سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 171 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

313 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    SAEEDD گفته:
    مدت عضویت: 993 روز

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته

    چقدر لذت بردم از این قسمت و چقدر باعث شناختن زندگی مورد علاقم شد

    هر لحظش لذت بود

    این آزادی زمانی و مکانی که دارین

    بدن زیبای استاد

    طبیعت زیبا

    ماشین خفن

    ساعت استاد همش چه نعمتای خفنیه

    و البته این رابطه زیبایی که داشتین

    خیلی کم کامنت میزارم داشتم به علتش فکر میکردم دیدم انگار من میترسم احساس خوبم رو در میون بزارم انگار به برعکسش عادت کرده بودم به غر زدن

    انگار ذهنم در میون گذاشتن احساس خوب رو عیب میدونست و میترسید از بیانش هروقتم شکر گذاری میکردم آروم و تو دل خودم حتی وقتی خیلی از طبیعتی لذت میبردم بیانش نمیکردم

    تصمیم گرفتم این رفتار رو اصلاح کنم و رفتاری رو جایگزین کنم که واسم نعمت و شادی بیشتر میاره

    حالا میخوام شروع کنم به بیانش و شکر گذاریش ممنون از شما که حس خوب رو به ما هدیه میدین خدایا ممنونم ازت بابت همه چیز و دستان زیبای تو که زیبایی رو به ما یادآوری میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مجتبی شجاع گفته:
    مدت عضویت: 1085 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام سلام به استاد عزیز و بزرگوارم

    سلام سلام به بانو شایسته فرهیخته و گرامی

    سلام سلام به دوستان جااااااانم

    همه قدرت از آن خداوند است

    ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست

    ثروتمند شدن زیباترین و عالی ترین و سریعترین راه رسیدن به خداست

    هرچه ثروتمندتر شوی نزد خداوند عزیزتر و محبوبتر میشوی

    من سه ماه پیش رفتم مازندران شهرستان قائمشهر روستای کرچنگ که روستای مادریمه.

    هم صبح و هم بعدازظهر تنها توی جنگل میرفتم. آخرای پاییز بود کف جنگل پر از برگهای قهوه ای بود درختا هنوزم برگ داشتن میرفتم تو عمق جنگل سکوت بسیییار زیبا هر از چندگاهی صدای قشنگ پرندهای جنگلی میومد اینقدر ساکت بود که صدای افتادن بلوطها که به شاخه ها میخوردن بلندترین صدا بود. یه جای دنج تویه یه شیب پیدا کرده بودم و همونجا مینشستم و فقط شکر خدا رو میگفتم و تبارک الله احسن الخالقین میگفتم انگار خداهم کنارم نشسته بود چنان آرامش داشتم که وصف نشدنی بود انگار زمان متوقف شده بود و همه چیز دست به دست هم داده بودن تا به من آرامش بیشتر و لذت بیشتر بدن. واقعا به معنای واقعی حس کردم که وقتی که آرامش داشته باشی صدای خدارو میشنوی. اینقدر غرق در این آرامش میشدم که اصلا متوجه نمیشدم ساعتها گذشته و داره شب میشه بعضی روزام که هوا بارونی بود هنوز آرامشش بیشتر میشد صدای بارون توی جنگل الله اکبر.

    واقعا آرامش و حال خوبی که تنها بودن توی طبیعت به آدم میده هیج جور دیگه ای بدست نمیاد.

    الهامات خداوند تو این شرایط بهتر شنیده میشه

    الهی دلخوشی باشه پناتون

    گلای رازقی تن پوش راتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 1247 روز

    به نام الله تنها قدرت هستی ،مهربان و بخشنده

    درود به بندگان مومن خداوند استاد عزیز و بانو

    در مورد تجربه حضور در طبیعت باید بگم من خیلی زیاد چنین تجربه ای را نداشتم ولی الان که داشتم فایل را می‌دیدم واستاد گفتند بنویسید کجا ها در طبیعت بهتون الهام شده یهو یاد افتاد به همین چند روز پیش.

    من یک جراحی داشتم و خوب قبلش استرس و ترس زیادی از جراحی و عوارضش داشتم .روز قبل عمل توی محوطه سرسبز و بزرگ محیط کارم روی صندلی نشسته بودم و به آسمان زبیا نگاه میکردم یه ندایی گفت حالا تا فردا اصلا شاید جراحی کنسل شد اصلا مگه تو از فردا خبر داری،اصلا حالا تا پس فردا،شاید عوارضی که بقیه داشتند را تو نداشته باشی حالا کو تا پس فردا ،از الان به پس فردا و عوارض فکر میکنی ،یهو یه پرنده را روی سقف بلند ساختمان دیدم و با خودم گفتم مگه این پرنده به فرداش فکر میکنه فقط در این لحظه زندگی میکنه ،فردا را خداوند تدبیر میکنه و قرار نیست فرداها را ما تدبیر کنیم ،کار خود خداست ،بابا حالا تا فردا و پس فردا…..

    و باورم نمیشد که به فاصله چند دقیقه یعنی قبل ازحضورم توی محوطه سرسبز محل کارم و بعد ازآن،آنچنان من به آرامش رسیدم که حد و حساب نداره، بییییییییییییی نهایت آرام شدم.

    واتفاقا جراحی ام فوق العاده راحت بود و هیچکدام از عوارضی که ازش ترس داشتم اتفاق نیفتاد

    والبته درس دیگه ای که برام داشت همین بود که ترس ها توهم اند،

    آفرین به شجاعت و ایمان شما به الله

    در پناه خدا شاد باشید و سعادتمند در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 1043 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد گرامی و مریم جون و دوستان عزیز

     چقدر این تمرین فوق العاده اس که بخوای با خودت تنها باشی واسه ی مدت چند روزه و  شروع به صلح رسیدن با خودت باشه  همیشه وقتی با یک سری ادمها روبرو میشم که رفتار مناسبی ندارن به خودم میگم که این ادم با خودش در صلح نیست که اگر بود با دیگران هم در صلح بود و سعی میکنم به یک سری رفتار که خیلی کم از این ادمها  سر زده میشه در مقابلم توجهی نکنم و بسیار کم در این مورد موفقم

    البته من خودمم جزو اشخاصی هستم که باید با خودم به صلح برسم 😄

    وقتی استاد تعریف میکردن که ایران بودن تنهایی میرفتن و کمپ میزدن داخل جنگلای شمال در ذهنم زنگ خورد که یکی از دلایل اینکه استاد الان اینجاست و به این درجه رسیده که با تراک کمپر میره و هرجا خواست چند روز استراحت میکنه اینکه اون زمان بهونه نیاورد اون زمان فقط و فقط سعی کرد لذت ببره و با همون چادری که داشته و بی بهونه با خودش تنها میشده و بهونه نمیاورده که سخته که نمیشه که فلان اگر مثلا یک ماشین درست داشتم میرفتم و فلان استاد با همون امکانات رفته و لذت برده از تنهاییش که الان با این امکانات اینجاست و بهترینارو تجربه میکنه

    چقدر این مکان و این جنگل واقعا رویایی هست صحنه ای که خورشید از بین درختان داشت سرک میکشید چقدر حال خوبی و انرژی خوبی و انتقال میده 

    خداوند از بهترین رنگهای جعبه مداد رنگیش داخل پاییز استفاده کرده برگهای درختان یکی از یکی زیبا تر و خوش رنگ تره خدا با برگ های درخت هاش زمین و فرش کرده و یک صحنه رویایی به ارمغان آورده

    جدا از این همه زیبایی در این جنگل که میشه به عظمت خداوند پی برد این انبوه برگ و درخت هست که خدا خودش گفته هیچ برگی بدون اذن اون از درختی نمیفته و دیدن این برگها واقعا اگر به عمقش بری مو رو به تن آدم سیخ میکنه مگه میشه اخه میلیون ها و میلیارد ها درخت در این جهان وجود داره که این قسمت از این جنگل یک میلیاردمش هم نیست و این فقط میتونه نشون از این باشه که همه چیز بدست خداست و تا خدا نخواد هیچ چیزی پیش نمیاد

    این رودخانه واقعا خیلی حس خوبی به من انتقال میده اینکه انقدر روان و اروم حرکت میکنه اینکه انقدر زلال هست این جنگل تقریبا مثل جنگل های شمال هست اما من هیچوقت چنین رودخانه زیبا و روان و زلال و تمیزی هنوز ندیدم داخل ایران که فضای اطرافش انقدر رویایی باشه و روان حرکت کنه ،شما چند روز بعد اولین قسمت از این جنگل چیزی  داخل سایت نذاشتید تو اون چند روز من چندین بار این قسمت از فیلم و این رودخانه رو نگاه کردم و هربار بیشتر لذت بردم واقعا فوق العاده اس

    واقعا خدارو صد هزار مرتبه شکر بابت این همه زیبایی این همه شگفتی😍

    هر روز و هرلحظه همه چی رو به راحتی بیشتر حرکت میکنه اینکه الان یک ساعت میتونه این همه امکانات در بر بگیره فقط و فقط بخاطر تضاد هایی هست که در گذشته پیش روی ادمها بوده و از اونها استفاده کردن  و تونستن حلشون کنند و الان به جای اینکه استاد هم دماسنج هم قطب نما و ساعت و … بخواد همراه خودش جایی ببره فقط بایک ساعت میتونه همه این امکانات و داشته باشه

    و ما هم باید تضاد هارو یک پله ببینیم نه اینکه زمانی که با تضاد برمیخوریم بخوایم بکشیم کنار و به قول استاد  آشغالارو بریزیم زیر مبل و بخوایم از اینکه تضاد هارو حل کنیم کناره بکشیم و خودمون و به ظاهر راحت کنیم در حالی که با حل کردن تضاد ها همه چی خیلی راحت و راحت و راحت تر میشه هر لحظه

    وای چقدر شهامت شما قابل تحسینه واقعا خیلی ترسناکه بخوای بپری داخل اب سرد

    چقدر خوبه که با قانون سلامتی انقدر از همه لحاظ چه هیکل و چه جسمی حالتون فوق العاده اس و میتونید چنین تجربه هایی داشته باشید و بدنتون به تعادل رسیده .

     

    این فایل فوق العاده بود واقعا سپاسگزارم که مارو با خودتون در دیدن این زیبایی ها همراه میکنید😍

    از خدای مهربونم هم متشکرم که باز فرصت داد که چنین زیبایی هارو ببینم و کامنت بگذارم 😍❤

    در پناه حق باشید❤

    Melika

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    هدا پویان گفته:
    مدت عضویت: 2549 روز

    سلام به استاد جانم و مریم عزیزم ، خداروصدهزار مرتبه شکر برای اینهمه زیبایی ، اینهمه نعمت. وااااای ک چقدررررر من عاااشقِ این صدای خش خش برگها و سنگ ریزهای زیر کفشم 😍 دلم ضعف رفت براش ، یه بار فقط فایل رو با چشم بسته گوش دادم تا غرقِ این صدای دلنشین گام هاتون بشم و خودم رو تصور میکردم اونجا ک دارم قدم میزنم و این لذت رو تجربه میکنم ،دیدن درخت های زرد و قرمز و نارنجی و سبز در کنار هم ، برگ هایی ک داشت از درخت میوفتاد ، بوی نم جنگل ، هوای مطبوع و بوی چوب و برگ و خاک بارون خورده ، نور خورشید روی صورتم ،صدای آب و سردی آب ، اینقدر غرقِ تصویر سازی شدم ک با تمام وجودم حسش کردم و از شوق ضربان قلبم بالا رفت انگار واقعا تجربه ش کردم 😍 من یه بار تجربه ی تنها سفر رفتن رو داشتم ک به قصد سفر و تفریح نبود ولی حین مسیر کلا همه چیز عوض شد برام و تبدیل شد به اولین تجربه ی سفرم 😊 جریان این بود که مدتی بود یه تضاد خیلی بزرگ برام به وجود اومده بود و نمیتونستم کنترل ذهن کنم و هرکاری میکردم ک نرم پایین و از مسیر خارج نشم انگار فقط داشتم دست و پا میزدم و بیشتر توی باتلاق فرو میرفتم ، به حدی از ناامیدی و یاس رسیده بودم که میگفتم قانون و خدا و همه چیز دروغه و همش حرف الکیه ، با وجود اینکه من بارها از اجرای قانون نتیجه گرفته بودم و هدایت های خدا راه گشای زندگیم شده بود ولی وقتی از خدا دور میشی و اتصالت قطع میشه دیگه نمیتونی خودتو جمع و جور کنی و اونوقته ک ب سمت تباهی میری ، خلاصه اینکه یه روز وقتی داشتم زار میزدم و با صدای بلند با خدای خودم دعوا میکردم ک چرا با اینکه هرچی گفتی انجام دادم ولی بازم همه چیز بهم ریخت ؟؟؟تصمیم گرفتم ک ماشینو روشن کنم و بزنم بجاده چون نمیتونستم از وابستگی هام دست بکشم و حس میکردم به جایی رسیدم ک دیگه نمیتونم ادامه بدم ، بهش گفتم یا خودتو بهم نشون بده یا زندگیمو تمومش کن ،من بریده م و دیگه نمیتونم ادامه بدم، نشستم تو ماشین و بدون هدف مشخصی رفتم تو جاده، اولین باری بود ک تنهایی و با ماشین خودم میزدم به جاده و از اونجایی ک پرازخشم و عصبانیت و یاس بودم هیچی برام مهم نبود و از چیزی نمیترسیدم ، یکساعتی رفتم و غرق افکار خودم بودم و توی ذهنم در حال جنگیدن با خودم و خدا بودم ک اصلا حواصم ب جاده نبود ، یهو با صدای بوق ماشین سنگینی ک سرعتش زیاد بود و من منحرف شده بودم سمتش به خودم اومدم و اصلا نمیدونم چی شد و چجوری از جلوی راهش اومدم کنار و چطور جون سالم به در بردم 🥺 فقط یادمه تا نیم ساعت هنگ بودم و از ترس فقط گریه میکردم و فقط میگفتم خدایا شکرت خدایا شکرت . انگار یه پرده از جلوی چشمام برداشته شد و دوباره خدا رو دیدم و حسش کردم ولی ایندفعه یه جور دیگه بود یه حالی دیگه ، ایندفعه خودم تجربه ش کرده بودم و بهش رسیده بودم ، وقتی تا این حد به مرگ نزدیک میشی بعدش قدر زندگی رو خیلی بیشتر میدونی، بیشتر شکرگزاری و از هر لحظه ش بیشتر و بیشتر لذت میبری ، بعد از این ماجرا با یه حال دیگه به مسیر ادامه دادم و رفتم به یکی از شهرهای لرستان ، طی مسیر از هر چیزی ک میدیم لذت میبردم و بخاطرش شکرگزار بودم ، از آسفالت صاف جاده ، از هوای صاف و فوق العاده ، از آسمون آبی و ابرهای پشمکی سفید ، از دیدن کلاغ ها ، درختهای خوشرنگ پاییزی ، از رهگذری ک بهم لبخند میزد ، از دیدن و تحسین زوجی ک ازم خواستن ازشون عکس بگیرم ، از برخورد عالیه مغازه دارها ، از هم صحبتی با یه خانم جوان توی پارک ک بسمتم اومد و شروع کرد تحسین کردن از چشم هام و کلی بهم عشق داد

    ، من خدا رو توی تک تک اینا دیدم و حس کردم و اشک شوق ریختم 😍 کلی گشتم و لذت بردم و کلییی تجربه ی جدید داشتم ک خیلی بزرگ تر و قوی تر و توحیدی تر برگشتم به سمت خونه ، ب خودش قسم وقتی برگشتم یه آدم جدید شده بودم یه هدای توحیدی تر و بزرگتر و قوی تر ❤️ من عاااااااشقِ این خدام و هر لحظه در حال عشق بازی باهاشم ، عاااااشقتمممممم من 😍

    دو روز دیگه هم قراره با تور برم طبیعت گردی و کلی تجربه ی جدید به دست بیارم 😍

    عاشقتونم و همتون رو به خدا میسپارم ❤️😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    Mahdi Atharipour گفته:
    مدت عضویت: 2120 روز

    سلام ب همه دوستان

    دیروز ماهم از سفر سه روزه کمپینگ با چادر تو ارتفاعات و جنگل‌های مازندران برگشتیم چقدر هوای عالی چه تجربیات شگفت‌انگیز و دیدن اقیانوسی از ابر زیر پاهای آدم تو ارتفاعات فیلبند و جاده‌ی بلده، بعداز دیدن زادگاه پدر کبیر ایران زمین در عصر جدید رضا شاه فقید در آلاشت و اون جاده‌های پر پیچ و خم کوهستانی جنگلی با مه خیلی غلیظ ک بخاطر دید خیلی محدود فقط با سرعت زیر 30 کیلومتر در ساعت رانندگی می‌کردیم و حیرت از زیبایی‌های جنگل و کوهستان و مه و ابر و هوای عالی و طبیعت بکر و زیبا دور از شلوغی و سر و صدای شهر و بدون اینترنت و چراغ با کمبود وسایل ولی خیلی عالی و دوست داشتنی با اتفاقات جالب مثل رفتن تو جاده‌ی بیراهه و فردی داخل بیابون برای رسیدن ب مزرعه خورشید ک بادلهره کلی رفتیم و اونجا بسته بود و تو جاده یک ماشین هم ندیدیم و برگشتیم تو شهر آبسرد بخاطر سردی زیاد هوا تو ماشین خوابیدیم و نتونستیم چادر بزنیم.

    ولی همونطور ک با تعریفات استاد و کمپ زین‌های استاد و خانم شایسته ماهم تشویق ب این کار شدیم واقعا از طبیعت لذت بردیم و می‌خوایم از این فرصت کمپ زدن با چادر تو طبیعت و کویر و جنگل و کوهستان حتما استفاده کنیم و از زندگی خیلی بیشتر از این ک هست لذت ببریم.

    امیدوارم همه دوستان از این طبیعت پهناور ایران خودمون واقعا لذت ببرند و بطرز صحیح استفاده کنند

    ولی دوست دارم بگم لطفا تو نظافت و تمیز نگه داشتن و صدمه ب طبیعت نزدن دقت کنید و وسواس داشته باشیم همگی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    سید عقیل طباطبایی گفته:
    مدت عضویت: 1540 روز

    سلام بر استاد گرامی و همسرتون مریم خانم

    واقعا عالی بود و من هم احساس میکنم تو این سفر همراه شما هستم .

    از نکات زیبای این قسمت هم علاوه بر طبیعت بکر و زیبا

    این بود که نکات آموزشی را در حین پیاده روی بیان کردید و در واقع این نوع آموزش روش آموزش ارسطو فیلسوف بزرگ یونانی بوده که به همین علت فلسفه و روش ایشون به مشا معروف شد و این نوع آموزش دادن روش جالبی هستش که من لذت بردم و نکته زیبای خلوت کردن با خودم و خدا را در مورد هر کاری فرا گرفتم .

    بسیار ممنونم که اینهمه زیبایی را برای ما به تصویر می‌کشید.🌷🌷🌷🌷🌷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سارا سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1159 روز

    سلااااااااام استاد عزیزم و مریم مهربوونن😍💕

    سلااااام به دوستایی هم فرکانسیم 😍❤️

    سلااااام به خدای مهربونمممم

    اول بگم الهیییی شکر که با دیدن این ویدیووو و زیباییی کلییی انرژی گرفتم و حالم خیلیییی خوبترر شد و کلی اگاهی دریافت کردم و بعد از استاد عزیزم و مریم عزیز سپاس گزارم بابت زحماتی که میکشین

    استاددد چقدررر شما اراده ی قوییی دارین برای غلبه بر ترس هاتوننن چقدرررر شجاعتتت دارین واقعااا تحسینتون میکنم

    و مریم جوووننن چقدرررر زیبااا بودی وقتی در آن جنگل رویاییی داشتییی اشپزی میکردی وااییی خدااا که چه صحنه ی رویاییی رو دیدممم😍😍

    و استاددد چقدررر ساعت خفنییی دارین واقعااا این ساعت برای سفر و کوهنوردی ووو اینجاهااا خیلییی کمک میکنه و عالیهههه 😍خدایاااا بازم سپاس گزارم که تکنولوژی همیشه در حال پیشرفته و چیزهایی ساخته میشه که کار را برای انسان راحتر و لذت بخش تر میکنه 🥲🙏❤️

    واااییی اون برگ هایی رنگارنگ چقدررر جذابه

    و من چقدرررر فصل پاییزو دوست دارممم 😍

    پاییز فصلیهه که فقط ادم دوست داره بره سفر یا بره قدم بزنه ساعتها و خسته نشه مخصوصااا روزاااییی که شب کلی بارون باریده و صبح که میدار میشیییی و بیرون نگاه میکنییی دلت میخواددد بری و قدم بزنی و با خدا صحبت کنییی😍

    و از کیفیت این دوربیننن که چقدررر زیباییی های خداوند را واضح و شفاف به نمایش میگذارد 😍سپاس گزارممم خداونداااااا😍💕🥺

    خداااایا خیلیییی عاشقتم من مدتی بود دور شده بودم از مسیررر و به لطف پروردگارممم دوباره به مسیر برگشتممم و خیلیییی انرژی و ذوق و شوق دارمم خیلییی از قبل بیشترررر و اولین ویدیویی بود بعد این مدت دیدم و واقعا میگم کلی لذت بردم 😍😍

    و خیلیییی خیلییییی دوستتون دارم

    در پناه الله باشین

    💜🌿

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    Eli گفته:
    مدت عضویت: 1443 روز

    بنام خدای زیباییها و طبیعت و سکوت

    سلام خدمت استادبزرگوارم ومریم خانم عزیزم

    وخانواده عزیز عباسمنش

    این قسمت از سفربه دور امریکا روح منو باخودش برد اینقد که من عاشق جنگل وجاهای بکرهستم

    نمیدونم ازکجا شروع کنم پس اجازه میدم قلبم خودش بنویسه ….

    بوی برگهای پاییزی وچنار وکاجهای بلند جنگلی که خیلی عاشقشم وبلافاصله منو یاد تجربه قدم زدن تو باغات اطراف شهرمون انداخت …به خودم گفتم الهام تو هنوزم میتونی از دیذنیهای شهرت لذت ببری طبیعت خدا طبیعته همه جا هست همونطور که استاد همیشه اشاره میکنندبه این موضوع ..

    مخصوصا رودخونه که سنگهای کف ش معلومه وآبش خنکه خیلی شبیه رودخونه یه جای دیدنی تو شهرمونه که اتفافا درختای چنار اطرافش زیاده

    …فقط اینجا خیلی شلوغه و متاسفانه به تمیزیش رسیدگی نمیکنن …

    وخیلی لذت بردم وتعجب کردم ازینهمه رسیدگی به طبیعت درامریکا که حتی جاهای بکر تو جنگلم هواسشون هست ..خدایا شکرت چقداین مردم هم به خودشون هم به طبیعت احترام میذارن‌‌..وصدالبته لذتش هم نصیب خودشون میشه

    و همچنین امنیت بالایی که داره یعنی دوساعت تمام بری دورازوسایلت و برگردی وببینی همه چی سرجاشه…فوق العاده س بخدا

    اینقد آب رودخونه تمیزه که بااطمینان میشه باهاش غذا پخت ونوشید ونگران سموم مواد شیمیایی ناشی از زباله ومردابش نباشی ….!بی نظیره خدایا شکرت

    صدای پرنده ها موقع طلوع خورشید ونور ملایم صبحدم وسط جاده جنگلی …خدای من عالی بود میتونستم حسش کنم حتی بوی خاک وبرگ وخنکای جنگل رو …

    خدایا شکرت

    وصحبتهاتون درمورد رفتن به دل طبیعت که باعث میشه ادم جسورتر بشه و به خودش و خدا نزدیکتر

    و الهامات رو خیلی اسونتردریافت میکنه ،من هیچوقت تجربه شو نداشتم ،

    خیلی دوست دارم تجربش کنم وهمیشه به بلاگرهای سفر خانم ،خصوصا ایرانی غبطه میخوردم وتحسینشون میکردم ،،،نمیدونستم استادم خودش اخر این مدل سفرهاست و حتی جزو تمرینات دوره عزت نفس سفربه تنهایی تو دل طبیعته

    …اینقد ذوق زده شدم که دارم تو ذهنم برنامه ریزی میکنمو میگم الهام بخوای نخوای باید ازترست بگذری واماده بشی برای این تجربه فوق العاده چه باهمراه چه بی همراه

    . گرچه مسافرت تنهایی میرم که اکثرا خونه فامیل مهمونم ومیدونم این حساب نمیشه 😅ولی

    چه تو سفر وچه طبیعت رفتم با دیگران ،همبشه تنهایی از جمع جدا میشم ومیرم کوه و جاهای دیدنی رو میگردم ومدتی رو توسکوت ودیدن طبیعت خدا سپری میکنم و از گشت وگذار تو مکانهای تاریخی و طبیعی غافل نمیشم

    حتی تو خونه هم یه اتاقی بالاخونمون داریم که هم به سمت شمال باز میشه هم پنجره بسمت جنوب و ازونجایی که اطراف شهرمون کوه هست من منظره فوق العاده ای از کوه رو دارم که کوهی که سمت شماله منو یاد گرند کانیون ایالتهای امریکا میندازه مخصوصا موقع غروب که سرخابی رنگ میشن هم میتونم طلوع رو ببینم هم غروب رو وباد شمال که وارد اتاق میشه وازپنجره سمت جنوب اتاق خارج میشه شبها به ستاره ها نگاه میکنم وصدای جیرجیرکها رو بوضوح میشنوم ونگاشون میکنم چون خونمون از خیابون فاصله داره وپرنده ها پرستو وگنجشک وبادخورک که همیشه میشنوم وزاغی و کبوتر یاکریم و صدای مرغ وخروس همسایمون رو ..ودرخت نارنج ونخل همسایه هامون که میبینم .ولذت میبرم وبارها خدارو شکر میکنم برای این داشته های اطرافم …

    الانم تنهانشستم و داره بارون میاد یه بارون بی وقفه از دیشب و ازرصبح هزار بار خدارو شکر میکنم برای این بارون زیبا وحس وحال پاییزی

    ومن حس میکنم به خدا نزدیکترم واینجا میام کتاب میخونم مراقبه میکنم فکر مبکنم مینویسم ..

    ازپارک نزدیک خونمون که دیگه نگم براتون که چقد قشنگه باوجود کوچیک بودنش …وصحنه های پاییزی زیباش

    اینارو گفتم که بگم حتی اگر واقعاکسی شرایط رفتن به دل طبیعت رو نداشته باشه میشه از چیزای کوچیک اطرافمونم لذت ببریم و حضور خدارو حس کنیم …

    همیشه ودرهمه حال

    والبته که تجربه سفربه دل طبیعت به تنهایی برای من ودوستانی که تجربه شو نداشتن یه چالشه برای گذشتن از ترسهامون و ایمان به خدا ودریافت الهامات بیشتر چون تاوقتی من میدونم یه ترسی تو وجودمه هنوزبه رشد تکاملی که میخوام نرسیدم وباگذشتن ازین ترس فرکانسم تغییر میکنه وتو مدار بالاتری قرار میگیرم برای دریافت نعمات بیشتر والهامات جدیدتر

    سپاسگزارم 🌹🌹🌹🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    نرگس گفته:
    مدت عضویت: 2045 روز

    خیلی نکات خوبی گفتین و من همون موقع تصمیم گرفتم برای تولدم که خرداده و نزدیک، هدیه به خودم این باشه که به مدت 24 برم تو دل طبیعت و با خودم خلوت کنم با خدا عشق بازی کنم و الهاماتش بگیرم و یک روز برای خودم باشم و دور از همه باشم اجازه بدم به ذهنم که ایده بده و میام و می‌نویسم که چی شد

    سوال داری از خدا و میخای تصمیم بزرگ بگیری با خودت و خدا خلوت کن و مشورت کن تا جواب بهت الهام کنه و مسیر درست شفاف کنه برات

    سوالات بنویس جوابایی که خدا میده بنویس جواب میگیری و میفهمی تصمیم درست چیه اونموقع تردید شک و مشورت با بقیه بزار کنار پر قدرت برو به سمت چیزی که خدا بهت گفته و بعدها میبینی این تصمیم نقطه عطفت بوده

    مرسی مرسی بابت این همه حرفایی خوبی که زدید کلی خالم خوب شد چون چند روزه حالم خوب نبود و نمی‌تونستم ذهنم کنترل کنم با دیدن این قسمت و قسمت 170 خیلی حالم خوب شد

    استاد واقعا با تمام وجودم میخام که به خواسته هام برسم و زندگی رویایی مثل شما داشته باشم چون وقتی شما تونستی منم میتونم دیگه چرا نشه باید بشه خدایا خودت کمکم کن که عملگرا باشم و زندگی ایده الم خلق کنم و از بودنم تو این دنیا نهایت لذت ببرم و با کمال میل وقتی زمانش رسید بمیرم چون نهایت لذت از دنیا بردم و هیچ حسرت و ای کاشی تو ذهنم نیس همه وی به سبک خودم تجربه کردم دیگه از همه چی اشباع و سیراب شدم

    خدا خیرت بده استاد خیلی حالم خوب شد و خواسته ها و رویاهام اومد جلو چشمم

    و بازهم تجربه کردن یک چیز جدید و رفتن تو دل سرد، پریدن تو آب سرد تو هوای سرد احسنت به این همه شجاعتتون

    و گذشتن سه روز در یک طبیعت زیبا و خلوت بدون حضور هیچکس و بدون اینترنت و باخبر بدون از دنیا خدایا شکرت و رفتن به سمت زیبایی های دیگه که خدا هدایت میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: