گفتگو با دوستان 52 | اتصال به الهامات الهی - صفحه 16
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-29 05:46:082024-04-30 02:32:59گفتگو با دوستان 52 | اتصال به الهامات الهیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا وسلام به خدا 152 مین گام شکرگذاری برای داشتن اولادسالمم که خدابی منت به ماعطاکرد.
الهی سپاسگذارم که الان هدیه های دیگری ازاولادمابه ماهدیه کرده است .
خداراشکربابت نی نی جون سالم وقدرتمندوثروتمندم.
اینقدرکل خانواده خوشحالیم فقط خدااحساس مارومیدونه.
سلام به استادادان عزیزم ومریم جون وهمکلاسیهای عزیزم.
خداروشکرکه هرمدل وازهرطرفندی مثلا میخواستیم ازبچه دارشدن جلوگیری کنیم خدا ازراههایی که مانمیدانیم این جیگرگوشه هاروبه ماهدیه کرد.
همون دهه 60تا70که مدام میگفتن بچه 2تاکافیه.
ازبیمه کردن،شیرخشک دادن،کوپن دادنشون ازهرجاکه دلشون خواست به ظاهربد!!!!ماروجریمه کردن.به جرم بچه دارشدن ازدوتابیشتر.
الان گاهی که میبینم توی تلویزیون خانواده هاروآوردن بابچه هاشون وموردتشویق قرارمیگیرن واقعاکه!!!!!!!!!!
توی رنجشش وبخشش نوشتم بخشیدمشون!!!!!!!!!!!
ولی الان که کامنت مینویسم به بچه هام نگاه میکنم اشکهام بی اختیارمیریزن که چرا!!!؟؟؟چرا!!؟؟؟؟؟چراباما واولاد مااینگونه رفتارشد!؟
بی احترامی!!!!!
درسته هیچ کس به زندگی مانه سود داره، نه زیان داره!!!!!!
ولی ماهم بچه بودیم سنمون کم بودروی روحیه ی مااثرگذاشت تاجبران بشه!!!!!وقت میبره.
یک شبه نیومد¡!!که یک شبه بره!!!!!!!!!!!
حالابرای یک تارموی بچه دولت داره منت میکشه!!!!!
اونقدرمنت بکشین که!!!!!!!!!
خدایاتوی مسیرتوآمدم توی سایت بهشتی صبرم بده.
گریه هام نوشتنم را کُند ترکرده ولی باافتخارمینویسم که بنده ی تمکین وتسلیم یک انرژی مافوق انرژیها هستم.
وآبرومندانه تابه الان به سفرزمینی بارهبریت الهی باخانواده ی عزیزم حمایت،هدایت شده ایم.
بقیه اش هم بااعتمادواعتقادبه خدابالذت ادامه میدهیم. الخیروفی ماوقع.
آخه ماکه قانون بلدنبودیم!الان یعنی ازاعماق وجودم دردرون خودم فریادهای بیصدا میکشم وازهویدای دل میگم خدایا تابی نهایتی که توهستی به خاطرهمین نعمتی که به صورت هدیه بخشیدی سپاسگذارم.دمت گرم، وگرنه اگه بچه کم داشتم ازنشیمنگاهم تابی نهایت میسوختم ومیساختم.
اتفاق به ظاهربد،!پسردومی ام سال90ازیک ساختمان ازطبقه ی همکف ازچاله آسانسوربه 5طبقه زیرزمین درحال ساخت وساز ساختمان بودند سقوط کرد!!!!!!!!!
شب اول رفتم بیمارستان آمدم نمازشکربه جاآوردم!!!!!!
گریه هامیکردم جوانِ رخشم روتخت بیمارستان به پشت افتاده نمیتونه به چپ وراست تکون بخوره و…………
ولی میگفتم: الهی شکرت که بچم سالمه من که قانون هم بلدنبودم!!¡
ولی میدونستم که باید درهرحال شکرخداروبجابیارم.
وازاینکه استادعزیزم میگن پدر2شهیدراتحسین کردم.
من این فایل روقبلا شنیدم دخترحاج داداشم 35ساله جون مرگ شد!!!روحش تاابدهاشاد.
دوتادخترگذاشت یکی کلاس اول ابتدایی یکی 6ماهه بودتوی مراسم عزا. این کودک6ماهه مدام گوشی روبه خاله هاش نشون میدادآهنگ بذارین دست بزنین من برقصم!!!!!!وای استادهمه میسوختن ازدیدن این بچهها!!!!!!حالامن که درحال تمرین بودم بایدخودموکنترل میکردم!!!!!!!
ولی همون اولش یکم گریه کردم.
گفتم: خدایامنوببخش ولی انسانم و سریع احساسم روخوب میکردم.
خداصبربه خانم حاج داداشم بده وسعی میکردم آرامش بهش بدم!!!
وهی میگفت؛ شمانمیدونین درون من چی میگذره!!!!!؟؟؟؟آتش وجودش راگرفته بوددیوانه وارگریه میکرد.
که هنوزبعداز3سال اصلا آرامش نداره!!!!!!!!!!!!!!!
منم بهش حق میدادم سعی میکردم نگم صبرکن!¡!!!!!!!!
خدایاروح تمام اموات شادوصبربرای همه ی. بازماندگان عنایت بفرما.
استاد شمادرست میفرمایین که انسان بامرگ تموم نمیشه اتفاقا جاه ومکانش تریلیاردهاباربهتره ولی حس دلتنگی ودلسوزی روچگونه آدم میتونه پرکنه وبااعتمادهم میگیم خدابزرگه،الان طرف درآغوش خداست.
اگه گریه بدبودبرای هراتفاقِ به ظاهربدپس چراخدااین احساس رادروجودانسان گذاشت!!!!؟؟؟؟ولی شمامیگین ازاون احساس سریع خودت رو به احساس عالی انتقال بدین الهی که همیشه ازچشمهای خدا دنیای درون ودنیای برونم راتجربه کنم آمین.
خودتون میدونین که قدیمیهاچه اعتقاداتی داشتن خب ازدیدحالائیهامزخرف!!!!!!!!!!!
ولی هنوزهم همون اعتقادات ادامه داره به خصوص توی خانه ی خواهرقبل ازخودم.
یک برادرنوجوان قبل از خودم داشتم فکرکنم سال 71بودفوت کرد.وای خدای من خودم 2تابچه داشتم ولی جوان بودم هنوزمرگ راکه درک نمیکردم فقط ترس ازمرگ روداشتم که هنوزهمان ترس دروجودم هست ودارم روخودم کارمیکنم به امیدی که بتوانم خودم رابامرگ به صلح برسانم انشاالله .
بلاخره این برادرم آخرین عضوخانواده بودجوان مرگ شد!!!!!مادرم ازغصه ی جونش دلش داغ داشت!!!!!!!!!!!
وقدیمارسم بودتاسرِِ سال طرف به مراسمهای جشن وشادی وعروسی نمیرفتن به خصوص خانواده.
ولی خداعمربرادروزن برادرم رابرکت بده فکرکنم هنوز40مین روزوفات برادرنوجوانم نشده بودکه این خانم وآقابابچه هاش رفتندعروسی!!!!!!!!!!!!!!!
وای وای وای ازدل مادررحمت شده ام.
الان که داداشم وخانم بچه هاش رفتندعروسی مادرم آتش گرفته فریادمیزد!!!!!
میگفت خدایامن نوجوانم زیرخروارهاخاک خوابیده حالاپسرم وعروسم میرن عروسی!!!!!!!!
اونم عروسی چه کسی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
عروسی یک دوستی که اگه نمیرفتتندمهم هم نبود!!!!!!
ومیگفت به حرمت مادرم نمیتونم بیام!!!!.
مادرم تاوقتی زنده بودیادآوری میکرد.وشب درگذشت مادرم توی بیمارستان همزمان باشب حنابندان همین دخترش که جوانمرگ شدبرگزارشد(جشن حنابندان)وفرداش رفتیم مادرم راغسل وکفن کردیم شب سردخانه بود!!!!!!
چون حاج داداشم برای دخترش جشن شب عروسی گرفت خیلی هم باافتخارکه همه ی مردم حرف میزدن!
به ماکه گذشت ولی دانه هایی راکه خودش کاشته بوددروکردچه جورکه هرلحظه درون کشت وکارش میسوزد خدایا براشون صبر آرزومیکنم.
یک شیرین کاری دیگه ازدوتابرادرهای بزرگترازخودم.
من که ازدواج کردم بچه دارشدم خواهرم توی عقدازهمسرش جداشده بود.اذیت میشدپدرومادررحمت شده ام میگفتن لیلابچه روبیارهمینجا تاخواهرت وخودمون سرگرم بچه باشیم!!!
منم عزیزدلم شاگردشوفربودمدام روی ماشینهای مشهدبه تهران یامشهدبه شمال یابالعکس کارمیکرد
یک روزجمعه هردوبرادرومن خانه ی پدرم توروستابودیم .کلا من ازدواج کردم روستازندگی میکردم وپدرومادرم هم روستابودن کل هفته من باهاشون بودم وتعطیلیهاخواهرهای بزرگتروبرادرهای بزرگترم میومدن روستا.
این جمعه فکرکنم خواهرهایانیومده بودن یااگه بودن زودتر ازبرادرهام راه افتادن به مشهد.
به قول مادرم خیلی زرنگ بودکلایک کارآگاه به تمام معنابود!!!!!!داداش بزرگم داداش کوچیکه که احمق به تمام معناس روبردتوی ده بعدخودش به خانه برنگشت ازترس!!!!!ولی کوچیکه روپرکرده بودوادامه ی ماجرا!!!!!
داداش بزرگه به داداش دومی گفت بریم بیرون مدت زیادی نکشیدکه داداش کوچیکه برگشت خونه باتوپ خیلی پُر وعصبانی!!!!!
اول ازهمه به من گیردادکه مگه توخونه زندگی نداری!!!!؟؟؟؟؟
مدام خانه اینایی!!!!!!!!!! یعنی پدرومادرم.
خواهرم که ازمن بزرگتربودومجردطلاق گرفته بود.سریع آمد وسط چون من پسردومم رو حامله بودم تا. داداش کوچکم دستشوبردبالا میخواست منوبزنه خواهرم دستاشوبازکردجلوشوگرفت که من کتک نخورم!!!!!!!!!!
یک سیلی محکم به خواهرم زد!!!!پدرم سنش بالای 100سال بودقدبلندتا آمدجلوبین منو خواهروبرادرم،بردارم پدرپیرم راهل دادحتماناخودآگاه بود فقط ازروی عصبانیت زیادبود پدرپیرم کنترل خودش روازدست دادوافتادروی سطل قندوبه زمین خورد که سطل قندزیر. کمرپدرم. شکست!!!!!!!
وای خدای من استادیک چیزی میگم وشمایک چیزی میشنوید اون لحظه الان جلوی چشمم به تصویرکشیده شدوبازاشکهایم امانم نمیدهد به خاطرپدرم وزجه های مادرم الهی دشمن هم این روزهارونبینه!!!!!!
بلاخره بعدازاین همه کتک کاری ازهم جداشدن!!!!
وپدرم ازاعماق وجودش 2تاپسراشونفرین کرد
داداش بزرگه فکرکنم به خانه برنگشت خانمش بچه هاشوبرداشت وازخانه رفت وکوچیکه هم پشت سرزن داداش زن وبچه اش رو جمع کردن ورفتن ولی برای آخرین بارنبودکه این بلاهاروبه سرپدرومادرم آوردن چندمرتبه ی دیگه هم ازاین مدل اتفاقات رخ داد والان هم محصولاتشان رابرمیدارن.خداقوتشان بدهد!!!.
اون زمان برادرهام به خصوص بزرگه به پدرومادرم قلمبه میگفت: که چقدرنوه هاتودوست داری مدام روپاهات میگیری¡!!!!ازبس که حسودبودن!!!!!
چون من پسرداشتم اونهادخترداربودن همه چیزگذشت به پدرومادرم وماگذشت !!!!!!
ولی جالب اینجاست الان که دخترش جوان مرگ شده!!!
خودشو خانمشو و4تاازدخترهاشو به زمین وآسمان دوخته که یک تیکه ازملکهاشوبه اسم نوهای یتیم ماندش کنه ازترس بعضی ازدامادهاش ودختروداماددومی جرات انجام این کارونداره واختیارخودشونداره که مالشوبه نوه هاش ببخشه!!!!تاچندماه پیش که همین دغدغه روداشتن.حالانمیدونم به آرزوش رسید یانه!امیدوارم موفق بشه!!!!
برای همه ی خواهربرادرهای خونی وسایتی ام دعای خیردارم عاشقتونم.
بنام خدایی مهربان
سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم
روز شمار تحول زندگی من روز 14
این فایل خیلی ارزشمند و آگاهی دهنده بود برای من و ارزش صد ها گوش کردن را دارند
یاد بگیریم که بدون هیچ چون و چرایی به خداوند اعتماد کنیم ، فرمانروایی جهانیان است ، هر وقت باشد میدهد ، و هر وقت باشد میگیرد من فقط باید باورهای درستی در موردش بسازم و فقط باید بخاطر وجود خداوند احساس خوب داشته باشیم نه اینکه وابسته به مسائل دیگری زندهگی بدانم .
فقط حال خوب همه چیز است ، حال خوبم نشان میدهد که من بخدا ایمان دارم، من به خدا اعتماد دارم .
ایمان به خداوند را من باید اول بخواهم و بخدا اعتماد کنم و بعد خداوند کارش را خوب بلد است . او خوب حکمت همه چیز را میداند.
این را باید در وجودم نهادینه کنیم که هر اتفاقی که میفتد ، همان خیر مطلق است و در هر موقع بتوانم خدارا شکر گذاری کنم.
خداوند کمکمان کند که اینقدر ایمان داشته باشیم .
بنام خدایی ک از رگ گردن به من نزدیک تره و هر لحظه داره هدایتم میکنه
این ردپا برای نشانه امروزم میزارم
بعد از کلی چک و لگد تازه دارم درک میکنم ک وقتی به خدا توکل کنی یعنی اعتماد داشته باشی اون کارها برات انجام میده
از چند روز قبل برای 7اسفند تو فکر کرایه دفتر بودم، همکارم بهم گفت اضافه حقوق هم ک واریز کردن، باورم نمیشد دقیقا به اندازه کرایه دفتر بود ک من میخاستم از جایی دیگه تامین کنم
امروز صبح گوشیم زنگ خورد و برای قسط ماشینی و بانک ک باید پرداخت میکردم کمک رسید و قرار شد اون طرف پرداخت کنه خدایا تو چقدر بزرگی و آسونم میکنی برای آسانی ها
هرچی برای ذهنم بیشتر مثال های ک تو گذشته خودم تجربه کردم مثال میزنم اعتمادم به رب بیشتر میشه و کارها آسونتر برام انجام میشه
نکات کلیدی این فایل یادداشت برداری کردم ک کانون توجهم لیزری روی قوانین باشه
من چقدر به خداوند اعتماد دارم؟؟؟
تو لحظه های حساس زندگی آیا به خدا اعتماد دارم؟
خدایی. ک نعمت داده، خودش داده و خودش هم گرفته
حس خوب من محصول اعتماد من به خداست
هرچه تجربیات بیشتری از اعتماد به خدا داشته باشم، راحت تر اعتماد میکنم
لا تخف و لا تحزن
چرا به خدا اعتماد داری؟
چون اون نعمت، خدا به ما داده، مگه ما ساختیم، اول اون به ما داده حالا هم خودش میگیره
الهام چطور میتونیم دریافت کنیم؟
با اعتماد به خداوند
در لحظات اول هر تضادی ممکنه ک نتونی ذهنت کنترل کنی ک برای همه طبیعی هست، اما باید احساساتم بروز بدم یکبار برای همیشه، و بعدش سپاسگزارم خداوند باشم برای اون نعمت
اگر نتونی افسار ذهنت کنترل کنی، کار به جایی میکشه ک ممکنه عقلت از دست بدی
وقتی الگوها ها میبینی و تحسین میکنی تو آماده میشی برای دریافت اون جنس نعمت
اگر قدم برداری، خدایا قدم های بعدی بهت میگه.
خدایا هدایتگر همه هست اما به سمتی ک خودمون میخایم
کل نمد هوالا هوالاء
وقتی خدا با تو صحبت میکنه ک امادش باشی
هر وقت آماده باشی نعمت ها دریافت میکنی ن اینکه هر وقت بخای
پیامبران، خدا راانتخاب کردند ن اینکه خدا اونها را انتخاب کرده باشه
انسان مختار کامله، تمام اختیار در دست خود انسان قرارداده ک به هر سمتی میخاد خدا هدایت میکنه
ما مثل رادیو هستیم، همیشه موج و پیام خداوند، هدایت خداوند هست اما کی موج خداوند دریافت میکنیم؟؟
وقتی ک به آرامش میرسیم،
وقتی تو در آرامش هستی، خداوند با تو صحبت میکنه، نقطه سر خط.
تو باید بتونی بر نجواهای ذهنت کنترل کنی اگر نتونی میری سراغ مواد و…
قانون میگه اگر در مسیر درست باشم رزق بی حساب دریافت میکنم، ن اینکه ک فقط بخام.
چیزی ک از خداوند دریافت میکنیم بستگی به ما داره :
مثل رادیو تا زمانی ک رادیو روی یک فرکانس تنظیم نکنیم اون فرکانس دریافت نخواهیم کرد
در پناه حق، شاد، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربون
روز 152
تقریبا یک هفته،یک سفر دوستانه بودم
خوده این سفر،از اعتماد به اون منبع اتفاق افتاد
در این پروسه روز شمار زندگی،ایده ها ،پیشنهاد ها و کلی اقدامات عملی رخ داد…
وقتی از خدا نشونه خواسته بودم،ادامه دادن روز شمار از فصل 4 بود
و حالا من جلسه دوم فصل 5 هستم
تا اینجای کار ،هدایت شدم به کلاس زبان
بعدش،سفر به ترکیه!
این سفر یک معجزه برای من بود
نه هزینه ی سفر داشتم،نه ایده ای
ولی خدا،همون منبع،همه چیزو برام فراهم کرد
و در همون سفر،هدایت هایی اتفاق افتاد،ک به این باور واعتماده من به اون منبع،عمق بیشتری داد
در سفر،یکپیام دریافت کردم
دقیقا زمانی ک من در مدار سفر به ترکیه قرار گرفتم ودر ذهنه خودم،خودمو ساکن یک جای جز ایران،با زبونه غریب،بدون هیچ اطلاعاتی ،تجسممیکردم
و مدام در حال تکرار باورهام بودم ک خدا هست،هدایت میشم،یک پیام برام اومد
ساعت 3صبح!
یکی از دوستان قدیمم ک ساکن کاناداست
منو از طریق پیج دوستانم ک عکس میذاشتن،پیدا کرده بود
فقط راجب مهاجرت باهام حرف زد و گفت هر اطلاعاتی وکمکی باشه برام انجام میده
و کلی تعجب کرد ک ندا تو با تمام شجاعتو ویژگیاا،چطور هنوز مهاجرت نکردی؟
همین یک جمله،منو برد به نقاط قوتم!
تا صب داشتم فکر میکردم به خودم
و اینک چرا الان ؟
چرا اینجا؟
خداوند هدایتگره همست…
انگار یه نفسه تازه بمن داد..
همون جا تصمیمات مهمتر و مصمم تر شدم
انگار ی کوه انگیزه..
دوباره اون حسیوپیدا کردم ک هروقت این حسو دارم،ی تکونه بزرگ به زندگیم میدم
و چه عالی ک الان این حس،توام با اگاهی های سایت استاد عزیز و درک بهتر و شناخت ترمزهامه
قطعا الان دردو رنج و تقلایی در کار نیس
قطعا الان زندگیم با ذوقو شوقه بیشتری همراهه
قطعا الان توانایی حل مساله دارم
قطعا الان منبعی هست ک هر لحظه در حال هدایت و حمایته منه…
خدایا ازت سپاسگذارم
و از همون شروع روز شمار،ایمان داشتم ک اون نشونه،کلی خیرو برکت داره واسم
ایمانی ک عمل هم میکردم
و به اندازه ی عمل،این نتایج حاصل شده
خدایا شکرت
سلام خدمت شما استاد عزیزم.
استاد، دیدین یموقع هایی شاید هزار جمله در مورد یه موضوعی شنیدی ولی یچیزی درونت، آخرش جفت و جور نمیشه؟!! برای منم درمورد پیدا کردن الگوها و تحسین کردنشون و توجه بهشون همین بود.
این همه از زبان شما آگاهی های زیادی، درین باره، دریافت کرده بودم ولی یچیزی توی وجودم جفتو جور نمیشد دربارش.
و اینجا درین فایل اون جمله کلیدی که باعث شد موضوع پیدا کردن الگوها، درونم جفت جور بشه را دریافت کردم.
درصورتیکه بارها درگذشته من این فایل را گوش کرده بودم.
اون جمله این بود که : وقتی الگوها را میبینی و تحسین میکنی، داری خودتو آماده میکنی که تو هم، همینطوری بشی.
و موضوع دیگه که بازهم درک منو نسبت به مساله، ایمان، اعتماد، توکل، هدایت و… بیشتر کرد، توضیحاتی بود که درباره قلب یعنی جایگاه دریافت الهامات، مطرح کردین.
باز هم با وجود اینکه بارها این فایلو گوش داده بودم، انگار بار اول بود این جمله و این توضیحات را میشنیدم.
درک موضوع قلب و جایگاه دریافت الهامات بودنش، خیلی وجودمو آروم کرد و واقعا باعث اعتماد بیشترم شد نسبت به هدایتهای خداوند.
همین امروز صبح که داشتم باورهای جدید و هدایتهای خداوند را برای خودم تکرار میکردم و دربارشون با خودم حرف میزدم، و روی ترمزهای وجودم درباره تحقق هدفم کار میکردم، نجوا خیلی سرک میکشید و مدام میگفت پس چرا…. و با هدایت خداوند تونستم جوابهای درست و منطقی بهش بدم، گرچه میدونم بازم پیداش میشه چون هنوز هدایتهای خداوند بصورت باور قلبی و یقین برام درنیومده، ولی الان این توضیحات و آگاهی ها باعث شد اعتمادم به اون هدایتهای بیشتر بشه و وجودم آرومتر و پذیراتر بشه برای تحقق هدفم.
بینهایت سپاسگزار شما هستم بابت نشر این آگاهی ها
و سپاسگزار خداوندم که منو در مدار دریافت این آگاهی ها، قرار داد.
درپناه خداوند باشین استاد عزیزم
سلام به استاد عزیزم
نشانه امروز من :
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ(بقره آیه38)
گفتیم: همه از بهشت فرود آیید، تا آن گاه که از جانب من راهنمایی برای شما آید، آنان که پیروی او کنند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهند شد.
از دیروز از خدا خواستم که بهم بگه چرا هربار بهم میگی برم جایی که میدونی اصلا محیطش و اون آدم به من نمی خوره؟؟( این سوال دیروزم و امروزم چندبار از خداوند بود)
که وقتی امروز صبح اومدم سایت و نشانه ام رو دیدم و همینکه فایل رو پلی کردم و یهو گفت از خودت سوال کن چقد به خدا اعتماد داری؟؟ همون لحظه گفتم جوابم سوالم گرفتم و از خودم سوال کردم واقعا چقد به خدا اعتماد داری سحر؟
اگه اعتماد داشتی انقد از دیروز سوال نمیکردی و فقط تسلیم بودی و میگفتی چشم …..
اشکالی نداره به جاش الان میگم خدایا چشم هر چی شما بگید من تسلیم امر شما هستم و انجام میدم و تنها عمل میکنم و کاری به بیرون ندارم و تنها روی خودم کار میکنم تا قدم بعدی بهم بگید چشم چشم
عاشق این خدام که چه زیبا جواب سوالاتت رو میگه و تورو به حس خوب می رسونه ..
خدایا هزاران مرتبه سپاس بابت این حس قشنگی که در گرفتن جواب سوالم ایجاد کردید در درونم …
نه تنها الان بلکه همیشه در هر زمینه ای باید این سوال از خودم بپرسم من چقد به خدا اعتماد دارم؟؟
من چقد اعتماد دارم به خدا که منو به خواسته هام میرسونه؟
من چقد اعتماد دارم دارم به خدا که راهکار مسائلم رو میگه؟
من چقد اعتماد دارم به خدا که جواب سوالم رو میده؟
من چقد اعتماد دارم به خدا که منو در زمان و مکان مناسب قرار میده؟
من چقد اعتماد دارم به خدا که منو هدایت میکنه؟
من چقد اعتماد دارم به خدا که منو دوست داره و بیشتر از من می خواد زندگی قشنگتری داشته باشم؟
واقعا چقد سحر؟؟؟؟
چرا تا حالا فکر نکردی …… ولی از حالا به بعد فکر میکنم از خودم سوال میکنم و روی این اعتماد بیشتر کار میکنم
خدارو سپاسگزارم بابت این فایل بی نظیر …
استاد بی نهایت دوستتون دارم و از آقای عرشیانفر هم سپاسگزارم بابت این گفت و گو
به نام هدایت الله
سلام خدمت خواهر عزیزم سحر دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت
از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما میتوانم حس کنم ولذت ببرم
آنقدر خوب بودی دختر که کامنت خوبی برای رد پا برای خودت به جا گذاشتی امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
به نام خدای مهربان
سلام به شما استادای عزیزم
هر زمانی که اماده دریافت بشیم هدایت ها رو میتونیم بگیریم
امروز وقتی که سر مسائل روز گذشته یکم ذهنم درگیر بود و به صورت پشت سر هم نجوا میومد و همش درگیر این بودم که چرا همکارم از رفت و امد من ناراحت میشه در صورتی که خودش هر موقع بخواد میره هرموقع بخواد میاد و من اصن اهمیت نمیدم نکنه رسالت من این نیست
هزار تا چرا دیگه که حتی قدرت کار و تصمیم گیری ازم گرفته شد
همینطور که ذهنم مشغول بود یه لحظه اون ارتباط رو قطع کردم ارومتر شدم و یه الهام اومد که پاشو فیلم بگیر و کلیپ بساز برای کارت
همین کار 1 ساعت وقتمو گذروندم و هر بار ارومتر شدم
بعشد که گرفتم بهم گفته شد نمونه کار ببر برای مشتری باز نجوا اومد که بابا اینو پسند نمیکنه و اینطوریه اونطوریه و …
گفت ببر حالا شاید خوشش اومد وقتی بردم خوشش که اومد هیچ چند بسته سفارش داد و در کنارش یه فاکتور سنگین هم داد که کار میخوام
خدایا شکرت
به محض اینکه من اروم شدم هدایت اومد هر بار گوش دادن بهش یه اتفاق عالی رقم خورد و این باعث تقویت ایمان من میشه
و اون داستان همکارم هم یه نشونه میبینم که شاید من بیش از اندازه وابستگی عاطفی دارم و باید کنترلش کنم
باید تمرکزم روی کارم باشه تو روزای کاری و اخر هفته فقط به اونجا فک کنم و برم
من علاقه زیادی به روستا دارم و یکی از دلایلش که میرم شاید اون باشه و همیشه کسایی رو تو ذهنم میاد که بعد پیشرفت مالی برگشتن و تو روستا هم فعالیت دارن
شغل الانم رو هم دوست دارم و هدف های دیگه دارم براش تا رشد کنه نمیدونم شاید دوس داشته باشم این شغل رو گسترش بدم و به استقلال مالی برسم اونجا برای تفریح چیزایی رو که میخوام داشته باشم یا اصن کلا اونجا نمیدونم یکم بین جایگاه و اون رسالتی که به خاطرش اینجام گیجم ولی مطمئنم که اگه الان اینجام پس هدایت شدم و خواست خودم بوده و باز اگه قرار باشه جای دیگه برم بازم هدایت میشم و میرم سمتش فقط من باید احساس خودمو خوب نگه دارم تا بتونم دریافت کنم هدایت هام رو
البته خدارو شکر میکنم که یه نشونه بهم داد برای کنترل احساساتم و عواطفم و وابستگی هام تا مانع از نشتی انرزیم بشه و تمرکز بیشتری برای کار داشته باشم
عزت نفس بیشتر و بهتری رو برای خودم بسازم و داشته باشم و فقط بتونم وابسته به منبع باشم چون اون همه کارا رو انجام میده🫡
به نام خداوند هدایت کننده مهربان
سلام خدمت استاد گرانقدر،مریم بانوعزیز و تمام دوستان هم فرکانسی
زمانی از طرف خداوند به ما الهام میشود که در آرامش به سر ببریم آرام باشیم ذهن مونو بتوانیم کنترل کنیم به نجوای های ذهن توجه نکنیم،و خودمون رو به احساس خوب برسونیم که بتوانیم الهام های قلبمون رو دریافت کنیم
در غیر این صورت هر الهامی به ما بشود از طرف شیطانه،چون که وقتی ما در حالت عصبانیت،خشم،کینه و ناراحتی به سر ببریم قطعا از شیطان دستور میگیریم وبهمون الهام میشه،
اعتماد به خداوندس که ما رو آرام میکنه در ما احساس خوب ایجاد میکنه
اعتماد به خداوند س که هر اتفاقی را به فال نیک میگیریم وبه شرایط به ظاهر بد اتفاقات توجه نمیکنیم ومیگیم که الخیر فی ما وقع هر اتفاقی که برای من میفته به نفع منه و من تا اینجای زندگی هر اتفاقی را تجربه کردم درسی در پی داشته قطعا با فرکانس فرستادن خودم بوده چه آگاه چه ناخودآگاه که برام رقم خورده، من الان در بهترین نقطه زندگیم هستم
خداوند همه را هدایت میکنه به هر مسیری که خودشون بخوان چه خوب چه بد،و این مایم که مسیر تعیین میکنیم با توجه مون با تمرکزمون با ترسامون فرکانس میفرستم به جهان هستی وجهان هستی پاسخی میدهد از جنس همون فرکانس
احساس خوب مساویست با اتفاق های خوب
آرامش درونی مساویست با دریافت الهامت از طریق شهود وبالعکس احساس بد اتفاق های بد برات رقم میزنه دلهره ترس خشم عصبانیت شیطان را بر زندگیت حاکم میکنه
این آگاهی ها باید در زندگیمان پیاده شه وگرنه به قول استاد ایمان بی عمل حرف مفته وشعاره
ما باید ایمان داشته باشیم که خالقمون همیشه وهمه جا در هر شرایطی با ماست ما رو رها نکرده ما از جنس خداییم وبا او به آرامش میرسیم،قانون جهان هستی را درک کنیم ونتیجه همه کارها رو به خودش بسپاریم وظیفه ما اعتماد وایمانه،نگرانی و دلهره بی فایدست همه چی دسته خودشه
انرژی منبع،خالق تمام هستی
قلب جایگاهه خداوند وزمانی هر کاری هر فکری بهمون احساس خوب میده اون خداست اگر گوش بدیم قطعا خوشبخت خواهیم شد
راستی بچها یادم نره این حس خوب را باهاتون به اشتراک بزارم الان بعد چند سال باز اومدم توچال چه حس و حال خوبی دارم داره نعمت خداوند بر زمین میشینه.دونه های برف چقدر زیبا وآرامش بخشن،چقدر شهر از اینجا قشنگه چه قدر دنیا رو قشنگ ساخته خدای توانمند کوه ها سفید پوش شدن
بخار چای که تو دستم داره میرقصه وای چه روز زیبایی خدایا ممنون ازت که منو هدایت کردی به این نقطه از هستیت.دوست دارم استاد
که ما رو با آگاهیات با انرژی مثبتات قدردان و سپاسگذار خدواند کردی
1403/10/17
ساعت 11:45 صبح
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
سلام
داشتن آرامش، لازمه دریافت الهامات الله هست.
ما همیشه در حال دریافت هستیم، از 2 منبع الله ، شیطان.
اینکه از کدام منبع من الهامات را دریافت کنم ، من تشخیص میدهم :
چطوری؛
وقتی در حالت خشم ، عصبانی ، کینه ، عجله داشتن، کمبود ، نفرت ، به من الهام میشه، طبق قانون از سمت شیطان هست و نشانه اش هم اینکه ناراحتی ما را زیاتر می کنه .
اما
وقتی در احساس آرامش هستم ، قلب من باز میشه برای دریافت الهامات الله، و نشانه اش هم اینکه ، دریافت این الهام ، به من احساس خوب میده ، به من امید بیشتر و شادی بیشتر میده .
پس باورهای خوبی بسازیم تا همیشه در احساس خوب بمانیم.
خدایا شکرت
علیرضا یکتای مقدم مشهد مقدس
سلام
از جناب عرشیانفر بسیار سپاسگزارم که همیشه مسیر صحبتی رو با استاد ما باز میکنن و کلی آگاهی های ناب از یه لایو بیرون میکشن از یه گفتگوی بینظیر با یه عالمه قانون های اللهی
وقتی ایشون درباره فرزند شما صحبت میکردن و شما در سکوت کامل گوش میدادین ایمان و دیدم معنای محکم بودن و فهمیدم نه اینکه زوری باشه بلکه قلبی هست و بقول شما وقتی شما در آرامش هستین خدا با شما صحبت میکنه
همیشه تو فیلمهای پیامبری میدیدم خدا داره باهاشون حرف میزنه حالا یا با یه صدای از بکگراند تو فضا میپیچید یا فرشته وحی رو در قالب نور میوورد که پیام و برسونه بعد فکر میکردم همش برای فیلمه فقط مگه میشه خدا با ادم صحبت کنه؟ بعد خدا من و با وجود اللهی شما آشنا کرد و بمرور فهمیدم بله پیام خدا همینقدر واضح هست و گاهی فکر میکنی حتی یک نفر پیشت نشسته و داره باهات حرف میزنه همونجور که صحبتهای شیطان و نجواها واضح هستن و بستگی به من داره که در وجودم ارامش هست که کلام الله و بشنوم یا شرک که پیام شیطان و بشنوم و بعد احساسم فرق بین هردو رو بهم گفت چیزی که استادم یادم داد
درباره همون تجربه فرزندتون که گفتین میخواستم اینو بگم که انگار این جمله های بالا رو همون لحظه خدا گفت بنویسم واقعا
استاد خود من اون اوایل کسی وقتی یادی از پدرم میکرد و میگفت بابات خدا بیامرز و یا داستانی خاطره ای تعریف میکرد من شاید نشون نمیدادم ولی بغضم میگرفت و حسم بد میشد و این حس همینجور ادامه داشت تا وقتی که بازم خدا رو شکر با شما و قوانین اللهی آشنا شدم (زندگیم قبل آشنایی با شما زندگی نبود روزمرگی بود)
بعد اون دقیقا هنه تنها ناراحت نمیشدم بلکه اصلا خیلی کم پیش میومد کسی ازش پیشم بگه و با این منطق خودم و اروم میکردم که خدا رو شکر من سنم کمتر بود و اگه هرچی بیشتر حضورم در کنار ایشون بود شاید خیلی سخت تر بود همه چیز و گاهی فقط دلتنگ میشم و با یه لبخند از این حس میگذرم شاید نتونم اون حس و درکی که دارم و بیان کنم ولی میتونم کاملا صحبتهای ابتدای فایل شما رو بفهمم
واقعا خدا رو شکر که تو سایت هستیم همیشه من و خواهرم میگیم اینو بهم که اگه تو سایت نبودیم اگه با استاد آشنا نبودیم در مقابله با چالش هایی که بهشون برمیخوریم کم میوردیم واقعا
در آخر وقتی جناب عرشیانفر گفتن مگه چنتا جوون هست راه بیفته تو تهران از پیرمردها سوال کنه هم استاد قشنگ توضیح دادن یجورایی برمیگرده به همون جنس هدایتها و نشانه ها که برای هرکسی فرق داره و حتی تمرین آگهی بازرگانی که هرکدوم از ماها که انجامش دادیم به یه نحوی و در یه مکان های خاصی بوده
خدا رو میلیون ها بار شکرت که هربار بعد از هر فایل کلی میشینیم فکر میکنم بررسی میکنم و خدا رو شکر میکنم از درک امروزم
خدا رو شکر میکنم که با شما هستم بهترینی مرد
دوستتون دارم