم بخاطر این همه ثروتی که دارم باز نگاهم به ماشینم افتاد باز گفتم خدا جونم شکرت

    22. رسیدم به خونه پدر عزیزم ، تازه از بیمارستان مرخص شد ، خدا دوباره اونو به من داد ووو دوباره سالم شد رفتم تو خونه بغلش کردم و بوسیدمش و خدا رو شکر کردم بخاطر پدر و مادر خوبم ، دیدم مادر عزیزم برام افطار آورد ، دیگه دستشو رد نکردم ووو یکم پنیر خیکی با سبزی و گوجه و خیار شور خوردم ، خدا جونم شکرت چقدر بدنم سالمه ووو ذره ای چربی ندارم ، منی که 105 کیلو وزنم بود ووو شکمم آویزون بود الان نه شکم دارم و نه پهلوو و نه اضافه وزن

    23.دیدم مادرم تو آشپزخونه است داره غذا میپزه رفتم دیدم داره ماهی کفال درست میکنه به سبک آملی ها گفتم مامان زحمت نکش ما سیریم گفت این سهمیه شماست ، همون جا گفتم خدای من هزاران بار شکر بخاطر این فراوانی

    24. وقت شام شد همه برنج و ماهی وووو یه غذای دیگه کله گنجشکی میخوردن ، من تعهد داشتم ووو فقط ماهی خوردم ووو مادرم گفت پسر برنج بکش گفتم مامان من برنج نمیخورم ، وقتی برنج نمیخورم اینقدر احساس قدرت میکنم که حد نداره ، چون برای یه شمالی همه وجودش برنجه ینی پاشنه آشیل وقتی پاشنه آشیل رو بکشی نتایج تصاعدی میان

    25.بعد شام مامانم میوه آورد سیب و خیار و پرتقال ، عشقم برام همه رو پوست کند و خورد کرد داد بهم منم بهش تعارف کردم ، همون جا خدا رو شکر کردم بخاطر همسر خوبم واقعا هدیه خداست برای من

    26.از خونه مادرم رفتیم دوبار چشم افتاد به ماشین رفتم پشتش نشستم و دکمه استارت رو زدم فرمونش رو بوسیدم گفت خدارو شکر رو رفتم سوپر برای بچه ها وسایل شیک بخرم ( بستنی، لیوان ، نی ، اسمارتیز، پاستیل) فروشنده با ادب چقدر خوب بود ، اومدم خونه بچه ها خوشحال از اینکه بابا میخواد برامون شیک درست کنه ، ماشینو پارک کردم و رفتیم بالا تو خونه ، وارد خونمون شدم فضای خونه رو دیدم باز خدا رو شکر کردم که خونه به این زیبایی و قشنگی دارم با یک دیزاین عالی

    27.مخلوط کن رو در آوردم ووو شروع کردم برای بچه ها شیک درست کردن ووو بچه ها چقدر خوشحال از اینکه این هدفشون تاچ شد ووو من هم بسیار خوشحال از این همه صمیمت زندگیم

    28. یه چایی خوشمزه خوردم و رفتم تمرین ستاره قطبی رو انجام دادم با حس خوب رفتم مسواک زدم و آماده برای خواب شدم

    29.رفتم روی تخت عزیزم چقدر نرم چقدر خوبه وایی گوشی رو گرفتم ووو توی سایت داشتم کامنت هارو میخوندم و کلی حالم بهتر شد وو خدا رو باز شکر کردم بخاطر روز فوق العاده ام بعدش خوابم برد ،

    خدای مهربونم اینها همه لطف ووو مهربانی تو بوده ووو من هیچ وقت فراموش نمیکنم عاشقتم

    ممنونم از استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2217 روز

      درود و سلام. خدمت شما آقای فرهادی نیاکی عزیز

      مرسی مرسی از اینکه اینقدر قشنگ زیبایی ها رو نوشتید

      مرسی از اینکه یک روز قشنگ زندگی تون رو نوشتید و از اینکه اینقدر سپاسگذار تمام زندگی تون هستید . آنقدر قشنگ نوشته بودید باور کنید وقتی به آخر کامنت تون رسیدم تازه فهمیدم داشتم کامنت می خوندم آنقدر احساس واقعی داشتم یعنی فکر کردم دارم زندگی تون رو میبینم چقدر حس قشنگیه خدا رو صد هزار مرتبه شکر که به کامنت زیبا و تاثیر گذار تون هدایت شدم و از اینکه ماشین تون بوس می کردید و قدردانی می کردید خیلی احساس خوبی داشتم بخدا وقتی این سپاسگذاری ها رو می خونم انگار دارم خودم سپاسگذاری می کنم بقول استاد صبح تا چشم مون رو باز بکنیم اول بیایم توی سایت که این سپاسگذاری های عالی رو بخونیم و بخودمون یادآوری کنیم مرسی مرسی از اینکه وقت ارزشمندتون رو گذاشتید برای نوشتن که ایمانم قوی تر بشه و شادتر بشم و از چشمان زیبابین هم تشکر و قدردانی می کنم که این زیبایی ها رو دید و خواند و لذت برد

      اتفاقا منم از محصولات کاله استفاده می کنم بخصوص پنیر خامه ای بزرگ کاله برای شیرینی پزی و چیزکیک خیلی استفاده می کنم .. خیلی ممنون که از هلدینگ و وفور و فراوانی شرکت کاله نوشتید و یک خدا قوت هم به شما دوست عزیز کارمند کاله می گم خدا قوت ..

      البته تمام نکاتی رو که نوشتید رو با عشق و علاقه و لذت خواندم و تمام نکاتی رو که نوشتید فوق العاده عالی و بینظیر بود

      ممنون و سپاسگذارم

      براتون و خانواده ی عزیزتون و تمام عزیزاتون بهترینع بهترین ها رو در تمام جنبه های زندگی تون آرزومند .

      روز و شب تون سرشار از آرامش و سلامتی و تندرستی و خیر و خوشی و عشق و پول و ثروت و نعمت و برکت های الهی باشه

      الهی آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سید حسین فرهادی نیاکی گفته:
        مدت عضویت: 1399 روز

        سلام و عرض ادب به خانم سلطانی ارادت مندم

        نظر لطف شماست به من ، شما خودتون چشم زیبا بین داری ووو باور سازی کردید برای خودتون که فقط کانون توجه خودتون رو به سمت زیبایی ببرید ووو نتیجش میشه زیبایی،

        خدا رو شکر میکنم که دوستان خیلی خوب مثل شما دارم که به من انرژی میدید ،

        به به ماشا الله هنرمند هم که هستید ، من عاشق آشپزی و شیرینی پزی هستم خیلی حس خوبی به من میده

        کاله دیگه نگم براتون همش فراوانی ، کاش میشد عکس گرفت از این همه فراوانی

        ووو در آخر خیلی از شما سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    حسبی الله

    سلام.

    ادامه ی قشنگی های چهارشنبه جان، 15 فروردینِ زیبای 1403.

    11- همسرم با یه هدیه اومد خونه. (روزیِ غیرِ حسابِ خداوند.)

    12- یه کار بهبودسازیِ عالی تو اتاقمون انجام دادیم، کتابخونه رفت جای آینه قدی، اینه قدی جای کتابخونه، همه چیز بهتر شد، فضا آزادسازی شد، دسترسی ها بهتر شدن، ممنونم از همسرم واسه جابجایی ها.

    13- میخواستم تو ستاره قطبیم بنویسم امروز از رتوشِ عکسهای بارداری خبری بشه، یادم رفت.

    خبری شد، ذوق کردم، عکس ها عالی شدن، خوشحالم که این یادگاری رو از این ایام شیرین ثبت کردیم.

    سپاس گزارم برای این نعمتِ زیبا.

    14- برای نهار ایده اومد تَه چین بپزم، انجام شد.

    بسیار خوشمزه و عالی.

    چند وقتی بود تو لیست درخواست هام بود که امروز تیک خورد :)

    برای دونه به دونه موادِ داخل غذا تشکر کردم، چند وقتیه این کار رو میکنم و با جزییات از مواد تشکیل دهنده ی غذا تشکر میکنم.

    خدایا مرسی برای: مرغ، برنج، نمک، پیاز، زعفران، تخم مرغ، ماست، آب، روغن، ماهیتابه.

    مرسی از سمانه جون که با عشق و علاقه آشپزی کرد.

    15- سپاس گزارم برای شام دیشب که مهمونِ همسرم بودیم، چلو جوجه کباب.

    من از خوراکی ها و غذاها عکس میگیرم.

    چه غذاهای با آشپزیِ خودم، چه بیرون…

    چون غذاها هم برام زیبایی دارن، مخصوصا اگه دورچین یا تزیینی هم داشته باشن چه بهتر.

    یکی از زیبایی های جهان، غذا و خوراکی ها هستن.

    یادمه اوایل پندمیک که تو خونه بودیم زیاد، یه عالمه تجربه ی جدید آشپزی داشتم، همه شونم خوشگل و خوش آب و رنگ، عکاسی کردم ازشون.

    هر بار میبینم کلی ذوق میکنم از سلیقه و هنر خودم، هم در عکاسی هم در آشپزی.

    16- کتاب های همسرم رو از کمد نی نی خارج کردم و چیدم تو کتابخانه.

    خوشم میاد از نظم، از ترتیب، از چیدمان، از سازماندهی…

    تو کمد نی نی پوشک های کوچولو موچولوشو گذاشتم مامانی قربونش بره.

    سمانه جون دستت درد نکنه محیط اطرافت رو مرتب میکنی، بهبود میدی.

    17- یه بهبود دیگه هم تو اشپزخونه ایجاد کردم، روغن ها رو جایی کنار گاز گذاشتم، به ازاد سازی فضا و دسترسی بهتر کمک کرد این تغییر.

    حرف از بهبودها میشه یاد دوره شیوه حل مسایل و خانم شایسته جانم میوفتم.

    چقدر این بهبودها و تغییرات موثر و حال خوب کن هستن.

    الهی شکر.

    18- مامانم کره حیوانی خریده برای من، خودش آبش کرده، مرسی برای همه ی محبت هات مامان مریم.

    اینکه با ذوق خودش و خونه رو اماده کرده و میکنه برای ورود نی نی جون و مراقبت ازمون، خریدهاشو کرده.

    تنش سلامت، عمرش با عزت، دلش خوش و خندان.

    19- صدای اواز پرنده میاد همین الان…

    خیلی حسش خوبه.

    وقتی میشنوم صدای پرنده ها رو متوجه میشم حالم خوبه که میشنوم.

    میفهمم فرکانسم خوبه الحمدالله.

    میفهمم توجهم به زیبایی هاست.

    الهی شکر برای هر بار شنیدنِ صدای زیبای آواز پرندگان.

    20- خوابِ بسیار خوبِ دیشب تا صبح.

    سورپرایز شدم خودمم.

    از 10 شب خوابیدم تا 7 صبح، خوب و با کیفیت.

    وسط شب بیدار میشم که پهلو به پهلو شم، اما بعدش دوباره میخوابم.

    برای این خواب باکیفیت خیلی ممنونم.

    21- پوست دست هام که نرم هستن، الهی شکر خیلی زیاد.

    22- دیشب سه مدل نون خریدیم: سنگک، بربری، باگد کوچک.

    تشکر ویژه دارم برای کیفیت خوبِ نون ها.

    نون بربری بدون جوش شیرینه و خیلی سبک و خوشمزه.

    23- دیشب رفتیم برای خرید، مغازه میوه فروشیِ منتخبمون تعطیل بود، تعجب کردیم خیلی.

    ولی گفتیم خیره، اشکال نداره، باشه واسه فردا.

    این میزان ساده گرفتن و رها بودن، برای خودم خیلی ارزشمنده، تغییرات منه که بابتشون خیلی سپاس گزارم.

    به عبارتی برخی خریدهامون انجام شد، برخی نه.

    ولی من ریلکس بودم.

    قبلا اگه لیست خریدم ناقص میشد، حتی یه دونه اش جا می موند ناراضی بودم.

    الان خیلی بهترم، و خیلی هم خوشحالم برای این بهبودم.

    24- اینکه صبح خدا بهم گفت واسه چیزهایی که الان داری سپاس گزاری کن، خیلی برام شیرین بود و هست.

    انگار قشنگ زده باشه وسطِ هدف…

    دقیقا همون چیزی که باید توجه میکردم بهش.

    انجامش میدادم…

    خدایا شکرت که انقدر دقیقی.

    ممنونم که انقدر شفاف باهام صحبت میکنی.

    اعتراف میکنم گاهی متوجه نمیشم.

    اما الان که میفهمم یا هر وقت که میفهمم، خیلی ازت ممنونم.

    از اینکه از رگ گردن بهم نزدیکتری، تو قلبمی، هر لحظه هستی باهام…

    25- یاداوریِ درسِ مهم:

    نسبت به خودت چه حسی داری؟

    با خودت چطوری صحبت و رفتار میکنی؟

    جواب این سوالات به خودت میشه میزانِ احساسِ لیاقتِ درونیت.

    26- امروز، روز نظافتِ بلوک مون بود.

    سپاس گزارم از آقای عظیمیِ محترم که محیط پیرامونمون رو پاکیزه میکنه.

    27- سپاس گزارم از خدا برای هدایتش در مورد اسمِ پسرمون، حافظ جان.

    من سپرده بودم به خودش و عجله نداشتم، تو دلم میگفتم عجله ای نیست، بالاخره تا روز شناسنامه خدا هدایتمون میکنه به یه اسم زیبا.

    وعده ی خدا حقه.

    پرورگارا، ازت ممنونم که ازت نشانه و هدایت میخوام، تو هم برام میفرستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: