سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 180 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

378 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اصغر کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 2378 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته ی شایسته

    چقدر کامنتهای دوستان زیبا وهرکدوم از یک زاویه زیبایی‌های سفر به دور آمریکا را مورد بررسی قرار دادن وهریک از عزیزان چه آنها کامنت شون خوانده شد وچه آنهایی که وقت نشد شاگرد بخونه واستاد هم با بیان شیوا خودشون مورد تجزیه تحلیل قرار بدن وبا بیشتر این حس زیبابینرو درما تقویت کند تا ما بیشتر از این قانون اله که احساس خوب مساوی اتفاق خوب رو در زنگی مون در راه رسیدن به خواسته هایمان استفاده کنیم اساس کار توجه توجه وتوجه آگاهانه وارسال فرکانس خودمون به جهان هستی است

    چقدر اقاجمال عزیز زیبا درک کردن مسیر حرکت رو وچه زیبا گفتن توجه بهزیبایی فقط در بیان کلمات وانتخاب نوع جملات زیبا نیست بلکه فرکانسی که در این لحظات زیبا وشعف آور رو ما به جهان مخابره میکنیم مهم است

    سالها دعاهای مختلف خوندیم و هنوز هستند که همچنان می‌خوانند اما دریغ از یک دل خوش ویا یک حال خوب

    دریغ از یک گشایش در کارمون وازانجا که نتیجه نداشت جالب‌تر این که میگیم حتما خدا صلاح ندونسته یا کم دعا خوندیم یا هنوز به اون درجه بالا نرسیدیم که خدا مارو بپذیره و……….

    البته این مطالب که گفتم گذشته خودم بیان کردم وحرف های توخالی سالها عمرم هیچ نتیجه ای برای من نداشت

    چرا که امروز میفهمم که قانون چیز دیگه است قانون تمرکز توجه بااحساس تمام به خواسته است که جواب میدهد نه استفاده ازکلمات به ظاهر زیبا ازدیدمردم ودهن پرکن گول زننده ومیبینیم آنها که هنوز بر همان روال به اصطلاح ذکر مداوم می‌گویند چگونه اند

    آفرین بر اقاجمال عزیز موشکافانه قانون تمرکز برزیبایی ها برای من تشریح کرد واستادهم زیباتر توضیح دادن

    خدا رواشاکرم که دراین مسیر بادوستان آگاهتر ازخودم درحرکتم هرروز بر آگاهی وشناخت خودم واستفاده ازقوانین جهان هستی استفاده میکنم

    از شا استاد گرانقدر وخانم شایسته مهربان هم سپاسگزارم

    همیشه سالم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  2. -
    علی روحی ۱۱۰ گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    ️️(«هو»)️️

    سلام بر استاد عزیزم و برادر بزرگم

    و سلام بر خواهرم خانم شایسته ی گرامی

    الحمدالله رب العالمین

    استاد عزیزم

    ما هم شبیح مردم آمریکا شدیم از نظر سرحال بودن و احساس جوانی کردن

    واقعاً همه چیز فقط و فقط ذهنه، باوره،

    چقدر ما در ایران زود پیر میشیم

    زود نا امید میشیم

    و………

    ولی به لطف رب الارباب ، با آشنا شدن با شما و این سایت زیبا، هر روز امیدوارتر شدیم و جوان تر شدیم

    الهی صد هزار مرتبه شکرت

    استاد،زندگیِ من یه نفر، در این روزها، فقط شده زیبایی و زیبایی و زیبایی

    نعمت و نعمت و نعمت

    بزکت و برکت و برکت

    من سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم

    و تمرکزم رو بزارم روی زیبایی ها و سپاسگزاری

    و این تمرکز باعث شده هر روز نعمات بیشتری رو دریافت کنم

    الحمدالله رب العالمین

    استاد،استاد،استاد

    قدم یازده رو هم تمام کردم

    و نمیدونید چقدر مشتاق هستم وارد قدم 12بشم و برم سراغ چکاپ فرکانسی و …………

    واااای خدای من

    من خودم باورم نمیشه که انقدر عوض شدم،

    وای به دیگران

    استاد من شخصیتم فرق کرده

    افکارم

    اعتقاداتم

    اصلا یک علی دیگه شدم

    و واقعاً ممنونم از خداوند که شمارو در مسیر زندگی من قرار داد

    پ،ن: بچه هایی که این کامنت رو میخونید،

    دوره ی 12قدم بی نظیره

    باور کنید این تبلیغ نیست

    این حرف من ، از ته ته دلمه

    12قدم، از من یک علی جدید ساخت

    بهتره اینجوری بگم

    حساب کنید یک تیکه سنگ بزرگ در ابعاد 2در2

    بعد اون استاد میاد و از دل این سنگ یک مجسمه ی زیبا خلق میکنه

    واقعاً 12قدم اینگونه س

    الحمدالله رب العالمین

    استاد عزیزم

    دوستت دارم و دعاگوی شما هستم

    ممنونم بابت سفر به دور آمریکا

    و این همه آگاهی هایی که. با کلی هزینه کردن، رایگان در اختیار ما گذاشتید

    سپاس،سپاس،سپاس

    در پناه حق باشید انشاءالله ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  3. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1626 روز

    سلاااااام به استاد عزیز، استاد عشق، استاد زندگی الهی و در عین حال مرفه… دو تا فیچری که به صورت دیفالت همیشه در مقابل هم میومدن تو ذهن ما، ولی شما دو عزیزِ دوست داشتنی نمونه ی بارز و عینیِ زندگیِ کاملا توحیدی و به شدت مرفه هستین و ما همگی عااااااشقتونیم️️️

    چقدر این جلسه های مرور کامنتها خوبن، یه کلاس درسن، البته که عملا همه ی فایلای شما کلاس درسن، خدا رو هزار مرتبه شکر برای داشتن شما و برخورداری از این نعمتِ بزرگ و ارزشمند

    من عاشق این قانون جذب و کانون توجهم که همیشه تو همه ی فایلاتون بهش اشاره و تاکید میکنین… تو این فایل هم تاکید کردین که تا جاییکه میتونیم با درگیر کردن تمام حواس به زیباییها و چیزایی که میخوایم توجه و تجسم کنیم

    انقدر این قانون نافذه که ناخودآگاه هم کار میکنه… من حدود سه سال پیش که تقریبا تازه با سایت و برنامه های بهشتی شما آشنا شده بودم، دنبال کار میگشتم و تو فرکانس خوبی هم بودم و به یه شرکتی ایمیل زدم برای اعلام تمایل به همکاری، همینطوری بدون اینکه بدونم اصلا جذب نیرو دارن یا نه… شرکتی که تو زمینه ی کاری من جزو بزرگترینا و بهترینا بود و خیلی ساده و عجیب همه مراحل پیش رفت و من اونجا مشغول کار شدم… بعدنا که رفتم تو محیطش دو سه تا صحنه دیدم که بلافاصله برام تداعی شد که من قبلترها که حتی با سایت هم آشنا نشده بودم، همچین تصویری از آفیس و محل کار تو فلان فیلم و سریال دیده بودم و انقد دوسش داشتم که ناخودآگاه خودمو اونجا تصور کرده بودم و الان جذبش کرده بودم خیلی حس خوبیه وقتی میفهمی و به عینه میبینی قانون چقدر دقیق کار میکنه

    بعدنا هم خیلی وقتا آگاهانه ازین قانون استفاده کردم… یه مدت بکگراند لپتاپم اون تصویر زیبای خونه ی پردایس بود و کمتر از یکسال بعد مهاجرت کردم کانادا و رفتم شهر Barrie که یه شهر به نسبت کوچیکه با خونه های ویلایی و دریاچه و کلی فضای سبز و زیبا، البته که کانادا کلا زیباست ولی این محیطی که من توش بودم کاملا تو ذهنم تعبیرِ همون تصویر بکگراند بود️

    بعد دوست داشتم برم یه جای شهرتر، برم تورنتو، بکگراندم رو گذاشتم تصویری که از پنجره ی آپارتمان تمپا گذاشته بودین و فکر کنم حدود 4،5 ماه بعدش رفتم تورنتو تو یه برج زیبا و با کلی امکانات و جالبیش اینه که حتی ازون فواره کوچولوها که تو اون محوطه ی جلوی برج شما بود هم اینجا هم هست!! اولش اصلا دیوانه شده بودم ازین جذب و ازین تطبیق و هنوزم هرروز خدارو شکر میکنم

    الان هم جایی اپلای کردم برای کار، چند روز پیش دیدم تو پیج اینستاشون عکس راهروی ورودیِ ساختمونِ آفیس رو گذاشته بود… گفتم خدا اینو برای من فرستاده و خودمو تو اون راهرو تصور کردم و الانم مطمئنم به لطف خدا و با تلاش خودم و انجام دادن اونچه از دستم بر میاد و ارسال فرکانس های مثبت به بهترین کار هدایت میشم

    از شما دو عزیز بی نهایت سپاسگزارم

    و همینطور از همه ی دوستان که با خوندن کامنتاشون درسی که ازین فایلا میگیریم تثبیت میشه برامون

    همگی در پناه خدا باشیم هر روز شادتر و موفقتر و سالمتر و ثروتمندتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1773 روز

      نسیم جان دختر نازنینم ازخوندن کامنتت خیلی لذت بردم واقعاً همینطوره تجسم و تصویر سازی ما فرکانسهای پر قدرتی به جهان هستی ارسال می کنن وباعث میشن خواسته هامونو زودتر جذب کنیم خدارو شکر که هم من و هم شما دخترای خوبم فارغ از هیاهوی بیرون تو این سایت الهی مشغول گشت و گذار و درس گرفتن و لذت بردن هستیم.ازخدای مهربونم حال خوب و پایدار و رسیدن به خواسته هامونو برای همه آرزو می کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فرزاد امان اله زاده گفته:
      مدت عضویت: 1608 روز

      سلام به دوست عزیزم نسیم جان

      خیلی خوشحالم که تونستید با تمرکز به زیباییها و تجسم خلاق به خواسته هاتون برسید

      هر چقدر روزها ولحظات بیشتری با احساس خوب همراه باشه مسیر رسیدن به خواسته ها خیلی راحت و کوتاه تره .و یکی از سریع ترین راهها همراه با احساس‌ خوب تجسم کردنه و شما این کارو به زیبایی تمام انجام دادید بهتون تبریک میگم وتحسینتون میکنم

      همیشه سعادتمند و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1256 روز

    سلام به استادعزیزم؛

    بهتره بگم یعقوب شاد زمان

    یا مارکوپولوی مهربان زمان

    و مریم خانومِ واقعاً شایسته ی مهربونم

    انقدرررر شور و شوق دارم که

    راستش نمیدونم از کجا شروع کنم و چطور توصیف کنم حس و حال زیبا و وصف ناشدنی ای که دارم،

    من تقریبا تازه واردم و تاهمین چندروز پیش هم چندان اشتیاقی به نوشتن کامنت نداشتم چون فکر میکردم حرفی برای گفتن ندارم و نتیجه چندانی دستم نیست که بخوام بهش افتخار کنم

    بیشتر ولع خوندن داشتم

    خوندن کامنتهای بی شمار و زیبایی که دقیقا عین یه اقیانوس بیکران آدم و توی خودش غرق میکنه

    اما الان از دیروز که فایل 174 سفر به دور آمریکا رو گوش دادم و دیدم دوستان چه کامنتهای زیبایی در مورد قسمت 165 این سفر رویایی نوشتن ترغیب شدم قسمت 165رو ببینم و بعد چنان ولع و اشتیاقی از دیروز به جون من افتاده برای نوشتن که خدااا میدونه ولی هنوز فرصت کافی پیدا نکرده بودم،

    خداااا میدونه منی که انقدررر آدم کم حرف و ساکتی هستم چقدرررررر حرف دارم برای گفتن دقیقا عین بچه ای که تا 7هشت سالگی نمیتونه حرف بزنه ( که من نمونه ش رو توی اقوامم دیدم دختری که تا 6 سالگی حتی یک کلمه حرف نزده بود) و بعد که به حرف میاد حتی توی خواب هم اطرافیان از پرحرفی هاش درامان نیستن و انقدررر حرف میزنه که مغز اطرافیان رو خالی میکنه.

    حاضرم قسم بخورم تمام عمرم به یک طرف اون لحظه ای که درون رفت بالای سر اون چشمه گرد رنگی که اطرافش دقیقا شبیه پرتوهای زیبا و آتشین خورشید خانوم بود و …

    و

    و

    و

    و

    اون همه رنگ رویایی و بهشتی که واقعا تا بحال ندیده بودم

    اصلا یه حسی خیییلی قوی در درونم میگفت:

    بهاااار بهااار اینم دنیای رنگی که دوست داشتی

    راستش من عاشق چیزهای رنگ و وارنگم حتی ظرفهای پذیراییم هم ست نیستن همیشه دنبال سرویسهایی هستم که مثلا توی 6 تا پیاله هرکدومشون یه رنگ باشن و همه رنگهای شاد خصوصا زرد و سبز و قرمز و…. اصلا همه رنگها

    و این چشمه های جوشان رنگی چقدرررر زیبا بودن

    وخدا رو صدهزااار مرتبه شکر بخاطر امکاناتی مثل موبایل و دوربین و درون که ایتقدررر باشکوه و زیبا از بالا همه این زیباییها رو به مانشون داد

    استااااد

    اون ملودی زیبای ملکا ذکر تو گویم که الحق و الانصاف همین الان که یادش میفتم تمام بدنم مورمور میشه و قلبم به طپش میفته از اونهمه هارمونی زیبا و هماهنگی آهنگ و تصویر

    انگار حس میکردم آقای محسن چاوشی اون لحظه ای که داشتن این ترانه رو میخوندن دقیقا همین سکانس از سریال سفر به دور آمریکا رو میدیدن

    وااای خدا نمیدونید چقدرررر بی اختیار اشک ریختم حتی با وجود اینکه همزمان داشتم از پسر 12 ساله م برای امتحان علومش درس میپرسیدم ، همزمان گوله گوله اشک میریختم طوری که اونم کنجکاو شد و اومد فایل و بامن ببینه، همیشه به سریال سفر به دور امریکا علاقه داره ، و تو همون بچگیش جمله خنده داری هم گفت که واقعا خنده بی امان و گریه بی امان من باهم ، خودم رو هم حیرت زده کرده بود،

    تو دنیای کودکی که تلفظ واملای صحیح برخی کلمات اشعار ترانه ها رو نمی فهمیم امر عادی ای هست

    اون بیت که میگه:

    تو زن و جفت نداری

    تو خور و خفت نداری

    پسرم گفت: چی میگه مامان؟

    تو خُرو پُف نداری ؟؟؟؟

    ومن واقعا نمیدونستم بخندم یا اشک شوق بریزم

    استااااد عزیزم نمیدونم شما رو ( مارکوپولوی زمانم ) بنامم یا( یعقوبِ شادِ زمانم) ؟؟؟؟؟

    (مارکوپولو) با تمام شهرتش فقط خودش به دور دنیا سفر کرد ولی دیگران رو در شادی و شعف و هیجان خودش شریک نکرد و فقط یجورایی رکورد گینس برای خودش ثبت کرد

    ولی شما

    شما استاد بینظیر و دوست داشتنی من،

    تک‌تک لحظات رویایی و هیجان انگیزتون رو طوری با ما قسمت میکنید که انگار از ته ته ته قلبتون دلتون میخواد کل هفت میلیارد انسان روی کره زمین هم بیان اون زیباییها رو ببینن

    وااااای استاد

    اون میوه کاج که از روی زمین برداشتید خدااااای من نمیدونید چه لذتی بردم

    اونهمه نظم و زیبایی چیدمان تک تک قسمتهای کاج و شکل سر کاج که شبیه گل بود

    واای استاد

    ما هروقت این کاجها رو میبینیم فقط ممکنه یاد کودکیهامون که تو راه مدرسه و… مثل توپ اینا رو شوت میکردیم و تاجاییکه میتونستیم میبردیمشون ، بیفتیم ولی شما چقدررر زیبا بهش توجه کردید

    دقیقا مثل حال اون شاعر که تو شعر معروف (( صددانه یاقوت )) اونقدر زیبا انار بهشتی و نظم و ترتیب خلقت این انار رو به ما نشون داد

    البته من از خیلی وقت پیش که این خاطره از نیما یوشیج رو شنیده بودم که یه سین رو وقتی میخواستن بخورن اول ساعتها نگاهش میکردن بوش میکردن بر اندازش میکردن کلی عشقبازی باهاش و بعد میخوردنش به اکثر میوه ها و خوراکیها به همین دید نگاه میکردم و تووخلقت بینظیرشون فکر میکردم.

    دونه های زیبای درون کیوی، دونه های ذرت که منظم و مرتب از کوچیک به بزرگ کنارهم چیده شدن.

    داخل گوجه، هندونه ، خربزه، وسط سیب درخت و که میشکافتم اطراف جای هسته هاش و میدیدم که چطور شکل اون شکوفه سیب اولیه رو مثل یه فسیل حفظ کرده و توفکر فرو میرفتم که این شکوفه چطور به این سیب خوشمزه و آبدار تبدیل شده؟؟؟

    وااای خدا، چقدر یاد حرف یکی از اساتیدم افتادم که میگفت خداوند فرموده :

    ای انسان، کل دنیا رو برای تو خلق کردم و

    تو رو برای خودم

    میگفت: خداوند برای لذت بردن ما از دنیا و زیباییهاش به تک تک فرشته هاش دستور داده دونه دونه این برگهای درختان و گلها رو هرکدوم به یه شکل و به یه رنگ برامون نقاشی کنن تا فقط ما لذت ببریم.

    خدایا مگه میشه؟؟؟

    مگه ‌میشه ماها اینهمه سال از تو عمر گرفتیم و نفهمیدیم ؟؟؟؟

    این شما بودید استاد که راه زیبای شناخت خداوند و توحی عملی و لذت بردن از زیباییها رو به من و دیگران یاد دادید

    و شما ( یعقوب شاد زمانم ) بودید چون

    مثل یعقوب فرزند سالم و زیباتون و از دست دادید اما مثل اون کلبه احزان درست نکردید برای خودتون و انقدر گریه کنید تا چشماتون سفید بشه

    البته ما حق قضاوت حتی در مورد خودمونم نداریم

    چه برسه به دیگران؛

    چه برسه به نبی الهی؛

    ولی یعقوب در فراق یوسف انقدر اشک ریخت که نابینا شد و حتی آخر هم که یوسف رو پیدا کرد باز نسل پیامبری به فرزندان یوسفش نرسید و به یهودا رسید

    برای‌همین گفتم شما یعقوب شاد زمانه هستید ،

    یوسف از دست دادید ولی خدای یوسف رو فراموش نکردید و بی تابی نکردید و خدا هم بجای کلبه احزان بهشت زمینش رو به شما ارزانی داشت

    و اما درمورد خودم:

    اصلا شاید هییییچکس باورش نشه من چه شغل پردرامد و خوبی داشتم و چه وجهه اجتماعی توی شغلم داشتم که 21 سال براش زحمت کشیده بودم و طی همین چندماه آشنایی بااستاد به این نتیجه رسیدم که شغلم رو فقط بخاطر حرف مردم و درامدش دوست دارم،

    و از‌ همه مهمتر اینکه

    دقیقا مثل استاد که چنان شیفته یادگیری و آموزش قوانین بودن که اون شغل پردرامد وعالی توی بندرعباس رو رها کردن و دست خالی به تهران اومدن و بعدش نتیجه پشت نتیجه،

    منم چنان مشتاق یادگیری و شنیدن این نکات زیبا از دهان استاد و تجربیات دوستان بودم که دیدم اون شغل تمام وقت شبانه روز من و پرکرده و عملا بال پروازم و قیچی کرده فقط بخاطر پولش

    در کمال ناباوری دوستان و همکاران و خانواده و فامیل تصمیم به بازنشستگی در سن 42 سالگی گرفتم

    و از اونجا که خدا همراهم بود، با تصویب بخشنامه جدید دولت در آبانماه 1400 من تونستم زودتر از موعد تقاضای بازنشستگی بدم

    و بازهم معجزه وار سلسله مراتب اداری طی شد و هرکس که با درخواست من موافقت میکرد از رئیس، و معاون منطقه و مدیریت و… باخودش میگفت : من‌امضا میکنم ، اون رده بالاییه که امضا نمیکنه

    در کمال بهت همکارام همه مدیران و‌مسئولانی که باید باچنین درخواستی موافقت میکردن به همین شکل امضاکردن و حکم صادر شد

    طوریکه بعضی مدیران میانی منطقه وقتی من و دیدن گفتن ماخودمون موندیم چطوری با درخواست شما موافقت کردیم چون فوق العاده کمبود نیرو داشتن

    و جالب اینجاست که بلافاصله بعد از موافقت درخواست من ، کلا این داستان بازنشستگی پیش از موعد بانوان و لغو کردن و گفتن دیگه نیرو نداریم که اجازه بدیم نیروهای باسابقه و باتجربه مون برن

    اوایل خیلی خوشحال بودم

    و رو دوره ها کار میکردم

    تااینکه یه مدت کوتاه از آموزشها دور شدم و

    باز بفکر تغییر دیگران افتادم شدیدتر از قبل

    انگشت اتهامم مدام به سمت همسر و خانواده م بود که شمام باید تغییر کنید

    روزهای خوب بازنشستگی که تازه بچه هام بعد از 21 سال میتونستن من و تمام وقت تو خونه ببینن به کام خودم وبقیه تلخ کردم و چالشهای زیادی بوحود اومد حتی در حد اقدام جدایی

    تااینکه دوباره برگشتم و سعی کردم حالم و خوب نگهدارم و روی خودم کار کنم

    دیدم هدف من از آشنایی با استاد تغییر خودم بود نه دیگران

    من تا خودم باگوش دادن اینهمه فایل و محصول تغییر نکنم، چه انتظاری از دیگران دارم که با چهارتا دستور یا خواهش یا سرزنش من تغییر کنن؟؟؟

    پریروز به یک چالش خییییلی بزرگ در زندگیم برخوردم که اگر قبلا بود مدام دلشوره و اضطراب و نگرانی و دست آخرهم اتفاقات بد نصیبم میشد.

    باورتون میشه؟؟؟؟

    خودم که باورم نمیشد

    از خدا هدایت خواستم

    و بطور معجزه واری تو یکی از کانالهاییکه تیکه هایی از سخنان شما و استاد عرشیانفر و …. توی نرم افزار ایتا میزاشتن یه صوت یک و نیم دقیقه ای شنیدم که شاید هزار بار تکرارش کردم و گوش دادم

    تو اون فایل که آهنگ قشنگی هم روش گذاشته بودن و بس که گوش دادم دیالوگهاتون و حفظ شدم

    شما میگفتید:

    ((( جرررریانی از ثروت و نعمت وارد زندگی من شد و همینجوری هم هی بیشتر و بیشتر شد بنابراین

    شما حرکت کنید؛ قدم ها رو بردارید ؛ نگران نباشید؛ به شما گفته میشه؛ حساب کنید روش، بگید : ((هدایت میشم.)) اصلا این کلمه ورد زبونتون باشه،

    هروقت ذهنتون بهتون گفت:

    اونجا چی میشه ؟

    بگو: ((هدایت میشم))

    اگه گفت: الان میری اونجا چی میشه؟

    بگو:(( هدایت میشم))

    اگه گفت : میخوای بری دنبال فلان کار فلان جا چه اتفاقی میفته؟

    اصلا هر چیییزی در آینده،

    آینده منظورم یک دقیقه بعد، یه روز بعد، یکماه بعد

    بگید:(( هدایت میشم، )) خداوند منو هدایت میکنه

    این و انقدر بگو تا باورت بشه

    بعد وقتیکه هرجایی شما رو هدایت میکنه میرید همون موقع یه نفر میاد کاراتون و انجام میده … بنویسییییید تو دفترتون

    بنویسید: دیدی گفتم ؟؟؟؟ اینم از هدایت )))

    من بارها و بارها این یک ونیم دقیقه رو گوش دادم

    نمیدووووونید از همون صبح که بیدار شدم چطور کارهام حتی کارهای خونه م به موقع و عالی انجام شد اونم باآرامش

    بعد رفتم بانک و چندجای دیگه که کار داشتم اصلا انگار همه کاراشون و با ما هماهنگ کرده بودن

    بموقع کارای اداریم انجام شد و سر تایم به مطب دندونپزشکی رسیدم

    انگار تونوبت اشتباه کرده بودم و نیم ساعت زود رسیده بودم

    به فال نیک گرفتم و به جای در و دیوار نگاه کردن و قضاوت ذهنی دیگران درمورد نوع پوشش و برخورد و… شروع کردم به خوندن کامنتها و مدام تو ذهنم میگفتم دوست دارم خود دکتر اصلی این مجموعه که هنوز نیومده بود کار من و انجام بده نه بقیه که ظاارا تازه کاربودن

    و تو این فاصله استاد استاد استاد استاد

    باورتون میشه؟بعد از مدتها پا روی ترس و خجالتی بودنم در جمع گذاشتم ؟؟؟

    سالن انتظار کلینیک خیلی شلوغ بود

    کنار میز منشی ها ، یه دستگاه چای ساز بسیار شیک و بغلش وسایل پذیرایی بسیار مرتب و عالی تو ظرف مخصوص و شیک چیده بودن، چای کیسه ای و لیوان کاغذی و حتی شکرسالم که من دوست داشتم و همیشه تو خونه مصرف میکنم، شکر قهوه ای یک نفره بود

    وچون چنین امکاناتی در مطب یا کلینیک در شهرستان ما تابحال نبوده و دقیقا هم کنار میز منشی بود، 99٪ مراجعین یا‌ خجالت میکشیدن استفاده کنن، یا فکر میکردن مخصوص دکترها و منشی های اونجاست،

    یکم اونطرفتر هم سرویس بهداشتی بسیار شیک و تمیزی بود

    هوا خیلی سرد بود و من که چندساعت قبلش برای کارای بانکی بیرون بودم و صبحانه هم نخورده بودم

    هم کمی گرسنه بودم هم دلم چای میخواست هم به سرویس بهداشتی نیاز داشتم

    اگه قبلا بود، قبلا یعنی منظورم از اول عمرم تا یک دقیقه قبل از اون لحظه ، حتی روم ‌نمیشد برم سوال کنم آیا سرویس بهداشتی و چای داغ برای استفاده بیمارهاست یا پرسنل کلینیک؟؟؟

    چون

    تو نگاه اول به نظر میرسید بخاطر قرار گرفتن هر دوی اینها درست کنار میز منشی ممکنه فقط برای استفاده اونها باشه

    باوجود اینکه من دوره عزت نفس و دوره روابط رو تهیه کرده بودم و چندین بار گوش داده بودم ولی تمرین آگهی تبلیغاتی (و این توصیه استاد رو که میگفتن رستوران یا هواپیما یا جایی میرید یه سرویس اضافه درخواست کنید تا به ترستون غلبه کنید) رو امروزو فردا میکردم و انجام نمیدادم

    بالاخره گفتم

    بهار، این شاید آخرین فرصتت باشه ، واگه الان بلندنشی و خواسته ت رو نخوای شاید دیگه هیچوقت نتونی، چون امروز موقعیتش و زمانش رو داشتی ولی انجام ندادی

    بلندشدم و از منشی پرسیدم :

    میتونم از چای استفاده کنم؟

    باخوشرویی تمام گفت: بله

    و من چقدررر باافتخار به خودم می بالیدم که بالاخره تونستم،

    حتی دوبار چای و آب برداشتم دوبار شکر برداشتم و خجالت نکشیدم

    نکته جالبش اینجاست که تمام مدت بقیه داشتن باحسرت به من نگاه میکردن و میتونستم توچهره تک تکشون خجالت رو بخونم و این فکر که خوش بحالش کاش ماهم روموم میشد میرفتیم یه چای میریختیم براخودمون

    نوبتم شد اما هنوز مقداری از آب داخل لیوانم‌مونده بود

    درست نبود لیوان رو باآب داخل سطل زباله بندازم ، ازطرفی سرویس بهداشتی هم‌ اشغال بود و جای دبگه ای نبود که آب اضافه لیوانم‌رو اول خالی کنم بعد داخل سطل بندازم

    دخترخانمی جلوی سرویس ایستاده بودن ازشون خواهش کردم برام این کار و انجام بدم و ایشونم با کمال خوشرویی پذیرفتن ، ازشون تشکر کردم و رفتم داخل و این بار برحلاف گذشته ها به ظاهر بدحجاب پرسنل و …. اصلا توجهی نداشتم و باخودم میگفتم: اینها باید کارشون رو درست انجام بدن، حالا اگه حجابشون مثل من باشه ولی دندونم رو ازبین ببرن یا مثل دکترهای قبلی آسیب جدی به دندونای نازنینم بزنن خوبه؟

    اون محجبه ها هم برن کارشون و درست یاد بگیرن تا امثال ما بریم‌ و بهشون اعتماد کنیم خودمونو بسپریم دستشون

    بالاخره دیدم

    دقیقا خود دکتر اصلی اومدن

    اول کلی راهنمایی مفید بهم کردن که کاری که قرار بود باانجامش دندون سالمم رو ازدست بدم‌ منصرف شدم و انجام ندادم. بعد هم باکمال دقت چنان دندونم‌رو درست کردن که وقتی رفتم‌ توی آینه نگاه کردم سورپرایزشدم، از دوندون خودم هم قشنگتر و بهتر شده بود.

    دوباره ما روی ترسهام گذاشتم و بعد از شستشوی دهانم برگشتم و از آقای دکتر بخاطر برخورد عالی، راهنمایی درست ، ملودی نوستالژی زیبایی از معین که گذاشته بودن، کار تمیز دقیق و زیبایی که برام‌انجام داده بودن و رعایت نکات استریل تشکر کردم ، کاری که قبلا خجالت میکشیدم.

    اما استاد گفته بودن شرک نداشته باشیم به این معنی نیست که از بنده های خدا هم که برامون کاری انجام میدن تشکر نکنیم و نگیم خب وظیفه ش بود، یا پولش و میگیره، یا این دستی از دستان خدا بود، این نبود یه دست دیگه

    و بعد پشت هم اتفاقات خوب اونم در عرض یکی دو روز برامون افتاد طوری که هنوز شوکه م

    و این تجربه من از باور زیبای ” هدایت میشوم ” بود.

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      شیدا جمشیدی گفته:
      مدت عضویت: 3301 روز

      سلام بهار جان

      خیلی ممنونم از کامنت زیباتون چقدر زیبا تجربیاتتون رو بیان کردید

      به قول استاد شجاعت میخواد پا روی ترس هات بزاری و شما چقدر زیبا پا روی ترس هاتون گذاشتید و رفتید و برای خودتون چای ریختید و از لذت این که تونستید پا روی ترساتون بزارید نوش جان کردید.

      چقدر آدم وقتی یک کاری خیلی ترسناک توی ذهنش هست رو وقتی انجام میده بزرگ میشه چقدر احساس اعتماد به نفس می‌کنه انگار دنیا رو تو دستاش گرفته، احساس افتخار به خود می‌کنه که تونسته انجامش بده و همین حس باعث میشه که دوباره سعی کنه پا روی ترسای دیگش بزاره که دوباره اون حس رو بتونه تجربه کنه

      واقعا لذت بردم، ان‌شاءالله همیشه سلامت و پیروز باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نگین گفته:
        مدت عضویت: 1256 روز

        سلام شیدا خانوم عزیزم

        راستش من تازه کامنت شما رو دیدم

        از اینکه یه دوست باسابقه دیگه به کامنت من جواب داد خیییلی خوشحال شدم.

        از تحسین و دلگرمی تون ممنونم

        خیییلی امیدوارم کرد.

        واقعا سپاسگزارم ازتون

        این روزا گاهی چالش های بزرگی برام ‌پیش میاد ولی سعی میکنم‌ با گوش دادن فایلهایی که حالم و خوب میکنه حالم و خوب نگه دارم.

        خصوصا کلیپ چندسال پیش استاد در مورد توصیف خدا از زبان ملاصدرا که واقعا چنان حال بدم رو عالی کرد که ازاین ارتباط عالی باخدا اشک شوق میریختم.

        امیدوارم شما هم بهترین اتفاقات رو تجربه کنید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    عباس گفته:
    مدت عضویت: 1733 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربانم

    با سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز که دستی هستند از بینهایت دستان خدا برای هدایت من و دریافت آگاهیهای الهی نسبت به قوانین این جهان هستی که هر روز بیشتر و بهتر درکشون میکنم

    چقدر خوشحالم که امروز صبحم رو با دیدن این فایل بینظیر شروع کردم،چند وقتی هست صبح که بیدار میشوم یکی از فایلهای استاد رو میبینم با موضوعات مختلف که در خیلی از موارد جوابیست به سوالات خودم ،امروز با دیدن این فایل و خوندن کامنتها و توضیحات استاد حالم دگرگون شد حیفم اومد چیزی ننویسم و احساسم رو بیان نکنم،چقدر این قابی که دراون قرار گرفتید زیبا و پرانرژیست،برق چشمان شما و چهره های با نشاط و خندانتون انرژی رو در وجودم تزریق کرد که احساس میکنم امروز بهترین روز زندگی منه مخصوصا وقتی با اون احساس خوب و شور و هیجان از توجه به زیباییها سخن میگید وقتی تا این حد سپاسگزارید وقتی که نکاتی رو میگید که من با وجود اینکه قبلا شنیدم در وجودم ولوله ای بپا میکنه ،من یکی دوستله با شما و آموزه هاتون آشنا شدم و زندگیم خیلی عوض شده ،از اون عباس پرخاشگر نا آرام که گاه و بیگاه اتفاقات ناخواسته رو تجربه میکرد تبدیل شدم به یک انسان آرام سپاسگزار و شاد با اعتماد به نفس بالاتر و ده ها تغییر مثبت ولی چیزی رو که در این چند وقت اخیر تجربه کردم صحه گذاشت به صحبتهای شما در مورد توجه به زیباییها و احساسشون و سپاسگزاری و بعد …معجزه خلقشون معجزه ورودشون به زندگیم و از همه زیباتر اینکه خداوند بهتر و بیشتر از آنچه که بهش توجه کردم و تحسین کردم و تشکر کردم رو با آغوش باز بمن عطا کرد،همین آخر هفته پیش بود که با دیدن یکی از قسمتهای سفر به دور امریکا اونجایی که با تراک کمپر از اون استیت پارک از میان اون درختان زیبای دوطرف جاده خارج میشدین از خدا خواستم که منو به همچین فضایی ببره چقدر سریع اجابت کرد،من رشت زندگی میکنم و از یکی دوروز پیش دوست داشتم آخر هفته برم توی طبیعت ماسال ،اونروز از خونه با خارج شدیم و تو مسیر به ذهنم رسید که نرم ماسال !برم یه جای نزدیکتر مثل امام زاده اسحاق که توی دل ارتفاعت جنگله،ولی وقتی با گوگل مپ فاصله رو چک کردم دیدم با ماسال یک فاصله زمانی داره ،بنابراین ماسال رو انتخاب کردم،خیلی دوست دارم که توی طبیعت و بخصوص تو ارتفاعات جنگل آتیش روشن کنم و کبابی بزنیم چای آتیشی درست کنم و خلاصه با منظره و بوی دود آتیش تو هوای شرجی شمال حال میکنم،خلاصه چوب گرفتم و منقل و وسایل کباب و افتادم تو مسیر جاده جنگلی بسیار زیبا که اونجا خدارو هزاران بار شکر کردم که چقدر زود جواب دادچقدر اون جاده زیبا بود و این پایان ماجرا نبود که! ،تا رسیدم به مه و و حدود نیم ساعت یا بیشتر داخل مه رانندگی کردم وسط کار منطقم میگفت من برم بالا که چیزی با وجود‌این مه نمیبینم ،اینقدر مه غلیظ بود که فقط سه چهار متر اطرافتو میدیدی…ولی قلبم انگار چیز دیگه ای میخواست میگفت ادامه بده برو بالاتر چیزی رو از دیت نمیدی!خلاصه که با ادامه مسیر یهو از مه دراومدم و باورتون نمیشه خورشید تابان بود و آسمان آبی و منظره بینظیر جنگل و دریایی از ابر که زیر پام بود ،دریایی از ابر که کل دره های اطراف رو پرکرده بود و از سفید انگار برف اومده و میشه من روش قدم زد! همچین منظره ای در عمرم ندیده بودم،خیلی زیبا بود!خدا رو شکر کردم و بعد خوردن چای آتیشی به راهم بسمت ارتفاعات ادامه دادم و خداوند دنیایی از زیباییهای بیشتر رو به روم گشود ،کوههای پوشیده از درخت ،سبزه و برف با خونه های چوبی که سقف هر کدومشون یک رنگ زیبا داشت و گله گوسفند و …خلاصه که شب رو موندیم و خداوند روی زیبای دیگه ای از آسمان پرستارش رو بما نشون داد و فرداش هوا اینقدر مطبوع و رؤیایی بود که من با لباس معمولی در یک فضای رؤیایی و چشم انداز بی نظیر روی صندلی نشسته بودم و با درست کردن آتیش و کباب و دود از زندگی لذت بردم،خدارو شکر میکنم بخاطر این همه زیبایی این همه لطافت این همه نعمت این حد از بخشندگی و مهربانی خدارو شکر میکنم که چقدر به من لطف داشت منو هدایت کرد و با استاد آشنا کرد تا مسیر زندگیم رو به شکل دلخواهم تغییر بدم و هر لحظه با هر قدمم چراغی روشن کرد تا لذت ببرم و سپاسگزار باشم،و جالبه تو این چند روز تو مسبرم به سمت محل کار به هر چیز زیبایی برمیخورم با تمام وجود تحسین میکنم و خدارو شکر میکنم و جالبتر اینکه نه تنها حالم تو اون لحظه خیلی خوب میشه احساسم خیلی عالی میشه بلکه اتفاقات اون روزم بطرز عجیبی منو در جنبه های مختلف سورپرایز میکنه،دوستون دارم و براتون آرزوی شادی و سلامتی میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      یاسمن زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2408 روز

      سلام عباس جان،

      چه توصیف زیبایی کردین از اون فضای رؤیایی که تجربه کردین…خودم رو اونجا تصور کردم انقدر با جزئیات توضیح دادین… و چقدر لذتبخشه وقتی آدم با دیدن زیبایی ها و تمرکز روی اون ها، به چیزی شبیه به همون زیبایی ها هدایت میشه و در عمل میبینی که قانون چه جوری داره کار میکنه!

      شاد و سلامت باشین!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فرزاد امان اله زاده گفته:
      مدت عضویت: 1608 روز

      سلام دوست عزیز

      چقدر زیبا و چقدر از اعماق وجودت این تجربه نابت رو با ما به اشتراک گذاشتی.جوری توضیح دادین که خودمو وسط اون زیباییها دیدم خیلی خیلی خیلی لذت بردم

      ممنون عباس جان عزیز از این تجربه فو ق العاده ی که داشتی

      پیش به سوی اتفاقات زیباتر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    «تغییر نام دیگر خداوند است»

    سلام برووووی ماه همتون ،من هنوز نتونستم فایل رو ببینم ولی دلم می‌خوام از تجربه ی خودم که داغ داغ بگم که بعداً نجوای شیطان نوشتن من رو مهار نکنه

    به امید الله مهربان

    من قبلاً خیلی از رانندگی میترسیدم و با بهونه ی های مختلف ،اشغال های این ترس رو میریختم زیرمبل و با عناوین مختلف که مثلاً من اصلا به رانندگی علاقه ندارم ،یا همسرم نمیزاره من دست فرمونم خوب بشه ،من محل کارم نزدیکه احتیاج به رانندگی ندارم و…

    خودم رو قانع میکردم ….

    با اینکه محل زندگی پدر و مادرم و شهر محل زندگی من دوتا استان مختلف بود و من رنج رفت و آمد با ماشین های شهری رو به جون می‌خریدم تا اشغال های زیر مبل رو پاک نکنم …

    البته چند سال پیش بخاطر کلاس زبان مجبور شده بودم ی مسافتی رو رانندگی کنم اما با گذشت زمان دیگه همون قدر هم برام غیرممکن شده بود !

    خلاصهههه جونم براتون بگه که ،به قولِ معروف زهراجان ولایتی در راستای قراره یک اتفاقات عالی بیفته

    چند وقتی که دوقلوهای من تو شهر پدر و مادرم و درکنار اونا مدرسه میرن و من ماهی دوبار مرخصی ی هفته ای میگیرم میام پیششون و برمی‌گردم …و دیگه بهم فرص وارد بود برای شروع رانندگی …

    البته اینم بگم این مدت بسیار با رفت و آمد تاکسی های خطی اوکی شده بودم،و به قول مریم عزیزدل اِنی وِی چون تو مدار خوبی بودم ،بهترین راننده وبهترین همسفر ها رو تجربه میکردم …

    آااااامااااا،این تغییر باید اتفاق میفتاد!

    و من تصمیم گرفتم بالاخره خودم سوار ماشین بشم و راه بیفتم از فریدونکنار برم گرگان :))))

    اقداماتی که قبلش تمهیدیتم (شکلک خنده )

    ١)ی جلسه آموزش برای مرور دانسته ها

    (جلسه ١عزت نفس : اشکالی نداره اگر تو یک مسئله ای ضعیفی،با تمرین میتونی خیلی خیلی بهتر بشی،همه مثل هم نیستن ،هرکسی تو یک زمینه ای قوی و تو یک زمینه ضعیفه)

    ٢)حرکت در صبح زود برای اینکه به ترافیک شدید نخورم علی الخصوص ترافیک ساری(@،@)

    ٣)باز هم استفاده از جلسه ١عزت نفس(بجای اینکه به مشکلات توی راه فکر کنم بگم توکل بر الله مهربان ،کار رو شروع میکنم ،هرمشکلی بود به لطف خدا حلش میکنم ،راه حل مسئله تو خود مسئله هست.

    4)انرژی و شور و اشتیاق برخواسته از تموم تضاد هایی که قبلا داشتم برای رانندگی نکردن و یک اهرم بسیار قوی شده بود برای نجواهای ذهن …

    من امروز ساعت 4صبح بیدار شدم ،شیطان گفت بخواب خیلی خوابت میاد ،خدا گفت فکر کن شبکاری تایم استراحتت تموم شده،باید بیدار شی، باید در کاره !

    خداروشکر پاشدم رفتم سر پنجره ،تاریکی مطلق بود،شیطان گفت اگر تو مسیر این وقت شب کسی اذیتت کنه چی؟گفتم اِنی وِی من تو مدار خوبی هستم،ادم های اذیت کن به من دسترسی ندارن…

    نم نم بارون میزد ،شیطان گفت،بار اولته داری میری،بارون داره میاد،نمیتونی ،میری تا یکم جلوتر دست از پا درازتر برمی‌گردی نرو

    خدا گفت نگران نباش من هستم …

    منطق ذهنم. گفت هواشناسی شهر های تو مسیر رو چک کن،چک کردم همش بارون بود …

    باز دو دل شدم ،نکنه تکاملم رو طی نکرده باشم ؟نکنه دارم کله شقی میکنم؟

    بزار از خدا هدایت بخوام،خدا حرف آخر رو بزنه ،اگر گفت برو دیگه میرم

    شیطان گفت تو کی هستی که خدا باهات حرف بزنه ؟اونم سر این مسائل؟ بهش گفتم نشون به اون نشونی ها که هروقت صداش کردم جواب داد …

    نشستم پای قرآن وبازش کردم …

    الله اکبر …

    اولین جمله ی ترجمه :خداوند به او فرمود آری ….

    ازین واضح تر دیگه امکان نداشت خدا حرف بزنه …

    دیگه تعلل جایز نبود ،قهوه م رو خوردم و زددم به دل جاده …

    نگم براتون چه کیییفی داد …

    نم نم بارون …صدای آهنگ شاد …منی که رفتم تو دل ترسام ….

    مدام با خودم تکرار میکردم :خدایا مارو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بده ،خدایا من رو آسون کن برای آسونی ها …خدایا کلاج وترمز دست تو…تو رانندگی کن ….

    ساعت 4:5٠دقیقه حرکت کردم ،٧:5٠ رسیدم دم در خونه مامان بابام چقدرررر قیافه مادرم دیدنی بودددد،اصلا باورش نمیشد من خودم اومدم ،خیلی خوشحال شد خیلی …

    و من یک پله ی خیلی خیلی بزرگ رفتم بالاتر …

    یاد حرفای استاد میفتم که می‌گفت حرکت کنید ،مسیر ترسناک هست!اما سخت نه …

    ایمانی که عمل می‌آورد حرف مفت است ..

    حرکت حرکت حرکت ….تغییر تغییر تغییر

    استاد عاشقتم ،مرررسی که هستی مررررسی

    یک روز دیگه ،تو این سایت یک ساله میشم و از هییییچ نظر هییییییچ ربطی به سعیده یک سال پیش نداااارم

    و همه‌ی اینارو مدیون دستان خداوندم ،خدا بهتون سلامتی و عمر با عزت بده ،یقینا که در بهشت جاودانید(قلب فراوان)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1282 روز

      وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا و هر کس انسانی را زنده بدارد، گویی همه انسان ها را زنده داشته است.

      سلام و درود به سعیده خانم، خواهر بزرگوارم و فرشته نجات. یک سالگیت مبارک. خدا رو شکر که یک سال در مسیر تکامل توحیدیت به پیش رفتی. و خدا رو شکر که این تازه فقط یکسال اولش بوده، خدا می‌دونه چه معجزاتی در راه باشه.

      خدا رو شکر که یه مرحله دیگه از تکاملت رو با موفقیت به سرانجام رسوندی.

      کامنتت رو خوندم و بسیار تحسینت کردم. از هر نظر نگاه میکنم تحسین برانگیز هستی ، مثلاً وقتی تنهایی میری توی دل ترسهات، مثلاً وقتی برای هر موضوعی از قرآن کمک میگیری، مثلا وقتی با خودت در صلحی و میدونی بهترین شرایط در انتظارته، یا اینکه عزت نفست رو به چیزی دیگه گره نزدی . ((نه مثل بعضی‌ها که عکس پروفایلشون رو با لباس آتش‌نشانی گذاشتن- شائولین خاکت کنن سامورائی خخخخ))

      به لطف الهی با سرعت بسیار زیادی در حال رشد و پیشرفت و تکامل هستی ، قبل از اینکه فاصله فرکانسی بینمون اونقدر زیاد بشه که حمید امیری به تاریخ بپیونده گفتم بهت تبریک بگم. بابت همه نتایج کوچیک و بزرگت.

      مشتاقم بزودی دستاوردهای طلاییتو بفرستی برای استاد عباس منش و ما بتونیم توی بخش نتایج دوستان، موفقیت‌های بزرگت رو ببینیم.

      هفته پیش تنهایی زدم به دل کوه، حس موسی پیامبر بهم دست داده بود که رفتم به کوه طور ، خدایاااا خودت راه راست رو به طرف این بچه پر رو کج کن. بعد از کلی تقلا کردن و به نتیجه نرسیدن گفتم پاشو برو خونه ، فکر کردی کی هستی … بعدش درخواست نشانه کردم. از بالای اون ارتفاعی که بودم یه ردپا روی زمین دیدم، یه حیوونی یه مسیری رو طی کرده بود. رد پاش مونده بود. کنجکاو شدم. رفتم دیدم شبیه رد پای گرگ یا سگه ولی خب خیلی از رد پای سگ بزرگتر بود، هنوزم نمیدونم چی بوده. ولی گفتم بذار رد پا رو ادامه بدم ببینم به کجا میرسه. یه مقداری رفتم و هی ترسم بیشتر میشد، گفتم نکنه برسم یه جایی یه گله گرگ بهم حمله کنن، خلاصه این نجواها تا مدتی ادامه داشت. گفتم من درخواست نشانه کردم، خدا هم همراه منه، فرض کن خدا میخواد هدایتت کنه تا بشی غذای گرگها، پس باید بری ، ادامه دادم تا رسیدم به یه جایی که دیگه رد پا نبود، مسیر سنگریزه بود. با اینکه هیچ دستاوردی برام نداشت ولی در عین ترس و نجوا بازم راهمو رفتم. ای کاش اون لحظه اونقدر ایمان عملی قوی داشتم که مثل تو برم سراغ قرآن.

      در پناه جان جانان رب العالمین جان عزیز همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی و بقول زهرا ولایتی «نه روی شونه های خدا بلکه توی آغوش خداوند باشی»

      (آنکه یک جرعه می از دست تواند دادن ؛ دست با شاهد مقصود در آغوشش باد)

      «راستی در مورد عکس پروفایل، حمید یکسال پیش این عکسو گذاشته، چندین بار خواستم عوضش کنم ولی هر بار شکست میخوره، منم رها کردم چون میدونم اساس کار جهان با تقلا نیست، با راحتیه»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1297 روز

        به نام خداوند بخشنده ی مهربان

        (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ وَمَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ۚ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَىٰ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)

        سلام به براااادر عزیییزم،امید دارم در زمان مناسب و در مکان مناسب این پیام رو بخونی

        میدونی انقدر این دعا رو تکرار کردم چقدر این اتفاق برای خودم دقیق میفته؟

        انقدر دقیق که چشام از حدقه میزنه بیرون ،مثل همین الان!من تماس تلفنی رو قطع کردم،تو حالتی بودم که با تموم وجودم میخواستم از نجوای ذهن فرار کنم

        Right away !

        ی نقطه ی آبی دیدم رو کله م و سریع بازش کردم و خونده نخونده پخخخ زدم زیر گریه ! انقدر همه چیز سرجاش بود!

        البته که الان دارم با لبخند سرشار از آرامش برات مینویسم ،ولی پسر دمت گرم،مرسی که هستی ،مرسی که دست به گوشی میشی ،مرسی که وقت میزاری مینویسی،مرررسی که این همه لطف داری و واقعا مرسی که انقدر انرژیت وصل به انرژی منبعه و خدای درونت فعاله …

        وقتی خوندن پیامت تموم شد رفتم صورتم رو شستم ،وضو گرفتم ،قران رو برداشتم گفتم خدایا باهام حرف بزن و اگر لازمه چیزی به حمید بگم بهم بگو …

        اون آیه اول خیلی به دل خودم نشست و دقیقا توصیف استاد روی کامنت آقا جمال بود که اگر ناسپاس باشیم میریم تو تیم شیطان و اون هدایتمون می‌کنه ….

        همین من،که نجوای شیطان چند روزه میخواد مسیر من رو کج کنه ،چقدررر خدا کمکم کرد تو مسیر خودش بمونم …تیر آخر امشب با کامنت شما زد …واقعا که اگر فضل خدا نبود …معلوم نبود چه وضعی داشتم …مثل تموم سال های قبل این یک سال …

        و اما یک آیه همون صفحه بسیار به جانم نشست و اون انرژی درونم گفت این برای شماست …برات مینویسم …

        «وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ»

        من ترو تو این فرکانس میبینم حمید جان …

        شاید الان نمود بیرونیش خیلی زود نشون نداده …اما خدا گفته به صابرین بشارت بده …

        استاد تو ی فایلی میگه وقتی دستمون رو می‌بریم زود درد میگیره و میفهمیم چه اتفاقی افتاده چون ی کار عملی انجام شده ،اما وقتی فرکانس می‌فرستیم چون با چشم دیده نمیشه و یک فاصله زمانی داره ،ما راحت گول میخوریم و میگیم این که کاری انجام نمیده …

        اما کارها داره ی جایی انجام میشه …این مائیم که باید با روی خودمون کار کردن به سمت اون مدار بریم و بعد به صورت طبیعی اونا تو زندگیمون هست

        اینارو بیشتر دارم به خودم میگم ،باور کن

        انقدر که همه چیز زود برات عادی میشه و فکر می‌کنی اتفاق خاصی نیفتاده اما به عقب برمیگردی ی سوووت بلبلی میزنی و میگی اووووه تو چه در و دیواری بودم من …

        نمونه همین چند روزه که اومدم خونه ی مادرم ،قبلا که میومدم گرگان اصلا مامان اینا منو نمیدیدن،همش با دوستای تو درو دیوارم، بیرون بودم،خدا قبول کنه دور دور بودم،کافه بودم،یا باهاشون میرفتم سفر و ….

        الان ٣روز اینجام ،٣بار رفتم بیرون کلا از خونه ،اونم واسه اینکه یک هوایی بخوره تو سرم و پیاده روی کنم و به صدای استاد گوش بدم ،بقیه ش هم مشغول تمیز کاری و کمک به مامان و بازم گوش کردن به فایل ها با هندزفری … در حالیکه تو شرایط بسیار خوشحال تر،راضی تر،ارام تر،و در کل بسیار بهم خوش میگذره …

        همین چقدر تغییره؟این شیطان پدرسوخته همش میخواد همه چیرو عادی کنه مارو ببره تو تیم خودش ولیییی کووور خونده ،ما فقط بنده ی اون خدایی هستیم که خدای ابراهیمه :)خدای محمده :)خدای سلیمانه:)خدای سیدحسین عباسمنشه :)

        درمورد عکس پروفایل گفتی،ظاهرش شاید اینه ولی اصلش برمیگرده به اخلاق من که به شدت تنوع طلبم

        مثلا شما اگر دوست صمیمی من باشی و درسال چند بار بیای خونه م،به ندرت خونه رو مثل دفعه ی قبل میبینی

        شده حتی یک تابلو رو جابجا کنم ،باید ی تغییری تو محیط اطرافم بدم …

        عکس پروفایل عوض کردن هم داستانش همینه …

        ی بار نشستم با خودم فکر کردم آیا اینکه عکس پروفایلم رو چندبار عوض کردم از کمبود عزت نفس و تایید طلبیه ؟بعد دیدم نه !نکه این سایت رو خونه ی خودم می‌دونم :)

        درودیوار پروفایلم انگار اتاق خودمه دلم میخواد تغییرش بدم :) اینم به مناسبت پاییز،واستون پاییزی زدم :) انشالله vpn یاری کنه بزودی عوض میکنم (کلی شکلک خنده)

        اما برعکست ،تو نوشتن داستان هدایت خیلی کندم ،هنوز ی خط شروع نکردم …خدا کمکم کنه انشالله

        درمورد تجربه تو دل کوه هم باید بگم واقعا دمت گرم من هنوز ازین جرئت ها ندارم …اشغال های این ترس رو گذاشتم زیر مبلِ(هنوز فرصتش پیش نیومده:))) ) انشالله درش میارم

        و….

        حمیددد حمیییید پسر دیدی چی شد؟ من تازه دیدمش (اشک های شوووق فراوان)

        ستاره های کنار کله مون رو دیدی ؟دیدی چقدر قشنگشن؟

        من همیشه دوست داشتم ازینا روی کله م باشه اما نمی‌دونستم چه جوری میاد :))) بالاخره شد:)))))

        تازه ستاره های تو پررنگ تره این یعنی سرعتت از من توی جاده بیشتره :))) یکم نیش ترمز بزن ما برسیم :))) تازه راننده شدیم جاده دستمون نیست :)))

        هورااا خیلی خوشحالم واسه ستااااااره

        کاشکی میتونستم بی نهایت شکلک رقص بزارم :))))))

        همین دیگههههه ،تا تلگراف بعدی دوصد بدرو‌‌وو‌ود

        قلب فراوان از شمال تا جنوب :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1282 روز

          سلام ‌ودرووووووووووووووووووووود به سعیده جان عزیزم. خوبی الحمدلله ، امیدوارم در بهترین زمان و مکان بازم یه نقطه آبی زیبا در کنار پروفایلت روشن بشه و بیای این کامنتم رو بخونی. خیلی اتفاقی هدایت شدم به این کامنتت. این کامنت رو در تاریخ 8 دی 401 برام نوشته بودی و من امروز دوباره خوندمش. چقدر به دیوونه بازی خودم توی کامنت خندیدم و چقدر با خوندن کامنتت ذوق زده شدم و اون آیات قرآن چقدر منو شگفت زده و مشتاق کرد. ازت خیلی خیلی ممنونم.

          الان که دارم برات کامنت مینویسم توی باشگاه آتش نشانی نشستم و دارم آهنگ Detach از فیلم میان ستاره ای رو گوش میدم. قبل از اون داشتم داستان هدایتم رو کامل میکردم که بذارمش روی سایت. بعد از مدتها که از پاک کردن داستان هدایت قبلی میگذره. این یکی یه کتاب حرف زدم. شده داستان کتاب سرزمین موعود باراک اوباما. از اوباما پرسیدن چرا کتاب سرزمین موعودت 700-800 شده. گفت اولش که شروع کردم قرار نبود اینقدر طولانی بشه، ولی دیدم هر موضوعی رو باید با جزییات شرح بدم و وقتی رسیدم به آخرش دیدم اینقدر طولانی شده. به زودی به لطف و هدایت رب العالمین از کتاب داستان هدایتم توی پروفایلم رونمایی خواهم کرد . خخخخخ.

          دیشب وقتی از سر کار برگشتم خوابگاه از خستگی خوابم برد و نتونستم تعهد قرآنی دیروزم رو بنویسم. امروز تعهد قرآنی دیروزم رو نوشتم . آیات 2 تا 4 سوره انفال.

          «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» همانا ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ، ﻓﻘﻂ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺷﻮﺩ، ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺗﺮﺳﺎﻥ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﺑﺮ ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺍﻓﺰﺍﻳﺪ، ﻭ ﺑﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺗﻮﻛﻞ میکنند.

          ذیل توضیحات این آیه برداشت شخصی خودمو نوشتم.

          نوشتم یاد خدا باعث ترس نیست، ترس و وحشت در مدار و فرکانس منفی و دوری از خداست. این وجلت به نظر من جلا داده شدن و نورانیت قلب، کرنش و آرامش و خضوع به درگاه خداست، اون حس تسلیم بودن توأم با آرامش که میدونی در آغوش رحمت بینهایت خداوند هستی گ. و با فرکانس و احساس مثبته. پس ترس نیست. و ترجمه نمیتونه حقیقت اصلی موضوع رو بیان کنه.

          برات از خداوند بهترین ها رو درخواست میکنم. آرامش و امنیت و نعمت و ثروت بینهایت. امیدوارم تکاملت رو به توحیدی ترین شکل به پیش ببری. سعیده جان اینقدر مشتاقم نتایج طلاییتو ببینم، اتفاقات خوبی که به لطف و رحمت رب العالمین برای خودت خلق کنی.

          در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.

          بقول خودت (کلی قلب رنگی از عسلویه به طرف شمال کشور، و کلی دلتنگی)

          «یا رب سببی ساز که یارم به سلامت ؛ بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت»

          «خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید ؛ تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت»

          «فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند ؛ آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت»

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1968 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیزم

    بررسی دیدگاههای منتخب از فایل 168 مستند سفر به دور آمریکا تشکر و قدردانی میکنم از اینهمه نظرات زیبا و پر محتوای دوستان در این قسمت که به نکات مثبت فوق‌العاده عالی اشاره کردند و توضیحات تکمیلی استاد در مورد این نظرات زیبا که آگاهی های بیشتر رو در اختیار ما میزارید

    موضوع مهمی که آرزو جان در مورد سن گفتند استاد واقعا این باور اشتباه که سن که رسید به پنجاه فشار میاد به چند جا ابتدا به شکل یه حرف خنده دار گفته میشه ولی در پس این خنده یه باور عمیقی هست که بر اثر تکرار تو ذهن ایجاد میشه و طبق این باوری که ایجاد شده با افرادی مواجه میشی که تو سن کمتر از پنجاه سال بسیار دل مرده افسرده ،غمگین و بیمار و حتی از کار افتاده هستند ولی دیدن این مستندها واقعا باورهای من رو تغییر داد اینهمه انرژی مثبت و قدرت بدنی و شادابی و فعالیت فیزیکی و توحیدی بودن مستقل زندگی کردن تو سنهای بسیار بالا منو به این الگو رسونده که این یه بازی ذهنی هست اونها واقعا ابتدا در ذهن خودشون ،خودشون رو توانمند میبینند و با توکل به خدا حرکت میکند بدون هیچ وابستگی تو سن بالا بارها تو این مستندها دیدیم که چقدر عالی تو هر محفل شاد و با هر قشر جوانی همراه هستند تو هر طبیعت و زیبایی و جشن و شادی با لباسهای رنگی و شاد با قدرت و با نشاط حضور دارند و لذت میبرند روحیه عالی دارند تو سن بالا حتی افراد بازنشسته رو دیدیم که داوطلبانه میان تو طبیعت و به طبیعت رسیدگی میکنند اطلاعات مهم و زیبای اون فضا رو در اختیار مردم می زارن و زندگی رو تا آخرین روز زندگیشون زندگی میکنند و این الگو چقدر زیبا به من این باور رو داد که با روحیه عالی با توانمندی توحیدی و با احساس خوب بدون وابسته شدن به کسی تو سن بالا هم روی پام خودم بایستم البته با این دوره سلامتی اصلا آدم پیر نمیشه همیشه سالم و پرانرژی و خوش اندام و زیبا می مونه خداروشکر که در این مسیر همین اتفاق افتاده و من خیلی جوانتر و زیباتر خوش اندام تر پرانرژی ترم خداروشکر

    موضوع بعدی نداشتن اینترنت تو اون فضا زیبایی بود که شما کمپ کردید البته توضیح دادید که اینترنت استارلینک همراهتون بود اما اگاهانه تصمیم گرفتید که بدون اینترنت بدون هیچ محدودیتی خودتون رو با فعالیتهای دیگه ای سرگرم کنید و لذت ببرید و این پیاده روی هایی که اول صبح و حتی آخر شب داشتید فعالیتهایی متفاوت و عالی بود که لذت زیادی رو برای شما داشت تجربه های عالی داشتید داشتن اینترنت و استفاده از موهبتهای عالی خوبه ولی در صورت نبود اینترنت هم میشه فعالیتهای عالی رو ایجاد کرد و خودت رو محدود و یا ناراحت نکنی بلکه با برنامه ای زیبا از لحظات زندگی لذت برد به خصوص در فضایی رویایی مثل اینجایی که شما بودید و نهایت لذت رو بردید باید رها بود و از زندگی لذت برد

    موضوع بعدی قدرت کانون توجه هست که استاد جان توضیح دادید که چطور اگاهانه سعی میکنید به زیباییها توجه کنید و حتی اگر جایی یه نکته منفی گفته میشه شما بهش توجه نمی کنید اگر تو یه برنامه آموزشی و یا اطلاعات دادن باشه شما اگاهانه اون قسمت رو رد میکنید و فقط به زیباییها توجه میکنید راجع به نکات منفی نه صحبت میکنید نه فکر میکنید نه تو ذهنمون میگردونید و از خودتون شخصیتی جویای زیباییها و قشنگیها ساختید و طبق قانون بدون تغییر خداوند لاجرم به زیباییهای بیشتر و بیشتر هم لاجرم هدایت می شید و تو این همه مستندی که آماده کردید حتی یک هزارم درصد هم اتفاق ناجالب نیافتاده و اگر هم بوده شما اعراض کردید و در موردش اصلا حرف نزدید این انتخاب اگاهانه و تصمیم درستی که گرفتید فقط به زیباییها توجه کنید اینهمه زیبایی و قشنگی رو برای شما آورده و این تصمیم اگاهانه من هم بوده که فقط با توجه کردن به این مستندها به این سایت و نوشتن در موردش در مدار زیباییها و اتفاقات فوق‌العاده عالی باشم و واقعا الان بیشتر و بیشتر زیباییها رو میبینم و اتفاقات خوب روابط بهتر و رشد بیشتر و آرامش و سلامتی بیشتر رو داشتم و این روند همچنان ادامه داره خداروشکر

    نکته بعدی تجسم کردن خواسته ها هست این کیفیت عالی در تجسم با حواس پنجگانه خودت در فضایی رویایی مثل این بهشت خودت رو تجسم کنی با حس بویایی بوی عطر درختان رو حس کنی با حس لامسه طراوت و خنکی هوا رو حس کنی با حس شنوایی صدای اب رودخونه و آواز پرنده ها رو و صدای خش خش برگها رو زیر پاهات بشنوی با چشم زیبایی ها رو رنگ برگ درختهای پاییزی رو ببینی کمک گرفتن از این حواس پنجگانه در تجسم احساس خوب بیشتر رو ایجاد میکنه و این فرکانس تو رو به این تجسم هدایت میکنه مثل شما استاد جان که اینکار رو تو ایران انجام دادید و عاشق جنگل و فضای سبز بودید و الان خونتون وسط یه جنگل بز رگ و سرسبز و خونه ای چوبی که روی یه دریاچه زلال هست زندگی میکنید استاد شما اونموقه با دیدن عکس اینهمه تجسم عالی داشتید واقعا ما با دیدن این مستندها کار راحتری برای تجسم همه خواسته هامون داریم و میتونیم تجسم قویتری داشته باشیم حتما با این فرکانس های زیبا مثل شما استاد جان هدایت میشیم به زیباترین جاهای دنیا همون طور که دوستان بارها گفتند چقدر به جاهای زیبا مثل همینجاهایی که شما رفتید هدایت شدند

    نکته مهم بعدی سپاسگزاری عمیق قلبی هست که همون صلاه توجه به نعمت هایی هست که بینهایت و ابدی هست و درک این موضوع که ما در جهانی زندگی میکنیم که به افکار ما پاسخ میده نه فقط حرفهایی که لق لقه زبان ما هست ما رو به درک بیشتری میرسونه که شکرگزاری باید با تمام وجود و عمیق و قلبی باشه و این نوع سپاسگزاری بر نعمت های ما می افزاید و ما رو به جایی میرسونه که راضی و خشنود باشیم وگرنه افراد زیادی رو خود من دیدم که صبح تا شب تسبیح به دست هستند و کلمات عربی رو میگند و هیچ درکی از معنیاون ندارند همین معنی ایاک نعبد و آیاک نستعین رو که در نماز میخوندن رو هم نمیدونن به همین دلیل هیچ احساس خوشبختی ندارند حالشون خوب نیست راضی نیستند صلاه درک همون لحظه و دیدن اون زیبایی و زندگی در لحظه رو به همراه داره و این یعنی خوشبختی رسیدن به احساس خوب و شادی از دیدن نعمت های همون لحظه از کوچکترین نعمتی که داری لذت بردن یعنی خوشبختی چیزی که افراد زیادی درکش نمیکنند چون ناسپاس هستند در حالی که شکرگزاری قلبی تو رو به نعمت های بیشتر هدایت میکنه «مرز بین هدایت الهی و گمراه شدن با نجوای شیطان مرز بین شکرگزاری و ناشکری هست شیطان از طریق ناسپاسی میتونه به راحتی انسان رو گمراه کنه » شکرگزاری قلبی جادو میکنه و انسان رو غرق نعمت میکنه نعمت فقط پول نیست سلامتیه،دوستان عالیه ، آرامش و خواب ارومه ،آزادیه «نکته کلیدی اینه که هربار که با دیدن نعمتها و زیباییها به شکرگزاری عمیق قلبی می رسیم باید به خودمون بارها یادآوری کنیم که این شکرگزاری عمیق قلبی منو داره به نعمتها و زیباییهای بیشتر میرسونه من هدایت میشم به زندگی راحتر و رویایی تر زیباتر و چرخ زندگیم رونتر میشه »

    سپاسگزاری هدایت خداوند رو آشکار میکنه اکثر افراد ناسپاس هستند به همین دلیل درگیر مشکلات مالی ،بیماری ،خانوادگی هستند احساس خوب سپاسگزاری اولین تاثیرش رو روی جسم میزاره کارکرد درست سیستم گوارشی معده و کلیه و قلب همه اعضا بدن سالم و عالی کار میکنند و ناشکری هم اولین نشانه اش تو سیستم بدن اختلال ایجاد میکنه معده درد ،سردرد ،و گرفتگی عضلات و این روند نامناسب مشکلات بیشتر رو میاره استاد جان سپاسگزاری تیم مراکش بعد از باخت هم که گفتید دسته جمعی سجده شکر به جا آوردند که تا این مرحله رو رفتند و موفق بودند چقدر مثال زیبایی از شکرگزاری در هرلحظه و دیدن نعمتها بود

    نکته بعدی این حد از اعتماد و اطمینان بخشی به مردم و دادن احساس ارزشمندی و لیاقت هست که وقتی سیستم پرداخت پول در استیت پارکها و نشنال پارکها به صورت سلف رجیستر هست هم از نظر روانشناسی خیلی تاثیر گزار هست که تو تلاش میکنی با حساسیت بیشتر تو این استیت پارکها و فروشگاه های بزرگ که این سیستم هست تو درستکار باشی و با دقت بیشتری با محاسبه دقیق قیمتها رو پرداخت کنی البته هدایت شدن به این جور فضاها که انقدر سیستم بر پایه اعتماد متقابل پایه گذاری شده نتیجه بودن در مسیر درست کارکردن روی خودت هست این یه مسیره که وقتی تو آدم قویتر ،اگاهتر ،رشد یافته تر ،درستکارتر ،باایمانتر و صادقتری میشی بهش. قدم به قدم هدایت میشی این که تو به محیط کاری هدایت میشی که نیاز نیست بیان بالای سرت و هر لحظه به توکارت رو بگند و تو با مسولیت پذیری با درستکاری کار رو انجام بدی و ساعت کاری رو درست خودت محاسبه کنی وقتی تو یه چنین سیستمی و با یه چنین کارفرمایی که به تو اعتماد داره کار میکنی یه علامت و نشونه هست که تو مسیر درستی هستی و استاد جان این سایت الهی داره با این عظمت و ارزشی که خلق میکنه با دو تا کارمند درستکار و صادق و مسئولیت پذیر کار میکنه که در ایران هستند و شما گفتید که چطور کارهای مالی شما رو در ایران دوستان شما یا خانواده با اعتماد کامل شما انجام میدند و ریال به ریال پول شما رو درست محاسبه میکنند و همه اینها به خاطر بودن شما در مسیر درست کارکردن روی خودتونه و نکته مهم اصل و اساس و اولویت شما در داشتن صداقت هست که همیشه صادق بودید و با افراد صادق و درستکار و هم فرکانس کارکردید و همه اینها نعمتها بزرگی هست که شما لایق شدید و دارید امروز باز هم به خودم این نکته رو یادآوری کردم که اگر میخوام. به جای درست و آدمهای درست هم مدار باشم و کار کنم باید سعی کنم مثل شما استاد جان صادق باشم و اولویتم صداقت باشه عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      اصغر کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 2378 روز

      سلام به پیشروتر ازفرکانس من

      سلام به شما خانم مختاری

      چقدر زیبا بازگویی کردین سخنان گوهربار استاد رو این نشان از تسلط شما به آگاهی های است که از استاد آموخته ای وچه شاگرد زرنگ کلاس خودسازی هستی

      واقعا همینطور که شما گفتین چیزی که بدست میاری ویا برایت اتفاق میوفته از نوع دیدگاه ما بهخودمون به محیط اطراف حتی کوچکمان چگونه نگاه می‌کنیم باخودم چه گفتگویی رو داریم چه تجزیه تحلیلی در مورد محیط وادمای دوربرمون داریم

      آیا به زیباییها که میتون افراد دوربرمون داشته باشن توجه میکنیم یا دنبال این هستیم یک نکته منفی ببینیم بعد بگیم اون آدم منفی پس باید اون دفع کنم

      که خیلی کار راحتی کار درست همونی که شما انجام دادین افراد خلاصه یک وجه مثبت دارند اون بلد کنیم واتفاقی رخ میده شما با اون دوست همکارتون برقرارشد واین عین صداقته که ما وجه مثبت رو دیدیم و بزرگش کردیم تا اتفاق خوب رخ بده

      البته یک خاطره بگم البته تعریف ازخودم نیست فقط تفکر دیگران رو نسبت به افراد دیگه دارن

      خاطره اینه که تو اداره که کار می‌کردم یک اختلافی مالی بین معاون مالی اداره با یک شرکت افتاد که البته من مدیر شرکت رو مشناختم براساس نوع کارم مدتها در کش وقوس بود من به معاون گفتم پول این شرکت رو از ماطلب داره بدین من قول میدم این شرکت طلب اداره رو بده معاون چند بار به من گفت اگر پول بگیره بره من چندماه کل حقوقت رو برداشت میکنم

      از اونجایی که همیشه من دلم توجه به وجه مثبت آدما بود (البته قانون رو نمیدونستم ) به معاون گفتم شما پول شرکت بده ده دقیقه بعد پول شما توحسابتون واداره پول شرکت و داد دقیقا ده دقیقه بعد اونشرکت پول اداره رو واریز کرد ووقتی فیش رو به معاون دادم باورش نمیشد گفت چطوری الان مدتهاست مادرگیریم بهش گفتم انسانها رو باید وجه خوبشون پیدا کنی

      اونموقع کارها درست انجام میشه

      از کامنت زیباتون سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      از اتاقم تا فلوریدا گفته:
      مدت عضویت: 3254 روز

      به نام خداوند یکتا و بخشنده

      سلام و خسته نباشید عرض میکنم خدمت سودای عزیز .

      توضیحات تون در جهت فهمیدن باور : سن که رسید به 50 فشار میاد به چند جا . آگاهی دقیقی از درک و شناخت کارکرد ذهن به انسان میده . انسانی که هیچگاه متوجه نیست که قدرت تکلم چه بلاهایی می‌تونه بتراشه تو زندگیش . هم راستا شدن و تو دایره ی افراد بشدت منفی و عصبی قرار گرفتن ، همانند این میمونه که این دایره رو با بتنی مستحکم ، دور تا دور خودت ببری بالا . خیلی از ماها سالیان ساله که به همین شکل یه مسیری رو پا نهادیم که خودمون هم هیچ گاه ، آگاه نبوده و نخواهیم بود به سرانجامش . فقط تنها دلیل پا گذاشتن تو این راه رو ، دیدن بقیه و نگاه کردن به قدم ها شون ، میدونیم .

      هیچ وقت هم فکری برای جواب این سوال نداریم ؟

      که این آدما کجا میرن ؟

      منم حتماً باید با همین جمع برم ؟

      لذت بردن ، رها بودن ، نچسبیدن . یادآوری منظم و مرتبی میخاد که همواره ذهنمون ، بهمون خاطر نشان کنه که ، همه چیز همینه . اما فراموش کار بودن ذهن و هم راستا شدن با بدنه جامعه ، هیچ وقت جایی نمی‌ذاره که ذهنمون رهبری کنه این خطا رو ، پس وظیفه ای سخت ، پیش رومون قرار گرفته که خودت افسار این اسب رو بگیر و گرنه ….

      پاسخ به کامنت ٫ نوشته ی طولانی ٫ کامل و جامع شما ، ساعت ها زمان نیاز داشت تا با جزئیات کامل نوشته بشه .

      پس از پایان خوندن نوشته ی زیبای شما ، اون نکات کلیدی و موضوعات مهمی که از لابلای این فایل خارج کرده بودین ، جالب بود .

      عبور و گذر نکردن از حتی کوچکترین کلمه برای توصیف و تمجید ، برام جالب و خوندنی بود .

      خیلی زیاد لذت بردم از نوشته تون …

      عاشقتونم … موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فرزاد امان اله زاده گفته:
      مدت عضویت: 1608 روز

      سلام به دوست عزیزم

      از خوندن دیدگاه‌های فوق العاده یعنی واقعا فوق العاده که سطر به سطرش برام حس خوب میده و سپاسگزارم خداوندم که همچین دوستان ارزشمندی که به این زیبایی قوانین یاد گرفتن و با ما به اشتراک میزارن

      امکان نداره اسم زیباتونو ببینم و کامنت زیباتونو نخونده رد بشم چون میدونم خیلی ریز بینانه به همه نکات مثبت دقت میکنید و یادمه استاد هم این ذکاوت شما را تحسین کرد.همیشه برات حس خوب و سعادتمندی و عشق ثروت آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    جمال گفته:
    مدت عضویت: 1475 روز

    بنام خداوند زیبا، خالق زیباییها ️

    سلام، عرض ادب و احترام خدمت استاد نازنینم، و خانم شایسته محترم، این دو زوج زیبا که هر روز زیباتر و جوانتر و خوشگلتر میشن الهی شکر؛ و سلام خدمت تمامی دوستان گُلم.

    وقتی کامنتم رو خانم شایسته خودن، و استاد در موردش صحبت کرد، حساس شدم و رفتم یبار دیگه اون فایل رو دیدم، و خدایا شکرت، یبار دیگه از زیباییهای اون فایل سراسر زیبایی، لذت بردم.

    الهی شکر بخاطر جهانی که سرشار از زیباییست، سرشار از عشق و صفا و صمیمیته، الهی شکر که این جهان زیبا، پر از خیر و برکته، و این زیباییها تا بینهایت و تا ابد ادامه داره، الهی شکر، الهی شکر، الهی شکر.

    استاد عزیزم آخرای همین فایل در مورد حسناتِ در راه درست، در مسیر درست حرکت کردن فرمودن.

    من نمیگم 100٪ ولی زیاد سعی میکنم که در مسیر درست حرکت کنم، و لذت بخش ترین، با ارزش ترین، گرانبها ترین، عالی ترین، پاداشِ حرکت در مسیر درستیها، داشتنِ “مدال بندگی خداوند روی سینه است”، چه چیزی میتونه زیباتر و گرنبهاتر از این مدال افتخار باشه؟؟ افتخاری از این بالاتر؟؟ افتخار بندگی خداوند رحمان و رحیم، مدال افتخار سرسپردگی در مقابل رب العالمین، این بندگی کردن چند می ارزه؟؟

    حالا من بیام در مسیر درست حرکت کنم که خدا هم جوری هدایتم کنه که ماشین مورد دلخواهم رو بخرم، مگه قابل مقایسه است؟؟

    اینکه من در مسیر درست حرکت میکنم، و این نشان از بندگی کردن خداونده، این نشان از توحیده، فی نفسه کافی میتونه باشه، مگه کسی که میخواد در مسیر درست حرکت کنه، میتونه بندگی غیر خدا رو بکنه؟ یا بلعکس بپرسیم، مگه کسی که بندگی خدا رو میکنه، میتونه در مسیر غیر صحیح حرکت کنه؟

    و وقتی که افتخار میکنم به بندگی کردن رب العالمین، که خداوند در قرآن فرموده «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»؛ و این آیه زیبا بیانگر نقش اطمینان انسان به خداوند در تحقق کفایتِ خداست. یعنی من اطمینان دارم که خداوند به وعده خود عمل خواهد کرد و از روی این اطمینان و اعتماد است که دست از هر غیر خدایی میشویم و “فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا”

    خداوند در توصیف خود در قرآن کریم میفرماید: « وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‏ وَ أَقْنى‏؛ به درستیکه او توانگر کند و سرمایه بخشد.»

    الهی شکر بخاطر تمام آگاهی هایی که به من میدی و از بینهایت طریق منو به مسیر درست هدایتم میکنی.

    الهی شکر، الهی شکر، الهی شکر،

    عاشقتونم

    موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  9. -
    یاسمن زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2408 روز

    به نام رب یکتا

    سلام به استاد و مریم جان و هم خانواده ای های عزیزم!

    چقدر نکته ی خوبی رو گفت آرزو جان، در مورد اینکه توی آمریکا (کانادا و بخشی از اروپا هم همینطورن) آدما وقتی سنشون میره بالا نمیگن دیگه پیر شدیم و از ما گذشت و این صحبت ها…تازه خیلی وقت ها برعکسه، اینا وقتی سنشون میره بالا و بازنشسته میشن تازه شروع میکنن به گشت و گذار و جهان گردی و تجربه های جدید…خیلی هاشون مشتاق این هستن که بچه هاشون بزرگ بشن و برن سر خونه زندگیشون و این دو تا دوباره بتونن دو تایی حال کنن و کیف دنیا رو ببرن! البته طبیعتاً بهترین حالت اینه که شما همیشه در حال لذت بردن از زندگیت باشی، نه اینکه موقع جوونی موکول کنی به زمان بازنشستگی، و نه اینکه موقعی که سنت بالا رفته بگی از من گذشته.

    چه جالب بود چیزی که میناجان گفت در مورد اینکه همون اتفاقات و زیبایی هایی که توی فایل ها میبینه براش اتفاق میوفته…چون این قانونه، نمیشه که تو با احساس خوب به زیبایی ها توجه کنی و به زیبایی ها هدایت نشی…اینکه احساست خوب باشه کلید ماجراست…ممکنه یه نفر داره به یه فایل پر از زیبایی نگاه میکنه، اما ته دلش داره حسرت میخوره، داره به نداشتن اون زیبایی ها فکر میکنه یا هر چیزی شبیه این…و همین باعث میشه که هر کسی نتایج متفاوت بگیره از یک عملِ به ظاهر یکسان.

    من حدود یک ماه پیش محل کارم رو عوض کردم و این محیط جدید و آدم های جدید کمی برام استرس آور بود. به نظرم میومد همکارم یه کم آدم ناخوشایندی هست و یک سری نکات منفیش به چشمم میومد…اما این همزمان شد با دیدن فایل های سفر به دور آمریکا و توجه به زیبایی ها و نوشتن در مورد زیبایی ها و من روز به روز استرسم کمتر شد و مدام به خودم یادآوری کردم که مطمئنم این همکارم کلی ویژگی های خوب داره و نکات مثبتی که ازش میدیدم رو برای خودم بولد میکردم و همینطوووور…تا اینکه روز به روز به هم نزدیک تر شدیم و حتی با هم کلی می خندیدیم و خاطره تعریف می کردیم و روز آخر قبل از کریسمس منو خیلی گرم در آغوش گرفت و عذرخواهی کرد از اینکه ممکنه گاهی رفتارش تند باشه و گفت این به خاطر اینه که گاهی خیلی تحت فشاره و از این صحبت ها!! و جالبه که من اصلاً برام عجیب نبود و مطمئن بودم که اون روی زیبای این آدم رو خواهم دید :)) و این یک مثال عملی بود برای من از اینکه وقتی به زیبایی ها توجه میکنی لاجرم زیبایی وارد زندگیت میشه.

    جمال راست میگه دقیقاً در مورد شکرگزاری…اون انتهای فایل چهره ی استاد معنای واقعیِ کلمه ی شکرگزاری بود…این نکته به نظر من هم خیلی اومده که چقدر خوبه که استاد با وجود اینکه کلی زیبایی دیده و داره میبینه، باز هم با دیدن زیبایی های جدید مثل بار اول ذوق زده میشه و شکرگزاری میکنه انگار این اولین باریه که داره یه صحنه ی زیبا میبینه…

    این هم خیلی مهمه که شکرگزاری از ته دل باشه نه فقط به زبون…یک مثالش که الان یادم افتاد مامان خودمه که وقتی میگه خدایا شکرت اصلاً چشماش برق میزنه و انگار داره پرواز میکنه وقتی میگه خدایا شکرت… اون وقت من هم پرواز میکنم از خوشحالی (ایموجی چشم های قلبی :)))

    آدم لذت میبره وقتی این صحبت ها در مورد صداقت و اعتماد رو میشنوه، اینکه در شرایطی باشی که هم به خودت اعتماد کنن و هم تو بتونی به راحتی به افراد اطرافت در محیط کاری و محیط شخصی اعتماد کنی.

    خدایا شکرت که به من فرصت دادی این فایل فوق العاده رو ببینم و در موردش بنویسم. برای خودم و همه ی هم خانواده ای های عزیزم بهترین ها رو آرزو میکنم (قلب)

    :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  10. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1183 روز

    سلام استاد مهربان و سلام بر خانم شایسته خوش ذوق

    درود بر دوستان عزیزم در این پیج عالی

    خوشحالم که با یک سفرنامه دیگر می بینم و شاهد چیزهای زیبایی هستم

    ممنون که کامنت های دوستان را می خوانید کامنت هایی که پر از حال خوب و حس عالی ونکات مثبت است

    حس خوب زنده بودن و زندگی کردن که در بین مردم وجود دارد می توان از آن درس گرفت و در دل و قلب خودم این حس را زنده کنم که هیچ وقت دیر نیست و همیشه می شود به بهترین حال خوب سپری کرد و به بهترین لحظات این زندگی عالی را سپری کرد

    فایل های استاد بسیار برای ساختن یک زندگی عالی مفید و کارا هستند و می شود سرلوحه و سرمشق زندگی ما باشد

    من وقتیکه به زیبایی ها توجه کنم جهان هستی هم زیبایی ها را سر راهم قرار می دهد و این نتیجه دیدن و دنبال کردن فایل های شما استاد عزیز است

    تمام فایل های استاد عزیز ،نشان از فراوانی در این جهان دارد و حس توحیدی و خداپرستی در آن موج می زند

    زیبایی ها و نکات مثبت در آن به وضوح قابل مشاهده است

    عجب نکته ای استاد توضیح دادند

    وقتیکه یک منظره عالی ببینم خودم را با تمام جزییات و حس در آن تصور کنم و این سبب می شود که من با کمک دستان هدایت جهان هستی آن جای زیبا را تصور کنم

    تصور زیبا و حس تجسم عالی = هدایت شدن به آن زیبای ها و آن مکان

    لذت بردن از مناظر و دیدن نعمت های خداوند و حس خوب داشتن این خود یک شکرگزاری است و حتما نیاز نیست که کار خاصی کرد و عملی خاص انجام داد و داشتن حال خوب ،خود یک شکرگزاری است

    حال می فهمم معنی واقعی فرکانس چی است و چرا اینقدر مهم است

    سپاس از استاد مهربان که به من یاد داد که در لحظه زندگی کنم

    در لحظه حالم عالی باشد و خوشحال باشم

    همه اینها درس هایی است که من در این فایل های زیبا یاد گرفتم

    وقتیکه که حالم خوب باشد و در لحظه باشم این برای من حکم یک برگ برنده را دارد چرا که درک کردم هرچه حام عالی تر باشد اتفاقات عالی و خوب و زیباتری را من در زندگی خودم می بینم و وارد زندگی من می شود

    حس و حالی واقعا عالی است و رویایی که این حس و حال خوب من را بیشتر و بیشتر به سمت زیبایی ها هدایت می کند

    سپاسگذاری رمز پیروزی و موفقیت در این جهان هستی زیبا است

    سپاسگذاری جادوی جهان هستی و پروردگار ما است

    این سپاسگذاری نشان ار آن است که انتخاب کرده ام که خداوند من را هدایت کند

    وای که چقدر در همین سفرنامه به ظاهر ساده نکاتی عالی و زندگی ساز وجود دارد که با رعایت کردن همین نکات می توان هر روز خود را بهتر از روز قبل ساخت

    سپاسگذاری حال من را خوب می کند

    لبخند را بر روی لبهای من می آورد

    بدنم را سالم می کند و اندامهای داخلی بدنم به بهترین شکل ممکن کار خواهند کرد

    سپاسگذاری نعمت بیشتری را وارد زندگی من می کند

    یاد خدا را بیشتر و بیشتر در ذهن من زنده می کند

    دیدن زیبایی ها را بیشتر و بیشتر در دیدگان من زنده می کند

    زیبایی های بیشتری را وارد زندگی من می کند

    سپاسگذاری یعنی اینکه خدای من می بینم و می دانم که تو هستی و وجود داری

    می دانم که تو خالق این همه زیبایی هستی

    سپاسگذاری یعنی اینکه دوستت دارم ای خدای من

    سپاس از خدای فراوانی ها

    سپاس از خدای مهربانی ها

    سپاس از خدای خالق زیبایی ها

    خدای من از تو می خواهم که با دستان هدایتگر خود من را به سمت زیبایی ها و خوبی ها هدایت کن

    از تو می خواهم که مثل همیشه من را در آغوش خود بگیری و اجازه ندهی که یک قدم از تو دور بشوم

    دوست دارم خدای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای: