گفتگو با دوستان 49 | ورود به مدار نعمت ها - صفحه 19

292 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اکبر ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 2844 روز

    « یا مقلب القلوب و الابصار؛ یا مدبر اللیل و النهار؛ یا محول الحول و الاحوال؛ حول حالنا الی احسن الحال »

    به نام خدا

    روز 149 سفرنامه، فایل 49 گفتگو با دوستان

    حس مثبت اتفاقات مثبت از قوانین بدون تغییر خداوند، هممون بارها و بارها در زمان‌هایی که حسمون مثبت یا همون احساس خوب رو داشتیم اتفاقات به شکل عالی برامون اتفاق افتاده

    حتی خیلی از زمان‌هایی که ذهنمون سعی داشته در مورد یک مسأله حسمون رو خراب کنه و شروع به نجوا کرده که خودت رو آماده کن برای عواقب منفی مسأله، اما اون مسأله جوری پیش رفته که اونجوری که ذهن نجوا می‌کرد نبوده که در جلسه اول قدم اول استاد در این مورد( نجواهای ذهن ) کامل توضیح دادن

    دیروز صبح یک مسأله ای در محل کارم در غیاب من پیش اومده بود. وخبر ساعت 8.30 به من رسید و صددرصد مقصر من بودم باور کنید تا زمانی که داشتم آماده میشدم برم سرکار ذهن من با من کاری کرد که از استرسم به هزار رسیده بود خیلی خیلی کم تونستم ذهنم رو کنترل کنم اما زمانی که به محل کارم رسیدم موضوع به گونه‌ای حل و فصل شد که هیچ کس باورش نمیشد مسأله به این شکل حل بشه. طبق معمول هروز که از فایل های صوتی استفاده میکنم

    دیروز داشتم فایل صوتی کتاب چهار اثر رو گوش می کردم همزمانی مطالب فایله با مسأله برام دیوانه کننده بود. فقط باید چشم و گوشم رو برای دریافت ودرک بهتر آماده کنم تا بهتر بتونم نتیجه بگیرم

    ممنونم از این که وقت گذاشتید برای مطالعه کامنت

    از بهترین بهترین‌ها رو برای شما اعضای این بهشت زمینی (سایت عباس منش دات کام) آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1804 روز

    وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَهً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ ﴿9﴾

    و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانیم سپس آن را از وى سلب کنیم قطعا نومید و ناسپاس خواهد بود

    وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ

    و اگر پس از محنتى که به او رسیده نعمتى به او بچشانیم حتما خواهد گفت گرفتاریها از من دور شد بى‏ گمان او شادمان و

    فخرفروش است

    إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ

    مگر کسانى که شکیبایى ورزیده و کارهاى شایسته کرده‏ اند [که] براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود

    سلام خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی

    در مورد این آیات نکته ای رو لازم دونستم برای خودم متذکر بشم تا هر وقت این متنو میخونم فراموشم نشه و ردپای من

    باشه در این کانال بی نظیر… تفاوت لذت حقیقی و مجازی!! تا حالا بهش فکر کردید؟ اینکه لذت میتونه اصالت داشته باشه

    یا یه شرطی سازی فریبنده باشه؟ چرا خداوند هر دو مدل واکنش انسان رو نفی میکنه چه خوشی موقع نعمت چه غم موقع

    نقمت و گرفتاری؟ یادمه اکهارت توله خیلی خوب این موضوع رو باز کرده بود… و خود استاد وقتی در مورد حال خوبشون

    حتی زمانی که چیزی نداشتن… ببینید یکسری عوامل محرک وجود دارن که مغز از طریق یکسری هورمون ایجاد میکنه و

    اگه انسان به اون محرک ها پاسخ بده مغز از طریق ریختن هورمون توسط غده های درون ریز احساس شعفی دروغین

    به انسان میده که انسان احساس شادی و شعف میکنه اما همش جادو جمبل مغزه و اصالتی نداره… یعنی اگه مثلا غده

    هیپوفیز مغز در ترشح پپتید دچار مشکل بشه ماها از خوردن چلوکباب سلطانی هم لذتی نمیبریم… یعنی چه تحریک به

    انجام کارهایی که مغز ما رو براشون شرطی کرده و چه لذت بعد از انجام اون کار همش کار مغزه و البته لازمه و در جهت

    تکامل ماست… اما این لذت ها اصالت نداره و فقط ما رو هول میده برای بقای جسم… حتی بوهایی که استشمام میکنیم

    لذتشو مغز برامون تعریف میکنه… مثلا بیماری فانتوسمی باعث میشه انسان بوهایی رو احساس کنه که اصلا ماده ایجاد

    کنندش وجود خارجی نداره.. حتی لذت جنسی هم شرطی سازی مغزیه… از اینجا شرطی سازی ها شروع میشه تا اونجا که

    آقا من به فلان پست برسم خوشحالم!!! و وقتی میرسیم کمی باهاش شادی میکنیم و بعدش تمام!! البته این شرطی سازی ها

    باید باشه و میشه حتی مدیریتشون کرد مثل اونجا که استاد فرمودن واس لاغر شدن با اهرم رنج و لذت از غذا متنفر شده

    بودن… حالا ارتباط این مطالب با آیات ابتدا چیه؟ خیلی خلاصه عرض کنم… رسیدن ها و نرسیدن ها خودش حامل لذت

    خاصی نیست و ما رو رشد نمیده که وقتی برسیم شاد شیم یا نرسیم غمگین… خدا میفرماید بندگان مومن که عمل صالح

    انجام میدن از این پروسه مستثنی هستند… البته من نمیخوام بگم از موفقیت های این چنینی لذت نبریم نه … بلکه میخوام

    بگم این ها نباید اصل باشه… بلکه پروسه ای که ما رو تکامل میده و در نهایت به اینها میرسیم باید مد نظر باشه…

    بندگان صالح به این اتفاقات فقط برای اصلاح نفسشون و بازخورد گرفتن نگاه میکنن… خوب پس لذت حقیقی کجای داستانه

    وقتی انسان تکامل پیدا میکنه و درکش از خداوند عمیق تر میشه حالش عالی تر میشه و احساسش خوب تر میشه… این

    احساس خوب که ناشی از مقام قرب هستش یه تفاوتی با اون شرطی شدن ها داره… شرطی شدن ها همیشه ضد داره

    و محصول مغزه… اما احساس شعف و حال خوبی که از درون تراوش میکنه ضد نداره…یعنی یا هست یا نیست… اما

    شرطی شدنها ضد داره… گرسنگی و سیری… عشق و نفرت (تفاوت عشق حقیقی و شرطی شدن برای یه شخص خاص)

    احساسات کاذب به یه موضوعی در بیرون گره خورده که عامل ایجادشه… اما شعف درونی بیدلیله و وقتی میره رنجی ایجاد

    نمیکنه… مثل مواد مخدر نیست که اگه بود لذت ببری و اگه نبود درد بکشی… خواستم بگم لذت واقعی در تمام لحظاتیه که

    ما آگاهانه از زندگیمون لذت میبریم و بر اثر شرطی سازی های ذهن به گذشته و آینده پرتاب نمیشیم…

    یاد نامه دکتر سعید مهرپور به همسر مرحومشون افتادم… به عنوان حسن ختام متنشو اینجا میزارم… واقعا لذت حقیقی در

    تمام این لحظات در جریانه و در گرو رسیدن به چیزی و یا جایی نیست و وقتی انسان این لذت آگاهی و تنفس در هوای

    خداوند رو میچشه همیشه حالش عالیه و اون چیزهایی هم که دنبالشونه به طور طبیعی و راحت به دست میاد…

    ——-

    مریم عزیزم سلام. من در چهل و یک سالگی به بسیاری از آن چیزهایی که امروز آرزوی جوانان و دانشجویان است، رسیده ام.

    پزشک، جراح، فوق تخصص، استاد و حتی رئیس! اما امروز بعد از این راهِ دراز و پر مشقّت، یک آرزو بیشتر ندارم، این که همه

    این ها را که برشمردم، پس بدهم و در عوض لحظه ای کنارِ تو بنشینم، در چشمانت نگاه کنم و فنجانی چای با هم بنوشیم و

    این بار قول می دهم که چای را نه یکباره و داغ که با آرامش و پا به پای تو بنوشم.

    مریم عزیزم؛ این روزها جوان ترها آن چنان برای پیشرفت عجله دارند که نگاهِ مادر، نفسِ پدر و عشقِ همسر را نمی بینند و

    برای رسیدنِ هر چه سریع تر به قله، بسیاری را در دامنه جا می گذارند. مریم عزیزم، من پشیمانم از تمامِ شب هایی که صحبتِ تو را نمی شنیدم و به فکرِ تشویقِ حاضرینِ در سخنرانیِ فردایم بودم. من پشیمانم.

    مریم جان، بگذار جوان ترها را نصیحتی کنم: در بالای قله ها و آن سوی ابرها خبری نیست، هر چه هست در دامنه زندگی

    شماست…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    بنام الله یکتا

    سلام

    احساس خوب =اتفاقات خوب

    به حق که حفظ خاکریز نگه داشتن احساس خوب خیلی اراده و تجهیزات میخواد

    اگه یه ذره عقب نشینی کنی …باختی

    من عصریکه داشتم فایل رو نگاه میکردم گفتم …خب خداروشکر که من نود درصد میتونم احساسم و خوب نگه دارم….نمیدونم چرا….ولی چند ساعت بعدش رفتم توی یه چالش

    شاید خدا میخواست که من خودم رو بهتر بشناسم

    رفتن تو چالش همان و ….کنترل نکردن احساس و از دست رفتن احساس خوب همان

    اخه استاد شما فرمودید که من اصلا ادعا نمیکنم که اگه من بودم که قبض رو میدیدم …سکته نمیکردم

    من با خودم گفتم «چقدر تواضع!!!!

    معلومه که شما میتونی احساست رو کنترل کنی…منکه دانشجوی شما هستم ،میتونم…باز شما ادعا نمیکنی که بتونی»

    تازه خودم و جای اون اقا تصور کردم که قبض و دیدم و گفتم …خدا خودش درستش میکنه و جور میشه

    ولی بعدش خدا….

    گوشم و پیچید و گفت….

    ادعا میکنی که میتونی؟؟!!!

    باشه….

    بیا تو نکته ضعف های خودت احساست و خوب نگه دار …اگه هنر داری

    و من باختم و نتونستم احساسم و خوب نگه دارم

    خدایا منو ببخش

    خدایا ازت هدایت میخوام

    خدایا همه ی ما رو به بهترین وجه ممکن به تمام خواسته هامون برسون

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1812 روز

    سلام بر همه عزیزان

    روزشمار 149 فصل پنجم

    دقیقا بعد اینکه فایل تموم شد استاد عزیزم اینقدر حسم خوب بود اینقدر داشتم به موضوعاتی که تو فایل مطرح شده بود فکر میکردم که ده دقیقه هم نشد یه خبر بسیار خوب دریافت کردم یعنی هم دیشب با خواهرم داشتیم راجع به کارهای جدید که میخواستیم شروع کنیم صحبت میکردیم هم از صبح فرکانسش و فرستادم هم اینکه داشتم با خودم میگفتم برای شروع باید یسری وسیله بخرم اما خب پولش چی؟؟ بعد رها کردم و بعد ده دقیقه گوش دادن فایل یه نفر بهم گفت اگه خواستی وسایل و مواد کارت و تهیه کنی من پولش و بهت میدم نمیدونستم چیجوری خوشحالی کنم البته اینقدر مات و مبهوت خداوند بودم اینقدر داشتم به قانون فکر میکردم همون لحظه رفتم به خواهرم گفتم و باهم کلی خوشحال شدیم و قانون و تایید کردیم گفتش من دارم روی عزت نفس کار میکنم و نشانه هاش و دریافت میکنم تو رو ثروت چقدر جالب و البته اللهی

    خدااایا شکرت

    حالا موضوعاتی که ازین فایل برداشت کردم و نوشتم :

    * بهترین هدیه و بهترین نعمت خداوند زیباترین و بهترین حاله

    مجدد با خواهرم که صحبت میکردیم و من هرروز خدا رو بابت داشتنش و هم مسیر و هم فرکانس بودنش شکر میکنم واقعا نعمت بزرگیه داشتیم میگفتیم هرکسی که تو سایته و روی خودش کار کرده محاله ممکنه حداقل به یه جنبه ای از قانون نرسیده باشه یسری ها تو جنبه روابط، یسری ها ثروت، یسری ها آرامش و سلامتی یسری ها هم در تلاش برای داشتن تمام جوانب مثل استاد عزیز شایدم بیشتر از ایشون و این حس بهترین حس دنیاست دیدن نتایج بقیه و سپاسگزاریشون و تایید و ادامه دادن و حتی نتایج خودمون

    * حتی خود خدا هم در قرآن اشاره کرده به اینکه غمگین نباشید تو تقریبا 34 آیه حتی اگه 1بارم گفته بود پس مهمه و اینکه ما اینهمه سال جور دیگه ای اموزش دادیم رفتار کردیم تقلید کردیم و تحقیق نکردیم که بابا جان کی و کجای قران گفته اندوهگین باشی اشک بریزی حزن داشته باشی یعنی به خدا نزدیکی ؟؟؟؟ اینا رو به خودم میگم که چرا یکبارم راجع بهش تحقیق نکردم

    * ما اگه بتونیم در زمانهای بیشتری احساس خوب در خودمون ایجاد کنیم تو دنیای مادی بهشت و تجربه میکنیم مخصوصا در شرایط بد چون تو شرایط خوب که خوبه ما احساسمون بد نمیشه شرایط بده که با وجودش ما میتونیم حتی اون لحظه هم احساسمون و خوب نگه داریم

    * آیه قرآنی : اگر شما سپاسگزار باشید شما را می افزاییم

    * با تغییر فرکانس میتونیم اتفاقات 1ثانیه بعدمون هم تغییر بدیم

    * اگه ما میتونستیم در تمام موارد در بهترین احساس ممکن باشیم زندگیمون در بالاترین کیفیت ممکن بود

    * وقتی حالت خوبه و در شرایط بد بتونی حالتو خوب نگه داری نعمت ها از در و دیوار وارد زندگیت میشه

    * وقتی اتفاق به ظاهر بد میفته میتونی بگی که من تجربه کردم بزرگ شدم و یاد گرفتم چون تو این شرایط هست که تو میشینی فکر میکنی و با خودت بگو چه درسی من باید یاد بگیرم؟

    خدایا شکرت ازین فایل بینظیر ازینکه در مدار شنیدن و درک این آگاهی ها هستم که بتونم تو عمل ازش استفاده کنم استاد عزیز و دوست داشتنی من خیلی خیلی ازتون ممنونم و دلمم برای شما و مریم جان کلی تنگ شده بوس بهتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1754 روز

    سلام

    احساس خوب = اتفاقات خوب

    همان اصلی که وقتی در خودت نهادینه کنی به هر آنچه بخواهی میرسی

    خدایا بینهایت شکر بابت این فایل ارزشمند خدایا بینهایت شکر بابت استاد عباس منش

    این مکالمات را خیلی دوست دارم چون خیلی مفید هست برای همه مان

    از آقای عرشیانفر هم تشکر میکنم که با استاد مصاحبه انجام می‌دهد و هر بار که مصاحبه دارند درهای از نعمت به سوی همه ما باز می‌شود

    من آقای عرشیانفر را تحسین میکنم چون خودش را شاگرد استاد معرفی کردند این خودش ایمان می‌خواهد چون نگران از دست دادن شاگردهایش یا نگران کلا هیچی نیست من واقعا ایمان ایشان را به پروردگارم تحسین میکنم

    و استاد عزیز را تحسین میکنم که چه انسان‌هایی را درس داده و اونها شدند الگو بقیه

    خدایا شکرت

    دیدن نعمتهای مان واقعا وطیفه اصلی ماست و تشکر از پروردگارمون بابت تمام نعمتهایش

    غم و غصه و نگرانی واقعا هیچی را درست نمیکنه جز اینکه انسان را بیشتر در منفی ها غرق میکنه

    خدایا هدایتمان کن تا بتوانیم اصل زندگی را بگیریم بریم جلو و به فرعیات کاری نداشته باشیم

    خدایا هدایتمان کن که کنترل ذهن که مهمترین اصل هست را درک کنیم و در عمل اجرا کنیم

    استاد در دوره احساس لیاقت یاد گرفتم که بهبود های کوچک و مستمر را داشته باشم

    استاد دارم روی این اصل کار میکنم هر روز برای خودم می‌نویسم

    الانم که شب هست قبل از خوابم بعد از نوشتن سپاسگزاری هام بهبودهای کوچکم در طول روز را می‌نویسم و بعد میخوابم

    خدایا بینهایت شکر که من را لایق دونستی به این دنیا آورده ای من را خلق کردی و الانم هدایتم کرده ای و در این مسیر الهی قرارم دادی که روی خودم کار کنم خدایا شکرت

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 903 روز

    سلام به استادعزیزم ومریم جانم

    وهمه دوستانِ عالیم

    خدایاشکرت بابت این احساس عالی که شده جزئی ازوجودم وچقدرهرروزروتین زندگیم شده وباتوجه به هرشرایطی، من به لطف خداوندوعمل به آموزه های استادعزیزم دراین مدتی که درسایت طلایی ایشان حضوردارم تمام سعی ام تمرکزروی زیباییهاوآگاهانه زندگی کردن وداشتن احساس عالی بوده وهست ،خیلی این احساس وآرامش عالی برایم ارزشمنداست چقدرتوانسته ام باهمین دوموردمعجزه وارهرآنچه که خواستم ،خداونددروجودوزندگیم جاری کند.

    جمعه صبح که باعشق بیدارشدم مثل هرروز بعدازشکرگزاری وعبادت های همیشگی ام درحیاط خانه، کل نوشته هایم دردفترستاره قطبی وهربرگه ای که نت برداری کرده بودم وآنهارا درکیسه ای دراین مدت یکسال جمع کرده بودم درکیفی گذاشته وبامصطفی سواربرموتورراهی بوشهرشدیم که ایشان به دیدن مادربرودومن هم که عاشق دریا،هم فال باشدو هم تماشا،مراپارک شغاب پیاده کرده وخودش رفت ومن ماندم وعظمت دریاوزیراندازی انداختم وهندزفری درگوشم وآهنگ شادگوش دادن وباکمی قردادن وخلاصه باخداعاشقی کردن واشک شوق ریختن ورهاکردن تمام آنچه که دریکسال بابت همین انرژی دریاوبودن هرروزدراین مسیرزیباازاستادم آموخته ونوشته بودم وهمه اجابت شده بودندتا به رسم قدردانی به خودش برگرداندم خیروبرکتش به دریای سخاوتمندش برگردد وحدودنیم ساعت بادریاوخدایم صحبت کردم وشکرگزاری، وااای احساسم بی نظیروعالی فقط خودم رادرآب نیانداختم (محض رضای دخترو)انگارآفتاب هم گرمایش راکم کرده بودتامن گرمم نشودواوهم بامن دلبری کند،به لطف خداوندته صدایی شبیه خانم گوگوش هم دارم که دیگه باصدای بلندبرای خودم می خوندم ودریاهم حسابی باموج هایش که سنگها رانوازش می کرد برایم موسیقی زیبایی می نواخت وهمراهی می کردتاانعکاس صدای زیبایم رادرخودغرق کند،بعدهم که عزیزدلم باشاسی بلندآمد وبه دریاوعظمتش تعظیم کرده ومدل بهروزوثوقی زیرسایه خداوندم حرکت ودوتاقهوه هم بالذت نوش جان کردیم ومادرجان هم طبق معمول سوغاتی هارابه مصطفی داده بود تابرایم بیاورد،بسلامتی رفتیم وبه خانه لبریزازعشق مان برگشتیم به لطفخداوند.

    چقدروقتی احساست عالیست نه زمان رامی فهمی ونه طول مسیر،وفقط وفقط ازمسیروزیبایی هایش لذت می بری ،خدایاممنونم بابت هدایت های بی نظیرت چه جمعه هایی شده جمعه های من ،ویژه است هرچندهرروزهمین بوده ولی جمعه بامنو خاصت ،قربونت برم خدای خوبم ….

    استادجام ازشماهم ممنون که باعث شده اید تحول عظیمی دروجودوزندگیم به واسطه کلام های تاثیر گذارتان برروح وروانم جان دوباره ببخشدومن هرروزوهرلحظه فقط احساس عالی راتجربه می کنم چون تمام حواسم به الهامات ونشانه های خداونداست که درذهن وقلب آرامم چه زیبامراهدایت می کندوزندگی راهمه جوره لبریزازمعجزه کرده ومعجزه همین که به هراتفاقی می خندم وآن راسکوی پرتابی برای خوشبختی عالی ترم می دانم.

    من درجایی هستم که تازیرسقف کارشده وفوم درسقف پیداست ،سرویس بهداشتی تکمیل نشده وفقط یک اطاق کف آن سیمانی به لطف خداوندوفرش کرده ام وبقیه جاهاخاکی ،امالذت می برم چون دیگرمستاجرنیستم خانه باغی به عظمت بزرگی خداوندبه من وعزیزدلم عطاشده وکسب وکارعالی که حدوددوماه است لوکیشن آن راخداوندبه زیبایی درذهن هانمایان کرده است چون اسپانسرش هم خودش است وآنقدرمن احساس وحالم عالیست وروابطم بی نظیردرزندگی قشنگ مان که واقعادروصف نمی گنجد،همه چیزامتحان الهی بوده وهست ومن فقط می خواهم سربلندباشم ،حیاطی دارم که باذوق هرروزتاشب فقط پهنای آسمان راباهمه زیبای هایش به نظاره می نشینم وپنجره ای که مصطفی رادرآن ورش دیده که مشتریان خودراداردوهرروزخزانه پروپیمان برای ادامه تکمیل تر خانه باغ مان که باگلهاودرختانش مراهرروزبه عبادت خالقش جذب می کند.

    عموی مصطفی چندروزپیش درمغازه نشسته بودومن هم رفتم وگفت عموهمه چیزدرست می شودومن درجواب گفتم همه چیزعالی وبی نظیر هدومن خداوندی رودارم که خودش همه چیزراآرام وتکاملی به من داده ،هرطورصلاح خودش باشد.

    برایم مهم همیشه حال واحساس عالی بوده که همیشه بیان کرده ام چون تنهاچیزمهم درزندگیم نداشتن اینهابودکه خداوندهم سنگ تمام برایم گذاشت ،من خوشبختم وسعادتمند،سالمم ،شادوپرانرژی ام ،استادبی نظیرم رادارم ،آزادی ازهرلحاظ،خودکفایی،،نداشتن بدهی وقسط و….. وخدایی که به شدت کافیست خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم.

    الان هم که درحیاط نشسته ودیدن ماه زیباکه محوزیبایی من شده وجاتون سبز،چایی خوش رنگی که مصطفی برایم آورد دیگه خدایی خودمونیما چی عالی ترازاین ….هییییچی،خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم.

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید.،دوستتون دارم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 105 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2146 روز

      مریم عزیزم سلام

      خداروشکر که صاحبخونه شدی

      منم ١٩ مهر اومدم توی خونه ویلایی خودم

      ( البته قبلش دو سالی بود صاحبخونه بودم ولی اپارتمان بود و همیشه دلم خونه مستقل میخواست)

      و اینقدر که من به زیبایی های محل زندگی خانواده ام توجه کردم

      خدا خونم رو رو به کوه ها قرار داد ( وقتی زمین رو خریدیدم اصلاااا ب ویویی که خونه پیدا میکرد توجه نکرده بودم)

      تا هر لحظه که از پنجره 5 متری پذیرایی ،بیرون نگاه میکنم

      انگار کو ههای منطقه ٢٢ رو میبینم که از خونه مادرم پیدا بود

      احساست رو کاملا درک میکنم

      حیاط دلباز و اسمونی وسیع

      عطر شب بو و اطلسی هم چاشنی اون شده

      خدایا هزار مرتبه شکرت

      خیلی خوشحالم که فهمیدم ی عباسمنشی دیگه تو همین نزدیکی های منم

      من ساکن بندرکنگان هستم

      دوست عزیزم حال خوب و انرژیت رو حفظ کن

      خونه ساخته میشه بالاخره

      و چ خوبه که تو ، تو این مدت بابت ذره ذره کاری که توی ساخت انجام میشه شکرگزار باشی

      و میبینی که چطور دستان خدا تو این مسیر ب کمکتون میاد

      من این توی مدت ٩ ماهی که خونه رو می ساختیم دیدم

      ک خدا از طریق دستانش

      لطف و برکت ، نرمی دلها رو برامون میفرستاد تا خونه قابل سکونت شد

      البته هنوز اشپزخونه اصلی من کابینت نشده

      و ی چندتا خرده کاری هم مونده که اونم ب لطف خدا در زمان مناسب انجام میشه

      ولی من از ته ته قلبم شادم و خدارو هزااار مرتبه شکر میکنم

      حال دلت عالی

      در پناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رامین خطی گفته:
      مدت عضویت: 1433 روز

      سلام به دوست هم فرکانسیم

      به به ماشالله بهتون

      چه کلامی چه کامنتی

      ماشالله به احساس خوبی که هر روز دارین تجربه میکنین تحسینتون میکنم

      و خداروشکر میکنم که مدارم بالاتر رفته و این کامنت های عالی رو میخونم و مهمتر از اون درک میکنم

      که همه چی احساسه خوبه

      و الگوهایی مثل شما باورمو بیشتر میکنه به قانون و همش این احساس خوبست که برام بلد میشه نه خواسته هایی که هنوز بهش نرسیدم

      و این حس خوبه که منو به خواسته ها و اهدافم میرسونه

      ایشالا که هروز این حس خوب رو تجربه کنین و هر روز هدایت های خداوندرو دریافت کنین

      شاد و سالم و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سعيده حسینی اقبال گفته:
      مدت عضویت: 1126 روز

      سلامممم

      چه قدر خوشحالمممم که یه بوشهری توی سایت هست و من کامنتش رو خوندم. قلمی زیبا داری که حال و خوای من وو دگرگون کرد ممنون ازت. خدا رو صد هزارمرتبه شکر که هدایت شدم به کامنت زیبای شما و با همه وجودم انرژی مثبتت رو گرقتم.

      در پناه خداوند ثروتمند، سعادتمند، سلامت در دنیا و آخرت باسید.

      هوالحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سمیه زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2223 روز

      سلام مریم جان، امیدوارم حال دلت عالی عالی باشه که از کامنتات بنظر میاد هست :)

      چند وقتی هست هربار کامنتت رو می خونم چقدر حس خوب ازش می گیرم. چقدر حال دلت خوبه خدا رو شکر. خیلی هم خوب می نویسی و قشنگ اون حس خوب رو منتقل می کنی. خیلی کیف می ده آدم تنها لب دریا بشینه و بر این همه زیبایی تمرکز کنه. و چقدر خوب که همسرت توقع نداشته باهاش بری و به مادرش سر بزنی. به به نعمت صدای خوب رو هم که داری (کلی چشمای قلبی). از خونه نوشتی که همه جا خاک و ساخت و سازه و فقط کف یه اتاق فرش انداختی ولی حست عالیه چون خونه ی خودتونه، واقعا حس خونه ی خود آدم بخصوص بار اول چقدر خوبه چقدر آدم حس می کنه یه مرحله رفته جلوتر و چقدر خدا رو شکر می کنه برای این نعمت. امیدوارم و مطمئنم خدا کمکتون می کنه و به بهترین شکل کارای خونه انجام میشه و هر روز بهتر از دیروز میشه شرایط. خیلی موضوع مهمیه که تو هر شرایطی ذهنمون رو کنترل کنیم و تو داری به بهترین شکل این کارو می کنی و مراقب حس و حالت هستی. اتفاقا منم چند روزیه بیشتر حالم خوبه. خدا رو شکر از بعد از آشنایی با استاد و قوانین بیشتر مواقع حالم خوبه ولی تو بعضی شرایط آدم انگار یادش می ره باید همیشه مواظب حالم و حسم باشم. دختر دومم دو روز دیگه سه ماهه میشه و بعد از دیدن فایل دیدم اون اوایل خیلی خوب ذهنم رو کنترل نکردم و با کوچکترین چیزی ناراحت می شدم. ولی چند روز پیش یهو با خدای مهربونم که گپ می زدم بهم گفت که حواست نیستا نباید انقدر نگران کوچکترین مسایل مربوط به لیلین باشی و وقتی به زبون می گم خدایا اون رو و همه ی عزیزانم رو به تو می سپردم تو دلم و ذهنم هم همین باشه و در اون صورت نگرانی معنا نداره.

      خلاصه که دوست خوبم فقط خواستم بگم که چقدر حس خوب از کامنتای می گیرم وقتی می خونم قشنگ تو تصورم میاد که در حال خوب و با لبخند داری می نویسی.

      حال خوبت مستدام و در پناه خداوند ارحم الراحمین شاد و سلامت باشی عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    آرزو گفته:
    مدت عضویت: 1296 روز

    سلام به استاد عزیزم من چیزی ندارم بگم فقط خدا میدونه توی لحظات سخت زندگیم وقتی از خدا کمک میخوام تنها جایی که منو آروم میکنه همین جاست جالبه چقدر با شرایط الان یعنی لحظه های سخت که کنترل ذهنم برام به اندازه کوه جابه جا کردن سخته برام آسون میشه اونم با صحبت‌های به جای به حق شما

    ازتون ممنونم که شما اومدین تسلیم شرایط نشدین وراه موفقیت وتوحید پیدا کردین

    والان سخاوتمندانه در اختیار انسان ها قرار میدین

    من از شما به اندازه بزرگی خدا ممنونم

    استاد جان من دوسال پیش یه تضاد خیلی بدی بهش خوردم بله پسر من کلاس هشتم بود که کلاس ها مجازی بود گهگداری حضوری

    نمیدونم بچه ها رو دید یا دوران نوجوانی رو میگذروند تو کلاس شلوغ کردن و مزه پروندن

    طوری که هر روز به منزل زنگ میزدن وشکایت پسرم جالبه دانش آموز درسخوانی که یکدفعه تغییر کرده بود

    چه روزای سختی بود هر چی صحبت می‌کردم فایده نداشت فقط فایل های شما منو آروم می‌کرد

    تو همون زمون ها من جهان بینی توحیدی رو خریدم اول فکر کردم اشتباه کردم ولی خدای من چی بگم نگو همون چیزی بود که باید تو اون شرایط میگرفتم

    اون فایل ها منو آروم می‌کرد تا جایی دیگه هفته آخر اردیبهشت بود روز آخر تو اون چند ماه گذشته من فقط با فایل های شما انگار زنده بودم

    باعث شد خودم کنترل کنم پسرم کمتر سرزنش کنم خیلی کم

    در ضمن به همسرم اصلا نگفتم تو اون زمان کارشون طوری بود 5 روز هفته نبودن همه مسائل بچه ها با من بود دختر کوچکم کلاس اول بود من اصلا فراموش کرده بودم ولی به لطف خدا ،کارهای خودش و خودش انجام می‌داد

    من فقط به پسرم می‌رسیدم که از لحاظ درسی دیگه مشکل نباشه هر چند آخراش با داد وبیداد درس میخوندیم

    همسرم دوروز آخر هفته میومد من به ظاهر طوری رفتارمیکردم انگار اتفاقی نیافتاده چون میدونستم اگه بگم اوضاع بدتر میشه من با استاد آشنا بودم فایل گوش میدادم خودم آروم میکردم وصبر میکردم با پسرم تا اونجا میتونستم رفتار مناسب داشتم ولی میدونستم همسرم اینطوری نبود اگه می‌فهمید کارشون خدای نکرده به دعوا می‌کشید

    واین خیلی بد بود خلاصه اون لحظات با اضطراب وگریه ودر دلم فقط صحبت با خدا میگذشت فایل فایل گوش میدادم

    تا اینکه هفته آخر اردیبهشت روزسه شنبه به من زنگ زدن حتما باید بیایید مدرسه اتفاق بدی افتاده (دیگه مثل قبل نیست که زنگ میزدن گزارش به من میدادن من فقط معذرت خواهی میکردم )

    رفتم دیدم مثل اینکه معلم به پسرم حرف بدی زده پسرم برای اینکه کم نیاره به معلم توهین بدی کرده بود اون لحظه فقط من وخدا میدونیم چی به من گذشت چقدر برام سخت بود ما کلا خودمون خانواده فرهنگی هستیم و بی ادبی برای من به شدت سخت بود از طرفی پسرم می‌شناختم فقط احساسم میگفت گذاراست صبر کن میگذره ولی اینو من میدونستم مدرسه نمی‌پذیرفت

    رفتم پسرم دیدم رنگ پریده به من نگفت اونجا پسرم ناظم و معلم جلوی بچه ها تنبیه کردن من رفتم خلاصه تعهد هفته بعد امتحان خرداد ماه شروع می‌شد قرار شد چون امتحان از یکشنبه شروع می‌شد گفتن فردا چهارشنبه یه شاخه گل می‌خره میاد سر صف جلوی همه بچه ها از معلم معذرت خواهی میکنه اگه معلم اجازه داد میره سر کلاس این برای پسرم خیلی سخت بود

    فقط فایل های شما تو جهان بینی توحیدی به من آرامش میداد مخصوصا فایل 6 و 9 و8 و5 من گوش میکردم میگفتم خدایا تسلیم توهستم خیری تو ماجرا هست هم برای پسرم هم من خودت آروممون کن

    اون شب پسرم قرار بود بره مدرسه عذر خواهی کنه خیلی حال بدی داشت آخه پسر من اینطوری نبود انگار به خودش اومده بود میگفت من روم نمیشه

    خدای من تو چه کردی با من

    با قلبی مطمئن باهاش صحبت کردم بهش گفتم کارت اشتباه بود ولی به هر حال مسیری بود باید میرفتی من نمیدونم چه درسی داشت ولی باید تسلیم خداباشی البته این حرفها رو آخر شب که خوابش نمی‌برد براش گفتم تو فایلها از شما شنیده بودم خلاصه پسرم خوابید فقط من گفتم خدایا خودت به پسرم جرات بده خودت جسارت بده اگه تو میخوایی بره حتما براش خیره به خودت سپردم خودت آرومش کن

    منم رفتم بخوابم ولی خوابم نمی‌برد تااینکه 1 ساعت بعد پسرم گفت مامان گوشیمو میاری گروه چک کنم شاید به خاطر امتحانا فردا رو تعطیل کنن

    من گفتم نمیشه اگه بود نمی‌گفتند فردا با یه شاخه گل بیای

    گفت بده حالا چک کنم

    که یکدفعه گفت مامان فردا دوستام میگن تعطیله به خاطر گردو غبار

    باورم نشد خودم اومدم تو کانال مدرسه دخترم چک کردم دیدم مدرسه پیام داده فردا تعطیل همه شاکی چرا الان اعلام کردن زودتر میگفتن

    فقط اونجا گفتم خدایا شکرت من تسلیم تو شدم وتو زمین زمانت و مسخر من کردی ساعت نمیدونم 12 یا 1 شب اعلام کردن که برای همه تعجب بر انگیز بود

    اون سال با سختیش گذشت ولی مسائله پسر من در مورد نطم انضباط رفع شد

    ولی سال بعد یه مدرسه دیگه نوشتم

    پسرم به سختی مدرسه میرفت یه معضل دیگه همش میگفت من از مدرسه بدم میاد

    احتمال میدادم تاثیر رفتار بد ناظم و معلم باشه

    اون روزا صبح تو پارک پیاده روی میکردم فقط دوباره فایل فقط میگفتم خدایا خودت قلبها رو برای پسرم نرم کن اون سال هم گذشت پسرم بعدش خودش گفت معلم حرف بدی جلوی بچه ها به من زد ولی من الان فکر میکنم نباید اون توهین به معلم میکردم وقتی دیدم بچه ها خندیدن اصا نفهمیدم چیکار کردم

    من خوشحال شدم چون اوایلش اصلا قبول نمی‌کرد کارش اشتباه بود ولی بعداز دو سال انگار فهمید باید صبوری می‌کرد

    خلاصه دیگه از مدرسه فراری بود من مجبور بودم توجیه کنم یا مریضه یا ما کار داریم یا مسافرتیم

    تا امسال که وارد یه مدرسه خوب شد اینجا تا عید خوب رفت و امتحان ترم و پایان ترم ها رو هم خوب خوند ولی از یکماه مونده به عید دید بعضی بچه ها زیاد غیبت میکنن پسرم شروع کرد به غیبت کردن

    تا الان که امروز به من زنگ زدن بیایید مدرسه یکی از معلم ها به شدت شاکیه گفته فقط اولیا باید بیاد

    خدای من یعنی دوباره تکرار حالم بد شد

    رفتم نگو تو کلاس معلم از یکی دیگه میخواد درس بپرسه حواسش نیست چندین بار صدا میکنه آخر سر پشت سر پسر من بوده انگار پسر من با حالت مسخره صدا کرده معلم هم از دست پسر من عصبانی شده پسر منو انداخته بیرون و منو خواسته

    همه چی خوب شده بود پسرم مثل قبلش بود اما با این حرکت باعث شد معلم اخراج کنه از کلاس ویه چک بزنه البته اینو بعدا پسرم گفت

    استاد دوباره حالم از ظهر بد بود همش خاطرات کلاس هشتم تو ذهنم میومد نکنه این دوهفته دوباره منو بخوان بعد تو این محله به غیراز این مدرسه مدرسه دیگه نیست باید ببرم محله دیگه

    این مدرسه هم خیلی خوبه

    خلاصه افکار میومد من فقط دوباره گفتم خدایا خودت آروم کن خودت میدونی پسرم چه جور آدمی خوب ومتین ولی نمیدونم چرا این اتفاق ها میفته دوباره اومدم تو سایت هدایت شدم به این فایل شما گفتین ببینید تضادها تون چه درسی براتون داره

    ظهر خود پسرم گفت مامان اگه اون اتفاق تو هشتم نیفتاده بود الان من معلممونو میزدم اون اتفاق باعث شد فقط سرم و بندازم پایین دستام مشت کنم چیزی نگم من درس اون موقع رو فهمیدم درسته درس خیلی سختی بود برای پسرم

    ولی یاد گرفت نباید به معلمش تحت هر شرایط توهین کنه یا اینکه اون قدر خشمگین بشه نتونه خودش کنترل کنه یه کاری انجام بده

    جالبه پسرم اصلا اهل دعوا نیست فقط براش خیلی سخته جلوی دیگران بخواد به قول خودش ضایع بشه اونقدر خشمگین میشه ولی این وقایع سخت داره به پسرم درس صبوری میده تادر آینده بتونه در مقابل اتفاقات بد صبر کنه

    این فایلتون خیلی قلبمو آروم کرد

    هر چند فردا صبح که مدرسه بره میدونم دوباره دلشوره میگرم فقط از خدا میخوام به من وپسرم و معلم هاش صبر بده کمکمون کنه راه نشون بده وارسی که قرار منو پسرم بگیریم و پاس کنیم از این مرحله بگدریم واقعا این تضاد از من بزرگتر خدایا خودت وجود منو بزرگتر از تضادم کن

    استاد جان ممنونم که راه به من نشون میدی و با گوش کردن اول به صلح در ونی میرسم بعد میتونم با پسرم با صبر وصلح صحبت کنم یک دنیا ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  8. -
    زهرا اسحاقی گفته:
    مدت عضویت: 885 روز

    سلام و درود فراوان به همه ی عزیزان

    الله اکبر به این آگاهی‌ها

    الله اکبر

    وای خدای من

    این فیلم‌رو من‌چندین و چند مرتبه در گذشته دیده بودم

    مگه‌میشه انقدر شفاف تر و دقیقتر قانون رو درکش کرد؟

    فیلم که همون فیلمه

    چیزی تغییر نکرده.

    قانونم همون قانون بود

    احساس خوب=اتفاقات خوب

    پس چرا من جور دیگه ای دارم درکش میکنم.

    خدایا این ذهن چقدر قدرتمنده،که‌میتونه بزرگ و بزرگتر فکر کنه.

    استاد قانون احساس خوب =اتفاقات خوب رو من حدود 2 الی 3 سال پیش با فایلهای دانلودی شما‌متوجه شدم.

    یادمه توی تراس نگاه میکردم به آسمون

    و با آسمون حال خودمو‌خوب میکردم.

    چون زمین و خونه و همسر و بچه و فامیل شوهر و خانواده خودم و هر کس و هر جنبنده و هر چیزی که روی زمین بود باعث حال بد من بود.

    و فقط نگاه کردن به آسمون اونم اگر ابری داشت حالمو‌خوب می‌کرد

    اگر شب بود یا در روز ابر نداشت دوست نداشتم نگاهش کنم.

    آروم آروم از غروب خوشم اومد

    بعد طلوع و رفته رفته کلا هر چیزی تو آسمون‌بود حال منو‌خوب می‌کرد.

    و این رو هم بگم که در مورد اتفاقات به ظاهر بد واکنش نشون میدادم زیاااد.

    الهی قربونت برم‌خدا جون با این دنیای قشنگت

    اشکم در اومد بخدا.

    انقدر به این آسمون نگاه کردم تا آروم آروم‌خداوند آسانم کرد برای آسانیها.

    بعد بچه های کوچیک حالمو‌خوب کردن.

    بعد مقدار پولهایی که دریافت میکردم

    بعد خانواده ام

    بعد خانواده همسر و همسر و

    الان به جایی رسیدم که عاشق آدمهام.

    استاد افرادی که یه روزی نگاه تو صورت من نمیکردن الان فقط وایسادن ببینن من چی میخوام‌تا کمکم کنن.

    من اصلا هیچی بهشون‌نگفتم.

    نگفتم که بخشیدمتون.

    فقط دلم‌رو شستم‌از اون سیاهیایی که یک عمر توی دلم بودن و بار سنگینی روی دوشم.

    امروز داشتم به این‌فکر میکردم که من و خواهرم هر دو داریم از همسرامون جدا میشیم.

    اون هر روز تو دادگاه و پاسگاه و دنبال شکایت و شکایت کاری.برای گرفتن یارانه اش و نفقه دخترش از همسرش.و مدام در حال ناله و نفرین کردن.

    و من چه اتفاقی برام افتاد؟

    همسرم خودش هر ماه نفقه رو میریزه تازه بیشتر از مبلغی که دادگاه تایین‌میکنه.

    اینا اگر لِاَزیدَنکُم نیستن

    پس چی ان؟

    استاد وقتی با قاطعیت تمام حرف میزنید و میگید قانون‌خداونده

    که اگر سپاسگزاری کنید شما را می افزاید.درونتونو بزرگتر میکنم.

    باورام جوری جابجا میشه که تا چند لحظه انگار تو در و دیوارم.

    خخخخخ

    این شیوه ی روان

    این صحبت‌های دلنشین

    این همه سادگی در بیان‌جملات رو بخدا که هیچ استادی نداره.

    بخدا که نداره.

    دیدم که میگم.

    ممنونم ازتون بابت این‌آگاهیهایی که به سادگی بیانشون‌می‌کنید و من نوعی میفهممشون.

    درکشون میکنم.

    واقعااین جملات رو هر کسی نمیشنوه و استفاده نمیکنه مگر در مدارش باشه.

    از خداوند خودم‌سپاسگزارم بابت وجودم‌در کنار شما عزیزان.

    خیلی دوستتون دارم

    خیلی زیاد.

    بازم قدردان شما استاد عزیزم هستم

    در پناه حق سالم و ثروتمند باشید

    (قلب)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  9. -
    هدیه سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1237 روز

    سلام به استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیزم و همه ی دوستان خوبم

    به به بازهم یک فایل عالی دیگه که البته این چندمین باره که میبینمش و گفتم این دفعه بیام و کامنت بذارم

    آخرین کامنتایی که گذاشتم تمام فکر و ذکرم کنکور اردیبهشت بوده و روزشماری میکردم که قراره یه اتفاق بزرگی رو تجربه کنم و تو نظراتم میگفتم 13روز مونده 8روز مونده و حالا که این دیدگاهمو میذارم کنکور اردیبهشت رو با حس و حال خوب به پایان رسوندم

    دیروز یعنی 7 اردیبهشت اولین کنکورم رو دادم و جالبه که هیچ استرس و نگرانی نداشتم صبح زود بیدار شدم و بخاطر بوی بهار و حس طراوت و پاکی که درختا میدادن آسمون و ابرهای قشنگش و صدایی پرنده ها که همه ی این زیبایی ها رو دو چندان میکرد سپاسگزار خدا شدم و گفتم خدای من بریم که به سوالا جواب بدیم و وقتی دفترچه هارو پخش میکردن و مشغول جواب دادن بودم با خودم گفتم همش همین بود !اون کنکوری که برای خودم غول ساخته بودم و انقدر جدیش گرفته بودم اینه ؟ فکر میکردم قراره خیلی مضطرب باشم فکر میکردم یه چیزه عجیب و غریبه ولی نبود و مثل یک امتحان مدرسه بود برام

    خدایاشکرت که سعی کردم احساسمو خوب نگه دارم خدایا شکرت که از کنکور دیروزم راضی ام

    حالا نوبته اینکه این دوماه باقی مونده هم مدام این صحبت های گرانبهای استاد رو تکرار کنم و حواسم باشه که حسم رو خوب نگه دارم و دستمو تو آتیش نبرم حتی اگه مثل امروز دیر از خواب پاشم و بگم وای وقتمو از دست دادم به برنامم نمیرسم و حس منفی رو ارسال کنم !!باید به خودم بگم فرقی نمیکنه که چه دلیلی دارم برای اینکه حسم بده قانون اینکه احساس بد =اتفاق بد و البته که همیشه احساسمون صددرصد خوب نیست و ما تلاش می کنیم آگاهانه زمان بیشتری رو در احساس خوب باشیم تا طبق قانون بی تغییر خداوند اتفاق خوب بیفته و از نعمت های بی نظیر خدا استفاده کنیم و لذت ببریم

    فردا صبح که از خواب بیدار شدم اولین حرفی که بزنم این باشه که امروز چطور سپاسگزار خداوند باشم ؟ یکیش اینکه من زنده هستم و صبح امروز رو میبینم و هزاران دلیل دیگه برای شکرگزار خدا بودن

    من هروقت حالم بده شروع میکنم به شکرگزاری و میبینم که سرحال شدم حس خوبی دارم و آرامم

    بهترین روشی که باعث میشه احساس منفیت به مثبت تبدیل بشه سپاسگزار بودنه یا حداقل برای من که اینطوره

    خدایا شکرت که برای بارها و بارها به من تذکر میدی که همیشه حواسم باشه که ما با افکارمون کانون توجهمون باورهامون زندگیمون رو میسازیم

    پس سعی کنیم همیشه به خودمون بگیم

    احساس خوب =اتفاق خوب

    عاشقتونم خدانگه دار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  10. -
    مرضیه اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 965 روز

    سلام استاد عزیزم

    به نظرم اگر یک نفر همین یک درس از آموزه های شما را برداره و عمل کنه برای یک عمر زندگی در بهشت کافیه که در هر لحظه حال خودت را به طریقی بهتر کن حالا با هر متدی که خودت می دونی

    استاد من خیلی بهتر شدم و البته که خیلی خیلی هم جا برای بهتر شدن دارم تو این موضوع که بتونم در شرایط ناخواسته حالم را بهتر کنم با تغییر کانون توجه و با تغییر زاویه دید و با هر کلام و رفتاری که به من کمک کنه احساسم بهتر بشه

    چند وقت پیش من درخواستی داشتم که به چند تا از استادام پیام دادم خیلی جالب بود که اینها با هم ارتباطی ندارند ولی هیچ کدوم درخواست مرا پاسخ ندادند من متوجه این رفتار اونها نشدم چون هیچ موردی بین من و اونها نبود که بخواد اینگونه بشه و برای من جای تعجب داشت ولی حالم خوب بود که البته اگر همچین اتفاقی قبلا برای من می افتاد من خورد میشدم و تا ماه ها ذهن و روحم درگیر بود و الان متوجه شدم که من تغییر کردم و توانستم به راحتی ذهنم را کنترل کنم و موضوع را به خودم وصل نکنم و اجازه بدم جهان اونطور که درسته عمل کنه – گاهی ذهنم میرفت که شرایط را تحلیل کنه که گمان هایی بزنم و اینا ولی اجازه ندادم و گفتم تو نمی دونی در ذهن آنها چی میگذره پس بهتره که همه چی را به نفع خودت معنا کنی شاید قراره آدم های زندگیت عوض بشوند و شاید دیگر در مدار هم نیستید و خلاصه من سعی کردم ذهنم را آرام نگه دارم و به کسی و رابطه ای نچسبم که اگر من قدیم بود چقدر به هم میریختم خدا رو شکر که من رشد کردم و مسائل را راحت تر می گذرونم و توانستم توی اون ماجرا ذهنم را کنترل کنم

    استاد خیلی زندگی با این دیدگاه راحت تر میشه البته که به قول شما اصلا کار راحتی نیست نیاز به تمرین و استمرار داره و البته تکامل

    ولی همه زندگی همینه نگاه کردن از زاویه درست به زندگی

    استاد من هم خیلی از ورودی هایم را بسته ام چند سالی هست خبری از دیدن تلویزیون و فیلم و سریال و اخبار نیست هیچ گروه و کانالی هم دنبال نمی کنم و کاملا متمرکز شدم روی خودم و جهان هم به من کمک کرده و خیلی از آدم ها و رفت و آمدهای الکی و بیخود از اطرافم حذف شده و من می تونم وقت داشته باشم روی خودم کار کنم

    خدا رو شکر الان هم زمان دارم و هم تمرکز و آرامش که کاملا روی خودم و باورهام کار کنم و به لطف خداوند حس می کنم که مدارم دائم تغییر می کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      نوید گفته:
      مدت عضویت: 3124 روز

      سلام مرضیه عزیز

      خدا رو شکر برای این فضای سالم و آموزنده

      برای دوستانی که نوشته‌هاشون چراغی در ذهنم روشن میکنه

      اونجای کامنتت که نوشتی…

      بهتره که همه چی رو به نفع خودت معنا کنی

      برام خیلی دیدگاه خوبی بود که در شرایط سخت و تضاد بتونم از زاویه‌ای داستان و معنی کنم که به نفع خودم باشه

      شاید قراره از جای بهتر و آسون‌تری دریافتش کنم

      من همیشه تخم اردک اسراییلی میخورم که همیشه از زنداییم میگیرم. چند روز پیش زنگ زدم و گفت فعلا اردکا تخم نذاشتن هر موقع بود میارم برات.

      منم گفتم باشه و فراموش کردم. یعنی چون مطمئن بودم میاره دیگه اصلا بهش فکر نکردم،

      فردای اون روز مادرم اینا رفتن انزلی، تو‌ راه برگشت تو یکی از محل‌ها می‌رن به اقوام پدری‌شون سر بزنن که میبینن رو ایوون تخم اردک هست.

      میپرسن تخم چیه؟

      میگن تخم اردک اسراییلی

      مادرمم همه رو میگیره و برام میاره

      شب که اومدم خونه تا چشمم به تخم اردکا خورد گفتم زندایی آورده؟

      گفت نه و جریان و تعریف کرد برام.

      دیدم خدا چقدر خوب و ساده و طبیعی خواسته منو رسوند به من.

      بعد ی حسی درونم گفت دلیل اینکه انقدر زود و راحت رسیدی به خواسته‌ت این بود که رهاش کردی.

      اجازه دادی وکیلت همه کارا رو انجام بده.

      وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا

      و کیلت الله باشه که الله برای توکل کردن کفایت می‌کنه.

      واقعا هم برای وکالت کافی‌ه

      همه جا آشنا داره

      اصلا همه کارمندای خداوندن

      همه ماموران خداوندن

      در پناه الله باشی مرضیه جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        مرضیه اسماعیلی گفته:
        مدت عضویت: 965 روز

        سلام و درود نوید عزیز

        خیلی ممنون از پاسخ شما و داستان جالبی که برای من هم پیام داشت برای مسئله ای که چند لحظه پیش در حال فکر کردن بودم واقعا همه جهان دستان خداوند هستند برای برآوردن خواسته های ما اگر ما نچسبیم به کسی یا رابطه ای یا دستی

        خواستم در مورد این موضوع بگم که چرا یاد گرفتم “همه چی را به نفع خودم معنا کنم”

        من هر وقت اتفاقی می افتاد سریع یک نکته ای در می آوردم و خودم را سرزنش میکردم و کلی شاید و باید و اینا به خودم میگفتم و حال خودم را بد میکردم

        چند دفعه اتفاقاتی افتاد بعد دیدم اصلا تمام اون پیش فرض های من و تمام اون سرزنش هایی که خودم را میکردم ربطی به علت اصلی موضوع نداشت و دیدم من بیخودی حال خودم را بد کردم

        از اون به بعد تصمیم گرفتم دیگه هیچ مسئله ای را بر علیه خودم معنا نکنم بلکه برای اینکه حالم خوب باشه به نفع خودم معنا کنم و بگم هرچی شده قراره برای من خوب پیش بره همه چی … این خیلی به من حس خوبی میده و آرام می مانم و طبق قانون هم وقتی من حالم خوب باشه اتفاقات خوب میفته و آخرش خوب میشه و این خواست خداوند از ماست که حالمون خوب باشه و الباقی را خدا انجام میده

        بله او وکیل است همه جا آشنا داره او قوانین را به نفع ما تغییر میده او قلبها را برای ما نرم میکنه او موانع را در هم میشکنه او معجزه میکنه

        کافی است به او ایمان داشته باشیم

        موفق باشید دوست عزیز

        در پناه حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: