زیبایی ها را ببینیم - صفحه 96

1401 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    به نام خدا

    سلام.

    خوشحالیِ عزیزانم رو دیدم و خوشحال شدم.

    خدایا شکرت برای حالِ خوبشون.

    خدایا شکرت برای قشنگی های زندگیشون.

    خدایا شکرت برای گشایش هامون.

    الهی شکرت برای خبرهای خوش خانوادگی مون.

    الهی شکرت که هر لحظه مراقب حافظ هستی.

    الهی شکرت برای محبت های خواهرام به حافظ جون.

    الهی شکر برای یادآوری خاطرات خوشم.

    الهی شکرت برای صفت و ویژگیِ مهربانی و عشق و دوست داشتن.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    به نام اللهِ یگانه.

    سلام.

    یه بهبود تو قسمت (پروفایل عمومی من)، دیدم.

    عنوانِ رد پای من در دوره ها

    رد پای من در فایلهای هدیه

    برای من جالب و تحسین برانگیزه که این سایت به جزییات کوچولو برای بهبود هم بسیار اهمیت میده.

    ممنونم از همگی.

    الهی شکرت برای روزی های فراوانی که بهمون میدی هر لحظه.

    الهی شکرت برای اینکه پسرم اب میوه نوش جان میکنه.

    الهی شکرت پسرم زرده تخم مرغ و سوپ عالی نوش جان میکنه.

    الهی شکرت امروز یه خبر فوق العاده شنیدم.

    بسیار خوشحال شدم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    یا لطیف

    سلام.

    میخوام سمانه جان صوفی رو تحسین‌کنم برای یه سری بهبودهاش:

    1- چندین بار تو ذهنم اومد فلانی بد برداشت نکنه، توضیح بدم براش.

    گفتم نه، اون به هر حال هر طور که خودش بخواد فکر میکنه، نمیخواد تلاش بیهوده بکنی.

    چون متوجه شدم اثبات و توضیح و توجیه، میشه رنجِ فرسایشی و هیچ ثمره ای هم نداره.

    2- چند بار به این رسیدم که اشکالی نداره، حقیقت رو بگو، خیلی ساده و بی زرق و برق.

    صغری کبری نچین لطفا.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    یا ارحم الراحمین

    سلام.

    این کامنت رو چند روز پیش میخواستم ارسال کنم، اما وقتش نبود.

    کپی کردمش و نگهش داشتم.

    الان حسم گفت بفرستش.

    —————————————————————————–

    19 دی 1403

    میخوام به صورتِ شفاف، از بهبودهام بنویسم.

    الهی به امید تو.

    پسر قشنگم به سلامتی نزدیک 8/5 ماهش هست.

    من اوایل تا همین چند وقت پیش وابسته بودم برای بیرون رفتن با حافظ مثلا برای مطب دکتر و … حتما کسی باهام باشه، همراهیم کنه.

    همسرم یا مامانم.

    کوچولوتر که بود تا حدود 6 ماهگی این قضیه پررنگ بود.

    امروز (این کامنت 19 دی نوشته شده، دست نزدم به تاریخش دیگه) نوبت چکاب داشت.

    به مامانم چیزی نگفتم.

    همسرمم سر کار هست.

    با خودم گفتم بهترین زمان برای تغییر و بهبود عملکردم هست.

    برنامه ریختم صبح زود بلند شم و کارهای حافظ رو انجام بدم و دوتایی مستقل بریم.

    الحمدالله عملیاتی شد.

    تپسی گرفتیم، در راحتی و امنیت و ارامش رفتیم، ویزیت شد، همه چیز عالی بود و برگشتیم.

    نجوا میگفت ننویس اینو.

    بقیه میگن چه وابسته است.

    چه بچه ننه است.

    خودش از پس بچه برنمیاد و آویزونِ بقیه است و …

    اما امروز بهبود دادم خودم رو:

    هم از جهت استقلال در رفت و امد با حافظ، خودمون دو تا فقط.

    هم از جهت 1- جسارتِ نوشتن در مورد نقطه ضعفم یعنی وابستگی و 2- نوشتن از راه حل و بهبودش.

    آفرین سمانه جون.

    مرسی که به راحتی در مورد خودت نوشتی.

    برام سخته از ایراداتم بنویسم ولی نوشتم که تمرین بشه با خودم راحت تر باشم، خودم رو بپذیرم در وهله ی اول، تا بعد بتونم بهبود بدم خودمو.

    الهی شکرت.

    الان دیگه به عنوان یه مامان، بلد شدم این کارها رو برای فرزندم انجام بدم، درحالی که قبلا بلد نبودم و حتی سمتشون هم نرفتم، حتی میترسیدم سمت نوزاد یا بچه کوچولوی چند ماهه برم:

    شیر دادن به بچه

    پوشک عوض کردن

    بادگلو گرفتن

    شستن پای بچه

    حمام کردن

    لباس عوض کردن

    آب دادن به بچه (با قطره چکان، قاشق، لیوان)

    غذا دادن به بچه

    آشپزی برای بچه

    شستن دست و صورت بچه

    خوابوندن

    بازی با بچه

    تمیز کردن بینی بچه

    گرفتن ناخن های بچه

    قطره دادن به بچه با قطره چکان

    جمع آوری ساکِ بچه

    مراقبت از بچه و …

    برای حمام کردن حافظ جون، اوایل تا چند ماه با مادرشوهرم حمامش میکردیم، چند بار با مادرم و چند بار با همسرم بردیمش، و در نهایت این مورد رو هم مستقل شدم و خودم تنهایی میبرمش حموم.

    برای غذا دادن به حافظ هم اوایل نیاز به کمک داشتم، بعدش اونم مستقل شدم.

    من نمیدونم بقیه مامانا کی مستقل میشن و همین افکار گاهی باعث مقایسه کردن میشه تو ذهنم، ولی نهایت تلاشمو میکنم ذهنمو کنترل کنم و حواسمو بدم به کار خودم و یادگیری های خودم.

    در بهترین زمان، بهترین اتفاق میوفته.

    کاپ قهرمانی نمیدن، مسابقه هم نیست.

    مهم اینه من تلاش خودمو بکنم، تمرین کنم، رفته رفته ماهرتر میشم.

    خدارو شکر با آموزش ها تونستم با این نگاه بهبودگرایی اشنا شم تا بتونم کمال گراییمو مهار بهتری کنم.

    غذا درست کردن برای بچه و خودمون ترس بزرگم بود و هنوزم هست…

    آشپزی برای بچه رو ok شدم، اتفاقا عاشق درست کردن سوپ حافظم.

    ولی برای خودمون هنوزم ذهنم گاهی خیلی اذیتم میکنه تو با بچه کوچکی که نیاز داره دایم پیشش باشی و مراقبت کنی ازش تا اسیب نبینه چطوری میتونی اشپزی کنی، بری تو آشپزخونه و …

    گاهی که خوابه به کارها از جمله اشپزی میرسم.

    ولی گاهی شلوغ میشه ذهنم و کلافه میشم که نمیتونم خوب مدیریت کنم که انقدر بهم فشار روانی نیاد…

    البته یه ایده خوب هم خدا برام فرستاد.

    که لیست تهیه کنم از غذاهای زود اماده شو برای خودمون که با شرایط کنونی استرس کمتری داشته باشم از جهت غذا.

    مسیله ی من ناتوانی در انجام نیست.

    شلوغ شدن تعداد زیادی کار در ذهنمه.

    همیشگی نیستا ولی گاهی بهم فشار میاره.

    وگرنه همین الانشم روزهایی هست که کاملا موازی و زیبا و با ارامش از صبح تا شب کلی کار انجام میدم برای خونه، در کنار بچه داری، به سایت سر میزنم، کامنت میخونم و مینویسم، فایل گوش میدم، تو دفترم مینویسم و …

    این سند هست که ذهنم شرایط رو سخت نشونم میده.

    من باید کنترل ذهن رو بهتر تمرین کنم، مطالعه اش کنم، بهتر یادش بگیرم و بعد اجرا کنم.

    یه ترسی درون من بوده و هست گاهی که خودم تنهایی از پسش برنمیام، برای همین متصلم به یکی دیگه، که با حضورش مثلا بهتر شه هر چیزی.

    البته کاذبه ها.

    من بیشتر، از حضور فیزیکی آدما در کنارم، قوت قلب میگیرم و شجاعتم بالاتر میره، وگرنه کار رو میتونم خودم انجام بدم.

    —————————————————————————–

    خب تا اینجای کامنت رو 19 دی نوشته بودم که paste کردم، مابقی رو الان یعنی بامداد 27 دی ساعت 1:30 صبح ادامه میدم:

    مسیله من مشکلات نیستن.

    من فکر میکردم فقط منم که دست و پنجه نرم میکنم با این چالش ها.

    منم که انقدر سختم میشه گاهی، بقیه انقدر براشون سخت نیست، چون قوی تر و تواناتر هستن.

    من توقع دارم همه چیز کامل باشه و بی نقص.

    این غلطه.

    ذهنم داره گولم میزنه.

    مگه من مادری و مراقبت از بچه و همزمان خانه داری و همزمان خودشناسی رو از قبل بلد نبودم که الان توقع میکنم بتونم خیلی سریع تو انجام همه ی اینا با هم ماهرانه و بی نقص عمل کنم؟

    نه.

    دارم یاد میگیرم اگه موقع غذا خوردن حافظ، به دلیل تکون دادن سرش و شیطنت هاش غذا میریزه بیرون و رو زمین و رو لباس هاش، کلافگیم رو کنترل کنم بگم فدای سرت، فدای سر سمانه، فدای سر حافظ

    مهم اینه غذاشو نوش جان کنه.

    چاره اش شستن و تمیز کردنه، همین.

    گاهی این راهکارهای ارامش بخش رو خوب اجرا میکنم گاهی نه.

    اشکال نداره.

    الهی شکر برای مواقعی که خوب اجرا میکنم.

    درمان من چیه؟

    اینکه قبول کنم اشتباه میکنم.

    قبول کنم 100 درصد نیستم.

    قبول کنم که شاکرِ 1 درصدِ خودمم باشم.

    همونطور که خوشحالم وقتی درصدهام بالا میره و مثلا 80 درصد میشم تو چیزی.

    تو عمل مشخص میشه.

    سمانه راضی هستم ازت.

    تو تلاش میکنی برای بهبودت.

    تو فکر میکنی.

    تو عمل میکنی سمانه.

    توقعت رو بیار پایین.

    توقع ناشی از کمال گرایی مثلِ سُرب میچسبه به پات و نمیذاره تکون بخوری چه برسه به بهبود…

    این روزها میگذره.

    خدا مراقبمون هست.

    الهی شکرت.

    به قولِ یکی از دوستان عزیزم در سایت که در ستایش خداوند نوشته بود:

    تو پروردگار شدن هایی.

    و به قول سعیده جان شهریاری که مرهمم شد:

    شما اصلا تنها نیستی،اصلا تنها نیستی،استاد تو دوره ی عزت نفس میگه همینکه بدونی تو تنها آدمی نیستی که این اتفاقات رو تجربه کردی،خیلی راحت تر این مسیر رو میای …

    شارژ موبایلم 2 درصد هست، خودمم دیگه باید بخوابم، وگرنه دوست داشتم هنوزم بمونم تو این صفحه و بنویسم و بنویسم و بنویسم…

    یه کامنت خوب خوندم امشب:

    درسته که باید روی نقص های شخصیتی کار کرد و بهبودشون داد.

    اما نباید زوم و توجه زیاد کرد روی ضعف ها و ناتوانی ها و کمبودها و نداشته ها.

    باید تمرکز و توجه ویژه کرد روی توانمندی ها تا در کنارشون ضعف ها هم بهبود پیدا کنن کم کم.

    یادم نیست دقیق نویسنده اش کدوم دوست عزیزم بود.

    ولی دمت گرم برای یاد آوریش.

    الهی شکرت برای تک تک ردپاهای روزانه ای که تو سایت میذارم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    یا ارحم الراحمین.

    سلام.

    وقتی جوشش اتفاق میوفته، احساسات به سادگی و زیبایی جاری میشن.

    من الان در حالِ جوششِ زیبایی ها هستم و دوست دارم مکتوبشون کنم.

    الهی شکر.

    امروز (چهارشنبه) پدرشوهر و مادرشوهر عزیزم اومدن دنبال من و حافظ تا بریم خونه شون بمونیم تا پنجشنبه.

    همسرم هم پنجشنبه بهمون ملحق میشه.

    وقتی میایم اینجا کلی بهمون خوش میگذره.

    یه سری تمرین ها رو انجام میدم با خودم.

    تشکرها و تحسین ها رو انجام میدم.

    حافظ کلی لذت میبری با مامان بزرگ و اقاجون و عمه جونش، منم همینطور.

    یه سری تغییرات در رفتارم دارم که منشا اصلیشون اینه که از قبل تو ذهن و فکرم با خودم صحبت میکنم.

    الهی شکر برای اون بهبودها.

    خدایا شکرت برای خانواده ی عزیزمون.

    برای سلامتی مون.

    برای رزق و روزی و برکت زندگی هامون.

    برای حال خوبمون با هم.

    امروز نحوه ی میرور (اینه ای کردن) محتویات موبایل روی صفحه تلویزیون هوشمند رو به پدرشوهرم یاد دادم با عشق.

    کلی فیلم و عکس های حافظ رو با هم تو تلویزیون دیدیم.

    من خیلی از خداوند ممنونم که تو استفاده کردن از تکنولوژی، کاوشگرم.

    یعنی خودم انقدر بررسی میکنم تا بفهمم چی به چیه.

    این رو از فضلِ خداوند دارم، الهی شکرت.

    اون لحظاتی که با تکنولوژی ارتباط میگیرم و چیزی رو که بلد نبودم حل میکنم، خیلی بهم میچسبه و حسابی ذوق میکنم عینِ یه کودک.

    تکنولوژی خیلی باحاله، کاملا منو به وجد میاره.

    مادرشوهرم به مناسبت سال اول پدر شدن همسرم و بابا اولی بودنش، براش هدیه خرید.

    یه پلیورِ زرشکیِ زیبا.

    من خیلی خوشحال شدم و تشکر کردم.

    اصولا من نسبت به هدیه خیلی ذوق میکنم و تشکر میکنم.

    خودمم وقتی شرایطش رو دارم، با عشق هدیه میدم.

    اینکه هدیه رو با حس خوب بپذیرم، تشکر کنم و خوشحال باشم از دریافتتش رو از استاد یاد گرفتم.

    قبلا معذب میشدم از دریافت هدیه.

    الهی شکر

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    یا ارحم الراحمین

    سلام.

    گاهی کاملا میفهمم پشت پیامک های قلبی که برای عزیزانم میفرستم، من نیستم.

    یعنی من هستم، اون وجهی که روح خدا درونم دمیده شده هستم، نه قسمتی که روحم آلوده شده به ناپاکی.

    چون وقتی قلبم رقیق و مهربان میشه، میفهمم کاملا وصلم به اللهِ درونم.

    در ظاهر یه پیامک قلب، یا یه تشکر، یا یه تبریک، یا یه احوالپرسی هست، اما در باطن کاملا حس میکنم ساده نیست یه عشق با دست من که فقط پیامرسان خدا هستم، قراره برسه دست یه بنده ی دیگه ی خدا.

    در حالیکه خودمم شادم و در صلح و صفا با خودم و درونم و بیرون و جهان.

    مثلا چند دقیقه پیش که داشتم اسم مخاطبینم رو ویرایش میکردم با صفت خوبشون، به اسم داییم رسیدم و صفت لطیف رو براش اضافه کردم.

    بعد ایده اومد و یادم اومد تبریک روز پدر براش نفرستادم.

    یه sms ساده با قلبم فرستادم:

    سلام دایی جانم.

    روز پدر مبارک باشه (استیکر قلب قرمز)

    تنت سلامت باشه همیشه (استیکر قلب دوقولو کوچک و بزرگ صورتی)

    تو پرانتز: پروردگارا استیکرهای سایت رو آزاد بفرما، الهی آمین.(استیکر لبخند)

    خودم خیلی خوشحال شدم.

    اصولا وقتی با قلبم پیامک میزنم منتظر جواب نیستم.

    بلافاصله هم جواب تشکر و عشق متقابل میاد.

    الحمدالله.

    یا یه مثال دیگه: ویرایش کردم اسم خانم مدیر ساختمونمون رو که چند روز اخیر عوض شدن با صفت خانم … عزیز

    و بعد پیامک تشکر براشون زدم برای تلاش ها و زحمت هاشون و بهبودهای بلوک مون.

    ایشونم پاسخ و تشکر و دعای خیر فرستادن.

    خب زندگی من از این زیبایی ها توی پیامک زیاد داره.

    باید توجه کنم، چون مهمن.

    اصلا ساده نیست، خیلی قشنگن.

    خانم مدیر ساختمون (الان دیگه یه نفر دیگه جایگزینشون شده که اون آقا هم خیلی مسیولیت پذیر و تلاشگر هستن و کمک های زیادی به بهبود بلوک کردن از قبل)، خیلی مسیولیت پذیر بودن برای بلوک و بهبودهای زیاد و مهمی رو پیگیری کردن.

    تنشون سلامت و دلشون خوش.

    میخوام یه اعترافی کنم.

    مدیر ساختمان جدید اوایل که ما اومده بودیم خونه مون با ما ناسازگاری داشتن کمی، چون ما در واحدمون رو عوض کردیم با در ضد سرقت و ساختمان از حالتِ درهای متحد الشکل خارج شد توسط ما و یه واحد دیگه که تازه اومدیم تو اون بلوک.

    من خیلی اذیت شدم از این ماجرا.

    بگذریم، الان بعد 2/5 سال که اینجاییم و تلاش ها و محبت ها و مسیولیت پذیری شون رو نسبت به بلوک دیدم، چیزی جز تشکر و تحسین تو ذهنم نیست نسبت به این آقا.

    جالبه اوایل که نمیدونستم، ولی اولین دوست من تو این بلوک پسر کوچک همین اقا بود، چون همون اوایل یه شب جلوی در بلوک به پسر بچه های بلوکمون اوریگامی یاد دادم.

    و این پسربچه که اسمش بردیاست، از اول بهم سلام میداد با لبخند و من کلی تحسینش میکردم.

    به خودش و مامانش هم گفتم.

    میخوام بگم ما ادم بزرگ ها به خاطر عدم شناخت از همدیگه، سوء تفاهم، لج و لجبازی الکی از هم کدورت به دل میگیریم، ولی دنیای بچه ها اینطور نیست، خیلی پاکه.

    خدا رو شکر از اون بازیِ مسخره ی کدورت مدتهاست خارج شدیم.

    جالبه بردیا و داداشش که یه کوچولو از خودش بزرگتره، وقتی برای اولین بار حافظ رو بغلم دید به واسطه دوستی که با هم داشتیم، گفت میشه ببینمش و منم نشونش دادم.

    بعدها یه بار دیگه دیدیم همو، بهم گفت میشه بغلش کنم؟

    اول تو دلم گفتم نه خطرناکه، ولی یه لحظه حسم گفت بده بغل کنه حافظ رو، این پسر خوشرو و خندان.

    خودمم که کنارش بودم و مراقب.

    انقدر حس خوبی داشت اینکه بردیا انقدر مهربونه و با توجه، و منم بهش اعتماد کردم و حافظ رو دادم بغلش.

    جالبه الان ویژگی های قشنگ بردیا داره یادم میاد:

    یه بار که کلیدمون روی در واحد جا مونده بود زنگمون رو زد و گفت کلیدمون رو برداریم.

    ممنونم ازش.

    اهالی ساختمونمون حقیقتا خیلی پاک دست و امین هستن، الهی شکرت.

    من که نمیدونستم اولش قراره انقدر تمرکزم بره رو زیبایی های اطرافم و بنویسم ازشون.

    خوشحالم که الان اینجام.

    الهی شکرت.

    دوست دارم وقتی درونم این حس زیبا میجوشه، بنویسم ازش….

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    یا لطیف

    سلام.

    چند روز پیش ایده اومد به اسم مخاطبین موبایلم یه صفت زیبا ازشون، اضافه کنم.

    اولش چند نفر اقوام درجه یکم رو تغییر دادم و به بقیه مخاطبین دست نزدم.

    الان اومدم تعداد زیاد دیگه ای رو تغییر دادم با ویژگی زیباشون از نظر خودم.

    و چقدر حرکت قشنگیه.

    چون دیدن اسم اون عزیز با یه صفت و ویژگی زیبا باعث میشه دیدن اسمش روی صفحه موبایلم وقتی تماس یا پیامک دارم، انرژی شادی و صلح بهم منتقل کنه.

    باعث رقیق تر شدن قلبم هم میشه.

    یهو به خودم اومدم دیدم چقدر ادم هایی که تو مخاطبینم هستن، ادم حسابی هستن.

    چه ویژگی های خوبی دارن.

    اطرافم چقدر زیبایی وجود داره.

    اینکه با دیدن زیبایی هاشون میتونم روی زیباشون رو برای خودم برانگیخته کنم.

    این ایده، از طرف الله بود، ممنونم از خداوند برای این ایده های زیبا و کاربردیش.

    حتی برای چند لحظه فکر کردن به هر ادمی تو لیست مخاطبینم و اینکه اونا چه صفت یا ویژگی قشنگی دارن که بنویسم براشون، برام حس خوب خلق کرد.

    جستجوی ذهنی برای کشف زیبایی های یه انسان، بهترین تلاش ذهنی هست.

    کاملا مثبت و سودبخش.

    الهی شکرت برای این تمرین.

    اصلا اولش متوجه نبودم این یه تمرین توجه به زیبایی هاست.

    الان تازه متوجه شدم.

    اولش برای من شبیه یه بازی زیبا بود ولی الان حس کردم چقدر به جا و هوشمندانه بود و هست این ایده.

    الهی شکرت.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    نسیم گفته:
    مدت عضویت: 1379 روز

    سلام استاد مثبت نگر زیبا بینم که هر چی خوبی و زیبایی توی زندگیت داری‌گوارای وجودت چون از زاویه چشمانت چیزی جز زیبایی نمیبینی و زیبایی بیشتری خلق میکنی .

    راستش توی فایل سفر به دور و آمریکا و زندگی در بهشت اینقدر به ما فضای سبز و زیبایی سفر نشون دادید که الان فقط دلم سفر میخواد اونم به همچین جاهای سر سبز و زیبایی با آبهای روان .

    خداوند رو شاکرم بابت هماهنگی و نشون دادن بیشتر نیروی توجه و جذب . همین امروز ظهر که داشتم فایل زندگی در بهشت رو میدیدم شما داشتید توی دریاچه بهشت زیباتون فواره نصب میکردید که صدای آب داشته باشید و الان این آبشارها و آبهای زیبا رو توی این تصویر دیدم که روهم به پرواز درلومد .درباره هماهنگی قانون اتفاقا ظهر توی یکی از کانالهای تلگرام صدای طبیعت گذاشته بودن صدای آب روان چشمه ها و اینا همش نشونه ست که انشاالله به زودی به همچین مکان زیبایی هدایت میشم به لطف الله .

    یه چیز زیبای دیگه ای که نظرم رو جلب کرد توی این فایل ، شما میگید که عاشق چوب و خونه چوبی و بوی چوب هستید من نمیدونم این فایل مال سال چند هست ولی قطعا اون موقع شما نرفته بودید آمریکا و خونه چوبی زیبایی که الان دارید رو اون موقع نداشتید و این هماهنگی هم واسم جالب بود و اینکه قانون جذب چه زیبا عمل میکنه که شما الان توی همون مکان خواسته هاتون زندگی میکنید .

    خدایا شکرت که با دیدن این فایلها هر روز بر ایمانم واسه رسیدن به خواسته ها افزوده میشه . الهی شکرت پروردگارم .باز هم سپاس استاد بی نظیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    به نام خدا

    سلام.

    الهی شکر که با خودم زیاد صحبت میکنم.

    با خودم مرور میکنم چطوری فکر کنم.

    چطوری رفتار کنم.

    اینطوری آسان تر میشم تو زندگیم.

    صبح رو دوباره با این باور آغاز کردم:

    خدایا امروز آسانم کن بر آسانی ها

    امروز موقعیتی پیش اومد که اگاهانه به خودم توضیح دادم سمانه تصمیم بگیر چیکار کنی، مسیولیتشم بپذیر.

    عالی بود اینطوری مواجه شدم با خودم.

    هم حق تصمیم گیری مستقلانه دادم به خودم.

    هم گفتم بعدا غُر نزنی بگی فلان و فلان، مسیولش خودتی پس درست انجامش بده.

    خیلی خوشحالم و راضی از خودم.

    ضمن اینکه اون وسط طوری به ماجرا نگاه کردم که انگار دارم یه چیز جدید یاد میگیرم.

    این خیلی خوب بود.

    الهی شکرت برای روزی هایی که وارد زندگیمون میشه.

    الهی شکرت برای رنگ بنفش که عاشقشم و هر روز تو طراحیِ پوشک حافظ جون میبینم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    به نام خدا

    سلام.

    چقدر خوبه و خوشحالم که به واسطه ی پسرم، قند نباتم، منم در کنار حافظ دارم قصه های آموزنده گوش میدم.

    الهی شکرت.

    امروز داشتم کامنت یکی از دوستانم رو میخوندم که متوجهِ دایره ی آبیِ نازنین کنار پروفایلم شدم.

    ممنونم از زهرا جانِ کاسه ساز نازنین که با پاسخش خوشحالم کرد.

    امشب حافظ کاملا با اختیار خودش، یهو شروع کرد به دست زدن.

    انقدر صحنه ی قشنگی بود که حد نداره.

    مجدد که دست زد تونستم چند دقیقه ویدیو بگیرم ازش.

    خدایا چقدر شیرینه این پسر ماشاءالله.

    خدایا خودت انرژیمو بیشتر کن.

    خدایا کنترل ذهن و ورودی هامو بر من اسان کن.

    خدایا کمکم کن روی افکار زیبا و امیدبخش توجه و تمرکز کنم و خودم هر روزم رو خوب و اسان و لذت بخش خلق کنم.

    الهی شکر.

    امشب با عشق قلبی به عزیزانم روز پدر رو تبریک گفتم پیامکی.

    بسیار خوشحالم از این حرکت مهربانانه ی سمانه جانم.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1102 روز

      سلام سمانه جانم

      دوست آشنای قلبم، چطوری رفیق شفیق. اول اون لپای حافظ جان را یک ماچ آبدار بکن بعد بیا بقیه کامنت را بخون.

      .

      .

      .

      .

      .

      .

      آخیش جیگرم حال اومد . هیچ چیزی تودنیا به اندازه بچه خوشمزه نیست .

      مامانم می گوید بچه ها تازه عهد هستن یعنی عهد و پیمانشون را با خدا هنوز یادشون است. به خاطر همین اینقدر دوست داشتنی اند. به خاطر اون ذات پاک توحیدی شون است که هنوز با محدودیت های دنیایی که ما ساختیم محدود نشده .بیشتر به اون عظمت به نهایت الهی وصل اند .

      دلم هوای اون کامنت هایی را کرده که پشت هم برای هم رد و بدل می کردیم.

      و خوبه که هر جا ی این سایت باشی میدونی این تکه ” زیبایی ها را ببینیم” قُرُق سمانه جان صوفی است . پس پیدا کردنت راحت ، هیچوقت گم نمی‌شوی:)))

      هرچند همیشه استقبال و افتخارمی کنم از اینکه برام پاسخ بگذاری اما الان دیگر می‌دونم خوبه رها باشم و بگذارم توهم رها باشی و مقید پاسخ نوشتن برام نباشی . البته که

      چه برای پاسخ به من بنویسی چه برای خودت به ذاته خود کامنت نوشتن ارزشمند است .

      سمانه جانم این همه نوشتم تا برسم به اینجا که استاد می گویند : باید بپذیری که مسئول 100 درصد اتفاقات زندگی ت خودت هستی . همین اولین اصلی که اگر نپذیری اصلا با من ادامه نده!

      منم تا حالا فکر می کر دم خوب من دیگه پذیرفتم اصلا این همه روی خودم کار کردم منظم دارم فایل گوش می‌دهم مکتوب می کنم هر چی استاد می گویند کله تکون می‌دهم و به به درسته سَر می‌دهم . تا اینکه

      دیروز پسرم ظرف غذاش را مدرسه جا گذاشت منم عصبانی شدم البته نه به شدت قبل.

      گفتم حالا که حواست جمع نبوده از فردا دیگر چیزی نداری ببری مدرسه گشنه می مونی . طفلک با همون لحن کودکانه اش گفت خوب مامان : بریز برام تو پلاستیک . گفتم نه ! نمیشه باید حواست را جمع می‌کرد ی.

      بعد که به خودم اومدم دیدم با این کارم احساس لیاقت بچه را نابود کردم ):

      یعنی به خاطر یک اشتباه تو لیاقت داشتن چیزی را نداری و بد تر این بود که اون پذیرفت ! و صبح حتی نیومد ببینه چیزی براش گذاشتم یا نه!

      همون دیشب که این اتفاق افتاد به همسرم گفتم : می‌دونم این کار درستی نبوده البته ما مقصر نیستم با ما هم همینجوری رفتار کردن !!!

      همسرم گفت : اتفاقأ ما مقصریم . الان می خواهی بگی پدر مادر هامون با ما این رفتار را کردن و مسئولیت اعمالمون را نپذیریم . ولی استاد این را نمی گویند ! و من دیدم درسته .

      بله سمانه عزیزم این یعنی یک جاهایی نشتی دارد ! هنوز ،درز دارد! هنوز، هر چی که هست من باید درست کنمش این مسئولیت من است اگر هنوز زندگیم اون چیزی که می خواهم نیست یعنی من هنوز جای کار دارم .

      هفت شهر عشق را عطار رفت (منظور استاد) ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم .

      حالا برویم سراغ درس هاش .

      خوب دانش آموزان عزیز نکات کنکوری را دقیق یادداشت کنین(((((:

      I’m just kidding.

      1.من پذیرفتم اشتباه برخورد کردم و یادم اومد استاد تو دوره عزت نفس می گوید اشتباهاتی در حق پسرشون کردن و بعد خودشون را بخشیدن و یادشون اومده اشتباهاتی که والدینشون در مورد خودشون انجام دادن به ایشون آسیب نرساند ه و الان تو این جایگاه هستن .

      2 با سرزنش و احساس گناه باعث میشوم بازم این موضوع تکرار بشود

      3 مسئولیت رفتارم با من است نه والدینم

      4 میتونم تمرین کنم و یادم بیاورم همین اتفاق را و برای موارد مشابه واکنش هیجانی کمتری به خرج بدهم

      5 احساساتم را بتونم بهتر کنترل کنم

      6با تنبیه و سرزنش بچه ، کمکی بهش نمی کنم

      سمانه جان خیلی طولانی نوشتم من اینقدر عادت ندارم ولی انگار خیلی دلم تنگ شده بود

      دوستت دارم هوارتا بوس به دوتاتون هزارتا.

      در پناه نگهدارنده آسمان ها و زمین محفوظ باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1941 روز

        سلام به نفیسه جان عزیز و نازنینم.

        بسیار بسیار خوشحال شدم که برام پاسخ نوشتی.

        میخواستم برات پاسخ بنویسم ولی وقتش نبود.

        چون چیزی نداشتم بنویسم.

        صبر کردم تا وقتش برسه.

        وقتی از پسرت نوشتی و اینکه ظرف غذاش رو جا گذاشته، فارغ از همه چیز به شدت پسرت رو تحسین کردم که چقدر با خودش در صلحه که میگه تو پلاستیک غذاشو میبره.

        چرا؟

        چون اون هنوز سالمه.

        هنوز وصله.

        اگه من بودم شاید میگفتم نه! زشته! بقیه چی میگن تو پلاستیک خیلی بی کلاسیه، ضایع است.

        پاکی و خالص بودن بچه ها خیلی زیباست.

        خدا حفظ کنه برات پسر نازنینت رو.

        بذار یه چیزی بگم که الان سعیده جان برام نوشته بود:

        اما در نهایت ذات تو سرعتی و ذات من دقتیه.

        ما نمی تونیم خودمون رو کامل عوض کنیم اما به اندازه مناسبی می تونیم تعدیلش کنیم.

        این بهبود هست که موتور ادامه دادن زندگی میشه واسه من.

        که بدونم درسته یه سری باگ ها دارم، ولی راه حل بهبودشون رو هم در اختیار دارم.

        دیدم که میتونم بهتر شم.

        این بهم ارامش میده که درسته اشتباه هم دارم، اما در کنارش کلی نقطه قوت و مهارت دارم.

        کلی بهبود ایجاد کردم برای خودم.

        همینکه الان اینجا تو سایتم بهم ثابت میکنه من تو مسیر درستی هستم، چون دارم خودمو کاوش میکنم و بهبود ایجاد میکنم برای خودم حتی شده یه ذره.

        الهی شکر که کامنت هاتو میخونم.

        مرسی که برام نوشتی.

        ماچ به روی ماهت.

        حافظ جون هم عشقش رو میفرسته برات عزیزم.

        در پناه الله مهربان باشی با عزیزانت.

        نجوا، الانم میگفت برات ننویسم، ولی من با بهبود گرایی برات نوشتم هر چیزی که از قلبم اومد.

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        الهی شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          Nafis گفته:
          مدت عضویت: 1102 روز

          سلام سمانه جان شکرگزار ، بهبود گرا و با پشتکار

          همونجور که تو کانتکت موبایلت اسم ها را با صفت زیبا گذاشتی (((:

          ایده خوبی است چون ناخودآگاه ذهن را عادت می‌دهد به نکات مثبت طرف

          الان وقتش بود دقیقا

          وقت نوشتن کامنتت

          خوب میدونی و درکم می کنی آدم های برنامه ریز وقتی برنامه شون بهم بخورد چقدر ناهماهنگی تو ذهنشون ایجاد می‌شود امروز بعد کلی برنامه چیدن وقت تنظیم کردن و نیم ساعت جلوتر رفتن دکتر وقت را کنسل کرد اولش بهم ریختم همون برنامه پیش فرض اجرا شد.

          اما بعدش گفتم حتما خیری توش بوده .

          بعد دست پیش گرفت که چرا از اول خوب عمل نکردی !!

          و این جمله سعیده جان که برام نوشتی مفید واقع شد

          اما در نهایت ذات تو سرعتی و ذات من دقتیه.

          ما نمی تونیم خودمون رو کامل عوض کنیم اما به اندازه مناسبی می تونیم تعدیلش کنیم.

          البته که ذهن به همین قانع نشد و رفتم دو فایل مورد علاقه ام را از سایت گوش دادم

          جهان مانند آئینه عمل می کند

          جهت دهی آگاهانه به کانون توجه

          کامنت خوندم

          برای یکی از هم سایتی ها کامنت نوشتم

          و الان با حال بهتری اومدم که ازت تشکر کنم

          ممنونم که بهبود همیشگی را یاد آوری می کنی

          تبریک می گویم برای مستقل شدنت در حمام و دکتر بردن حافظ

          ممنونم برای استمرار توی مسیر رشد

          میدونی الان یکهو یاد حافظ جان افتادم که چطور از اینکه روز به روز و ماه به ماه رشد می کند لذت می بریم اما همین بهبود های هر روز و کوچک خودمون چون فیزیکی نیستن را به چشممون نمی آید .

          در هر حال فرقی نمی کند اون لپای حافظ را باید سفت ماچ آبدار بکنی یک بغل سفت هم فشارش بدهی بگی این خاله نفیسه بود آنقدر که دوستت دارد می چلونتت

          نه ! شوخی کردم دلم نمی آید آروم ببوسش فشارش هم نده .

          خدا ، حافظ قلب مهربون جفتتون باشد.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: