گفتگو با دوستان 33 | معجزه "تمرکز بر بهبود خودت" - صفحه 5

195 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هما ر گفته:
    مدت عضویت: 3208 روز

    سلام بر بهترین استاد دنیا،که هر چی میرم سمت اساتید و کتاب های دیگه باز به این نتیجه میرسم که خودت بهترینی و همه چیز رو خیلی راحت و ساده دارید بهمون میگید و سلام بر مریم جان شایسته عزیزم،چقدر این سری فایل های گفتگو با دوستان تو کلاب هوس عالی بوده و من الان دیدم،چند روز که دارم از قسمت یک گوش میدم و خودش یه دوره عالیه برای خودش،الان که اومدم این فایل رو دانلود کنم عنوانش رو دیدم و گفتم بیام منم تجربه خودمو بگم حتما برای دوستان جالب هست،من تو کامنت های قبلی مفصل در مورد وضعیتم توضیح دادم و دیگه نمیخوام تکرار کنم ولی گفتم بیام اینجا بنویسم و برای خودم اثر به جا بذارم،استاد من اینقدر چسبیده بودم به همسرم و میخواستم اونو تغییر بدم و وضعیت زندگیمون رو اکی کنم که حد نداره،گفتم که بهمن ماه ۹۷ دنیا با چک و لگد منو مجبور کرد از همه چیز دست بکشم و دست از پا درازتر برگردم به شهر محل تولدم پیش پدرم و مادرم و چه اتفاق خوبی بود و چه خوب شد برام،استاد من وقتی اومدم درآمدم صفر بود صفر صفر،الان فکر میکنم من اون روزها چجوری زندگی میکردم با یه بچه،فکر کنم با فتوسنتز زنده بودیم،الان درآمد زندگی من راحت رسیده به ماهی پونزده تا بیست تومن،تو سه سال از صفر،من الان یه خونه ۱۳۵ دارم که داره گچکاری میشه و آخرین مراحلش هست و برای بعد عید امادست بریم توش،من هیچوقت نشده بود تو کارتم پول داشته باشم الان من حسابی که توش چند میلیون باشه و من اصلا بهش دست نزنم و کاری بهش نداشته باشم دارم،از اونور من همیشه حساب خودم حداقل ده میلیون توش هست منی که کل زندگی قبلیم لنگ پول بودم و همیشه باید برای گذران زندگی از اطرافیان قرض می‌گرفتم حتی اون زمان که با همسرم زندگی میکردم،راستی کارهای طلاقم به بهترین نحو بدون هیچ درگیری خیلی راحت و آسون پیش رفت و من حدود ده روز پیش رفتم دادگاه و حکم صادر شد.راستی اینو نگفتم من مهندس عمران هستم و کار اجرا انجام میدم و دفتر کار نداشتم و وضعیتم طوری نبود که بتونم یه دفتر کار بگیرم از تابستون یکی از دوستام یه دفتر کار شیک و عالی که خودش یه سوییت هست یعنی سرویس بهداشتی و آشپزخونه هم داره رایگان در اختیار من گذاشته،به خدا رایگان رایگان،بدنه رو کاغذ دیواری کرده کف رو لمینت کرده شیک شیک،همون چیزی که من میخواستم و الان من دفتر کار دارم و مشتری های خیلی عالی دارن به سمتم میان و کار طراحی هاشون رو میارن دفتر من،دیروز یه مشتری داشتم با همسرشون اومده بودن و یه زمین تو بهترین نقطه شهر دارن قرار من کارهای طراحی و اجرا رو براشون انجام بدم و فقط می‌خوان کار لوکس و شیک و درجه یک انجام بدن،باور کنید خدا این مشتری هارو برای من میفرسته،یعنی اینو بگم من لحظه به لحظه ازش سوال میپرسم و اون لحظه به لحظه داره بهم پاسخ میده،بهم گفت یه پیج اینستا برای کارت راه بنداز من انجامش دادم،بهم گفت از کارهای روزانه و سر ساختمون رفتنات و مراحل کاریت پست و استوری بذار منم گفتم چشم،باور کنید همه کارهارو همینجوری دارم میگیرم،همه هم کارفرماهای خوب و عالی و انرژی مثبت که نگم براتون،اونقدر خدا داره همه چیز رو خوب کنار هم میچینه که من فقط و فقط دارم سپاسگذاری میکنم،استاد جان گفتم بیام در مورد نتایجم بنویسم و بگم بچه ها این مسیر حتما جواب میده،قطعا جواب میده فقط آروم آروم پیش برید و عجله نداشته باشید و لذت ببرد،به خدا میشه حتی تو یه شهر کوچیک هم لذت برد و خوب زندگی کرد کاری که الان من دارم انجام میدم و در و دیوار. این شهر دارن با من صحبت میکنن،خیلی دوستون دارم استاد،عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    مائده حسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 2031 روز

    سلام چقدر جالب بود منم فکر میکردم باید بگم خانوادم همراه من باشن یا دوستام

    الان متوجه شدم دوباره پیغامی بود که اگر من تغییر کنم دیگران خودشون ازم میپرسن چیکار کردی که موفق شدی و مسئله بعدی این هست که باید از فایل های رایگان جواب بگیری پولسازی کنی و پول دوره هات دربیاد اگر که تو مدار فرکانسی مالی مورد نظر برای خرید دوره ها نیستی

    ممنونم از شما و همه دوستان

    سالم وسعادتمند باشید❤🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مهناز توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 1895 روز

    پس اگر کسی قصد آموزش تو همین موضوعات توسعه فردی رو داره، اشتباه میکنه؟

    امر به معروف یعنی چی که تو اسلام اینهمه تاکید شده.

    من چند لار یه حرفم آدمها و مسیرشون رو تغییر داده

    و حس وسیله خدا بودن رو میکنم اون لحظه. نه که در یک آن فقط

    کلا مسیر رو تغییر داده

    البته دارم نسبت به کامنت منتخب میگم بیشتر

    البته که قبول دارم نباید رو دیگران تمرکز کرد و نباید فشار آورد که تغییر کنن چون بی فایده اس و ارزش خود انسان هم پایین میاره

    ولی اگر همه نخوان چیزایی که در مورد جهان میدونن نگن که چجوری استادی بوجود بیاد؟

    همه این مطالب رو نمیگیرن قطعاً و قانون پارتو اینجا هم صدق میکنه

    که فقط ۲۰ درصد آدمها ۸۰ درصد این مطالب رو درک میکنن و میگیرن ولی اگر هیچ کس نخواد بگه چجوری اون ۲۰ درصد باشن؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    منصوره حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2256 روز

    سلام سلام

    دیروز دنبال نشانه بودم درباره عوض کردن خانه و استاد درباره تکامل صحبت کردند .

    امروز داریم از مسافرت شمال که خیلی هم خوش گذشت برمیگردیم

    همیشه واسم سوال بود چرا من از همه بیشتر تو کارهای خونه کمک میکنم اما آخرش همه از من طلبکارن البته این قضیه مال زمان مجردیه،الان از اون خبرا نیست الان اندازه سهم خودم کمک میدم و کاری به باقی کارها ندارم، امروز دیدم در طول مسافرت فقط مامانم کار می‌کنه

    این صحبت ها رو که نوشتم مال ظهر بود الان ساعت هفت و نیم شبه ما تو جاده ایم، استاد گفتند ما از تغییر دیگران عاجزیم, اینکه قبلا توقع از من خیلی زیاد بود بخاطر این بود که من همش تلاش میکردم مامانمو تغییر بدم ، مثلاً میگفتم بابا این همه خرج می‌کنه تو رو میاره سفر آب و هوات عوض بشه غذا هم از رستوران میگیره اما شما با صبونه درست کردن و چای و شستن لیوان های چای و…آنقدر خودتو خسته می‌کنی و واسه کل همسفرا انجام میدی و بجای همه کار می‌کنی ، که خودتو از خونه هم بیشتر خسته می‌کنی ، اما از وقتی با قانون آشنا شدم دیگه متوجه شدم کاری نباید به مامان داشته باشم چون نمیتونم تغییرش بدم . هر چند هنوزم داشتم یه کم از دستش حرص میخوردم،که این همه خودشو خسته می‌کنه .

    داشتم میگفتم الان شب شده و ما تو جاده بودیم ، یهو به همسرم گفتم لاستیک پنچر شد ! نگه دار الان طوقه کج میشه . چون داشت صدا میداد و اصلا حرکت چرخ ماشین غیر متعارف شده بود . سرعتشو کم کرد اما جاده باریک بود و جای پارک نبود و ماشین ها هم از پشت سر مدام میومدن ، به هر حال فلشر زد و مجبور شد ایست کنه کامل و تو تاریکی دیدم چرخ عقب کنده شد و قل خورد رفت تو بیابون ! واییی خدای من .

    پنج نفر داخل ماشین بودیم من همسرم پسر کوچولو سه سال و هشت ماهه م ، خواهر و دختر خاله م !

    پیاده شدیم چون شرایط طوری بود که امکان داشت از عقب ماشینا با سرعت میومدن بزنن به ماشین وتصادف بدی بشه. خیلی خطرناک بود .و تقریبا هوا ناجوانمردانه سرد بود ! ولی قبلش که پمپ بنزین پیاده شدیم من احتمال میدادم که سرد بشه و لباس گرم ها رو از صندوق عقب بیرون آورده بودم و روی صندلی گذاشته بودم که فوری تن پسر کوچولوم لباس کردیم و کاملا بهت زده بودیم همگی ! زنگ زدیم امداد خودرو و… خلاصه راهنمایی کردند که با خودرو برهای شخصی تماس بگیرید . و تماس گرفتیم و بعد بیست دقیقه اومد و ما رو که ده کیلومتر با شهر قبلی فاصله داشتیم برد شهری که ازش رد شده بودیم تو همون فاصله به دوستش که گاراژ داشت تماس گرفته بود تا ما رسیدیم ایشون هم رسید و در گاراژ رو باز کرد رفتیم داخل . و مشغول درست کردن ماشین شد ، تو اون فاصله دایی نزدیک مون بود زنگ زدیم بعد یک ساعت اومد خواهر و دختر خاله و پسرمو سوار کرد که ببره به شهر خودمون برسونه . البته تا شهر ما دو ساعت فاصله بود و به زور بچه ها رو جا داد تو سمند خودش چون خانواده خودشون چهار تا آدم بزرگ و یک پسر کوچولو بودن و البته همشون م اوور سایز ،😂

    خلاصه اینکه ماشین درست شدو تمام قطعات ش هم بود . و ما راه افتادیم و بیست دقیقه بعد از رسیدن دایی اینا ،رسیدیم شهر خودمون .

    اینو بگم که استاد فرمودند ما از تغییر دیگران عاجزیم ، همین آدم هایی که در طول سفر موقع کار کردن جیم میزدن. وقتی شرایط اضطراری شد و مامان پر تلاشم اونجا نبود سریع پیاده شدن از ماشین فوری دختر خاله م کمک کرد به همسرم ماشینو هل داد طرف شانه خاکی جاده تا از عقب تصادف نشه ، خواهر گوگولی تی تیش مامانی م سریع بارونی خودشو در آورد تن پسر کوچولوم کرد با اینکه خودش میلرزید ! یعنی وقتی که لازم باشه ببین چجوری کار می‌کنند ! کلا هر چی که از اول سفر از زیر کار در می‌رفتن کار دیشب شون همه رو شست برد .

    البته اینم بگم همسرم می‌گفت خوب شد این دو تا دختر جوک باهامون بودن . چون تو همون شرایط هم ما رو می خندوندن،🤣😂

    و البته چقدر من گفتم خدایا شکرت

    وقتی تو گاراژ مشغول تعمیر بودن و من داخل ماشین آیه الکرسی رو نگاه میکردم و به معنی ش فکر میکردم ! آه خدای من …..

    خدای من خدای من خدای من چه کسی توان شفاعت پیش تو رو داره ؟ مگر اینکه خودت بهش اجازه بدی !!!

    ظاهر شاید خوب نبود اما ببین خدا چطور واسمون چیده بود ! ای خدا اشک منو درآوردی عاشقتم.

    اول تو پمپ بنزین من لباس گرم از ساک تو صندوق، در آوردم و گذاشتم جلو ماشین، داخل ماشین خدای مهربونم یه جوری ما رو چیده بود که طرفی که چرخ جدا شد سبک وزن بودیم و اون طرف سنگین بودند . یک خط رو هیچ کدوم مون نیفتاد ! بعد خودرو بر بعد فقط بیست دقیقه بیاد . ازمون فقط پول ورودی رو گرفت و پول مسیری که ما رو برد اصلا نگرفت ! بعد به دوستش زنگ بزنه و جمعه شب اون بیاد گاراژ و تمام قطعات لازم رو هم داشته باشه و درست بکنه . بعد دایی نزدیک باشه و بیاد بچه ها رو ببره . هزینه تعمیر ماشین هم خیلی خوب بود و زیاد نبود اصلا .تازه آنقدر سریع درست شد که ما بیست دقیقه بعد دایی اینا رسیدیم . خاله شام درست کرده بود و رسیدیم شام نوش جان کردیم . خیلی کار بود از هشت صبح تو جاده بودیم اما آنقدر اتفاقات جالب و خوشایند افتاد که واقعا خسته نبودم اصلا . تازه وقتی رسیدیم خونه هفت تا ماهی بزرگ از تو جاده خریده بودیم با همسری پاک کردیم و می‌خوام یکی شو امشب بپزم دور هم بخوریم انشالله .

    و من همش تو سرم می‌پیچید این صدا که خداوند همه چیز میشود همه کس را ….

    خداوند دست میشود ماشین را نگه می‌دارد . خداوند خودرو بر میشود و به سرعت می رسد . خداوند دو تا دختر وروجک می شود و روحیه می دهد . خداوند تعمیر کار می شود و در چشم بر هم زدنی ماشین را تعمیر می کند . حتی خداوند به فکر سرما نخوردن ما هم هست . لباس می شود بر تن ما ….. ای خدااااا تو چه هستی ؟ همه چیز می شوی همه کس را .چه بسیار اوقاتی که ما بندگی نکردیم اما تو رفاقت کردی . خدایا شکرت . شما متن رو بخونید و من برم آیه الکرسی بخونم و در معنی ش دقیق بشم شاید کمی بهتر بتونم خدا رو بشناسم …. خداوند همه چیز می شود همه کس را

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    عظیمه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2382 روز

    به نام خدای مهربانی ها

    سلام خدمت استاد و مریم نازنینم

    من میخواستم از دستاوردهای خودم بگم.

    ۱،استاد من از سال ۸۲ با کتاب موفقیت نامحدود در ۲۰روز آنتونی رابینز با قانون آشنا شدم.اون زمان اول دبیرستان بودم و دوران افسردگی شدیدی رو داشتم تجربه میکردم همه چیز سیاه بود و زندگیم پر از استرس و احساسهای بد بود دبیرستان تیزهوشان درس می‌خواندم و دوست داشتم رشته گرافیک بخونم ولی چون تیزهوشان بودم نداشتن خانوادم و مشاوران و روانپزشکان.به حدی رسید که کارم به قرص اعصاب کشید و تا سالها قرص اعصاب می‌خوردم فکر کنم از ۸۳ تا ۸۸ فکر کنید یه بچه ۱۵ ساله که باید شاد و پرانرژی باشه باید قرص اعصاب بخوره و افسرده بشه ولی از همون زمان ۱۵ سالگی روی خودم کار میکردم هر چی می‌خوندم تو کتابها تا جایی که می‌توانستم اجرا می‌کردم و دستاوردهایی هم داشتم روی عزت نفسم خیلی کار کردم و واقعا الان که ۳۳ سالمه واقعا تغییر کردم و پیشرفت کردم از لحاظ عزت نفس،لیسانس مدیریت بازرگانی گرفتم یه ازدواج فوق العاده داشتم .سال ۹۵ ازدواج کردم همسرم خیلی مرد فوق العاده ای هست و از لحاظ مالی هم خدارو شکر دو تا خونه داره و سه تا مغازه و اخلاقش فوق العاده هست این در حالی بود که من چندان امتیاز فوق العاده ای نسبت سایر دختران نداشتم نه شغل داشتم نه قیافه خیلی زیبا،نه پدر پولدار و …. کلا اون چیزایی که همه میگن برای ازدواج خوب باید داشت اما تو ذهن خودم همیشه تصورم این بود که ازدواج خوبی خواهم داشت و همیشه دوست داشتم همسرم شغل آزاد داشته باشه و کارمند نباشه و همینم شد.و چه خونواده فوق العاده ای داره همسرم خواهران و برادران و پدر و مادر خیلی مهربونی داره که من اصلا فکر نمیکنم عروسشون هستم فکر میکنم دخترشونم. باورتون میشه با مادرشوهرم بعضی وقتا از مادرم راحت‌ترین اینقدر که این زن،مهربون هست و خدا رو شکر میکنم که من رو به این خانواده دوست داشتنی هدایت کرد چون من پدرم اعتیاد داشت از وقتی من بچه بودم و داره هنوزم و هیچ عاطفه و احساسی هیچ وقت نداشت و زیاد حرف نمی‌زد و نمیزنه همش تو اتاق خودشه و دوره از ما و مادرم ما رو به دندون گرفت و بزرگ کرد و مادرم خیلی اذیت شد طفلکی و چون من دلم میخواست گرافیک بخونم و مادرم اجازه نداد شکست ارتباطی شدیدی بین من و مادرم شکل گرفت و هنوز هم آثارش هست چون عشق در وجود من کشته شده بود همه میگفتن باید رشته ای که عشق بهش نداری رو بخونی تا موفق بشی. هنر پول توش نیست،هنر مال آدمای فاسده،هنر بی ارزشه،هنر مزخرفه اینا حرفایی بود که مادرم میزد و من اینقدر اذیت شدم و اعتماد به نفسم داغون شده بود و لج کرده بودم با مامانم که هر چی میگفت برو سر کار نمی‌رفتم هر کاری مامانم میگفت برعکسشو انجام میدادم.خلاصه خیلی سخت بود ولی همسرم بهم عشق داد و آرامش و الان دو تا پسر خوشگل دارم ولی هنوز استرس داشتم همش که همسرم طلاقم بده به خاطر اعتماد به نفس پایین و بس که عذاب کشیده بودم فکر میکردم اینم عذاب خواهد شد ولی یک بهمن سال ۹۷ با فایل قانون جذب در قرآن به سایت الهی شما آشنا شدم خدایا اینا چیه که می‌شنوم مگه نباید اشک بریزیم تا خدا دوستمون داشته باشه پس چرا قرآن چیز برعکس میگه ،میگه همیشه شاد باشید تا به خدا برسید ای جانم اینجا جاییه که جواب سوالامو میگیرم عالی بود همه چیز والبته من شغل شخصی خودمم راه انداخته بودم سه ماه قبل از آشنایی با شما استاد جان ولی دوستش نداشتم دفتر نمایندگی بیمه داشتم ولی بعد که با آموزه های شما آشنا شدم دیدم بیمه پر از شرک و استرس و تمرکز روی ناخواسته هاست و تعطیلش کردم چون علاقه نداشتم فکر میکردم نقاشی رو دوست دارم اما بعد از خرید قدم اول ۱۲ قدم خدا با آیه ۱۰۵ سوره اسرا بهم گفت شغلی مثل شغل شما باید داشته باشم یعنی از خودش خواستم و سریع و واضح داد فکر نمی‌کردم من لیاقت اینو داشته باشم که خدا باهام حرف بزنه و جوابمو بده و هدایت کنه منو به راه کسانی که به اونها نعمت داده ن غضب شدگان.و الان دفترمو تعطیل کردم و دارم روی خودم و دانشم کار میکنم.روابطم عالی شده خدارو صدهزار مرتبه شکر خیلی از وضعیت الآنم خیلی راضی هستم.

    به زودی فلوریدا می‌بینمتون

    مریم جون رو از طرف من ببوسید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    نازنین گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    سلام استاد عزیزتراز جان

    من دوماه هستش با بحث های شما از لایوی که با یکی از اساتید داشتید اشنا شدم. عاشقانه دوست دارم پیگیر مباحثتون باشم. نمیدونم چرا بعضی مواقع کم میارم ولغزش دارم دعا کنیدبرام هرچه زودتر در مسیر قرار بگیرم چون به این ایمان دارم که شما هم بخواید زودتر اتفاق میافته دستهای خدایی و لحن خدایی شما بسیار تاثیر گذارهست 🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    بتول خالقی گفته:
    مدت عضویت: 2267 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان

    من واقعا خیلی خوشحالم که این گفت و گو با دوستان ایجاد شده .

    این فایلها پر از آگاهی و جواب بود برای سوالهای من خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم

    من برای دومین بار خیلی جدی دارم دوباره روی خودم کار میکنم و در این چهار سال آشنایی با قانون و استاد پیشرفتهای خیلی خوبی داشتم و دوره ی عزت نفستون رو استاد تهیه کردم دوساله ولی بعد از دوسال با تمام وجود دارم کار میکنم آلان …

    از طرف دنیا تنبیه شدم به خاطر افتادن توی روزمرگی ها ولی بلند شدم و با قدرت ادامه میدم اینبار برای همیشه .

    و تصمیم گرفتم و تعهد دادم به خودم …

    میام و نتایجم رو میگم

    از همه ی دوستان درس گرفتم و هدایت خداوند رو شکر میکنم . حامی همیشگی من خداست .

    استاد از شما سپاسگزارم 🌹🌷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1922 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به همه عزیزان

    چقدر این دیدن این فایلها منو داره به تفکر وا میداره خدا میدونه

    خیلی این گفتو گو های ذهنیم بیشتر شده و به نصبت پاسخ های قلبم رو کامل میفهمم یعنی الارم ها رو بهم میده و برام ی مقدار قابل درک شده

    تا اینکه من میام دوباره شروع میکنم و گوش میدم و میبینم همون الهامات دیروز توی صحبت های دوستان عزیزم هست

    خوب طبیعیه بعد ی مدت کار نکردن روی خودم و احساس رسیدن و تنبلی کردن نتایج افت خودشو کرد و سیلیها رو خوردم و به عینه دیدم چه برزخی برام درست شد بدون این که متوجه بشم یعنی همونقدر که ارام ارام تغییرات به سمت جلو خودشو نمایان کرد همینقدر هم تغییرات به سمت عقب خودشو نمایان کرد

    اما مساله تجارب و سیلی های بود که باید خورد و به خودش اومد

    خوب خوشبختانه من همونقدر که روی خودم کار کرده بودم بهم الارم داده میشد نشونه بهم داده میشد که داری از مسیر دور میشی و کم کم داشتم روی کسانی دیگه حساب باز میکرد و برخی مباحثی که باعث ی مقدار نامیدی شده بود و باز هم کلام حق و باز هم توحید اینجا خودشو نمایان کرد

    و من برگشتم که مصمم تر با شور و شوقتر با انگیزه تر و شادتر ادامه بدم و در لحطه باشم تا نتایجم کم کم در لحظه تغییر کنه

    چیزی که دوست عزیزم علیرضا گفت رو دیروز توی گفت و گو هام داشتم ببین پسر امسال پقدر خوش بودی پقدر شاد بودی چقدر با وجود موانع خوب پریدی که خودت هم نمیتونستی باور کنی این تغییرات رو و شد اونجا که همه به دنبال راه در رو بودن که از ی پندمیک فرار کنن تا جایی که تونستی خدمت کردی به خلق و گفتی بی اذن اون برگی از درخت نمی افته اونجا که همه به دنبال غلبه بر شرایط بون پیگیر اخبار دلار و عرض بودن تو پیگیر کنترل ذهن بودی و نتیجش رشد از هر لحاظ بود

    اونجا که همه به دنبال منفعت خودشون بودن نتونستی از کلام حق بگذری و انفاق رو سرلوحه قرار دادی و با وجود اینکه ظاهر قضیه این بود که داری چیزی از دست میدی نتیجش همون کلام حق بود که نه هفتصد برابرش بهت برمیگرده

    اونجا که همه از کسادی مینالیدن تو برای کوچکترین چیز شاکر بودی و همیشه امیدوار و روز بروز نه تنها از سرمایت کم نشده بلکه داشت اضافه میشد و شد اصلا من با وجود این که کاسب هستم چیزی میفروشم و محصولی عرضه میکنم انگار هیچی از مغازم کم نشده و این یعنی برکت و درک کردم مفهوم برکت رو انگار چندین فرشته نازنین کنار من هستن و دارن کارهای من رو به نحو احسن انجام میدن

    ی جای توی همین سال گذشته ی نفر برگشت بهم گفت دلیل اینکه مثلا تو درامد داری اینه که کرایه خونه نمیدی و از این حرفا ی لحظه خودم رو باهاش مقایسه کردم دیدم دلیلش این نیست من کرایه بها نمیدم اما به جاش دو تا بچه دارم و هزینه های من تقریبا از اون بابا ی مقدار بیشتره و بلافاصله گفتم باور کن اگه اجاره هم میدادم شرایطم الان خیلی بهتر از الان بود چون میدونستم هیچ عاملی تاثیری نداره و فقط ذهن منه

    چقدر نتایج زهرای عزیز رو تحسین میکنم چقدر خوب تونسته بر شرایط غلبه کنه چقدر خوب تونستی حرف دیگران با وجود اون شرایط برات مهم نباشه چقدر خوب شده که توحید رو رعایت کردی و توکلت به خدا بوده و اون برات همه کار کرده توحید و رو از اعمال تو یاد گرفتم نه کلامت تا بتونم مثل تو فقط چیزی که بهم الهام میشه رو انجام میدم فارق از نگاه و حرف مردم

    زهرا و علیرضای نازنینم امیدوارم همیشه در این مسیر زیبا شاهد موفقیتاتون باشم امیدوارم از نگاه توحیدیتون که در این بخش گفتین درس بگیرم و عمل کنم و نتایجی که میگیرم از تغییر خودم باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2848 روز

    به نام الله بلندمرتبه

    سلام به استاد و بقیه

    من با چندمرتبه گوش دادن این فایل میخوام بیشتر در مورد همون شناگر آمریکایی حالا اسمشم درست نمیدونم که استاد درموردش میگه رو بگم واقعا ساخت چنین دیدگاه و شخصیتی مانند این قهرمان چقدر درست و باارزشه که آقا اصلا بقیه هرکارمیکنن،پارتی بازی میکنن، جادو میکنن،دوپینگ میکنن، دغل میکنن،تقلب میکنن،و هرکار دیگه ای میکنند که از جنس اینکه تمرکز ما رو میخواد بذاره رو بقیه اصلا مهم نیست البته اگر خودمون مهم بدونیم این موضوع رو که ما فقط باید تمام تمرکز روی خودمون باشه دیگه اصلا مهم نیست بقیه چه استراتژی هایی میخواهند داشته باشند

    استاد من شکر خدا اصلا بااین دیدگاهی که میگی هرچرندیاتی که میگن آی مردم فلانی فلان کارو کرد و دارن ما رو بدبخت میکنن من اصلا بااین دیدگاه شما مقاومت ندارم چون بااینکه از کودکی خودمم خیلی از این چرندیات کرده بودن توی مغزم اما اصلا یه بخش عظیمی از وجود من نمیتونست چنین چیزهایی رو بپذیره واقعا خیلی باهاش مقاومت داشتم و حتی الان خیلی بیشتر اصلا یعنی چی که دیگران دارن مارو بیشتر در این موضوع مسابقات بدبخت میکنن، و ما تمرکز بذاریم رو اونها و اولین دلیل موفق نشدن خودمون رو استارت بزنیم که اگر ما شکست خوردیم یعنی اینکه تخسیر ما نبوده

    اگر اینجور فکر میکنیم به این معناست که مشرک هستیم واقعا این دیگه خود خود شرکه پس اونکه تو قرآن میگه هر فرد باایمان برابر با 200نفره چی میشه!؟

    اگر این نوع باورهایی رو داریم معلوم میشه اصلا چنین آیه های قرآن و اون خدای واقعی و توحید رو اصلا درک نکردیم که الان داریم همچین حرفهای مفتی میزنیم

    پس معلوم میشه فقط ادعایی بی ارزش بوده که خدا،قرآن و فلان

    اگر کسی به اون خدای واقعی بصورت واقعی و درست ایمان و باور داشته باشه اصلا هیچکدوم از این چرندیات هیچ معنایی نداره دوستان عزیز منی که این حرفارو دارم میزنم خودم هنوز خیلی جاها واقعا ضعف دارم شدید هم دارم اما صادقانه و با تمام وجود این یکی رو که استاد میگه هر چرندیاتی که میخواد بهانه تراشی کنه که وای فلانی ها دارن دغل میکنند و… از همون کودکی و همچنین الان که دیگه خیلی بیشتر به هیچ عنوان تو کت من نمیره چونکه احساس میکنم یه وجهی از درون من به شدت بااین قسمت از توحید هماهنگه شاید خیلی جاها هنوز نیستم اما بااین موضوع کاملا موافقه.

    پس تمام تمرکزمون رو بذاریم رو خودمون حتی نخواهیم همسر،فرزند و دوستمون رو بااصرار تغییر بدیم و اینکار کاملا بیهوده و بی ارزشه چونکه کمال در هر چیزی یعنی باید هرکسی خودش باعشق بره سمت اون موضوع

    هرزمان میخواهیم کسی رو با زور و اصرار به کاری بیاریم به یاد بیاریم زمانی که مخصوصا بچه بودیم بزرگتر ها میخواستند با زور و اصرار ما رو به نماز خوندن مجبور کنند و از بسکه چرندیات و حرفهایی که خودشون هم درک نکرده بودن کرده بودن توی مغزمون باعث میشد ما هم با عدم میل و اشتیاق انجام بدیم

    چقدر برامون عذاب آور بود پس الان هم نخواهیم کسی رو با اصرار بیاریم تو مسیر خودمون شکر خدا خود من الان اصلا به هیچ عنوان اینچنین نیستم اوایل یه خورده اینجور بودم اما بعداز یه چندوقت که مدتهاست که به هیچ عنوان اینچنین نیستم بلکه تمام تمرکزم فقط رو خودمه حتی چندشب پیش چندنفر از اقوام منو قضاوت و ازم انتقاد کردن منم هم زبانی هم درونی بهشون گفتم شما هرجور که عشق میکنید درمورد من فکر کنید اصلا برام مهم نیست من که مسئول فکرکردن شما نیستم و رد شدم رفتم واقعا چقدر اینجور زندگی کردن احساس آرامش میده به آدم و زندگی زیباتر و روان تر میشه،،

    استاد وقتی دیدگاه این آقای کوه عضله شناگر آمریکایی رو زدی چقدر برا من انگیزه و الگو داد چونکه منم یه رشته ورزشی رو انجام میدم که شکرخدا هرروز دارم بیشتر توی این موضوع بهتر میشم که اصلا برام مهم نباشه که رقیبان و بقیه چکار میکنند بلکه من تمام توجه و تمرکزم فقط روی خودم باشه،واقعا چقدر این نوع نگاه رو اگر بتونیم خوب رعایت کنیم بهمون کمک میکنه و این موضوع هم یکی از قسمت های توحیدی عمل کردنه،

    چقدر زندگی و جهان درون آدمی زیباتر و زیباتر و آرام تر و خدایی تر میشه،،

    و دوستانی که در این قسمت از موفقیت ها و تغییرات و پیشرفت هاشون با استاد حرف میزنند چقدر خوشحال شدم و برام انگیزه بخشه بهتون تبریک میگم

    و امیدوارم هرروز دوستان بیشتری با پیشرفت های بیشتری بیایند اینجا صحبت کنند و خود منم یکی از اونها،،

    استاد و بقیه خانواده عزیز از همگی ممنونم،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    کتیبا گفته:
    مدت عضویت: 2347 روز

    سلام خدمت استاد جان

    و مریم عزیز و مهربان

    و درود بر این سایت الهی

    و درود بردوست جان صدیقه عزیز

    سپاسگزارم برای کامنت خبر سلامتی تون

    خدایا شکرت

    انشاءالله بازهم معجزه های زندگیتان را در سایت بخونم.

    خدایا شکرت و ممنون دوست عزیز

    وقتی خوندن کامنت تون به آنجایی رسید که دکتر گفت کلیه هاتون دوباره به کار افتادن منم آنقدر حالم دگرگون شد و اشک شوق ریختم نتونستم بقیه کامنت رو بخونم بلند شدم و دور خدا می چرخریدم الله اکبر خدایا تو چقدر بزرگی….

    فقط کافیه ما پا روی ترسامون بذاریم شرک درونمون رو پاک کنیم خودمون رو از بندهای نامرئی شرک و ترس که باعث میشه وابستگی و ذلت رو به دوش بکشیم رها کنیم….

    فقط کافیه ما این بندها رو پیدا کنیم و قطع کنیم و بنشینیم و ببینیم خدا چه کارها که واسمون نمی کنه….

    این حرفها رو برای تلنگر به خودم میگم

    دختر چی می خوای؟

    عزت میخواهی؟ ثروت می خواهی؟ عشق می خواهی؟

    چه می خواهی؟

    پاره کن این بندهایی که تو رو به اسارت و حقارت کشونده؟

    پاره کن بند امید بستن به غیر خدا رو

    رها کن بیرون از خودت رو رها کن روی نیاز به غیر خدا رو…..

    رها کن آدما و هر چیزی غیر خدا رو تا از ذلت و احساس حقارت و فقر و بیماری و همه زشتی ها رها شوی…

    بابا بیا بنشین پیش خدا کیف کن زندگی،عشق، ،ثروت و سلامتی بهترین شادی های و لذت های زندگی رو تجربه کن…

    خدای عزیزم من دختر سر به هوای و بازیگوش تو هستم ولی تو عاشق منی لطفا خودت تقلب برسون اون بندهای نامرئی که به دست پام بسته شده رو نشونم بده … لطفا خودت بیا کمک چاقو بده دستم .. جرات بده به قلبم تا اون بندها رو پاره کنم خودمو آزاد کنم قبل از مردن بپرم بغل تو، همه عشق و قشنگی های تورو توی زندگی تجربه کنم….

    خدایا دوست دارم

    خدایا عاشقتم

    ممنونم صدیقه جان دوست عزیزم با کامنت لذت یه چشمک کوچولوی خدا رو به ما هم چشوندی❤🙏

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: