خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)

417 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    بنام الله یکتا

    سلام

    شاید همین الان با اینهمه کار کردن روی خودم باز هم خودم رو قربانی شرایط میبینم

    اگه انتخاب رشته دانشگاه رد نمیشدم ..والان وضعم اینجوری نبود

    اگه خانوادم منو مجبور به ازدواج نمیکردند…الان وضعم اینجور نبود

    اگه خانوادم راهکار درست میدادن ….جدا نمیشدم

    اگه خانوادم پشتم بودن …ازدواج مجدد اشتباه نداشتم

    اگه اول ازدواجم شوهرم میذاشت درس بخونم…الان دانشگاهم تموم میشد

    اگه …

    اگه …

    اگه…

    اینها همه پستوی ذهنمه و اذیتم میکنه

    اما با کار کردن شبانه روزی روی خودم میگم…

    تو خیلی زود بخودت اومدی

    خداوند تو رو هدایت کرد به مسیر توحید

    خداروشکر که میتونی به آرزوهات برسی و بعد از دنیا بری

    عوضش از همین سن میتونی استارت ثروتنمد شدن رو بزنی

    میتونی همیشه جوان و شاداب بمونی

    و…..

    این خود ماییم که میسازیم زندگیمون و

    این ماییم که تعیین میکنیم کدوم مسیر رو بریم

    خداروشکر میکنم که آگاه شدم و از خداوند میخوام که روزی برسه که نجواهای ذهنی خاموش بشه

    درپناه الله یکتا ثروتمند و شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    زینب بچای نصاری گفته:
    مدت عضویت: 1048 روز

    بنام خداوند بخشنده و کریم

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیز

    واقعا هر چه از دوره ی شیوه حل مسایل بگم کم گفتم

    یه دوره‌ی بی نظیر که بیشتر و بیشتر از این مبارزه

    وتمریناتش عالی من اتفاقی به این دوره هدایت شدم و خدارا هزاران هزار بار شکر میگم که منو به این دوره هدایت کرد

    من دوبار به مشکل برخوردم و خیلی راحت و عالی مشکلم و حل کردم واقعا من که خیلی نتیجه گرفتم

    وتمریناتش تورا زیر و رو می‌کنه و اینکار خودتو کلا شخم زدی و تازه خودت را می‌شناسی

    که بابا تو قربانی نیستی تو قویی تو از دل این مشکلات و مسایل برای خودت راه حل میسازی راحت و آسون

    ومیتونی نقاط قوتت را بیشتر و بیشتر کنی و تازه پی میبری به به چه چیزهای من داشتم و خودم خبر نداشتم

    و تازه به این پی میبری و مسولیت همه چیز بر عهده توست با شناخت خودت

    استاد این فایلتون هم بی نظیر بود

    دوره ی شیوه حل مسایل بی نظیرتر

    خدایا شکرت شکرت شکرت

    از شما استاد و خانم شایسته عزیز م خیلی خیلی متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    الهه السادات میرمحمدی گفته:
    مدت عضویت: 2293 روز

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ

    به نام تنها رب و فرمانروای جهان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته وهمه ی عزیزان در هر جای این کره ی خاکی :)

    استاد اول تحسینتون کنم بابت تناسب اندام فوق العاده تون، و ست لباستون، و کتونی های واقعا قشنگتون. اصن ادم نمیدونه چی بگه و از کدوم بگه و کدوم رو تحسین کنه.و پردایس زیبا

    و فورد زیبا

    که با اون رنگ قرمز و جذاااابش داره دلبری میکنه.

    و چه تصویر چشم نوازی.الهی شکر

    استاد من تا همین یکسال پیش، خودم رو قربانی شرایط میدیدم

    الآنم نمیگم در صد درصد موارد خودم رو خالق میبینم اما تلاشمو میکنم هر روز کمتر و کمتر خودم رو قربانی ببینم.

    تا همین چند وخت پیش من به دلیل ناراحتی هایی که داشتم گاهی به خدا میگفتم چرا من تووی این خانواده به دنیااومدم چرا توو این شهر،چرا باور اطرافیانم انقد محدوده، وخلاصه همیشه خودم رو قربانی شرایط میدیدم.

    ولی وقتی بپذیری خیلی اروم میشی

    واقعا هم پذیرش همین یه جمله که تیتر این فایله خودش یه قدرت و شجاعت زیادی میخواد.ینی میخوام بگم یه جمله است ولی خیلیه،یه جمله است ولی اگه پذیرفته بشه دنیای ادم رو تغییر میده.

    و پذیرشش خیلی قدرت میخواد خیلی شجاعت میخواد،چون تو با این کار مسئولیت همه چیز زندگی تو برعهده میگیری، همه ی همه چیز ، وبه خاطر همینه که هرکسی نمیتونه خالق باشه، یا بهتره بگم افراد کمی هستند که میپذیرند و می سازند و برعهده میگیرن.

    و از خدای بزرگ میخوام که کمکمون کنه که بپذیریم و خالق باشیم.

    در پناه خداوند

    In God we trust.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    معصومه گفته:
    مدت عضویت: 959 روز

    به نام خدای مهربان و هدایت‌گر

    سال‌ها قربانی شرایط خود ساخته بودم و فاجعه اینجا بود که فکر می‌کردم خیلی انسان خوبی هستم که دارم با شرایط می‌سازم و تحمل می‌کنم. تا اینکه به خود آمدم و خداوند مهربان مرا هدایت کرد. با شرایط مالی ضعیف با همسرم زندگی خوبی داشتیم اما حالا می‌خواستم شرایط مالی بهتری داشته باشم، به خودم گفتم ببین درست است که تو در اول ازدواج توقع مادی از همسرت نداشتی ولی قرار نبوده که تا آخر هم همین باشد. باورهای خودم اشتباه بود و دلسوزی می‌کردم، مثلاً همسرم می‌خواست اجاق‌گازمان را که قدیمی و خراب بود عوض کند، من می‌گفتم هنوز که خوب است نمی‌خواد عوضش کنی(و در ته ذهنم این‌طور فکر می‌کردم که ما که وضعیت مالی خوبی نداریم، همسرم خیالش از بابت من راحت باشد که توقعی ندارم و بتوانیم این پول را به جای اجاق‌گاز به زخم‌های دیگر زندگی‌مان بزنیم). و این بود باور اشتباه مالی من. اما روزی به خود آمدم و دیدم که من هم دوست دارم وسایل زندگی زیبا و سالم داشته باشم. به جای خرید لباس از حراجی‌ها، لباس‌های شیک و از پاساژهای زیبا خرید کنم. این‌ها را از ته دل خواستم و خداوند هم مرا هدایت کرد و آگاهی‌های بسیاری سر راهم قرار داد و الان روزیست که دیگر خود را قربانی و انسان قربانی خوب نمی‌دانم، بلکه به نعمت‌های زیادی رسیده‌ام. با همسرم به پاساژ‌ها و مجتمع‌های خرید شیک می‌روم و زیبا می‌پوشم.

    وزنم را با اراده به ایده‌آل رساندم، در صورتی که قبلاً فکر می‌کردم با آب خوردن هم چاق می‌شوم.

    تغییرات زیادی در خودم ایجاد کردم و همراه با تغییراتم دنیا هم برایم تغییر کرد. چقدر روابطم زیباتر و چقدر وضعیت مالی‌ام بهتر و چقدر به خدایم نزدیک‌تر شدم.

    دیگر نمی‌خواستم مثل گذشتگانم باشم. نمی‌خواستم همان باورهای قدیمی و پوچ گذشتگانم را تقلید کنم. می‌خواستم زندگی زیبایم را خودم خلق کنم. بنابراین شروع کردم و به جایی رسیدم که خدایم خدای دیگری شد، خودم فرد دیگری شدم، خانواده‌ام و اطرافیانم عوض شدند، آرامشم هزار برابر شد.

    انرژی منفی‌هایی که همیشه اطرافم می‌دیدم محو شدند.

    من که هر روز سردرد داشتم و با خودم می‌گفتم نکند یک بیماری بد دارم که این‌طوری هستم و هر روز در مطب دکتر و آزمایش بودم و می‌گفتند مشکل جسمی نداری و من نمی‌خواستم قبول کنم مشکل از افکار منفی من است . هر هفته چندین قرص استامینوفن می‌خوردم که سردردهایم خوب شوند، از وقتی روی خودم کار کردم سر دردهایم بهتر شدند و تعداد مسکن‌هایی که مصرف می‌کردم خیلی کم شدند و الان مدت‌هاست که قرصی استفاده نکرده‌ام. همه گذشته منفی که داشتم فقط و فقط به خاطر افکار منفی و باورهای اشتباه و شرک مخفی که داشتم بود و خدا رو شکر الان که می‌نویسم دیگر خود را قربانی نمی‌دانم و عزت نفس بالاتری دارم و خودم خالق شرایط زندگی خودم هستم و خداوند مرا با نشانه‌های واضح هدایت می‌کند طوری که گاهی اوقات هنوز باورم نمی‌شود.

    خودم را تسلیم خداوند کردم و به او اعتماد دارم. می‌خواهم همیشه دستانم در دستان او باشد تا هر کجا که بهتر است مرا ببرد. دیگر آن انسان احساساتی شدید نیستم که حتی با یک فیلم اشک‌هایش جاری میشد و نمی‌توانست در شرایط سخت اشک‌هایش را کنترل کند. قوی شدم و پاشنه‌های آشیل خود را شناسایی و روی آن‌ها کار کردم و می‌کنم. می‌خواهم تا همیشه روی خودم کار کنم و دست از آن بر ندارم. گاهی اوقات که مسئله‌ای سر راهم قرار می‌گیرد کمی به هم می‌ریزم و دوست دارم همان انسان قبلی شوم و به در آخر بزنم. اما خیلی زود به خودم نهیب میزنم که تو که سال‌ها آن‌طوری زندگی کردی چه شد؟ احساس خوبی داشتی؟ و نکات ریز را به خود یادآوری می‌کنم و سریع به حال خوبم بر‌می‌گردم و به خودم می‌گویم ببین تغییر کردی و چقدر الان شادتر هستی! پس این مورد هم حل می‌شود و فقط اراده تو را می‌خواهد و بعد آن مسئله نیز راحت حل می‌شود. خدای من از تو سپاسگزارم که مرا به راه راست هدایت کردی و از گمراهی و تردید نجاتم دادی و قدرت تشخیص حق از باطل را به من عطا کردی و من مصرانه با تو بودن را می‌خواهم و عمل به قوانین تو را. اینکه احساس خوب=اتفاقات خوب. و اینکه من قادر به تغییر هیچ کسی جز خودم نیستم.

    زندگی زیبایم دوستت دارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مجید عزیزی پیردوستی گفته:
    مدت عضویت: 1491 روز

    به نام خالق مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به مریم بانوی عزیزم

    سلام به خانواده ی بهشتی عزیزم

    این فایل ها چه میکنند ؟؟؟

    این فایل ها مرا رشد میدهد و فرکانسم مدام در حال بالا رفتن است

    2 دسته افراد وجود دارند :

    دسته ی اول :

    همیشه به دنبال سرزنش کردن عوامل بیرونی هستند کلا به دنبال عوامل بیرونی و قربانی شدن هستند جمع کثیری در این دسته هستند و به جای اینکه از خودشون سوال کنند که من چه ایرادی دارم اصلا این کار نمی‌کنند بنده خداها واسشون سخت این کار و همش میگن که دیگران اشتباه میکنند و تا وقتی که انگشت سمت دیگران است خودشان را از یاد میبرند و همیشه در این مسیر هستند درواقع باید در هر موردی به دنبال این باشد که خودس باعث به وجود آمدن این مسائل شده است این افراد همیشه قربانی شرایط هستند و بعد میگه که خدا واسه ی من نخواسته و هرکسی وارد زندگیم میشه عوضی و نادرست افرادی که خود را قربانی شرایط میدانند همیشه اوضاعشان بد است ژن بد ،مریضی بد ،ارثی بودن باورهای نادرست برای قربانی شدن است .

    دسته ی دوم :

    افرادی هستند که میگویند من خالق شرایط هستم و هر اتفاقی وارد زندگیم میشه آگاهانه و ما آگاهانه منم که شکل میدم بهشون و هرجایی که مسئله ای پیش میاد منم که باید حلش کنم و میتوانم شرایط را درست کنم و با تغییر افکارم به شرایط به مدار بهتر هدایت میشم و در هر شرایطی میشه رشد مثل استاد عباسمنش در بندر عباس با اون شرایط که بعدش به تهران هدایت شدند با شرایط تهران که بعدش به آمریکا هدتیت شدند و اینها تماما حل مسائلی بود که در طی مسیر با تضادهایی که برایشان به وجود آمد حل کردند و به مدار بالاتری رفتند واقعا وقتی به این گونه حل مسائل را ساده ببینیم چقدر شگفتی به بار می‌آید و چقدر رشد و تکامل برایمان لذت بخش است و تازه درخواستها خودشون را نشان می‌دهند این در حالیست که استاد عباسمنش در یک ساختمانی با سرویس و آشپزخانه ی مشترک با بیست نفر دیگر چنین حل کرده اند مسائل خود را ،استاد جان احسنت میگم منم مسائلم را حل میکنم هرچه که باشد چون شما توانسته اید پس منم میتوانم .

    تصمیم بگیرم که کسب وکارم را به بهترین شکل به نفع خودم حل کنم و تغییراتی ایجاد کنم باور بسازم و این باور درست وقدرتمند کننده باعث حرکت میشه و رشد و وسعت را در هر جنبه ای برایم به وجود میآورد

    مشکلی که هست باید به صورت ریشه ای حل کنم و به جای مسائل تکراری با مسائل جدید رو برو بشم و چون بزرگتر میشم راحت تر حلش میکنم چون به رشد من کمک می‌کنه و توانایی برای حل مسئله بهم قدرت میده که از پس هر مسئله ای برمیایم

    منم که میتونم درستش کنم منم که میتونم حاظر کنم منم که باید تغییر بکنم

    به جای اینکه قربانی مسائل باشم باسر بالا برم و بهبود بدم و با حل هر مسئله بزرگتر بشم که با مرحله به مرحله حل کردن مسئله بزرگتر میشم

    من توانایی حل مسائل را دارم وقبلا خیلی مسائل حل کرده ام خیلی ها تو کسب و کار ی مثل کار من دارن پول وثروت فراوان میسازن

    وقتی قدم‌های خوبی بردارم با آغوش باز حل میکنم مسئله را و مثل قبل که مسئله ای حل شده اعتماد به نفسم بیشتر میشه .

    به اندازه ی حل مسئله ای ثروت بیشتر ساخته میشه کرد بازی همینه .

    مسائلی که من تونستم حلش کنم :

    واسه اولین بار میخواستم برای کارم یک آموزش متنی را درست کنم و این کار انجام دادم و چقدر لذت بردم و هدایت شدم و در قسمت نوت گوشیم به سادگی انجامش دادم و اعتماد به نفس گرفتم

    _همین مطالبی را که برای کارم درست کردم میخواستم به pdf تبدیل کنم که بلد نبودم از خیلی ها پرسیدند و نشد که انجام بدن برام تا اینکه خودم دست به کار شدم و به راحت ترین شکل تونستم یک pdf خیلی راحت و حرفه ای در عرض چند دقیقه درست کنم

    _مسئله ی قلیون کشیدن را که 8 سالی بود که مصرف داشتم حل کردم و به راحتی گذاشتم کنار اونم به خاطر اینکه یک روزی با حال بد از قلیونی اومدم بیرون و همین تضادی بود برای رشد کردن وتوانایی اراده ام که عزت نفسم بیشتر شد

    _با همین منطق که قلیون گذاشتم کنار بعد 10 سال سیگار کشیدن را هم ترک کردم خدایا شکرت واقعا چقدر سادست همه چیز

    _مسائلی که برای خانوادم به وجود می‌آمد و فکر منو درگیر خودش میکرد باعث شد که برم زیر آب دوش سرد و به خودم بگم که کاری به دیگران نداشته باشم و متوجه شدم که این روابط فقط رابطه ی دنیویست و باید فقط به فکر خودم باشم و هرکسی هرجایی هست بهترین جاست و خداوند به خوبی هدایت می‌کنه و هرکسی هرجایی هست خواسته ی خودش بوده پس باید به خواسته ی دیگران کاری نداشته باشم چون انتخاب خودشون

    چقدر همه چیز سادست و جواب مسائل درون خودشون است

    _چون قبلا تونسته بودم pdf درست کنم این بار برای کار جدید دوتا را تو یک شب درست کردم که هم سرعتم بالاتر رفته و هم راحت تر انجام میدم

    _یکی از دوستان زنگ زد گفت که یک تابلوی چلینیوم هست و باید بازش کنی و سیم برقهاشو جدا کنی میتونی بری انجامش بدی منم گفتم آره چون قبلاً یه سری مسائل را حل کرده بودم ،این کاری که رفتم واسه اولین بار تو کل عمرم بود که میخواستم انجام بدم واصلا با کار من هیچ هیچ هیچ ربطی نداره و فقط چون یک رزق به غیر الحساب از طرف خدای مهربان بود پذیرفتم و اینکه گفتم اگه به من واگذار شده حتما میتونم انجامش بدم وقتی رفتم کار را دیدم اصلا با صاحب مغازه هماهنگ نشده بود و ملی باید از صاحب ملک اجازه می‌گرفتن خلاصه یک پروژه ای بود ومنم باید یک ساعته جمعش میکردم و با خودم گفتم که خدا هدایت می‌کنه خلاصه که اجازه داده شد و قرار شد که منم برم برای باز کردن تابلو و تنها رفته بودم

    در ارتفاع بیش از 5 متری باید با پله این کار میکردم ومنی که از ارتفاع میترسم که الان خیلی ترسم کمتر شده با اون شرایط پله ای که نگم براتون خلاصه با خودم میگفتم که خدا هدایت می‌کنه و شرایطی را می‌دیدم که کار تموم شده ومن دارم لذت میبرم از اینکه این کار انجام دادم خلاصه اون بدن خدایی که واسه حمل پله اومده بود بهم کمک کرد و اینطوری خدا هدایت کرد و تونستم تابلو را باز کنم و سیم برقهاشو درست کنم و بعدش چقدر اعتماد به نفسم زیاد شد و داشتم بال می‌گرفتم خیلی حس خوبی بود .

    _چندین ماه گوشیم مشکل اینترنتی داشت و باید واسه هر صفحه که باز میشد اینترنت خاموش و روشن میکردم که قبلاً به یک نفر که از دوستان خدماتی موبایل هم گفته بودم نتونست حلش کنه یک شب گفتم من این همه مسئله حل کردم پس میتونم اینم حل کنم بنابراین به راحتی راه حل پیدا کردم و تونستم با حلش بازم اعتماد به نفسم بیشتر و بیشتر شود

    خلاصه که نسبت به قبل استاد شدم واسه حل مسائل و هنوز خیلی مونده تا رشد کنم و بزرگتر بشم با هدایت و یاری خدا

    سپاس استاد عزیزم که چنین آکاهی را از درونمون بیرون میکشید

    عاشق همتونم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سکینه کاظمی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2107 روز

    درود و سلام به استاد عزیزم

    این فایل نشانه امروز من بود و فقط ی بار گوش کردم ولی فوق العاده بود و چیزی ک به ذهنم رسید همین که به قول خودتون اول باید اینو قبول کنیم ک ما مسئول صددرصد زندگی خودمون هستیم و هیچ عاملی بیرون از ما قدرتی بر کنترل و خواسته ما ندارند و ساختن همین باور و قبول کردنش همه مسائلو حل می‌کنه اونوقت میتونیم ب صورت لیزری دنبال ترمزهای ذهنی باشیم ک شرایط نادلخواه برامون بوجود آوردن این فایل خیلی ب افکار این روزای من جواب داد و دلم روشن شد چون خودم امروز اولین قدمو برای خودم و نیازم برداشتم ولز صبح ک نوشته بودم و ب خدا سپرده بودم میدونستم از ی جایی شروع میشه من ب علت بارداری مدتی هست ک خونه هستم و همسرم خواست ک سرکارم نرم و اینکه کارمون با مشارکت جوفتمون پیش می‌رفت حالا داره خودش انجام میده ب تنهایی من از اینکه بیکارباشم موذبم دوست دارم با این همه شرایط درآمدزایی حتی از طریق موبایل و باهمین شرایط ک دارم دوباره فعالیت داشته باشم و پول بسازم برای بهبود زندگیم و مرفه تر بودنم و ازهمه مهمتر استفاده از زمانی ک دارم و خیلی درگیرش بودم بلاخره امروز قدم اولو برداشتم و بعد از گوش کردن این فایل گفتم بله خودشه من می‌سازم شرایطمو من انتخاب میکنم و خداوند حمایت وهدایتم می‌کنه یقین دارم موفق میشم و باز تمرکز میکنم روی ترمزهای ک باید پیداشون کنم تا راحت تر و سریع تر به آنچه میخوام برسم ک قطعا همینطوره من مسئول صددرصد زندگی خودم هستم..باز برم گوش کنم ی بار کمه

    سپاسگزارم ک توضیحات کامل و قابل درک بود و احساس لیاقت دوباره خودشو نشون داد وقتی من لیاقت کسب کنم دیگه قربانی هیچ شرایطی نمیشم و از هر تضادی ب یک موقعیت بهتر میرسم فقط بستگی ب خودم داره و ایمان ب توانایی خودم خدایاشکرت اینم بمونه برای خودم حتما بعد بهش مراجعه میکنم و قدرت میگیرم از اینکه قربانی این شرایط نشدم و تصمیم خوب گرفتم ک باهمین شرایط لازم فعالیت کنم در پناه خداباشیم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    142. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    هدایت

    بدون اینکه بدونی چرا ولی میگی چشم

    چقدر دوست دارم وقتایی رو که بهش چشم میگم ،به صاحب اختیارم ،الله من

    وقتی حرف میزنم میگم یه کاری کن که زود چشم بگم بهت

    من امروز صبح بیدار شدم و نقاشی کشیدم تا چند تا جدیدشو ببرم جلو در مدرسه بفروشم

    وقتی میخواستم برم تو فکر خودم یه مدرسه ای بود،از خونه که بیرون اومدم یه حسی آروم میگفت نرو اونجا ولی توجه نکردم و داشتم میرفتم ، روی پل عابر که رد شدم خواستم برم پایین اون صدا بیشتر و بیشتر شد گفت مگه نگفتم نرو گوش کن

    وایسادم و گفتم خب پس کجا برم الان کم مونده مدارس تعطیل بشه کجا برم ، بعد تو گوشیم نوشتم مدرسه دخترانه نزدیکترینش که زود برسم رو دیدم و رفتم اونجا

    وقتی رسیدم فقط 10 هزار تمن فروش داشتم و برگشتم

    تو راه گفتم نمیدونم دلیلش چی بود که گفتی بیام اینجا ولی هرچی خیره برای من از تو میخوام و محتاجم

    و بدون اینکه دلیل این تغییر مسیر رو بدونم ،قبول کردم و سپاسگزاری کردم که خودش مسیر رو بهم گفت

    بعد من برگشتم مدرسه محله مون ، تو راه انقدر گرسنه بودم که گفتم خدایا کاش چیزی میاوردم میخوردم

    وقتی رسیدم خانم دست فروش هم اومد یهویی دیدم کیک خونگی بهم داد خندیدم گفتم وای من گرسنه بودم ،ممنونم کیک آوردی و ازش تشکر کردم و گفتم خدایا ممنونم ازت گفتم و عطا کردی و خیلی خوشمزه بود و طعم خوبی داشت

    بعد بچه ها که تعطیل شدن یه دختر آینه دستی و گردنبند گرفت و پولشو داد و رفت

    بعد که همه بچه ها رفتن منم برگشتم خونه و یکم برای اردکی که گرفتیم غذا دادم و کارامو انجام دادم

    خیلی دوست داشتم برم تو مراسم رئیس جمهور شهید ولی نمیتونستم چون شب دیر ممکن بود تموم بشه مراسم و نمیشد تنهایی برگردم ، میگفتم برم برای ادای احترام به کسی که خدا گونه بود و عمل میکرد

    ولی یه حسی بهم میگفت امروز نرو ، و هی میگفتم چرا نرم دلم میخواد برم ولی باز میشنیدم نری بهتره

    بعد به دوستم پیام دادم گفت اون میره و گفت فردا تشییع هست

    گفتم خدا پس این بود میگفتی نرو و من خبر نداشتم که فردا هم هست ، و تو گفتی نرو و مانعم شدی و من نرفتم

    و الان فهمیدم چرایی رو

    فردا اگر خدا بخواد میرم ،

    اگر مسیر هدایتم رو خودش تغییر بده هیچ حرفی ندارم

    چون امروز در فکر خودم بود برم یه مدرسه دیگه که به یکباره مسیرمو گفت تغییر بده و تغییر دادم

    یاد حرفای استاد عباس منش میفتم وقتی مسیر هارو بهم میگه یا یهویی تغییر میده

    استاد میگفت که من میرم بیرون خودش میگه چیکار کنم

    من قبلا حرفای استاد رو درک نمیکردم ولی تازه دارم درک میکنم که هدایت میکنه چجوریه و وقتی میگه نرو چجوریه

    یا برو

    خدایا سپاسگزارت هستم بی نهایت عشق دلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    مریم الماس گفته:
    مدت عضویت: 546 روز

    بنام خدای آرزوهای من

    سلام

    روزشمار تحول زندگی : تعهد 142

    افرادی که خودشونو قربانی شرایط و روابط و افراد و … میدونن همیشه قربانی میمونن و همیشه اوضاعشون بده

    ما خالق اتفاقات زندگیمون هستیم چه آگاهانه چه ناآگاهانه… چه مثبت چه منفی…

    حتی اگر منفی هم باشه باز میتونیم‌ خودمونو از چاه بیاریم بیرون و خالق زندگی بهتری بشیم

    جهان مادی بدون مسائل نیست ولی مسائل نباید مارو شکست بدن و له کنن بلکه باید ما بزرگتر بشیم و حلال مسائل بشیم

    خدایاشکرت دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1331 روز

    أَوْ کَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِی آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ (19)

    یا چون (گرفتاران در) بارانى تند از آسمانند که در آن، تاریکى ها و رعد وبرقى است که از ترس صاعقه ها وبیم مرگ، انگشتان خود را در گوشهایشان قرار مى دهند. و(لى) خداوند بر کافران احاطه دارد.

    سلام به استاد عباسمنش

    سلام به خانم شایسته

    سلام به دوستان عزیزم

    موضوع خلق شرایط زندگی یا قربانی شدن

    تجربه شخصی من دراین مورد مصداق این فایل زیبا است که الان دیدم.

    من 13 سال کارمند دانشگاه مازندران بودم و شهر بابلسر زندگی میکردم ولی حقوق دریافتی من خیلی پایین بود واین مسأله ای بود که همیشه ذهن من و همسرم را درگیر خودش کرده بود و هرجا میرفتیم صحبت از حقوق کم من بود و درآن شهر کوچک تونستی هم نمی تونستم کاری بکنم و فقط به تضاد برخورد کرده بودم و راه حلی به ذهنم نمرسید و البته اکثر کارکنان دانشگاه همین شرایط را داشتن و همیشه نالان بودن.

    ولی اون موقع که قانون را بلد نبودم ولی ناخواسته رعایت می کردم و همیشه احساس خودم را خوب نگه می‌داشتم و هرجمعه به جنگل، دریا رودخانه ها ، تله کابین ها و جاهای دیدنی مازندران و گیلان بل ماشین پراید سفر میکردم و کلی خوش می گذشت وچقدر با خانواده های مختلفی آشنا شدیم که هنوز هم رفت آمد دارم.

    یک شب من وهمسرم تصمیم گرفتم پا ردی ترسهمامون بگذاریم و مهاجرت کنیم به مشهد و به هیچ کس هم حتی خانواده‌ ها نگفتیم ، .

    سال 97 مهاجرت کردیم به مشهد من بیکار شدم مسافر کشی میکردم با 2تا بچه وخانه اجاره ای ولی 6 ماه بعد خدا هدایت کرد به یو شغل آزاد خوب که الان کلی شرایط زندگیم بهتر شده وضعیت مالی هر روز بهتر شده و باورهای من داره عوض میشه .

    و شرایط خوب را خودم خلق کردم و خودم را قربانی شرایط نکردم .

    متشکرم از کل اعضای سایت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    مهدی بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    سلام به استاد عزیزم،چقدر فایل عالی هست، من توی ایران خانواده خوبی داشتم، ولی مذهبی بودن، با خونوادم تضاد داشتم ولی نمیجنگیدم نمیخواستم باعث ناراحتی خانواده بشش، سعی کردم کارای خودمو بکنم، جوری که خواستم زندگی کردم، شرایط مالیم بد نبود ولی مجبور شدم برم سربازی، تو سربازی کلا دچار یک تضاد شدید شدم با همه، نمیفهمیدم اینهمه آدمی که حداقل همه لیسانس بودن میومدن اینجا 2سال بیکار میچرخیدن به جای اینکه از تخصص اینا استفاده بشه باید جارو و تی میکشیدن واسه فرماندشون صبحانه درست میکردن.

    بعد از سربازی تضادم با همه بالا گرفت، جوری که گفتم من میخوام از ایران برم چند وقت همه میگفتن کجا نه ایران به این خوبی، گفتم من با این تضاد نمیتونم زندگی کنم. تقریبا بدون ساپورت کسی رفتم ترکیه، اینجا یه خونه گرفتم و با کسی که دوس داشتم زندگی کردم و حالا باهم کسب و کار خودمونو شروع کردیم، به جای موندن تو اون شرایط و با همه جنگیدن و دردسر درست کردن، اومدم خودم شرایطمو ساختم و به امید خدا با راهنمایی از اموززه های استاد به بهترین پیشرفت ها می رسیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: