ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-15 05:22:082024-11-24 13:52:03ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
ایاک نعبد و ایاک نستعین
اهدنا الصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین
سلام به استاد عزیز و مریم جان فرهیخته و دوستان نازنینم در این مکان مقدس و الهی
خدایا شکرت که امروز بمن نعمت زندگی دوباره دادی
الهی شکر که این فایل رو رزق و روزی من قرار دادی
استاد جانم دم شما گرم از صمیم قلبم از شما سپاسگزارم
چه فایل نابی
سراسر معطر به ذکر و یاد خداوند و اسماء الحسنای خداوند
چقدر زیبا، چقدر شیرین، چقدر پر از آگاهی
هرچقدر از زیبایی و شیرینیش بگم بازم کمه، به عمق جان و قلبم نشست
هرچقدر گوش میدم سیر نمیشم باز تشنه ی شنیدنشم
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
همون روز که فایل روی سایت اومد تصویری دیدم و بعد صوتی شو دانلود کردم و پلی کردم و تصمیم داشتم که خلاصه نکاتشو یادداشت کنم و در ادامه اش کامنت بنویسم
هرچی خواستم خلاصه کنم دیدم اصلاً نمیشه
همه گفته ها خیلی مهمه، همه اش خیلی تأثیرگذاره، نمیشه بعضی رو بنویسم و بعضی ها رو ازش بگذرم،
بنظرم اومد نکات فایل رو در قالب یک کامنت جدا بنویسم و کامنت دیگری رو به مطالبی که خودم میخوام بنویسم اختصاص بدم
این شد که از روز جمعه تا بعد از ظهر دیروز که یکشنبه بود سرگرم نوشتن نکات فایل توی نوت گوشیم بودم
خب تا اینجا که بیان احساسات بود
حالا بیام ببینم با آگاهیهای این فایل چند مرده حلاجم
خدا رو شکر که من قبل از اینکه با استاد و آموزه هاش آشنا بشم هم به خداوند اعتقاد داشتم باورای نسبتا خوبی در مورد خداوند داشتم
بعنوان مثال
خداوند رحمان و رحیمه بخشنده و مهربانه
ستار العیوبه پوشاننده عیبها
غفار الذنوبه
رزاقه، وهابه
مسبب الاسبابه
چند اصطلاح و ضرب المثل خوب هم در جامعه وجود داشت که من به اونها باور داشتم بعنوان مثال
عالم همه محضر خداست در محضر خدا خدا را نافرمانی نکنید
و یا با خدا باش و پادشاهی کن
اتفاقاً این با خدا باش و پادشاهی کن رو قشنگ می دیدم که هر چی من بیشتر سعی می کنم بنده خوبی باشم و کارهای درستی انجام بدم که مورد رضای خدا باشه بیشتر در زندگیم نمود پیدا می کنه
البته مسلمه اینایی که گفتم همه بصورت نسبی بوده، نه باورم و نه عملکردم هیچکدوم خالص و بی نقص نبوده
با این بک گراند من قدم به این وادی مقدس گذاشتم،
و خب معلومه هرچی بیشتر پای کلام استاد میشینم باورام در مورد خداوند هی بیشتر تصحیح میشه هی بهتر و قویتر میشه
خدا رو صد هزار مرتبه شکر
الان که به زندگیم نگاه می کنم میبینم که واقعاً چرخ زندگیم روان می چرخه، و دقت که می کنم میبینم که این روانی همونطور که استاد میگه آرام آرام و با طی تکامل داره اتفاق می افته
و هر بار یه درجه بیشتر من آسان میشم برای آسانی ها
من الان تقریباً میتونم بگم که سختی ای در زندگیم نمی بینم، خیلی از چیزهایی رو که میخوام راحت بدست میارم، راحت خرید می کنم، در بسیاری از موارد اوضاع طبق میل و خواسته من پیش میره
و البته خواسته های خیلی زیادی هم دارم که هنوز نرسیدم به اونها، خواسته هایی که فورس ماژور نیستن و من یاد گرفتم و دارم تمرین می کنم که عجله نداشته باشم، من دارم از مسیری که طی می کنم لذت میبرم،خواسته ها در زمان مناسب داده میشه
خدا رو شکر وقتی که صحبتهای استاد رو شنیدم خوشحال شدم که من هم به خیلی از اونها عمل می کنم بطور مثال
هر روز که از خواب بیدار میشم قبل از اینکه چشام باز بشه گفتگو با رب مهربانم رو شروع می کنم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
ایاک نعبد و ایاک نستعین
اهدنا الصراط المستقیم
افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر
خدایا ممنونم که آسانم می کنی برای آسانیها
در سجده های شکرم که روزی چند بار انجام میدم آخرش میگم خدایا شکرت من از مسیری که دارم میرم راضی ام، از زندگیم راضی ام، از خودم راضی ام، از تو راضی ام، تو هم از من راضی باش
تجربیاتی که درباره موضوعات فایل دارم
روز جمعه یعنی همون روزی که این فایل روی سایت اومد صبح طبق عادتی که مدتیه در خودم ایجاد کردم از خداوند درخواست کردم که خدایا هدایتم کن برای ناهار چی درست کنم، چیزی دریافت نکردم و سرگرم کارهای دیگه شدم، دلم میخواست یه غذای تکراری نباشه، باز هم چند بار دیگه گفتم و باز هم هدایتی دریافت نکردم، کم کم نزدیک ظهر میشد گفتم خدا جانم نگفتی چی درست کنم و بطرف فریزر رفتم و درشو باز کردم که نگاهی بندازم شاید به ذهنم بیاد چی درست کنم،تا دستمو بردم بسمت بسته های گوشت و مرغ یه ذره جابجا شدن و ناگهان دیدم یه بسته ماهی که بین دو طبقه فریزر گیر کرده بود و من فکر نمی کردم ماهی تو فریزر داشته باشم آزاد شد و افتاد پایین، حالا بگو کجا افتاد؟! صاف افتاد روی چند بسته سبزی و مواد قلیه ماهی که خواهرم چند روز پیش بمن داده بود!!
هدایت از این واضحتر؟ از این قشنگتر؟
خدا جونم هدایتش آماده بود فقط لازم بود من در فریزرو باز کنم تا دریافتش کنم
صبر کنید تموم نشده، پشت بندش یه اتفاق شیرین دیگه هم رخ داد
من به خواهرم زنگ زدم که سؤالی در مورد سبزی قلیه ماهی ازش بپرسم،
قبلش لازمه به این موضوع اشاره کنم که خواهرم یکی دو ماهه اوضاع سلامتیش یه کم ناخوبه گاهی وقتها زیاد درد داره بهش فشار میاد و گاهی وقتها خوبه، من هفته ای یکی دو بار بهش زنگ میزنم و حالش رو می پرسم، و توی مکالماتمون کلی حرفهای خوب میزنیم، تا حالا چند بار بمن گفته که هر وقت شما زنگ میزنی روزی بوده که حال من خوب بوده(البته من می دونم قضیه از چه قراره، این بخاطر درخواست منه که به خدا میگم من میخوام هروقت بهش زنگ بزنم با حال خوبش برخورد کنم)
خلاصه زنگ زدم و تا سلام کردم بی مقدمه با یه حالت سؤالی بمن گفت
چه ارتباطی با خدا داری؟!
منو میگی غرق شور و شعف شدم گفتم چطور مگه
گفت آخه اگه دیروز زنگ میزدی من حتی نمی تونستم به تماست جواب بدم شما امروز که خجسته و آرومم و کلی تونستم تو خونه بچرخم و بعضی کارها رو انجام بدم بمن زنگ زدی!!!
یه تجربه متفاوت بگم
سه روز پیش که اتفاقاً باز همون جمعه بود، غروب شد و می خواستم نماز مغرب و عشا رو بخونم که متوجه شدم در اتفاقی بسیار نادر و کم سابقه نماز ظهر و عصرم رو نخوندم و قضا شده
یادم اومد که ظهر مشغول کاری بودم که لازم بود قبل از ناهار تموم بشه و یه کمی طول کشید و بعد هم همسرم که بیرون از خونه بود اومد و ما مشغول ناهار خوردن شدیم
و چون همیشه سعی می کنم نمازمو اول وقت بخونم و معمولاً همیشه اول نماز می خونیم و بعد ناهار می خوریم، ذهنم بعد از ناهار به نماز خوندن فکر نمی کنه چون پیش فرضش اینه که قبل از ناهار انجام شده، و اینجوری شد که من بکلی فراموش کردم تا غروب که دوباره می خواستم نماز بخونم
چیزی که برام نمایان شد اینه که اصلاً خودمو سرزنش نکردم با اینکه موضوع خیلی مهمی بود برام
که اگر قبل از این بود خیلی احساسم بد میشد و ناراحت میشدم، هزار جور فکر می کردم که چرا این اتفاق افتاد
اینکه نمازم قضا شد اتفاق خوبی نبود، و قطعاً بعد از این حواسم رو جمع خواهم کرد و دقت خواهم کرد دیگه تکرار نشه
اما اینکه در این مورد به هیچوجه خودمو سرزنش نکردم این اتفاق بسیار مبارکی بود و نشون داد که چقدر من تغییر کردم
خدا رو هزاران بار شکر
دیروز بعد از ظهر که هنوز نت نویسی فایل رو تموم نکرده بودم یه لحظه از دلم گذشت که کاش کامنتا منتشر نشه، تا من بتونم اینو تموم کنم و بعد کامنت هم بنویسم
چون وقتی کامنتا منتشر میشه من غرق خوندن میشم متوجه گذر زمان نمیشم،
و وقت انتشار کامنتها شد و دیدم منتشر نشد!!!
همه ما شاهد هستیم که خیلی کم اتفاق می افته که روزی کامنت منتشر نشه، اینم یه مورد دیگه
چند تجربه دیگه رو هم می خواستم بگم ولی کارهای دیگه ای دارم که میخوام به اونها بپردازم
حق یار و نگهدارتون
سلام دوست عزیز
چقدر ارتباطت باخدا قشنگه .
فکرم نرسید من حتی میتونم ازخدا درخواست کنم که کی به نزدیکانم زنگ بزنم که در فرکانس خوب باشن .
وچقدر خوب حتی تو غذا درست کنی چی باشه ونباشه هم از خدا کمک میخای .
چقدر عالی . تحسین برانگیزه .
تازه دارم درک میکنم چطور توحیدی تر زندگی کنم .
ممنونم
سلام و درود به دوست ارزشمندم خانم موفق
چه اسم زیبایی برای پروفایلت انتخاب کردی
ممنونم که به کامنتم پاسخ دادی
سپاسگزارم از لطف و تحسینت
و عذرخواهی می کنم که با چند روز تأخیر دارم جواب میدم دلیلش هم اینه که چند روزی مسافرت بودم رفته بودیم شمال دیدن یکی از نزدیکانمون و بیشتر وقتها با هم بودیم
تو این سفر با خودم قرار گذاشتم که بیشتر در لحظه باشم و لذت ببرم
و جای شما سبز خیلی خیلی هم خوش گذشت و دیروز بعد از ظهر برگشتیم
خدا رو شکر چقدر ما خوشبختیم که در این سایت حضور داریم و داریم رشد می کنیم در کنار بهترین و توحیدی ترین استاد دنیا، و این هم از فضل و کرم خدای نازنینمون هست
خدا رو هزاران بار شکر
باز هم تشکر می کنم که احساس خوبی رو بمن هدیه دادی
روی ماهت رو می بوسم و بهترینها رو برات آرزو می کنم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم مریم نازنینم وتمام دوستان نازنینم
خدایا صلات خود را شروع می کنم قرب الی الله
استاد فرمودین درک صحیح از خداوند موجب روان شدن زندگی میشود
استاد درک من از صلات که امری واجب است این است صلات یعنی درک حضور خداوند در تمام لحظات زندگی و این ارتباط باید از طریق توانایی و ویژگی های هر فرد صورت بگیرد با این درک من از خدا هدایت خواستم و به نوشتن هدایت شدم اوایل با تکرار این آگاهی واین باور ارتباط خوبی داشتم اما کمی که گذشت ذهن شروع به نجوا کرد گفت یک هفته دیگه به خاطر این کار عذاب وجدان میگیری نماز همونیه که تو انجام میدی ترک عادت موجب مرض است به دیگران چگونه میخواهی توضیح دهی خلاصه شروع کرد به فشار آوردن و خداوند به دادم رسید قلبم با این روش آرام بود هر وقت ارتباطی شکل میگرفت عالی بود
اما امان از ذهن و قالب بندی هاش گفت باید وضو بگیری باید قالب رعایت کنی استاد دوباره افتادم توی نجواها استاد تاهمین الان دارم باهش مبارزه میکنم با خودم گفتم اشکالی نداره خدا که راه ارتباط محدود نکرده هر وقت لازم بود نماز هم میخونم اما امان از قوانین بدون تغییر اللهی
استاد شدم چوب دوسر طلا خدا زد پس کلم که مگه من هدایت نکردم چرا داری به ذهنت باج میدی بیا توی سایت صلات به جا بیار استاد عزیزم الان معنی آیه قرآن که میگه وقتی با مؤمنین هستند میگن ایمان آوردیم و وقتی با شیاطین خودشان یعنی ذهنشان خلوت میکنند میگویندنگران نباشید ما با شما هستیم ما اهل ایمان را مسخره کردیم و خداوند آنها را مسخره میکند اما نمی فهمند آنها سرگردان و حیران هستند استاد واقعا حیرانی را تجربه کردم استاد مهم تر از درک قوانین استقامت در عمل است خدایا میدانی عمری را به جهالت گذراندم میدانم رحمانی پس لطف کن من عاجزم از رها کردن گاری و جبران گذشته دستم را بگیر خدایا کمکم کن پاسخگو بودن جهانت را درک کنم رب العالمین
خدایا من میخواهم در آزادگی وجودی بندگی تورا بکنم
خدایا میخواهم آنگونه که تو من را باور کردی خودم را باور کنم رب کل کیهان سمیع و علیم من دوستت دارم متاسفم برای تمام کوتاهی هایم
سلام به استاد عزیزم و همراه گرامی
خیلی خوشحالم که انقدر صادقانه نوشتید
دوست عزیز یک نکته ای در کامنت شما بود که گفتم یک یاداوری بکنم شاید راحت تر کنار بیاید
عاجزم از رها کردن گاری وجبران گذشته
نکته اصلی اینکه گناه فقط شرک ورزیدن به خداوند
که خب شرک نورزیدید که گناه کرده باشین
و دیگر اینکه «جبران گذشته »ولی بارها استاد اشاره کردن که ما بخشیده شده هستیم از طرف خداوند
و زمانی که بخشیده شدی اصلا نیاز به جبران نیست!!!
شما همین بار به دوش میکشی، بار نتوانستن جبران کردن در حالیکه اصلا نیازی به جبران نیست فقط از زمانی که متوجه شدیم کافیه مسیر درست طی کنیم
واقعا خداوند خیلی بزرگتر از تصور ما هست که بخواد جبران کنیم براش
و نکته دیگه فرمودید «عاجزم» این باور محدود کننده ی ناتوان بودن در حل این مسیله هست و شما در بند این باورید و اگر رها بشید و خودتون توانمند بدونید این شک، این نجوا ذهنی ،خودش صداش کم کم محو میشه
موفق باشید
در پناه خداوند همیشه هدایتگر که وعده هاش حق باشیم.
سلام دوست عزیز مهربان امیدوارم که آن چیزی که خیر است برات پیش بیاد ولی دوست من همه چی باوره من همیشه میگفتم خدایا این آدمهای گه نماز میخونن و آدمهای گه نمیخونن ربطش به چی هست آنها شاد سرزنده و پول دار هستن ولی آدمهای گه.نماز میخونن از لحاظ مالی سطح پایین تری دارد و دیدم استاد اصلن یه چیزهای میگه ربطی به احساس خب داشتن هست حلا من نمیگم نماز نخون اگه حالت خب میکنه بخون خب ولی این باورها ریشه دارن حلا ریشش کجا هست به ما گفتن اگه عبادت نگنی نماز نخونی جهنم جاته تهشو میگم خدا روزیت نمیده یا هر چیز دیگه اما آدم دیدم خدا شاهده نه نماز نه روزه این چیزا نگاهش که میکنی یک چهره نورانی دارد یعنی اصلن این قانون و خدا گفته ت هر جور میخای منو عبادت کن هر جور میتوانی روی من حساب کن خب واجب شد اینو بگم
من یه دوختری دارم حرف نمیتونه بزنه ماهی 10 ملیون باید خرجش کنیم قیر از هزینهای دیگه خب حلا من آدم نماز خونی نیستم خب از مادرش هم جدا شدم و از لحاظ مالیم خب نیستم فعلن خب اما کفتم خدایا من جز ت کسیو ندارم من میتونم از راه خلاف برسم اما ت خدایا بهم کفتی
سعید از راه دروس بهد میدهم حلا ذهن میگه چی میگه سعید گوش بوری کن یا چیزای دیگه
اما من کفتم خدایا من معامله کردم با ت کفتم من قراره بندگی کنم ت خدای کنی ت رب هستی پس راهو بهم بگو مسیر رو بهم بگو چیگار کنم بخدا موقعی گه نمیتونم واسه دوخترم چیزی بخرم این وجدان درونم میپوگه
اما خدا چیگار میکنه وای یهو نمیدونم از کجا پول میاد حساب یهو یه گاری میگنم این دوختر میخنده یهو میبینی از جای که خب. ندارم معجزشو میبینم
به خاطر این چیزا هست من استاد میگه این قانون تعغیر نمیکنه چون سیتمش اینه حال خب اتفاق خب
خب در پناه حق باشید
سلام دوست عزیز،همون طور که استاد فایلهای رایگان. میگه ،ما ارزشمند هستیم بدون در نظر هیچ توانایی،ما ارزشمندیم بدون درنظر گرفتن جایگاه اجتماعی مون،ما ارزشمندیم بدون در نظر گرفتن شکل ظاهری مون،همینکه به این دنیا اومدیم ارزشمند هستم،پس شاد باش و اینقد پست وند گناهکار بودن بخاطر نماز نخوندن رو نده،شاد بودن خودش یک عبادته،درگیر جزئیات نشو،نیروی حاکم بر این جهان که ما بهش میگیم خداوند ،سیستمی کار میکنه اگه زیاد درگیر یه سری مسایل بشی،از جنس همونا وارد زندگیت میکنه
باسلام دوست عزیز انسیه جان
کامنتت زیبا بود
خاستم تجربمو برات بنویسم
نگران نباش من هم شرایط شمارو داشتم من 3ساله دانشجو دوره های استادم هستم اما دقیقا حال وهوای شما رو داشتم تا میومدم اون نماز رو بذارم کنار کلی نجوا میومد نه به پدرومادرت ب شوهرت وخانواده شوهرت چی بگی همشون هم بشدت اعتقاد مذهبی وب این نماز اجباری متعصبانه رفتار میکنن حتی با من
چندین بار ترک کردم وفقط روی باورام شکر گذاری کار میکردم
دوباره نجوا میومد دوهفته نماز میخوندم ول میکردم
تااینکه یکروز خیلی جدی تصمیم گرفتم گفتم اگر من عزت نفس داشته باشم حتی اگر نداشتم باید بسازمش یک سبک شخصی برای خودم داشته باشم قرار نیس بقیه واسم تعیین تکلیف کنن و جدی عمل کردم الان 7 ماهه من کامل نمازی ک فقط دولا راست میشدم هیچ لذتی نداشت احساسم بدتر میشد کنار گذاشتم
چندین بار هم مادر همسرم اومد خونمون کلی نصیحتم کرد که نه شما باید نماز بخونی واجبه واینجوره اونجوره بقولا خیلیا توی این شرایط دلشون میخات برن روی ممبر ههههه
من هیچ اهمیتی ندادم
گف ببخشید مادرانه نصیحتت کردم گفتم بله شما جای مادرم هستی سلامت باشی خیلی محترمانه گفتم باشه انشالله
وهمین
بارهای بعدی ک دید نماز نمیخونم دیگه سکوت کرد ومنم هیچ توجیهی نیوردم چون رابطه من وخدایم ب هیچکس مربوط نیست
ذهنم رو قانع کردم بااین جمله
که
مگه من دارم توزندگی وتوی عبادت دیگران دخالت میکنم گفتم نه اصلا برام مهم نیست بعدشم وقت نمیذارم وندارم برای نصیحت بقیه ک بیان نماز بخونن
چون ب من مربوط نیس
دیگه خداروشکر شاید بعد 2سال تونستم غلبه کنم براین باور
وخاستم ب شما بگم همه چیز تکامل میخات تکاملی رخ میده خودب خود شما ب مسیری ک دوست دارید هدایت میشید باورش هم درشما شکل میگیره وقتی بهش میرسید میبینید بقیه مهم نبودن اصلا
درپناه پروردگار مهربان باشی
سلام انسیه جان
وقتی کامنتت رو خوندم خواستم قانون جهان رو هم به خودم هم به تو توضیح بدم تا بفهمیم اصل چیه فرق چیه
قانون چی میگه؟ میگه: ما در هرلحظه در حال ارسال فرکانس هایی به جهان هستی هستیم و جهان هستی این فرکانس مارو دریافت میکنه و به صورت شرایط و اتفاقات و آدم ها وارد زندگی ما میکنه.
خوب حالا ک قانون اینه و به فرض ما الان درک کردیم و فهمیدیم و میخاییم اجراش کنیم حالا ببین باید اصل رو از فرع تشخیص بدی
یعنی چی؟؟
یعنی اصل همون احساس خوب تویه در تمامی موارد
فرع یعنی چی یعنی بری بچسبی به یه سری چیزا ک احساس خوبت رو بگیره و ببرت تویه حاشیه
گفتی نماز
من تو خانواده ای بزرگ شدم ک از زمانی ک چشمم باز شد چادر سرم کردن بدون اینکه اصلا بفهمم چرا ؟؟ و نماز خوندم بدون اینکه درکش کنم
بارها واسه تقریبافک کنم خیلیاموم اتفاق افتاده تا نیت میکردیم سرنماز فکرمون هزاران جا میرفت
اصل نماز چیه ؟؟؟ میگن بخونین ک به خدا نزدیک بشین دیگه
برعکس ما بیشتر به فرعیات نماز اهمیت میدادیم چطوری؟؟
موهات بیرون نباشه . درست وضو گرفتی . قبله ات کج نباشه . فلان نباشه چادرت این نباشه . نماز اول وقت صواب خیلی زیادی داره گاهی یادمه نمازمو آخر وقت میخوندم میگفتن همونو نخونی ک بهتره چ طرز نماز خوندنه خدارو مسخره کردی؟؟
دیدگاه انسانی داشتن به خدا نه سیستمی
حالا همین خدا ک خودش مو داده بهم چرا باید ازش پنهون کنم؟؟ همین خدا ک تو قرآن هیچ فیلتری برای راه ارتباطی نذاشته برام فقط گفته به سمت من بیا توجه کن به من حالا هرطور ک خودت راحتی .
حالا برگرد به همون احساس خوب و بد؟؟ ببین چطوری حالت بهتره با خدا .
اگه فقط یه راه ارتباطی بود با خدا مطمئن باش همه آدم ها ناخودآگاه ران میشد تو وجودشون و انجامش میدادن اما داری 8 میلیارد آدم روی کره زمین رو میبینی ک مطمئن باش خیلیاشون اصلا نمیدونن نماز چیه اما ارتباطشون ممکنه با خداوند از منو تو قوی تر باشه
نگاه سیستمی به خداوند رو درک کن.
حاشیه هارو ول کن بچسب به اصل
با نماز میتونی با خدا ارتباط بگیری بخون من به شخصه نتونستم و کامل گذاشتم کنار و الان خیلی هم راضی ام و هرروزم دارم ارتباطم رو باهاش قوی تر میکنم.
یادت باشه ک نجواهای شیطان میان ک غمگینت کنن. مسان ک ببرنت تو فرع و از اصل دورت کنن.
از خدا بخواه راه رسیدن به خودش رو بهت نشون میده
روز عالی داشته باشی
سلام دوست گرامی
دلم نیومد که هیچی نگم و نخواستم که چیزی رو ادامه بدی که در نهایت خیلی به ضررت میشه
ببین دوست خوب
وضو و نماز فلسفه بسیار عمیقی داره
شما با وضو و طهارت و غسل و نماز داری خودت و جسمت و روحت رو از ورود اجنه و شیاطین حفظ میکنی
فقط بااین اعمال هست که چاکراهای جسمت ممنوع الورود هستن برای یسری موجودات
لطفا در حق خودت ظلم نکن
و هرچیزی را نپذیر
نماز در قران بسیار اومده
تحقیق کن
و من پارسال بخاطر ترک نماز و وضو
دچار مشکلاتی بسیار شدم که حتی هنوزم دارم چوبشو میخورم
پیامبر ص و اهل بیت هرچی گفتن درسته
و انجام ندادن و قبول نکردنش فقط اسیب به خوده
لازم نیست انسان همه چیز رو تجربه کنه تا اول ضرر کنه تا خودش بهش برسه
اگر زندگیتون و خودتون براتون مهمه
به حرف خدا پیامبر اولی الامر گوش بدین
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام و درود فراوان به استاد عزیز و بزرگوار وخانم شایسته مهربان و دوست داشتنی
خدایا شکرت برای یک فایل جدید و فوق العاده مهم
خدایا سپاسگزارم ازت برای این همه آگاهی و شناخت خداوند ودرک صحیح قوانین
واقعاً چرا برای بعضیها اینقدر زندگی سخت پیش میره
واسه یه عده خیلی روان و ساده ،،،،،
به نظر من همش بر میگرده به درک خداوند و ارتباط بین ما با خدای مهربان و باور ما نسبت به خدا ،،،،
افرادبسیار زیادی خداوند را به شکل یک انسان، اما بسیار قویتر تصور میکنند و حتی از نگاه خودشان خداوند را قضاوت میکنند که این نادرست است.
همه ما دوست داریم خداوند را بهتر بشناسیم و رابطهای عمیقتر با او داشته باشیم؛ اما خیلی از مواقع بهخاطر دیدی نادرست نسبت به خداوند و توقعات اشتباهی که از او داریم، باعث میشود خداوند را مقصر تمام بلاها و اتفاقات ناگوار زندگیمان بدانیم!
برای اینکه خداوند را بهتر درک کنیم، اینطور در نظر بگیریم که خداوند یک نور و انرژی از جنس خیر و خوبی است؛ از جنس عشق مطلق و محبت فراتر از تصور! خداوندی که تمام جهان هستی از انرژی او خلق شده است.
البته این نور و انرژی خیر، دارای احساس نیست؛ یعنی مانند ما انسانها احساسات ندارد که بخواهد کاری را احساساتی و واکنشی انجام بدهد. مثلاً اگر در حق خداوند بدی کرده باشیم، اینگونه نیست که بخواهد در حق ما بدی کند.
خداوند برای اینکه جهان هستی پایدار بماند و همواره گسترش یابد، برای آن قوانینی ثابت و بدون تغییر وضع کرده است ،،،که شاید خیلی هامون در موردش فکر هم نکردیم و درک هم نمیکنیم ،،،،؛
اگر بتوانیم نگاهمان را نسبت به خداوند اصلاح کنیم و یک نگاهِ سیستمی به جهان هستی داشته باشیم؛ بسیار بهتر و راحتتر میتوانیم زندگی کنیم.
من اگر ایمان داشته باشم، اگر آرامش داشته باشم، اگر حالم خوب باشد، این جهان اتفاقات، شرایط، موقعیتها و افراد خوب را به من نشان میدهد؛ در مقابل اگر من ایمان نداشته باشم، اگر حالم بد باشد، اگر ترسیده باشم، اگر عصبی و خشمگین باشم، این جهان، اتفاقات، شرایط،
موقعیتها و افراد بد را به من نشان میدهد
پس ما خدا رو با ایمان واقعی درک کنیم و به خدا نزدیک بشیم و خدا رو دوست داشته باشیم
نه با نماز و دعای که از روی ترس ازجهنم باشه
وبگیم من خدا رو میپرستم ولی کاری برایم نکرده
پس تنها راه سعادت و خوشبختی ،درک صحیح خداوند است،،،،
در پناه خدا شاد و تندرست باشید
سلام به استاد جان عزیزم
سلام به دوستان هم فرکانسی عزیز
سپاسگزار الله یکتا هستم که من را به سمت این آگاهی ها هدایت میکنه.
خیلی خیلی از شما سپاسگزارم برای این آگاهی های نابی که به عنوان دستی از دستان خداوند در اختیار ما قرار میدید.چند روزی بود که منتظر یه فایل جدید بودم و هر روز صبح سایت رو چک میکردم.
این اولین کامنتی هست که روی سایت میزارم و چقدر سپاسگزار الله یکتا هستم که من را در مدار نوشتن این کامنت قرارداده.البته سه ماهی میشه که به صورت جدی و متمرکز دارم ذهنم را با آگاهی های سایت بمباران میکنم و چقدر نتایج جالبی توی این مدت توی زندگی من پدیدار شده.هرچند که هنوز خیلی راه دارم برای رسیدن به مقصد اما به خودم افتخار میکنم برای پاگذاشتن در مسیر موفقیت و ادامه دادن اون.
چقدر این فایل برای من پر از درس و نکته بود و چقدر شبیه حادثه ای بود که حدود یک ماه پیش برای من رخ داد.
ماه قبل من ماشین رو بیرون از خونه پارک کرده بودم که حدود ساعت 2صبح یکی از همسایه ها با همسرم تماس گرفت و از ما خواست که بریم تو کوچه.من اولش نگران بودم که چه اتفاقی براش پیش اومده ، از همسرم خواستم پشت تلفن بپرسه که علتش چیه.ظاهرا که یه نفر میخواسته ماشین ما رو بدزده که ایشون توی حیاط خودشون بودن و متوجه صدا شدن و اومدن بیرون.
من وقتی داستان رو شنیدم شاید باورتون نشه فقط از خداوند سپاسگزاری کردم . یه حس شادی بی نهایت وجودم رو پر کرد به طوری که همسرم بهم میگفت چرا اینجوری میکنی باید الان ناراحت باشی در حالی که من فقط به این نکته توجه کردم که چقدر خداوند دقیق و به موقع آقای همسایه رو به عنوان دستی از دستانش در زمان و مکان مناسب قرار داده بود تا ماشین من رو حفظ کنه.
البته چندباری بعد از حادثه این فکر اومد توی ذهنم که چرا اصلا من باید در مداری قرار میگرفتم که بخواد دزد به ماشینم بزنه.اما با توجه به صحبت های استاد توی فایلای دیگه سریع روی نکات مثبت و خوبی های این اتفاق تمرکز میکردم. اما امروز با گوش دادن به این فایل دلیلش رو متوجه شدم. البته که یکی از پاشنه های آشیل من همین ارتباط راحت و همین هدایت های همیشگی خداوند است که با وجودی که خیلی روش کار میکنم اما هنوزم خیلی بیشتر باید کار کنم تا باورهای مناسب در این زمینه ایجاد کنم.
به امید موفقیت ها و درک بیشتر این آگاهی ها برای خودم و شما دوستان عزیز
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
حمد و ستایش مخصوص خداوندیست که رب و فرمانروای جهانیان است
سلام به استاد جانم
سلام به استاد شایسته عزیزم
سلام به خانواده ارزشمندم
استاد جانم چند وقتی هست که از خداوند درخواست کردم که من را در مدار سپاسگزاری بیشتر و درونی تر که آرامش قلبی را برام به همراه داره ، قرار بده.
و بعد دوره لیاقت واقعا خواستم این نگرش را در خودم ایجاد کنم که اگر در یک سرزمین، تنهای تنها بودم چطور زندگی میکردم
با همین شرایط و امکاناتی که الان دارم و نعمتهای بیشماری که اگر بخواهم برای هر کدومشون تا آخر عمرم هم از خداوند سپاسگزاری کنم
نمیتونم حق مطلب را به جای بیارم
واقعا من را راضی میکنه
کلمه رضایت به نظرم عجین شده با کلمه ایمان و توکل و آرامش درونی
که واقعا با نوع نگرشمون و تقوا
میرسیم به یک انسان سپاسگزار که در دلش الماسی به نام توحید میدرخشه
اگر من دارم به بینهایت نعمت و داشته هام توجه میکنم یعنی من انسان سپاسگزاری هستم این یعنی نگاه توحیدی به جهان
اگر من توجه میکنم به توانمندیهام در سرزمین خودم و خدای خودم من انسان سپاسگزاری هستم و این یعنی نگاه توحیدی به جهان
اگر من در برابر اتفاقات و مسائل نگاه الخیر و فی ما وقع دارم یعنی من انسان سپاسگزاری هستم و این یعنی نگاه توحیدی به جهان
اگر من هر عملی را دارم با حال خوب انجام میدم یعنی من انسان سپاسگزاریم
اگر من بینهایت ورودی خوبی که همین امروز بابت سپاسگزار بودنم دارم میبینم و به وجد میام از کوچک و بزرگ ،این یعنی من انسان سپاسگزاری هستم و این یعنی نگاه توحیدی به جهان
اگر نگاه من معطوفه به اون قسمت و شرایط و انسانهایی در جهان هست که غرق در نعمت و ثروت و سلامتی و خوشی هستند که از ارتباط با منبع و خداوند وهاب و نگاه توحیدیشون نشات گرفته یعنی من انسان سپاسگزاری هستم و این یعنی نگاه توحیدی به جهان
اگر من در طول روز بیشتر این احساس سپاسگزاری عمیق را در خودم رشد بدم و به آرامش درونی و ایمان قلبی برسم که در داخل اون هدایت را هم به همراه داره
یعنی رو دوش خداوند سوارم
یعنی صد در صد من به انجام کاری هدایت میشم که اون با صدِ خودش قلبم را به تسخیر درآورده
و برای همه ما این تجربه وجود داره
وقتی چندین میلیون به بانک بدهکار بودم و آخر سال کلی عیدی و پاداش گرفته بودم و راحت میتونستم کلی با اون پول کارهای متفاوتی از نظر خودم انجام بدم
ولی جریان هدایت قلبم را به تسخیر دراوورد که صبح ساعت 10 بلند شدم و آماده شدم و به عزیز دلم گفتم باید بدهی بانک را تصویه کنم
اینجا شاید عموم جامعه بهم بگن عقل نداری ،برو طلا بگیر ،سکه بگیر که دو ماه دیگه چند برابر بشه ولی من خودم نبودم که این کار را انجام دادم چنان قلبم آرام بود که متوجه مسیر رفتن به بانک نشدم و با عشق پرداخت کردم
الان ثمره اون آرامش چندین برابری هست که منو مشغول عشق بازی با خودِش کرده و لحظه به لحظه با این نیروی برتر زندگی کردن قلبم را آرام تر و راضی تر میکنه.
وقتی کلی پول تو بورس داشتم و با عمل به آموزه های دوره مقدس 12 قدم و گوش دادن فایلهای توحید عملی هدایت شدم به فروش کل اون سهم ها و دیگه اون سهم ها تکیه گاهم نشد
بلکه خدارا تکیه گاه اصلیم قرار دادم و درها را برام باز کرد و چندین برابر اون پول به حسابم اومد که ماشینم را خریدم.
و اگر این رضایت و سپاسگزاری بشه فکر غالب من و فقط مشغول او باشم کن فیکون برام اتفاق میوفته
تو این احوالات سپاسگزاری خود به خود به خواسته هام هدایت میشم نیاز نیست فریاد بزنم
من برای رسیدن به خواسته هام نیاز به رضایت و آرامش قلبی دارم
که از چند راه برام به دست میاد
نگاهم (حواس پنجگانه هام بخصوص چشم و گوش) را به سمت داشته هام معطوف کنم و در یک کلام به سمت سپاسگزاری عمیق تر و حال روحانی و خدایی تر
که هر کس خودِش متوجه این حس و حال و کیفیتِش هست.
که شکرگزاری خواسته هامون هم یکی از این مرحله و به نظرم وقتی که خیلی حالمون خوبه با آموزشهای استاد عزیز به این رسیدیم که خود به خود هدایت میشیم به زندگی کردن ارتعاشی اون خواسته و باز هم همون شادی که ماه عسل همون سپاسگزاری و ایمان و آرامشه را به همراه داره
که در ازدواجم ،در خرید خونه و کارم این اتفاق برام افتاد و واقعا هدایت شدم به داشتن این نعمتها و خیلی از نعمتهای ریز و درشت دیگه
ولی چه کنیم که این ذهن نجواگر در هر لحظه نهیب کمبود، فقر و عجله را داره بهمون میزنه
و از چپ و راست و بالا و پایین این کار را میکنه که ما در مدار و مسیر الهی که همون
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﻩِ ﺭﺍﺳﺖ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﻛﻦ .(6)
مدار و مسیر سپاسگزاری عمیق درونی هست اتفاق نیوفته
که اگه با جهاد اکبر این انجام بشه
هدایت اتفاق میوفته چون ظرف بزرگ شده و لاجرم
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ
اتفاق میوفته و ما به نعمتهای بهتر و خواسته هامون هدایت میشیم
و اینجا باید یه نکته بسیار اساسی را مورد توجه قرار بدیم
و اون خاشع بودنه
درک جایگاه خودمون نسبت به خداوند
و نچسپیدن به خزه های کف رودخونه و پاک کردن تمام تجربه های گذشته هست که ترس و شک از همین باورها میاد که خدایی نیست
و وقتی در سرزمین باور خداباوری و توحید وارد شدی
دیگه وقت عمله ، عملی که قدم به قدم گفته میشه و تو در هر قدم با تموم وجودت در جهت رسالتت گام بر میداری و شادی را به جای لذت انتخاب میکنی.
از شادی های زود گذر رها میشی (گشت وگزارها در فضای مجازی، مقایسه های ویرانگر، ارتباط با انسانهای معمولی ) و به شادی همیشگی که با ارتباط درونی که با رب داری ایجاد شده و یه تنهایی مقدس و دلپذیر را برات به ارمغان اورده.
در همه شلوغی ها و رفت و آمدها یه هدایت گری هست که تو گوش به فرمان اون هستی و تجربه هر احساس و عمل را از فیلتر توحید و تجربه احساس سپاسگزاری عمیق و ارتباطت با رب وهاب میگذرونی (زندگی به سبک شخصی)
فارغ از نگاه عموم جامعه و تایید اونها
و این زندگی به نظرم
زندگی در بهشت در همین دنیا هست
و در این جایگاه لعلکم ترضی رخ داده
و هر لحظه با بزرگ شدن ظرف وجودیت از
نعمتهای بهتر و باکیفیت تر که تو را بیشتر به خودش و تجربه شادی وصل میکنه برخوردار میشی.
به نظرم اگر این باور درونی که حاصل سپاسگزاری عمیق و نگاه توحیدی هست اتفاق بیوفته رسالت وجودی به ما گفته میشه ،رسالتی که از باغ و گلشن همین زندگی و خواسته های مخصوص به خودمون بیرون میاد نه نگاه بقیه و مقایسه خودمون با اونها.
پس باید به این اعتقاد درونی برسیم که هرکدوم از ما لِوِل یکِ خداییم با شرایط متفاوت و خواسته های مجزا و متفاوت که قراره ما را خوشحالتر کنه و ما خدارا و احساسِ خدایی را بیشتر و بهتر تجربه کنیم نه چشم بقیه را دربیاریم.
استاد این فایل شما باز هم مثل فایلهای توحیدی تون یه دنیا درس داشت که اگر هر بار هم گوش به این نفسِ توحیدیتون بدیم یه درس و نکته جدید یاد میگیریم.
به امید سپاسگزاری عمیق درونی و دریافت هدایت الله یکتا و خاشع بودن و
وارد شدن به دنیای توحید و یکتاپرستی.
با تموم وجودم سپاسگزارتون هستم
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم
و همه ی دوستای بهشتیم
به به فایل توحیدی پاییزی
خدایا شکرت هزاران بار شکر
برای رزق بی حساب امروزمون
به میزانی که من دست از سرسختی و منیت
ومقاومتهام بر میدارم و هیچ بودن و تسلیم شدنم رو اعلام میکنم
سپاسگزاری میکنم برای همه چیز زندگیم
هم برای داشته هام هم برای خواسته هام
و ورودی هامو کنترل میکنم
مراقب افکارم میشم
احساس مو مدیریت میکنم تا همیشه رو فرکانس خوب باشه …
ایمان میارم به قدرت خدا و منبع همه چیز خدارو میدونم و به همون نسبت زندگیم
نرم وروان میچرخه و هدایتها رو درک میکنم
واضح و روشن به قلبم میشینه ولذت میبرم
هدایت های خدا همیشه هست به شرطی که
من با ایمان وتوکل وتعهد خودمو
باور درست توحیدی بسازم و در مدار و
فرکانس دریافتش قرار بگیرم
چه زمانی در مدار دریافتش قرار میگیرم؟
وقتی حال واحساسم خوبه ، قلبم مطمئن هست ودر هر اتفاقی به
الخیر فی ما وقع
ایمان دارم …
باور اینکه خدا مشتاق تر از منه که
تک تک خواسته هامو برآورده کنه و بیشتر از من میخواد بهشون برسم فقط کافیه من
کنترل ذهن و تقوا داشته باشم …
همین کنترل ذهن داشتن با تکرار وتمرین
بهتر وبهتر میشه در عمل و آدم خودش متوجه نتایج بعداز کنترل ذهن هاش در قالب حااااااال خوب و احساس لیاقت
و خودشناسی میرسه
از دل همین کنترل ذهن ها میشه به
شکر گزاری عمیق تری رسید ..
باور به اینکه خدا بهم نزدیکتر از رگ گردنم هست و خودمو لایق دریافت هدایت بدونم
باور به اینکه خدا رحمان ورحیم هست و
منبع قدرت مطلق خودشه و حتی خواسته های منم کاملا میدونه
داشتن این باورهای توحیدی چقدر میتونه
زندگی مو خوشگل تر کنه و ارام تر و روان تر …
من باید روباورهام کارکنم و دست خدا و جهان رو باز بذارم واجاره بدم خدا خدایی کنه و سمت خودمو که بندگی کردنه درست انجام بدم و ….
و بهترین و امیدوار کننده ترین باور :
کسی که ارتباط بهتر وبیشتری با خدا داره
نیاز به توجه وتایید وحتی تحسین وتعریف دیگران
هم نداره ….
دنبال حال خوب خودشه با خدای خودش..
این تنهایی وخلوت با خدا میتونم به جرأت بگم
به نظرم ارزشمندترین و بالاترین
احساس دنیاست و به شخصه خیلی
برام مهمه دنبال رابطه بهتر خودم با خدا باشم
و باورهای توحیدی مو رشد بدم با کمک خدا ..
خداروشکر میکنم که حواسم به ورودی هام هست و اینستا یه روز هم نداشتم و تلویزیون نمیبینم چندین ساله و
هیچی از دست ندادم و اتفاقا باورهایی و سبک زندگی خوشگلی هم بدست آوردم ..
اینکه باور دارم بودن در این سایت بهشتی
رزق بی حسابه خداست اصلا لبخند خودخداست
اینکه توانایی شکرگزاری کردن رزق بی حساب خداست
حتی نوشتن این کامنت رزق بی حساب خداست
دونه دونه ی داشته هام و خواسته هام رزق بی حسابه
نعمتهای زندگیم که همه شون امانت در دستم هستن
رزق بی حساب هست ریز ودرشت هم نداره
نعمت نعمته ، من باید بهتر وبیشتر ببینم وباور کنم که
همه وهمه و همه از خداست وبس ..
من سه هفته ای میشد خواهرم ندیده بودم
دیدم زنگ زد که میخوام بیام خونه تون
گفتم بیا خونه ام
پاشدم وسایل پذیرایی آماده کنم
و همه چیز مرتب کردم و با خیال راحت
نشستم تو دفتر شکرگزاری نوشتم
خدایا میدونی که من چقدر اطرافیانم دوست دارم چون نور خودت درون شون
هست و وجودشون خیر وبرکته
کمکم کن وگفتگوی امروز ما رو جهت بده به سمت نعمتها و برکتها
زیبایی ها و توانمندی ها
چقدر نکات مثبت خواهرمو تو ذهنم مرور کردم و در حال نوشتن این حرفها خواهرم دوباره زنگ زد که ببخشید نمیتونم بیام
یکی از مشتری هام زنگ زد که تا امشب شلوارش بدوزم و وقت نمیکنم بیام
همون لحظه یاد جمله تون افتادم استاد عزیزم که گفتین اگه باورهای ما پایدار بشه
بدون تلاش ما ، اطرافیان ما حال خوبشون
به ما میخوره …
یا تغییر میکنن
یا حذف میشن به میزانی که ما کنترل ذهن میکنیم و
حواسمون به احساس مون هست
خلاصه جهان بر اساس فرکانس های ما
قشنگ میچینه و بازخورد میده
حال خوبی داشتم از اینکه
اولا نگران نشدم که حالا قراره از خواهرم چه حرفهایی بشنوم و سپردم به خود خدا
از طرفی کلی نکات مثبت از خواهرم نوشته بودم و دم دستم گذاشته بودم که
تو صحبت هامون اینها و بهش بگم و کانون توجه مون به سمت زیبایی ها پیش بره
احساسم این بود که خدا وقتی میبینه
داریم بها میدیم و همه آدمها و عاشقانه
میپذیریم و دوست داریم و نور خودش میدونیم و میتونیم زیبایی های درونی آدمها رو ببینیم ، وارد عمل میشه و پلن های رویایی خودش رو نمایان میکنه
به راحتی و آسانی هدایت میکنه ..
خدایا شکرت هزاران بار شکر ..
یه ماه پیش تو مدرسه هلیسا جان گفتن
قراره چند نفر بیان وسنجش بدو ورود بچه هارو تو مدرسه انجام بدن و من خوش وخرم رفتم و اونجا انجام شد
دو تا خانم که به شدت عاشق بچه ها بودن و من چقدر ازشون قدردانی کردم
وتحسین شون کردم و خیلی عالی بودن..
بعداز دوهفته گفتن اون سنجش آزمایشی بوده و باید مجدد بریم ناحیه و اونجا انجام بدیم ..
خیلی بهتر و بدون غر زدن پذیرفتم و
توسیستم نوبت گرفتم و جالبه
سیستم آدرسی که نیم ساعت فاصله داشت برامون
ثبت کرد و من خواستم منطقه رو تغییر بدم اما احساسم گفت بپذیر ..
بی خیال نگاه کردم به رسول وگفتم
آدرس سنجش نمیدونم چرا اینجا دادن؟
ولی میدونم خیر مطلق هست برامون ..
خلاصه راه افتادیم رفتیم به سمت دبیرستانی که آدرس سنجش بود
رسیدیم اونجا ، دیدم همون خانم هایی که اومده بودن مدرسه هلیسا برای سنجش آزمایشی ، همون گروه هستن که اینجا
وتو این مرکز کار میکنن
با دیدن هم هر دومون شوکه شدیم و
ذوق زده از کار خدا
اینکه اون خانم گفت مرکز شما جای دیگه است اما چون ظرفیت پربوده سیستم
اینجارو جایگزین کرده واستون …
بدون هیچ آزمونی از هلیسا جان ، همون آزمون قبلی مدرسه رو ثبت کردن و من در عرض پنج دقیقه برگشتم و اومدم تو ماشین و گفتم
رسول جان ببین خدا چه جوری آسون کرد
واسمون
در ظاهر یه مسیر نیم ساعته سیستم زد
ولی در اصل کارمون به سرعت انجام دادن
چه قدر خوشحال از اینکه این بار نیومدم
منطقه رو تغییر بدم
دست از منطق ها ومقاومت هام برداشتم
نتیجه هم فوق العاده از آب در اومد خداروشکر ..
هفته پیش در حال پختن ناهار
بودم که تا رفتم به سمت فریزر گوشت بردارم یه احساسی گفت یه بسته بیشتر بردارم و بیشتر درست کنم …
تسلیم شدم و یه بسته اضافه تر برداشتم
تا بپزم ..
موقع ظهر بچه ها از مدرسه اومدن و
اومدیم ناهار بخوریم و غذارو کشیدم و
گذاشتم رو میز
و تو ذهنم این بود نکنه توهم زدم و غذا اضافه پختم
اشتباه گرفتم احساس خودمو با هدایت
در حال گفتگوهای این چنینی باخودم بودم که …
اومدم ناهار با رسول جان وبچه ها بخورم
که زنگ خونه رو زدن و از جا پریدم
بابام بود ،گفت گوشیم تو راه خاموش شد
میخواستم برم خرید گفتم بیام خونه تون که نزدیکه
شارژ بزنم یه وقت مامانت زنگ زد نگران نشه .
منم گفتم حالا که اومدی بیا ناهار بخور
بنده خدا هم اومد خورد خداروشکر
و بعد رفت خرید ..
من اون روز خیلی عشق میکردم
از اینکه ببین چقدر خدا دقیق هدایت میکنه
و توهم نزدم ها ..
اتفاقا به اندازه ای که مقاومتهام و منطق های قبل خودمو کنار میذارم
خدا داره انقدر واضح هدایتم میکنه
دو روز پیش هم بابام از درختهای باغچه کلی خرمالو چید و سهم مارو آورد
بعداز رفتن بابام ،دلبری پاییز جان شروع شد و
بارون شدیدی شروع به باریدن کرد و پرده رو کنار زده بودم و از پنجره
در حال تماشای باغ های اطراف خونمون بودم و چای هل دار به دست …
دیدم این بارون باید حس کنم
رفتم بالکن و سرمو گرفتم رو به آسمون
و بارون قشنگ میبارید رو صورتم
و عشق میکردم از این همه نعمت فراوانی و زیبایی خداوند
چای خودم با طعم بارون خوردم
چسبید و به جاااانم نشست
از بالکن اومدم خونه …
در حال شکر گزاری کردن بودم
یه نیرویی بلند انگار گفت از انارها و خرمالوهای بالکن به همسایه مون بدم
رفتم به سمت بالکن و تو ظرفی انار وخرمالو گذاشتم که بدم
اما زنگ زدم دیدم کسی خونه نیست
باز ذهن مبارکم گفت توهم زدم انگار!!!
برگشتم خونه و درحال تماشای بارون
دیدم زنگ خونه مون زدن
وهمسایه مون بود ….
اومد بالا و درو باز کردم که میوه هارو بهش بدم و دیدم خیس از بارون شده و
میگه خلاصه این بارون پاییزی فرصت نداد
کلید دربیارم و زنگ تون زدم ببخشید..
گفتم اینها میوه باغچه مونه
آوردم نوش جان کنید
با چشمای پراز اشک گفت وای خانم خانکی
از قلبم خبر داشتی انگار
قرار بود نوبرانه خرمالو هم بخرم که بارون اجازه نداد
و سریع اومدم خونه ….
خودم هم از این مدل همزمانی وهدایت
اشکم دراومد ..
اومدم خونه و گفتم خدایا دمت گرم
چقدردقیق به فکر همه مون هستی
خدایا چقدر دوستمون داری و ما خبر نداریم
خدایا شکرت هزاران بار شکر
که هستی و کنارمی و برام همه کسی …
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم
وخانم شایسته مهربونم بابت این
فایل بهشتی و مقدس و توحیدی
خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم
خدا حفظ تون کنه ان شاالله
فاطمه عزیز
شما فقط بنویس از این هدایتها… من عاشقانه بخونم و سپاسگذاری کنم.
چند روز پیش رفته بودم یه مسافرت و متاسفانه گفتگوهای جالب رخ نمیده خب اینجور جاها.
صبح داشتم بخودم میگفتم میتونستم با چرخوندن صحبتها به سمت بهتر، داستان عوض بشه چون قبلا اینکارو کرده بودم ولی انگار چراغش کمرنگ شده بود، سعی میکردم نشنوم ولی نمیشد…
وقتی کامنتت رو خوندم، دیدم میشه نکات مثبت، موارد مثبت رو آماده داشته باشم تا ازشون بهره بگیرم و اینم پاسخگویی این خداوند نزدیک…
از بلندکردن هدایت و پایین آوردن نجواها واقعا لذت بردم و برای شما خانواده دوست داشتنی بهترینها رو میخوام.
سلام فاطمه ی عزیز
خوندن کامنت هاتون رو تو جاهای مختلف شروع کردم و خیلی خیلی ازشون لذت میبرم . برام کلی درس دارن و یه قسمت هایی رو چند بار میخونم .
واقعا خوش به حالمون که خدا آنقدر دوستمون داره .
این روز ها احساس میکنم خدا دستم رو گرفته و داره منو دنبال خودش میکشه و از یه سیاه چاله پر از احساسات بد بیرون میبره .دارم احساساتم و افکارم رو کنترل میکنم ولی بعضی وقت ها برام از بین بردن نجوا ها خیلی سخت و درد آور میشه . به خدا میگم خدایا دستم رو نگیر به جاش بغلم کن و ازم در برابر آسیب هایی که ممکنه به خودم بزنم محافظت کن . مراقبم باش و من رو به سوی روشنایی ها ببر .
منو از شک و تردید ها آزاد کن نه با درد و سختی نه به زور بلکه با آرومی. با زبون خوش بهم بفهمون .
خدایا میدونم که خیلی دوستم داری به همین خاطره که منو رها نمیکنی .
حتما من برات خیلی ارزشمندم که همه جوره میخوای اشتباهم رو بهم بفهمونی .
خدایا بهم تسلیم بودن رو یاد بده . رها بودن رو یاد بده . نه وقتایی که همه چیز رو رواله بلکه تو تضاد ها .تو نجواها .
جدیدا یاد گرفتم که وقتی نجواها میان سراغم خودم رو با نوشتن از خدا و نعمت هاش مشغول کنم تانزارم حالم رو به هم بریزن . میدونم که این ممکنه مثل زدن آشغال ها زیر مبل باشه ولی واقعا فعلا آنقدر قوی نیستم تا بتونم باهاشون چشم تو چشم بشم .
خدای خوبم دوستت دارم و ممنونم .
خدایا تو کم ترین نیاز های بنده هات رو بر طرف میکنی .
حتی وقتی یکی از بنده هات حوس خرمالو میکنه و نمیتونه اون رو بخره تو براش میفرستی مگه میشه هوای من رو نداشته باشی مگه میشه هیچ کدوم از ما رو رها کنی .
خدایا هر روز نیازمند هدایت های تو هستم .خدایا شکرت
خدایا شکرت
و از تو فاطمه عزیز هم ممنونم که با کامنت پر بار و زیبات باعث شدی منه کامنت نزار به گزاشتن کامنت تشویق بشم .
امیدوارم همیشه شاد و هدایت شده باشی .
به نام رب بزرگم
سلام به استاد عباسمنش عزیز و دوستان
استاد چه همزمانی جالبی ، من چند روزه روی این باور دارم کار میکنم که براحتی میشه درآمد داشت ، براحتی میشه مشتری ثروتمند خودش بیاد ، براحتی میشه رزق رو از خدا دریافت کرد ؛
که البته خدا هم جوابمو داد و یه مشتری با کیفیت رو برام فرستاد ؛
و امروز شما دقیقاااا در مورد همین باوری که دارم روش کار میکنم صحبت کردین ؛ واقعا شکرررر خدا و تشکر از شما ؛
بشدت روی این موضوع آسانی پاشنه آشیل دارم ، چون چندین و چند سال توی بازار کار سخت و فیزیکی کردم و از طرفی همیشه مادرم این باور رو القا کرده و میکنه که حتما ادم باید پدرش در بیاد تا به جایی برسه ، بخاطر همین منم این باور تو ذهنم شدیده و دارم سعی میکنم روش کار کنم ؛
موضوع بعدی که دوس داشتم بگم ، البته قبلا تو سایت نوشتمش ولی میخوام دوباره بگم که بدونم خدا چیکارا کرده برام ؛
این اتفاق یکی از هزاران معجزه خدا تو زندگی منه ؛
دو سال پیش با یکی از دوستام چند روز رفتیم استانبول ؛
روز اول یا دوم خواستیم بریم میدون تکسیم و خیابون استقلال رو ببینیم و تو پاساژها خرید کنیم ؛
قرار بود زودتر بریم ، ولی دوستم گفت یه چرت کوچیک میزنم بعد بریم ؛
خلاصه وقتی دوستم از خواب بیدار شد طرفای عصر بود که با مترو رفتیم میدون تکسیم ؛
وقتی رسیدیم اونجا دیدیم خیلییییییی شلوغه و کلی ماشین پلیس و آمبولانس با سرعت وارد میدون میشن و چنتا هلیکوپتر هم بالای سرمون میچرخید ؛
پلیسا مردم رو از میدون دور میکردن و خیابون استقلال رو هم بستن ؛
ما اصلا نمیدونستیم جریان چیه ؛
خلاصه برگشتیم هتل و شب پدر دوستم پیام داد کجایین ؟ حالتون خوبه ؟ چون تو اخبار گفتن که خیابون استقلال توی استانبول بمب گذاری شده و کلی آدم کشته شدن ؛
من و دوستم دیوااااااانه شدیم از هدایت خدا ؛
همون چرت کوتاهی که دوستم زد باعث شد ، ما دیرتر به میدون تکسیم برسیم وگرنه ما دقیقااااا وسط اون بمب گذاری کشته میشدیم ؛ خدا خواب رو به چشمای دوستم فرستاد تا اینجوری معجزه وار نجات پیدا کنیم ؛
خیلی زیاددددد این اتفاق رو برا خودم تکرار میکنم و قدرت خدا و هدایتش رو همیشه بخودم یادآوری میکنم ؛
خیلی از این اتفاقات برام پیش اومده تو زندگی که به طرز عجیب غریبی خدا نجاتم داده ، توی رانندگی که فراووووون مثال دارم ؛
واقعا همیشه میگم خدایا اگه لطف تو و هدایت هات نباشه من صد در صد نابود میشم ؛
مرسی استاد جان بابت این فایل بی نظیر که تا الان 3 بار گوشش کردم و خیلیییییی باش کار دارم ؛
سلام مجتبی عزیز
چقدر کامنتت جالب بود برام
والان دیدم که بارها و بارها حتی تو رانندگی خدا زودتر از موعد هدایتم کرده
باااارها پیش اومده تو یه جای خلوت یا مثلا یه جاده کم رفت و امد من سزعت بسیار بالایی داشتم
ویهو خدا بهم گفته ترمز کن. و منم گوش دادم، درست بعد از چند ثانیه یا یه ادمی اومده تو جاده یا یه حیوونی یا مثلا یه نفر با ماشین انحراف از مسیر پیدا کرده
خلاصه من با اون سرعت زیاد قبلی هیچ جوره نمیتونستم ماشینو کنترل کنم ولی با سرعت کمی که خدا چند ثانیه پیش بهم گفته خیلی راحت و بی دردسر ازون مساله گذر کردم
واقعا خدا هر لحظه داره خیر و شر مارو بهمون الهام میکنه
این اتفاق در تمام مساعل و مراحل زندگی میتونه رخ بده اگر ما در برابر هدایت های خدا خاشع باشیم
ممنونم ازت بخاطر کامنت زیبات
بنام خدا
سلام حمیدرضا جان ، دقیقا درسته ؛
اگه بخوام از رانندگی و هدایتهای خدا بگم هزارتا مثال دارم ؛
واقعا هزاران بار شده با موتور یا ماشین داشتم میرفتم و یجاهایی میشده که دیگه مطمین بودم دارم تصادف میکنم و به طرز خیلی عجیبی خدا ماشین یا موتورم رو کنترل کرده و به خیر گذشته ؛
بخاطر همین دیگه هر وقت از خونه راه میفتم همش میگم خدایا تو بشین پشت فرمون که من هیچیییی بلد نیستم ، من هیچ مهارتی ندارم ، فقط خودت من و ببر و بیار ؛
بخاطر این سعی میکنم زیاد روش حساب کنم مخصوصا تو رانندگی ، بعضی جاها میگه اینجا آروم برو ، یجاهایی میگه اینجا میتونی تندتر هم بری ؛
تو رانندگی بیشتر حسش میکنم ، چون اونجا بیشتر سعی کردم روش حساب کنم ؛
وگرنه خیلییییی جاهای دیگه هم جونمو نجات داده اونم عجیب و غریب ؛
مرسی از پاسخت داداشم ، موفق باشی
به نام خداوند بخشنده و مهربان
با عرض سلام خدمت شما استاد بزرگوار وخانم شایسته عزیز
استاد عزیز چقدر شما این موضوع رو راحت و دقیق توضیح میدهید ، باور نابرده رنج که مثل بتن چسبیده به مغذ ما رو جدا میکنید ، ما بصورت ناخود اگاه همیشه از این ناحیه در حال زجر کشیدن هستیم وکلی هم از رسیدن به اهدافمون لذت هم میبریم ،
ولی واقعاً اگه خواسته باشی در این فضای اموزشی شما باشیم و با اون باور ها ادعا رسیدن رو داشته باشیم انگار که هیچ چیز یاد نگرفتیم
از نظر من که محصولات شما استفاده میکنم این فایل خودش به تنهائی یه محصول که قیمت نداره شاید بعضاً فکرکنن که اموزش های شما فقط به محصولات خلاصه میشه (این رو برای اون دسته از افرادی گفتم که شناخت کامل با این فضا واستاد ندارن )
اگه خواسته باشم مسیر رسیدن به اهدافم رو توضیح بدم، از زمانی که شروع به ساختن این باور کردم،
کارها خودش ردیف میشده ، و اطرافیان هیچ گزینهای ای بحز خوشانسی روی کار های من ندارن
اما بعد از شناخت این باور و کار کردن روی اون وگرفتن نتایج ، انتخاب خواسته های به صلاح من رو هم به خدا واگذار کردم ، چون من قراره در این دنیا لذت ببرم اون خودش کار رو کامل انحام میده
همین امروز صبح رفتم برای خرید چنتا از دوستان رو دیدم احوال پرسی کوتاهی کردیم یکیشون که تقریباً هم کار و هم صنفی بود ومن رو کامل میشناخت گفت ،بعد یک هفته کار سخت امروز رو تعطیل کردی استراحت کنی ، من بطور ناخودآگاه یک هویی جواب دادم نه من بعد یک هفته تفریح امروز رو تعطیل کردم برنامه تعطیلات هفته بعد رو بچینم.
این سه نفر کلآ با شنیدن جواب من حرفهای خوشون یادشون رفت ،وقتی من رد شدم ولی هنوز صداشون رو میشنیدم ،ازش پرسیدن مگه این بابا شغلش رو عوض کرده این که هم کار شما بود ، گفتش نه بابا این یه ادم عجیب و غریبه از همه همکارا هم وضعش بهتره ،
یعنی وقتی به آموزههای استاد عمل میکنی باایمان نتایج اونقدر بزرگه که خودت هم متوجهش نمیشی
واز نظر دیگران ادم خوش شانس و عجیب و غریب هستی ،
من ازنظر نتایج اونقدر در جایگاه عالی هستم که واقعاً وصف ناپذیر است با همه این نتایجی که دارم که همه رو مدیون هدایت خدا و آموزشهای استاد عزیز میدانم ،چند وقت پیش از خدا هدایتی خواستم که برای شرکت در یکی دیگه از دورههای آموزشی هدایت شدم به دوره دوازده قدم ، که انشاالله به یاری خدا نتایجی عالی رو رقم بزنم
ودر اخر بینهایت سپاسگزارم از لطف و توجه و محبت شما استاد عزیز
براتون بهترینها رو ارزو دارم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
للَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهَارَ ﴿32﴾
خداست که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آبى فرستاد و به وسیله آن از میوه ها براى شما روزى بیرون آورد و کشتى را براى شما رام گردانید تا به فرمان او در دریا روان شود و رودها را براى شما مسخر کرد (32)
وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ ﴿33﴾
و خورشید و ماه را که پیوسته روانند براى شما رام گردانید و شب و روز را [نیز] مسخر شما ساخت (33)
وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ ﴿34﴾
و از هر چه از او خواستید به شما عطا کرد و اگر نعمت خدا را شماره کنید نمى توانید آن را به شمار درآورید قطعا انسان ستمپیشه ناسپاس است (34)
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همچنین دوستان ارزشمندم در این مکان توحیدی
استاد جان تا الان من زیاد کامنت نذاشتم و کامنتهایی هم که گذاشتم اکثرا در تایید و درکم از قوانین بوده اما امروز میخوام از نتایجم در عمل به قوانین و همچنین آسان شدن برای آسانی ها که برام در این مدت اتفاق اتفاده بگم که هم ردپایی باشه برای خودم تا همیشه لطف خدارو به یاد بیارم و سپاسگذاری ای هر چند کوچک از خدای خودم داشته باشم و همچنین تشکر فراوان از استاد
چند روزی بود داشتم به این فکر میکردم که همین کامنت رو کجا بنویسم بهتره که خدا روشکر دیروز این فایل بسیار غنی از هر نظر روی سایت قرار گرفت / فایل که چه عرض کنم خودش به تنهایی یک دوره هست
چندسالی میشد که دوست داشتم کسب و کاری که زیاد بهش علاقه دارم رو در یک کشور دیگه استارت بزنم اما هر بار به دلیلی به تعویق می افتاد که الان دیگه میدونم در فرکانسش نبودم ولی دقیقا بعد از چند مدت که وارد سایت شدم و شروع کردم به کار کردن روی خودم ، کسی که قبلا بهش پیشنهاد داده بودم که توی اون کشور کارمند من بشه و قبلا رد کرده بود خودش اومد پیشنهاد داد که کار رو شروع کنیم ، یه مدت که مجبور بودم به خاطر تقویت زبان کارمندم صبر کنم و گذشت تا برای مرداد ماه همین امسال بلیط هواپیما گرفتم که بریم و شروع کنیم ، و دقیقا روزی که بلیط گرفته بودم یک روز مانده به پایان اعتبار ورود ویزاهامون بود و شرایط طوری رقم خورد که پنج دقیقه قبل از بسته شدن گیت رسیدیم فرودگاه و به دلیل اینکه بلیط برگشت نگرفته بودم نشد که سوار بشیم و زمانی هم برای گرفتن بلیط باقی نمونده بود و یادمه تنها چیزی که گفتم توی دل خودم یک جمله بود : الخیر فی ما وقع / اگر این اتفاق قبل از آشنایی من با این سایت می افتاد خیلی به هم میریختم چون قبلا به شدت روی زمانبندی هایی که برای کارهام تعیین میکردم حساس بودم و از وقتی با زمانبندی خدا آشنا شدم خیلی آروم تر شدم خیلی
خلاصه دوباره اقدام کردم برای دریافت دعوتنامه و تهیه ویزا و .. ،در همین مدتی که کار من عقب افتاده بود یکی از معدود دوستانی که توی این کشور داشتم بعد از چند سال بهم زنگ زد فقط برای احوالپرسی ، و جریان رو بهش گفتم که همچین تصمیمی دارم و به محض اینکه فهمید میخوام همچین کاری بکنم منو با داداشش کانکت کرد و گفت که اومدید با داداشم هماهنگ باشید کمکتون میکنه ، و داداشش هم پیام داد و پیشنهاد داد که من یه خونه دارم حدود ده روز دیگه خالی میشه و تا دسامبر خالی میمونه و شما میتونید اونجا اقامت داشته باشید وتازه من گوشه ای از پلن خدا رو درک کردم و تا چند روز فقط سپاسگذاری میکردم به خاطر کمکها و زمانبندی بی نظیرش
زمانی که ویزاهامون آماده شد یه روز به کارمندم گفتم که بلیط هواپیما میخوام بگیرم برای فلان روز از مهر ماه که به امید خدا بریم ، و از خدا کمک خواستم که هدایتم کنه به سمت بهترین بلیط ( ته ذهن خودم به شدت این بود که فقط بلیط از هواپیمایی امارات یا قطر میگیرم ) و دقیقا زمانی که میخواستم بلیط رو انتخاب کنم یکی از دوستان اومدکه در جریان کار من بود از قبل و دلیل آورد که بلیط یک ایرلاین دیگه رو بجز این دوتا بگیرم و من چون هدایت خواسته بودم این رو یک نشانه از طرف خدا دیدم و خلاصه توکل کردم به خدا و بلیط هارو گرفتم ، و تاکید میکنم این دوستم اگر پنج دقیقه دیرتر اومده بود بلیط هواپیمایی امارات رو اوکی میکردم حتما ، خلاصه گذشت تا به چند روز قبل از پرواز رسیدیم و طبق شرایطی که اون موقع پیش اومد ایرلاین هایی مثل امارات و قطر پروازهاشون به ایران لغو شد ولی اون ایرلاینی که خدا هدایتم کرده بود که بلیطشو بگیرم نه ، و همون موقع چقدر بابت این هدایت از خداوند سپاسگذاری کردم ،
چند روز بعدش زمان پرواز بود که از خدا خواستم بهترین پرواز رو برای ما فراهم کنه و همچنین بهترین صندلیهای هواپیمارو از خدا درخواست کردم ( چون اصلا خوشم نمیاد ته هواپیما بشینم ) ، پرواز اولمون خیلی عالی بود اما برای پرواز دوم تقریبا ته هواپیما بهمون صندلی داده بودن ولی وقتی که سوار شدیم اصلا حس و حالم رو بد نکردم و تو ذهنم گفتم که من از خدا خواستم حتما اجابت میکنه ، تا اینکه هواپیما پرواز کرد و تقریبا ده دقیقه که گذشت چراغ کمربندها خاموش شد خواستم صندلیمو بخوابونم که بخوابم دیدم عه صندلی نمیخوابه ، به مهماندار اطلاع دادم و اونم یکم مشغول شد و نتونست کاری بکنه و رفت بعد چند ثانیه برگشت گفت بیاید دنبالم و دقیقا مارو برد روی صندلی های EXIT ( که پولی بود ولی خدا مجانی این صندلی رو به من داد) با بهترین فضای پا و تقریبا جلوی هواپیما ، و خدا شاهده همون جا به قدری خدارو با این قدرتش و قوانینش شکر کردم که فکر کنم نیم ساعت اصلا حواسم اونجا نبود
موقعی که پیاده شدیم داداش دوستم اومد دنبالمون (کسی که اولین بار بود همدیگرو میدیدیم – چون دوستم یه شهر دیگه زندگی میکرد )و ما رو برد خونش و تقریبا ما دوهفته اونجا اقامت داشتیم و از جایی که هزار سال به ذهنم خطور نمیکرد خدا این بنده خودش رو برای کمک به من فرستاده بود و چقدر دنبال کارمون بود ، یه روز برگشت گفت که با چند تا وکیل صحبت کردم و برای ثبت شرکت شما باید مستقیما از ایران پول به حساب یکی از بانکهای اینجا بزنید تا یک برگه تایدیه بهتون بدن برای ثبت شرکت ، و از اونجایی که همچین چیزی از ایران امکان پذیر نبود ظاهر قضیه به این صورت بود که باید برمیگشتیم اما تو ذهنم فقط و فقط داشتم با خدا صحبت میکردم و حتی زمانی که به این تضاد برخورده بودم داشتم خدارو برای نعمتهای بی شمارش شکر میکردم و ایمان داشتم که خدا برای این کار من هزارارن راه و برنامه داره و من که به خدا سپردم امکان نداره درخواستمو اجابت نکنه ، تا اینکه یه روز گفتم من سمت خودمو باید انجام بدم بقیشو خدا انجام میده و من دخالت نمیکنم ، و به دوستمون و کارمندم گفتم که تا دو روز دیگه من میخوام اینجا خونه و دفتر کار اجاره کنم ولی اونا بهم میخندیدن و میگفتن که تو کارت به بن بست خورده یعنی چی میخوای این همه هزینه کنی الکی ، ولی تو ذهن من فقط این بود خدا این کارو برام انجام میده ، خلاصه که از خدا خواستم که هدایتم کنه به سمت مناسب ترین خونه برای من و شروع کردم به گشتن ، یه محله رفتیم به چند تا خونه سر زدیم و چند تاشون گفتن که به خارجی در صورتی خونه اجاره میدیم که اقامت داشته باشید و ما هم تا زمانی که شرکتم ثبت نمیشد اقامتی در کار نبود ، به کارمندم گفتم که به گشتن ادامه میدیم و میدونستم که تو ذهنش داشت بهم میگفت این اوسکوله بابا ، ولی تو ذهن من فقط ایمان به خدا بود و فقط میگفتم که من از خدا خواستم و ادامه دادم ، فرداش با ایمان بیشتر از خدا خواستم که هدایتم کنه به سمت بهترین خونه ، گفتم خدایا همه قوانین در مقابل قدرت تو هیچ هستن و خدا شاهده سومین خونه ای که توی اون روز رفتیم به راحتی قبول کرد و و وقتی وارد خونه شدیم بهترین جای ممکن بود هم برای کار و هم برای زندگی کارمندم ، و روز بعدش قرارداد رو نوشتیم و روزهای بعدترش رفتیم برای تهیه کردن وسایل برای خونه و کماکان خبری از هیچ راهی برای ثبت شرکت نبود ولی من فقط میگفتم که یه راهی پیدا میشه خدا درهارو برام باز میکنه
تا اینکه یه روز یکی از دوستان از دبی برای کاری تماس گرفت و موضوع رو بهش گفتم و گفت که میپرسم خبر میدم ، و بعد یه ساعت زنگ زد و روشی رو به من پیشنهاد داد و بعد از صحبت کردن با وکیل متوجه شدیم که امکان پذیره ، و بله ایمان من جواب داد و خدا درهارو برام باز کرد ، کارمندم داشت بال در میاورد و میگفت تو خبر داشتی که حل میشه که این کارها رو انجام دادی ولی نمیدونست تنها چیزی که من ازش خبر دارم قدرت خداست و توکلی که فقط به خودش کردم
چند سال قبل با یه نفر ایرانی که این کارو انجام داده بود صحبت کرده بودم و به قول خودش پدرش در اومده بود برای ثبت همین شرکت و چه هزینه هایی کرده بود و آخرش هم مجبور شده بود شریک محلی بگیره برای کارش که در نهایت هم شریکش سرش کلاه گذاشته بود ، ولی خدا شاهده طی این سفر از لحظه شروع تا زمانی که برگشتم خدا چنان منو آسان کرد برای آسانی ها و کارهامو توی یه کشور غریب انجام داد که برای 99 درصد مردم حتی تو شهر و کشور خودشون هم به این آسانی انجام نمیشه ، تازه من در مسیر ایمان به خدا و آسان شدن برای آسانی ها یه جوجه هم نیستم ، خدا خودش میدونه که اگر ایمانم بیشتر باشه چقدر میتونه همه کارها راحت تر انجام بشه
در تمام این مدت من فقط مشغول سپاسگذاری بودم بابت نعمتهای خدا و بابت کمکهاش و فقط ذهنمو کنترل کردم و همه اتفاقات خوب رو روی دفتر شکرگذاری و ستاره قطبی م نوشتم ، چیزی که شما به من یاد دادید استاد عزیزم
این کامنت خلاصه خیلی کوچکی بود از نتیجه ای که از عمل به قوانین گرفتم ، طی این مدت بارها و بارها مجبور شدم که چشمهام که به خاطر لطفهایی که خدا به من داشت پر از اشک میشد و فقط خودم میدونستم که از کجا آب میخوره از کارمندم مخفی کنم
فقط کافی بود که باور کنم خدا به من نزدیکه و حواسش بهم هست و با ایمانی که نشون دادم دیگه غریب بودن و آشنا نداشتن و تنها بون معنایی نداشت ،
استاد ازت تشکر میکنم که خدارو به من شناسوندی ،
خدایی که برای من بنده اش راحتی و رفاه و ثروت و آرامش بیشتر میخواد
خدایی که بیشتر از لیاقتم بهم بخشیده و خواهد بخشید
خدایی که هدایت منو وظیفه خودش دونسته
خدایا شکرت بابت بزرگیت بابت بخشنده بودنت بابت حمایت کردنت بابت هدایت کردنت
خدایا هزاران بار شکرت
سلام! دوستذمهربانم
موفق باشید هم فرکانسی عزیزم
سپاسگزارم آز این کامنت زیبای تان.
من هم ده ماه قبل در مشهد بودم. کارهای خروجی من از ایران دو ماه و شاید هم حدودأ سه ماه زمان برد. من دلیلش را نمی دونستم.
اما خداوند متعال می دونس.
در آخرین روزهای بهمن ماه بود که کارهای خروجی مون اوکی اوکی شد. چون افغان بودیم کارمون زمان برد.
اما! دو روز پس از بیرون شدن مان از ایران، به خدا قسم من که در بدترین شرایط مالی بودم، حکومت ایران تصمیم گرفت برای هر فرد بالای 18 سال افغان، 100 میلیون تومان پول وضع کند که طرف باید ب دولت ایران بدهد که دولت به اون فرد اقامت بدهد. آنهم برای افردی که مدرک داشتن در ایران نه برای افردی که مدرک نداشتن.
من و خانواده من هیچ مدرکی نداشیم. فقط بعداز 48 ساعت بیرون شد مان از ایران این قانون اجرایی شد.
من می گفتم چرا کارهای خروجی گرفتن من زمان بر شد در ایران.
اگر دو روز دیگه می موندم باید این 100 میلیون تومان پول را من هم می دادم؟
واقعا چیزی نمی دانیم؟
این خداست که همه چیز را می داند.
با خوندن کامنت تون حالم خوب شد.
این یکی از ده ها موردی بود که برام دربارهی موضوع اومدن مون از ایران به استرالیا اتفاق افتاد.
همانگونه که شما از موارد و اتفاقات خوبی در کامنت تون ذکر کردید.
سپاسگزارم از شما.
فقط و فقط تسلیم و سر سپرده خداوند متعال و زمان بندی های ش باشیم و اجازه بدهیم که خداوند متعال کارهای ما رو انجام بده.
تشکر.
سلام به دوست عزیرم
نمیدونی با خوندن کامنت زیبات چقدر قلبم باز شد و اشک توی چشمام جمع شد ،چقدر خودمو بیاد آوردم زمانی هایی که خداوند کارها رو که بقیه پوستشون کنده میشد برای من مثل آب خوردن انجام شد
روزهایی که توکل میکردم چنان قدرتی توی دلم زنده شده بود که با وجود تمسخر بقیه دست به کارهایی زدم که مثل آب خوردن انجام شد و مجوزاتش صادر میشد و تنها پارتی من خدای بود که بهش توکل کردم ،تازه اون موقعا از قانون چیزی نمیدونستم و یه خدای درب و داغون توی ذهنم داشتم و همون خدای درب و داغون کارهای منو به آسونی انجام داد ،الان که بیاد میارم و قانون با خودم تکرار میکنم چه انگیزهای توی دلم زنده میشه و قلبم بهم گوا میده که الان که قانون میدونی و ایمانتم هزاران برابر شده برای اتفاقاتی که برات پیش اومده ،خدا میدونه چه کارهایی میتونم انجام بدم
بقول استاد وقتی میدونی میتونی بارتو بزاری روی دوش خدا تا اون برات کارها رو انجام بده دیگه محدودیتی نیست و هر چیزی میتونی ازش بخوای ،محدودیت فقط توی ذهن منه
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم بابت خط به خط هدایتی که اینجا نوشتی
از خداوند برات طلب بی نهایت رزق برکت رو آرزومندم
استاد واقعا هر بار که این فایل و گوش میدیم صدها نکته ی جدید درک میشه ازش که نمیشه ننوشت
1- اگه خدا رو مثل یه پدر یا مادر مهربون ببینیم همه چی حله
فکر کن مثلا ما خودمون یعالمه ثروت داشته باشیم و بچه مون مثلا نیاز به یه شغل یا ماشین یا هر چیزی داشته باشه که یک هزارم ثروت ما هم نیست
ما دلمون میادبهش ندیم یا اینکه بدتر از اون یه جوری با زجر بهش بدیم بگیم مثلا بزار اول یعالمه گریه کنه یا بره مثلا تو بازار حمالی کنه زجر بکشه بعد بیاد التماس ما رو کنه تا ما یه قطره از اون ثروت مون و بهش بدیم تا یه سرمایه ای کنه برای شغلش ؟؟؟
خدا که از هر پدر و مادری مهربون تره
2- اگه ما مثلا پدر ثروتمندی باشیم که مثلا کل بازار فلان کالای ایران دست ما باشه و هدفمون هم گسترش این کسب و کار باشه و فرزندانی داشته باشیم که خیلی هم دوسش داریم، هدف خودمون هم اینه که فرزندمون هم بدنبال گسترش این کسب و کار باشه
و اتفاقا اگه فرزندمون بگه من هدفم همینه نه تنها خوشحال میشیم بلکه هر کمکی از دستمون بربیاد انجام میدیم