گفتگو با دوستان 12 | پیروی از الهامات قلبی - صفحه 7

129 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهشید گفته:
    مدت عضویت: 1637 روز

    فایل نشانه امروز من: گفتگو با دوستان 12 | پیروی از الهامات قلبی

    سلام به اساتید عزیزم

    سلام به دوستان خوبم

    نکات و جملات مهم گفتگو برای من:

    چرا اونایی که ندارن رو ببینیم؟!

    اونایی که دارن پس چی میشن؟!

    ………………………………………………………………………..

    + یه ترمز دارم که خودم فکر می‌کنم باید ایمانم رو نشون بدم تا حل بشه.

    دارم بیشتر و بیشتر به آزادی میرسم… حرص خیلی چیزا رو نمی‌خورم… مشکلاتم خیلی زودتر از قبل داره حل میشه.

    ………………………………………………………………………..

    تجربه استاد در مورد سربازی:

    توی این داستان میخوایم بگیم که: باورهای ما به حقیقت می‌پیونده.

    مثلاً استاد، علی رغم اینکه مسخره میشدن، همیشه این نگاه رو داشتن که سربازی نمیرن.

    برای استاد اینجوری بود که این خواسته رو داشتن، و جهان هم اینجوری پاسخ داد.

    + خیلی موقع‌ها ما یه خواسته‌ای داریم، ولی میگیم:««نه، چه فایده؟! قانون کشور اجازه نمیده که من به خواستم برسم»».

    ولی نکته‌اش اینه: قانون میتونه عوض بشه… یا شما می‌تونی کشورت رو عوض کنی…

    این نیست که جهان solid باشه. فکر نکنید که جهان سالیده، و شما نمی‌تونید جهان را تغییر بدید.

    جهان تغییر می‌کنه، به شکل‌های مختلف…

    یه تجربه مشابه که در این زمینه یادم اومد، مربوط به یکی از پسرهای فامیل بود که ایشون درسش تموم شده بود و ازدواج کرده بود اما سربازی نرفته بود. (فکر میکنم چون به صورت خصوصی و پروژه ای کار میکرده هم نیازی به کارت پایان خدمت احساس نمیکرده).

    خلاصه، ایشون تصمیم میگیره که مهاجرت کنه. برای همین میره برای کارهای اعزام، که کارتش رو بگیره. وقتی میره متوجه میشه که چون متاهله ظاهرا چند ماه از سربازیش کم میشده. و چند وقت بعدش هم یه قانونی تصویب میشه که فرزندان کسانیکه در مناطق جنگی شاغل بودن (مثل پدر ایشون)، طبق یه الگویی، از سربازیشون کم میشه…

    خلاصه ایشون در کل نمیدونم 4 ماه یا 6 ماه سربازی رفت و تموم شد…

    اون موقع من این قوانین رو نمیدونستم، ولی وقتی مامان اون آقا پسر داشت ماجرا تعریف میکرد، همینجوری با خنده و لابه لای صحبتاش یه جمله ای گفت، که نه همون موقع، ولی بعدها بارها و بارها توی گوش من تکرار شد…

    گفت: از روزی که تصمیم گرفت بره سربازی، به عناوین مختلف زمانش هی کمتر و کمتر شد.

    بعدها که قانون رو فهمیدم، متوجه شدم این همون قانونه که میگه وقتی تو 1 قدم برداری، خدا 1000 قدم به سمت تو برمیداره.

    به جز این داستان هم، باز هم از این نمونه تجربه ها هم خودم داشتم، و هم توی زندگی اطرافیانم دیدم و شنیدم که مثلا یه دفعه توی یه بازه زمانی، یه قانونی به صورت موقت میاد و طرف توی همون فاصله میتونه اقدام کنه برای یه کاری که میخواسته.

    و واقعا همینطوره که استاد میگن: جهان solid نیست و تغییر میکنه اونم به شکلهای مختلفی که ما حتی ممکنه فکرش رو نتونیم بکنیم فقط باید دست خدا رو باز بزاریم و محدودش نکنیم به دانسته ها و پیشبینیهایی که طبق تجربه های قبلی خودمون یا دیگران به ذهنمون میرسه…

    منظورم اینه که هزاران هزار راه دیگه میتونه وجود داشته باشه که به ذهن ما نمیرسه ولی خداوند میتونه به آسونی، با یکی از این روشها، ما رو به خواستمون هدایت کنه.

    یکی از عبارتهای تاکیدی هم که روی گوشیم دارم و گاهی بهش گوش میدم هم در همین مورده و میگه:

    ««همه چیز به نفع منه. من در بهترین زمان و مکان هستم. با قانونهای روی زمین کاری ندارم؛ من با قانون خدا پیش میرم.»»

    ………………………………………………………………………..

    با اینکه به نظر می‌رسید قانون خرید سربازی هر سال تمدید میشه، یه حسی به استاد گفت: دیگه برو این کار را انجام بده.

    وقتی که تصمیم گرفتن که این کارو انجام بدن، اون روز انگار یه حسی بهشون گفت: آقا امروز برو انجامش بده.

    اون الهامه، اون حسه، بهشون گفت: نه… تو همین الان باید این کار را انجام بدی. حتی با اینکه استاد در اون زمان خیلی کارهاشونو پشت گوش می‌انداختن، ولی اون روز برای اولین بار در زندگیشون تصمیم گرفته بودن که این کار انجام بشه.

    در مورد بحث هدایت (که انگار یه چیزی باهات صحبت می‌کنه)، اینکه قلبمون بهمون میگه…

    توی این مثال هم، با اینکه استاد همیشه کارهاشون رو پشت گوش می‌انداختن، اون روز استثنا رفتن و پیگیر اون کار شدن و بعدش دیگه اون شرایط برداشته شد.

    و این یک پیغام بود که با اینکه از اتفاقاتی که در آینده قرار بود بیفته خبر نداشتن، ولی قلبشون بهشون گفت: باید امروز بری و این کار را انجام بدی.

    و اینجوری، اون خواسته‌ای که همیشه داشتن اتفاق افتاد و اینکه فهمیدن:

    وقتی همچین اتفاقی می‌افته و آدم به صدای قلبش گوش میده، انگار بعداً زبون قلبش رو بهتر می‌فهمه…. زبان خداوند رو بهتر می‌فهمه، که کجاها داره هدایتت می‌کنه. و آدم هی بهتر و بهتر میشه.

    فهمیدن که آدم وقتی عمل می‌کنه به چیزی که بهش گفته میشه، (هرچند که خیلی هم غیرمنطقی باشه، اونم توی روز 28 اسفند، و در حالی که دیفالت قضیه اینه که سال دیگه هم برای این کار فرصت هست)، این به ما میگه:

    اگر می‌خوای به خواسته‌هات برسی، مسیرش عمل کردن به الهاماتته….

    مسیرش تغییر دادنه. (همون بحث تنبلی و به تعویق انداختن کارها)

    ………………………………………………………………………..

    و سال‌ها بعد،…..

    وقتی که استاد برای مهاجرت و گرفتن ویزای توریستی آمریکا اقدام کردن، (که اون هم داستان پر از همزمانی‌ها و اتفاقات جادویی و وصل شدن نقاط به همدیگه بود)، هدایت شدن به فرانسه.

    و اون فردی که اون روز در سفارت آمریکا بود (و فارسی بلد بود)، بهشون گفت: من خیلی دوست دارم شما رو بفرستم آمریکا…

    فقط یک سوال داشت: خدمت کجا رفتی؟

    و وقتی که استاد گفتن که خدمت نرفتن، و خرید خدمتی بودن، گل از گلش شکفت و گفت: تموم شد و رفت….

    و همون شب ویزاشون آماده شد و اومدن آمریکا….

    و بعدش توی آمریکا هم، همه کارای اقامتشون خیلی آسون و راحت انجام شد.

    توی این ماجرا: در مورد استاد و با خواسته‌های استاد، خدا اینجوری هدایتشون کرد، که این راهه برای ایشون خوب بود؛ ولی برای کسه دیگه‌ای ممکنه یه راه دیگه‌ای خوب باشه، و ما اینو نمی‌دونیم.

    به همین دلیل هم تسلیم بودن اصل داستان هدایته.

    و استاد هم تسلیم بودن، وقتی هدایت بهشون گفت: همین الان برو و هرجور شده این کار رو انجام بده.

    گفتن: چشم. و تنبلی نکردن….

    و توی سفارت هم، فقط یک سوال دقیقاً در مورد همون موضوع ازشون پرسیده شد!

    با تفکر در این ماجرا ما می‌بینیم که انگار خدا از قبل پلن و برنامه‌ها رو چیده بوده برای یه سری اتفاقات.

    وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ ﴿17﴾

    کسانی که هدایت یافته‏ اند خداوند بر هدایتشان می‏افزاید، و روح تقوی به آنها می‏بخشد. (سوره محمد- آیه 17)

    استاد عزیزم، خانم شایسته مهربانم، علی آقا، سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      امین استار گفته:
      مدت عضویت: 838 روز

      سلام مهشید عزیز از خدا برات آرزو میکنم که بر علم شما خداوند بیافزایه تا در این مسیر بیشتر یاد بگیرید الان که دارم می‌نویسم این ریپلای رو تا آخر گفته های ارزشمندتون همه ش رو نخوندم و این جمله که گفتی من با قانون آدما کار ندارم من با قانون خدا پیش میرم یه حسی زیبایی رو در من بوجود آورد و من در فرکانس این عبارت زیبا و یا باور بشدت خوب بودم بقول استاد تو (خود پای در راه بنه و هیچ مپرس خود را بگویدت که چون باید کرد) تو هدایت میشی این خدایی که در وجود همه هست و دقیقا تو هر اتفاق همین خدا تو را راهنمایی میکنه و همه ی آدم ها هم دقیقا همین خدایی هستن که میشه یه انرژی و همه هست

      منم یه قضیه ی جالبی از سربازی دارم که بابام 6 ماه جبهه داشت و خدمت کرده بود سالها می‌گذشت اما دنبال کار کارت ایثار فک کنم نمی‌گرفت یه سفر بابام رفت به گرگان و وقتی برگشت از گرگان نمیدونم چه جرقه ای تو ذهنش خورد که بهم گفت هفته ی بعد میرم کرمان کارهای کارت (ایثار) رو درست کنم بعد از شاید 7 یا 8 سال گفتم باشه بریم و اونجا رفتیم بعد 2 یا 3 ماه یا کمتر کارت درست شد منم همش به مامانم اینا میگفتم من سربازی نمیرم! وهی میگفتن نه باید بری. پس چرا بقیه میرن تو نری؟ اینطوری پیش رفت که بابام این کارت رو به کسی که از این کارا سر در میاره نشون داد گفت با این کارت ایثار تا دو تا بچه ی پسرتو میتونی معاف کنی کلا ؟ به همین سادگی ؟ و البته من این خواسته رو داشتم و خیلی هم رها بودم ازش و توی قید این نبودم که باهاش بجنگم یا اینکه خیلی هم برام مهم باشه و اینم معاف از خدمت ؟ بله خواسته رو خدا اینجوری پاسخ میده! فکرشو کن بابام بعد چندین سال دنبال این کار رو بگیره و من به خواستم برسم و بصورت باورنکردنی خیلی عجیبه ایشالا که همیشه سالم باشید

      ایشالا که همیشه در راه صراه مستقیم باشید خیلی کامنتتون رو دوست داشتم در پناه تنها رهبر جهان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زینب حیدری گفته:
      مدت عضویت: 514 روز

      اول از همه سلام میکنم به مهشید عزیزم

      و دوم اینکه خداوندو هزاران بار شکر میکنم بخاطر اینکه منو هدایت کردن به این کامنت زیبا و ارزشمند

      خداهاشده بعد اینکه من فایل استادو گوش کردم گفتم من باید امروز کامنت بزارم تا باورهام بیشتر تقویت بشه

      و این شد ک هدایت شدم به کامنت شما از همون اول اشک ریختم تا اخرش

      از بس که چقد خداوند این جهان رو زیبا آفریده و با خاسته ی ما تغییر میکنه یعنی کافیه ما اراده کنیم ازش بخواهیم اون بهترین ادم هارو بهترین کارهارو و بهترین شکل برای ما انجام میده جوری ک باورمون نمیشه حتی

      مهشید جان ازت خیلی ممنونم بابت این کامنت خیلی خیلی قشنگت ک با تمام وجودم حسش کردم و خدارو بابتش شکر کردم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    باورهای ما همیشه به حقیقت می پیوندد. زمانی که درخواستی داریم جهان پاسخ می دهد. خواسته هایی که داریم ممکن است قوانین کشورها به سادگی اجازه ی دست رسی به آن را به ما ندهد اما جهان هیچ گاه ثابت نبوده و قابل تغییر است و به اشکال مختلف در مورد ما هم تغییر خواهد کرد اگر شرایط و اتفاقات زندگی ما مشابه یکدیگر است به این دلیل است که باورها و فرکانس هایی که ما به جهان ارسال می کنیم مشابه یکدیگر است زمانی که تصمیم بگیریم و با تمام وجود بخواهیم به خواسته ی خود برسیم با داشتن باورهای درست شرایط و موقعیت های بیرونی به نفع ما تغییر خواهد کرد. اگر به الهاماتی که از طرف خداوند به ما می شود عمل کنیم نتایج عالی خواهیم گرفت. زمانی که به الهامات خود عمل می کنیم هر چند که ممکن است به ظاهر غیر منطقی باشد اما صدای خداوند را بهتر تشخیص خواهیم داد و اگر می خواهیم به خواسته های خود برسیم تنها راه آن عمل کردن به الهامات است.

    هر کسی متناسب با شرایط ویژگی و خواسته هایش هدایت خواهد شد. ممکن است برای اشخاص دیگر راه های دیگر ی مناسب باشد و اگر مسیر ما را طی کنند متضرر شوند برای همین تسلیم بودن در مقابل خداوند اصل و اساس رسیدن به خواسته ها است اگر به اتفاقات گذشته ی خود نگاه کنیم تمام آن ها پلن و برنامه هایی است که خداوند برای رسیدن به خواسته هایمان جلوی پای ما قرار داده است.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    هدا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 780 روز

    بنام الله هدایتگر

    سلام و عرض ادب احترام خدمت استاد عزیزم و هم فرکانسی های عزیزم

    امروز منتظر فایل ذهنیت محدود کننده، ذهنیت قدرتمند کننده جلسه شش بودم که دیدم هنو نیومد رو سایت گفتم حالا که اومدم نشانه امروزم ببینم (این روز ها همش میگم خدایا تو هدایت کن من هیچی نمیدونم چی خوبه چی بد، تو بهتر میدونی بد خوب و اصلح برای من چیه ) و چی شد ، یک نشانه که دقیقا الله برای من فرستاد که دختر نگران چی هستی ، چرا انقدر فکرت درگیره که وای کی کارم استارت بخوره، وای پایان نامه چی میشه، … پ کو ایمانت تو که گفتی خدا هدایت میکنه و من مشرک چه وقتهای که ترسهام بیشتر از ایمانم بود و چقدر حالم بدشد از ضعفم در مقابل باورهای مخربم یا ترس های بی اساس و بجای ندای قلبم که این روزها صداش واضح تر شده قشنگ منو با صدای واضح خطاب میکنه و میگه هدا رد شو ، نبین نشنو بگذرو…. الله اکبر و ذهنی که مقاومت داره و نجواهای که همراه این ندا همیشه هست نه هدا ببین چی میگن جواب بده بحث کن فک نکنن ترسیدی و ندای که میگه حس خوبت مهمتره بحث حالت بد میکنه ناراحت میشی ناراحت میکنی کوتاه بیا بزار فکر کنن ترسیدی مگه اونا مث تو فکر میکنن یا اصن برات مهمه کی چی فکر میکنن من میدونم آگاهیم بیشتر شد چون خیلی واضح نداها و الهامات رو دریافت میکنم ولی امان از ذهن مقاوم و نجواهای که گاهی زورم بشون نمیرسه باید کار کنم رو خودم تا بتونم بی هیچ مقاومتی هرچی بر قلبم الهام میشه بدون هیچ پرسشی انجام بدم و ممنونم از علی عزیز برای صحبتهاشون که استاد این خاطره بینظیر رو مرور کردن و چقدر لذت بردم از حجم ایمان استاد از حجم رها بودنشون در مقابل خدا و قلبم پراز ذوق که ببین نتیجه ایمان داشتن اینه نتیجه عمل به الهامات این مدلیه پس رها باش دختر بزار خدا راه ها نشونت بده.

    همش فک میکنم چطوری بهت الهام میشه، دیروز برای بار دوم بود که الهامی رو دریافت میکردم بار اول بهم الهام شد که دیگه ادامه نده ارشد رو تو فهمیدی علاقه ات چیه وقت گذاشتن و پایان نامه نوشتن فقط پیچوند خودته و کلی بعدش نشانه که ادامه ندم ولی من چیزی نیستم جز هدا با ورودی های که از اطراف و کلمه« حیف » و کلی اجبارهای که بااین کلمه همراه حیفه تو که پنج ترم رفتی همین یه ترمه و تموم ، حیف درست نیست با علاقه کاریت یکی نیست پ براچی درس خوندی و… ولی پس این حیف چیه حس بد های که پس کی تموم میشه بزار تمومش کنم بعد زندگی کنم و هزار فکر خیال ، خلاصه رفتم شهریه دادم ولی یک قدمم برای ادامه پایان نامه بر نداشتم من موندم و الهامی که شجاعت عمل کردن بهش نداشتم ، و میدونم بالاخره باید تنبلی ول کنم و بشینم پایان نامه بنویسم و تمومش کنم .

    الهامی که دیروز بهم شد بعداز خوندن کامنت یک زوج بود که قدم اول و دوم خریدن همیشه کامنتا دوره ها رو میخوندم ولی هیچوقت گفته نشد که بخر دوره رو، تااینکه دیروز بعد خوندن کامنت وسطاش بودم که بهم گفته شد قدم اول بخر و من بازهم هنوز ماهر نیستم در واضح دریافت کردن الهامات ولی بااین حال تصمیم گرفتم بخرم امروز که این نشانه رو دیدم و در صحبت علی جان از دوره دوازده قدم صحبت کردن گفتم این مهر تاییده و اینبار حتما به این الهام عمل میکنم

    سپاس گذار الله هستم برای این فایلی که قشنگی که روزمو ساخت و ممنونم از استاد مهربونم و هم فرکانسی عزیزم آقا علی گل خیلی خیلی از این مصاحبه زیبا لذت بردم .

    در پناه الله شادو سر بلند و پر انرژی باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    لیلا عفت گفته:
    مدت عضویت: 2009 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به خانواده ی صمیمی توحیدی استادعباسمنش عزیزم

    این فایل نشانه امروز من اومد برای تضادی که داشت حالمو میگرفت من عادت دارم وقتی نشانه مو باز میکنم قبلش ازقرآن هم طلب یاری کرده باشم وهمیشه ازهردویه برداشتو میکنم وبه یه راهکارمشترک هدایت میشم تازگی بهتردرک کردم که قانون فرکانس واقعا چقدردقیقه که تووقتی سوالی داری هرجاودرهرشرایطی باشی یه جواب مختص تو بهت میده وهدایت امروز کلام خداوند برام این آیات زیبااومد

    هود:101

    وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مِن شَیْءٍ لَّمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَمَا زَادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ

    ما بر آنها [در عذاب و انقراض‌شان] ظلم نکردیم، بلکه خود به نفس خویش ستم کردند، و آنگاه که فرمان [عذاب] پروردگارت رسید، معبودانی که به جای خدا [برای برآوردن حاجات خود] می‌خواندند، سودی به حال‌شان نداشت و جز به زیان‌شان نیفزود.

    آره این منم که بخودم ظلم میکنم وقتی نشانه هادارن میگن بااین تضادتوباید تغییرکنی ودست از شرکهاوترسهات برداری وبخدات ایمان داشته باشی وباورکنی که وقتی بقیه به اون خواسته ای که توداری رسیدن پس توهم میتونی وگرنه خودت زیان بیشترمیکنی

    هود:107

    خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّـمَا یُرِیدُ

    در آن [دوزخ] تا آسمان‌ها و زمین برپاست جاودان خواهند بود، مگر آنکه پروردگارت بخواهد [=مشیّت او تغییری حاصل کند]، مسلماً پروردگار تو هر چه خواهد می‌کند.

    تواین عذاب تضادها میمونی مگراینکه واردمداردریافت خواسته ات بشی باعمل بقوانین کیهانی که یادشون گرفتی اراده ی خدا اینه که توخودت خواسته توازطریق قانونش خلق کنی

    هود:109

    فَلَا تَکُ فِی مِرْیَهٍ مِّمَّا یَعْبُدُ هَـؤُلَاءِ مَا یَعْبُدُونَ إِلَّا کَمَا یَعْبُدُ آبَاؤُهُم مِّن قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ غَیْرَ مَنقُوصٍ

    پس [با توجه به تفاوت عظیم سرنوشت این دو گروه و نظام مندی جهان] در آنچه اینها [=مشرکان] عبادت می‌کنند، تردیدی [در بطلان آن] مکن، اینان، جز آنچه را پدران‌شان از قبل [=در گذشته تاریخ] عبادت می‌کردند، بندگی نمی‌کنند و ما نصیب آنها را [از نتایج دستاورد عمرشان] کامل و بی کم و کاست می‌دهیم.

    اگه دوست نداری نتیجه ای که گذشتگانت گرفتن بایدازشرکهاوترسهات دست برداری وتغییروشروع کنی تازیر چرخ جهان له نشدی تاچَکولگدجهانونخوردی

    هود:114

    وَأَقِمِ الصَّلَاهَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ

    و نماز [=رویکرد به خدا] را در آغاز و انجام روز [=صبحگاهان و عصر] و نزدیک شب [=مغرب] بپادار، مسلماً نکوئی‌ها بدی‌ها را زایل می‌کند، این تذکری [=بیدار باشی] است برای بیدار دلان.

    توجهاتتو هرصبح وشب بخواسته هات بده وبا قدمهای کوچولو شروع کن تا خداوند اشتباهاتتوباهمین قدمهای کوچک که برای اصلاحت برمیداری تبدیک به نیکی وخیرکنه

    هود:115

    وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ

    و [در برابر سختی‌ها] صابر باش که خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌سازد.

    اون کارشو خوب بلده توسمت خودتودرست کن اون پاداش توروبسخاوت ودربهترین زمان میده

    هود:117

    وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ

    و پروردگار تو [در سیر تاریخ و تحول اُمت‌ها] چنین نبوده که شهرهائی را که مردمانش اهل اصلاح بودند، ستمگرانه [=بی دلیل] نابود کند.

    وقتیکه توخودتو اصلاح کنی دیگه تضادتبدیل به رشد میشه

    هود:118

    وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ

    و اگر پروردگار تو می‌خواست، همه مردم را امتی واحد [=یکسان در ایمان و عمل] قرار می‌داد، ولی [به آنها حق اختیار داد، بنابراین] پیوسته در اختلاف هستند.

    اگه خدامیخواست وقانونش این بود همه چی روگُل وبلبل میافرید نه دیگه اختلافی بود نه سختی والبته که نه رشدی (مثل موجودات دیگه که به اجبار وطبق غریزه هرکاری میکنن وپیشرفتی ندارن)

    هود:119

    إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ

    مگر کسانی که پروردگارت [در این اختلافات و دوراهی‌های انتخاب] بر آنها رحم آورَد و برای همین هم آنها را آفریده است [تا مشمول رحمت قرار گیرند، ولی اکثریت مردم به آفتِ شرک گرفتار می‌شوند] و سخن پروردگارت که [فرمود] دوزخ را از تمامی [منحرف شدگان] جن و انس [=غریبه و آشنای شما] پُر خواهم کرد، حرف آخر [=قطعی] است.

    این مهرویژه خداست به انسان که بهش قدرت اختیاروتعقل داده تا باچالشها رشد کنه یاقبل چالشها بره تودل تغییر

    هود:120

    وَکُلًّا نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ

    از اخبار رسولان [آنچه برای پندآموزی لازم باشد] همه را بر تو حکایت می‌کنیم تا دلت را بدان استوار سازیم و در این [آیات] برای تو [سخن] حق و برای مؤمنین پند و تذکری آمده است. وخدا بتوداستان تغییرات بقیه رو نشون میده یاتغییرات قبل خودتو بیادت میاره که قلبت آرام بشه که بااین یادآوری قدم بزاری تودل تغییر وایمان داشته باشی که اینبارهم میتونی

    هود:121

    وَقُل لِّلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنَّا عَامِلُونَ

    و به کسانی که ایمان نمی‌آورند بگو: هر کاری می‌توانید [علیه ما] بکنید، ما هم کار خود را می‌کنیم.

    اگرم تغییرنکردی خود دانی جهان شرط ابلاغ رو بتو گفته جهان داره رشدمیکنه تودوست داری بزرگ شو نداری بمون توبدبختیها بالاخره تحمل تموم میشه ویا مجبورمیشی تغییرکنی یا میگندی تویه این رکود وبی حرکتی

    هود:122

    وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ

    و منتظر باشید، ما نیز منتظریم [تا معلوم شود کدام بر حق بوده‌ایم].

    هود:123

    وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

    غیب آسمان‌ها و زمین [=اسرار جهان هستی] منحصراً از آنِ خداست [=تنها او به آنها آگاه است] و همه امور به او منتهی می‌گردد [=سرنخ و سیر تحولات به دست اوست]، پس [حال که چنین است] او را بندگی کن [=خانه دل را برای او آب و جارو کن] و بر او توکل کن [=نتیجه کار را به او بسپار]، و [بدان] پروردگارت از آنچه می‌کنید غافل نیست.

    آره خدا بر غیب هرچیز آگاهه اما توروزورکی حتی توبهشتم نمیبره تاخودت نخوای وقدم برنداری مگراینکه درعمل توحیدرواجراکنی وبری تودل ترست عزیزم

    سپاسگزارم خانواده ی مهربونم که میشه باشما حرفهای دل رو گفت

    بزودی منم برم تو پروسه دست برداشتن از ترس نشستن پشت فرمون وبشم راننده مسلط وماهر

    وبا تغییرم بخودم رشدوپیشرفت

    رفتن به سفرهای عالیتروبدم

    انشالله

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    محدثه آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1307 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم جونم

    امیدوارم همیشه شاد و خوشحال باشید

    دمتون گرم استاد آفرین چقدر عالی هستید شما توی انجام کارهاتون

    همون موقع هم شما داشتین طبق قانون زندگی میکردین ولی نمیدونستین ک قانون اینه

    حالا زندگی خودمم قبلا ک فک میکنم جای جایی ازش رو طبق قانون رفتم و جای دیگ رو شرک داشتم

    خیلی جالبه اینطور فکر میکنم ک هرجا طبق قانون نرفتم فقط و فقط ب خاطر ترس بوده

    ترس از شرایطی یا آدمی ک همه اش برمیگرده ب شرک

    واقعا ک این درخت شرک توی وجود من و گذشته من بشدت رشد کرده و شاخ و برگش همه جا هست

    اینو میتونم ب فکر کردن ب شرایط زندگی قبلی ام

    و قرار گرفتن توی موقعیت های مشابه قبلی ک باعث ترس در من میشد و الانم میشه

    گاهی شدیده ولی همون لحظه فکر میکنم ک استاد در این زمینه چی گفته ک دهن ذهنم رو ببندم

    و الانا این حرفتون استاد خیلییی خیلییی برای خودم تکرار میکنم

    اینک گفتین

    از هیچ کس نترس و ب هیچ کس باج نده

    هیچ کس هیچ قدرتی توی زندگی تو نداره

    و تو ب واسطه ترس هات بهش قدرت میدی

    استاد اینو بزرگ تایپ کردم ووپرینت گرفتم و زدم توی اتاقم و هربار جلو چشمم مث باور برای خودم تکرارش میکنم

    و اینک براش اهرم رنج و لذت نوشتم برای ترس ها بیجایی ک دارم خصوصا روابط

    و هر شب قبل خواب و بعد خواب اهرمم رو میخونم

    استاد فوق العادست

    خدایا شکرت

    ک من خالق زندگی ام هستم خدایا شکرت

    هدایتم ک قوی و قوی تر بشم

    زندگی من استاد عزیزم مث یه نهاله ک تازه رشد کرده و الان یه شاخه لطیف و باریکه

    و من دارم هر بار با مراقبت ازش و ورودی های مناسب بزرگ و بزرگترش میکنم

    منم مطمئنم خیلی از اتفاقات زندگی من ب راحتی سربازی شما و در زمان مناسب و مکان مناسب رخ میدن

    استاد عاشقتم و خیلییی دوستت دارم

    شما توی مسیر رشد و شکوفایی من دستی از دستای خدایی

    ک دارم جا پای شما میزارم و میرسم ب اوج شکوه خودم

    هرچند تهی نداره

    و هربار رشد و رشد و رشده

    عاشقتمممم استاد قشنگم

    خداروشکر ک شما با نتایجتون حرف می‌زنید

    و دیگ من نباید برم دنبال آزمون خطای قانون

    و تنها وظیفه من الان ،وقتی پذیرفتم شما مربی و همراه من هستین یه چیزه

    اونم فقط و فقط عمل و عمل و عمل ب آموزه های شما ست

    چون شما در تمام جنبه های زندگی نتایج جادویی داری

    ووحرفی توش نیست

    استادم و مربی خفنم

    عاشقتممممم عاشقتممممم استاد

    ممنونم مریم عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1026 روز

    سلام به استاد عزیزم و میهمان کلاب هوس علی اقا

    من هم داستان جالبی درباره سربازی نرفتنم دارم

    من هم همیشه از دوران دبیرستان با خودم میگفتم من سربازی نمیرم نمیدونم از کجا اومده بود توی ذهن من هر زماندهر جا حرف از سربازی میشد من خیلی ریلکس میگفتم به من چه من که قرار نیست برم و همین باعث شد یک سری افراد بیان تو زندگی من که یک تیم کامل بودند از دکترها گرفتن تا کارمندان دولتی که فقط کتر من رو انجام بدند و خیلی خیلی معجزه وار و هدایتی کارهای من رو انجام دادند.

    اما خود من هم حرکت کردم و اتفاقات به صورتی عجیب رقم میخورد، پول هاش جور میشد، افرادی که من نمیدونستند کی هستند به صورت تلفنی با من صحبت میکردند و من رو راهنمایی میکردند که چه کنم و چه نکنم.

    مثلا جاهایی گیر می کردم وهیچ راهی نداشتم قفل میشد کار اما تو خیابون کسی رو ملاقات میکردم که تونست به من نامه ای بسیار مهم رو بده که بتونم برم مرحله بعد

    یا یکی از دوستان پدرم که شاید 20 سال بود ندیده بودش میاد مغازه پدر من و خودش بدون اینکه بدونه من بحث سربازی دارم به پدرم بگه از کاری تو این زمینه داری بهم بگو

    که اتفاقا باجناق همون شخص رئیس کمیسیون پزشکی هفت نفره بوده یعنی خان 7

    و اینهایی که گفتم خانهای 6 و 7 بود از خان 1 تا 5 این داستان خودش خیلی خیلی عجیب بود و معجزه آسا حل میشد طوری که تو خان 1 کمیسیون من رد شد و من سرباز شدم و من بیخیالش نشدم و اعتراض دادم و رفتم و رفتم و رفتم و توی این مسیر مدام شکست میخوردم بازم میرفتم بهم گفتن ادامه نده به من گفتن اگر میرفتی تا حالا 6 ماهش رفته بود اما برای من قابل درک نبود این حرف ها من میخواستم اثبات کنم به خودم چون خدا یک قابلیتی که به من داده نیروی اراده است و خیلی جاها که اراده کردم کار از کار در اومده و من ادامه دادم و ادامه دادم و ادامه دادم تا معاف شدم.

    و اولین نفر به پدرم اطلاع دادم و اون هم خیلی تحت فشار بود میدید من چقدر دارم میجنگم و واقعا جنگیدم و تو دل ترس های عجیبی میرفتم و فقط یه چیزی به من میگفت برو برو برو و من بدون فکر کردن فقط میرفتم و درها بدون اینکه بدونم چطوری باز میشن پشت سر هم باز میشدن به لطف الله و بعد ها وقتی با قانون آشنا شدم متوجه شدم تو این مسیر دچار شرک هم شده بودم و متوسل به این امام و اون امام میشدم این شخص اون شخص میشدم و غافل از اینکه تمام این کارها به خاطر لطف پروردگارم و دست های قدرتمند و مهربانش بر روی زمین بوده که من به این مهم دست پیدا کردم.

    الحمد الله رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    سلام به استاد مهربان عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    دوستان خوب های خوب و عالی انجام دادند

    هر چه بیشتر روی خودم و باورهای خودم کار کنم بی شک من موفق تر و عالی تر و پیروزتر خواهم بود

    بی شک ارامش همیشه با من خواهد بود

    من می توانم روی خودم کار کنم به شرط اینکه به این مسیر و این راه باور و ایمان داشته باشم

    هر چه اعتماد بیشتری به خدای خودم داشته باشم خدای مهربان هم براحتی و آسانی من را در این راه هدایت می کند

    خدای عزیز همیشه درکنار من است به شرط آنکه او من را هدایت کند و به من به او اعتماد داشته باشم

    او همیشه در کنار من است و من را براحتی و آسانی هدایت خواهد کرد

    هر وقت از او بخواهم او به بهترین شکل ممکن من را هدایت خواهد کرد فقط کافی است که من قدم بردارم و شروع به حرکت کردن کنم

    نکته و درس عالی که در این فایل یاد گرفتم این بود که به ایده ها و الهامات قلبی خودم عمل کنم

    بی شک آرامش نصیب من خواهد بود و من به موفقیت دست پیدا خواهم کرد

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای هدایتگر

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    پروانه انوری گفته:
    مدت عضویت: 1997 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    قدرتمند

    یکتا

    خداروشکر میکنم به خاطر وجود مریم عزیزم و استاد گران مایه استاد چقدر باور داشتن قشنگ من اصلاً نمی دونستم که فایل قانون سلامتی شما درست کردید یه بار شما رو اینجوری که الان هستید تصور کردم و زمانی که دوره قانون سلامتی آمد گفتم خدایا پس من این باور دارم که استاد به همین زودیا ت ایران حتما برنامه دارند ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    همه ی خواسته های ما محقق می شوند اگر باورهای ما درست باشد. حتی قانون نیز به نفع ما تغییر خواهد کرد. زمانی که تصمیم بگیریم و اقدام کنیم درهایی برای ما گشوده خواهد شد که هیچ گاه از ابتدا نمی دانستیم وجود دارد و اگر به ایده هایی که به ما الهام می شود و به آن چه قلب ما می گوید عمل کنیم که نشانه ای از طرف خداوند است زبان هدایت خداوند را شنیده و کم کم صدای او را از نجواهای ذهنی تشخیص می دهیم و خواسته ها به آسانترین و راحت ترین وجه ممکن در زندگی ما پدیدار خواهد شد. تسلیم بودن در مقابل خداوند اصل اساسی است چون راه های رسیدن به خواسته برای هر کسی مطابق با ویژگی ها و خصوصیات شخصی و شرایطش متفاوت بوده و تنها خداوند است که می تواند مسیر درست را تشخیص داده و ما را به بهترین راه ها هدایت کند.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 754 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد ومریم عزیز.

    کلید:شجاعت در اخد تصمیمات اساسی.

    فایل:گفتگوی استاد با دوستان قسمت 12.

    این قسمت هم در مورد تصمیم هست تصمیم برای عمل کردن به الهامات.

    علی اقا می گن‌در مورد زندگیشون وتحسینشون می کنم که در این سن کم تصمیم گرفتن کار کنن مستقل بشن وتغییرات رو رقم زدن.

    اینکه قبول نکردن نگاهشون به انسانهایی که ضعیف تر از خودشون بودن باشه بلکه نگاه به کسانی داشتند که موفق بودن ثروتمند بودن.

    وصحبتشون در مورد سربازی باعث می شه استاد داستان الهامات در مورد سربازیشون رو برامون بگن که سراسر درسه.

    وعمل به الهامات که چه موفقیتهایی برای ما دارداستاد یه روز مانده به پایان سال الهام دریافت می کنند که برای خرید سربازی اقدام کنند وهرچند که بهشون می گن برو سال آینده بیا ولی استاد هر طور هست کارهاش رو انجام می ده وبعد متوجه می شه که سال آینده خرید سربازی برداشته شده واین می شه نتیجه توجه به الهامات ونتیجه خواسته ای که استاد همیشه داشته واون نرفتن به سربازی بوده.

    اما این الهام فقط یک نتیجه رو نداره بلکه سالها بعد در جریان مهاجرت همین خرید خدمت به درد استاد می خوره واجازه ورود به آمریکا رو می گیره.

    واینجاست که می بینیم اگر الهامی از جانب خدا می شه ما آگاه نیستیم وممکن هست سالها بعد نتیجه اون آشکار بشه.

    خدایا شکرت که همواره در حال هدایت بندگان هستی .

    استاد ودوستان عزیز ازتون سپاسگزارم که آگاهیهاتون رو با ما به اشتراک می گذارید.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: