زیبایی ها را ببینیم - صفحه 59

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    به نام خدا

    سلام.

    1- امروز تسلیمِ خدا بودن رو صبح اکتیو کردم.

    اینکه من بکشم کنار و به خدا بسپرم که خودش چیدمان و هدایت کنه.

    الحق والانصاف که آرامش خوبی رو تجربه کردم.

    2- امروز نهار و شام خوشمزه ای پختم.

    و یادم بود که مزه ی شگفت انگیز غذام، از لطف خداست، از فضلشه که دستپختم خوبه و با عشق برای خانواده ام غذا میپزم.

    3- خوابِ به شدت لذت بخشِ میان صبح و عصرگاهی…

    هوا که عالیه، وقتی میخوابم بیدار میشم خیلی حسم خوبه، هوا طراوت داره و بعد از بیداری طراوتِ هوا رو به شدت حس میکنم.

    4- عصر همسایه مون رو دیدیم، احوال منو نی نی رو پرسید.

    خدایا مرسی که دلها رو برام نرم میکنه و این توجه های لطیف رو دریافت میکنم.

    5- امروز تو یه مورد بهتر از قبل کنترل ذهن کردم.

    کمتر از قبل واردِ تله شدم.

    یه مورد هم بود که خودم اگاهانه محیطِ گفتگویی رو ترک کردم که در مسیر نازیبایی بود.

    آفرین به سمانه جان.

    بهت افتخار میکنم.

    6- لذت هایی که تجربه کردم:

    – شنیدن تلاوت قران (عربی)

    – شنیدن ترجمه گویای قران (فارسی)

    – شنیدن فایل روز شمار امروز، لایو 35

    7- یه جمله ی خوب که تو کامنت خودم نوشتم:

    من بلد نیستم، خدایا تو یادم بده

    8- کامنت های خوبی که خوندم از دوستان.

    یه کامنت تو عقل کل از اقا ابراهیم خوندم در رابطه با توحید که بسیار عالی بود.

    9- یکی از دوستانم پیامک احوالپرسی داد.

    مامانم و مادرشوهرم تماس احوالپرسی گرفتن.

    خدایا کاملا متوجهم همه ی این توجه ها و مهربونی ها در حقم، از فضل و محبت خودته.

    10- محبت اقای کرمی تو کامنتشون نسبت به من و نی نی، وقتی از درخت نخل و رطب نوشتن.

    این مهربانی ها بسیار ارزشمنده، ممنونم.

    خدای بخشنده و مهربان، ازت سپاس گزارم بی نهایت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1231 روز

    بنام آنکه هرآنچه دارم از اوست

    1403/01/28

    زیبای های امروزم

    1.صبح زیبای که با صدای گنجشکهای باغچه مامانم شروع شد و نشان از انرژی خداوند در تمام موجودات زنده بود و همیشه سپاسگزار الله ام برای شنیدن صدای این پرندگان

    2.دیدن مادرم در حال آشپزب که از شب قبلش برنامه قرمه سبزی ریخته بود

    3.این درخت نخل ما عجیب هر روز در حال رشد میوهاشه .بزودی مهمونتون میگنم به صرف رطب مخصوصا سمانه جان که دیگه تو راهی داره و واجب بزارم کنار برای خودش و نی نی کوچولوش

    4.پروانه خوشگلی که توی باغچه در حال پرواز بود قدرت خداوند به رخ من میکشید

    5.قهوه خوشمزه ای که زدن بر تن و آماده رفتن دنبال کارم شدم

    6. رارننده اسنپ مهربونی که یه دقیقه بعد دم خونه بود کلی حرفهای خوب زدیم با هم و انعامی که بهش دادم خیلی به دلم نشست

    7.مسیر رویای جاده شهرمون که هر وقت میبنمش دیوانه میشم از تنوع رنگ گلها که انگار توی دینای آواتار زندگی میکنم مخصوصا وقتی هوای اینجا ابری و پس زمینه درختهای رنگانگ میشه

    8.رسیدن به مقصد و انجام کارن به آسونی و خوش روی تمام خانوم دوسداشتنی که مسئول اونجا بود

    9.رفتن به مدرسه پسرم که دلم یه ذره شده بود براش و دیدنش توی لباس مدرسه

    10.وقتی منتظر ماشین بودم که برگردم متوجه کندو عسلی شدم که توی درخت بود و قراره چند ماه دیگه برم سراغش

    11.مشتریای خوبی که به محض اومدنم یهم رزق برکت دادن

    12.کلی آهنگهای خوب عالی که پلی کردم هم خودم لذت بردم هم بچها

    13.خوندن یه فصل از جزوهای که چند وقت دیگه قرار امتحانشو بدم

    14.طلبکاری که قلبشو خدا برام نرم کرده بود با خوشرویی باهام برخورد کرد

    15.خوردن قرمه سبزی خوشمزه مامانم

    16.درختان گلهای که این فصل از سال به اوج بار خودشون رسیدن و رنگ صورتی پر رنگ و زرد پرنگ دارن که آدمد دیوانه میکنن

    17.دیدن آسمون پر ستاره که وصفش واقعا برام سخته .فقط میتونم بگم مثل انیمیشن میمونه نور ستارها و تیکهای ابری که توی آسمون بود

    18 خوندن کامنت زیبای یکی از دوستان در مورد تجسم و قوی شدن باورهام

    خدایا سپاسگزارم ازت برای قدرتهای که بهم عطا کردی

    خدایا سپاسگزارم ازت برای تجربه زندگی که بهم عطا کردی

    خدایا بی نهایت سپاسگزارتم برای بودن در این سایت الهی و این دوستان بی نظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    به نام اللهِ یکتا.

    سلام.

    1- یه نعمتِ ارزشمند دیروزم این درس بود که تو یه کامنتی از بچه ها خوندم:

    – نخواه که دیگران رو تغییر بدی.

    چون دقیقا داشتم اینکارو میکردم زیرپوستی.

    توجه کرده بودم که فکر و قضاوت یه بنده خدایی رو عوض کنم…

    2- درسی که یاداوری شد چند روز پیش برام، جهتِ افزایشِ آرامشِ خودم:

    – آدم ها رو قضاوت نکن، اون لحظه سکوت کن.

    3- کامنت دریافتیم از الهام عزیز، در جلسه5 قدم1، امروز 7 صبح، هدایت خداوند داخلش بود.

    4- نسیم مطبوعی که به صورتم میخوره الان، صدای آواز گنجشک ها که به گوشم میخوره.

    5- دیروز کامنت اقای خوشدل رو خوندم و بسیار لذت بردم.

    6- صبحانه ی بسیار خوشمزه ی هدایتی برای خودم اماده و نوش جان کردم.

    7- پیاده رویِ عالیِ صبحگاهی رفتم در هوای عالی، طبیعت زیبا، فایل توحید عملی 11 رو هم گوش دادم.

    8- دوستم بهم پیامک احوالپرسی داد.

    9- سلامتیِ خودم و همه ی عزیزانم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    سلام به خداوند.

    سلام به همه.

    نکات مثبت و زیبایی های 27 فروردین دوشنبه جان.

    1- عصر رفتم پیاده رویِ عالی تو مجتمع باصفامون، شمشادهایی که تو باغچه ها کاشتن فوق العاده قشنگن، همینطور گلهای رنگی رنگی.

    2- مامانم کوفته درست کرده بود، داده بود بعد از ساعت کاری همسرم بیاره خونه، خیلی خوشحال و سورپرایز شدم، ممنونم از این همه محبت و روزیِ غیر حساب‌.

    3- صبح اینجا کامنت نوشتم، دیدم پریده، رهاش کردم، رفتم صفحه توحید عملی11 کامنت نوشتم و فرستادم، مرسی سمانه جون که قفلی نزدی و الان اومدی اینجا بنویسی.

    4- کارهای عالی برای بهبود خودم و منزل انجام دادم.

    دستت درد نکنه سمانه جون برای همه ی تلاش هات.

    5- برای سمانه جون کاهو شستم، سالاد درست کردم تا نوش جان کنه.

    6- تلاوت قران گوش دا م با نی نی و کلی لذت بردیم.

    7- همسرم از محل کارش 3 تا هدیه آورد، شیر خرید. سپاس گزارم برای تک تک روزی های حساب و غیر حساب زندگیم.

    8- دایره آبی رو دیدم، پیام نفیسه جانم رسید دستم و خوشحال شدم.

    9- با اپلیکیشن قرآن نور، ترجمه گویا شنیدم سوره ی طاها رو، عین قصه شنیدم و لذت بردم.

    شنیدنِ ایه 17 و 18 با صدای امیرعلی جان خیری، کودکِ قاریِ قرآن، در برنامه محفل که به تقلید از استاد یوسف کامل میخونه، به شدت شنیدنیه برام.خدا حفظش کنه.

    خدایا متشکرم برای همه ی لحظاتِ زندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    قشنگی های شنبه جان، 25 فروردین 1403.

    1- دیدنِ فایل جدید روی سایت، اونم توحید عملی که عاشقشم.

    یازدهمین فایل از گروهِ توحید عملیِ جانِ دل.

    2- کلیپِ آخرِ فایل توحید عملی 11 که قلبمو باز کرد.

    3- عباس منش TM بالای سایت که دلبری میکنه اون بالا.

    4- ریز و درشت نعمت ها و هدایت ها و چیدمان های امروزِ خدا برای من.

    5- کارهای منزل که انجام دادم:

    روشن کردن ماشین لباسشویی، پهن کردن لباس ها.

    خالی کردن ظرف های ماشین ظرفشویی، گذاشتن ظرف های جدید داخلش.

    6- عشق و عاشقی هام با خدا و نی نی امروز.

    7- خوابِ عالیِ کوتاه مدت میان روز خونه مامانم.

    8- خوابِ عالیِ کوتاه مدت عصر خونه خودمون.

    9- شامِ خوشمزه ای که پختم.

    10- میوه های قشنگ و رنگارنگ و خوشمزه و باکیفیتمون.

    11- آدم های مهربانی که امروز در مسیرم بودن.

    12- خونه ی قشنگمون با هر چی که داخلشه، محیطِ اطرافش.

    13- شمشادهای قشنگی که تو کل باغچه های مجتمع کاشتن، خیلی باصفا کردن باغچه ها رو.

    14- گل های رنگی رنگی که تو باغچه ها دیدم.

    یه عالمه باغچه، یه عالمه درخت، یه عالمه گل، یه عالمه قشنگی.

    15- گوش کردن فایل توحید عملی با همسرم.

    16- دیدنِ مامانم، گفتگو با مامانم، حضور مامانم، نعمتِ مادر…

    17- سالادهای خوشمزه و سالم و باکیفیتی که هر روز نوش جان میکنم.

    18- مدت عضویتم عددش جالب شده: 1456

    19- جمله ی بسیار خوب اقای کرمی در کامنت دیروزشون در این صفحه:

    خوشبختی یعنی تمرکز روی نکات مثبت زندگیت و دیدن اتفاقات از زاویه ای که احساس بهتری داشته باشیم و طبق قانون خداوند از جنس هر چیزی که احساس بیشتری در توجه بهش داشته باشیم وارد زندگیمون میشه.

    20- قشنگیِ زندگی و لحظاتِ من:

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    خدایا تو هر لحظه داری عمیق تر تو دلم نفوذ میکنی، اینم از خودت دارم، حضورت در لحظاتم نعمت بزرگیه، مرسی عزیزترینم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    به نام خداوند هدایتگرِ بخشنده و مهربانم

    سلام.

    علارغم اینکه امروز تا همین الان، نزدیک 4 عصرِ زیبای شنبه، 25 فروردینِ نازنین 1403، کلی قشنگی و هدایت و چیدمان خداوند رو شاهد بودم، اما قصد ندارم مثل همیشه تیتروار بنویسمشون.

    الان دوست دارم عینِ یه نامه به خداوند بنویسم این کامنت رو…

    خدایی که همیشه منو هدایت و راهنمایی کردی، سلام.

    خدایی که تا تو دلم نگرانی میره، با اینکه حواسم هست تو هستی ولی یه کم نگرانی وجود داره برام، تو وارد کار میشی و بهم ارامش میدی.

    چطوری؟

    همونطوری که باید.

    همونطوری که من نیاز دارم و آروم میشم.

    راهکار میاری سر راهم، واسم چیدمان میکنی چیزی رو که من متوجهش نیستم ولی تو همیشه متوجهش هستی.

    امروز بهم مسیر نشون دادی، مسیری که ظاهرش این بود من نگرانم، جهت خیال راحت شدنم کاری رو میتونم انجام بدم.

    خب مثل همیشه که هدایتیه و سریع عینِ پلنگ بلند میشم اقدام میکنم، اینبار هم همین بود، اقدام کردم، تو راهِ اقدام همچنان نگران بودم کمی، چون نجواها کمی اذیتم کردن ولی گفتم الان وقت کنترل ذهنه سمانه…

    خلاصه جهت ارامش خیالم نشانه هامو ردیف کردی جلوی چشمم…

    گفتم به به، خب اینم واسه خیال جمع شدنت خانم.

    پروسه شروع شد و خوب بود الحمدالله.

    و نکته جالبش این بود قاطیِ اون اقدام، یه چیز دیگه اشکار شد که اصلا در جریانش نبودم…

    جالب بود برام به شدت…

    اینکه من هر روز میگم خدایا هدایتم کن به بهترین ها داره واسم پررنگ تر میشه قسمتِ عملیش.

    یعنی هدایت رو دارم میبینم دیگه…

    در ادامه طوری واسم چیدمان کردی که برام خوب بود، دوست داشتم، خیالم راحت تر میشد.

    نتایجش هم عالی بود.

    در خلالش روزی های غیر حساب هم فرستادی واسم.

    یعنی عملا حواست به ابعاد مختلفِ راحتی، آرامش، شادی، نشاط، سلامتی و … من بود.

    خب از تو چیزی غیر از این هم قابل تصور نیست.

    تو مثل یه ناظر و حافظ داری منو نگاه میکنی.

    تو راه صبح اسمت رو صدا زدم فراوان با همون آیه ای که عاشقشم:

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    چی میتونستم بگم دیگه جز اسم و یاد خودت.

    خودت یادم انداختی دکمه تسلیم رو صبح بزنم و چقدر هم که دکمه ی مهم و درستیه.

    امروزمو ساختی…

    بازم ادامه داره، این فاز اول بود تازه.

    وارد فاز دوم شدم، خبری خوندم که قبل خوندنش گفتم خیره…

    البته که خیر بود، مگه من خودم ازت نخواسته بودم خیر بذاری سر راهم؟

    خب تو هم گذاشتی.

    گیریم ظاهرش یه کم غیر متعارفه، اما ایا این باعث میشه من بگم وای چرا اینطوری شده؟

    نه، چون میدونم این تغییر وضعیت، پلنی هست از جانب خودت…

    تو مسیر خوبی بودم، الانم میدونم خوب تر خواهد شد، مثل روز واسم اشکاره.

    مثل مثال های استاد تو فایلهاش شده که میگفتن هدایت میشدن به مسیرهای جدیدِ بعدی…

    خدایا تو قبلش منو برای تغییر اماده کردی، ذهنم کاملا اماده بود امروز، به هم که نریختم هیچی لحظه اول خندیدم و گفتم خیره، معلومه که خیره، این چیدمانِ خداست…

    در مسیر تغییر جدید هم اقدام کردم و به سادگی شرایطش فراهم شد.

    فردا روزی هست که وارد اون تغییر میشم به یاری خدا، مطمینا خوبه.

    چیزی نمیدونما، ولی میدونم خوبه، امنه، بهترینه برام.

    چرا اینو میگم.

    چون هر روز میگم هر چی برام پیش بیاد خیره.

    و فاز سوم، شاهد یه تغییر دیگه بودم که باز اونم منو به وجد آورده…

    تغییری که رنگ و بوی نشاط و زندگی داره برام.

    خب، خدای چیدمان کننده ی خوبی ها و خیر برای من.

    خیلی ازت ممنونم، چون هوامو داشتی و داری و خواهی داشت.

    و فاز چهارم سورپرایز امروز، رفتم سایت به هوایِ دایره آبی، از اون قشنگتر دیدم:

    مگه داریم؟ مگه میشه؟

    فایل جدید

    توحید عملی 11

    اونم الان که قلبمون پر پر میزنه برای توحید؟

    فایل یک ساعته یه طرف، اون دقایق اخر فایل یه طرف…

    چی شنیدم؟

    چشمهام گرد شد.

    استاد انتهای فایل اهنگ میذاشت اما این …

    لبیک اللهم لبیک، لاشریک لک لبیک…

    بعد از ماه رمضان که تو حال و هوای قرآنم، اینو شنیدم و چشمهام قلبی قلبی شد، چسبید به قلبم…

    صحنه ی سجده منو به وجد آورد…

    الله خودش گفت به استاد فایل ضبط کنه، اینطوری تدوین شه فایل با این انتهای جذاب…

    امروز فول شارژ شدم…

    اینجا نمینویسم، تو نوت موبایلم نوشتم قشنگی های امروز رو، تو دفترم هم مینویسم تا ثبت شه برام…

    خدای من، امروز بهم نشون دادی و یاداوری کردی وقتی روی تو حساب میکنم نه دست هات، چقدر آرومم، چقدر خوشحالم، وقتی شرایط عوض میشه من زیر و رو نمیشم، چون میدونم خیره.

    امروز بهم نشون دادی همیشه تو برام بهترین نقشه و پلن و چیدمان رو داری، من نمیدونم تو که میدونی هر لحظه.

    به یادم آوردی هر چی میاد سر راهم با منطقم تحلیلش نکنم کدوم خوبه یا بهتره، بسپرم به خودت بی نگرانی، ازت بپرسم و هدایت رو دخیل کنم تو هر سوال و ابهامی.

    میشه ساعت ها باهات حرف زد و سیر نشد، خسته نشد…

    میدونی چیه، درسته امروز نگران شدم ولی از خودم راضی ام چون تلاشمو کردم خودمو کنترل کنم…

    منو متوجهِ پاشنه اشیلم کردی امروز…

    مسیله بیرون از من نیست.

    مسیله داخل خود منه.

    من.

    سمانه.

    که توجه به حرف دیگران، آزارش میده…

    که باید یاد بگیرم یه گوشم در و دیگری دروازه باشه.

    جدی نگیرم…

    خودت میدونی این برام سخته، پس خودت آسانم کن بر آسانی ها.

    مرسی که هستی.

    مرسی که دست های نازنینت رو میفرستی برام که آسان بشم بر آسانی ها…

    مرسی که منو وارد این مسیر کردی.

    امروز وقتی با اون تغییر دیدم ارومم و تازه لبخند هم زدم، متوجه تغییراتم شدم…

    ممنونم که هستی و هدایتم میکنی، حافظ خودم و عزیزانم هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سید حسین فرهادی نیاکی گفته:
    مدت عضویت: 1390 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    با سلام به استاد عزیزم وو همه عزیزان

    زیبایی های 23 و 24 فروردین 1403 همسرم دیروز که عید فطر بود با ماشین قشنگمون رفت ییلاق ویلامون ووو قرار شد که من هم امروز برم . من هم خوابیدم شب ووو گوشیمو آلارم گذاشتم که ساعت 4:30 صبح بیدار بشم و برم سرکار ولی خداجونم منو ساعت 4:29 دقیقه بیدار کرد به محض بیداری گفتم ممنونتم خدای من که خودبخودی بیدارم کردی

    1.به محض بیداری چشام افتاد تو آینه قدی لوازم آرایش عشقم ووو به خودم گفتم حسین تو بهترین و زیبا ترین و با ارزشترین و با لیاقت ترین و کار درست ترین موجود دنیایی و خودمو محکم بغل کردمو و بوسیدم و لباس پوشیدم ووو عطر بسیار خوشبو هدیه همسری رو زدم و گفتم خدای من شکرت بخاطر داشتن همسر بسیار عالی

    2.از پله ها اومدم پایین رفتم تو کوچه هوا تاریک بود وو نجوا شروع شد که تاریک نکنه …… منم فقط میگفتم خدارو دارم ووو تمام اومدم سر خیابون یه 15 دقیقه ای ایستادم دیدم یه پیرمرد با ماشین ال 90 برام بوق زد سوار شدم ووو یه پیرمرد با انرژی و سرحال بود مربی کشتی بود ووو میخواست بره دقیقا روستای گزنا سرا (ییلاقمون) ووو کلی ازش انرژی گرفتم منو رسوند جلوی کاله هر کاری کردم پول بگیره نگرفت اومدم پایین به خدا گفتم ممنونتم که برام آسون کردی چقدر حال میده اعتماد کردن به تو ، به محض پیاده شدن یه الهام اومد که چرا باهش نرفتی ییلاق تو که دنبال یه نفری که باهم برید ییلاق به خودم گفتم خیری درش بود تو که تو ماسینش بودم یادم نیومده بود و این الهام نیومد

    3.وارد دریایی از فراوانی کاله شدم و تحسین مالک کاله شروع شد و وارد محل کار شدم ووو شروع بکار کردن کردم . ایرپاد بسیار خوبمو گرفتم شروع کردم به گوش دادن فایلهای کنترل ذهن استاد ووو هی به خودم میگفتم حسین به تو داره میگه ها ، و بعد از گوش دادن شروع کردم به گوش دادن فایل های بازی درمانی خانم دکتر موتابی و چقدر لذت بردم ووو کلی خدارو شکر کردم ووو تو کانال تلگرام شکرگذاری که دارم مینوشتم ووو کلی از خدا تشکر کردم بخاطر کار خیلی خوبم و مدیران بسیار فقیدی که دارم رو تحسین کردم

    4.ساعت 10 صبح اومدم اومدم تو اتاقمون ووو با دستگاه موکاپاد قهوه اسپرسو درست کردم و با شکلات 96 درصد با سرپرست نازنینم خوردیم ووو باز هم شکر الله ی یکتا ، به سرپرستم گفتم میشه من 1 ساعت دیگه برم خونه ؟ ووو اونم گفت باشه ووو باز هم شکر الله ی یکتا

    5.بعد از قهوه دوباره رفتم محل کارم یکی از همکارام کاری که مربوط به خودش بود رو محول کرد به من همونجا نجوا اومد حسین تو چرا باید کارشو انجام بدی ؟ درجا گفتم عیب نداره این فرصتیه برای رشد و شکوفایی من خیلی سریع اون کارو انجام دادم دیدم سرپرستمون اومده بالا سرم بهم گفت چه خبر براش توضیح دادم با اعتماد بنفس پولادین ووو اونم منو تایید کرد ووو گفت افرین همونجا به خودم گفتم بفرما حسین اگه به نجوات گوش میدادی هم حست بد میشد هم کارو یاد نمیگرفتی هم تایید سرپرست رو نداشتی ووو هم اعتماد بنفس نداشتی پس تضاد ها اومدن مارو رشد بدن

    6.شوهر دختر خاله همسرم بهم زنگ زد بیا بریم ییلاق وو قرار بود باهم بریم من هم آماده شدم ووو راه افتادیم تو مسیر چقدر املاک های بزرگ ووو چه ماشین هایی جلوی این املاک پارک بود ، چقدر فراوانی و ثروت بود خدای من از این همه فراوانی ،،،،، برادر خانمم زنگ زد بهم که بخاری هیزمی خراب شده یکی بخر بیار پولشو من میدم گفتم خودم میخرم رفتم داخل شهر یه بخاری هیزمی زیبا خریدم نصف پولشو برادر خانمم داد ووو گفتم خدایا شکرت بخاطر این آسانی،،،، تو مسیر ییلاق بارون میزد ووو جاده جنگلی واز که تازه سر سبز شده بود ووو تو ماشین آهنگ بانو هایده پخش میشد یک هارمونی زیبایی از حس خوب بود اینقدر لذتبخش بود بارون ،جنگل ، سرسبزی ، رهایی ، و آهنگ (این مسیرو استاد زیاد رفته چون ویلاش تو وازه همونجا هم یاد استاد افتادم و گفتم استاد عزیزم به یاد شما هم لذت میبریم) رفتیم تا رسیدیم به خونه ویلایی ییلاق پر مه بود ووو جلوی چشمت رو نمی تونستی ببینی گفتم خدای من شکرت بخاطر اینکه این همه چیز رو برای من آسان کردی و شاکر ربم هستم بخاطر این خونه زیبایی که دارم

    7.وارد خونه شدم همه اهالی خانه به من خوشامد گفتند ووو بسیار خوش حال از حضور ما و خوشحال ترینشون همسر عزیزم بود که منو در آغوش گرفت گفت از دیروز تا امروز دلم برات تنگ شد تو دلم گفتم خدای من هزاران مرتبه تورو شکر همه چیزو باهم برام محیا کردی ممنونتم

    8.ساعت 4 بعد اظهر دوستم زنگ زد کجایی گفتم ییلاق گفت میشه اومد گفتم بیا بالای سر چراکه نهگفت به شرطی میام که بگی چی نیاز داری برات بخرم گفتم بیا بابا خودتو لوس نکن برامون با همسرم رفتیم یکم داخل محل گزناسرا (ییلاقمون) خرید کنیم ووو یک سوپر مارکتی هست که یک خانواده اونجا کار میکنند هر چقدر از با ادبی و با محبتی ووو فرکانس بالاشون بگم کم گفتم همونجا کلی خرید کردم به همراه قهوه برای خودم و عزیز دلم چقدر خوبه بیرون بارون بزنه هوا سرد و تو یک قهوه گرم بخوری خدای من شکرت

    9.بخاری هیزمی رو افتتاح کردیم ووو تو طبقه پایین خونه روشنش کردیم چه گرمایی میداد شعله قرمز وو ووو زیبا ووو گرمای پر انرژی ، کنار بخاری کلی چایی ووو خوراکی مجازقانون سلامتی خوردیم تا دوستم اومد با کلی هدایا کلی خوشحالمون کرد چون از ساری اومده بود ووو بسیار خودش و خانومش پر انرژی هستن کلی بازی کردیم و شام دستپخت عزیز دلمو خوردیم (کشک بادمجون ) ووو کلی تخمه خوردیم وو شب رفتیم پایین خوابیدیم ووو ربم رو کلی شکرگذاری کردم بخاطر خونه دو طبقه ای که دارم

    10.طبقه پایین همه مردها بودند پسر قشنگم کنار من بود با گرمای بخاری هیزمی چقدر گرم شدم ، و هی میگفتم من میدونم که در هر حالتی در بهترین زمان وبهترین مکان هستم ، صبح شد یه دفعه ای برادر خانمم گفت حسین پاشو پاشو بدو بیا بیرون یه لحظه ترسیدم گفتم چی شده باشه رفتم بیرون ، الله اکبر چی میدیدم ؟؟؟ دیدم کل زمینا سفید پوش شده از برف ووو برف هم داشت میومد یه صحنه بسیار زیبا ووو قشنگ که اصلا قابل وصف نیست ووو بسیار زیبا بود چقدر شکرگذاری کردم مگه میشه تو آخر فروردین اینجا برف بیاد؟؟؟؟ برای خدایی که میخواد ما لذت ببریم هیچی نشد نداره ووو چقدر قشنگ وو با انرژیه این برف ، بعد خونه ما یه جاییه که یه 200 متر سرپایینی داره وو همه مردها ترسیدن از حجم برف که نکنه تو این سر پایینیه گیر کنند در جا برفهای ماشینشون رو پاک کردند ووو ماشینهارو بردند بالا تو جاده ولی من به خودم گفتم ولش کن من خدای بسیار قدرتمندی دارم ووو دیگه بهش فکر نکردم ووو رها بودم

    11.صبحانه املت ادب خوردیم و به همراه عدسی تو هوای سرد کلی حال داد ،،، دوستم ازم خداحافظی کرد و رفت وو ماهم خونه قشنگمون رو تمیز کردیم وو خدارو شکر کردم بخاطر این خونه قشنگ ، ماشینو روشن کردم وبرفهای روشو پاک کردم ووو شدت برفی که میبارید خیلی زیاد شد ووو همه جا سفید و پر از برف شد ، حالا رسیدم به سربالایی وو اروم اروم اومدم بالااول ماشین سر خورد دکمه سیستم ضد لغزش ماسین رو فعال کردم بعد دوباره رفتم پایین با قدرت اومد بالا به ماشین قشنگم گفتم مرسی ازت ووو سپاسگزار خدای خودم هستم به خاطر این ماشین عالی که اینقدر خوبه ووو فرمونشو بوسیدم ، تومسیر کلی برف میزد اومدم پایین رسیدم به جنگل که دیگه از برف خبری نبود و بارون میزد

    12.رسیدم به خونه پدر خانمم رفتم به مرغ عشقام سر زدم ووو دیدم پنجمین تخمش هم به جوجه تبدیل شد ووو شاکر خدا شدم از این همه خوبی پشت هم ، چقدر خوبه زندگی رو روال ، اومدم خونه عزیز دلم رفت بالا ووو منم شروع کردم به شستن ماشین قشنگم که شکرگذاری رب مهربونم رو کرده باشم ، بعد از شستن اومدم خونه یک قهوه حرفه ای با دستگاه اسپرسو ساز زدم با چایی و شکلات تلخ 96 درصد همسرمو مهمون کردم ، بعد قهوه دراز کشیدم خوابم برد چقدر رها و فری شدم وو چقدر لذت بخشه خدا جونم شکرت بخاطر این همه لذت زیادی که تو این دو روز برای من رقم زدی واقعا ازت ممنونم

    خدا جونم تک تک تیلیارد تیلیارد سلول من از تو قدردانی و سپاسگزاری میکنه ووو اینقدر خوشحالم از رفاقت با تو و آشنایی با استاد عزیزم که شب و روزم شده لذت و زیبایی خدای من نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم

    عاشق استاد عزیزم هستم که همچین جایی رو برای من قرار داد ، ووو دوستدار تک تک همه شماها هستم که به من لطف دارید

    یا رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    به نام خدا

    سلام.

    1- صبح پنجره رو که باز کردم، هوای بسیار خنکی بهم خورد که بوی خوشی هم داشت. منو یاد هوای شمال انداخت و اون طراوتش.

    از دیشب باد میاد و صداش به گوش میخوره.

    2- از خودم تشکر میکنم که لباس زمستونی هامو شستم و جمع شون کردم زیر تخت برای بعد.

    3- تلاوت قرآن گوش دادم و دیدم.

    4- مامان بزرگ و عمه جان حافظ اومدن خونه مون، خوشحال شدیم، مادرشوهر مهربانم زرشک پلو با مرغ بسیار خوشمزه آورد نهار در کنار هم نوش جان کردیم با خوراکی های دیگه.

    ممنونم از محبت هاش.

    5- عمه حافظ براش دو تا جوراب کوچولو و یه موش کوچولو خرید و آورد، خیلی قشنگن.

    6- صبح رفتیم خرید، خدایا ممنونم برای دونه به دونه خریدهامون.

    شب هم رفتیم خرید، سپاس گزارم برای دونه به دونه خریدهامون.

    همه شون با کیفیت و عالی و خوشمزه، الهی شکرت.

    7- امروز دکوراسیون خونه مون رو عوض شد، خوب شده، تنوع شده، روحیه مون تازه شد.

    8- سمانه جون مرسی میزها رو گردگیری کردی، میوه ها رو شستی، چای دم کردی، با عشق اماده ی اومدن مهمانان عزیز شدی.

    9- جلد 19 دفتر سپاس گزاری ام آغاز شد از دیشب.

    10- امروز خیلی خوش گذشت، الهی شکر.

    11- اینترنت وای فای خونه و بسته همراه اولم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت برای همه ی نعمت هات.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    محمد کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1231 روز

    بنام الله یکتا که هرآنچه دارم از اوست

    زندگی احساس خوب در لحظست کل داستان همینه

    خوشبختی یعنی تمرکز روی نکات مثبت زندگیت و دیدن اتفاقات از زاویه ای که احساس بهتری داشته باشیم و طبق قانون خداوند از جنس هر چیزی که احساس بیشتری در توجه بهش داشته باشیم وارد زندگیمون میشه ،پس بریم زیبای های امروز رو با هم مرور کنیم 1403/01/23

    1.صب زیبا و دل انگیز با بیدار شدن کنار پسرم و صدای قشنگش شروع کردم

    2.خوهرزاده خوشگلم که با چهره زیبا و شیطونش بالا سرمون حاضر شد

    3.تجسم خواستهام در تمرین ستاره قطبی با احساس خوب که هر روز داره بیشتر میشه

    4.مشتری های خوبی از یه مسافت دور برای گرفتن خدمات از من امروز اومد

    5.دیدن طبیعت اینجا که هر روز بخاطرش سپاسگزارم

    6.مسائل فانی که همیشه در محیط کار با مشتریام دارم

    7.رزق برکتی که هر روز به طریقهای مختلف از مشتریای عالی وارد زندگی من میشه و من دستان خدا رو به وضوح داخلش میبنم

    8.آهنگهای که جدید توی یه کانال پیدا کردم و با گوش دادنش کلی لذت میبرم

    9.بازی های کودکانه پسرم و خواهر زادهام که خیلی خوش گذشت

    10.ایده جالبی که در برخورد به یک تضاد بهم الهام شد و قراره که اجراش کنم

    11.دیدن ستارگان در سیاهی شب که هر وقت له آسمون نگاه میکنم عظمت پروردگار بیادم میاد قلبم آروم میگیره

    12.وسایلی که برای موبایلم نو خریدم و حس خوبی از خرید کردن لهم دست داد

    13.مشتری کم سنی که آخر شب اومد کلی گفتیم خندیدیم

    14.گوش دادن به جلسه اول قدم دوم که کلی نکته یادآور شد برام و قلبم باز شده

    15.خوندن کامنت زیبای سعیده شهریاری در سایت که باعث به وجود اومدن خواسته ای در من شد

    خدایا سپاسگزارم ازت برای وجودت در ثانیه به ثانیه زندگیم

    خدایا سپاسگزارم ازت که تو معبود منی و اجازه زندگی کردن بهم دادی

    برای هر تپش قلبم ازت سپاسگزارم

    برای تجربه پدر بودنم که خیلی شیرین ازت سپاسگزارم

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام.

    قشنگی های پنجشنبه 23 فروردین 1403.

    1- امروز پنجشنبه است و من خیلی دوستش دارم، حس خوبی بهم میده از سنین کم.

    2- دیروز عصر و شب بارانِ رحمتِ الهی اومد.

    خیلی قشنگ و لطیف.

    خیلی خوشحال شدم و لذت بردم.

    از خدا تشکر کردم که تو اون هوا بیرون بودم و دیدم و حسش کردم.

    3- دیروز عید فطر، از صبح تصمیم گرفتم با حس لیاقت برم خونه مامانم تا شب، همسرم شیفت بود و خودم برای خودم برنامه چیدم تا لذت و شادی بیشتری خلق کنم برای خودم.

    4- درخواست ابگوشت دادم به مامانم و مامانِ مهربونم پخت برامون، عالی و بسیار خوشمزه بود، الهی شکر.

    5- همسایه مهربون مامانم یه بشقاب بزرگ لوبیاپلوی خوشمزه پخت و براش آورد.

    یه هدیه ی زیبا، روزیِ غیر حساب خداوند.

    6- با خواهرزاده عزیزم رفتم پیاده روی دیروز تو کوچه های محله ی مادر…

    کوچه دنج و زیبا، درخت ها سبزِ روشن و خوشرنگ، یکی از درخت ها گل های زرد خوشرنگ داشت که حسابی شادم کرد، صدای اواز پرنده ها به فراوانی شنیده میشد و منو به وجد آورد.

    7- بهبود در مورد گ به آسانی.

    8- معاشرت با عزیزانم.

    9- دیروز تماس عمه ی نی نی باهام.

    برای جوجومون یه موش کوچولو هدیه خریده.

    من برای هر هدیه ای ذوق میکنم :)

    10- خواهرم در مورد مدیتیشن صحبت کرد دیروز، توجه به یه مخلوق خداوند و دقت بهش و ردیابیش، اینکه به صورت ناظر نگاه کنیم و افکار رو متوقف کنیم و…

    برام جالب بود چون همون کنترل ذهن خودمون میشه، توجه به زیبایی ها و نکات مثبت و …

    همون کاری که دیدم استاد تو زندگی در بهشت انجام دادن، نشستن روی صندلی و دقت به مرغ و خروس ها و لذت بردن از حضورشون، مراقبه…

    یعنی در لحظه زندگی کردن و لذت بردن.

    11- خوشحالم که صبح زود در سایتم و زیبایی هامو نوشتم الان.

    خدایا شکرت که هستی و هدایتم میکنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: