https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/05/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-05-11 06:50:042024-04-21 06:58:52گفتگو با دوستان 16 | چگونه در مدار مناسب قرار بگیرم؟
306نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیز وگرانقدرم ومریم جون عزیزم وتمامی دوستان گلم .
استادعزیز، راجع به4دسته از افراد صحبت کردن که اگه بخام از خودم بگم وقتی وارد سایت شدم از گروه دوم بودم .
وضعیت روحیم بقدری داغون وفجیح بود که واقعن نیاز به الگو یا استادی داشتم که ازش تبعیت کنم ومسیرشو برم . اتفاقا در جستجوی چنین فردی بودم .مدام از خدا درخاست میکردم کسیو سرراه من بزاره که با افکار و عقاید من ،هم خونی داشته باشه .
آدمهای زیادی رو محک زده بودم و به هیچ نتیجه ی مطلوبی نرسیده بودم .
راه وروش هیچ کسی به دلم نمیشست تا اینکه با گوش کردن اولین فایل از استاد با کلی ذوق و هیجان گفتم این خودشه !
یادمه به دوستم پیام دادم گفتم این کیه ؟نمیشناسمش .
چون من قبل از استاد، حرفهای دو استاد دیگه رو گوش میکردم اما همه ی صحبتهاشون به دلمنمینشست .خیلی جاها با افکار من تضاد داشت .به همین جهت اصرار داشتم که فردی باشه که از همه نظر و تو همه ی زمینه ها ،بتونه کمکم کنه .
بله من از همون لحظه عاشق و شیفته ودل باخته ی استاد عزیز شدم .
که دیگه با پیگیری وادامه دادن ،وارد مدار ایشون شدم که الحق مسیر الهی وتغییرات خوبم رو از ایشون، آموزش دیدم .
از همون روز تا به امروز که فک میکنم 4سال شایدم بیشتر میگذره .بنده سعیم بر اینه که در مدار ایشون باشم .اما 2ساله که وارد سایت شدم .
اتفاقا دوستم وقتی علاقه ی منو میدید ،هر بار بهم میگفتی چرا تو سایتش نمیری ؟! نمیدونم چرا انقد مقاومت داشتم نسبت به این قضیه .
اما بعد از گذشت دو سال خودم با میل و دوباره ذوق و هیجان خودم، وارد سایت شدم .
واز این بابت هرروز خدا رو سپاس میگم .
بله از دسته دوم بودم چون خیلی مشتاق بودم وخودم با تمامی نقصها وکمبودهام آشنا بودم و پذیرفته بودم افکار وباور های من ایراد دارن ومن نیاز دارم به تغییر اونها تا بتونم رفتاروبرخوردی درست در مقابل همه چیز داشته باشم .به همین جهت تلاش خودمو شروع کردم .البته که با گذشت زمان هر چند وقت یکبار ،تغییر اندکی میکردم .طوری که به دسته ی سوم پیوستم .
نشونه ها رو میدیدم بعد دنبال تغییرشون میرفتم .
خب طبیعتا امسال خیلی بهتر از پارسال بودم وتغییرات خیلی قشنگتری داشتم بازم میگم تغییرات من، تو همه ی زمینه ها بود منتهی تو زمینه ی روابط عاطفی بیشتر .
چون پاشنه آشیلم بود هنوزم هست اما در قیاس سالهای قبلم بی نهایت تغییرات مثبتی داشتم که خودم به این روند در حال حاضر راضی هستم .
دقیقا برای تغییر مدارم ، پله پله بالا رفتم و از مدار پایین به مدار بالاتر اومدم .
این روند تکامل رو خودم خیلی خوب حس کردم .
البته اوایل که شروع کرده بودم خیلی توقعم زیاد بود .اما کم کم متوجه شدم نمیتونم من انقدر توانمند نیستم که با چند بار گوش کردن و کار کردن دوره های مختلف یه دفه کلی تغییر کنم .
به قول معروف آدمش نبودم .من نیاز داشتم به تدریج و با ادامه دادن پی در پی ،به درک خیلی چیزا برسم .
وقتی جزع دسته ی سوم بودم ،بازم آسیبهای زیادی میدیدم .چون تا نشونه ها دیده نمیشد نمیفهمیدم کجای کارم .وزمانی که تمرکز میکردم تازه متوجه میشدم باز دارم مسیرو اشتباه میرم .باز افکاروباورهای گذشتم غلبه و سلطه به باورهای جدیدم دارن.
خوبیش این بود که دوزاریم میفتاد اما چ فایده !!!وقتی کار از کار میگذشت میفهمیدم .
ینی درد رو میکشیدم تازه متوجه میشدم کجای کارم ایراد داره .واین جالب نبود چون همچنان آرامش رو ازم میگرفت ومن با نواقص وضعفهام دست و پنجه نرم میکردم .
احساس رضایت وجود نداشت .چون احساس خوبی وجود نداشت !
اون موقع تو اون شرایط متوجه نبودم اما الان میفهمم که خیلی حرص میزدم .خیلی تقلا و زور میزدم که تغییر کنم .
فایلهای استاد رو زیاد گوش میدادم .دوره ها رو یکی یکی میخریدم و سعی میکردم با دقت کار کنم.
خلاصه تلاش زیادی برای تغییراتم داشتم منتهی غافل از یه موضوعی بودم و اون این بود که من همه ی اینکارا رو میکردم که اون اتفاقی که خودم میخام بیفته .
دیدید وقتی مصمم به رسیدن به خواسته ای میشیم چطور دست وپا میزنیم .
یادمون میره که خدایی هست که بهتر از ما میخاد و بهتر از ما میندیشه البته اگه بسپاریم به خودش ،دقیقا من همچین حالتی داشتم و قفلی رو خواسته ی خودم زده بودم واین در حالی بود که با قوانین جهان در تضاد بود.
چرا که خواسته ی من از بیس ،اشتباه بود .
من خوشبختی سلامتی آرامش و لذت رو میخواستم اما فک میکردم باید از همون راهی باشه که مد نظر منه .و این طرز تفکر موانع زیادی برام بوجود اوورد .
و به مدت یکسال منو عقب نگه داشت .نمیدونم نمیخام خودمو سرزنش کنم که بگم کاش از اول میفهمیدم که کجای کارم اشتباه بود چون الان به این درک رسیدم که منی که افتادم تو این مسیر ،حتمن با هدایت خدا دارم پیش میرم وحتمن باید اون اتفاقات واشتباهات بوجود میومد تا من به درک بهتری برسم .
از طرفی اوضام انقد داغون بود که شاید ک نه حتمن نیاز به این روند تکاملی داشت .
ما از زمان میترسیم .
خود من، از اونایی بودم که از گذشت زمان خیلی وحشت داشتم .چن ماه که میگذشت ومیدیدماتفاقی نیفتاده ،ینی چیزی که من میخام پیش نیومده ،وحشت ورم میداشت که ای داد ،چقدر عقبم .
انگار تو یه مسابقه شرکت کرده بودم ودلم میخاست نفر اول مسابقه باشم .واین نشدنی بود.
استاد همیشه تاکید دارن که کار کردن روی تغییراتمون به میزان درکمون از اون باورهاس!
به میزانی که باورهای من قدرتمند میشن ،من پاسخ میگیرم .ومن اینو امسال فهمیدم .
نتایجمو با تلاشم مقایسه میکردم ووقتی میدیم هیچ تطابقی با هم ندارن،سرد میشدم وباز ناامیدی واحساس بد ذهنمو مشغول میکرد.
خداروشکر میکنم وبی نهایت از استاد عزیز سپاسگزارم که منو در این مسیر همراهی وهدایت کردن .
هر کدوم از دوره ها رو با روند تکاملی خودم خرید کردم وکارکردم تا بالاخره به آرامش نسبی که دلم میخاست رسیدم .
نمیگم الان همه چی گل و بلبل شده اما تغییرات شگرفی داشتم که در مقایسه با اون روزای اول ،از نظر خودم فوق العاده بوده .
منی که هیچ کنترلی روی ذهنم نداشتم امروز میتونم با مکث کردن وزود واکنش نشون ندادن وگاهی سکوت کردن ،کنترل ذهن داشته باشم .
میتونم تو وقت تنهایی هام به جای حرف شنوی از نجواها وبها دادن به گفتگوهای ذهنی ،کنترلشون کنم و ورودیهای مناسب بدم .
امروز درک بهتری از احساسات وعواطف دیگران دارم .
امروز راوبط عاطفی بهتری با همسرم دارم .خداروشکر هیچ خبری از تنش ها وگفتگوهای ناجالبمون نیست .
امروز با احترام ودرک بهتری با همسرم رفتار میکنم .
توقعاتم رو از اکثریت کنار گذاشتم .
امروز یاد گرفتم از خودم بیشتر مراقبت کنم .
بیشتر هوای خودمو داشته باشم .اینکه بدونم چ آدم ارزشمندی هستم .
متقابلا برای دیگران هم ارزش قائل هستم .
حد و مرزهای خودمو میشناسم .به حد ومرزهای بقیه هم احترام قائل هستم .
در واقع آنچه برای خود میپسندم برای دیگران هم میپسندم .
تمرکزم روی خودمه .
وابستگی به کسی ندارم .
تمرکزم برای بالا بردن ایمانم به خدای قدرتمندمونه .
دیگه تا جایی که بشه ،بی گدار به آب نمیزنم .
نمیزارم نشونه ببینم بعدعملکرد درستی داشته باشم .سعیم بر اینه که قبل از دیدن نشونه ،عملکرد درستی داشته باشم .
اشتباهی هم صورت بگیره میپذیرمش بدون اینکه خودمو سرزنش کنم .
وقتی تلاش خودمو برای تغییرات بهتر ، میبینم .دیگه اشتباهی هم صورت بگیره ،توش گیر نمیکنم وسریع ازش رد میشم .
تجربه های که تو این چند ساله بدست اووردم نشون میدن که به مرور زمان با کمی صبر و حوصله وتوکل کردن به خدا حتمن تغییرات لازم رو میکنیم و به خواسته هامون میرسیم بنابراین دیگه عجله نمیکنم .
دیگه زومم به آینده واتفاقات آینده نیست .سعی میکنم فقط برای امروز حال خودمو خوب نگه دارم .با تضادها ومشکلات کنار بیام .جنجال به پا نکنم .حوصله به خرج بدم .به خدا وقوانینش اعتماد کنم .
گیر نباشم تو چیزی ،سعی کنم رها باشم . فک لذت بردن از امروزم ولحظه ی حالم باشم .
تمرکزم روی خودم وسهم ونقشم باشه بقیشم با ایمان قلبی که به خدا دارم بسپارم به خودش .
خداروشکر در حال حاضر از همه چی راضی هستم .
همه چیز در حد خودش خوبه .ولی امید دارم که خیلی بهتر از این خواهد شد.
روزای خوبی دارم مطمئنم بهترم خواهد شد.
آرامشی که دنبالش بودم در حال حاضر هس پس باید ازش مراقبت کنم تا از دسش ندم .
سپری کردن روزای خوب، کنترل کردن اتفاقات ناجالب و بد خودش عامل وقوع اتفاقات بهتری میشه .
مقاومتها وترمزهام نسبت به خیلی از قضایا کمتر شده .بهتر فکر میکنم تا بهتر عمل کنم .
سایت و برنامه ی گوش کردن فایلها ودیدن سریالها و کار کردن دوره ها ونوشتن دیدگاه ومشارکت در عقل کل هم، که همیشه همرام هستن .
همیشه با عشق گوش میدم و با عشق مینویسم .
تجربه های دوستان را هم به اندازه ای که وقت میکنم میخونم .
متاسفانه خیلی وقت کم میارم .با وجود برنامه ریزی کردنم، بازم وقت کم میارم .
به هر صورت بازم خدا روسپاس و مچکر از وجود استاد عزیز،که عامل حرکت برای تغییرات بهتر هستن .
استاد جونم دوستت دارم .
همیشه سپاسگزار خداوند هستم که شما رو سمت من هدایت کردن .
قبلا گفته بودم هروقت که عقد کردم میام و تو کامنتم می نویسم
خداروشکر من جمعه ای که گذشت در حرم امام رضا علیه السلام عقد کردم
تو حرم حال و هوای خاصی بود و حس آرامش و عشق و محبت خاصی موج میزد که حالمو خیلی خوب میکرد .
ممنونم ازتون استاد خوبم که با یاددادن قوانین ثابت الهی ما رو به رویاهامون رسوندین
جالب بود من جمعه پرواز داشتم و رسیدم به مشهد و روز اولی که مشهد بودم رفتم سراغ کامنت های لایک شده دیدم چقدر زیاد هستن
و فرصت نمیکردم همشونو بخونم
و ذهنم یکم مشغول شده بود که این چند روزی که سفر هستم فرصت نمیکنم زیاد داخل سایت باشم
اما این چند روز شما فایل جدیدی نزاشتین
و امروز که من رسیدم به شهر خودم . فایل گفتگو با دوستان رو قرار دادین
اینا همش هماهنگ شده توسط خود خداست که بینهایت عاشقشم
خدایا شکرررررت
این چند روز استاد ، من پاداش صبرها و ایمان ها و عمل صالح های قبلم رو دیدم
مهاجرتم به شهر دیگه هم علاوه بر ازدواجم ، تو همین چند روز درست شد
و بیاری خدا ، تحولات جدید در راهه
صبر زیادی کردم قبلا و مسیر رو ادامه دادم و زمان زیادی گذشت که نتیجه ای نبود اما خداوند پاداشم رو داد و میدونم مسیر رشد انتهایی نداره باید همیشه ادامه بدم همیشه ذهنمو کنترل کنم همیشه حال و هوامو خوب نگه دارم بهبود بدم پیشرفت کنم تا جهان منو با تضادی به چالش نکشه خودم خودمو به چالش بکشم
استاد خوبم ممنونم که این همه علم و آگاهی عملی تو زندگی شخصی مون بما آموزش میدین
خیلی خیلی از خبر ازدواجت خوشحال شدم و اینکه تونستی فرد رویاییت رو جذب کنی و مهاجرت کنی واقعا خوشحال کننده است من کامنتای تو رو توی عقل کل دنبال میکردم و امروز خواستم که زیر کامنتت ازدواجت رو تبریک بگم که همینکه اونو فرستادم طبق شرایط جدید سایت که جدیدا نظراتی رو که میفرستی باید از یک سری فیلتر ها رد بشه گفت که کامنتت کوتاهه منم اومدم کامنتم رو بلند ترش کردم تا برسه به نوع عروس عزیزم و اینکه یک جا توی عقل کل که در مورد ویژگی های مثبت پدر و مادر بود زیر کامنتم نظر گذاشته بودی که اون موقع نتونستم جوابت رو بدم و تشکر کنم و الان تو این کامنت خواستم که همه رو جبران کنم عزیزم بهترین ها رو برات آرزومندم چون لایق بهترینایی
یه تک بلور از جنس حضور
یک یاس سپید از رنگ امید
با هر چی وفاست که از سوی خداست
همه تقدیم تو باد
پیوندت مبارک
هر کجای این کره خاکی که هستی خوش بدرخشی گلم 🥰🥰🥰😘😘😘😘😘
الهی هزاران میلیارد بار ،بینهایت بار شکرت که ما رو هم مدار استاد قرار دادی تا بتونیم از صحبتهای الهی ایشون بشنویم،یاد بگیریم و عمل کنیم.
این روزها بدلیل تضادهای مالی نوسان انرژی دارم،در همه زمینه ها عالی پیش رفتم ولی از نظر مالی انگار یه جایی گره ایجاد شده که مطمئنم به نفع منه و من اونو حل میکنم انشاالله.
فهمیدن الهام و روش هدایت خدا برام سواله و سوال بود،هر چی هم الهام میشه و هدایت میشم باز فردا شیطان از یادم میبره و این تزلزل در ایمان نشانه کنترل نکردن ذهن است.
البته کنترل ذهن همه چیزه و ایمان و یقین مراتب بالایی است که میخام بگه سخته ولی شدنیه.
محمد و فرزانه عزیز رو تحسین میکنم که چقدر خوب روی خودشون کار کردن و نتیجه عالی گرفتن. نتیجه ملموس مالی
در بحث مدار هم این روزها نشانه های خوبی از فایلهای استاد میگیرم دیروز گفتگوی استاد با ابراهیم عزیز مدیر فنی محترم رو گوش کردم و برام هدایت واضح شد بحث مدارها واضح شد بحث فرکانس ها واضح شد و نیز سوالی داشتم که استاد در فایل توحیدی 6 پاسخم را داد.
* چقدر هدایت نزدیکه ،چقدر خداوند به من نزدیکه
کسی که توکل کنه و فرکانس درست بفرسته لاجرم در مدار درست قرار میگیره و لاجرم نعمتهای موجود در اون فرکانس بسویش روانه میشود *
واقعا همه چیز در دنیای ما،فرکانسی است.
فقط اگر به این آیه عمل کنیم چه میشود
ایاک نعبد و ایاک نستعین
ما روی خودمون کار میکنیم، لذت میبریم از آنچه داریم،تمرکز میکنیم به زیباییها و شکرگزاری میکنیم و خواسته ها رو میگیم و مینویسیم و درباره آنچه میخواهیم مینویسیم و حرف میزنیم و نهایتا در مدار درست قرار میگیریم و بعد از اون کارها رو خدا انجام میده.
راحتتر از این مگه فرمولی هست؟
خدایا من و همه اعضای خانواده بزرگ استاد عباس منش رو وارد مدار آسانی ها کن
سلام به همه همکلاسیهای عزیزم و سلام مخصوص به استاد عباس منش عزیز و مریم خانم شایسته
خوندن کامنت خانم مرضیه صادقی عزیز تو این بخش مصمم تر کرد منو که حتما بیام کامنت بذارم هم در مورد اعترافات فوق العاده و واقعی ایشون و هم در مورد همین فایل 16 گفتگو با دوستان . خط به خط کامنت خانم صادقی رو که میخوندم احساس میکردم چقد اون حرفها در مورد منم صدق می کنه. منی که از تیرماه 1396 عضو سایت عباس منش شدم و عدد عضویتم چهاررقمی شده و از همون اول، اتفاقاتِ خوب (البته اون اوایل با ظاهری تضادگونه و مشکل آفرین) شروع کرد به رخ دادن تا همین حالا. اما برای منی که خیلی معجزه دیدم از دوره هاو از تعهد و از تمرکز،نتایج می بایست خیلی شگفت انگیزتر و به قول خانم صادقی خیلی قابل بیان تر رخ میداد،اما چون به محض اینکه تا اوضاع یه کم راست و ریست میشه و فروش خوبی انجام میشه و پول خوبی میاد تو حساب فکر میکنم خب دیگه کارخونه پول چاپ کنی من راه افتاده و همه چی رو غلتکه و من فقط باید پول خرج کنم و لذت ببرم و تفننی رو دوره ها کار کنم و بعده یه مدت میبینم که چرا پس بازارم از رونق افتاد،چرا نتایج ضعیف شد،چون واقعیت اینه که این معجزات و این پیشرفتها و موفقیتها باید بشن سوخت و شتاب دهنده من،یعنی اینکه اِ چه جالب؛قانون جواب داد و موفقیته حاصل شد،پس بهتره که تعهد جدی تری بذارم و مصمم تر ادامه بدم که ظرفم و نتایجم بزرگتر شه،بجای ماهی 20میلیون باید 50 میلیون بسازم بعد برم رو 100میلیون بعد 300میلیون بعد 700میلیون و بعد یک میلیارد و تا بینهایت . باید سطح توقعم رو از خودم و از خدا و از کائنات خیلی بالاتر ببرم،خریدن چهارتا اثاث خونه و یه گوشی و یه ماشین معمولی نباید اشباعم کنه،نباید منه بخوابونه تو باد موفقیت و خوش خیالی که فکر کنم دیگه تمومه،دیگه ماشین پیشرفتم افتاد تو سرازیری رشد و موفقیت. باید مدام همون موفقیت کوچیک و بزرگ رو بخودم یادآوری کنم و بگم بازم بیشتر میخوام بازم بزرگتر میخوام بازم بهتر و راحتتر میخوام بازم زیادتر میخوام و تا لحظه مرگم فقط بفکر پیشرفت و حرکت و موفقیتهای بیشتر باشم، چون من یه رودخانه خروشان و جاری و زنده و وسیعم که میخوام برسم به اقیانوس نه یه مرداب کم عمق و کوچیک. منم میخوام یه اعترافی کنم ،منم تقریبا نصف بیشتر دوره های استاد رو خریدم اما بجز دوتاشون هیچکدومشون رو کامل تموم نکردم بخاطر همینم نتایجم پایدار و بزرگ نیست،هر چند که نسبت به سالی که شروع کردم اوضاع خیلی خیلی بهتره و می دونم که نیاز به تکامل دارم اما سرعت رشدم کمه چون بازیگوشی میکنم،چون تنبلی میکنم،چون منتظر یه اتفاق هیجان انگیز و بزرگم،چون منتظرم که یهو سر از آمریکا و فلوریدا در بیارم،یادم میره که معجزات و پیشرفتها انقد نرم و نامحسوس و زیرپوستی اتفاق میفته که یادم میره درک و لمسشون کنم،انگار سالهاست تو زندگیم بودن و برام عادی شدن،باید به خودم متذکر شم که نتایج بزرگ ،پشتکار و اراده و تعهد و استمرار میخواد و بعد قانون دوست داشتنی تصاعد دست به کار میشه و چپ و راست اتفاقات مهیب و باورنکردنی میفتن و تو لذت میبری و بازم خالصانه تر و مصمم تر رو خودت کار میکنی که دیگه برسی به یک جایگاه پایدار و رو به رشد و بهتر شدن و بهبود مداوم. من همین الانم کسب و کار خودم رو دارم با پنج تا کارمند و یه شرکت بازرگانی و صادراتی در زمینه زعفران و همسری بی نظیر و دوقلوی دختر و پسر زیبا و باهوش و خانواده و خونه اجاره ای بزرگ و دلبازی که عزممون رو جزم کردیم برای خریدش و سلامتی و آرامش و ماشین ایرانی صفرکیلومتر و وسایل با کیفیت زندگی، اما خیلی دوست دارم نتایجم باثبات و مانا باشه نه هرازچندگاهی و پرنوسان،پس باید این نتایجی رو که دوستان عاشقانه تعریف میکنن رو بشنوم و بگم وقتی برای اونها اتفاق افتاده و وقتی برای خودم هم از زیر صفر اتفاق افتاده و رسیده به اینجا پس میشه بیشتر و بزرگتر و موندگار و عظیم بشن،بشرطی که فقط آگاهی تلنبار نکنم رو آگاهی ،فقط پروفایل عمومیم رو پر نکنم از دوره ها،فقط زل نزنم به روزهای عضویتم و حرفای عباسمنشی زدن اما بدون عمل،باید جهاد اکبر راه بندازم تا توفان نتایجم هم خودم رو غافلگیر کنه هم دیگران رو به وجد بیاره که بیان سراغم که بپرسن چی شد که اینطوری شد و بعد من اون موقع سینه صاف کنم و سرم رو بالا بگیرم و بگم همه چی از سایت استاد عباسمنش شروع شد. یادآوری کنم به خودم که سال 96 با یه کوله پشتی و پای پیاده گز میکردی از این سوپر مارکت به اون رستوران و کافه میرفتی واسه فروختن امانی 10تا بسته یک مثقالی زعفران،الان بجایی رسیدی که شرکتهای معتبر و معروف و بزرگ صنایع غذایی بهت صد کیلو و صدو پنجاه کیلو سفارش خرید زعفرون میدن بدون اینکه بفهمی و بدونی چی شد که فلان شرکتی که اسمش رو ده تا تریلی هم نمیکشه چطور یهو میاد از تو چند پارت صد کیلویی و صدوپنجاه کیلویی زعفرون میخره و فکر که میکنی میبینی خدا شده مُبَلّغت و داره بازاریابی اساسی میکنه برات، پس باید مصمم و بااراده عزمت رو جزم کنی که فقط رو خودت و باورهات کار کنی و به الهاماتت عمل کنی و وکالتِ تام و تمام بدی به خدای وهاب برای مشاوره و تبلیغات و سرمایه گذاری و بازاریابی و فروش و حسابداری که اون شایسته ترین وکیله و قابل اتکاترین نیروی برتر عالم هستی. باید بجای چسبیدن به مسایل فرعی مثل مبلمان و دکور دفتر و لباس فرم پرسنل و سایت خوش رنگ و لعاب و بزک دوزک پیج اینستاگرام و بازاریابی همیشگی تلفنی و رصد بازار بچسبی به اصل،بچسبی به ریشه،بچسبی به سرچشمه،بچسبی به منبع انرژی که از قِبَلش به همه چی میرسی،میشی پیشروی بازار،میشی الگو،میشی نفر اول،میشی کار درست و قدرتمند چون وصلی به اصل،وصلی به بالا و هر چی بیشتر با کار کردن رو خودت و کارت ،تعهد به خرج بدی دیگه نیازی به هیچی نداری چون خدایی هست که بکرترین ایده هارو در اختیارت میذاره که فقط کافیه بهشون عمل کنی تا بیزنست رو و زندگیت رو کُن فَیکون کنی. آره آقا محمد هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد،نتایج بزرگ میخوای فقط رو اصل کار کن،فقط رو خودت کار کن،با همین دفتر معمولی و پنجاه متری اجاره ای خارج از مرکز اداری و تجاری شهر و همین تعداد نفرات و با همین امکانات معمولی میتونی نتایجی رو رقم بزنی که قَدَرترین شرکتها هم از به دست اوردنش عاجزن ، مگه استاد صرفا با یه تیم چهارنفره که هیچ شرکت و دفتر و ساختمون مستقلی هم نداره و فقط با یه وبسایت که هیچ هزینه سئو و تبلیغات بنری و کلیکی و دیجیتال مارکتینگی هم نداره و هیچ اتاق فکر و تیم مشاوره و تیم تولید محتوا و تیم ایده پردازی ساپورتش نمیکنه ،این چنین با اختلاااااف نشده سایت برتر موفقیت دنیا و کرور کرور ثروت نامحدود داره وارد زندگیش میشه رو نمی بینی که اظهر من الشمه برای باورکردن و یقین اوردن. مگه اون قصابی 5 متری زیر پله تو تهران بین فلکه اول و دوم صادقیه رو ندیدی که دو نفر فروشنده به زور توش جا میشن و حتی یخچال!!! نداره برای نگهداری گوشت رو ندیدی که مردم از هفت صبح صف وایمیسن تا گوشت تازه و باکیفیت بخرن و ساعتها روی جدول کنار خیابون میشینن تا بلکم نوبتشون بشه و بتونن دو کیلو گوشت خوب و سالم بخرن.
مگه اون مغازه بیست متری ساندویجی موسیو تو یکی از فرعیهای خیابون جمهوری تهران رو ندیدی که نه تابلو داره نه اسم و رسمش رو روی شیشه نوشته نه دکور و تزیینات داره نه اصلا جا برای نشستن داره و نه ساندویچ گرم و پیتزا داره و نه حتی تا قبل از این بیماری دستگاه کارتخون داشت و نه حتی قیمتاش قیمتای پایینیه رو ندیدی که چطور هر ساعت از شبانه روز میری باید صف وایسی چندین دیقه تا نوبتت شه و از روی منوی دستنویس محدود و چسبونده شده رو شیشه ،ساندویچت رو انتخاب کنی و سریع پول رو بدی و بیای کنار تا نوبت نفر بعدی بشه،صاحبش اصلا میدونه بازاریابی و مشتری مداری و برندینگ و دیجیتال مارکتینگ و سوشال مدیا و سئو و رنک و رتبه و سازمان و سهم بازار و رقابت چیه که اینچنین بازار پررونق و داغی برای خودش فراهم کرده .
یا صاحب رستوران و چلوکبابی البرز خیابون سهروردی تهران که ارزونترین غذاش حداقل دویست سیصد هزار تومنه و میزوصندلی معمولی داره توی یه ساختمون قدیمی و فوق العاده معمولی و با پرسنل معمولی که تو دوران پندمیک هم جا برای سوزن انداختن نداشته و نداره چه باوری داره که این شکلی داره ثروت میسازه و پول درمیاره و در ظاهر هیچکدوم از اِلمانهای یه رستوران شیک و مدرن و به روز و بزرگ و چندطبقه رو هم نداره.
اینجاست که آقا محمد شاخکات باید یه تکون اساسی بخوره که زهی خیال باطل که برم اصول و فنون بازاریابی و تبلیغات رو یادبگیرم و برم سراغ فلان هشتگ و فلان مسابقه و فلان قرعه کشی توی پیج و شبکه های اجتماعی و فلان فن بیان و زبان بدن که اینها در برابر باور قدرتمند و درست و توکل و ایمان بخدا خُزعبلاتی بیش نیستند.
پس تو هم به خودت جلوی جمع دوستان نازنینت قول مردونه بده که انقدر نتایج بزرگ و مُهیج و باورنکردنی بسازی که وقتی یه فرصتی پیش میاد برای عرضه و ارائه و مطرح کردن، ندونی از کجا باید شروع کنی و اول کدوم موفقیت عظیم و فوق العاده ات رو بگی و اشک امونت نده برای گفتن از معجزات بی نظیر و باورنکردنی و باشکوهت . که افتخار کنی به شاگرد اول بودنت در مکتب نازنین عباس منش که برگردی عقب و پشت سرت رو نگاه کنی و با افتخار بگی که دیدی شد،دیدی تونستم،دیدی لیاقتش رو داشتم و بلند شی و بایستی و با افتخار به احترام خودت دست بزنی و کلاه از سر برداری مرد جوان و باانگیزه و موفق . به امید اون روز
ارادتمند استاد بزرگوار و مریم خانم گل و تمام اعضای دوست داشتنی خانواده عباسمنش
در پناه الله یکتا شاد باشین و سالم و خوشبخت و ثروتمند انشاالله
من دقیقا جزو افرادی بودم که یه روند نامناسب رو داشتم طی میکردم و اصلا هم به ذهنم خطور نمیکرد که ایراد داره .. فک میکردم همینه دیگه ، زندگی اینه دیگه، نمیشه که همیشه همه چیز مطابق میل باشه.. برای همین باور اشتباه ، روند اشتباه بصورت طولانی مدت رو زیاد داشتم .. مهم ترینش 3 سال کار کردن در محیط سمی بود که به وقتی خسته شدم و زدم بیرون، دو هفته بعدش هم با این سایت آشنا شدم و ادامه داشته تا به امروز ..
در مورد عزت نفس من یکسال یه شرایطی رو داشتم تجربه میکردم که چند ماهه آخر اوضاع دلخواه من نبود ، و میدونستم ربط داره به احساس لیاقت ولی راه حلی براش نداشتم .. که خداروشکر دوره احساس لیاقت اومد و من به 3 روز شرایطم زیر و زبر شد
جز این بار که اونم ایده ای برای رفعش نداشتم، همیشه سعی کردم سیکل تکراری نامناسب رو نپذیرم و بنظرم موفق هم بودم .. قطعا مهم ترین دلیلش این هست که من میدونم دلیل تمام این تغییرات زندگیم به خاطر همین فضا و استفاده از این اگاهی ها بوده و با خودم متعهد شدم تا وقتی فرصت دارم در این حیات، با استفاده از قانون زیبا زندگی کنم
*اگر در مدار مناسب قرار بگیریم، در زمان مناسب با آدم های مناسب برخورد میکنیم
مدتهاست که بهترین افراد رو میبینم و واقعا حتی 1 مورد نا مناسب هم به یادم نمیاد..
وقتی این نتایج رو می بینم، چطور ممکنه این مسیری که من رو به این احساس خوب و شرایط دلخواه رسونده رو رها کنم و برگردم به 3 سال قبلی که یکی از افتضاح ترین شرایط از لحاظ عزت نفس رو داشتم که هنوزم وقتی یادم میاد برام جالب نیس و فقط از درس هاش استفاده میکنم
اما نکته ای که برام داشت این بود که سعی کنم خودم در مدار مناسب باشم تا افرادی وارد زندگیم بشن که پول برای من بیشتر ورود کنه نه اینکه متوسل شم به عوامل بیرونی ..
استاد عزیز چقدر تیشرتتون خوشرنگ وچه نمای زیبایی داره پارادایس، یه روز آفتابی فوق العاده با نمای زیبای آب و درختان خوش رنگ، جلوه خاصی داره.
گفتگو بادوستان خیلی فوق العاداس، و باعث میشه نمونه های عالی از تغییرات دوستان رو ببینیم.
والگوبرداری شه وبرای ذهن منطقی شه که میشود.
وچقدر فرزانه عزیز ومحمدعزیزرو تحسین میکنم که در زمان ومکان مناسب قرار گرفتن و نتایج عالی رو رقم زدن.
تغییر در همه زمینه ها قبل از آمدن نشانه ها، چه توزمینه سلامتی،ثروت،روابط،و… استاد من خودم یادمه وقتی قبل از اینکه بصورت جدی باشما آشنا بشم تو همه زمینه ها خیلی مشکل داشتم، وقتی بصورت جدی با مباحث شما کار کردم خیلی بهتر شدم و میدونم هنوزم خیلی جای کار دارم، قشنگ برام واضح شده یمدتی که کارکردن رو باورام کمرنگ میشه، قشنگ نشانه ها برام میاد که حمید داری از مسیر دور میشی، ورودیهات رو کنترل کن، تمرکزت بیشتر به ورودیهات باشه، العان به این درک رسیدم که مهمترین تغییر باید اول از تغییر باورها شروع شه، و باجهاد اکبر برای تغییر باورها چه ثروت، چه روابط،چه معنویت وسلامتی، باید اول از تغییر باورها وفرکانسها اتفاق بیفته، چون درک کردم زندگی گذشته من حاصل باورها و ورودیهای گذشته ام بوده، و باجدیت تمام برای تغییرباورهام و متعهد موندن درمسیر، بیشتر باشم، من باید اول ازهمه با جدیت باید بتونم از لحاظ متافیزیکی مدارم رو تغییر بدم و لاجرم وارد اون مدار نعمتها بشم، که البته وقتی بحث تکامل رو درنظر بگیرم و این رو بدونم ودرک کنم که به اندازه کارکردن روی خودم و تغییر باورام توهر هرزمینه ای نتایج میادو این استمرار وجهاد اکبر برای تغییر باورهارو ادامه بدم.
این جمله تون واقعا کلیک کرد رو ذهنم که اگر من درمسیر درست قرار بگیرم، من در زمان و مکان مناسب، با آدمها وشرایط مناسب برخورد میکنم
من یاد گرفتم فقط باید وباید فقط روی سطح ذهنی وباوری و بهبود وتغییرشخصیت روی خودم کار کنم و دست از عوامل بیرونی بردارم و فقط وفقط سمت خودم رو بهبود بدم و هر روز بهتر از دیروزم باشم. من یاد گرفتم که تغییر باورها با تلاش فیزیکی درست نمیشه، تلاش فیزیکی موقعی ثمربخش هست که باورهای درست وهمجهت در مورد اون موضوع درست شده باشه و به اندازه تغییر باورها نتایجم میاد.
تهش میرسم به اینجا که همه ی هر آنجه که میخوام فقط تو وجود خودش
غرق شدم در وجودش در بودنش
فقط خودش برام کافی
به فرستاده هاش احترام میزارم دوسشون دارم ولی اول وآخر خودش
از بچه برای آدم عزیزتر وجود نداره،من اونارو هم به خودش امانت دادم دیگه کاری باهاشون ندارم
وچقدر بچه هام به من نزدیک بودن ونزدیک تر شدن
حال الانم وصف ناشدنی برای هر من مادر ،تقدیم میکنم به هر پدرومادری که مطمئن هستم خوشبختی فرزندشون الویت
حال اول صبح بیدارشدنم رو دوستان تقدیم میکنم به عنوان هدیه ای گرانبها،در دل سحر با خودش عاشقانه حرف زدن رو تقدیم میکنم بهتون…
با حالی فوق العاده سر کار رفتنم رو تقدیم میکنم به عزیزانم که سرکار میرن وبا عشق بدون خستگی (با شیفت کاری سیزده ساعت ،)با حال توحیدی رو…
تو مسیر برگشت به خونه خستگی معنایی نداره ،از شبهای زیبای تهران لذت میبرم وباخدا عشقبازی میکنم،تقدیم به دوستنام میکنم این حال رو
واردخونه میشم با عشقققق به کارهام رسیدگی میکنم،در ودیوار خونه فقط از خدا برام ساز زبیا میزنن،تقدیم به شما دوست عزیزی که داری این ذکامنت رو میخونی
حتی دوش گرفتن من هم شده با خدا راز ونیاز کردن :تقدیم به شما این حال خوبم
دوستان به بزرگی خود خدا این نوشته ها رو از اعماق وجودم براتون مینویسم وتقدیم میکنم به تک تک شما
من زیر صفر ومنفی شدن رو دوسال پیش دیدم وبا پوست واستخوانم لمس کردم،یک هفته یخچال خالی رو دیدم،و…..
الان هم درآمد پنجاه برابر شدن رو هم دارم لمس میکنم،انسانهایی سر راهم خدا قرار داده که فقط برای من شدن مامور ثروت،بدون اینکه من ازشون حتی درخواست کنم
عشقی رو در رابطه دارم تجربه میکنم که خودم حیرانم از این همه خالص بودن وتوحیدی بودن،از من توحیدی تر طرف مقابلم
به روز نمیکشه خواسته م اجابت میشه،یاد ندارم دراین چند ماه اخیر حتی خم به ابروم اومده باشه منی که حالم یه تایمهایی بد میشد
هرچی که دلم بخواد برای خودم میخرم ولذتش رو میبرم
دغدغه ی دوتا نوجوان رو تو دنیایی که الان همه دست به ناله هستن ندارم
دوستانی خدا سرراهم قرار داده که قابل قیاس با دوستان سابقم نیستن همه شاد هستن ورابطه شون با خدا عاااالی
محل کارم برام بهشت
خونه م بهشت،خوابیدنم بهشت
هرروز با صدای شنیدن آیات قرآن زندگیم رو شروع میکنم
فوران خون تو رگهامو که از عشق به خدا نشأت میگیره حس میکنم وقلبم باز میشه ،نمیدووووونید چه حس خداگونه ای
من از نو متولد شدم چون هیچ شباهتی به شهلای گذشته ندارم
شهلایی بدون وابستگی به مال دنیا،بچه،حتی رابطه ای که مدام حس میکردم باید باشه وبرام نیاز
فارغ از دنیا وفقط با عشق خدا که نتیجه ش میشه سلامتی ثروت رابطه ی خوب وهرآنچه که روزی آرزو داشتی
من از رفاقت واعتماد به خدا به همه چیز رسیدم،امیدوارم شمایی که داری این کامنت رو میخونی وهنوز به این مرحله از زندگیت نرسیدی (دقیقا مثل چند سال پیش من که صدای این زن وشوهر روشنیدم وتو دلم گفتم ای بابا حالا کو تا من به این مرحله برسم)مثل من به این جایی که من الان رسیدم ،برسی وبیای برامون کامنت زیبات رو بنویسی ومارو در حال خوبت سهیم کنی
خداراسپاسگزارم که به کامنت فوق العاده ات هدایت شدم عزیزم این حال خوب درونی واین عشق واحساس پاک را بهت تبریک میگم نوش جونت با خواندن کامنتت غرق لذت شدم انگار که این جملات را از زبان عزیزترین کس زندگیم میشنیدم ازت ممنون وسپاسگزارم که موفقیتها واحساس خوبت را با ما به اشتراک گذاشتی
روی چون ماهت را میبوسم
خیلی دوستت دارم
بهترین بهترینها نصیب قلب مهربانت چون تو بهترینی ولایق بهترینها
منتظرم تا باز هم از توحید ونتایج موفقیتت برامون باعشق بنویسی
فهیمه جان جواب کامنتت رو در حالی مینویسم که امروز از اول صبح سرشار از حس عالی بودم تا همین الان که باحال واحوال توحیدی وعاشقانه دلم خواست دراین لحظه جواب کامنتت رو بدم که هر چی انرژی وحال خوب بیاد سمتت باتمام وجودم
عزیزدلم ممنونم از دعای قشنگت
دوست خوبم من هم برات بهترینهارو از خدای بزرگم خواستارم و بی صبرانه مشتاق شنیدن خبرهای خوش از طرف شما هستم
قطعا جایی که هستیم بهشت،وهمه ی شاگردهای عباسمنشی بهشتی هستن
چون زندگی الان وشرایط الانم رو با شرایط قبل از عمل به قوانین مقایسه میکنم!
وقتی دوستان موفقی که خبری ازشون نداشتم رو بعد از چند سال به راحتی میبینمشون و از هم صحبتی باهاشون پر انگیزه میشم
وقتی که میخوام برم کلاس موسیقی و بهترین مدرس اونجا میشه استادم
وقتی که اصلا تو موقعیت شنیدن صحبت های ناجالب قرار نمیگیرم
وقتی که همسرم اصلااااا دیگه نه صحبتی از کسی میکنه و نه صحبتی از اخبار و….
یک تجربه خیلی زیبا که امروز داشتم این بود که مادربزرگم بیمارستان هستش و هرچه قدر تلاش کردم که من برم پیشش به عنوان همراه اصلا نشد که نشد چون خاله ام اسرار خیلییی زیادی داشت که خودش بره و هیچ جوره کوتاه نیومد و میدونم این خودش یه نشونه هست که من نباید توی اون فضا باشم …
حتی کنار دستیم توی کلاس هم جنس احساساتش شبیه به من هست..
واقعا همه چیز فرکانسه واقعا من فقط باید روی خودم کار کنم،و بهترین کار این هست که عمیق بشم توی وجوده خودم و زمانی میتونم این کار رو بکنم که از یک رفتار یا موقعیت و یا هرچیزی که احساسم رو بد میکنه ریز بینانه به جست وجو دردرونم بپردازم که چرا ! و ریشه ای بررسی کنم تا منطق برای ذهنم بیارم و به احساس بهتری برسم
سلام به استاد عزیزم به مریم عزیزم و به دوستان عزیزم
ابتدا تبریک میگ به فرزانه عزیز و محمد عزیز برای اراده و پشتکارشون در عمل به صحبت های استاد که نشون میده ایمان واقعی یعنی چی و بعد میخوام تجربه ای از خودم بگم که شرمنده خداوند هستم که تا به امروز اینقدر شفاف پیامشو درک نکردم
میخوام دو ماجرایی رو تعریف کنم که به فاصله یک روز از هم اتفاق افتاد،دو تضاد ۱۸۰درجه ای که من دیدم ولی درکش نکردم و نگرفتم الهام به این بزرگی رو.
من از دنیا خیلی چک و لگد خوردم تو همه زمینه ها تا از خداوند روزی خواستم هدایتم کنه در اوج ترس و تنهایی و ناامیدی از همه کس و همه جا و شد آرامشم.سالها ازش می ترسیدم و از ترسم می گفتم که دوستش دارم و چه راحت پذیرفته بودم که به هرکسی بخواد لطف میکنه و من جزو اون افراد نیستم و راضی به سرنوشتم بودم در اوج نارضایتی.و فکر میکردم که خودم باید مشکلاتمو حل کنم ولی از روزی که بهش تکیه کردم و.پناهم شد،ارامشم شد دیگه ازش نترسیدم عاشقش شدم و فهمیدم باهمه وجودم معنای الا بذکرالله تطمئن القلوب رو
نمیخوام وارد جزئیات بشم فقط اتفاقات رو تعریف میکنم و از خداوند طلب بخشش دارم که دیر پیامشو دریافت کردم.
من در راستای افزایش مهارتم در کاری که شروع کردم یک دوره سه روزه تو تهران ثبت نام کردم منزل خواهرم ولنجک مهمون بودم و کلاسم سعادت آباد بود صبح با آژانس رفتم و چون فکر میکردم کلاسم تا عصری طول بکشه گفتم ظهر نمیام و قرار شد ظهر اونا برن بیرون
ولی حدود ساعت ۲کلاسم تموم شد و خواستم برگشتنی با اتوبوس و تاکسی برگردم چون اینجوری میتونم بهتر تهرانو بشناسم.
من باید یه مسیر تا پل مدیریت تو اتوبان چمران میرفتم و از اونجا هم تا ولنجک.از یکی از بچه های کلاس پرسیدم کجا باید سوار تاکسی بشم که گفت من ماشین دارم و تا سرپل میرسونمت و من که همچین رویی ندارم متاسفانه که زود قبول کنم گفتم باشه و ایشون منو رسوندن کنار پل و اتوبان.
اونجا بود که یه لحظه یادم افتاد زنگ بزنم به خواهرم شاید خونه نباشن و با اینکه خواستم از پل برم بالا یه چیزی منو همونجا نگه داشت زنگ که زدم خواهرم گفت بدو بیا ما زیر پلیم و دقیقا همون لحظه تو اون قسمت ترافیک شد ومن بدو رفتم که سوار شم راه باز شد.یعنی این اتفاقات کلا ۱۵ثانیه طول نکشید و من اگه فقط یکی دو ثانیه دیر می رسیدم یا میرفتم رو پل و بعد زنگ میزدم دیگه همدیگه رو نمیدیدیم و…
جالب اینه که اونا هم تو اون لحظه داشتن سمتی که من بودمو نگاه میکردن و خواهرم میگفت داشته به دخترم نشون میداده که مامانت از اینجا می ره کلاس و باعث شده بود که اونا منو ببینم.
نمیدونم چی بگم دیگه خودتون این اتفاقات و بچینید کنار هم 🙍 تعطیلی کلاس یه ساعت خاصی ،رسوندن یه دوست کنار پل، همون لحظه زنگ زدن من،دم دست بودن گوشی خواهرم،اینکه اون لحظه ترافیک بشه تو اتوبان ،اونا همون سمتی رو نگاه کنم که من بودم
خدایا عاشقتم ،اون روز و بعد اون هم تو شوک بودم اونایی که تهران زندگی میکنن میدونن چی میگم شما تو یه شهر کوچیک بخوای اینقدر دقیق با نقشه این کارو انجام بدی نمیتونی چه برسه به تهران و دقیقا یک روز بعد من همون مسیر و سه ساعت طول کشید تا برسم خونه مسیر شاید ۳۰،۴۰دقیقه ای رو.
اون موقع فهمیدم که باید درس بزرگی از این ماجرا بگیرم ولی نگرفتم😢 درسی که خداوند میخواست بهم بده و بگه که تو حرکت کن من همه زمین و زمان و مسخر تو میکنم درسی که با توجه به احوالات و نگرانیهای اونروز های من زمان گرفتنش بود ولی من نفهمیدمش و همون نگرانیها روز بروز منو از مسیرم دورتر کرد
این اتفاق برای سال گذشته بود و من به لطف خدا دوباره خودمو دو ماهی هست پیدا کردم و امروز با خوندن نوشته های امین عزیز درباره صحبتهای استاد دوباره یاد اون اتفاقات افتادم.
بله با هیچ نیرویی هیچ نیرویی و هیچ تبلیغی نمیشه همزمانی هارو ایجاد کرد و اگر من در مسیر درست قرار بگیرم من در زمان مناسب با آدم های مناسب و شرایط مناسب برخورد میکنم و خداوند زمین و زمانو مسخر من میکنه ،اون برای ما کارها رو انجام میده فقط به شرط اینکه تنها به او توکل کنیم و حرکت کنیم
استاد خیلی دوست داشتم این اتفاق رو با شما و دوستان به اشتراک بذارم ولی هر بار منصرف میشدم ولی الان احساس کردم باید بنویسم بنویسم تاردپایی باشه برام که خداوند چگونه باهام حرف میزنه و هدایتم میکنه و کارها رو برام انجام
“إنما الهکم الله الذی لا اله الا هو وسع کل شیء علما
معبود شما تنها همان خدای یکتایی است که معبودی جز او نیست و علمش همه چیز را فرا گرفته است “طه ۹۸
به نام خداوند مهربان
سلام و درووود بر استاد عباسمنش عزیز و مریم بانوی اسطوره و دوستان حاضر در این مکان زیبا و رؤیایی
واقعا لذت بردم از توضیحات فرزانه و محمد عزیز
امروز از طریق نشانه ها به این فایل زیبا رسیدم
خداروشکر در زمان مناسب در مکان مناسب قرار دارم
خداروشکر به خاطر این فایل زیبا که صبح ما رو ساخت
خیلی انرژیم بهتر و بیشتر شد
کلاب هاووس واقعا ایده ی عالی ای بود
سپاسگزارم ️
سلام به استاد عزیز وگرانقدرم ومریم جون عزیزم وتمامی دوستان گلم .
استادعزیز، راجع به4دسته از افراد صحبت کردن که اگه بخام از خودم بگم وقتی وارد سایت شدم از گروه دوم بودم .
وضعیت روحیم بقدری داغون وفجیح بود که واقعن نیاز به الگو یا استادی داشتم که ازش تبعیت کنم ومسیرشو برم . اتفاقا در جستجوی چنین فردی بودم .مدام از خدا درخاست میکردم کسیو سرراه من بزاره که با افکار و عقاید من ،هم خونی داشته باشه .
آدمهای زیادی رو محک زده بودم و به هیچ نتیجه ی مطلوبی نرسیده بودم .
راه وروش هیچ کسی به دلم نمیشست تا اینکه با گوش کردن اولین فایل از استاد با کلی ذوق و هیجان گفتم این خودشه !
یادمه به دوستم پیام دادم گفتم این کیه ؟نمیشناسمش .
چون من قبل از استاد، حرفهای دو استاد دیگه رو گوش میکردم اما همه ی صحبتهاشون به دلمنمینشست .خیلی جاها با افکار من تضاد داشت .به همین جهت اصرار داشتم که فردی باشه که از همه نظر و تو همه ی زمینه ها ،بتونه کمکم کنه .
بله من از همون لحظه عاشق و شیفته ودل باخته ی استاد عزیز شدم .
که دیگه با پیگیری وادامه دادن ،وارد مدار ایشون شدم که الحق مسیر الهی وتغییرات خوبم رو از ایشون، آموزش دیدم .
از همون روز تا به امروز که فک میکنم 4سال شایدم بیشتر میگذره .بنده سعیم بر اینه که در مدار ایشون باشم .اما 2ساله که وارد سایت شدم .
اتفاقا دوستم وقتی علاقه ی منو میدید ،هر بار بهم میگفتی چرا تو سایتش نمیری ؟! نمیدونم چرا انقد مقاومت داشتم نسبت به این قضیه .
اما بعد از گذشت دو سال خودم با میل و دوباره ذوق و هیجان خودم، وارد سایت شدم .
واز این بابت هرروز خدا رو سپاس میگم .
بله از دسته دوم بودم چون خیلی مشتاق بودم وخودم با تمامی نقصها وکمبودهام آشنا بودم و پذیرفته بودم افکار وباور های من ایراد دارن ومن نیاز دارم به تغییر اونها تا بتونم رفتاروبرخوردی درست در مقابل همه چیز داشته باشم .به همین جهت تلاش خودمو شروع کردم .البته که با گذشت زمان هر چند وقت یکبار ،تغییر اندکی میکردم .طوری که به دسته ی سوم پیوستم .
نشونه ها رو میدیدم بعد دنبال تغییرشون میرفتم .
خب طبیعتا امسال خیلی بهتر از پارسال بودم وتغییرات خیلی قشنگتری داشتم بازم میگم تغییرات من، تو همه ی زمینه ها بود منتهی تو زمینه ی روابط عاطفی بیشتر .
چون پاشنه آشیلم بود هنوزم هست اما در قیاس سالهای قبلم بی نهایت تغییرات مثبتی داشتم که خودم به این روند در حال حاضر راضی هستم .
دقیقا برای تغییر مدارم ، پله پله بالا رفتم و از مدار پایین به مدار بالاتر اومدم .
این روند تکامل رو خودم خیلی خوب حس کردم .
البته اوایل که شروع کرده بودم خیلی توقعم زیاد بود .اما کم کم متوجه شدم نمیتونم من انقدر توانمند نیستم که با چند بار گوش کردن و کار کردن دوره های مختلف یه دفه کلی تغییر کنم .
به قول معروف آدمش نبودم .من نیاز داشتم به تدریج و با ادامه دادن پی در پی ،به درک خیلی چیزا برسم .
وقتی جزع دسته ی سوم بودم ،بازم آسیبهای زیادی میدیدم .چون تا نشونه ها دیده نمیشد نمیفهمیدم کجای کارم .وزمانی که تمرکز میکردم تازه متوجه میشدم باز دارم مسیرو اشتباه میرم .باز افکاروباورهای گذشتم غلبه و سلطه به باورهای جدیدم دارن.
خوبیش این بود که دوزاریم میفتاد اما چ فایده !!!وقتی کار از کار میگذشت میفهمیدم .
ینی درد رو میکشیدم تازه متوجه میشدم کجای کارم ایراد داره .واین جالب نبود چون همچنان آرامش رو ازم میگرفت ومن با نواقص وضعفهام دست و پنجه نرم میکردم .
احساس رضایت وجود نداشت .چون احساس خوبی وجود نداشت !
اون موقع تو اون شرایط متوجه نبودم اما الان میفهمم که خیلی حرص میزدم .خیلی تقلا و زور میزدم که تغییر کنم .
فایلهای استاد رو زیاد گوش میدادم .دوره ها رو یکی یکی میخریدم و سعی میکردم با دقت کار کنم.
خلاصه تلاش زیادی برای تغییراتم داشتم منتهی غافل از یه موضوعی بودم و اون این بود که من همه ی اینکارا رو میکردم که اون اتفاقی که خودم میخام بیفته .
دیدید وقتی مصمم به رسیدن به خواسته ای میشیم چطور دست وپا میزنیم .
یادمون میره که خدایی هست که بهتر از ما میخاد و بهتر از ما میندیشه البته اگه بسپاریم به خودش ،دقیقا من همچین حالتی داشتم و قفلی رو خواسته ی خودم زده بودم واین در حالی بود که با قوانین جهان در تضاد بود.
چرا که خواسته ی من از بیس ،اشتباه بود .
من خوشبختی سلامتی آرامش و لذت رو میخواستم اما فک میکردم باید از همون راهی باشه که مد نظر منه .و این طرز تفکر موانع زیادی برام بوجود اوورد .
و به مدت یکسال منو عقب نگه داشت .نمیدونم نمیخام خودمو سرزنش کنم که بگم کاش از اول میفهمیدم که کجای کارم اشتباه بود چون الان به این درک رسیدم که منی که افتادم تو این مسیر ،حتمن با هدایت خدا دارم پیش میرم وحتمن باید اون اتفاقات واشتباهات بوجود میومد تا من به درک بهتری برسم .
از طرفی اوضام انقد داغون بود که شاید ک نه حتمن نیاز به این روند تکاملی داشت .
ما از زمان میترسیم .
خود من، از اونایی بودم که از گذشت زمان خیلی وحشت داشتم .چن ماه که میگذشت ومیدیدماتفاقی نیفتاده ،ینی چیزی که من میخام پیش نیومده ،وحشت ورم میداشت که ای داد ،چقدر عقبم .
انگار تو یه مسابقه شرکت کرده بودم ودلم میخاست نفر اول مسابقه باشم .واین نشدنی بود.
استاد همیشه تاکید دارن که کار کردن روی تغییراتمون به میزان درکمون از اون باورهاس!
به میزانی که باورهای من قدرتمند میشن ،من پاسخ میگیرم .ومن اینو امسال فهمیدم .
نتایجمو با تلاشم مقایسه میکردم ووقتی میدیم هیچ تطابقی با هم ندارن،سرد میشدم وباز ناامیدی واحساس بد ذهنمو مشغول میکرد.
خداروشکر میکنم وبی نهایت از استاد عزیز سپاسگزارم که منو در این مسیر همراهی وهدایت کردن .
هر کدوم از دوره ها رو با روند تکاملی خودم خرید کردم وکارکردم تا بالاخره به آرامش نسبی که دلم میخاست رسیدم .
نمیگم الان همه چی گل و بلبل شده اما تغییرات شگرفی داشتم که در مقایسه با اون روزای اول ،از نظر خودم فوق العاده بوده .
منی که هیچ کنترلی روی ذهنم نداشتم امروز میتونم با مکث کردن وزود واکنش نشون ندادن وگاهی سکوت کردن ،کنترل ذهن داشته باشم .
میتونم تو وقت تنهایی هام به جای حرف شنوی از نجواها وبها دادن به گفتگوهای ذهنی ،کنترلشون کنم و ورودیهای مناسب بدم .
امروز درک بهتری از احساسات وعواطف دیگران دارم .
امروز راوبط عاطفی بهتری با همسرم دارم .خداروشکر هیچ خبری از تنش ها وگفتگوهای ناجالبمون نیست .
امروز با احترام ودرک بهتری با همسرم رفتار میکنم .
توقعاتم رو از اکثریت کنار گذاشتم .
امروز یاد گرفتم از خودم بیشتر مراقبت کنم .
بیشتر هوای خودمو داشته باشم .اینکه بدونم چ آدم ارزشمندی هستم .
متقابلا برای دیگران هم ارزش قائل هستم .
حد و مرزهای خودمو میشناسم .به حد ومرزهای بقیه هم احترام قائل هستم .
در واقع آنچه برای خود میپسندم برای دیگران هم میپسندم .
تمرکزم روی خودمه .
وابستگی به کسی ندارم .
تمرکزم برای بالا بردن ایمانم به خدای قدرتمندمونه .
دیگه تا جایی که بشه ،بی گدار به آب نمیزنم .
نمیزارم نشونه ببینم بعدعملکرد درستی داشته باشم .سعیم بر اینه که قبل از دیدن نشونه ،عملکرد درستی داشته باشم .
اشتباهی هم صورت بگیره میپذیرمش بدون اینکه خودمو سرزنش کنم .
وقتی تلاش خودمو برای تغییرات بهتر ، میبینم .دیگه اشتباهی هم صورت بگیره ،توش گیر نمیکنم وسریع ازش رد میشم .
تجربه های که تو این چند ساله بدست اووردم نشون میدن که به مرور زمان با کمی صبر و حوصله وتوکل کردن به خدا حتمن تغییرات لازم رو میکنیم و به خواسته هامون میرسیم بنابراین دیگه عجله نمیکنم .
دیگه زومم به آینده واتفاقات آینده نیست .سعی میکنم فقط برای امروز حال خودمو خوب نگه دارم .با تضادها ومشکلات کنار بیام .جنجال به پا نکنم .حوصله به خرج بدم .به خدا وقوانینش اعتماد کنم .
گیر نباشم تو چیزی ،سعی کنم رها باشم . فک لذت بردن از امروزم ولحظه ی حالم باشم .
تمرکزم روی خودم وسهم ونقشم باشه بقیشم با ایمان قلبی که به خدا دارم بسپارم به خودش .
خداروشکر در حال حاضر از همه چی راضی هستم .
همه چیز در حد خودش خوبه .ولی امید دارم که خیلی بهتر از این خواهد شد.
روزای خوبی دارم مطمئنم بهترم خواهد شد.
آرامشی که دنبالش بودم در حال حاضر هس پس باید ازش مراقبت کنم تا از دسش ندم .
سپری کردن روزای خوب، کنترل کردن اتفاقات ناجالب و بد خودش عامل وقوع اتفاقات بهتری میشه .
مقاومتها وترمزهام نسبت به خیلی از قضایا کمتر شده .بهتر فکر میکنم تا بهتر عمل کنم .
سایت و برنامه ی گوش کردن فایلها ودیدن سریالها و کار کردن دوره ها ونوشتن دیدگاه ومشارکت در عقل کل هم، که همیشه همرام هستن .
همیشه با عشق گوش میدم و با عشق مینویسم .
تجربه های دوستان را هم به اندازه ای که وقت میکنم میخونم .
متاسفانه خیلی وقت کم میارم .با وجود برنامه ریزی کردنم، بازم وقت کم میارم .
به هر صورت بازم خدا روسپاس و مچکر از وجود استاد عزیز،که عامل حرکت برای تغییرات بهتر هستن .
استاد جونم دوستت دارم .
همیشه سپاسگزار خداوند هستم که شما رو سمت من هدایت کردن .
استاد بی نظیری هستی .
میدونم تا زنده هستم نیاز به تغییر دارم .
پس با جون ودل راه استاد عزیز رو ادامه خواهم داد.
سلام استاد خوب و مهربانم
امیدوارم شاد و سرحال باشید
قبلا گفته بودم هروقت که عقد کردم میام و تو کامنتم می نویسم
خداروشکر من جمعه ای که گذشت در حرم امام رضا علیه السلام عقد کردم
تو حرم حال و هوای خاصی بود و حس آرامش و عشق و محبت خاصی موج میزد که حالمو خیلی خوب میکرد .
ممنونم ازتون استاد خوبم که با یاددادن قوانین ثابت الهی ما رو به رویاهامون رسوندین
جالب بود من جمعه پرواز داشتم و رسیدم به مشهد و روز اولی که مشهد بودم رفتم سراغ کامنت های لایک شده دیدم چقدر زیاد هستن
و فرصت نمیکردم همشونو بخونم
و ذهنم یکم مشغول شده بود که این چند روزی که سفر هستم فرصت نمیکنم زیاد داخل سایت باشم
اما این چند روز شما فایل جدیدی نزاشتین
و امروز که من رسیدم به شهر خودم . فایل گفتگو با دوستان رو قرار دادین
اینا همش هماهنگ شده توسط خود خداست که بینهایت عاشقشم
خدایا شکرررررت
این چند روز استاد ، من پاداش صبرها و ایمان ها و عمل صالح های قبلم رو دیدم
مهاجرتم به شهر دیگه هم علاوه بر ازدواجم ، تو همین چند روز درست شد
و بیاری خدا ، تحولات جدید در راهه
صبر زیادی کردم قبلا و مسیر رو ادامه دادم و زمان زیادی گذشت که نتیجه ای نبود اما خداوند پاداشم رو داد و میدونم مسیر رشد انتهایی نداره باید همیشه ادامه بدم همیشه ذهنمو کنترل کنم همیشه حال و هوامو خوب نگه دارم بهبود بدم پیشرفت کنم تا جهان منو با تضادی به چالش نکشه خودم خودمو به چالش بکشم
استاد خوبم ممنونم که این همه علم و آگاهی عملی تو زندگی شخصی مون بما آموزش میدین
در پناه خدا شاد و سالم باشید 🌷🌷
سلام به مینوی عزیزم
خیلی خیلی از خبر ازدواجت خوشحال شدم و اینکه تونستی فرد رویاییت رو جذب کنی و مهاجرت کنی واقعا خوشحال کننده است من کامنتای تو رو توی عقل کل دنبال میکردم و امروز خواستم که زیر کامنتت ازدواجت رو تبریک بگم که همینکه اونو فرستادم طبق شرایط جدید سایت که جدیدا نظراتی رو که میفرستی باید از یک سری فیلتر ها رد بشه گفت که کامنتت کوتاهه منم اومدم کامنتم رو بلند ترش کردم تا برسه به نوع عروس عزیزم و اینکه یک جا توی عقل کل که در مورد ویژگی های مثبت پدر و مادر بود زیر کامنتم نظر گذاشته بودی که اون موقع نتونستم جوابت رو بدم و تشکر کنم و الان تو این کامنت خواستم که همه رو جبران کنم عزیزم بهترین ها رو برات آرزومندم چون لایق بهترینایی
یه تک بلور از جنس حضور
یک یاس سپید از رنگ امید
با هر چی وفاست که از سوی خداست
همه تقدیم تو باد
پیوندت مبارک
هر کجای این کره خاکی که هستی خوش بدرخشی گلم 🥰🥰🥰😘😘😘😘😘
سلام فرزانه ی عزیزم
از اینهمه مهربونی و محبتت ممنونم عزیزدلم ❤😍💖
بله واقعا خداروشکر میکنم که یکی یکی داره اتفاقای خوب میفته
امروز هم عید فطر هست و جشن عقدم هست
دیروز رفتم لباس سفید خریدم
ان شاءالله قسمت همه دخترها و پسرهایی که آرزوی ازدواج عالی دارن بشه
برنامه ی مهاجرتم هم ان شاءالله در جریانه و با جریان تکاملم حتما بهش میرسم بشرطی که تو مسیر بمونم با قدمایی محکم و استوار و پیوسته
الان که از عمل به قوانین الهی نتیجه گرفتم خیلی دلم محکمتر شده به قوانین و یجورایی احساس تعهد و احساس مسئولیت بیشتری دارم
خیلی جالبه عزیزم من دیشب برای الهه عزیز کامنت گذاشتم نوشتم امیدوارم بهترین ها نصیبت بشه چون لایق بهترینایی
و حالا صبح که شده میبینم دقیقا فرزانه جان همینو برای خودم کامنت کرده
مرسی مرسی مرسی از محبتت عزیزدلم 😍💓💓
امیدوارم فرزانه ی عزیزم هم به زودی با دل خوش و با عشق و امید پیوندشو با مرد رویاهاش جشن بگیره و زیباترین لحظات رو در کنار عشقش داشته باشه
👰🏻💐
شاد باشی سالم و خوشبخت و ثروت مند و سعادتمند در دنیا و آخرت 😍
بسم الله الرحمن الرحیم
هذا من فضل ربی
الهی هزاران میلیارد بار ،بینهایت بار شکرت که ما رو هم مدار استاد قرار دادی تا بتونیم از صحبتهای الهی ایشون بشنویم،یاد بگیریم و عمل کنیم.
این روزها بدلیل تضادهای مالی نوسان انرژی دارم،در همه زمینه ها عالی پیش رفتم ولی از نظر مالی انگار یه جایی گره ایجاد شده که مطمئنم به نفع منه و من اونو حل میکنم انشاالله.
فهمیدن الهام و روش هدایت خدا برام سواله و سوال بود،هر چی هم الهام میشه و هدایت میشم باز فردا شیطان از یادم میبره و این تزلزل در ایمان نشانه کنترل نکردن ذهن است.
البته کنترل ذهن همه چیزه و ایمان و یقین مراتب بالایی است که میخام بگه سخته ولی شدنیه.
محمد و فرزانه عزیز رو تحسین میکنم که چقدر خوب روی خودشون کار کردن و نتیجه عالی گرفتن. نتیجه ملموس مالی
در بحث مدار هم این روزها نشانه های خوبی از فایلهای استاد میگیرم دیروز گفتگوی استاد با ابراهیم عزیز مدیر فنی محترم رو گوش کردم و برام هدایت واضح شد بحث مدارها واضح شد بحث فرکانس ها واضح شد و نیز سوالی داشتم که استاد در فایل توحیدی 6 پاسخم را داد.
* چقدر هدایت نزدیکه ،چقدر خداوند به من نزدیکه
کسی که توکل کنه و فرکانس درست بفرسته لاجرم در مدار درست قرار میگیره و لاجرم نعمتهای موجود در اون فرکانس بسویش روانه میشود *
واقعا همه چیز در دنیای ما،فرکانسی است.
فقط اگر به این آیه عمل کنیم چه میشود
ایاک نعبد و ایاک نستعین
ما روی خودمون کار میکنیم، لذت میبریم از آنچه داریم،تمرکز میکنیم به زیباییها و شکرگزاری میکنیم و خواسته ها رو میگیم و مینویسیم و درباره آنچه میخواهیم مینویسیم و حرف میزنیم و نهایتا در مدار درست قرار میگیریم و بعد از اون کارها رو خدا انجام میده.
راحتتر از این مگه فرمولی هست؟
خدایا من و همه اعضای خانواده بزرگ استاد عباس منش رو وارد مدار آسانی ها کن
استاد عزیزم سپاسگزارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همه همکلاسیهای عزیزم و سلام مخصوص به استاد عباس منش عزیز و مریم خانم شایسته
خوندن کامنت خانم مرضیه صادقی عزیز تو این بخش مصمم تر کرد منو که حتما بیام کامنت بذارم هم در مورد اعترافات فوق العاده و واقعی ایشون و هم در مورد همین فایل 16 گفتگو با دوستان . خط به خط کامنت خانم صادقی رو که میخوندم احساس میکردم چقد اون حرفها در مورد منم صدق می کنه. منی که از تیرماه 1396 عضو سایت عباس منش شدم و عدد عضویتم چهاررقمی شده و از همون اول، اتفاقاتِ خوب (البته اون اوایل با ظاهری تضادگونه و مشکل آفرین) شروع کرد به رخ دادن تا همین حالا. اما برای منی که خیلی معجزه دیدم از دوره هاو از تعهد و از تمرکز،نتایج می بایست خیلی شگفت انگیزتر و به قول خانم صادقی خیلی قابل بیان تر رخ میداد،اما چون به محض اینکه تا اوضاع یه کم راست و ریست میشه و فروش خوبی انجام میشه و پول خوبی میاد تو حساب فکر میکنم خب دیگه کارخونه پول چاپ کنی من راه افتاده و همه چی رو غلتکه و من فقط باید پول خرج کنم و لذت ببرم و تفننی رو دوره ها کار کنم و بعده یه مدت میبینم که چرا پس بازارم از رونق افتاد،چرا نتایج ضعیف شد،چون واقعیت اینه که این معجزات و این پیشرفتها و موفقیتها باید بشن سوخت و شتاب دهنده من،یعنی اینکه اِ چه جالب؛قانون جواب داد و موفقیته حاصل شد،پس بهتره که تعهد جدی تری بذارم و مصمم تر ادامه بدم که ظرفم و نتایجم بزرگتر شه،بجای ماهی 20میلیون باید 50 میلیون بسازم بعد برم رو 100میلیون بعد 300میلیون بعد 700میلیون و بعد یک میلیارد و تا بینهایت . باید سطح توقعم رو از خودم و از خدا و از کائنات خیلی بالاتر ببرم،خریدن چهارتا اثاث خونه و یه گوشی و یه ماشین معمولی نباید اشباعم کنه،نباید منه بخوابونه تو باد موفقیت و خوش خیالی که فکر کنم دیگه تمومه،دیگه ماشین پیشرفتم افتاد تو سرازیری رشد و موفقیت. باید مدام همون موفقیت کوچیک و بزرگ رو بخودم یادآوری کنم و بگم بازم بیشتر میخوام بازم بزرگتر میخوام بازم بهتر و راحتتر میخوام بازم زیادتر میخوام و تا لحظه مرگم فقط بفکر پیشرفت و حرکت و موفقیتهای بیشتر باشم، چون من یه رودخانه خروشان و جاری و زنده و وسیعم که میخوام برسم به اقیانوس نه یه مرداب کم عمق و کوچیک. منم میخوام یه اعترافی کنم ،منم تقریبا نصف بیشتر دوره های استاد رو خریدم اما بجز دوتاشون هیچکدومشون رو کامل تموم نکردم بخاطر همینم نتایجم پایدار و بزرگ نیست،هر چند که نسبت به سالی که شروع کردم اوضاع خیلی خیلی بهتره و می دونم که نیاز به تکامل دارم اما سرعت رشدم کمه چون بازیگوشی میکنم،چون تنبلی میکنم،چون منتظر یه اتفاق هیجان انگیز و بزرگم،چون منتظرم که یهو سر از آمریکا و فلوریدا در بیارم،یادم میره که معجزات و پیشرفتها انقد نرم و نامحسوس و زیرپوستی اتفاق میفته که یادم میره درک و لمسشون کنم،انگار سالهاست تو زندگیم بودن و برام عادی شدن،باید به خودم متذکر شم که نتایج بزرگ ،پشتکار و اراده و تعهد و استمرار میخواد و بعد قانون دوست داشتنی تصاعد دست به کار میشه و چپ و راست اتفاقات مهیب و باورنکردنی میفتن و تو لذت میبری و بازم خالصانه تر و مصمم تر رو خودت کار میکنی که دیگه برسی به یک جایگاه پایدار و رو به رشد و بهتر شدن و بهبود مداوم. من همین الانم کسب و کار خودم رو دارم با پنج تا کارمند و یه شرکت بازرگانی و صادراتی در زمینه زعفران و همسری بی نظیر و دوقلوی دختر و پسر زیبا و باهوش و خانواده و خونه اجاره ای بزرگ و دلبازی که عزممون رو جزم کردیم برای خریدش و سلامتی و آرامش و ماشین ایرانی صفرکیلومتر و وسایل با کیفیت زندگی، اما خیلی دوست دارم نتایجم باثبات و مانا باشه نه هرازچندگاهی و پرنوسان،پس باید این نتایجی رو که دوستان عاشقانه تعریف میکنن رو بشنوم و بگم وقتی برای اونها اتفاق افتاده و وقتی برای خودم هم از زیر صفر اتفاق افتاده و رسیده به اینجا پس میشه بیشتر و بزرگتر و موندگار و عظیم بشن،بشرطی که فقط آگاهی تلنبار نکنم رو آگاهی ،فقط پروفایل عمومیم رو پر نکنم از دوره ها،فقط زل نزنم به روزهای عضویتم و حرفای عباسمنشی زدن اما بدون عمل،باید جهاد اکبر راه بندازم تا توفان نتایجم هم خودم رو غافلگیر کنه هم دیگران رو به وجد بیاره که بیان سراغم که بپرسن چی شد که اینطوری شد و بعد من اون موقع سینه صاف کنم و سرم رو بالا بگیرم و بگم همه چی از سایت استاد عباسمنش شروع شد. یادآوری کنم به خودم که سال 96 با یه کوله پشتی و پای پیاده گز میکردی از این سوپر مارکت به اون رستوران و کافه میرفتی واسه فروختن امانی 10تا بسته یک مثقالی زعفران،الان بجایی رسیدی که شرکتهای معتبر و معروف و بزرگ صنایع غذایی بهت صد کیلو و صدو پنجاه کیلو سفارش خرید زعفرون میدن بدون اینکه بفهمی و بدونی چی شد که فلان شرکتی که اسمش رو ده تا تریلی هم نمیکشه چطور یهو میاد از تو چند پارت صد کیلویی و صدوپنجاه کیلویی زعفرون میخره و فکر که میکنی میبینی خدا شده مُبَلّغت و داره بازاریابی اساسی میکنه برات، پس باید مصمم و بااراده عزمت رو جزم کنی که فقط رو خودت و باورهات کار کنی و به الهاماتت عمل کنی و وکالتِ تام و تمام بدی به خدای وهاب برای مشاوره و تبلیغات و سرمایه گذاری و بازاریابی و فروش و حسابداری که اون شایسته ترین وکیله و قابل اتکاترین نیروی برتر عالم هستی. باید بجای چسبیدن به مسایل فرعی مثل مبلمان و دکور دفتر و لباس فرم پرسنل و سایت خوش رنگ و لعاب و بزک دوزک پیج اینستاگرام و بازاریابی همیشگی تلفنی و رصد بازار بچسبی به اصل،بچسبی به ریشه،بچسبی به سرچشمه،بچسبی به منبع انرژی که از قِبَلش به همه چی میرسی،میشی پیشروی بازار،میشی الگو،میشی نفر اول،میشی کار درست و قدرتمند چون وصلی به اصل،وصلی به بالا و هر چی بیشتر با کار کردن رو خودت و کارت ،تعهد به خرج بدی دیگه نیازی به هیچی نداری چون خدایی هست که بکرترین ایده هارو در اختیارت میذاره که فقط کافیه بهشون عمل کنی تا بیزنست رو و زندگیت رو کُن فَیکون کنی. آره آقا محمد هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد،نتایج بزرگ میخوای فقط رو اصل کار کن،فقط رو خودت کار کن،با همین دفتر معمولی و پنجاه متری اجاره ای خارج از مرکز اداری و تجاری شهر و همین تعداد نفرات و با همین امکانات معمولی میتونی نتایجی رو رقم بزنی که قَدَرترین شرکتها هم از به دست اوردنش عاجزن ، مگه استاد صرفا با یه تیم چهارنفره که هیچ شرکت و دفتر و ساختمون مستقلی هم نداره و فقط با یه وبسایت که هیچ هزینه سئو و تبلیغات بنری و کلیکی و دیجیتال مارکتینگی هم نداره و هیچ اتاق فکر و تیم مشاوره و تیم تولید محتوا و تیم ایده پردازی ساپورتش نمیکنه ،این چنین با اختلاااااف نشده سایت برتر موفقیت دنیا و کرور کرور ثروت نامحدود داره وارد زندگیش میشه رو نمی بینی که اظهر من الشمه برای باورکردن و یقین اوردن. مگه اون قصابی 5 متری زیر پله تو تهران بین فلکه اول و دوم صادقیه رو ندیدی که دو نفر فروشنده به زور توش جا میشن و حتی یخچال!!! نداره برای نگهداری گوشت رو ندیدی که مردم از هفت صبح صف وایمیسن تا گوشت تازه و باکیفیت بخرن و ساعتها روی جدول کنار خیابون میشینن تا بلکم نوبتشون بشه و بتونن دو کیلو گوشت خوب و سالم بخرن.
مگه اون مغازه بیست متری ساندویجی موسیو تو یکی از فرعیهای خیابون جمهوری تهران رو ندیدی که نه تابلو داره نه اسم و رسمش رو روی شیشه نوشته نه دکور و تزیینات داره نه اصلا جا برای نشستن داره و نه ساندویچ گرم و پیتزا داره و نه حتی تا قبل از این بیماری دستگاه کارتخون داشت و نه حتی قیمتاش قیمتای پایینیه رو ندیدی که چطور هر ساعت از شبانه روز میری باید صف وایسی چندین دیقه تا نوبتت شه و از روی منوی دستنویس محدود و چسبونده شده رو شیشه ،ساندویچت رو انتخاب کنی و سریع پول رو بدی و بیای کنار تا نوبت نفر بعدی بشه،صاحبش اصلا میدونه بازاریابی و مشتری مداری و برندینگ و دیجیتال مارکتینگ و سوشال مدیا و سئو و رنک و رتبه و سازمان و سهم بازار و رقابت چیه که اینچنین بازار پررونق و داغی برای خودش فراهم کرده .
یا صاحب رستوران و چلوکبابی البرز خیابون سهروردی تهران که ارزونترین غذاش حداقل دویست سیصد هزار تومنه و میزوصندلی معمولی داره توی یه ساختمون قدیمی و فوق العاده معمولی و با پرسنل معمولی که تو دوران پندمیک هم جا برای سوزن انداختن نداشته و نداره چه باوری داره که این شکلی داره ثروت میسازه و پول درمیاره و در ظاهر هیچکدوم از اِلمانهای یه رستوران شیک و مدرن و به روز و بزرگ و چندطبقه رو هم نداره.
اینجاست که آقا محمد شاخکات باید یه تکون اساسی بخوره که زهی خیال باطل که برم اصول و فنون بازاریابی و تبلیغات رو یادبگیرم و برم سراغ فلان هشتگ و فلان مسابقه و فلان قرعه کشی توی پیج و شبکه های اجتماعی و فلان فن بیان و زبان بدن که اینها در برابر باور قدرتمند و درست و توکل و ایمان بخدا خُزعبلاتی بیش نیستند.
پس تو هم به خودت جلوی جمع دوستان نازنینت قول مردونه بده که انقدر نتایج بزرگ و مُهیج و باورنکردنی بسازی که وقتی یه فرصتی پیش میاد برای عرضه و ارائه و مطرح کردن، ندونی از کجا باید شروع کنی و اول کدوم موفقیت عظیم و فوق العاده ات رو بگی و اشک امونت نده برای گفتن از معجزات بی نظیر و باورنکردنی و باشکوهت . که افتخار کنی به شاگرد اول بودنت در مکتب نازنین عباس منش که برگردی عقب و پشت سرت رو نگاه کنی و با افتخار بگی که دیدی شد،دیدی تونستم،دیدی لیاقتش رو داشتم و بلند شی و بایستی و با افتخار به احترام خودت دست بزنی و کلاه از سر برداری مرد جوان و باانگیزه و موفق . به امید اون روز
ارادتمند استاد بزرگوار و مریم خانم گل و تمام اعضای دوست داشتنی خانواده عباسمنش
در پناه الله یکتا شاد باشین و سالم و خوشبخت و ثروتمند انشاالله
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
من دقیقا جزو افرادی بودم که یه روند نامناسب رو داشتم طی میکردم و اصلا هم به ذهنم خطور نمیکرد که ایراد داره .. فک میکردم همینه دیگه ، زندگی اینه دیگه، نمیشه که همیشه همه چیز مطابق میل باشه.. برای همین باور اشتباه ، روند اشتباه بصورت طولانی مدت رو زیاد داشتم .. مهم ترینش 3 سال کار کردن در محیط سمی بود که به وقتی خسته شدم و زدم بیرون، دو هفته بعدش هم با این سایت آشنا شدم و ادامه داشته تا به امروز ..
در مورد عزت نفس من یکسال یه شرایطی رو داشتم تجربه میکردم که چند ماهه آخر اوضاع دلخواه من نبود ، و میدونستم ربط داره به احساس لیاقت ولی راه حلی براش نداشتم .. که خداروشکر دوره احساس لیاقت اومد و من به 3 روز شرایطم زیر و زبر شد
جز این بار که اونم ایده ای برای رفعش نداشتم، همیشه سعی کردم سیکل تکراری نامناسب رو نپذیرم و بنظرم موفق هم بودم .. قطعا مهم ترین دلیلش این هست که من میدونم دلیل تمام این تغییرات زندگیم به خاطر همین فضا و استفاده از این اگاهی ها بوده و با خودم متعهد شدم تا وقتی فرصت دارم در این حیات، با استفاده از قانون زیبا زندگی کنم
*اگر در مدار مناسب قرار بگیریم، در زمان مناسب با آدم های مناسب برخورد میکنیم
مدتهاست که بهترین افراد رو میبینم و واقعا حتی 1 مورد نا مناسب هم به یادم نمیاد..
وقتی این نتایج رو می بینم، چطور ممکنه این مسیری که من رو به این احساس خوب و شرایط دلخواه رسونده رو رها کنم و برگردم به 3 سال قبلی که یکی از افتضاح ترین شرایط از لحاظ عزت نفس رو داشتم که هنوزم وقتی یادم میاد برام جالب نیس و فقط از درس هاش استفاده میکنم
اما نکته ای که برام داشت این بود که سعی کنم خودم در مدار مناسب باشم تا افرادی وارد زندگیم بشن که پول برای من بیشتر ورود کنه نه اینکه متوسل شم به عوامل بیرونی ..
سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته
سلام دوست عزیز
وقتی مدت عضویت شما را دیدم
برام خیلی جالب بود که
مدت عضویت من با شما فقط پنج روز هست.
بهر حال خدا را شکر
که ماها را هدایت کرده به این مسیر زیبا
که این لطف بزرگی هست که خدا به ما کرده
واگر در این مسیر باشیم وبه اندازه توانمون عملی کنیم
زندگی برای ما گلستان می شود
یارب العالمین
سلام به دوزوج خوشبخت بهشتی
سلام به تک تک دوستان باعشقم
استاد عزیز چقدر تیشرتتون خوشرنگ وچه نمای زیبایی داره پارادایس، یه روز آفتابی فوق العاده با نمای زیبای آب و درختان خوش رنگ، جلوه خاصی داره.
گفتگو بادوستان خیلی فوق العاداس، و باعث میشه نمونه های عالی از تغییرات دوستان رو ببینیم.
والگوبرداری شه وبرای ذهن منطقی شه که میشود.
وچقدر فرزانه عزیز ومحمدعزیزرو تحسین میکنم که در زمان ومکان مناسب قرار گرفتن و نتایج عالی رو رقم زدن.
تغییر در همه زمینه ها قبل از آمدن نشانه ها، چه توزمینه سلامتی،ثروت،روابط،و… استاد من خودم یادمه وقتی قبل از اینکه بصورت جدی باشما آشنا بشم تو همه زمینه ها خیلی مشکل داشتم، وقتی بصورت جدی با مباحث شما کار کردم خیلی بهتر شدم و میدونم هنوزم خیلی جای کار دارم، قشنگ برام واضح شده یمدتی که کارکردن رو باورام کمرنگ میشه، قشنگ نشانه ها برام میاد که حمید داری از مسیر دور میشی، ورودیهات رو کنترل کن، تمرکزت بیشتر به ورودیهات باشه، العان به این درک رسیدم که مهمترین تغییر باید اول از تغییر باورها شروع شه، و باجهاد اکبر برای تغییر باورها چه ثروت، چه روابط،چه معنویت وسلامتی، باید اول از تغییر باورها وفرکانسها اتفاق بیفته، چون درک کردم زندگی گذشته من حاصل باورها و ورودیهای گذشته ام بوده، و باجدیت تمام برای تغییرباورهام و متعهد موندن درمسیر، بیشتر باشم، من باید اول ازهمه با جدیت باید بتونم از لحاظ متافیزیکی مدارم رو تغییر بدم و لاجرم وارد اون مدار نعمتها بشم، که البته وقتی بحث تکامل رو درنظر بگیرم و این رو بدونم ودرک کنم که به اندازه کارکردن روی خودم و تغییر باورام توهر هرزمینه ای نتایج میادو این استمرار وجهاد اکبر برای تغییر باورهارو ادامه بدم.
این جمله تون واقعا کلیک کرد رو ذهنم که اگر من درمسیر درست قرار بگیرم، من در زمان و مکان مناسب، با آدمها وشرایط مناسب برخورد میکنم
من یاد گرفتم فقط باید وباید فقط روی سطح ذهنی وباوری و بهبود وتغییرشخصیت روی خودم کار کنم و دست از عوامل بیرونی بردارم و فقط وفقط سمت خودم رو بهبود بدم و هر روز بهتر از دیروزم باشم. من یاد گرفتم که تغییر باورها با تلاش فیزیکی درست نمیشه، تلاش فیزیکی موقعی ثمربخش هست که باورهای درست وهمجهت در مورد اون موضوع درست شده باشه و به اندازه تغییر باورها نتایجم میاد.
عاشق همتونم به امید خلق بهترینها دراین سال جدید
به نام الله یکتا که هر چه دارم ازوست
سلام به همه ی عزیزانم
رفاقت اعتماد وتوکل به خدا :
آسایش
رفاه
سلامتی
عشق
ثروت
ذوق
امید
آرامش
و…..
ثانیه به ثانیه کنارم دارم حسش میکنم
باهاش حرف میزنم
نفس میکشمش
باهاش عشق بازی میکنم
بومیکشمش
آرزهام رو بهش میگم
خواسته هامو میگم
تهش میرسم به اینجا که همه ی هر آنجه که میخوام فقط تو وجود خودش
غرق شدم در وجودش در بودنش
فقط خودش برام کافی
به فرستاده هاش احترام میزارم دوسشون دارم ولی اول وآخر خودش
از بچه برای آدم عزیزتر وجود نداره،من اونارو هم به خودش امانت دادم دیگه کاری باهاشون ندارم
وچقدر بچه هام به من نزدیک بودن ونزدیک تر شدن
حال الانم وصف ناشدنی برای هر من مادر ،تقدیم میکنم به هر پدرومادری که مطمئن هستم خوشبختی فرزندشون الویت
حال اول صبح بیدارشدنم رو دوستان تقدیم میکنم به عنوان هدیه ای گرانبها،در دل سحر با خودش عاشقانه حرف زدن رو تقدیم میکنم بهتون…
با حالی فوق العاده سر کار رفتنم رو تقدیم میکنم به عزیزانم که سرکار میرن وبا عشق بدون خستگی (با شیفت کاری سیزده ساعت ،)با حال توحیدی رو…
تو مسیر برگشت به خونه خستگی معنایی نداره ،از شبهای زیبای تهران لذت میبرم وباخدا عشقبازی میکنم،تقدیم به دوستنام میکنم این حال رو
واردخونه میشم با عشقققق به کارهام رسیدگی میکنم،در ودیوار خونه فقط از خدا برام ساز زبیا میزنن،تقدیم به شما دوست عزیزی که داری این ذکامنت رو میخونی
حتی دوش گرفتن من هم شده با خدا راز ونیاز کردن :تقدیم به شما این حال خوبم
دوستان به بزرگی خود خدا این نوشته ها رو از اعماق وجودم براتون مینویسم وتقدیم میکنم به تک تک شما
من زیر صفر ومنفی شدن رو دوسال پیش دیدم وبا پوست واستخوانم لمس کردم،یک هفته یخچال خالی رو دیدم،و…..
الان هم درآمد پنجاه برابر شدن رو هم دارم لمس میکنم،انسانهایی سر راهم خدا قرار داده که فقط برای من شدن مامور ثروت،بدون اینکه من ازشون حتی درخواست کنم
عشقی رو در رابطه دارم تجربه میکنم که خودم حیرانم از این همه خالص بودن وتوحیدی بودن،از من توحیدی تر طرف مقابلم
به روز نمیکشه خواسته م اجابت میشه،یاد ندارم دراین چند ماه اخیر حتی خم به ابروم اومده باشه منی که حالم یه تایمهایی بد میشد
هرچی که دلم بخواد برای خودم میخرم ولذتش رو میبرم
دغدغه ی دوتا نوجوان رو تو دنیایی که الان همه دست به ناله هستن ندارم
دوستانی خدا سرراهم قرار داده که قابل قیاس با دوستان سابقم نیستن همه شاد هستن ورابطه شون با خدا عاااالی
محل کارم برام بهشت
خونه م بهشت،خوابیدنم بهشت
هرروز با صدای شنیدن آیات قرآن زندگیم رو شروع میکنم
فوران خون تو رگهامو که از عشق به خدا نشأت میگیره حس میکنم وقلبم باز میشه ،نمیدووووونید چه حس خداگونه ای
من از نو متولد شدم چون هیچ شباهتی به شهلای گذشته ندارم
شهلایی بدون وابستگی به مال دنیا،بچه،حتی رابطه ای که مدام حس میکردم باید باشه وبرام نیاز
فارغ از دنیا وفقط با عشق خدا که نتیجه ش میشه سلامتی ثروت رابطه ی خوب وهرآنچه که روزی آرزو داشتی
من از رفاقت واعتماد به خدا به همه چیز رسیدم،امیدوارم شمایی که داری این کامنت رو میخونی وهنوز به این مرحله از زندگیت نرسیدی (دقیقا مثل چند سال پیش من که صدای این زن وشوهر روشنیدم وتو دلم گفتم ای بابا حالا کو تا من به این مرحله برسم)مثل من به این جایی که من الان رسیدم ،برسی وبیای برامون کامنت زیبات رو بنویسی ومارو در حال خوبت سهیم کنی
آمین
در پناه
بنام الله
سلام به شهلای عزیز،دوست نازنین وارزشمندم
خداراسپاسگزارم که به کامنت فوق العاده ات هدایت شدم عزیزم این حال خوب درونی واین عشق واحساس پاک را بهت تبریک میگم نوش جونت با خواندن کامنتت غرق لذت شدم انگار که این جملات را از زبان عزیزترین کس زندگیم میشنیدم ازت ممنون وسپاسگزارم که موفقیتها واحساس خوبت را با ما به اشتراک گذاشتی
روی چون ماهت را میبوسم
خیلی دوستت دارم
بهترین بهترینها نصیب قلب مهربانت چون تو بهترینی ولایق بهترینها
منتظرم تا باز هم از توحید ونتایج موفقیتت برامون باعشق بنویسی
یا حق
به نام خدای مهربانم
سلام به فهیمه ی نازنینم
فهیمه جان جواب کامنتت رو در حالی مینویسم که امروز از اول صبح سرشار از حس عالی بودم تا همین الان که باحال واحوال توحیدی وعاشقانه دلم خواست دراین لحظه جواب کامنتت رو بدم که هر چی انرژی وحال خوب بیاد سمتت باتمام وجودم
عزیزدلم ممنونم از دعای قشنگت
دوست خوبم من هم برات بهترینهارو از خدای بزرگم خواستارم و بی صبرانه مشتاق شنیدن خبرهای خوش از طرف شما هستم
قطعا جایی که هستیم بهشت،وهمه ی شاگردهای عباسمنشی بهشتی هستن
دوست دارم
در پناه حق
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد جان و دوستان عزیز
بی شک که همه چیز فرکانسه
چرا این حرف رو اینقدر با ایمان میگم ؟
چون زندگی الان وشرایط الانم رو با شرایط قبل از عمل به قوانین مقایسه میکنم!
وقتی دوستان موفقی که خبری ازشون نداشتم رو بعد از چند سال به راحتی میبینمشون و از هم صحبتی باهاشون پر انگیزه میشم
وقتی که میخوام برم کلاس موسیقی و بهترین مدرس اونجا میشه استادم
وقتی که اصلا تو موقعیت شنیدن صحبت های ناجالب قرار نمیگیرم
وقتی که همسرم اصلااااا دیگه نه صحبتی از کسی میکنه و نه صحبتی از اخبار و….
یک تجربه خیلی زیبا که امروز داشتم این بود که مادربزرگم بیمارستان هستش و هرچه قدر تلاش کردم که من برم پیشش به عنوان همراه اصلا نشد که نشد چون خاله ام اسرار خیلییی زیادی داشت که خودش بره و هیچ جوره کوتاه نیومد و میدونم این خودش یه نشونه هست که من نباید توی اون فضا باشم …
حتی کنار دستیم توی کلاس هم جنس احساساتش شبیه به من هست..
واقعا همه چیز فرکانسه واقعا من فقط باید روی خودم کار کنم،و بهترین کار این هست که عمیق بشم توی وجوده خودم و زمانی میتونم این کار رو بکنم که از یک رفتار یا موقعیت و یا هرچیزی که احساسم رو بد میکنه ریز بینانه به جست وجو دردرونم بپردازم که چرا ! و ریشه ای بررسی کنم تا منطق برای ذهنم بیارم و به احساس بهتری برسم
………
به نام یگانه بی همتا
سلام به استاد عزیزم به مریم عزیزم و به دوستان عزیزم
ابتدا تبریک میگ به فرزانه عزیز و محمد عزیز برای اراده و پشتکارشون در عمل به صحبت های استاد که نشون میده ایمان واقعی یعنی چی و بعد میخوام تجربه ای از خودم بگم که شرمنده خداوند هستم که تا به امروز اینقدر شفاف پیامشو درک نکردم
میخوام دو ماجرایی رو تعریف کنم که به فاصله یک روز از هم اتفاق افتاد،دو تضاد ۱۸۰درجه ای که من دیدم ولی درکش نکردم و نگرفتم الهام به این بزرگی رو.
من از دنیا خیلی چک و لگد خوردم تو همه زمینه ها تا از خداوند روزی خواستم هدایتم کنه در اوج ترس و تنهایی و ناامیدی از همه کس و همه جا و شد آرامشم.سالها ازش می ترسیدم و از ترسم می گفتم که دوستش دارم و چه راحت پذیرفته بودم که به هرکسی بخواد لطف میکنه و من جزو اون افراد نیستم و راضی به سرنوشتم بودم در اوج نارضایتی.و فکر میکردم که خودم باید مشکلاتمو حل کنم ولی از روزی که بهش تکیه کردم و.پناهم شد،ارامشم شد دیگه ازش نترسیدم عاشقش شدم و فهمیدم باهمه وجودم معنای الا بذکرالله تطمئن القلوب رو
نمیخوام وارد جزئیات بشم فقط اتفاقات رو تعریف میکنم و از خداوند طلب بخشش دارم که دیر پیامشو دریافت کردم.
من در راستای افزایش مهارتم در کاری که شروع کردم یک دوره سه روزه تو تهران ثبت نام کردم منزل خواهرم ولنجک مهمون بودم و کلاسم سعادت آباد بود صبح با آژانس رفتم و چون فکر میکردم کلاسم تا عصری طول بکشه گفتم ظهر نمیام و قرار شد ظهر اونا برن بیرون
ولی حدود ساعت ۲کلاسم تموم شد و خواستم برگشتنی با اتوبوس و تاکسی برگردم چون اینجوری میتونم بهتر تهرانو بشناسم.
من باید یه مسیر تا پل مدیریت تو اتوبان چمران میرفتم و از اونجا هم تا ولنجک.از یکی از بچه های کلاس پرسیدم کجا باید سوار تاکسی بشم که گفت من ماشین دارم و تا سرپل میرسونمت و من که همچین رویی ندارم متاسفانه که زود قبول کنم گفتم باشه و ایشون منو رسوندن کنار پل و اتوبان.
اونجا بود که یه لحظه یادم افتاد زنگ بزنم به خواهرم شاید خونه نباشن و با اینکه خواستم از پل برم بالا یه چیزی منو همونجا نگه داشت زنگ که زدم خواهرم گفت بدو بیا ما زیر پلیم و دقیقا همون لحظه تو اون قسمت ترافیک شد ومن بدو رفتم که سوار شم راه باز شد.یعنی این اتفاقات کلا ۱۵ثانیه طول نکشید و من اگه فقط یکی دو ثانیه دیر می رسیدم یا میرفتم رو پل و بعد زنگ میزدم دیگه همدیگه رو نمیدیدیم و…
جالب اینه که اونا هم تو اون لحظه داشتن سمتی که من بودمو نگاه میکردن و خواهرم میگفت داشته به دخترم نشون میداده که مامانت از اینجا می ره کلاس و باعث شده بود که اونا منو ببینم.
نمیدونم چی بگم دیگه خودتون این اتفاقات و بچینید کنار هم 🙍 تعطیلی کلاس یه ساعت خاصی ،رسوندن یه دوست کنار پل، همون لحظه زنگ زدن من،دم دست بودن گوشی خواهرم،اینکه اون لحظه ترافیک بشه تو اتوبان ،اونا همون سمتی رو نگاه کنم که من بودم
خدایا عاشقتم ،اون روز و بعد اون هم تو شوک بودم اونایی که تهران زندگی میکنن میدونن چی میگم شما تو یه شهر کوچیک بخوای اینقدر دقیق با نقشه این کارو انجام بدی نمیتونی چه برسه به تهران و دقیقا یک روز بعد من همون مسیر و سه ساعت طول کشید تا برسم خونه مسیر شاید ۳۰،۴۰دقیقه ای رو.
اون موقع فهمیدم که باید درس بزرگی از این ماجرا بگیرم ولی نگرفتم😢 درسی که خداوند میخواست بهم بده و بگه که تو حرکت کن من همه زمین و زمان و مسخر تو میکنم درسی که با توجه به احوالات و نگرانیهای اونروز های من زمان گرفتنش بود ولی من نفهمیدمش و همون نگرانیها روز بروز منو از مسیرم دورتر کرد
این اتفاق برای سال گذشته بود و من به لطف خدا دوباره خودمو دو ماهی هست پیدا کردم و امروز با خوندن نوشته های امین عزیز درباره صحبتهای استاد دوباره یاد اون اتفاقات افتادم.
بله با هیچ نیرویی هیچ نیرویی و هیچ تبلیغی نمیشه همزمانی هارو ایجاد کرد و اگر من در مسیر درست قرار بگیرم من در زمان مناسب با آدم های مناسب و شرایط مناسب برخورد میکنم و خداوند زمین و زمانو مسخر من میکنه ،اون برای ما کارها رو انجام میده فقط به شرط اینکه تنها به او توکل کنیم و حرکت کنیم
استاد خیلی دوست داشتم این اتفاق رو با شما و دوستان به اشتراک بذارم ولی هر بار منصرف میشدم ولی الان احساس کردم باید بنویسم بنویسم تاردپایی باشه برام که خداوند چگونه باهام حرف میزنه و هدایتم میکنه و کارها رو برام انجام
“إنما الهکم الله الذی لا اله الا هو وسع کل شیء علما
معبود شما تنها همان خدای یکتایی است که معبودی جز او نیست و علمش همه چیز را فرا گرفته است “طه ۹۸
این هم هدایتم از کلام حقش
همگی در پناه خداوند باشیم💖