عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 41
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
ب نام خداوند بخشنده مهربان
درود بیکران خدمت شما عزیزانم، استاد گرانقدر و مریم بانوی دوست داشتنی و همراهان همیشگی سایت توحیدی
به به چقدر لذت بردم از دیدن این طبیعت بینهایت زیبا و دلنشین، آبی بیکران آسمان، سبزی چشم نواز زمین و درختان، آب روان و آرام دریاچه، هوای مطبوع و دلچسب، استاد عزیزم، و صحبتهای بی نهایت عالی
خدا قوت واقعا، چقدددر دلنشین بود صحبتهاتون استاد عزیزم
واقعا درست و منطقی گفتید، کاش این حرفها رو چند ماه پیش شنیده بودم،اما خدارو بینهایت شکر میکنم ک الان زمان مناسبی برای شنیدنش فراهم شد برام، ک با گوش جان بشنوم، شاید اگر قبل این شنیده بودم، اینگونه درکش نمیکردم.
الهی بینهایت شکرت ک لایق شنیدن این آموزه های ناب هستم.
الان ک فکر میکنم میبینم خیلی مواقع برام پیش اومده ک تو اوج عصبانیت حرفهایی زدم ک بلافاصله بعدش پشیمون شدم، چون از روی عقل و منطق نبوده و حرفهایی بوده ک از نجواهای شیطانی نشات گرفته
با صحبتهای شما استاد عزیزم، تصمیم گرفتم تعهد بدم ب خودم ک ازاین ب بعد مدیریت کنم خشم خودمو، و اون لحظه هیچ تصمیمی نگیرم،و تصمیم گیری رو بذارم برای زمانی ک آرومتر شدم، و قطعا تصمیم بهتر و عاقلانه تری میگیرم.
ب یاری خدا ک هرروز بتونم بیشتر از قبل ب تعهدات خودم پایبند بمونم، و یادم باشه ک همچین تعهدی ب خودم دادم، درسته ک واقعا سخته تو اون شرایط مدیریت خشم و تصمیم گیری، اما باید ب خودم مسلط بشم با تمرین و تکرار
عاااااشقتم استاد عزیزم، ممنونم از نگاه زیباتون عزیزان
درپناه خداوند مهربان بدرخشید همواره
سلام و صبح بخیر به استاد نازنینم
مریم جان و همه ی دوستان عزیزم
استاد جان من تا قبل از آشنایی با شما آدم بسیار احساسی و پرخاشگری بودم و همیشه هم از این نوع رفتار ضربه های بسیار سنگین خوردم
ولی رفته رفته بعد از آشنایی با شما تونستم دُزش رو کمتر و کمتر کنم ولی با این حال که داشتم روی خودم کار میکردم چند ماه پیش (البته نه مثل الان با این تمرکز) دو بار نتونستم احساساتم رو کنترل کنم و نتایج ناخوبی برام بوجود اوورد
اولین موردش این بود که توی محل کارم سر یک موضوع با یکی از همکارانم درگیری لفظی بوجود اومد و بعد از اون هم نتونستم خودم رو کنترل کنم و درگیری بالا گرفت و به فحش و ناسزا کشید تا جایی که من 20 روز از کار تعلیق شدم و همکارم هم اخراج شد و این موضوع برای من بسیار درس به همراه داشت و بعد از اون همیشه سعی مردم در چنین مواردی بخندم و با لبخند صحبت کنم و نگذارم اصلا ذهنم درگیر اون موضوع بشه
موضوع بعدی که نتونستم خودم رو کنترل کنم در رابطه ی احساسی من بود
من با یک خانومی در رابطه بودم و وقتی میخواستم رابطه رو تموم کنم به اشتباه اون چندتا حرف بد زد ، اولش من تونستم خودم رو کنترل کنم ولی بعدش کنترل از دستم خارج شد و منم شروع کردم به دری وری گفتن و بحث بشدت بالا گرفت ، تا جایی که اون شخص سعی کرد برای من مشکل بوجود بیاره و اینو تا محل کارم هم کشوند ولی به لطف خدا چون این موضوع رو میدونستم که زندگی و اتفاقات ما به دست خودمون شکل میگیره تمرکزی روی اون موضوع نزاشتم و اون موضوع ختم به خیر شد
بعد از این موارد همیشه سعی کردم نگذارم عصبانی بشم و وقتی میخواد این اتفاق بیفته حواس خودم رو به هر نحوی از موضوع پرت میکنم ، میرم پیاده روی ، میخوابم ، خرید میکنم و…
استاد عزیزم از شما بی نهایت سپاسگزارم بخاطر این رشد شخصیتی که در من بوجود آوردید
در پناه الله یکتا شاد و تندرست باشید
به نام خدا
با سلام و احترام
1. درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟
اگه بخوام یک تجربه تلخ از کنترل نکردن احساساستم در زمان غلیان احساس خشم بگم اینکه یک شب تو ماشین من نتونستم خشمم رو کنترل کنم و طی بحث و جدال با همسرم محکم زدم به آینه ماشین و شیشه جلو ترک خورد و باعث شد دعوای شدیدی بین من و همسر بوجود بیاد تا جایی که کار ما رسید به دادگاه و تا نزدیکی طلاق هم پیش رفتیم ولی خدا کمک کرد موضوع ختم به خیر شد
این ماجرا چه درسهایی به شما داد؟
این درس رو داشت که هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت در زمان خشم و کلا غلیان احساسات هیچ تصمیمی نگیرم حرفی نزنم که بعدا نشه جمعش کرد خودم رو کنترل کنم عصبانی نشم
راهکار شما برای پیشگیری از تکرار آن نتیجه ناخوشایند، چه بود؟
نفس عمیق بکشم
هر سوره یا آیه ای از قرآن اومد به ذهنم سریع بخونم
من یه جا خوندم 5 ثانیه اول هیجانات و احساسات خیلی راحت میشه به خودت بیای و خودت رو کنترل کنی انگار شماره معکوس انفجارِ یک بمبِ پس تا عدد به شماره 5 نرسیده تمام تلاشم رو می کنم احساس غلیان رو از مغز رد بدم حال هربار به یک روشی
بتونم دوش آب سرد می گیرم
میرم بیرون و قدم میزنم
به عواقب بعد این هیجانات فکر می کنم
به بهترین چیزی که انموقعه به ذهنم میرسه فکر می کنم
به هدفم فکر می کنم که اگه من الان خودم رو کنترل نکنم تا چند روز با دست خودم حالم رو خراب میکنم و از هدفم دور میشم
مورد 2:
درباره تجربیاتی بنویسید که در چنین شرایطی توانستید ذهن خود را کنترل کنید. یعنی تحت تأثیر آن احساسات لحظه ای، هیچ تصمیمی نگرفتید یا حرفی نزدید و بعدا چقدر شرایط به نفع شما پیش رفت. اما با چشم خود دیدید فرد دیگری در همان شرایط یکسان، نتوانست ذهن خود را کنترل کند و بر اساس آن احساسات تصمیماتی گرفت که بسیار از آنها ضربه خورد.
چندی پیش در محل کارم همکارم سر یک موضع بی خودی عصبانی شد و شروع به داد و فریاد کردن کرد و اینقدر ادامه داشت تا با یکی دیگه از همکاران درگیر فیزیکی شد و این باعث شد از کار اخراج بشه
و در یک شرایطی در محیط کار بخاطر تند برخورد کردن همکاری بام خودم رو کنترل کردم و واکنشی نشون ندادم نتیجه این مسئله این شد که اوضاع برگشت و بعد از چند روز فرد مورد نظر از من عذرخواهی کرد و روابط ما از قبل بهتر شد
بنویسید در آن شرایط، چه راهکاری را برای کنترل ذهن در آن لحظه به کار بردید؟
به پیامد بعدش فکر کردم که اگه نتونم خودم رو کنترل کنم کارم رو از دست میدم
آلان در شرایط آرامش بخودم یادآوری می کنم:
1. هرگز و هرگز در شرایط خشم و غلیان هیجانی تصمیمی نگیرم
2. هرگز و هرگز در این شرایط حرف نزنم
3. در اون لحظه خدا رو از ته دلم صدا بزنم
به خدا بگم ای خدای بزرگ که توانای مطلقی ، من در این شرایط نمیدونم کار درسته چیه واکنش درست چیه حرف درست چیه خودت کار درست واکنش مناسب رو بمن بگو که بدونم چیکار کنم
4. بخودم میگیم من انسان ارزشمندی هستم اگه این فرد یا این شرایط داره من رو از فرکانس خودارزشیم خارج می کنه سریع مچ ذهنم رو بگیرم و بخودم یادآوری کنم که ” منم که با افکار ام زندگی ام رو خلق می کنم ” و اگه شخصی بخواد آرامش رو از من بگیره من میره در مدار شرک چون دارم به اون قدرت میدم و چون میدونم شرک چه عواقبی به دنبال داره خیلی حواس ام جمع تر میشه که با دم شیر بازی نکنم
استاد عزیزم خیلی خیلی سپاسگزارم بخاطر این فایل عالی و پرمحتواتون
موفق و پیروز باشید.
باسلام برشماعزیزان
قبلا ،من وقتی عصبانی میشدم شروع میکردم به سرعت حرف زدن که گاهی خودمم متوجه نمیشدم چی گفتم فقط برای تخلیه خشمم بود وبعدش پشیماااااانی ویه عالمه خستگی روحی
اما حالا دیگه :
بیشتر سکوت میکنم وبحث رو ادامه نمیدم ، چند بار که این روش رو انجام دا دم احساس قدرت کردم یه حس خوب آرامش وجودمو گرفت شاید حق با من بود وطرفم بسیار بی منطق صحبت میکرد
اما من آرامش را به جای حق به جانب بودن انتخاب میکردم( وسکوت ).
آخرین باری که در بحث وجدلی وارد شدم با سرعت بیشتری سخن کوتاه کردم و شروع کردم با خودم حرف زدن تو برای چی ناراحتی؟
مگه معتقد نیستی که قدرت از آن خداست وخدا درهمه جا هست از ذره تا بی نهایت ،وهرآنچه اتفاق میفته قدرت خداوند درآن دخیله؟
پس ناراحتی یعنی قدرت دادن به دیگران وبرای همینه که حالت بد میشه ،خدایی که هدایتگرمنه در این مورد وهر موردکوچک وبزرگ دیگری هدایتم میکنه واین طرف هیچ کاره اس، خشم تو بهش قدرت میده که آرامشتو برهم بزنه فقط همین
پس آرام باش وتوکل کن به خدا وهرچه میخواهی از او درخواست کن قدرتی که می تواند هرآنکس که در مقابل تو ایستاده را مثه موم نرم کنه ومطیع وفرمانبردار،فرمان همه ی کائنات دست خداست
با چنین گفتگویی غرق در افکار خدا گونه میشم و سوار بر موج آرامش به جای یکمورد دهها مورد دیگر را هم نام می برم وبه خدا میسپارم وچه لحظات لذتبخشی است.
حالا دیگه یادگرفتم به خودم فرمان ایست میدم ،ومیگم توحید !!!!! توحید شاه کلید خداست .
راه دیگه نوشتنه
بصورت سوال جواب از خودم واینگار که طرف مقابلم خداست که گاهی اوسوال میکند ومن جواب میدهم وبالعکس .بارها شده که در اوج هیجان دفترمو آوردم و هرچه بوده را نوشتم و بعد از خوندنش
خودم شاهد بودم که در چه اوجی بودم وپله پله با نوشتن به منطق درستی رسیدم ومساله برام حل شده .
خداراشکر بخاطر اینکه انسان ارزشمندی هستم واز خودشناسی وخودسازی لذت می برم
ودر بین انسانهای ارزشمندی هستم اینجا در سایت بی نظیر استاد عباسمنش عزیز
پیوسته در آرامش ناب الهی باشید.
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سلام بر عباسمنشی های عزیز
من در مورد تصمیمات احساسی ام می خواستم بگویم این که من بدون فکر کردن و تصمیم عقلی فقط بر اساس احساسم تصمیم به ازدواج کردم و چه ازدواجی کردم شکنجه گاه واقعی بود الان که دارم با قوانین آشنا می شوم تازه می فهمم که قوانین در هر زمان و مکانی درست عمل می کند منی که اخلاق های فرد مورد نظرم را در دوران نامزدی شناخته بودم چون دوستش داشتم ازدواج کردم نتوانستم بر احساساتم کنترل کنم و به خودم می گفتم که رفتارهایش در زندگی درست می شود ولی فقط وعده و عیدی نبود درست نشد که هر روز هم بدتر میشد و نمی توانستم چیزی هم بگویم چون می دونستم و هر چه می گذشت برایم همانند شکنجه بود و شکنجه گاهی بیش نبود بیشتر افراد که از اوایل ازدواجشان لذت می برند برای من عذابی بیش نبود استاد به خاطر آموزش هایی که به ما می دهید ممنونم من که کا ازدواجم به طلاق کشید ولی حالا می دانم که اگر صد بار دیگه فقط تصمیم احساسی کنم همین نتیجه بد را خواهد داشت
استاد بی نهایت سپاسگزارم
خانم شایسته ممنونم
باسلام خدمت استاد عباسمنش دوست داشتنی و خانم شایسته مهربان من این کامنتی که مینویسم قبلا لبتاب نداشتم و ارزو میکردم که یه لب تاب بخرم واسه خودم و بااستفاده با دوره های شما استاد عزیز تنواستم بسلامتی این لب تاب نو بحرم وبیام داخل سایت و این کامنت بنویس خداراشکر گذارم که من دارم با شما پیش میریم
من میخاستم بایک خانم که پیشم کار میکردن و باهم همکار بودیم ازدواج کنیم من از اول به موضوع خودم شک داشتم که واقعا ادم زندگی من هست ایا واقعا من خواستم از این جهان این شکل وقیافه واخلاق بود ولی احساساتم جلو تصمیم میگرفت ونمتونستم دقیق تصمیم بگیرم وداخلش شک داشتم که بلخره از خدا کمک حواستم وواقعا منو هدایت کرد به پیش مشاور وتنوستم تصمیم جدی زندگی ام بگیرم ولی از هم دیگه جدا شدن واقعا سخت بود ولی خدا شکر تصمیم درس گرفتم
با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته مهربان
من میخام بعد چند وقت کامنت بذارم
اوضاع از این قراره
من تا قدم 5 دوره دوازده قدم دنبال کردم و بعدش تصمیم گرفتم دوره رو دوباره از اول ببینیم و همچنین از طریق برچسب های سایت همون کلیدها یسری پاشنه اشیل های خدمو بررسی میکنم انگار که بعد این 5 قدم صلح بیشتری در من جاریه و به خدشناسی بهتری رسیدم که تونستم پاشنه های اشیلی رو توخدم تشخیص بدم
و به این فایل هم از طریق کلید خدشناسی توی سایت رسیدم
و بعدش میخام برم سراغ یه کلید دیگه و به اگاهی هاش چنگ بزنم تاوقتی این پاشنه ها اشیل مرتفع بشن و برم مرحله بعد
اینقدر این شدن این باور شدن تو من قوی شده که شاید بگم جزو مهمترین باورهای من است
باور دارم میشه حتی همین الان که دارم کامنت میذارم به این فکر میکنم که چند وقتی دیگه وقتی از لحاظ مالی و روابط و سلامتی به 100 برابر این چیزی که هستم رسیدم بیام و این کامنت ها رو میخونم و باخدم میگم افرین که تو اون مرحله شروع به خدشناسی کردی و ترمز هارو برداشتی
یکی از پاشنه های اشیل من خونواده من هستند شاید برای خیلی ها نقطه قوتشون باشه اما برای من برعکسه دیشب یسری باور های سمی رو از وجودم کشیدم بیرون که باعث میشد با پدر و مادرم در صلح نباشم
باهرکدوم به طریقی در جنگم
و همه اینا باعث میشه باخدم در جنگ باشم
یه چیزی فهمیدم
جنگ جاییه که تو اون نقطه خدشناسی نرسیده باشیم و مبهم باشه براخدمون باورهای محدود کننده اون نقطه رو روشن نکرده باشیم
دقت کنید نمیگم باورمثبتش بسازیم فقط منفیه رو ببینیم باعث میشه در صلح باشیم میدونیم تو این نقطه مشکل داریم واز دیگران نمیبینم دیگه به دیگران تهمت نمیزنیم و توهین نمیکنیم
من توقعات بیجایی از پدرم داشتم فکر میکردم اون باید برای من برای زندگی من امکانات فراهم کنه و از طرفی اون زندگی کردن بلد نیست و من باید بجاش زندگی کنم
پس این باور بد رو تغییر دادم ینی دارم سعی میکنم که به خدم بفهمونم که دیگران در زندگی من مسئولیتی ندارن اگه کسی کمک کرد یا بدی کرد اختیارشو داره اما تو نباید توجهتو به سمت اون ببری تو صاحبی داری که کریمه پس چه نیازت به دیگران این شدکه تصمیم گرفتم پدرم رو و نقاط مثبتش رو تحسین کنم این یه باورخیلی عمیقه و چندین ساله و کار داره تا به ارامش برسه و جنگ رو تو اون زمینه به صلح تبدیل کنم
اما شدنیه چون خیلی از باورهای چندین ساله رو با همین ایده تغییر دادم
این باور همیشه باعث میشد که خیلی رفتار های بدی داشته باشم کنترل خدم رو از دست بدم و کارهایی کنم یا حرف هایی بزنم که بعدا پشیمون بشم اما از وقتی باخدم نشستم و تصمیمات ازپیش تعیین شده گرفتم باعث شد مواقع حساس بتونم تا حد بیشتری خدم رو کنترل کنم.
به عنوان یه چالش میخام انجامش بدم تا به نهایت صلح در این زمینه برسم خدایا من رو در برابر شیطان های درونم حمایت کن و مرا بر انان که پیروز گردان
همانا تو و هرکسی با توست برحق است و همیشه حق پیروز است.
شکر
تشکر
سلام به استاد خوش هیکل و خوش استایلم
سلام به همه ی دوستان
استاد منم برام خیلی اتفاق افتاده که وقتایی که خیلی عصبی بودم و ی موضوعی بشدت ناراحتم کرده یه حرفایی ب طرف مقابلم زدم که بعد حسابی پشیمون شدم و حال خودم بد شده بخاطر اون رفتارام و حرفام و یکی از کارایی ک من همیشه انجام میدم اینه یا دوش میگیرم ولی هیچ وقت دوس اب سرد نگرفته بودم تو این شرایط ولی به گفته ی شما انجامش میدم حتما ولی کلن دوش گرفتن بیرون زدن از خونه خیلی بهم کمک میکنه و حالمو بهتر میکنه یا حتی اهنگ گوش دادن
ی تایمایی هم پیش میاد که با غذا خوردن میخام خودمو اروم کنم و اصلا درست نیست این ک خیلی وقته این عادت رو ترک کرد ب لطف خدا خدایا شکرت
و استاد وقتایی هم که خسته ایم و انرژی نداریم هم نباید تصمیم بگیریم مثلا ی کاری بوده من خیلی بهتر میتونستم انجامش بدما ولی چون خسته بودم و انرژی نداشتم همینطوری الکی انجامش دادم و نتیجه ی خوبی نگرفتم و بازم پشیمون شدم
استاد جونم الان فهمیدم که همیشه با حال خوب باید تصمیم گرفت همیشه باید ذهن اروم باشه ک بتونیم تصمیمی بگیریم که بعد پشیمون نشیم بعد حالمون بد نشه بعد نجواهای ذهنی سراغمون نیاد
من خودم وقتی استرس دارم خیلی ذهنم منفی میشه و نجواهای ذهنی دائم تو ذهنمه سعی میکنم با خودم صحبت کنم و از روشی که داخل قدم اول یادمون دادین با منطق ذهنمو اروم کنم و جواب هم میده خیلی ازتون سپاسگزارم برای این فایل عالیتون
خدایاشکرت:))))
به نام خدای هدایتگرم
سلام استاد عزیزم
عواقب تصمیمات احساسی
اصلا همین اسم فایل و من حک کنم تو خاطرم کافی تا یاداور اون روزهایی بشه که من چقدر دچار عاقبت بد این تصمیمات شدم
ازاونجایی که شدیدا آدم احساساتی هستم همش درحال تجربه احساسات شدیدا خوب یا شدیدا منفیم اصلا زندگیم یجور کدنویسی شده که یه روال آروم قبول نمیکنه انگار اون الگوهای تکراری براش عادت شده هی دچار احساسات شدید بشه
کنترل نکردن خودم ذهنم و جلوی خودمو نگرفتن تو اون شرایط شدید احساسی باعث شد حرف هایی بزنم که فقط اون لحظه از شدت عدم اعتمادبنفس از شدت عصبانیت خشم ناراحتی دلخوری و یا از شدت حس قربانی بودن و عدم لیاقت بودو زدم
و وقتی ازاون ماجرا گذشت بارها ناراحت شدم گریه کردم عذرخواهی کردم
و اشتباه اینجا بود که شد برام الگو تکراری و فکر میکردم نمیتونم کنترل کنم خب همه عصبی میشن تو دعوا که حلوا خیرات نمیکنن
اما درستش این ،من تسلط کامل به زندگیم به خودم به جسمم به روحم به اخلاقم به زبونم به افکارم دارم
سخته اما شدنی
و مشکل از پارتنرم نیست مشکل از من که اگر سکوت کنم اون اروم میشه و بعد پل های پشت سر خراب نشده
این عواقب وحشتناک زندگی منو زیرو رو کرده
چه موقع ناراحتی زبونمو کنترل نکردم و جلو دوستام دهن بازکردم و بعد پشیمون شدم
چه موقع خشم و از سر لجبازی کارهایی کردم که بعدش احساس گناه و ترس و پشیمونی گلومو گرفته
چه تموم اون اقدامات اشتباه که اعتمادو عشق و محبت و از رابطم برد
خلاصه که هنوزم که هنوز دارم عواقبشو از زندگیم جمع میکنم
هنوز یادشون میوفتم حالم بد میشه
و عجیب بود که رو دور تکراری افتاده بودم
و اخرشم میگفتم اقا من اصلا ذات بدی دارم و ادم بدیم انگار چشمم کور بود که با یه کنترل احساسات
با سکوت با اروم کردن خودم میتونستم شرایطو ازاین رو به اون رو کنم و ورقو برگردونم
حالا اینجا تعهد میدم قدم به قدم و روز به روز تو این کار بهتر و بهتر بشم
ازاونجایی که کمال گرام و بیشتر حرکت نکردنم تو این مورد برای خودم یه الگویی انتخاب کردم که از خانوم شایسته عزیزم یادگرفتم بیشترشو
تو فایل درس هایی از یک بازی خیلی قشنگ روند تکامل و تو یادگیری بازی گفتن و من میخوام بسطش بدم تو تغییر شخصیتم
اول ازهمه باخودم گفتم زینب جان اینکه رسیدی به مرحله ای که پذیرفتی واقعا عالی افرین
و بعد ازاون اینکه فهمیدی مشکلت کجاست و چی میخوای در عوضش رشد بدی این هم قدم بعدی عالی یعنی تو راه درستی
و حالا اینجام تو قدم سوم اینکه نوشتی کجا ها باگ داشتی بیشتر کجا ها نتونستی کنترل احساسات کنی خودش قدم عالی
و در مرحله بعد همونطور که خودتون گفتید استاد جان قدم چهارم باید الان که ارومم و عواقب این کارو میدونم به خودم هی یاد اور بشم عزیزم در شرایط احساسات شدید سکوت کن
در شرایط احساسات شدید کاری نکن
در شرایط احساسات شدید تصمیم نگیر
قدم پنجم الان که در ارامشم باید لیست کنم چه کاری میتونم بنا به شناخت خودم و شرایط زندگیم تو اون لحظه انجام بدم که ارومم کنه:
1.تو روابط عاطفیم وقتی دعوامون میشه بحثی پیش میاد احساسات شدید منفی و دارم تجربه میکنم نفس عمیق بکشم
چشمامو ببندم چند لحظه به لحظه قشنگی که با عشقم داشتم فکر کنم اره این همون ادم و منو خیلی دوست داره الان حتما یه مشکلی هست بزار اروم شه بزار اروم شم حرف میزنیم (این کارو اخیرا انجام دادم و واقعااا نتیجه داد)
2.اگر امکان داشت اون مکان و ترک کنم ،قدم بزنم نفس عمیق بکشم ازاونجایی که یهو فوران میکنم ترجیحم اینه گریه کنم واقعا بعدش اروم میشم
باخودم حرف میزنم چون حس قربانی بودن میاد سراغم قربون صدقه خودم میرم و سعی میکنم قانع کنم خودمو که نه من قربانی نیستم قطعا خیر درست میشه بیا جور دیگع نگاهش کنیم یا یاداور میشم که زینب یادت فلان اتفاق افتاد از جنس همین ولی حل شد چون اروم بودی ولی فلان روز عصبی بودی و گند زدی
3.و استاد واقعا دوش گرفتن خیلییی خوبه
و اینکه من زیر دوش به خدا میگم خدایا با این اب که ذره ذرش شعور داره و احساس بارهای منفی منو بشورو ببر و فقط مثبت هاشو نگه دار
وقتی میام بیرون سبک تر شدم
4.یه وقت هایی که دیگه هنوز ذهنم درگیر اون حس بد شروع میکنم به تمیز کردن اتاقمو خونه و این کارا مخصوصا ظریف کاری توجهمو تمرکزمو میزارم اونوقت حواسم پرت میشه
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان عزیز سایت
پاسخ تمرین این جلسه:
1- یک کار جالب و باحال از دید خودم که همیشه به صورت هدایتی و به لطف الله انجامش میدم اینه که وقتی احساسات شدید منفی درگیر میشم میام داخل خونه خودم لباس رسمی میپوشم و به عنوان یک سخنران میام با خودم صحبت میکنم با صدای بلند و رسا انگار که حضار دارند به حرفای من گوش میدن، اینقدر سخنرانی برای خودم میکنم تا به یک تصمیم درست و خارج از احساسات برسم این موضوع خیلی خیلی به من کمک کرده به لطف پروردگار
2- در هنگام احساسات شدید بیشتر تصمیم میگیرم خودم رو درگیر کارم کنم یا درس بخونم یا کتاب بخونم و….. این کار به من کمک میکنه تا بتونم بر اساس تمرکز بر موضوعی دیگر از اون شرایط احساسی فراموش کنم تا به اون سطح و شرایط استیبل خودم برسم
این دو راه حل تقریبا همواره به شرایط احساساتی شدید من جواب درست و مثبت دادند و شرایط منفی رو تبدیل به مثبت کردند.
سپاس گزار پروردگار مهربان و روزی رسان هستم که عشقه عشق
ممنون استاد عزیزم