گفتگو با دوستان 18 | حُزن در قرآن - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

198 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عاطفه گفته:
    مدت عضویت: 733 روز

    سلام به استاد خوبم خدای بینظیرم مریم جان شایسته عزیز

    چند روزه ذهنم درگیر مسئله ای شده و هرکاری میکردم خوب فکر کنم باز میدیدم بدتر شد

    امروز از خدا هدایت خواستم و روی مرا به نشانه ام هدایت کن زدم و این فایل اومد

    چقدر درست و بجا

    خدایا مرسی برای هدایت هات که درست و به موقع میان

    در واقع هربار که از خدا با همه وجود هدایت خواستم و در مورد مساله ای ذهنم درگیر بود، این دکمه نشانه من خیلیییی خوب و دقیق و درست منو هدایت کرد

    باید یادم بمونه که تا نتیجه توی دستم نیومده با کسی حرف نزنم

    اینطوری اجازه نمیدم کسی با بی اهمیت کردن تلاش هام انرژی منو بیاره پایین

    چون وقتی نتایج رو میبینه دگ نمیتونه منفی حرف بزنه یا حتی اگرم باز منفی بگه

    چون نتیجه توی دستمه هیچ تاثیری یا حداقل تاثیر خیلی خیلی خیلی کمی خواهد داشت

    هرچه میکشیم از این زبان ماست

    گاهی اوقات فکر میکنیم همه دور و بری ها هم مثل خودمون برامون ذوق میکنن و تلاشهای مارو میبینن

    اما واقعیت اینطور نیست

    باید یاد بگیرم

    کنترل ذهن+ کنترل زبان

    نباید اجازه بدم کسی ارزش کارهامو نبینه و انگیزه مو بیاره پایین

    همه زندگی من دست خودمه

    مسئول همه اتفاقات زندگی خودم هستم

    باید مسئولیت همه زندگی مو به عهده بگیرم

    هیچ کس تاثیری در زندگی من نداره

    من باید انقدر قوی باشم که اجازه ندم کسی منو غمگین کنه

    نباید با هرکسی هر حرفی رو بزنم

    من دو ساله که در دوره تنهایی ام هستم

    تقریبا همه دوستانم رو جهان دور کرد از من

    برای رشد و پیشرفت من

    برای آگاهی بیشتر من

    خدایا ازت ممنونم

    و مطمئن هستم که افراد جدیدی که در آیده نزدیک وارد زندگیم میشن

    بسیار بسیاااااار با ارزش تر از قبلی ها هستن

    چون قراره افراد با آگاهی بیشتر بیان

    چون من تغییر کردم

    جهان لاجرم زندگی منو تغییر خواهد داد

    این قانون الله است

    خدایا مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 907 روز

    به نام خدای مهربانم خدایی که هر چه دارم همه از آن اوست

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا

    واقعا چقدر مهمه تو زندگی که الگوی مناسب داشته باشی

    مثل استاد عزیزمون این الگو کاری کرده که باورها و افکار و ذهنمون تغییر کرده از موقعی با استاد آشنا شدم زندگیم زیر رو شده

    حالا اگه این الگو مناسب باشه خب زودتر به خواسته و هدفهامون میرسیم

    ولی اگه الگو نامناسب باشه دورتر میشیم از خواسته هامون

    و الگو خیلی مهمه

    و چقدر خوبه که بیایم آگاهانه الگویی مناسب پیدا کنیم برای خودمون

    الان که ما داریم از استاد الگو برداری میکنیم از خانم شایسته الگو برداریم می‌کنیم هدفمون رشده پیشرفته رسیدن به خواسته هامونه

    و با خودم همیشه میگم اگه استاد تونسته منم میتونم چون الگوی من ست

    وقبولش دارم

    و سعی کنیم که مدام احساسه خوبی داشته باشیم

    و میدونیم موندن در احساسه بد اتفاقات بد و شرایط بد رو به وجود میاره

    و این عالیه یه قدم به سمته خواسته برمی‌داریم

    در پناه خداوند مهربان باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محمدعلی خاوری گفته:
    مدت عضویت: 1500 روز

    سلام خدمت استاد عزیز

    خدارو شاکرم که دیشب طبق هدایتی که از فایل 18 دریافت کردم، موفق شدم وارد سایت بشم وطبق خواسته استاد تمامی فایلهای که تابحال بدستم رسیده بود رو حذف کردم ، وفعلا میخوام از فایلهای رایگان استفاده کنم وبه امید خدا بهره ببرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    ارشیا گفته:
    مدت عضویت: 2148 روز

    سلام استاد عزیزم امیدوارم که خال بسیار بسیار خوبی داشته باشی و حس پرواز همراهت باشه.✌

    واقعیت اینه که امروز یک خطایی کردم که بهتر بود نکنم و واقعا حالم رو بد کرده بود.

    اما این کامنت رو به عشق خودم بذارم و البته برای اینکه هرآنچه فهمیدم و تجربه کردم در امشب رو اینجا جمع بندی کنم که هم‌سندی برای خودم باشه و هم شاید کمک کنه به بقیه.

    خطایی که کردم چیزی بود که بسیار روش حساسیت داشتم و وقتی که انجام میگرفت در زمان حال ناخوش بودم و اتومات باتوجه به باورهای کهنم برای فرار انجام میشد.

    وقتی انجام گرفت به شدت احساس گناه و خودسرزنشی بهم دست داد.

    اابته اولش سعیمو کردم که خودمو ببشخم و ظاهرش این بود که بخشیدم.اما رفته رفته که به شب کشید حالم بد و بدتر شد تا جتیی که دیگه پذیرفتم که خودمو نبخشیدم و از خدا کمک خواستم.

    حالا اینجای داستان برام جالبه که اول هدایت شدم به سایت؛ به فایل زندگی در بهشت قسمت ۱۷۸

    دراونجا شما از الهامات توضیحاتی دادی و من واقعا لذت بردم و از اون فایل و اولین کامنتب که چشمم بعد بایل بهش افتاد یادگرفتم‌که هرآنچه که با امکانات الان ممکنه و حس بدی نمیده و یک صدای درونی آرام بخشه رو انجام بدم.

    ناگهان یه حسی گفت که بیا کاری که چند روزه بهت میگم رو انجام بده که برات بهتر از هرآهنگ و فایل دیگه ایه.

    به نوعی انگار این صدا دستمو گرفت و هدایتم کرد به فایل شماره۱۹گفتگو با دوستان و گفت لطفا گوش کن.

    گوش کردم‌و اولین نفری که اومد بالا اون خانم با ذات و روح پاکی بود که اسمشونو فراموش کردم‌که شدیدا درمورد خرید ناآگاهانه دوره ها از راه نادرست احساس بدی داشتن که طبق توضیحات خوب شما(استاد)قرار شد بدون هیچ سرزنشی و بدون‌ نگه داشتن حس بدی که در ادامه قسمت۱۸بود از اشتباهش برگرده و هرکار کرده رو بذاره کنار و سعی کته شروع دوباره ای داشته باشه و حالشو اجازه نده که بد بمونه.

    بعد این توضیحات و رفتن شما به نفر بعدی در کلاب هوس این صدای درونی خیلی با سرعت اما آروم‌گفت خب خوبه حالا فایلو متوقف کن و برو فایل ۱۸.گفتم عجله نکن بذار گوش کنگ‌شاید خوب باشه.گفت باشه خودت میدونی ولی باز یکم بعد با اصرار زیاد و خوشرویی گفت عزیز من بیا بریم ۱۸.لطفاگوش کن به حرفم و خلاصه از اون اصرار از من انکار و آخر گفتم باشه باشه بریم۱۸.

    گفت ۱۸رو گوش کن و بعد برو عقل کل درمورو احساس گناه و خودسرزنشی سرچ کن جواب رو بخون و بعد بیا کامنو بذار و بلد بدای امشب تمام.

    اومدن این فایل و گفت کامت منتخب که قبل قسمت پخش فایل هست رو بخون.معمولا حوصله خوندن‌کامنت نداشتم کلی این بار گفتم‌خب باشه.اولش نجواها میگفتن‌که ولش کن‌ببین چیز خاصی نداره.برو سرخود فایل و کامنتو بیخیال.اما یکم‌ که خوندم ‌رسیدم به اونجایی که ندا خانم ‌عزیز درمورد حزن درکامنتشون نوشته بودن.همون‌لحظه در ذهنم جرقه خورد ویاد چند روز پیش افتادم‌که فایل حزن در قرآن رو گوش میدادم.

    در این کامت زیبا از ندا خانم‌ گرامی مثال هایی رو دیدم‌که درقرآن از کلمه حزن استفاده شده و البته که با لای نفی.

    مثال هایی که میگفت ایمان داشته باش،غمگین نباش

    و بهم‌ یادآوری شد که حال بد=اتفاق بد

    حال خوب=اتفاق خوب

    و اما بعد این کامت فوق العاده طبق پیشنها این صدا من فایل رو پخش کردم و به صورت تصویری شروع کردم دیدن.

    دوباره فایل شروع نشده صدا اصرار و اصرار که لطفا بزن جلو فایل رو و جلوتر رو گوش کن.بازهم اول گفتم که اگر هدایت شدم‌به این فایل بهتر نیست از اول گوش کنم‌ اما این صدا بازهم اصرار کرد که بزن جلو و من هم‌از فایل ۱۷۸زندگی در بهشت که امشب دیدم‌یادگرفتم که وقتی این کار الان ممکنه و یه الهامیه بهتره بهش عمل کنم و بهتره نگم( بعدش چی؟).

    وقتی زدم جلوتر باز صدا گفت که خب یکم عقب تر و بعد یکم‌ جلوتر و بعد گفت خوبه.

    وقتی به توضیحات شما(استاد)برای حرف های نفر دوم رسید و حرف از این اومد که اگر اشتباه کردیم خودمون رو سرکوب و سرزنش نکنیم و حالمون رو خوب کنیم که در قرآن نفی شده که ما غمگین باشیم؛در زملنی که رشید به بخشی که حرف از این شد که مومنان ایمان دادن و اگر کسی در مورد چیزی در آینده نگرانی داره شامل ترسه و اگر درمورد گذشتست غمه من متحول شدم.

    به جرعت میگم که صدا به من گفت فایل رو استوپ کن چون خود استاد عباسمنش هم گفته که فایل ها رو پاز کنید با خودتون درنورد حرف بزنین و….یکهو گفت اصلا ایمان یعنی چی؟گفتم‌نمیدونم من فقط شنیدم‌ایمان و ایمان و تاحالا معنی دقیقی براش کسی بهم‌نگفته.

    گفت که ریششو در بیار گفتم ایمان،آمنو(این‌کلمه رو در دعاهای فکر میکنم مسیحیت که در قالب آهنگ بود به گوشم خورده بود)امن و بعد گفت حالا سرچ کن.

    سرچ کردم‌دیدن ایمان از امن میاد گفتم که چه جالب و صدا باز گفت ببین امن یعنی چی؟گفتم یعنی امنیت .گفت نه یه معنی دقیق تر.

    سرچ کردم‌و از کلمات مترادفش کلمه اطمینان کلمه ای بود که اون صدای درونی نظرم رو بهش جلب کرد.

    گفتم چه جالب پس ایمان یعنی اطمینان‌به خدا که قوانینش کار میکنه و زندگیم رو دست خودم داده تا خلقش کنم.یاد یکی از توضیحات تکمیلی یکی از افراد سایت برای توضیحات بی نظیری از توضیحات گروه تحقیقاتی عباسمنش که فکرمیکنم‌مریم‌خانم‌اون‌ماسخ ها رو داده افنادم‌که اون دوستمون علاوه برتایید حرف هوی فوق العاده مریم‌خانم گفت که گذشته هرمی بوده رفته و نمیخوایم‌ خودمون ناراحت کنیم بابتش،آینده هم‌که هنوز نمیده و زندگی مثل یک بوم‌نقاشیه که‌من در این لحظه میتونم‌خلقش کنم و بکشمش.پس نگرانی نیست.

    باز ذهنم‌ غوغا شد که پس یعنی آینده مطمئنه و خداهم‌ مطمئنه و یعنی قوانینش و قرآنی که نازل کرده مطمئنه و من خوبه که اطمینان‌کنم‌به خدا که اون‌تمام مسائل رو خل میکنه.

    به مخض تموم شدن‌ این قسمت از گفتگو با دوستان این‌صدا دوباره گفت قسمت سرچ بزن احساس گناه.یکهو عنوانی اورد از احساس گناه بعد توبه.یکی از پاسخ های خوب دوستان لین بود که دلیل این حس و ادامه داربودنش عدم ایمان(اطمینان)ما به بخشندگی خداست با اینکا اون درقران گفته میبخشم.

    دوباره صدا گفت خوبه در قسمت سرچ جمله بزن که خود سرزنشی.

    من‌گفتم‌ همین قسمت سرج‌کلمه خیلی جواب خوبی اورد.عنوان جدیدو اونجا میزنم‌ولی زدم و دیدم‌بهتره به حرف صدا گوش کنم چون بخش سرچ کلمه چیزی پیدا نکرد برام.

    در بخش سرچ‌جمله توسط صدا هدایت شدم به یکی از سوال ها و منو برد یا یک جوابی که در اون دوستی گفته بود که خدا گفته میبشخه اما ما نمیبخشیم.این‌سختگیری ناشی از بی ایمانیه و اگر ایمان داشته باشیم‌ماهم میتونیم خودمونو‌ دوست داشته باشیم.

    بعد تمام‌این‌ماجرا ها انقلابی در ذهن و روان‌من شکل گرفت امشب.من غمیگن پر از خشم از خودم‌و حس گناه بودم.

    اما با هدایت خدای مهربان که بسیار ازش متشکر و سپاسگذارم تونستم حال خوبی رو تجربه کنم و از اون‌مرداب در بیام.من دچار اضطراب و استرس بودم.از یک روانشناسی یادگرفتم که اضطراب و استرس ازترسه و اگر کنار آگاهی هایی که امشب به روم باز شد بذارم‌میفهمم‌که به خدا اطمینان نداشتم هنوزم باید رو اطمینانم‌کار کنم چون یکسبه نمیشه.

    گفتنیه که طبق حرف شما استاد خوبم یادگرفتم که بهتر میبود تا قبل از اینکه کتکه رو امروز بخورم حرکت‌میکردم‌ و طبق فایل ۱۷۸زندگی در بهشت سعی در گشو دادن به الهامات میکردم میتونست بهتر بشاه اما الان هم‌دیرنبود و نیست.هنوز زیر فشار له نشدم و بازن برا تغییر مناسبه.

    الانم طبق آخرین خواسته ی این صدا از من میخوام‌ خطاب به خودم‌بگم که خوو عزیزم ارشیا.میدونم که اتشتباه کردی،میدونم‌که کارت رو نمیپسندیدم اما من هم فشار زیاد بهت اوردم.تو هم از قصد نخواستی اسن کار رو کنی و نمیدونستی و در اون لحظه حواست کامل سرجاش نبود.میخوام‌بگم‌میبخشمت و میبخشمت چون‌خدا تو رو راحت میبخشه و دوست دارم چون خیلی عجیبه که خدا دوست داشته باشه و ببخشه تو رو و من نبخشم‌و دوست نداشته باشم.

    میخوام‌طبق آگاهی هایی که از کتاب رویاها یادگرفتم‌ فاصله روح و ذهن رو کم کنم‌و ذهن رو با بخشش همانند روح کنم.روح‌ما از خداست و خاصیت هایی از خدا مثل بخشش رو به ارث برده پش من هم‌میخوام بلخشمت و‌بگم دوست دارم و دیگه میخوام اطمینان‌کنم‌به خدا و قوانینش و شجاع باشم و بدونم که خدا گارانتی کرده که وقتی بسماریم بهش و خیالمون راحت باشه و تسلیمش باشیم مسائل رو حل میکنه و یمدونم‌که این مسئله میش اومده حل میشه و اصلا درس میگیرم‌که که این بار اگر احساس کردم حال خوبی ندارم به شکل تمرکز لیزری روش کارکنم‌،حال و احساسم رو خوب کنم تا دجار همیچین تضاد ها و اشتباهاتی نشم و اشتباهاتم هم کمتر باشه و شدتش کمتر.

    لازم به ذکره که طبق اشاره دوستمون ندا خانم در کامنتش که به آیه ای در قران اشاره‌کرد و در این قسمت از گفتگو با دوستان‌هم‌اشاره شد اینهه میگه شیطان سعی میکنه مومنان رو غمیگن کنه و همین مدت یک ساعتی که مشغکل این کامنت بودم شیطان بارها و بارها سعی کرد من رو غمگین کنه.نمیگم اصلا نتونست.ولی میگم خیلی کم شده که حال خوب و حس اتصال من رو در این یک ساعتی که کامنت مینویسم بهم بزنه.

    خداروسپاسگذارم و آرزوی شادمانی برای همه دارم.😄✌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مهرناز نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1496 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم. خداروهزاران بار شکر بخاطر این فایل فوق‌العاده و هدایتی که باعث شد من خیلی احساساتی بشم و اشک بریزم. ممنون از استاد عزیز بخاطر توضیحاتشون در مورد اینکه احساس خوب باعث اتفاقات خوب و احساس بد باعث اتفاقات بد میشه،و این حرف استاد رو با تمام وجود تجربش کردم.هر جا که احساسم خوب بود اتفاقات همجنسش برایم رخ داده و هرجا که احساس خوب نداشتم اتفاقات ناجور رخ داده که بازهم باعث شده تجربه‌ی بیشتری در مورد خواسته‌هایم و قوانین بدست بیارم.و همیشه نیاز هست که روی خودم کار کنم و همیشه میشه بهتر شد. استاد عزیزم ازتون ممنونم که دستی شدین از جانب خداوند در زندگیم. همینطور خانم شایسته عزیزم که هر روز ازتون چیزهای بیشتری یاد میگیرم و همینطور از تمام دوستان عزیزم ممنونم که تجربیات و درکشون از قوانین رو باما به اشتراک میزارن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته و همه دوستان

    اولین نکته خواسته ها و شکل گیری اوناس که بادیدن نعمت های دیگران ایجاد میشه یا با رسیدن به تضاد ها

    وقتی اون همه نعمت اون سبک زندکی زیبای شما میبینم میگم پس میشه یه جور دیکه زندگی کرد منم میخوام اون ارامش اون فروانی و منم باید شیوه زندگیمو عوض کنم

    موضوع بعدی اینکه ما خیلی از شرایط رو تحمل میکنیم و فک میکنیم که عادی هست این مسائل این پیچیدگی این اره دادن تیشه گرفتن

    درصورتی که به قول دوستمون یه جای کار میلنگه این شرایط هست و باید تغییرش داد قبل از اینکه جهان مجبورمون کنه

    صحبت بعدی شما در مورد احساس گناه یا ایجاد احساس بد هست که به شدت تاکید دارین شرایط بدتر را رقم میزنه

    با ساختن باور ها و نگاه های مناسبتر میشه نقطه مقابلشون رو داشت و احساس بهتری ایجاد کرد .ایجاد احساس خودارزشمندی و اینکه کارتو مهم بدونی میتوته از این احساس گناه و بد کم کنه

    ممنون استاد بابت این فایل زیبا که یه تلنگر برای من بود که نپذیرم شرایط رو و به دنبال بهتر شدت باشم همیشه

    خداروشکر سالم سلامت باشید🫡

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    علی باقری گفته:
    مدت عضویت: 1513 روز

    سلام بر استاد بزرگوارم و دوستان عزیزم ❤️

    به ویژه حمید دوست داشتنی که حسابی احساسیم کرد و منو یاد شعر زیبای از باباطاهر انداخت که گفتم اینجا براتون بزارم که خوندنش خالی از لطف نیست.

    این جنس از حس خدارو فکر کنم هر کسی حتی یک دقیقه از صحبت های استادو شنیده باشه درک می کنه و تنها چیزی که باعث آرامش واقعیمون میشه هم همین حسه که واقعا با هیچ ثروتی خریدنی نیست…

    ❤️💙💚💛🧡

    به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم

    به دریا بنگرم،‌ دریا تو بینم

    به هر جا بنگرم، کوه و در و دشت

    نشان از قامت رعنا تو بینم

    به سر شوق سرِ کوی ته دیرم

    به دل مهرِ مه روی ته دیرم

    بت من! کعبۀ من! قبلۀ من!

    ته‌یی، هر سو نظر سوی ته دیرم

    دلم بی‌وصل ته شادی مبیناد

    به غیر از محنت، آزادی مبیناد

    خراب‌آبادِ دل، بی مَقدم تو

    الهی هرگز آبادی مبیناد

    غم عشقت بیابون پرورُم کِرد

    هوای وصل، بی بال و پرم کرد

    به مو گفتی: صبوری کن، صبوری

    صبوری طُرفه خاکی بر سرم کرد

    یکی درد و یکی درمون پسندد

    یکی وصل و یکی هجرون پسندد

    مو از درمون و درد و وصل و هجرون

    پسندُم آنچه را جانون پسندد

    خوشا آنان که سودای تو دیرند

    که سر پیوسته در پای تو دیرند

    به دل دیرُم تمنای کسانی

    که اندر دل تمنای تو دیرند

    🤍🤎💜♥️🖤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    زینب ماهر گفته:
    مدت عضویت: 2099 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان و دوستان گل عباس منشی

    استاد جان من میخوام داستان هدایتم به سایت و تغییرات و چک و لگدایی که جهان بهم زد رو براتون بگم

    من سال ۹۴ به خاطر خلا های درونیم ازدواج کردم و همسرم چون برای خرید مغازه اش به مشهد میرفت با دوستانش و من خیلی ناراحت میشدم دلتنگ میشدم چن روز گریه میکردم دعوا درست میکردم و رابطه مون تا وقتی خوب بود که کنارم بود و وقتی نبود اوضاع با دعوا و گریه و …..پیش میرفت و خیلی وابستگی شدید داشتم و همسرمم هم از لحاظ حجاب نمیذاشت بدون چادر باشم و یا تنها عمرا نمیذاشت پامو از خونه بذارم بیرون و همینجوری پیش رفت و ما هی دعواهامون و وابستگی من بیشتر میشد تا جایی بود که خانواده ها رو هی با خبر میکردیم و اونا هم نمیتونستن برای ما کاری بکنن و تا اینکه رفتیم خونه خودمون و اونجا هم همین روند بود که بعضی شبا همسرم خونه نمیومد یا ظهر نمیومد و حتی من بدون اون هیچ تفریحی نمیرفتم و فقط میگفتم باید تو هم باشی وگرنه من نمیرم و چند بار همسرم و من هر دو دست به خودکشی زدیم و در این بین من همه اش دنبال این بودم که بفهمم روابط ام رو چجوری خوب کنم و خواهرم هم بهم مشاوره های خوبی میداد و من کلا همیشه حرفاشو قبول داشتم و همیشه هم دلم میخواست برای نماز و روزه و اینا بدونم تا اینکه خدا از طریق خواهرم که اون هم به تازگی وارد سایت شده بود هدایتم کرد و من هم وارد سایت شدم الانکه فکر میکنم به اون موقع میبینم اون روزا من هیچی از اونایی که میخوندم و گوش میدادم متوجه نمیشدم ولی میخوندم و برام جالب بود البته که تکاملمو دارم طی میکنم من از وقتی وارد سایت شدم سعی کردم خودم تنهایی برم بیرون از خونه و ترس از همسرم که نکنه دعوام کنه رو کنار بزارم وکم کم من البته اولا به همسرم نمیگفتم تنها میرم بعد هی کم کم اون فهمید و من بدون ترس رفتم بیرون وسعی کردم وابستگیمو کم کنم و با دوره عشق و مودت که خواهرم بهم داده بود وابستگی من تا حدودی کم شد که من حتی شوهرم میگفت من مثلا جایی نمیام من تنهایی با خانواده ام میرفتم و شبا خواب خیلی راحتی داشتم و ی مدت با خودم خیلی لذت میبردم تفریح میکردم و البته که هنوز ی وابستگی ی جاهایی خودش رو نشون میداد ولی از قبل بهتر بودم و همینجوری هی وابستگی من کمتر شد و من هدایت شدم که مشهد زندگی کنیم و و سعی کردم بدون ترس از بقیه اونجوری که میخوام و راحتم لباس بپوشم و پا بذارم رو ترسام و تنها برم تو شهر بزرگ برم بیرون و خیلی خیلی از قبلنم بهتر شدم تو روابط ولی خیلی خیلی خیلی جای کار داره که بهتر و بهتر بشم و اون چک و لگدا منو ازاد تر و مستقل تر کرد و منو مجبور کرد تغییر کنم و الان باید هر لحظه به خودم بگم هنوز که اوضاع خوبه باز بهترش کن و نزار جهان با کتک تو رو مجبور به تغییر کنه و الان خیلی از ازادیم و مستقل بودنم راضیم و دارم روی نقاظ ضعف شخصیتیم کار میکنم که بهتر بشم استاد و خداروشکر میکنم که هدایتم کرد به این سایت و این راه و خداروشکر که تونستم وضعیتم رو بهبود بدم و خدا کمکم کنه هر روزم از دیروز بهتر و مفیدتر بشه زندگیم .ممنونم ازتون استاد عزیزم خیلی دوست تون دارم عاشق تونم که خالصانه اگاهی هاتون رو در اختیار ما میذارین و دوست دارین جهان جای بهتری برای زندگی بشه .نتایج زیادی ندارم ولی این ارامش این راحت خوابیدنا این کم شدن وابستگی و این ازادی و این کمتر ناراحت شدنا رو حاضر نیستم با هیچ چیز عوض کنم و میخوام این نتایج بزرگتر بشن .ممنونم از شما استاد عزیزم و مریم جان و دوستان خوب سایت و دوستانی که میان و دستاورد هاشونو میگن و منکه خداییش خیلی انگیزه میگیرم و خیلی اگاهی ها یاد میگیرم

    ان شاالله به لطف خدا منم نتایجم بزرگتر میشه و ایفون میخرم و میام استاد از نتایجم براتون تو کلاب حوص میگم .در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    وحیده اکرامی فر گفته:
    مدت عضویت: 1721 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستانم

    چقدر احساسات قشنگ دوستانم رو دوست دارم، چقدر با حرفهاشون و احساساتشون اشک میریزم، و چقدر ستایشتون میکنم. دوستان عزیزم،

    و البته که وقتی معلم و استادی بینظیر داشته باشیم باید اینطور باشه و غیر از این نیست

    استاد در مورد سریال زندگی دربهشت من واقعا هر بار میبینم کلی باور در من شکل میگیره و کلی از رویاهام رو میبینم که میتونه واقعی باشه و چقدر دوست دارم و لذت میبرم از زندگی شما و مریم جان، و چقدر الگو میگیرم ازتون

    وااای خانواده دکتر ارنست، مهاجران، بی خانمان(پریل) اینا کارتونهایی بودن که کلی الگوی زیبا برامون ساختن و هنوز خیلیاش برام جز رویاهامه، و چقدر زمان ما این برنامه ها عالی بودن

    و الان هم هر روز به سمت نزدیک تر شدن به رویاهام هدایت میشم

    این نکته که قبل از اینکه جهان مجبورمون کنه خودمون دنبال تغییر باشیم رو قبول دارم چون من بعضی وقتها واقعا مجبور شدم تغییر کنم، با سختیها و اتفاقات تلخ، گاهی دردناک بودن ولی بعدش فهمیدم باید تغییر کنم و تغییر کردم

    در مورد احساس گناه من خدا رو شکر میکنم از استاد عزیزم یاد گرفتم خودم رو سرزنش نکنم، دوسال تو شغلی فعالیت داشتم که در آخر چون نتیجه دلخواهم رو نگرفتم با جرأت کنار گذاشتم و با اینکه دیگران خواستن سرزنشم کنن و بهم حس گناه بدن ولی گفتم هر مسیری که انتخاب میکنیم برامون درسهایی داره منم درسهای این مسیر و یر میدارم و بقیه اشو کنار میزارم و دیگه نه خودم رو سرزنش کردم نه احساس گناه داشتم برای همین خیلی زود خداوند منو به مسیر زیباتر و قشنگتر هدایت کرد

    من شاکر خداوند مهربانم هستم و دستان قدرتمندش، استاد عزیزم که اینقدر زیبا مارو راهنمایی و هدایت میکنن

    من بعد یکسال کار کردن با استادعزیزم حالا خیلی خوب مفهوم هدایت رو و احساس خوب و بد رو میفهمم و هر کجا بهش گوش دادم بهترین اتفاقها برام افتاده مثل امروز که به سمت این فایلها هدایت شدم و چقدر درس داشت برام

    خدایا شکرررررت خدایا سپاسگزارم

    ممنونم استاد جان عاشقتونم و بمونید یرامون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    علی منعم گفته:
    مدت عضویت: 2058 روز

    سلام استاد عزیز علی هستم که اول فایل صحبت کردم

    من خیلی خوشحالم که این توفیق داشتم با شما صحبت کردم 😀😀

    واقعا اون قدر خوشحال بودم که مدارم از اون به بعد عوض شد و شادی اونجا تا اخر ماهم تاثیر داشت و فروش خودم تیمم توی این دوهفته آخر ماه تغییر کرد

    * من اون شب هم نتیجه ای از قانون گرفتم که با شما صحبت کردم چون زمانی که وارد شدم تقریبا ۵۰۰ نفر قبل من توی روم بودن و گفتم حالا منم ریس هند میکنم تا صحبت کنم ولی شیطان ذهنم گفت بابا ۵۰۰ نفرن مگه میشه نوبت تو بشه ولی من در جوابش گفتم برای خدا کاری نداره من منتظر میمونم تا برم بالا با استاد صحبت کنم دقیقا از زمانی که وارد شدم نفر بعدی که خواستین انتخاب کنید من بودم و واقعا هم شوکه بودم استاد و صادقانه چون تجربه اول بود یهو گیر کردم ولی از الان تمام صحبت ها و سوالات خودم رو برای روم بعدی شما برگزار کنید یاداشت کردم تازه اینبار هم تصمیم گرفتم با گویش و لهجه شیرین خودمون که مشهدی اصیل هستیم صحبت کنم تا لذت ببریم از گفتگو باهم 😍😍😍

    راستی از من بپذیرید که پیش دوستان و همکار های عباسمنشیم به شما میگم ” سید “ واقعا چون هروز دنبالتون میکنم و فایل های سایت رو میبنم یه احساس صمیمیتی دارم چون شماهم مثل اعضای خانوادم هستین که هروز میبینمشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: