https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/01/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-01-02 04:17:182023-03-18 23:00:43سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 183
330نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام خدمت استاد و خانم شایسته عزیز و تمامی دوستان ارزشمندم
دیشب تا حدود 4 صبح بیدار بودم و رو ایده هام کار میکردم و بعدشم با یه خواب چند ساعته دوباره بیدار شدم و با شوق و ذوق کار دیشبم رو با چنان ذوقی مشغول انجامش بودم که یهو که صدام زدن واسه نهار یادم اومد دست و صورتمم نشستم و نشستم پای کارم.و الان به شدت خوابم میومد اما دیدن این فایل رو به هیچ وجه نتونستم عقب بندازم چون میدونم که این وحی منزل هست .استاد عزیزم نتونستم این کامنت رو ننویسم .چون خیلی خیلی خیلی تحسین بر انگیزین در تمام فایلها و همه زندگیتون و چیزی که امشب تو این فایل زیبا دیدم .چقدر شما خودتونید و چقدر اشک ریختم وقتی با اون خانم رقصیدین با این کارتون خدا میدونه چه درهایی قراره فراتر از چیزی که تا به حال دیدیم تو زندگیتون باز بشه هر چند که ممکنه شما قبلا و در شرایط مختلف هم این کار رو کرده باشین اما من دارم از عزت نفسی میگم که با دیدن همین صحنه تو دل هزاران نفر جوونه زده.هر چقدر هم که خدا رو شکر کنم به خاطر وجودتون و اینکه شاگرد شما و خانم شایسته هستم کمه کمه کمه.من کسی بودم که قبلنا ماه ها روستا بودم و از خونه بیرون نمیرفتم چون چادر اجبار بود یه جورایی و من بلد نبودم بپوسم و همیسه مسخره میشدم از چادر پوشیدن وهمیشه چادرم پر خاک بودواسه همین بیرون نمیرفتم شهرم رو نمشناختم منتظر بودم دیگران برن بیرون برای من هم خرید کنن از دو ستل پیش که از اموزشهاتون استفاده کردم یه روز به خودم گفتم مکه تو هر روز فایل گوش نمیدی و مگه نمیخوای رشد کنی پس برو تو دل ترست و چادرم رو برداشتم اون روزی که این کارو کردم با این که پدرم و خانوادم مذهبین خیلی جالب بود که رفتم باغمون و پدرم هیچ عکس العملی نشون نداد حای کلی تو مسیر برگشت با عزت نفس فرقون کوچیکش رو کمکش اوردم و برام تعریف کرد و خندیدیم و الان دارم میبینم که چه افرادی بعد از من این کار و کردن و خوشحالم چون این خواسته افراد دیگه ای هم بود .اینجا همه به هم سلام میدن چون اکثرا هم رو میشناسن و من از همین سلام دادن هم بیزار بودم . این مدت اشنایی با شما و خانم شایسته نمیگم عالی عمل کردم که هنوز خیلی مونده و این مسیر تمومی نداره ولی خیلی با محیطم سعی کردم در صلح باشم الان که بیرون میرم با عشق تو مسیر فقط چشمم به زیباییها و ارزشمندی مردم روستاست حتی دوسشون دارم و با احساس قلبی و لبخند به همه سلام میدم و واقعا هم دارم بازخودش رو میبینم.چند وقت پیش تو روستا یکی از همباز های قدیمیمون رو دیدم که دیگه از خیلی سال پیش ندیده بودمش کلی ذوق کرد از دیدنم و گفت تو همیشه جز زیباترین دخترای روستا بودی و هستی در صورتی که من هیچ ارایش ندارم و حتی قری فری هایی که داشتم رو حذف کردم.همین تازگی برای ایده هام خیلی سوال تو ذهنم بود راجب کیفیت موادی که باید استفاده کنم .یه بار تو تاکسی اتفاقی تو مسیر همیشگیم چشمم به کارگاه هایی افتاد که احساس کردم جواب سوالاتم اونجاست .و محیط پر رفت و امد و پر از اشناو مردونس و یه لحظه ترس از حرف مردم اومد اما یاد شما افتادم و نکته ای که هر روز میخونمش که کنجکاوی نیاز به یک جسارت دست نخورده داره که خواسته ها رو محقق کنه.به خودم گفتم باید پیاده بشم و پیاده شدم و رفتم دم اون کارگاه ها و با اقایونی که بودن با عزت نفس صحبت کردم و اجازه گرفتم و ازشون سوالاتم رو پرسیدم استاد اگه بدونید چه درای بزرگی از همین اتفاق تو کارم باز شد و چه معجزاتی که از رفتن به دل اون ترس شکل گرفت.چقدر قبلا تلاش میکردم که تایید بشم و همش در حال خرید لباس بودم به شکلی که یه شال یه کفش رو میدیدم و خوشم میومد یه روزم صبر نداشتم و باید باید میخریدم الان مدتیه که هر پولی که دستم میاد با عشقی که تا همین زمان از شب بیدارم نگه داشته با شور و شوق میرم واسه ایده هام خرید میکنم و از خلق کردن ایده هام چنان لذتی میبرم که الان داشتم فکر میکردم چقدر بیرون میرم اصلا توجهم به این نیست که برم یه لباس جدید و یه شال یه کفش بگیرم نه که نخوام ولی میدونم اونها رو به زووی فراوانش ر هم میگیرم و انقدر عملی کردن ایده هام برام مهمه که دیگه حرف بقیه چندان جایی نداره تو مسیرم نداره و به جای تلاش برای دریافت تعریف و به به چه چه دیگران هر چی دستم میاد بلافاصله میرم واسه کارام خرج میکنم.خانوادم تعجب میکنن میگن زهرا تو که از ما پول نمیگیری خودت که داری کار میکنی چرا پولاتو واسه خودت خرج نمیکنی و این وسایل رو میگیری؟اما چنان لذتی ساخت و خلق برام داره که نمیتونم به هیچی دیگه فکر کنم.انقدر وقتی دارم بعد 6 ماه خروجی کارام رو میبینم لذت میبرم که فقط دوست دارم پول که میاد سریع برم خرج کارم کنم .چقدر این کارتون من رو یاد پارسال انداخت که عمدا میرفتم تو دل جاهای پر رفت و امد و شلوغ روستا و مینشستم رو زمین طراحی میکردم و فقط فایل گوش میدادم و طراحی میکردم و حتی اگر کسی هم چیزی میگفت نمیشنیدم انقدر که عاشقانه این کار رو میکردم و الان دارم بازخوردش رو تو کتابی که انجام دادم میبینم.وقتی فکر میکنم که زهرا چی شد اخه که تو بدون اینکه اون همه کلاس که میگفتن باید برم و بگذرونم توکارم انقدر پیشرفت کنم میرسم به همون روزها و اون عزت نفسی که من رو برد تو دل مردم و دید تحلیلی و طراحی و استادی که بهم یاد داد چجوری از این شاه کلید تو امور زندگیم استفاده کنم.از خدا میخوام با نتایج بزرگ همگیمون قدردانتون باشیم دوستون دارم
سلام به دوستان همسفرم در این سفر شگفت انگیز و پرماجرا و زیبا
خداروشکر برای یک روز جدید و اینکه فرصتی دوباره دارم تا خودم خلق کنم و فرکانس های هم جهت با خواسته هایم ارسال کنم.
سلام به استاد عزیزمون
به به رسیدیم به قسمت 183
ببین کجا داریم میریم برای گشت زدن و با صدای استاد عزیز این فایل شروع میشه اونم به همراه دیدن یک تابلو که مربوط به رای و انتخابات هست که زبان هندی، چینی و البته فارسی هم دیده میشه.
اینجور که تور لیدر سفرمون میگن در خیابون Westwood LA هستیم.بریم که ببینیم چه خبره و قراره امروز دوباره چه تجربه ها، چه درس ها و چه زیبایی های دیگه ایی رو ببینیم…
نکته جالب این شهر آنجلس و این خیابان در کشور آمریکا دیدن این همه تابلو و مغازه هایی که به فارسی نوشته شده بود، اونم به دلیل کسبه فارسی زبان یا مشتری های فارسی زبان بود که این نشان میده چقدر فارسی زبان چقدر ایرانی در این شهر و خیابون وجود دارند.واقعا چقدر….نکته دیگه هم اینه که چقدر هم وطن هامون بخوبی در این کشور تونستن برای خودشون کسب و کار مستقل خودشون رو داشته باشند و آزادانه درآمد کسب کنند و براحتی زندگی کنند…نکته دیگه هم اینه که چقدر سیاست و قوانین این کشور به استقلال افراد و هویت افراد احترام میذاره، چقدر این کشور فضا برای پیشرفت برای هرفردی روی کره زمین قرار داده. چقدر این کشور یک اصل و الویتی رو در قوانینش داره که اینقدر خواهان و طرفدار از سراسر دنیا داره اونم برای زندگی کردن، یک چیزی تو اصل و نیت قوانینش هست که با یک چیزی در اصل و وجود همه ی انسان ها جور درمیاد(حالا فرق نمیکنه اون انسان اهل کدام شهر و کشور و با فرهنگ و پیشینه ایی باشه…)
من قوانین این کشور یا سیاست هاشو برای شهروندان و زندگی نمیدونم، من افرادی که این قوانین رو به مرور در این کشور تصویب کردن نمیشناسم. اما یک چیزی رو جدیدا خیلی بهش برخورد میکنم و همیشه هم دنبال بالاترین الویت در ارزش های خودم بودم و بنظرم این ارزش همونی که در وجود همه ما هست و در اصل و اساس این کشور هم تاحد بسیار خوبی قطعا وجود داره…اونم ارزشی بنام آزادی است…خالق مرا شاد آفرید آزاد آزاد آفرید
_نـکتـــه دیگه این همه فراوانی در دیدن تابلوها به زبان فارسی بود، فراوانی ایده و کسب و کارهای مختلف و فراوانی راه های پول درآوردن بود.فراوانی این همه پول و ثروت و…
خدایا شکرت که جهان این همه فضا داره و این همه آزادی به ما دادی تا هرجا هر شغل و ایده ایی داشتیم اجرا کنیم.
واقعا دیدن بستنی اصغر مشتی
دیدن نان بربری تازه
دیدن اسم تهران
دیدن ادم ها با تیپ و قیافه های ایرانی
واقعا منم احساس کردم اونجا تهرانه اونجا یک قسمتی از ایرانه.
واقعا جالب بود نامگذاری اون میدانی که گفتید بنام ایرانی ها…….
واقعا تحسین برانگیز و شگفت انگیز بود این تجربه و این قدم زدن چقدر باور ساز بود استاد، چقدر منو بفکر فرو برد استاد جان، چقدر این قدم زدن به من بیشتر نشان داد که قدرت جمع چقدر میتونه موثر باشه در شکل و شمایل وانرژی که تو اون موقعیت هست.
چقدر این آدما هم فرکانس هستن
چقدر داشته ها و چیزهای مورد علاقه شون رو با هم شکلی که قبلا بودن به اشتراک گذاشتن در قالب مغازه، فروشگاه و محیط های تفریحی و …
و یک نـکتــه دیگه که به ذهنم اومد که البته شاید قضاوت باشه اینکه ایرانی های مقیم در لس آنجلس چقدر یکسری باورهای گذشته خودشون رو بیشتر مایل هستند حفظ کنند یا اینکه شاید تو گذشته و سبک قبلی خودشون گیر کردن و وقتی اومدن اونجا هم اون سبک و علایق رو با خودشون آوردن، البته شاید من اشتباه فکر میکنم صرفا نام فارسی بکار بردن دلیل بر این فکرا نمیشه…تو این نکته ایی که گفتم و یکجورایی با دیدن این تصاویر همچین قضاوتی کردم این سوال اومد توی ذهنم. اگر من جای اونا بودم با این حد از هم وطن و هم زبان چه رفتاری رو از خودم نشون میدادم؟!
……………………………………………………………………………..
به به رفتین فروشگاه کاسـکــو* و از اینترنتش استفاده کردین تا فایل ها رو بر روی سرور آپلود کنید. چه ایده قشنگی…هیچ محدودیتی، هیچ بهانه ایی برای انجام کارهای درست نیست. وقتی دوست داری کارهاتو درست و به موقع انجام بدی، وقتی دوست داری کارها آسون و راحت انجام بشه اونم در سفر هدایت میشی به اینجور ایده ها که کار رو برات راحت و لذت بخش کنه…
یادم باشه قسمت 159 رو حتما برم دوباره ببینم از تو کاسکو آپلود شده…واقعا سپاسگزارم برای این تلاش های قشنگ و متعهدانه تون.
استاد عزیز خریدهایی از کاسکو هم خریدن رو بهمون نشون دادن(یک شل آب، قرص رختشویی، هدیه برای دوست مون فکر کنم همون گوشی اپل رو گفتین ….خدایا شکرت) و بیان این نکته که توی این فرصت از اینترنت کاسکو استفاده کنیم و فایل ها رو هم آپلود کنیم.فقط میز لپ تاپ رو داشته باشین خیلی باحال بود کوهی از جعبه های عروسکی………………………………….
نکته این قسمت حرف استاد بنظرمن:
_لذتــبخش کردن یک کار تکراری بود اونم در یک فضای متفاوت اونم با اینترنت نامحدود و پرسرعت.
_همزمان انجام دادن کارهایی که نیاز به تمرکز خاصی نداره.
_استفاده از فرصت و مدیریت زمان
_لذت بردن و دیدن فراوانی های کاسکو
_یک خاطره به یادماندنی از رفتن به کاسکو در لس آنجلس
واقعا تحسین تون میکنم برای این رفتارهایی که سرشار از حس لیاقت و آزادی عمل و خلاقیت و عزت نفسه.
واقعا تحسین تون میکنم برای مسئولیت پذیری و تعهدی که به کار و انجام کار درست دارید.
………………………………………………………………………………
چقدر قشنگ زوم کردین روی اون هلیکوپــتـر
چقدر این گوشی زوم و کیفیت تصویر باحالی داره.
چه ویویی از شهر دیدم، آسمان خراش ها و ساختمان های خیلی بلند و یک هلیکوپتر بر فراز آسمان(نــکنه دوست مون اقای راس بـود…) که داشت دور میزد.
واقعا دور زدن هلیکوپتر برام جالب بود.
واقعا خیلی هم لذت بردم از زوم گوشی تون، خصوصا وقتی زوم اوت کردین که یک نقطه سیاهی بیش نبود واقعا چقدر زومش خفنــه…
وقتی برگشتین با خودم گفتم نکنه رفتین تو بام تهران جلس…
حدسم درست بودا در بام این شهر بودین و چقدر دوست داشتم.
عجب مسیر پرپیچ و خمی رو به سمت بالا پیاده روی کردینا خدا قوت…
_بام لس آنجلس که مرکز رصد و نجوم بود.اینجا گفتم کاش یک رصد هم با هم تو سفر بریم.
_اسم برند هـالـیوود رو روی کوه ها دیدیم جالب بود.
چقدر این منظره بام زیبا بود و چه ارتفاع خوبی داشت و چه تسلطی به کل شهر داشت…قشنگ حس اینکه شهر زیر پاته داشت.
چقدر زیبایی ها به وفور همه جا و در همه چیز و همه کس هست.
_ چقدر آهنگی که روی این قسمت گذاشته بودین رو هم دوست داشتم و چقدر هم مناسب بود واقعا دستمریزاد برای این تدوین هاتون.
خب داخل رصدخانه هم میریم خیلی جالب بود خیلی. اون ساعت که مکانیزمش رو متوجه نشدم اون نقاشی های روی سقف که هر کدام داشت تاریخ علم ستارشناسی و باورهای گذشتگان و تمدن ها رو به طبیعت بالاسرمون نشون میداد. دیدن الهه زئوس و کلی اسطوره و افسانه که مربوط به صورفلکی ها بود.
فقط اون گوی گردان شبیه سازی شده از کره زمین…دوست دارم یکی از این چیزها به عنوان دکوری جذاب ومورد علاقه ام تو خونه یا میزکاری که دارم به تازگی استارت های اولیه اش رو میزنم داشته باشم. خدایا شکرت چه ایده خوبی و چه خواسته دلنشین و قشنگی به یادم آوردی……………………قسمت پایین رو آخر اضافه کردم برای دوســـتــان اهل مــطالــعه و کشف و درک چیزهای جالب اطراف مون(اگر چیزی جامونده یا اطلاعات جالب دیگه ایی هم هست خوشحال میشم اضافه کنید. سپاسگزارم)…………………..
تقدیم با عشق
……………………………………………………………………………………
………… رفتم یک سرچ کوچولو زدم اومدم. اینکه اون رصدخانه اسمش
رصدخانه گریفیتس (به انگلیسی: Griffith Observatory)
در سال 1935 تأسیس شده توسط یکی از ثروتمندان لس آنجلس به نام گریفیث جی گریفیث در پارک گریفیث بنا شده است.
رصدخانه گریفیث در شرقیترین نقطه کوههای سانتا مونیکا لس آنجلس قرار گرفته.
رصدخانه گریفیث تنها یک آسمان نما نیست. این رصدخانه بخشی از پارک گریفیث است که بالای یکی از زیباترین کوههای لس آنجلس واقع شده است.
و اینکه اون ساعت نبود که من فکر میکردم
یک پاندول یا آونگ بزرگ منسوب به فوکو (Foucault) که نشان دهنده و اثبات کننده چرخش زمین است.
……………………………………………………………………………
……………………………………………………………………………
رستوران برزیلی حرفه ایی در شهر لس آنجلس کالیفرنیا
نوش جانتون.مریم جان انگار تازه اینجا یک صفایی به موهاتون دادی زیبا شدن مبارک تون باشه…
چه فضا و محیط جالب و تمیزی داشت.
چقدر این ایده چراغ روی میزتون جالب بود.
چقدر باحال نامحدود براتون به شکل های مختلف گوشت میوردن.وای که چقدر قشنگ داشت سرو میشد اون گوشت ها. حسابی دلم خواست و هوس کردم. (استاد اول صبح این فایل رو دیدم با اینکه تو فست بودم اصلا یک صحنه جفت چشم مثل این شخصیت های کارتونی فقط شد گوشت و آب دهنم راه افتاد…البته با قهوه رفعش کردم.)
_آخ آخ اون گوشت دنـده ها ببــین با آدم حرف میزنن میگن بیا منو بخور….به امید الله یکتا در بهترین زمان و بهترین مکان از این خفن ها نوش جان کردم میام اینجا براتون تعریف میکنم.
خلاصه که حسابی نوش جونتون باشه عزیزانـم…
…………………………………………………………………………..
رفتن به یک شـو ماشین های بی ام دبیلو قدیمی
واقعا چقدر جالب بود این رفتار و عادت آمریکایی ها اینکه همچین جمع ها و فضاهایی رو درست میکنند. تا افرادی که مشترکات و علایق مشابه دارند، بیان و دور هم در یک زمان جمع بشوند و از تجربه ها بگن یا ببین و ایــنم یک تفریح جالبی هست.
چقدر تنوع ماشین
چقدر تمیز و لوکس
چقدر آدم و ماشین
یاد جمعه بازار ماشین افتادم.دیدنش جالب بود.
چقدر باحاله که هر روز حیاط خونتون یک چیزهای جدیده و یکجورایی تجربه های جدید و زیبایی ها خودشون میان به استقبال تون…اینم مزیت زندگی در سفر اونم با تراک کمپره. دمتــون گــرم استاد جان…
………………………………………………………………………………
به به دیدن آرم بنــز و شرکت بنــز این همه ماشین بنـــز
رفتیم تو فضای ماشین های خفن امروزی اونم از نوع بــنــــز
خدایا شکرت چقدر ماشیــن
خدایا شکرت چقدر راحت و امن این همه ماشین رو قراره حمل کنن.
خدایا شکرت برای دیدن این همه فراوانی
فکر کنم در شروع سفر به دور آمریکا اینجا اومده بودین یک عکس با مایک اینجا گرفتین فکر کنم شایدم یک بنز دیگه یکجای دیگه بوده.
………………………………………………………………………………
سـبزی مارکت یک فروشگاه ایرانی با بوی قورمه سبزی خفن مادربزرگ پزی…استاد میشه بگین اونجا با اون بوی قورمه سبزی هوس قورمه سبزی کردین یا نه؟ اگر هوس کردین چطور خودتون رو کنترل کردین؟خدایا چقدر باحال بود اونجا.همه چی نوستالژی و ایرانی.
چقدر خورش
چقدر ته دیگ
چقدر هله هوله و خوراکی
چقدر فراوانی
یعنی این فایل و این شهر فقط فراوانی و شگفتی بود استاد جان.
چقدر جنس صادراتی از ایران اونجا هست.
یعنی بهترین کیفیت ها و بیشترین تنوع در هرچیزی.واقعا دمشون گرم.
یعنی حنا و سدر رو بگو
یعنی زولبیا بامیه رو بگو
اون جارو های مادربزرگی رو بگو
چقدر تنوع در شیرینی
چقدر تنوع…………..چقدر بزرگ بود.
خدایا دم در رو بگو یک ایرانی با ساز آکاردئونی داره آهنگ سلطان قلبم میزنه.
خدایا شکرت برای دیدن این همه
……………………………………………..
قسمت آخر فایل هم که دیگه سورپرازینگ شدیم اســتاد. کولاک کردین.ترکوندین یعنی.
شب هم که کاباره تهران در شهر ایرانیان لس آنجلس
و حرکت جهادی استاد جان واول سورپرایز شدن خودش و بعدش هم ما…
فقط اون خانم رقصنده رو ببین این همه جا و آدم دقیقا کلنگش به استاد ما گیر کردا…یعنی استاد واقعا من فقط تحسین تون کردم این حداز اعتماد بنفس تون رو. تحسین کردم اینکه ترس از قضاوت و نگاه مردم و تیپ و لباس تون و اینکه رقص تون خوب نیست باعث نشد که شما از این چالش استقبال نکنین. واقعا استاد تحسین تون میکنم برای این حد عملگرا بودن تون و درلحظه تصمیم گرفتن تون رو. استاد من که اولش راستش جا خوردم و بعد یادم از کامنت یکی از دوستان افتادم که نوشته بود استاد از رقص تون برامون بذارین و دوست داشت رقص تون رو ببینه(من حدس میزدم رقص خوبی نداشته باشین، تو همون سفر با آر وی یک چندبار یک حرکات موزونی زده بودین.) خلاصه دوستان خواسته شون برآورده شد والبته فکر کنم اونا هم مثل من سورپرایز شدن مثل خود شما…استاد میره میرقصه اونم کجا کاباره تهران، اونم یک خانم رقاص میاد سمتش بلندش میکنه و میبرش وسط سالن…واقعا اون خانم اگر میدونست دست کی رو گرفته و داره به کی اموزش میده و باهاش میرقصه. یعنی بعد میگفت یک حسی عجیبی منو کشوند به سمت این شخص.قطعا اونم هدایت شد تا استاد رو انتخاب کنه و استاد بره تو چالش و یکجورایی یک امتحان در لحظه خدا از استاد گرفت…
خلاصه که جالب بود
و نکته های زیبا و درس های زیادی برای من داشت.
نکته هایی که الان به ذهنم میاد:
* در لحظه تصمیم درست رو گرفتن.
* از چالش ها استقبال کردن
* اعتماد به نفس خودتو محک زدن.
* خجالت نکشیدن و اقدام کردن
* قضاوت نکردن
* خودت بودن و لذت بردن در لحظه
* تجربه کارهای جدید حتی شده یکبار برای رشد و محک زدن خودت
* ذهن رو کنترل کردن
* ………….
و البته باید بگم مریم جان رو هم تحسین میکنم برای اینکه فیلمبرداری کردن. و استاد جان رو هم تحسین میکنم که این فایل چالشی با اون فضا و شرایط رو در یک سایت ایرانی گذاشته و اینجا هم خودشو به چالش میکشه.واقعا استاد من چقدر باید از شما یادبگیرم. چقدر شما بزرگی چقدر داری روی خودت کار میکنی و چقدر قشنگ ما رو هم آماده میکنی تا ما هم مثل خودت بزرگ فکر کنیم و کارهای بزرگ و چالش های بزرگ رو بریم توی دلــش.
استاد شاید اینم بخشی از روند تکامل برای ما بچه های پیگیر و اعضای خانواده صمیمی سایت بود.
واقعا چقدر همین تیکه رومیشه بررسی کرد از خجالت نکشیدن، از غلبه بر ترس ها، از کنترل ذهن و نگاه جنسیتی رو نداشتن، از توجه به اصل که لذت بردن و شادی کردن بود، از تمرین کردن و استفاده از فرصت های چالش برانگیز، از اینکه یک استاد موفقیتی میتونه چقدر متفاوت ظاهر بشه و چقدر از خصوصی ترین و شاید حاشیه ساز ترین بخش های زندگیشو برای ما به اشتراک بذاره….
چی میشه که یک آدم به همچین کارهایی دست میزنه؟
چی میشه که یک آدم میتونه اینقدر تغییر کنه و اینقدر رها و بی پروا عمل کنه؟
چی میشه که اینقدر یک آدم صادق و بی ریا هرچی برای یاد دادن داره به ما نشون میده؟…
دیگه رسما من هنگــم…….
استاد واقعا سپاسگزارم ازتون که اینقدر خودتی، اینقدر برای ما سنگ تموم میذاری تا باور بسازیم.
راستی استاد کاپشن تون هم خیلی قشنگ و زیبا بود.
……………………………………………………………………………
شنیدن یک سری آهنگ زنده از یک خواننده ایرانی مرتضی.
این خواننده عزیز و تقریبا سبک قدیمی خوان هم حسابی ترکوند و سنگ تموم گذاشت حسابی مجلس شادی و شور به پا کرد…
خیلی از خواندن کامنت تون لذت بردم و تحسینتون کردم، من تقریبا اکثر کامنت ها رو میخونم ولی کامنت شما با اینکه طولانی بود ولی خیلی زیبا و خوش سلیقه بخش بندی شده بود و فاصله گذاری مناسبی داشت که سریع و راحت خوانده میشد و در هر بخش زیبا به نکات مثبت و جزیات توجه شده بود و این شیوه نوشتن بخصوص در کامنت های طولانی برایم الهام بخش بود و ستودنی.
اینکه بگونه ای بنویسیم که راحت بشه مطلب را خوند هم احترام به مخاطبه و هم احترام به خودمان و این نکته خوبی بود که من از کامنت تون گرفتم.
هنگامی که خودم داشتم کامنت مینوشتم دوست داشتم اطلاعات بیشتری راجع به آن پاندول بدونم و با اینکه یکی دو بار سرچ کردم ولی موفق نشدم اطلاعاتی خاصی بدست بیارم و به نوشتن ادامه دادم و تو ذهنم گفتم جواب سوالم و در کامنت بچه ها میگیرم و شما اولین کسی بودید که بعد خواندن اینهمه کامنت به آن اشاره کرده بودید که ممنون و سپاسگزارم ازتون، در پناه خداوند شاد و خوشبخت و ثروتمند باشید.
واقعا خوشحالم کردین از اینکه برام کامنتی گذاشتین که لذت بردین از متنی که نوشتم.
واقعا ممنونم از دقت و توجه خوبتون، با اینکه کامنت هام اغلب طولانی میشن یا شاید گاهی بیش از یک کامنت میذارم شما و شاید خیلی از دوستان میخونید و ابراز لطف میکنید. راستش یک نجوا توی ذهنم میاد که اینقدر طولانی ننویس حوصله میخواد. باز میگفتم من اول برای خودم مینویسم خب باز اون نجوا میگفت خب باید اینقدر وقت بذاری بخونی یکم خلاصه کن تا وقتتو رو زیاد نگیره. کمی قانع میشدم و باز میگفتم این یعنی محدودیت من هر چی بیاد مینویسم. باورتون میشه گاهی اصلا برای نوشتن هیچی تو ذهنم نیست و میگم انشالله اینبار کامنت کوتاه تری میذارم و بعد که شروع میکنم با یک ذره تمرکز بیشتر نکته های مثبت و درس ها رو ببینم و بنویسم اصلا نمیتونم سرعت حرکت انگشت هام رو کم کنم. چون واقعا گاهی تراوش میکنه و میگه بنویس بنویس بنویس…(اما به عنوان مهارت یکم میخوام روی خلاصه نویسی هم کار کنم، هرچند من زمان دانشگاه بهترین خلاصه نویسی بودم که بالای 50 درصد سوال ها از نوشته های من توی امتحان میومد، یادمه دوستان یکساعت قبل امتحان میومدن تا فقط برگه های خلاصه نویسی و بقول دوستان مرتب منو بخونن و انصافا یکی از دوستان میگفت من برای امتحان یک دهم کتاب رو هم نخونده بودم با خوندن بیشتر برگه خلاصه های اون درس من تونست نمره قبولی بگیره و با همون نکات سوال ها رو جواب بده و جالبه دوستانم اغلب از من نمره هاشون بالاتر میشد.
نمیدونم چطور شد که یاد این خاطره افتادم و اینجا برای شما تعریف کردم.میخواستم بگم که این نظم در طولانی نوشتن یا حتی به مدل های مختلف و متنوع کامنت نوشتن رو دوست دارم و تقریبا سعی میکنم جوری بنویسم که اون روز راحت ترم و بعد میام میخونم و خودم اولین کسی هستم که لذت میبرم و باعشق فقط مینویسم.
واقعا سپاسگزارم که باعث شدین این خاطرات و کلی باور های درست و نادرست رو درحد فهم خودم شناسایی کنم.
سپاسگزارم برای وجودتون و نوشتن داستان هدایت الهام بخش تون. امیدوارم در مسیر کشف علایق و ساخت کسب و کار شخصی عالی و عالی تر قدم بردارید.
تحسین تون میکنم برای کامنت ها و توجه های زیبایی که دارید واقعا خوشحالم از آشنایی بیشتر با شما. خوشحالم اینجا دوستانی رو دارم که در مسیر رشد و پیشرفت هستن و اینقدر به رشد منم کمک میکنن واقعا خداروشکر برای همه چی…
منتظر ردپاها و شنیدن اتفاقات زیباتون با عشق هستم.
براتون از الله یکتا بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از صمیم قلبم خواستارم
سلام و درودی دوباره به شما فهیمه جان عزیز در این صبحگاه زیبا
فهیمه جان احساستو هنگام نوشتن کاملا درک میکنم زیرا کلام خداوند است که می گوید نبوده بنده من کار خدایی را انجام داده باشد و همزمان نجواهای شیطان را هم نشنیده باشد!
خوشحالم که به نجواهای دلتون توجه می کنید تا به نجواهای ذهنتون و راه درست و مسیر درست نیز همین است.
خانم پژوهنده عزیز دلیل بودن در این سایت، دیدن آموزش ها و فایل ها، خواندن و نوشتن کامنت ها چیزی جز رسیدن به احساس خوب نیست. و وقتی که ما با خودمان بتوانیم رابطه درستی برقرار کنیم آن وقت راحتتر و سریعتر به احساس خوب خواهیم رسید و مدت بیشتری در این احساس خواهیم ماند. لذا اگر عادت به طولانی نوشتن دارید بهتون تبریک میگم زیرا این یکی از نشانه های این رابطه درونی زیبا با خودت و خداوند است.
دلیل طولانی شدن کامنت ها هم همین ارتباط قوی است زیرا از درونت این جملات می جوشند و بر دل و قلمت جاری می شوند و تو نمیتوانی که ننویسی!
فهیمه جان عزیز همانطور که در کامنت قبل اشاره کردم منم در این دانشگاه انسان سازی جزوه شما را امانت گرفتم و لذت بردم از شیوه نگارش و دستخط زیبایت و نکات مهم و قشنگی که اشاره کردید، اینجا هر چقدر مفصل تر و با جزیات بیشتر بنویسی بهتر و بیشتر و راحتتر به مقصود میرسی زیرا مدت زمان بیشتری دارید با خودت گفتگوهای ذهنی مثبت انجام می دهید و به نکات مثبت توجه می کنید و احساس خوبت لاجرم و طبق قانون اتفاقات بهتری را جذب زندگیت خواهد کرد
باز هم ممنون و سپاسگزار لطف و نگاه زیبایتان هستم و برایتان سعادت و خوشبختی و سلامت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.
سلام به شما اسدالله عزیز، صبح زمستانی و نمناک شما هم بخیر و شادی
وای که چقدر به کامنت تون انگار نیاز داشتم، به شنیدن و به یادآوردن قوانین و کلام خداوند
اینکه برام نوشتی:
کلام خداوند است که می گوید نبوده بنده من کار خدایی را انجام داده باشد و همزمان نجواهای شیطان را هم نشنیده باشد!
وای دوباره که این قسمت رو الان خوندم یک اشکی تو چشمام حلقه زد وای خدایا تو با من چه میکنی، خدایا چقدر قشنگ منو سردردگمی رها میکنی و جواب منو به این قشنگی با این دست و زبانت به من میرسونی:
بهتون تبریک میگم زیرا این یکی از نشانه های این رابطه درونی زیبا با خودت و خداوند است.
پس از تئوری کوانتوم دانشمندان اساس همه ی جهان را انرژی می نامند. همه ی جهان نوعی انرژی هستند….خدایا تو با من چطور حرف میزنی. خدایا چقدر تو به من نزدیکی….نمیتونم اشکی که از احساسی که به قلبم از کلام خدا به من رسونده و داره هی به طرق مختلف میرسونه کنترل کنم خدایا عاشقتم واقعا نمیتونم که ننویسم نمیتونم.
سنگ و فلز گونه های فشرده و افکار و احساست گونه های رقیق این انرژی هستند….همزمانی این قسمت از فایل های “آرامش در پرتو آگاهی” که مثل یک تیک بزرگ و تایید قشنگ بازهم از خدای من و نشانه های خدای من که همه جا او میبینم، میشنوم، حتی این خامه پرچرب و خوشمزه ایی که لحظاتی پیش خوردم که مزه اش زیر دهانم مونده همش انرژیه همش خداست. میبنی دوست من…چطور من جاری نشم چطور انگشت هامو آروم کنم که کلمات رو تایپ نکنن چطور اصلا میشه خدا رو ندید.من عاشقانه میپرستمت ای خدای متعال و بی همتایم. خدایا عاشقانه های قلبم رو هربار با کلماتی ناقص در مسیر و جریان تو جاری میکنم…خدایا منو دچار خودت کردی و دوباره میخوام که ملاقاتت کنم مثل همون اتفاقی که منو آگاه کردی و حست کردم و نمیدونم چطوری شد که روحم از جسمم جدا شد. دلم اون لحظه رو دوباره و دوباره میخواد اینبار……..اووووه یعنی قلبم تو دهنمه ها….میخواستم هرآنجه نوشتم رو برم پاک کنم اما شاید باید اینجا مینوشتم. اصلا رفتم تو فضا و خاطره خوشی که دوست دارم و باعث شد خدا تو قلبم چنان رسوخ کنه که با نامش اشک تو چشمام مثل باران بهاری جاری بشه. تا هرموقع هر کسی و هرچیزی میدیدم فقط حضور خدا رو ببینم. واقعا اشک امونم نمیده و نمیدونم اصلا چرا اینا رو دارم با شما مرور میکنم…
فقط میتونم بگم ازتون بارها و بارها سپاسگزارم برای کامنتی که قلبم چنان تکان داد، چنان نشانه ها و همزمانی هایی برام بود که فقط میتونم بگم از صمیم قلب سپاسگزارم دوست عزیزم تویی که پاره ایی از منی، پاره ایی از خدا، تویی که عاشقته خدا تویی که عاشقتم تویی که من را چنان شوریده حال کردی که فقط سکوت میکنم و بس………..من نمیتونم که ننویسم و گاهی اصلا نمیتونم که بنویسم و فقط سراسر سکوت محض میشم و منتظر اون ملاقات هستم ملاقاتی که در لحظه مرگ و زندگی اتفاق می افتد…………..
چقدر از دیدن اسمت به عنوان کسی که برام کامنت نوشته خوشحال شدم. من سعی میکنم کامنت های شما تا جای امکان بخونم و هربار شما رو تحسین میکنم و من از شما واقعا سپاسگزارم که برام نوشتید.
واقعا این جمله زیبا از یک شعر زیبا حس خیلی خوبی به من میده.ممنون که برام یادآوریش کردین.
واقعا حس کنجکاوی و کشف و تجربه کردن در وجودم فکر میکنم خیلی خیلی بالاست.
من همینجا شما رو تحسین میکنم برای ردپاهای زیباتون و ازتون تشکر میکنم که هستید و دارین اینقدر خوب روی خودتون کار میکنید و با خوب زندگی کردن تون جهان رو جای بهتری برای زندگی میکنید واقعا صمیمانه سپاسگزارم.(راستی محمد جان خوشحال میشم بیشتر باشما و نحوه هدایت و مسیری که اومدین و رفتین آشنا بشم، دیدم هنوز داستان هدایت تون رو ننوشتید. البته منم باید یک آپدیتی بکنم داستان هدایتم رو…)
براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از الله یکتا خواهانم
اوووووف آقا اومدم برم سراغ روانشناسی ثروت 1 گوش بدم ،دیدم سفر به دور آمریکا اومده کلی کیف کردم اومدم دیدم بعد کباب اومده ،نوش جونت استاد
گوش بشه به تن خودت و مریم جون با حسو حال عالی ،وقتی دیدم چقدر ایرانی هست کلی کیف کردم
گفتم خدایا چقدر توبررگی اون سر دنیا یه قاره دیگه که پراز آدمهای مختلف بعد چقدر هم وطن وااای چه حال قشنگی انگار آشنا بود و چقدر عالیییی
تحسین میکنم آمریکایی هاااا از این همه شعور فهم ودرک بالللا اینکه بزارند با زبان خود ما روی تابلوها توی اون کشور احسنت چقدر عالی ،چقدر درایت
به به چه سوپر مارکت خفنی از شیر مرغ تا جون آدمیزاد هرچی بخوای هست ،استاد آجیل و تخم ها باب دل شماست اااا یادمه تو یه فایل که راجب ویزا میگفتید که وارد آمریکا شدید کلی آجیل و تخمه بردید افتادم گفتم الان سبد برمیدارید میرید خرید
چقدر عالی که همه چی ایرانی چقدر فراوانی و نعمت
چقدر خداوند بزرگ که همه چی راحت کرده اون سر دنیا هرچی بخوای هست حتی بهتر از خود تهران
ما خودمون خیلی چیزا رو میخوایم جدیدا میریم خرید بعد فکر کن از هرچی بخوای هست تا سنگ پا و لیف و جاروووو آدم یاد لیست خرید جهیزیه میفته تازه باز یادت میره خیلی چیزااا ولی اینقدر فراوانی بود توی این هایپر همه چی دم دست بود ،استاد چقدر کاپشن یا سویشرتتون جذاب و قشنگ بود عالییی بود
شاد کارتون اش من بچه بودم میدیدم چن تا بچه که
کوچولو بودن کارهای جالی میکردند اسمش خاطرم نیست ،به به بام دیدم کیف کردم تا چشم کار میکرد سیرتا پیاز از اون بالا معلوم بود یاد مستند که عقاب از بالا پرواز میکنه نشون میده همه جا رو شما هم مثل چشم عقاب دوربین جلو عقب میکردید که تمام برج ها و قشنگی رو ببینیم چقدر نظو ترتیب و جالب اینکه اون همه ساختمان و برج قش
نگی درختااا بینش معلوم بود کیف کردم یه لحظه تو دلم گفتم اینجا هم اطرافش مثل خزر شهر پراز خونه های ویلایی و قشنگی به چشم میخوره و اون دورترهاااا آسمان خراش ها رو آدم میبره کیف میکنه چقدر جای رصد خونه جای عالی بود و چقدر جالب که نزدیک و دم دست بود هرکی میره بام میتونه یه سری اونجا بزنه چقدر آسان و راحت و اینکه چقدر جالب بود اینکه عکس کره میچرخید و تورنتو و لس آنجلس ساعت هاش نمایش میداد قربون خدا بشم چقدر علم آگهی وهدایت به این بشر داده جلل خالق ،حالا بعد یه پیاده روی یه چرخ تو شهر رفتی کباب بزنی به به چه لذت زیباییی من ام بدو بدو تو تاریکی خونه یه لقمه پنیر خیار گرفتم جاتون خالی همراه کبابی که میزدید زدم بربدن خیلی چسبید ،نوش جونتون
چقدر رفاه و ثروت خوبه که تمام دست نیافتنی ها به دست میاد فقط کافی بخوای ،استاد چقدر چقدر کافه جالب بود من همیشه تو تبلیغ ماهواره خونه مامان اینا میدیدم کاباره تهران ،آفرین استاد تحسین میکنم که تمام جاها رو تست میکنید و اینکه با اون سادگی و حس حال خوبتون وارد اون مکان شدید بدون اینکه به این فکرکنید چی میگن خیلی تحسین کردمتون که خودتون هستید بی هیچ عیب و نقصی و خداوند شماره فرستاده تا به ما نشون بدبد خودمون باشیم چقدر عالی بود که با اون تیپ رفتید و وایستادید و مقاومت از بین بردید و خودتون با زمان و مکان هماهنگ کردید و چقدر خوب بود که خوندن مرتضی رو گذاشتید چقدر عالی بود هرکی وس داره با هر شکل و رقصی که میخواد میاد میترکونه و حال خودش خوب میکنه فارق از اینکه کسی میرقصه یا نمیرسه کی نگاش میکنه عالی بود عالی
از کجای زیبایی های این ویدیو بگم اولش که خیلی خوشهال شدم و حس خوبی بهم دست داد که فهمیدم تو ال ای یک میلیون ایرانی داره زندگی میکنه حس میکنم. یکی از هوف هام داره پر رنگ تر میشه و هر بار بیشتر چشمک میزنه
از طبیعت زیبا ومسیر پیاده روی هرچی بگم کم گفتم خیلی زیبا بود مثل همیشه
برسیم به مغازه ی ایرانی همه چی تموم اول این نکته روبگم که خیلی عالیه که تو امریکا همه فروشگاه ها فضای خیلی بزرگی دارن و اغلب وسایلی که نیاز هستش رو دارن فروشگاه های بزرگ والمارت و کاسکو که همه چیز دارن تو این فروشگاه که استاد ازش فیلم گرفته بودن از سنگ پا تا قورمه سبزی و کباب داغ موجود بود دوباره به خودم این ثروت جهان رو یاد اوری میکنم که چقدر وسیله و مواد خوراکی در این فروشگاه وجود داشت مواد غذایی که بیشتر از یک روز نمیشه نگه داشت برسیم به جای جالب داستان که کاباره تهران باشه اول تحسین میکنم خانوم شایسته رو که انتقدر باشعو و با فهم هستن که فرد دیگه رو به خاطر ترس و چیز های مسخره که تو مملکت ما متاسفانه زیاده محدود نمیکنن
یاد اولین رقصم تو عروسی یکی از اقوام افتادم خیلی استرس داشتم ولی وقتی قبل مراسم با فامیل ها در حال گفتگو بودیم حرف رقص شد یکی از آشنایان که با من هم همکار هستیم خیلی با ارامش بر گشت و گفت دقیقا این جمله رو به ترکی گفت (مگه عیبه میریم یکم دستامون رو تکون میدیم میشه رقص ) ما خانواده مذهبی هستیم و این حرف ی ستون شد برای قلبه به ترسم و رفتمو وسط ی رقص نه چندان حرفه ای انجام دادم (خوب بار اولم بود) الان که رقص استاد رو دیدم اون خاطره برام زنده شد و به شدت استاد رو به خاطر این حرکت تحسینشون میکنم
وقتی به ی ترس قلبه میکنی و کاری رو که ازش ترس داری انجام میدی در جا ی مرحله میای بالا تر انگار ی بروز رسانی جدید برات اومده اعتماد به نفس خود ارزشی انرژی مثبت و.. همه باهم میره بالا و حس میکنی که بزرگ تر شدی
و در اخر اقا مرتضی عزیز که تر کوند فارسی ترکی و کردی رو خیلی عالی خوند و واقعا لذت بردم از شنیدن صداش
ممنون که وقت ارزشمندتون رو برای خوندن این متن خرج کردید برای تک تکتون بهترین ها رو از خدای مهربان آرزومندم
1- در لحظه صدای نجوای ذهن را خاموش کردید و تصمیم گرفتید . انگار یه آزمایش از پیش تعیین شده بود براتون.
ولی کاملا قابل حس بود برام که کسی که مدام داره روی خودش کار می کنه می تونه در لحظه خودش را به چالش بکشه.
2- و از همه مهمتر اینکه این قسمت را به این فایل اضافه کردید و حذفش نکردید .
چون در سایت هر کسی با هر نگاهی میاد و به تمام رایگان ها دسترسی داره و شما را می بینه
از نظر من این انتخاب دوم جسارت بیشتری می خواست
چون برای اولی میشد دلیل بیارید
اونجا کسی من و نمی شناسه . تاریکه و خیلیا مشغول صحبت و غذا خوردنن و……
ولی در سایت منتشر شدن دیگه تیر آخر بود
احسنت و ممنون که به اشتراک گذاشتیدش و یه قدرت جسارت برای من شد که یه الگو بزارم توی ذهنم این قسمت را و کمک می شه در مسیرم که در لحظه ذهنم این الگو را برام بیاره بالا و من تصمیم بگیرم بدون توجه به نظر دیگران اقدام کنم که پاداش ها میاد.
ای کسانی که ایمان آوردهاید! بسیاری از دانشمندان و راهبان، اموال مردم را به ناحق میخورند و آنان را از راه خدا بازمیدارند و کسانی که طلا و نقره میاندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، آنان را به عذابی دردناک، بشارت بده! (34) روزی که آن [طلاها و نقرهها]، در آتش دوزخ گداخته میشود و با آن پیشانیها و پهلوها و پشتهای آنان را داغ مینهند. [فرشتگان عذاب به آنان میگویند:] «این است آنچه برای خود اندوختید پس [مزهی] آنچه را که میاندوختید، بچشید!»
سوره توبه
توی آیه اول حالت اینجوریه که اولش میاد میگه که یه سری از دانشمندان و راهبان اموال مردم رو میخورن بازم اینجا خبری از این نیس که دارن ستم میکنن به یکی
یا مثلا مردم گناه دارن یا هرچی
نه هرکسی بنا بر فرکانسش داره اینو دریافت میکنه
و اصن باید اونا باشن توی گروه شیطان تا این دنیا دو قطبی بمونه
اما اصل صحبت من این آیه اس
یادم بچه که بودم توی کتاب دینیمون
این آیه رو اگه اشتباه نکنم آورده بودن
من با اون بچگیم گفتم نگاه کن اونایی که پول جمع میکنند خدا اون دنیا این پولها رو جمع میکنه داغشون میکنه میزنه به بدنشون
یعنی یه جورایی این باور استارتش میخورد کم کم که خدا پول از هم دیگه دورن
این قضیه گذشت تا من بزرگتر شدم و این دیگه برای من یه باور محکم شده بود که اگه تو بری سمت پول ثمره اش میشه اینکه اون دنیا اینا رو داغ میکنن و میچسبونن به بدنت
تا اینکه امشب به این آیه بر خوردم
اولا اینکه اول این آیه داره از راهبان صحبت میکنه من توی قرآن به معنی دقیقش نرسیدم ولی فک میکنم همون راهبان مسیحی یا یهودی رو داره میگه
دوما
توی قسمت دوم این آیه میاد میگه کسانی که میان این طلاها و نقره ها را برای خودشون انبار میکنن
برای خودشون نگه میدارن
قضیه چیو میدونی داره میگه
قضیه ی اون سطل آب بود که میگندید
یه سری ها هستن یه مقدار آب بارون توی سطلشون جمع میشه بعد اینا اون مقدار آب رو میبرن قایم میکنن که از دستش ندن
چرا
چون فک میکنن همین یه ذره اس
میگن اگه نگیریمش از دستمون میره
دقیقا مصداق بارز همیناس
اینا نمیذارن جریان ثروت به گردش در بیاد
و این کار باعث میشه که با جمع آوریش
با باور کردن وعده فقر شیطان تبدیل بشن به آدمی که فقط دنبال جمع کردن از ترس اینکه مبادا فردا نداشته باشه بخوره
و هم این دنیاشو میبازه هم اون دنیاشو
و طبیعتا ثمره ی جمع کردن با این حس بد نمیتونه چیزی جز این باشه
توی آیه بعدی ادامه میده که ببین ثمره ی اینکه تو اجازه ندی جریان ثروت بچرخه همین
اگه قرار باشه هرکدوم از ما اجازه ندیم که این جریان بچرخه سنگ روی سنگ بند نمیشه
این از اونجاهایی که نشون میده خدا وسط رینگ این دنیاس
گفتم اکثر مردم فک میکنن خدا وایساده یه گوشه
داره نگاه میکنه که چی میشه
بعد اصن خودشم تعجب کرده که دنیا این شکلی شده
مثلا انگار خدا داره با تعجب میگه قرار نبود این آمریکا اینقدر قدرت بگیره
قرار نبود اینجا این جوری بشه
مثلا انگار خدا هاج واج مونده که چه مصیبتی شد این دنیا
و از اون طرفم هرواری میاد خودشو میندازه وسط که آقا منم هستم
یه معجزه ای از دستم بر میادا
در صورتی که ما از این آیات میفهمیم که خدا وسط رینگه
تا حتی توی کوچکترین مسائلشون هم داره وارد میشه
و بهت داره راه سعادت رو نشون میده
این قران نیمده که بگه شما ها مثلا نماز بخونید بشنینید دست روی دست بذارید ادعیه بخونید تا قیامت بشه منم اون موقع این تعداد ها رو که شما انجام دادی از نماز و روزه و اینا رو میشمارم بهتون پاداش میدم
نه خدا این شکلی نیست
خدایی که من توی قرآن دیدم
خدایی که قرآن رو آورده که ما بهتر زندگی کنیم
خدایی که مثل یه دایه ای که میخاد یه بچه ای رو تربیت کنه بهش میگه عزیزم ببین این پول رو من بهت میدم ولی توی این مسیر خرجش کن نری یه موقع مواد بخری نری معتاد بشی نری فلان کنی
من یه همچین خدایی رو دیدم توی قرآن
که دستش بازه
و اصن همه متقی هاشم (اول نوشتم مومن بعد پاکش کردم) همه پولدارن
همه انفاق کن
همه دست و دل بازن
و همه دارا ان
اینا همونایی ان که شیطان حرص میخوره که چرا نمیتونه اینا رو از مسیر خارج کنه
اتفاقا طبق همون آیه ای که براتون شبهای پیش آوردم دقیقا خدا میکه که من براتون میترکونم به شرطی که شما بندگی شیطان رو نکنید
به شرطی که شما فقط به من قدرت بدید
به من توکل کنید
اصن من امشب داشتم فک میکردم
دیدم مثلا خدا گفته فلانی ها اینجوری بودن ولی ایمان نداشتن
بعد دیدم مثلا دیروز یه تضادی برای من رخ داد
دیشب تونستم حالمو خوب نگه دارم ولی امروز تا یه حدی نتونستم کم آوردم بعد به خودم گفتم تو زمانی کم میاری که از توکل خدا خارج شدی
نه این که مثلا من حماقت کنم بگم خدایا من به تو توکل میکنم بعدم خدا برام هیچ کاری نکنه من این وسط کنف شم نه
اینجوری نیس
من توکل میکنم دلم آروم میگیره
خدا از همون راه درسته برام پول میاره
برام ثروت میاره برام میوه ی همون تضاد رو میاره
و اصن وقتی که تو قانون های این دنیا رو بدونی راحت تر میتونی فکر خدارو بخونی راحت تر میتونی آینده رو از تضادهای دور و برت پیش بینی کنی و از یه جایی که دیگه هدایت بشی تو میرسی به جایی که خود به خود تو به سمت خواسته هات میری
مثلا تو میخای خونه بخری
یا یه خونه بزرگتر میخای
اولش با دلخوری از همسایه ات شروع میشه
تو وقتی شاخک هات تیز باشه
سریع میفهمی میگی به خودت من که احساسم خوب بوده
اگه یه همچین قضیه رخ داد یه دلیل داره اونم تضاده
و ثمره ی تضاد هم دریافت میکنی
مثلا اگه ده سال پیش از من میپرسیدی توکل یعنی چه
میگفتم که یعنی بسپاری به خدا و نتیجه اشم هرچی شد این دنیا محل گذره
یعنی یه اشتباهی که توی قشر مذهبی تر شکل میگیره شوق مرگه
یعنی اشتباه برداشت میکنن حرفهای خدا رو مثلا اونجاهایی که میگه اگر بدانند آن دنیا بهتر است
این منظورشه که تو این دنیا کارتو درست انجام بده
بدون که اون دنیایی هم هست
اصن چون اون دنیایی هم هست تو باید پس قطعا کار تو توی این دنیا درست انجام بدی
نه اینکه مسئله رو پاک کنی
من فقیر میمونم
من در به در میمونم که اون دنیا برم بهشت
خدام فک کردی چی بهت میگه
آیه قرآن
و فرشتگان موقع مرگ ازشون میپرسن در دنیا چگونه بودید
میگن ما مستظعف بودیم
ما تو سرمون خوردده بود ما مورد ستم واقع شده بودیم
میگه ا
حالا که تو سرت خورده
و تو سری خور موندی
و تو سری خور بار اومدی
بدون اون دنیا خیلی سخت تره
بهش میگن مگه زمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنی
اصن این که میگم فقر رو بد میدونن
مثال واضحش اونجایی که میگه اگه خواستید ببخشید به اونایی ببخشید که صورتشونو با سیلی سرخ نگه داشتن
یا مثلا اونجایی که میگه از ترس فقر بچه هاتونو نکشید ما شما و آنها رو روزی میدهیم
خب نشون میده که بابا اون خدا اصن قصدش اینکه تو رو پولدار کنه
قصدش در جهت ثروتمند شدن تو ا
هیچ جایی ام نیس که ثروتمند شدن رو کوبیده باشه
دنیا طلبی اینکه تو فقط فکر و ذکرت بشه این دنیا و بخای از هر راهی پولدار شی رو کوبیده کلی ها
ولی هیچ وقت خود پول رو نکوبیده
تازه یه سری آیه ها که براتون آوردم اصن توی زمینه کسب و کارم ترکونده
اصن ریشه ت ج ر
رو توی قرآن سرچ کنید همه چی دستون میاد که خدا چه جوری در مورد کسب و کار حرف زده
و این کل داستانه
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیست و به تمام چیزهایی که میگن و عمل میکنن
سلام استاد ، نمیدونم چجوری بابت این همه اطلاعات و زیبایی که بهم نشون میدین تشکر کنم
صبح زود این قسمتو دیدم و وقتی خوابیدم دقیقا تو اون فروشگاه ایرانی بودم و از همه چیز تست میکردم
استاد من واقعا برام واضح شد که دوست دارم وقتی مهاجرت کنم برم یه جایی که اصلا ایرانی نباشه بخاطر اینکه از نقطه امنم بیام بیرون و این خواسته خیلی برام واضح شد
تجربه ی رقصتون هم که عالی بود و خیلی ممنونم که با ما به اشتراک گذاشتین و تیپتون اتفاقا خیلی هم عالی بود و رقصتونم خوب بود و چقد تحسینتون کردم
استاد یاد یه خاطره چند سال پیش خودم در زمان داغونیم افتادم منم تو یه همچین موقعیتی گیر افتادم ولی بدتر و چون اعتماد بنفسم نداشتم (دوست ندارم تغریفش کنم)نه تونستم نه بگم نه اینکه حرف مردم برام مهم نباشه تنها کاری که اون لحظه تونستم انجام بدم این بود که با خودم تو ذهنم میگفتم وحیده این موقعیت خجالت آور تا پنج سال دیگه واقعا برات مهمه؟ اصلا کسی یادش نمیاد پس انقدر که فک میکنی بغرنج نیست و رنجش خیلی برام کمرنگ شد اون لحظه
چ، البته اون موقعیتی که اون موقع در حد مرگ برام بد و خجالت آور بود الان خنده داره ها ولی ترفند ذهنم برای آروم کردنم جالب بود و قربون خودم برم اصن که تو وضعیت حاد افسردگی و داغونی بازم هوامو داشته و الان به نظرم رسید که تو تمام موقعیت های رنج آور که خیلیییی کم شده باید این حرفو یادم باشه
یه نکته ی جذاب دیگه ی این فایل روحیه هدیه دادن شما به کسایی که بهتون خوبی میکنن هست که منم خیلی دوست دارم و آرزومه که انقدر ازادی مالی داشته باشم که هر لحظه دوست داشتم هدیه بدم
مثل هدیه آیفون شما به اون دوستتون که کمپر رو درست کرد، یا قبلا هم گفته بودین به لری چون به کارهایی که میکنه و پول نمیگیره براش هدیه میگیرین و این هدیه هم احتمالا برای اون دوستتونه که تو لس انجلس همراهیتون میکرده و هدیه دادن و گرفتن و واقعا حس بی نظیریه
چقد لس آنجلس واقعا طهران جلسه که حتی بام هم داره
وای استاد من هم ذقیقا اصلاااا نه از ماشین های قدیمی و کلا از وسایل قدیمی هیچ لذت نمیبرم مگر برای اینکه بگم اخیییش چقد الان بهتر شده و واقعا از تکنولوژی و راحت شدن کاررها و جمع وجور شدن و کارا شدن وسایل کیف میکنم
استاد عزیزم امروز از درونم بهم الهام شد بیام این سفرنامه رو ببینم.یه حس خاصی داشتم.
بقول مرتضی عزیز..
دل من از دیدن تو سیر نمیشه .به کنارم بمون دیر نمیشه..
ما بچهای سفر به دور آمریکا سعادت بزرگی داریم تا زیبایی هایی که شما برامون به اشتراک میزارین رو با اعماق درونمون ببینیم.و لذت ببریم.چون قانون بدون تغییر خداوند دیدن زیباییها هست..
استاد عزیزم چقدر لس انجلس زیباست بقول اون خانمی که تو دورهمی دوستان .یدفعه اومد صحبت کرد.گفت خداوند تو لس انجلسه.که تمام بچها خندیدن…
من با این بخش از فایل دقیقا برام بولد شد..روست دارم زیبایهای این فایل هر چی که هست خداوند هدایتم کنه.همه رو بنویسم..
چقدر کشور تمییز و مرتب..
چقدر خوبه.وقتی وارد یه حای ناشناخته میشی.مثل شما و افرادایی که مهاجرت میکنن.چون هر انسانی با کلی ایده ها با کوله باری از موفقعیتهاش وارد یه سرزمین دیگه میشه…من به شخصه همیشه این نوع تفکر رو خیلی دوست داشتم..
چون این تنوعات هست که کشوری مثل آمریکا.هر روز داره بزرگترو بزرگتر میشه..
آدمهای توحیدی زیادی رو دور خودش جمع میکنه..چون همه با عقاید و آییو مذهبای متفاوت..ولی نکته مهم اینه..که کسی کاری به بقیه نداره هر کسی هر جوری که دوست داره زندگی میکنه..و همین دلیل پیشرفتاش هست..
من بسیار تحسین کردم..این فایل تمام توحیدی بود..
از خدماتی ..آرایشگاه ها..فروشگاها.از کلینیکها و چیز جالب و زیبا.فرشهای ایرانی چقدر زمینه زیبایی رو داشت…چقدر فرهنگای مختلف زیبایی خاصی به خیابونا داده..بسیار تحسین میگم
صحنه زیبای دیگه وارد میشیم.از بام لس انجلس..چقدر محل پیاده روی عالی بود.استاد عزیزم چقدر اندام شما و خانم شایسته زیبا و پوستی روشن….مثل ماه میدرخشیدن خانم شایسته عزیز با اون تاپ مشکی زیباشون.
اون درختای سر فلک کشیده و سرسبز دقیقا تهرانم همینجور فضایی رو داره…
ساختمانهای بلند و زیبا که مشخص بود مرکز شهره…تابلو هالییوود نماد سینمای این کشور
چقدر این کشور در تمامی جنبه ها احترام قائلن.به خودشون و ارگانهای دیگه..بسیار تحسینشون میکنم.
قسمت ستاره شناسی.و قرار گرفتن.ستاره ها و سیارات دیگه رو مدارهای خودشون.
استاد من یه شبرتابستونی دقیقا بین طلوع خورشید و مغرب..یه ستاره دیدم با نور کم حرکت کرد بصورت دورانی روی مدارش قرار گرفت و همونجا شروع کرد پر نور شدن..(برام نشانه بود)
چقدر زیبا بود..اون قسمت کره زمین و ساعتها.کره زمین میچرخید ساعتها تغییر میکرد (الله اکبر)از این نظم و هماهنگی دنیا
بخش رستورانی که تشریف بردین…
واقعا نظم و قانون تو این کشور بیداد میکنه چه ترفندهایی برای بیزنشون انجام میدن..
یه دکمه ایی روشن بود تا وقتی این دستگاه کار میکنه نامحدود دسترسی داری به خوردن گوشتهای خوشمزه..و آب دیده و گرم…
بازم تحسین میکنم…
قسمت بعدی ..
انواع ماشینهای قدیمی ولی بصورت ایده های خفن اونا رو کاملا آکبند و تر مییز کرده بودن.
چقدر عالی بود.تجربه خوبی بود..
بازم نکته زیبای این قسمت..چقدر خوبه افرادی که توی هر حیطه ایی که از نظر شخصیشون دوست دارن.و براشون قابل احترامه دور هم جمع میشن..و همین اشتراک داشتنشون باعث میشه چیزای جدید یاد بگیرن.و اطالاعات عالی رو از همدیگه کسب کنن..و ناگفته نمونه.چقدر صلح و ارامش بین افراد بود.و حالشون خوب بود…این نوع تفکر خوبه..
چیزی که استاد گفتن من با چیزی قدیمی چه برای دکوراسیون چه ابزارای دیگه.نمیتونم اینجور تفکری داشته باشم…
دوست دارم چیزای جدید رو بخرم..
چقدر همین نکته تو وجودم صدا داد..حقیقتا استاد من ظروف قدیمی رو خیلی دوست دارم..و کلی وسایل دارم باهاش ایده های جالبی رو تو اتاق کارم چیدمان کردم.
و من این برداشت دارم..از شما!..که باید وابستگی ها رو کنار بزاریم.و هر روز با چیزای جدید آشنا بشم و ایده های خفن رو از اون وسایل بهر مند بشم..
دقیقا همینه..خیلی افراد بخاطر این وابستگیها هنوز تو اون حال هوا موندن.مثل یه اب گندیده شدن..
و این تکه از صحبت شما..منو به قانون بیشتر پایبند کرد..رها باشم…مثل سریال زندگی در بهشت.هر روز نسبت به مسایلتون ابزاراتونم دقیقا تغییر میکنه…بهمین خاطر شما میگید من علاقه خاصی به چیزای قدیمی تدارم.
چون جهان فقط به فکر پیشرفت هست.روبه جلو….پس ما هم باید دنباله رو باشیم.
ممنونم استاد زیبایمم..دقیقا پاشنه آشیل من بود..متچکرممن باید بیشتر رو خودم کار کنم.دقییقا این مدارها هر روز داره بهبود پیدا میکنه.سپاسگزار خداوندم هستم.
وارد سانس بعدی میشیم.
قسمت فروشگاه..به مشام رسیدن قورمه سبزی مادر بزرگا…چقدر چشمانم مریم جون برق میزد.دقیقا حس خوشحالی ایشونو از اعماق دلم حس میکردم.بقول استاد ما همچنین نوع تجربه ایی توی فلوریدا ندیدیم…
انواع غذهاها از خورشتا.(قیمه.سبزی..اسفناج.)چقدر تنوع عدس پلو.قاتی پلو.ماکارونی…
نان داغ صل الله.با کباب…چقدر زیبا نون رو پهن میکرد با حرکات زیبا..و واقعا قابله تحسینه این ادمها..چقدر بقول خانم شایسته کاراشونو عالی حتی بهتر از ایرانیها انجام میدن.
چه بیزنسی با همین آداب و رسوم کشورهای دیگه راه انداختن…
همچی تو این فروشگاه هست…چقدر بیزنسا هر روز داره بهترو بهتر میشه..
انواع لبنیاتی…از دوغ و ماست موسیر گرفته تا بسکویت و همچی …
راسی یادم رفت لیف.سنگ پا.وای خدا همچی گیر میاد…مشخصه اون بیزنسیه خوب همچی رو درک کرده تا بتونه کارشو به نحو احسن انجام بده…
و این فروشگاه چقدر باحال بود…بازم قابل تحسینه..
اون آقایه نوازنده….همچی عالی بود و پر از نکات مثبت و ارزنده….و سپاسگزاری مریم جان!
دیگه بر میگردن به کاوره تهران…دقیقا من کنسرتهای زتده رو دوست دارم.مخصوصا این خواننده عزیز مرتضی…یه حس خاصیه.
استاد چقدر شما عالی هستین..
دقیقا اعتماد بنفس اولین موضوع مهمیه که یه انسان میتونه داشته باشه….نقطعه اوجه..
چقدر همین پاشنه های اشیل ماها هست..
استاد عزیزم اینم بگم من از موقعه ایی که وارد این قانون شدم تک به تک پاشنها مثل قارچی که تو زمین میاد بالا خودشو نشون میده.
و اعتماد بنفس چیز بسیار مهمیه که یه شخص تو اون لحظه بتونه خودشو کنترل کنه..
چون شما درست متوجه اون مکان نشده بودین.و اولین تجربه تو زندگیتون بود..با اون تیپ وارد شده بودین و این مسئله براتون پیش اومد بدون که نظر دیگران براتون مهم باشه سعی کردین کنل ذهن کنید همون لحظه بکارتون ادامه بدیین…بقول خودتون سبک شخصی خودتونو داشته باشی.
بازم یه نکته گفتین اگه متوجه بودم سعی میکردم لباس مد اون محیط رو میموشیدم.حالا که این اتفاق افتاده شما کنارل کردین خودتونو…خجالت نکشیدین..و براتون مهم نبود…چقدر صحنه زیبایی بود..چقدر خانمه خوش اندام بود
ودنکته بعدی آهنگای مرتضی عزیز..
الا ای دختر که موهای تو بور یار
به حموم میروی راه تو دوره
به حموم میروی زودی بیایی یار
که آتیش بر سروم مثل تنوره
مجنون نبودوم مجنونم کردی
از شهر خودوم بیرونوم کردی یار.
چقدر خانمها خوشکل بودن اون لباسشون حساب عالی بود.من امروز این فایلو نگاه کردم بیشت از چند مرتبه نگاش کردم واقعا حسابی کیف کردم.
اهنگ دیدگه..
انار انار بیا به بالینم شبنم گل نار بیا به بالینم.
آهنگ کردی
آهنگ بری باخ…
و اهنگ آخر که استاد زمزش تو فیلم میومد.
منم این اهنگو دوست دارم کاری به باور آهنگ ندارم.
یسری باورهای انسانها هست تو شعرهاشون متوجهش میشی…و ما اونا رو نادیده میگیریم .و فقط حالشونو میبریم.
ولی این قسمت از شعر.یادم بخداوند میاد.و اشک از چشمانم جاری شد..
شب هجران دیگه تموم
گل مهتاب بر سر بومه
عاشقی بر تو حرومه
که برای تو زنده ام.
قسمت اولش میگه
شده ام بت پرست تو
قسم به چشمون مست تو
به کنج و میخونه روز و شب
شده ام جام دست تو..
دقیقا یادم بخداوندم افتاد..که ما همه جیزمون خداوند…وقتی بهش متصل میشی قلبت به ارامش میرسه..دیوانه خودش میشی.
استاد عزیزم قبل از اشنایی من با قانون خداوند .همیشه فکر میکردم.دورهای قانون جذب فقط فقط یه سری اموزشا و تکنیکای.
پیش افتاده هست که فقط تو رو به خواستت میرسونه..
الان یکسال خورده ایی با شما هستم..
و خداوند عزیزم کا واقعا همه حال بهم کمک کرد…فهمیدم و از تمامممممم درک کردم.
که من خداوندم و درون خودمو پیدا کردم و به صلح رسیدم..
دیشب یه ایه از قران خوندم.اللله اکبر دقیقا طبق قانون…چقدر افراد از این درک به قانون نمیدونن..و دارن آیینهای قدیمیشونو حلو میبرن…و این طرز تفکر دارن ادامه میدن..
و من واقعا خودمو تحسین میکنم که با شما هستم..شاید هنوز اون نتایجی که همه افراد اونا رو مدنظر میگیزن..ولی برای من همین نتایج به ظاهر کدچک میلیاردها ارزش داره.
و من همینکه خودمو پیدا کردم.با خودم در صلحم.و دارم پیشرفتامو در تمامی جنبه های زندگیم میبینم برام کافیه..و میزارم کم کم هدایت پیدا کنم…
استاد عزیزم این فایل بسیار زیبا بود واقعا لذت بردم..ممنون از اون وقتی که میزاریبد و اونا رو توی سایت میزاریید..از همینجا تشکرتون میکنم از شما و خانم زیبای شایسته عزیز.
واقعا لذت بردم..خیلی
چقدر این کشور عالی هست.انشالله ما هم در زمان و مکان مناسب هدایت بشیم و از این تجربیات استفاده کنیم…و راضی باشیم.
از شما چه پنهان چند دقیقه قبلش با یه تضاد برخوردم.
فایل را باز کردم ولی نتونستم به غیر از چند دقیقه را ببینم.
نمیگم تو ذهنم چی گذشت چون زشته…
ولی همونجا بستمش و دوباره قانون را مرور کردم که بهار خانم، میبینی، تو مدار سریال مورد علاقه آت هم نیستی.
گفتم باید بزنم بیرون و سر خودم را گرم کنم.
رفتم دنبال چند تا کار و تو همین حین از خدا هدایت میخواستم.
به خودم میگفتم داری چک و لگد میخوری و حالی آت نیست.
گفتم اشغال ها را زدی زیر مبل و حالی آت نیست.
سعی میکردم دست از سرزنش خودم بردارم خودم را ببخشم و از خدا نشانه بخوام. از خدا هدایت بخام.
سعی میکردم.
کارهام که تموم شد برگشتم خونه بهتر شده بودم.
سریال را دیدم و لذت بردم و کلی عاشق قسمت رقص استاد، آزادی استاد، صلح مریم جون با خودش و رنگ کاپشن استاد شدم عااااشق.
تازه یه باور هم زد بالا که: بله, این پولدارها عاشق کثافت کاری هستن. میرن با زنای لخت میرقصن.
استاد ببخشیدا. حلالم کنید. ولی استاد مچ ذهنم را گرفتم و آزادی فکر، کلا بگم آزادی بهتره و اعتماد به نفستون را تحسین کردم.
همینجور که دنبال راهی بودم برای خوب کردن حالم، راه های خلاقانه می آمد سراغم، مثلا مثل اینکه دخترم را بغل کنم و بهش عشق بورزم، بله من به اون عشق بورزم و چقدر حالم بهتر شد.
یا برقصم یا بنویسم.
خلاصه که حالم خیلی خوبه.
باید با همین چک و لگدها به هوش بیام.
باید این آشغال های شخصیتی و ذهنی را ریشه کن کنم.
این راه ابدی منه.
من کارهام بااااید مثل آب خوردن پیش بره من کارهام باید با یه بشکن پیش بره.
جاتون خالی یه بار هم شب دوباره با خانواده سریال را نگاه کردم.
استاد کلمات برای سپاسگزاری از شما کم نیست؟؟؟
نه نه نه من به باور کمبود اجازه نمیدهم رسوخ کنه حتی در این قالب.
استاد دوست دارم با تمام درختها ، با تمام اقیانوس ها کاغذ و قلم بسازم و از شما تشکر کنم.
به نام خدای یکتا تنها نیروی هدایتگرم
سلام خدمت استاد و خانم شایسته عزیز و تمامی دوستان ارزشمندم
دیشب تا حدود 4 صبح بیدار بودم و رو ایده هام کار میکردم و بعدشم با یه خواب چند ساعته دوباره بیدار شدم و با شوق و ذوق کار دیشبم رو با چنان ذوقی مشغول انجامش بودم که یهو که صدام زدن واسه نهار یادم اومد دست و صورتمم نشستم و نشستم پای کارم.و الان به شدت خوابم میومد اما دیدن این فایل رو به هیچ وجه نتونستم عقب بندازم چون میدونم که این وحی منزل هست .استاد عزیزم نتونستم این کامنت رو ننویسم .چون خیلی خیلی خیلی تحسین بر انگیزین در تمام فایلها و همه زندگیتون و چیزی که امشب تو این فایل زیبا دیدم .چقدر شما خودتونید و چقدر اشک ریختم وقتی با اون خانم رقصیدین با این کارتون خدا میدونه چه درهایی قراره فراتر از چیزی که تا به حال دیدیم تو زندگیتون باز بشه هر چند که ممکنه شما قبلا و در شرایط مختلف هم این کار رو کرده باشین اما من دارم از عزت نفسی میگم که با دیدن همین صحنه تو دل هزاران نفر جوونه زده.هر چقدر هم که خدا رو شکر کنم به خاطر وجودتون و اینکه شاگرد شما و خانم شایسته هستم کمه کمه کمه.من کسی بودم که قبلنا ماه ها روستا بودم و از خونه بیرون نمیرفتم چون چادر اجبار بود یه جورایی و من بلد نبودم بپوسم و همیسه مسخره میشدم از چادر پوشیدن وهمیشه چادرم پر خاک بودواسه همین بیرون نمیرفتم شهرم رو نمشناختم منتظر بودم دیگران برن بیرون برای من هم خرید کنن از دو ستل پیش که از اموزشهاتون استفاده کردم یه روز به خودم گفتم مکه تو هر روز فایل گوش نمیدی و مگه نمیخوای رشد کنی پس برو تو دل ترست و چادرم رو برداشتم اون روزی که این کارو کردم با این که پدرم و خانوادم مذهبین خیلی جالب بود که رفتم باغمون و پدرم هیچ عکس العملی نشون نداد حای کلی تو مسیر برگشت با عزت نفس فرقون کوچیکش رو کمکش اوردم و برام تعریف کرد و خندیدیم و الان دارم میبینم که چه افرادی بعد از من این کار و کردن و خوشحالم چون این خواسته افراد دیگه ای هم بود .اینجا همه به هم سلام میدن چون اکثرا هم رو میشناسن و من از همین سلام دادن هم بیزار بودم . این مدت اشنایی با شما و خانم شایسته نمیگم عالی عمل کردم که هنوز خیلی مونده و این مسیر تمومی نداره ولی خیلی با محیطم سعی کردم در صلح باشم الان که بیرون میرم با عشق تو مسیر فقط چشمم به زیباییها و ارزشمندی مردم روستاست حتی دوسشون دارم و با احساس قلبی و لبخند به همه سلام میدم و واقعا هم دارم بازخودش رو میبینم.چند وقت پیش تو روستا یکی از همباز های قدیمیمون رو دیدم که دیگه از خیلی سال پیش ندیده بودمش کلی ذوق کرد از دیدنم و گفت تو همیشه جز زیباترین دخترای روستا بودی و هستی در صورتی که من هیچ ارایش ندارم و حتی قری فری هایی که داشتم رو حذف کردم.همین تازگی برای ایده هام خیلی سوال تو ذهنم بود راجب کیفیت موادی که باید استفاده کنم .یه بار تو تاکسی اتفاقی تو مسیر همیشگیم چشمم به کارگاه هایی افتاد که احساس کردم جواب سوالاتم اونجاست .و محیط پر رفت و امد و پر از اشناو مردونس و یه لحظه ترس از حرف مردم اومد اما یاد شما افتادم و نکته ای که هر روز میخونمش که کنجکاوی نیاز به یک جسارت دست نخورده داره که خواسته ها رو محقق کنه.به خودم گفتم باید پیاده بشم و پیاده شدم و رفتم دم اون کارگاه ها و با اقایونی که بودن با عزت نفس صحبت کردم و اجازه گرفتم و ازشون سوالاتم رو پرسیدم استاد اگه بدونید چه درای بزرگی از همین اتفاق تو کارم باز شد و چه معجزاتی که از رفتن به دل اون ترس شکل گرفت.چقدر قبلا تلاش میکردم که تایید بشم و همش در حال خرید لباس بودم به شکلی که یه شال یه کفش رو میدیدم و خوشم میومد یه روزم صبر نداشتم و باید باید میخریدم الان مدتیه که هر پولی که دستم میاد با عشقی که تا همین زمان از شب بیدارم نگه داشته با شور و شوق میرم واسه ایده هام خرید میکنم و از خلق کردن ایده هام چنان لذتی میبرم که الان داشتم فکر میکردم چقدر بیرون میرم اصلا توجهم به این نیست که برم یه لباس جدید و یه شال یه کفش بگیرم نه که نخوام ولی میدونم اونها رو به زووی فراوانش ر هم میگیرم و انقدر عملی کردن ایده هام برام مهمه که دیگه حرف بقیه چندان جایی نداره تو مسیرم نداره و به جای تلاش برای دریافت تعریف و به به چه چه دیگران هر چی دستم میاد بلافاصله میرم واسه کارام خرج میکنم.خانوادم تعجب میکنن میگن زهرا تو که از ما پول نمیگیری خودت که داری کار میکنی چرا پولاتو واسه خودت خرج نمیکنی و این وسایل رو میگیری؟اما چنان لذتی ساخت و خلق برام داره که نمیتونم به هیچی دیگه فکر کنم.انقدر وقتی دارم بعد 6 ماه خروجی کارام رو میبینم لذت میبرم که فقط دوست دارم پول که میاد سریع برم خرج کارم کنم .چقدر این کارتون من رو یاد پارسال انداخت که عمدا میرفتم تو دل جاهای پر رفت و امد و شلوغ روستا و مینشستم رو زمین طراحی میکردم و فقط فایل گوش میدادم و طراحی میکردم و حتی اگر کسی هم چیزی میگفت نمیشنیدم انقدر که عاشقانه این کار رو میکردم و الان دارم بازخوردش رو تو کتابی که انجام دادم میبینم.وقتی فکر میکنم که زهرا چی شد اخه که تو بدون اینکه اون همه کلاس که میگفتن باید برم و بگذرونم توکارم انقدر پیشرفت کنم میرسم به همون روزها و اون عزت نفسی که من رو برد تو دل مردم و دید تحلیلی و طراحی و استادی که بهم یاد داد چجوری از این شاه کلید تو امور زندگیم استفاده کنم.از خدا میخوام با نتایج بزرگ همگیمون قدردانتون باشیم دوستون دارم
زهرا1401.10.13
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو عزیز و مهربانم
سلام به دوستان همسفرم در این سفر شگفت انگیز و پرماجرا و زیبا
خداروشکر برای یک روز جدید و اینکه فرصتی دوباره دارم تا خودم خلق کنم و فرکانس های هم جهت با خواسته هایم ارسال کنم.
سلام به استاد عزیزمون
به به رسیدیم به قسمت 183
ببین کجا داریم میریم برای گشت زدن و با صدای استاد عزیز این فایل شروع میشه اونم به همراه دیدن یک تابلو که مربوط به رای و انتخابات هست که زبان هندی، چینی و البته فارسی هم دیده میشه.
اینجور که تور لیدر سفرمون میگن در خیابون Westwood LA هستیم.بریم که ببینیم چه خبره و قراره امروز دوباره چه تجربه ها، چه درس ها و چه زیبایی های دیگه ایی رو ببینیم…
نکته جالب این شهر آنجلس و این خیابان در کشور آمریکا دیدن این همه تابلو و مغازه هایی که به فارسی نوشته شده بود، اونم به دلیل کسبه فارسی زبان یا مشتری های فارسی زبان بود که این نشان میده چقدر فارسی زبان چقدر ایرانی در این شهر و خیابون وجود دارند.واقعا چقدر….نکته دیگه هم اینه که چقدر هم وطن هامون بخوبی در این کشور تونستن برای خودشون کسب و کار مستقل خودشون رو داشته باشند و آزادانه درآمد کسب کنند و براحتی زندگی کنند…نکته دیگه هم اینه که چقدر سیاست و قوانین این کشور به استقلال افراد و هویت افراد احترام میذاره، چقدر این کشور فضا برای پیشرفت برای هرفردی روی کره زمین قرار داده. چقدر این کشور یک اصل و الویتی رو در قوانینش داره که اینقدر خواهان و طرفدار از سراسر دنیا داره اونم برای زندگی کردن، یک چیزی تو اصل و نیت قوانینش هست که با یک چیزی در اصل و وجود همه ی انسان ها جور درمیاد(حالا فرق نمیکنه اون انسان اهل کدام شهر و کشور و با فرهنگ و پیشینه ایی باشه…)
من قوانین این کشور یا سیاست هاشو برای شهروندان و زندگی نمیدونم، من افرادی که این قوانین رو به مرور در این کشور تصویب کردن نمیشناسم. اما یک چیزی رو جدیدا خیلی بهش برخورد میکنم و همیشه هم دنبال بالاترین الویت در ارزش های خودم بودم و بنظرم این ارزش همونی که در وجود همه ما هست و در اصل و اساس این کشور هم تاحد بسیار خوبی قطعا وجود داره…اونم ارزشی بنام آزادی است…خالق مرا شاد آفرید آزاد آزاد آفرید
_نـکتـــه دیگه این همه فراوانی در دیدن تابلوها به زبان فارسی بود، فراوانی ایده و کسب و کارهای مختلف و فراوانی راه های پول درآوردن بود.فراوانی این همه پول و ثروت و…
خدایا شکرت که جهان این همه فضا داره و این همه آزادی به ما دادی تا هرجا هر شغل و ایده ایی داشتیم اجرا کنیم.
واقعا دیدن بستنی اصغر مشتی
دیدن نان بربری تازه
دیدن اسم تهران
دیدن ادم ها با تیپ و قیافه های ایرانی
واقعا منم احساس کردم اونجا تهرانه اونجا یک قسمتی از ایرانه.
واقعا جالب بود نامگذاری اون میدانی که گفتید بنام ایرانی ها…….
واقعا تحسین برانگیز و شگفت انگیز بود این تجربه و این قدم زدن چقدر باور ساز بود استاد، چقدر منو بفکر فرو برد استاد جان، چقدر این قدم زدن به من بیشتر نشان داد که قدرت جمع چقدر میتونه موثر باشه در شکل و شمایل وانرژی که تو اون موقعیت هست.
چقدر این آدما هم فرکانس هستن
چقدر داشته ها و چیزهای مورد علاقه شون رو با هم شکلی که قبلا بودن به اشتراک گذاشتن در قالب مغازه، فروشگاه و محیط های تفریحی و …
و یک نـکتــه دیگه که به ذهنم اومد که البته شاید قضاوت باشه اینکه ایرانی های مقیم در لس آنجلس چقدر یکسری باورهای گذشته خودشون رو بیشتر مایل هستند حفظ کنند یا اینکه شاید تو گذشته و سبک قبلی خودشون گیر کردن و وقتی اومدن اونجا هم اون سبک و علایق رو با خودشون آوردن، البته شاید من اشتباه فکر میکنم صرفا نام فارسی بکار بردن دلیل بر این فکرا نمیشه…تو این نکته ایی که گفتم و یکجورایی با دیدن این تصاویر همچین قضاوتی کردم این سوال اومد توی ذهنم. اگر من جای اونا بودم با این حد از هم وطن و هم زبان چه رفتاری رو از خودم نشون میدادم؟!
……………………………………………………………………………..
به به رفتین فروشگاه کاسـکــو* و از اینترنتش استفاده کردین تا فایل ها رو بر روی سرور آپلود کنید. چه ایده قشنگی…هیچ محدودیتی، هیچ بهانه ایی برای انجام کارهای درست نیست. وقتی دوست داری کارهاتو درست و به موقع انجام بدی، وقتی دوست داری کارها آسون و راحت انجام بشه اونم در سفر هدایت میشی به اینجور ایده ها که کار رو برات راحت و لذت بخش کنه…
یادم باشه قسمت 159 رو حتما برم دوباره ببینم از تو کاسکو آپلود شده…واقعا سپاسگزارم برای این تلاش های قشنگ و متعهدانه تون.
استاد عزیز خریدهایی از کاسکو هم خریدن رو بهمون نشون دادن(یک شل آب، قرص رختشویی، هدیه برای دوست مون فکر کنم همون گوشی اپل رو گفتین ….خدایا شکرت) و بیان این نکته که توی این فرصت از اینترنت کاسکو استفاده کنیم و فایل ها رو هم آپلود کنیم.فقط میز لپ تاپ رو داشته باشین خیلی باحال بود کوهی از جعبه های عروسکی………………………………….
نکته این قسمت حرف استاد بنظرمن:
_لذتــبخش کردن یک کار تکراری بود اونم در یک فضای متفاوت اونم با اینترنت نامحدود و پرسرعت.
_همزمان انجام دادن کارهایی که نیاز به تمرکز خاصی نداره.
_استفاده از فرصت و مدیریت زمان
_لذت بردن و دیدن فراوانی های کاسکو
_یک خاطره به یادماندنی از رفتن به کاسکو در لس آنجلس
واقعا تحسین تون میکنم برای این رفتارهایی که سرشار از حس لیاقت و آزادی عمل و خلاقیت و عزت نفسه.
واقعا تحسین تون میکنم برای مسئولیت پذیری و تعهدی که به کار و انجام کار درست دارید.
………………………………………………………………………………
چقدر قشنگ زوم کردین روی اون هلیکوپــتـر
چقدر این گوشی زوم و کیفیت تصویر باحالی داره.
چه ویویی از شهر دیدم، آسمان خراش ها و ساختمان های خیلی بلند و یک هلیکوپتر بر فراز آسمان(نــکنه دوست مون اقای راس بـود…) که داشت دور میزد.
واقعا دور زدن هلیکوپتر برام جالب بود.
واقعا خیلی هم لذت بردم از زوم گوشی تون، خصوصا وقتی زوم اوت کردین که یک نقطه سیاهی بیش نبود واقعا چقدر زومش خفنــه…
وقتی برگشتین با خودم گفتم نکنه رفتین تو بام تهران جلس…
حدسم درست بودا در بام این شهر بودین و چقدر دوست داشتم.
عجب مسیر پرپیچ و خمی رو به سمت بالا پیاده روی کردینا خدا قوت…
_بام لس آنجلس که مرکز رصد و نجوم بود.اینجا گفتم کاش یک رصد هم با هم تو سفر بریم.
_اسم برند هـالـیوود رو روی کوه ها دیدیم جالب بود.
چقدر این منظره بام زیبا بود و چه ارتفاع خوبی داشت و چه تسلطی به کل شهر داشت…قشنگ حس اینکه شهر زیر پاته داشت.
چقدر زیبایی ها به وفور همه جا و در همه چیز و همه کس هست.
_ چقدر آهنگی که روی این قسمت گذاشته بودین رو هم دوست داشتم و چقدر هم مناسب بود واقعا دستمریزاد برای این تدوین هاتون.
خب داخل رصدخانه هم میریم خیلی جالب بود خیلی. اون ساعت که مکانیزمش رو متوجه نشدم اون نقاشی های روی سقف که هر کدام داشت تاریخ علم ستارشناسی و باورهای گذشتگان و تمدن ها رو به طبیعت بالاسرمون نشون میداد. دیدن الهه زئوس و کلی اسطوره و افسانه که مربوط به صورفلکی ها بود.
فقط اون گوی گردان شبیه سازی شده از کره زمین…دوست دارم یکی از این چیزها به عنوان دکوری جذاب ومورد علاقه ام تو خونه یا میزکاری که دارم به تازگی استارت های اولیه اش رو میزنم داشته باشم. خدایا شکرت چه ایده خوبی و چه خواسته دلنشین و قشنگی به یادم آوردی……………………قسمت پایین رو آخر اضافه کردم برای دوســـتــان اهل مــطالــعه و کشف و درک چیزهای جالب اطراف مون(اگر چیزی جامونده یا اطلاعات جالب دیگه ایی هم هست خوشحال میشم اضافه کنید. سپاسگزارم)…………………..
تقدیم با عشق
……………………………………………………………………………………
………… رفتم یک سرچ کوچولو زدم اومدم. اینکه اون رصدخانه اسمش
رصدخانه گریفیتس (به انگلیسی: Griffith Observatory)
در سال 1935 تأسیس شده توسط یکی از ثروتمندان لس آنجلس به نام گریفیث جی گریفیث در پارک گریفیث بنا شده است.
رصدخانه گریفیث در شرقیترین نقطه کوههای سانتا مونیکا لس آنجلس قرار گرفته.
رصدخانه گریفیث تنها یک آسمان نما نیست. این رصدخانه بخشی از پارک گریفیث است که بالای یکی از زیباترین کوههای لس آنجلس واقع شده است.
و اینکه اون ساعت نبود که من فکر میکردم
یک پاندول یا آونگ بزرگ منسوب به فوکو (Foucault) که نشان دهنده و اثبات کننده چرخش زمین است.
……………………………………………………………………………
……………………………………………………………………………
رستوران برزیلی حرفه ایی در شهر لس آنجلس کالیفرنیا
نوش جانتون.مریم جان انگار تازه اینجا یک صفایی به موهاتون دادی زیبا شدن مبارک تون باشه…
چه فضا و محیط جالب و تمیزی داشت.
چقدر این ایده چراغ روی میزتون جالب بود.
چقدر باحال نامحدود براتون به شکل های مختلف گوشت میوردن.وای که چقدر قشنگ داشت سرو میشد اون گوشت ها. حسابی دلم خواست و هوس کردم. (استاد اول صبح این فایل رو دیدم با اینکه تو فست بودم اصلا یک صحنه جفت چشم مثل این شخصیت های کارتونی فقط شد گوشت و آب دهنم راه افتاد…البته با قهوه رفعش کردم.)
_آخ آخ اون گوشت دنـده ها ببــین با آدم حرف میزنن میگن بیا منو بخور….به امید الله یکتا در بهترین زمان و بهترین مکان از این خفن ها نوش جان کردم میام اینجا براتون تعریف میکنم.
خلاصه که حسابی نوش جونتون باشه عزیزانـم…
…………………………………………………………………………..
رفتن به یک شـو ماشین های بی ام دبیلو قدیمی
واقعا چقدر جالب بود این رفتار و عادت آمریکایی ها اینکه همچین جمع ها و فضاهایی رو درست میکنند. تا افرادی که مشترکات و علایق مشابه دارند، بیان و دور هم در یک زمان جمع بشوند و از تجربه ها بگن یا ببین و ایــنم یک تفریح جالبی هست.
چقدر تنوع ماشین
چقدر تمیز و لوکس
چقدر آدم و ماشین
یاد جمعه بازار ماشین افتادم.دیدنش جالب بود.
چقدر باحاله که هر روز حیاط خونتون یک چیزهای جدیده و یکجورایی تجربه های جدید و زیبایی ها خودشون میان به استقبال تون…اینم مزیت زندگی در سفر اونم با تراک کمپره. دمتــون گــرم استاد جان…
………………………………………………………………………………
به به دیدن آرم بنــز و شرکت بنــز این همه ماشین بنـــز
رفتیم تو فضای ماشین های خفن امروزی اونم از نوع بــنــــز
خدایا شکرت چقدر ماشیــن
خدایا شکرت چقدر راحت و امن این همه ماشین رو قراره حمل کنن.
خدایا شکرت برای دیدن این همه فراوانی
فکر کنم در شروع سفر به دور آمریکا اینجا اومده بودین یک عکس با مایک اینجا گرفتین فکر کنم شایدم یک بنز دیگه یکجای دیگه بوده.
………………………………………………………………………………
سـبزی مارکت یک فروشگاه ایرانی با بوی قورمه سبزی خفن مادربزرگ پزی…استاد میشه بگین اونجا با اون بوی قورمه سبزی هوس قورمه سبزی کردین یا نه؟ اگر هوس کردین چطور خودتون رو کنترل کردین؟خدایا چقدر باحال بود اونجا.همه چی نوستالژی و ایرانی.
چقدر خورش
چقدر ته دیگ
چقدر هله هوله و خوراکی
چقدر فراوانی
یعنی این فایل و این شهر فقط فراوانی و شگفتی بود استاد جان.
چقدر جنس صادراتی از ایران اونجا هست.
یعنی بهترین کیفیت ها و بیشترین تنوع در هرچیزی.واقعا دمشون گرم.
یعنی حنا و سدر رو بگو
یعنی زولبیا بامیه رو بگو
اون جارو های مادربزرگی رو بگو
چقدر تنوع در شیرینی
چقدر تنوع…………..چقدر بزرگ بود.
خدایا دم در رو بگو یک ایرانی با ساز آکاردئونی داره آهنگ سلطان قلبم میزنه.
خدایا شکرت برای دیدن این همه
……………………………………………..
قسمت آخر فایل هم که دیگه سورپرازینگ شدیم اســتاد. کولاک کردین.ترکوندین یعنی.
شب هم که کاباره تهران در شهر ایرانیان لس آنجلس
و حرکت جهادی استاد جان واول سورپرایز شدن خودش و بعدش هم ما…
فقط اون خانم رقصنده رو ببین این همه جا و آدم دقیقا کلنگش به استاد ما گیر کردا…یعنی استاد واقعا من فقط تحسین تون کردم این حداز اعتماد بنفس تون رو. تحسین کردم اینکه ترس از قضاوت و نگاه مردم و تیپ و لباس تون و اینکه رقص تون خوب نیست باعث نشد که شما از این چالش استقبال نکنین. واقعا استاد تحسین تون میکنم برای این حد عملگرا بودن تون و درلحظه تصمیم گرفتن تون رو. استاد من که اولش راستش جا خوردم و بعد یادم از کامنت یکی از دوستان افتادم که نوشته بود استاد از رقص تون برامون بذارین و دوست داشت رقص تون رو ببینه(من حدس میزدم رقص خوبی نداشته باشین، تو همون سفر با آر وی یک چندبار یک حرکات موزونی زده بودین.) خلاصه دوستان خواسته شون برآورده شد والبته فکر کنم اونا هم مثل من سورپرایز شدن مثل خود شما…استاد میره میرقصه اونم کجا کاباره تهران، اونم یک خانم رقاص میاد سمتش بلندش میکنه و میبرش وسط سالن…واقعا اون خانم اگر میدونست دست کی رو گرفته و داره به کی اموزش میده و باهاش میرقصه. یعنی بعد میگفت یک حسی عجیبی منو کشوند به سمت این شخص.قطعا اونم هدایت شد تا استاد رو انتخاب کنه و استاد بره تو چالش و یکجورایی یک امتحان در لحظه خدا از استاد گرفت…
خلاصه که جالب بود
و نکته های زیبا و درس های زیادی برای من داشت.
نکته هایی که الان به ذهنم میاد:
* در لحظه تصمیم درست رو گرفتن.
* از چالش ها استقبال کردن
* اعتماد به نفس خودتو محک زدن.
* خجالت نکشیدن و اقدام کردن
* قضاوت نکردن
* خودت بودن و لذت بردن در لحظه
* تجربه کارهای جدید حتی شده یکبار برای رشد و محک زدن خودت
* ذهن رو کنترل کردن
* ………….
و البته باید بگم مریم جان رو هم تحسین میکنم برای اینکه فیلمبرداری کردن. و استاد جان رو هم تحسین میکنم که این فایل چالشی با اون فضا و شرایط رو در یک سایت ایرانی گذاشته و اینجا هم خودشو به چالش میکشه.واقعا استاد من چقدر باید از شما یادبگیرم. چقدر شما بزرگی چقدر داری روی خودت کار میکنی و چقدر قشنگ ما رو هم آماده میکنی تا ما هم مثل خودت بزرگ فکر کنیم و کارهای بزرگ و چالش های بزرگ رو بریم توی دلــش.
استاد شاید اینم بخشی از روند تکامل برای ما بچه های پیگیر و اعضای خانواده صمیمی سایت بود.
واقعا چقدر همین تیکه رومیشه بررسی کرد از خجالت نکشیدن، از غلبه بر ترس ها، از کنترل ذهن و نگاه جنسیتی رو نداشتن، از توجه به اصل که لذت بردن و شادی کردن بود، از تمرین کردن و استفاده از فرصت های چالش برانگیز، از اینکه یک استاد موفقیتی میتونه چقدر متفاوت ظاهر بشه و چقدر از خصوصی ترین و شاید حاشیه ساز ترین بخش های زندگیشو برای ما به اشتراک بذاره….
چی میشه که یک آدم به همچین کارهایی دست میزنه؟
چی میشه که یک آدم میتونه اینقدر تغییر کنه و اینقدر رها و بی پروا عمل کنه؟
چی میشه که اینقدر یک آدم صادق و بی ریا هرچی برای یاد دادن داره به ما نشون میده؟…
دیگه رسما من هنگــم…….
استاد واقعا سپاسگزارم ازتون که اینقدر خودتی، اینقدر برای ما سنگ تموم میذاری تا باور بسازیم.
راستی استاد کاپشن تون هم خیلی قشنگ و زیبا بود.
……………………………………………………………………………
شنیدن یک سری آهنگ زنده از یک خواننده ایرانی مرتضی.
این خواننده عزیز و تقریبا سبک قدیمی خوان هم حسابی ترکوند و سنگ تموم گذاشت حسابی مجلس شادی و شور به پا کرد…
خدایا شــکرت
برای دیدن رقص آدم های شاد
آقایون دست خانــما رقص…خانما دست حالا آقایـون رقص
چقدر آزادی قشنگــه
آزادی در عقاید
آزادی در انتخاب
آزادی در علایق
آزادی در تفکر
آزادی در پوشش
آزادی در تجربه
آزادی در تفریح
آزادی در رقص
آزادی در مکان
آزادی در زمان
آزادی در مال و ثروت
آزادی در آزادی
……
………
………….
خدایا شکرت برای اینــکه ما رو آزاد آفریدی…
………….
………
……
……………………………………………………………………………..
سلام و درود دوست عزیز
خیلی از خواندن کامنت تون لذت بردم و تحسینتون کردم، من تقریبا اکثر کامنت ها رو میخونم ولی کامنت شما با اینکه طولانی بود ولی خیلی زیبا و خوش سلیقه بخش بندی شده بود و فاصله گذاری مناسبی داشت که سریع و راحت خوانده میشد و در هر بخش زیبا به نکات مثبت و جزیات توجه شده بود و این شیوه نوشتن بخصوص در کامنت های طولانی برایم الهام بخش بود و ستودنی.
اینکه بگونه ای بنویسیم که راحت بشه مطلب را خوند هم احترام به مخاطبه و هم احترام به خودمان و این نکته خوبی بود که من از کامنت تون گرفتم.
هنگامی که خودم داشتم کامنت مینوشتم دوست داشتم اطلاعات بیشتری راجع به آن پاندول بدونم و با اینکه یکی دو بار سرچ کردم ولی موفق نشدم اطلاعاتی خاصی بدست بیارم و به نوشتن ادامه دادم و تو ذهنم گفتم جواب سوالم و در کامنت بچه ها میگیرم و شما اولین کسی بودید که بعد خواندن اینهمه کامنت به آن اشاره کرده بودید که ممنون و سپاسگزارم ازتون، در پناه خداوند شاد و خوشبخت و ثروتمند باشید.
سلام به شما دوست ارزشمند و بانگرشم
سلام اسدالله عزیز
واقعا خوشحالم کردین از اینکه برام کامنتی گذاشتین که لذت بردین از متنی که نوشتم.
واقعا ممنونم از دقت و توجه خوبتون، با اینکه کامنت هام اغلب طولانی میشن یا شاید گاهی بیش از یک کامنت میذارم شما و شاید خیلی از دوستان میخونید و ابراز لطف میکنید. راستش یک نجوا توی ذهنم میاد که اینقدر طولانی ننویس حوصله میخواد. باز میگفتم من اول برای خودم مینویسم خب باز اون نجوا میگفت خب باید اینقدر وقت بذاری بخونی یکم خلاصه کن تا وقتتو رو زیاد نگیره. کمی قانع میشدم و باز میگفتم این یعنی محدودیت من هر چی بیاد مینویسم. باورتون میشه گاهی اصلا برای نوشتن هیچی تو ذهنم نیست و میگم انشالله اینبار کامنت کوتاه تری میذارم و بعد که شروع میکنم با یک ذره تمرکز بیشتر نکته های مثبت و درس ها رو ببینم و بنویسم اصلا نمیتونم سرعت حرکت انگشت هام رو کم کنم. چون واقعا گاهی تراوش میکنه و میگه بنویس بنویس بنویس…(اما به عنوان مهارت یکم میخوام روی خلاصه نویسی هم کار کنم، هرچند من زمان دانشگاه بهترین خلاصه نویسی بودم که بالای 50 درصد سوال ها از نوشته های من توی امتحان میومد، یادمه دوستان یکساعت قبل امتحان میومدن تا فقط برگه های خلاصه نویسی و بقول دوستان مرتب منو بخونن و انصافا یکی از دوستان میگفت من برای امتحان یک دهم کتاب رو هم نخونده بودم با خوندن بیشتر برگه خلاصه های اون درس من تونست نمره قبولی بگیره و با همون نکات سوال ها رو جواب بده و جالبه دوستانم اغلب از من نمره هاشون بالاتر میشد.
نمیدونم چطور شد که یاد این خاطره افتادم و اینجا برای شما تعریف کردم.میخواستم بگم که این نظم در طولانی نوشتن یا حتی به مدل های مختلف و متنوع کامنت نوشتن رو دوست دارم و تقریبا سعی میکنم جوری بنویسم که اون روز راحت ترم و بعد میام میخونم و خودم اولین کسی هستم که لذت میبرم و باعشق فقط مینویسم.
واقعا سپاسگزارم که باعث شدین این خاطرات و کلی باور های درست و نادرست رو درحد فهم خودم شناسایی کنم.
سپاسگزارم برای وجودتون و نوشتن داستان هدایت الهام بخش تون. امیدوارم در مسیر کشف علایق و ساخت کسب و کار شخصی عالی و عالی تر قدم بردارید.
تحسین تون میکنم برای کامنت ها و توجه های زیبایی که دارید واقعا خوشحالم از آشنایی بیشتر با شما. خوشحالم اینجا دوستانی رو دارم که در مسیر رشد و پیشرفت هستن و اینقدر به رشد منم کمک میکنن واقعا خداروشکر برای همه چی…
منتظر ردپاها و شنیدن اتفاقات زیباتون با عشق هستم.
براتون از الله یکتا بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از صمیم قلبم خواستارم
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام و درودی دوباره به شما فهیمه جان عزیز در این صبحگاه زیبا
فهیمه جان احساستو هنگام نوشتن کاملا درک میکنم زیرا کلام خداوند است که می گوید نبوده بنده من کار خدایی را انجام داده باشد و همزمان نجواهای شیطان را هم نشنیده باشد!
خوشحالم که به نجواهای دلتون توجه می کنید تا به نجواهای ذهنتون و راه درست و مسیر درست نیز همین است.
خانم پژوهنده عزیز دلیل بودن در این سایت، دیدن آموزش ها و فایل ها، خواندن و نوشتن کامنت ها چیزی جز رسیدن به احساس خوب نیست. و وقتی که ما با خودمان بتوانیم رابطه درستی برقرار کنیم آن وقت راحتتر و سریعتر به احساس خوب خواهیم رسید و مدت بیشتری در این احساس خواهیم ماند. لذا اگر عادت به طولانی نوشتن دارید بهتون تبریک میگم زیرا این یکی از نشانه های این رابطه درونی زیبا با خودت و خداوند است.
دلیل طولانی شدن کامنت ها هم همین ارتباط قوی است زیرا از درونت این جملات می جوشند و بر دل و قلمت جاری می شوند و تو نمیتوانی که ننویسی!
فهیمه جان عزیز همانطور که در کامنت قبل اشاره کردم منم در این دانشگاه انسان سازی جزوه شما را امانت گرفتم و لذت بردم از شیوه نگارش و دستخط زیبایت و نکات مهم و قشنگی که اشاره کردید، اینجا هر چقدر مفصل تر و با جزیات بیشتر بنویسی بهتر و بیشتر و راحتتر به مقصود میرسی زیرا مدت زمان بیشتری دارید با خودت گفتگوهای ذهنی مثبت انجام می دهید و به نکات مثبت توجه می کنید و احساس خوبت لاجرم و طبق قانون اتفاقات بهتری را جذب زندگیت خواهد کرد
باز هم ممنون و سپاسگزار لطف و نگاه زیبایتان هستم و برایتان سعادت و خوشبختی و سلامت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.
سلام به شما اسدالله عزیز، صبح زمستانی و نمناک شما هم بخیر و شادی
وای که چقدر به کامنت تون انگار نیاز داشتم، به شنیدن و به یادآوردن قوانین و کلام خداوند
اینکه برام نوشتی:
کلام خداوند است که می گوید نبوده بنده من کار خدایی را انجام داده باشد و همزمان نجواهای شیطان را هم نشنیده باشد!
وای دوباره که این قسمت رو الان خوندم یک اشکی تو چشمام حلقه زد وای خدایا تو با من چه میکنی، خدایا چقدر قشنگ منو سردردگمی رها میکنی و جواب منو به این قشنگی با این دست و زبانت به من میرسونی:
بهتون تبریک میگم زیرا این یکی از نشانه های این رابطه درونی زیبا با خودت و خداوند است.
پس از تئوری کوانتوم دانشمندان اساس همه ی جهان را انرژی می نامند. همه ی جهان نوعی انرژی هستند….خدایا تو با من چطور حرف میزنی. خدایا چقدر تو به من نزدیکی….نمیتونم اشکی که از احساسی که به قلبم از کلام خدا به من رسونده و داره هی به طرق مختلف میرسونه کنترل کنم خدایا عاشقتم واقعا نمیتونم که ننویسم نمیتونم.
سنگ و فلز گونه های فشرده و افکار و احساست گونه های رقیق این انرژی هستند….همزمانی این قسمت از فایل های “آرامش در پرتو آگاهی” که مثل یک تیک بزرگ و تایید قشنگ بازهم از خدای من و نشانه های خدای من که همه جا او میبینم، میشنوم، حتی این خامه پرچرب و خوشمزه ایی که لحظاتی پیش خوردم که مزه اش زیر دهانم مونده همش انرژیه همش خداست. میبنی دوست من…چطور من جاری نشم چطور انگشت هامو آروم کنم که کلمات رو تایپ نکنن چطور اصلا میشه خدا رو ندید.من عاشقانه میپرستمت ای خدای متعال و بی همتایم. خدایا عاشقانه های قلبم رو هربار با کلماتی ناقص در مسیر و جریان تو جاری میکنم…خدایا منو دچار خودت کردی و دوباره میخوام که ملاقاتت کنم مثل همون اتفاقی که منو آگاه کردی و حست کردم و نمیدونم چطوری شد که روحم از جسمم جدا شد. دلم اون لحظه رو دوباره و دوباره میخواد اینبار……..اووووه یعنی قلبم تو دهنمه ها….میخواستم هرآنجه نوشتم رو برم پاک کنم اما شاید باید اینجا مینوشتم. اصلا رفتم تو فضا و خاطره خوشی که دوست دارم و باعث شد خدا تو قلبم چنان رسوخ کنه که با نامش اشک تو چشمام مثل باران بهاری جاری بشه. تا هرموقع هر کسی و هرچیزی میدیدم فقط حضور خدا رو ببینم. واقعا اشک امونم نمیده و نمیدونم اصلا چرا اینا رو دارم با شما مرور میکنم…
فقط میتونم بگم ازتون بارها و بارها سپاسگزارم برای کامنتی که قلبم چنان تکان داد، چنان نشانه ها و همزمانی هایی برام بود که فقط میتونم بگم از صمیم قلب سپاسگزارم دوست عزیزم تویی که پاره ایی از منی، پاره ایی از خدا، تویی که عاشقته خدا تویی که عاشقتم تویی که من را چنان شوریده حال کردی که فقط سکوت میکنم و بس………..من نمیتونم که ننویسم و گاهی اصلا نمیتونم که بنویسم و فقط سراسر سکوت محض میشم و منتظر اون ملاقات هستم ملاقاتی که در لحظه مرگ و زندگی اتفاق می افتد…………..
سلام فهیمه جان
چه جمله ی زیبایی:خالق مرا شاد آفرید آزاد آزاد آفرید
چقدر جزء به جزء اتفاقات فایل رل توضیح دادید و چیزی را از قلم ننداخته
از اینکه رفتید و در مورد اون رصد خانه و پاندول تحقیق کردین واقعا تحسین میکنم این حس کنجکاوی را
غذا رستوران،ماشین ها،خیابان ها،رقص استاد و …
موفق و پیروز باشید
سلام دوست عزیز و بانگرشم
سلام محمد جان
چقدر از دیدن اسمت به عنوان کسی که برام کامنت نوشته خوشحال شدم. من سعی میکنم کامنت های شما تا جای امکان بخونم و هربار شما رو تحسین میکنم و من از شما واقعا سپاسگزارم که برام نوشتید.
واقعا این جمله زیبا از یک شعر زیبا حس خیلی خوبی به من میده.ممنون که برام یادآوریش کردین.
واقعا حس کنجکاوی و کشف و تجربه کردن در وجودم فکر میکنم خیلی خیلی بالاست.
من همینجا شما رو تحسین میکنم برای ردپاهای زیباتون و ازتون تشکر میکنم که هستید و دارین اینقدر خوب روی خودتون کار میکنید و با خوب زندگی کردن تون جهان رو جای بهتری برای زندگی میکنید واقعا صمیمانه سپاسگزارم.(راستی محمد جان خوشحال میشم بیشتر باشما و نحوه هدایت و مسیری که اومدین و رفتین آشنا بشم، دیدم هنوز داستان هدایت تون رو ننوشتید. البته منم باید یک آپدیتی بکنم داستان هدایتم رو…)
براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از الله یکتا خواهانم
ارادتمند شما فهیمه
سلام به همه
بهبه ببین چی اومده
اوووووف آقا اومدم برم سراغ روانشناسی ثروت 1 گوش بدم ،دیدم سفر به دور آمریکا اومده کلی کیف کردم اومدم دیدم بعد کباب اومده ،نوش جونت استاد
گوش بشه به تن خودت و مریم جون با حسو حال عالی ،وقتی دیدم چقدر ایرانی هست کلی کیف کردم
گفتم خدایا چقدر توبررگی اون سر دنیا یه قاره دیگه که پراز آدمهای مختلف بعد چقدر هم وطن وااای چه حال قشنگی انگار آشنا بود و چقدر عالیییی
تحسین میکنم آمریکایی هاااا از این همه شعور فهم ودرک بالللا اینکه بزارند با زبان خود ما روی تابلوها توی اون کشور احسنت چقدر عالی ،چقدر درایت
به به چه سوپر مارکت خفنی از شیر مرغ تا جون آدمیزاد هرچی بخوای هست ،استاد آجیل و تخم ها باب دل شماست اااا یادمه تو یه فایل که راجب ویزا میگفتید که وارد آمریکا شدید کلی آجیل و تخمه بردید افتادم گفتم الان سبد برمیدارید میرید خرید
چقدر عالی که همه چی ایرانی چقدر فراوانی و نعمت
چقدر خداوند بزرگ که همه چی راحت کرده اون سر دنیا هرچی بخوای هست حتی بهتر از خود تهران
ما خودمون خیلی چیزا رو میخوایم جدیدا میریم خرید بعد فکر کن از هرچی بخوای هست تا سنگ پا و لیف و جاروووو آدم یاد لیست خرید جهیزیه میفته تازه باز یادت میره خیلی چیزااا ولی اینقدر فراوانی بود توی این هایپر همه چی دم دست بود ،استاد چقدر کاپشن یا سویشرتتون جذاب و قشنگ بود عالییی بود
شاد کارتون اش من بچه بودم میدیدم چن تا بچه که
کوچولو بودن کارهای جالی میکردند اسمش خاطرم نیست ،به به بام دیدم کیف کردم تا چشم کار میکرد سیرتا پیاز از اون بالا معلوم بود یاد مستند که عقاب از بالا پرواز میکنه نشون میده همه جا رو شما هم مثل چشم عقاب دوربین جلو عقب میکردید که تمام برج ها و قشنگی رو ببینیم چقدر نظو ترتیب و جالب اینکه اون همه ساختمان و برج قش
نگی درختااا بینش معلوم بود کیف کردم یه لحظه تو دلم گفتم اینجا هم اطرافش مثل خزر شهر پراز خونه های ویلایی و قشنگی به چشم میخوره و اون دورترهاااا آسمان خراش ها رو آدم میبره کیف میکنه چقدر جای رصد خونه جای عالی بود و چقدر جالب که نزدیک و دم دست بود هرکی میره بام میتونه یه سری اونجا بزنه چقدر آسان و راحت و اینکه چقدر جالب بود اینکه عکس کره میچرخید و تورنتو و لس آنجلس ساعت هاش نمایش میداد قربون خدا بشم چقدر علم آگهی وهدایت به این بشر داده جلل خالق ،حالا بعد یه پیاده روی یه چرخ تو شهر رفتی کباب بزنی به به چه لذت زیباییی من ام بدو بدو تو تاریکی خونه یه لقمه پنیر خیار گرفتم جاتون خالی همراه کبابی که میزدید زدم بربدن خیلی چسبید ،نوش جونتون
چقدر رفاه و ثروت خوبه که تمام دست نیافتنی ها به دست میاد فقط کافی بخوای ،استاد چقدر چقدر کافه جالب بود من همیشه تو تبلیغ ماهواره خونه مامان اینا میدیدم کاباره تهران ،آفرین استاد تحسین میکنم که تمام جاها رو تست میکنید و اینکه با اون سادگی و حس حال خوبتون وارد اون مکان شدید بدون اینکه به این فکرکنید چی میگن خیلی تحسین کردمتون که خودتون هستید بی هیچ عیب و نقصی و خداوند شماره فرستاده تا به ما نشون بدبد خودمون باشیم چقدر عالی بود که با اون تیپ رفتید و وایستادید و مقاومت از بین بردید و خودتون با زمان و مکان هماهنگ کردید و چقدر خوب بود که خوندن مرتضی رو گذاشتید چقدر عالی بود هرکی وس داره با هر شکل و رقصی که میخواد میاد میترکونه و حال خودش خوب میکنه فارق از اینکه کسی میرقصه یا نمیرسه کی نگاش میکنه عالی بود عالی
تشکر بزرگ از مریم جون و شما
شب خوش
وااای استاد جان اخه بیا یه کم دلبریتو کمترش کن
چقدر با حال بود ماشاله به شما که جوانتر و شاداب تر و پر انرژی تر از همیشه صحنه رقص رو ترکوندین
اصلا هم جای تعجب نداره که بین اون همه شما انتخاب شدید فرکانس بالای شما موجب شده که همیشه بدرخشید و این خیلی دور از ذهن نیست
وای ولی چشم استاد عرشیانفر به دور که ببینه این فایلو بگه سید خدا به دور استغفراله این کجا بود! این چه کاری بود! !!!!
سلام به تمامی عزیزان
از کجای زیبایی های این ویدیو بگم اولش که خیلی خوشهال شدم و حس خوبی بهم دست داد که فهمیدم تو ال ای یک میلیون ایرانی داره زندگی میکنه حس میکنم. یکی از هوف هام داره پر رنگ تر میشه و هر بار بیشتر چشمک میزنه
از طبیعت زیبا ومسیر پیاده روی هرچی بگم کم گفتم خیلی زیبا بود مثل همیشه
برسیم به مغازه ی ایرانی همه چی تموم اول این نکته روبگم که خیلی عالیه که تو امریکا همه فروشگاه ها فضای خیلی بزرگی دارن و اغلب وسایلی که نیاز هستش رو دارن فروشگاه های بزرگ والمارت و کاسکو که همه چیز دارن تو این فروشگاه که استاد ازش فیلم گرفته بودن از سنگ پا تا قورمه سبزی و کباب داغ موجود بود دوباره به خودم این ثروت جهان رو یاد اوری میکنم که چقدر وسیله و مواد خوراکی در این فروشگاه وجود داشت مواد غذایی که بیشتر از یک روز نمیشه نگه داشت برسیم به جای جالب داستان که کاباره تهران باشه اول تحسین میکنم خانوم شایسته رو که انتقدر باشعو و با فهم هستن که فرد دیگه رو به خاطر ترس و چیز های مسخره که تو مملکت ما متاسفانه زیاده محدود نمیکنن
یاد اولین رقصم تو عروسی یکی از اقوام افتادم خیلی استرس داشتم ولی وقتی قبل مراسم با فامیل ها در حال گفتگو بودیم حرف رقص شد یکی از آشنایان که با من هم همکار هستیم خیلی با ارامش بر گشت و گفت دقیقا این جمله رو به ترکی گفت (مگه عیبه میریم یکم دستامون رو تکون میدیم میشه رقص ) ما خانواده مذهبی هستیم و این حرف ی ستون شد برای قلبه به ترسم و رفتمو وسط ی رقص نه چندان حرفه ای انجام دادم (خوب بار اولم بود) الان که رقص استاد رو دیدم اون خاطره برام زنده شد و به شدت استاد رو به خاطر این حرکت تحسینشون میکنم
وقتی به ی ترس قلبه میکنی و کاری رو که ازش ترس داری انجام میدی در جا ی مرحله میای بالا تر انگار ی بروز رسانی جدید برات اومده اعتماد به نفس خود ارزشی انرژی مثبت و.. همه باهم میره بالا و حس میکنی که بزرگ تر شدی
و در اخر اقا مرتضی عزیز که تر کوند فارسی ترکی و کردی رو خیلی عالی خوند و واقعا لذت بردم از شنیدن صداش
ممنون که وقت ارزشمندتون رو برای خوندن این متن خرج کردید برای تک تکتون بهترین ها رو از خدای مهربان آرزومندم
یا حق 🫳
سلام
امیدوارم همگی شاد باشید
این ویدیو عالی بود مخصوصا قسمتش رقصش
دمتون گرم استاد به دو دلیل
1- در لحظه صدای نجوای ذهن را خاموش کردید و تصمیم گرفتید . انگار یه آزمایش از پیش تعیین شده بود براتون.
ولی کاملا قابل حس بود برام که کسی که مدام داره روی خودش کار می کنه می تونه در لحظه خودش را به چالش بکشه.
2- و از همه مهمتر اینکه این قسمت را به این فایل اضافه کردید و حذفش نکردید .
چون در سایت هر کسی با هر نگاهی میاد و به تمام رایگان ها دسترسی داره و شما را می بینه
از نظر من این انتخاب دوم جسارت بیشتری می خواست
چون برای اولی میشد دلیل بیارید
اونجا کسی من و نمی شناسه . تاریکه و خیلیا مشغول صحبت و غذا خوردنن و……
ولی در سایت منتشر شدن دیگه تیر آخر بود
احسنت و ممنون که به اشتراک گذاشتیدش و یه قدرت جسارت برای من شد که یه الگو بزارم توی ذهنم این قسمت را و کمک می شه در مسیرم که در لحظه ذهنم این الگو را برام بیاره بالا و من تصمیم بگیرم بدون توجه به نظر دیگران اقدام کنم که پاداش ها میاد.
بسیااار سپاس
سلام به دوستان عزیزم
امیدوارم حالتون عالی باشه
امشب هم در جهت عمل به ایده ام میخام چنتا آیه دیگه از قرآن رو آنالیز کنم
سوره توبه:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ۗ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلَا یُنْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿٣۴﴾ یَوْمَ یُحْمَىٰ عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ ۖ هَـٰذَا مَا کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَا کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ
ای کسانی که ایمان آوردهاید! بسیاری از دانشمندان و راهبان، اموال مردم را به ناحق میخورند و آنان را از راه خدا بازمیدارند و کسانی که طلا و نقره میاندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، آنان را به عذابی دردناک، بشارت بده! (34) روزی که آن [طلاها و نقرهها]، در آتش دوزخ گداخته میشود و با آن پیشانیها و پهلوها و پشتهای آنان را داغ مینهند. [فرشتگان عذاب به آنان میگویند:] «این است آنچه برای خود اندوختید پس [مزهی] آنچه را که میاندوختید، بچشید!»
سوره توبه
توی آیه اول حالت اینجوریه که اولش میاد میگه که یه سری از دانشمندان و راهبان اموال مردم رو میخورن بازم اینجا خبری از این نیس که دارن ستم میکنن به یکی
یا مثلا مردم گناه دارن یا هرچی
نه هرکسی بنا بر فرکانسش داره اینو دریافت میکنه
و اصن باید اونا باشن توی گروه شیطان تا این دنیا دو قطبی بمونه
اما اصل صحبت من این آیه اس
یادم بچه که بودم توی کتاب دینیمون
این آیه رو اگه اشتباه نکنم آورده بودن
من با اون بچگیم گفتم نگاه کن اونایی که پول جمع میکنند خدا اون دنیا این پولها رو جمع میکنه داغشون میکنه میزنه به بدنشون
یعنی یه جورایی این باور استارتش میخورد کم کم که خدا پول از هم دیگه دورن
این قضیه گذشت تا من بزرگتر شدم و این دیگه برای من یه باور محکم شده بود که اگه تو بری سمت پول ثمره اش میشه اینکه اون دنیا اینا رو داغ میکنن و میچسبونن به بدنت
تا اینکه امشب به این آیه بر خوردم
اولا اینکه اول این آیه داره از راهبان صحبت میکنه من توی قرآن به معنی دقیقش نرسیدم ولی فک میکنم همون راهبان مسیحی یا یهودی رو داره میگه
دوما
توی قسمت دوم این آیه میاد میگه کسانی که میان این طلاها و نقره ها را برای خودشون انبار میکنن
برای خودشون نگه میدارن
قضیه چیو میدونی داره میگه
قضیه ی اون سطل آب بود که میگندید
یه سری ها هستن یه مقدار آب بارون توی سطلشون جمع میشه بعد اینا اون مقدار آب رو میبرن قایم میکنن که از دستش ندن
چرا
چون فک میکنن همین یه ذره اس
میگن اگه نگیریمش از دستمون میره
دقیقا مصداق بارز همیناس
اینا نمیذارن جریان ثروت به گردش در بیاد
و این کار باعث میشه که با جمع آوریش
با باور کردن وعده فقر شیطان تبدیل بشن به آدمی که فقط دنبال جمع کردن از ترس اینکه مبادا فردا نداشته باشه بخوره
و هم این دنیاشو میبازه هم اون دنیاشو
و طبیعتا ثمره ی جمع کردن با این حس بد نمیتونه چیزی جز این باشه
توی آیه بعدی ادامه میده که ببین ثمره ی اینکه تو اجازه ندی جریان ثروت بچرخه همین
اگه قرار باشه هرکدوم از ما اجازه ندیم که این جریان بچرخه سنگ روی سنگ بند نمیشه
این از اونجاهایی که نشون میده خدا وسط رینگ این دنیاس
گفتم اکثر مردم فک میکنن خدا وایساده یه گوشه
داره نگاه میکنه که چی میشه
بعد اصن خودشم تعجب کرده که دنیا این شکلی شده
مثلا انگار خدا داره با تعجب میگه قرار نبود این آمریکا اینقدر قدرت بگیره
قرار نبود اینجا این جوری بشه
مثلا انگار خدا هاج واج مونده که چه مصیبتی شد این دنیا
و از اون طرفم هرواری میاد خودشو میندازه وسط که آقا منم هستم
یه معجزه ای از دستم بر میادا
در صورتی که ما از این آیات میفهمیم که خدا وسط رینگه
تا حتی توی کوچکترین مسائلشون هم داره وارد میشه
و بهت داره راه سعادت رو نشون میده
این قران نیمده که بگه شما ها مثلا نماز بخونید بشنینید دست روی دست بذارید ادعیه بخونید تا قیامت بشه منم اون موقع این تعداد ها رو که شما انجام دادی از نماز و روزه و اینا رو میشمارم بهتون پاداش میدم
نه خدا این شکلی نیست
خدایی که من توی قرآن دیدم
خدایی که قرآن رو آورده که ما بهتر زندگی کنیم
خدایی که مثل یه دایه ای که میخاد یه بچه ای رو تربیت کنه بهش میگه عزیزم ببین این پول رو من بهت میدم ولی توی این مسیر خرجش کن نری یه موقع مواد بخری نری معتاد بشی نری فلان کنی
من یه همچین خدایی رو دیدم توی قرآن
که دستش بازه
و اصن همه متقی هاشم (اول نوشتم مومن بعد پاکش کردم) همه پولدارن
همه انفاق کن
همه دست و دل بازن
و همه دارا ان
اینا همونایی ان که شیطان حرص میخوره که چرا نمیتونه اینا رو از مسیر خارج کنه
اتفاقا طبق همون آیه ای که براتون شبهای پیش آوردم دقیقا خدا میکه که من براتون میترکونم به شرطی که شما بندگی شیطان رو نکنید
به شرطی که شما فقط به من قدرت بدید
به من توکل کنید
اصن من امشب داشتم فک میکردم
دیدم مثلا خدا گفته فلانی ها اینجوری بودن ولی ایمان نداشتن
بعد دیدم مثلا دیروز یه تضادی برای من رخ داد
دیشب تونستم حالمو خوب نگه دارم ولی امروز تا یه حدی نتونستم کم آوردم بعد به خودم گفتم تو زمانی کم میاری که از توکل خدا خارج شدی
نه این که مثلا من حماقت کنم بگم خدایا من به تو توکل میکنم بعدم خدا برام هیچ کاری نکنه من این وسط کنف شم نه
اینجوری نیس
من توکل میکنم دلم آروم میگیره
خدا از همون راه درسته برام پول میاره
برام ثروت میاره برام میوه ی همون تضاد رو میاره
و اصن وقتی که تو قانون های این دنیا رو بدونی راحت تر میتونی فکر خدارو بخونی راحت تر میتونی آینده رو از تضادهای دور و برت پیش بینی کنی و از یه جایی که دیگه هدایت بشی تو میرسی به جایی که خود به خود تو به سمت خواسته هات میری
مثلا تو میخای خونه بخری
یا یه خونه بزرگتر میخای
اولش با دلخوری از همسایه ات شروع میشه
تو وقتی شاخک هات تیز باشه
سریع میفهمی میگی به خودت من که احساسم خوب بوده
اگه یه همچین قضیه رخ داد یه دلیل داره اونم تضاده
و ثمره ی تضاد هم دریافت میکنی
مثلا اگه ده سال پیش از من میپرسیدی توکل یعنی چه
میگفتم که یعنی بسپاری به خدا و نتیجه اشم هرچی شد این دنیا محل گذره
یعنی یه اشتباهی که توی قشر مذهبی تر شکل میگیره شوق مرگه
یعنی اشتباه برداشت میکنن حرفهای خدا رو مثلا اونجاهایی که میگه اگر بدانند آن دنیا بهتر است
این منظورشه که تو این دنیا کارتو درست انجام بده
بدون که اون دنیایی هم هست
اصن چون اون دنیایی هم هست تو باید پس قطعا کار تو توی این دنیا درست انجام بدی
نه اینکه مسئله رو پاک کنی
من فقیر میمونم
من در به در میمونم که اون دنیا برم بهشت
خدام فک کردی چی بهت میگه
آیه قرآن
و فرشتگان موقع مرگ ازشون میپرسن در دنیا چگونه بودید
میگن ما مستظعف بودیم
ما تو سرمون خوردده بود ما مورد ستم واقع شده بودیم
میگه ا
حالا که تو سرت خورده
و تو سری خور موندی
و تو سری خور بار اومدی
بدون اون دنیا خیلی سخت تره
بهش میگن مگه زمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنی
اصن این که میگم فقر رو بد میدونن
مثال واضحش اونجایی که میگه اگه خواستید ببخشید به اونایی ببخشید که صورتشونو با سیلی سرخ نگه داشتن
یا مثلا اونجایی که میگه از ترس فقر بچه هاتونو نکشید ما شما و آنها رو روزی میدهیم
خب نشون میده که بابا اون خدا اصن قصدش اینکه تو رو پولدار کنه
قصدش در جهت ثروتمند شدن تو ا
هیچ جایی ام نیس که ثروتمند شدن رو کوبیده باشه
دنیا طلبی اینکه تو فقط فکر و ذکرت بشه این دنیا و بخای از هر راهی پولدار شی رو کوبیده کلی ها
ولی هیچ وقت خود پول رو نکوبیده
تازه یه سری آیه ها که براتون آوردم اصن توی زمینه کسب و کارم ترکونده
اصن ریشه ت ج ر
رو توی قرآن سرچ کنید همه چی دستون میاد که خدا چه جوری در مورد کسب و کار حرف زده
و این کل داستانه
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیست و به تمام چیزهایی که میگن و عمل میکنن
دوستون دارم….
سلام استاد ، نمیدونم چجوری بابت این همه اطلاعات و زیبایی که بهم نشون میدین تشکر کنم
صبح زود این قسمتو دیدم و وقتی خوابیدم دقیقا تو اون فروشگاه ایرانی بودم و از همه چیز تست میکردم
استاد من واقعا برام واضح شد که دوست دارم وقتی مهاجرت کنم برم یه جایی که اصلا ایرانی نباشه بخاطر اینکه از نقطه امنم بیام بیرون و این خواسته خیلی برام واضح شد
تجربه ی رقصتون هم که عالی بود و خیلی ممنونم که با ما به اشتراک گذاشتین و تیپتون اتفاقا خیلی هم عالی بود و رقصتونم خوب بود و چقد تحسینتون کردم
استاد یاد یه خاطره چند سال پیش خودم در زمان داغونیم افتادم منم تو یه همچین موقعیتی گیر افتادم ولی بدتر و چون اعتماد بنفسم نداشتم (دوست ندارم تغریفش کنم)نه تونستم نه بگم نه اینکه حرف مردم برام مهم نباشه تنها کاری که اون لحظه تونستم انجام بدم این بود که با خودم تو ذهنم میگفتم وحیده این موقعیت خجالت آور تا پنج سال دیگه واقعا برات مهمه؟ اصلا کسی یادش نمیاد پس انقدر که فک میکنی بغرنج نیست و رنجش خیلی برام کمرنگ شد اون لحظه
چ، البته اون موقعیتی که اون موقع در حد مرگ برام بد و خجالت آور بود الان خنده داره ها ولی ترفند ذهنم برای آروم کردنم جالب بود و قربون خودم برم اصن که تو وضعیت حاد افسردگی و داغونی بازم هوامو داشته و الان به نظرم رسید که تو تمام موقعیت های رنج آور که خیلیییی کم شده باید این حرفو یادم باشه
یه نکته ی جذاب دیگه ی این فایل روحیه هدیه دادن شما به کسایی که بهتون خوبی میکنن هست که منم خیلی دوست دارم و آرزومه که انقدر ازادی مالی داشته باشم که هر لحظه دوست داشتم هدیه بدم
مثل هدیه آیفون شما به اون دوستتون که کمپر رو درست کرد، یا قبلا هم گفته بودین به لری چون به کارهایی که میکنه و پول نمیگیره براش هدیه میگیرین و این هدیه هم احتمالا برای اون دوستتونه که تو لس انجلس همراهیتون میکرده و هدیه دادن و گرفتن و واقعا حس بی نظیریه
چقد لس آنجلس واقعا طهران جلسه که حتی بام هم داره
وای استاد من هم ذقیقا اصلاااا نه از ماشین های قدیمی و کلا از وسایل قدیمی هیچ لذت نمیبرم مگر برای اینکه بگم اخیییش چقد الان بهتر شده و واقعا از تکنولوژی و راحت شدن کاررها و جمع وجور شدن و کارا شدن وسایل کیف میکنم
عاشقتونم
بنام تنها خالق زیبایی ها
استاد عزیزم امروز از درونم بهم الهام شد بیام این سفرنامه رو ببینم.یه حس خاصی داشتم.
بقول مرتضی عزیز..
دل من از دیدن تو سیر نمیشه .به کنارم بمون دیر نمیشه..
ما بچهای سفر به دور آمریکا سعادت بزرگی داریم تا زیبایی هایی که شما برامون به اشتراک میزارین رو با اعماق درونمون ببینیم.و لذت ببریم.چون قانون بدون تغییر خداوند دیدن زیباییها هست..
استاد عزیزم چقدر لس انجلس زیباست بقول اون خانمی که تو دورهمی دوستان .یدفعه اومد صحبت کرد.گفت خداوند تو لس انجلسه.که تمام بچها خندیدن…
من با این بخش از فایل دقیقا برام بولد شد..روست دارم زیبایهای این فایل هر چی که هست خداوند هدایتم کنه.همه رو بنویسم..
چقدر کشور تمییز و مرتب..
چقدر خوبه.وقتی وارد یه حای ناشناخته میشی.مثل شما و افرادایی که مهاجرت میکنن.چون هر انسانی با کلی ایده ها با کوله باری از موفقعیتهاش وارد یه سرزمین دیگه میشه…من به شخصه همیشه این نوع تفکر رو خیلی دوست داشتم..
چون این تنوعات هست که کشوری مثل آمریکا.هر روز داره بزرگترو بزرگتر میشه..
آدمهای توحیدی زیادی رو دور خودش جمع میکنه..چون همه با عقاید و آییو مذهبای متفاوت..ولی نکته مهم اینه..که کسی کاری به بقیه نداره هر کسی هر جوری که دوست داره زندگی میکنه..و همین دلیل پیشرفتاش هست..
من بسیار تحسین کردم..این فایل تمام توحیدی بود..
از خدماتی ..آرایشگاه ها..فروشگاها.از کلینیکها و چیز جالب و زیبا.فرشهای ایرانی چقدر زمینه زیبایی رو داشت…چقدر فرهنگای مختلف زیبایی خاصی به خیابونا داده..بسیار تحسین میگم
صحنه زیبای دیگه وارد میشیم.از بام لس انجلس..چقدر محل پیاده روی عالی بود.استاد عزیزم چقدر اندام شما و خانم شایسته زیبا و پوستی روشن….مثل ماه میدرخشیدن خانم شایسته عزیز با اون تاپ مشکی زیباشون.
اون درختای سر فلک کشیده و سرسبز دقیقا تهرانم همینجور فضایی رو داره…
ساختمانهای بلند و زیبا که مشخص بود مرکز شهره…تابلو هالییوود نماد سینمای این کشور
چقدر این کشور در تمامی جنبه ها احترام قائلن.به خودشون و ارگانهای دیگه..بسیار تحسینشون میکنم.
قسمت ستاره شناسی.و قرار گرفتن.ستاره ها و سیارات دیگه رو مدارهای خودشون.
استاد من یه شبرتابستونی دقیقا بین طلوع خورشید و مغرب..یه ستاره دیدم با نور کم حرکت کرد بصورت دورانی روی مدارش قرار گرفت و همونجا شروع کرد پر نور شدن..(برام نشانه بود)
چقدر زیبا بود..اون قسمت کره زمین و ساعتها.کره زمین میچرخید ساعتها تغییر میکرد (الله اکبر)از این نظم و هماهنگی دنیا
بخش رستورانی که تشریف بردین…
واقعا نظم و قانون تو این کشور بیداد میکنه چه ترفندهایی برای بیزنشون انجام میدن..
یه دکمه ایی روشن بود تا وقتی این دستگاه کار میکنه نامحدود دسترسی داری به خوردن گوشتهای خوشمزه..و آب دیده و گرم…
بازم تحسین میکنم…
قسمت بعدی ..
انواع ماشینهای قدیمی ولی بصورت ایده های خفن اونا رو کاملا آکبند و تر مییز کرده بودن.
چقدر عالی بود.تجربه خوبی بود..
بازم نکته زیبای این قسمت..چقدر خوبه افرادی که توی هر حیطه ایی که از نظر شخصیشون دوست دارن.و براشون قابل احترامه دور هم جمع میشن..و همین اشتراک داشتنشون باعث میشه چیزای جدید یاد بگیرن.و اطالاعات عالی رو از همدیگه کسب کنن..و ناگفته نمونه.چقدر صلح و ارامش بین افراد بود.و حالشون خوب بود…این نوع تفکر خوبه..
چیزی که استاد گفتن من با چیزی قدیمی چه برای دکوراسیون چه ابزارای دیگه.نمیتونم اینجور تفکری داشته باشم…
دوست دارم چیزای جدید رو بخرم..
چقدر همین نکته تو وجودم صدا داد..حقیقتا استاد من ظروف قدیمی رو خیلی دوست دارم..و کلی وسایل دارم باهاش ایده های جالبی رو تو اتاق کارم چیدمان کردم.
و من این برداشت دارم..از شما!..که باید وابستگی ها رو کنار بزاریم.و هر روز با چیزای جدید آشنا بشم و ایده های خفن رو از اون وسایل بهر مند بشم..
دقیقا همینه..خیلی افراد بخاطر این وابستگیها هنوز تو اون حال هوا موندن.مثل یه اب گندیده شدن..
و این تکه از صحبت شما..منو به قانون بیشتر پایبند کرد..رها باشم…مثل سریال زندگی در بهشت.هر روز نسبت به مسایلتون ابزاراتونم دقیقا تغییر میکنه…بهمین خاطر شما میگید من علاقه خاصی به چیزای قدیمی تدارم.
چون جهان فقط به فکر پیشرفت هست.روبه جلو….پس ما هم باید دنباله رو باشیم.
ممنونم استاد زیبایمم..دقیقا پاشنه آشیل من بود..متچکرممن باید بیشتر رو خودم کار کنم.دقییقا این مدارها هر روز داره بهبود پیدا میکنه.سپاسگزار خداوندم هستم.
وارد سانس بعدی میشیم.
قسمت فروشگاه..به مشام رسیدن قورمه سبزی مادر بزرگا…چقدر چشمانم مریم جون برق میزد.دقیقا حس خوشحالی ایشونو از اعماق دلم حس میکردم.بقول استاد ما همچنین نوع تجربه ایی توی فلوریدا ندیدیم…
بوی میوه و سبزی دقیقا منم مشامم گل کرد .
…
انواع خوراکیها..از سویا.لپه .بسته بندی کرده..تا تخمه لیمو عمانی.تن ماهی جنوب(استاد عزیزم)….
انواع غذهاها از خورشتا.(قیمه.سبزی..اسفناج.)چقدر تنوع عدس پلو.قاتی پلو.ماکارونی…
نان داغ صل الله.با کباب…چقدر زیبا نون رو پهن میکرد با حرکات زیبا..و واقعا قابله تحسینه این ادمها..چقدر بقول خانم شایسته کاراشونو عالی حتی بهتر از ایرانیها انجام میدن.
چه بیزنسی با همین آداب و رسوم کشورهای دیگه راه انداختن…
همچی تو این فروشگاه هست…چقدر بیزنسا هر روز داره بهترو بهتر میشه..
انواع لبنیاتی…از دوغ و ماست موسیر گرفته تا بسکویت و همچی …
راسی یادم رفت لیف.سنگ پا.وای خدا همچی گیر میاد…مشخصه اون بیزنسیه خوب همچی رو درک کرده تا بتونه کارشو به نحو احسن انجام بده…
و این فروشگاه چقدر باحال بود…بازم قابل تحسینه..
اون آقایه نوازنده….همچی عالی بود و پر از نکات مثبت و ارزنده….و سپاسگزاری مریم جان!
دیگه بر میگردن به کاوره تهران…دقیقا من کنسرتهای زتده رو دوست دارم.مخصوصا این خواننده عزیز مرتضی…یه حس خاصیه.
استاد چقدر شما عالی هستین..
دقیقا اعتماد بنفس اولین موضوع مهمیه که یه انسان میتونه داشته باشه….نقطعه اوجه..
چقدر همین پاشنه های اشیل ماها هست..
استاد عزیزم اینم بگم من از موقعه ایی که وارد این قانون شدم تک به تک پاشنها مثل قارچی که تو زمین میاد بالا خودشو نشون میده.
و اعتماد بنفس چیز بسیار مهمیه که یه شخص تو اون لحظه بتونه خودشو کنترل کنه..
چون شما درست متوجه اون مکان نشده بودین.و اولین تجربه تو زندگیتون بود..با اون تیپ وارد شده بودین و این مسئله براتون پیش اومد بدون که نظر دیگران براتون مهم باشه سعی کردین کنل ذهن کنید همون لحظه بکارتون ادامه بدیین…بقول خودتون سبک شخصی خودتونو داشته باشی.
بازم یه نکته گفتین اگه متوجه بودم سعی میکردم لباس مد اون محیط رو میموشیدم.حالا که این اتفاق افتاده شما کنارل کردین خودتونو…خجالت نکشیدین..و براتون مهم نبود…چقدر صحنه زیبایی بود..چقدر خانمه خوش اندام بود
ودنکته بعدی آهنگای مرتضی عزیز..
الا ای دختر که موهای تو بور یار
به حموم میروی راه تو دوره
به حموم میروی زودی بیایی یار
که آتیش بر سروم مثل تنوره
مجنون نبودوم مجنونم کردی
از شهر خودوم بیرونوم کردی یار.
چقدر خانمها خوشکل بودن اون لباسشون حساب عالی بود.من امروز این فایلو نگاه کردم بیشت از چند مرتبه نگاش کردم واقعا حسابی کیف کردم.
اهنگ دیدگه..
انار انار بیا به بالینم شبنم گل نار بیا به بالینم.
آهنگ کردی
آهنگ بری باخ…
و اهنگ آخر که استاد زمزش تو فیلم میومد.
منم این اهنگو دوست دارم کاری به باور آهنگ ندارم.
یسری باورهای انسانها هست تو شعرهاشون متوجهش میشی…و ما اونا رو نادیده میگیریم .و فقط حالشونو میبریم.
ولی این قسمت از شعر.یادم بخداوند میاد.و اشک از چشمانم جاری شد..
شب هجران دیگه تموم
گل مهتاب بر سر بومه
عاشقی بر تو حرومه
که برای تو زنده ام.
قسمت اولش میگه
شده ام بت پرست تو
قسم به چشمون مست تو
به کنج و میخونه روز و شب
شده ام جام دست تو..
دقیقا یادم بخداوندم افتاد..که ما همه جیزمون خداوند…وقتی بهش متصل میشی قلبت به ارامش میرسه..دیوانه خودش میشی.
استاد عزیزم قبل از اشنایی من با قانون خداوند .همیشه فکر میکردم.دورهای قانون جذب فقط فقط یه سری اموزشا و تکنیکای.
پیش افتاده هست که فقط تو رو به خواستت میرسونه..
الان یکسال خورده ایی با شما هستم..
و خداوند عزیزم کا واقعا همه حال بهم کمک کرد…فهمیدم و از تمامممممم درک کردم.
که من خداوندم و درون خودمو پیدا کردم و به صلح رسیدم..
دیشب یه ایه از قران خوندم.اللله اکبر دقیقا طبق قانون…چقدر افراد از این درک به قانون نمیدونن..و دارن آیینهای قدیمیشونو حلو میبرن…و این طرز تفکر دارن ادامه میدن..
و من واقعا خودمو تحسین میکنم که با شما هستم..شاید هنوز اون نتایجی که همه افراد اونا رو مدنظر میگیزن..ولی برای من همین نتایج به ظاهر کدچک میلیاردها ارزش داره.
و من همینکه خودمو پیدا کردم.با خودم در صلحم.و دارم پیشرفتامو در تمامی جنبه های زندگیم میبینم برام کافیه..و میزارم کم کم هدایت پیدا کنم…
استاد عزیزم این فایل بسیار زیبا بود واقعا لذت بردم..ممنون از اون وقتی که میزاریبد و اونا رو توی سایت میزاریید..از همینجا تشکرتون میکنم از شما و خانم زیبای شایسته عزیز.
واقعا لذت بردم..خیلی
چقدر این کشور عالی هست.انشالله ما هم در زمان و مکان مناسب هدایت بشیم و از این تجربیات استفاده کنیم…و راضی باشیم.
ممنونم بازم سپاسگزارتونم.
سلام استاد جانم.
روزتون بخیر
وقتی فایل اومد تو سایت گفتم برو ببین.
از شما چه پنهان چند دقیقه قبلش با یه تضاد برخوردم.
فایل را باز کردم ولی نتونستم به غیر از چند دقیقه را ببینم.
نمیگم تو ذهنم چی گذشت چون زشته…
ولی همونجا بستمش و دوباره قانون را مرور کردم که بهار خانم، میبینی، تو مدار سریال مورد علاقه آت هم نیستی.
گفتم باید بزنم بیرون و سر خودم را گرم کنم.
رفتم دنبال چند تا کار و تو همین حین از خدا هدایت میخواستم.
به خودم میگفتم داری چک و لگد میخوری و حالی آت نیست.
گفتم اشغال ها را زدی زیر مبل و حالی آت نیست.
سعی میکردم دست از سرزنش خودم بردارم خودم را ببخشم و از خدا نشانه بخوام. از خدا هدایت بخام.
سعی میکردم.
کارهام که تموم شد برگشتم خونه بهتر شده بودم.
سریال را دیدم و لذت بردم و کلی عاشق قسمت رقص استاد، آزادی استاد، صلح مریم جون با خودش و رنگ کاپشن استاد شدم عااااشق.
تازه یه باور هم زد بالا که: بله, این پولدارها عاشق کثافت کاری هستن. میرن با زنای لخت میرقصن.
استاد ببخشیدا. حلالم کنید. ولی استاد مچ ذهنم را گرفتم و آزادی فکر، کلا بگم آزادی بهتره و اعتماد به نفستون را تحسین کردم.
همینجور که دنبال راهی بودم برای خوب کردن حالم، راه های خلاقانه می آمد سراغم، مثلا مثل اینکه دخترم را بغل کنم و بهش عشق بورزم، بله من به اون عشق بورزم و چقدر حالم بهتر شد.
یا برقصم یا بنویسم.
خلاصه که حالم خیلی خوبه.
باید با همین چک و لگدها به هوش بیام.
باید این آشغال های شخصیتی و ذهنی را ریشه کن کنم.
این راه ابدی منه.
من کارهام بااااید مثل آب خوردن پیش بره من کارهام باید با یه بشکن پیش بره.
جاتون خالی یه بار هم شب دوباره با خانواده سریال را نگاه کردم.
استاد کلمات برای سپاسگزاری از شما کم نیست؟؟؟
نه نه نه من به باور کمبود اجازه نمیدهم رسوخ کنه حتی در این قالب.
استاد دوست دارم با تمام درختها ، با تمام اقیانوس ها کاغذ و قلم بسازم و از شما تشکر کنم.
در جریان هستید دیگه، درخت و اقیانوس بی نهایت هست.
اصلا خدا دستش فقط به زیاد میره️️️