گفتگو با دوستان 60 | ایمانی که عمل می آورد - صفحه 10

271 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعیده بابائی گفته:
    مدت عضویت: 1509 روز

    سلام به همگی وقتتون بخیر

    مرسی از استاد عزیز برای تهیه این فایل

    سپاس از آزاده جان هم خانواده ای عزیز ک قدم به قدم توضیح دادن

    مهمترین چیزی ک تو ذهنم زنگ زد اینه ک آقایان احساس لیاقت ساختنی هست باید بسازی نه با عبارت تاکیدی با عمل…وووووو عالی بود

    قدم اول بردار بقیه بهت گفته میشه…

    خدا همیشه هدایتگر همه هست

    تو اقدام کن خدا هدایتت میکنه…

    عالی بود خداروشکر برای درک این پیام ها ک با یکبار گوش دادن دریافت کردم…

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    javad گفته:
    مدت عضویت: 1771 روز

    سلام عرض ادب خداقوت

    افرین به شما دوستان عزیز و آزاده خانم ماشالله اصلا۴۲ بهت نمیاد شما بیشتر ۲۲ هستید بیبی فیس هستید هنوزم

    ماشالله به حرکت به این تعهد و مسولیت پذیری که شما روی مقوا تبلیغ کنی

    به بچهای ۳ سال تا ۵ سال اموزش بدی خدا ایده ای خلاقانه بهت بده همه یاد بگیرن بری مرحله بعدی بچهای ۱۰ تا ۲۲

    دستمزد افزایش پیدا کنه

    احتمال بعد میخوای از داستان مهاجرتت بگی و این همه توانای و شجاعت که به فرزند سفیر بیاد شاگردت بشه

    بله من که لذت بردم امیدوارم همیشه شاد سلامت و موفق باشی

    همین که در مداری هستی که استاد عباسمنش با شما مصاحبه کنه واقعآ نشانگر خیلی خوب تمرین کردن هست خیلی خوشحال شدم منم دارم زبان تمرین میکنم همین حالا هم برگهای تمرین روی میزم هست و دارم کار میکنم و از اینکه بحث اموزش زبان شد لذت بردم بحث مهاجرت شد من هم در حال اماده شدن و مهاجرت کردن هستم

    و چقدر خدارو سپاسگذارم که جهانی بینفص و دقیق افریده

    و به ما اجازه فتح این جهان زیبا رو داده

    اونقدر که تلسکوپ جیمزوب اولین تصویرش رو به ناسا فرستاد و از دورترین نقطه عالم عکس برداری کرده ۱۳ میلیارد ساال فاصله با ما داره

    خدایا شکرت چه جهان زیبای چه زندگی چه بینهایتی واقعآ چه بینهایتی که ما میتونیم توی این دنیا رو فتح کنیم این جهان رو میتونیم همونطوری که دوست داریم خلقش کنیم

    سپاسگذارم از شما استاد عزیزم که وقت و انرژی میزارید و این نتایج خودتون و دوستان رو با ما به اشتراک میزارید

    از فعاایتتون روی سایت روی دورها تشکر میکنم ممنونم خدا به شما و تیم همیشه در صحنه خیر برکت روز افزون بده

    ازاده جان همیشه شاد سلامت و جیبت پر از پول باشه 🤗😇😍😘😗😋😊😉😀🤗😇

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1237 روز

    سلاااااممممم

    استاد من الان فقط میخوام به ظاهرتون بچسبما . چه کررردی استاد چقدر دارید هر روز خوشتیپ تر میشید

    یعنی تو سلامتی و تناسب هم به ما نشون دادید هیچوقت دیر نیست . بیست سال جوونتر شدید

    استاد من عااشقتونم . پکیج اراده و همت و عمل و اصلا هر چی چیز خوب تو دنیا برای موفقیت لازمه رو شما دارید . با تمام وجووودم دارم تحسینتون میکنم شما عالی ترین عالی ها هستید . خدارو صدهزار مرتبه شکر که باهاتون اشنا شدم

    چقدر صحبتهای خانم ازاده اینو یادم اورد باید از جایی که هستی شروع کنی نه از یک جای توهمی و شرایطی که نداریش . برادر من سالها کارهای زیادی رو استارتش رو زد یا با چندتا وام و قرض یا از پدرم . ولی هیچ کدوم نتیجه نداد دوتاش که از اول بی نتیجه بود . دو تا دیگش دوسال هم کار کرد ولی بعد هر روز قرضها بیشتر میشد بعد من فکر میکردم شانسشه دیگه ولی خب بعدها فهمیدم بخاطر تکامل طی نکردنش بود . وقتی کار نکرده باشه ادم و یهویی بخواد کار بزرگ انجام بده خب کار نمیده اینجوری

    خب باز شدن این مسئله خیلی برام راهکار شد . من تا قبلش فقط و فقط میگفتم ادم باید یه پشتوانه ی مالی بزرگ داشته باشه تا بتونه شروع کنهه و جلو بره یا کارمند شه و خلاص . اینم از ورودی ها بود دیگه از برادر و نزدیکان

    و خب من کارمندی دوست نداشتم اصلا بخاطر کار روتین . کار شروع کردنم میگفتم خب پولی ندارم و کلا دنیا برام به اخر رسیده بود

    قبلا خیلی علاقه داشتم کارگاه هنری یا اتلیه طور داشته باشم و کار کنم و اموزش بدم . بعد خیلیییی عجیب ۲۰ سالم بود من با خانمی اشنا شدم و خیلیم به من علاقه داشت و سفارشهای کارگاه طوری بود که به یک نقاش مینیاتور احتیاج داشتند و من اون ادم بودم و هیچدوم دیگه بلد نبودن. خلاصه کوچکترین فرد اونجا بودم و بعد شیش هفت ماه بهم گفتن میتونی اموزش بدی منم خوشحال که ارزوم براورده شد شروع کردم حدودا تا ۱۲ تا شاگرد هم داشتم و انقدر حوصله به خرج دادم و بها میدادم که خیلییی خوب یاد میگرفتند . تا اینکه بعد دوسال به تضادهای شدیدی خوردم و اومدم بیرون . اردیبهشت ۱۴۰۰ بود و تازه ۲۲ سالم شده بود اووج ناامیدی من بود که من ارزوم بود چنین شغلی ولی چرا بی علاقه بودم بهش . از یک طرف میگفتم اگر میتونستم خودم کارگاه داشته باشم و سرمایشو داشتم و سرمایه که هیچی اگه همراه داشتم و کسی رو داشتم کمک میکرد الان خودم برا خودم با سبک خودم میترکوندم و ازونورم مغزم داد میکشید من دوست ندارم همش یه گوشه ی دنیا باشم و نقاشی کنم

    این بلاتکلیفی شیش ماه بود رفتم یکماه توی گلفروشی کار کنم . دوستم بهم گفت این همه کار بلدی نباید بری شغلی که فقط فروشندگیه و برا مردم . شروع کن خودت باز سفارش بگیر گفتم من دیگه واقعا نمیتونم نقاشی کنم . نقاشی رو دوست دارم ولی برا تفریح خودم

    یکماه داشت میشد که اونجا بودم هر روز ادا و اصولای احمقانه ی صاحبکارو می دیدم . مثلا میگفت فروشنده های من با بقیه بازار صحبت نکنند و همه ی اون فروشنده ها و کارگرهارو با این مسخره بایا جنگ روانی میداد بهشون دیگه روز اخر دعوام شد باش و اونم توهین که شماهایی که زیر دستید لیاقتتون همینه منم خوووب جوابشو دادم و اومدم بیرون

    تا عصر گریه میکردم به خونوادمم نگفتم که اوناهم شروع نکنند که گفتم نرو و فلان

    تا اینکه دوروز بعدش اون یکی دختری که باهام بود گفت فلان کارگره رفته گفته من دیگه نمیتونم تحمل کنم و میره بیرون بعد چارسال . گفتم تاثیرات من بوده که چرا زیر بار ظلم و بیمنطقی باشیمو دوسه هفته بعد هم خود همین دختره گفت منم اومدم بیرون خسته شدم از کاراشون و هی میگفتم کار هست و شجاع شدم و قید همه چیو زدم بیرون بعد چندسال

    دوماه بعدش بود که مهر بود و گفتم بیخیال فعلا رو پروژه ترم اخر و درسای موندم تمرکز میکنم بعدا فکر میکنم چه شغلی مناسبمه و کجای این دنیام . من رشتم کامپیوتر بود ولی هیچی بلد نبودم از برنامه نویسی و کارای تخصصیش دیگه هم مونده بودم کاراموزی چیکار کنم هم پروژه . پولشم نداشتم سفارش پروژما بدم به کسی

    گفتم طوری نیست برنامه نویسی یاد میگیرم انقدر متوجه نمیشدم و بی علاقه بودم که فقط گریه میکردما گفتم ول کن فاطمه بیخیال این مال تو نیست

    دوباره خدایا من تنهام کسیو ندارم پشتوانه ندارم پولشم ندارم نمیدونمم چی دوس دارم انقدر گریه میکردم ااز شررررک فقط از شرک . خیلیم حال روحی بدی داشتم

    دیگه اصلا خدارو گذاشتم کنار . یه عشقی اون موقع داشتم خیلی ادم موفقی بود با اینکه سی سالش بود مذهبی نبود ولی خیلی ایمان قوی ای داشت و خیلی پشتکار داشت از خونواده ای که سطح مالی خوبی نداشتند خودشو به جایگاه خوبی رسونده بود . دیدن همین شخص برام یه حالت امیدی بود که با اینکه ناامید میشدم ولی بازم وقتی میدیدم یکی تونسته میگفتم منم میتونم . تا اینکه یه روز گفتم این ایمانی که همش میگه منم باید پیداش کنم . خلاصه اول رفتم سراغ یوگاکه حال روحیم بهتر شه بعد کتابای موفقیت و چار اثر خوندم . انقددرررر این کتابو میخوندم تا بفهمم جنس ایمان چیه بعدش کتاب راهبی که فراریش رو فروخت رو خوندم همش از درون صحبت میکرد . تصمیم گرفتم جمله بنویسم و به خودم تلقین کنم که یعنی برم به درون

    ۵ صبح تا شیش فقط مدیتیشن میکردم و به خودم حس خوب تلقین میکردم

    استاد روزی نبود که من گریه نکنم از ناامیدی و بلاتکیلفی . مشکلات خونوادگی و روابط زیادی هم داشتم . دلم ارزوهای بزرگ رو میخواست ولی میترسیدم بهش فکرکنم حتی

    اون موقع موهام میریخت و زیباییش رو از دست داده بود و اینم یه بار روانی دیگه ای بود برام. من گفتم با این تلقین و قدرت فکر موهام رو سالم میکنم و بهشون عشق میدادم و سعی کردم لحظه ای به این فکر نکنم که نمیشه و یا عیبی داره موهام و خوووب شدن . موهایی که چارسال هر دکتری بود رفته بودم این بار با یه روغن مو و تلقینات و عشق دادن بهشون خوب شد . خدایا شکرت الان که دیگه اصلا بی نظیر شده اذر ماه بود

    من دیگه حالم بهتر شده بود . و کتاب شکرگذاری ور شروع کردم با تمام وجود میخواستم قدردان بشم . سعی میکردم گریه نکنم ار دوستام دوری نکنم و حالم بهتر شه تا اینکه با فایل فقط روی خدا حساب کن شما اشنا شدم و دیگه فقط اینو هی گوش میکردم و بهتر شده بودم

    کاراموزیم به شکل عجیبی با یه دفتر اشناشدم که روزی دوسه ساعت بودم و کارهایی که بلد بودم و تموم شد . پروژمم که مونده بودم توش یکی از دوستام گفت من یک دوستی دارم که برنامه نویسه ولی بیماره و توانایی کار زیاد نداره من خیلی دوس دارم بهش کمک مالی کنم ولی قبول نمیکنه به بهونه پروژه تو میخوام کمکش کنم . دیگه اینطوری همه چیز گذشت و من بعد عضو سایت شدم فکرکنم بهمن و اینا بود

    تا اینکه یه روز به ذهنم رسیدم من چارسال پیش میخواستم برم گرافیک و چطوره برم سراغ نرم افزارهای گرافیکی من که همه هنر دستی ای رو از ده سالگیم کار میکردم این بار با سیستم . همه جا میتونم دورکاری کنم و تایپ منه . همون وقتا بود که چگونه مولد ثروت باشیم رو همش گوش میدادم شروع کردم یادگیری با اموزشای سایتها . گفتم بزار برم کلاس تو محیطشم باشم ولی کلاسها گرون بود و چندتا کلاس باهم حدود پنج تومن میشد نمی خواستم هم از بابام بگیرم

    نوشتم تو یادداشت گوشیم خدایا یه کلاس فلان و فلانو برام اوکی کن . یه دوهفته بعد بود دوستم گفت میای بریم کلاس فلان موسسه زیر نظر یکی از شرکتای دولتیه و این کلاسایی که ۹۰۰ تومنه رو ۳۰ میگیرن

    استاد اصلاباورم نمیشد ولی استادش عاااالی بود و خلاصه شروع کردم و بعد هم پیج زدم و راهمو اینطوری تو یکسال پیدا کردم

    هر دفعه دارم یه نمونه کار جدیدی میزنم میگم خدایا شکرت این همونی بود که میخواستم

    استاد من تمام فایلهای رایگان رو گوش دادم هزاران بار به جز مستندها که تو روندشم . ولی از صبح تا شب دارم با تمام چیزایی که گفتید زندگی میکنم . هیچ شباهتی به ادم پارسال این موقع ندارم

    واقعا سپاسگزارم

    خیلی اتفاقات خوبی افتاده تو این چندماهی که با شما اشنا شدم که تو کامنتای مختلف هربار نوشتم

    خیلی دوستتون دارم

    خیلی ارادتون و بزرگیتون رو تحسین میکنم

    مریم جان از شما خیلی خیلی ممنونم من تو سریال سفر به دور امریکا تو سی قسمت که دیدم زندگی کردن و لذت بردن رو به خوبی یاد گرفتم

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    سیدابوالفضل رسولی گفته:
    مدت عضویت: 1305 روز

    بنام خداوند جان و خرد

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم ـ روزتون سرشار از شادی و عشق باشه

    خدایاصدهزار مرتبه شکرت

    امروز صبح که از خواب بیدارشدم تا چندساعت خیره نشسته بودم وفکر میکردم درمورد پیشرفت درمورد ثروت اینکه چکار باید بکنم از کجا شروع کنم ـ اصلا هدف چیه چطور میشه موفق شد ـ آیا زمان خاصی داره؟

    آیا من لایق این ثروت و اینکاری که میخوام بکنم هستم؟« تا اینکه هدایت شدم برای تماشای این گفتگوی بسیار ارزنده و زیبا»

    ثروت داشتن موفق بودن سعادتمند شدن اینها رو من میخوام درسته وباتلاش بهش میرسم اماحفظ کردن اینها و همیشه درمدار موفقیت بودن خیلی مهمتره

    ویه اصل مهم داره ـ اونم حرکت کردنه

    اون همه هرلحظه امیدداشتن ـ توکل کردن

    متوسل شدن ـ اتصال به خداوند به قدرت بینهایت هستش وقتی بهش وصل بشی همه چیز درست میشه همه چیز خلق میشه بهت گفته میشه در راه ولی باید قدم برداشت.

    اینها رو امروز از این فایل زیبا یاد گرفتم ـ

    ازآزاده جان هم خیلی ممنونم وخداروشکر میکنم همچین فرشتگانی در دنیا هستن والگوهای بینظیری هستن برای پیداکردن خودمون برای خودشناسی

    بازم ممنون از همه شما دوستان

    درپناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    آیدا عظیمی کهن گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    چیزی که من ازین فایل درک کردم اینه که ادم باید یه مهارتی که واقعا بهش علاقه داره (مثلا در مورد آزاده جون زبان رواز بچگی علاقه داشت). رو تا درجات خوبی که بتونه باهاش ارزش ایجاد کنه یاد بگیره. و بعد یادگیری یه حسی در درونت میگه میتونی بری جلو و شروع میکنی و چالش های کار چون برات لذت بخشه سعی میکنی حلشون کنی و این باز باعث افزایش مهارت و اعتماد بنفست میشه و همینجور در مدار بهتری قرار میگیری و موقعیت ها برات پیش میاد و پیشرفت میکنی. فقط و فقط علاقه داشتن و کسب مهارت در یک کار و قدم اول اون کار خیلییییییییییی مهمه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    NK گفته:
    مدت عضویت: 1761 روز

    سلام و عرض ادب

    استاد من میخواستم یک موضوعی به شما بگم شاید دوستان دیگر هم موافق این صحبت من باشند

    قسمت گفتگو با دوستان برای من به منزله ورود در کارگاه عملی یا ازمایشگاه است به این صورت که وقتی محصولات شما رو تهیه میکنم و گوش میدهم که ۹۰ درصد انها را تهیه کردم به مثابه شرکت در کلاس درس می باشد ان هم کلاس درسی با بالاترین کیفیت ممکن در جهان ،اما وقتی دوستان دارند صحبت میکنند و از نتایج شرکت در کلاس های شما میگویند گویا وارد ازمایشگاه یا کارگاه شده ام ان درسی که در سر کلاس های شما که در قالب محصولات هست یاد گرفتم در قالب گفتگوی دوستان و از شنیدن نتایج دوستان و توضیحاتی که شما بعد از نتایج ان دوست میگویید کاملا هم ان را درک میکنم و هم ان اتفاقات مشابه در زندگیم شروع به رخ دادن میکنند .

    اگر بخواهم بیشتر توضیح بدهم مثلا اگر ما در کلاس زبان یا هر مهارت دیگری شرکت کنیم به ما گفته میشود خوب ،این اطلاعات را ما به تو دادیم حال خودتت برو اجراش کن اما دور ه های شما یک چیزی خارج از این روال است گویا شما به ما میگوئید اطلاعات لازم را در محصولات و فایل ها بگیر و بعد بیا در قسمت گفتگو با دوستان که معمولا از نتایج گفته می شود و حالا بیا اینجا عملیش رو هم یاد بگیر از این جا به بعد است که حرکت در ما اغاز میشود و لاجرم نتایج شروع می شود و برای همین است که دوره های شما با دوره های کل اساتید جهان متفاوت است البته این نظر من است .

    لذا تقاضا دارم در این قسمت فعالیت بیشتر گردد چون این قسمت همه ی اموزه های شما رو وارد ناخوداگاه ما میکند شنیدن محصولات و فایل ها به منزله ی ورود به خوداگاه و نتایج دوستان چون با احساس شدید همراه است ان ها را وارد به ذهن ناخوداگاه ما میکند برای همین است که من میگویم اموزه های شما تلفیقی از یادگیری و ‌به انجام رساندن است واقعا از شما ‌ ،خانم شایسته ی عزیز و ازاده جان سپاسگزاریم و بی تاب قسمت های بعدی این کاراگاه بی نظیر هستیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    سحرسادات سیاه منصوری گفته:
    مدت عضویت: 2071 روز

    سلام به خدا سلام به بنده محبوب خدا و سلام به تمام هم فرکانس ها

    چقدر با دیدن این فایل در ساعات اولیه نشر آن انرژی گرفتم .

    خدایا صد هزاران مرتبه شکر( تکه کلام پدر آسمانی ام و استاد عزیزم ) خدایا به عدد ریگ ها به عدد ستاره ها به وسعت جهان که خلق نمودی سپاسگزارم .

    تحسین برانگیز بود آزاده جان و ممنون برای تحلیل استاد آسمانی .

    چقدر مرا یاد دوره نوجوانی ام انداخت که چقدر شبیه به دوران نوجوانی ات بود و با تحلیل زیبای استاد فهمیدم که چه نعمات و ویژگی های خاصی از دوران نخست نوجوانی در من سحر سادات هم بوده ولی با این نگاه خاص و هوشمندانه تحلیل نشده بود .

    دوست دارم از آن دوران بگویم که هم از خدا و نشانه ها یاد کنم و هم مُهر تایید جمله زیبا ازاده جان که گفتن خداوند بی نظیرمان به همه انسان این شانس رو داده و فقط تفاوت اینجاس که بعضی ها انتخاب می کنند و عمل می کنند و به قول استاد آسمانی مان ایمان را نشان می دهند با شجاعت و رفتن در دل موقعیت ها .

    یادمه پدر آسمانی ام در ۱۶ سالگی ام با توجه به رشته هنرستان برام کامپیوتر خرید ، من هم شبیه آزاده جان خیلی خیلی اشتیاق داشتم که خودکفا بشم این ویژگی از دوره کودکی ام بود که دلم میخواست من مستقل باشم و به قولی دستم تو جیب خودم باشه، یادمه تو همون ماه های اول شروع کردم به ارزش خلق کردن با آن هدیه خاص پدر ( کامپوتر) رایت سیدی که آن سالها خیلی خاص بود را انجام می دادم و در ازاش بها کسب میکردم ، همون شیرینی و باورهای پنهان اینکه من باید مستقل تربشم را برام خلق کرد به طوری که حتی تدریس خصوصی هم داشتم اما در ازای تدریس بهایی طلب نمی کردم ( عطشم به اندازه آزاده جان نبود و به قولی خود باوری ام کم بود که چون فامیل هستن نمی شود بها تدریس را طلب کرد بخاطر باورهای غلط من بود و لاغیر

    یادمه عطش مستقل بودنم آنقدر بود که سال اول بعد از فارغ التحصیلی را کنکور شرکت نکردم بلکه رفتم یک مدرسه و کار پاره وقت دفتری را انجام دادم و در ان سالها با حقوق ۴۰ هزار تومان شروع کردم و اما بعد …

    بعد گذشت یک ماه در اتاق معلمان ، که خدا حافظشان باشد ان شا… آنها به من گفتن که با این سن کم ات برو دانشگاه که همین وقتی که میگذاری بتوانی بیشتر تر حقوق دریافت کنی و از انجاییکه همیشه گوش شنوا داشتم و بعد کار خودم رو انجام می دادم این حرف به دلم نشست و برام منطقی اومد که لیاقتم حقوق بیشتر هست و در ازاش باید مهارت و تخصص ام بالاتر بره و تصمیم گرفتم که ابتدا دانشگاه برم بعد ۲ سال فوق دیپلم هنوز آن ولع مستقلی بامن بود به طوریکه همزمان با انتهای فارغ التحصیلی وارد شهرداری شدم با سن ۲۰ سال و همزمان کنکور کارشناسی را هم دادم و دانشگاه بسیار خوب قبول شدم با آن سن کم، هم کار میکردم و هم تحصیل ام را ادامه می دادم . آزاده جون ممنون که داستان موفقیت ات را بازگو کردی و استادددددد جانممممممم بسیار سپاس 🙏🙏🙏🙏برای تحلیل ات که باعث شد به گذشته پر افتخار پر از درس های زیبام مروری داشته باشم و از خدا ممنونم که الان دارم آن روزهای پر از موفقیت و پر از درس و پر از الطاف الهی را بازگو می کنم ، الله اکبر بازگو کردن آن همه نعمت بعد ۱۵ سال ، خدایا قرار چه عظایمی بهم لطف کنی در اینده برای تحسین این همه نعمت که کم براش وقت گذاشتم و کم دیدمش استاد جان ممنون که باعث شدی زنده بشم و زبان ام باز شود به عظایم الطاف رب همه چی تمامممممممممم .

    و اما بعد … یادمه با سختی های البته شرین پشت سرهم مقطع فوق لیسانس رو هم شروع کردم و در اقوام و دوستان جز اولین ها بودم که در این مقطع داشتم درس میخواندم از نگاه دیگران بسیار سخت بود که هم کار شهرداری و هم اخر هفته ها کلاسهای ارشد ان هم در شهر اراک که چقدر فاصله مکانی داشت اما برای من شیرین بود و عطشی که سیراب نمیشدم .

    یادمه تو ترم ۲ ارشد خیلی اتفافی مادرم از من و رشته تحصیلی برای دوستی تعریف کرده بود که باعث شد ان دوست که الان می دانم دست خداوند بود پل ارتباطی من با تدریس در دانشگاه بشن و همزمان هم کار شهرداری و هم تحصیل ارشد و هم تدریس در دانشگاه را باهم به لطف رب ام داشته باشم …

    و اما بعد …

    الان حدود ۱۰ سالی از تدریسم داره میگذره تو این سالها و گذشت این ایام به فکر ادامه تحصیل بودم و حتی تا لب مرز دکتری خارج از ایران هم رفتم اما به لطف خدا خودم مسیر زیباتر را انتخاب کردم🤲🙏🤲🙏🤲🙏😍 و به خودم گفتم سحر دکتری کامپیوتر هم گرفتی ان هم خارج ایران بعدش چی ؟؟؟؟در دل سودای هدایت به سوی مسیر توحیدی مرا صدا میزد آن روزها به طور معجزه اسا با اولین استاد حال خوبم آشنا شدم و انجا بود که در دادگاه دل خودم به خودم صادقانه گفتم دوست دارم اثر گذار مثبت در این عالم باشم و چقدر عطش این خواسته در آن روزها و حتی الان هم که ۷ سال ازش میگذرد شدیده شدیده

    و بعد از آن با شجاعت و طی کردن دوره تکامل شاگردی در این عرصه بعد حدود ۴ سال با شما استادِ جان آشنا شدم و افتخار شاگردی شما را دارم و چه قدر خوشبختم و الله اکبر به یاداوری ازاده جان که باعث شد به خوشبختی خودم نمره ۱۰۰ درصدی را بدهم که بله من هم از دوران کودکی رابطه شیرینی با رب ام داشتم و به قول آزاده جان با کمرنگی و تضاد در مسیر زندگی ام متوجه شدم که چه نعمت عظیمی داشتم و الان چقدر خوشحالم برای این رابطه و این ویژگی ام .

    الله اکبر به قوانین ثابت بدون تغییر خداوند که این جهان را متزلزل نیافریده و قدرت خلق را به تک تک مخلوقاتش داده .

    قانون تکامل اتون بهترین قانونه و شاه کلید خوبی برام در روزهای اول آشنایی ام با سایت اتون بود و بعد خرید دوره و معجزه ها که قبلا بازگو کردم و البته دوست دارم با توجه به این قانون و صبر امیدوارم در مرحله خلق ثروت هم انچنان نتایج عالی بیافرینم که ساعتها از نتایج ام براتون بگم و البته این جمله شما که نشست با افرادی دارید که موفقیتهای عالی مالی دارن ، امیدوارم در این مسیر هم عالی بیافرینم و برایتان از نزدیک بحرفم …

    خدایا شکرت و سپاسگزارم از خودت و بنده های محبوبت که با خلق این جلسه باعث شدن من سحرسادات لب بگشایم به نعمات بیکران زندگیم که از کودکی ام همراه بودن و من کم دیدمشان .

    خدایا صد هزاران مرتبه شکر🤲🤲🤲🤲🤲🤲

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    عادله گفته:
    مدت عضویت: 2456 روز

    سلام بعد از مدت ها دلم خواست کامنت بزارم.

    یکی از دلایلی که باعث شده کمرنگ بشم توی کامنت این هست که ترجیح میدم برم سمت عمل.

    خسته ام از اینکه فقط حرف بزنم.

    با خودم روراست تر شدم،گفتم از دست خودم که نمیتونم فرار کنم.

    اگه قرار باشه بیام فقط حرف بزنم درجا میزنم.

    به هر سمتی رفتم دیدم تا حرکت نکنی هیچ چیزی عوض نمیشه.

    هرچقدر حرکت کردم همونقدر نتیجه گرفتم.

    چیزی که بهش رسیدم بعد از این همه پرسه زدن توی سایت و دیدن ادم های موفق و نتایج دیگران و خودم،این هست که به قول خدا از تو حرکت،از من برکت💜

    داستان آزاده عزیز هم همین بود.

    حرکت و رسیدن به نتیجه

    در کل اگر قراره به جایی برسیم،باید حرکت کنیم،باید ایده ها رو عملی کنیم،باید ثابت نمونیم.هر جا ما استپ کنیم نتایج هم استپ میشه

    من خودم دارم تلاش میکنم بیشتر حرکت کنم و با دیدن نتیجه باورهامو قویتر کنم.

    درست ترین راه عمل کردن به ایده هاست،بدون توجه به حتی مسخره کردن دیگران

    چون هر ایده مخصوص شخصی هست که بهش الهام شده و خدا با توجه به شرایط اون ادم بهترین مسیر و بهش پیشنهاد میده

    وقتی با دیگران در میون بزاریم احتمال زیاد مخالفت و تمسخر و در نهایت ممکنه سرد بشیم از ادامه راه

    چون این ایده با شرایط اونها سازگار نیست پس میگن اشتباهه.

    این آگاهی خیلیییی به من کمک کرد و مطمئنم هرکس خوب درکش کنه براش درهای جدیدی باز میشه.

    اصلا نیاز نیست مسیر حرکتی مون و با کسی در میون بزاریم،میتونیم پیش بریم و به جای مسیر نتیجه رو به اشتراک بزاریم.

    من خودم الان بیشتر دارم حرکت میکنم و ان شاله تولد چهار سالگیم طبق قرار همیشگیم میام موفقیت های جدید و توی قسمت داستان هدایت من مینویسم.

    خدارو شکر میکنم به خاطر این مسیر بهشتی و استاد بی نظیرم.💜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1892 روز

    سلام بر عزیزانم امیدوارم که حالتون خوب باشه

    واقعا تبریک میگم به آزاده عزیز برای این همه شجاعت و موفقیت واقعا لذت بردم

    اولین نکته در صحبتهای آزاده عزیز این بود که گفتن از بچه گی فکر میکردم با خدا رفاقت دارم این یعنی دیدگاه درست داشتن به خدا اینکه خداوند دوستته و تو رو حمایت میکنه

    نکته بعدی که گفتن (وقتی رفتن آموزگاه دیدن خانواده ها براشون کادو آوردن در صورتی که اصلا توقعشو نداشته)از شوقم اشک ریختم. این برای من این درسو داشت که چون وقتی باهاش تماس گرفتن نگران نشد و با خودش گفت خب اگه اینجا نشد میرم یه آموزشگاه دیگه یعنی ( باور فراوانی و عدم وابستگی ) و چون نگران نبود و امید داشت وقتی که به آموزشگاه میره با سوپرایز جهان مواجه میشه واقعا لذت بردم😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    دانیال گفته:
    مدت عضویت: 1371 روز

    🔰به نام خداوند مهربان🔰

    سلام استاد عزیزم واقعا فایل بی نظیری بود من امروز ساعت۶ بیدار شدم و طبق عادت وقتی که بیدار بشم دیگه خوابم نمی بره

    شروع کردم به فایل گوش دادن چون چند وقتی که روی پاشنه آشیلم ” فایل تغییر دیگران” کار کردم بعد وارد سایت شدم، یه لحظه خدای درونم بهم گفت : این فایل مال تو و تو باید گوشش بدی. چون من در طول روز وقت نیاز دارم و اگر وقتی داشته باشم روی فایل هایی که خودم پاشنه آشیلم هستش کار می کنم اولش گفتم حالا هر وقت این فایل های پاشنه آشیلم تموم شد وقت کردم گوشش می دم.

    ولی بعد از یک دو دقیقه به خودم گفتم حتما خدا یه نشونه ای برام داره که گفته بهم.

    و شروع کردم به گوش دادنش من اون تکه از این فایل که آزاده خانوم رفتن و وارد موسسه زبان شدن با این که مدارک مورد نظر نداشتن و ایمان خودشون نسبت به این که من میریم وارد این ترس هاو خدا خودش راه باز میکنه یاد گرفتم به خودم گفتم دانی وقتش تو هم ایمانتو نشون بدی از اون جایی که خیلی وقت دوست دارم یه کانال یوتیوب داشته باشم و تا به حال به خاطر مخالفت های خانواده شروع نکرده بودم.یه ایده داشتم که هیچ وقت بهش عمل نکرده بودم و این فایل و همچنین فایل “چه چیزی برای هدفت قربانی می کنی” خیلی بهم کمک کرد. از اون جایی که خیلی از ماها نمی خواهیم بهای هدفمون بپردازیم و همیشه منتظریم که یه چیزی از اون بالا برامون بیوفته خیلی باید به این نکته توجه کنیم مخصوصا خود من☺️

    خیلی ممنون از خدای مهربون که واقعا مثل یه رفیق پیشمون هست، من دو سالی میشه که نماز می خونم اما از چهار، پنج ماه قبل تصمیل گرفتم که به سبک خودم نماز بخونم، حتی استاد من این طرز فکر خودم بهش رسیدم و چیزی نیست که از کسی تقلید کرده باشم.

    من همیشه وقتی می خواستم برم نماز بخونم با خودم می گفتم خدا ببین من این عدا های فیزیکی دوست ندارم چون بهم آرامش نمی ده. چیزی که بهم آرامش میده این که بشینم یا راه برم و عاشقانه مثل این که دارم برای یه دوست صحبت می کنم باهات صحبت کنم و واقعا باورتون نمیشه وقتی که با این جوری نماز خوندن چقدر احساس آرامش و نزدیکی به خدا میکنم اینو به این دلیل گفتم چون آزاده خانوم عزیز در مورد رابطه دوستانه با خدا صحبت کردند.

    دوست داشتم این مطالب با شما به اشتراک بزارم.به آزاده خانوم عزیز بابت این موفقیت و همچنین بقیه موفقیت هاشون تبریک می گم

    این مطالبی که این جا نوشتم راستش همش الهامی بود من خیلی حوصله تایب کردن ندارم 😅😇

    چون خدای درونم بهم میگه منم میگم چششششم 🤗

    خدانگه دار 👋👋

    🔹دانیال سیفی لاله از سنندج ۱۷ ساله🔹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: