گفتگو با دوستان 22 | مثبت اندیشی و تاثیر آن در زندگی - صفحه 11

155 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 620 روز

    به نام خداوند پاک و منزه

    سلام به همه دوستان عزیزم

    اول از همه از مهدی سابقی نژاد عزیز تشکر میکنم که صداشو شنیدم و این قدر به موفقیت های بزرگ رسیده و هنوزم در سایت فعال هست و به گفته خودش سقف فروش 2 میلیون دلار را زده .

    خداروشکر که این دوستان ثروتمند این باور را میدهند که میشود و در هر شرایطی میشه رشد کرد

    دوم از امید عزیز که توی سریال سفر به دور امریکا قسمت را ملاقات کردیم و اینکه این پس با تعریف داستانش چقدر درس زیبایی داده که تمام مسئله اینه که بتونیم کنترل ذهن کنیم و به اطلاعاتی که دیگران میدهند توجه نکنیم . چرا که تجربه های افراد از هر موضعی باورهای محدود کننده داره و جلوی پیشرفت ما رو میگیره . توجه کنیم به شدن ها .

    و همانطور که استاد هم اشاره کردن ما باورها و ذهنیت خودمون رو تجربه میکنیم . مثلا اگر ذهنیت ناجالب در مورد هرکشور یا فردی داشته باشیم دقیقا همین برخورد را تجربه میکنیم . پس باید با واقعیت و تمرین باورهای بد خود را کمرنگ کنیم

    داستان استاد این نتیجه را میدهد که اولا کنترل ذهن در شرایط سخت ورق را به نفع ما برمیگرداند و مدام روی کنترل ورودی ها کار کنیم و اتفاقات خوب را در ذهن خود بولد کنیم که تجربه های بد کم رنگ شوند. این نگرش را داشته باشیم که هر اتفاق به ظاهر ناجالب برای من خیر به همراه دارد و یاد بگیریم شخصیت واکنش گرا به مسائل نداشته باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    یاسر داجلیری گفته:
    مدت عضویت: 449 روز

    سلام استاد من از همون اول نگاه من به آمریکا خوب بود و همیشه میگفتم که آمریکا عالیه ولی حالا فهمیدم که یک چیزی در درون من بود که تازه فهمیدم که وقتی میگفتم آمریکا خوبه دلم خنک میشد که اونها خوبن ما خوب نیستیم اره این ذهنیت رو داشتم حالا فهمیدم همه خوبن همه در مدار خودشون در حال تجربه هستن همه ما می‌شنیدم قدیما میگفتن که همه هفتیر بدست در شهر مدرسه به هم شلیک میکنن وبنیان خانواده ندارن ولی اینو هم بگم من از بچه گی آمریکا رو دوست داشتم با دیدن فایلها طرز فکر شون همه چیز های خوبشون فهمیدم که این کشور هم مثل کشورهای دیگه است این بستگی به نگاه ما داره خوب ببینیم خوبی میاد بد ببینیم بدی میاد راستی این باور رو هم داشتم که اونها فقط باید خاص باشی تا تو رو به خاکشون راه بدن ولی حالا نه خواستن اولین چیزیه که یک آدم باید بخواد مرسی ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 24 آذر رو با عشق مینویسم

    و باز هم تکرار و تاکید خدا برای من از طریق نشانه روز من

    امروز دوباره از خدا خواستم هدایتم کنه یکم درمورد پیام دیروز ترس داشتم بهش گفتم کمکم کن چیکار باید بکنم تا سریع قدم بردارم

    که قطع کنم شاخ و برگ هایی که کمکی به رشدم نمیکنه

    و نشانه ام این فایل بود و دیدم متن موضوع فایل فرق داره

    گفتگو با دوستان 22 | مثبت اندیشی و تاثیر آن در زندگی

    وقتی متنشو دیدم، گفتم این یعنی اینکه اول به این موضوع با نگاه مثبت نگاه کن و آروم باش توجهتو بده به دیدن فایل های زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا تا خدا خودش کارهاتو برای این موضوع که گفته رها بشی و قدم هاشو عملی کنی ،کمکت کنه

    پس آرام باش

    و قدم بردار

    با خودم گفتم چه جالب این بار نه سریال سفر به دور امریکا اومد و نه سریال زندگی در بهشت

    ولی نه ، اینجوری نبود

    و در توضیحات دیدم نوشته شده بود

    این موضوع بر اساس سریال زندگی در بهشت | قسمت 174 است و درباره این موضوع صحبت می شود که:

    دیدنِ مستندات «برنامه سفر به دور آمریکا» ….

    چقدر جالبه

    این همه تاکید ؟؟؟؟!!!!!

    چی قراره رخ بده برای من

    انگار حس میکنم یه صفحه جدید از زندگیم میخواد باز بشه به روی من ،ولی در صورتی باز میشه که یه سری کارهایی رو که تو این چند روز درک کردم رو اقدام کنم و قدم بردارم

    و یکی از مهم ترین هاش که دیروز بهم گفته شد قطع کردن شاخ و برگ هایی از وجودم هست که در مورد یه خواسته داشتم که سبب تغییر من و قدم گذاشتن در مسیر آگاهی شد

    اما رهای رها نشدم و حس میکنم آخرین قدم های پایانی رو باید برای رها شدن بردارم

    سخته ،اما میدونم خدایی که توی این یکسال به من این همه آرامش داده ،پس همون خدا میتونه کمکم کنه

    تو رد پای روز 23 آذرم نوشتم که شعری که محمد رضا گلزار میخوند و به یکباره شنیدم ، چه پیامی برای من داشت

    تیکه ای از شعر این بود

    مرد این بازیچه دیگر نیستم

    این تو و لیلای تو … من نیستم

    گفت: ای دیوانه لیلایت منم

    در رگ پنهان و پیدایت منم

    الان که نوشتمش یه لحظه یه درکی داشتم

    دقیقا من تو جمعه بازار که به حرفای استاد عباس منش گوش میدادم ،گفتم من دیگه نمیخوام خواسته مو ،دا م به خودت

    دقیقا من داشتم این حرفای شهر رو با جمله بندی دیگه میگفتم که خدا بهم این شعر رو آخر شب روز جمعه نشونه داد

    که گفت الان وقتشه طیبه

    کلا قطع کن و خیالت راحت باشه

    از خدا میخوام کمکم کنه

    دلم میخواد در همه جنبه ها در این جهان هستی آزاد و رها باشم و خدا خودش کمکم کنه

    یه سری درک هایی از این تکرار خدا که این دو سریال رو ببینم ،داشتم

    یکی اینکه هم با تجسم هر دو سریال ،من هم میتونم که در چنین مکان هایی قدم بردارم

    و اینکه اگر به این دو سریال نگاه کنم، خیلی درکم بالا خواهد رفت و یاد میگیرم تا به نکات مثبت بیشتری توجه کنم و تجسمم رو به راحتی بتونم تمرین کنم

    از طرفی هم خیلی خیلی حالم فوق العاده میشه با هر بار دیدن سریال ها و پر از عشقه

    خدایا شکرت

    وقتی تاکید میشه برام، بیشتر مشتاق تر میشم که ادامه بدم این مسیر رو و از یه سری چیزا بگذرم که وابسته شون شدم و یا اینکه نمیتونم رها بشم

    من امروز وقتی خواستم نشانه ام رو باز کنم ، همون موضوعی که از جمعه دائم حس میکنم که باید ازش رها بشم

    و تو رد پای روز جمعه ام نوشتم ،درگیرم کرده بود که نمیتونستم بگذرم ازش ،البته نمیدونستم چیکار باید بکنم

    تا این که از جمعه مرحله به مرحله داره بهم یاد میده و شجاعت قطع کردن شاخ و برگ هارو بهم میده تا خودم قدم بردارم و اقدام کنم

    نمیدونم دقیق این جمله رو امروز کجا شنیدم :

    اگر صادقانه احساساتم رو با اطرافیانم در میون بذارم خیلی بهتر میتونم تغییر کنم

    وقتی شنیدم تو یادداشتام نوشتمش اما نمیدونم از حرفای استاد بود یا از جای دیگه دیدمش

    جمله قشنگی بود

    و از امروز و جزئیات پر از عشقش بنویسم تا یادم باشه که خدا به بی نهایت طریق داره هدایتم میکنه

    امروز صبح که بیدار شدم تجسم میکردم که با یک باره

    مبلغ اضافه پول واریزی دیروز بهم گفته شد چرا 675 بوده واریزیم و من 650تو تمرین ستاره قطبیم نوشته بودم

    که در فایل روز 23 آذر نوشتم درکم رو

    و حاضر شدم تا برم کلاس رنگ روغنم ،قرار بود برم دادگاه ،تا در ادامه روند کارم برای شکایت از صاحبای گالری که تابلوم رو پاره اش کرده بودن بپرسم

    20روز بعد گفته بود برم دادگاه

    صبح هم تو تمرین ستاره قطبیم نوشتم که تمام کارمندای دادگاه با احترام با من صحبت میکنن و قشنگ داشتم کامل و واضح میدیدم احترامشونو و اینکه با من با آرامش صحبت میکنن و همه چیز به نفع منه

    داشتم حاضر میشدم ،شال زرشکی رنگمو خواستم سرم کنم که شنیدم نجوای ذهنم خواست مانعم بشه گفت چرا زرشکی سر میکنی

    اگر بری دادگاه رنگ قرمز دیونه شون میکنه و باهات بد رفتاری میکنن

    خندیدم گفتم دیگه توجهی به حرفای تو ندارم ، اصل که خداست خودش کارامو انجام میده ، رنگ لباس هیچ ربطی نداره و هیچ قدرتی نداره ، همه اینا که به رنگ لباس معنا دادن کاملا اشتباهه

    وقتی حاضر شدم و میخواستم برم یادم اومد باید برم از بانک پول نقد بگیرم

    هوا سوز داشت و سرد بود و بارون باریده بود از شب و خیلی هوای خوبی بود

    سمت کوه های تجریش هم برف باریده بود

    وقتی رفتم عابر بانک تا انتقال بدم پولم رو تا از بانک برم پول نقد بگیرم ،دیدم یه دستگاه نوشته نمیشه ارائه خدمات بده

    اومدم عابر بانک کناریش نوبتم که میشد دیدم یه آقا با عجله یه کلاه کاسکت موتور هم دستشه و یه برگه دستش داشت میومد سمت عابر بانک

    وقتی عجله شو دیدم گفتم حتما میخواد بگه میشه من اول کارمو انجام بدم ، اگر اینو بگه میگم نه ، من خودم میخوام‌کارمو انجام بدم

    وقتی رسید

    گفت میشه من یه چند لحظه جریمه مو پرداخت کنم؟؟ عجله دارم

    اصلا نمیدونم چی شد زبونم بسته شد ، هیچی نگفتم

    گفتم باشه و نوبت من که شد ، رفت و کاراشو انجام داد

    وقتی کارش تموم شد و من کارتمو گذاشتم و خواستم پول بردارم دیدم نوشت ، نمیتونه ارائه خدمات انجام بده

    یه آقا بعد من هم بود اونم کارتشو زد همینو گفت و هر دو دستگاه ها خراب بودن

    جالب بود من وقتی دیدم هر دو دستگاه کار نکرد

    اول یه لحظه گفتم چرا آخه

    بعد دقت کردم تو همون ثانیه

    گفتم اولی که خراب بود

    بعد اونیکی کار میکرد و یه آقا اومد اجازه گرفت کارشو انجام بده ، و وقتی نوبت من شد دستگاه کار نکرد

    این یعنی چی؟؟؟

    یعنی اینکه طیبه شاید یه دلیلی داشته که تو پول برنداشتی

    و با خودم گفتم باشه میرم از مرکز خرید انتقال میدم و بعد میرم تجریش ،وقتی رسیدم اونجا میرم بانک و پول برمیدارم

    تو راه گفتم خیر باشه و رفتم

    وقتی داشتم میرفتم سوار بی آر تی بشم ، بارون نم نم میبارید یهویی یه آهنگ ترکی به زبونم جاری شد

    Havasından Suyundan Aşk Damlayan Yarim Var Gül Renginde

    یه یاری دارم به رنگ گل که از آب و هواش عشق میباره

    اصلا فکرشو نمیکردم

    تو هوای بارونی این آهنگ‌ بیاد به زبونم جاری بشه و به درختای پاییزی و آسمون نگاه کردم و خندیدم و گفتم خدا عشق من تویی الانم بارون عشق میباره

    شکرت

    و آهنگشو چون حفظ بودم خوندم و تو بارون رفتم ایستگاه و تا بی آر تی بیاد به درخت توت هم سلام دادم و به تنه درختش دست کشیدم و حالشو پرسیدم و رفتم

    وقتی رسیدم تجریش انقدر هوا عالی بود و سوز داشت که با تابلو تمرین کلاسیم که دستم بود و کیف دستی که امارارو گذاشته بودم ، رفتم و مسیر دادگاه انقدر درختای چنار داره و مسیرش سربالاییه خیلی خوب بود انگار رفته بودم کوه نوردی

    وتوی راه انقدر آروم بودم که میگفتم سپاسگزارم و تصویر احترام تک تک کارمندای بانک میومد جلو چشمم که من رفتم و کارامو انجام دادن

    تو راه فقط داشتم تجسم میکردم و میخندیدم ،میدونستم که باهام با احترام صحبت میکنن چون واضح میدیدمش

    وقتی رسیدم گوشیمو تحویل دادم و رفتم از در ورود بانوان و خانمی که نگهبان اونجا بود منو دید پرسید گوشیتو تحویل دادی گفتم بله و میخواست بپرسه چی دستت داری که چشمش افتاد به بومم و گفت عه تویی ؟؟ همون دختر نقاشه

    وای انقدر جالب گفت که خندمو به زور نگه داشته بودم و دیگه وسایلامو ندید و گفت برو داخل

    این اولین شروع برخورد با احترام و عالی کارمنداش بود

    من فقط میخندیدم تو اون دادگاه به اون بزرگی که همه جمع شده بودن و به دلیلی اونجا بودن

    نمیتونستم خنده مو نگه دارم

    چون خلق کرده بودم و شده بود

    بارها میگفتم دیدی شد

    طیبه شد

    تویی که خلق میکنی

    وای میگفتم و میخندیدم خیلی حس خوبی داشت

    سوار آسانسور که شدم میگفتم خب الان کارمند شعبه منتظره من برم و با احترام کار منو راه بندازه

    وقتی رفتم از کسایی که با قاضی قرار داشتن اجازه گرفتم تا با معاونش صحبت کنم

    وقتی رفتم داخل بلند سلام دادم و گفتم وقتتون بخیر خسته نباشین

    و حرفمو گفتم و دیدم خود به خود خودش از کامپیوتر نگاه کرد و گفت هنوز برای ما ارسال نکردن ارسال بشه بهت ابلاغیه میاد

    و من تشکر کردم و نمیدونم چی شد اصلا این من نبودم که داشتم بلند صحبت میکردم ، بلند گفتم ممنون که وقت گذاشتین

    وای من اینو گفتم

    معاون شعبه خندید و جوری ذوق کرد که من با دیدن ذوقش ،خودم ذوق کردم

    چی داشتم میدیدم

    من امروز داشتم خلق میکردم و درسته که تو راه، تجسم کرده بودم ،اما این صحبت هارو تجسم نکرده بودم

    وای من شده بودم مثل دیوانه ها

    از در اتاق که بیرون اومدم گفتم شکرت و خندیدم

    اصلا حواسم به جمعیت نبود

    تا جلو در آسانسور فقط میخندیدم

    برگشتم که پشت سرمو ببینم ، دیدم یه پسر داشت با حالت تعجب نگاهم میکرد

    برگشتم و رو به دیوار فقط خندیدم

    وای خدایا شکرت

    میدونم که قاضی و هر آن کسی که به پرونده من مربوط میشن ،همه مسخر من هستن و با احترام کارهای من رو به سرعت انجام میدن

    خیلی حس خوبیه الان چشمامو بستم و دیدم لحظه ای رو که قاضی گفت همه چیز به نفع خانم مزرعه لی هست و باید مبلغ خسارت رو به ایشون پرداخت کنید

    خدایا شکرت

    خیلی دوستت دارم‌که تمرین ستاره قطبی رو بهم هدیه دادی

    و راه درست تجسم کردن رو به من آموختی

    سپاس بی کران ربّ من

    من تو خیابون فقط میخندیدم و یادم اومد باید برم بانک و یه لحظه گفتم من 10 هزار تومان باید به یکی از بچه های کلاسمون بدم چرا یادم رفت از خونه پول خورد بردارم

    و رفتم و همون بانکی که یه بارم رفته بودم پول برداشت کرده بودم ، رفتم

    نوبتم که شد کارت ملیمو دادم به کارمند بانک

    دیدم به چهره ام با دقت نگاه میکنه

    یهویی گفت عموی شما فلان جا کار میکرد و من تایید کردم و گفت همسایه عموی شما بودیم و پرسید که الان کجا هستن و گفتم تهرانن

    گفت شماره شونو بهم میدین ،گفتم بذارین بهشون بگم اگر گفتن مشکلی نداره من بازم میام تجریش ،کلاس دارم ،میارم شماره شونو به شما میدم

    و نقاشیمم دید

    و انقدر مودب بود که بلند شد بعد اینکه کارم تموم شد که میخواستم برم

    بعد فکر میکردم ،به خودم گفتم طیبه تو امروز رفتی بانک نشد پول برداری و هدایت شدی به اینجا ولی برای تو نشونه ای نبود

    و ازت خواست شماره عموت رو بهش بدی

    وقتی فکر میکردم گفتم هرچی خیره همون بشه ،من که از غیب خدا اطلاعی ندارم

    خودش یه چیزی میدونسته که من اومدم از بانک تجریش پول بردارم

    خدا چقدر خوب داره کارهای منو انجام میده همه با احترام صحبت میکنن

    ظهر تو بانک دیدم فایل جدید اومده موضوعشو که دیدم گفتم من که بد بین نیستم فعلا گوش ندم

    ولی اومدم و گوش دادم

    و به خودم گفتم دقیقا داشتی مقاومت میکردی پس باید گوش بدی

    و وقتی کمی گوش دادم متوجه شدم که من معنی بد بینی رو اصلا درست نمیدونستم

    و ادامه دادم

    و رفتم تو راه آب جوش گرفتم و وقتی کارت کشید گفت ای وای چرا این کارو کردم

    پرسیدم چی شد

    نمیشنیدم چون داشتم فایل استاد عباس منش رو گوش میدادم ،هندزفری رو از گوشم درآوردم گفت اضافه کشیدم

    و به من 10 هزار تمن داد

    همین که 10 هزار تمنی رو ازش گرفتم ،به دلم اومد اینم پول همکلاسین ببر بهش بده

    وای یعنی همه چی انقدر زیبا داره برای من چیده میشه

    خدا کاری کرد که فروشنده چای، 10 هزار تمن بیشترکارت بکشه که بعد به من پول نقد بده

    ا همه اش کار ربّ ماچ ماچی منه سپاسگزارم ازت

    وقتی رسیدم کلاس پول همکلاسیمو دادم و تو سالن طبقه ای که نقاشی می کشیم سفره شب یلدا چیده بودن انقدر زیبا و خاص بود که بی نهایت حس زیبایی داشت

    رفتم عکس گرفتم و برگشتم کلاس وقتی استاد اومد قبل کلاس ازش پرسیدم

    استاد یه سوال

    ما میتونیم رنگی شناسی رو به یه نفر دیگه آموزش بدیم و بگیم چحوریه ؟؟

    چون قبل کلاس یه دختر به یکی از همکلاسیا گفته بود اونم خیلی راحت بهش توضیح داد و بهش گفتم باید میگفتی ، تو از یزد میای و کلی پول کلاس میدی بعد برای کسی که اومد ازت پرسید رایگان توضیح دادی

    نباید این کارو میکردی استاد گفته بود رایگان یاد ندین

    وقتی سوالمو پرسیدم استادم جواب داد من مشکلی ندارم ،پول گرفتم از شما بهتون یاد دادم

    حالا تو عقل داری فکر کن ببین درسته رایگان به یکی یاد بدی ؟؟؟

    ارزش خودتو پایین نیار مفت نفروش آموخته هاتو در نقاشی

    برای من مشکلی نداره تو خودتو بی ارزش نکن

    وقتی اینو گفت همکلاسیم گفت آخه چجوری بگم نمیتونم بهتون یاد بدم خجالت میکشم ،وقتی اینو گفت بهش گفتم ببین خودت داری میگی سخته از یزد میای تا تهران و کلی پول میدی ،از این به بعد هر کس گفت یادم بده بگو اول مبلغی بهم بدین تا یاد بدم

    و بعد سر صحبت باز شد و بهش گفتم چرا سال 96 نیومدم کلاس طراحی

    و یه خانم که کلاس قبل ما هست کنارش نشسته بود ، یه دفه گفت که ببخشید من اینجا کار میکنم ناخودآگاه صحبت هاتونو شنیدم و گفت کاراتو نشونم بده اگر بخوای من میتونم تو گالری خودم و همسرم کاراتو بفروشم

    هر چند تا تابلو کار داشتی بیا من برات میفروشم

    فقط قیمت کاراتو معقول بگو که الان هنرجو هستی

    وقتی اینو گفت من دوباره خندم گرفت

    آخه من تو تمرین ستاره قطبیم ،صبح نوشته بودم و هر روز بود این نوشته رو تکرار میکردم که سفارش بگیرم روی بوم ،سفارش نقاشی

    و هر روز که میدیدم تیک نمیخورد میگفتم در دست اقدامه و خدا به من میرسونه مشتری رو ،مشتری میشه برام

    وای من امروز داشتم از ذوق عشق میکردم

    بمباران عشق خدا شده بودم

    پیج اینستاگراممو داد و گفت که تابلوی جدید شروع کن و تموم کردی بده من برات میفروشم

    خیلی خوشحال بودم خدارو بی نهایت سپاسگزارم

    دقیقا نوشته بودم و شد

    اصلا فکرشو نمیکردم یه خانم که کلاس قبل ما میاد برای رنگ روغن و خودشم استاده ،بهم میگه کاراتو میفروشم

    دقیقا چند باری من تو افکارم میگفتم که کاش برم به گالریا بگم کارامو بفروشن و دقیقا همون شد

    خدایا شکرت

    دیدی طیبه میشه تو خالق زندگیت هستی

    با این نشونه ها من بیشتر مشتاق میشم تا سریع قدم بردارم

    خدایا شکرت

    وقتی کلاسمون شروع شد یکی از همکلاسیام از استاد مشورت خواست گفت عموم یه کافه میخواد باز کنه ، و رو دیوار کافه اش نقاشی کار کنه ، به من گفت تو نقاشی بلدی بیا رو دیوار کار کن و من گفتم یه وقت خراب میکنم

    همینو که گفت من به خنده گفتم میتونیم ما بیایم با هم رنگ کنیما

    وای داشت یه نشونه دیگه درمورد خواسته ام ،بهم داده میشد

    سر کلاس به همکلاسیم نگفتم ،نگه داشتم شب برم خونه بهش پیام بدم تا به عموش بگه که بریم دوتایی کار کنیم

    خیلی خوشحال بودم که از وقتی تمرین ستاره قطبی رو شروع کردم به طرز شگفت انگیزی نشونه ها برای نقاشی بهم داده شد

    یه نفر گفت بیا کاراتو بده میفروشم

    و یه نفرم دنیال نقاش برای نقاشی دیواری میگشت

    وای خدای من

    چقدر خوشحالم از اینکه گل سرارو تحویل مادرم دادم و تمرکزمو گذاشتم روی نقاشی

    استاد میگفت وقتی تمرکز میذارین همه چی خود به خود خودش میاد سمتتون

    وقتی کلاس تموم شد، و برگشتم خونه انقدر حالم فوق العاده عالی بود که حس بی نظیری داشتم

    به همکلاسیم پیام دادم و گفتم به عموش بگه اگر رضایت داد وقتی دیوارشون تکمیل شد بریم و رنگ کنیم

    همکلاسیم گفت اگر قبول کنن میتونی از تهران بیای کرج ؟ بهش گفتم آره

    و تو دلم گفتم خدا هرچی تو بگی

    من میخوام نقاشی دیواری انجام بدم اما هرچی تو بخوای

    شب وقتی خونه بودم و داشتم رد پامو مینوشتم ،خانمی که از کلاس بعد ما هست و کاراشو میفرسته به استاد نشون میدم و از شهر دیگه میاد و یه بار نصف شب ازم گل سر خرید

    همون خانم بهم زنگ زد و گفت هعته بعد میاد کلاس و به من سفارش انار داد و سفارش داد دو تا جزوه رو کپی بگیرم

    براش ببرم

    آخرش یه حرفی گفت که شاخکامو نیز میکردم تا گوش بدم ، خدا داشت از طریق هنرجوی استادم بهم میگفت شروع کن تابلو جدید کار کن و هر روز سعی کن دو ساعت حداقل تمرین داشته باشی برای رنگ روغن

    و تمرکزتو صد در صد بذار برای نقاشی

    خدا بازم داره برای من تاکید میکنه که متمرکز تر باشم

    خدایا شکرت سپاس بیکران بابت امروز پر از عشقم

    برای تک تک شما بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 651 روز

      سلام طیبه جان

      چقد جالبه هردو داریم یک مسیرو میریم

      چقد واسم پیام داشت کامنتت

      منم هرروز درخواست میکنم توی کسب وکارم ک هنوز هنرجو خیاطی هستم واسم مشتری بفرسته وچندتا مشتری بچه داشتم

      چندروز پیش یکی دونفر بهم گفتن شروع کن بزرگسال هم بدوز بابا ازچی می‌ترسی

      گفتم میترسم بزرگسال خراب کنم

      گفتن نه شروع کن تو حالا

      وچ جالب شوهرم گف من روز زن 2 دی ماه برات سردوز میخرم هدیه ی روز زن

      و استادم گف من واست الگوهای آماده هرچی درست کردم میفرستم تو بچه کوچیک میگی داری راحت‌تر میتونی باسرعت زیاد بدوزی

      و چندنفر گفتن اگر بزرگسال میدوزی ب ما خبربده ما میخایم

      ههههه

      الان کامنتت خوندم گفتم

      هردو مسیر ستاره قطبی جاده صاف زیبا رو داریم با دوچرخه سواری طی میکنیم منوتو طیبه جانم

      امیدوارم بیای بگی درآمدت از تابلوهات شروع شده تو چندروز آینده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 693 روز

        به نام ربّ

        سلام فطمه جانم

        چقدر خوشحال شدم

        وقتی داشتم میخوندم پیامت رو اونجا که همسرت گفت برات سر دوز میخره هدیه رور زن

        چنان ذوقی کردم که با تمام وجود خندیدم و کلی کیف کردم

        ببین چقدر همه چیز راحت و ساده انجام میشه

        خدایا شکرت

        یه حسی بهم میگه برای منم میشه ، چون دارم قدم برمیدارم

        چون دارم نوشته های فاطمه جان رو میخونم که قدم برداشته و مسبر براش هموار شده

        پس برای منم میشه

        این هفته که دیگه شب یلدا جمعه بگذره تمام تمرکزمو میذارم پای رنگ و نقاشی و طراحی

        از طرفی هم میخوام روی برگای پاییزی که خشک کردم طرح بکشم و تابلوش کنم و ببرم به طلا فروشی و باشگاه اسب سواری نشون بدم

        خدایا شکرت

        چقدر خوشحال شدم که مشتری داری

        الهی انقدر بی نهایت بشن که کارت رو گسترش بدی و هرآنچه که میخوای بهت داده بشه

        روزت هم مبارک و به زیبایی و حال خوب و پر از عشق باشه در کنار خانواده پر از عشقت

        و سلامتی باشه برای همگیتون

        روزت خیلی خیلی مبارک باشه فاطمه جان

        سپاسگزارم که برای من نوشتی

        میبوسمت دوستت دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
          مدت عضویت: 651 روز

          سلام عزیزم

          چقد ازته قلب خندیدم پاسخ کامنتم رو دادی و نقطه آبی رادیدم

          طیبه جان امروز داشتم دفترهای 2سال قبل رو نگاه میکردم برق قطع شده بود گفتم بشینم یک مروری ب گذشته

          ودیدم چقد آروم شروع کردم

          درخواستهام ازیک لبخند همسرم یک شادی ازته دلم

          یکم انرژی بیشتری

          ویک تراول پنجاه هزار تومانی شروع شده بود

          وارزوی من بود ورودی مالی داشته باشم

          یا رابطم باهمسرم خوب باشه

          یا افراد نامناسب ازم دوربشن

          یا ارزوم بود پسر بچه تپل گیرم بیات

          یا هنر خیاطی رو یاد بگیرم

          گفتم عه دختر

          اشکم دراومد

          اشک اینکه چقد من پایینتر بودم

          هرچی نوشته بودم الان دارمش وبدیهی شده برام

          همون همسر خوب ک هرچی بخام انجام بده

          همون پسربچه تپل

          همون ورودی مالیم 100 برابر شده

          همون افرادیکه باعث برهم زدن آرامش من بودن الان نیستن ک نیستن

          عه خدای من

          طیبه گریه کردم گفتم من خیلی ناسپاس شدم بازهم تو خوبی خدای من بازهم رها نکردی منو

          بازهم هرروز داری هدایتم میکنی

          بااینکه گاهی اوقات مسیرو اشتباه میرم اما باز دوباره پیدات میکنم ومیگم خدایا کجا بودی ک دلم تنگت بود

          چی بگم طیبه من هرچی ک خاسته بودم توی این 2سال رقم خورده خدا میدونه ک من 5 سال دیگه کجام وشکی ندارم ک اگر درست مسیرو طی کنم ب هرچی ک میخام میرسم حسم گف برات بنویسم دوباره

          طیبه من هم خیلی دوستت دارم واقعا خیلی از نوشته هات میفهمم چقدر قلبت پاکه وچقدر زیبابین هستی مثل چهره ی بشاش و نورانی ات

          خداروشکر میکنم برای وجودت دراین مکان زیبا و اینکه این لحظه دارم برات مینویسم از خوشحالی

          آرزو میکنم واز خدا میخام بزودی کامنت موفقیتت در کسب وکارنقاشی ات رو بخونم

          خانم هنرمند درپناه ربّ مهربان باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 693 روز

            به نام ربّ

            سلام فاطمه جان

            این پیامت برای من یه حرف بزرگ و یه وعده بزرگ‌ از طرف داشت :

            چی بگم طیبه من هرچی ک خاسته بودم توی این 2سال رقم خورده خدا میدونه ک من 5 سال دیگه کجام وشکی ندارم ک اگر درست مسیرو طی کنم ب هرچی ک میخام میرسم حسم گف برات بنویسم دوباره

            اینو دریافت کردم که

            طیبه جانم

            عشق دلم

            تصمیم امروزت رو گرفتی در جمعه بازار پل طبیعت

            اگر مسیر رو درست بری که همین مسیر درست تو هست

            که متمرکز بشی روی قوی کردن باورهات

            باورهات قوی بشن خدا بهت پاسخ میده طبق باور های تو

            و بعد قدم هات رو با قوی شدن باورهات برمیداری

            تو هم مثل فاطمه جان در دفترت نوشتی

            تو همه به تک تک اینها میرسی

            و دو سالی که پا در مسیر آگاهی گذاشتی تو هم خیلی تغییر کردی

            پس ادامه بده

            و ببین چقدر زندگیت رو تغییر میدم

            سپاسگزارم ازت فاطمه جان خدا سلامتی بده به عشق دلت

            عشق دلت گفتم یاد خواسته ام افتادم

            از خدا خواستم به منم عشق دلی عطا کنه که خداگونه وآگاه باشه و باهم در کنار هم آزادانه و با عشقی که آزادانه هست ،لذت ببریم از جهان هستی و باهم خدارو یاد کنیم و سپاسگزارش باشیم

            و کلی خواسته دیگه نوشتم

            و رها کردم و الان دارم لیاقتمو برای اینکه چجین عشق دلی به زندگیم بیاد ،نشون میدم

            آخه تازه یاد گرفتم که اگر من هرچیزی رو که میخوام داشته باشم ، لازمه اش اینه که اول لیاقتمو نشون بدم

            مثلا عشق دل آگاه و خداگونه و با احترام و مهربان و ارزشمند و رها و آزاد و … خواستم

            اول خودم با احترام باشم و اول به خودم عشق بورزم و به جهان هستی و انسان ها عشق بورزم و بعد همونجور که دوست دارم عزیز دلم باشه ،خودم شخصیتم رو بسازم ، تا در زمان مناسب بهم داده بشه

            نه فقط عشق دل ،بلکه همه آنچه که میخوام ،باید اول من فرکانس لیاقت دریافتشو ارسال کنم

            خدایا شکرت

            پیامت برای من خیلی حس خوبی داد که رها باشم و سعی کنم احساسم رو خوب نگه دارم

            بی نهایت عشق خدا در زندگیت باشه و ثروتمند و سعادتمند باشی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    فاطمه کیاستی گفته:
    مدت عضویت: 2009 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم

    یه سپاس گزاری ازتون داشته باشم ک برای ما سریال هایی ساختین ک هیچ کارگردانی نمیتونه بسازه و انقد قشنگ آدم رو در مدار و فرکانسی بالا قرار بده.

    تمام قسمت های زندگی در بهشت و سفر به دورامریکا رو دیدم و حتی بعضی قسمت هاشو چندین دفعه نگاه کردم

    چقد خوبه چقد شما خوب بلدین حالتون رو با چیزای کوچیک خوب کنین و همیشه احساستون رو خوب نگه دارین

    درختی ک تو امریکا هست تو ایرانم هست ولی فرق میکنه واسه کسی ک نگاه قشنگ داشته باشه از همونم لذت میبره اما کسی ک حال نکنه با خودش نه از همونم لذت نمیبره میگه اگه امریکا بودم بهتر بود

    قبلا همچین شخصیتی داشتم مدام دنبال یک چیزی بودم ک لذت ببرم مکانمو عوض کنم حالا از اینجا برم اونجا حالا اینکارو بکنم حالا اون کارو بکنم و خوب چون اینا همه عوامل بیرونیه هیچ تاثیری نداره دیگه همش دو روز حالت خوبه باز برمیگردی تنظیمات کارخانه و حتی بعدها دیگه دو روزم حالت خوب نیست همون یک روزه یا حتی میشه چند ساعت چون تو داری به احساس خوب و حال خوب داشتن بد نگاه میکنی

    استاد میبینم ک فرکانس های شما و ترکیبش با هدایت های خدایی ک خودتو سپردی بهش برات چه زیبایی هایی رو رقم میزنه شما حتی از دیدن یه گل کوچیک ذوق میکنی

    از دیدن یه درختی ک هرروز پا میشی تو پرادایس ذوق میکنی از غذا دادن به مرغا هرروز ذوق میکنی داری جوری تو لحظه زندگی میکنی ک خدا میگه ایول بزا هی براش زیبایی بیارم بندم ببینه حال کنه ذوق کنه منم کیف کنم. برای همینه ک وقتی ماه ها از عزیزدلتون جدا زندگی میکنین رابطه تون دقیقا عین روز اول .

    من تصل درست رابطه رو با شما فهمیدم اصلا اینکه اشتباهه تو رابطه وابسته باشی رو با شما تکاملی یاد گرفتم اوایل ذهنم مقاومت داشت اما هرچی ک گذشت درخواستم این شد:خدایا یه رابطه توحیدی بده بهم ک لذت ببریم بدون هیچ وابستگی به هم از کنار هم بودن لذت ببریم و تورو تجربه کنیم.

    درصورتی ک قبلا فک میکردم اگه طرف وابسته ات نباشه اصلا ولت میکنه میره اما الان با آموزش های شما فهمیدم ک نه یه رابطه درست رابطه ای ک باهم باشی لذت ببری باهم نباشی لذت ببری کلا لذت ببری همیشه یه چیزی پیدا کنی برای لذت بردن و حالت قائم به ذات خودت باشه نه قائم به غیر .

    من مفهوم دست خدارو تو این سریالا فهمیدم که وقتی خودتون نبودین و آدم ها میومدن کارای پرادایس رو انجام میدادن توی سفرتون آدم ها کاراتون رو انجام میدادن عین درست کردن پله آروی. مفهوم هدایت رو با این سریالا درک کردم. حال خوب احساس خوب رو با اینا درک کردم توجه کردن به زیبایی هارو با این سریالا درک کردم. به هرآنچه توجه کنی از جنس همون وارد زندگیت میشه رو با این سریالا فهمیدم اصلا من رو با این سریالا تربیت کردین .

    ایران و امریکا و هرکشوری میتونه برات بهشت باشه اگه قشنگ بهش نگا کنی .زمین خدا یکیه هیچ فرقی نداره واقعا آسمون همه جا یه رنگه ابری ک تو امریکا هست خوب اینجام هست حالا من واستم تا بیام اونجا ابر ببینم لذت ببرم خوب اینجا چرا نبرم

    آدم های همه جا یکی ان هیچ فرقی ندارن اگه تو خودت با خودت در صلح باشی به جاهایی هدایت میشی ک آدم هاش در صلحن

    اگه زیبایی ببینی به جایی هدایت میشی ک زیبایی هست و زیادم هست و حال میکنی

    خدایی ک الان با منه هرجا هم برم با منه واقعا منی ک بتونم لذت ببرم از زندگیم دیگه مهم نیست کجای این کره زمین باشم اصلا بزا منو ببرن مریخ از همون خاک های مریخم میتونم لذت ببرم و حال کنم.

    دارم به خودم زیبا بین بودن و خوش بین بودن رو در هر موقعیتی از زندگیم یاد میدم

    گاهی ذهنم میگه دیگه انقدم خوش خیال بودن درست نیست ها ولی به نظرم این درسته ک توی هر برهه ای از زندگیت ک هستی مسائل هارو اونجوری نگاه کنی ک به تو احساس خوبی بده بقیه اش به نفع تو درمیاد حالا اونجوری ک عالیه. مهم باورپذیر تر کردن الخیر فی ما وقع بودن

    مهم اینه بدونی تو داری خلق میکنی زندگیت رو خوب چی از این بهتر بزا زیبایی هارو ببینم زیبایی ها بیان سمتم

    بزا تو تضادها و مسائل های زندگیم زیبایی هارو ببینم ک به نفع من پیش بره وقتی من دارم خلق میکنم

    صد البته ک همچین ذهنیتی داشتن کار یه کنترل ذهن خیلی قویه اما اینو مطمئنم با تکامل و کار کردن همه چی امکان پذیره و همیشه اوضاع عالی و عالی و عالی میشه

    استاد قشنگم خدا شمارو برای ما حفظ کنه و یه عمر طولانی بهتون بده

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مهدی حوازاده گفته:
    مدت عضویت: 1307 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز

    این فایل نشونه امروز منه و چقدر زیباست هدایت خداوند چون من دقیقا امروز داشتم با خودم در مورد پیش فرض ها صحبت میکردم

    یه نکته ای که توجه منو جلب کرد موضوع مثبت اندیشی هست

    نگاهی که خیلی ها به این موضوع دارن اینه که این نگاه احمقانست و تو داری سرت رو میکنی توی برف و نمیبینی که توی جهان چه اتفاقتی داره میوفته

    نه در واقع مثبت اندیشی واقعی یعنی اینکه من میدونم هر اتفاقی داره در این جهان میوفته چه خوب چه بد طبق قانونه و من میتونم انتخاب کنم که کدوم رو میخوام بدی ها رو یا خوبی ها و مثبت اندیشی یعنی انتخاب اگاهانه زیبایی ها

    مثبت اندیشی یعنی توانایی کنترل ذهن که به قول استاد اصلا آسون نیست

    تمام مسائل ابعاد مختلفی دارن ولی ذهن ما همیشه بعد بدش رو در نظر میگیره

    اینکه ما بیاییم و آگاهانه تلاش کنیم با ساختن بامر ها بعد مثبت ماجرا رو ببینیم واقعا کار سختیه و کاری هست که باید انجامش بشه تا اون بعد مثبت رخ بده

    یه دیدگاهی که من دارم سعی میکنم توی خودم تقویت کنم اینه که اگر مسئله ای پیش اومد برای اینه که منو قوی تر کنه و وقتی مسائل رو با این نگاه یادگیرنده نگاه میکنی با حس خوب میری سراغشون و ازشون درس یاد میگیری

    اینکه بتونی توی شرایط سخت اینطوری نگاه کنی واقعا کار آسونی نیست و واقعا نیاز به تمرین زیادی داره

    و اینکه ما بدونیم نجوا کردن کار ذهنه خیلی خود این به ما کمک میکنه که بتونیم بیشتر کنترلش کنیم و جدیش نگیریم

    اینکه به یاد بیاریم در شرایط قبلی هم همین چرت و پرت هارو میگفت

    هرچقدر بتونیم ذهنمون رو زیبا بین تر کنیم به همون نسبت اتفاقات زیباتری رخ میده

    به قول دوستم که میگفت یک دیدگاه زیبا به هم دیگه هدیه بدیم

    واقعا ما میتونیم برای مسائلمون یک دیدگاه به خودمون هدیه بدیم و به مسائل به عنوان توشه مسیرمون نگاه کنیم

    خداروصد هزار مرتبه شکر بابت این مسیر الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1029 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزارخداوندم بابت بودن درمسیر درست

    مسیر سپاس گزاری و توجه به نکات مثبت

    مسیر احساس خوب

    استاد این دوتا سریال در تمام جنبه ها انقلاب کرده توی شکستن باورهای محدود کننده

    سراسر این سریال ها

    یعنی ما توس این سریالا

    عشق در روابط رو میبینیم یاد میگیریم که میشود با کار کردن روی خود به جایی برسیم که هر لحظه برای ما مقدس باشه و رها لذت ببریم

    و یک رابطه عاطفی سراسر تعهد و عشق و درستی رو‌تجربه کنیم ،میلیاردها برابر خلاف اون چیزی که توی سریالا و سوشال مدیا دارن تبلیغش رو میکنن

    ما سراسر توی این سریالا فراوانی و ثروت رو میبینیم

    از آنباکس این همه بسته که از امارون میرسه

    از کوچیک تا بزرگ از این همه ابزار مختلف که کارهارو اسانتر میکنه و همش از برکات پوله پول عزیز

    سراسر شادی و لذت بردن از لحظه و سراسر ازادی زمانی و مکانی و مالی

    سراسر بدون دغدغه زندگی کردن

    سراسر ریلکسی و ارامش

    سراسر انسانهای فوق العاده همسایه های فوق العاده

    استاد چقدر لذت بردم و قلبم باز شد وقتی که راجب اون افسره توی ورود به امریکا حرف زدین و هربار شنیدن این داستان حس خوب میده و ایمان منو قویتر میکنه ، اونجا که گفتین این تجربه ی اول ما در امریکا با یک افسر پلیس بود چقدرررررر من لذت بردم و حالم خوب بود موقع شنیدنش

    استاد درمورد پیش ذهنیتم در مورد امریکا میخوام بگم که ذهن همه ی ما تقریبا یه کم کمتر و بیشتر شبیه همه

    یه فامیل داریم که هر موقع صحبت از امریکا میشه میگه اونجا همه ی ادما و تاکید میکنه و میگه حتی بچه ها هم تفنگ دارن ،خب اینکه اصن امریکا نرفته پس این ذهنیت از کجا اومده ؟؟؟ از رسانه ها از اخبار

    من خودم ذهنیتم راجب امریکا این بود که یعنی تا اسم امریکا میومد قبل اشنایی با قانون و دیدن این سریالا فقط کلمه تحریم و جنگ ایران و امریکا و نمیدونم پهبادهای امریکایی و ایران گرفته خوابونده و لانه جاسوسی و بغلش اسرائیل و مردم خشن و روابط خشک ،ذهنیت بی بند و باری نداشتم البته نسبت به امریکا اما به دلیل کمبود اعتماد به نفس و اینکه درک نمیکردم که فرهنگ اونا اینطوریه که صادقانه مثلا خط قرمزاشونو به هم میگن ،تعارف نمیکنن ، خیلی راحتن و کلا چون فرهنگ غربی رو درک نمیکردم و فقط شنیده بودم که فرهنگ ما خوبه ،میگفتم مثلا چرا توی امریکا موقع خرید و فروش تعارف هم نمیکنن؟؟؟ خب یه تعارف خشک و خالیه دیگه مگه چی میشه ؟؟؟ بعدا فهمیدم که بابا اصن تعارف راجب این چیزا اصن معنایی نداره ،و من فک میکردم که مثلا ما تعارف میکنیم و هوای هم و‌داریم و اینا ما ادمای مهربونتری هستیم و اونا اصن شعور ندارن و جالبه ربطش میدادم به شعور و اصن در واقع با ورودی هایی که دریافت کرده بودم و مقایسه فرهنگ ما با اونا من دقیقا از اونور خر افتاده بودم ، یا بحث چونه زدن که توی فرهنگ ما به شدت رواج داره و حتی یکی از بچه ها توی کامنتش خیلی قشنگ نوشته بود توی ترمزهای مخفی راجبثروت توی عقل کل که میگف من به قدری حرفه ای بودم توی چونه زدن که اصن کل دوستان و اشنایان و رفیقام و فامیل میخواستن برن خرید میومدن سراغ من که با هم بریم که تخفیف خوب بگیرم و نوشته بود خودم افتخار میکردم به شدت به خودم و فک میکردم هیلی ادم خفن و مثلا پررویی ام اما غافل از اینکه همیشه من هشتم گرو 9هم بود .

    بعده دیدن این سریالا و خصوصا سفر یه دور امریکا چون زندکی در بهشت و قسمتای کمیشو دیدم ، اصن ذهن من کن فیکون شد راجب امریکا ،کلا بعد اشنایی با قانون دیگه ذهن من هیچ مقاومتی با قبول این حرفا و شک کردن به باورهای مزخرف قبلی نداشت خداروشکر و با دیدن این سریالا دیگه اصن کلا تغییر کرد باورهام ،یعنی یه بار یه قسمت از سفر به دور امریکا میدیدم و تازه طبیعت سرسبزم نبود و توی یه حای کویری بودین و من انقد حس خوبی داشتم و دارم نسبت به زیبایی اسن کشور که نیشم باز شده بود و خبر نداشتم که یکی از رفیقام تعجب کرد و اومد سمت گوشی و یه نگاهی انداخت دو‌سه ثانیه گف برا چی انقد ذوق کردی ؟؟؟ چیزه خاصی نداره این که تو انقد ذوق کردی ، اما من عشق میکردم

    استاد چقدر این سریالا طبیعت زیبای امریکا رو به تصویر کشید و اصن خوده تلویزیون ایران از زیبایی های طبیعت امریکا مستند پخش میکنه اصن نمیشه منکر این طبیعت زیبا شد ودیدن این زیبایی ها فک کن از قاب دوربین دو عزیزی که استاد زیبا بینی و کنترل ذهن باشن اصن نمیدونید که میلیاردها برابر تاثیر گذارتره و هر لحظه ی این سریالا داره باورهای منو در تمام ابعاد به چالش میکشه

    استاد خوش به حال ما که یه استادی مثل شما داریم و شما استادی مثل ما نداشتید و نخواهید داشت ،عاااااااااشقتم

    چنان این سریال ها ذهن منو نسبت یه این کشور عوض کرده که بارها از شدت علاقه با شما توی خواب هام توی پرادایس قدم زدم و امریکارو گشتم ، ازدیدن فرهنگ این مردم توی رانندگی ،دیدن مسئولیت پذیری این مردم ،دیدن صداقت این مردم ،دیدن حال خوب این مردم ،راحت گرفتن و راحت بودن این مردم ،احترام گداشتن به حقوق همدیگه ،درستی سیستم اداره ها و………،و جالبیش میدونی چیه استاد ؟؟؟ اگر پام به خاک امریکا برسه با این ذهنیت مطمئنم تجربیاتم به مراتب حتی بیشتر از تجربیات شما فوق العاده خواهد بود ،چون شما چنان ذهن منو عوض کردی راحب این کشور که توی ذهن من بهشت زمین فقط امریکاس ومیگم درسته که همه جا زیبایی داره ولی امریکا انچه خوبان همه دارند تو یک جا داریه برای من .

    استاد چقدر تحسین برانگیزه کنترل ذهن شما توی اون شرایط سخت در مواجه با افسر پلیس

    و چقدرررررررررررررر این تفکر الخیر فی ما وقع خوده خوده خوده جنسه ، و دقیقا هم همین میشه و واستاد میفهمم بعد گذروندن چنین تجربیاتی و برچسب نزدن تو این مثال به افسرای پلیس و مواجه شدن با افسرهای پلیس فوق العاده چقدر ایمان ادم و بیشتر میکنه چقدرررررررررر

    و راجب امید عزیز بگم که

    ویزاشون مثل ویزای شما زیاد طول نکشید و این نشون میده که قانون برای استاد و یکی دیگه یکسانه و توجه داره کارهارو انجام میده و امید توجه نکرده به کسایی که ریجکت شدن و به حرفاشون گوش نداده

    الهی شکر

    خدایا کمک کن تا بتونیم ذهنمونو کنترل کنیم

    خدایا هدایت کن به راه انان که به انان نعمت دادی نه کسانی که بر انان غضب نمودی ونه گمراهان

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .

    درپناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1240 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    پیش فرض های ذهنی ما:

    در مورد موضوعات مختلف توسط رسانه ها خانواده دوستان مدرسه معلمان دانشگاه و… شکل گرفته است و این ذهنیت از پیش شکل گرفته باعث:

    به وجود آمدن تجربیات ما خواهد شد

    وقتی نگاه ما در مورد موضوعی مثبت یا منفی باشد: از همان جنس نگاه را بیشتر در زندگی خود تجربه خواهیم کرد

    سریال های بی نظیر زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا: می تواند پیش فرض های ذهنی ما را در مورد کشور آمریکا تغییر دهد:

    ذهن ما در مورد موضوعات مختلف شستشوی مغزی داده شده که باعث:

    رخ دادن تجارب نامناسبی شده است

    مثبت اندیشی به این معناست که: ما نگاه درستی به مردم کشورها و موضوعات مختلف داشته باشیم به نکات مثبت و زیبایی ها تمرکز کنیم تا:

    به مکان و افراد بهتر هدایت شویم

    ممکن است با تضادها یا چالش هایی مواجه شویم: اما باید آگاهانه تمرکز خود را بر زیبایی ها و نکات مثبت قرار و ادامه دهیم تا اتفاقات مثبت را برای خود رقم بزنیم

    ما به دلیل داشتن عزت نفس پایین : همیشه افراد خارج از کشور را بهتر باکلاس تر و حرفه ای تر می دانیم

    بنابراین زمانی که به کشورهای خارجی مهاجرت و مسافرت می کنیم: دائما نگران حرف و قضاوت افراد هستیم

    البته برخی از ایرانیان نیز: خودشان را برتر از افراد خارجی می دانند: که غرور کاذب و طبل تو خالی بودن است

    داشتن هر دو نوع نگاه و نگرش : مخرب و نامناسب است.

    همه ی افراد: با هم برابرند و تفاوت ها دلیل بر برتر بودن یا نبودن نیست

    اگر بتوانیم با خودمان در صلح باشیم و آرامش داشته باشیم باعث می شود به سمت افراد در صلح با خود هدایت شویم

    خاصیت ذهن ما اینگونه است که:

    همواره بر نکات منفی و نازیبایی های افراد و شرایط و موقعیت ها تمرکز دارد

    باید این خاصیت را تغییر داده و آگاهانه آن را به سمت مثبت و زیبایی ها جهت دهی و زیبایی ها و نکات مثبت را در ذهن خود برجسته کنیم

    کنترل ذهن: مهارت بسیار سختی خصوصا هنگام مواجه با تضادها است که تنها 1 درصد از افراد جامعه می توانند به آن دست یابند به همین دلیل تنها 1 درصد افراد موفق هستند

    زمانی که بتوانیم ذهن خود را کنترل کنیم: اتفاقات به ظاهر بد به نفع ما تمام خواهد شد

    اگر بتوانیم : در ذهن خود نکات مثبت را پر رنگ و نکات منفی را کمرنگ کنیم: تمام شرایط و موقعیت ها به نفع ما تمام می شود

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1169 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان عالی و خوب خودم

    این موضوع را من زیاد درک کرده ام که وقتی که نسبت به یک موضوع حال خوب نداشتم

    ترس داشتم

    حس خوب نداشتم

    اینها سبب می شد که نتوانم در آن کار موفق بشوم و در نهایت آن کار یا انجام نمی شد و یا به شکست می خورد

    اما زمانی که حال خوب دارم و حس و حال عالی دارم

    این سبب می شد که من بتوانم موفق باشم

    آرام و شاد باشم

    همه اینها واقعا به من انگیزه می داد که بتوانم بهتر و بیشتر حرکت کنم

    نمونه این فایل های استاد عزیز است که از زمانی که من سریال های استاد را می دیدم سبب شد که من بتوانم حس و حال من و دیدگاه من نسبت به این کشور کاملا تغییر کند

    چقدر دیدن و شنیدن در زندگی و حال ما تاثیر دارد

    من از صحبت های استاد عزیز به این درک و منطق رسیدم که باید همیشه دنبال نکات مثبت زندگی خودم باشم

    باید همیشه و همیشه یک اتفاق خوب را در زندگی خودم بارهای بار در مورد آن صحبت کنم و آنوقت این سبب می شود که بتوانم حال خوب دائمی را برای خودم داشته باشم

    این حال خوب سبب می شود که زندگی آرامی داشته باشم و به قول معروف جهان هم روی خوب و خوش خودش را به من نشان بدهد

    این تمرین را همیشه من در زندگی خودم بارهای بار انجام داده ام و انجام می دهم و چقدر حال خوب و عالی از آن دریافت کرده ام

    یک درس دیگری من در زندگی خودم درک کرده ام که هر چیزی که مردم می گویند در مورد آن فکر نکنم و همان چیزی که آنها می گویند درست نیست

    بلکه قدم در راه بگذارم و خودم آنرا تجربه و لمس کنم بدون اینکه بخواهم از پیش قضاوت و داوری کنم

    این درس واقعا برای من خیلی لذت بخش و اثر بخش بوده است

    یادم باشد که همیشه از خدای خودم کمک و هدایت بخواهم همیشه دستهای او را در خودم تجربه کنم و بتوانم روی او حساب باز کنم

    کاری به گفته و صحبت های مردم نداشته باشم

    بتوانم روی خودم و باورهای خودم کار کنم

    آرامش

    حال خوب

    توجه به نکات مثبت زندگی خودم

    دیدن زیبایی هایی که در اطراف من وجود دارد

    کنترل کردن ذهن خودم

    سپاسگذار خدای خودم بودن

    اینها را باید سرلوحه زندگی خودم قرار بدهم

    آنوقت من همیشه طعم خوب خوشبختی و راحتی و آزادی را خواهم چشید

    یک درس و تمرین فوق العاده دیگر

    همیشه در مواقعی که اتفاق بدی برای من رخ می دهد ذهن خودم را با دیدن نکات مثبت و حال خوب آرام کنم

    مدام و مدام با دیدن نکات مثبت و حال خوب برای خودم یک ارامش درست کنم

    این روش سبب می شود که آرامش سهم همیشگی من باشد

    خدای من همیشه و همه جا من را هدایت می کند و به من در این راه کمک خواهد کرد

    سپاس از خدای مهربان خوب خودم

    سپاس از خدایی که همیشه دستهای هدایتگر او همیشه در کار است تا من را به راحتی به سمت جلو ببرد

    کنترل کردن ذهن خودم یکی از مهمترین درس هایی است که من در این فایل فوق العاده یاد گرفتم

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    صفورا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1885 روز

    سلام به خدای عزیز و مهربانم ،

    سلام بر دو فرشته بهشتی استاد عباس منش وخانم شایسته و

    همه ی بچه های سایت خودمان .وسلام آمریکا ی زیبا ومردم محترمش .خدا منو ببخشه که به‌خاطر تبلیغات وسمپاشی فکری که شده بودیم

    من از بچگی فکر میکردم در تمام جنگ ها ومسایل جهانی یک جورایی دست آمریکا دخالت داره.

    یا چون شاید اسلحه دارن امنیت شاید کم باشه .ولی با سریال توحیدی سفر به دور آمریکا

    ودیدن خانه های بدون دیوار حیاط.وکیفت بالا زندگی در این سرزمین بهشت گونه.خیلی نگرشم تغییر کرد .

    قل سیرو فی الارض .براستی باید درزمین سیرکرد با دیده عبرت ودرس گرفتن از زندگی حال و گذشته مردمان بنگریم .

    ومن از شما استاد گرامی ودل پاک که هرچه موجب حال خوش شما دو عشق دو نوردو بنده صالح خدا مشیه با ما به اشتراک میگذارید .تشکر می‌کنم.

    نگرش مثبت حتی اوضاع بد را تغییر می‌دهد و واقعا باید تحسین کرد این

    همه کنترل ذهن را که استاد دارد انشاالله خدا قسمت کنه همه مان به فضل پروردگار هدایت شویم به این گونه بودن .

    این فایل نشانه امروز من بود .

    اعتماد بنفس استاد را ستایش می‌کنم با وجود تازه به آمریکا تشریف بردن ولی به مترجم دادگاه می‌گوید. نیاز به شما ندارم،وخدای بزرگ این هم مداری را رقم می‌زند .

    قاضی حتی افسر پلیس را وادار معذرت می خواهی می‌کند .یعنی خدا وند این امر را مدیریت می‌کند.

    خدارا شکر در پناه حضرت حق هدایت گر به راه راست باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2195 روز

    گفتگو با دوستان 22 | مثبت اندیشی و تاثیر آن در زندگی

    سری فایل های دانلودی توانایی کنترل ذهن

    با درود و سلام خدمت بزرگوارانم استاد عباسمنش و خانم شایسته ی عزیزم

    و درود و سلام به دوستان عزیزم

    پیش فرض های ذهنی که

    در مورد موضوعی توسط رسانه ها . خانواده . دوستان . مدرسه . معلمین . جامعه و غیره شکل گرفته که باعث تجربیات ما میشه

    یعنی تجربیاتی برامون بوجود میاد که فقط به این دلیل که نگاه مون به اون موضوع مثبت و یا منفی بوده و طبق قانون از همون جنس اتفاقات وارد زندگی مون شده

    سوالی که در این فایل استاد مطرح کردند اینکه قبل از دیدن سریال های سفر به دور آمریکا و سریال زندگی در بهشت چه نگاهی داشتیم و بعد از دیدن این سریال ها دیدگاه مون چه تغییری کرد؟

    استاد در این قسمت خیلی تاکید داشتند که سعی کنیم احساسمون رو همواره خوب نگه داریم و همواره با کار کردن روی افکارمون و ذهن مون بتونیم احساس مون رو کنترل کنیم و این کنترل ذهن واقعا کار خیلی سختی است زمانی که برامون تضادی پیش میاد

    در مورد نگاه من به آمریکا همیشه خوب بوده چون خانواده ی همسر خدابیامرزم اکثرا به آمریکا آمد و رفت داشتند و کلا افراد تحصیل کرده ای بودند ولی هیچوقت در مورد موضوعات و یا مسایل و یا نکات مثبت آنجا سوالی نمی کردم ولی توی صحبت هاشون همیشه تعریف می کردند عکس های قشنگی ازشون می‌دیدم و همیشه لباس ها و وسایل زندگی شون رو از آنجا می آوردند و همیشه بهترین ها رو داشتند گرین کارت داشتند و بعدها هم مهاجرت کردند و همگی شون الان آمریکا زندگی می کنند.چون من افکار الآنم رو نداشتم همیشه یک احساس حسرت رو داشتم و پیش خودم می گفتم آونها کجا و ما کجا یعنی در مدارشون نبودم … ولی اگر مثل الانم آگاهی داشتم نه تنها حسرت نمی خوردم بلکه تایید و تحسین شون می کردم و بهتر و بیشتر می تونستم در این زمینه تحقیق کنم و در مدار روابط بهتری با آنها می بودم و به نکات مثبت آنها بیشتر توجه می کردم .. با اینکه قبلنا دیدگاهم نسبت به خارج از کشور همیشه تقریبا خوب بود ولی با دیدن سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا هزاران برابر بهتر و قشنگتر و مثبت تر شدم .. و الان با آگاهی هایی که از این فایل ها بدست آوردم کلا نسبت به همه چی شخصیتم تغییر کرده ..

    احساس خوب = اتفاق خوب

    یعنی با کنترل ذهن این اتفاق میفته و این اصول اصلی قوانین هست که بتونیم در هر لحظه احساس مون رو کنترل کنیم و با

    و خدا رو شکر با تکرار این تمرین ها سعی کردم در مواقعی که تضادهایی پیش امد بیشتر از همیشه احساسم رو کنترل کنم و این کار فوق العاده سختی هست که من هم دقیقا در بحرانی ترین روزهایی که تضاد هایی داشتم با تمرکز روی همین فایل های گفتگو با دوستان توانستم ذهن مو کنترل بخصوص در شهریور سال 1401 بخاطر تضادهای مالی برای جابجایی ام و همچنین قعطی اینترنت که خدا رو شکر با کنترل ذهنم همه چی به لطف خداوند به نوبت چیده مان شد و نتیجه گرفتم و خانه ای بهتر از قبل و بزرگتر و زیباتر و با بهترین شرایط جور شد تا یکسال هم همه چی خوب و عالی پیش رفت تا اینکه دوباره در تابستان 1402 برای تمدید خانه باز هم دچار تضادهای مالی شدم که اون هم شکر خدا حل شد و من براحتی تمدید قرار داد بستم و حالا سه ماه دیگه به موعد قرار داد جدیدم هست و مطمعنم که اینبار راحت تر از قبل ذهن مو کنترل می کنم تا با بهترین شرایط راه حل ها وارد تجربه ی زندگیم بشه الهی آمین ..

    بقول استاد توجه به اتفاقات مثبت (دیدن، بازگو کردن و به خاطر آوردن) و پر رنگ کردن آنها در ذهن، سبب میشه که این روند مثبت رو در زندگیم بیشتر ببینم و توجه به اتفاقات مثبت به احساس خوب هدایت شویم

    پس باید همیشه خاطرات مثبت و خوب و زیبا رو برای خودمون بولد کنیم و راجبش زیاد صحبت کنیم و بارها و بارها راجب نکات مثبت صحبت کنیم تا باورها مون شکل بگیره تا این نگرش ها واقعیتع زندگی مون بشه

    البته بقول استاد ممکنه باد مخالف هم بوزد ولی ما باید بتونیم ذهن مون رو مثبت نگه داریم و کنترل کنیم که البته کار راحت و آسونی نیست

    و اعراض از اتفاقات ناخواسته و کمرنگ کردن آنها در ذهن؛ آگاهانه سبب کنترل ورودی های نامناسب ذهنی ما می شود ..

    از مهدی عزیز تشکر قدردانی می کنم که در کلاب هاووس شرکت کردند و با تغییر باورهاشون به جاهای خوبی رسیدن و خانه خریدن و به نعمت های الهی هدایت شدند که این باور رو می توانیم امکان پذیر کنیم که میشود و امکان پذیر است

    و همچنین امید عزیز از لوس آنجلس با اون لهجه ی شیرین اصفهونی صحبت می کردند اینکه گفتند ساعت هشت صبح در سفارت آمریکا در اتریش اقدام کردم و ساعت 2 بعد ظهر ویزام توی کاسه ام بود.. یعنی چقدر آدم باید ذهنش قوی باشه که اینقدر قشنگ کارشون راحت انجام بشه واقعا تبریک می گم و شما رو تحسین می کنم آقا امید عزیز انشالله هر کجا که هستید همیشه موفق باشید

    نکته ی دیگه ای که اینجا مطرح شد فرق اعتماد بنفس با غرور بی جا بود

    اینکه نباید خودمون رو هیچوقت دست کم بگیریم که این نشان از ضعف و روحیه ی ضعیف عزت نفس و خودکم بینی نشآت می گیره و از طرفی هم نباید آنقدر خودمون رو برتر از دیگران بدونیم که بقول معروف دیگه هیچکس رو آدم حساب نکنیم که دچار غرور کاذب بشیم.

    و هم مدار شدن با آدمهای مناسب .. خواصیت ذهن اینجوریه که اگر هزارتا چیز خوب رو ببینیم آن رو در نظر نمی گیریم ولی کافیه یک چیز نامناسب و یا یک رفتار مناسب از آن شخص و یا موقعیت رو ببینیم آنوقت تمام خوبی ها رو از ذهنمون پاک می کنیم و فقط آن یک مورد بدی رو در نظرمون بولد میکنیم در صورتی که باید آن خوبی ها رو بیشتر بخودمون تفهیم کنیم و راجب آن خوبی ها صحبت کنیم

    خدای مهربانم شکرت به من نعمت شکرگزاری نعمتهای بیشمارت را عنایت کردی

    خدای مهربانم وجودم را از آگاهی های ناب الهی پر و لبریز کن

    من رو هدایت کن به مسیر درست ، امروزم رو پر کن از همزمانی های معجزات الهییم ، اجازه بده تا شب اشک شوق بریزم از هدایت هایت … اجازه بده بیشتر حضورت رو در زندگیم احساس کنم و بیشتر به نکات مثبت و به زیبایی ها آگانه توجه کنم

    همه چیز آرام آرام اتفاق میفته.

    آرام آرام شرایط مالی‌ مان از امروز هم عالی‌تر میشه.

    آرام آرام شرایط سلامتی و شادی‌ام عالی تر میشه.

    آرام آرام روابطت خالص‌تر و زیباتر میشه.

    چون این زیبایی‌ها بینهایتند، حدی براشون نیست، پس در هر شرایطی که هستیم میتونیم بهتر و بهتر بشیم.

    امااااا به یک شرط:

    کنترل ذهن.

    اساس این کنترل ذهن یک روند دائمی هست

    این روند هم با طی کردن تکامل و آرام آرام رخ میده ..این احساس خوب بمرور دائمی می‌شوند و در وجودمون نهادینه میشه.

    بعدم خودش خوده خداوند هدایتمون میکنه

    خودش راه برامون مشخص میکنه

    خودش قدم‌هارو بهمون میگه

    وقتی که سپاسگزاری میکنیم و شکر به جا میاریم ظرف وجودمون رو بزرگتر میکنه،و نعمت ها رو بیشتر میکنه.

    لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ

    شکر نعمت به جای آرید شما رو می‌افزایم

    صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ

    اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونی‌ها

    خدایاااا ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت

    ای خالق جهان هستی کمکم کن هدایتم کنی تا برای همه چیزهای خوب و عالی در بهترین ها باشم الهی آمین

    خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادم با نتایجم صحبت کنم ؟ خدایا خودت هدایتم کن

    خدایاااا تنهافقط و فقط ترا می پرستم و تنها فقط و فقط از تو یاری می جوییم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: