گفتگو با دوستان 49 | ورود به مدار نعمت ها - صفحه 25
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-25 05:31:312024-04-27 08:15:02گفتگو با دوستان 49 | ورود به مدار نعمت هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدا
سلام
روز 149 سفر …
خداروشکر برای این روز عالی این فایل های خوب خدایا شکرت که هدایتم کردی به موقع به این فایل الهی شکرت برای نعمت همزمانی شرایط من با محتوای این فایل که باز هم مثل همیشه من رو سوپرایز کرد .
من دقیقا دیروز یه اتفاقی افتاد که مجبور شدم یه هزینه ای کنم و خسارتی بهم وارد شد که مجبور شدم نزدیک 3 میلیون تومن از پس اندازم رو پرداخت کنم .
واقعا دیروز و دیشب ناراحت شده بودم و اصلا اوضاعم خوب نبود خیلی سعی میکردم روی خودم کار کنم و بنویسم ولی نتونستم حالم رو بهتر کنم . بهتر میشدما ولی باز نیم ساعت بعد یادم میفتاد و یکم نجوایی میشدم .
تا امروز ، این فایل رو که گوش دادم …. اونجاش که استاد گفت 30 میلیارد که هیچ طرف یه صفحه گوشیش یه چیزی میشه نمیتونه ذهنش رو کنترل کنه …. اخ اخ این حرف استاد رو که شنیدم موهای بدنم سیخ شد حیرت کردم و به خودم اومدم گفتم الله و اکبر چقدر دقیق هدایت میشم و خدا داره بامن حرف میزنه خدای من من الان در مسیر بهتر شدن هستم دارم روی خودم کار میکنم در 12 قدم هم هستم جالبه که اونجا هم الان قدم 3 رو تموم کردم و همه ی اینها باهم داره پیش میره ولی ایت ایراد درونم بود که من کنترل ذهنم در این مواقع ایراد داره و این درس رو یاد گرفتم با دیدن این فایل و همزمانی اش با رخداد دیشب من خیلی با جون و دل این فایل رو گوش دادم و من قبلا به خودم تعهد داده بودم ک علی بی غم باشم و باز یادم رفته بود و این فایل به یادم اورد این تعهد را و میخواهم مجدد به خودم این تعهد را بدهم که از این به بعد من علی بی غم باشم …
الهی برای تمام نعمتهایت شکر
بنام خداوند بخشنده مهربان اینقدر از خداوند سپاسگزاری میکنم از اعماق وجودم به خاطر کوچکترین چیزهای توی این دنیای مادی که هستیم تا دست رسی به اون فرکانس مثبت واحساحس خوب قرار بگیرم از این احساحس خوبم کمک بگیرم برای ورود به نعمت های خداوند خدایا شکرت خداوند یک قلب پاک ویک نیت خیری به من داده واز این بابت از خداوند سپاگزارم همین که خودم از نیت خیر خودم اگاه هستم واینکه من هیچ وقت نمی تونم این نیت خیر تک به تک به تمام مردم جهان نشون بدم واین احساحس قلبی،من است خداوند شکر میکنم بابت این احساحس واز خداوند این احساحس رو انچان در وجودم پرنگ کنه که جای برای رنجش کینه نفرت چیزی خدایا شکرت در ذات من نیست واز خداوند می خواهم این احساحس قلبیم تبدیل احساحس ذهنی کند واز درون خودم عشق بدم به جهان هستی حتی برای اون فردی که من احساحس میکنم قصد ونیت بدی داشته برای من من از درون برای ارزوی خیر خوشی ثروت کنم این احساحس قلبی من است وقعط ا خداوند هم از این احساحس من با خبر هست واین کار برای من میکنه ومن با سپاسگزاری کردن از خداوند به احساحس خوب می رسم استاد عزیزم شما درس های بزرگی از قران به امید خداوند به من می اموزی درس آیات قران رو برای روشن میکنه چیزی اروزی سال ها من بوده صوت قران یاد بگیرم وهمیشه با صوت قران احساحس شادی می کردم امروز از طریق شما درس های رو قران می اموزم که قلبم پاک نگهدارم ذهنم رو پاک کنم با شکرگزاری وای کاش این مدت تو وارد این قانون شدم خیلی بهتر قانون درک می کردم واین همه فشار ذهنی به خودم نمی اورد واجازه هدایت به خداوند می دام خیلی بهتر وسریع تر از قانون استفاده می کردم ولی اشکال نداره اون وقت به اون شکل من فکر می کردم قانون عمل میکنه واحساحس بد می کردم نه امروز درس میگیرم با سپاسگزاری کردن از خداوند از قانون استفاده کنم ولذت ببرم ریشه این همه نگرانی وتر س بی خود وشرک رو از ذهنم کم کنم وتوجه به کلام خداوند کنم با ایات که انقدر راحت قلب ادم باز میکنه وپاک کنم چیزی که از بچگی در ذهن من فرو کردن ذهن زبیای که خداوند داده رد فساد کنم خدایا در این لحظه از شکر کزارم توان بزارم برای تعغیر کردنم نه با زور فیزکی فقط سپاسگزلری کردن وحالم خوب نگهداری از قاون زیبای خداوند استفاده کنم به شیوه درست برای خودم نه به شیوه که تا الان استفاده کردم وهی اتفاقات نادرست جذب خودم کردم خداوند راه درست رو از درونم خودم هست برایم اسان کن اون نیت خیر درونیم تبدیل نیت خیر ذهینم کن بدون بخوام با فیزیکم این کار بکنم از درون پاک کن تعغیر دادن دنیای بیرون کار من نیست کار تو هست
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
قانون:
با داشتن احساس خوب اتفاقات خوب برای ما رخ می دهد
-از طریق تجارب زندگی خود می توانیم به درستی قانون پی ببریم
-به محض داشتن احساس خوب اتفاقات خوب و به محض داشتن احساس بد اتفاقات بد را تجربه می کنیم
-با بررسی آیات قرآن حاوی کلمه حزن متوجه می شویم قانون احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب در قرآن به وضوح بیان شده است
-در قرآن کلمه ی حزن با لای نفی بیان شده است
-تنها یک مرتبه کلمه حزن با ل بیان شده و اشاره به نجواهای شیطانی که هدف آن غمگین کردن مومنان است بیان شده است
-حتی اگر پیامبر باشیم در صورت داشتن احساس بد اتفاقات بد را تجربه می کنیم
-اگر احساس خوب نداشته باشیم بدون استثناء اتفاقات بد را تجربه می کنیم
-افراد خوش شانس افرادی بی خیال هستند
-شانس با افکار و باورهای ما خلق می شود
-با داشتن باورهای درست احساس خوب بیشتری داشته و در دنیا و آخرت بهشت واقعی را تجربه می کنیم
-داشتن احساس خوب زمانی که با چالش ها و تضادهای گوناگون مواجه می شویم باعث می شود آنها در نهایت به نفع ما پایان پذیرد
-اگر در شرایط مناسب احساس خود را با سپاسگزاری توجه به نکات مثبت و تمرکز بر زیبایی ها خوب نگه داریم به تدریج می توانیم در تمام موقعیت ها احساس خوب بیشتری داشته باشیم
-در ابتدا توجه به نکات مثبت و زیبایی ها خصوصا هنگام برخورد به چالش ها بسیار دشوار به تدریج با ادامه ی مسیر درست انجام این کار برای ما آسانتر و راحت تر خواهد شد
-پاداش ها به افرادی داده می شود که می توانند در بیشتر مواقع احساس خود را خوب نگه دارند
-اغلب ما به سرعت با برخورد به کوچکترین چالش کنترل ذهن خود را از دست می دهیم
-ما هیچ گاه نمی توانیم همواره احساس خوب داشته باشیم
-از زاویه ای به مسائل و مشکلات خود نگاه کنیم که به احساس خوب بیشتر دست یابیم
-صبح به محض بیدار شدن از خود سوال کنیم به خاطر چه چیزی سپاسگزاریم؟
-شکر گذاری تمرکز ما را بر نعمت ها و داشته هایمان قرار داده و به احساس خوب می رساند داشتن احساس خوب باعث دریافت نعمت های بیشتر می شود
-شکر گذاری یکی از قدرتمندترین ابزارها برای کنترل ذهن است
-به خاطر تک تک نعمت های خود سپاسگزار خداوند باشیم
-اگر بتوانیم مدت زمان طولانی تری در احساس خوب باقی بمانیم مشمول دریافت نعمت های بیشتری می شویم
-هیچ شرایط و اتفاقاتی از پیش تعیین شده برای ما وجود ندارد و با سپاسگزاری از نعمت ها و داشته ها ایجاد باورها و افکار درست می توانیم اتفاقات یک ثانیه ی بعد از خود را تغییر دهیم
-هر لحظه با افکار و باورهایمان فرکانسی به جهان ارسال کرده و پاسخ فرکانس های خود را دریافت می کنیم
-از آن جا که ما هیچ گاه نمی توانیم بالاترین احساس خوب را داشته باشیم هیچ گاه نخواهیم توانست بهترین اتفاقات ممکن را تجربه کنیم
-دنیای مادی دو قطبی و دنیای پس از مرگ تک قطبی است
-در دنیای پس از مرگ می توانیم داشتن ثروت خوشبختی سلامتی نعمت را تا بی نهایت تجربه کنیم
-فیها خالدون تنها در دنیای غیر مادی وجود دارد
-در دنیای مادی نیاز است برای رسیدن به احساس خوب بیشتر تلاش کنیم
-احساس بد را مترادف با آتش یا جریان برق بدانیم
-با هر بهانه و دلیلی احساس بد داشته باشیم اتفاقات بد را تجربه می کنیم
-به هیچ وجه اجازه ندهیم احساس ما بد شود
-ورودی های ذهنی خود اتفاقات اخبار خاطرات افراد منفی را از زندگی خود حذف کنیم
-با داشتن احساس خوب از همان لحظه نتایج آن را می بینیم
-همواره به دنبال راهی برای رسیدن به احساس خوب بیشتر باشیم
-از اتفاقات به ظاهر بد تجربیات و درس های زیادی کسب می کنیم
-از اتفاقات به ظاهر بد بسیار بیشتر از اتفاقات خوب درس و تجربه می آموزیم
-با رخ دادن اتفاقات بد به دلایل رخ دادن آن فکر کرده و به دنبال اصلاح هستیم
-همواره به دنبال یادگیری از مسائل و اتفاقات به ظاهر نامناسب باشیم
-افرادی که طلاق گرفته اند در ازدواج دوم شرایط بهتری را تجربه می کنند تنها به این دلیل که ضربه و آسیب بیشتری را متحمل شده و درس ها و تجارب زیادی کسب کرده اند
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام خدمت استاد عزیز، خانم شایسته نازنین و همه ی دوستان هم مسیرم درجهت رشد وتکامل درهمه ی جوانب
خداروبی نهایت سپاسگزارم بابت وجود استاد عباسمنش مریم عزیزوشما عزیزای دل
که هرکدام با ارائه آگاهی های که دراختیارم قرارمی دهید زمینه های رشد وپیشرفتم رو درتمام جوانب زندگی فراهم می سازید
سپاس خداوند هدایتگرم بابت این سایت بهشتی
هرصبح که چشمامو بازمیکنم بعداز تمرین ستاره ی قطبی
وسپاسگزاری ازخداوند به خاطر تمام داشته هام
سراغ نشانه ی امروزم میرم وبه زیبایی هرچه تمامتر هدایت میشم به آگاهی که که بهش نیازدارم
دیروز غروب هجوم افکارمنفی، ونجواهای شیطانی کلی باعث حال بدی ام شده بود
بااینکه ازصبح داشتم البته برای باردوم. فایل های نتایج آقای روشن رو میدیم وکلی تحسینشون میکردم بابت عمل کردن به قوانین که تونستن نتایج عالی درتغییرشخصیت ودیگرجوانب زندگی کسب کنند
مسئله ای پیش آمد که احساسمو بدکرد.
اعتراف میکنم زود عصبی میشم وذهنم پی در پی هزاران دلیل ومنطق برام میاره که بیشتر بهم بریزم.
البته تاحدودی تونستم ذهنمو کنترل کنم وبیشتراجازه ندادم که ادامه بده
خداروشکر امروز صبح هدایت شدم به این فایل
وخداروهزارمرتبه شکر به آرامش رسیدم
ازخداوندمتعال خواهانم که یاری ام کند که بتونم
کنترل زبانم رو دراختیارداشته باشم
کنترل افکار وورودی های ذهنم رو داشته باشم
بتونم روی نکات مثبت وزیبایی ها توجه وتمرکز داشته باشم
احساسمو در اکثر مواقع خوب نگه دارم
احساس خوب =با اتفافات خوب
امیدوارم که لحظه لحظه زندگی تک تک اعضای این سایت بهشتی سرشار از زیباترین اتفاقات خداوند بشه
درپناه خداوندمتعال، سلامت شاداب خوشبخت وثروتمند باشید
149مین ردپاتوی مدارخودشناسی وخداشناسی ازکلام خدادرقرآن توسط دویارودوست مهربان قدمت دار.
به نام خدا وسلام به خدا.
سلام به 3استادگرانقدرخودم که آنچه دروجودمن خفته ونهفته بودوهست رابرام از اعماق وجودم زنده وشکوفامیکنند.
سیداستادمحمدعرشیانفر،که اولین ناجی مرا باقانون آشناکرد.
من شبهابالالایی استاد عرشیانفر تاصبح گوشی روشن زیرسرم میخوابم وصبح تاازسخنان استادعرشیانفرواستادعباسمنش روحم جون نگیره از زیرپتوبیرون نمیام حالاساعت12ظهرهم باشه من بایدروح وذهنم شارژبشه بعدبلندمیشم!!!!!!
سیدجانان استادعباسمنش،واستادخوش سلیقه مریم جون که به عنوان شاگرداول کلاس درسهایی راکه ازاستادجان شنیده به صورت دوره برای مابه تصویرکشیده !!!!!!!!!!!!!
استاداگه سخنان وتجارب کسی دیگری رومیخواست برای من بگی وبه گوشم فروکنی تامنوآدم میکردی خودت ازخط خداشناسی میرفتی به جاده خاکی!ولی تجارب خودت را خیلی راحت به من حالی میکنی متشکرم.دمت گرم.
خُب خدایا حالاتوبه من آموزش بده که چگونه ازاین همه نعمت وثروت توراسپاسگذاری کنم!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟
که چنین شاگردهای بزرگی درکلاس عشق وعاشقی پرورش داده ای .
وچگونه ازاین استادهای روشنفکرم تشکرکنم؟!
که تجربه ی زندگانی خودشون رو،که تجربه کردن به سادگی میان براماتعریف میکنن!!!!!!!!!
که میشه تمرین برای ماوپیشرفت ماوثروت سازی برای جمع ازاستادوتااون دانشجویی که تازه واردکلاس شده البته،البته،البته به شرط باورکردن حرفهای استاد،باوربه خودمون،باوربه خداوشاه کلیدطلایی روبرداریم!
برای تمام خواسته هااجراکنیم .قدمهای تکاملی همراه ،بااحساس عالی ،حالابگویاعلی قدم بردار که توموفقی انشاالله آره توکه این دلنوشته رومیخونی آماده ترازبقیه هستی.
چون منم اگه بگم مثل خودت شایدهم بدتربودم درست گفتم.
خوب جایی اومدی بهشته هرکسی توی غرفه ی خودش نتیجه اش رابه اندازه ی باورهاش گرفته به صورت دلنوشته به ثبت میرسونه واستادوعوامل پشت صحنه به مااطلاع رسانی میکنند دم همشون گرم.
یک خاطره ازقبض:حدوداًسال 71یا72بودقبض آب امدبرای ماوصاحب خانه به صورت شراکت!مبلغ 10تومان یعنی(10تاتک تومانی)به عزیزدلم نشون دادم گفتم قبضِ آب اومده .پرسیدچند؟!
من هیچی نگفتم فقط نشونش دادم!بنده خداخودش خواند100تومان!!!!
منم هیچی نگفتم!!!چون به ریال نوشته بود100ریال!!!!!!!
بعد100تومان ازش گرفتم 5تومان دادم به صاحب خانه 95تومان برای خودم ماند!!!!!خخخخخخ بازهمون پول روتوی همین زندگی خرج کردم وخوشحال بودم 95تومان دارم!!!!!بعدبراش تعریف کردم!!!!!!!!!!!!!!
گفت :ناقُلابه من کلک زدی!!!خخخخخخخخخخخ کلی خندیدیم وشدیک خاطره خدایاشکرت.
یک اتفاق برای مایعنی منوخواهرم افتاد واقعابدبود!!!!!!دهه ی 70بود.حدواًسال شاید74دقیقایادم نیست یک زمین100متری به چه ذوق وشوق باخواهرم که مجردبود،خریدیم.
بافروش قالی که ازجهازم بودحتی روغن نباتی که اون زمان باکوپن میدادند چندتاروغن فروختیم بالاخره زمین روخریدیم!!!!!
زمین ازمحلی که زندگی میکردیم دوربودهرچندوقت یکبارباخواهرم وعزیزدلم میرفتیم خبرمیگرفتیم.همسایه ی کناری میگفت: بیاین درست کنین، ماهم تنهایم والی آخر!!!!بعدازشایدیکسال که گذشت رفتیم زنگ زدیم ازهمسایه خبربگیریم یک وقت اومدبیرون بادخترش یک پاواستادن گفتن شماکی هستین!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعدم گفتن این زمین مال ماست قولنامه داریم!!!!!!!!!
پاسگاه ودادگاه ماهم که قانون بلدنبودیم بلاخره کاغذدست نویس خانگی آوردوگفتندشاهددارن ازبزرگان محلی امضاءکردن!!!!!!!!
ماهم که چندتاقولنامه پشت به پشت هم داشتیم ودونفرقبل ازماهم که فروشنده بودن به دادگاه براشهادت اومدن نمیدونم چی شدکه کلادادگاه گفت این خانم تاریخ کاغذدست نویسش ازشماجلوترِ!!!!!
این ومیخوام بگم هروقت مابه دادگاه یاپاسگاه میرفتیم اونقدباخواهرم میخندیدیم که بایدزیربغلهای مارومیگرفتند!!!!!الان یادم آمد ازخنده روده بُرشدم!!!!
کلابعضی وقتهاکه استرس واردمون میشداونقدمیخندیدیم غش میشدیم ازخنده!!!!!
خواهرم مریض بودخدابیامرزپدرم بردش درمانگاه آمپول بزنن تاچشمش به آمپول میفته ازبس که میخنده درمونگاه رو،روی سرش میگیره بعدازآمپول هم بیحال وبی هوش میشه که دکترمیادروسرش!!!!!!
الان هم همون طوربرای آمپول یاحجامت کردن میخنده!!!!!!
خودمم تاچندسال پیش برای آمپول تزریقم کنن خیلی میخندیدم به تزریقات میگفتم نیاجلوتاخندم تموم بشه!!!!خوب که میخندیدم میگفتم حالابیا!!!بازشروع میکردم ازموقع آمپول میزدن کلی زمان میبرد وهمه میخندیدن اگه خواهرم روهم میشناختن میپرسیدن شماخواهرفلانی هستی میگفتم: آره خُب خندشون میگرفت!!!!
خاطره ی بعدی :بنده ازموتورسواری میترسم ازاول که سوارمیشم تامقصدکه میرسم ازبس که میخندم خسته میشم. برسم مقصدازکت وکول افتادم درد،دل میشم!!!!!
چه مسیرکوتاه باشه؟؟؟!!! چی مسیرطولانی ؟؟؟؟!¡!!!!!!!
اونقدرخنده دارم تابرسم به مقصدیعنی واقعاهمینجوری ام تمیتونم خودمو روی موتورکنترل کنم فقط خنده!!!!
عاشقتونم ازاینکه این لایوهاروخداتوسط دواستادعزیزم که ازاعماق وجودم صحبت میکنند وکل زندگی ماهم همینطورکه استادعباسمنش میگن به ماهم بدون هیچ آگاهی گذشت اگه خندیدیم چه میدونستیم احساس خوب آورده اتفاقات خوب آورده؟!
نه !فکرمیکردیم زندگی همینه!!!!!!!
اگه حرفهای مادرمنوکسی بودمثل استادخُب همه روبه صورت اتفاقات وتجارب زندگی به فایل درمیآورد ومامتوجه میشدیم که فرکانس چیه؟؟!!!!
خالق زندگی ماکیه!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالامیفهمم چه فرصتها رابه (؟؟؟؟؟!!!!!)دادیم ورفت خدایاکمکمان کن که بقیه راباآگاهی استفاده کنیم وبدانیم لذت زندگی یعنی چه!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
من ازبچگی خیلی دوست داشتم بدونم خداچه جورآدمی هست!!!؟؟؟؟.بعدمرگ چی میشه !!!!؟؟؟؟توقبرچکارکنیم مادرمیترسم!!!!؟؟؟
همش میگفتم: خدایاقبل ازپدرومادرم بمیرم که شب روی قبرم بخوابن!!!!تمام سوالهابه صورت ترس توی ذهنم رخنه کرد!!!!!مادرم میگفت:خدانکنه ننه جان داغ اولادسخته!!!!!!
الان صحبتهای استادای عزیزم که قرآن روبرام میگن وبرنامه ی استادموزون روکه نگاه میکنم ازاعماق وجودم همون تَهِ وجودم نمیدونم کجاست!!!؟؟وچه جوری بیان کنم اینهابرام گفته میشه!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
فکرکنم سال97باخواهرودخترخواهرم وعزیزدلم رفتیم شمال که 99صدم٪بوددرحال غرق شدن بودیم که خدادرابعادیک دست قوی منوهُل دادبه سمت ساحل خودم شناکردم اومدم جلوبعدهم یک آقایی ازساحل آمدتوی آب دستموگرفت بردکنارساحل وهمون دستی که منوهُل دادخواهرم ودخترش روزیربغل زدبردکنارواین نجات دادن مابرای این بودکه خدابرای من ناجی شده جواب سوالاتم رابه دست بیارم.
همین غرق شدنمون هم که 4تااکیپ آمبولانس آمدبرای ماوکمی اونطرفترازماهم نیازبه آمبولانس بودنرفتن گفتن به مااعلام شده که به این محل اعزام شویم چون توی مُتِلِ کلی همکاربودیم وعزیزدلم رومیشناختن چندنفرتماس به اورژانس داشتن وهمه هم آدرس ماروداشتن اولین آمبولانس که رسیدحال خواهرم خیلی خراب شد .ماروبردن بیمارستان توراه اون آقایک سوالاتی ازمن میپرسیدجواب میدادم بعدخندمون گرفت!!آقاپرسیدمنومسخره میکنیدگفتم نه!!خوب ازاسترس بازمنودخترخواهرم خندمون گرفته بودولی خواهرم دیگه رمق خنده نداشت هرچی آمپول وسرم خوردهیچ عکس العملی نداشت.
من نمیدانم که بقیه ازبرنامه های استاد موزون چه برداشتی دارن؟!نظرهمه محترمه ولی من باهربرنامه لذتم بیشترمیشه برای اعزام با کاروان بازگشت به سوی ملاقات باخدا.
امروزمتوجه شدم که اون زمین اصلا به صلاح منوبچه های من نبوده چون محله ی بی فرهنگی بودهمه زیرصفربودن امروزمیگم خدایاسپاسگذارم که اون زمین رفت جایی که میبود.
والان من که ازنجات یافتن ازدریاخوشحالم اگه ازخواهرم بپرسی شایدجواب دیگری بده!!!!
خدایا شکرت که بازهم غریق نجاتم شدی ومرابه اقیانوس آگاهی هدایت کردی.
الهی هرکس به ماکلامی می آموزدخدایاتومستقیم نعمت دنیاوآخرتت رابه آنهافزونی بخش آمین.
به نام هدایت الله
سلام خدمت خواهر عزیزم لیلا دوست ارزشمند و توحیدی وفعال سایت
از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما میتوانم حس کنم ولذت ببرم
آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام خدمت شما استاد عزیزم.
استاد بزرگترین عامل و یا بهتره بگم تنها عاملی که درین سالها تونست بمن کمک بکنه برای داشتن و ماندگارتر شدن احساس خوب، “باورهای توحیدی” بود.
استاد با باورهای توحیدی بود که من تونستم احساس خوب، آرامش، امیدواری، اعتماد، ایمان و رها بودن را بدست بیارم، بهتر درکشون کنم و هربار آرامش بیشتری درزمان بیشتری را تجربه کنم.
استاد نه اینکه فکرکنید شرایطم روبراه بود که تونستم با باورهای توحیدی به احساس خوب برسم نه اصلا.
من در دل چالش های بزرگ زندگیم به این گنج دست پیدا کردم که البته اصلا کار راحتی نبود.
چه نجواهای قدرتمندی که بهم حمله ور میشد و تنها کاری که دراون لحظات من میکردم این بود که، تمام حالو روزم را، تمام ترسم را، بخداوند اقرار میکردم که مثلا: خدایا من ترسیدم، نجوا بهم فلان حرفو میزنه و من نمیدونم چجوری به این مساله نگاه کنم تا بحس خوب برسم، هدایتم کن و منو متوجه هدایتت بکن. و هدایتهای خداوند بود که در وجودم جاری میشد و من مدام اون هدایتهای خداوند را تکرار میکردم و الان 13 ساله که همچنان دارم تکرارشون میکنم و هربار اون هدایتها بیشتر و قابل درکتر میشه برام.
اونموقع ها من نمیدونستم، اسم این درکیات من که مدام دارم تکرارشون میکنم، باورهای توحیدیه.
بعدها که وارد این سایت شدم متوجه شدم، چنین مسائلی باورهای توحیدی نام داره.
و یه نکته دیگه جملات پایانی این فایل بود که درباره این موضوع که اتفاقات ناخوشایند اومدن که درسهایی را بدهند….
استاد یادمه همون 13 سال پیش، اگر اشتباه نکنم یه کتاب از باربارا دی آنجلس داشتم میخوندم که داخلش نوشته بود: اتفاقات ناخوشایند حکم یه پستچی را دارن که اومدن پیامی را بهت بدهند و هی دارن در خونتو میزنن، تا نری درو باز نکنی روی پستچی و نامه و پیام را ازش نگیری، همچنان پشت در میمونه و در را میزنه!!
استاد از همون لحظه خیلی این حرف به وجود من نشست، و سالهاست این سوال، جزء، سوالات قدرتمند کننده برای من شده.
و بمحض اینکه حتی با یه مساله خیلی کوچک که برام پیش میاد، روبرو میشم، بخودم میگم چیو باید ازین شرایط و موضوع یاد بگیرم؟!! و سلولی پیگیر جواب میشم.
و استاد این سوال خیلی به رشد من کمک کرده، و باعث پیشرفتم شده.
استاد عزیزم، بسیار سپاسگزار شما هستم بابت سخاوتتون در نشر این آگاهی ها.
درپناه خداوند باشین
به نام خدا
سلامبه شما استاد عزیز و استاد عرشیانفر نازنین
این لایو خودش یه دوره بود من اون شب تو لایو بودم .به شدت احساس خوبی داشت
دقیقا وقتی دنبال جواب بودم که چطور بتونم لذت بیشتری ببرم و راحتتر مسائل حل کنم
وقتی که امروز تو گودال ذهتم گیر کرده بودم و احساسم سر مسائل پوچ بد شده بود یه بار دیگه این لایو رو دیدم و خداروشکر که هدایتم کرد
یاداوری کرد بهم که احساس خوب مهمترین دلیل برای موفقیت هست هر چقدر که من به احساس خوب بیشتری برسم اتفاقات خوب بیشتر را تجربه میکنم
و چه نکته خوبی استاد که هیچ کس نبوده نیست و نخواهد بود ک در هر لحظه احساس خوب داشته باشه نشدنیه چون ما تو جهان 2قطبی زندگی میکنیم باید تلاش کنیم زمان های بیشتری در احساس خوب باشیم و در شرایط به ظاهر نازیبا بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم و سریعتر به احساس خوب برسیم تا نتایج خوب هم رقم بخوره
ممنون از شما استاد بی نظیر بابت این اگاهی ها
راستی استاد امروز هدیه از طرف سایت بهم داده شد که بی نهایت خدارو شکر میکنم و ممنونم یه نشونه اس که امروز سعی میکردم احساس خوب بیشتری داشته باشم که البته نسبت به قبل خودم هم موفق بودم و زمان های بیشتری احساس خوب داشتم اینم جواب اون احساس خوب
خدایا شکرت
ممنون استاد عزیزم بابت این هدیه ارزشمند ️
به نام الله مهربان
سلام
امیدوارم در بهترین حال باشید مثل خودم
کنترل ذهن ::::
مهمترین ابزار برای رسیدن به خوشبختی و ماندن در خوشبختی کنترل ذهن هست .
باید یاد بگیریم که همیشه در احساس خوب بمانیم. زیرا که این یک قانون هست.
در شرایطی که اوضاع روبرو راه هست و همه چی آرام و مرتبه حال ما خوب باشه که هنر نیست .
یاد بگیریم که در شرایطی به ظاهر نامناسب، و بو در احساس خوب بمانیم اصل و اساس هست .
اول اینکه اهمیت قانون را باید درک کنیم یهنی بدونیم اگر به هر دلیلی در احساس بد بمانیم مثل اینکه دست خودمان را داخل آتش ببریم ، یا از بالای صخرهای بزرگ داریم سقوط می کنیم .
پس بهتر است در احساس خوب بمانیم.
اینجا کنترل ذهن لازم هست، زمانی که : اوضاع خوب پیش نمی ره ، مهمانی کنسل میشه ، ماشین خراب میشه ، با همسر دعوامون میشه ، صاحب خانه میگه باید بلند شید ، از کارمان اخراج میشیم، پول کافی نداریم ، کارت میکشیم ، میگه عدم موجودی کافی ،
بطور طبیعی احساس ما بد میشه ، در این شرایط باید و باید و باید بتونیم کنترل ذهن کنیم ، که اگر نتونیم ، به ته چاه می افتیم
حالا
کنترل ذهن یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟
یعنی ، آگاهانه توجه و تمرکز خود را از حادثه بد برداریم و به چیزی توجه کنیم که یک کمی حال ما خوب بشه ، فقط یک کم ، که خودش نعمت بزرگیه، و این کار را تکرار کنیم ، تا کم کم به احساس خوب برسیم، این یعتی کل موفقیت
این یعنی بازی و قاعده جهان،
یکی از روشهای کنترل ذهن، توجه به زیبایی ها هست
و دیگری نام بردن نعمتهای زندگی ، مثل، خانواده، خانه ، ماشین ، سلامتی ، صدای پرنده، وجود درختان ، آسمان آبی قشنگ، دیدن بچه مدرسه خوب که داره به مدرسه میره ، توجه به یک گل زیبا .
بعد طبق قانون بدون تغییر خداوند، مشکل بطور معجزه آسا حل خواهد شد و باعث رشد و ترقی ما میشه .
پس تلاش برای درک بیشتر قانون
علیرضا یکتای مقدم
مشهد مقدس
معرفت کردگار
دیدن این عالم است
خوب جهان را ببین
هرچه ببینی کم است
سلام به استاد عزیزم ،خانم شایسته نازنین و دوستان خوبم
تغریبا هفته پیش بود که با دیدن فایل های توانایی کنترل ذهن تصمیم گرفته بودم اگاهانه احساسم رو خوب نگه دارم تا اینکه دیروز افتادم توی دام احساسات بد و عذاب وجدان اومد سراغم و ذهنم همش داشت میگفت باز نتونستی و شکست خوردی به خودم اومدم و گفتم همین که جلوی این احساس رو بگیرم هم خودش کار بزرگیه شروع کردم به امید دادن به خودم و از حس عذاب وجدان به احساس تحسین خودم رسیدم.
چند وقت پیش توی روابطم به مشکل خورده بودم چندباری هم این مشکل پیش اومده بود ولی اهمیتی بهش نداده بودم .بار آخری که اتفاق افتاد انگار یجورایی به خودم اومدم و فکر کردم که چرا این اتفاق افتاد؟دلیل هارو توی ذهنم مرور کردم و رسیدم به جایی که فهمیدم ایراد اصلیم کجاست و این درسی که گرفتم باعث شد روابطم خیلی بهتر بشه.
کامنت 14 ام از چالش 100 کامنت
1403/9/9روز146
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد ومریم عزیز ودوستان گل
خدایاشکرت بخاطر یک روز فوق العاده دیگه
چقدر این جمله احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب ومن توی زندگیم تجربه کردم
واینکه در زمانی که با تضادی برخورد میکنیم مهمه احساسمون و خوب نگه داریم
مثال لب پر شدن گوشی وزدید یاد یه تضادی که حدود 2ماه پیش برام افتاد افتادم خیلی عجیب بود اصلا توی زندگیم سابقه نداشت همچین اتفاقی
داشتم روی دوره عزت نفس کار میکردم کلی با احساس خوب مهارت های جدید شروع کرده بودم و پروژه هامو خودم انجام میدادم و ذهنم پرشده بود از معادلات و برنامه ها و نرم افزارها و اعداد و رقم و محاسبات
قفل گوشی با فیس باز میشد یه چندروزی ارور اینکه رمز بزنم و بهم نمیداد و با فیس بازمیشد یروزی میخواستم گوشی بازکنم با فیس بازنکرد و ارور دادکه رمز بزن
منم آخرین عددی که توی ذهنم بود و وارد کردم بازنشد
3بار همون رمز و زدم باز نشد و گوشی تا یک ساعت قفل شد این بخاطر امنیت گوشی آیفون اتفاق افتاد
بعد گفتم عیب نداره یک ساعت دیگه دوباره امتحان میکنم سعی کردم عمیقتر فکرکنم و رمز و به یاد بیارم بعد یک ساعت دوباره تلاش کردم دیدم دوباره نشد گوشی تا 3ساعت قفل شد دوباره سعی کردم ذهنمو کنترل کنم هدایتش خیلی سخت بود اینجا بگم که من 4سال همه اطلاعات و عکس وفیلم و پروژه ها داخل گوشی بود و متاسفانه نریخته بودم روی لب تاب و این نگرانی میومد سراغم که همه اطلاعاتم و …رفت و نابود شد چون گوشیم قفل شده بود من دیگه انگاری گوشی نداشتم دیگه فقط میتونستن به من زنگ بزنن خلاصه داشتم رفتم کافی شاپ و برای خودم یه خوراکی خوشمزه سفارش دادم و سعی کردم امیدوار باشم که رمز به یاد میارم توی همون کافه بودم که دوباره بهم فرصت داد رمز جدید بزنم ودوباره اونجا سعی کردم به حافظه ام فشار بیارم رمز زدم و ایندفعه برای 8ساعت قفل شد اینجا بود که فهمیدم انگاری حافظه ام دیگه یاری نمیکنه
اولین چیزی که به فکررسید این بود که ببین دختر به خودت مغرور نشو اگر خدا بخواد یکاری میکنه یه عدد و به راحتی فراموش کنی و کامل از ذهنت پاک کنه و این اصلا برای من بی سابقه بود اینجا گفتم خدایا حتما یه خیری هست که توی اینطور ذهن منو پاک کردی
رفتم پرسیدم از موبایلی گفتن بعد 8ساعت یباردیگه فرصت داری رمز بزنی
اومدم خونه شب تا صبح ذهنم مشغول بود ازخدا هدایت میخواستم و میگفتم خدایا یه نشانه بده یه کاری کن یادم بیاد صبح که بیدارشدم و دوباره یه رمز جدید زدم واقعا دیگه تسلیم شده بودم دیگه گوشی برای همیشه قفل شد . نکته جالبش اینجاست با اینکه من همه اطلاعات 4سال گذشته مدارک هام و… ازدست دادم اما یه آرامش عجیبی داشتم وگفتم حتما یه خیری بوده که من نمیدونم گوشی و بردم ریست کردم ولی میخندیدم همه با تعجب بهم میگفتن چطور رمز یادت رفت میگفتم خدا مغزمو ریست کرد و میگفتم خداروشکر شاید قرار بوده گوشیم دزدیده بشه یا گم بشه هم اطلاعاتم بره هم هزینه الان خداروشکر حداقل گوشی و دارم ضرر مالی نکردم این نوع نگاه باعث شد من آروم باشم و بگم حتما یه خیری بوده احساسمو کنترل کردم و بعدشم اتفاقات خوبی رخ داد خداروشکر درس هایی که این جریان برای من داشت این بود که زندگی هم همینطور یهو ریست میشه اینکه فقط باید درلحظه حال زندگی کنم و لذتش و ببرم و اینکه حتی به دانش و حافظه خودم مغرور نشم که اگر خدا بخواد فراموش میگیری خداروشکر میکنم توی اون شرایط خیلی خوب ازپس فکرم براومدم انصافا سخت بود اما وقتی به خدا فکرمیکردم دلم آروم میگرفت وقتی به اینکه ماهم رفتیم هستیم و به مرگ فکرمیکردم دلم آروم میگرفت قشنگ یادمه به خانواده ام گفتم من اگر میمردم هم این گوشی و اطلاعات هم باید ریست میشد وقتی مرگ هست من برای چی الان غصه این اطلاعات و بخورم برای چی حرص بزنم و…. خدایا شکرت