گفتگو با دوستان 50 | خروج از مدار ناخواسته - صفحه 11

208 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رڼا ځاځی گفته:
    مدت عضویت: 1680 روز

    سلام به همه و استاد عزیز

    من بارها این فایل را دیدم قبلا ولی امروز یک سوال برم پیدا شد که ایا تبدیل شدن اتش ابراهیم به ګل از نظر قوانین جهان هستی امکان پذیر هست قانون جهان هستی اینست که اتش میسوزاند نه اینکه تبدیل به ګل شود اګر هر کسی و هر چیزی باشد در برابرش نه اینکه فلانی محبوب خداست پس در اتش نمیسوزد ایا این یک قصه نیست یک قصه خیالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1271 روز

      سلام و درود بر شما دوست عزیز

      این کامنت شما رو قبلا هم خونده بودم، اما از آنجا که خودم رو فرد مناسبی برای پاسخ به این سوالتون ندیدم، از کامنتتون گذشتم. و امروز هدایت شدم به خواندن کپشن صفحتون که یه کمی هم خوندنش برام سخت بود و دوباره هدایت به این کامنت! با توجه به مطالبی که خوندم، تصمیم گرفتم بصورت مختصر توضیحی در حد فهم خودم بدم امیدوارم براتون مفید باشه.

      دوست عزیز اگه اتفاقاتی که براتون افتاده و شرایطی که قبلا داشتید و شرایطی که الان دارید تجربه می کنید رو یکبار دیگه تو ذهنتون مرور کنید متوجه می شوید که معجزات خداوند در زندگیتون کمتر از معجزات پیامبران در قران نیست!

      طبق آموزه های استاد و کلام خداوند در قرآن ، پیامبران هم انسانهای مشابه ما بوده اند.تمام اتفاقاتی که بعنوان معجزه ازشون یاد می شود تمامآ ریشه علمی داشته و انجامشان قابل اثبات است و اینگونه نبوده، نیست و نخواهد بود که خداوند قوانین هستی را به خاطر کسی نقض کند یا تغییر دهد . حتی اگر آن شخص پیامبر خدا باشد. بارها خداوند در قران تاکید کرده اند که هرگز در سنت خدا تبدیلی نمی یابی و این سخن جز آیات محکم قرآن است. پس قطعا اتفاقی خارج از قوانین هستی اتفاق نیفتاده است.

      احتمالا شما هم افرادی رو دیده اید که با کنترل ذهن می توانند روی آتش راه بروند بدون اینکه کف پایشان حتی تاول بزند.یا افرادی که روی شیشه شکسته راه می روند بدون اینکه کوچکترین خراشی به پایشان بیفتد. یا در هوا معلق بمانند بدون اینکه تکیه گاهی داشته باشند، همه این نمونه ها که تصاویرش در اینترنت بیشمار است به ما ثابت می کند که چنین اتفاقاتی شدنی است و به کنترل ذهن انسان و قدرت بی نهایتی که خداوند از خودش به ما بخشیده است بر می گردد.

      داستان دیگری که در قرآن آمده و برای افراد عادی قابل باور نیست عبور حضرت موسی از رود نیل و غرق شدن فرعون در دریاست. فیلم مستندی در این خصوص ساخته شده با عنوان فرعون رامسس دوم که به تحقیقات علمی که انجام شده اشاره دارد و وقوع این اتفاق رو بعد از گذشت چند هزار سال اثبات می کند. و حتی در کاوش های صورت گرفته بقایایی از این اتفاق کشف می شود. که توصیه میکنم برای باورپذیری ذهنتان آنرا سرچ و تماشا کنید. در پناه خداوند باشید دوست عزیز. یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        محمد کرمی گفته:
        مدت عضویت: 1220 روز

        سلام آقای زرگوشی عزیز

        کامنت زیبای شما رو الان خوندم در پاسخ به دوست عزیزمون

        کلمات شما در خصوص پاسخ به این سوال چراغهایی رو در ذهنم روشن کرد که دوسدارم برای برای خودم اینجا بنویسم تا باورهام قوی تر بشه

        اولین موضوع که دوسدارم بهش اشاره کنم بحث لیاقت هستش که شما در اول کامنتتون فرمودید که قبلا این سوال خوندین ولی ازش رد شدین ولی الان با احساس لیاقت که در خودتون ایجاد کردین و مطمئنا این احساس لیاقت حاصل مطالعه و تلاشی هست که در کشف قوانین خداوند در شما ایجاد شده و من هم باید این نکته رو همیشه به خودم یادآور بشم که منم اگر مثل شما روی خودم کار کنم قطعا درکم از قوانین بهتر میشه و در مدار پاسخ به این سوالات میشم که همین الانم جوابش برای خود من سخته

        دومین نکته ای که میتونم بهش اشاره کنم بحث سیستمی بودن قوانیین خداوند که بهش اشاره کردن ،خود من خیلی توی این زمینه مشکل داشتم و با وجود اینکه بارها از زبان استاد این موضوع رو شنیده بودم ولی درک نمیکردم و همین الانم میدونم درکم خیلی زیاد نیست ولی خیلی بهتر از آوایل آشنایی من با استاد

        وقتی بحث سیستم میشه ذهن من میدونه که این جهان قانونمنده و هیچ چیز شانسی یا معجزه با تعبیری که یک عمر به ما فهموندن وجود نداره ،بلکه من به عنوان کسی که تکه ای از این سیستم هوشمند هستم با اجرای درست قوانین به نتیجه مطلوب خودم میرسم ،کار ما به عنوان شاگردهای استاد عباس منش پیدا کردن قوانین و عمل کردن بهش و بدست آوردن نتایج مشابه نتایجی که هر کسی چه خود آگاه و چه ناخودآگاه دارن این قوانین رعایت میکنن و نتیجه مطلوب بدست میارن

        در دوره 12 قدم استاد بصورت کاملا هوشمندانه قدمها رو بصورت پله پله دارن آموزش میدن تا ذهن ما بتونه بصورت تکاملی آماده درکش بشه

        من بعد از یکسال وقتی به دوره 12 قدم بصورت مفصل پرداختم درکم خیلی بهتر شد نسبت به قوانین خداوند و الان میدونم با سیستمی طرف هستم که کافیه قوانین اجرا کنم و نتیجه مطلوب بگیرم

        قوانینی مثل احساس خوب =اتفاقات خوب

        قوانینی مثل اعراض از ناخواسته و تمایز این ناخواسته از حل مسائلی که بصورت چرخه معیوب توی زندگی ما بصورت مدام تکرار میشه

        باورهای توحیدی که هر چقدر آدم درکش کنه باز هم انگار وجودش تشنه این باورهاست

        بقول استاد من وقتی بدونم این جهان در عدالت کامل به وجود اومده و هیچ بی عدالتی وجود نداره هیچ پارتی وجود نداره بلکه این ما هستیم که داریم بصورت 100٪ جهان خودمونو خلق میکنیم ،دیگه خیالم راحت که پامو جای سفتی میزارم و اینجوری نیست که کسی بتونه با بی عدالتی منو از مسیرم دور کنه

        خداوند رو سپاسگزارم برای وجود این قوانین ثابتش

        خداوند رو سپاسگزارم که منو از توهم این باور که جهان مثل جنگله و هر کسی میتونه زندگی منو نابود کنه نجات داد

        چقدر زیباست که ادم ترسی نداشته باشه از این جهان و آدمهاش ،بلکه با شجاعت قدم میزاره توی ترسهاش و میدونه که یه نیروی فراتر از همه نیروها بهش کمک میکنه

        مثالهای قرآنی خیلی میتونه توی این موضوع به آدم کمک کنه

        حضرت موسی و داستانهای که ازش شنیدیم واقعا جای تعقل داره ،وقتی میره پیش قدرت زمانه خودش یعنی فرعون و با شجاعت ازش درخواست میکنه

        من وقتی خودمو جای حضرت موسی میزارم توی لحظه رودرویی با فرعون و شجاعتشو میسنجم با خودم اشک از چشمانم جاری میشه و میفهمم که چقدر راه دارم برای رسیدن به شخصیتی مثل حضرت موسی

        یا حضرت ابراهیم و حضرت مریم

        اخه کدوم دختری میتونه توی شرایط حضرت مریم و در اون زمان بدون اینکه نگران حرف مردم باشه حضرت عیسی رو بدنیا بیاره ،اینا جای فکر کردن داره واقعا (البته اینم بگم من تحقیق کردم راجب باردار شدن یک دختر بدون وجود جنس مخالف و از لحاظ علمی کاملا اثبات شدست )

        یا حضرت یوسف و داستانهایی که ازش شنیدیم

        بقول استاد اینا داستانهایی هست که خیلی بنظر ما عجیبه و ما از گذشته تا به الان از زبان خیلی از علما شنیدیم و بخاطر باورهای غلطی که به ما خوروندن فکر میکنیم این پیامبران آدمهای خاصی بودن که همچین کارهایی میکردن در حالی که اونا هم مثل ما انسان بودن

        استاد توی یکی از فایلهاشون خیلی زیبا توضیح میدن که بجای سخت کردن درک این موضوع و از پیامبران گفتن بیام توی زندگی معمولی خودمون دنبال این به اصطلاح معجزات باشیم ،همه ما از صب که بلند میشیم با معجزه سرو کار داریم ،مگه هر صب که بلند میشیم ضربان قلبمون گویا یک معجزه نیست ،هزاران بار من در تمرین ستاره قطبی و فکر کردن با احساس خوب تونستم خواستهامو تیک بزنم معجزه نیست

        و بی نهایت مثالی که اگه بخوام از زندگی خودم بگم میتونم اینجا مثال بزنم

        آقای زرگوشی عزیز خوشحالم که دوستانی آگاه مثل شما دارم و از خداوند طلب هدایت میکنم که همیشه من هم مدار شما دوستان الهی کنه

        سپاسگزارم ازت برای نوشتین این کامنت زیبات که امروز منو پر از آگاهی کرد ..

        راستی شینا جون بجای من ببوسش و بهش بگو هر وقت یادت میکنم قلبم پر از نور میشه و فرزند خودم میاد جلو چشمام

        دوستون دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    نرگس گلی گفته:
    مدت عضویت: 1830 روز

    سلام

    استاد جان یه حسی به من گف به این فایل گوش بدم نمیدونم چرا ینی نه نشانم بود ن تو روزشمار هستم من اما حس پررنگی گف برو گوش بده امروز داشتم فقط ب شما فکر میکردم از محل کارم که برمیگشتم سوار مترو که شدم یه دختره کنارم نشسته بود ناخوداگاه چشمم رف رو گوشیش دیدم یه استاد خانوم فکر کنم مثل شما سایت داره من اصلا نمیشناسمشون ولی زیر متناش زده بود مول شما فایل داشتن زیرش نوشته بود باور فراوانی با مثلا همه چیز تویی ناخوداگاه رفتم تو مقایسه گفتم خدایا واقعا مرسی که منو هدایت کردی توی این سایت استاد من قبل شما اساتید دیگرو کار کردم همشونم نازمو کشیدن ینی اگه گفتم فلان مشکلو دارم راهکار دادن تهشم قربونم رفتن ولی شما یه جور دیگه هستین واقعا شمس زمانه شمایین نه تنها نازمونو نمیکشید بلکه پوستمونم میکنید:)))ولی من اینشکلی دوس دازم قبلا دوس داشتم اساتیدی باشن که بگن اخیش قربونت بزم اما از وقتی با شما اشنا شدم بچه پرو شدم قوی شدم به همون اندازه که رو خودم کار کردم دیدم دیگه نازکش نیستم و کاملا اینجور میپسندم چون خودمم دارم اینشکلی میشم من از وقتی یادم میاد سنگ صبور خانواده بودم ب اونا نمیتونستم بگم من محتاج تاییدم ولی اینجا میتونم بگم همیسه دلم برا داداشم میسوخت فکر میکردم خیلی در حقش ظلم شده ینی از بچگی من دل سوزش بودم با این که من یازده سال ازش کوچکترم وقتی مریض شده بود چندروز پیش اومد خونه ما حال ندار بود شروع کرد قربانی شدن همون لحظه به من گف پامو ماساژ میدی من بدون هیچ اخمی یا لحن بدی گفتم حالت بده دستات که سالمن خودت ماساژ بده بعد اومدم اتاقم احساس گناه داشت از حلقومم میزد بیرون نمیدونم بچه هایی که شبیه منن میدونن دارم از چی حرف میزنم نجوا ولم نمیکرد هرکار کردم اروم نشدم رفتم سراغ قران و شدیدا چنگ زدم به خدا اهنگ تجسمی سایتو گزاشتم تو گوشمو شروع کردم قران خوندن یکم گریه کردم ولی میتونم بگم در عرض سه دقیقه جمعش کردم و حالم خوب شد و خدا به دادم رسید اینارو گفتم که به این برسم بگم دارم خودمو شبیه شما میکنم شبیه چیزایی که یادم میدین چقدر بعدش شمارو تحسین کردم چقدر بعدش شما ابراهیم و نوح رو الگو کردم زدم به ذهنم که مگه اینا احساسات نداشتن اینام ادم بودن مگه فقط تو ادمی و انقدر از خدا گفتم کفتم گفتم که ذهنم کشید کنار مرسی واقعا اینجا همه چیش خاصه از استادانش بگیر تا شاگردانش واقعا خوشبختی بالاتر از این نمیبینم که اینجا بین شما حضور دارم و عضو این سایت الهی هستم خدایا هزاران بار مرسی بابت احازه دادنی که گزاشتی تو این سایت باشم مرسی واقعا استاد جان عاشقتون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1806 روز

    وَاذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

    و یاد کنید هنگامی را که شما در زمین گروهی اندک بودید، و ناتوان و زبون شمرده می شدید، و همواره می ترسیدید که مردم [مشرک و کافر] شما را بربایند [تا شکنجه و آزار دهند و نابود کنند] پس خدا شما را [در شهر مدینه] جای داد و با یاریش نیرومندتان ساخت، و از [نعمت های] پاکیزه اش به شما روزی بخشید تا سپاس گزاری کنید.

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان نازنینم در این سایت توحیدی

    خواستم به خودم متذکر بشم و این آیه رو بر چشمانم سرمه کنم…تا فراموش نکنم…

    یادمه یه جای فایل استاد گفتن که وقتی به ناخواسته‌ها برخورد می‌کنید و احساستون رو کنترل می‌کنید و بعد متوجه میشید که اون ناخواسته باعث یک رشد در شما شده یا یک نتیجه خوب برای شما به ارمغان آورده حتماً اون رو یادداشت بکنید که برای شما بعدها مثل یک نشونه عمل کنه و ببینید که اون اتفاق علی رغم ظاهر ناخوشایندش باعث رشد شما شده یا نتیجه بسیار مثبتی برای شما به ارمغان آورده، و دیدن این نتایج و این یادداشت‌ها کمک می‌کنه به تقویت ایمان ما و همونطور که حضرت ابراهیم به یکباره به اون رشد و به اون ایمان و به اون توحید نرسید و تکامل رو طی کرد ما هم مسیر رشد و تکامل رو طی بکنیم…

    ———————-

    بنده کارمند رسمی هستم و نمی‌تونم برای افزایش درآمدم تدبیر خاصی داشته باشم، اما بارها معجزه خداوند رو دیدم که علی رغم اینکه من به عنوان یک کارمند حقوق ثابتی باید داشته باشم و نمی‌تونم انتظاری به جز دریافتی‌های مشخص داشته باشم، اونم در حالی که محل کارم دچار مشکلات مالی شده و افراد زیادی تحصن می‌کنند به خاطر اعتراض به پرداختی‌هاشون، اما خداوند از فضلش بی‌حساب در ماه‌های گذشته بارها و بارها به ما عطا کرد آنهم به حدی که برای دخترمون گوشواره طلا خریدیم تخت برای خونه خریدیم و خیلی خریدهای ریز و درشت دیگه‌ای رو انجام دادیم که شاید هیچ کدوم از همکارای من در تصورشون نمی‌گنجید با اینکه پایه و رتبه بالاتر داشتن در اسنپ کار می‌کردند و منابع مالی دیگه‌ای رو داشتند به عنوان شغل دوم، اما من در شرایط این خریدها را انجام دادم که اولاً خانم من کارمند نیست و من هم به طور میانگین فقط ماهی در حدود 9 تومن برام باقی می‌مونه!!! به خدا اینا همش معجزه است، خواستم یکی از نمونه معجزاتی که در زندگیمون اتفاق افتاده رو اینجا بنویسم تا چراغ راهی برای من باشه و هر بار با خوندنش ایمانم تقویت بشه، یادمه دیروز وقتی که متوجه شدیم که کلاً 500 هزار تومان در حساب‌های من وجود داره و خانم من باید برای تست‌های بارداری به بیمارستانی می‌رفت و کارهای دیگه‌ای رو انجام می‌داد و ما حتی هزینه اسنپ گرفتن رو هم به زور داشتیم و شرایطمون طوری بود که چاره‌ای جز قرض کردن نداشتیم، اما من با خانمم وقتی صحبت کردیم گفتیم که ما نباید از کسی قرض کنیم و خداوند به غیر الحساب به ما روزی می‌رسونه، همانطوری که تو این چند ماه گذشته پول‌های عجیبی رو به ما رسوند که در ذهن اون هم نمی‌گنجید و خداوند بر این موضوع شاهده، و امروز تا هنگام غروب نجوها میومد و من با منطق با توکل ساکتشون می‌کردم و صد البته این‌ها فقط به لطف عنایت خداوند بوده و من توان این کار رو نداشتم، و وقتی همسرم به خونه مادرم رفت که نزدیک محل سونوگرافی بود اونجا دایی بنده حضور داشتند که تقریباً نزدیک دو سال هست که من ندیدمشون و اونجا به همسر بنده یک کارت هدیه چند میلیون تومنی دادن به عنوان شیرینی فرزندمون که هنوز متولد نشده هم به عنوان شیرینی خونه‌ای که خداوند اون رو هم معجزه وار و هدایتی به ما عطا کرده بود به همسرم داد و خداوند به ما که نمی‌خواستیم از کسی قرض کنیم و بهش سعی نکردیم که حتی فکر بکنیم پاسخ داد، و خداوند همواره پاسخ میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1220 روز

      سلام آقا حسین عزیز

      دوست عزیزم در حالی که اشک شوق توی چشمام هست دارم برات طلب آرزوی خوشبختی و سعادت میکنم و قدم نو رسیده رو به شما و خانوم دوسداشتنی شما تبریک میگم و هر کجا هستین سلامت و تندرست باشید

      سپاسگزارتم که معجزات زندکیتو برای ما به اشتراک گذاشتین و باعث شعف و ذوق زیاد در من و هر کسی که این کامنت میخونه شدین

      آقا حسین این نتیجه شما حاصل کنترل ذهنتون و چنگ زدن به ریسمان الهی و قوانین ثابت خداوند

      وقتی ما با تمام وجود باورش میکنیم و همه چیز میسپاریم بهش خودش همه جوره درا رو باز میکنه و آسان میشیم برای آسانی ها

      اینا همش نتیجه اعتماد به رب

      منم یه داستان دارم که هر وقت به ناخواسته ای میخورم با خودم مرورش میکنم که ایمانم حفط بشه

      یه روز بخاطر مسائلی که داشتم درگیر یه پروژه دادگاهی شدم ،قضیه اسن بود که من بخاطر باورهای مالی افتضاحم توی جریان دادگاه محکوم به پرداخت مبلغی به یکی از دوستانم شدم که ظاهرا بقول خودمون آدم بدقلقی بود و خیلی سخت میشد باهاش کنار اومد

      خلاصه این دوست عزیز تمام سعیش این بود منو به بدترین شکل ممکنش توی منگه قرار بده و داستانها برای من درست کرد

      منم که بقول استاد علی بی غم بودم و تمام تلاشم این بود کنترل ذهن کنم و سعی کردم کاری که از دستم بر میاد انجام بدم و بقیشو بسپارم به خدا

      روز موعود رسید و با اینکه نشانها قبلش بهم میگفت باید کاری انجام بدم و من درکی از اعراض از ناخواسته و حل مسئله نداشتم ،اون نشانها رو پشت گوش انداختم ،اگر به نشانها دقت میکردم هیچ وقت شرایط سخت برام پیش نمیومد و راحت حل میشد

      روز موعد رسید این دوست عزیز با حکم جلب رفت پاسگاه محل تمام تلاش خودشو کرد که منو طوری توی محل کارم جلب کنه که همه ببین خلاصه آبروی من بره

      و منم از همه جا بی خبر داشتم کار خودمو میکردم ،این دوست عزیزمون که داشت با مامور پاسگاه بحث میکرد و تقلا میکرد برای اجرای هدفش ،درگیر شد با مامور و چیزی که اتفاق افتاد این بود که نه تنها نیومدن محل کارم بلکه خیلی محترمانه با من تماس گرفتن که برم پاسگاه و مسئله رو یه جوری حل فصل کنم بصورت توافقی

      و همین اتفاقم افتاد و با تمام تلاشی که این دوست عزیزمون کرد من بدون اینکه بخوام خیلی اذیت بشم مسیله رو حل کردیم و جالب تر اینکه من بعدش متوجه شدم که چه درگیرهایی بین این دوستمون و مامورین پاسگاه پیش اومده

      اون روز من تمام تلاش خودمو کردم موهبت این ناخواسته رو بفهمم و وقتی که آروم شدم به این نتیجه رسیدم که اولا من میتونستم خیلی زودتر از این موضوع به صورت کاملا توافقی حلش کنم که کوتاهی کردم

      و دوما من تعهد دادن رو در اون شرایط بصورت عمیق درک کردم و وقتی که من متعهد میشم باید روی قول خودم بمونم

      اینا رو گفتم که یادآوری بشه برام کنترل ذهنم و البته درسهایی که از اسن موضوع گرفتم و هم یه تشکر کنم از شما دوست عزیزم برای به اشتراک گذاشتن نتیجتون از کنترل ذهنتون

      سپاسگزارم از شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حسین و نرگس گفته:
        مدت عضویت: 1806 روز

        سلام خدمت برادر عزیزم. ممنون از شما بخاطر پیام زیبا و دلگرم کننده تون و براتون از صمیم قلب از خداوند توفیق روز افزون مسئلت میکنم. خواستم در تکمله کامنتی که گذاشتم نکته ای بگم… بعد از اون داستان متوجه شدیم که حتی بیمارستانی که قرار بود فرزندم به دنیا بیاد و فرزند دومم هم همونجا متولد شده بود به سامانه بیمه تکمیلی که تحت پوشش بودیم متصل شده و قبلا اینطور بود که باید نقد پرداخت میکردیم و بیمه نهایتا بخشی از مبلغ رو جبران میکرد اما به لطف خداوند طی سال گذشته نه تنها به بیمه متصل شده بود بلکه آنلاین بود و کل فرآیند زایمان همسرم در نقطه تاپ تهران جایی که از سرما میلرزیدیم با کادری مجرب و خدمات عالی کلا با 3.5 میلیون تومان انجام شد و این از لطف خداوند بود. اما این رو هم بگم که خداوند به دلمون الهام کرد که بندگان من درسته که به من توکل کردید و من هم بهتون پاسخ دادم، اما ظرف شما هنوز آنقدر بزرگ نشده که انتظار داشته باشین همیشه همینطور مستقیم روزیتونو بدم و لازمه از طریق دستانم درخواست بدین و قرض کنید…و خداوند عنایت کرد که کسانی به ما پیام دادن که مبلغی به ما قرض بدن در حالی که ما ازشون درخواستی نکرده بودیم و به راحتی مبالغی به ما داده شد تا از عهده مخارجمون با توجه به میهمانان و … بر بیایم… شاید قبلا فکر میکردم اگر قرض کنم مشرکم و یا اینکه فکر کردن بهش یعنی شرک… اما الان خداوند این درسو بهم داده که درسته من فرمانروای عالمم اما به اندازه ظرفتون میدم… ولی عزتتونو حفظ میکنم و شما روی خودتون کار کنید من تضمین میکنم که ان شااالله روزی خواهد آمد که شما دیگه به قرض کردن حتی نیاز هم نخواهید داشت… ان شااالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مرضیه اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 967 روز

    سلام استاد عزیزم

    هزاران مرتبه سپاس برای این صحبت های ارزشمند

    استاد با اینکه این قوانین را می دانم و بارها از شما شنیدم و در کامنت ها خواندم و بارها هم سعی کردم به کار ببرم و بارها هم نتیجه را دیدم و به خودم گوشزد کردم که دیدی درسته و بارها یادداشت کردم که این اتفاق برام افتاد و من اینگونه رفتار کردم و جواب گرفتم

    ولی

    چرا بازهم شنیدن آنها تازه است

    چرا انگار دوباره مغزم میگه آها اینه

    دلیلش رو متوجه نمیشم

    مگر من نمی دونم احساس خوب داشته باشم اتفاقات خوب پیش میره؟

    استاد نه تنها می دونم و بارها در واقعیت پیش آمده که روزی که حالم خوب نبوده به هر دلیلی دیدم که اتفاقات روان پیش نمیره هر جا میرم اتفاقات زیبا پیش نمیره و خواسته و ناخواسته قاطی پیش میاد و بارها هم پیش آمده روزی که حالم خوبه هر جا میرم همه کارها انگار از پیش برام آماده است و همه مهربون و نایس و …

    استاد خیلی مهمه و برای اینکه احساسم را خوب نگه دارم برای خودم اهرم رنج و لذت نوشتم که ببین اگر احساست بد بشه به هر دلیلی حالا خیلی هم حق داری خیلی هم همه تأیید کنند که آره راست میگی حق با توست ولی قانون این رو نمیگه

    یادت باشه که کارگردان جهان یکی دیگه است اگر اتفاقی به ظاهر بده تو بگو من تو کار کارگردان دخالت نمی کنم میگم باشه این اگر درسته بذار این صحنه این گونه که خداوند می خواد پیش بره و من تسلیم هستم و بعد تماشا کن آخر فیلم خوب تموم میشه

    الان استاد خیلی بهتر از قبل شدم و خیلی سعی می کنم احساسم را بیخودی برای هر چی خرج نکنم روی دیگران تمرکز نکنم ناامید نباشم

    به جز پاشنه آشیل ها که خیلی نیازه هی یادآوری کنم این پاشنه آشیل ها مثل علف هرزی که هرچی میکنی از ریشه دوباره وقتی بهش سر نمیزنی رشد میکنه و دوباره میاد و احساست را بد میکنه و دائم باید حواست باشه

    استاد اگر از صبح تا شب به فایل ها گوش بدم بنویسم تکرار کنم خسته نمیشم و انگار این روح من تشنه است برای شنیدن و درک کردن و به کار گرفتن

    استاد متشکر از شما که این قوانین را ساده و منطقی و کاربردی بیان می کنید

    اصل را میگید و اجازه میدید ما درک کنیم که بازی چیه

    و جمله پایانی

    اگر آدم ها فکر کنند به این موضوع که بتونند احساس خودشون را خوب نگه دارند مهمه

    راهی براش پیدا می کنند هر کسی به یک شیوه ای

    و بعد خواهند دید که اتفاقات خوب براشون رخ میده به همین سادگی

    قانون جهان اینه

    استاد این مبحث را در جلسه هفتم کشف قوانین زندگی مفصل و زیبا توضیح دادند

    متشکرم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 816 روز

    ‎به نام انرژی معجزه‌گر و قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیک‌تر است و به خوشبختی و ثروتمندی و داشتن زندگی عاشقانه و رویایی برای من بیشتر از خودم مشتاق است

    ‎به نام سیستمی قانونمند که قدرت خلق‌کنندگی تمام اتفاقات زندگیم را به دست باورها و افکار خودم داده است، تا بتوانم با حفظ احساس خوب‌ و ارسال فرکانس مناسب، از راه‌های لذت‌بخش و آسان به تمام آرزوها و شرایط دلخواهم برسم

    ‎به نام خدای قدرتمند و مهربانی که جهانی سرشار از عشق و فراوانی و نعمت و فرصت و ثروت و خوبی و آدم‌های خوب را به بی‌نهایت مقدار آفریده

    ‎و من را نیز از بدو تولد، موجودی بسیار ارزشمند و لایق خلق کرده که لیاقت تجربه همه نعمت‌های کوچک و بزرگش را دارد و برای گسترش جهان به این دنیا آمده است.

    *

    سلام

    ‎سلام به همه زیبایی‌ها

    سلام به همه خوبی‌ها

    سلام به همه نعمت‌ها

    سلام ‎به همه آدم‌های خوب و باایمان

    ‎سلام به سلامتی و آرامش

    ‎سلام به آسایش و رفاه

    ‎سلام به عشق پاک، صداقت، وفاداری و اعتماد

    ‎سلام به ثروت بی‌انتها و ثروتمندی

    سلام به آبرومندی و عزتمندی‎

    سلام به لذت‌های پاک و تجربه‌های شیرین

    سلام به فرصت‌های خوب و ایده‌های ناب‎

    سلام به موفقیت در تمام ابعاد زندگی

    ‎سلام به خوشبختی تمام و کمال

    ‎سلام به سعادتمندی در هر دو جهان

    ‎سلام به هر ذره و جریانی از خوبی که در جهان زیبا و غنی ما وجود داره.

    *

    در ابتدای فایل که تا حدودی به شخصیت و میزان تسلیم بودن حضرت ابراهیم اشاره شد، واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم. خیلی ممنون.

    در ادامه فایل، مثل همیشه، حرف‌های بسیار خوبی توسط استاد گفته شد که برداشت شخصی خودم رو به عنوان ردپایی در این مسیر زیبای تکاملی، اینجا می‌نویسم:

    – من در هر حالتی سعی می‌کنم احساس خودم رو‌ خوب نگه دارم. چراکه با این کار، نتیجه بازی عوض شده و دست آخر، همه چیز به نفع من پیش خواهد رفت.

    – بهتره که همیشه همه چیز رو مکتوب کنم تا فراموش نکم که در روزهای به ظاهر سختی که بر من گذشت، با توجه نعمت‌ها و زیبایی‌های زندگیم، حالم رو خوب نگه داشتم، بعد از یک دوره زمانی، به خوبی متوجخ می‌شوم که آن اتفاق به ظاهر بد شده جز بهترین اتفاقات زندگیم؛ اینطوری ایمانم قوی‌تر میشه و در شرایط بعدی هم می‌توانم بهتر ذهنم را کنترل کنم و پیش بروم.

    – اگر احساست بد باشه اتفاقات بد رخ می‌ده

    و اگر احساست خوب باشه، قطعا و حتما اتفاقات خوب برات رخ میده.

    پس به این قانون زیبا عمل کنم تا زندگیم اونقدر زیبا و قشنگ بشه که در پوست خودم نگنجم.

    – برای این کار، باید آرام آرام تمرین کنیم و قانون رو جدی بگیرم. خواهم دید که کنترل احساساتم راحت‌تر میشه، مرتبا نتایج بزرگ برام پیش میاد، در ادامه ایمانم قوی‌تر میشه، کارها برام راحت‌تر میشه و در نهایت، می‌رم تو تصاعد و اون‌وقت دیگه کارها پشت سر هم برام خوب پیش می‌ره.

    – بنابراین در مواجه با مشکلات ذهنم را کنترل می‌کنم، تمرکزم را از روی ناخواسته‌‌ها برمی‌دارم؛ حالا شده با دوش گرفتن، با خوابیدن، با موزیک گوش دادن، با توجه به زیبایی‌ها و نعمت‌های کوچیک و بزرگ زندگیم.

    – وقتی فکر آدم خیلی درگیر چیزی شده باشه، یکی از راه‌هایی که می‌توان آن را کندتر یا آرام‌تر کرد، رفتن به سراغ تحرک جسمانی که بالاترین ضربان قلب را ایجاد می‌کند است، مثل دویدن، مثل شنا کردن؛ تو این فضا باشی دیگه مغز به چیزهای منفی فکر نمی‌کنه و یجورایی شات‌دان میشه و تمام تمرکزش رو میزاره روی فعالیت فیزیکی که ازش می‌خوای تا از عهده‌اش بربیاد. این باعث میشه یک توقفی بکنه و از اون احساس خیلی بد سوییچ کنه به احساس آرامش و بعد تو می‌تونی آرام‌آرام خودتو پیدا کنی و به احساس خوب برسی.

    – اگر انسان بدونه که چقدر مهمه در شرایط مختلف احساس خودشو رو خوب نگه داره و آرامش خودشو حفظ کنه، و واقعا درک کنه که چقدر با احساس خوب داشتن، می‌تونه از در و دیوار براش اتفاقات خوشایند رخ بده، حتما راه و روش احساس خوب داشتن رو پیدا می‌کنه.

    *

    من باور دارم که در جهانی بسیار زیبا، غنی و سخاوتمند زندگی می‌کنم که خالقی قدرتمند، مهربان و بخشنده دارد و

    در آن بی‌نهایت نعمت و فرصت و ثروت و بی‌شمار خوبی و زیبایی و آدم‌های خوب وجود دارد و

    من موجودی بسیار ارزشمند ‌و لایق هستم که قرار است سفری بسیار شیرین، لذت‌بخش و عاشقانه را در این جهان فوق‌العا‌ده زیبا تجربه کنم ‌و

    در کمال سلامتی، عزتمندی، ثروتمندی، خوشبختی و سعادتمندی، پیوسته شکرگزار خالق بخشنده و مهربانش باشم.

    من با ایمان و اطمینان به سیستمی قانونمند، انرژی قدرتمند و خالقی هدایت‌گر و حامی، و غفور و رحیم

    و باور به اینکه فارغ از گذشته‌ای که داشتم، باز هم خداوند برای من ارزش بسیار قائل است، چون آدم خوبی هستم و در تلاشم هر روز بهتر و بهتر از دیروز باشم،

    من آنقدر ارزشمندم که لایق تمام نعمت‌های خداوند هستم؛

    و باور دارم که:

    من به این جهان زیبا آمده‌ام تا

    زندگی فوق‌العا‌ه‌ای رو تجربه کنم،

    آبرومند باشم،

    عزتمند باشم،

    ثروتمند باشم،

    شاد و خوشحال باشم،

    قوی و قدرتمند باشم،

    سالم و سلامت باشم،

    زیبا و دوست‌داشتنی باشم،

    آرامش و آسایش داشته باشم،

    در رفاه کامل باشم،

    لذت‌های پاک مختلف رو تجربه کنم،

    در همه ابعاد زندگیم موفق و کامیاب باشم،

    بسیار عاشق باشم،

    بسیار عاشقم باشن،

    تا خوشبخت و خوشبخت و خوشبخت زندگی کنم،

    به دنیا آمده‌ام تا به گسترش این جهان زیبا و سخاوتمند کمک کنم،

    تا اثر بسیار خوبی از خودم به جا بزارم،

    تا برسم و داشته باشم و لذت ببرم و شکرگزار باشم.

    خدای قدرتمند و مهربان من، برای اینکه امروز هم من را به سمت زندگی بهتر و شرایط ایده‌آل و رویایی‌ام هدایت کردی، ازت هزاران بار ممنونم.

    خدای سخاوتمند من، من آمادگی دریافت برکات، نعمات، ثروت، سلامتی، عشق، آگاهی‌ها و هر خیر و برکتی رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای همشون ازت هزاران بار ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    محمدمهدی گفته:
    مدت عضویت: 1738 روز

    به نام خداوند پاک و یگانه

    ایمان با منطق بوجود می آید

    وقتی باورهای قدرتمندکننده توحیدی و ثروت آفرین را در خود ایجاد میکنیم ، اعمالی به ما الهام میشود و آنها را انجام میدهیم و بعد از رسیدن به ثبات فرکانسی ، آن خواسته ما محقق میشود.

    ما هدف بعدی را انتخاب میکنیم و در مسیر بهتر الهامات را درک میکنیم و بهتر و باقدرت بیشتری به آنها عمل میکنیم و باورهای قدرتمندکننده را با ایمان بیشتری به استناد به ” رسیدن به خواسته قبلی ” و تکرار آن برای خودمان ، در وجودمان ایجاد میکنیم و راحت تر و سریع تر به هدف بعدی میرسیم و مسیر رسیدن به اهداف بعدی کوتاه تر میشود ، چون باور و ایمان ما به خداوند و نتیجه گرفتن بیشتر میشود و در نتیجه هدایت واضح تر میشود و شک و تردیدهای ما کمتر میشود و اطمینان ما به خداوند و مسیر بیشتر میشود و محقق شدن هدف ما در ذهنمان منطقی تر میشود .

    بارها و بارها ذهن نجواگر میخواهد که به تو القاء کند که کار کردن روی باورها جواب نمیدهد و تو باید بروی و مثل مردم کار فیزیکی سنگین کنی یا هر ایده دیگری .

    اما تو با استناد به محقق شدن هدف قبلی به ذهنت میگویی : آقای ذهن ، من از طریق همین باورها به هدف قبلی رسیدم ، بنابراین به با نهادینه کردن همین باورها میتوانم به هدف بعدی هم برسم و ذهن را خاموش میکنی و باز روزهای دیگر ذهن شروع به نجوا میکند و دوباره تو با همین منطق ها خاموشش میکنی و به ” رب العالمین ” ایمان می آوری و درک میکنی و تکرار میکنی که اساس جهان بر پایه فرکانس است و اگر من باورهای درستی در مورد خداوند و جهان و خواسته هایم بسازم و نهادینه کنم و در جهت نیروی خیر حاکم بر جهان حرکت کنم ، اولا که اصلا نیازی نیست که زجر و سختی و تلاش و تقلا کنم ، دوما کارهای فیزیکی خیلی خیلی راحتی به من الهام میشود که الیته از لحاظ فیزیکی راحت هستند اما از لحاظ ذهنی خیلی خیلی غیرمنطقی و سخت هستند اما انجامشان میدهم و به اندازه ده ها نسل یک انسان موفق ، ثروت و خوشبختی و موفقیت کسب میکنم بلطف خداوند

    مثل ایده به قولِ دیگران چِرتِ Airbnb که برایان چسکی انجام داد و به آن عمل کرد و تنها در چهار پنج سال ، 25میلیارد دلار ثروت ساخت‌.

    مثل رها کردن موسی بر روی آب توسط مادر موسی و بعد بزرگ شدنِ موسی در ناز و نعمت و قصر فرعون

    مثل رها کردن اسماعیل در بیابان توسط حضرت ابراهیم و رسیدن حضرت ابراهیم به مقام ” دوست خدا ” و پیامبری اسماعیل و …

    مثل عمل کردن استاد عباسمنش عزیزم به ایده بقول دیگران نخ نما شده ی ” تندخوانی ” و ساختن چندمیلیارد تومان پول از همین ایده .

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
  7. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1554 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربانم

    سلام به استادای عزیزم و همراهان همیشگی این سایت ارزشمند

    استاد جونم من این فایل رو قبلا هم شنیده بودم اما امروز جور دیگه ای درکش کردم و از خودم پرسیدم بیا از زمانهایی ک کنترل ذهن انجام دادی و نتیجه خوب گرفتی بنویس تا یادت بمونه ک همیشه اگه بتونی ذهنت رو تو شرایط ناخوشایند و به ظاهر بد، اگه بتونی کنترل کنی قطعا ورق ب نفع تو برخواهد گشت

    از اونجایی ک ذهن چموشه و میخواد هی انکار کنه اول ک گف ن تو هیچ تجربه ای نداشتی اما من شروع کردم ب نوشتن و بعد از ی صفحه یادم اومد دقیقا پارسال وقتیکه مدارکمم تو مسافرت گم کردم و خیلییی زود تونستم ب اون شرایطم غلبه کنم و بگم خدا خودش برام پیدا میکنه و خیلی راحت ب دستم میرسونه بهتره ک ما ب ادامه مسافرتمون برسیم جوریکه خواهر و دوستم تغجب کرده بودن ک تو همون ندای سابقی! تو ک با کوچکترین مسئله بهم میریختی چطوری الان میتونی بیخیال باشی! اما اونموق یادمه خوب داشتم رو خودم کار میکردم پس تونسته بودم و در کمتر از دو هفته مدارکم ب راحتترین شکل ممکن و معجزه وارترین شکل پیدا شد. و خدا رو شکر تو سفر هم لذت کامل بردیم از فضا و منظره

    بله دقیقا همینه استاد وقتیکه ما گام های کوچیک کوچیک برداریم یهو میبینیم ک چ مسیر تکاملی رو طی کردیم فقط باید صبور باشیم و ب جریان تکامل و برداشتن قدم های کوچک اعتماد کنیم تا بتونیم مسیر رو ب بهترین شکل پیش ببریم و ب تغییری ک میخوایم برسیم.

    خدا رو شکر برای ارامش این روزهام

    شکرت ک همراه این سایت ارزشمند هستم

    بینهایت ممنونم استاد عزیزم برای راهکارهایی ک دادین تا در موقعی ک تو شرایط نادلخواه گیر میکنیم ازشون استفاده کنیم. من بیشتر وقتا یا میام سراغ سایت و یا اینکه سعی میکنم ی فیلم ببینم تا برای حداقل یک‌ساعت از فضا و اون افکار رهایی پیدا کنم.

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  8. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1813 روز

    سلام بر همه عزیزان

    اوایل فایل راجع به سن و سال آقای ارشیانفر صحبت کردن من این موضوع برام یادآوری شد که الگوهایی که دیدم معمولا آمریکایی و اروپایی ها سن های 90 یا 95 ساله تقریبا سرحال دیدمو این نشون دهنده سلامت و صلح درونی این افراد با خودشونه حتی تو سریال سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت یا قدیما چون باور اکثریت راجع به سن و سال نبود افراد بیشتر عمر میکردن اما تو این دوره هم رسانه ها هم باوریت اکثر مردم دارن اینو ترویج میدن که تو کشور ما بیشتر از 80 سال عمر نمیکنن و بازم میرسیم به بحث باور اکثریت جامعه

    تکاملمون و ابراهیم وار طی کنیم ….

    * ناامیدی و احساس بد در هر جایگاهی باشی باعث احساس بد بیشتر میشه حتی حضرت یونس باشه قانون قانونه

    و در آخر نکته بسیار مهمی که استاد گفتن :

    وقتی فکرت وحشتناک درگیرت میکنه و نتونستی کنترلش کنی برو یه کار فیزیکی که بالاترین ضربان قلب و ایجاد کنه انجام بده که ذهنت مغزت درگیر اون کار باشه و نتونه هیچ فکر دیگه ای کنه از لحاظ فیزیکی هم همینه وقتی جسم یه کار فیزیکی بالا انجام میده تمرکز و کنترلش و میزاره برای اون کار و اصلا جای خالی نمیمونه برای فکر دیگه

    اینا مواردی بود که برای خودم تو دفترم یادداشت کردم نکات مهمی که هم استاد توضیح دادن هم اقای عرشیانفر

    بازم ازتون ممنونم استاد عزیزم خدایا شکرت که در مدار شنیدن این آگاهی ها هستم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  9. -
    ایمان متین فر گفته:
    مدت عضویت: 3150 روز

    به نام خدا

    با سلام و احترام به استاد و دوستان عزیز

    وقت همگی بخیر و شادی

    ” شادترین مردم ، بهترین چیزها را در زندگی ندارند ، بلکه آنها بهترین برداشت را از زندگی دارند .” کاترین _ پاندر

    هر وقت اسم ” ایمان ” ، ” توحید ” و ” هدایت ” میاد تک تک سلولهای بدنم لبریز از عشق و آرامش میشه

    و این موضوع که بنظرم مهمترین موضوع زندگی هر انسانی ِ حاصل ، آموزش های شما استاد عباسمنش عزیز هست.

    عاشقانه و با تمام وجودم دوستتون دارم.

    چقدر مسلط و عالی تکامل در ایمان رو با مثال های قرآنی توضیح دادین

    یاد ثروت 3 قسمت های 2 و 3 افتادم اونجا دیگه حجت رو تموم کردین و خوش به حال کسی که بدون مقاومت ذهنی و با تمام وجود حرفاتون رو می پذیره و عمل می کنه .

    چون هروقت خودم متمرکزانه و عاشقانه با آگاهی هاتون زندگی کردم ، نتیجه هایی که رخ میداد برام غیرقابل وصف بود و هروقت بنا بر هر دلیلی انجامشون ندادم و طبق روال قبلم زندگی کردم نتایج جالبی نگرفتم.

    اینارو نوشتم که مصمم تر و متعهدانه تر روی برنامه های استاد کار کنم.

    استاد من چند برداشت از این فایل فهمیدم که اونها رو می نویسم:

    1.اون خانم چاق رو که مثالش رو زدین که کلی وزن کم کرد این نقل قول ش در ذهنم پررنگ شد

    ” باید تمومش کنم این داستان رو ؛ باید تغییر کنم ”

    یعنی نگاه موسی وا “”””””””””””””” حالا که اینجوری شد تغییر میدم خودم رو “”””””””””””””””””

    خودم رو با تمام وجود تغییر میدم با آگاهی های این سایت و برنامه های استاد ، با قرآن

    إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ (اسراء9)

    همانا این قرآن به راست و استوارترین طریقت هدایت می‌کند

    ، با هر هدایتی از طرف خدا میاد خودم رو تغییر میدم باورهای غلطی که نسل ها و نسل ها بمن رسیده رو تغییر میدم

    من از برنامه های استادم یاد گرفتم “”” سریع ترین ، ساده ترین ، لذتبخش ترین و ماندگارترین راه برای تحول در زندگی و حرکت کردن و ماندن در مدار ثروت “”””” تغییر شخصیتم ِ با جایگذین کردن باورهای درست

    و از یک تصمیم شروع میشه اونم یه تصمیم قاطع و ماندگار

    2. مکتوب کردن

    از خودم بگم تنبلی می کنم در نوشتن

    خودافشایی می کنم “” چرا باید وقت بزارم و بنویسم؟ “” خب ویس های استاد رو شبانه روز دارم گوش میدم ، کامنت میزارم ، کامنت می خونم دیگه در دفتر نوشتن برای چیه ؟ اونم دوباره باید وقت بزارم

    جواب : انسان ناسپاس است انسان فراموشکار است اینا تو قرآن اومده

    وقتی می نویسی از ناسپاسی جلوگیری می کنی از فراموشکاری جلوگیری می کنی و دوباره در احساس خوب و مدار خوب باقی میمونی یعنی شاکر میشی و طبق قانون افزوده میشوی ، ظرفت بزرگتر میشه

    3. قانون خدا برای تمامی انسان ها در طول تاریخ بشریت :

    اگر باهرمنطق و با هر دلیلی حالت بد بشه ، قطعا بدون شک یقینا” اتفاقات بد رو تجربه می کنی

    حالا می خوای یعقوب باش یا یونس هر انسانی باشی این قانون حاکم بر این دنیاست.

    4. تصاعد :

    چقدر جای حرف داره این تصاعد

    بقرآن قسم بالای 20 بار روی هر کدوم از روانشناسی های ثروت 1و2و3 کار کردم ولی چرا نتیجه نگرفتم؟

    یکی از دلایل مهمش همین نرسیدن به تصاعد و رعایت نکردن قانون تکاملِ

    چقدر با عجله بی موقعه خودم رو از مسیر دور کردم

    چقدر وقتی اوضاع یه ذره بهتر شد مغرور شدم و دست کشیدم از کار کردن هرروزه روی خودم

    ولی الان خدا شاهده مثل بچه آدم سرم رو انداختم پایین با خشوع و فروتنی در مقابل خدا جلسه به جلسه روانشناسی ثروت یک رو جلو می برم روی جلسه 7 یک هفته موندم تا برام جا افتاد دیگه عجله نمی کنم و تمام تلاشم رو می کنم تا در طول روز کانون توجه هم روی آگاهی های همون جلسه باشه و نشانه هاش رو تحسین می کنم و سعی می کنم احساسم رو خوب نگه دارم و خداروشکر نتایج داره آرام آرام بهبود پیدا می کنه ( خدایا هزاران مرتبه شکرت )

    4. استاد گفتن : اگه در مسئله چالشی در گذشته بر می خوردم و اون لحظه راهکاری نداشتن

    استاپ

    الان هیچ ایده ای ندارم بزارمش برای بعد فعلا برم دنبال کاری که ازش لذت می برم ، دوش بگیرم بنویسم ، کتاب بخونم بخوابم

    چقدر در لحظات بظاهر سخت ، خواب به خودم کمک کرده وقتی خوابیدم و بیدار شدم انگار یه آدم دیگه بیدار شدم .

    5. وقتی در شرایط فیزیکی سخت خودت رو قرار بدی مغزت shat down می کنه

    و واقعانم اینجوریه

    یادم درگیر یک مشکل سخت تو زندگیم بودم میرفتم استخر و ساعت تو استخر بودم و کلی انرژی میزاشتم وقتی بیرون میومدم حالم بهتر میشد.

    استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم

    از آقای عرشیانفر هم سپاسگزارم

    از خانم شایسته و سایر عزیزان این سایت هم سپاسگزارم.

    از خودمم سپاسگزارم

    روح های مجردی هستم که در دنیای قبل از تولد تعهد دادیم که وقتی به این دنیا اومدیم خوب زندگی کنیم و کاری کنیم جهان ، جای بهتری برای زندگی کردن بشه.

    موفق و در مدار خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  10. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    سلام به استاد عزیزونازنینم ومریم جون عزیزم وتمامی دوستان گرامی

    اول از همه دلم میخاد یه خورده قربون صدقه ی استاد خودم برم که انقد قشنگ وساده وشیوا صحبت می‌کنه و مطالب رو به بهترین شکل ممکن به ما آموزش میده.

    دمت گرم عباس منش عزیز دورت بگردم که انقد قشنگ حرف میزنی .

    من استاد عرشیانفر را دوست دارم منتهی استاد خودم یه چیز دیگس.کاملا مشخص سطح آگاهی وطرز بیان استاد خودمون چقد بیشتر تکاملش رو طی کرده.

    ما آدما فک میکنیم توضیح بیشتر ینی درک بیشتر اما در حالی که اصلا اینطور نیست .

    میشه ساده و کوتاه بیان کرد و مفهوم رو رسوند.

    که خداروشکر استاد عزیز اینگونس وبه طبع ماهم از ایشون در طی تکامل داریم یاد میگیریم .

    چ جالب همین دم صبح خواب بسیار وحشتناکی دیدم .خواب دیدم پسرم که داشت میومد دنبالم که من سوار ماشین بشم یه کوچه قبل سیل وحشتناکی اومد و پسرم با ماشین افتاد تو دریا .

    نمیدونیدتو‌خوابم چطور دست وپا میزدم .التماس بقیه میکردم که بیایید بچمو ‌نجات بدید .

    طوری که از حنجرم هیچ صدایی بیرون نمیومد.ومن فقط فریاد میزدم بدون اینکه صدام به گوش کسی برسه .

    واقعن چرا من داد میزدم ودرخاست کمک میکردم .یه جور ملتمسانه دستمو دراز کرده بودم که ترخدا بیایید بچم داره غرق میشه .همون لحظه توخوابم ،خدا اومد تو ذهنم وگفتم خدایا بچمو سپردم به تو ،خاهش میکنم بچه ی منو نجات بده .

    واقعن چرا داشتم التماس آدما میکردم .مگه کاری از دسشون بر میومد .اونا تا میخاستن ‌کاری کنن بچه ی من غرق شده بود . نجات دهنده فقط خدا میتونست باشه که باید بهش توکل میکردم .از ترس و وحشت از خواب پریدم .

    تا بیدار شدم سریع اومدم تو سایت دیدم فایل جدید گذاشته شده .با دقت گوش کردم .

    درسی که برام داشت که احساس کردم به خوابم مرتبط بود این بود که واقعن در خیلی ازموضوعات ومسائل زندگیمون دست و پاهای الکی میزنیم والتماس این واون میکنیم که کمکمون کنن در حالی که هیچ کمک رسی نیست .

    اینجور موقعه ها هر کی یه جور میناله .

    از توضیحات قشنگ استادخیلی چیزا متوجه شدم .فهمیدم که دقیقا منم به مرور زمان در مواقع سخت ودیدن تضادها بهتر ذهنمو کنترل میکنم .

    یادم میاد چند سال پیش یه جریانی داشتیم که دادگاهی بود وحق با ما بود منتهی با آدمهای ناتویی در افتاده بودیم که هنوزم این جریان کش داره اما خب واکنشهای ما مثل قبل نیست.

    هر وقت همسرم می‌گفت ناهید از دادگاه احضاریه اومده ،تن وبدن من می‌لرزید .نمیدونید چ حس بدی پیدا میکردم .

    بالاخره چند میلیارد برای ما پول زیادی بود که ممکن بود از دستمون بره .

    بقدری عصبانی میشدم که اول از همه برخوردم با همسرم بد میشد چرا که گله میکردم که تو عامل این اتفاق هستی .

    خوب یادمه تمام عصبانیتم به خاطر ترس‌هایی که داشتم بود .واین ترسها ناشی از عدم ایمانم بود .همین ترس ،حس نفرت از آدما رو تو دلم می‌کاشت .

    چقدر ناامیدانه زندگی میکردم .چ روزها وشبهایی رو که ب خاطر این افکار وباور های غلط از دست دادم .

    چقد نگاه ناعادلانه ای در مورد افراد داشتم .

    این طرز فکر واین باورها هرروز وهرروز منو از رسیدن به هدفها و خواسته هام دور میکرد.

    که همه ی اینا به عدم آگاهی برمیگشت .

    منم تکامل هر چیزیو گذروندم که الان بهتر عمل میکنم .

    جریان دادگاه ما هر چند وقت یکبار تکرار میشه بدون اینکه اتفاق خاصی بیفته .

    تو این چند سال که ایمانم هر بار بهتر قبل شده ،دیگه رفتارها وواکنشهای اشتباه ازم سر نمیزنه .

    هر باری که همسرم بهم اطلاع میده میگم اشکالی نداره ،با توکل بر خدا برو دادگاه .

    مطمئن باش برای ما هرچی که بهترینه ،همون میشه .

    اوایل همسرم شبیه من شده بود کلی میترسید بخصوص از کسانی که باهاشون سر وکار داشت .خیلی میترسید ازشون می‌گفت آدمهای ناتویی هستن .حتی از جون خودش ترس داشت که مبادا بهش آسیب بزنن اما من خیالم راحت بود.دیگه نظری نمی‌دادم انتقادی نمی‌کردم سرکوفت وسرزنشی نسبت به همسرم نداشتم .نه فقط تو این اتفاق کلا پرورنده ی دخالت تو امور مالی همسرمو برای خودم بستم چون متوجه شدم طرف حساب من خداس!

    ومن نباید با کنترل کردن کسی ،دنبال بدست اووردن خواستم باشم .

    به چطور وچ جورش هم دیگه کاری نداشتم حتی ذهنمم درگیرش نمیکنم .باید رها زندگی کنم تا راحت بدست بیارم .بایداعتمادکنم و ایمان داشته باشم که خداوند جهانی پر از فزونی نعمت وثروت خلق کرده برای تک تک ماها .پس نباید باور خودمو زیر سوال ببرم .

    من باور میکنم که هس .نگرانی وترسهامو کنار میزنم .ذهنمو کنترل میکنم تا نتایج ها رو ببینم .

    هر حرکت وهر اقدامی که لازمه صورت میدم بقیشو میسپارم به خدای بخشنده وقدرتمند خودم .

    دقیقا استاد درست فرمودن .

    بار اولی که پیام دادگاه میومد عصبانی .بار دوم کمی آرومتر.بارهای بعدی به مراتب کمی آرومتر تا اینکه کلا آرومم چون به خدا وقوانینش اعتماد پیدا کردم .

    خیلی چیزا رو بازی میبینم ودیگه زیاد جدی نمیگیرمشون .

    وجالب اینجاست اتفاقهای مختلف همراه با تضادها ومشکلات ،دیگه مثل قبل تکونم نمی‌ده ! تنمو نمیلرزونه ! عصبانیم نمیکنه ! ذهنمو درگیر نمیکنه ! در موردش صحبتم نمی‌کنیم .فقط برای چن دقیقه منقلب میشم بعد ، سریع خودمو با قوانینی که یاد گرفتم که نباید به احساس بد برم ،احساسمو کنترل میکنم وخودمو مشغول کاری میکنم ینی توجهمو آگاهانه سمت موضوع دیگه ای میبرم .

    دیگه می‌دونم فک کردن در مورد چیزی که کاری از دستم بر نمیاد فقط حال منو بدتر می‌کنه .

    از طرفی دیگه دلم نمیخاد حس خود ارزشمندی و احساس لیاقت خودمو پایین بیارم .

    عملکرد من نشون دهنده ی اثبات لیاقت وارزشهای منه .پس باید خوب مدیریتشون کنم .

    دوس ندارم خودمو سر موضوعاتی که در برابرشون عاجزم اذیت کنم .

    امروز یاد گرفتم بیشتر به احساسات وعواطف خودم احترام بزارم .

    وقتی اختیار همه چی دست خودمه .حال بدی و حال خوبی از سمت خودمه .چرا باید حال بدی رو انتخاب کنم .

    یه چیز جالب دیگه ای که هست اینه که از اونجایی که همسرم خیلی وابسته به منه ،وخیلی به رفتارا وکارای من دقت می‌کنه .ایشون هم یاد گرفته مثل من عمل کنه .خوب میبینم که در برابر تضادها واکنشهای بسیار مثبت وخوبی داره .واین برام خیلی ارزش داره .

    دیروز بعد از یکسال با چن تا از دوستان دوران دبیرستانم ،محل کار، یکیشون که آرایشگر بود ،قرار ملاقات گذاشتیم ..

    از اونجایی که تایم آزاد داشتم دوس داشتم منم برم پیششون .

    چن ساعتی پیش هم بودیم .واتفاقا از دیدن من تعجب کردن چون همیشه میگم‌ وقت ندارم .

    ساعت اولی که پیششون بودم دیدم مدام هر کدوم از هر جایی از هر چیزی از هر موضوعی تو هر زمینه ای ،کلا حرفهای ناراحت کننده ،غمگین ،ناامید کننده،از ظلم وسختی وبدبختی و بیماری وطلاق و….حرف میزنن .اولش سکوت کردم ببینم تا کجا میخان پیش برن .از طرفی چون بعد از مدتها همدیگرو دیده بودیم نمیخاستم تو ذوقشون بزنم .

    بدون توجه به حرفاشون مثل اینکه فقط یه صدایی به گوشم میرسید ورد میشد ،صبر کردم .

    تازه مشتری های مختلف پیر و جووون هم میومدن ومیرفتن اونا هم هرکدوم چیزی میگفتن .

    انگار اونجا مکانی بود برای نالیدن هر کسی .

    همه هم حرفای همو تایید میکردن. وبا توجه به تفکراتشون که شبیه هم بود یه چیزی اضافه میکردن .

    من همش تو دلم میگفتم خدایا شکرت که افکاری مثل اینا رو ندارم .

    اونا از هرچیزی تعریف میکردن من نقطه مقابلشو تو ذهنم مرور میکردم .

    تا اینکه دیدم ول نمیکنن .با حالت طنز گفتم بچه ها دقت کردید،الان 40دقیقه پیش همیم ،همش از منفی ها وکمبودها وناراحتی ها صحبت کردید.

    واقعن حرفای قشنگ وشاد وپر انرژی ندارید؟!

    که یه خورده بگیمو وبخندیدیم !

    گفتن مثلا چی بگیم مگه نمی‌بینی چقد فقر داره زیاد میشه .چقدرگرونی بیداد میکنه .مردم پول ندارن بخورن .چقد دزدی میشه والی آخر…

    گفتم خرابترش کردید که ….

    از ثروتمندا خیلی بد گفتن ومن واقعن متاثر شدم .

    خودم حرفا وبحثای دیگه انداختم تا یه کم فضا عوض بشه وحرفای بهتری بینمون رد وبدل بشه .

    بالاخره تا یه ساعت دیگه دووم اووردم .بعدش احساس کردم برای من کافیه ! بهتره برم .

    من که نمیتونستم در عرض یه ساعت حرفایی بزنم که اونا یه چیزی متوجه بشن .

    خداحافظی کردم ورفتم .هرچند میدونستم الان در نبودنم کلی غیبتمو میکنن .چون از سبک حرفای من خندوشون می‌گرفت .

    ولی خب مهم نبود .من که تو اون تایم حس بد نگرفتم فقط خیلی تاسف خوردم از افکار وباور های اکثریت مردم جامعه .

    بیش از 30ساله که ما رفاقت داریم .اونا همونی بودن که از اول میشناختمشون .

    تو ماشین از اونجا تا در خونه ،فقط سپاسگزاری میکردم .وخدارو شکر میگفتم که چقدر با گذشتم فرق کردم .

    از آرامشی که خودم دارم ودر اونا ندیدم سپاس گفتم .

    از احساسات خوبی که در وجودم هس،ودر اونا نمی‌دیدم سپاس گفتم .

    بابت همسرم ،فرزندام وطرز نگاه ونگرشم به این جهان بابت همه چی سپاس گفتم .

    اتفاقا به این فک کردم که طی این چند سال گذشته کم کم پیشرفت کردم وتغییرات مثبتی داشتم .

    پله پله هر چیزو بدست اووردم وبه درک هر چیزی رسیدم.

    از اینکه کانون توجهم به کمبودها نیست .

    از کمبودها حرف نمی‌زنم .

    خدا رو دست کم نگرفتم .اینکه خدا رو احساسی نمی‌بینم وایمان به تمامی قوانینش دارم .

    اصلا سبک حرف زدنم باهاشون فرق داشت .

    از اینکه به هیچ حوادث وخبری در جهان کاری ندارم .

    ایمان داشتن به خدا رو آرام آرام وپیوسته بدست اووردم .به قول استاد وقتی هر بار تجربه ی خوبی به خاطر ایمانت بدست میاری ،ترسات به مرور کمتر وکمتر میشه و وجود تضادها ومشکلات دیگه تکونت نمیده .

    واین بدست نمیاد مگر به مرور زمان وبطور تدریجی .

    من همه ی دوستامو دوست دارم و همشون برام قابل احترام هستن .با وجود اینکه هم فرکانس من نیستن ،بدم نمیاد هر چند وقت یکبار ببینمشون .

    خاطرات خوبی تو دوران دبیرستان با هم داشتیم .

    همیشه کلی میگفتیم ومیخندیدیم اما اینبار نمی‌دونم چرا در این حد ، رفته بودن سمت افکار وباور هایی که آرامششون رو ازشون گرفته بود.

    بین ما یکیمون خیلی سر سخت مذهبیم هست .از اون که خیلی از حرفا رو بعید میدونستم که خب کاری نمیتونستم‌ بکنم .

    از اینکه استاد جیگری مثل عباس منش دارم که در هر لحظه صداش تو‌ گوشمه وباعث کنترل افکار منفیم میشه خدا رو سپاس میگم .

    واز اینکه خدای به این خوبی رو انتخاب کردم که در هر لحظه هدایتم کنه سپاسگزارم .

    استاد جونم مرسی که هستی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای: