گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خدا - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-27 07:33:072024-04-30 02:31:56گفتگو با دوستان 51 | شرایط دریافت هدایت خداشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای معجزه ها
یادگار 151
سلام استاد عزیزم و مریم ناز
و سلام به همه همراهان این مسیر الهی
اول از هرچیزی به خودم تبریک میگم که وارد فصل جدید شدم و خدارو هزاران بار شکر که ی داس تیز و برنده خدا داده دستم و هر لحظه دارم بهترین لذت هارو درو میکنم.
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا بی نهایت سپاس گذارم که امروز بهم فرصت دادی اینقدر عاشقانه از زندگیم لذت ببرم و قشنگی های این جهانت رو لمس کنم
این فایل رو چندین بار گوش دادم و انصافا هر سری ی آگاهی جدید
اصلا به قول یکی از دوستان باید فایل هارو بلعید تا بدونی چی داره میگه که قطعا با یکی دو بار گوش دادن اصلا نمیدونی کلمات دارن به کدوم سمت مغزت میرن
و من چقدر عاشقانه تو این مکتب الهی دارم قدم میزنم
وای خدای من
اصلا همین بحث شهود بحث هدایت بحث نشانه ها منو عاشقتر از قبل و شیداتر از قبل و با عطش تر از قبل سمت این مکتب میکشونه
خدایا صد هزار مرتبه شکر
و واقعا برای زنده شدن امید برای تقویت انگیزه برای استارت قدم های توحیدی همین توجه به نشانه هاست
خدایا هزاران بار شکرت
چند روز پیش وقتی از خونه زدم بیرون ی کله داشتم با خدا در مورد ی خواستم حرف میزدم و چقدر خلوت عاشقانه ای داشتیم باهم
ی جنسی که قرار بود سه شنبه به من برسه پنجشنبه رسید و من تو مسیرم که میرفتم جنسو تحویل بگیرم داشتم با خدا حرف میزدم
وقتی رسیدم مقصدم چند دقیقه منو معطل کردن که ی باکس هم برای یکی از همکارا هست تو ببر تا بیاد ازت تحویل بگیره
بعد از اونجا رفتم سمت ی مغازه ای که ازش ی عددی طلب داشتم بگیرم
قبل از ورود به مغازه ی همکاری تماس گرفت چندین دقیقه صحبت کرد
بعد از اینکه طلبمو گرفتم میخواستم از همین خیابون دور بزنم به سمت دفترم که موقع سوار شدن ی دوستی تماس گرفت و داشتیم در مورد قانون صحبت میکردیم که یادم رفت دور بزنم و مسیر مستقیم رفتم
دقیقا زمان خروج از از خیابان من ی نشانه مقدس دیدیم که مربوط بود به خواسته ای که اون روز از خدا خواسته بودم
در حدی شکه شدم که کلی گریه کردم
گفتم خدایا ببین تو هزاران بار از در و دیوار برای من نشانه میفرستی و میگی دختر مسیرت این طرفی هست ولی من همیشه سر به هوا بودم
ولی اون روز گفتم خدایا هر چی تو بگی چشم
اصلا هر اتفاقی هم بیفته تو فقط داری به من خیر مطلق میرسونی
من سراپا چشم
هر چی تو بگی
اصلا من کی باشم بخوام مخالفت کنم
منی که این همه مدت مسیر خودمو رفتم نتیجش خیلی واضح مشخص شد
پس من بعد هر چی شما بگی
هر نسخه ای که تو بپیچی برام
هر صلاحی که تو مقدر میکنی
اصلا میخوام چیزی که تو میخوای همون بشه
چون ایمان دارم غرق عشق و لذت و شادی میشم
خدایا هزاران بار شکرت
و استاد این فایل حال منو انصافا خیلی جا آورد
و امشب هم ی لایو زیبای دیگه ای داشتین اما من چون تومدارش نبودم نشد بیینم
ولی بی صبرانه منتظرم بزارین رو سایت
دمتون گرم خوبای این محفل
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
بنام جان جهان
سلام.
تو حس بد شهود نمیتونه بیاد هدایت نمیتونه بیاد چرا چون قلب بسته است.راه ارتباطی ما با خداوند که قلبه بسته است.پس وقتی حست بده فکر نکن اگه مدام ذکر بگی و هی تکرار کنی خدایا من به تو ایمان دارم من میدونم تو هدایتم میکنی من میدونم تو کمکم میکنی خدا هم میگه باشه و سریع کمکت میکنه.فقط داری تلاش بیهوده میکنی.چون خدا کار نداره که تو داری چی میگی به کلام تو کار نداره راه ارتباطی بسته است قلب تو بسته است کمک خدا نمیتونه که به تو برسه.پس هی طوطی وار تکرار نکن خدایا کمکم کن خدایا کمکم کن .به جای این حرفا قدمی بردار و حست رو خوب کن .یه کار خیلی کوچیک یه حرکت کوچیک کافیه که کمی حست بهتر بشه کافیه که کمی دریچه ی قلبت باز بشه اونوقت نور هدایت با شدت و با سرعت وارد میشه.خدا میاد به کمکت.
اینارو به خودم میگم که هر موقع حسم بده فکر میکنم اگه هی به زبون تکرار کنم خدایا من به تو ایمان دارم خدا هم میگه عه باشه حالا که تو گفتی ایمان داری پس بی معرفتیه که من کمکت نکنم.نه آقا جان.خداوند یک سیستمه سیستم.
این سیستم فقط به احساس تو پاسخ میده نه به کلام تو.حالا هی بگو خدایا منکه اینهمه دارم ازت کمک میخوام چرا کمکم نمیکنی.آقا جان سیستمممممممم
سیستم.
احساس خوب=اتفاقات خوب
احساس بد بدون تعارف مطلقا=احساس بد
افتاد؟؟؟؟؟
در پناه الله یکتا ثروتمند باشید
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
از این زاویه دید هیچوقت نگاه نکرده بودم که اشخاصی مثل حضرت ابراهیم و اسماعیل که همیشه سپاسگزار بودن ولی اعتراض و ناشکری اصلا … اما ما از زمین و زمان شاکی ، این همه نعمت و آسایش هم داریم و در یکی از بهترین زمانهای تاریخ زندگی میکنیم بازم برامون راضی کننده نیس
چقدر «تکامل» موضوع مهمیه .. همه جا رد پاش هست … اتفاقا اول همین فایل داشتم به این فکر میکردم چطوری میشه مثل ابراهیم و اسماعیل در این حد «تسلیم» بود ، نمیشه اصلا ، من که ابدا … اما اشاره به مفهوم «تکامل» موضوع تسلیم بودن رو «باورپذیرتر» و «امکان پذیرتر» نشون داد
*بازم کنترل ذهن … اگه ذهن رو مهار کنیم اتفاقات به ظاهر بد به مرور رنگ عوض میکنن و اتفاقا که میشن «نقطه عطف» زندگی ما …
همین کنترل ذهن هم با طی کردن «تکامل» بدست میاد ، با تکرار و تمرین ، پیوستگی و استمرار .. که همین باعث «تصاعدی» شدن اتفاقات خوب میشه
سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته
باسلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربون
روز 151 ام
من با توجه به کج فهمی که در اگاهی ها برام اتفاق افتاده بود،با یک الگوی تکرار شونده روبرو شده بودم
الگویی در روابط
و این الگو رو نسبت میدادم به طرف مقابل
و همش میگفتم بابا این درست بشو نیس
من مجبور نیسم این ادمو داشته باشم و همش تقلا کنم حسمو خوب کنم
این ادم همش داره به فرمهای مختلف،منو اذیت میکنه
و چقدر من کج فهمی و اشتباه عمل میکردم
من این عینکو زده بودم
و اینک من این ادمو،اونطور ک هست نمیپذیرفتم و تقلا برای اینک مسیره تو غلطه،بیا مسیره من!
حالا چرا مسیره من؟؟
چون من حسم بهتره که توام توی مسیرم باشی،وقتی هم ک اون اون کارهای توی مسیر خودش انجام میداد منو ناراحتو عصبی میکرد و حرص میخوردم
پس عشق بی قیدو شرط چی میشع؟
پس اون همه ادعا ک من این ادمو فقط بخاطر وجودش دوس دارم و هیچ وابستگی به هیچ چیز بیرونی ندارم
من حس خوبمو وصل کرده بودم به رفتار این فرد و عملو رفتارش در راستای خواسته های من،ووقتی جهان اینو تکرار میکرد تا بمن ثابت کنه ک ندا اشتباه میکنی ولی منه کج فهمه دیر فهم،نسبتش میدادم ک اون ادم داره اشتباه میکنه یا باید تغییر کنه یا جدا شم ازش،و با مقاومت بحث میکردمو انتقاد از کارها!
در صورتی ک من از اصله خودم جدا شدم
در صورتی ک من از خودم داشتم فرار میکردم
من ایا این ادمو با همه ی مسیرشو رفتارش دوس دارم؟؟
یا خود خواهانه میخام جوری رفتار کنه ک من میخوام تا حس من خوب باشه؟؟
و چون اونطور عمل نمیکنه ،همش انتقاد و ایراد گرفتن و یا تصمیم به ترک دوستیمون!
به محض اینک خدافظی کردم،به فاصله 24ساعت،به قول استاد وقتی داشتم خودمو اروم میکردم و با خودم خلوت کرده بودم،این اگاهی ها اومد
و خودمو بخشیدم ک ندا چرا بخاطر فرار از احساس لیاقتت و حس خوبت،داشتی تقلا میکردی ک از ادمها حس خوب بسازیو خودخواه بودی
شهودم باهام حرف زد
و از خودش خواستم خودش قدمه بعدیو بگه
من پذیرفتم ک هیچ کس،به خودیه خود مناسب یا غیر مناسب نیس
ما متناسب با قضاوتا و حسو حال خودمون،باگ هامون،کمبودامون…رابطه ها میسازیمو خراب میکنیم
من فهمیدم هنوز اونقدری ک فک میکردم،تغییر نکردم و نتونستم بیاد بیارم ک نه تنها من لایقم بلکه بقیه هم لایقند و هرکس میتونه مسیر خودشو داشته باشه
ولی من حق ندارم از خودم فرار کنم و بخاطر باگهای شخصیتیه خودم،بقیرو و مسیرشونو زیر سوال ببرم پیش خودم و فک کنم چقد من شجاعو انسان وقویی هستم ک تصمیم گرفتم یه دوستی یا هر چیزیو تموم کنم(ذهن)
من قلبا و توی دفترم ،از خودم ،از دوستم،معذرت خواهی کردم ک این رفتارارو کردم و کلی اذیتش کردم با این زبونو حق به جانب بودن ها
از خدا میخام دل هارو برام نرم کنه اگه درست متوجه باگم شدم
خدایا شکرت
درود بر شما.واقعا لذت بردم از کامنت شما که بصورت کامل و زیبا حس درونتون را به زبان اوردید و به مامنتقل کردید. دقیقا همین است ما حس لیاقت نداشته باشییم در بیرون دنبالش میگردییم و اینقدر از جهان چک و لگد میخورییم و تکرار می شود که متوجه شوییم مشکل از خود ما است و ما باید تغییر کنیم چیزی بیرون از ما به خودی خود تغییر نمیکند تا ما تغییر نکنیم. زندگی سختی داره و این سختی ها همه بازتاب اینه باورهای درون ماست که باید بشناسییم و اصلاح کنیم. درود بر شما دوست عزیز
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
افتخار میکنم و به خودم می بالم که شاگرد چنین استادی توحیدی و با قدرت نفوذ کلام بالا و بسیار آرام و با ایمانی مثال زدنی هستم .
استاد عزیزم بارها به ایمان شما غبطه خوردم و دوست دارم من هم به این ایمان بالا برسم شرطش هم اینه که شاگرد خوبی باشم انشالله
من درست پارسال بود که از صفحه و لایوی که با آقای عرشیانفر داشتید با شما آشنا شدم
خدایا شکرت که فهمیدم همه چی حال خوبه اگه حالم خوب باشه اتفاقات خوب برام میفته
چقدر خدا من رو دوست داره که این همزمانی صحبت های شما و احساس نیاز من به صحبت های شما رو با هم قرار داد
انگار که شما میدونستین الان من به چی نیاز دارم خدا جون سپاسگزارم
استاد عزیزم سپاسگزارم که اینقدر زیبا درباره تکامل صحبت میکنید
سپاسگزارم که قانون رو اینقدر زیبا دارین آموزش میدین که اگه پیامبر هم باشی و قانون رو رعایت نکنی میشی مثل یعقوب که احساسش رو نتونست خوب نگه داره وچشمهاش از بس گریه کرد کور شد
یا مثل یونس که به درگاه خدا شکایت کرد رفت تو دهن ماهی
سپاسگزارم استاد جان که بهم گفتی باید بی خیالتر باشم زندگی رو خیلی جدی نگیرم از مسیر رسیدن به خواسته هام لذت ببرم
سپاسگزارتر باشم شروع کنم از نعمت های کوچک سپاسگزاری کنم تا خداوند من رو بیافزاید
سپاسگزارم که بهم گفتین به مسائل از زاویه ای نگاه کنم که حالم رو خوب کنه
بیشتر بتونم تواحساس خوب بمونم اگه من بتونم بیشتر تو احساس خوب بمونم شهود رو می تونم درک کنم لازمه ی اون حال خوبه وقتی تو نگرانی و ترس و عصبانیت باشی اون شیطان هست که در ذهن تو نجوا میکنه
خدا جون چقدر من این روزها دارم این رو تمرین میکنم که زمان بیشتری در احساس خوب بمونم که ورق به نفع من برگرده من ایمان دارم الخیر فی ما وقع
به امید روزی که بیام تو این صفحه براتون بنویسم که من تونستم از قانون استفاده کنم احساسم رو خوب نگه داشتم و همه چی به نفع من تموم شد
در پناه خدا شاد و ثروتمند و سلامت باشید
سلام استاد عزیز و خانم شایسته
استاد عرشیانفر خیلی زیبا ذهن رو به پروژکتور و شهود رو به خورشید تشبیه کردند حال و حس زینب رو هم خیلی خوب توصیف کردند و اونجایی که میگه زینب میفرماید ما جز زیبایی چیزی ندیدیم و در قسمت های قبل درباره ابراهیم خیلی عالی توضیح دادند
اما استاد عزیز چراااااااااا با این که شاگردان تون که الان خودشون استادهای بزرگی هستند و انقدر زیبا صحبت می کنند کلامشون به اندازه کلام شما تاثیرگذار نیست؟؟؟
بعد از این لایو خیلی فکر کردم و دیدم فرق شما اینه که الگوهایی که از پیامبران مثل ابراهیم محمد و غیره گرفتید رو توی زندگیتون عملی می کنید و فرق شما اینه که مثال هایی میزنید از زندگی شخصی خودتون دوستانی که دوره ها رو تهیه کردند می دونند که چه مثال های ریزی توی دوره ها میزنید که من تا به الان ندیدم استادی انقدر رو راست باشه اگه قرار باشه شما دو شبانه روز درباره شهود و هدایت صحبت کنید و بهتون بگم فقط مثال هایی رو بزنید که تو زندگیتون عملی کرده باشید من قسم میخورم که در طول این دو شبانه روز شما میتونید فقط از شهود هایی که خودتون تو زندگی عملی کردید مثال بزنید و بگید کجاها از قلبتون کمک گرفتید و همه یه مسیری رفتند و شما نرفتید و نتیجه عالی بود مثل کاری که درباره سرمایه گذاری تو پدیده شاندیز که همه دوستان شما سرمایهگذاری را انجام میدهندولی شما به حرف قلبتون گوش دادید و انجام ندادید و پول دوستاتون رو با کلی بدو بدو نصفه و نیمه برگردوندند
توی دوره کشف قوانین یک جلسه داریم که فقط درباره اینکه چطور از احساس بد کمکم به احساس خوب برسیم مثلاً اگر فردی ناامید و افسرده است احساس بهترش اینه که به احساس خشم برسه و داد و بیداد راه بندازه چون اون فقط میتونه به یک پله بالاتر از احساس ناامیدی برسه .
طیف احساسی از بالا به پایین احساس ،آزادی شادی، امیدواری ،رضایت، ملال ،بدبینی ،ناامیدی، نگرانی ،خشم ،نفرت ،حسادت ،گناه ،افسردگی و ما یکدفعه نمیتونیم از احساس گناه به احساس شادی برسیم چون اول باید حساس حسادت و نفرت خشم و ناامیدی رو رد کنیم و بعد به احساس رضایت امیدواری و در نهایت به احساس شادی برسیم حتی ممکنه تو احساس رضایت بمونیم و به احساس بالاتر هم نرسیم که اشکالی نداره مهم اینه که ما تونستیم یه کم حالمون رو بهتر کنیم
ممنون بابت ذخیره لایو چون اطلاع نداشتم و تو لایو حضور نداشتم ولی خیلی دوست داشتم بشنوم اکاهی های تاب استادم رو .
سلام استاد عزیزم
سپاسگزار خداوند مهربانم هستم که منو با شما آشنا کرد ،که انقدر زود جواب میده ،🥺🥺
این قسمت نشانه امروزی من بود
دقیقا قبل از اینکه این صفحه رو باز کنم داشتم تو سوالات عقل کل در مورد هماهنگی ذهن و روح سرچ می کردم
دوره عشق و مودت رو میگذرونم جلسه ۳ :ما فقط کافی خودمون با خودمون هماهنگ کنیم بعد خداوند همه چیز را برای ما هماهنگ میکنه همان خداوندی که کهکشان ها را اداره میکنه روابط ما را با هم هماهنگ میکنه ،
میخواستم بیشتر بدونم کل کامنت ها رو خوندم و باز هم دوست داشتم بیشتر بدونم
زدم نشانه های امروز من ،دقیقا چیزی که نیاز داشتم
برای داشتن هماهنگی میان ذهن رو و روح باید احساس م ر خوب نگه داریم، چقدر خدا زود جواب میده وقتی که احساس مون آگاه خوب نگه داریم واقعاً در لحظه جواب میده
این روزها از این اتفاق خیلی برای من میفته ،احساس می کنم نسبت به قبل نسبت به چند ماه قبل نسبت به یک ماه قبل به لطف دوره عشق و مودت وصحبت های ناب شما استاد عزیز دلم خیلی هماهنگ ترم با خودم و البته که کللللی راه دارم و با این که یه سال قبل کل دوره رو کار کردم همه رو نوشتم و هر جلسه رو پنج بار گوش دادم اما همه چیز العان برا من تازگی داره ،هیلی عمیق تر درک میکنم
خیلی مقاومت کمتری دارم و راحت میپذیرم و کمی عمل گرا تر از قبل هستم و با درک عمیق آری صحبت هاتون رو میفهمم
دیشب یه نفر که ماه هاست همو ندیدیم بهم گفت،خیلی واضح مشخصه که خیلی ارومتری، خیلی جذاب تری ، چطور اینقدر تغییر کردی ؟ حتی ظاهرات خیلی تغییر کرده ،
خدایا چقدر آرامش چقدر خوبه ؛
چقدر تنهایی خوبه
واقعاًجلسه ۳ دوره عشق و مودت فوق العاده است چقدر شما رو خودتون کار کردید، چقدر مطالعه و تحقیق کردید تا به این آن گاهی ها رسیدید، و ما چقدر راحت اینارو دریافت می کنیم و اراده و استمرار میخواد تا بتونیم اینا روهضم کنیم و در عمل به کار بگیریم هر چند که خیلی سخته و با باور هایی که تا الان داشتیم خیلی متفاوت زمین تا آسمون ،ولی وقتی بدونیم احساس بد مثل سم آیا کسی دوست داره سم بخوره آیا خوردن بهمون کمک میکنه تو شرایط بعد فقط حالمو بدتر میکنه مرسی از مثال های واضح
مرسی از این قدرت کلام
مرسی از خدای عزیزم که یه روزی شما را هدایت کرد راهنمای زندگی من باشید
دوستتون دارم
سلام استادو مریم جان عزیز
خدایا از کجا بگم وشروع کنم من چند روزی یک اتفاق به ظاهر بعد ولی در آن حتما خیری هست برام پیش آمده و نشانه امروز من رو باز کردم استاد با گفتگو با دوستان چنان در من احساس خوب ایجاد کرد و مرا آرام کرد و من با توجه کردن به نعمت های که الان در زندگی هست و من باید سپاس گزاره آن ها باشم مثل سلامتیم وجود خانواده ام که در کنار آنها آرامش می گیرم مثل آشنای با این سایت وگوش دادن به فایل های استاد ذهنم رو کنترل کنم من درست که بعضی شرایط نا جالب که نمی خوام درباره اش توضیح زیادی بنویسم چون باعث می شه کانون توجه هم بره به ناخاسته ها من چه نعمت های دارم من خدای دارم که همیشه مرا هدایت می کنه به بهترین مسیر و با من در گفتگو هست خدای که مهربان و بخشنده من بنده همچین خدای هستم
می دونی استاد من همیشه به خدا می گم من دختر پادشا هستم پس چه غمی چه نگرانی البته که از شما استاد سپاس گذارم و همچنین از مریم جان که همواره فایل آماده می کنید و دستی از دستان خدا برای اینکه در احساس خوب بمانیم و در عمل ایمان مان رو نشون بدهیم و خدا می داند چه اتفاق های خوبی برایمان قرار پیش بیاید
یکی از کارهای که می تواند به من کمک کند در این شرایط کمینامناسب پیاده روی و یا بعضی وقت دوچرخ سواری و سپاس گزار از خداوند که در صحت و سلامت کاملهستم و شاگرد شما و بندی از بندگان که می دانم در وقت مناسب هدایت می شوم
باز هم سپاس گزار شما و مریم جان هستم و خداوند همواره ما رو بهتر ین ها هدایت کند
سلام وعرض ادب خدمت استادگرامی وخانم شایسته ی عزیز
دوستان سلام خداروشاکروسپاسگزارم که دربهترین دانشگاه زندگی هستم ومیتونم براحتی ازاین آگاهیهااستفاده کنم این فایل خیلی ارزشمنده آگاهیهایی که استاددرموردش صحبت میکنن
شایدبارهاوبارهااین فایل های گفتگوبادوستان روگوش کردم ولی مطالبی روشنیدم که قبلانظرموجلب نکرده بوداستادخیلی درمورده احساس بدگفتن واینکه حسمونوبایدخوب نگه داریم والان شنیدم گفتن کسی که تواحساس بدباشه هدایت رودریافت نمیکنه خشم ناراحتی غم احساس بد
من درعرض چنددقیقه این حس هاروتجربه کردم وچندلحظه طول نکشیدکه نتیجه ی حس بدم رودیدم ومثل همیشه قانون چقدردرست عمل میکنه اون لحظه متوجه نبودم ولی وقتی یکم گذشت متوجه شدم دستموبردم توآتیش و… ولی بعدش به خودم اومدم وگفتم زودتندسریع بایدتوجهتوبزاری روچیزایی که حستوخوب کنه وبعدازنیم ساعت حالم خوب شدوصدای استادتوی گوشم پیچید
خداروشکربرای اینکه به این سایت وبه این آگاهیهاهدایت شدم استادخیردنیاوآخرت نصیبتون
سلام بر همه عزیزان
روزشمار 151 فصل پنجم
این فایل 13 دقیقه ای منفجرت میکنه دو تا کلمه استاد میگه همون دو تا کلمه اندازه 13 ساعت جای فکر داره
تو دفترم چیزی یادداشت نکردم اینقدر که منقلب شدم اما دو تا مورد درباره شهود میخوام بگم
چند وقت پیش اشتباهی یه آدرسی رفتم و خیلی راهم دور شد به هوای اینکه نزدیکه و خودمم نمیدونم کجاس ماشینم نگرفتم اینقدر پیاده رفتم دیگه نا نداشتم بعد یه خیابونی رو وارد شدم همونجا وایسادم و گفتم خب حالا از کدوم طرف برم ؟ یه حس خیلی قوی بهم گفت از سمت راست اما منطقم میگفت این دو تا کوچه به خیابون اصلیه منطقی نیست کوچه که دنبالشم اینوری باشه دو تا کوچه رفتم پایین از سوپرمارکت ادرس پرسیدم گفت فلان کوچه اصلا نشنیدم گفتم بهش مگه اینجا خیابون ابراهیمی شمالی نیست؟ گفت نه اینجا جنوبیه شمالی کلن اون سمته فهمیدم که شهودم منو درست داشت راهنمایی میکرد و تنبیه ش هم این شد که همون خیابون شمالی دقیقاااا اولین کوچه ش از بالا کوچه مد نظر بود که باعث کلی پیاده روی بیشتر شد و فهمیدم برای بار هزارم که اگه دارم از شهودم از حس درونم سوال میکنم پس منطق و باید اینجور وقتا کنار بزارم خودم به عقل خودم دیدم چیکار کردم برای یه ادرس ساده که فکر میکردم نزدیکم هست
مورد بعدی دیشب بود پارتنرم رفته بود والیبال و اونجا چیکار کرده بود که دستش در رفته بود و نمیدونم اما خیلی درد داشت شب قبلشم هی داشت حرفهای منفی میزد راجع به اینکه خدا باهام شوخی داره و اینا من هی حرف و عوض کردم بعد دیشب بهش پیام دادم که حرف منفی و انجام کارهای خطرناک که باعث اسیب جسم و روحت میشه و کنار بزار چون اذیت میشی و اذیت بشی منم اذیت میشم ( اومدم مثلا با دلبری کاری کنم کمتر حرف منفی یا کار منفی انجام بده ) (ما از تغییر دیگران ناتوانیم حتی نزدیکترینا) ایشونم گفت چشم و بیشتر حواسم و جمع میکنم که تو ناراحت نشی و ازین صحبتها ..
وقتی خوابیدم خوابی که دیدم صبح بیدار شدم احساس میکردم اصلا اینجا نیستم اینقدر منقلب بودم اینقدر بقول خودم فکور شده بودم و اینکه حتی خوابمم یادم مونده بود با جزییات این خیلی کم پیش میاد اینا همش برام درس خیلی بزرگی بود که اینبار اگه گوش ندم میشه مثل همون تنبیه بظاهر ساده اما سخت
خواب دیدم با ایشون سوار موتور شدم( در حالی که اصلا موتور نداره) و تو یه خیابون و اتوبانایی که اصلا شبیه هیچ اتوبانی که دیم نبود داریم با سرعت بسیار باالا میریم خلوت بود و تاریک یه قسمتهایی چراغ روشن بود و ایشون با سرعت بسیار بالا میرفت حتی از روی دست اندازهای بزرگ و من دیگه سکته زده بودم بعد از یه جا به بعد فقط صورتش رو به من بود و داشت منو نگاه میکرد و همینجوری با سرعت میرفت حالا من فقط دیدم رو به جلو و تلاش برای نگه داشتن گاز موتور که بلدم نبودم چند بارداد زدم اسمش و صدا زدم و گفتم جلو رو نگاه کن الان تصادف میکنیم ولی انگار صدای منو نمیشنید اینقدر داد زدم و عصبی شدم اخرین بار خیلی محکم رو بهش گفتم میگفت هیچی نمیشه بعد داد زدم نگه دار من میخوام پیاده بشم خودت برو ازینجا به بعد و …
بعد پیاده شدیم من یه جایی که شبیه این ایستگاهای قطار بین راهی تو فیلمهای خارجی بود رفتم و به کسی که پشت کیوسک نشسته بود گفتم میشه برای من ماشین بگیرید و منتظر موندم پارتنرم اومد جلو دید من خیلی عصبیم جرات نداشت حرفی بزنه اما اروم گفت خودم برات ماشین گرفتم منتظر میمونم بیاد سوار بشی بعد یهو یه بارون و تگرک و رعد برق شدیدی اومد که یه لحظه باهم اسمون و نگاه کردیم و جفتمون تو این فکر که با موتور چجوری بره خودش؟ بعد من برای ثانیه ای رها کردم گفتم ولش کن خودمو نجات بدم خودش میدونه هرکاری خواست انجام بده دقیقاااا همین جمله رو تو ذهنم توی خواب گفتم و عجیبه که هنوز یادم مونده
صبح که پاشدم انگار قشنگ یه نفر باهام صحبت کرد که تو خودت و بکش کنار اگه یه نفر جوری که تو زندگی میکنی و دوست داری زندگی نمیکنه همین قدر کوتاه ادامه نداد و منم ذهنم و فکرم درگیر کارهای روزمره شد و بیشتر درگیر خوابم اون کسی که صبح زود این پیام و بهم داد دیگه تا این لحظه صداش و نشنیدم
اما اینو فهمیدم که من یاد گرفتم بسیار که نمیتونم با هر روشی زندگی کسی و تغییر بدم حتی اگه عزیزترین کسم داره میره خودش و بندازه تو چاه البته این موضوع از تغییر دیگران ناتوانیم تو این فایل نبود اما شهود و اینکه اجازه بدی وقتایی که ذهنت سکوته (اگه به مثبت فکر نمیکنه حداقل به منفی هم فکر نمیکنه) به شهود اجازه داخل شدن میدی
احساس خوبتو تو هر شرایطی حتی شرایط بد که تو این مثال درد کشیدن دست ایشون بود باید کنترل کنی اگه من احساس خوبم و کنترل کنم دیگه کم کم یادمون میره درد دستی وجود داشته اینجوری میتونم بهش کمک کنم نه با تاکید و یاداوری زورکی قانونی که ایشون از بیس چیزی دربارش نمیدونه یا حتی اگه میدونست هم باید میزاشتم خودش بفهمه
اینا چیزهایی بود که من امروز یاد گرفتم و گوش دادن این فایل هم یادآوری ش و برام بیشتر کرد
واقعا دوست دارم بدونین چقدر دوستتون دارم استادم همه چیزهایی که یاد گرفتم حتی اینکه بدونم صدای خدا کدومه صدای شیطان کدوم همش و مدیون شما هستم استاد عزیزم واقعا ازتون ممنونم
خدای بزرگ من مرسی که همه جا هوای منو داری مرسی که حواست بمن هست هزاران بار شکرت