خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-25 08:41:142023-05-01 08:00:51خالق شرایط یا قربانی شرایط؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای یکتا و هدایتگر
سلام به تمامی دوستان گرامی استاد عباس منش عزیزم و خانم شایستهی گرامی
واقعاً سپاسگزار خداوندی هستم که هدایتگر همهی ماست
چقدر با توجه به وقایع دیشب و انرژی واقعاً زیادی که به خرج دادم برای کنترل ذهنم به آگاهی های این فایل نیاز داشتم و چقدر امروز از صبح تا حالا بهم کمک کرده
دیروز داشتم به یکی از دوستای عزیزم که از اعضای سایت هم هست پیام میدادم و بهش می گفتم
وقتی که ما می خواهیم جهاد اکبر کنیم و تغییراتی عظیم در بخشی از زندگیمون ایجاد کنیم
جهان اولش مقاومت می کنه
ولی وقتی که ما استمرار می ورزیم ، استقامت به خرج میدهیم و مصمم در مسیری که تعهد دادیم می مونیم
بلاخره جهان کرنش می کنه و با ما همراه میشه
به خودم افتخار می کنم ، دیشب در محل کارم یه تصمیم شجاعانه گرفتم و یه جایی که اگه شخصیت گذشته ام بود (منظورم قبل از 28 اسفند 1402 هستش) احتمالاً از حق خودم می گذشتم که یه وقت نکنه طرف مقابل ناراحت نشه و خودم ، خودم رو قربانی می کردم!! اینبار متفاوت عمل کردم ، گفتم نه … و روی تصمیم خودم موندم و با نفس های عمیق و لبخند و شمرده و شمرده صحبت کردم
این اتفاق که چند دقیقه بیشتر طول نکشید ، نتوانست من رو بهم بریزه و بعدش هم نشستم به سپاسگزاری کردن و مطالعهی آیات با ریشهی توکل (این مدل سرچ موضوعی که از استاد یاد گرفتم و مخصوصاً ریشهی توکل به شدت کاربردیه برای من و خیلی وقت ها واقعاً نجات بخشه، برای اینکه شیطان و نجواهای پوچش من رو نبره ته دره)
ولی از اونجایی که این شخصیت موحد و قوی (در این موضوع خاص) مثل یک نهال خیلی کوچک و نحیف درونم هستش و هنوز تا مدت ها نیاز به مراقبت و آبیاری و کوددهی و دریافت نور مناسب هست
دوباره وقتی که از محل کارم خارج شدم ، نجواها بود من هم به شدت شمشیر رو از رو بسته بودم و اجازه نمی دادم که ذهنم من رو کنترل کنه و هرجا دلش می خواهد بره ، نه افسارش رو گرفته بودم تو دستم و ایمان داشتم که می توانم رامش کنم و به احساس یقین و ایمان و حال خوب برسم و با حال خوب برم بخوابم
برایم مهم بود که فردای اون روز باحالی خوب از خواب بیدار بشم
این پروسه تا ساعت 2 شب به طول انجامید و به لطف خدای مهربون پس از کلی صحبت کردن و منطق آوردن برای آروم کردن خودم در برابر ترس ها و نجواهای ذهنیام
رسیدم به فایل توحید عملی 10
استاد: می خواهم ازتون بخواهم … هم از خودم، هم از شما که متواضع تر باشیم در برابر پروردگار
طبق یه آگاهی ای که در دورهی عزت نفس استاد بسیار بسیار زیاد رویش تأکید داشت و اتفاقا من هم در این زمینه باید روی خودم کار کنم
باید یاد بگیرم که بتوانم از آدم ها درخواست کمک کنم
من بین داشتن احساس لیاقت و مغرور شدن در برابر خداوند دچار مسئله شدم.
سوالم دقیقاً اینه، چطور هم خودم و توانمندی هایم رو ببینم و خودم رو لایق بدونم و برای خودم ارزش قائل باشم، هم در برابر خداوند متواضع و فروتن باشم؟
در پناه خداوند مهربان و توانا ، خداوند سفر باشید
سلام به اقای تجلی عزیز
بهتون تبریک میگم که شجاعت به خرج دادید وتونستید متوکل باشیدو نجواهارو بالاخره خاموش کنید
سوالی که اخرکامنتتون گذاشتید منم بعضی اوقات بهش برخورد کردم
دقیقا گاهی میپرسم خدای الان اینارومیگم به خودم مغرورنشم دربرابرت
ولی اینومیدونم جواب سوالمو وقتی بهش میرسم که بیشترو بیشتر روی شخصیتم کارکنم
البته که اگه دوستان جواب بدن استفاده میکنیم
به نام خداوند مهربان
سلام دارم خدمت استاد جان و مریم عزیزم
و تمامی بچه های عباس منشی
بینهایت سپاسگزارخداوند هدایتگرم هستم که بازهم هدایتم کرد به سمت این فایل زیبا و صد البته پر از محتواهای مفید که مثل همیشه و مثل همه فایل های ارزشمند تون برام کلی درس داشت
چند دقیقه پیش فایلو نگاه کردم و با دقت حرف هاتون رو گوش دادم و در حال حاضر فقط میخوام بنویسم
خالق شرایط یا قربانی شرایط
حتی همین چهار کلمه هم آدمو به فکر کردن وادار میکنه
تو این فایل استاد در مورد مسائل و حل شون حرف زدند فهمیدم اولا که چالش و مسله جزیی از زندگی هستند ثانیا این مسائل برای رشد و تجربه کسب کردن ما میان
فهمیدم حتی نخ کردن یک سوزن حل یک مسئله ست
استاد وقتی در مورد تجربه خودشون تو بندرعباس گفتند یه چراغ هایی هم از تجربه تقریبا دوماه یا شایدم سه ماه پیشم تو ذهنم روشن شد
سال 99 بود که بدون پرداخت هیچ بهایی صاحب یک گوشی کار کرده شدم و خیلی هم خوشحال بودم که بلاخره از دست گوشی قبلیم که مدلش پایین بود خلاص شدم
الان که از قانون خبر دارم میدونم چرا اون موقع ها کلی دردسر داشتم از نداشتن شارژر بگیر تا خرابی دکمه خاموش روشنش که به دلیل پرداخت نکردن بهایی این سختی هارو متحمل شده بودم
خلاصه سه سال با این گوشی درب و داغون مفتکی درگیر بودم و باهاش سر و کله میزدم همش یه جاش خراب میشد و من مجبور بودم کلی حرص بخورم و کلی برای درست کردنش هزینه کنم
ولی با این همه انقدر جسارت نداشتم که برم یا عوضش کنم یا کلا برم یه دونه جدیدشو بگیرم (البته اینجا یاد آوری بکنم که یکی از دلایلم یا بهتره بگم بزرگترین دلیلم برای سر و کله زدن بیخود با اون گوشی مشکل مالی بود)
رسیدم به اسفند 1400 با استاد آشنا شدم،عضو سایت شدم با همون گوشی ….تا همین سه ماه پیش وقتی داشتم شام میخوردم و سریال زندگی در بهشت نگاه میکردم به راحتی آب خوردن از رو پام سر خورد افتاد تو ماستا و سوکتش سوخت با این حال بازهم تو فکر درست کردنش بودم
صبح وقتی بیدار شدم زدمش شارژ دیدم راستی،راستی کار نمیکنه و یه حسی بهم گفت هر چی فایل و عکس و اینا داری رو تو مموری ذخیره کن و همین کار رو هم کردم
رفتم پیش تعمیر کار گفت فعلا قطعه اشو نداریم،فردا بیا،فردا رفتم گفت امروز تعطیلی بود نشد،فردا بیا،فردا رفتم گفت متاسفانه کل مشهدو زیر و رو کردیم چون مدلش قدیمی قطعه ش تو بازار پیدا نمیشه دیگه کلا ازش نامید شدم اما….اصلی ترینشو نگفتم
من وقتی این موضوع پیش اومد الخیر فی ما وقعه رو به یاد آوردم،احساسمو خوب نگه داشتم،سعی کردم ذهنمو کنترل کردم،فقط دو دفعه با احساس خوب و شور و شوق تجسم کردم که تو مغازه دارم گوشی جدید میگیرم،به خواسته ام نچسپیدم به جای حرص و جوش الکی کتاب پیدا کردم و خوندم،خداروشکر کردم که گوشیم خراب شد و باعث شد من اون کتاب فوقالعاده رو بخونم،به خدا توکل کردم (از اصل ها استفاده کردم و البته باید قانون تکامل رو هم از یاد نبریم استفاده از این مراحل برای من بیست روز طول کشید که یه روز بعد از تصمیم جدیم به خواسته ام رسید)
ایده اومد گوشی یه بنده خدایی رو که یک گوشی دکمه دار بود و براش اضافی بود رو بگیرم همین کار رو کردم وقتی شب اول آوردم و مموری و سیم کارتمو توش انداختم هدایت شدم به فایل (ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است) یعنی کل وجودم شده بود گوش و با تمام وجودم گوشش کردم رسیدم به موضوع (من خالق صفر تا صد زندگیم هستم بدون استثنا)
این باور در من بوجود اومد که اگه من خالق زندگیم هستم پس باید یه گوشی جدید خلق کنم فردا صبحش اون بنده خدا اومد گفت گلس گوشیم شکسته اون گوشیمو لازم دارم پس بده ،گوشیمو درست کردم میارمش، دادم رفت
ولی بهم بر خورد باعث شد یه تصمیم جدی بگیرم ( تصمیمی که فردا تا عصرش نتیجه گرفتم وقتی اولین قدمو با جسارت برمیداری جهان در برابرت کرنش میکنه….مثل استاد که وقتی تصمیم قاطع گرفتن و از اون کار استفعا دادن دقیقا فرداش یه اتفاق به ظاهر بد افتاد ولی الخیر فی ما وقعه)
تصمیم گرفتم که فردا صبحش حتما میرم یه گوشی میخرم که کارمو راه بندازه و محتاج کسی نباشم
یه تصمیم قاطع گرفتم فردا صبحش هدایت شدم به یه جایی که پر از گوشی فروشیه
خواستم برم تو چندتا مغازه ایی که سر در شون نوشته بود فروش اقساطی(نجوای شیطانی_خرید قسطی)
ولی یه حس قویی مانعم میشد تا رسیدم به یه مغازه ایی که اون حس گفت برو تو
منم گفتم چشم وقتی درخواستمو گفتم دقیقا همون چیزی رو برام آورد که با شرایط من مچ بود همون جوری بود که میخواستم و مبهوت موندم از این همه ظرافت و دقت خداوند و هدایتش
و من در حال حاضر صاحب یه گوشیی هستم که نو و سالمه شکر خدا،نه مشکل شارژر داره،نه دکمه اش خرابه و نه چیز دیگه ایی
من این مسئله رو حل کردم با استفاده از این باور که من خالق زندگیم هستم
من هستم که دارم ثانیه به ثانیه زندگیمو خلق میکنم
با حل این موضوع اعتماد به نفسی در وجودم شکل گرفت که از این به بعد با شجاعت وارد دل چالش هام بشم سعی میکنم تو این مسیر استمرار داشته باشم به هدایت خداوند مهربانم
وقتی به این فایل گوش کردم فهمیدم وقتی من دو روز پیش گیره گردنبند مو که از مدت ها پیش خراب شده بود و حلشو پشت گوش مینداختم ،درستش کردم یعنی یک مسئله رو حل کردم
خیلی،خیلی خدای بزرگمو شکر میکنم که به این فایل و محتوای ارزنده اش منو هدایت کرد و باعث شد اون حل مسئله و مراحلش برام مرور بشه
وقتی یکم تو زندگیم خورد شدم دیدم ای دل غافل چقدر مسئله دارم و از حل کردنشون فرار میکنم با توهم اینکه دارم ازشون اعراض میکنم
یکی مسائل ام که در حال حاضر کلی برام درگیری فکری به وجود آورده بیماری پوستی هست که الان نزدیک چهار پنج ساله باهاش درگیرم و هر سری به جای حلش آشغال هارو بردم زیر مبل()
البته خیلی رفتم دنبال دوا و درمون و نمیدونم دکتر و اینا اما از وقتی با استاد آشنا شدم کلا دکتر رفتنو کنار گذاشتم گفتم اگه همه چیز به باورهام و افکارم بسته گی داره پس باید بتونم حلش کنم
ولی متاسفانه تا الان موفق به حلش نشدم (اگه دوستهای عزیزم نظری دارند خوشحال میشم برام نظرشونو بنویسند)
بعد از دیدن این فایل تصمیم جدی گرفتم که حتما این موضوع رو حلش کنم و به سلامتی برسم
استاد جانم نمیدونم با چه زبانی ازتون تشکری کنم شما بینظیر هستید سپاسگزار خداوند مهربانم هستم که همچین دست ارزشمندی رو وارد زندگیم کرده براتون آرزوی موفقیت های فراوانی میکنم
انشاالله همیشه شاد ،سالم و موفق باشید
این تجربه ایی بود که بر اساس اون درک و مداری که توش هستم و با این فایل مرتبط بود رو نوشتم
عاشق تک،تک اونم
و همه تونو به الله مهربان میسپارم
خدانگهدار
((قانون جهان اینه:من بدون استثنا با افکارم،باورهام،فرکانسهام…صفر تا صد زندگیمو خلق میکنم،این قانون برای همه یکسانه
نه کاری داره که طرف پیره یا جوونه…زنه یا مرده…بچه ست یا بزرگ ساله….برای همه یه جور ثااابت کار میکنه و خدایا شکرت اولا به خاطر وضع این قوانین و بعد بخاطر ثابت و غیر قابل تغییر بودنشون))
با سلام و درود به دوست عزیز …الناز جان که همنام دختر خودم هستی ..از خواندن کامنتت بسیار خوشحال شدم ..بهت تبریک میگم بابت درک این قوانین و دریافت هدایت های الهی ..عزیزم استاد برای درمان بیماری پوستی شما تو دوره قانون سلامتی بسیار بسیار راهکارهای ارزنده دادند ..شما میتونید قبلش آگاهی های مربوط به دوره را بخوانید و بعد تصمیم برای خرید بکنید …مطمئن باشید اجرای مو به موی هر آنچه که استاد تو این دوره بیان میکند نه تنها بیماری پوستی شما را برطرف میکند بلکه شما به یه گنج از سلامتی میرسید ..همانطور که همسرم و دخترم با این دوره بسیار نتایج عالی گرفتند و خوشحال و راضی از ادامه مسیر هستند …پایدار باشید و در پناه حق
سلام الناز جان
خدا را شکر میکنم برای مسائلی که حل کردی
و واقعا این حرف زدن با خداوند و الهام کردنش بسیار لذتبخش هست
امیدوارم همیشه موفق و سلامت و شاد باشی
عزیزم برای مشکل پوستی که گفتی به نظرم حتما دوره قانون سلامتی رو تهیه کن
مطمئن باش که مشکلت حل میشه و شگفت زده میشی
به خدا میسپارمت
سلام بر الناز عزیز که تو کامنت شون همه رو با جزییات توضیح دادن ، خدا رو شکر تونستید گوشی رو تهیه کنید و این باور رو در خودتون ایجاد کردید، و سراغ قسط نرفتید و نجوای ذهنتون را با آتش ایمان خاموش کردید. خواهر عزیزم الناز عزیز ، من یک تضاد مالی برام پیش اومد و نتونستم حلش کنم (البته کلمه نتونستم اشتباهه، چون خداوند توانایی اونا به ما داده ، من مشکل رو درست کردم و منم که حلشم میتونم کنم )بی خیال شدم و همون مشکل باعث شد .از لحاظ اقتصادی بیام زیر صفر، و خدا هدایت کرد و با استاد آشنا شدم .و الان تازه عضو سایت شدم و قدم ها مو بر میدارم.خودتون رو ناراحت نکنید ، و روی باور هاتون کار کنید ، قطعا موفق میشید .خودم اوایل که مشکل داشتم ذهنم همیشه و همیشه بهم میگفت نمیشه، از کجا معلوم آدم موفق بشی .از کجا مشخصه دوباره میتونی ثروت بسازی ، آگه هم بسازی دوباره صفر میشی .تلاش بی خودی نکن . این نجوا خیلی اذیتم میکرد و باعث میشد اصلا حرکت نکنم ، حرکت کنید و ازخداوند کمک بگیرید .در مورد ناراحت پوستی اول اینکه کمتر تمرکز کنید روش دوم روی خودتون کار کنید و باور مناسب بسازید و ثروت اومد تو ی زندگیتون دوره قانون سلامتی رو تهیه کنید .اون جملتون خالی خوب بود که آگه یه نخم سوزن کنید یک مشکل رو حل کردید و تواناییییییییییی داشتید، خیلی جالب بود و تامل برانگیز، خداوند بهتون سلامتی و ثروت بده .در پناه خداوند منان باشید .سایتون برقرار، الناز عزیز (خواهرم )
سلام
خیلی فایل فوقالعاده ای بود
برای من یه مکمل عالی برای دوره عزت نفس بود
احساس قربانی بودن
خیلی دیدم بزرگتر شد نسبت به این موضوع
مسائلی که حلش کردم و یادمه ،
خوندن درس آمار بود که هیچی ازش بلد نبودم ،بعد از یادگرفتن اون احساس قدرت و احساس اینکه می تونم بقیه درس ها رو هم یاد بگیرم داشتم
بیدارم کرد این فایل
برای اینکه از مسائل فرار نکنم ،حلشون کنم
با داشتن این باور که من خودم خالق زندگیم هستم
من مسؤل اتفاقات زندگیم هستم
ممنون استاد
سلام به استاد عزیزم ومریم جان
استاد جان میخواستم یک مسئله ای که برایم رخ داده بود ومن با حل کردنش خیلی خیلی خوشحال شدم رو بنویسم
از برج 11/1400 هروز ال ای دی های مغازه ام یکی یکی میسوخت و من هروز میرفت میدادم به الکتریکی تا برام درست کنه واین کار هروز ادامه داشت هروزم به خودم میگفتم من چیکار کنم که این اتفاق نیفته یا میافته خودم بتونم تو کمترین زمان وکمتر هزینه انجام بدم یه چیزی رو هم بگم که وقتی میدادم به الکتریکی اون میگفت برو فردا بیا یا تاشب برات درست میکنم ومغازه ام تاریک میشد تا اینکه من تنبلی کردم و رسید به فروش شب عید ودیگه اصلا وقت نشد که من بتونم کاری انجام بدم چون صبح تا شب وفقط فروش داشتیم وکار جور میکردم ولی این الهام شده بود که اسماعیل وقتی عید تموم شد برو خودت این ال ای دی هارو بخر و سیم بخر وخودت درستش کن ودیگه وقت نذاری بدی به اون طرف وامروز وفردا کنه وشب عید تموم شد اینم بگم که زمانی که این الهام شد دیگه من خدا خدا میگردم که ال ای دی ها بسوزه ومن برم پیش اون شخص وببینم چیکار میکنه و چه لوازمی میخواد چیکارهاباید بکنم وازش،نامحسوس یاد میگرفتم تا رسیدم به برج یک ویه اتفاق افتاد که من دیگه واقعا ارادم قوی شد تا این کارو انجام بدم اون اتفاق این بود که من رفتم مسافرت برگشتم دیدم از 6تا ال ای دی 4تاش سوخته واون طرفم اصلا براش مهم نیست که این ال ای دی رو برام درست کنه وبه خودم گفت اسماعیل بلند میش میری جمهوری کجاشو پیدا میکنی وهر چیزی که لازم بود میخری وصبح بیدار شدم ورفتم اول پاساژ رو اشتباه رفتم وادامه دادم واون پاساژرو پیدا کردم اقا جونم براتون بگه رسیدم اونجا همه عمد میخریدن ومن میخواستم 20تا ال ای دی بگیرم ویه مقدار اذیت شدم ولی چون به خودم قول داده بودم گفتم باید انجام بدم رفتم جلو وگفتم خدایا تو هدایتم کن ورفتم داخل مغازه گفتم ال ای دی میخوام اون شخص گفت چند ولتی میخوای 220 یا 12 ولت میخوای اخ خدا بازم یه چالش دیگه گفتم نمیدونم و اونا یه جوری با آدم برخورد میکردن که آدم اذیت میشد تا سوال بپرسه چون میدیدن که بلد نیستی میدونستن که اینکار نیستی وخیلی سر سنگین باهات حرف میزدن ولی بازم مثل این بچه پروها گفتم من باید انجامش بدم وبه خدا گفتم که خدایا بگو چیکارکنم الان وگفت برو هر مغازه ای یه اطلاعات ازهر مغازه ای بگیر تا بهش برسی ومن هم از طبقه اول شروع کردم تاطبقه 3 که از هر مغازه دار چیزی میپرسیدم تا بتونم اون ال ای دی که برای مغازه هستش رو بخرم وآخر تو طبقه 3 تونستم اون ال ای دی رو بخرم وچیزهای که لازم بود رو بخرم تا انجامش بدم همه ی اون چالشهارو برطرف کردم وامدوم گذاشتم خونه وگفتم منتظر میمونم یکی از ال ای دی ها بسوز واین اتفاق دیروز افتاد گفتم شب میبرم خونه ودرست میکنم وخیلی هم به خودم ایمان داشتم ومطمئن بودم که میتونم انجامش بدم وبردم خونه وشب ساعت 10:30شروع کردم وهر چیزی اون شخص الکتریکی انجام میدادم رو انجام دادم حالا یه چیز جالب بگم بعضی کارهارو اصلانمیدونستم چرا اون شخص انجام میداد وچون نتیحه برام مهم بود من با اینکه نمیدونستم انجام میدادم ومیگفت اسماعیل چرا اینکار میکنی وچون علم شو نداشتم جوابی نداشتم وبه خودم میگفتم که روشن کردن مهم برام همه اون کارهای که دیده بودم وتو حافظم بود رو انجام دادم وتمام شد وحالا موقع زدن تو برق بود تا ببینیم که روشن میشه یا نه و مطمئن بودم روشن میشه چون مو به مو انجامش داده بودم وزدم به برق دیدم روشن نشد ویه حالتی بود که اصلا انگار دیواری چیده باشی و بریزه پایین شوکه شدم به خودم گفتم مگه میشه اخ من همه اون کارهای که لازم بود انجام دادم همه کار کردم ال ای دی رو عوض کردم سیم عوض کردم خیلی روش کارکردم وهر دفع که کار میکردم وموفق نمیشدم اون نجواهای شیطان منو بیشتر وبیشتر اذیت میکرد ومیگفت که توکه بلد نیستی چرا اینکارو شروع کردی ولش کن وخیلی حرفهای دیگه میشد گفت رو بهم گفت وتا ساعت 1 بامداد من داشتم تلاش میکردم تا اینکه یاد اون فایل شما که داشتید اون پله ی برقی آروی رو درست میکنید افتادم که اگه یادتون باشه اون پله مشگلش این بود.وقتی در رو باز میکردی پله بسته میشد ووقتی در رو میبستیدید پله باز میشد وشما اون لحظه این مسئله رو رها کردی وگفتی خداوند هدایت میکنه ورفتیم شنا و خوش گذرونی و فردای همون روز خداوند یکی از دستهایش روبه سمت تون هدایت کرد کار انجام شد ومن هم همه چیز رو جمع کردم وگفتم خداوند هدایت میکنه ورفتم با عشق میوه خوردن وخوابیدن وبه خدا گفتم خدایا بهم بگو چیکارکنم تا این مسئله حل بشه واز اون ورم شیطان میگفت چطور میتونی انجام بدی ابروت رفت پیش خودت ولی با ایمان به خدا میگفتم که خدایا بهم بگو رفتم خوابیدم وساعت 7:30 بلند شدم یه صدای در گوشم گفت اسماعیل تو اون ال ای دی هارو اشتباه لحیم کردی باید حواست باشه منفی رو با مثبت لحیم کن ومثبت رو با منفی لحیم کن وبلند شدم رفتم بالای سر ال ای دی ونگاه کردم دیدم که اره اشتباه لحیم کردم وخیلی جالب بود که من 3تا ال ای دی جابجا کردم ودقیقا همشون رو هم اشتباه لحیم کردم مگه میشه آخه وشروع کردم به جابجا کردن ال ای دی ولحیم کردم وگفتم بسم الله وزدم به برق وچی شد روشن شد وای خدا عاشقتم تو راهرو بهم گفتی سپاسگزارم ودقیقا فکر کن صبح زود دارم میرقصم وعشق میکنم ازاینکه این چالش حلش کردم وخیلی خوب وچقدر باورم قوی شد که خداوند بامن حرف میزنه وهرچیزی که بخوام رو بهم میگه ومیده خدایاشکرت بابت همه چیز
وبه خودم گفتم برم تو سایت بنویسم واز خدا نشونی خواستم که بنویسم یا نه و وقتی استاد فایلی درباره این اتفاق گذاشته گفتم بیام بنو خدایاشکرت
استاد جان بی نهایت ازشما سپاسگزارم
سلام بر استاد عزیز
سلام بر دوستان خوبم
دوره شیوه حل مسائل برای من دستاوردهای مهم و عالی است
چقدر فکر و باور اشتباه در ذهن خودم داشتم و هیچ وقت نمی توانستم از دست آنها خلاص بشوم
همیشه باعث عقب گرد من شده بود
در این دوره یاد گرفتم که هیچ مسئله و تضادی وجود ندارد که راه حل نداشته باشد
از همه زیباتر این باور است که راهحل همه مسائل بسیار ساده و آسان است
یاد گرفتم در این دوره که حتی درست کردن چکه شیر آب سرویس بهداشتی هم خودش یک حل مسئله است و نباید از آن به سادگی گذشت
واقعا اکنون که در حال نوشتن این کامنت هستم خیلی حالم خوب است
دوست دارم از همه نتایج خودم که در این دوره به دست آوردم برای دیگر دوستان خودم بنویسم ولی نمی دانم از کجا شروع کنم
تازه یاد گرفتم که دیگر از حل مسائل فرار نکنم و همه را خودم با کمی آرامش و کمک از خدای هدایتگر خودم آنها را حل کنم
چرا که راه حل هر مسئله در درون خودش است
مثل مشکلی که با شریک کاری خودم داشتم و مدت ها بود که نمی توانستم چگونه از دست او خلاص بشوم
آخر به این راه حل رسیدم که که کل سهم خودم را به او واگذار کنم و چون می دانستم او قبول نخواهد کرد به راحتی از دست دخالت های او در کار خودم راحت شدم و آزاد شدم
راه حل این معظل را با همین دوره و آموزه های استاد یاد گرفتم
فهمیدم که هر چیزی که بخواهم در درون خودش است
تازه اینکه هر تضاد و هر مسئله ای که برای من به وجود می آید در جهت بهتر شدن من است
در جهت رشد و بزرگ تر شدن من است
با این تضاد ها است که خواسته ها در من شکل میگیرد
یکی دیگر از بهترین درس های این دوره برای من کمال گرایی بود
همیشه فکر می کردم که این کمال گرایی برای من یک صفت خوب است
اما با توضیحات استاد فهمیدم که نه تنها اینگونه نیست بلکه مانع رشد و شکوفایی من هم می شده است
چون همیشه از خودم انتظار داشتم که همه کارهایم به بهترین وجه ممکن باید باشد
همه چیز باید در سطح عالی برگزار بشود
آنوقت هرگز یا من شروع نمی کردم و یا اینکه به سختی مراحل کار پیش میرفت و در نهایت هم خسته می شدم
اما یاد گرفتم که بهبود گرایی
براداشتن قدم های کوچک
مهمترین رکن پیروزی در هر فعالیت و تلاش است
یاد گرفتم که قدم اول را بردارم و باقی قدم ها را راه خودش به من نشان خواهد داد
از همه زیبا تر برای من این را رقم زد که دیگر ترسی از شروع کارها نداشته باشم و براحتی و با خیال آسوده قدم در آن راه بگذارم
تازه چقدر حالم خوبتر و بهتر می شود
چقدر ذهنم آرام تر شده است
چقدر خداوند را بیشتر در کنار خودم می بینم
چقدر راحت تر دنبال حل مسئله هستم و به دیگری واگذار نمی کنم
اینها بخشی از حال خوبی هایی بود که در این دوره برای من به وجود آمد
خداوند را شاکرم که همیشه در کنار من است و همیشه من را مراقبت و محافظت می کند
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای خوب خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خداوند جان و خرد،کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای،خداوند روزی ده رهنمای
سلام به استاد عزیزم،به خانم شایسته جان و رفیق های بهشتی
استاد دیشب برای چندمین بار این فایل رو دیدم ولی اینبار توی تلویزیون خونه نمیدونستم روی صحبت های ارزشمندتون تمرکز کنم یا روی تصاویر بهشتی …
هر دو دقیقه میگفتم wooooow مگه داررریم …یعنی واقعا اینجا ملک شخصیه ؟
: )))))))))))))))))))))))))))))))))
دیووونه شدم قشششنگ ازین همه زیبایی…و خدا میدونه چه فرکانسی به جهان هستی فرستادم و چه اتفاقات فوق العاده ای رو جذب کردم که خدا میداندو من نمیدااااانم
سپاسگزارم استاد از شما و از عزیزدل هممون برای همت فوق العاده شون تو فیلم برداری این فایل ها …
خداوند هزاران هزااار برابر برکت روبه زندگی شما برمیگردونه قطعا و حتما ….
استاد امروز داشتم بار چندم به جلسه 1 دست یابی به رویاها گوش میکردم و بهم الهام شد بیام و کامنت بنویسم از شرایط خودم…
چقدر قبلنا قربانی بودم و توی مردابی دست و پا میزدم که فقط پایینتر میرفتم …
روی دوتا مسئله ی بزرگ زندگیم مانور میدم توی این کامنت
1)روابط عاطفی
2)مسائل مالی
تا قبل از آشنایی باشما و البته قوانین …من و همسرم در آستانه ی جدایی بودیم،تموم روزها دعوا و جروبحث،تموم sms ها تیکه و کنایه و دعوا ،انگشت اشاره ی هردومون سمت هم که تو مقصری و…… داشتیم پله پله سقوط میکردیم و من مخصوصا خودم رو قربانی این شرایط میدونستم و همرو مقصر میدونستم که زندگیم رو به اینجا رسوندن
بعد از اموزش های شما …قدم به قدم …انگشت اشاره رم رو به سمت خودم نشانه گرفتم،هیچ ایده ای هم نداشتم قراره چی بشه،یعنی حتی روی خودم کار میکردم تا زودتر این جدایی اتفاق بیفته،امید نداشتم روابطم بهتر بشه ولی ادامه دادم و ادامه دادم
و سعی کردم در هراتفاقی که میفته خودم رو مقصر بودم و ریشه یابی کنم فرکانسم رو و دنبال بهبودش باشم …
استاد الان که 485 روز از آشنایی من با شما و اموزش هاتون گذشته مدت هاسسست که ما مشکل خاصی توی روابط عاطفی نداریم ،کسی که فکر میکردم بزودی ازش جدا میشم،فقط با کار کردن روی خودم،روابط ما جوری تغییر کرد هیچ ربطی به یکسال ونیم قبل نداریم
ما که اصلا علاقه ای نداشتیم همدیگرو ببینیم قبلا،الان از بودن در کنارهم لذت میبریم،عکس پروفایلمم برای ساعت تحویل سال هست که همسرم ساعت 1صبح اومد بیمارستان پیشم که کنارهم باشیم : )
مسائل مالی
استاد من قبلا همیشه از شغلم ناله میکردم،درواقع با افتخار برای خودم ترحم میخریدم که ما پرستارا خیلی زحمتکشیم و قدر مارو نمیدونن،ماا با این فشار کاری انقدر حقوقمونه و ….
مسئولین،دولت و …حتی اونیکه برای من انتخاب رشته کرد موقع کنکور هم مقصر بود که من شرایط مالیم روز به روز بدتر میشد
ی جایی توی کامنتی گفتم که من ی روز رفتم سوپرمارکت چندتا خرید جزئی داشتم هرکارتی که بهش دادم موجودیش کافی نبود و برای اولین بار من مجبور شدم جنس های توی پلاستیک خرید رو دربیارم و با شرم و بغضی که داشت راه نفسم رو میبست گفتم اینارو نمیخوام پس…
بعد تا خونه اشکام سرازیر بود که واقعا چرا …؟چرا با این همه تلاشی که میکنم باید این وضعیت مالی من باشه ….؟
استاد وقتی با آموزش های شما من این مسئله رو حل کردم تا به الان از زمانی که وارد سایت شدم و با فایل سه برابر کردن درامد توی یک سال تعهدم رو نوشتم ،درامدم که بالای 5،6برابر شده ،که اصلا قدرت خریدم قابل مقایسه نیست،چقدر سوراخ های ظرف نعمتم بسته شده و واقعا هیچ ربطی به گذشته ندارم
اون سعیده که پول خرید سوپرمارکت رو نداشت،همین امروز برای مادرم5 میلیون پول فرستادم بدون اینکه دست به پس اندازم بزنم ،بدون اینکه نگران باشم برای خرج های این ماه …
اون سعیده که تموم فکر و ذهنش این بود که کدوم قسط یا کدوم پول کلاس بچه ها توی اولویت باشه ،دیروز به دوست طلافروشش مسیج داد که گوشواره دخترونه چی داری ؟
شاید برای خیلی ها این عدد ها عادی باشه،شاید خریدن یک جفت گوشواره،یا انتقال چندمیلیون پول خیلی بی اهمیت باشه ،ولی برای من نیست
من روزی هزاااار بار میگم خدایاا شکرت،من این پول رو نداشتم،من این برکت رو نداشتم،من این قدرت خرید رو نداشتم،اینا همش خیر و برکت شماست
هر بار که همسرم بهم میگه من عاشقتم و من سرمست میشم ازین عشق رو میکنم به خدا و میگم من از چشم های همسرم تورو میبینم خدا…من لبخندتو میبینم …من میفهمم اینا همش تویی …
حالا منطقیه که به خودم بگم دارم با طی کردن تکامل به تصاعد میرسم ….
منطقیه که حالا باید خیلی چیزهای بزرگتر رو تجسم کنم و براش قدم های عملی کوچیک بردارم
منطقیه که اعتماد به نفسم بچسبه به سقف که بگم اگر من سعیده تونستم این مسائل رو به راحتی حلش کنم …پس هرمسئله ی دیگه ای رو با هدایت خدا حلش میکنم …
من قربانی شرایط نیستم!!!من خالق زندگی خودمم
خدایاشکرت یک بار دیگه بهم فرصت دادی تا لیاقت نوشتن تو این جهان مجازی توحیدی رو داشته باشم
خدایا آنی و کمتر ازآنی مارو به خودمون وانگذار …
کامنتم رو همینجا میبندم و با انرژی مضاعف و غرق عشق و توحید میرم سرکار …
خدانگهدارتون
قلب فراوان
سلام به سعیده خانم موقق
سلام به کلمات چون گوهر
از گفتمان زیبا یت بسیار لذت بردم وبوجد اومدم به خودم گفتم اصغر مگه دیگه بهانه ای برات وجود داری برای اینکه موفقیت ورسیدن به خ استه هات سخته برای اینکه نخوای پشرفت کنی باز دنبال
تفکر وباورهای گذشته ات هستی بعد با یک کلمه عوامانه مسولیت میندازیم گردنه خدا که اگر خدا میخواست من پولدار میشدم یا یک رابطه خ ب داشتم یا حالم خوب بود وهزاران یا های دیگه خدادیگه چطوری بهت بگه ببین این بنده من وخواست حالش خوب باشه وضعیت مالی وروابط و…درست کنه خدا گفت نمیزارم این کار بکنی یا نه وقتی خداوند این شجاعت وحرکت برای سازنده گی رو از سعیده خانم دید درهای نعمت رو براش باز کرد تا راه رو مثل گذشته اشتباه نداره وبه دیوار نخوره
سپاسگزارم سعیده خانم که با کامنت امروزت این درس رو به من دادی که آقا میشود بقول استاد تو با توکل به رب حرکت کن باورها تو درست کن بقیه کار بسپار به خدا از کجا اینو میگه از نتایج خانم شهریاری
خداراشکر که منرادر مسیر دوستان توحید این سایت قرار داد باشد که درس بگیرم وعمل کنم
شادوسلامت موفق باشی
شاد وسلامت
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن بر زبان آفرین
سلام استاد جان و خانم شایسته
سلام دوستان گرامی
افراد دو دسته هستند
قربانی شرایط
خالق شرایط
استاد جان من مدتهای بسیار زیادی از زندگی خودم را قربانی شرایط بودم
از محل کار گرفته تا زندگی و همه و همه
تا اینکه توی دوره عزت نفس برای اولین بار از زبان گرانقدر شما شنیدم
احساس قربانی بودن را و مگر توی مخ من میرفت که من هم این احساس را دارم
مگر غرور الکی من به من اجازه میداد که باور کنم که من هم این باور مخرب را دارم
نه اصلا و ابدا و همیشه فرار میکردم از اینکه من هم باور کنم که این باور در ذهنم هست و ریشه ای هم هست.
یک روز برای خودم نشستم خیلی خیلی اساسی فکر کردم که آیا و آیا این باور را دارم یا نه
دیدم که دارم و خوی هم دارم
یادم هست تا همون زمان نزدیک بیست الی سی باز این باور مخرب را داشتم
و جالب اینکه از داشتن این احساس که من بیچاره چقدر طفلکی هستم که قربانی این شرایط شده ام و دیگران اینقدر به من ظلم میکنند و من چقدر و چقدر شرایط بدی دارم.
الله و اکبر و جالب بود که هر زمان که دیگران موافق نظر من بودند و نظر من را تایید میکردند من کلی چاق میشدم و لذت می بردم که ببین حق با من وگرنه من خیلی و خیلی گناه دارم که اینقدر داره یه من ظلم می شود. و همیشه و همیشه دوست داشتم که به من ترحم شود.
ترحم و ترحم و ترحم و من هم لذت و لذت و لذت اینه که دلیل ناکامی من این خانواده و این شرایط و این پدر مادر و ایران و این شغل و … نگم براتون .
نتایج صفر ها صفر شاید خیلی با ارفاق بود .
اما همه چیز تغییر کرد
کی ؟وقتی که با آشنایی با استاپ درک کردم که من خالق شرایط هستم و به این موضوع فکر کردم و دنبال رگه هایی از جاهایی که اینطوری عمل کرده بودم و زندگی خودم را خلق کرده بودم
دوستان خیلی کم بود توی ذهنم و شاید مقاومت داشتم
ولی بعد از چند روز کنکاش تونستم پیدا کنم
و همون رو گرفتم و ادامه دادم دیدم آره خودم خلقش کردم .
البته در موارد منفی که الا ماشاالله خیلی زیاد است ولی من تصمیم گرفته بودم که تمرکز نکنم بر منفی ها.
ولی همه چیز معجزه آسا تغییر کردم
رییسی که تا دیروز باهاش در جنگ و جدل بودم بهترین دوستم بود
کار ی که ازش تنفر داشتم را عاشقانه دوست داشتم
مردمی که همیشه ازشون بدم می آمدند با من بهترین رفتار را داشتند
خانواده که نگم براتون چقدر عالی بودند
راننده تاکسی که از من پول نمی گرفت
لباس فروشی که خود تخفیف می داد
مسافرتی که یه هوییی پولش جور میشد
دوستی که خودش من رو برای لذت بردن دعوت میکرد
پولی که از جایی که فکر نمی کردم میآمد توی حسابم.
من شده بودم خالق
خیلی لذت بخش بود و هست
ولی خوب مواردی بود که درک کرده بودم باورهای مناسبی ندارم و باید آنها را درست کنم که می شود.
استاد جان من هر دور را درک کردم هم قربانی و هم خالق بودن را .تازه اصلا ادعایی ندارم که که خالق هستم در زندگی خودم . اما به اندازه درک خودم خیلی خوب هستم.
دوستان اگر فکر می کنید جاهایی را در زندگی خودتان خلق نکرده اید، امکان ندارد .
دقیق تر بشید .
من خیلی دقیق شدم چون ذهن مقاومت داره و اصلا نمی خواد وجود عوامل خارجی را در موفقیت های ما منکر بشه و همه را ربط میده به شانس، یکبار بوده و دیگه نمیشه و هزار تا دلیل دیگه .
ولی اگر بتونید یکی پیدا کنید و گسترشش بدین کولاک میکنه.
استاد جان شما بهترین الگوی خلق زندگی هستید در همه جنبه ها
از زندگی تون
مهاجرت
سلامتی
الله و اکبر
شما همه چی رو خلق کردید و من همیشه تکرار میکنم .
الله اکبر
خدایا شکرت بابت بودن تون
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند
بنام خدای فراوانیها
سلام استاد عزیزم ،روز وشبتون بخیرو شادی باشه الهی
دراین روزها که با استفاده از دوره فوق العاده شیوه حل مسایل دارم بزرگترین مساله زندگیم رو که چهارساله درگیرشم ،باقدرت حل میکنم ، این فایل چقدررررر به موقع و به جا بود.اصلا وقتی عنوانش رو دیدم گفتم ندا این فایل رو استاد برای تو گذاشته روسایت.و جواب تمام سوالهات توشه..ووقتی گوشش دادم . مثل قند برام شیرین بود.چقدر کارامد و چقدر التیام بخش.چقدر باورساز و چقدر ترمز شکن.
دقیقا زمانی که میای چاقو رو ورداری و به جنگ مسایلت بری،ذهن شروع میکنه به نجوا،و شیطان شروع میکنه به وز وز کردن.و ترس رو میندازه توی دلت و این کاررو باهرترفندی که بتونه انجام میده..بزرگترینش اینه که بهت میگه :
-ببین توکه بدبخت هستی ،توکه یک قربانی هستی، پس چکار به حل این مساله داری.دیگه بهبودی وجود نداره.دیگه راهی نیست.اگر میشد که تاالان شده بود!! آب که ازسرت گذشته ، یک وجب صدوجبش دیگه چه فرقی میکنه!!
و دقیقا اینجاست که فقط ایمان و توکل به رب میتونه به دادت برسه و ترسهاتو ببلعه.اینجاست که سخن خدارو باید از تو قلبت بیرون بکشی .صحبتهایی که بهت آرامش میده.امید میده.انگیزه بهبود میده.صحبتهایی که تمام موفقیتهای قبلیت رو بهت یادآوری میکنه.و بهت میگه توهمون ادمی که فلان کارم انجام دادی پس بازم میتونی براحتی از پسش بربیای.
و وای از باور خانمان سوز -احساس قربانی بودن- که همه بلاهای عالم رو سرت خراب میکنه.کافیه یکم وابدی و اجازه بدی در ذهنت احساس قربانی بودن شکل بگیره.اونوقت دیگه از درو دیوار برات میباره.و ما باید هوشمندانه به خالق بودن خودمون ایمان بیاریم و مدام موفقیتهامونو بخودمون یاد اوری کنیم.-البته من اقرار میکنم همیشه درهمین موقع هم شیطان مشغول میشه تا اجازه نده تو یادت بیاد که چه کارهایی رو انجام دادی- ااما ما در گروه تحقیقاتی عباس منش برای همین حضور داریم که صدای نجوای شیطان رو تشخیص بدیم و با یک چاقوی ابراهیمی به جنگش بریم. و وقتی تصمیم قاطع میگیریم که یک مساله ای رو حل کنیم.یادمون باشه:
ابراهیم وقتی چاقورو ورداشت که به قربانگاه بره ، هرگز دست و دلش نلرزید.
یاحق
با سلام و درود بر استاد عباس منش عزیز، خانم شایسته و همه اعضای سایت
درمورد اینکه چه مسائلی را حل کرده ام:
بزرگترین چالشی که 9 سال است درگیرش هستم ، ابتلا به بیماری MS است. بعد از امتحان راه حل های مختلف ، بالاخره راه حل مساله را یافتم. آشنایی با شما و شروع رژیم سلامتی (از طریق مربی یوگا)، 8/5 ماه است که این رژیم را دارم و بهبودی های بسیار بزرگی در سلامتی ام حاصل شده است.
آشنایی با شما که از طریق مربی یوگا ، به آن هدایت شدم و اکنون در حال تغییر باورهایم هستم، آرامش بسیار زیادی که به دست آوردم و دوستی دوباره با خداوند و صلح با خودم.
خداوند بزرگ را شاکرم و از شما بسیار سپاسگزارم.
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته دوستداشتنی میخوام بهتون بگم که چه مسئله ایی را حل کردم
من 3 سال پیش خیلی احساس تنهایی داشتم و بی نهایت باورهای نامناسب راجب ازدواج بسیار دوست داشتم که رابطه ی عاشقانه ایی داشته باشم اما واقعا باورها کار خودشون را انجام میدادن باورهای مخربی مثل من هنوز شاغل نشدم از نظر مالی نمیتونم سن من کم هست اگر فرد مقابل خوب نباشه و خیلی چیزهای دیگه اما استاد از ی جایی به بعد با توجه به اگاهی هایی که در اون زمان داشتم در حد توانم تجسم های خوب میکردم تجسم رابطه ایی سراسر عشق و هماهنگی مینوشتم در موردش و از خدا بهترین و بهترین فرد را درخواست میکردم هر روز همیشه با اینکه خانم های اطراف من در سم بالا هنوز ازدواج نکرده بودن و با اینکه میخواستن ازدواج کنن اما به خاطر باورهاشون نمیشد اما شاید باورتون نشه مدتی بعد همسرم وارد زندگیم شد استاد همه میگن که چقدر ما هماهنگ هستیم چقدر رابطه ما رابطه توام با عشق و محبت فراوان هست من نتیجه باورهای درستم را گرفتم من نتیجه تغییر بنیادین و ریشه ایی را گرفتم من از فکر خودم را اصلاح کردم بدون اینکه از قبل خیلی همسرم را بشناسم ایشون وارد زندگیم شدن این نتیجه علتی دارد اون هم تغییر ریشه ایی نازنین بود و استاد باید بگم من دیگه از لحاظ اعتماد به نفس خیلی از نازنین قبلی بهترم در روابط بسیار رشد کردم و به هر خواسته ایی میخوام اندیشه کنم میگم نازنین وقتی این رابطه عاشقانه حل شد بقیه خواسته ها هم تیک میخورن
خیلی ممنون و بسیار سپاسگزارم و همیشه از خدا میخوام تا اخر فرصت زندگی در این مسیر زیبا و الهی و پر نعمت و پر نتیجه در کنار شما و هم قدم با شما باشم
بنام خدای مهربونم
سلام به روی ماهت نازنین جونم
وای چقدر کامنت شما برام جذاب بود
خیلی شیرین ،ساده و با عشق نوشتی
نوش جونت رابطه عاشقانه ات خانومی
شما مهمترین مسئله رو حل کردی با کنترل ذهنت ، پس مطمئن باش بقیه مسائل زندگیت مثل پشمک به راحتی حل میشه
چقدر احساس زیبایی بهم داد کامنت شما
خدایا عاشقتم که هدایتم کردی به خوندن این کامنت بینظیر
نازنین جونم دوستت دارم