گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا - صفحه 22
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-30 06:27:092024-04-30 02:34:49گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجواشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای بزرگ
سلام به شما استادای گل
خدا قوتتون بده و در بهترین و عالی ترین احساسات باشید
من چند وقتی هست که خیلی تلاش مکردم ببینم چطوری میتونم هدایت ها رو درست تشخیص بدم حتی هر روز مینویسم که خدای عزیزم نشونه ها هدایت ها و الهاماتت به من رو واضح و شفاف برسون خیلی تلاش میکردم که تشخیص بدم این الان کیع داره حرف میزنه
اصن این صدایی که همیششششه دار تو ذهن میاد و زمزمه میکنه هرچی رو تو هر لحظه کیه چیه
بدجور درگیر این داستان بودم و خلاصه کم کم هدایت شدم به فایل ها و اگاهی ها و هر بار بهتر شنیدم و بهتر تشخصی دادم از کوچکترین مسائل شروع شد و هی تونستم تو مسائل بزرگتر گوش بدم و نتیجه بگیرم
اینو فهمیدم که هربار اروم باشم میتونم دریافت کنم اون صدا رو
چند روز پیش تو مغازه ذهنم خیلی داشت اذیت میکردم و بدجور درگیرم کرده بود
یه لحظه که تونستم قطع کنم چرخشو یه ایده اومد و 1 ساعت مشغول اون ایده شدم بعد که اروم شدم یه ایده دیگه و بعدش یه حرکت و یه فاکتور خوب بستم
هر بار که اروم باشم جنس صداشو بهتر میفهمم و درک میکنم و هر بار نتیجه باعث میشه بی چون و چرا بگی چشم و فقط قدم برداری
همه چیز در گرو احساس خوب و ارامش ماست
هر صدایی که مارو اروم کرد قوت قلب داد و خنده رو لبمون اورد اون خودشه
ولی اون استرس و خشم و کینه و عصبانیت از طرف شیطان و ذهن و منطق هست
ممنون از شما استادای عزیزم و همه دوستان .
خدای عزیزم شکرت بسیار سپاسگذارم که اینجام و تو مسیر درست هستم
به نام خداوند مهربان وهدایتگر
سلام
بهترین ابزار برای تشخیص نجوای شیطان از الهام الله:
احساس ماست.
پس همیشه احساس خود را چک کنیم که بفهمیم در مسیر الله هستیم یا شیطان @
ما در ضمن گفتگوی ذهنی خود یک سری پیام ها را دریافت می کنیم ،
حالا اگر درآن لحظه آرامش داشته باشیم ، این خداست که با ما صحبت میکنه و هی داره احساس ما را خوب و خوبتر می کنه .
ولی اگر
درآن لحظه: حالت اضطراب استرس عصبانی و خشم هستیم پیام های که دریافت می کنیم بدون شک از سمت شیطان هست و به مراتب احساس ما را بد و بدتر می کنه .
پس همه چیز خودم هستم من انتخاب می کنم طرف صحبت من الله مهربان باشه
یا
طرف صحبت من شیطان باشه .
دوباره همه چیز بر می گرده به باورهای من ، که نشات گرفته از ورودهای ذهن من هست ، باورهای من باعث میشه حالت احساسی من تغییر کنه ، وقتی باورهای خوبی نسبت به مرگ داشته باشم ، هر موقع صحبت از مرگ بشه ، نه تنها ناراحت نمیشم بلکه خوشحال هم هستم چون به اصل و منبع خود وصل میشم .
یا اگر باورهای من نسبت به سلامتی، این باشه که بدن من هوشمند هست و هرلحظه داره سلولهای تازه ای رویش می کنه و درحال بهبود هست و سیستم ایمنی بدن من ، از من در برابر هر بیماری محافظت می کنه ، خوب احساس من همیشه خوب میشه و ترسی از بیماری ها ، ویروس ها و آلودگی ندارم .
اگر باور داشته باشم مشکلات برای این برام بوجود می آد که من قوی تر بشم و یک پله ترقی کنم ، دیگه با احساس خوب به استقبال چالش ها می رم
خدایا شکرت
فصبر فالله لایضیع اجر المحسنین
استاد عزیزم فقط میخواستم. بگم که آرام باشیم و صبر خداوند اجر نیکوکاران رو به قلبشان میرساند. این نشانه من است از قرآن و فایل شما عزیز دلم.حتما همه نمیتونن این رو درک کنن ولی معجزات این داستان برای من بیش از بیش نهان است. خرید خونه. خرید ماشین. فرزندانم همه و همه فقط چشم بسته برام بوده پروردگارم خیلی ممنونم از این بهتر نمیشد دیگر فقط مطمئنم آینده زیبا و روشن در انتظارم قرار داره اینو مطمئنم.
سلام
استاد راجع به بارون و هوا صحبت کردین الان تهران داره بارون میاد و یه سکوتی اینجا حکمفرماست که صدای ماشین ها وقتی دارن رد میشن از کوچه ما با اون صدای پخش شدن آب یکی شده اصلا حسش بینظیره
خدایا شکرت اینم از بارون اللهی مردمی که همیشه تا جایی که من یادم میاد از اواسط آذر تا اوایل دی ماه همیشه دارن میگن پس کو بارون کی بارون میاد خدایا بارون و هر سال همیشه خدا درست سر فرصت این نعمت بارون و برای ما فرستاده و مردمانی که صبر ندارن و عجولن …
همیشه تسلیم خداوند باش قبل ازینکه با ذهنت جلو بری و بخوای له بشی
تسلیم بودن تسلیم بودن واژه ای که درکش تا عملش خیلی حرفه تسلیم بودن که خدا در قرآن ازش یاد کرده و اسلامی که ما معنی ش و نمیدونستیم و اداعای کامل بودن ازش داشتیم
عاشقتم مریم جانم که دسته بندی نکاتی فایل و عالی تنظیم کردی که هرکدومش یه فصل جداگانست
وقتی استاد راجع به بیماری همه گیر صحبت کردین یاد خودم افتادم اواخر سال 98 بود یعنی زمستان 98 که اعلام شد ویروس به کشورهای دیگه هم وارد شده و من اون زمان تو آژانس هواپیمایی بودم یادمه ما زودتر برای عید تور بسته بودیم و هتل و پرواز اینا خریده بودیم برای اکثر مسافرا اون موقع کشور ترکیه با من بود و یادمه پرواز و هتل و کلن مرز کشور ترکیه رو بستن بخاطر این موضوع و من هم کلی سود کرده بودم و قرار بود با عیدی اون سالم کلی عشق کنم :)))) یادمه خیلی شرایط ضد حالی بود و نه تنها مدیرمون بلکه همه ی ما خیلی چه از لحاظ مالی چه روحی ضربه خوردیم مالی که مشخص بود همه رو باید برمیگردوندیم به مسافرا و روحی هم بخاطر ترس و نگرانی که از یه موضوع که اصلا شناختی ازش نداشتی و همش از در و دیوار اخبار منفی میومد تازه در مورد اوضاع مالی هم برخی از شرکت ها این وسط وزه بازی درآوردن و پول ها رو جلو جلو خرج کردن و نتونستن پول ها رو پس بدن یعنی آژانس های بزرگتر خیلی ضرر مالی بدتری دادن حال ما که خیلی مطرح و بنام نبودیم ولی مسافر زیاد داشتیم بخاطر حضور در بازار بزرگ خلاصه اونجا بود که فهمیدم ترمزهای مالی بدی دارم و از سال بعدش بعد اون جریانات من بطرز جدی تصمیم گرفتم تغییر کنم
با استاد آشنایی داشتم از طریق تلگرام و فکر میکردم اون کانال اصلی شون بود و یادمه تو قرنطینه سال 99 من کلی داشتم رو خودم کار میکردم و خب یسری فایل ها از محصولات بود من نمیدونستم این و چون تیکه اولش که استاد میگن م رضایت ندارم و حذف کرده بودن روند همینجوری ادامه داشت
تا اینکه من میدیدم تغییر میکنم اما نه اونطوری که باید و فقط انگار ارامبخش به خودم تزریق کرده بودم تا اینکه فهمیدم اصلا سایت استاد هست و کانالشون فرق داره و تازه فهمیدم جریان چیه اواخر سال 99 بود که عضو سایت شدم و فهمیدم اصلا داستان چیه و چرا هرچی تلاش میکردم تغییر رخ نمیداد چون از همون روزی که وارد سایت شدم و با گوش دادن فایل های هدیه استاد تو همون ماه اول بوضوح تغییرات چشمگیر مشاهده شد و بعد داستان های بعدش و شکر خدا که اینجام کلی نتایج بزرگتر دیدم و بقول دوستمون اومده بودم میلیاردر بشم عاشق و سرگشته خدا شدم توحید و واقعی تر بعد 4سال دارم میشناسم از همه جنبه ها نتیجه گرفتم هنوز نتایج مالی م خیلی خیلی بزرگ نبوده یعنی در حدی که بگم درآمدی از خودم دارم و اینا ولی خیلی باگ های خودم و پیدا کردم و انگار تازه دارم رمز گشایی میکنم خودم و نتایج داره کم کم خودش و نشون میده و ایمان دارم با ادامه دادنم بزودی زود نتایج مالی بزرگی رو تجربه میکنم جوری که خیلی مستقیم و واضح میام ازشون میگم
دوستتون دارم استاد عزیزم خیلی خیلی خوشحالم که تو این بهشت عظیم هستم
ازتون ممنونم
خدایا شکرت
سلام وعرض ادب واحترام ،بنده هم تجربیات مشابه زیاد داشتم که درهای معجزه یکی پس از دیگری برایم باز شده و کارهایم به شکل مناسب ومطلوبی انجام شده ،مثلا سال 90 یک 206 صفر از کارخانه خریدم در حالی که فقط یک سوم پول آن ماشین را داشتم و هرکاری میکردم ماشین دست دوم بخرم راهها بسته میشد ومن را هل میدادن سمت ماشین صفر ،اگر مایل بودید داستان شیرینی دارد که مفصل است و میتوانم بازگو کنم ،اما امروز در مورد اتفاقات اخیرم برایتان داستانی میگویم که درهای معجزه متعددی برایم پشت سرهم باز شد وگاهی اتفاقات افسانه ای برایم میافتاد که برای تعریف کردنشان مردد بودم آیا کسی باور میکند؟ اگد خلاصه بخوام بگم من دوسال پیش به این ساختمان فعلی اسباب کشی کردم تنها زندگی میکنم وکسی را جز خدا ندارم که گویا همه چیز دارم وبا همسایه طبقه پایین درگیری پیدا کردم دو زن و دو مرد بودند که معلوم نبود چه نسبتی باهم دارند ،ماشینم را با چاقو خط انداختند ،پنچر کردند ،در نبودم وارد واحدم شدن ، انباریم را تصرف کردند ،پشت در واحدم باچاقو تهدیدم کردند ،کتکم زدند …..هرروز کارم شده بود زنگ زدن به 110 وکم کم آنها هم خسته شدند و دیگر نمیآمدند، از طرفی برای شکایت شاهد نداشتم و وکلای دادگستری در اتاق مشاوره گفتند بدون شاهد دعوی رد میشه و از طرفی اینها حرفه ای هستند و کاری جز عصبانی تر کردنشان نمیتوانی انجام دهی صبر کن وقتشان تمام شود و بروند ،اما من میدانستم که آنها نمیروند و باوجود این که شاهد نداشتم شکایت کردم و چون حسابهایم مسدود بود نمیتوانستم بجز وکلای رایگان مشاوره وکیل بگیرم ،وکلا بمن گفتند حالا که شکایت کردی مواظب باش از جلوی واحدشان رد میشی نکشن داخل و سر به نیستت کنند ،اتفاقا آنها لامپ های طبقه اول را باز کردند ودر شب کاملا پارکینگ و راه بله ها ظلمات میشد،منم سعی کردم از غروب به بعد در راه پله ها و پارکینگ رفتوآمد نکنم ،بشکل معجزه وار از فیلم هایی که موقع درگیری گرفته بود م 4 تصویر چاقو در آوردم و زمانی که فیلم ها را بردم دادسرا بشکل یک داستان افسانه نه ای محکوم شدند اما قاضی پرونده بسیار با آنها ملایمت داشت و بسیار بمن توهین و تحقیر نمود طوری که طرفهای من و وکیلشان تمام طول جلسه بمن میخندیدند و رای سبکی هم برایشان نوشت ،به شکل معجزه وار وارد دفتر وکیلی شدم که طرفهای من را بخوبی میشناخت وبه هزینه بسیار بسیار کم تجدید نظر و اعتراض به رای برایم نوشت که همه وکلا میگفتند تجدید نظر هم 99 درصد رای ها را تغییر نمیدهد، ولی رای من تغییر کرد دو نفرشان زندان گرفتند ،بدون شاهد بدون وکیل ،بدون هزینه ،واز این خانه فرار کردند .خدایا شکرت که منو هدایت کردی ،شکرللله،شکرللله،شکرللله،من دراین سایت خداپرستان واقعی را پیدا کردم واز دست اندر کاران سایت سپاسگزارم و خیلی خوشحالم .
1403/9/13روز150
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد و مریم عزیز ودوستان گل
خدایا شکرت بخاطر یکروز فوق العاده دیگه
چقدر لذت بردم ازاین فایل خدایا شکرت
چقدر این آگاهی به من کمک کرد که ممکن الهامات که دریافت میکنیم غیرمنطقی باشه و حتی شاید ظاهرش و نتیجه اش هم مناسب نباشه اما ما باید اعتماد کنیم و بگیم چشم
یهو نگاه کردم به شرایط فعلی ام و میبینم چقدر شفاف داره باهام صحبت میکنه یه جاهایی نگرانی میاد و شروع میکنه به نجوا کردن و میگه الان پول نداری و پروژه نداری و میخواد حالمو بد کنه بهم استرس بده
اما ازاونطرف خدای مهربونم خیلی بلند بهم میگه صبرکن عجله نکن تو الان باید ظرفتو بزرگ کنی یعنی چی یعنی اینکه اینقدر راحت داره شرایط خرید دوره و کتابهای تخصصی ام انجام میشه که حد نداره داره میگه که تو الان ازاین فرصت که دراختیارت گذاشتم باید مهارت هاتورشد بدی باید خودت و حرفه ایی کنی اینقدر عمیق داره بهم امیدواری میده که دلم قرصه دارم روی مهارتهام کارمیکنم بهش اعتماد دارم میدونم که بهترینها در انتظار منه فقط باید ظرفمو بزرگتر کنم که بتونم دریافتش کنم
اینقدر احساسم خوبه که حد نداره هر روزی که یه چیز جدید یاد میگیرم و یزره پیشرفت میکنم کلی لذت میبرم و اشتیاقم برای ادامه دادن بیشتر میشه خدایا شکرت که هر روز بهتر از روز قبل قانون جهانت و درک میکنم و بهت نزدیکتر میشم
خدایا هر آنچه که دارم از آن توست.
سلام به استاد عزیزم ومریم جانم
نشانه امروزم و هدایت الله این فایل ارزشمند شده
خدایا من تسلیمممم.
هر اتفاقی که برام افتاده حتمابرای من خیر هست.
وظیفه من فقط وفقط کنترل ذهن هست.
تمام اتفاقات زندگیم بازتاب باورها و فرکانس هام هست.و من خودم خالق صد درصد زندگیم هستم.
وخداوندیک سیستم هست.یک انرژی هست.
هیچ کسی با ریزترین وحتی جزئی تر رفتار هم نمیتونه زندگی منو تغییر بده .اگر در فرکانس درست باشم.
حتی اگه تمام افراد جهان باهم متعهد باشن که منو نابود کنن؛نمیتونن این کار رو بکنن(عدالت یعنی این)
در نهایت من موفقم(توحید یعنی این)
مهم نیست چقدر دلایل منطقی دارم که حالم بده باشه؛مهم اینه که اگر در حال بد بمونم اتفاقات بد برام رخ میده(این یک قانون است)
خداوند این قدرت رو به من داده که در هر لحظه کانون توجه و فرکانسمو تنظیم کنم.
انسانهای ضعیف جایی برای لذت بردن در این دنیا رو ندارن.
توکل یعنی. من و کل
یعنی خودم و خداااااا
در همه ی زمینه ها از دیگران بیخیال باشم وفقط روی خدا حساب کنم.
هرکسی هم که به خدا توکل کنه خدا براش کافیه.
به اون چیزی که نمیبینم و چه جوری وچطوریش را نمیدونم؛
چه جوریش با خودت خداجووونم
ومنم دلم آرامه به حضور رب الارباب…
چراااا چون به من قول داده که اگر ایمان به غیب داشته باشم وتقوا وکنترل ذهن کنم..(ولسوف یعطیک فترضی؛ اونقدر بهت میدم تا راضیت کنم)
خدایا من لایق بهترین ها هستم.
خدایا من به هر آنچه که خواستم رسیدم…
اما…
مطمنم اونقدر به من ثروت و شهرت میدی که منو راضیم مبکنی…
خدایا تسلیممممم
خداجوووونم منتظر اتفاقات عالی هستم.
خداااجووونم منتظر سوپرایزت هستم.
خداااجووونم من فقط وفقط روی تو حساب میکنم.
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 26 آبان رو با عشق مینویسم
خودتو سرزنش نکن
به خودتون گیر ندید
ببین ، شما هر کاری کردی ناشی از فکرت بوده
خب کردیش دیگه
خب پس درست بوده
چون انتخاب دیگه ای نتونستی بکنی
تو اونو بازی کردی
ببین
این حرکت شطرنج
درسته من نمیتونم بازی رو ببرم
چون من قرار نیست ببرم
ولی هر حرکتی هم میکنی درسته
خودتو تحقیر نکن
سرزنش نکن
تو اون کاری رو که باید میکردی کردی
فردا ، به این که آگاه شدی
کارای بهتری خواهی کرد
من دارم میگمآقا شما کاری کردی ؟
خیلی خوب
الان برو ببین دفه بعد باید چیکار کنی
قطعا کار درست نخواهی کرد
کار بهتری خواهی کرد
بهترم نخواهی کرد
اونم معلوم نیست
چون اصلا معلوم نیست که این زنجیر کدوم وریه
شما میگین بُرداره ،من اینجام …
این نقطه مثلا دارممیرم خوب …
نه ،اصلا معلومنیست محور اینوری باشه
یا این وری باشه
به هر حال من میگم
گیر ندید
اون کاری رو بکنید که خوشحال ترید
این نشانه خدا برای من بود
که اگر طبق باور های اشتباهت هم یه کاری کردی که مثلا افکار فرعون گونه داشتی ،اشکالی نداره کاملا طبیعیه و وقتی فهمیدی که افکارت اشتباه بوده خودتو سرزنش نکن یا بگی کاش اینجوری فکر نمیکردم
این جزئی از رشد تو هست و الان که فهمیدی سعی کن برای بعد درست عمل کنی
شب که برمیگشتم خونه اینو بهم نشونه داد تا بهم بگه بسه دیگه خودتو سرزنش نکن طیبه
تو احساس بد نمون
من دلم میخواد تو حالت خوب باشه ،سریع حالتو خوب کن
من صبح بیدار شدم و قرار بود از ساعت 9 صبح تا 11 برقای محله مونو اداره برق قطع کنه ، که تو تهران ساعت قطعی برق دادن
من تصمیم گرفتم امروز زودتر برم تجریش تا یکم سر کلاس طراحی کنم و تخته شاسیمم با خودم ببرم
و چون برقا میرفتم قبل ساعت 9 رفتم تا از آسانسور برم پایین و 8 طبقه رو نرم پایین
وقتی رفتم چند قدم از خونمون جلوتر، یه رستوران هست جلو درش که رسیدم شنیدم صدای میو میو میومد
نگاه کردم دیدم گربه کوچیکی که همیشه جلو در خونه مون میومد و بهش میگفتیم پر روعه و به آدما نزدیک میشه و میپیچه به پای آدما ، که همیشه هم مثل شیر ،از خودش صداهای بزرگونه درمیاورد و پشت سرمون راه میفتاد ، جلو در رستوران وایساده بود و دیدمش
دیدم با یه حالت ناله ای میو میو میکرد
گفتم سلام خوبی و گفتم باز شروع میکنه مثل شیر و پلنگ صدا در بیاره و یه لحظه چشمم افتاد به پاش دیدم دوباره با یه حالت مظلوم و درمونده ای انگار کمک میخواست
وقتی دقت کردم به پاش دیدم انگار مونده بود زیر چرخ ماشین یا به موتور ماشین گیر کرده بود
یه پاش دو برابر پای دیگه اش باد کرده بود و خیلی خیلی بزرگ شده بود
همین که دیدم گفتم وای چی شده و دیدم شروع کرد صدایی که همیشه درمیاورد ولی با حالت کمک ، اون صدا رو درآورد
وقتی چند قدم جلو تر رفتم گفتم برگردم بهش کمک کنم؟؟
دلم میخواست کمکش کنم
حتی پرسیدم از خودم که طیبه تو چرا از این راه اومدی؟ تو چرا صبح زود میری سرکلاست و یادم اومد که بارها گفتم چه اشکالی داره وقتی برقا رفت هم با پله ها میرم ولی نرفتم و به دلم افتاده بود قبل 9 صبح از خونه برم بیرون و الان این گربه سر راهت در اومد و گفتم پس باید بهش کمک کنم
من دیدمش یعنی خدا سر راهم گذاشته تا امتحانم کنه و ببینه کمک میکنم یا نه
همه این حرفارو تو اون چند قدم میگفتم
و گفتم نه من میترسم به گربه دست بزنم بعدشم اگه کارتن بگیرم چجوری تو کارتن بذارمش و ببرم دامپزشکی
بعدشم اگر بردم دامپزشکی پول ندارم هزینه درمانشو بدم
همه اینارو گفتم و بعد گفتم نه ، 9 میلیون پس انداز کردم برای شهریه کلاسای رنگ روغنم
میتونم از اون پول بردارم
اما باز فکر کردم ، گفتم اگر اون پولو بدم به خرج درمان گربه ، خودم میمونم و پول ندارم بدم به شهریه کلاسم
همه اینارو گفتم و تصمیم گرفتم کمکش نکنم
دروغ چرا ،گفتم نمیتونم کمکش کنم ،پولم تموم میشه و باز هم باور محدود در مورد فقر و نداشتن پول تو ذهنم بود که مانعم شد
و این فکرو کردم که الهی که یه نفر دیگه ببینتش و بهش کمک کنه
وقتی اینارو گفتم و از گربه حدود 4 متری دور شدم
حس کردم این افکارم درست نبود و بازم برگشتم و گربه رو نگاه کردم دیدم سرشو آورد پایین و دوباره میو میو کرد ولی توجه نکردم و رفتم تا برم تجریش
تو راه پشیمون شدم ولی برنگشتم
عجیب بود برام
یاد اون شبی که خدا سر راهم یه مرد رو آورد که بهم گفت برو پیداش کن و نون باگتایی که خریدی رو بهش بده
و بهم داشت میگفت چرا نرفتی برگرد و برو بهش نونارو بده و منم رفتم
اما برای گربه این اصرار رو نشنیدم از درونم
نمیدونم واقعا آیا طبق باورهای من بود این دو تا ماجرا یا امتحان خدا بود ماجرای گربه ؟
اگر قرار بوده من کمکش کنم و سر راهم قرار گرفته و من توجهی نکردم بهش از خدا معذرت خواهی میکنم و میدونم که چقدر مهربونه و میبخشه منو
از وقتی تو سایت در رد پای روز 18 آبان آقای نارنجی ثانی نوشتن که درک هام پر از نشانه هایی از باورهای محدوده
نمیتونم الان درک کنم و بفهمم که درک هایی که داشتم درست بوده یا نه
یا اینکه مثلا جریان اون مردی که شب قشنک حس میکردم یه صدایی عین صدای خودم گفت باید بری و به اون مرد نون باگت بدی درست بوده یا نه
وقتی به اون آقا نرفتم نون باگتا رو بدم میشنیدم چرا نرفتی بهش نون بدی ولی حسم بد نبود و یه چیزی مانعم میشد از ادامه دادن مسیرم
اما من از آرامشم حس میکنم درست بوده
ولی جریان گربه که بهش کمک نکردم حالمو رفته رفته بد کرد و من نشنیدم و حس نکردم باید وایسم و کمکش کنم
حس کردما میتونی بهش کمک کنی اما کلی دلیل و بهانه اوردم تا کمکش نکنم و من احساس گناه کردم تا شب و گریه کردم
وقتی رفتم و به راهم ادامه دادم ، تا تجریش خودمو سرزنش کردم که چرا نرفتی کمکش کنی
و گفتم نکنه یه امتحان بود و نتونستی از امتحان خدا بر بیای و کمک نکردی
و یه جورایی باز اون افکار شرک آلود رو هم داشتم و فکر میکردم فقط منم که باید کمکش میکردم و تو اون حس سرزنش گفتم من باید کمکش میکردم و اون لحظه نگفتم که خدای بزرگ و قدرتمندی هست که کمکش میکنه
درسته من اون لحظه نتونستم کمکی بکنم ولی درخواست کردم گفتم خدایا خودت از طریق یه نفر دیگه کمکش کن
ولی اینم گفتم اگر من کمکش نکردم یه نفر دیگه کمکش میکنه
خب باشه اگر ترسیدی پس چرا از کسی کمک نخواستی تو کارتن بذاره گربه رو و ببریش دامپزشکی
کل روز با این حرفا بیشتر خودمو درگیر کردم و تو احساس گناه بودم
وقتی رسیدم سر کلاسم یه دختر که استعدادش تو نقاشی خیلی زیاده و از یزد میاد هرچند ماه یک بار و کمی راهش دوره و کمتر فرصت میکنه بیاد
اما انقدر پیشرفت داشته که خیلی کارش عالی بود
بعد من یکم باهاش صحبت کردم و بهش جریان گربه رو که گفتم گریم گرفت و گریه کردم
و به مادرم چند بار زنگ زدم گفتم برو پایین جلو در خونه رو ببین اون گربه اونجاست ؟ اگه اونجا بود برش دار به یکی بگو کمک کنه فردا ببرمش دامپزشکی .
یهویی دیدم دارم به همکلاسیم میگم من پول شهریه کلاسو داشتم میتونستم کمکش کنم اما به این فکر بودم که پولم تموم میشه
وقتی همکلاسیم دید حالم خوب نیست گفت میای از نیم رخ من طراحی کنی
من دارم کار میکنم ،تو هم از نیم رخ من طراحی کن
و وقتی شروع کردم به طراحی حالم خوب شد
وقتی کلاسمون شروع شد استادم کارامونو دید و به من گفت خوب کار کردی ، ولی خودتو برسون و عقب نمون
وقتی شروع کرد از صحبت هاش یه درسی گرفتم که مرتبط بود با صحبت آقای نارنجی ثانی که چند روزه از پاسخشون من رو به فکر بردن تا درک کنم
یکی از هنرجوها سر کلاس گفت استاد هفته پیش گفته بودین از طرحای عکاسی شده خودتون که برای تمرین کلاسی هست رو میارین یادتون رفت ؟
استادم گفت نه
و گفت چرا طرح نمیدین تا من کار کنم ؟
یهویی استادم با کمی جدیت بیشتر گفت من دیگه نباید به شما بگم ،شما باید خودتون درک کنید
من هر روز تا دیر وقت نقاشی میکشم ، میرم عکاسی میکنم و شبا دیر میخوابم
الان انتظار دارین عکسایی که برای مدل گرفتم رو رایگان در اختیار شما قرار بدم؟؟؟؟
این سوالارو نباید بدون فکر بپرسید .
نه من از قصد گفتم نه ، که متوجه بشی که رایگان از من طرح نخوای ،اما دیدم درک نکردی خودم الان بهت گفتم با جدیت بیشتر تا بدونی کاری که من وقت و زمان ارزشمندمو میذارم رو رایگان دراختیار هیچ کس نمیذارم
این حرف استادم درس داشت برام
اینکه درک کردم که وقتی چند روز پیش خدا قشنگ داشت هدایتم میکرد تا من بفهمم ولی نفهمدیم و فکر میکردم هدایت خداست در مورد کمک به مادرم
اما وقتی دید نمیفهمم ، پیامش رو
از طریق دوستان در سایت با حرف های محکم بهم فهموند و من تازه درک کردم
و درسش رو گرفتم
و درکی که داشتم این بود که بهای هدفم رو پرداخت کنم
و میگفت زمان با ارزشم رو میذارم عکاسی میکنم بعد بیام مفت بدم به شما کار کنین ؟
این حرفش یه پیام داشت برای من که هفته پیش درکم اشتباه بود که من از فروش 18 آبان هیچ پولی برای خودم برنداشتم و فکر میکردم که خدا گفته برای خودم برندارم اما طبق باورهای محدودم فکر میکردم از طرف خداست
و این حرف استادم بیشتر در درک کردن من نسبت به افکار این چند روزم کمک کرد
من هم زمان ارزشمندمو در اون یک هفته برای ساخت گل سر گذاشتم و حتی برای فروششم تو کار مادرم دخالت کردم و مثل فرعون فکر کردم
که بعدا از صحبت های آقای نارنجی ثانی متوجه شدم اشتباه بوده
اما این روزا تازه دارم درک میکنم که باید ارزش وقتی که برای کاری میذارم رو بدونم .
خدایا شکرت که درک این آگاهی هارو به من عطا میکنی
وقتی کلاس تموم شد و برگشتم خونه تو راه یه فایلی دیدم که اول رد پام نوشتمش
خودت رو سرزنش نکن
و بعد صحبت های آقای نارنجی ثانی رو دیدم که ایشون هم گفتن سخت نگیر
دو بار تاکید بود
این خودش یه پیام بزرگ بود برای من که
حتی اگر باید کمک میکردی به گربه و کمک نکردی الان دیگه نباید تو احساس ناخوب بمونی و خودتون اذیت کنی
سریعتر انجام بده
و از این به بعد بهتر عمل کن
وقتی یه چیزی رو چند بار و دوبار میشنوم میفهمم که تاکید خداست چون بارها پیش اومده که چه در کارای خوب یا درک نادرستم وقتی خدا تاکید کرده اینجوری تکرار شده و من فهمیدم که صد در صد یه پیام داره
و انجامش دادم نتبجه خوب بوده
و متوجه شدم که از صبح تا شب طبق باورهای خودم داشتم اون حال ناخوب رو برای خودم دعوت میکردم
و وقتی متوجه شدم سریع حالمو خوب کردم با توجه به نکات مثبت و دعا و درخواست از خدا که قلبم رو باز کنه برای آگاهی و درکش و عمل بهش
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که به من این همه کمک میکنی و همیشه به خودت وظیفه دونستی که یه من کمک کنی
سپاسگزارم
برای تک تک خانواده صمیمیم در این سایت زیبا و پر از آگاهی بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام
سلام به روی ماهت
طیبه جان
تو نمیدونی با این ردپاهایی که میذاری داری چه میکنی.
خوشحالم من یکی از مخاطبینِ تو هستم که تو مدار مشترک هستیم و میتونیم گپ بزنیم.
طیبه جان
قشنگیش اینه فارغ از اینکه هر کدوم از ما چی مینویسیم برای تو، کامنت های تو مستقلا پر از درس و نکته است برای من.
یه نفر میاد با کامنتش کمک میکنه درکت بهتر شه.
یکی میاد کامنتت رو میخونه و تو میشی الگویِ عمل گرایی براش.
یکی میاد کامنتتو میخونه و تو بهبودگراییِ شخصیتی، تو میشی الهام بخش براش.
صبح یه طوری با خدا صحبت میکردم که حرف تو هم پیش اومد.
انقدر خوشم اومد از اینکه از احساس گناه برای گربه، برای درکت در مورد خدا یا الهام و نجواهات، کمک به مادر، انفاق و … بیرون اومدی و حست رو خوب کردی دوباره.
استاد میگن مهم نیست دلیلش چیه، به هیچ عنوان مجاز نیست تو حس بد موند، حس بد مثل دست زدن به آتشه…
خوب تحلیل کردی و خدا هم کمکت میکنه بیرون بیای از حس بد و سخت نگیری به خودت.
میدونی چیه احساس میکنم آدمهایی که دنبال بهبود شخصیتی و رشد هستن گاهی دچار کمال گرایی و سخت گیری نسبت به خود میشن و با احساس گناه گلاویز میشن.
منم همینم.
گاهی انقدر درگیر ظاهر بهبود میشم که از باطن بهبود جا میمونم.
اول کامنت هاتو مثل قصه میخونم و رد میشم.
بعد میبینم رفته اون قسمت از ذهن و درکم که باید بشینه نشسته.
و بعد خودم متحیر میشم چقدر روم تاثیر مثبت و تفکرانگیز میذاری.
ممنونم و برات بهترین ها رو از هر چیز میخوام.
هر وقت نجوا بهت گفت برای چی مینویسی؟
برای کی مینویسی؟
بگو سمانه مخاطب منه، مشتاق خوندن کامنتهامه.
چون درس های خودشو از کامنتهام بر میداره.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام ربّ
عجیبه
1 آذر برای من این پاسخ رو نوشته بودین ،من خونده بودمش و حتی فکر میکردم پاسخی نوشتم برای شما
نمیدونم دلیلش چی بود
چقدر هم زمانی آخه
من 14 دی که دوره عزت نفس رو خریدم و امروز جلسه سه و چهار رو گوش میدادم که استاد درمورد احساس گناه صحبت میکردن
اتفاقا امروز خواهرم اومد خونه مون و درمورد همون گربه سر حرف باز شد و گفتیم دیگه هیچ اثری از اون گربه تو محله مون نیست
و من وقتی داشتم به گربه فکر میکردم هیچ گونه احساس گناهی نداشتم
حتی گفتم خدا منو دوست داره و من رو رشد داده
از روزی که دارم عزت نفس رو گوش میدم و 4 روز شد ،
انگار قبول کردم که خودم رو بی قید و شرط دوست داشته باشم
الان اومدم بخوابم
یه حسی داشتم
اومدم تو قسمت پاسخ های دوستان که برای من میاد رو باز کردم 8 صفحه بود هی صفحات رو باز کردم و آخرش صفحه 2 روز باز کردم
نمیدونستم چی قراره بخونم
گفتم خدا چی میخوای بهم بگی
خودت بگو
و صفحه 2 رو بالا پایین زدم انگشتمو رو یه پاسخ گذاشتم
اسم شما بود
وقتی اسمتونو خوندم یاد حرفتون افتادم که میگفتین هر موقع نجوای ذهنت گفت …
چشمم به تاریخی که برام پیام گذاشتین افتاد 1 آذر
وای خدای من
من چند دقیقه پیش تو نشانه روزم درمورد این موضوع که از 1 آذر تمرکزی دوره 12 قدم رو شروع کردم کار کردم و بعد خدا به من دو تا دوره عشق و مودت و عزت نفس رو هدیه داد
اصلا فکرشم نمیکردم که در عرض سه ماه 3 تا دوره بخرم و الان دارم کار میکنم
ولی چرا 1 آذر دوباره الان تکرار شد در تاریخ کنار اسم شما!؟
میدونم که به وقتش بهم گفته میشه
خوشحالم که دوباره پیام شما برای من پیامی داشت و دوباره خوندمش
چقدر خدا در زمان مناسب و در لحظه ای این پیام رو دوباره به من نشون داد که دقیقا هم زمان با گوش دادن به فایل عزت نفس یکی شده بود .
خدایا شکرت .
عشق بی نهایت و شادی و سلامتی و ثروت بی نهایت باشه براتون سمانه جان
به نام خداوند جهان هستی
سلام به همه عزیزان دلم
استاد چقدر این جمله منو تحت تاثیر قرار داد که حال خوب تو نتیجه یک کلمه چشم هست
چشم ای که نمیبینیم ولی اعتماد داریم ، اطلاعی نداریم ولی اعتماد داریم شاید یکم سخت باشه ولی نشانه یک مومن هست
در برابر اعتماد به خداوند
چقدر خود این کلمه هدایت و الهام زندگی ما رو از هر جهات اسونه میکنه اینکه از همون اول صبح بگیم خدایا تو برای هر چیزی به ما الهام کن و هدایت کن من بگم چشم اصلا زندگی گلستان میشود
البته که این هدایت و چشم گفتن نیاز به تکرار و تمرین داره
ولی وقتی ادم انجامش میده و دل رو به خدا میسپاره چه ارامش عجیبی پشتش هست و ادم راحت میره سراغ بقیه کارهاش
اینکه وقتی خداوند میگه این کارو بکن بحث نکنی فقط بگی چشم حتی اگر اون کار به ضررت تمام بشه ولی به خدا اعتماد کنی و بدونی که قطعا خیریتی داخلش هست
واقعا هر کلمه ای که توی قران بولد شده خودش یه دنیایی داره بخشش و گذشت . هدایت . قلب . توکل . تسلیم . مشیت و…..
یک زندگی هستن اینکه خدا اینقدر بی نطیره که حتی میگه حق داری نبخشی ولی ببخش که به نفعته بازم باید بگی چشم
تا به امروز سعی کردم اگر موردی بوده که با من هماهنگ نبوده ببخشم و بگذرم و رد بشم و بگم این ادم تو این مدار نیست
و از یک دریچه دیگه نگاه کنم به موضوع ولی من که قانون رو بلدم باید درست رفتار کنم
و اینا رو همش مدیون استادی هستم که دستی از دست خداست و سپاسگزار خداوندی هستم که منو به اینجا هدایت کرده
اینکه قلبمو بزرگ کنم و تسلیم دستورات خداوند باشم و فقط تمرکز کنم به نعمت ها و زیبایی های خداوند و به زمان بندی و کارهای خدا اعتماد کنم
خدایا شکرت بابت این همه اگاهی
خدایا شکرت به خاطر استاد و سایت بی نظیرشون
خدایا شکرت برای تک تک افرادی که اینجا کامنت میزارن و ادم یاد میگیره و با عشق کامنت هاشون رو میخونم
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب واحترام
استادعزیزم میخوام اینجایک داستان آموزنده اززندگی خودم برای بچه هابگم:من زندگی گذشتم درست مثل موسی بودالبته فقط آدم نکشتم،اما همه کارکردم/خخخ/تاآخرگفتم خدایاغلط کردم هرچی توبگی بچه هاباورتون نمیشه زندگیم لحظه به لحظه اوکی شدتادوباره درسال1400تا1401دوباره نجوای شیطان که تو ذهنم بود وکنترلش نکردم و آقامثل اسب چموش چنان جفتکایی بهم زد تازندان وکلی دادگاه وپاسگاه رفتم تادوباره گفتم خدایاغلط کردم وزندگیم دوباره عوض شدوهمه چی آرام شدولذت بخش درتمام جنبه های زندگیم وهرروزچون دیگه این درسهای زندگی گذشتم روتکرارنکنم تمرین میکنم روذهنم وافکارم به نکات مثبت زندگیم وفقط هرروزیک کوچولوحالم روبهترمیکنم وخداروشکرهرروزاتفاقات خوب برام پیش میاد واینو که استادعباس منش عزیزمیگه من درتمام وجودم حسش کردم ومیدونم قانون همینه
احساس خوب=اتفاقات خوب
احساس بد=اتفاقات بد
خداوندا بی نهایت ازت سپاسگزارم
استادهای عزیزدلم ازتون سپاسگزارم