گفتگو با دوستان 60 | ایمانی که عمل می آورد - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)

271 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سپیده فهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1529 روز

    سلام به همه🌿

    واااااااااااای معرکه بود💕

    خیلییییی فایل ارزشمندی بود.

    همچین مصابحه های ارزشمندی خیلیییی کمن خیلیییی وخیلی تاثیر گذارن وترمزای ذهنو بمممممب میترکونن.

    یادمه چن ماه پیش مصاحبه شکوه سادات هاشمی رو نگا کردم چنان تاثیر عمیقییییی رو من گذاشت که هر ترمز چرتی درباره تو دختری نمیتونی تو ذهنم میومد با این مصاحبه جواب دندون شکن بش میدادم وحسابی میشوندمش سرجاش.

    این مصاحبه ام دقیقا به همون اندازه وحتی بیشتر معرکه وفوق العاده بود با وجود استاد عباسمنش نازنینم که دیگه معرکه تر شد.

    وچقددددررر استاد شنونده

    خوبیه واصلااااا رشته کلامو نمیپرونه وچقدررر قشنگ وبه جا نکته های قدرتمند آزاده عزیزو به جا ودرست کشیدن بیرون.

    واقعاااااا تو برهه ای از زندگیم بودم که بایدددد این حرفارو میشنیدم خیلی لذت بردم.

    مخصوصااااااا از چالش کلاس برای پسرای بزرگترازخودت چیزی که بخاطر خانواده مذهبیم وترسوندنم از جنس مخالف واقعااا برام تحسین برانگیز بود که اون عشق تو وجودت چقددددر میتونه قدرتمند باشه که باعث بشه از پس این چالش بربیای.

    واون شجاعتی که بری بگی من لایق حقوق زیادم🙂

    ایناواقعاااا تحسین برانگیزه.

    یااینکه بری بایه مقوا وبایه ماژیک خودتو تبلیغ کنی😮

    این بنظر من شجاعت میخواد.

    که نگران حرف مردم ونگران مسخره شدنا نباشیو ادامه بدی.

    نگران سن کمت نباشی وبری موسسه بااعتماد بنفس کار بخوای.

    اینا همش بخاطططررررر عشقیه که بخاطرش به دنیا اومدی وبخاطرش حاظری هربهایی رو بپردازی.

    استاد خوبم بنظر من وقتی کاری که بخاطرش بدنیا اومدی رو پیدا کنی واون ارزشی که وقتی انجامش میدی بالاترین لذت دنیارو تجربه میکنی رو پیدا کنی حاظری براش هرررررررکاری کنی هرکاری.

    واین بنظرت پرداخت بها نیست بلکه اونم برات لذت بخشه.

    یادمه بخاطر هنر گوشواره های یادگاریمو فروختم همش به نظر بقیه به باد رفت چون از نظر بقیه نتیجه نگرفتم ولیییییی از نظر خودم.

    قربانی کردن نبود چون فهمیدم کارام چه چیزایی نیاز داره یا چه مهارتای بیشتری باید داشته باشم یا چه ابزارایی بهتره وهمش برام تجربه بود.

    وبقیه برام ناراحت بودن اما خودم نه😅

    ودرپایان باید بگم اینا همش تجربه هایی که بدست میاریم ووقتی ناراحتی از بهایی که داری میدی باید مطمعن بشی که اون کار کاری نیس که بخاطرش بدنیا اومدی.

    دوستون دارم💟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    Amir گفته:
    مدت عضویت: 2587 روز

    سلام

    چقد لذت بردم واقعا از این مصاحبه

    چقد شخصیت و ظاهر زیبایی داشتن ایشون. و من واقعا عاشق خنده هاشون شدم.

    برام خیلی آموزنده بود که یه دختر جوون اینجوری فک میکرده اونم در دوره ای که هیچ‌کس اینجوری فکر نمیکرد و چقد تحسینشون کردم که با ایده های کوچیک شروع کردن و اقدام کردن و اون ایده به ظاهر ساده و کوچولو امروز تبدیل شده به یه درخت تناور و حتی شاید به یه جنگل انبوه.

    واقعا آگاهی هیچ حد و مرزی نداره

    و همه در هر سنی فطری بهش دسترسی دارن

    و نداشته های ما در واقع هرکدوم یه نعمت بزرگ از طرف خدا و جهان هستی هستن چرا که بما فرصت حرکت کردن و لذت بردن از مسیر رو هدیه میدن، بشرطی که ترسهامونو باور نکنیم و آگاهانه و‌ متوکل پای در ره بنه ایم تا خودش بگه اون جاده سوت بلبلی و سرسبز کجاست.

    انرژی آدمهارو میشه واقعا از صدا و تصویرشون دریافت کرد و من انرژی فوق العاده زیبایی از ایشون گرفتم و چقدر درس داشت مسیر لذتبخش زندگیشون که خلاصه وار تعریف کردن و چقدر آموزنده بود برای من.

    اینکه همین الان با همون ایده و امکاناتی که داری استارت کن، اینکه در هر لحظه سؤالای خوبی بپرس تا جوابای خوب دریافت کنی، اینکه هر مشکلی یه فرصته که دنبال حلال خودش میگرده تا بهش پاداش بده و هزاران نکته عالی دیگه در مورد قانون

    عاشقتونم و واقعا لذت بردم

    دوستون دارم از ته قلبم🌹❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    عصمت جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1743 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم جانم

    آزاده جان، عزیزم چقدر چهرت آرومه، چقدر با یه آرامش و اعتماد ب نفس قشنگی اومدی جلوی دوربین و صحبت کردی.خنده های بانمک و باحالی ک وسط حرف زدنت داشتی و سپاسگزاری هایی ک از خداوند میکردی بابت وجود استاد در زندگیت. حرف زیبایی ک زدی و گفتی خدا همیشه منو سورپرایز میکنه:). اشک منو درآورد این حرفت عزیزم. ماشالا چقدرم خوب موندین😍. ان شالله همیشه در مسیر رشد و پیشرفت خودتون و این جهان باشین👏❤

    حرفاتون، داستانی ک تعریف کردین خیلی قشنگ بود. چیزی ک منو ب وجد می آورد اون اعتماد ب نفسی ک داشتینه.اعتماد ب نفسی ک باعث شد خودتون برین و صحبت کنین با خانواده ی بچه ها و بگین من حاضرم درس بدم ب بچه هاتون. اون اعتماد ب نفسی ک باعث شد برین ب موسسه و بگین به من یه شانس و فرصت بدین. برام قشنگ بود وقتی ک دنبال حل مسئله و چالش ها بودین. یعنی بهونه نیاوردین ب خاطر مانع هایی ک وجود داشته. پدرتون، اینکه نمیذاشتن شماره تلفن خونتون رو بذارین و شما گفتین خب اوکی من از مادربزرگم اجازه میگیرم و شماره تلفن اونارو میدم. تمسخر باعث نشد شما از هدفتون دست بکشین و ادامه دادین.همین ممارست ها و جانزدن ها، همین تلاش برای حل مسئله ک به عزت نفس ما مربوطه باعث شد افراد مختلفی بهتون مراجعه کنن. چ بسا اگر شما در مقابل پدرتون یا حرف فامیلتون تسلیم میشدین بچه ها بهتون مراجعه نمیکردن و اون بخش از تکامل شما برای ادامه مسیر طی نمیشد، اعتماد ب نفستون برای تدریس در موسسه بالاتر نمیرفت و این پاداش جهان ب جا نزدن و ناامید نشدن شما بود.واقعا افرین ک اینقدر شجاع بودین.من همیشه ادم های شجاع رو تحسین میکنم و عاشق شخصیتشونم. همین دیروز ک خبر تغییر جنسیت اقای مازیارلرستانی (شهره لرستانی) رو شنیدم واقعا شوکه شدم و چقدر پیش خودم تحسینش کردم ک همچین شجاعتی ب خرج دادن و تونستن ب اون دردی ک طبق گفته خودشون از بچگی همراهشون بوده پایان بدن.

    خب در ادامه صحبت های آزاده جان در ارتباط با مراجعه ب اون موسسه حرفای استاد برام درس داشت واقعا. اینکه ما نباید بگیم ک اغا ی نفر ب من کار بده ب خدا من خوب کار میکنم. نه. شما ی ایده ای ب ذهنت میرسه و عمل میکنی ب اون ایده و حرکت میکنی، قدم برمیداری و بعد هدایت میشی، هدایت میشی.

    شجاعت، اعتماد ب نفس، خودباوری، چقدر این سه عنصر باید درونت فعال باشه ک بری با موسسه صحبت کنی و بگی ب من شانس رو بدین. دوباره اون اعتماد ب نفس و توانایی پذیرش چالش ها و تلاش برای حل مسئله ب جای فرار ازش ک باعث شد شما با دیدن بچه های کوچولو ی تکنیک متفاوت رو استفاده کنین و همه اینا، (اعتماد ب نفس، باور ب خود، شجاعت، پذیرش چالش و تلاش برای حل اون ها، کنترل ذهن و ناامید نشدن) باعث شد ک جهان ب شما جایزه بده از طریق خونواده ها. من خیلی برای این داستانی ک گفتین هیجانی شدم و اشک در چشمام حلقه زد. در واقع همین سرمایه های ما، همین سرمایه های درونی ما هست ک موجب ثروت ساختن و موجب همچین پاداش هایی میشه. اعتماد ب نفس شما و شجاعت شما سرمایه های شما بود ک براتون همچین اعتبار و ثروت و مسیر تکاملی تصاعدی ساخت. استاد الان بیش تر درک میکنم ک چرا شما تاکیدتون بر رشد سرمایه های درونیه. چون وقتی تو خودت رو باور داشته باشی، وقتی کارت رو ارزشمند بدونی، وقتی اعتماد ب نفس عبور از ترس هارو داشته باشی وقتی توانایی مواجهه با چالش ها و کنترل احساسات رو داشته باشی وقتی دنبال راه حل باشی و بدونی اگه ناامید نشی ب نتیجه میرسی اون موقع جهان هم ب تو پاداش هات رو میده…

    وقتی شما تدریس سری اول رو انجام دادین و خودتون رو ثابت کردین ک من تونستم یه احساس لیاقت رو در خودم ایجاد کنم اون موقع گفتین من پول بیش تر میخوام و این حرف استاد واقعا درس بود برای من ک تو نباید از همون اول ادعا کنی من لیاقتم بیش تر از ایناس.نه! تو یه مسیریو طی میکنی، یه سری کارارو انجام میدی، مهارتت رو ارتقا میدی، بعد ک ثابت کردی خودت رو و نتیجه گرفتی اون موقع لیاقت رو برای خودت میسازی. لیاقت ساختنیه…

    یه چیز دیگه ک خیلی قشنگ بود از داستان ازاده جان این بود ک موسسه گفته بود مدرک لازمه و قانون بود ولی چیزی ک باعث شد ازاده ب موسسه راه پیدا کنه همون سرمایه های درونیش بود و قانون نقشی نداشت. یعنی عوامل بیرونی اثری نداره فقط خودتی و این خودش ی الگویی بود برای تقویت باورهای من.

    خیلی لذت بردم و درس گرفتم. ممنونم ازتون۰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    سپیده گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    سلام به استادبزرگوار و دوستان عزیز

    خدا را شاکر و سپاسگزارم که هر روز دری از رحمت و آگاهی را برما می گشاید. تشکر می کنم از استاد عزیز و مریم جان دوست داشتنی به خاطر زحماتی که برای توسعه آگاهی ما می کشند و از آزاده عزیز که تجربیات ارزنده خود را با ما به اشتراک گذاشته و ما را در سفر زندگی و قدمهای خود همراه کرده.

    تا امروز فکر می کردم معنی تسلیم و رها بودن را فهمیده ام اما با گوش دادن چندباره این فایل گویی پرده هایی از دیدگانم کنار زده شدند و با واژه های تسلیم و رهایی از منظری دیگر آشنا شدم.

    قبلا فکر می کردم رهایی یعنی اینکه بدونی چی می خوای اما به خواسته ات نچسبی و حرکت کنی اما غافل از اینکه ترمزهایی هم هستند که شاید با رهایی می توان آنها را برطرف کرد.

    به نطر من آزاده جان به خوبی این مقوله را در زندگی خود پیاده کرده است.

    آزاده جان رها بود از هر نگرانی ای درباره فکر و نظر و قضاوت اطرافیان ودیگران (مثلا هنگام استارت کار تدریس به بچه های محل و حتی هنگام صرف زمان برای اریابی کودکان اجازه نداد این فکر که والدین این بچه ها پول دادند باید از ساعتهایشان بهترین استفاده را ببرند و… در ذهنش بچرخد)

    -او رها بود از نگرانی اینکه پدرم از من دلگیر نشود خلاف میلش عمل می کنم.

    او رها بود از ترس اینکه نکنه زمان را از دست بدهم!(هنگامی که دو روز را برای ارزیابی کودکان صرف کرد)

    او رها بود ازفکر کردن به هر مانع و محدویتی ، اجازه نداد اینکه قوانین چه هستند مانع حرکتش بشود. فراتر از قوانین انسانی حرکت کرد. قوانین ثابت جهان فراتر از هر قانونی هستند که انسانها وضع می کنند.

    درواقع این قوانین جهان هستند که کار می کنند نه قوانین انسانی به شرطی که محدودیت قوانین انسانی را نپذیری. این مطلب را استاد در قانون آفرینش آموزش داده و مثال زده اند و در فایلی هم که درباره سفر ایشون به آمریکاست توضیح دادند و در یکی از فایلهای سفر دور آمریکا، در کنار آبشار نیاگارا مریم جان مطلب کوتاه و بسیار زیبایی را بیان کردند که آن هم چراغ روشنی برای من شد.

    وقتی رهایی ذهنت باز میشه و ایده ها میان.البته شاید در صورت عدم رهایی ایده داشته باشی اما برای عملی کردن آن قدم برنمی داری.

    آزاده جان تمام تمرکزش روی هدفش بود ، روی کاری که دوست داشت انجام دهد و می رفت تا ۱۰۰درصد خودش را روی آن کار بگذاره و در مقابل نتیجه تسلیم بود. نه اینکه هرچی شد شد، اگر شد چه خوب اگر نشد خب نشد میام میشینم سر جام یا یه کار دیگه از سر می گیرم بلکه می گفت من کارم را انجام دادم اگر نشد میرم یه موسسه دیگه درخواست میدم و این یک تجربه خوب بود که کسب کردم. (احساس شکست و سرخوردگی نداشت)

    فهمیدم آدم هدفمند تسلیم و رها با شرایط نمی جنگه. مغلوب شرایط هم نمیشه.اجازه نمیده بادهای ناموافق وطوفانهای اطرافش مانع حرکتش به سمت هدفش بشن. درست مثل یک مورچه عمل میکنه.

    اگر راه را به یک مورچه بندی راهش را کج می کنه تا از طرفی دیگه بره، هربار که این کار را می کنی او تغییر مسیر میده تا مانع را رد کنه نهایتا اگر مجبور شه از روی مانع عبور می کنه اما هدفش را گم نمی کنه همین طور مایوس نمیشه.

    انسان هدفمند با عزم راسخ می تونه بر هر شرایطی فائق شه.(وقتی در مواجه با تدریس کودکان خردسال قرار گرفت، هدفمندی و عزم راسخش کمک کرد تا به خودش بگه شرایط الان اینه و من این شرایط را مدیرت می کنم حالا باید ببینم چه طور این کار را کنم و تصمیم گرفت دو جلسه زمان برای ارزیابی بچه ها و شرایط کلاس بگذاره) {یا در کلاس نوجوان و بزرگسالان گفت شرای الان اینه و من باید این را مدیریت کنم هرچند با شرایط قبلی فرق داشت)

    در مواجهه با هدفمندی و عزم راسخ احساس عجز و ناتوانی کوله بارش را می بنده و میره.که البته به نظرم داشتن ایمان و توکل موجب هدفمندی و عزم راسخ میشه.

    مواردی که در مسیر آزاده جان به وضوح مشخصه:

    -هدف مندی

    -عزم راسخ

    -احساس توانمندی (که به نظرم چیز عجیبی نیست و در صورت داشتن هدف وعزم راسخ در انسان ایجاد می شود.)

    -شروع کردن (به فراخور همان نقطه ای که در ان بود هم به اندازه تو.انمندیش قذم برداشت هم به فراخور شرایط که اجازه کار دربیرون را نداشت ، به فکر کار در محل اقامت افتاد)

    -اقدام کردن با وجود داشتن ترس

    -بالا بردن استاندارهاو مهارتهای خوددر طی مسیر

    -ایمان و توکل در عمل

    – تسلیم و رها بودن

    -ارزیابی ( ارزیابی به آدم بینش و چشم انداز میده هم درباره مسیر طی شده و نتایح موجود هم درباره مسیری که می خواهی طی کنی تا نتیجه مطلوب را به دست بیاری. جایی که آدم ندونه با چی طرفه یا شرایط و وضعیت چه طور نمی تونه درست اقدام کنه. درست مثل اینه که تو مه شدید می خوای مسیر نا آشنایی را بری)

    -داشتن ذهن باز (که به نظر من نتیجه تسلیم و رها بودن و مهم نبودن و بی تاثیر بودن حرف مردم در زندگی است) –

    -بی اهمیت بودن نظر مردم که احتمالا پاشنه آشیل خیلی هاست مخصوصا در فرهنگی که ما در آن بزرگ شدیم که از زمانی که چشم باز کردیم هر روز طی سالهای متمادی در گوش ما تکرار شده : مردم چی میگن؟ مردم چه فکری می کنند؟ آبرومون جلوی مردم نره! آبرو مثل آبه آبی که بریزه دیگه برنمی گرده و……….نهایتا منجر به تربیت افرادی تایید طلب می شود).

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مرتضی گفته:
    مدت عضویت: 1737 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایگر

    سلام و درود خدمت استاد عزیزم و  همه دوستان این خانواده بزرگ عباسمنش‌.

    خداوند رو شاکرم که بهم فرصت داد و توفیق داد که بتونم این قسمت از فایلهای گفت وگو با دوستان رو ببینم  چون فایلهای قبلی رو ندیدم ولی این فایل چون داشتم به صورت زنده میدیدم که استاد دارن با چه شخصی صحبت میکنن ترغیب شدم که بشینم و فقطططط شنونده باشم همین و البتههه بعد از اون  متفکر.

      اول از همه بگم که چقدرر من خنده های خانم آزادی رو دوست دارم یعنی عاشق خنده هاشونم چون خودمم ادم خوش خنده ایم هر موقع ایشون میخندیدن قند توی دلم آب میشد 😁🙃 و لذت میبردم.

    به قول طیبه خانم( خداوند همیشه منو سورپرایز میکنه) چقدر یهو این جمله به دلم نشست. استاد فکر کنم ده ها بار توی فایلاشون گفتن که اونایی که عزت نفس دارن اونایی که خودشون رو باور دارن اونایی که شجاعت و جسارت اینو دارن که مهاجرت کنن از شهر و دیار خودشون رو تحسین میکنن چون این از ایمانه از جنس خداست. چقدر این جمله درسته که ( همه چی رو قبول نکنیم من خودم روی هر چی مکث میکردم و براندازش میکردم به قول معروف ) اینکه همه چی رو چشم بسته قبول نکنیم هر که هر چی گفت رو نگیم چشم ، هرچی رو که جامعه و مردم میگن درسته رو الکی و بدون تحقیق نپذیریم خودمون بریم دنبالش و اگر دیدیم درسته اونوقت قبولش کنیم نه اینکه تا تقی به توقی میخوره سریع بشیم طرف حزب باد. چقدررر من تحسین میکنم خانواده و بچهای آمریکایی رو که از سن ۱۵-۱۶ سالگی میرن کار یاد میگیرن و بااااید مستقل بشن چون خود من الان وابسته به پدر و مادرم و میدونم که باید این قضیه رو درست کنم و روی پای خودم وایسم هرچه قدر که من این نمونه ها رو میبینم ایمانم قویتر میشه و میگم منم میتونم. خود من کلاس چهارم پنجم اینا یه دوره ای میرفتم دفتر و خودکار و دسته کلید و اینا میخریدم و زنگهای تفریح به بچها میفروختم یا یه دوره ای مد شده بود دستبند ها کشی میبافتن و منم توی خونه دستبند میبافتم با رنگهای مختلف( مثلا یادمه آبی و قرمز میبافتم و میگفتم که این دستبند مخصوص طرفداران تیم بارسلونائه😂) و  به بچها میفروختم به خاطر همین وقتی خانم آزادی تعریف میکردن که مقوا میچسبودن به در و دیوار برای اینکه اینجوری تبلیغ کنن یاد خودم افتادم‌. و چقدر این جسارت و اعتماد به نفس ایشون رو تحسین میکنم یه دختر ۱۴-۱۵ ساله که نیاز مالی هم نداره ولی حرکت میکنه رو به جلو میره فقط برای اینکه ارزش خلق کنه و کاری کنه که دیگران برای اون کار ارزشمند و مفید بهش پول بدن. به خودم میگم مرتضی ببین، یه انسان میتونه راحت توی هر مرحله ای از زندگی اش جا بزنه میتونه هزاران  دلیل و  بهونه بیاره که فلان کار نمیشه و از این حرفا ولی آدمی که ایمان داره و دلیل هاش برای موفقیت بیشتر از بهونه هاش باشه با مشکلات و کمبود ها ادامه میده و پیش میره همین خانم آزادی میتونست همون موقع بگه ببیننن عجب خانواده ای دارم من،  پشتم نیستن و حمایتم نمیکنن و مثلا من حتی حق ندارم شماره خونه خودمون رو بزنم پایین مقوا ها و …….. ولی یه انسان با اعتماد به نفس بالا هر چه قدر هم که کار به مشکل و بن بست برسه، اون یه راه حلی براش پیدا میکنه توی همین مثال میره شماره خونه مادربزرگ و اینا رو میگیره  …‌‌.

    چقدررر این جمله درسته که ( همه میتونن همه چیز رو داشته باشن به همه chance های مساوی داده شده و دیگه این بستگی به خودمون داره که چقدر recognize شون بکنیم)

    به خدا میشد برای همه مشکلهای خانم ازادی یه بهونه اورد و جا زد. اگر یه انسان ضعیفی بود و مثلا مدیر آموزشگاه یا هر جایی بهش میگفت که حتما باید مدرک داشته باشی و از این حرفااا ، سریع میگفت پس بدون مدرک نمیشه و ادامه نمی‌داد….. ولی با حرکت کردن با توکل به خدا که خدا، من کارمو درست انجام میدم نتیجه و result رو به خودت میسپارم میشه به دل هر مسئله ای زد و ادامه داد. این که استاد مرتبا میگن جهان به اونهایی که حرکت میکنن پاداش میده به اونایی که جسارت دارن و جسارت به خرج میدن اهمیتشو میتونیم اینجا درک کنیم.

    (هر توریستی که رو میدیدم میخواستم به حرفش بیارم😂) همه اینها برخواسته از ایمان و عزت نفسه برای نیل به هدف(رسیدن به لهجه امریکایی)

    و وقتی حرکت میکنی و وقتی قدم برمیدادی و ارزشمند میشی اونوقته که اگه به رئیست بگی( I deserve better) اون قبول میکنه و در واقع پاداش جهانه. نه اینکه از اول بشینی توی خونه و بگی من فلان قدر حقوق میخوام و ارزش من بیشتر از حرفاست …. نعع؛ اول ارزش خلق میکنی بعد خود به خود جهان بهت پاداش میده و کاری میکنه تویی که ن مدرکی داری ن هیچی با کسی که فوق لیسانس زبان داره حقوقت و مزدت بشه یکی=

    اینه که استاد میگن من چندین ساله توی بحث عملگرایی تمرکز کردم نه حرفگرایی نه سکونگرایی نعع،، عملگرایی .

    خود من از اون دسته افراد بودم که میتونستم ده ها ساعت برا یکی حرفهای خوب خوب بزنم ولی خودم به اندازه بال پشه ای به حرفهایی که میزدم عمل نمیکردم ولی الان به قول استاد میخوام عملگرا بشم و حرکت کنم . الان جلسه ۶ دوره عزت نفس هستم و میخوام با قدرت تمرین آگهی تبلیغاتی رو انجام بدم با توکل بر خدا … خدایا به امید خودت ، خودت میدونی که من چقدر مشتاقم برای غلبه بر ترسهام و محدودیت هام ، کمکم کن Thanks God

    تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس

    خود راه بگوید که چون باید کرد

    واقعا توی همین نیم ساعت من کلییی چیز یاد گرفتم و واقعااا اگه بتونم به آگاهی های فقط همین فایل عمل کنم و درس بگیرم از زندگی و تصمیم ها و حرکتهای شجاعانه شون ، و منم توی عمل پیاده شون کنم و پا جای ایشون بزارم، منم مثل ایشون متحول خواهم شد.

    وقتی که یاد بگیرم منتظرم کسی نمونم ، وقتی یاد بگیرم حرکت کردن و عمل کردن رو ، وقی یاد بگیرم قدم برداشتن رو ، وقتی یاد بگیرم که وقتی عمل میکنی عزت تفست میره بالاتر ، وقتی یاد بگیرم که چجوری ارزش ایجاد کنم اونوقته که میتونم ادعا کنم که تغییر کردم و حداقل خواهان تغییرم ….

    دوستون دارم ❤

    از خدا ممنونم بابت خلق چنین انسان های شریف و بزرگواری.

    سپاسگزارم از خانم طیبه آزادی عزیز که اینقدر شیوا و زیبا تجربیاتشون رو با هممون share کردن. خیلیی خیلیی متشکرم ازشون و ان شالله روزی میاد که میام حضوری شما رو میبینم و با هم گپ میزنیم.

    تشکر از استاد عزیز و خانم شایسته بزرگوار که پشت صحنه حضور دارن ولی وجودشون حس میشه توی قاب فیلم 🙂

    (Love all of you )

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    Asal rafiee گفته:
    مدت عضویت: 1672 روز

    با سلام و عرض ادب خدمت عزیزانم

    مصاحبه کامل با خانم ازاده رو دیدم و امروز مجدد از اول یک دور دیگه گوش کردم برام خیلی جالب بود ایشون از سن کم باورهای عالی داشتن و قدم ها رو حساب شده بر میداشتن

    ایشون با اینکه نیاز مالی نداشتن دوست داشتن ارزشی ایجاد کنند و بابتش پول بگیرند هدفشون پول نبوده و می‌خواستند خدمتی ارائه کنند برعکس اکثریت که دنبال علاقشون نمیروند و فقط میخان پول دربیارن که گذران زندگی باشه توی این مسیر ایشون شروع به یادگیری می‌کنند از اطرافیان و … و با به چالش کشیدن خودشون حتی با صحبت کردن با توریست ها دنبال افزایش مهارت بودند و توی این راه آرام آرام اعتماد به نفسشون بالا میره ایشون عملگرایی رو کامل اجرا کردند بدون ایراد و قدم بعدی نداشتن باور مخرب که مدرک تحصیلی ندارم پس بیخیال هدفم ولی باز هم با یه حرکت حساب شده پا روی این باور میذارند و برای مصاحبه اقدام می‌کنند و عنوان می‌کنند هر کاری انجام می‌دهند تا توی این کار حرفی برای گفتن داشته باشن و بعد از خودشون سوالات خوب می‌پرسند و باز هدایت ها از راه میرسه و ایشون توی کارشون تمام سعیشون رو میکنن که بهترین باشن حالا نوبت دنیاست که جواب بده تقدیر تشکر بالا رفتن لول کاری و … از راه میرسه حالا اعتماد به نفسه خیلی بهتر شده احساس لیاقتش متناسب با اعتماد به نفسه بالا تر رفته اینجاست که استاندارهای ایشون بالاتر میره حقوق و مزایای بهتر طلب می‌کنند و تایم کاری بهتری درخواست می‌کنند و …. این روش واقعا خلاصه و مفید یک نقشه راهه برای موفق شدن در هر کاری عالی هستی خانم ازاده آن شالله که بتونم از راه و روشتون به بهترین حالت ممکن استفاده کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    روژان سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 970 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیز

    و آزاده جان که چقدر باعث شد من یک سری قفل های درونم رو بشناسم .

    اولین نکته ای که توجهم رو جلب کرد این بود که خانواده آزاده جان با کارکردنشون مشکل داشتن ، خیلیی متعجب شدم از اینکه تونست بدون توجه به حرف خانوادش و بدون اینکه اجازه بده کسی بتونه جلوی خواستش رو بگیره ، هدفش رو پیگیری کرد .

    من خودم تا قبل از دیدن این فایل هیچوقت نمیتونستم اگر مخالفتی از طرف خانوادم میشد

    بتونم اعتماد به نفسم رو حفظ کنم و اکثر مواقع

    انقدر انرژی درونیم پایین می اومد که رهاش میکردم کاری که میخواستم انجام بدم چون اول به خودم اعتماد نداشتم بعدش هم ترس اینکه شاید اشتباه کنم غلبه میکرد .

    چقدر برام جالبه که با اینکه مدرک خاصی درخصوص تدریس نداشتن با اعتماد به نفس نزدیک خونشون شماره گذاشتن برای برقراری ارتباط با کسانی که میخوان از این شرایط استفاده کنن .

    چقدر برام تعجب انگیز بود که رفتن موسسه های مختلف برای معلمی زبان درصورتی که نه تحصیلاتش رو داشتن و نه مدرکش رو ، واقعااا جسارت زیادی به خرج دادن ، اگر جای ایشون بودم شاید انقدرر به این فکر میکردم که نمیشه و نمیتونم و قبول نمیکنن که کلا بیخیال میشدم و به زندگی عادیم ادامه میدادم .

    اینکه خداوند از سمت مردمش آزاده عزیز رو تشویق کرد و اعتماد به نفسش رو چند پله بالابرد خیلی جالب بود ، تونست با جمعی از پسرها ارتباط برقرار کنه که تا قبلش اصلا قلق ارتباطی باهاشون رو بلد نبود …

    چقدرر درست و بموقع درخواست افزایش حقوق کرد و احساس لیاقت رو در خودش بالابرد و موقعیت های بهتر براش بوجود اومد.

    آزاده جان هم مهارت داشت و هم باورهای درست راجب خودش و هم جسارت که جزو جدایی ناپذیر مسیرش بود .

    به خودم که نگاه میکنم و سن 18 سالگی الانم رو باهاش مقایسه میکنم میبینم من همین الان هم نمیتونم انقدری که آزاده جان به خودش اعتماد داشت و جسارت به خرج داد من هم انجامش بدم و به درونم که بیشتر نگاه میکنم

    میبینم که اگر بهونه اوردن و فرار کردن از ترس هام رو کنار بزارم بقیه مسیر بهم نشون داده میشه .

    ولی واقعا برام سواله که چطوریی انقدر اقدام کردن براش راحت بود و با اینکه میتونست اوضاع خیلی بد پیش بره ، چطوری اقدام کرد و مسیرش رو شروع کرد .

    خداروشکر که من این ویدیو رو دیدم

    و متوجه یکسری باگ های باوریم شدم

    شاید هنوزم ندونم که چطور باید ریشه ای حلشون کنم ولی چون الان میدونم که هستن

    سعی میکنم جواب سوالم رو پیدا کنم .

    استاد عزیز ممنونم بابت تحلیل فوق العادتون

    که خط فکری درست رو به ما هم انتقال میدین و بهمون میگین که چطور باید قدم به قدم خواسته هامون رو دنبال کنیم .

    شاد باشین و بسیااار سلامت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    زهـره گفته:
    مدت عضویت: 1083 روز

    سلام و عرض ادب و احترام خدمت اساتید گرانقدر استاد عباسمنش بزرگوار و خانم شایسته عزیز

    و همچنین سلام عرض میکنم خدمت همه ی دوستان بزرگوار سایت عباسمنش

    تو پـای به راه درنــه و هیـــچ مـپرس

    خـود راه بگویدت که چـون باید رفت

    استاد عزیزم من الان در شرایطی هستم که با جون و دل میتونم بگم اصل همینه و بس …

    استاد من پارسال فارغ التحصیل شدم تابستون تو خونه بیکار بودم و تازه دوره دوازده قدم را خریدم و از قدم اول استارتشو زده بودم …

    که از جلسه سوم بنظرم درمورد علاقه و قدم برداشتن صحبت کرده بودین و من هربار که این جلسات را گوش میدادم عین هربار تشنه تر از قبل گوشش میدادم و با کلمه به کلمه ش مثل جرعه جرعه آبی که وجودم را سیراب میکرد پیش رفتم…

    و اونجا بود که من تصمیم گرفتم آرام آرام بر ترسم غلبه کنم و برای اینکار باید قدم اول را برمیداشتم و از خداوند طلب هدایت کردم که برای قدم اول کمکم کنه

    و دقیقا از طریق قدم اول دوازده قدم بنظرم جلسه هفتم بود که من مورد لطف و هدایت خداوند قرار گرفتم و قدم اولم را برداشتم …

    من تابستان پارسال هدایت شدم که تو خونه ی خودم شروع کنم و تایپ ده انگشتی را یاد بگیرم و من از طریق گوگل فیلمشو دانلود کردم و استارت زدم …

    وقتی الان فکرشو میکنم و حتی در اونروزها میگفتم آخه رشته ی حسابداری من چربطی به تایپ ده انگشتی داره ؟ آخه به چه دردِ من میخوره که زمانم را بخاطر این موضوع بزارم ؟ و دائم در ذهنم رژه میرفتن

    اما اونقدر هدایت خداوند واضح بود که این نجواها در نطفه خفه میشدن …

    خداوند همزمان با هدایت به این مسیر انگیزه و شوق فراوانی برای انجام اینکار بمن عطا کرد …یادم میاد روزهایی که تو خونه تمرین میکردم برای تایپ ده انگشتی اونقدر انگیزه و هیجان فراوانی داشتم ، ظهر نمیتونستم چشم روی هم بزارم و بخابم …

    به محض اینکه ظهر دراز میکشیدم که استراحت کنم خدا شاهده انگیزه و هیجان و تجسم اینکه من روزی شاغل شدم و مشغول تایپ هستم و خوشحالی اینکار بعد از دو دیقه بلند میشدم و شروع میکردم با تمرین کردن …

    و اطمینان صدرصد داشتم این یک هدایت واقعی از طرف خداوند بود … ایمان داشتم و اطمینان داشتم که این مسیر الهام شده از طرف خداوند بود برای من …اصلا خیلی واضح با من صحبت میکرد که این مسیره منه و من باید ادامه بدم ….

    تا دو ماه سه ماه ادامه دادم و من زیر صفر بودم برای تایپ میتونم بگم به 30 یا 40 درصد رسیدم و خیلی باعث افتخارم بود و خیلی خوشحال بودم بخاطر اینکه بعدها فهمیدم من اگر روزی حسابدار هم بشم باید تایپ خوبی داشته باشم باید دستم و ذهنم جای کلیدها و حروفا را بدونه و منی که حتی نمیدونستم الف کجاست چطور میخاستم حسابدار بشم ؟

    و وقتی من قدم اولم را برداشتم وقتی من یک قدم را برداشتم خداوند صدها قدم برای من برداشت برای اینکه من ایمان آوردم و اطمینان کردم به هدایت خداوند ، و خداوند ایمانم را ضایع نکرد…

    من دوتا مصاحبه کاری رفته بودم برای دفتر پیشخوان ، هر دو دفتر سوالی که از من میپرسیدن …

    خانم میتونید تایپ کنید ؟ تایپتون چطوره ؟؟؟؟

    و اینجا بود من فهمیدم بله اون هدایت درست و بجا و از طرف خداوندم بود که امروز با افتخار میگفتم تایپم خیلی خوبه …

    و استاد اینجا در مورد آزاده عزیز که گفتن پدرشون با شماره دادن خونشون مخالف بودن و خداوند راهی در مقابل آزاده جان قرار داد که بتونه ادامه بده من هم اینمورد را بطور دیگه ای تجربه کردم که جا داره دوباره بگم …

    تو پـای به راه درنــه و هیـــچ مـپرس

    خـود راه بگویدت که چـون باید رفت

    همسر من مخالف کار کردن من بود و از اینکه الان جامعه بد شد و زنم از دستم میره و اینا ….. میترسید

    و من فقط به خداوند توکل کردم و از خداوند طلب کمک کردم و فقط روی خودم کار کردم و خواسته هامو نوشتم ….

    و اما چیشد ؟؟؟

    خداوند درها را باز کرد …

    خداوند من را هدایت کرد به دفتر پیشخوانی که مدیریتش با یک خانم 33 ساله است و یک همکار خانم دارم … یعنی سه خانم در یک دفتر پیشخوان مشغول به کار هستیم …

    وقتی همسرم حضورا در دفتر با خانم ابراهیم زاده مدیر دفتر و همکارم و محیط کارم آشنا شدن ، انگار نه انگار ایشون بودن که تا پارسال مخالف بودن …کلا از اینرو به اون رو شده بود

    رفتارشون کاملا تغییر کرد خیلی نرم و آرام و با عزت احترام هر روزی که منزل باشن منو میرسونن دفتر و ظهر هم میاد دنبالم …

    و حتی من تایم کاری که مدنظرم بود را طلب کردم از خداوند ، و خداوند بهتر از آن را نصیبم کرد …

    و خیلی موقعیت های خیلی خوبی در این دفتر برای من ایجاد شد توسط خداوند که در کامنت های دیگر بازگو کردم

    فقط دوست داشتم اینجا این تجربه ام را به اشتراک بگذارم که

    ﺑﺎﻳـﺪ ﭘـﺎرو ﻧـﺰد وا داد

    ﺑﺎﻳﺪ دل رو ﺑﻪ درﻳﺎ داد..

    ‫ﺧﻮدش ﻣﻲﺑ‪ﺮدت ﻫﺮﺟﺎ دﻟﺶﺧﻮاﺳﺖ

    ‫ﺑﻪ ﻫﺮﺟﺎ ﺑﺮد ﺑﺪون ﺳﺎﺣﻞ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎﺳﺖ

    یک روزی یکجایی از زندگی، باید تصمیم گرفت برای همیشه رها کرد تا آزاد شوین

    باید رها کرد و ایمان آورد

    باید رها کرد و اعتماد کرد

    تا معجزه واقعی را با چشم های خودمون ببینیم

    و باورش کنیم

    همین…

    فایل های آزاده را ماه ها پیش دانلود کردم و هر روز گوش میدادم و عکسشو دانلود کردم و بک گراند گوشیم بود بخاطر اینکه شخصیت و مستقل بودن و شجاعت آزاده عزیز را همیشه آرزو داشتم

    و اونقدر گوش دادم و دیدم که بنظرم نتیجه ی بی نظیری گرفتم

    خداوندا تو را شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    کالی انگشتان گفته:
    مدت عضویت: 1306 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانواده ی بزرگ عباسمنش

    امروز اومدم از بات این فایل خارق العادهو تمامی فایل های بینظیرتون تبریک و تشکر بکنم و همچنین نقطه ی عطف بین منی که فقط اطلاعات جمع میردم با منی که الان هستم و مصصم برای عمل کردن که دیدن این فایل یه جور نشونه بود از طرف پروردگارم

    دلم میخواست راجع به تصمیمی که میخوام عملی کنم حرف بزنم و طولانی مدت حرف بزنم اما میخوام که نتیجه رو ببینم و بعد با قدرت بیام و براتون حرف بزنم فقط این رو میدونم که ایده ای که در سر دارم مشکلات خیلی زیادی رو در زمینه ی مدرسه رفتن یعنی سال اول مدرسه ی کودکان مناطق محروم حل میکنه و من از این را ه نیتونم ایده ام رو عملی کنم .خدارو صد هزار مرتبه سکر بخاطر حال عالی که دارم و روز به روز عالیتر از قبل میشه چون روز به روز توانایی ام برای کنترل ذهنم بیشتر میشه خدارو هزاران بار سپاس بابت ذهن مثبت نگری که دارم که من رو به این سایت بینظیر هدایت کرد و من رو به گنجی بینظیر که تا هخر عمر بینیازم کنه از تمامی گنج ها .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1895 روز

    سلام بر عزیزانم امیدوارم که حالتون خوب باشه

    واقعا تبریک میگم به آزاده عزیز برای این همه شجاعت و موفقیت واقعا لذت بردم

    اولین نکته در صحبتهای آزاده عزیز این بود که گفتن از بچه گی فکر میکردم با خدا رفاقت دارم این یعنی دیدگاه درست داشتن به خدا اینکه خداوند دوستته و تو رو حمایت میکنه

    نکته بعدی که گفتن (وقتی رفتن آموزگاه دیدن خانواده ها براشون کادو آوردن در صورتی که اصلا توقعشو نداشته)از شوقم اشک ریختم. این برای من این درسو داشت که چون وقتی باهاش تماس گرفتن نگران نشد و با خودش گفت خب اگه اینجا نشد میرم یه آموزشگاه دیگه یعنی ( باور فراوانی و عدم وابستگی ) و چون نگران نبود و امید داشت وقتی که به آموزشگاه میره با سوپرایز جهان مواجه میشه واقعا لذت بردم😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: