زیبایی ها را ببینیم - صفحه 99
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سلام.
خدایا شکرت برای خوابِ خوب حافظ و خودم دیشب تا صبح.
خواب خوب، واقعا یه نعمته.
خدایا شکرت که عادت کردم به شب بیداری ها، و از اون طرف هم میتونم شب ها ساعت هایی متمرکز و متصل بخوابم.
من اگه بچه دار نمیشدم و به واسطه شیر دادن بیدار نمیشدم، هیچوقت متوجه نمیشدم خواب متصل و راحت، چه نعمت بزرگیه.
قبل از بچه دار شدن فکر میکردم این عادی و طبیعیه دیگه، من شب تا صبح میخوابم، خیلی هم اسان و راحت، چیز خاصی نیست که براش تشکر کنم یا حس خوب باشه برام، انقدر که بدیهی و طبیعی بود.
اما تو این نزدیک 10 ماه که بچه دار شدم، تازه درک کردم اینکه شب بتونی راحت و در ارامش بخوابی به صورت متصل تا صبح، چه نعمت و روزیِ بزرگی محسوب میشه.
برای همین، تا همین شرایط فعلیمم خیلی سپاس گزارم برای هر وقتی که میخوابم.
الان شب ها میتونم ساعت های بیشتری بخوابم.
تا صبح چند بار بیدار میشم شیر میدم به قند نبات، حافظ ادامه ی خوابش رو میده، منم میخوابم تا صبح.
صبح ها هم با هم بیدار میشیم و روزمون رو شروع میکنیم.
دلم میخواد اینارو اینجا بنویسم برای یادگاری برای خودم و این روزهای حافظ کوچولو.
اولین کار اینه که تخم مرغ اب پز براش بذارم.
تا تخم مرغش بپزه، سرویس و پوشک و بازی.
زرده تخم مرغشو نوش جان میکنه با آب، خودمم صبحانه میخورم و میریم برای بازی و کارهای خونه.
من اگه لباس یا ظرف باشه رسیدگی میکنم.
حافظ هم دنبال من عینِ جوجه کوچولو میاد.
من میرم آشپزخونه یا اتاق ها و پذیرایی دنبالم میاد.
به نهار و شام خودمون رسیدگی میکنم.
قطره اهن و مولتی ویتامینشو میدم.
بهش میوه و اب میوه میدم.
معمولا ظهر به بعد لالا میکنه، یه بار هم عصرها لالا میکنه.
منم تو فاصله ی خوابش، یا میخوابم، یا مینویسم، یا تو سایتم، یا با موبایلم سریال تماشا میکنم.
یا اگه کاری باشه انجام میدم.کاری که صدا نداشته باشه تا بچه بخوابه راحت.
همسرم برای نهار میاد، حافظ تا باباشو میبینه کلی ذوق میکنه و گل از گلش میشکفه.
با هم مشغولن و بازی و شادی میکنن و بابایی میره تا شب که بیاد و دوباره ذوق کنیم بابایی اومده.
من هر روز که میگذره با حافظ، چیزهای جدید میبینم و یاد میگیرم.
مهارتهام تقویت میشه.
حافظ رو حمام میکنم، گاهی با هم میریم بیرون گردش و قدم زدن.
معمولا شب ها براش سوپ و غذاشو میپزم که راحت تر باشم، همسرم پیشش باشه و من بتونم به کارهای اشپزخونه هم برسم.
میتونم الان بگم دیگه کم کم دارم به خانه داری و بچه داری عادت میکنم و خودمو وفق میدم باهاش.
درصد سازگاری و انعطاف پذیریم با شرایط جدید و 3 نفری شدنمون داره بهتر و بهتر میشه.
به خودم فرصت میدم.
سمانه جان
طبیعیه، زمان لازم داری تا بهتر و منعطف تر شی نسبت به شرایط.
همین چند روز پیش بود که خدا بهم یاد:
وقتی شرایط عوض میشه، راهکارهای مسایل هم عوض میشن.
نباید با همون راهکارهای قبلی جلو رفت.
چون اینطوری به ادم فشار میاد.
انعطاف پذیری ذهنی، خیلی میتونه به بهبود کمک کنه.
سمانه جانِ جانانم.
ازت ممنونم که تلاشت رو داری میکنی برای انعطاف و بهبود.
من بینم و شاهدم که گاهی چقدر اسان میشی بر سختی ها.
ولی به خودت حق بده.
زمان و فرصت بده تا کم کم یاد بگیری و بهتر شی.
تو مادر خوبی هستی.
تو دختر و همسر خوبی هستی.
انقدر ازت خوشم میاد که نسبت به بعضی چیزها از خودت انعطاف نشون میدی تا حست بد نشه و تو سختی نیوفتی.
افرین سمانه.
همه ی اینا تلاش ها و بهبودهای تو هستن دختر قشنگم.
ببین مامان مریم چه زیبا تحسینت میکنه:
میگه خوب بچه رو مدیریت میکنی و حمامش میکنی.
خوب از پسش برمیای.
چقدر قشنگ با حافظ حرف میزنی.
وقتی داره می ایسته کنارش هستی و حمایتش میکنی.
بهش میگی حافظ سفت و محکم بایست، حافظ مراقب سرت باش.
سمانه تحسینت میکنم واسه همه ی مهارت های جدیدی که کسب کردی از وقتی مامان شدی.
مامان سمانه ی قشنگم.
عاشقتم که سمانه کوچولوی درونت، با حافظ بیدار میشه، و میگی و میخندی باهاش، بازی میکنی باهاش.
با عشق بهش غذا میدی.
سمانه تو هم انسانی.
حق داری گاهی خسته میشی، کلافه میشی، مضطرب میشی.
ولی گذراست.
همه اش گذراست، تو هیچ کدوم نمیمونی.
مرسی که وقتی ذهنت میخواد بهت حمله کنه و حست رو بد کنه، اندازه ی زورِ اون لحظه ات میخوای یه کاری کنی که ذهنت کنترل شه و فضاش عوض شه.
سمانه جان تو توانمند و قدرتمندی.
تو یه مامانِ شگفت انگیزی.
در هر حالتی که باشی، سعی میکنی خوب جلو بری، تلاشت رو میکنی.
امروز خیلی خوشحالی کردم از درونم با پسر قشنگم.
من واقعا سپاس گزارم برای حافظ.
حافظ بسیار مهربان، خوشرو و مستقله.
کیف میکنم که کاوشگری هاشو میبینم.
کیف میکنم وقتی یه چیز جدید میبینه، با دست های کوچولوش کشفش میکنه، متمرکز میشه روی اون وسیله، حالا هر چیزی که هست فرقی نمیکنه، کلی باهاش بازی میکنه، تا سیر شه و بذارتش کنار.
منم یاد گرفتم دیگه.
وسایل رو بهش میدم، سیر که شد از بازی باهاشون، بر میدارم، وسایل جدید میارم، بعد از مدتی و چرخشی دوباره وسایل قبلی رو بهش میدم تا تازگی داشته باشه براش.
من گاهی به خودم خرده میگیرم لابد تو مامان خوبی نیستی و ناوارد، که گاهی انقدر بهت سخت میگذره و پریشان میشی.
ولی اینطور نیست.
مسیر مادری، مسیر جدیدی تو زندگیمه.
من نسبت به انجام کارهای بچه هیچ تجربه ای نداشتم تا بچه ی خودم.
اصلا وارد این مسایل نشده بودم.
ولی الان نزدیک 10 ماه هست که سمانه ی متفاوتی خلق کردم با همه ی فراز و نشیب هام.
شادی و نشاطم، خستگی و پریشانیم.
قدرت و اعتماد به نفسم، ترس ها و اسیب پذیری هام.
شهامت و شجاعتم، سخت منعطف شدن و سخت سازگار شدن هام.
همه شون من هستن، سمانه جان صوفی.
تو یه قسمت از سریال پرستاران، وان پرستار با تجربه، به دکتر بارت که دوران انترنیش بود میگفت عجله نکن، به خودت فرصت بده تا یاد بگیری.
بارت میخواست اونم مثل بقیه همکاراش بشه و مسلط باشه به کارش و سوتی نده…
اونجا من تلنگر خوردم.
گفتم این با منه.
پیام منه.
سمانه فرصت بده زندگی رو با همه ی ابعاد و چالش ها و شیرینی هاش یاد بگیری.
نخواه که سوتی ندی.
نخواه که تو همه چیز مسلط و کنترلگر باشی.
اروم باش سمانه جان.
تو داری خوب جلو میری.
همین فرمون رو بگیر و جلو برو.
خواهشا توانایی ها و تلاش ها و نکات مثبتت رو بیشتر ببین.
اینطوری بیشتر رنگ ارامش و شادی و لذت رو تو زندگیت میبینی.
تمرین کن خودتو تشویق کنی.
اگه اشتباهی کردی، خودتو سرزنش نکن.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا ارحم الراحمین
سلام.
امروز با قند عسل رفتیم تو مجتمع گشت و گذار کردیم.
برف رو بهش نشون دادم.
پیشی نشون دادم.
خدا رو شکر آفتاب هم بود.
خدا رو شکر برف ها آب شده بودن اکثرا و تونستیم در امنیت با هم قدم بزنیم.
عکس یادگاری سلفی هم با قند نبات گرفتم.
خانم همسایه مون رو هم دیدم، با محبت احوالپرسی کردیم، بهم نان تازه تعارف کرد، تشکر کردم، به حافظ هم محبت کرد.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام اللهِ یگانه
سلام.
دیروز و امروز دایره ی آبی زیبا برام سه پاسخ از سه دوست عزیز، هدیه آورد.
الهی شکرت.
در جهت اسان شدن به اسانی ها، اقدام کردم و بسیار راضیم.
الهی شکر.
الان فایل 25 پروژه مهاجرت به مدار بالاتر رو دارم گوش میدم.
در مورد تمرکز روی انجام دادن کار.
برای من یاداوری خوبیه.
من برای سرعت گرفتن انجام کارها و تیک زدنشون توی ذهنم، گاهی چند تا کار رو با هم جلو میبرم.
گاهی جواب میده و خوبه. (موازی کاری)
وقتاییه که انجام موازی، خللی در اون یکی ایجاد نمیکنه و غیر مرتبط هستن و تصادف زمانی ندارن با هم.
گاهی جواب نمیده.
چون با هم تصادف زمانی ایجاد میکنن.
بیشتر ناراحت و عصبیم میکنه این شیوه کار کردن.
مثال وقتی پیاز داغ درست میکنم، در کنارش یه کار دیگه مثل ظرف شستن یا هر چیز دیگه ای.
جور در نمیاد.
پیاز داغ گاهی میسوزه، بعد درسش رو میگیرم که شتاب نکن.
اروم باش.
اول ببین انجام این کارها موازی، میشه یا نمیشه؟
اینکه استاد در مورد تمرکز روی انجام کار و هدف گفتن یعنی:
ذهنت روی بهبود همون مورد باشه.
میتونم برنامه های زندگی روزانه رو، عنوانِ هدفِ متمرکز بذارم.
الویت منسجم شدن ذهنم هست تا به ارامش برسم.
بعد میتونم هدف بعدی بذارم.
سمانه جان
متمرکز بودن یعنی:
وقتی کاری میکنی، هول نشو برای کار بعدی.
دونه دونه کارهاتو جلو ببر.
و سمانه جان
بدان و اگاه باش که مدل تو کم کم بهبود پیدا میکنه.
شتاب نکن.
کم کم یاد بگیر و بهتر عمل کن.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خداوند زیبایی ها
سلام.
صبح همسرم بهم گفت برف نشسته روی زمین…
رفتم دیدم.
ذوق کردم از سفیدی زیبای بیرون از خونه.
خدایا شکرت که برف رو دیدم امسال.
خدایا شکرت که همسرم بهم گفت و خودشم زیباییِ برف رو حس میکنه.
خدایا شکرت خونه ی گرمی داریم تو این زمستون زیبا.
خدایا شکرت پسر کوچولوم در ارامش، لالا کرده.
خدایا شکرت برای این سورپرایز صبحگاهی، برف.
خدایا شکرت که بیدار شدم و برف رو دیدم.
امروز رو هم میخوام زیبا زندگی کنم و خوش بگذرونم.
تا میتونم لذت ببرم و سپاس گزاری کنم.
تا میتونم در لحظه زندگی کنم.
کامنتی که دیروز خوندم از اقای نارنجی ثانی تو عقل کل، فوق العاده بود.
با این مضمون که در لحظه زندگی کنیم.
هدف زندگی، شاد بودنمون و لذت بردنمون از زندگی هست.
بین کار کردن روی خود و لذت بردن از زندگی تعادل ایجاد کنیم.
خدایا شکرت برای این سایت و استاد و کامنتها و …
دنبال یه چیزی بودم که دیشب تو اینترنت پیداش کردم.
الهی شکرت.
سمانه جان افرین که اینجا نوشتی و مینویسی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا حَیُ یا قَیوم
سلام.
امروز به صورت عملی با خودم قرار گذاشتم، امروز رو خوب زندگی کنم و لذت ببرم.
آسان جلو رفتم، بهم خوش گذشت، حسم خوبه.
مامانم هم عصر زنگ در رو زد و اومد خونه مون.
خیلی خوشحال شدم.
تلفنی که صحبت کرده بودیم امروز بهم نگفت میخواد بیاد، و من خیلی خوشحال شدم که اومد، حافظ هم ذوق کرد.
با مامانم گپ زدیم، ابروهاشو براش تمیز کردم.
چند وقت بود میخواستم انجام بدم، فرصتش نمیشد.
حافظ خوابیده و منم اقدام کردم با خوشحالی.
قند نبات امروز برای اولین بار کته مرغ خورد.
کمی مخلوطش کردم که نرمتر شه.
لیست دکتر کامل شد، تا 1 سالگی همین برنامه رو ادامه میدم.
الهی شکر که با صبر و خوشحالی طبق برنامه غذایی دکترش جلو رفتم و الان لیست دکتر کامل شده.
انقدر خوشحالم که حافظ میوه و اب میوه طبیعی میخوره.
انقدر خوشحالم که غذاشو میخوره.
همیشه اولین قاشق که میذارم دهنش میگم بسم الله الرحمن الرحیم.
اگه یادم بره اولش، هر وقت یادم بیاد میگم.
از خدا تشکر میکنم برای روزیِ پسرم، هم غذا کمکی هاش هم شیر مادر.
حافظ، نباتِ منه، شکلاتِ منه، عشق منه.
خدایا شکرت.
خدایا شکرت.
الهی شکرت برای روزیِ با برکتمون.
الهی شکرت برای ادم های زیبای اطرافم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
هو الطیف.
سلام.
سر تیترِ درسِ الان:
وقتی شرایط عوض میشه، راهکارها هم باید متناسب با شرایط عوض شه.
انعطاف پذیری کمک میکنه به این قضیه.
ذهنم گاهی یقه مو میگیره و بهم حس منفی میده که تو نمیتونی بنویسی روی کاغذ.
حافظ به سمت دفتر و مدادم میاد و میخواد بگیره.
بچه کنجکاوه دیگه، طبیعیه.
چند بار بهش دادم تا کنجکاوی و کشف و شهودش شکل بگیره، بقیه مواقع پنهانش میکنم.
امروز به لطف خدا به یه راهکار خلاقانه و منعطف رسیدم.
از خونه تکونیِ صبح، از تو وسایلم، چند تا استیکی نوت (کاغذ یادداشت با چسب) رنگی پیدا کردم.
جلوی حافظ شروع نوشتن روی اونها.
با روان نویسی که درش بسته بود تا وقتی ازم میگیره تا کشفش کنه، تیزی نوکش خطرناک نباشه.
ازم گرفت دیدش.
دقایقی این بازی رو ادامه دادم.
با انگشت دستم هم نوشتم.
با قطره چکونش که کنارمون بود هم نوشتم.
عملا با متریال های متنوع نوشتم، تا اون محدودیت از ذهنش خارج شه که نمیتونه دست بزنه به خودکار.
البته با کنترل میدم دستش.
وقتی خودم پیشش باشم.
چون پا میشه با خودکار راه میوفته میره بالا از در و دیوار خطری میشه.
خلاصه که خودم درس های زیادی گرفتم.
با کمی خلاقیت و انعطاف و ایمن سازی، میتونم محدودیت ایجاد نکنم برای بچه و ذهن خلاق و کاوشگرش.
به عبارتی در حد سنش با خودکار اشنا شد.
خودمم منعطف تر شدم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
هو العلی و العظیم
سلام.
امروز قند نبات رو به اسانی حمام کردم.
الهی شکر.
امروز یه خونه تکونیِ ریز تو اتاق حافظ، با حضورِ خود قند نبات، انجام دادم.
جارو برقی و گردگیری و چیدمان مجدد چند طبقه کمد دیواری.
سمانه میخوام بهت بگم هیچ کاری رو تو ذهنت بزرگش نکن.
وقتی وقتش باشه، هدایت میشی و آسان و لذت بخش و شیرین انجامش میدی.
دیدی شد که با حضور خود حافظ هم جاروبرقی بکشی اتاقش رو.
هم محتویات کمد دیواری رو ریختی بیرون تمیزشون کردی و مرتب گذاشتی تو کمد.
چقدر هم مرتب تر شدن و فضا ازاد شد.
تو وسایل، بعضی چیزها توجه حافظ رو جلب کردن و باهاشون بازی کرد.
عملا دو تاتون تو امنیت و ارامش به کارهاتون رسیدین و فضا هم پاکسازی شد.
پس میشه.
فقط یه نکته ی ریز:
میدونی چرا گاهی نمیشه یا خیلی سخته انجام بعضی کارها با بچه کوچولو؟
چون تو میخوای انجام بدی.
یادت میره از خدا کمک بگیری.
اون بهت بگه، از مسیر اسان و در موقعیت درست، بهت میگه چیکار کنی.
شاید تو عجله داری همون موقع انجام بدی و کامل هم انجام بدی.
برای همین پیچ میخوره کارها و افکارت.
و به مرز ناامیدی و یاس و پریشانی میرسی.
اشکالی نداره این لحظاتی که متوجه میشی دلیل شرایطت چیه، بسیار عالی و مفیده.
تو خیلی بهتر شدی سمانه.
نشون به اون نشون که حواسم هست اگاهانه صبر بیشتری میکنی و جلوی شتابت رو خودت میگیری.
آفرین سمانه جانم.
دیشب کامنت نفیسه جانم رو خوندم که نوشته بود:
حتما باید کار خاص و پیچیده ای کنه که احساس کنه خوب و مفیده.
کارهای منزل و بچه و همسر و مدرسه بچه ها و … به چشمش نمیاد.
وای خدا!
باز خودمو توی کامنت دیدم و پیدا کردم.
ظاهرا میگم و میفهمم دارم تلاش و فعالیت میکنم تو زندگیم.
ولی درونم باور نکرده، درک نمیکنه یا کم درک میکنه، پیامِ کم بودن میده.
اینطور نیست که همیشه اون پیروز بشه، نه.
ولی وقتی میاد قویه و حسم رو بد میکنه.
گاهی انقدر اگاه هستم که مسیرم رو عوض کنم.
گاهی نه، غرق میشم برای مدتی و بعد به خودم میاد.
خوبه.
قبلا این نبود.
الان بهتر شدم.
الهی شکر.
سمانه جان ممنونم که تلاش میکنی برای بهبودت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سلام سمانه جانم
مامان خوش ذوق و خلاق
ممنونم بایت کامنتی که برام گذاشتی نقطه آبی که کاملا سورپرایزم کرد.
میدونستی خودت یک فرشته ای کنار یک فرشته کوچولو.
هربار عکستون را میبینم قند تو دلم آب میشود. خدا خانواده گرمت را برات حفظ کند .
هر از گاهی میام تو قسمت مخصوص زیباییها کامنتهای با فرکانس ناب زیبایت را میخوانم. آرامش خوبی بهم میدهد.
سمانه جانم به نکته خیلی خوبی اشاره کرده بودی ما هرجا برویم باورهایمان را با خود میبریم.
اما کار کردن روی باورها امریست که احتیاج به استمرار و مداومت دارد. و طبق شخصیت و گذشته هر کس،پیچیدگیهای مخصوص خودش را دارد.
مثلاً برای ذهن من که همیشه به یک حقوق کارمندی همسر عادت داشته و خود را با آن در هر شرایطی تطبیق میداده ،حالا خارج شدن از آن منطقه امن و رسیدن به حقوق روزمزدی،یعنی رام کردن یک اسب چموش سرکش وحشی. نمیخواهم خیلی وارد جزئیات بشوم ، چون تمایل به حس قربانی بودن هنوز هم یکی از نقاط ضعف من است و با گفتن جزئیات به خواستهاش میرسد.
مادر خوش ذوق بهبودگرا، سمانه جان. بسیار روش خوبی را برای مستقل بودن فرزندت انتخاب کردی . فرزندت هرچه مستقلتر باشد تواناییهای خودش را بهتر میتواند بروز دهد ، هرچه بیشتر یاد بگیرد روی پای خودش بایستد اعتماد به نفسش بالاتر میرود از همون کودکی. و تجربههای بهتری کسب خواهد کرد.
سمانه جانم تحسینم کردی بابت رک و صریح و شفاف نوشتنم. سپاسگزارم ازت و منم تحسینت میکنم بابت اینکه به دور از محتاج بودن برای گرفتن امتیاز ستاره به دور از مهم بودن نظر و قضاوت بقیه هر روز برای ارتقاء خودت و حال خوبی که از نوشتنت می گیری ، صریح و شفاف مینویسی.
سمانه جانم ،من هم مثل خودت و خیلی از آدمها برخی از اعتقادات مذهبیام را نگه داشتهام فایلهای حجاب در قرآن استاد را شنیدهام ولی دلیل قانع کنندهای برای کنار گذاشتنش پیدا نکردم. متوجه شدم هر چیزی که به من احساس خوبی بدهد خوب است و هر چیز که باعث احساس عذاب وجدان بشود خوب نیست. مثلاً خواندن نماز به من حس خوبی میدهد حتی آن زمان که با این مباحث آشنا نبودم کم میآوردم نیاز داشتم با خدا صحبت کنم نماز میخواندم و اگر نمازم را ترک کنم مطمئناً عذاب وجدان شدیدی میگیرم ، پس فارغ از اینکه نظر بقیه و یا استاد چیست من نمازم را میخوانم.
نظرت رو راجع به دیکته کلمه فراغ و تحقیق در موردش دوست داشتم . من فراق رو با قاف مینوشتم همونجور که تو گفتی فراق با قاف از جدایی میاد من هم منظورم همون بود یعنی جدای از بقیه موارد مذکور .
و در آخر من هنوز درمانی برای حس کافی نبودنم پیدا نکردم ، اگه چیزی به ذهنت رسید ممنون میشم به من هم بگی.
و در آخر روی ماه خودت و حافظ جان را میبوسم زندگی همین لحظاتی است که داره میگذره و شما مامان خلاق خیلی خوب داری تمرین در لحظه زندگی کردن رو از حافظ یاد میگیری ، بچهها بهترین الگو هستند.
معلمت را در آغوش بگیر و از صدای شیر خوردنش ، ملچ مولوچ غذا خوردنش و کنارش بودن برای اولین تجربه های زندگیش لذت ببر .
برف بازی با حافظ خوش بگذرد:))))
خدا حافظ خودت و حافظ نباتت و خوبیهای قلبتون باشد
یا لطیف
سلام.
طبقِ تحلیل و بررسی ها و ایده ها و الهامات و هدایت های دیشب، که تو کامنت نوشتم:
یعنی هر بار، برای هر چیز، کوچک و بزرگ هدایت بخواه به راه حل درست و آسانِ همون موقع.
صبح برای انجام کاری در رابطه با حافظ، به راهکاری ساده، متناسب با همون لحظه هدایت شدم.
یعنی اشکار شد که دارم هدایت میشم به اون شیوه.
چون دقیقا و طی چند صدم ثانیه از ذهنم رد شد من دنبال شیوه ی اسان انجام کارها هستم که هم کارم انجام بشه، هم خوب انجام شه، هم خوشحال باشم و لذت ببرم از انجامش، هم تو زمان مختصر مفیدی انجام شه.
و انگار خدا بهم گفت بفرما انجام بده.
الان، این شیوه مناسبه.
و من فارغ از هر چیزی اقدام کردم و همه چیز عالی بود.
الهی شکر.
سمانه جان
مرسی که کمک خواستی از خدا.
مرسی که به هدایت خدا گوش دادی.
مرسی که اقدام کردی.
کاغذ فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
صبح دوباره افتاده بود روی زمین.
انقدر کیف میکنم خداوند اینطوری خیالم رو راحت میکنه که حد نداره.
خداوند حافظِ همه مون هست.
حافظِ حافظ کوچولومون.
حافظِ خودم و خانواده ام.
حافظِ عزیزانم.
الهی شکرت برای مراقبت هات از قند عسلم.
امروز وقتی از سرویس بهداشتی اومدم، دیدم آقا کوچولو، تو اشپزخونه کشوی سوم متناسب با قدش رو باز کرده ایستاده و دو تا دستمال هم از کشو انداخته زمین.
میخوام دو تا سناریو بگم:
سمانه ی قبل: به شدت میترسیدم که
نکنه بیوفته
دستش گیر کنه تو کشو
من پیشش نیستم و کار خطرناک میکنه و …
سمانه ی جدید، نسخه ی آپدیت شده ی امروز:
با ارامش بهش گفتم سفت و محکم وایسا مامان (همیشه همینو میگم بهش و گوش میده)، رسیدم بهش، گفتم خدایا شکرت مراقبشی، مهمتر از همه
من اروم بودم و مطمین و خیال راحت
بارها به چشمم دیدم من پیش حافظ نبودم برای لحظاتی، وقتی برگشتم اقا تو موقعیت خطر بوده ولی تو امنیت بوده.
من باور کردم کم کم حفاطتِ الله رو.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
یا الله
سلام.
از سریال های یاداوریِ نکات مثبت برای من:
– دسته بندیِ خوب و بد وجود نداره، چون مفهومی نسبی هست.
چون ادمها، و شخصیت و افکارشون، با هم فرق داره.
فقط یه مطلق وجود داره، اونم خداست.
مابقیِ زندگی با همه ی مخلفاتش نسبی هست.
الان داشتم دیدگاه اقای محمدحسین گنجی رو در عقل کل میخوندم.
خیلی جالب و ملموس بود.
مثالها به درک مطلب خیلی کمک کرد.
سمانه جان
ممکنه چیزی که الان برات راه حل باشه و آسانت کنه بر آسانی، در زمانی دیگه با شرایطی دیگه راه حل نباشه، حتی ممکنه خودش تولید مشکل کنه.
تاکیید به قانون رهایی.
یعنی هر بار، برای هر چیز، کوچک و بزرگ هدایت بخواه به راه حل درست و آسانِ همون موقع.
توقع نداشته باش راه حلِ ثابت پیدا کنی تا اخر عمر یا حتی برای چند مدت، برای حلِ مسایلت.
راه حل یکسان و ثابت برای همه، درست نیست.
راه حل اسان، هر بار برای هر مسیله، درسته.
هدایت خواستن و رها بودن از دونستن و عقل کل بودن، درسته.
احساس رهایی و تسلیم درسته.
مغرور و از خود مچکر بودن درست نیست.
من یه عالمه فکر تو سرم میان و میرن.
هدایتهامم بر همون اساس میان.
برای همین خودم درک میکنم چی مینویسم الان، چون اینا درمان و راه حلِ مسایل الانم هستن.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خدا
سلام
سپاسگزارم از خدای مهربانم که دیشب تا نصفه شب کامنت مینوشتم و بیدار بودم، صبح هم راحت بیدار شدم.
الهی شکر برای خواب خوبمون.
حافظ جونم امروز از مامان بزرگ مهربونش هدیه گرفت:
اولین کفش، اولین پیراهن مردونه.
یه نسخه عکس چاپی از عکس اتلیه ای که با آقاجونش و باباییش دو هفته پیش گرفتن.
الهی شکرت برای روزی های فراوانمون.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت