گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا - صفحه 15
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-30 06:27:092024-04-30 02:34:49گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجواشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم که در این فضا هستم و دارم قدم های تکاملی خودمو به سمت احساس خوب طی میکنم ،
احساس خوب پایدار نیازمند پشتیبانی قوی به وسیله ی باورهای مناسب در هر زمینه ای هست ،ما به اندازه ای که روی خودمون کار میکنیم و به اندازه ای که باورهای قدرتمند کنندمون تقویت میشه به همون اندازه در برابر تضادی که ممکنه پیش بیاد ، درست تر عمل میکنیم ،چون خیلی آماده تریم و کلی روی ذهن خودمون کار کردیم ،
همون مطالبی که در کتاب رویاها میخونیم اینکه ما هر چقدر دیدگاه ذهن خودمونو شبیه دیدگاه روح کنیم و به اتفاقات و شرایط از زاویه ای نگاه کنیم که احساس بهتری به ما بده و این احساس بهتر پایدار باشه ،به این معناست که ما در کار کردن روی باور هامون داریم درست عمل میکنیم ،چون احساس ما خوبه
بارها و بارها به تجربه دیدم که همه چیز کنترل ذهنه و بس
همه چیز به این برمیگرده که احساس خودمونو خوب نگه داریم مخصوصا در شرایط سخت و شرایطی که نشون میده انگار هیچی خوب پیش نمیره ،اگر همونجاها بتونیم ذهن خودمونو کنترل کنیم ورق صددرصد به نفع ما برمیگرده ،
مثال خودمو میزنم که برمیگرده به پارسال و یک معامله ملکی که در شرف انجام بود و دقیقه ی 90کنسل شد و من پولی طی کرده بودم بابت کمیسیون که خیلی فراتر از باورهایی بود که ساخته بودم و باورهام آماده نبود در واقع برای دریافت اون پول و جهان هم اجازه نمیده در هیچ صورتی ،ولی من همونجا تونستم احساس خودمو بهتر کنم و با سپاس گزاری بابت داشته هام خودمو به احساس بهتری برسونم و همون مشتری که یه جا دیگه معامله کرده بود بهم زنگ زد و ازم شماره کارت خواست و یه مبلغ قابل توجهی زد به کارتم با اصرار و گفت که این برای زحمتی که بهت دادیم و حلالت باشه ،این در حالی بود که من ذهنم رو کنترل کردم و به آرامش رسوندم خودمو و ننشستم مثل عموم کسایی که تو این کارن مشتریو فش بدم یا مالک رو فش بدم یا همراه مشتری که اتفاقا برادر طرف به من گفت فلان مبلغ میخریم و من همون مبلغ با مالک به توافق رسیدم و دقیقا روز قرارداد همین برادرش منصرف کرد از خرید و من به جای اینکه ازش کینه به دل بگیرم براش آرزوی سلامتی و ثروت کردم و فقط و فقط خودمو مقصر دونستم و گفتم که خب باید یک تکاملی طی بشه و اصلا به این بنده خدا ربطی نداره یا به هر عامل بیرونی ،نه من باورهای آماده باشه ،دریافت میکنم و اگر قدرت رو به خداوند بدم هیچ کس نمیتونه تاثیری و خللی در مسیر من ایجاد کنه و اگر من ذهنم رو کنترل کنم همیشه عدوشود سبب خیر ، و بعد اون داستان من مسیرمو ادامه دادم و نجواهای ذهنی رو کنترل کردم و روی باورهای فراوانی و لیاقت و همه و همه کار کردم و رفته رفته کمیسیون های دریافتی من رفت بالا و البته یک شریکی داشتم که برای خودش و کارش ارزش قایل نبود و میگفت که بابا کوه نکندیم که این و به اون طرف معرفی کردیم و معامله شده و حالا هر چه کمیسیون و داشتن میدن و من یه شدت مخالف بودم و میگفتم من کارم ارزشمنده و باید طرف نقد در کمال عزت و احترام بهم کمیسیون درخواستیمو بده و روی این باور کار کردم و همه ی مشتری هام خدارو شکر افرادی بودن که حتی بهشون میگفتم عجله ای نیست حالا شبه فردا صبح میزنی ،خودشون اصرار میکردن که نه آقای زارعی شما لطف کن شماره کارتو و همون شب میزدن وبه این نتیجه رسیدم که من فقط باید تکامل خودمو طی کنم و هیچ دست دیگه ای در کار نیست ،صدها و صدها مثال دارم از زمانهایی که مخصوصا در کسب و کارم ذهنم رو کنترل کردم و ورق برگشته ، و حتی شیرین ترین معامله ملکی پارسالمو اینجوری انجام دادم که یک معامله ای در شرف انجام بود که یک تضادی پیش اومد و من قشنگ بدون اینکه احساسم بد بشه نشستم روی کاغذ نوشتم که خدایا من چه مشتری با چه ویژگی میخوام و دوس دارم مسیر معامله چجوری پیش بره و همون شبش که به تضاد خورده بودم ،خدا شاهده گوشیم زنگ خورد و دقیقا همون مشتری که من تعیین کرده بودم از همه لحاظ به آگهیم زنگ زده بود و بگم که این سرعتی که روند اتفاقات داشت هم بخاطر اون باورهایی بود که خودمو بسته بودم بهشون و احساسم خیلی خوب بود و پایدار حالم خوب بود و همش خودمو بسته بودم به سایت و همه ی این سرعت اتفاقات خوب بخاطر قدرت تمرکزی بود که روی کارم داشتم و تسلیم بودم و فقط یه حسی بهم میگفت که وظیفه کنترل نجواهاست و بقیش بامن و سره یه معامله ملکی من 7بار جلسه گذاشتم با چندین مشتری مختلف اونم تبریز که مثلا یه ساعت با شهر ما فاصله داره و همه ی کسایی که میشناختن ،مسخره میکردن و میگفتن خودتو معطل کردی ها ،بیخیال شو و همش منفی میدادن ولی من اصن تو یه مداری بودم که اصن کر بود ،گوش من نمیشنید واقعا هیچی و الان یادم میاد که استاد وقتی میگه هی که کار میکنی صدای اون قویتر میشه ،الان میفهمم که واقعا همینه ،من انقد مداوم روی باورهای کار میکردم و تمرکز داشتم که اصن منفی ها و نجواهای ذهنم اصن قدرتی نداشتن و فقط صدای هدایت بود و اصن میدونستم که با تمام وجودم دارم مسیر و درست میرم و اتفاقات در تمام موارد رقم میخورد ،در تمام مواردی که روی باورهام داشتم کار میکردم و از خداوند میخوام که هدایتم کنه تا مدارها رو طی کنم و با احساس خوب قدم بردارم و ثابت قدم باشم و کمک کنه تا حواسم جمع باشه تا عجله نکنم ،چون دفعه پیش شیطان فقط از این طریق تونست نفوذ کنه
،یعنی من همه ی کارام داشت خوب پیش میرفت و به وضوح نتایج درتمام ابعاد تو دستم بود و مهم تر اون احساس رضایت و خوشبختی که میکردم درونا و راضی بودم ،ودرامدم هر ماه صعودی داشت بالا میرفت ،اما با این حال و با این همه نتایج ملموس من باز رقم های خیلی بالا برای ماه بعد و بعد و بعدتر تعیین کردم و اصن یادم رفت یه جورایی که بابا اولویت احساس خوبه و همین احساس خوب و کار کردن روی باورها این همه نتایج رقم زده و شیطان از این طریق راهشو پیدا کرد و این عجله همه چیز و ازم گرفت آرام آرام و نتایج محو شدن ،خدارو سپاس گزارم که انقدی روی خودم کار کرده بودم که سریع فهمیدم ولی متاسفانه سریع نتونستم برگردم و یه جورایی کنترل ورودی هارو شل گرفتم و این یک تجربه خیلی بزرگ برای من شد و الآنم خداوند هدایت کرد تا به این شکل بنویسم و تا حالا اینطوری بهش نگا نکرده بودم و الان میفهمم بیشتر و واضح تر که داستان چی بوده ،خدایت صدهزار مرتبه شکرت که اینطوری هدایت میکنی .
خدایا هدایت کن به راه آنان که به آنان نعمت دادی نه کسانی که برآنان غضب نمودی و نه گمراهان
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
در پناه الله یکتا .
به نام خدای بزرگ که قدرتش برام کافیست تا آخر عمرم خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم خدایا شکرت سپاسگزارتم
سلام به استاد عزیز و مهربان و بخشنده ام که این فایلهای مفید و ناب رو رایگان در اختیار ما میذاره تا هر کسی در مدارش هست استفاده کنه و نتیجه بگیره استاد ممنونتیم
سلام به مریم مهربانم که برای رشد و پیشرفت من و دوستانم واقعا با جون و دل زحمت میکشه دست مریزاد
وقتی آرام هستی الهامات و هدایتها رو دریافت میکنی این یک قانونه
خداوند زمانی ما رو هدایت میکند که همه کارها رو به او بسپاریم ودر برابرش تسلیم باشیم و بپذیریم که هیچ قدرت و توانایی نداریم و آرام وباایمان قبول کنیم قدرتشو
من از زمانی که فهمیدم ایراد کارمو اومدم بیشتر فایل گوش دادم و باورهامو تغییر دادم رو ایمان و توکل و شخصیتم کار کردم و خداوند هم داره برام درست میکنه آره هر روز دارم میبینم که چقدر به راحتی و آسانی دستاشو میفرسته به کمکم و از همه مهمترآرامش دارم
مشتریها به راحتی میان و خرید میکنن بدون هیچ دغدغه ای اونم مشتریهای پولدار و خوب و مهربان
دیگه من نگران نیستم چون فهمیدم خدایی قدرتمند دارم
ان شالله به مرحله ای برسم که تا هدایت کرد و الهام کرد مثل حضرت نوح مثل یوسف پیامبر مثل مادر موسی بدون چون و چرا بپذیرم و قدم بردارم که بهترینها نصیبم میشودممنونم از شما استاد بزرگوار
به نام خداوند بخشنده مهربانم
سلام به استاد عزیزم مریم جانم وتمام دوستانم دراین سایت
خداجونم سپاسگزارم هدایتم کردی به این فایل بی نظیر،خداجونم حالاکه ازطریق این فایل باهام صحبت کردی وبهم فهموندی که نباید تسلیم نجواهای ذهنم باشم وباید گوش به ندای قلبم باشم خداجونم خودت کمکم کن با اعماق وجودم این موضوع رو درک کنم وبهش عمل کنم والهامتت رو دریافت کنم.
همینطور که استاد عزیزم گفتین وقتی به الهامات قلبمون گوش بدیم زندگی لذت بخش میشود وهمه چیز به راحت ترین شکل ممکن اتقاق می افتد ونشانه گوش دادن به الهامات قلب احساست خوبه نه حس حسادت،خشم،کینه،ناراحتی ونفرت وبرعکس حس آرامش،لذت وشادی داری واونوقت هستش که خداوند داره باهات صحبت میکنه وچه موقع این اتفاق می افته وقتی ما با خودمون در صلح باشیم وآرامش درونی داشته باشیم واون سکوت ومکان خلوت رو برای خودمون وارتباط با خداوند فراهم کنیم.
اما گوش دادن به نجواها ذهن وصحبتحای شیطانی تمام این حس های بد رو داره وراه دریافت الهامات از طرف خداوند رو می بنده.
خداجونم تنها تورو میپرستم وتنها از تویاری میجویم.
برای همه آرزوی بهترنهارو دارم.
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیز و بی نظیرم و همه عزیزان همراه
چقدر این فایل فوق العاده ست و ارزش بارها دیدن رو داره .
چندین ماه اخیر با مفهوم هدایت الله بیشتر آشنا شدم بعد خریدن دوره 12 قدم و چندین تصمیم هدایتی گرفتم و از همه شون شگفت زده شدم .
گر چه قبلنا این قانون رو میدونستم و یه چیزی درباره تسلیم شدن شنیده بودم و حتی آشنا شدن با استاد عزیزم همینطور هدایتی پیش اومد دقیقا همونجا که من از همه جا بریده بودم و راه به جایی نداشتم سر به آسمون بلند کردم و گفتم خدایا من تسلیمم من بریدم جز تو راه به جایی ندارم تو منو کمک کن . دقیقا چند دقیقه بعدش خدا دست منو گذاشت توی دست خانواده بزرگم و با استاد و کلیپ های استاد آشنا شدم که بزرگترین هدیه الله به من بود . اما اون زمان واقعا له بودم و تا آخرین مرحله جنگیده بودم .اما الان به لطف الله مهربانم در بهترین حالم از خدا هدایت میطلبم چون میدونم جز خدا هیچ یار و یاور واقعی ندارم و خداست که برای من کافیست .
این روزا سخت ترین روزهای عمرم رو میگذرونم
اما دلم خیلی آرومه به لطف الله مهربانم .
خدا رو شاکرم بابت بهترین روزهایی که با اطمینان قلبی به هدایت پروردگارم رو میگذرونم و میدونم خوشبختی عظیمی در انتظار مه .
دلم پر از شور و شعفه که خدا همراه منه و بارها توی همین شبا خواب دیدم که یه صدایی بهم میگه من برای تو بهترین وکیلم و من کافی هستم.
الهی شکرت که خودت هوامو داری و واسم معجزه ها در راه داری خدایا شکرت .
استاد بمونی برامون سالهای سال در اوج خوشبختی و سلامتی انشاالله .
به نام خداوند بخشنده مهربان
امروز یک برگی گم کردم خیلی گشتم خونه رو زیرو کردم گفتم خدایا من به تو اعتماد دارم نشونم بده
به محض اینکه کمی خوابیدم استرس ام کم شد یک رمز کارت بود انگار بهم الهام شد و یادم اومد خدا رو شکر کردم
و دیروز داشتم فایل عزت نفس گوش می دادم خوابم برد انگار استاد شاگرد زیادی داشت فک کنم نزدیک یک هواپیما بود من هم بودم داشت حرف می زد من بیدار شدم خدا رو شکر کردم به پسرم گفتم گفت مامان این یعنی کمی مدارت بالا رفته
این اعتماد بخدا چقدر حال آدمو خوب می کنه
تصمیم داشتم از قبل عید یک بسته پک برام اومده بود برای کسب و کار همش امروز و فردا می کردم
یک هفته پیش پسرم تشویق ام کرد نصفش انجام دادم دیروز هم بقیه اش انجام دادم حس ام عالی شد
نگاهش میکنم کار دستم هست لذت می برم
یا اینکه همسرم جمعه کلید خونه یادش رفت صدای گوشییش کمه هر چه زنگ زدم نمی شنید گفتم خدایا تو یادش بنداز یا ببینه گوشی دو دقیقه بعد زنگ زدم برداشت هنوز دور نشده بود برام معجزه بود
خدا یا شکرت
در پناه خداوند باشید
به نام الله مهربان
درود بر شما عزیزان دلم
صحبتهاتون مثل همیشه تحسین برانگیز بود
من طعم تسلیم شدن رو چشیدم
روزهای زیادی بود که پشت سرهم بد میاوردم و به قول معروف
هرچی سنگه …پیش پای لنگه
ماشاالله همه ید طولایی دارند برای این ضرب المثل هایی که خودمون و تسلی بدیم و باور کنیم آقا.…..
همینه که هست
زندگی همین صد سال اولش سخته
واسه کارگر کار هست ….
هرکه در این جام مقرب تر است،جام بلا بیشترش میدهند
تمام اینها باعث شد تو لجن افکار و فرکانس منفی غرق بشیم
از یه جایی که تسلیم شدم …
پشت سرهم گره هاباز شد
من ارام نشستم سرجام ….
به چطور شدن و از کجا میخواد درست بشه …..رو رها کردم
گره ها دونه دونه باز شد
الان بعد اینهمه مدتی که به خودم سخت گرفتم و سعی کردم کنترل ذهن و احساس داشته باشم….و البته که هشتاد درصد بیشتر نتونستم….
تازه زندگیم به سطحی رسیده که گرهی دیگه نمونده و همه باز شده
خب خدا رو شکر
حالا که مسیر درسته …
ادامه میدم تابرسم به زمانی که هشتاد درصد خواسته های الانم اوکی شده باشه
خدایا عاشقتم
بخاطر حضورتون ممنونم
سلام ودرود به استاد عزیزم ومریم جون عزیز وتمامی دوستان گلم.
احساست که خوب باشه الهامات رو دریافت میکنی در نتیجه بهتر عمل میکنی واتفاقات خوبی رو خلق میکنی .وبر عکسش وقتی حالت بد، نجواها تو ذهنت پرسه میزنن ،صد درصد عملکرد ناجالبی خواهی داشت ودر پی این روند،با اتفاقات ناجالب تری مواجه خواهی شد.
دقیقا من این چن روز با این موضوع مواجه بودم .
که خداروشکر میکنم به این فایل هدایت شدم .
چندروز پیش تو یه مهمونی یه نفر حالمو خیلی بد کرد.در واقع کارا ورفتاراش بد جوری رفته بود تو مخم .وازاونجایی که نباید کسی رو کنترل کرد .چون احساس خطر میکردم تا آخر شب من ایشونو کنترل میکردم .با کنترل کردنم بیشتر بهم ثابت میشد که دارم در موردش درست فک میکنم واین حال منو به شدت بدتر کرد.منتهی تو مهمونی ای که از صبح تا آخر شب اونجا بودیم سعی کردم تو رفتارم نشون ندم .
اما خودم میدونستم از درون چقد آشفته ونگران هستم .
خلاصه اون شب که تموم شد.
نجواهااز فردا اومد سراغم .
اولش مقاومت داشتم ودلم نمیخاست از ابزارهای قوانین استفاده کنم .چون فک میکردم باید کاری کنم .بد جور بهم ریخته بودم طوری که به شدت دست چپم شروع به درد گرفتن کرد .
دست دردم همیشه نشونه ی اینه که خشم، درونم رو گرفته وواقعن هم همین طور بود.
خیلی موضوع رو با خودم بالا پایین کردم .بازم مجاب نمیشدم که همین جوری ولش کنم .
احساس میکردم باید کاری کنم .دنبال راه چاره میگشتم که به اون شخص به یه بهانه ای زنگ بزنم واحساساتم رو بگم .در حدی که تصمیم گرفته بودم احساساتم رو واضح و مستقیم بگم .ینی بدون حاشیه حرف بزنم .یه جورایی دوست داشتم با صراحت تمام بهش بگم .
از اونجایی که تمایل نداشتم با کسی مشورت کنم بنابراین خودم به تنهایی درگیر این قضیه بودم .
چن ساعتی گذشت .بیشتر فکر کردم .با خودم خلوت کردم .متوجه شدم اینکه من به ایشون زنگ بزنم ،کار کاملا بچه گانه ای هستش .
اصلا شاید سو تفاهم باشه .ومن اشتباه برداشت کردم .گفتم ناهید خانوم الان شما باید بببینی در چنین مواقعی چکاری انجام بدی بهتره ؟!!!
اومدم اول متوجه شدم که احساس بد که به هیچ وجه راه به جایی نمیبره .
پس باید احساسمو خوب کنم .
چطور ؟ اینکه به این قضیه از زاویه ی دیگه نگاه کنم .
از زاویه ای که منو به احساس بهتری ببره.
وقتی نگاهمو تغییر دادم ،گفتم حتمن باید این اتفاق میفتاد تا من قدر داشته هامو بیشتر بدونم .به خودم گفتم مگه تو به خدا نگفتی خودش یه کاری کنه که روابطتت با همسرت عالی تر بشه ،شاید با این اتفاق تو حست به همسرت بهتر بشه بدونی که نعمتهایی تو روابطتت داری که بی توجه ازش میگذری در حالی که باید قدر دان وسپاسگزارشون باشی .
اینو که گفتم حالم بهتر شد.
باز به خودم گفتم وقتی تمام امورات زندگیتو به خدا سپردی نباید به چیزی شک کنی .واتفاقی رو به ضرر خودت بدونی .هرچنداون اتفاق ظاهر جالبی نداشت اما ببین تو با کمی فکر کردن به چمسیر قشنگتری هدایت شدی .اینکه بیشتر به داشته هات توجه کنی .
قراربود همیشه تسلیم باشی !
چی شد یه دفه وا دادی !نگران شدی ،ترسیدی !
بله همه ی این حسها رو تو اون لحظه داشتم .
به قول استاد همیشه میگن قبل از اینکه جهان باهات کاری کنه که تو متوجه ی اشتباهت بشی ،خودت دریاب .
واینم از اون موضوعاتی بود که من باز گذاشتم جهان بهم هالی کنه بعد متوجش بشم .
هرچند منجر به اتفاق خاصی نشد اما ب نظرم اصلا جالب نیست با دونستن این همه ابزار قوانین وآگاهی هایی که دارم ،بزارم اینطور حالم بد بشه که دست درد بگیرم.
نمیدونم شاید این حس واین اتفاق اولین تجربم بود به همین جهت نتونستم کنترلش کنم .
به هر صورت خوشحالم که تونستم بش غلبه کنم .
به خودم یاد آوری کردم فقط برای امروز حال خودمو خوب نگه دار.
در موردش حرف نزن .
احساسات منفی رو کنترل کن .اجازه نده نجواها بهت غلبه داشته باشن .
بیشتر سپاسگزار باش از خداوند هدایت بخاه .
تسلیم باش در برابر هر آنچه اتفاق میفته.
یه کم صبوری کنی یه کم درست ومنطقی در موردش فک کنی ،حتمن الهامات شنیده میشن وندای درونت پیامی را که باید بگیری رو بهت میگه .
من خودم میفهمیدم که دارم سمت رفتار بیمارگونه میرم . انگار با خودم داشتم لج میکردم .
شاید باورتون نشه وقتی دیدم از شدت خشمه درونم ،دستم درد گرفت ،بقدری از این وضعیت خالم بد شد که به خودم گفتم باید این مسئله رو با خودت زود حلش کنی و نزاری اذیت بشی.
خوب فهمیدم که ارزشهامو زیر سوال بردم .
عزت نفسمو باختم .
وقتی خودت به این راحتی به خودت ظلم کنی داری به جهان اعلام میکنی من لایق حال خوب ونعمتهای تو نیستم .
واین احساسات خیلی منو بهم ریخت .
واقعن متاثر ومتاسف شدم برای خودم .
ب همین جهت زاویه دیدم رو عوض کردم وحالم اومد سر جاش .
افکار وباور های خوب رو مرور کردم .
عبارتهای تاکیدی مناسب به این موضوع رو با خودم چند بار تکرار کردم .
گفتم هیچ چیزی در جهان از من گرفته نمیشه هر چیزی که مال منه ،مال منه .من به خدا وقوانینش ایمان واعتماد دارم بنابراین آسوده خاطر هستم .
اصلا تو این قضیه قدرت اون شخص رو از قدرت خدا بالاتر دیده بودم شاید به کلام نه ،ولی در عمل داشتم اینو نشون میدادم .
اینم به خودم متذکر شدم ،که هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خداوند نیست .وتا اون نخاد برگی از درختی نمیفته .
پس چرا ترس ؟!
چرا دلهره ونگرانی ؟!
مگه دیگران کین ؟! اونا در مقابل قدرت خداوند هیچ هیچ هستن .
من اگه در مسیر درست باشم حتمن خداوند همه جا حامی و هدایتگر من هست .
چن باری که این جمله ها را با خودم مرور کردم آروم آروم شدم و اون قضیه رو به کل فراموش کردم .
خدایا سپاسگزارم ازت که جایی هست که احساسات خوب یا بدمونو بروز بدیم .
خدایا شکرت که استاد عزیزو داریم که شنیدن صداش همیشه پیام آور کلام زیبا پر از احساسات خوب واتفاقات خوب هستش .
خدایا ممنونم ازت که امروز با این آگاهی ها به ما اجازه ی موندن در احساس بد رو نمیدی .
خدایاعاشقتم . دوستت دارم .
عباس منش عزیزم تو رو که بی نهایت دوست دارم .
که اگه تو نباشی همه چیو فراموش میکنم .
الهی باشی همیشه .
بسم الله الرحمن الرحیم
In god we trust
سلام خدمت استاد عزیزم واستاد عرشیانفر عزیز
چقدر گفتگوی شما بزرگواران به دلم نشست.
انگار دل یا قلب جایگاه آرامش و حال خوبه
دل مکان فرکانس درسته
ما همیشه حرف میشنویم،حالا اینکه خدا صحبت کنه یا شیطان باید متوجه باشیم.
در کودکی هم میشنیدیم فقط صدای خدا رو و گاهی با خودمون حرف میزدیم.
نتیجه گفتگو با خدا احساس خوب و آرامشه و به مراتب حالت بهتر و چرخهای زندگیت روغنکاری میشه
نتیجه گفتگو با شیطان کلا احساس بدِ،به مراتب بدتر و گاری بهت میبنده
قبل له شدن تسلیم شدن خیلی خوبه و بعد له شدن هم تسلیم شدن خوبه .در هر حال چک و لگد رو خوردیم باید حواسمون جمع بشه و تکرار نکنیم.
هر کس بندگی خدا رو بکنه وصلِ به ریسمان محکم و هرکس بندگی شیطان رو بکنه خدا تضاد براش پیش میاره تا هدایت بشه و اسرار بر گناه ،نتیجه ورود به منطقه سیاهی و سیاهی از پشت سیاهی…
حالتو یه ذره خوب کن و بعد ذره دیگه و کم کم تو جاده صاف می افتی
الهامات قلب رو محکم میکنه .به مرور متوجه میشیم هر چی میگه درسته و اگه عمل کنیم نور علی نور میشه
الگوی هدایت رو در خودتون پیدا کنید
عمل به هدایت ،خدا میگه میگیم چشم
هر دو استاد گفتند به هدایت ها عمل کردیم
اینجا هم متوجه شدم که هدایت ها در راستای خواسته هاست
جمله قشنگ استاد عرشیانفر
احسن الحال برای من شنیدن صدای خداست.
سپاسگزارم از هر دو استاد عزیز و خانم شایسته و تیم اساتید بزرگوار که چنین گفتگویی رو پشتیبانی کردند.
خدایا شکرررررت
یامقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال
به نام خدای مهربان
با سلام خدمت استاد عباسمنش و استاد عرشیان فر و خانواده بزرگ و صمیمی عباسمنش
خدایا سپاسگزارم که در زمان مناسب در مکان مناسب هستم و منو به این فایل ناب هدایت کردی
خدایا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت
تشخیص الهام از نجوا :
ما همیشه حرفهایی میشنویم، از کجا بفهمیم که این صدا، صدای شیطانه یا صدای خداست؟
راه حل:
اگر احساس آرامش داری خدا داره باهات صحبت میکنه. الهامات خدا نشونش اینه که قلبت رو خیلی محکم میکنه، بهت اعتماد به نفس و امیدواری میده که اگر انجامش بدی نتیجه میده.
اگر احساس ناراحتی، غم، عصبانیت، افسردگی، خشم، حسادت و هر احساس بد دیگه ای داری، شیطان
داره باهات حرف میزنه. نشونش ترسه، ترس اسلحه شیطانه.
نکته: کی خدا با من صحبت میکنه؟
وقتی که خودمو آرام میکنم
چجوری خودمو آرام کنم؟ با باورهای خوب و سپاسگزاری و تسلیم و توکل و اعتماد به خدا.
قانون: احساس خوب = اتفاق خوب
ما وقتی به این کره خاکی می آییم، یک لوح پاکیم، ما یه قلبیم فقط، مغز نداریم درک نداریم، هیچ 4=2*2 وجود ندارد
طبق ورودیها و یکسری محرکها یواش یواش مغز شکل میگیرد، این ورودیها ممکنه خوب باشه، ممکنه بد باشه، مغز در حد برداشتن یک لیوان یا یک قاشق عمل میکند مغز عضلات و انگشتان را کنترل میکنه، مغز دستور هر حرکتی به بدن میدهد.
برای تصمیمات بزرگتر و قدمهای بزرگتر زندگی مثل ازدواج، خرید ملک و… مغز جواب نمیدهد چون نیاز به دورنما و اطلاعاتی هست که مغز ندارد ولی قلب این اطلاعات را دارد و نمیاد بگه به چه منطقی این اطلاعات را دارم قلب میگه: این قرارداد رو امضاء کن، این سهم رو بخر، این سهم رو نخر، الان وقتشه که سهم رو بفروشی،
ولی ذهن میاد میگه: نه بابا چرا بفروشی؟ سهم هر روز داره میره بالا.
قلب میگه: طمع نکن بفروش.
ذهن میگه:طمع چیه؟ همه ملت دارن پول درمیارن…
در پناه الله یکتا شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام دوست عزیز
بله شما به تعریف های درست از نجوا و الهامات رسیدی و مبارک باشه آگاهی های جدید
ولی وقتی مبارک تر هست که عملگرا یی رو بیای بنویسی
من هم به تعاریف رسیدم بعصی جاها نجوا بود ولی چون باب هوس دلم بود حالم رو خوب میکرد و میگفتم الهام هست و ادامه میدادم و وقتی شکست خوردم و حالا از دورنما به اون قضیه فک میکنم میبینم نجوای هوسی بوده و خوب نتیجه بدی داشته برام
پس یه نکته الهاماتی که مسیر الهی و درست انسانی باشه از جانب خداست و اجرا کردنش باعث پیشرفت و حال خوب میشه
خدا را شکر هر روز بهتر از دیروزیم
در پناه حق
سلام استاد.
من این لایو رو قبلا دیده بودم.. ولی امروز دوباره اومدم صوتش رو گوش دادم.. چقدر دوباره بهم انرژی داد.. چقدر بهم کمک کرد اعتمادی که میخوام به خدا داشته باشم رو قوی تر کنم..
حس قدرت کردم.. ممنون از صحبت ها.. پیام ها و مثال های خوب و ارزشمندتون..
دوست دارم بازم لایو برگذار کنید و ببینیم تون استاد.
شاد و سلامت و موفق باشید