گفتگو با دوستان 18 | حُزن در قرآن - صفحه 5

198 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ارشیا گفته:
    مدت عضویت: 2147 روز

    سلام استاد عزیزم امیدوارم که خال بسیار بسیار خوبی داشته باشی و حس پرواز همراهت باشه.✌

    واقعیت اینه که امروز یک خطایی کردم که بهتر بود نکنم و واقعا حالم رو بد کرده بود.

    اما این کامنت رو به عشق خودم بذارم و البته برای اینکه هرآنچه فهمیدم و تجربه کردم در امشب رو اینجا جمع بندی کنم که هم‌سندی برای خودم باشه و هم شاید کمک کنه به بقیه.

    خطایی که کردم چیزی بود که بسیار روش حساسیت داشتم و وقتی که انجام میگرفت در زمان حال ناخوش بودم و اتومات باتوجه به باورهای کهنم برای فرار انجام میشد.

    وقتی انجام گرفت به شدت احساس گناه و خودسرزنشی بهم دست داد.

    اابته اولش سعیمو کردم که خودمو ببشخم و ظاهرش این بود که بخشیدم.اما رفته رفته که به شب کشید حالم بد و بدتر شد تا جتیی که دیگه پذیرفتم که خودمو نبخشیدم و از خدا کمک خواستم.

    حالا اینجای داستان برام جالبه که اول هدایت شدم به سایت؛ به فایل زندگی در بهشت قسمت ۱۷۸

    دراونجا شما از الهامات توضیحاتی دادی و من واقعا لذت بردم و از اون فایل و اولین کامنتب که چشمم بعد بایل بهش افتاد یادگرفتم‌که هرآنچه که با امکانات الان ممکنه و حس بدی نمیده و یک صدای درونی آرام بخشه رو انجام بدم.

    ناگهان یه حسی گفت که بیا کاری که چند روزه بهت میگم رو انجام بده که برات بهتر از هرآهنگ و فایل دیگه ایه.

    به نوعی انگار این صدا دستمو گرفت و هدایتم کرد به فایل شماره۱۹گفتگو با دوستان و گفت لطفا گوش کن.

    گوش کردم‌و اولین نفری که اومد بالا اون خانم با ذات و روح پاکی بود که اسمشونو فراموش کردم‌که شدیدا درمورد خرید ناآگاهانه دوره ها از راه نادرست احساس بدی داشتن که طبق توضیحات خوب شما(استاد)قرار شد بدون هیچ سرزنشی و بدون‌ نگه داشتن حس بدی که در ادامه قسمت۱۸بود از اشتباهش برگرده و هرکار کرده رو بذاره کنار و سعی کته شروع دوباره ای داشته باشه و حالشو اجازه نده که بد بمونه.

    بعد این توضیحات و رفتن شما به نفر بعدی در کلاب هوس این صدای درونی خیلی با سرعت اما آروم‌گفت خب خوبه حالا فایلو متوقف کن و برو فایل ۱۸.گفتم عجله نکن بذار گوش کنگ‌شاید خوب باشه.گفت باشه خودت میدونی ولی باز یکم بعد با اصرار زیاد و خوشرویی گفت عزیز من بیا بریم ۱۸.لطفاگوش کن به حرفم و خلاصه از اون اصرار از من انکار و آخر گفتم باشه باشه بریم۱۸.

    گفت ۱۸رو گوش کن و بعد برو عقل کل درمورو احساس گناه و خودسرزنشی سرچ کن جواب رو بخون و بعد بیا کامنو بذار و بلد بدای امشب تمام.

    اومدن این فایل و گفت کامت منتخب که قبل قسمت پخش فایل هست رو بخون.معمولا حوصله خوندن‌کامنت نداشتم کلی این بار گفتم‌خب باشه.اولش نجواها میگفتن‌که ولش کن‌ببین چیز خاصی نداره.برو سرخود فایل و کامنتو بیخیال.اما یکم‌ که خوندم ‌رسیدم به اونجایی که ندا خانم ‌عزیز درمورد حزن درکامنتشون نوشته بودن.همون‌لحظه در ذهنم جرقه خورد ویاد چند روز پیش افتادم‌که فایل حزن در قرآن رو گوش میدادم.

    در این کامت زیبا از ندا خانم‌ گرامی مثال هایی رو دیدم‌که درقرآن از کلمه حزن استفاده شده و البته که با لای نفی.

    مثال هایی که میگفت ایمان داشته باش،غمگین نباش

    و بهم‌ یادآوری شد که حال بد=اتفاق بد

    حال خوب=اتفاق خوب

    و اما بعد این کامت فوق العاده طبق پیشنها این صدا من فایل رو پخش کردم و به صورت تصویری شروع کردم دیدن.

    دوباره فایل شروع نشده صدا اصرار و اصرار که لطفا بزن جلو فایل رو و جلوتر رو گوش کن.بازهم اول گفتم که اگر هدایت شدم‌به این فایل بهتر نیست از اول گوش کنم‌ اما این صدا بازهم اصرار کرد که بزن جلو و من هم‌از فایل ۱۷۸زندگی در بهشت که امشب دیدم‌یادگرفتم که وقتی این کار الان ممکنه و یه الهامیه بهتره بهش عمل کنم و بهتره نگم( بعدش چی؟).

    وقتی زدم جلوتر باز صدا گفت که خب یکم عقب تر و بعد یکم‌ جلوتر و بعد گفت خوبه.

    وقتی به توضیحات شما(استاد)برای حرف های نفر دوم رسید و حرف از این اومد که اگر اشتباه کردیم خودمون رو سرکوب و سرزنش نکنیم و حالمون رو خوب کنیم که در قرآن نفی شده که ما غمگین باشیم؛در زملنی که رشید به بخشی که حرف از این شد که مومنان ایمان دادن و اگر کسی در مورد چیزی در آینده نگرانی داره شامل ترسه و اگر درمورد گذشتست غمه من متحول شدم.

    به جرعت میگم که صدا به من گفت فایل رو استوپ کن چون خود استاد عباسمنش هم گفته که فایل ها رو پاز کنید با خودتون درنورد حرف بزنین و….یکهو گفت اصلا ایمان یعنی چی؟گفتم‌نمیدونم من فقط شنیدم‌ایمان و ایمان و تاحالا معنی دقیقی براش کسی بهم‌نگفته.

    گفت که ریششو در بیار گفتم ایمان،آمنو(این‌کلمه رو در دعاهای فکر میکنم مسیحیت که در قالب آهنگ بود به گوشم خورده بود)امن و بعد گفت حالا سرچ کن.

    سرچ کردم‌دیدن ایمان از امن میاد گفتم که چه جالب و صدا باز گفت ببین امن یعنی چی؟گفتم یعنی امنیت .گفت نه یه معنی دقیق تر.

    سرچ کردم‌و از کلمات مترادفش کلمه اطمینان کلمه ای بود که اون صدای درونی نظرم رو بهش جلب کرد.

    گفتم چه جالب پس ایمان یعنی اطمینان‌به خدا که قوانینش کار میکنه و زندگیم رو دست خودم داده تا خلقش کنم.یاد یکی از توضیحات تکمیلی یکی از افراد سایت برای توضیحات بی نظیری از توضیحات گروه تحقیقاتی عباسمنش که فکرمیکنم‌مریم‌خانم‌اون‌ماسخ ها رو داده افنادم‌که اون دوستمون علاوه برتایید حرف هوی فوق العاده مریم‌خانم گفت که گذشته هرمی بوده رفته و نمیخوایم‌ خودمون ناراحت کنیم بابتش،آینده هم‌که هنوز نمیده و زندگی مثل یک بوم‌نقاشیه که‌من در این لحظه میتونم‌خلقش کنم و بکشمش.پس نگرانی نیست.

    باز ذهنم‌ غوغا شد که پس یعنی آینده مطمئنه و خداهم‌ مطمئنه و یعنی قوانینش و قرآنی که نازل کرده مطمئنه و من خوبه که اطمینان‌کنم‌به خدا که اون‌تمام مسائل رو خل میکنه.

    به مخض تموم شدن‌ این قسمت از گفتگو با دوستان این‌صدا دوباره گفت قسمت سرچ بزن احساس گناه.یکهو عنوانی اورد از احساس گناه بعد توبه.یکی از پاسخ های خوب دوستان لین بود که دلیل این حس و ادامه داربودنش عدم ایمان(اطمینان)ما به بخشندگی خداست با اینکا اون درقران گفته میبخشم.

    دوباره صدا گفت خوبه در قسمت سرچ جمله بزن که خود سرزنشی.

    من‌گفتم‌ همین قسمت سرج‌کلمه خیلی جواب خوبی اورد.عنوان جدیدو اونجا میزنم‌ولی زدم و دیدم‌بهتره به حرف صدا گوش کنم چون بخش سرچ کلمه چیزی پیدا نکرد برام.

    در بخش سرچ‌جمله توسط صدا هدایت شدم به یکی از سوال ها و منو برد یا یک جوابی که در اون دوستی گفته بود که خدا گفته میبشخه اما ما نمیبخشیم.این‌سختگیری ناشی از بی ایمانیه و اگر ایمان داشته باشیم‌ماهم میتونیم خودمونو‌ دوست داشته باشیم.

    بعد تمام‌این‌ماجرا ها انقلابی در ذهن و روان‌من شکل گرفت امشب.من غمیگن پر از خشم از خودم‌و حس گناه بودم.

    اما با هدایت خدای مهربان که بسیار ازش متشکر و سپاسگذارم تونستم حال خوبی رو تجربه کنم و از اون‌مرداب در بیام.من دچار اضطراب و استرس بودم.از یک روانشناسی یادگرفتم که اضطراب و استرس ازترسه و اگر کنار آگاهی هایی که امشب به روم باز شد بذارم‌میفهمم‌که به خدا اطمینان نداشتم هنوزم باید رو اطمینانم‌کار کنم چون یکسبه نمیشه.

    گفتنیه که طبق حرف شما استاد خوبم یادگرفتم که بهتر میبود تا قبل از اینکه کتکه رو امروز بخورم حرکت‌میکردم‌ و طبق فایل ۱۷۸زندگی در بهشت سعی در گشو دادن به الهامات میکردم میتونست بهتر بشاه اما الان هم‌دیرنبود و نیست.هنوز زیر فشار له نشدم و بازن برا تغییر مناسبه.

    الانم طبق آخرین خواسته ی این صدا از من میخوام‌ خطاب به خودم‌بگم که خوو عزیزم ارشیا.میدونم که اتشتباه کردی،میدونم‌که کارت رو نمیپسندیدم اما من هم فشار زیاد بهت اوردم.تو هم از قصد نخواستی اسن کار رو کنی و نمیدونستی و در اون لحظه حواست کامل سرجاش نبود.میخوام‌بگم‌میبخشمت و میبخشمت چون‌خدا تو رو راحت میبخشه و دوست دارم چون خیلی عجیبه که خدا دوست داشته باشه و ببخشه تو رو و من نبخشم‌و دوست نداشته باشم.

    میخوام‌طبق آگاهی هایی که از کتاب رویاها یادگرفتم‌ فاصله روح و ذهن رو کم کنم‌و ذهن رو با بخشش همانند روح کنم.روح‌ما از خداست و خاصیت هایی از خدا مثل بخشش رو به ارث برده پش من هم‌میخوام بلخشمت و‌بگم دوست دارم و دیگه میخوام اطمینان‌کنم‌به خدا و قوانینش و شجاع باشم و بدونم که خدا گارانتی کرده که وقتی بسماریم بهش و خیالمون راحت باشه و تسلیمش باشیم مسائل رو حل میکنه و یمدونم‌که این مسئله میش اومده حل میشه و اصلا درس میگیرم‌که که این بار اگر احساس کردم حال خوبی ندارم به شکل تمرکز لیزری روش کارکنم‌،حال و احساسم رو خوب کنم تا دجار همیچین تضاد ها و اشتباهاتی نشم و اشتباهاتم هم کمتر باشه و شدتش کمتر.

    لازم به ذکره که طبق اشاره دوستمون ندا خانم در کامنتش که به آیه ای در قران اشاره‌کرد و در این قسمت از گفتگو با دوستان‌هم‌اشاره شد اینهه میگه شیطان سعی میکنه مومنان رو غمیگن کنه و همین مدت یک ساعتی که مشغکل این کامنت بودم شیطان بارها و بارها سعی کرد من رو غمگین کنه.نمیگم اصلا نتونست.ولی میگم خیلی کم شده که حال خوب و حس اتصال من رو در این یک ساعتی که کامنت مینویسم بهم بزنه.

    خداروسپاسگذارم و آرزوی شادمانی برای همه دارم.😄✌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مهرناز نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم. خداروهزاران بار شکر بخاطر این فایل فوق‌العاده و هدایتی که باعث شد من خیلی احساساتی بشم و اشک بریزم. ممنون از استاد عزیز بخاطر توضیحاتشون در مورد اینکه احساس خوب باعث اتفاقات خوب و احساس بد باعث اتفاقات بد میشه،و این حرف استاد رو با تمام وجود تجربش کردم.هر جا که احساسم خوب بود اتفاقات همجنسش برایم رخ داده و هرجا که احساس خوب نداشتم اتفاقات ناجور رخ داده که بازهم باعث شده تجربه‌ی بیشتری در مورد خواسته‌هایم و قوانین بدست بیارم.و همیشه نیاز هست که روی خودم کار کنم و همیشه میشه بهتر شد. استاد عزیزم ازتون ممنونم که دستی شدین از جانب خداوند در زندگیم. همینطور خانم شایسته عزیزم که هر روز ازتون چیزهای بیشتری یاد میگیرم و همینطور از تمام دوستان عزیزم ممنونم که تجربیات و درکشون از قوانین رو باما به اشتراک میزارن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    محمدعلی خاوری گفته:
    مدت عضویت: 1500 روز

    سلام خدمت استاد عزیز

    خدارو شاکرم که دیشب طبق هدایتی که از فایل 18 دریافت کردم، موفق شدم وارد سایت بشم وطبق خواسته استاد تمامی فایلهای که تابحال بدستم رسیده بود رو حذف کردم ، وفعلا میخوام از فایلهای رایگان استفاده کنم وبه امید خدا بهره ببرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 3194 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جان و همه ی دوستای هم فرکانسیم

    بی نهایت خدا رو شکر میکنم که من رو در مداری قرار داد که آگاهی های این جلسه رو هم بشنوم و ببینم

    دوستان که حرف میزنن من هم پا به پاشون اینجا اشک میریزم، انگار فقط خودمونیم که هم رو درک میکنیم،

    این خودمون شاید صد ها هزار نفر بشن ولی یه گروهیم که کاملا میفهمیم اون یکی چی میگه و چه احساسی داره

    ممنونم ازتون

    این گفتگو های با دوستان در کلاب هاوس بی نظیره

    مرسی 🍀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مریم اشکی گفته:
    مدت عضویت: 1568 روز

    بنام الله یکتا

    سلام خدمت عزیزانم

    من ازدیروز یکم کلافه بودم حسم بدبود هرکارمیکردم یکم خوب میشد بازبدمیشد هرچی دنبال مشکل این ذهن چموش گشتم هیچی پیدانکردم نمیدونستم علتش چیه یه اشاره میکردم یه کم آروم میشد باز دوباره شروع میکرد یه ساعت پیش ک فایل جلسه سوم قدم اول رو گوش دادم دیدم نه انگارنمیتونم توجه کنم حسم هنوز بده نباید بد باشه چون طبق قانون اتفاقات بد برام میوفتاد گفتم خدایا چکارکنم چجوری بفهمم مشکل این ذهن چیه خدایا هدایتم کن یهو یادم اومد ک گفتگو شماره ۱۸ رو من ندیدم بعدازونجا ک همیشه شنیدن پیشرفت دوستان عزیزم حسموخوب میکرد گفتم بیام اینجا وحسموخوب کنم وعجیب هدایتی بود اصلا وقتی شروع کردین به توضیح گفتم خدایا ببین مشکل اینجا بوده بخاطر فلان مسئله من احساس گناه داشتم خودموسرزنش میکردم میگفتم فرصت ازدست رفته بااینکه یکی دوباربعدش گفته بودم اشکال نداره بازم میشه ولی اون قسمت منفیه اون سرزنشه بیشتر توذهنم بود بااینکه زبونی نبود ووقتی اززبونتون شنیدم ینی عجیب آروم شدم حتی شروع کردم به خندیدن اینقدحسم خوب شد فهمیدم مشکلم چی بوده وگفتم ببین فرصت همیشه هست بخاطر چ مسئله ای اینقدر منودرگیرکرده بودی و خوشحالم خدامنوهدایت کردب این فایل وازشمام سپاسگذارم ک همیشه همیشه دقیقا همون چیزی رومیگین ک آدم نیازداره ینی اگ هرکس یه مشکلی داشته باشه تواون فایلتون مشکله همرو حل میکنین استاد تومحشری عاااااشقتم

    خدایاشکرت شکرت شکرت 🤩😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2834 روز

    به نام پروردگاری که هرلحظه هدایت میکنه من را

    تو را

    اون را

    سلام سلام

    تبریک میگم به هم خانواده ی عزیزمون آوان جان درسته در این فایل صداش رو نشنیدیم اما مثل اینکه صحبتهای زیادی رو با استاد عزیز داشته

    امیدوارم صدای مریم جان رو هم در این فایل بشنویم یا در فایل های بعدی سریال زندگی در بهشت صدا با تصویرشو باهم ببینیم و بشنویم

    خب من میخواهم بگم جملاتی رو در این فایل با کمی کلمات بدیهی میشنویم اما با فرکانس های عالی و از زوایای مختلف که بازم درک ما رو بهتر میکنه و باعث میشه که ذهن ما بهتر کار کنه

    مانند جمله ی بسیار خوبی که استاد گفت کارهایی که ما فکر میکنیم اشتباه بوده و خودمونو سرزنش میکنیم،،چونکه‌ ما اونور قضیه رو نمیبینیم

    آره نظر من نوعی اینه درسته که هنوز شاید بعضی اوقات خود سرزنشی رو کمی داشته باشم اما همیشه بدنبال بهتر کردن و اصلاح مسیر زندگی و سعی ام بر رشد و بسمت مسیر درست باشه اما اگه اشتباهی هم کنم نسبت به قبل بیشتر به خودم میگم آره اون خطا و اشتباه در مسیر رشد و پیشرفت من بوده

    اصلا بذار همه بگن وای فلانی چقدر بد شروع کرد

    چقدر بد عمل کرد

    چقدر ضعیف عمل کرد

    این آخرش هیچی نمیشه به هیچ کجا نمیرسه

    کارهاش خیلی خنده داره

    و…..

    اصلا برام مهم نیست

    (البته بعضی اوقات سعی میکنم که برام مهم نباشه)

    مهم اینه تلاش کنم که اون خطاها کمتر بشه

    مشکلات برطرف بشه،،

    بازم یه جمله قشنگ ازشما استاد عزیز میگی اینارو میگم که ذهن تون بهتر کار کنه

    خب این یعنی اینکه ما باید از هر ابزار و از هر زاویه ای که میتونیم استفاده کنیم تا بتونیم افسار ذهن مون رو بدست بگیریم و بتونیم قانع اش کنیم،

    و نذاریم ما رو بسمت ناامیدی ببره،،

    به بقیه دوستان هم که با استاد در این فایل گفتگو کردند تبریک میگم و آرزوی موفقیت دارم براتون،،

    خیلی حرف های بسیار داشتم در این فایل نمیدونم چرا همه پریدن

    اما سعی میکنم در فایل بعدی جبران کنم

    چونکه اولین نفر دارم برا خودم جبران میکنم امروز واقعا اینو مجدد احساس کردم که چقدر فعالیت کردن در اینجا داره به خودم کمک میکنه،،

    و بازم تشویق بیشتر شدم و نشانه ای شد برام که بیشتر در قرآن تفکر کنم که خداوند خودش میگه ما باید همیشه احساس غم رو از خودمون دور کنیم واقعا چقدر این نوع دیدگاه به ما کمک میکنه و سرنوشت ساز زندگیمون میشه هرچند که خیلی فکر میکنند احساس خوب داشتند فقط یه چیز ساده ست اما نمیدونند که واقعا یه موضوع بسیار مهم و قدرتمنده که از جنس خداوند و قدرت بسیار بالاست،،

    خداوند همیشه بشکل احساس خوب وارد زندگیتون بشه،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    پری سیفی گفته:
    مدت عضویت: 2531 روز

    به نام خدایی که عاشقانه دوستش دارم.

    سلام بر استاد عزیزم آقای عباسمنش و مریم خانم شایسته عزیزم و سلام به همه دوستانی که در این سایت بینظیر همراهم هستند و خداوند رو بابت این نعمت بزرگ شکرگذارم که اگر هیچ چیز و هیچ کس رو هم در این دنیا نداشته باشم دلخوشم به داشتن شما عزیزانم که عاشقانه دوستتان دارم. من متاسفانه خیلی خیلی کم کامنت میگذارم. هر بار به خودم میگم که باید از این به بعد خودم رو به شدت درگیر این آموزه‌های ارزشمند و کاربردی کنم و کامنت ها رو بخونم و من هم کامنت بذارم و نتایجم رو بگم اما متاسفانه در مورد سومی خیلی تنبلی به خرج میدم با اینکه هر بار که از قوانین دقیقی که جناب استاد به ما نشون استفاده میکنم خیلی نتیجه میگیرم اما به قول استاد به عنوان ردّپا اونها رو ثبت نمی کنم یا حداقل در سایت ثبت نمیکنم. اما علت اینکه من اینبار مصرّ بودم تحت هر شرایطی این کامنت رو بگذارم تجربه من از هدایت الهی بود. من حدود بیست روزی هست که دلمشغول حال پدرم هستم و در این مدت با حال خراب و ناراحت و با عذاب وجدانهایی که داشتم در سایت سرچ میکردم ولی با اینکه دست و پا میزدم که شاید ذره ای حال خودم رو خوب نگه دارم ولی انگار چیزی در درونم میگفت تو لیاقت حال خوب رو نداری تو لیاقت خوشحال بودن رو نداری تو آدم بداخلاق و بیچاره ای هستی که به موقع درست رفتار نمیکنی و باعث میشی بعدش عذاب وجدان بگیری. این مدت با خیلیها حرف میزدم و خودم رو به شدت سرزنش میکردم با اینکه همه تعجب میکردن و میگفتن تو از بس محبت میکنی توقعت از خودت بالا رفته و … اما حرفهای دیگران هیچ تأثیری نداشت و کارم شده بود گریه کردن و سرزنش کردن خودم و البته سرزنش کردن دیگران در دلم. خسته که میشدم کمی با خودم حرف میزدم و تصمیم میگرفتم حالم رو خوب نگه دارم و از خدا میخواستم حال پدرم خوب بشه و به خونه برگرده و من بهش خدمت کنم تا کمی از عذاب وجدانم کم بشه . اما باز یکسری ورودی های نامناسب حالم رو خراب میکرد. و میدونستم مسئله، ورودی ها نیست مسئله، خودم هستم که اون ورودی ها رو جذب میکنم. خلاصه دیروز صبح با خودم عهد کردم که عذاب وجدان رو بذارم کنار. با خودم گفتم بهرحال من هر اشتباهی کردم دیگه تموم شده خب منم آدمم اشتباه میکنم ولی من دارم زندگی میکنم بهرحال باید یک جایی این زنجیره عذاب وجدان رو قطع کنم. در هر صورت چه حال پدرم خوب بشه چه نه من دیگه عذاب وجدان ندارم چون میخوام حداقل راحتتر نفس بکشم. خلاصه آروم آروم داشت حالم خوب میشد. داشتم کارهای خونه رو انجام میدادم که طبق معمول گفتم حالا که دارم کار میکنم برای کنترل ذهنم یک فایل از استاد دانلود کنم تا این روند راحتتر انجام بگیره. باور کنید اصلا فکرش رو هم نمیکردم که استاد جلسه جدیدی از گفتگوی با دوستان رو در سایت قرار داده باشند. همینطور که سایت رو دیدم خواستم برم سرچ کنم که یه دفعه …. وای دیدم جلسات جدید گفتگو با استاد رو … با دستپاچگی فایل های صوتی رو دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن چند دقیقه ای از جلسه 18 نگذشته بود که دیدم استاد به طور مفصل داره در مورد «عذاب وجدان» و آثارش و جنبه های مختلفش صحبت میکنه. خدای من پروردگارم واقعا چقدر تو سریع الاجابه هستی. تو با من که نه، در درون من هستی. چون به محض اینکه اراده کردم تو دست من رو گرفتی و هدایتم کردی و شرط هدایت، درخواست و ایمان و اطمینان به ربّی هست که تدبیر هستی به دست اوست. خدایا چرا منِ انسان اینقدر فراموشکارم. چرا هر بار که مسئله ای پیش میاد فکر میکنم دیگه هیچ چی درست نمیشه در صورتیکه هر جا تو باشی راه حل همونجاست. چقدر زیبا فرموده جناب حافظ شیرازی «سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ وان چه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد/ گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است/ طلب از گمشدگان لب دریا میکرد» وبین ما و خدا هیچ حایلی نیست. چون به قول عرفا چیزی غیر از خدا وجود نداره و وجود تنها از آن خداست و هر کدوم از ما خداییم. وقتی خدا رو گم کنیم یعنی خودمون رو گم کردیم و هر وقت خودمون رو گم کنیم در واقع خدا رو گم کردیم. و به قول استاد که همیشه صداش توگوشمه: «اصلا فاصله ای بین ما نیست» و خداوند در کتاب خودش چقدر خوب توصیف کرده که من از رگ گردن هم به شما نزدیکترم. خیلی جالبه نگفته من به اندازه رگ گردن به شما نزدیکترم گفته من از رگ گردن هم به شما نزدیکترم یعنی در درون شما هستم یعنی خود خود شما هستم. خدای من چقدر واضح و روشن توصیف کردی و ما چقدر راحت و سریع از تو دور میشیم. واقعا سپاسگزارم از استاد عزیزم که هر روز به ما یادآوری میکنه که کی هستیم و چه سرمایه های عظیمی داریم. اولین درسی که من از این تجربه آموختم این بود که شادی خودم رو منوط و وابسته به شادی و سلامتی دیگران نکنم و این وابستگی یعنی عزت نفس بسیار پایین و این عذاب وجدان یعنی عزت نفس بسیار پایین و اگر من به خودم نیام اونقدر غرق میشم که دیگه بیرون اومدن از این غرقاب کار خیلی سخت تری برای من هست چون بهرحال من مجبورم خودم رو نجات بدم پس بهتره در همون چک و لگدهای اولیه به خودم بیام و تا وقتی داخل جوب نیوفتادم حساب کار دست بیاد. واقعیت اینه که این احساس بد عذاب وجدان از حدود 14 ماه پیش در من خیلی شدیدتر شد. زمانیکه برادرم رو از دست دادم و بعد از چند ماه به خودم که اومدم تبدیل شده بودم به یه مرده متحرک. که البته داستان اون هم خیلی طولانیه . مدتی بود که تصمیم گرفتم حالم رو عوض کنم که باز بیماری پدرم و تا دم مرگ رفتنش پیش اومد و ادامه داستان رو هم که گفتم… . دومین درسی که من از این تجربه آموختم این بود که تا وقتی که به خواسته خودت با نگرانی بچسبی به خواسته ت نمی رسی و نگرانی تو باعث میشه تو هی از خواسته ت دورتر و دورتر بشی. چون وقتی من این گفتگو رو گوش دادم و قبل از ظهر بود و خیلی حالم خوب شده بود و تصمیم گرفتم در هر صورت حالم خوب باشه هر اتفاقی هم میخواد بیفته بیفته هر چند که ایمان داشتم خدا به درخواستم جواب میده. عصر بود که داداشم زنگ زد و خبر داد که دستگاههایی که در آی سی یو به پدرم وصل بوده رو عوض کردن و خدااااااااارو صد هزار مرتبه شکر جواب داده و سطح هوشیاری پدرم سه درجه بالاتر رفته. اصلا نمیدونید چه حالی بودم. از طرفی خوشحال برای سلامتی پدرم از طرفی هم خوشحال بودم از قوانین بدون عیب و نقص خداوند. خوشحالم که از این پس میتونم راحتتر زندگی کنم… هرچند هنوز خیلی جای کار دارم و من به خاطر محیطی که در اون هستم و ورودی هایی که دریافت میکنم باید خیلی مراقبت کنم و از دیروز تقریبا این کار رو انجام دادم. خداروشکر میکنم. ممنونم از خداوندی که من رو با استاد عباسمنش عزیز آشنا کرد. ممنون و سپاسگزارم از استاد عزیزم چون درسهایی که از ایشون یاد گرفتم در تمام طول دوران تحصیلم از هیچ کتابی و از هیچ استادی نیاموختم. من خوشحالم و از خداوند میخوام که دل استاد رو همیشه شاد و خوشحال نگه داره که هر آنچه که میدونه رو سعی میکنه به گوش همممه انسانها برسونه (البته دریافت ها بستگی به فرکانس خود انسانها داره) و چیزی رو برای خودش نگه نمیداره و این نشان از عزت نفس و بزرگی درون و بزرگی وجود این مرد بزرگ داره. سپاسگزارم از مریم جان عزیزم که دوس دارم به جایی برسم که افتخار داشته باشم ایشون الگوی من باشن از هر لحاظ. ممنون از دوستانی که تجربیاتشون رو در برنامه جدیدکلاب هوز به اشتراک میگذارن. من هر روز سایت رو چک میکنم به امید اینکه گفتگوی جدیدی آپلود شده باشه واقعا ممنونم از همه که این امکان رو فراهم کردین واقعا هیچ برنامه ای تا کنون تا این حد من رو تحت تاثیر قرار نداده خیلی خوشحالم . همین کلاب هوز هم برای من یک هدایت بود . باور کنید من تا قبل از اجرایی شدن این برنامه، همش در سایت دنبال تجربیات بودم همش تجربیات رو سرچ میکردم چون به من انگیزه و انرژی میدادن وقتی متوجه شدم که چنین امکانی فراهم شده خیلی ذوق زده شدم و به خواهرم نرگس که ایشون هم مطالب سایت رو پیگیری میکنن گفتم که ببین خدا چطور به خواسته من جواب داد. واقعا هر روز زندگی ما میتونه یه معجزه باشه یه معجزه منطقی. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت . دلم میخواد تا ساعتها حرف بزنم دلم میخواد امکانی فراهم بشه تا بصورت حضوری بتونم دوستان در سایت رو حداقل هفته ای یکبار ببینم تا در یک کلام لذتم از زندگی بیشتر بشه. گرچه آرزوی ملاقات با استاد و مریم خانم عزیزم رو در دل دارم و میدونم خداوند بسته به ایمان و اطمینانم این خواسته رو هم برام برآورده میکنه. انشالله… به امید آگاهی بیشتر و سلامتی و سعادتمندی و عزت بیشتر. شاد و سلامت و آگاه باشیم. درود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محمد عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2647 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته گل

    بسیار لذت بردم از صحبت های استاد

    همیشه هر فایل از استاد با آگاهی هایی که باید دریافت کنم هماهنگ است

    من بارها شده که کانون توجهم رو کنترل نکردم و جهان هم زندگی رو برام سخت کرده

    و در عوضش از همون لحظه که دوباره احساسم رو کنترل کردم

    همه چیز خیلی ساده بهتر شده

    سپاسگزارم استاد جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    علی منعم گفته:
    مدت عضویت: 2058 روز

    سلام استاد عزیز علی هستم که اول فایل صحبت کردم

    من خیلی خوشحالم که این توفیق داشتم با شما صحبت کردم 😀😀

    واقعا اون قدر خوشحال بودم که مدارم از اون به بعد عوض شد و شادی اونجا تا اخر ماهم تاثیر داشت و فروش خودم تیمم توی این دوهفته آخر ماه تغییر کرد

    * من اون شب هم نتیجه ای از قانون گرفتم که با شما صحبت کردم چون زمانی که وارد شدم تقریبا ۵۰۰ نفر قبل من توی روم بودن و گفتم حالا منم ریس هند میکنم تا صحبت کنم ولی شیطان ذهنم گفت بابا ۵۰۰ نفرن مگه میشه نوبت تو بشه ولی من در جوابش گفتم برای خدا کاری نداره من منتظر میمونم تا برم بالا با استاد صحبت کنم دقیقا از زمانی که وارد شدم نفر بعدی که خواستین انتخاب کنید من بودم و واقعا هم شوکه بودم استاد و صادقانه چون تجربه اول بود یهو گیر کردم ولی از الان تمام صحبت ها و سوالات خودم رو برای روم بعدی شما برگزار کنید یاداشت کردم تازه اینبار هم تصمیم گرفتم با گویش و لهجه شیرین خودمون که مشهدی اصیل هستیم صحبت کنم تا لذت ببریم از گفتگو باهم 😍😍😍

    راستی از من بپذیرید که پیش دوستان و همکار های عباسمنشیم به شما میگم ” سید “ واقعا چون هروز دنبالتون میکنم و فایل های سایت رو میبنم یه احساس صمیمیتی دارم چون شماهم مثل اعضای خانوادم هستین که هروز میبینمشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    عصمت جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1739 روز

    سلام به روی ماهت استاد عزیزم

    چقد دلم براتون تنگ شده بود

    اول ی درخواست بکنم.. میشه سریال زندگی در بهشت بذارین؟ دلم برای مریم جون خیلی تنگ شده، میخوام ببینمش☺😚😇

    استاد من پنج تا صفحه نوشتم تو دفترم از حرفاتون، و میخوام دونه ب دونشو بیارم و بگم و درک خودمو هم هرچی هست بگم.. در واقع خودمو متعهد کردم بیام بنویسم چون گفتین یه رد پا بذارین اینجا تا بعدا ها ببینین روند رشدتونو..

    استاد از اولین چیزی ک میگین سریال زندگی دربهشته. من اولا ک اومده بودم تو سایت وقتی سریال هارو میدیدم اصن گیج و منگ بودم ک چیه اینا؟ چرا همچین چیزایی تو سایت هست،، ولی کم کم دیدم تو کامنتا بچه ها درمورد عمل گراییتون تحسینتون میکنن، دیدم خودتون ک تو دوره های آموزشی درمورد کانون توجه و توجه ب زیبایی ها حرف میزنین علت گذاشتن این سریال ها برام مشخص شد..

    یاد گرفتم چقدر ب زیبایی ها توجه کنم و تحسینشون کنم و هدایت بشم ب شرایطی ب همون جنس چه واقعی چه از طریق دیدن فیلم ها و عکسایی از این جنس زیبایی ها

    داشتن احساس خوب تو شرایطی ک به ظاهر نامناسبه. عاشق حیوانات بودن، واسه کوچیک ترین چیزا ذوق داشتن و طرز دیدگاه رو عوض کردن…

    و خیلی چیزای دیگه ک با تکامل یاد میگیرم ان شالله

    شما با سریال زندگی در بهشت جاهایی رو ب ما نشون میدین ک من بشخصه حتی نمیتونم تصورش هم بکنم ک ممکنه وجود داشته باشه.

    مثل سواحل مرجانی، مثل اون دریاچه ک توش پارو میزدین، مثل پرادایس، تمپا، و و و و

    و با دیدن اینها و تمرکز روی اینها، خواسته ها در ما به وجود میاد در واقع ی نوع تضاد ک ما با توجه ب اونها، کم کم هدایت میشیم ب سمتشون البته ک با باورهای درست و کانون توجه درست، عمل ب الهامات هرچند کوچیک و رسیدن بهشون ان شالله

    من واقعا نمیدونم چی بگم وقتی میبینم همچین الگوی قوی در زندگیم هست از همه لحاظ اوکیه شرایطش، عالیه و میتونیم با گوش کردن پا جای پای ایشون بذاریم و تجربش کنیم فقط ب خودم میگم عجله نکن، تکاملت رو طی کن و از مسیر و رشدی ک داری لذت ببر و هرروز ب دنبال بهبود شرایط باش

    من وقتی یاد شما میوفتم فقط احساساتی میشم و اشک میریزم ک چ ادم ارزشمندی رو خدا در زندگیم قرار داده❤😚

    شما ب من این باورو میدین ک یه نفر با اون اوضاع تونست خودشو بکشه بیرون، و تغییر کنه و تو هم میتونی

    حرف قشنگی زد دوستمون،،، وقتی داره تو زندگیت بهت فشار میاد یه جای کار مشکل داره ی آلارمه ک هی حواستو جمع کن تا چک و لگد محکم نشده تغییر کن، بالاخره تضاد ها هس و اگع تو برای بهبود اوضاع تلاش نکنی، تضادها بیش تر میشن و اوضاع بهم میریزه، ب قول استاد هدف ما اینه ک قبل از اینکه اوضاع بد بشه، جهان فشار بیاره تغییر کنیم، هر دفعه زندگی مونو بررسی کنیم ک چ طوری اوضاع میتونه بهتر بشه؟ ۱. ایده های جدید رو امتحان کنیم. ۲. از خدا بپرسیم و عمل کنیم چیزیکه بنظرم خیلی مهمه عمل گراییه قدم برداشتنه

    نتیجش این میشه ک با عمل گراییمون و تغییر اوضاع، اعتماد ب نفس و ایمانمون افزایش پیدا میکنه، تا پا بذاریم رو ترس هامون و دوباره بریم جلوتر، دوباره، دوباره

    استاد بله خیلی کامل و درست فرمودین، احساس گناه هیچ چیزیو بهتر نمیکنه من وقتی درگیر احساس بد هستم نسبت ب اون موقعیت، و مدام هی تکرارش میکنم و باورهایی رو ایجاد میکنم ک نامناسبه مثلا دیگه موقعیت بهتر این نیس، دیگه اوضاع خرابه و و و ، اینجوری تمرکز من روی همین هاست و نمیتونم ایده جدیدی داشته باشم، من باید دیدگاه خودم رو عوض کنم باور فراوانیو در خودم ایجاد کنم ک نه هنوز هم فرصت ها هست خدای من رزاقه، همیشه از فضلش ب من عطا میکنه و ب قول شما خیره، اروم کنم ذهنمو و بپرسم ک خب چ طوری میتونه شرایط بهتر بشه، چ طوری؟ یا مثلا چیزیکه میخوامو تصور کنم و بگم چ طوری بهش رسیدم و بذارم ایده ها بیاد، اون وقت چون من درگیر احساس خوب درمورد این قضیه هستم ایده هایی ک به من احساس خوب میده ب وجود میاد و میتونم قانون احساس خوب= اتفاقات خوب رو درک کنم، ب قول شما این اصلع و همه چی رو باید با اون سنجید البتع ک من با تکامل ب این درک رسیدم و هنوز هم با عمل بهش میتونم بیش تر درک کنم

    امان از این ایه زیبا

    کسانی ک به خدا و روز قیامت ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند نه ترسی بر آن ها است و نه آن ها اندوهگین میشوند

    خوف= مربوط به اینده و اتفاقاتی هس ک ممکنه بیوفته

    حزن= مربوط ب گذشتع و اتفاقاتی هست ک افتاده

    و نشانه مومن بودن اینه ک تو در زمان حال زندگی کنی، برام سخته ولی خیلی بهتر شدم و تلاش میکنم بهتر عمل کنم تو این زمینه و قانون رو بهتر درک کنم

    تو فایل قانون جذب در قران، مثال بچه ای رو زدین ک از مدرسه دیر میاد و مامانش تا سرد خونه رو هم تجسم میکنع و میگین این کار شیطانه ک مارو دچار توهم کنه و نمیدونم چرا ما دوباره بهش گوش میدیم درحالیکه همه چی دست خداس، پس ما باید توکل کنیم ب او و خودمونو درگیر توهم نکنیم من اینو تمرین کردم و باعث شده یکم راحت تر بتونم ذهنمو کنترل کنم تو شرایط بد و بگم اینا ک میخواد تو سر من بچرخه توهمه منم اگع ایمان دارم باید ب پروردگارم توجه کنم و ذکر بگم و خودمو از شیطان دور کنم

    من همراه حمید اشک ریختم، اشک ریختم:) منم خدارو با شما شناختم، همیشه همراهمه، تو قلبمه، هر لحظه منو هدایت میکنه، دوسم داره، همونجوری ک هستم، هدایتم میکنه، ترسناک نیس، مغرور نیس، همه چیو بخاطر خودش نمیخواد ‌، وهابه، خوشحالیو برا ما میخواد، ایمانو میخواد، ارامشو میخواد..

    و حرف های اخرتون

    ک زندگیتون کلا هدایته

    شما میپذیرین هدایت هارو، عمل میکنین، تسلیم هستیم

    میدونین خدا اشتباه نمیکنه و میذارین ک هداییتتون کنه

    این خیلییی ایمان قوی میخواداااا

    و تبریک میگم بهتون بخاطر این ایمان قوی تون، امیدوارم منم ثابت قدم باشم و کم کم ایمانم قوی تر بشه

    خیلیی درس یاد گرفتم و از خدا میخوام بهم کمک کنه ک بهش عمل کنم

    ممنونم ازتون، مرسی❤😇

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: