عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 43

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی قربان گفته:
    مدت عضویت: 592 روز

    سلام استاد عزیزم که دستی از دستان پر مهر خداوند است تو زندگیم کلی تصمیات از روی ترس وخشم واز عصبانیت گرفتم که صدمات زیادی از لحاظ روحی به خودم ودیگران زدم چند وقتیه هم که تواین شرایط هستم از لحاظ مالی کلی ضرر کردم که همش از ترس گرونی یا ارزونی بوده الان چند وقتیه تواین شرایط هستم که خداروشکر تصمیماتی بدی نگرفتم که صدماتی داشته باشد اون هم به لطف رب وآموزهای شما وسپاس گزاری کردن از خداوند بوده وخداوند هزاران بار شکرت با هدایت امروزم به این فایل آگاه تر شدم که از روی جهل وندانی اشتباهات گذشته ام رو نکنم از خداوند در خواست میکنم خودش صاحب اختیار ذهن من باشه سم کوچک من سپاس گزاری کردن تا با آموزهای استاد هر دفع هدایت بشم به مدارهای بالاتر اون هم با هدایت رب چون که لیاقتشو در خودم میبینم واحساحس میکنم سپاس گزارم بابت شما بابت این لطفی که می کنید البته پاداش او رو هم به صورت معنودی ومادی در زندگیت از طرف خداوند دریافت می کنید من سپاس گزارم بابت هدیه های خداوند بهم میده که روی خودم کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1120 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    استاد باز هم ازت ممنونم ک با منطق باهامون صحبت میکنی و خیلی منطقی داری بهمون میفهمونی ک بابا نگاه گن تو زندگیت هر جا احساسی تصمیم گرفتیم اشتباه بوده ب طور قطع و یقین صد در صد

    تو ذهن خود من همیشه شک بوده ک شاید بشه تصمیم هتی احساسی هم نتیجش خوب از آب در بیاد اما شما با این فایل بهمون دارین میگین ک ن این قانونه و احساس در این دنیا جایگاهی نداره و قانونه ک عمل میکنه

    احساسی تصمیم گرفتن مثل عجله مثل حرص طمع ترس و… همه کید و حیله ابلیسه

    مبلغان دین ب ما یاد دادن ک دلسوز باشیم برای مردم فقیر و ضعیف و از سر رحم بهشون کمک کنیم در حالی ک نتیجه ای کارها چیزی جز فقر برای خود اون شخص و جامعه چیزی رو نداره باید بدونیم ک هادی ایم جهان خداونده و یقین داشته باشیم ک هر جیزی سر جای خودشه و یقین داشته باشیم ک خداوند هر کسی رو بهش برگرده صد در صد حتی اگر در داغون ترین شرایط هم باشه میتونه تحول عظیمی براش رقم بزنه

    استاد چند روز همکارام داشتن از وضعیت فقر و بیمه و حقوق شهروندی کشورهای اروپا و آمریکا میگفتن من یاد حرف های شما می افتادم ک میگفتین در آمریکا بینه بیکاری وجود نداره هر کی بیکار بشه باید بره کار کنه پول دربیاره در حالی ک ب قول همکارام در اروپا و کشورهای سطح پایین تر در ظاهر ب فکر مردم و دادن بیمه و یارانه و حق مسکن و …هستند پیبینیم تفاوت یک کشور ک توحیدی و طبق قانون عمل میکنه و کشور هایی ک مثلا دلسوز مردم هستن

    مثل کشور خودمون ک مثلا دارن عدالت رو رعایت می‌کنن و درآمد کشور رو ب شکل مساوی در قالب یارانه ب مردم می دهند

    متاسفانه باید گفت کسانی ک برخلاف قوانین خداوند عمل میکنن هرروز بد بخت تر می‌شوند و اگر توبه نکنند تا نابودی پیش میرن مثل شوروی ها و متاسفانه مثل کشور خودمون

    البته ک نابود بشن یا ن فرقی برای من نداره من نتیجه اعمال خودمو میگیرم و نمیتونم کشورم رو تغییر بدم من فقط میتونم با تغییر خودم ب طور قانونمند اطراف خودمو تغییر بدم

    یارانه هم تصمیم احساسی هس

    خداروشکر بی نهایت بار بابت زمان هایی ک میخاستم احساسی تصمیم بگیرم و بنابر در خواست خودم نجاتم داد با ابن ک سختی کشیدم اما اگر اون تصمیم هارو میگرفتم فاجعه میشد و معلوم نبود چ بلایی سرم میومد مثل ازدواج مثل شغل هام

    جاهایی هم ک تصمیم احساسی گرفتم چون موضوع مهمی نبود زیاد درد نکشیدم خدا بهم رحم کرد البته و صد در صد مثل خرید سهام بورس در راستای جوگیر شدن در راستای همزمان چند پله بالا رفتن

    خداروشکر ک هر روز دارم قوی تر و سخت تر وسنگدل تر میشم من فقط با ثروتمند شدنم هس ک میتونم ب فقرا کمک کنم با کسی مثل خودشون نبودن زندگی من وقتی تغییر کنه ب طور قطع اطرافیان من هم حالا از روی حسودی یا غیر اون شجاع تر میشن و حرکت می‌کنند و خداوند ب طور قطع ب شجاعان پاسخ می دهد و فقر اینطوری کمتر میشه در واقع کمک کردن من ب قطع ریشه فقر میشه خرید کردن از بهترین ها و سفر رفتن ها و …. احساس دلسوزی هم ب خودم آسیب میزنه خم ب بقیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      هستی محمدی تبار گفته:
      مدت عضویت: 1198 روز

      سلام به برادر بزرگوارم ابوالفضل جان

      دوست همفرکانسی من بسیارخوشحالم که این فایل تونسته شما رو متحول کنه درسهایی که شما گرفتی رو به من هم یادآوری کردی

      واقعیتش این چند روز گذشته من این جمله ی خداوند به شجاعان پاداش میدهد رو چندین بار تکرار کردم و این همزمانی خیلی میتونه مفهوم داشته باشه.

      من هم جاهایی که تصمیم احساسی چکشی گرفتم بلا سرم اومده

      و هرجا احساسمو کنترل کردم بعدش متوجه شدم که چقدر خداوند دوستم داشته که جلوی قلیان احساساتمو گرفتم.

      حالا میفهمم که چرااستاد همیشه میگن یکی از مولفه های ثروتمند شدن اینه که انسان در هر شرایطی بتونه جلوی احساساتشو بگیره واقعا این فایل با مثالهایی که استاد زدن بسیار قابل فهم شد برای من.

      برات آرزوی سلامت و سعادت میکنم دوست خوبم و موفقیت هاتو دنبال می کنم.

      موفق و پیروز باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ابوالفضل گفته:
        مدت عضویت: 1120 روز

        سلام آبجی گلم

        چقدر زیباست اون نقطه آبی رنگ بالای صفحه وقتی نشونه ی اینه ک از یک هم فرکانسی بهشتی برات پیام اومده

        ما لایق این هستیم این قدر استقلال مالی و زمانی داشته باشیم ک دائم در این فضای بهشتی باشیم و خداروبهتر بشناسیم

        من ب جرآت میگم تا خالا ندیدم برادری از موفقیت خواهرش و یا برادرش احساس شکرگزاری واقعی داشته باشه بدون ذره ای حسودی و بسیار تحسینش کنه واقعا این اگر معجزه نیس پس چیه ک دوستان این سایت از صمیم قلب برای هم آرزوی موفقیت می‌کنند و خوشحال میشن واقعی از موفقیت همدیگه

        آدم های بیرون از سایت ک فکر می‌کنند ک برادرانه و خواهرانه در حق خانوادشون دارن کار میکنن و صرفا ظاهر قضیه رو حفظ میکنن در حالی ک از درون از موفقیت خواهرشون بسیار احساس ناتوانی و ناسپاسی دارن

        ب جرات میگم ک قانون،قانون فرکانس هاست ن قانون احساسات مثل احساس پدر به فرزند مثل احساس نوح ب فرزند ناخلفش

        ک خدا ب طور قاطعانه به نوح گفت اون پسر تو نیس از حاهلان نباش چون واقعا این پدر و پسری صرفا برای این دنیاست و ما هیچ حق مالکیتی نسبت ب هم نداریم و هممون متعلق به الله هستیم

        خواهر برادرای واقعی افراد در این سایت هستن خواهر برادری در عمل اصله ن صرفا حرف

        ک من فقط در اینجا میبینم عمل رو

        آبجی هستی

        خداوند هدایت مارو ب عهده گرفته کسی ک اقدام میکنه یقینا ب توکل بر خدا اقدام کرده

        و بعد از نتیجه بقیه افراد هم ب خاطر حسد یا هر چیز دیگه اقدام میکنن

        تو فامیل ما اولین نفری ک شاسی بلند خرید باعث شد تا دیگر افراد فامیل دست از کارگری بکشن و اقدام کنند یک نفر تونست بقیه هم باور کردن ک میشه و اقدام کردن

        جالبه بهت بگم روزی در خیابان خودروی کلاس بالایی رو دیدم و ب کسی ک بغل دستم بود گفتم ببین ماشین رو

        اون بهم گفت هیچ وقت ب چیزی ک نمیتونی برسی فکر نکن البته ک من هیچ وقت به حرف اونها گوش ندادم

        فقط بگم ک اون شخص همون کسیه ک الان اولین شاسی بلند رو در فامیل خریده و توانایی خریده بهترین ماشین هارو دارا

        اون آدم ی روزی میخاست رویای منو مسخره کنه و من هم ب لطف حدا باهاش کات کردم

        اجازه ندیم کسی ب رویاهایمان خط بندازه

        چقدر خوشحالم ک موفقیت هامو دنبال میکنی و برام دست میزنی و تشویقم میکنی و بیشتر از این خوشحالم ک همچین فردی در دنیا وجود دارا ک صادقانه خوشحال بشه از موفقیت هام

        منم موفقیت هاتو دنبال میکنم و صادقانه تشویقت میکنم و عاشقانه

        ب امید دیدار چ در بهشت زمینی چ اسمانی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2236 روز

    به نام خداوند مهربان و هدایتگر

    سلام به تمامی دوستان گرامی

    من هر چقدر بیشتر با کار کردن روی خودم به خودشناسی میرسم ، می بینم به شدت ذهن قضاوت‌گری دارم نسبت به آدم ها … و این ذهن دوست داره اشتباهات آدم ها رو ببره زیر ذره بین و خوبی هاشون رو به خوبی نادیده بگیره و مخصوصاً اونجایی که کوچکترین بدی‌ای از کسی می بینه سریع به خودش احساس گناه میده و میره تو حالت مظلوم نمایی و احساس قربانی شدن!

    نکته اینجاست چون مدت هاست که روی عزت نفس و باورهای توحیدی کار می کنم، مثل قبلاً ها اونقدر ها ضایع رفتار نمی کنه ولی من تو این یکی دو هفته که روش تمرکز کردم مچش رو گرفتم و دیدم ، در اغلب موارد وقتی حالم یه کمی بد میشه ریشه‌ی این حال بد، بر می گرده به احساس گناه

    جلسه سه دوره عزت نفس و فایل دانلودیِ «چند باور قدرتمند کننده برای غلبه بر احساس گناه» به شدت منطق هایی قوی بهم میده برای طرز صحبت کردن با خودم و آروم کردن خودم

    به این نتیجه رسیدم که در طول روز آگاهانه مثل ورد همینجوری راجع به منطق هایی که یاد گرفتم با خودم صحبت کنم و صحبت کنم و به خودم این آگاهی ها رو بگم ، احساس می کنم این کمک می کنه در مواقعی که یک پیش آمدی رخ میده ، بهتر بتوانم باهاش کنار بیام

    موضوع بعدی اینه که من الان مدت هاست که می بینم میزان اعصبانی شدن ها و از کوره در رفتن های من خیلیییی خیلییی نسبت به قبل کم شده

    میزان هیجانی شدن و رفتار غلط انجام دادنم هم دارم آگاهانه با کار کردن روی عزت نفسم کنترلش می کنم و دارم هر بار بهتر میشم

    چیزهایی که به من ضربه میزنه یکی غمگین شدنه که در بالا گفتم

    آها راستی چند تا راهکار دیگه هم دارم برای رسیدن به احساس بهتر و حال خوب

    یکی گوش دادن فایلِ «نشانه های قانون جذب در قرآن» مخصوصاً بخش پایانی فایل که در مورد آیه‌ی 10 سوره‌ی مجادله صحبت میشه

    و

    مطالعه‌ی آیات با ریشه‌ی «تواب و رحیم» در قرآن

    یه موضوع دیگه ‌ای هم که خیلی وقت ها میزان زیادی از ذهنم رو درگیر می کنه و ترس زیادی رو در وجودم شعله ور می کنه ! نگرانی از آینده‌ی مالی هستش

    من قبلاً یک بار با استفاده از آموزه ها یک رشد چند ماه‌ی عالی در کسب و کارم و‌ چندین برابر شدن در آمدم به صورت پیاپی طی چندماه رو داشتم

    ولی الان مدت هاست که در یه سطح درآمد معمولی موندم! البته که راهکار حل این مسئله رو هم پیدا کردم و مطمئن هستم با شرکت در دوره‌ی احساس لیاقت این مسئله هم حل میشه

    ولی شیطان از این راه خیلی در وجودم نفوذ می کنه و می خواهد که مستأصل بشم!

    چند تا راهکار دارم برای غلبه بر احساس ترس

    بررسی و مطالعه‌ی بارها و بارها‌ی‌ انتهای همون فایل «نشانه های قانون جذب…» ، استفاده از آگاهی های جلسه قرآنی قدم پنجم (توضیح الخیر فی ما وقع توسط استاد) ، مطالعه و تأمل و تفکر در آیات قرآنی با ریشه‌ی توکل

    از راهکار هایی هم که در متن صفحه نوشته شده اون هایی که برای من خیلی خوب جواب میده این هاست

    بازی با حیوانات

    بازی با بچه ها

    تماشای ذوق و شوف و بازی کردن بچه ها و تحسین کردن اون ها

    تماشای یکی از قسمت های سریال های روی سایت (هر قسمتی که اون موقع حسم بگه)

    پیاده روی کردن و آگاهانه منطق آوردن برای حل ریشه‌ای اون موضوعی که ذهنم روش تمرکز کرده

    بعد از پیاده روی و زمانی که یه کمی به احساس بهتری رسیدم و در مدار بهتری قرار دارم، استفاده از دکمه‌ی هدایت در صفحه‌ی اصلی سایت، خواسته ام رو که رسیدن به حال بهتر هستش میگم و تجسم میکنم که خدا یه چیزی رو بهم نشون میده که حالم بهتر بشه و بعد دکمه‌ی هدایت رو میزنم

    این موردی که پر رنگ نوشتم، برای من خیلی کاربردی هستش و تقریباً همیشه هم قابل اجراست

    سپاسگزارم بابت این فایل فوق‌العاده‌‌ی تمرین محور و کاربردی

    در پناه خداوند مهربان و هدایتگر ، خداوند سفر باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      سمیرا باقری گفته:
      مدت عضویت: 1483 روز

      سلام و درود بر شما

      چقدر نکات عالی رو بیان کردید

      که به من خیلی کمک میکند

      سپاسگزارم از شما و از استاد عزیزم

      که همیشه و در بهترین زمان صحبتهای عالی متوجه میشوم

      مطالبی که بیان کردید پر از نکته است که باید چند بار بخونم

      خداوند را شکر میکنم که میتونم چنین مطالبی زیبا رو بخونم و استفاده کنم

      همیشه ثروتمند و سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        محمد حسین تجلی گفته:
        مدت عضویت: 2236 روز

        به نام خداوند مهربان و هدایتگر

        بابت نگاه پر مهرتون سپاسگزارم

        اعتبار تمام دیدگاه هایی که می نویسم

        و در کل تمام کارهای خوبی که در زندگیم انجام می‌دهم بر می‌گرده به خداوند مهربانی که همواره در حال هدایتِ من به سمت بهترین هاست

        خوشحالم که این دیدگاه به شما کمک کرده و‌‌ باز هم سپاسگزارم

        در پناه خداوند مهربانی ها ، خداوند سفر باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مبینا سربلند گفته:
    مدت عضویت: 732 روز

    درود به استاد عباسمنش عزیز ، خانم شایسته و دوستان هم فرکانس

    اقا برا من زیاد پیش اومده که از درون احساساتی شدم و اون لحظه احساساتی و بی فکر و غیر بالغانه رفتار کردم

    مثلا موقع هایی که از طرف بیشتر مثلا کسی که دوستش دارم ، ناراحت شدم ، یا حرفی زده که انتظار نداشتم، بعد نتونستنم ذهمنو کنترل کنم و سریع واکنش نشون دادم

    مثلا گریه کردم ، بخاطر انتظاری که از اون ادم داشتم یه دفعه خیلی تند بهش واکنش نشون دادم و حرف هایی رو زدم که درست نبوده، یا مثلا چند بار اتفاق افتاد که توی جمع یا بیرون (جایی که ادمای دیگه هم حضور داشتن ) خیلی بلند و بلند و بد حرف زدم و پل های پشت سرم رو ویران کردم.

    شده که موقع ناراحت شدنم انقد ناراحت شدم که نتونستم اصلا جواب بدم یا درمورد راه حل حرف بزنم و همونجا قهر کردم و تا چند وقت حرفایی که توی گلوم مونده بود که باید میزدم اذیتم کرده و باعث شده خودم رو سرزنش کنم.

    اگه با ادمای مهم زندگیم ناراحتی پیش بیاد بخاطر احساس صمیمتی که میکردم و انتظار بیجایی که داشتم ، هر حرفی که توی دلم بوده رو بدون سیاست و فکر کردن همشو گفتم و بعدش انقدر پشیمون شدم و با خودم حرف زدم ….

    دوست دارم این توانایی رو در خودم ایجاد کنم که موقع بحث استرسم رو کنترل کنم ، به ذهنم مسلط باشم ، و بدونم دقیقا دارم چی میگم و حرف هایی که میزنم در حالی که احساسات واقعی من رو بروز میده تند و صرفا فقط بخاطر اون لحظه نباشه و همه چی رو زیر پا نزارم و خوبیای طرف یادم نره

    توی احساس ترحم هم شده نصیحت های بیجا کردم در حالی که طرف ازم نخواسته یا اصلا نیازی به نصیحت نبوده ، و خودم همون لحظه متوجه اشتباه بودن قضیه میشم ولی …

    توی احساس هیجان و شادی و عشق زیاد هم بوده ، که ذهن خودم رو کنترل نکردم و به ندای درونم که میگه فقط این لحظه رو نبین و خودتو کنترل کن گوش ندادم و دوباره ضربشو خوردم

    من میگم اگه ادم موقع انجام کاری یا زدن حرفی شک کرد ، هیچ وقت نباید انجامش بده ، چون اگه اون کار درست بود ادم اصن شک نمیکرد به تصمیمش.

    همه این تجربه ها به من این درس رو میده که مبینا

    باید واقع بین باشی

    هر لحظه سعی کنی به خودت مسلط باشی و ذهنتو کنترل کنی ، خودت میبینی که همه کار ها و نتیجه ها بخاطر باور های ما داره رخ میده، پس مثبت اندیش باش و سخت نگیر و سعی کن ماجرا رو دید کلی و یه تصویر بزرگتر نگاه کنی.

    اگه میدونی عذرخواهی کردن واقعا میتونه تاثیر گذار باشه حتما این کار رو بکن ولی اگر میدونی مهم شمرده نخواهد شد اصلا انجامش نده و بزار به حساب تجربه.

    راهکار ها رو هم بالاتر گفتم

    و یه چیز دیگه که میتونه واقعا ما رو ارتقا بده اینه که ، اقا خودمون باشیم ، همین.

    ادا در نیاریم و واقعا در اون لحظه با عقل و تجارب و موقعیت و شرایط خودمون رفتار کنیم‌…..!

    خیلی وقت ها هم بوده که در شرایط احساسی مثل ناراحت شدن از طرف مقابل معقولانه رفتار کردم

    موقع هایی که سکوت کردم ، معمولا تونستم خودم رو کنترل کنم

    موقع هایی که سعی کردم شدت ناراحتیم رو کنترل کنم و خیلی ماجرا رو برای خودم گنده نکنم و شکننده و ضعیف نباشم خیلی حوب جواب داده و تونستم حتی راجبش همون لحظه صحبت کنم و حل بشه

    وقتایی که خودم رو جای طرف مقابل گذاشتم و بیشتر درکش کردم خیلی خوب جواب داده و دیدم که من هم رفتار مشابه اون رو داشتم و می تونم شدت ناراحتیم رو کنترل کنم و اون لحظه اینو به خودم بگم که هیچکس کامل نیست و همه ممکنه یه زمانی اشتباه کنن ، و بعدا تونستم راحت ببخشمش

    وقتایی که همون لحظه اونجا رو ترک کردم خیلی خوب بوده

    وقتایی که تونستم راحت منم حرفمو بزنم و واقعا درک کنم که قصد طرفم از این حرف چیه (مثلا ایا میخواد تلافی کنه؟ میخواد واقعا ناراحتم کنه؟ از من کینه داره؟ از جای دیگه ناراحته ؟ کسی رو نیاز داره کا باهاش حرف بزنه ؟ بی قصد و منظور بوده و من بد برداشت کردم؟ مسخره کردن بوده؟ …)

    وقتی ادم منشا حرف رو بفهمه بهتر میتونه جواب بده و میتونه اوضاع رو کنترل کنه

    و از بهترین کارها اینه واقعا بنظرم.

    وقت هایی که به یکم بعد اوضاع ، در مورد هر احساسات شدیدی ، فکر کردم

    تونستم اوضاع رو خوب پیش ببرم و به این فکر کنم که این هم گذراست

    و مهمترین نکته اینکه از ادما انتظاری نداشته باشیم اقا

    بگیم این دوسته هر حرفی رو بزنیم اونم ادمه نمی تونه همش ساکت بمونه و ناراحت نشه

    بگیم پدرمه ، مادرمه ، برادرمه …

    نگاه کلی و انسان دوستانه ای داشته باشیم به همه

    و یک شخصیت داشته باشیم اون هم اصیل و خوب و بزرگ.

    شخصیتمون رو تا حد بعضی با بعضی رفتار های غلط پایین نیاریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1041 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت بودن در این فضا

    سپاس گزارم استاد عزیز بایت این فایل پراز آگاهی و عمل به این آگاهی ها می‌تونه خیلی جاها مارو در مسیر درست نگه داره و دارم فکر میکنم که اگر انسان فقط بتونه از خطاهای بیشتر جلوگیری کنه ،اگر فقط بتونه تو شرایط سخت احساسی و خشم خودشو کنترل کنه و با دست خودش خودش و نابود نکنه و خودشو تو دردسر نندازه چقدر می‌تونه سرعت ببخشه به مسیر رشدش در هر جنبه ای که میخواد .

    دقیقا چقدر سخته که تو شرایط روحی بد یا هنگام خشم وعصبانیت و ناراحتی شدید آدم بتونه خودش رو کنترل کنه تا تصمیمی نگیره تا حرفی نزنه و هیچ کاری نکنه و اگر ما از قبل برای این موضوع پیش فرض داشته باشیم خیلی بهتر میتونیم در این شرایط حساس خودمونو کنترل کنیم ،اگر که مثل استاد یک قانونی برا خودمون بزاریم که آقا من موقع قلیان احساسات شدید و موقع خشم و عصبانیت و … هیچ تصمیمی نگیرم و اجازه بدم تا اون احساسات فروکش کنه ،به خودم یادآوری کنم که الان هر تصمیمی بگیری تصمیم اشتباهیه صددرصد هر حرفی بزنی حرفیه که شاید هیچوخ آثارش پاک نشه تو روابط از ذهن طرف ،همونطور که با هر منطقی عصبی بشم از مسیر درست خارج شدم به همین ترتیب هر تصمیمی تو‌عصبانیت بگیرم به ضرر منه وصددرصد ضربشو میخورم به خاطر اینکه نتونستم خودمو کنترل کنم ،به لطف خدا و انجام تمرینات در یک سال گذشته خیلی خوب عمل کردم تو این قضیه و فقط و فقط دوبار نتونستم خودمو کنترل کنم و یه حرفهایی زدم که بعداً ناراحت شدم ،اونم به پدرم و به قول استاد اینکه بگی حق دارم عصبی بشم و بزار کنار چون با هر منطقی داری دستتو می‌کنی تو آتیش ، و من سال قبل یک سال فوق العاده از نظر روابط با انسانها و عزیزانم تجربه کردم ،یک روابط واقعا عاشقانه و بسیار عالی ،از هر نظر مخصوصا روابط ،اما اواخر به دلیل ناتوانی در کنترل ذهن کمی مدارم پایین اومد و قشنگ این پایین اومدن تدریجی مدارم رو حس کردم و کمی دیرتر جنبیدم و تو‌ مدار پایین سره یه موضوعی بحث شد و من بااینکه تو اتاقم بارها و بارها داشتم به خودم میگفتم که آروم باش الان نباید حرفی بزنی الان فقط باید سکوت کنی و بزاری بگذره ولی چون مدارم پایین بود پدرم سره یه چیزه الکی گیر داد و خلاصه بار اول و دوم و سوم و چهارم تونستم کنترل کنم خودمو ولی چون توجهم فقط تو اون فضا و نکات منفی بود و هی این توجه نکات منفی رو بیشتر کرد و من دیگه شروع کردم چنتا حرف زدم البته اونها هم کنترل شده بودن خدارو شکر و خیلی گند نزدم ولی خب بعداً پشیمون شدم و خیلیم زود همون فرداش پدرمو بوسیدم و معذرت خواهی کردم ازش ،در تکمیل صحبت های استاد می‌خوام با توجه به این تجربم و تجربه دومم که در طول یکسال بود و اونم شبیه به همین تجربس یک نکته میلیون دلاری بگم

    اونم اینکه ما هر چقدر مدارمون بالاتر باشه و در فرکانس خداوند باشیم اولا که یک به هزار هم همچین موضوعی پیش نمیاد ،چون برا من در طول یکسال گذشته اینجوری بوده و بارها شاید اتفاقاتی رخ داده که صددرصد باید به هم میریختم و ناراحت میشدم که در ادامه به یکی دو مورد اشاره میکنم ،ولی من انقدر حالم عالی بوده و انقدر حس و حالم بینظیر بوده و با همه چیز در صلح بودم و انقد باورهای غالب ذهنم و گفتگوهای درونیم همش مثبت بود که اصلا خیلی راحت میدونستم که حتی در اون شرایط خشم و ناراحتی کاره درست چیه و من باید چیکار کنم چون مدارم بسیار بالا بود و آگاهی کامل داشتم به خودم به الهامات و نجوای ذهن ،واینجوری بگم که اصلا همش افکار آرامش بخش و الهی بود و اصن خیلی به ندرت ذهن سروصدا میکرد ،

    هرچقدر مدار ما بالاتر باشه در این شرایط خیلی راحت میتونیم خودمونو کنترل کنیم و اصلا عصبانی نمی‌شیم که بخوایم کنترل کنیم چون فرد مقابل رو یه بچه میبینیم که انگار اسباب بازیشو ازش گرفتن و داره غر میزنه و دو دقیقه بعد ساکت میشه مثلا در روابط ،چون ما از دیدگاه روح داریم نگا میکنیم و آگاهیم که با هیچ منطقی عصبانی نشیم و حتی اگر حرفهای زننده ای بشنویم و یا تحریک کننده بازهم به نظرم چون طرف رو و عقل و شعورشو اون لحظشو به یه بچه تشبیه کردیم و جدیش نگرفتیم اصلا رو ما اثری نداره و ما ضد ضربه ایم (البته این یک نوع دیدگاهه )، ولی هر چقدر مدارمون پایین باشه به همون اندازه حتی انجام اولین تمرین که نفس عمیقه سخت میشه و هی ذهن انقد نجوا می‌کنه که اصلا نمیزاره که فکر کنی حتی اگر دوروز قبلم این فایل رو گوش داده باشی باز هم شاید سخت باشه حریفش بشی اگر کنترل ورودی ها پیوسته نباشه ، شمارو نمی‌دونم ولی این تجربه ی منه و به نظرم یک سلسله کارهای درست و بودن در مسیر درست و استمرار و استمرار باعث میشه که در این لحظات خودمونو راحت کنترل کنیم ،وگرنه با گوش دادن این فایل و یک بار یادآوری انتظار بیجایی شاید باشه که در این شرایط قلیان احساسات بتونه آدم خودشو کنترل کنه و حرفی نزنه ،

    یه مثال میزنم و یک مورد کاری که یادم میاد و تونستم خیلی عالی ذهنمو کنترل کنم چون در مدار بالاتری از هر لحاظ بودم .

    یک دوست عزیزی به من پیشنهاد شراکت داد تو کار املاک و اینها دوتا شریک بودن و بامن شدن سه شریک و البته بگم که این هدایت خداوند بود که درس هامو یاد بگیرم و بزرگتر بشم ، خلاصه ما شروع به کار کردیم و این دو عزیز چون استارت یک کاره دیگه ای رو زده بودن ،بیشتر من تو بنگاه بودم و مدیریت میکردم و این دونفر از اون کاره نتیجه ای نگرفتن و زدن بیرون و همون موقع بهشون گفتم که آقا اگر براتون نمیصرفه من لفت بدم از این قضیه و گفتن نه این حرفا چیه و …. منم یا عشق کار کردم و البته اینو بگم که به شدت توحیدی عمل کردما ،اصلا مهم نبود برام جدا شم و توکلم به اون بالایی بود ولی خب میگم این شراکت یه جورایی الهامی بود و من خیلی درس ازش گرفتم و سپاس گزار خداوندم ،خلاصه روزا گذشت و سه تا معامله ملکی شیرین در شرف وقوع بود یعنی یکیش قراردادشو نوشتیم و طرف کمیسیونو چک داد که هفته بعدی پاس بشه و دوتای دیگه هم 99درصد کار انجام شده بود و زحمت اصلیم من کشیده بودم و گره و من باز کرده بودم البته یادم نره که (مارمیت اذ رمیت لکن الله رمی)

    این دوتا اومدن و یهو به من گفتن که ما از اون کارم اومدیم بیرون واقعیتش نمیصرفه و سره بزنگا وقتی که پای 150میلیون کمیسیون وسط بود که طی شده بود همه کاراشون همه چی و خلاصه دبه کردن و من اونجا اولش خیلی ناراحت شدم دقیقا یادمه 20دقیقه نیم ساعت فکرم به شدت مشغول شد و یه جمله گفتم فقط ،بهشون گفتم که مگه من همون اول نگفتم بهتون که اگه نمیصرفه بگید بهم و بیشتر سره این عوضی بازی و به خیال خودشون زرنگ بازیشون ناراحت شدم نه به خاطر پول و خلاصه حرفی نداشتم بزنن و گفتن تصمیمتو بگیر ما فقط میتونیم از هر معامله انقد بهت بدیم ، و من دیگه بعد اون جمله هیچی نگفتم با اینکه هر حرفی میزدم هیچ جوابی نداشتن چون خودشون میدونستن چیکار دارن میکنن ،اما میگم من انقد مدارم بالا بود که گفتم باشه تا عصر بهتون خبر میدم و بعد از ظهر بود که زدم بیرون از بنگاه و کلی شکرگزاری کردم بابت داشته هام و احساس خودمو خوب کردم و همون روزم بخشیدمشون از ته قلبم براشون سعادت و خوشبختی خواستم ،الان که حرفشو میزنم یادم میفته که تو چه مدار بالایی بودم که به این سرعت تونستم احساسمو خوب کنم و همون روز که این ضربه بهم خورد ببخشمشون ، برگشتم و با دلی صاف گفتم که آقا دمتون گرم من دیگه نیستم و با حال خوب ازوشن جدا شدم و حتی الآنم دوسشون دارم و احترامشون واجبه برام و حتی اون پولی که چک پاس شد رو خودشون گفتن می‌زنیم به حسابت و نزدن و من پی اونو نگرفتم اصلا و این ماجرا به غیر اینکه یک کنترل ذهن واقعی بود برام خداوند کلی درس تو این قصه برا من داشت و صدهزار مرتبه شکر ،با احساس خوب از فرداش ادامه دادم و پشت سره هم معامله کردم و بدون حتی کمی غرور و منم منمی که ببینید شما نشستید بیکار ومن دارم مثل بنز معامله میکنم و به گرده پای منم نمی‌رسید و ….. و این تفکر رو هم مدیون استادم هستم که یادم داده خدا نزدیکه و گوشتو سریع میپیچونه و یادم داده متواضع باشم و افتاده در مقابل خداوند و دیگه برج 11سال قبل دقیقا بعد دوسه ماه جدایی ازشون یه معامله ای کردم که مثل بمب صدا داد و خداوند به حسودا انقد بده که انقد حرص نخورن ولی خب جزو قوانین نیست .

    این اونجایی بود که من تونستم ذهنمو کنترل کنم و با احساس خوب درسهای اون ماجرارو یادبگیرم و حرف استاد که میگه باید با احساس خوب درسهاتونو یاد بگیرین و بعداون کنترل ذهن فوق العاده اتفاقا خوب رگباری دانش رخ میداد و اون تضاد و انگیزه و نیروی محرکی شد که منو بیشتر هل بده به سمت موفقیت و اگر رضای قبلی بود که صددرصد با کلی کینه ازشون جدا میشد و پشت سرشون حرف میزد ولی بعدها جداییمونم هرکی دلیلشو پرسید گفتم خودم جدا شدم و فقط و فقط از خوبیاشون گفتم همه جا و الآنم میگم چون من زرنگ تر از این حرفام که غول شیطان و بخورم به هر دلیلی ، این مرحله ای که توش هستم یک مرحله ی متفاوت و عظیمیه برای من از هر نظر چون من قبل کار کردن رو خودم یادم نمیاد که از یه محل کاری یا از یه شریکی با دل خوش جدا بشم یعنی بدون استثنا با جنگ و دعوا روابط کاری من تموم میشد به غیر یک مورد که با خوبی و خوشی تموم شده بود چند سال پیش ،

    می‌خوام بگم که خداوند پاسخ میدهد اگر که ما ذهنمونو مخصوصا در اون شرایط سخت کنترل کنیم و سمت خودمونو انجام بدیم .

    الهی صدهزار مرتبه شکرت .

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    امیر امیری گفته:
    مدت عضویت: 849 روز

    سلام وقت بخیر ها خدمت استاد گرامی. این دومی کامنت من بر روی سایت هست. خاستم بگم. من درسال پیش تصمیم از روی عصبانیت گرفتم ودرکارم. نزدیک به تعطیلات نوروز مشاجره بی دلیلی راه انداختم. که موجب به اخراج از آن کار و اعصاب خوردی درایام نوروز وناراحتی باخانواده شدم. ازاین که در عصبانیت و ناراحتی تصمیم گرفتم خیلی پشیمان بودم. امسال نیز همان ماجرا دوباره برایم اتفاق افتاد. ولی فرقش دراین بود اینبار با راهنمایی های استاد ودوستان تونستم اصلا به موضوع واکنش نشون ندم. وخودم را باخانواده مشغول تفریح وشادی کردم. وبه لطف خدا عید امسال یعنی سال 1403 که العان 5روز از آن گذشته خیلی خیلی نسبت به سال‌های قبل بخصوص سال قبل متفاوت و خوش برکت وپرروزی برایم بوده. امیدوارم به یاری خدا و راهنمایی های استاد عزیز بتوانم. سالی که خوب عالی شروع شده را ادامه بدهم. من امیر دارای 3فرزند دو دختر ویکپسر هستم به لطف پروردگار زندگی پر عشق و محبتی را دارم تجربه میکنم. خدایا شکرت برای هدایت به این سایت واستاد خوب ودوستان عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 762 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد عزیز ومریم جان.

    کلید:توانایی به نام خودشناسی.

    فایل:عواقب تصمیمات احساسی.

    خدارو شکر برای دیدن وشنیدن این فایل زیبا این بهشت بی نظیر واین استاد خوش پوش وخوش لباس.

    تصمیمات احساسی چه در مواقعی که احساسات منفی داریم مثل عصبانیت خشم وترس واضطراب وچه مواقعی که احساسات مثبت هستند مقل شادی وموفقیت وپیروزی هر دو اشتباه وباعث شیمانی است.

    البته که در مواقعی که احساسات منفی هستند آثار این تصمیمات بیشتر وبدتر است.

    راه حل ها

    نفس عمیق

    پیاده روی

    دوش آب سرد

    استاد در مورد خودم رفتن به یه اتاق وتنها بودن وحرف زدن با خودم داد وبیدادکردن وگریه آرومم می کنه .

    البته گاهی چون می خواهم برحق بودنم رو ثابت کنم که حالا فهمیدم که این هم اشتباه عست ونیازی نیست به هر شکلی بهوام خودم رو ثابت کنم دراین مواقع اگه زمان هم بگذره باز یه روز که طرف رو ببینم یا زنگ بزنم کار خودم رو می کنم .

    صدالبته که با اومدن به سایت خیلی بهتر شدم.

    ودر مواقعی که سعی بر کنترل ذهنم دارم پس سعی می کنم توی ذهنم هم غیبت کسی رو نکنم کینه ونفرت رو از دلم بیرون کنم اما باز گاهی اوقات حریف ذهن نمی شم واین بهم نشون می ده که هنوز راه زیادی در پیش دارم وباید روی خودم کار کنم.

    برای اینکه بتونیم این راه حلها رو اجرا کنیم باید مرتب به خودمون تذکر بدیم که حواست باشه نباید تصمیم احساسی بگیری نباید خودت رو درگیر احساسات کنی وهمین گفتن وتذکر دا دن باعث می شه در مواقع احساسی کمی فکر کنیم کمی تحمل کنیم وفوری زیپ دهنمون رو باز نکنیم.

    وچقدر این کنترل زبان به کار می یاد در مواقع احساسی .

    استاد ادمهایی که خیلی حرف می زنن این مواقع هم نمی تونن خودشون رو کنترل کنند من چون از بچگی زیاد صحبت می کردم دیدم این مواقع هم چقدر سختم هست کنترل ذهن.

    ودر مورد خودم

    یکبار به خاطر عصبانیت از حرف کسی چیزهایی گفتم که بعدا موجب پشیمونی شد ومدتها دلخوری وقهر وهمیشه می گفتم کاش چیزی نگفته بودم.

    وخیلی موارد دیگه که به خاطر اعتماد به نفس پایین فکر کردم حالا کسی حرفی در مورد من بزنه چی می شه ورفتم وحرفهای بد زدم وپشیمونی .

    واز خدا می خوام کمکم کنه بتونم ذهنم رو کنترل کنم.

    خدایا سکرت .

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سمیه علی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2342 روز

    بنام تنها منبع قدرت جهان

    سلام

    من دو بار تجربه تصمیم گیری در اوج عصبانیت بودم خواستم پسرمو بخاطر خطا و اشتباهی که مرتکب شده بود تنبیه بدنی کنم که در دفاع از خودش باعث زخمی شدند و انتقال به بیمارستان ، بستری،جراحی،و هزینه قبل از این فایل هم میخواستم یه تصمیمی بگیرم که بطور ناخواسته هدایت شدم به این فایل

    در کتاب آیین دوست یابی دیل کارانگی به مطلب بسیار جالبی در رابطه با این موضوع اشاره داره:

    در ارتش آلمان یک سرباز حق ندارد که بلادرنگ پس از وقوع اهانتی به مافوق خود مراجعه و از شخص خاطی شکایت کند او میبایست ابتدا شبی را به روز آورد و خشم خود را تسکین دهد. و اگر بلافاصله شکایت نماید او را تنبیه میکنند

    تصمیم‌گیری‌های احساسی در اوج خشم و عصبانیت معمولاً به دلیل تأثیرات احساسی و بدون توجه به منطق و منافع طولانی‌مدت انجام می‌شوند. این نوع تصمیم‌گیری‌ها ممکن است عواقب جدی داشته باشند. به‌طور خلاصه، این عواقب عبارت‌اند از:

    1. آسیب به روابط اجتماعی: تصمیم‌گیری‌های احساسی می‌توانند به تنش‌ها و دعواها در روابط با دیگران منجر شوند.

    2. تأثیر بر تصمیم‌های شغلی: در محیط کار، تصمیم‌گیری‌های احساسی ممکن است باعث اشتباهات و اختلالات در کار شود.

    3. تأثیر بر تصمیم‌های مالی: تصمیم‌گیری‌های احساسی ممکن است باعث خریدهای نادرست و هزینه‌های غیرضروری شود.

    4. تأثیر بر سلامت جسمی و ذهنی: خشم مداوم می‌تواند به بروز بیماری‌های قلبی، اختلالات روانی، استرس و افسردگی منجر شود .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    Hootan گفته:
    مدت عضویت: 2536 روز

    بنام تنها منبع قدرت جهان

    من خودم دوبار تصمیم احساسی شدید گرفتم که پسرم مرتکب خطا و اشتباهی شده بود که تصمیم گرفتم تنبیه بدنی کنم پسرمو که با مقاومت پسرم در دفاع از خودش روبرو شدم که موجب شد پسرم به خودش آسیب شدید بزنه و کار به بیمارستان بستری جراحی و کلی هزینه کشید

    و مشاهده این ویدیو موجب شد که از یک تصمیم گیری احساسی و سریع که کار بسیار سخت پیش می‌رفت منصرف شده و اجازه دادم زمان تاثیر خودشو بگذارد

    تصمیم‌گیری‌های احساسی در اوج خشم و عصبانیت معمولاً به دلیل تأثیرات احساسی و بدون توجه به منطق و منافع طولانی‌مدت انجام می‌شوند. این نوع تصمیم‌گیری‌ها ممکن است عواقب جدی داشته باشند. به‌طور خلاصه، این عواقب عبارت‌اند از:

    1. آسیب به روابط اجتماعی: تصمیم‌گیری‌های احساسی می‌توانند به تنش‌ها و دعواها در روابط با دیگران منجر شوند.

    2. تأثیر بر تصمیم‌های شغلی: در محیط کار، تصمیم‌گیری‌های احساسی ممکن است باعث اشتباهات و اختلالات در کار شود.

    3. تأثیر بر تصمیم‌های مالی: تصمیم‌گیری‌های احساسی ممکن است باعث خریدهای نادرست و هزینه‌های غیرضروری شود.

    4. تأثیر بر سلامت جسمی و ذهنی: خشم مداوم می‌تواند به بروز بیماری‌های قلبی، اختلالات روانی، استرس و افسردگی منجر شود .

    در کتاب آیین دوست یابی دیل کارانگی مطلب بسیار جالبی در رابطه با همین اشاره می‌کنه:

    (( در ارتش آلمان یک سرباز حق ندارد که بلادرنگ پس از وقوع اهانتی به مافوق خود مراجعه و از شخص خاطی شکایت کند او میبایست ابتدا شبی را به روز آورد و خشم خود را تسکین دهد. و اگر بلافاصله شکایت نماید او را تنبیه میکنند ))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2236 روز

    به نام یگانه خالق هستی

    سلام به استاد عباس منش خانم شایسته و تمامی دوستان گرامی

    در مورد اول: همین چند وقت پیش بود معاون دفتر(البته ایشون حرفه‌ی اصلی شغلشون حسابداری هست و حسابدار دفتر هم هستند) ، یه خانم بسیار بسیار با شخصیت و با ادب – ایشون حدوداً چهل سالش هست ، خانمی بسیار پخته بسیار لیدی و ثروتمند هم از نظر ذهنی و هم از نظر شخصیتی- ، بیش از یک سال هست که ایشون رو می شناسم و بارها در مورد موضوعات مختلفی که سوال داشتم ایشون دستی از دستان خداوند بوده و راهنمایی ام کرده و باعث هدایت من شده

    چند وقت پیش ایشون به من یک پیامک ارسال کرد با عنوان این که لطفاً کمتر مرخصی بروید. خب ایشون معاون دفتر هستش و داشت وظیفه‌ای که مدیر دفتر بهش محوّل کرده رو انجام می داد و درخواستش کاملاً منطقی و درست بود

    و

    من خیلی زود در زمانی که حالت احساسی خوب نداشتم به ایشون یک پیامک بلند بالا ارسال کردم و کار رو خراب کردم!!

    من بسیار با ادب و محترمانه به ایشون توضیح دادم یکی از مزایای سمت شغلی ای که من در اون فعالیت می کنم آزادی زمانی داشتنه چون من حقوق ثابت ندارم و درصدی کار می کنم و…

    می توانستم این توضیحات رو بعداً حضوری بیام بگم یا به خودم فرصت بدهم فرداش پیام بدهم

    ولی عجله کردم!!! و به قول قرآن در مسیر هدایت نبودم و داشتم از گام های شیطان پیروی می کردم

    بعداً که پیام خودم رو خواندم دیدم چه دسته گلی به آب دادم

    البته که هیچ گونه بی ادبی ای نداشتم و پیامم کاملاً ادبی و محترامانه بود

    ولی شیوه‌ی نگارشم به خاطر مداری که در اون بودم…

    «یه کمی دلخوری و یه کمی اعصابنیت»

    باعث شده بود طوری بنویسم انگار که حرف هایم ایهام داره و دارم به ایشون یه دستی میزنم که شما که خودت حقوق بگیری!!

    بیرون گود نشستی و‌ میگی لِنگِش کن … (این یک ضرب المثل قدیمیه مرتبط به کشتی هست)

    اصلا هدفم همچین یچزی نبودها

    ولی متاسفانه وقتی در مدار نامناسب تصمیم میگیری طبق قانون!! نتیجه حتماً غلط در میاد و حتماً پشیمون خواهی شد… این یک قانون است

    ایشون بسیار آدم خوش قلب و مهربون و خوش برخوردی هستش

    به روی من نیاورد به صورت مستقیم ها … ولی غیر مستقیم من می فهمم که تو این مدت دیگه سر سنگین شده باهام

    این در حالیه که قبلاً برخوردی بسیار گرم ‌و صمیمی با هم داشتیم

    اوکی

    برای اینکه دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم ، اومدم توی سایت ثبتش کردم تا مکتوب بشه و یادم بمونه

    که دیگر … در شرایط احساسی نامناسب پیام ندهم زنگ نزنم اگر کسی زنگ زد هم‌ پاسخ ندهم

    حالا چطور در صدد جبرانش هستم

    ایده ای که به قلبم الهام شده اینه که یک دسته گل رز سفید به نشانه‌ی صلح و دوستی برای ایشون بگیرم و یه سری موقع تعطیل شدن دفتر آخر های تایم کاری برم سمت ماشین ایشون و دسته گل رو تقدیمشون کنم و عذر خواهی کنم

    ایشون تا چند ماه آینده مهاجرت می کنه و از ایران میره

    دوست دارم با یک خاطره‌ی خوش و حس خوب به سلامتی مهاجرت کنه

    —————————————————-

    در مورد تجربه‌‌ی دومی

    چند وقت پیش یک شب با یکی از نزدیک‌ترین افراد زندگیم (حدوداً دوبرابر من سنش هست) سر موضوعی بحث پیش اومد

    ایشون یه کمی صداش رو برد بالا

    یه کمی هم با حرف هایش من رو‌ آزرده خاطر کرد

    در عرض یک دقیقه خیلی ناراحت شدم ، نمی خواهم توضیفش کنم فقط این رو بگم که ضربان قلبم اونقدر شدید شده بود که احساس می کردم توی سینه ام فضا برای قلبم تنگه شده!! و یه کمی اشک توی چشمام جمع شده بود

    ولی…

    ولی سکوت کردم و اجاره دادم حرف هایش تموم بشه و اصطلاحاً وسط حرف هاش نپریدم

    وقتی حرف هایش تموم شد

    به یاد آوردم که من خودم خالقم و خودم این اتفاق رو خلق کردم

    حتی شروع کننده‌ی این بحث هم من بودم و ایشون نیومده بود سراغ من!!

    اومدم کلاهم رو گذاشتم سرم و کاپشن پوشیدم و از اون محیط … از اون ساختمان اومدم بیرون و رفتم یک جای خلوت

    رفتم یک محله‌ای که خیابون هاشو آسفالت کردند ولی خیلیییی کم اون جا ساخت و ساز شده و تقریبا یه زمین چند ده هکتاری بکر هستش

    رفتم اونجا به این حالت که مثلاً دارم با تلفن صحبت می کنم شروع کردم به حرف زدن و آروم کردن خودم

    خیلی خیلی زود

    در عرض ده دقیقه من به حالت خنثی رسیدم و دیگه از تپش قلب و این داستان ها خبری نبود …

    حدود پنج دقیقه بعد از این ده دقیقه هم دیگه داشتم با لبخند در مورد موضوعات خوب حرف می‌زدم و خدا رو شکر می کردم و حالم خیلی هم خوب بود …

    اینجا من به قانون و به عدالت خداوند ایمان آوردم

    اینکه من همیشه و همیشه و همیشه دسترسی به خداوند و مدار هدایت دارم و هرگز و هرگز و هرگز این ارتباط با خدا قطع نمیشه

    ولی‌ من انسانم ، من آزاد هست که فرکانسم روی مدار خداوند تنظیم کنم و از قلبم تبعیت کنم یا اجازه بدهم که این ذهن نجواگر من رو ببره به middle of nowhere یعنی من رو ببره وسط ناکجا آباد … یعنی چنان از کاه برایم کوه بسازه که دیگه نگم براتون… دیگه هممون تجربش رو داریم

    ولی نکته اینجاست

    به قول استاد عباس منش در 12 قدم: این درسته که ذهن به اسب چموشه ولی افسارش دست ماست و اگر ما بخواهیم و تمرین کنیم می‌توانیم این اسب چموش رو‌ تربیتش کنیم و وقتی که این اسب رام بشه دیگه خیلیییی قشنگ بهمون سواری میده‌ها … خیلی ازش لذت می بریم ها … انتخاب همواره با ما هست ، ما انسان هستیم اشرف مخلوقات، ما توانایی ذهنی نامحدودی داریم که هیچ یک از حیوانات ندارند، ما از نظر قدرت فیزیکی از تمام حیوانات ضعیف تریم، شما به قدرت مورچه که چندین برابر وزن خودش رو بلند می کنه و مسافت های طولانی میره یا به سرعت دوندگی آهو یا قدرت گاو برای کشیدن بار فکر کن … متوجه این اصلِ غیر قابل انکار میشی … اما ما اشرف مخلوقاتیم؟ چرا؟؟ چون ما توانایی و قدرت ذهنی نامحدودی داریم ، چیزی که هیچچچچ یک از حیوانات و کلا هیچ موجود جاندار و زنده ای ندارد. ما خالقان دنیای خودمون هستم اگر که بدانیم و از این توانایی آگاهانه به نفع خودمون استفاده کنیم

    مثل همیشه … صادقانه میگم زمانی که شروع به نوشتن دیدگاه کردم هیچ ایده ‌ای نداشتم ، فکر می کردم تو‌ ده خط دیدگاهم رو به اتمام می رسونم

    اما خداوند هدایتم کرد و این دل نوشته رو ثبت کردم

    الهی شکر

    مواظب قلب مهربونتون باشید و بزرگترین سرمایه زندگیتون رو به بهایی اندک نفروشید

    در پناه خداوند آمرزنده ، پاک کننده‌ی گناهان و بی نهایت مهربان (مهربانی خداوند بی حد و حصر و غیر قابل توصیفه) باشید، ان شا الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: