گفتگو با دوستان 57 | به هیچ چیز باج نده - صفحه 5
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/05/abasmanesh57.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-05-13 08:09:592024-04-30 04:17:00گفتگو با دوستان 57 | به هیچ چیز باج ندهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود به دوستان و همراهانم،سلام به استاد و راهنمای زندگیم،،،این فایل نشانه ی من بود که بهش راهنمایی شدم،و چقدر دقیق و مناسب بود برام.آخه شما ببینید چقدر این قسمت نشانه ها میتونه درست عمل کنه!منم دختر مجردیم که چند وقتیه مستقل شدم و در بعضی موارد خود کم بینی دارم با اینکه از بیرون خیلی خیلی قوی و با اعتماد بنفس و قدرتمند دیده میشم،،،و در کل چالشهایی اینچنینی دارم.چیزی که منو شگفت زده کرد راهنمایی شدنم به این فایل بود که دقییییقا مناسب همون نیاز من بود که باید میفهمیدمشون! دنیا خیلی دقیقه و نکته اینه که هررر چی شفافففتر باشی دقیییقتر نتیجه میگیری
تردید و حدس و گمان نداشته باشید در مورد موضوعات.مداااام در حال شفاف سازی باشید با خودتون با خدا نوشتن هررر روشی برای هر موضوعی که مورد نیازتونه شفافا سازی کنید و اونوقت جوابها و نشانه های جهان بیییییینظیره
برام مثل بازی شده این دنیا وقتی کم کم یاد میگیری چطور با قوانین و با انرژیها کار کنی بازی کنی و خلق کنی و…همه ی اینا برام شبیه بازیه خیلی باحاله
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم و تبریک به دوست عزیزمون لیلا جون این همه موفقیت وپایداری شما قابل تحسین است چه صدای دلنشینی وبا تمرکز بالا همهی موفقیت را تعریف کردن و موضوع عزت نفس هم پاشنه آشیل من هم است
و همیشه روی حرف مردم حساب میکردم تا اینکه
با این سایت بی نظیر آشنا شدم وخدا را شکر که در این مدت خیلی روی خودم کار میکنم و سعی می کنم خودم را ارزشمند بدانم و روی توانایی ها کار کنم
تحسین میکنم لیلا جون که چقدر شجاعت داشتن از خانواده جدا شدن و مستقل زندگی می کنند وعمل کردن به آموزش های استاد عزیز و غلبه کردن به ترسشون تنها راه غلبه بر ترس بر دل ترس ها رفتن آفرین به شما که چقدر خوب عمل کردید به این قانون
وقتی که لیلا جون مدارشون عوض شد آدم ها اطرافش هم عوض میشود
من نباید به چیزی باج بدهم نباید سوار بدهم ویا کسی وچیزی از من سو استفاده کندویا اسیر خودش کند
اگر تصمیم های این جور باشد که مردم راضی کنیم
به هیچ وجه نمی توانیم مردم را راضی کنیم چون که اگر عدهای راضی شوند عدهای هم نا راضی وجود دارند تنها کاری که باید انجام دهیم مسیر درست را انتخاب کنیم وهیچ کاری به نظر دیگران نداشته باشیم مهم رضایت و خوشنودی خودمان است
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک میخواهم ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
منم مثل این خانم خود کم بینی داشتم البته الان بهتر شدم کار خودم بی ارزش میدونم فک میکنم از بقیه پایین ترم و نمیتونم تو شغل و حرفم درخواست کنم
باور درست: سیستم ایمنی بدنم خیلی خیلی قوی و همیشه سلامت و سالم هستم
دقیقا منم مجردم دوس دارم مستقل بشم ولی از حرف مردم، برنیومدن از پس مخارج زندگی، موافقت نکردن خانوادم میترسم ولی الان از جدا کردن اتاقم شروع کردم قدم بعدی مستقل شدن و خونه مجردی بعدی رفتن به یک شهر دیگه و بعدی مهاجرت به کشور دیگه، من این خواستم به خدا میسپارم و خودش درست میشه و مستقل میشم
اینکه این خانم اینقدر عملگرا بودن و سریع عمل میکردن با ترس هاش روبرو میشدن نظر منو جلب کرد
روبرو شدن با ترس های واهی یکی از نکات مهم برای ساختن عزت نفس است
من نباید ب چیزی باج بدم نباید کسی یا چیزی یا موضوعی یا ترسی ازم سو استفاده کنه اسیر خودش کنه به شیوه خودت عمل کن برای خودت زندگی کن و عواقب(حرف مردم و…)هم بپذیر برات مهم نباشه
سلام به استاد عزیز و مریم جان مهربانم
صحبت از ترس ها خیلی برام جالبه و همیشه به خودم افتخار میکردم که از هیچی نمیترسم از بچگی ادم شجاعی بودم وکم پیش میومد از چیزی بترسم من وقتی 3 ساله بودم تو خونه تنها میموندم نه از تاریکی میترسم نه از تنهایی نه از ارتفاع
یادمه 10 سالم بود که پدربزرگ پدرم فوت کرده بود و ما تا نیمه شب پیش جنازه بودیم اون زمان ما طبقه پایین خونه پدربزرگم زندگی میکردیم دیگه دیروقت شد و من خوابم گرفت و تنهایی اومدم پایین تو خونه خودمون خوابیدم که یهو بقیه دیدن من نیستم و دنبالم گشتن و اصلا فکرشو نمیکردم که من پیش جنازه باشم و ببینمش و پاشم تنها برم بخوابم بدون ترس وقتی که تعجب همه و میدیدم باعث میشد که شجاع تر بشم
خیلی همیشه دوست دارم چیزای پرهیجان و تجربه کنم مثل زیپ لاین مثل پاراگلایدر یا تو شهر بازی کم پیش میاد از چیزی بترسم.
اما تنها ترس من از بعضی از حیواناته مخصوصا سوسک حتی از مردشم میترسم یه روز گفتم خیلی ضایعست که من از سوسک بترسم و باید یه جوری این مشکل و حل کنم بعد چند روز یه سوسک مرده دیدم و رفتم پیشش و کلی زیرو روش کردم نگاش کردم با خودم گفتم مگه این الان زنده بود میخواست چیکارم کنه چرا من باید ازش بترسم و به آقای سوسک گفتم من دیگه از تو نمیترسم و این تویی که باید از من بترسی و اینجوری خودم و قانع کردم و این ترسمم از بین بردم اما هنوز از سگ و مار میترسم که انشاالله به امید الله اون ترس ها هم از بین میره.
امیدوارم که هممون مثل لیلا جان بتونیم بر ترس هامون غلبه کنیم و عزت نفسمون و بالا ببریم و هر روز شاهد پیشرفتامون باشیم
ممنونم استاد خوبم و مریم جون که با فایل های زیباتون مارو به آگاهی بیشتر میرسونین.
امیدوارم که همیشه سلامت و سلامت و سلامت باشید.
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز و همه دوستان خوب هم فرکانسی
خدا را شکر میکنم که بایک فایل دیگر از استاد لذت خیلی زیادی بردم و توانستم به درک آگاهی بیشتری برسم واقعاً چقدر لذت بردم استاد از این تجربه خوب بچه ها شنیدن صحبتهای آنها چراغ سبز در زندگی من روشن می شود و هر مطلب رو و چکیده آن را در زندگی خودم کارساز می کنم
همانطور که لیلا خانم فرمودند پایه و اساس همه مشکلات ما در عزت نفس میتوان بود و باید از نظر شخصیتی در خود تغییراتی را احساس کنیم تا بتوانیم یک پایه خوبی داشته باشیم و اگر کسی اعتماد به نفس پایینی داشته باشه نشانه آن ترس و برای هر کاری در زندگی اگر داشته باشیم به نتیجه خوبی نمی رسیم و این غلبه بر ترس ها تنها راه پیشرفت ما نباشد استاد خیلی صحبتهای شما هم قشنگ بود خیلی لذت بردیم
در پناه الله یکتا شاد سلامت پیروز موفق باشید انشالله خدا نگهدار
به نام خدایی که شهامت رادروجودم نهاد.
سلام به استادعزیزونازنین ودوست عزیزمون لیلاجان .
شهامت وجسارت لیلاجان قابل تحسینه.
نمیدونم توخانواده چی بش گذشته بوده که ترجیح دادن ازخانواده جدابشن .
اینوگفتم که هرکسی تاتقی به توق خوردفکرنکنه ،بایدازخانواده جدابشه .آخه بعضیامطلب رانمیگیرن وسریع جاهایی که نباید الگوبرداری میکنن.
مثلن خودم به علت داشتن خواسته هایی که توذهنم داشتم واتفاقاخیلی دلم میخواست ،اتفاق بیفته .به جدایی فکرمیکردم واززندگیم لذتی نمیبردم .
همیشه دنبال بهانه ای میگشتم که جدابشم .
یه کم که روی خودم کارکردم وبیشترومنطقی تربه شرایط واوضاع زندگیم نگاه کردم ،متوجه شدم .توزندگیم مشکل حادی ندارم که ارزش بیرون رفتن ازش راداشته باشم .
بله اون خواسته ی من ،درسته خواستم بودولی خیلی هم معقول نبودودلیل محکمه پسندی برای جدایی نبود.
خداروشکرمتوجه ی اشتباه این افکارم شدم وچسبیدم به زندگیم .منم میتونستم راحت جدابشم ولی آیا زندگی من وهمسرمن طوری بودکه سزاوار این جدایی باشم یا باشه .
نه نبود.شایدبرای منم اتفاقاتی میفتادکه بعدن پشیمون میشدم .
به قول استاد که بارها گفتن ،که خیلی جاهاایرادازخودماس ولی ازبس تمرکزمون روی طرف مقابلمونه،اونومقصرمیکنیم وبعدازجدایی حتی بافرددیگه ای بازهمون تجربه روتکرارمیکنیم .
ولی وقتی من دنبال تغییرات خودم باشم ونگاهم رامتفاوت تربکنم ،اگه همسرم هم فرکانس من نباشه بدون تقلای من ،جهان کاری میکنه که ازم جدابشه .ولی جالبیش اینه که خیلی وقتها با تغییرات من ،طرف مقابلمم طوری تغییرمیکنه که اوضاع بهترمیشه .
پس نیازی به عجله نیس .واونی که میگه من جداشدم وبه آرامش رسیدم حتمن سختیهای زیادی تواونخونه کشیده که مانع رشد هم میشده .
حتمن اهل خانواده باافکاری منفی ودرجهت مخالف ایشون بودن .
مطمئنم لیلاجون همه ی راههارارفتن ووقتی دیدن نمیشه واقعن اونجازندگی کنن ،تصمیم گرفتن ازخانواده جدابشن.
پس عجولانه تصمیم نگیریم .بهتره خوب فکرکنیم بعداگه دیدیم توانایی وشهامت اینوداریم که تنهایی بهتر زندگی کنیم ،جدابشیم .
دیدن نقاط ضعف و قوت خودمون خیلی مهمه .
متاسفانه اکثرمادرچنین مواقعی ،ترازاخلاقهای دیگران راخوب بلدیم دربیاریم .امادوربینمون بایدروی خودمون زوم باشه وفقط به خودمون نگاه کنیم تاببینیم چ نواقصی داریم یاچ نقاط قوتی داریم .
وقتی همچین نگاهی داشته باشیم ،طبیعتابهترتصمیم میگیریم .
اگه عیبی داریم حتمن رفعش کنیم چون داریم میبینیمش .
قضاوت دیگران مهم نیس .چون الویت خودمونیم .به قول استاد هرکاری هم بکنی حرف پشت سرت هس .
اینکه مسرباشی کاری انجام بدی ولی ندی چون ازقضاوت دیگران ترس داری ،این احمقانه ترین کاریه که انجام میدی.
زمانیکه من ازخودممطمئنم،باخودمدرصلح هستم .ازعزت نفس خوبی هم برخوردارم .ومیدونم خودم ازپس خودم خوب برمیام ،حرف مردم کیلوچند؟
اگه بخواهیم باحرف مردم ،زندگیمونوبالاپایین بکنیم که کلن ول معتلیم .ونمیشه اسمشوگذاشت زندگی .
این مردم تاآخرین لحظه درکنارماهستن .حالابعضیانزدیک تربعضیادورتر.
نمیشه ازشون فرارکردولی میشه بارفتارهاوافکارسالم ازشون دورشدوبه قضاوتهاشون اهمیتی نداد.
میشه همه رودوست داشت ولی نظرخودمون به هرچیزی برتری داشته باشه تاآرامشمون بهم نریزه .
جالبیش اینجاس که این مردم تاوقتی توبراشون منفعت داشته باشی ،رفیق ودوست توهستن وبعدش خداحافظ .حتی خواهربرادرهات چ برسه غریبه ها.
پس توهمه چی ،اول خودت .آخرهم خودت .
منم یادگرفتم که به کسی کاری نداشته باشم .ودیگران رو،آزادورهابزارم حتی فرزندامو،حتی همسرمو.
همون طور که دوست ندارم کسی توزندگی شخصی من مداخله کنه ،خودمم بایدبه همان گونه رفتارکنم .تاازارزشهام کم نشه.
هیچ وقت هیچکس نمیتونه جای کسی باشه ،پس نبایدبه خودمون اجازه ی قضاوت بدیم.
هرچندظاهرزندگیامون چیزی رونشون بده که شبیه هم هستش ولی زندگی بقدری پیچیدس که به هیچ وجه نمیشه کسیوقضاوت کرد.
پس بهتره تمام توجه وتمرکزمون روی خودمون باشه بقیش خود به خودحل میشه .
روبروشدن باترسهاورفتن تودل ترسها،قدرت وتوانایی آدموچندین برابر افزایش میده.
منم یه ترسی دارم .
تاحالاکسب درامدنداستم ،تصمیم گرفتم شروع کنم .امانمیدونم چطوری وله چ شکل .البته پیشنهادهایی داشتم ،یه کارایی هم بلدم .منتهی چون تاحالاانجام ندادم ترس دارم که ازپسش برنیام .
میترسم که برنامه وروندزندگیم بهم بریزه .
ازطرفی تردیددارم که چ کاری بهتره.چ تصمیمی بگیرم بهتره.؟!
به همین جهت خودمو سپردم به هدایت خدا.
امیدوارم بتونم بهترین انتخاب روداشته باشم .
نجواهایی توذهنم میان که بی خیال ،بچسب به همین زندگیت .البته نمیدونم نجواس یاالهام ؟!
میدونم نجواهابااحساس بد،میان والهامات بااحساس خوب هستن .راسش هنوز نتونستم تشخیص بدم که کدومشونه.
نیازی ندارم که سرکاربرم .
فقط دوست دارم تجربه کنم .
ترسهازیادن .
خداروشکربه خیلی هاشون غلبه کردم .فقط وفقط هم باایمان وتوکل به خدا.ینی چون خداروپشت خودم میبینم ،ترسهاموتونستم کناربزارم .
خیلی راحت میشه ترسیدوزندگی روباخت.
ازصبح که بیدارمیشیم ،میشه ازهمه چیزترسید،ووحشت داشت .
از بیرون رفتن همسرمون بابت کسب درآمدیابابت هرچیزی.
از بیرون رفتن بچه هامون ونگرانی هایی که هر لحظه باهاشونه.
ازبیماری .
ازجایی رفتن ،کاری انجام دادن،رانندگی کردن ،حتی ازهوا،ازهرچی که فکرشوبکنید،میشه ترسید.
اماچی میشه که به هیچی فکرنکنی وخیالت ازبابت همه چیزراحت باشه ؟!
ایمان واعتمادبه خدای متعال .
ایمان واعتمادبه خدای مهربون وبخشنده وقدرتمند.
رهاکردن وسپردن به خدا همه چیوبرامون راحت وآسون میکنه.
جدن اگرخدارونداشتیم ،من که تاحالابااین ترسها،مرده بودم .
کاش بابت خواسته هامون ،هم همین اعتمادوایمان روبه خداداشته باشیم .برای رسیدن به خواسته هام ترس یانگرانی ندارم اما باورم برای رسیدن کمی ضعیفه
.توخداهمه چیومیبینم اماشیطون کوفتی هم مدام میادتوذهنم .
امیدوارم غلبه به شیطون ونجواهاش راهم ازمیونبردارم .
انشالله به یاری خداسال جدید، رواین موضوع کارمیکنم .
استادجان عاشقتم .
ممنون که هستی.
ب نام الله مهربان وهدایتگر ب سمت زیبایی سلامتی شادی ثروت
سلام ب استاد عزیز و دوستان عزیز
=بهترین شکل برای پیشرفت رفتن ب دل ترسهاست وباید ب دل ترسها رفت
=باید به خودمون بگیم نباید ب کسی چیزی باج بدیم و نزاریم ترسی چیزی سوارمون بشه
=باید جوری که خودمون فکر میکنیم زندگی کنیم نه اینکه مهم باشه برامون حرف مردم که چی میگن
=دردهن مردمو هیچوقت نمیشه بست و باید برامون مهم نباشه بقیه چی میگن و مسیر درستی که پیدا کردیم باید در اون مسیر بریم
=و بزرگترین چیز اینکه برای هر کاری که میکنیم نگیم مردمون در موردمون چه فکری میکنن
چقد تصور سازی کردن پریدن از بالا چقد لذت بخش این تجربه
سپاسگذارم برای این فایل زیبا
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون
سلام به مریم عزیز و استاد وهمه دوستان
در مورد حرف زدن مردم می خواستم یک چیزی بنویسم
حدود سالهای 1371 بود من دبیرستانی بودم پسرهای کوچه مان شروع کرده بودند یک حرفهایی پشت دخترهای کوچه بزنند
من آمدم پیش مامان خدا بیامرزم ، گفتم اینجوری شده و من هر چیزی که بوده به شما گفتم و اگر حرفی بزنند بیخود هست چون با مامانم خیلی صمیمی بودم
مامانم گفتند اینو همیشه یادت باشه که در دروازه را میشود بست دهان مردم را نه پس دخترم همیشه کاری که می دانی درسته و جلوی خدا می تونی انجام بدی را انجام بده و برات مهم نباشه کی چی می گه
و از آن روز برای من مهم نبود که دیگران در مورد من چی می گویند چون آدمایی که پشت دیگران حرف می زنند اغلب آدمهای پوچ و بیکار و سطحی هستند که دهانشان مستقیم با مغز کوچکشان در ارتباط هست
ولی آدمهای اهل تفکر و تعقل اهل قضاوت نیستند
مرسی از شما
سلام استادودوستان گلم،خیلی ممنون ازتجربه زیبای این دوست عزیز،نکته ای که تواین فایل توجه منوجلب کرد ین بود که وقتی صحبتهاوتجربیات کسانی که تواین سایت وطبق گفته های شما دارن زندگی میکنم اینه که همه مایک سری تجربیات مشابه داریم و فهمیدم که اگردریک مسیروفرکانس خاصی باشی همون اتفاقات و تجربیات خوبی که برای بقیه افتاده باگوش دادن خودرادرهمون مسیرقرارمیدیم این یعنی ایمان به راهی که میریم وشوق و اشتیاق ماروبه جلوسوق میده واقعاامروزپیام خدارواززبان این دوست خوبم که دونه دونه داره همه مساعلی که توزندگی تونسته مستقل وقوی حل کنه،لیلاجان توعالی هستی برات بهترینهاروآرزومیکنم
سلام ب دوستان عزیز و صمیمی عباسمنش
خداروشکر ک در مدار گوش دادن این فایل عالی قرار گرفتم
چیزی ک خیلی پررنگ بود تو این فایل برام این بود ک ب ترس هام غلبه کنم و عمل کنم و ب ترسهام باج ندم وای خدایا چقدر زندگی میتونم بگم لذت بخش میشه وقتی ی پای گنده میزاری رو ترست و لهش میکنی چقدر حس اعتمادبنفس و شجاعتت و اون حس ایمان ب خدای درونت بالاتر میره اینکه یکی همیشه هست حواسش بهت و ترسای تو یک توهم بوده، من هم ترس از تاریکیو داشتم و خواب راحت نداشتم وقتی ب این ترس غلبه کردم بعد سالها لذت تنها خوابیدن تو تاریکی کامل رو چشیدم حتی تو جایی ک تاریکی مطلق بود رفتم من با تاریکی دوست شدم درواقع ترس من دوستم شد و نقطه قوتم شد واقعا جاهایی ک ما ترس داریم وقتی بهش غلبه میکنیم میتونه دوستمون بشه و تبدیل ب نقطه قوت مون بشه و از زندگیمون لذت بیشتری ببریم و آرامش بیشتری داشته باشیم، و اونجایی ک میگه گوربابای حرف مردم واقعا میتونم بگم این پاشنه آشیل من و خیلیای دیگه هس و وقتی وارد مداری میشیم ک حرف مردم اصلا اهمیتی برامون نداره و کامل خودمون هستیم در رها ترین و ازادترین حس ممکن داریم زندگی میکنیم وای خدای من ، میتونم بگم خداروشکر با اموزه های استاد عزیز تونستم از حدی ک حتی تو ذهنم ب راه رفتن ووهرکار دیگم دقت میکردم ک تو ذهن طرف چی میگذره و من جوری راه برم و هرکار دیگ کنم ک مورد تایید دیگران باشم و مثلا مسخره نباشم ک ناشی از عزت نفس و باورهای اشتباهم هست تونستم ب حدی برسم ک دیگ اصلا توذهنم فک نمیکنم ک دیگران درمورد کاری ک میکنم، هرکاری حتی اگ مورد تایید جامعه نباشه چی فکر میکنن راجبم، و چقدر این مهم نبودن حرف دیگران باعث ذخیره انرژی درما میشه و میتونیم انرژیمون ک همون کانون توجهمون هست رو بزاریم رو خواسته ها رو چیزای مثبت، الهی صدهزارمرتبه شکرت ک در این لحظه کامنت گزاشتم چقدر حس مثبت دارم و دوست داشتم با این کامنت این حسم رو منتقل کنم، تقدیم با عشق به اعضای صمیمی سایت و استاد گلم و مریم جون