گفتگو با دوستان 37 | «توحید»، اساس خوشبختی - صفحه 13

466 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرزو ملک فر گفته:
    مدت عضویت: 1409 روز

    سلام خدمت استاد مهربانم و همه ی دوستان🌹

    اول خداروشکر میکنم که تو این مسیر قرار گرفتم و دارم روی خودم کارمیکنم تا بتونم به آنچه که همیشه دلم میخواسته از زندگی رو، بهش دست پیداکنم…و بعد هم از شما استاد گرامی تشکر میکنم که اینقد دوستانه و صمیمانه با بچه ها صحبت می‌کنید و این فرصت رو برای بچه ها قرار دادید که بتونن توو این فضای گرم اتفاقات و تجربه های خوبشون رو با ما به اشتراک بذارن🌹💓

    و تشکر میکنم از رزای عزیز که اینقد کامل و واضح از تکاملش برای ما صحبت کرد و ایمان من رو بیشتر از قبل قوی کرد👌

    و تحسین میکنم این ایمان قوی و مستحکمی که بهش دست پیدا کردی رزاجان، و ازت سپاسگذارم که اینقد کامل از تجربه هات واسه ما صحبت کردی تا کمکی بشه به من و امثال من برای قوی تر شدن ایمانمون🌹❤️

    امیدوارم هرجاکه هستین شاد وسلامت و ثروتمند باشین😍🌹❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    ashsvsjb گفته:
    مدت عضویت: 1347 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم،استاد منم دوست داشتم از نحوه آشناییم با شما صحبت کنم،استاد من تو یک شهر کم جمعیت به دنیا اومدم تو یک استان محروم تو همون شهر تو یک منطقه ای بودیم که اکثر افراد اون منطقه به لحاظ مالی در سطح خوبی نبودیم و هر کی هم وضعش خوب بود تو کار خلاف و موادمخدر بودن نزدیک خونمون یک مسجدی بود که هر چند وقت یکبار شلوغ میشد و ما هم چون بچه بودیم تو کوچه بازی میکردیم کنجکاو میشدیم که چخبره و متوجه میشدیم که از همون افرادی که تو کار خلاف بودن رو اعدام کردن و مراسم گرفتن براشون این قضیه رفته بود تو مغز ما که دنیا همینه یا باید مثل خودمون فقیر بود یا هم اگه ثروت و پول میخوای باید بزنی تو کار خلاف که اونم عاقبتش رو داشتیم به صورت زنده لمسش میکردیم.توی خونواده هم شرایط به صورتی بود که پدرسالاری محض بود حرف حرف پدر بود و هر موقع هم جرات میکردیم مخالفتی میکردیم با کتک و حرف همراه میشد خونواده پر جمعیتی بودیم بعدا که آقای مجید مجیدی فیلم بچه های آسمان رو ساخت انگار از شرایط خونه ما خبر داشت ما بچه رو تو شیفت های مختلف مدرسه ثبت نام میکردن که بتونیم لباس هامون رو با هم عوض کنیم که همه بتونن درس بخونن و از اون امکانات کم هم استفاده کنیم.استاد سیستم مورد علاقه پدرم درس دانشگاه سربازی کارمندی بود و این چیزی نبود که من از این دنیا میخواستم برادر بزرگترم وارد این سیستم پدرم شد و همون راهی رو رفت که پدرم میخواست برادر وسطیم این سیستم رو دوست نداشت از طرفی هم نمیخواست و نمی تونست با پدرم مخالفت کنه و زیر بار این فشار و دوگانگی نتونست طاقت بیاره و وارد افسردگی شد شرایط طوری براش پیش میرفت که کل روز رو قرص میخورد که فقط بیدار نباشه و به قول شما که تو یکی از فایل ها گفتید زباله ها رو نذارید زیر مبل شاید به چشم نیان ولی آثارشون هست و این فرار از واقعیت هم واسه داداشم تاثیر خوبی نداشت.اولین باری که جرات کردم و میخواستم وارد این سیستم نشم ۱۸ سالم بود دیپلم گرفته بودم و میخواستم برم سربازی که پدرم وقتی فهمید این کار رو میخوام انجام بدم عصبانی شد و گفت دختر خاله ات رفته دانشگاه تو نری پسر عموت رفته تو نری من چطور تو فامیل سرم رو بالا بگیرم،درک اینکه چرا بهای سر بلندی پدرم جلو فامیل رو من باید پرداخت کنم واسم قابل هضم نبود خلاصه که رفتم دانشگاه و تا اونموقع من از شهرمون هم بیرون نرفته بودم و پسری بودم با اعتماد به نفس خیلی کم دانشگاه که تموم شد برگشتم و رفتم سربازی یک ماه مونده بود که سربازی تموم بشه تاریخ ۹۷/۰۶/۳۱ قرار بود بریم رژه واسه هفته دفاع مقدس و قرار بر این بود که ما بریم اهواز واسه رژه و اما چند روز قبل از مراسم نامه اومد که ما باید بریم یک شهر دیگه تو مراسم رژه که بودیم چون جز افراد جلو جایگاه بودم گوشی ساده داشتم تو جیبم زنگ میخورد و ویبره اون رو احساس میکردم نه یک بار بیشتر از ده بار و من تو دلم گفتم ای بابا چرا کوتاه نمیاد که یهو گفتن جمع کنید بریم که اهواز تیراندازی شده و وقتی گوشیم رو نگاه کردم از طرف خونواده بود که اخبار رو دیده بودن و فکر کرده بودن منم اهواز بودم و چون گوشیم رو جواب نداده بودم اتفاقی افتاده برام و بعدها که با شما آشنا شدم و اون قضیه انفجار تانکر رو تعریف میکردید که اگه شما میرفتید معلوم نبود چه اتفاقی میوفتاد براتون یه جورایی و به یک شکل دیگه این اتفاق میتونست برای من اتفاق بیوفته،استاد بعد از خدمت جرات و جسارتم یه کم رفته بود بالا و میتونستم واسه خواسته هام بایستم و ازشون دفاع کنم از سربازی که برگشتم بابام گفت حالا دیگه وقتشه بری دنبال کارمندی ولی این چیزی نبود که من میخواستم همونموقع مخالفت کردم از وقتی یادمه رابطه خوبی با هم نداشتیم نمیدونم شاید مخالفت من با درخواستش دلیل این رفتار باشه ولی اگه این همون بهایی هست که باید پرداخت کنم تا همون جوری که دوست دارم زندگی کنم باید پرداخت بشه یک روز که تو خیابون بودم یه آگهی کار دیدم که نوشته بود به چند نفر کارگر احتیاج داریم خب اولش گفتم من لیسانس دارم سربازی رفتم بیام برم کارگری کنم بعدش به خودم گفتم از تو خونه موندن بهتره از اینکه بمونم و همش دعوا و بحث باشه بهتره خلاصه زنگ زدم و قرار شد برم کار رو ببینم استاد رفتم کار رو دیدم و شاید باورتون نشه یکی از کثیف ترین کارهایی بود که میتونست وجود داشته باشه کارش اینجوری بود که نایلونی که از تو زباله ها جمع میشد و ضایعاتی ها اون رو میخریدن ما میرفتیم و اون نایلون ها رو از ضایعاتی ها خرید میکردیم و بازیافت میکردیم و فکر کنم میشه تصور کرد که تو اون زباله ها چی پیدا میشد و چه شرایطی بود.کار رو دیدم بازم اون نجواها اومد سراغم که این چه کاریه میخوای انجام بدی چند سال درس خوندی که به اینجا برسی ولی هر جوری بود قبول کردم اونجا کار کنم تو همون محیط بود با اون فردی که براش کار میکردم با شما آشنا شدم تو حرفاش میگفت به قول عباسمنش خیلی اینو تکرار میکرد کنجکاو شدم گفتم عباسمنش کیه که داری ازش میگی گفت یه شخصی که از کارگری و مسافرکشی رسیده به آمریکا و هر چی که میخواسته اینو که شنیدم اون ذهنیت دوران کودکی که تو کوچه موقع بازی کردن میومد تو ذهنم داشت خراب میشد و پیش خودم میگفتم نه میشه یه جوری دیگه هم زندگی کرد خلاصه ازش خواستم که بیشتر برام توضیح بده و اون شخص یک کانالی بهم معرفی کرد که گفت فایل ها رو گوش بده که درکت بره بالا منم از سرکار که برگشتم شروع کردم به گوش دادن و داشت حال دلم بهتر میشد سرکار هم که بودم هنذفری تو گوشم بود و صحبت های شما رو گوش میدادم بعد از یک مدتی به دوستم گفتم فایل ها رو تموم کردم چیکار کنم گفت که محصولات داره و میشه خرید کرد گفتم از کجا گفت از همون کانال پیام بده منم اینکارو کردم و دوره روانشناسی ثروت رو خرید کردم به قیمت ۲۵۰ هزار تومن و شروع کردم به گوش دادن و انجام دادن تمرین ها به جلسه ده نرسیده بودم که وضعیت داشت بدتر میشد یک مقدار پولی هم که داشتم از دستم رفت حال خوبی نبود و دوباره داشت که اون ذهنیت برمیگشت که یا باید فقیر بود یا از راه خلاف به ثروت رسید از اون کانال خارج شدم و برگشتم به تنظیمات کارخانه چون احساسم بد بود اتفاقات هم طبیعتا بد بود به یک جمع هایی هدایت میشدم که حال بد بیشتر رو برام جور میکرد جمع هایی که مناسب نبود چشامو باز کردم دیدم گرفتار سیگار و مشروب و قمار شده بودم.به یک جایی رسیده بودم که دیگه مچاله شده بودم و تو اتاق حبس شده بودم گفتم خدایا من چیزی ازت نمیخوام فقط حال دل خوب بهم بده یاد اون روزا افتادم که اولا با شما آشنا شده بود رفتم تو گوگل سرچ کردم عباسمنش سایت شما رو اورد بالا یه کم که بالا و پایین کردم پایین یایت زده بود که تمام محصولات در سایت فروش میرسه یهو جا خوردم ثبت نام کردم و قیمت ها رو که دیدم فهمیدم مسیر رو اشتباه رفتم فهمیدم خشت اوله کج بود.از فایل های رایگان شروع کردم و هدایت شدم به گفتگو با دوستان استاد خدا میدونه چه حالی میشدم وقتی نتایج بچه ها رو گوش میکردم از حامد که از زاهدان بود تا سپیده تا سعید که تو قسمت ۱۳ اومد گفت گرفتار قمار بودم دیگه برام مث روز روشن بود که مسیر درست همینه و شما تو این فایل ها کفتید که خارج شدن از مسیر یه قسمتی از مسیر تکامل هست و باید طی میشد باید میرفتم سرم به سنگ میخورد تا برمیگشتم و قدر این حرفا و آگاهی ها رو میدونستم.استاد خدا میدونه از دیشب که حرف های رزا رو شنیدم چقدر حال دلم خوب شده چقد خداروشکر کردم چقدر خوشحال شدم واسه رزا همون موقع تصمیم گرفتم منم حرکت کنم منم از این اتاق بزنم بیرون،استاد خداشاهده همون موقع گوشیم زنگ خورد و قبلا واسه یک نفری کار میکردم و خبرش بهم رسیده بود که دنبال نیرو میگرده واسه کار و منم چون از شما یاد گرفته بودم که هر کاری که انجام میدید بهترین خودتون رو بذارید شاید کسی نبینه ولی دنیا میبینه و پاسخ میده و تو سربازی هم فرمانمون بهمون میگفت که بچه ها تو زندگیتون نوکر صفت نباشید میگفتیم جناب نوکر صفت یعنی چی میگفت یعنی تا زمانی که یکی بالا سرتون باشه خوب کار کنید طرف که رفت وجدان کاری نداشته باشید و وظیفتون رو خوب انجام ندید من اینو یاد گرفته بودم و هر جا که میرفتم تلاشمو میکردم انجام بدم،گوشیم که زنگ خورد به خودم گفتم این یک نشانه اس از طرف خدا ولی نه نشانه ای که برگردم دوباره سر همون کار چون اگه جواب بدم دوباره تو همین جا میمونم و از محیط امنی که واسه خودم درست کردم باید خارج بشم حرف های رزا استاد خیلی بهم امید و انگیزه داد الان تصمیمم رو گرفتم از شهرم مهاجرت کنم خیلی ترس از ناشناخته ها دارم ولی همش به خدا میگم خدایا تو خدای موسی بودی خدای منم هستی اگه موسی رو که نوزاد بود ازش مراقبت کردی پس من رو هم مراقبت میکنی استاد انقدر انگیزه بهم داد این فایل ها که میخوام از همین جا تا تهران بدوم نمیدونم‌ چی میشه چه چیزی منتظرمه ولی میدونم هر چی که هست در راستا خواسته هام هست ایده ای هم ندارم براش به خودم میگم اشکالی نداره به قول استاد شروع کن از همون کاری که میتونی انجام بدی شروع کن همون کاری که رزا انجام داد میرم تهران هر چی که باشه انجام میدم بزرگ میشم ایمانم توکلم بالا میره چون من قبلا کج فهمی داشتم از قانون فکر میکردم کار کردن روی باور یعنی این که بشینی که جایی و به خیال خودم که دارم کار میکنم روی خودم ولی الان متوجه شدم که این کار کردن باید منجر به یک حرکتی بشه همون حرف معروف شما که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    استاد بهتون قول میدم بیام اینجا و از نتایجم براتون بگم و به خودم قول دادم هر جا که شرایط سخت شدم خواستم جا بزنم فایل رزا رو گوش بدم و حرکت کنم و فقط حرکت کنم چون تعهد دادم به خودم همه چیز رو کنار گذاشتم سیگار مشروب قمار فضای مجازی همه و همه رو کنار گذاشتم و فقط میخوام به قول شما و رزا به خدا اعتماد کنم از فرصت دوباره ای که خدا بهم داده نهایت استفاده رو ببرم

    از خدا ممنونم استاد که شما رو سر راهم قرار داد از شما ممنونم که به رویاهاتون رسیدید و این باعث شد خیلی ها به رویاهاشون برسن و از رزا ممنونم بخاطر احساس خوبش بخاطر جسارتش بخاطر این همه توکل و ایمان که تو مملکت غریب و تک تنها پاشد حرکت کرد و این انگیزه رو در من به وجود آورد و از خودم ممنونم که جرات کردم جسارت کردم که تمام وابستگی ها رو کنار بذارم بهای اون چیزی که میخوام بهش برسم رو بپردازم

    بهترین ها رو واسه همه دوستان از خداوند میخوام امیدوارم تنتون سالم حال دلتون خوب و عزت و ثروت داشته باشید

    یا علی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      جمال گفته:
      مدت عضویت: 2199 روز

      درود و عرض ادب.به شما دوست و هم دانشگاهی عزیز دانشگاه بین المللی ” زندگی توحیدی ” استاد عباس منش.

      از به اشتراک گذاری دیدگاه خالصانه شما بسیار لذت بردم.

      بقول گوته : ” مقدس ترین کتاب بعد از کتابهای آسمانی ، زندگینامه افراد بزرگ است .”

      بهمین خاطر داستان واقعی افراد که در نهایت صداقت گفته میشود تاثیر و انرژی خاصی دارد که با هیچ فیلم و نمایشی که تا کنون اکران شده قابل قیاس نیست.

      یکی از مطلب های مهمی که من از زمان عضویتم در این دانشگاه یاد گرفته ام میخواهم با شما و دوستان به اشتراک بگذارم ، و مطمئن هستم این مشکل مربوط به همان 5 درصدی است که بقول استاد میخواهند با حرکت و توکل بخدا زندگی شان بدست خودشان آفریده شود، چون 95 درصد دیگر مردم بقول استاد ، تو در و دیوارند؟؟؟؟؟

      این مشکل شاید یکی از پایه ای ترین ستونهایی است که شیطان با نجوا کردن در ذهن میخ تنبلی و بی انگیزگی را در ذهن میکوبد ، حتی برای خود استاد!!!

      شاید برای منو شما جای تعجب داشته باشد اما برای خود ایشان هم هست اما ، آنطور که من فهمیدم ایشان با ممارست روزانه و لحظه ای چنان کنترلی روی ذهنشان بعمل آورده که این ذهنیت بی انگیزگی آثار کمی از آن بجا مانده مانند و مثال آن شبیه تبلیغات مایع های ضدفونی یا صابون های آنتی باکتریال میماند ، که در تبلیغات درست و منطقی بعد از شستن دست کثیف هرگز دست تمیز شده را طوری نشان نمیدهند که 100 درصد تمیز و عاری از میکروب هست ؟؟

      چون اگر نشان بدهند هم ، کسی باور ندارد و انتزاعی است و حتی شده 1 درصد از آلودگی را در دست باقی ماهنده نشان میدهد برای اینکه ، آن 1 درصد قدرتی ندارد؟ و دانستن اینکه وجود دارد ، هیچگونه تهدیدی محسوب نمیشود.

      اما ، اگر ما به همان 1 درصد بی توجه باشیم و هر روز به پاک سازی ذهنمان فکر نکنیم ، آنوقت است که همان آلودگی ذهنی از یک درصد میشود 2 و 3 و 4…… الا ماشااله

      و جالب آنکه خودتان تعجب میکنید ؟؟؟

      و با خودتان میگویید چه مدت درازی من ذهنم را تحت کنترل داشتم ، اما کافیست یکروز ، یکساعت ،چند ثانیه کنترلش از دستت بره ، اگه نتونی سریع جمعش کنی بخدا قسم ، عین لشگر کفار پشت دروازه گیر کرده ، هیهو بهت حمله میکنن؟؟؟!! که نفهمی از کجا خوردی ؟؟؟ یا این !!چکاری بود من با خودم کردم ؟؟؟!!

      من که مدعی ام دارم رو خودم کار میکنم چراااا؟؟؟

      اما همانطور که در کامنت های قبلیم گفتم ، استاد مثل منو شما نیست که مثلا در کل شبانه روز در بهترین حالت چند ساعت روی قوانین و ذهنش کار کنه ؟؟

      در حقیقت ، هوشمندی ایشان و هرکسی که بتونه بقول خودشان یک جهاد اکبر از درون برای خودش راه بندازه اینکه ، ایشان با این قوانین زندگی میکنن؟؟

      یعنی بیرون ودرون زندگی ش با همین قوانینه !! یعنی کار و تفریح و لذت و آرامش و غیره همه وهمه با همین قوانینه؟؟ برای همینه که نتایجش از همه شگفت انگیزتره ؟؟ الیته هرکی بتونه اون درجه از ایمانو بسازه که کسب و کار تند خوانی میلیاردی و یک شبه بخاطر یک حس شهودی ، تخته کنه ، کار هرکسی نیست و من قبلا هم گفتم ، اصلا همچین ایمانی در خودم نمیبینم فقط سعی میکنم ، البته فقط سعی میکتم تو مسیر باشم ، همین

      اما اون مطلبی که میخاستم بگم که نکته ظریفی هست ، خود استاد هم لابلای صحبت هاش گفته ، علاوه بر اینکه با این قوانین لحظه به لحظه سعی میکنه زندگی کنه ، باز هم نجواهای شیطانی برای بی انگیزگی میاد سراغ آدم.

      و من یاد گرفتم که برای اینکه ،صدای شیطان بی انگیزگی و افسردگی را خاموش کنیم ، استاد میگه ” من میرم قایل ها و کامنتهای قبای خودمو دوباره و هزار باره گوش میکنم ، و جالبه که میگه ، وقتی دوباره گوش میکنم میگم خدایا چه آگاهی نابی ؟؟؟!!!

      میدونی چرا؟؟ چون اون لحظه ای که این صحبت ها از زبان استاد جاری میشد و اینقدر خالص بود ، همون زبان و گفتگوی خدای درونش بود که به او گفته میشد ، و بقول پائولو کیلیو “” انگار ناگهان شیر زده بود توی آگاهی کیهان””

      حالا دوست صادق من ، من یادگرفته ام ، هر زمان حالم و حسم و انرژیم پایینه و افکار غلط و بی انگیزگی و سستی میاد سراغم .

      یکی از کارهایی که خیلی سریع انرژی ام را تا مرز فول و شعف بالا میبره اینکاره،

      من بین فایل های دانلودی که شکر خدا تا به امروز به روز دارمش و کمتر پیش میاد از دستم خارج بشه ، اونهائیکه تاثیر و انرزی خوبی که روم میذاره رو جداگانه توی یک فایل جدا گونه نگهداری میکنم .

      برای کامنتها و محصولات خریداری شده هم همنطور.

      مثلا یکی از فایل های بشدت مورد علاقه ام ، همین فایلی هستش که شما کامنت زیبا براش گذاشتید ، چون خودش به تنهایی با صحبت های صادقانه خانم رزا و مدبرانه استاد ، انگار سوخت موشک زده باشن ، باک ذهنم پر از فراوانی و شعف و انگیزه برای ادامه اهدافم میشه.

      انشااله همه دانشجویان این دانشگاه الهی ثابت قدم بمانند.

      پاینده باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    میراکل گفته:
    مدت عضویت: 2835 روز

    به نام خدای مهربون..سلام به استاد عزیزم،مریم نازنینم و دوستان خوبم.

    رزای عزیز من با بغض تو ،لحن صدای تو، و اصراری که برای ساختن یه زندگی خوب به خرج دادی و استقامت بی مثالت گریه کردم و قلبم چنگ خورد، من دو سال از تو بزرگترم و کاملا حس کردم دختری مثل تو چقدر باید از لحاظ ذهنی قوی شده باشه و آدم قصه ی خودش شده باشه که اینشکلی عمل کنه و پای خواسته هاش وایسه.چقدر باید با خودش رفیق باشه که دست دلش رو بگیره و بهش قول موفقیت بده ،بهش بگه عیبی نداره الان شرایط اینه ولی بهت قول میدم دختر، بهت قول میدم جایی ببرمت و به آدمی تبدیل بشی که هر لحظه از دیدنش و از حضور ارزشمندش احساس شعف کنی،کسی بشی که هر چی ازت میخوان هوشمندانه بگی میتونم…من انجامش میدم و به بهترین شکل هم انجامش بدی. تو تاثیر بی نظیری روی من گذاشتی.هم از تو و هم از استاد عزیزم ممنونم بابت ایجاد کردن این فضا.

    استاد همیشه ایده های شما نابه و یونیک،مثه قانون پایستگی انرژی میمونه. ایده های شما از شکلی به شکل دیگه در میاد ولی همیشه ناب بودنشون پایسته ست.اصلا همین ویوی پشت سر شما گویای همه چیز هست. من هر لحظه همش با خودم میگم آخه شما چقدر سنجیده هستین توی همه چیز،حتی چیزای به ظاهر ساده. همینقدر ظریف و ملیح…همینقدر آرامش بخش و زیبا. همین حرکت آروم آب روی سطح دریاچه ،همین طرز رویش درختا دور دریاچه پشت سرتون،همین آسمون آبی و ابرای دلفریبش…چی بگم آخه،خیلیا فقط با دیدن پوستر همین تصویر از طبیعت کلی ذوق میکنن. ولی اینجا واقعیه و خدا رو شکر که من دارم با چشمم که دیدبان قلعه ی دلمه این تصویر زنده رو می بینم و این کلمات ارزشمند به دلم جاری میشه. خدا رو هزاران بار شکر میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    سیامک گفته:
    مدت عضویت: 4000 روز

    با سلام و عرض ادب

    استاد واقعا شما کی هستید؟چرا هروقت می آم سایتتان و تکه ای از سخنان شما را گوش می دهم می زنید به هدف.

    متاسفانه عادت بد وبگردی دارم که کمی خودم را کنترل کرده ام و وقتی به تعدادی از افراد مدرس و فعال در حوزه توسعه و رشد فردی سر می زنم و سپس به سخنان شما رجوع می کنم همه شان از ذهن و دلم پاک می شود عاشق تعریف توحید و پویایی و تکامل درک از توحید در گذر زمان شدم بنده نمی فهمیدم که توحید یک درک در حال تکامل است وقتی این را گفتید اشک در چشمام حلقه زد و واقعا انگار یکی از گره های ذهنم و توقع بیجا از خودم را درباره توحید برطرف کردیدفقط از اینکه به سخنان شما دسترسی دارم از خداوند سپاسگزارم و بدانید مثل هیچکس نیستید و مثل رونالدوی برزیلی می مانید که ریکلس و راحت گل می زد او با پاهایش در حوزه فوتبال گل می زد و شما با سخنان موحدانه در حوزه تفکر و باورهای زندگی به هدف می زنید و اصل مطلب را شیوا و صمیمیانه و دلنشین بیان می کنید و این بنده ناراضی از خود را هدایت به درست اندیشی می کنید.ممنون که کمکمان می کنید.اجرتان با رب العالمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    نرگس گلی گفته:
    مدت عضویت: 1830 روز

    سلام به بهترین استاد و دوستان گل و مریم عزیزم

    وای که چی باید گفت از این فایل اصلا سخت ترین کار به کاربردن کلماتیه ک نوشتنی نیستن و تو انقدر با اون فرکانس ناب عشق میکنی ک نمیدونی چطوری اون فرکانسو تبدیل کنی به کلمه تا بنویسی اولین بارم بود که با شنیدن فایل استاد گریه کردم اونم وقتی رزا از داستان خودش گفت و اون جمله ک به مو میرسه و پاره نمیشه دیگه کارو تموم کرد واقعا این ایمانه که حرکت میاره مثل رزا که ایمان اورد و حرکت کرد استاد منم چندین سااااال بود که بیکار بودم و هیچوقتم حرکت نمیکردم و همیشه میگفتم کار میاد دیگه و حرکت اصلا براش نمیکردم ولی دقیقا یادمه اولین کاری که رفتم حرکت کردم با اینکه حقوقش پایین بود ولی رفتم و یادمه دوهفته بعدش یه کار خیلی خوب بهم پیشنهاد شد و دوسال اونجا بودم و تکاملم طی شد و هی کار عالی و عالی تر با حقوق بالا و بالاتر و الان خداروشکر یه کار خوب با حقوق خوب دارم دیگه راحت میرم تو دل ترسام چون دوبار رفتم و به این خدا اعتماد کردم استاد این روزا انقدرررر ک نشانم میشه دوازده قدم ک قول دادم به خودم بخرمش ولی هنوز پولش اکی نشده و از خدا خواستم خودش پولشو برسونه برام که بخرم و زندگیمو متحول کنم هرچند کع الان دارم رو دوره عزت نفستون کار میکنم و قدی که کار کردم بسیار نتیجه های خوبی گرفتم اول از همه هم احساس خوب واقعا خدارو شکر میکنم هم از شما هم از مریم هم از دوستان عزیزم سپاس گزارم که حتی خدا از زبان اوناهم با من حرف زده و تو جمله ای که گیر کرده بودم جوابشو از رزا کرفتم دوستون دارم استاد عزیزم😍😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    معید زاهدی گفته:
    مدت عضویت: 1873 روز

    استاد همیشه میگه به چطوری فکر نکن ولی تنها چیزی که من ازش یادگرفتم جواب سوالاتی بوده که با چطوری شروع میشه!

    چون دیگه من بلدم در بدترین حالت روحی چطوری به بهترین حالت برسم؛ بلدم چطوری حال خودمو خوب کنم!

    چطوری به خواسته هام برسم! چطوری ذهنم رو کنترل کنم چطوری موفق بشم، چطوری بدون هیچ عامل بیرونی احساس خوشبختی کنم؛ چطوری خودمو دوست داشته باشم، چطوری در کسری از ثانیه شرایط رو به نفع خودم تغییر بدم!

    چند سال قبل با کوله باری از سوال بی جواب داشتم مثل بقیه مردم زندگی می کردم و کسی نمیتونست جواب هیچ کدوم از سوالاتم رو بده! چند سال پیش میدونستم یه خدایی هست که هیچ ربطی به خدای شبیه سازی شده نداره و پیداش نمیکردم، چند سال پیش روزمرگی داشت خفم میکرد و از نداشتن اعتماد بنفس رنج میبردم، چند سال پیش انقد خودم رو دوست نداشتم که در دوست داشتن بقیه افراط میکردم؛ چند سال پیش نمیدونستم قوی بودن یعنی چی ولی میخواستم قوی باشم! چند سال پیش انقد به نظر دیگران اهمیت میدادم که نمیدونستم خودم چی دوست دارم، انقد سرم تو زندگی بقیه بود که نمیدونستم به چی علاقه دارم! ولی الان میدونم، الان همه چی رو میدونم!

    الان میدونم که هر لحظه باید چیزای جدید یاد بگیرم، الان میدونم خدا کیه خدا چیه الان میدونم به من یه زندگی خوب یا بد داده نشده هنر منه که تبدیلش کنم به زندگی خوب؛ الان میدونم همه اگه یه راهی رو میرن دلیل بر درست بودنش نیست و نظر من اولویته

    الان میدونم چی رو دوست دارم به چی علاقه دارم کیم چیم چیکارم وظیفم چیه و چکار باید بکنم و وقتی همه اینارو فهمیدم قوی شدم

    انقد قوی که توی هر کاری برم کمتر از یه سال موفقیت ها رو شروع میکنم و بزرگترش میکنم

    انقد قوی که کلمه میتونم عادی ترین کلمه برای من شده، انقد قوی که جمله «خیلی راحت انجامش میدم» جز بدیهیات زندگی منه و میتونم به وجود خودم افتخار کنم، انقد قوی که از رفتن هیچ آدمی نمیترسم، انقد قوی که برای نگه داشتن هیچ آدمی بهش محبت نمیکنم و صرفا برای دل خودم محبت میکنم! انقد قوی که اصلا نمیخوام خودمو به کسی ثابت کنم، انقد قوی که همیشه اعتماد بنفس من تحسین میشه!

    چند روز پیش به این فکر می‌کردم که چطوری از استاد تشکر کنم که حالش خوب شه هیچ راهی بنظرم نرسید بجز نوشتن این کامنت بعد از شنیدن حرفای رزای عزیز که چقد دل چسپ بود و لذت بخش؛ چقد صداش پر از آرامش بود و اطمینان!

    استاد منم اینارو نوشتم که با گفتن نتایجم ازتون تشکر کنم که شما لذت ببرین و منم با خودم حال کنم! شما به من گفتین به درامد دلاری فکر کن مهم نیست کجایی بهش فکر کن و من فکر کردم و گفتم میشه و من فکر کردم و فکر کردم و فکر کردم تا باورش کردم و شد الان من ۲۲ سالمه توی سنندجم استان کردستان و من درامد دلاری دارم اونم نه ماهانه و هفتگی درامد روزانه؛ اونم نه درامدی که وقتم رو بگیره نه درامدی که ثابت باشه درامدی که جریان داره و من میتونم متنوع بدست بیارم همه چی تحت کنترل منه و میتونم با رعایت تکامل تا یه سال دیگه روزانه ۱۰۰۰ دلار در بیارم! اونم کاری که نمیدونستم چیه و آیا اصلا وجود داره یا نداره ولی من ویژگی هاش رو تو ذهنم ساخته بودم و الان بعد ۹ ماه من به درامد هفتگی ۱۰۰ دلار رسیدم و بزودی به هزار دلار در روز میرسم!

    من هدایت شدم به این کار، کاری که تا پارسال نمیدونستم وجود داره و من توی کلاس ۱۸ نفری تنها نفری بودم که موفق شد و به نتیجه رسید چون من طبق قانون جلو رفتم و همه چیمو گذاشتم و تمرکزم رو گذاشتم رو این کار چون استاد میگفت دلیلش رو نمیدونستم ولی الان میدونم چرا استاد میگفت شاخ و برگ اضافی رو قطع کن چون دقیقا جایی که همه عقب کشیدن و وا دادن من موندم و تنهایی ادامه دادم؛ من راهی برای برگشت نداشتم چون کاری برای برگشت نداشتم و باید میرفتم و خدا درارو باز کرد و شد و من اعتماد بنفس گرفتم! اصلا نتیجه مهم نیست دیگه مهم ترین نکته برام اینه که میتونم خیلی کارای بزرگتری انجام بدم چون یک بار انجام شد الان دیگه مهم نیست بقیش چی میشه کل کارم بترکه و از بین بره برام مهم نیست چون من میتونم هر کاری رو انجام بدم، هر کاری و در کمتر از یکسال توش موفق بشم ولی الان دیگه نمیخوام هر کاری رو انجام بدم میخوام برم خودمو تجربه کنم میخوام برم علایقمو دنبال کنم و ادامه بدم.

    این عددا رو شاید نمینوشتم بهتر بود چون هنوز قطعی نشده ولی منطق و قانونش اینطوری جلو میره ولی میدونی نمیشه نگی، نمیتونم نگم، چون من هر وقت نا امید میشدم تو این مسیر، میومدم کامنتارو میخوندم و به من باور ادامه دادن میداد و منم باور میکردم میشه و الان با کوله باری از تجربه زندگی میکنم که با کمک قانون الان تبدیل به آدمی شدم که آدمای ۴۰،۵۰ ساله میان زنگ میزنن ازم مشاوره میخوان، کمک میخوان برای کسب و کارشون؛ نه اینکه بگم اینا چیزای بزرگیه برام نه! خیلی طبیعیه و باید همین باشه چون من میتونم با چند ثانیه تفکر بفهمم طبق قانون تصمیم درست چیه، چون من میفهمم هنر زندگی کردن رو و اینا بخاطر داشتن استاد خوب و همکلاسیای عالیه! حالا خودم هیچی همه بستگان من عضو سایت شدن بدون اینکه حتی کلمه ای بهشون بگم یا تبلیغی کنم ولی میدونستن من دارم یه چیزایی گوش میدم و از بس سریع تغییرات رو میدیدن خودشون اومدن، منم خبر نداشتم تازگی فهمیدم که یه مدتیه همشون اومدن؛ مادر، خواهر، خاله، دختر خاله و… لذت بخشه دستی از خدا شدن.

    نمیدونم چقد نوشتم نمیدونم چی گفتم ولی میدونم هر چی گفتم در مطمئن ترین و قدرتمندترین حالت وجودم بوده و توحیدی ترین چیزی بوده که نوشتم چرا من میتونم اینجوری حرف بزنم؟ چون من پامو جای سفت میذارم و حرکت میکنم، قلبمو به منبع قدرتمند وصل میکنم و حرف میزنم و لذت میبرم!

    سنم رو که نگاه میکنم۲۲ سالمه و ادامه زندگیم رو میبینم مثلا ۲۵ سالگی حیرت زده میشم چون بجز بهشت چیزی نیست بجز زیبایی و موفقیت نمیتونم چیز دیگه ای رو ببینم خدایا ازت مچکرم!

    ولی در آخر یه چیزی میخوام بگم که این روزا اون برام ملاک اوج گرفتنم شده اونم با یه شعر میگم:

    چون تو را در منزل جانانه مهمانت کنند

    گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش

    رابطم با خدا اطمینانیه که از حضورش احساس میکنم اعتمادیه که بهش پیدا کردم؛ نزدیکه و اجابت میکنه و منم درخواست میکنم.

    ادامه شعر میگه:

    یا مسلمان باش یا کافر دورنگی تا به کی

    یا مقیم کعبه شو یا ساکن بت خانه باش

    تکلیفمو با خدا یه سره کردم، طبق تکامل همیشه به خدا میگم میخوام کجا باشم میگم چی میخوام و چون اطمینان دارم از اینکه پاسخ میده، فرکانس بی نیازیشم خود به خود ارسال میشه و من میرسم، بخدا میرسم، اصلا میرسم چیه! جوری میارتش میذاره دم در میگم خدایا من چرا نمیفهمم تا کی نمیخوام یاد بگیرم که تو انقد خوبی! تا کی نمیخوام بفهمم چقد تو با مرامی!

    از دست و زبان که براید کز عهده شکرش به در آید

    در پایان بگم واقعا خوشبحال اونی که این کامنت رو میخونه چون من این کامنت رو با ایمانی نوشتم که خودم چند پله رشد کردم!

    خدایا شکرت برای استاد عباسمنش انقد بهش بده انقد بهش بده و جاهای خوب ببرش که روز به روز حالش بهتر و بهتر شه.

    نه تنها استاد به همه ی بچه های سایت و به همه‌ی مخلوقاتت چون تو بی نیازی و مارو هم میتونی بی نیاز کنی

    امیدوارم تونسته باشم ازتون تشکر کنم استاد گیان(جان)

    و به همین اندازه از خانم شایسته بزرگوار سپاسگزارم

    و همه‌ی بچه های سایت که با نوشتن کامنتاشون منو چندها سال بزرگتر کردن.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    سید مرتضی مشکانی گفته:
    مدت عضویت: 1908 روز

    در ابتدا صحبت هایم با نام خدایی اغاز میکنم که یکتاست و‌همتایی ندارد

    به نام رب الواحد بنام خدایی که هستی بخشید به‌نام خدایی فرصت زندگی کردن را به‌من هدیه داد و‌به نام خدای هدایتگر

    سلام میکنم به همه عزیزانم به بهترین بندگان خدا

    خدارو هزاران بار شاکرم برای تک تک لحظاتی که در جمع شما عزیزانم

    در ابتدا از خدای مهربونم میخام که از زبان من سخن بگه و اونچه که در درون منه و منم ازش بیخبرم رو به تحریر در بیاره

    از رز عزیز سپاسگذارم که مثل اسم زیبات کلام زیبایی هم داری و واقعا به قول استاد در و گوهر از زبان شما بیان میشد

    من به شخصه از اون لحظه ای لذت بردم که شما گفتی من برای سیب کوچیکی که توی یخچال داشتم سپاسگذاری میکردم وقتی خودمو تو اون لحظات تصور میکنم واقعا شخصیت بزرگ شما رو با تمام وجود تحسین میکنم این تقوای شما

    خدا رو شاکرم که به این فایل هدایت شدم تا شاید تلنگری باشه برای من که توحید کلید خوشبختیست و هر کس از خدای خودش غافل بشه کلید خوشبختی رو از دست داده

    من به شخصه شاید نه اندازه رز عزیز اما مشابه این شرایط رو تجربه کردم و روز هایی رو داشتم که با سختی ها توکل بر الله کردم و من همیشه با خودم ایه ان مع العسر یسرا رو تکرار کردم با هر سختی اسانیست و با ایمان به این ایه روزهای سختی رو گذروندم که شاید یکی از لذت بخش ترین روزها برای من بود چون ادم تو روزای سخته که خودشو میشناسه درونش رو میشناسه میفهمه چقدر به چیزایی که میدونه ایمان داره

    چون این مسیر تکاملی در ابتدا با سختیست و ما تنها با ایمان و‌توکل بر رب الواحد خدای یکتا میتونیم ازش عبور کنیم و اگه صبر داشته باشیم و ایمان داشته باشیم به هدایتگری خداوند خودش برامون انقدر قشنگ‌ مچینه که فقط باید بیشنیم گریه کنیم از این هدایت از این قدرت بی همتا از این توانمند بودن الله

    واقعا توحید مرز بین خوشبختی و بدبختی انسان هاست

    و کاری ما باید هر روز بکنیم اینکه هر روز صبح که از خواب بیدار میشیم بگییم خدایا قدرت بی انتها و دانا درخواست میکنم که منو هدایت کنی تو بر همه چیز اگاهی و‌من کارم اینه که بندگی بکنم و درخواست بکنم و وظیفه تو هدایت منه و پیشاپیش از تو سپاسگذارم که همواره هدایتگر منی

    این واقعا معجزه میکنه اگه بهش باور داشته باشی یعنی برای من این عین روز روشنه هر وقت که این کارو کردم به بهترین شکلی که ممکن بوده هدایت‌ شدم و هر وقت که خودم به دنبال راه حل بودم نگرانی داشتم یا روی کسی حساب کردم اتفاقات قشنگ تو زندگیم جنسش عوض میشه قشنگ خدا از جنس اتفاقات با ما حرف میزنه یکم‌که فرکانس منفی میفرستم ینی توجهم میره رو ناخواسته هام اتفاقات در همون لحظات جنسش‌ عوض میشه و‌من سریع سعی میکنم فرکانسمو ‌اگاهانه عوض کنم

    در اخر بگم‌ به خودم و ذهنم اینکه دنبال هیچ چیز نگرد در بیرون خودت همه چیز خود‌ تویی همه چیز تو دورن‌توئه کافیه فقط بهش اعتماد کنی کافیه باورش کنی ذهنت رو کنترل کنی که هر اشغالی رو به‌خوردش ندی و مدام اگاهانه فرکانست رو مثبت بفرستی

    خدایا ای منبع هستی و هر انچه که هست منبع تمام اگاهی خدای دانا و مقتدر من از تو درخواست میکنم که‌منو به بهترین شکل ممکن هدایت کنی من هیچی نمیدونم و محتاج توام محتاج به تنها نیرویی که وجود داره تو بر همه چیز اگاهی و رساندن من خواسته هایم برای تو بسیار اسان است خدایا پیشاپیش از تو سپاسگذارم

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    پریا جلیل گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    چرا هیچکس هیچ کس مثل شما نمیتونه درباره خدا صحبت کنه نمیتونه بگه خدا کیه چجوریه هیچکس مثل شما نمیتونه درباره ابراهیم طوری صحبت کنه که اگه به صد شکل تو یک بار بیانش کنید هر صدبار من اشکم درمیاد من سخنرانان و مربی های زیادی را شنیدم و دیدم اما از صحبت هیچکس مثل شما به وجد نمیام.. باور نمیکنم.. چون ساده میگین چون خدا همینقدر ساده است خدا پیچیده نیست… اگر یک حرفی را هزار نفر بگن اون تاثیری را که وقتی عباسمنش یک بار میگه را من نمیزارن.. به نظرم این هم مثل همه چیز دلیلش همون توحیده همون فقط جاری شدنه از زبان خداوند وفقط فرصت دادن به خودشه تا تصمیم بگیره …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    بهار علوی گفته:
    مدت عضویت: 1487 روز

    سلام درود به استاد عزیزم من خیلی خوشحالم که تو همین مسیر قرار گرفتم با شما اشنا شدم به طور اتفاقی واقعا استاد من ادم مذهبی هستم اما الان میدونم خدارو اونجوری که هست نشناختم با فایلهای شما خدای خودم و پیداکردم و دارم روخودم توکلم باور توحیدیم کار میکنم خیلی تغیر کردم خدارو هر لحظه لمس میکنم و مطمئنم با توکل به خدا به همه خواسته هام میرسم ومیام به زووودی همینجا مینویسم. واقعا شنیدن این فایل نتایج عالی دوستان بی نهایت خوشحالم کرد برایم یه نشونه بود خیلی بیشتر بهم انگیزه داد ممنون بابت تمام زحمات دوستان عزیز. استاد جان بی نهایت دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فاطمه علی مددی گفته:
    مدت عضویت: 1861 روز

    به به خدایا شکرت از این فایل درجه یک،از این استاد بی نظیر ،از این دوستان توحیدی.🥰❤😍❤

    سلام استاد عزیزم و دوستان خانواده‌ بزرگ عباس منش.❤🥰🌹🌸🙏🏻

    من اول ویس این فایل گوش دادم ،ابتدای فایل چندین مرتبه از حرفهای استاد در مورد توکل و توحیدی فقط به خدا گوش دادم. بعد رسید به صدای آرام و گفته های بی نظیر ،دوست عزیزمون رُزا جان❤🌹

    بی اختیار اشک جاری شد .اول کنترل احساسات کردم، اما دیدم نه .قلبم داره باز میشه و اشک ریختم .اشک شوق. برای اینکه بدونم حسم مشترک هست،روی فایل تصویری زدم و جالبه دقیقا کلیک که کردم روی اون قسمت صحبت رزا جان اومد. دیدم بله استاد هم احساسات مثبت دارند. اشک می‌ریختم. از اینکه اره خداوند دقیقا همین لحظه هارو توو زندگی منم داشته . من میگم نشونه های خدا .👇🏻

    📍مثل بهترین دانشکده معماری تهران که فقط با یک کتاب کنکور سال‌های پیش خوندم. رفتم ترم اول دیدم ،همه یک سال هزینه و کلاس و آموزشگاه رفتن.

    📍مثل روز فارغ‌التحصیلم که از هفته قبل از اگهی های روزنامه دنیال کار حتی کارآموزی بودم و روز فارغ‌التحصیلی ام ،بهترین استادم که رئیس بخش دولتی معماری ایران بودند با حقوق بهم کار دادن.

    📍مثل صحبت و مشاوره ی نیم ساعته با بهترین معمار ایران که لوکس ترین هستن که بطور عجیبی دمِ عید با قیمت باورنکردنی مشاوره کار معماری گذاشتن. همون روزا دقیقا من از کارم اومده بودم بیرون که دیگه کارمند نباشم و مستقل کار کنم. اما هیچی نبود. گفتم خدایا کمکم کن. من نمیدونم .فقط میدونم من باید مستقل بشم . و همون توضیح بالا که گفتم از استوری استاگرام ایشون دیدم و استاد از بعدش بگم…

    من مستقل پروزه ها و همکاری های معماری خودمو استارت زدم. بالا پایین بود اما گفتم عب نداره یا حلش کن یا حذف.

    و خداشاهده شش ماه بعد به دعوت خوده ایشون من به دفترشون رفتم،به من مصاحبه شد.بعد اون داخل سمینار و پیج شون و دورهمی هاشون دعوت شدم.

    استاد یادمه پارسال شهریور بود که همین که ایشون رو دیدم فقط یاد این قائل تون افتادم که میگفتی:

    (((( خداوند قالب‌هایی رو برات نرم میکنه ،درهایی رو باز میکنی که هیچ احدی نمیتونه …)))

    و برای من خیلی عادی بود.ایشون یهویی گفتن لایو بزارم و تو از کارت بگو که از پیج من بیان و کارکنان باهات😍🥰❤ و این لحظه هایی مشابه برای من بود که رُزا جان میگفتن و من یادم میومد و اشک ریختم.

    📍خیلی برام جالب بود استاد، منم این جمله رو با خدا حرف میزنم میگم . میگم ((( خدایا من نمیدونم،من بلد نیستم،تو خدایی ،من بنده ام، تو میدونی،تو بلدی ،تو بگو ،تو بخواه من فقط میگم چشم))❤❤

    و همچنین کارها و زندگی روزمره من .که البته این هم بگم وقتی کمی بی توجه هی از تمرینات میشه،نتایج برمیگرده. تمرینات مهم و اساسی مثل ستاره قطبی شب و صبح ،توحید عملی ،شکرگزاری و توجه به نکات مثبت و زیبایی .

    امیدوارم تک تک عزیزان همراه از دستاوردهاشون کتابها ،فایلها و ویستا و فیلم‌هایی بسازند ،بی نظیر.

    بازم خداروشکر .دوست داشتم منم گوشه ای از حس خوبم شریک بشم و قدردان استاد عزیزم ،تیم سایت عباس منش و خانواده بزرگ عباس منش که اینجوری صادقانه حرف میزنن و چقدر لذت بخشه.

    من موسیقی بی کلام ۹۰ درصد مواقع گوش میدم و خیلی روی احساس مثبت و شکرگزاری کمک میکنه.استاد قمیشی میگن موسیقی فرش بهشته دقیقا من حس میکنم. وقتی میرم داخل سایت میگم خدایا حالمو خوب کن با یک آهنگ درجه یک. و دقیقا همون صفحه اول میگردم چشمی و یک موزیک انتخاب می‌کنم دقیقا همون میشه .الان هم همزمان با این فایل موزیک انتخابی من eyes of the tiger از گروه the piano guys اومد و این حس و حال تحسین برانگیز در من بوجود آورد.❤❤🌸🌸🥰🥰🥰

    مشتاق دیدار شما استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوستان خانواده بزرگ عباس منش ❤😍🥰🌸🙏🏻🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: