سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 194 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

596 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا فول‌انرژی گفته:
    مدت عضویت: 742 روز

    به نام پرانرژی ترین شادترین خالصترین با عشق ترین با احساس ترین کامل ترین انرژیه دنیا خدای مهربونم خدایا خودت کمک کن بنویسم

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته مهربون دو زوجه شادو باحالو پرانرژی

    سلام به بچهای با عشقو‌دوس داشتنی سایت

    خداروشکر که زندم ونفس میکشم و در سلامتیه کامل روحو وجسم خودم خانوادم هستم

    من علیرضام پسره فول انرژی همیشه خندون

    به به چه شود خیلی خدارو شکر میکنم که اولین کامنتمو دارم تو سایت میذارم با اکانت خودم

    واقعا خدروشکر خداجون ای لاویو داری به توانه بینهایت

    از مغازه اومدم خونه میخاستم برم فایل سوم کشف قوانینو کامنتاشو بخونم که دیدم پدر مادرم دارن این فایلو‌مبینن منم گفتم صد در صد این دیگه کاره خداست منم نشستم نگاه کردم و‌لذت بردم

    به به چقد زوجه باحالی هستین کن انقد شمارو نگاه کردم خاسته رابطه اگاهانه عاشقانه عباس منشی برام بو‌جود اومده و دارم با برطرف کردن ترمزهام به سمته خاسته به لطفه خدا کم‌کم هدایت میشم اونجایی که خانوم شایسته گفت تغییر باید اروم اروم باشه با تکرار سریع ذهنم نکته رو گرفت گفتم علیرضا جان نگاه کن نشونه رو اومدی تو فازه رابطه همین اومدی خونه بازم زوجه خوشبخت دیدی بازم دیدی که چقد زندگی باحالو ساده لذت بخشه به به رابطه عاشقانه واقعا با خدا هر ثانیه زندگی کردنه به به چه لذتی بالار ازاینکه با خدا هر ثانیه زندگی کنی صحبت کنی غذا بخوری خرید بری کافی شاپ بری رستوران بری سفر بری به به چه سود واقعا زندگی با عشق با رابطه چقد باحاله

    دمتون گرم واقعا من شمارو الگوی خودم همیشه از وقتی با شما اشنا شدم گرفتم و فقط تمرکزم روی تغییره خودمه

    من بهترین سرمایم‌ رو راستی با خودمه اینکه الان که تو فایل صحبت تغییر شد منم بگم که واقعا علیرضای الان ربطی به علیرضای قبلی نداره خودم وقتی برمیگردم به قبل واقعا میفهمم‌که خدا چقد باحاله که به من لیاقت داد که تو مداره تغییر باشم و عضو سایت من واقعا بد دهن بودم غیبت میکردم قضاوت تهمت میزدم عصبی بودم کلا با نقصام زندگی میکردم کلی هم‌خودمو قبول داشتم و میگفتم من بلدم من میدونم من میفهمم من من من درصورتیکه توهم بود من اصن زندگی کردن بلدنبودم واقعا ذهنم فقیر بوده اصن پول خرج کردنم بلد نبودم اصن انقد احساسه لیاقتم پایین بود که فقط مثه بقیه مردم معمولی همینجوری باری به هر جهت بودم البته اینم بگم‌که‌ اون زندگی هم‌ واقعا لذت میبردم بچه ها میگم علی بیغم به من چون همیشه میخندیدیم وبه بهمه ‌میگفتم امروزو عشقه فردا کی دیده لپ کلام من اصن تو مدارنبودم‌ ولی خداروشکر وقتی برای بار اول فایل از استاد دیدم انگار یه بیگ بنگ براه افتاد واقعا یه بمب بزرگ تو‌وجودم خورده ودارم با لذت فراوان با عشق با شادی از این مسیره خدایی لذت میبرم البته که ادمم فراموشکار ولی من چون لذت جو هستم ذاتا یه چیز بهم حال بده همیشه دوس دارم تو اون حالت باشم از اونجایی هم که فایل و سایت بهم لذت فراوان میده من هر لحظه فایل گوش میدم حتی هندزفری هم گرفتم موقع اصلاح کردن مشتری فایل گوش میدم خیلی باحاله خدایا شکرت

    این فایلم عالی بود لذت بردم اینم فهمیدم که علیرضا جان خدا کارش درسته فقط کاره خودتو‌بکن‌ قانون خدا مو لا درزش نمیره هر روز فقط این حسو‌حالو‌از خدا میخام و‌میده زندگی یعنی همین شادی ارامش لذت صبر دست جیغ هورا حالا بیا رقص گفتم رقص باید رقص یاد بگیرم با عشقم حال کنیم دونفری صدر صد خانومم رقصش عالیه خانومم حرف نداره چون‌منم‌ حرف ندارم خیلی حرف زدم ……………….جان خانوم‌جان ،بچه ها استاد خانوم شایسته مهربون دوستتون دارم .انساله همیشه شاد باشید .الان میام خانومم برام میوه اورده بفرمایید .البته که جای همه خالی فعلا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    مرتضی دیندار گفته:
    مدت عضویت: 1109 روز

    بسم رب الشهدا والصدیقین

    سلام و احترام خدمت استادان بزرگوار

    اقای عباس منش و خانم شایسته

    و همه ی خوبان این سفر

    سفر یعنی ورود به دل ناشناخته ها

    سفر یعنی ماندن در لحظه حال

    یعنی رها بودن یعنی آزاده گی

    چه قدر خوبه سفر کردن

    چه زیباست در کنار هم بودن

    چه خوبه در یک مدار بودن

    تو این شرایط اصلا قرار نیست حرفی ردوبدل شه

    با نگاه کردن به روی ماه شما ها می‌شود پچ پچه های قلبی را شنید بدون‌ اینکه حرفی زد

    این رضایت ودرک همدیگر سفر را بیاد ماندنی تر میکنه.

    به همین دلیله که سفر آدمو پخته میکنه و توش جهان بینی توحیدی داره

    من هم سفر های زیادی میرم، گاهی با خودم.

    به دنبال خودم میگردم تا تو را پیدا کنم

    خود شناسی ،خدا شناسی

    گاهی با خانم

    تو این مواقع هرمسیری ایشون بگن به همان جا میریم

    از این سفرهای دو نفری یاد گرفتم که

    هر چه قدر منعطف تر بشی سفر لذت بخش تر میشود که بماند

    رازهای سفر کردن را ،سفر بهت میگه

    این را نمی شود خرید یا کسب‌ کرد

    این را فقط سفر بهت هدیه میده اگه رها باشی

    اگه آماده باشی

    مدارت بالا باشه

    خانم شایسته تو تمام فایل ها خیلی حواسم به شماست چون در لابلای حرفای استاد،

    اون چاشنی‌های لازم رو برای درک بهتر ما از موضوع رو ساده وشیوا بیان مکنید.

    درود بر شما ..

    و اما ، در این مسیر عشق،چه نکات مهمی را برای من متذکر شدید یا بهتر بگم یاد آوری کردید.

    می‌شود آسان بود می‌شود راحت بود هم در سفر عشق وهم در سفر عمر

    توجه به نکات مثبت زندگی در هر زمان ودر هر شرایط به ظاهر نا خوشایند

    اینهاست کدها و رازهای پنهان‌ جهان

    در این سفر

    شما وهمه ی خوبان را

    به همان صاحب سفر

    می‌سپارم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    جواد بایرامی گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    به نام الله مهربان

    استاد عزیزم و خانم شایسته سلام و عرض ادب فراوان خدمت شما سفیران توحید و زیبایی و عشق

    بهترین کسانی که می تونند به بهترین شکل ممکن ، به زیبایی ها توجه کنند و اونها رو برای میلیون ها نفر منعکس کنند ، شما بزرگواران هستید

    از همون لحظه شروع فایل و دیدن تابلو آلاباما ، به خدا قسم خودم رو تو همون محیط و اون محل حس کردم و فرکانس های عالیِ من ناخودآگاه ارسال شد و خدا رو شکر کردم برای این حس بسیار واقعی که در وجودم شکل گرفت.

    از اول فایل فقط 142 گذشت و من فقط 142 ثانیه خودم رو در همون محیط حس کردم و حالم خوب شد

    و خداوند نشانه های خودش رو برای من فرستاد

    بلافاصله بعد از بیرون آمدن خانم شایسته عزیز از ویزیتور سنتر ،‌یکی از کدهای بسیار مهم خودم رو دیدم .

    باور نمی شد

    الله اکبر

    خدای بزرگ شکرت

    الله اکبر به دقیق بودن قوانین

    الله اکبر به این همه نشانه ها و زیبایی ها

    فقط 142 ثانیه تجسم آگاهانه و دیدن خودم در اون محیط بی نهایت زیبا و تمیز و عالی …

    چشم هام خیره شد به ماشینی که در دریم ورد خودم وجود داره

    واووووو

    مگه داریم

    خدایا شکرت

    تویوتا کمری سفید صدفی ):):):)

    من فقط چند دقیقه کاملا بدون هیچ ترمزی ، خودم رو کنار استاد و خانم شایسته تجسم کردم

    و بعدش تجسم های من برام خلق شد.

    تویوتا کمری سفید صدفی ):):):) ماشینی که تو تخیلات و تجسم هام بارها و بارها خلق اش کردم زیر پرچم کشوری که خواسته مهاجرت به اونجا در وجودم به قوی ترین شکل ممکن شکل گرفته

    خدایا شکرت برای این آسمان بی نظیر زیبا و ابرهای بی نهایت قشنگ

    الله اکبر

    خدای شکرت برای این نشانه بی نهایت دلچسب در شروع اولین روز هفته

    چه روزی بشه امروز و چه هفته ای بشه این هفته برای من…

    خدایا شکرت برای قدرت خلق شرایط و اتفاقات زندگی که به همه بندگانت عطا کردی

    خدایا شکرت برای چنین استاد بی نظیری که این آگاهی های ناب رو برای ما به ارمغان آورد

    چقدر حالم عالی تر شد…

    روزم عالی شروع شد و چه اتفاقات عالی تر رو تا آخر روز تجربه خواهم کرد

    استاد نازنین و خانم شایسته عزیز ، بی نهایت سپاسگزارم از شما برای این سفرنامه بی نهایت عالیییییی

    به قدری این فایل برای من زیبا هست که برای هر لحظه که نشانه ای میاد ، پاز می کنم و کامنت رو ادامه می دم و مجددا

    یعنی نمی خوام یک لحظه از فایل و یک کلمه از آگاهی هایی که به من الهام میشه رو از دست بدم.

    خانم شایسته عزیز

    ما هم مثل شما نسبت به قبل کلی بهبود پیدا کردیم

    بهبود که چه عرض کنم متحول شدیم

    از روزی که از در برابر خدا عاجز و ناتوان شدم ،‌هدایت شدم به استاد عباسمنش عزیز

    من هم مثل شما به فیزیک و جسم عالی و انرژی عالی دست پیدا کردم به لطف خدا

    من هم مثل شما به صلح و آرامش دورنی بی نظیر دست پیدا کردم

    من هم به اعتماد به نفس و عزت نفس و خودباوری بی نظیر دست پیدا کردم

    سفرهای من هم مثل شما مملو از آرامش و هدایت و لذت شده

    من تونستم از یک رابطه زناشویی که بدترین نوع خودش در جهان بود ، با تغییر و بهبود خودم رابطه زناشویی با همسرم رو به بهترین شکل ممکن تغییر بدم

    من هم تونستم به لطف الله با عمل کردن متعهدانه به آموزش های استاد ،‌رسالت و مسیر و علاقه خودم برای خلق ارزش و خلق ثروت رو پیدا کنم

    سپاسگزارم خداوند مهربان هستم برای وجود نازنین استادعباسمنش عزیز و شما

    در پناه الله مهربان موفق و تندرست و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    عمران نوری گفته:
    مدت عضویت: 2027 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز

    استاد تو این فایل به نکته‌ای خوبی اشاره کردید که من اتفاقا بیاد رفتارهای خودم افتادم

    من در گذشته قبل از آشناییم با این آگاهی‌ها تو مسافرت و تفریح کردن که میشد حتما باید با ادمها و گروه‌های خاصی سفر میرفتم و به هیچ عنوان تنهایی سفر نمیکردم و بقول امروزی‌ها دنبال ادمهای پایه بودم

    و بخاطر این باور شرک آلودی که داشتم تو اکثر مواقع چون جمعیت شلوغ بود همه میخواستند نظر خودشون رو بدن برای نحوه اجرایی کردن این تفریح مسافرت خیلی خشک و بیحال میگذشت

    چون من در اون زمان در مدار ادمهایی بودن که اهل مسافرت و گردش نبودن بخاطر همین معمولا سالی یکی یا دو بار میرفتم اون هم اطراف روستاهامون و جالبه همش جای تکراری ، انگار که جای زیبای جدید دیگه وجود نداشت ما همش میرفتیم همون یه نقطه تکراری

    ولی از وقتی که من با استاد و این آگاهی‌ها اشنا شدم و اتفاقات مصادف شد با مهاجرت کردن من به غرب مازندران به جرات میتونم بگم من بیشتر مسافرتهام رو تنهایی فقط با خانواده خودم میرم و به هیچ به کسی اسرار یا تعاروف نمیکنم که حتما یا ترو خدا با ما بیا اگر بیایی بهمون بیشتر خوش میگذره از این مدل تعارف‌ها

    نه من میگم من با همین شرایط با همین امکانات میرم لذت میبرم هر کسی تو مدارش بود با ما میاد هر کسی هم نبود خیلی راحت نمیاد حالا چرا من بیام خودم رو محروم کنم از این فرصتهایی که دارم و میتونم استفاده کنم و لذت نبرم و یا بیام بقیه رو قانع کنم که فلانی تروخدا حتما بیا بهمون خوش میگذره

    نه به هیچ عنوان چون من از استاد یاد گرفتم تو سفرهام اصلا هیچ پلنی مشخص نمیکنم میگم بریم حرکت میکنیم تو مسیر هدایت میشم

    تو بیشتر سفرهام فقط یه دورنمایی دارم که مثلا از کدوم سمت بریم ولی وقتی حرکت میکنیم بارها در حین سفر شده یهویی مسیرمون عوض شد و مسیر جدید دیگه رفتیم وبعدش بعد مدتها از زبون بقیه بصورت تصادفی متوجه میشم جایی که ما هدایت شدیم یکی از زیباترین و رویایی‌ترین مکان بوده که میشد ما بریم که فقط خدا بهمون ادرس داد بدون اینکه از کسی بپرسیم

    و یا جایی که ما میریم سعی میکنیم از طبیعت نهایت لذت رو ببریم و بعضی اوقات چادر میبریم و شبها تو چادر میخوام بخوابم

    خلاصه مسافرتی که با خانواده میریم هیچ برنامه ثابت و مشخص نداریم فقط حرکت میکنیم و در طول مسیر خودش به ما گفته میشه چیکار کنیم و کجا بریم که بیشتر خوش بگذره

    برای همین تو مسافرتهام سعی میکنم تنهایی فقط با خانواده‌ام برم

    چون وقتی که تعداد زیاد بشه در طول سفر تو یهویی چیزی دلت بخواد انجام بدی و یا مسیر جدید بخوای بری اونوقت مجبوری کل هم سفرهات رو راضی و قانع کنی که با تو پایه باشند و اینکار خودش کلی انرژی از ادم میگیره

    بخاطر همین من الان خیلی وقته این خصوصیت رو دارم که بیشتر دوست دارم تنهایی و یا فقط با همسر و بچه‌هام سفر کنم و اتفاقا اونها هم با این خصوصیت رفتاری من کامل اشنا هستند و خیلی هم پایه هستند و این مقاومت نداشتند و این باعث میشه هر مسافرتی که با هم میریم به طرز معجزه‌اسایی کلی بهمون خوش میگذره و کلی لذت میبریم

    من تو مسافرت رفتن اینو یاد گرفتم که هر چقدر ساده‌تر بگیریم بیشتر بهمون خوش میگذره

    مخصوصا مسافرت کردن با چادر که شب تو دل طبیعت چادر بزنی بخوابی

    خیلی این سبک مسافرت کردن رو دوست دارم

    خانم شایسته عزیز بینهایت سپاسگزارم از اینکه سبب خیر شدید و این آگاهی‌ها رو با ما به اشتراک گذاشتید و درسهای خوبی از شما و استاد یاد گرفتیم و باعث شد یه بار دیگه قانون رو مرور کنیم

    چقدر خوبه این سبک سفر کردن که هم با شما از طبیعت و فراوانی لذت میبریم و هم در طول مسیر کلی اگاهی و درس از قانون خداوند یاد میگیریم

    عاشقتونم

    انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

    فعلا

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    نرگس و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 3531 روز

    در ادامه ی کامنتم میخوام از تجربه ی سفر به بندرعباس براتون بگم

    اولین سفر دونفری با مهدی

    بهترین سفر زندگیم تا الان رو در بندرعباس در کنار مهدی تجربه کردم

    اینقدر تجربیات فوقالعاده داریم که نمیدونم کدومش رو بنویسم

    دوماه زندگی در کنار دریا و توی پارک چنان زندگی من رو متحول کرد که فقط میتونم بگم معجزه ی خداوند بود

    کلی از ترسهام رو شکست کلی قوی ترم کرد خانم شایسته گفتن من توی هر سفر احساس میکنم یک درجه مدارم تغییر میکنه بخدا من احساس میکنم 180درجه زندگیم تغییر کرده اصلا یه آدم دیگه ای با ویژگیهای قدرتمند تر ازم ساخت

    توی کامنتهای قبلیمون از سفرمون نوشتیم که از کجا شروع شد و از تجربیات مون نوشتیم میتونید بخونید

    استاد از سفرشون توی کویر گفتن از جزیره ی هرمز گفتن منم میخوام از بندرعباس بگم جایی که تحول استاد از اونجا شروع شد اصلا شاید جایی که بهش هدایت شدیم بخاطر صحبت هایی بود که توی فایلها از استاد در مورد بندرعباس شنیده بودیم

    منو مهدی پارسال رابطه ی عاشقانه مون شروع شد میگم رابطه ی عاشقانه بخاطر اینکه از قبل هم میشناختیم همو ولی یه رابطه ی استاد و شاگردی بود داستانش رو قبلا گفتم

    بعد شروع رابطه سفرمون رو شروع کردیم یه سفر رویایی اصلا نمیتونم با زبون توصیفش کنم واقعا معجزه بود

    ما سفرمون رو با حدودا یک میلیون تومن پولی که داشتیم شروع کردیم

    زمستون بود نمیدونستیم از کجا شروع کنیم ولی یه ایده داشتیم بریم شمال اول رفتیم سمت شمال به رشت با اتوبوس رفتیم رشت آقا اصلا اینقدر هوا سرد بود که گفتیم اینجا نمیتونیم بمونیم توی طبیعت فقط یکشب رویایی رو توی رشت گذروندیم بعد فکر کردیم گفتیم بریم جنوب ایده ی بندر اومد و بلیط برای بندرعباس گرفتیم رفتیم سمت بندر که اصلا داستان بلیطشم معجزه وار رقم خورد برامون با کلی تخفیف

    وقتی سوار اتوبوس شدیم فقط پنجاه هزار تومان پول داشتیم کل پولمون هزینه ی بلیط شد ولی در کنار هم احساس فوقالعاده ای که برای سفر داشتیم خیلی ارزشمند تر از همه چیز بود

    وقتی رسیدیم بندر هوا رویایی بود اصلا بهار بود

    هیچ جایی رو نمیشناختیم

    هیچ کسی رو نمیشناختیم

    کاملا رفته بودیم در دل ناشناخته ها ناشناخته ی ناشناخته بود برامون نمیدونستیم کجا بریم

    از روی نقشه زدیم و دریا رو پیدا کردیم و رفتیم سمت دریا به سمت یه پارک عالی هدایت شدیم گفتیم شب میمونیم توی همین پارک یه پارک فوقالعاده تمیز و مرتب با نگهبانانی که 24ساعته در حال کار کردن بودن

    پارک امامت

    شب موندیم اونجا حتی چادر هم نداشتیم ولی احساس نابی که داشتیم رو با هیچ چیز نمیشد عوضش کنیم

    چند مدتی که اونجا موندیم آشنا شدیم با مکانهای بیشتر هر روز 4ساعت 5ساعت پیاده روی میکردیم و لذت میبردیم هم از زیبایی ها و هم از وجود هم

    چندتا پارک کنار هم بود اسمایی که اژ پارکها یادمه فکر کنم امامت، ولایت، غدیر و ورزش بود که بعد بوستان ورزش میرسیدیم به اسکله وای خدای من چقدر اسکله باحال بود سطح آب اینقدر بالا بود که همون اول میرفتیم توی آب تا گردن توی آب بودیم چه موجهای داشت خدای من الان که یادم میاد اون لذته توی وجودم داره غوغا میکنه الله اکبر

    پیاده روی میکردیم میرفتیم از نخل ناخدا تا سرو پارک استاد میدونه که چه مسافتی رو میگم که فقط 4 ساعت طول میکشید برسیم

    پارک سرو هم خیلی زیباست

    پارک دباغیان

    پارک جنگلی

    بازار اویزیها

    بازار ماهی فروشان

    خدای من

    چه تجربه ی عالی بود

    دوستایی که پیدا کرده بودیم چقدر فوقالعاده بودن بندریا

    دوستای پاکستانی که دوشب توی همون پارک مهمونمون شدن

    شبهای پنجشنبه توی پارک غدیر پنجشنبه بازار بود

    هر شب کنار ساحل فقط بزن و برقص بود

    چقدر آدمهای شادی بودن

    دقیقا تجربیاتی که داشتم مثل چیزهایی بود که در سفر به دور امریکا دیده بودیم

    حتی دوبار کمپر دیدیم یکیش برای ایرانی بود و یکیش که مثل تراک کمپر الان استاد هست برای یه اسپانیایی بود یه زن و شوهر فوقالعاده که چند بار اتفاقی دیدیمشون و باهاشون هم صحبت شدیم رفتیم داخل کمپرشون رو دیدیم هر دوتاشو اصلا معجزه بود

    خدایا شکرت

    چقدر تجربه ی فوقالعاده ای داشتیم ان شاءالله که با دیدن و شروع این سفر به دور امریکا ما رو هم در مدار یک تجربه و یه سفر دیگه ای قرار بدهد

    دقیقا حرف استاد سفر انسان رو میسازه

    خدایا شکرت سپاسگزارم استاد عزیزم بخاطر این فایل که منو یاد خاطرات بندر انداخت

    آره استاد یک همسفر پایه و ساده سفر رو بی حد و اندازه لذت بخش میکنه برای آدم

    همسر خیلی کلمه ی با معنایی هست اگر کسی بهش فکر کنه

    داشتن یه همپا زندگی رو رویایی میکنه

    خدایا شکرت بخاطر وجود مهدی در زندگیم

    بهترین بهترین ها رو براتون آرزو میکنم انشالله که بهترین سفر زندگیتون رو تا الان تجربه کنید

    در پناه خدا باشید

    عاشقتونم بینهایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2537 روز

    سریال سفر به دور آمریکا

    به نام خدای خاق سفر

    با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه ی دوستان همسفرم

    امب که داشتم قسمت 30 سریال سفر به دور آمریکا رو گوش میکردم که بقول خانم شایسته ی گفتگوی خودمانی بین ایشون و استاده ی حسی بهم گفت بیا این صحبت ها رو اینجا بنویس حتی خود استاد و خانم شایسته هم با مرور و یادآوریشون احساس خیلی خوبی رو دوباره تجربه میکنن :

    ساعت 2 و 12 دقیقه بعد از نیمه شبه که این صحبت ها داره رد و بدل میشه بین استاد و خانم شایسته :

    خانم شایسته :

    من کلا نگاهم اینه که این دوربینی که دست منه نماینده ی نگاه ی خانواده اس نه فقط من چون وقتی نظرها رو میخونم ی چیزهایی میبینم تو نظرات که ی چراغ هایی رو توی ذهنم روشن میکنه توی ناخودآگاه و بهد ناخودآگاه من من رو هدایت میکنه به سمت ی سری تصاویر

    این اتفاق خیلی بوضوح می افته و به خاطر همین من این دوربین رو دوربین خودم نمیدونم دوربینیه که نگاه ی خانواده رو داره ثبت میکنه

    و تازه نکته چالبش اینه که من بهتره بگم دوربین این تصاویر رو میگیره ضبط میکنه و بعد با هدایت خداوند تدوین هاش انجام میشه و میره روی سایت و وقتی میره روی سایت اون شب ما خودمون نممیدونیم چه قسمتیه و خیلی مشتاق هستیم ببینیمش و بعد که میبینیمش و میره روی سایت و نظرات بچه ها میاد روش اصلا انگارجون میگیره زندگی شروع میشه اون تصاویر به اون چیزی که توی دوربین ضبط شده محدود نیستن زندگی جریان پیدا میکنه با نگاه همه ی اعضای سایت و این جریان همین جوری ادامه پیدا میکنه مثل آبشار نیاگارا

    استاد: دقیقا دقیقا موافقم .شما توی این کار فوق العاده ای و خدا میدونه این مسیر چه نتایج فوق العاده ای رو میخواد رقم بزنه که ما الان هیچ ایده ای در موردش نداریم فقط ی چیزیه که دوس داریم انجامش بدیم مخصوصا شما و بسترش هم فراهم شده .خدا میدونه که این مسیری که داریم بهش هدایت میشیم نتایجش سالها بعد بزرگتر از اون چیزی باشه که اصلا بتونیم تصورش کنیم

    چقدر افراد باورهاشون قوی میشه چه ایده هایی و چه خواسته هایی در دلشون بوجود میاد چقدر بزرگتر فکر میکنن چقدر ایمانشون قیتر میشه چقدر دنیا رو بزرگتر از اون محدوده ی خودشون میبینن

    خانم شایسته :

    من همیشه این رو دوس داشتم .همیشه به این فکر میکردم که چیزهایی که من الان دارم مبینم آدم های دیگه ی جهان دارن چه چیزهایی رو میبینن .دوست دارم دونیا رو از نگاه اونا هم ببینم .همیشه به این فکر میکردم

    استاد:

    الان خدا میدونه فایل های سفرنامه توی وجود بچه هایی که توی این مدار هستن چقدر داره باور میسازه و چقدر نتیجه میده چند سال بعد مشخص میشه .تازه ی جریانی رو شروع میکنه از اینکه بخوایم از اینکه چه چیزهایی رو میتونیم داشته باشیم .چه چیهایی میتونه وجود داشته باشه . من قبلا هم گفتم خیلی از چیزها رو وقتی آدم ندیده اصلا نمیتونه بهشون فکر کنه نمیتونه بخوادشون چون اصلا فکر نمیکنه که وجود داشته باشن بعد توی این فایل ها ناخودآگاه داره اتفاق می افته یعنی چیزهایی داره ضبط میشه در مورد همه چی روابطمون جاهای زیبا تکنولوژی مردم آب و هوا طبیعت ماشین آروی رابطه با فرزند غذا پختن کارها رو به ی شکل متفاوت انجام دادن نتایج متفاوت گرفتن جور دیکه ای فکر کردن

    خانم شایسته :

    هدایت شدن رها بودن چجوری به خواستمون نچسبیم و چطوری متوجه باشیم که دتسای خدا هم کنارمون هستن اگر مقاومت نکنیم واقعا میاد

    توی اون داستان داستان آقای جیمز که امد کمکمون همین اتفاق افتاد . خیلی زیادن و بعد ی اتفاق دیگه ای افتاد و که اسمش یادم رفته و مکانیک بود و اومد کمکمون برای پله آروی اصل خودش اومد

    استاد: آره هر روز هر روز داره این اتفاق می افته حالا ی سری ها جلوش رو میگرن ی سری ها دقت نمیکنن نمیبینن حالا این کاری که شما داری انجام میدی با این دوربین با این موبایل

    خانم شایسته :

    این جملاتی که شما دارین میگین این اتفاقات داره حول و حوش فرکانس های شما رقم میخوره

    استاد:

    عاشقتم فرکانس جفتمون دقیقا فرکانس 3 تاییمون چون جهان نمتونه دو یا 3 تا آدم غیر فرکانس رو به مدت طولانی کنار هم نگه داره و یک اتفاق یکسانی رو تجربه کنن حتما خواسته ی سه تاییمون بود و درخواست خودمون بوده .در واقه این کانون توجه ما بوده که این فضا رو تجربه کنیم ههمون با هم و حتما .حتما هم اونایی که دارن میبینن هم توی همین فرکانس بودن

    یعنی همه که این فایل ها رو نمیبینن و همه توی یک زمان هم نمیبینن و حتی اونایی هم که کیبینن ممکنه ی سری توی ی فرکانسی باشن که ببینن و دوست داشته باشن و آماده باشن ممکنه ی سری ها ی قسمت هایی رو ببینن نه کل سفرنامه رو

    ممکنه ی سری ها ی قسمت هایی رو ببینن و آمادگی نداشته باشن بقیه قسمت ها رو ی سال بعد ببینن یا دو ماه بعد یا 5 سال بعد

    یعنی ما که داریم تجربه میکنیم و اونایی که دارن میبینن توی ی فرکانس یکسانی هستیم و تا وقتی که توی ی فرکانس باشیم برای ما و برای بچه ها حتی اتفاقاتی از این دست رو بیشتر تجربه میکنیم و وقتی از این فرکانس خارج میشیم و نمیتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم و واکنشی عمل میکنیم و احساسمون بد میشه اونوقت از این جنس اتفاقات رو کمتر تجربه میکنیم

    این هم فرکانسی که الن هست هست بین ما و بین اتفاقات و بین بچه ها نشونه قانونه اونایی که قانون رو خوب درک میکنن

    یعنی آدم ها میفهمن وقتی دارن روی خودشون کار میکنن موقعی که دارن ی جور دیگه ای نگاه میکنن هدایت میشین به ی همچین مواردی و همچین فایل هایی و دوباره که رها میکنن دور میشن و دوباره که یادآوری میکنن دوباره برمیگردن توی این فضا

    خلاصه این اتفاق می افته و خدا رو شکر ویژگی که ما در خودمون ایجاد کردیم بیشتر سعی کردیم توی این فضا باشیم یعنی بیشتر سعی کردیم توجهممون رو بزاریم روی این آگاها باورهامون رو کنترل کنیم و توجهمون رو بزاریم روی چیزهای خوب فرکانس خوب ارسال کنیم توجهمون رو بزاریم روی چیزهایی که میخوایم به همون نسبت حجم اتفاقات هی بیشتر و بیشتر میشه .اینکه شما الان این تصاویر رو میگیرین این هم حتما خواسته بچه ها بوده خواسته ی جهان بوده و الا من هیچ وقت حوصله این داستانن ها رو نداشتم و الان هم شما اری این کار رو میکنی چون من نه بهش فکر می کردم نه واقعیتش حس و حالش رو دارم ولی شما داری یعنی علاقش رو داشتی از سالها قبل ولی هیچ وقت فایل هایی که گرفتی رو ما استفاده نکردیم ولی خودت رفتی تدوین رو یادگرفتی و الان داری استفاده میکنی

    خانم شایسته:

    شما بهم یاد دادین

    استاد: عاشقتم

    خانم شایسته : آره و میدونی خبر امیدوارانه و خوبش اینه که بعضی وقتها من تصاویری رو توی این سفر میبینم یعنی با لحظه هایی مواجهه میشیم که قبلا توی فیلم و توی عکس دیدم و میگم خدای من حالا نه دقیقا مثل اون رو خود اون عکس رو که سالها پیش دیدم رو میبینمش و خدا رو شکر میکنم اینکه قانون چقدر دقیق داره کار میکنه و چقدر چیزهایی رو که داریم تحسین میکنیم وارد تجربه زندگیمون میشه

    استاد: واقعا خدا رو شکر که جهانی خلق کرده سرشار از قانونمندی و ثبات اصلا کار نداریم جهان چجوریه اون چیزی که خودمون میخوایم رو خلق میکنیم خیلی خوبه خیلی خوبه خدایا شکرت واقعا .شب توی این سکوت این استیت پارک صدای جیرجیرکها داره میاد نسیم خنکی از این پنجره میاد و از اون پنجره میره ی سیرکوله شده هوا اینجا میاد میره خدا رو شکر

    خدای من اصلا همزمانی این قسمت 30 با این قسمت 194 فوق العاده بود دوستان حتما برین قسمت 30 رو ببینین و دقت پیش بینی های استاد که بر اساس قوانین ثابت جهانه

    خدا رو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2269 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام نسرین جان دوست توحیدی و مومن و موحد و خداجویم

      سپاس گذارم که این دیالوگ های زیبا که خود یه دوره میتونه باشه رو اینجا برامون ثبت کردی.

      من این قسمت رو خیلی دوست دارم.

      چرا که متوجه میشم در مدار و فرکانس استاد هستم که میتونم این قسمت های ارزشمند رو ببینم،یاد بگیریم و بکار ببندم.

      سپاس گذارم نسرین جان

      در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر باشی مهربان ام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2537 روز

        سلام به رضوان جان شاد و فعال. بقول یکی از بچه های عباس منشی ام الله اکبر .همین دیشب که داشتم اون دیالوگ رو گوش میدادم دقیقا همین جمله شما رو داشتم به خودم میگفتم که این ی فایل خودش ی دوره آس و امروز صبح هم همین رو از شما دریافت کردم پس معلومه دقیقا فرکانس های اون فایل توی ذهن بچه ها همین تاثیر رو داره

        بله عزیزم بهت تبریک میگم که توی این فرکانس زیبا هستی و جز پیشگامان این مسیر

        شادتر و ثروتمندتر بشی هر روز عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    رها گفته:
    مدت عضویت: 969 روز

    بنام خدایی که سفر کردن و دیدن زیبایی ها و لذت بردن اززیبایی رابرایم اسان ساخت

    بنام خداییکه با فراوانی های نامحدودش امکانات سفری به این زیبایی و بینظیری با همسفرانی عشق را برایم مهیا ساخت

    بنام خداییکه اسان کننده امورم هست با عزت و لذت

    خدایی که اموراتم را به عالیترین شکل مدیریت میکند

    تابستان از نیمه گذشته و یک سفر مهیج و زیبا با عشق برام تدارک دیده

    سفری که به جابجایی ظاهری مکان برایم نیست. من در این گوشه دنیا همسفر میشم با شما و صدها نفر دیگر از هر گوشه دنیااا

    چه سفر بی نظیری است هم جهان زیبای خداوند رو میبینم

    هم همسفرهای عالی تجربه میکنم هم اندیشه من سفر میکند به درک متفاوت از قوانین جهان هستی

    خدایاشکرت

    سپاسگزارم

    .

    چقدر اشتیاق و طراوت در چهره شما دو استاد میدرخشه

    افرین بر این همه تغییرات و تحولات شما

    هربار یک چیز تازه و جدید

    هم در ظاهر هم در رفتار هم در محصول و محتوا

    خداقوت

    .

    مریم بانو دقیقا صحبتهای شما مثال زنده بسیار دارد

    یادم نمیره که چقدر این مقوله ارایش کردن زیاد بود و چقدروقت و انرژی صرف این کار میشد

    همه فکر میکردن که با ارایش شان وشخصیت پیدا میکنیم

    .

    من اهل ارایش به سبک و سیاق رایج نبودم

    کیف ارایش با انواع کرمها و رژ لبها نداشتم

    ی دوره کوتاه کرم پودر میزدم بعد هم دیگه حوصلم نمیشد، خوشم نمیومد،

    همیشه فکر میکردم بدون ارایش زیباترم

    از طرفی چون فک میکردم عادت میکنم و حوصله ندارم که دایم دنبال کرم پودر و این موارد باشم ارایش هم نمیکردم

    ضدافتاب استفاده میکنم

    و یک رژ لب دارم که تا ته استفاده میشن بعد میرم سراغ بعدی

    تو عمرم موهام رو رنگ نکردم

    (کلا حالا شاید برخی دوستان فکر کنن عجب موجود عجیبی هستم)

    ولی من همیشه دنبال راحتی ام

    از اینکه همش ی کاسه رنگ دستم باشه خوشم نمیومد

    حتی در لباس پوشیدن

    باید حس کنم راحتم وگرنه نمیپوشم

    به نظرم باید یک خداروشکر جانانه بگم از این مواردی که خداوند در من قرار داده بوده وگرنه باید روی اینهاا هم کار میکردم و کارم بیشتر میشد(هاهاهاهاهاهاها)

    .

    ممنون و سپاسگزارم که قراره من روبه زیباترین سفرزندگیم ببرید

    به زیباترین سفر اندیشه هایم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1378 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربون

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    سلام استاد جان

    و سلام استاد خانم شایسته

    خیلی لذت بردم از اینکه خانم شایسته خودشون مستقیم ی موضوع رو مطرح کردن و وقتی کامنت بچه ها رو میخوندم واقعا درک کردم که خانم های این سایت چقدر خوشبخت هستن که خانم شایسته در کنار استاد هستش

    و بهترین الگو و شاهد زنده از اجرای قوانین برای خانم هاست.

    خانم شایسته بهتون تبریک میگم

    که تکاملی اومدید جلوی دوربین و روز به روز دارین قوی تر میشیم

    و انشالله در آینده دوره هایی تخصصی برای خانم ها از شما بماند یادگار در این سایت.

    باعث افتخاره وجود شما در این خانواده بزرگ .

    استاد صمیمانه ازتون سپاس گذارم که عاشقانه دارید توحید رو گسترش میدید.

    دارید ما بچه ها رو با ی خدای رحمان و رحیم واقعی آشنا میکنید.

    قلب بزرگی دارید و نتایج خیلی بزرگتر.

    استاد ببخشید این حرف من نیست حرف ذهنمه.

    شما با گرفتن نتایج از قوانین و مخصوصا نتایج مالی که در جلوی دوربین قابل دیدن هست ایمان ما به این مسیر رو بیشتر میکنید.

    جنس زندگی شما خیلی متفاوت هستش.

    و بودن تک تک بچه ها در این خانواده هدایت آشکار خداونده .

    انشالله که ما بچه ها قدر بودن در این سایت رو بدونیم و بچسبیم به اصل و متعهد بشیم به گرفتن نتایج و تغییر بنیادین شخصیت به دور از ادا در آوردن

    استاد دیدن زندگی شما نمود عینی فراوانی و ثروت هستش.

    انشالله به همه ما در این سفر خوش بگذره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      علیرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1376 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام داداش گلم

      خداقوت

      الان هدایت شدم به کامنت شما در این بخس ، به نکات مهمی اشاره کردی ، بویژه اینکه از خانم شایسته تشکر کردید .

      همه ما اعضای سایت باید سپاسگذار الله باشیم بخاطر وجود چنین استاد توحیدی، و سپاسگذار استاد عباسمنش باشیم بخاطر تلاشی که برای موفقیت و خوشبختی ما انجام میده و می بینیم که روز بروز به ایمان دوستان اضافه میشه و شاهد موفقیت خودمان و آنها هستیم.

      در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    امید حسنی گفته:
    مدت عضویت: 2009 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم .دست مهربون خدا. وسلام به خانوم شایسته عزیزم که روز به روز زیبا تر میشه ماشالله

    و سلام به هر روح بزرگی که داره این کامنت رو میخونه.

    .

    استاد واقعیت دلیل اینکه اومدم این کامنت رو بنویسم هیچ جای بهتری پیدا نکردم که این اتفاق رو ثبت کنم که همیشه جلوی چشمام باشه. . یعنی اومدم فکر کردم تو دفترم بنویسم. پیش خودم گفتم خب این دفتر ها امکان داره روزی انقدر زیاد شن و من نتونم با خودم از ایران ببرم یا اصلا هرجایی این دفترا نمیتونه همراهم باشه . یا اومدم برم تو گوگل درایوم بنویسم.

    بعد پیش خودم گفتم چه کاریه. میرم تو سایت مینویسم هم ثبت میشه و هم همیشه جلو چشمامه هر وقت بخوام .. و دیگران هم بتونن استفاده کنن.

    و اما این موضوع جالبی که خانوم شایسته مطرح کردن. واقعا وقتی آدم یادش میره گذشته خودش رو . و یادش میره تفاوت و تغییری که کرده . نمیتونی درک کنی که چقدر خداوند تو رو بزرگ کرده . و اما یه سری اتفاقات توی زندگی تو میفتن مثل همین سفر شما که تازه در حال انجامه . و متوجه میشی پسرررررررررر چقدر شخصیتت تغییر کرده. و حتی برخوردت با مسائل و یا تضاد هایی بهشون بر میخوری تغییر کرده …

    داستان از اونجایی شروع میشه استاد که من یه دختر 1سالو 8ماهه دارم ( هانا جان عزیزم) تو کامنت های مختلف در موردش صحبت کرده بودم. . میتونم بگم دیوانه وار عاشقشم. ولی بدون وابستگی !!

    تمام افراد زندگیم رو به این شکل دوست دارم عاشقانه . دیوانه وار . ولی بدون وابستگی.!!

    همین چند روز پیش فکر میکنم از یکی از بزرگترین امتحان های خداوند سربلند بیرون اومدم به کمک خودش.و با ایمان

    از خواب پا شدم و دیدم دخترم خوابه. احوالش رو از همسرم گرفتم گفت تب خیلی شدیدی داره و حال نداره . پیش خودم گفتم خب حتما باز واسه دندان درآوردنه. و زیاد موضوع خاصی برای من نبود .تازه خوشهالم بودم که قراره دندوناش کامل تر شن.

    استاد کلا ما اهل دکتر و این داستانا به هیچ عنوان نیستیم. و اگرم مریض شیم تو خونه به قول شما با یه آبلیمو اصل رفع میشه.(حالا تا زمانی که انشاللّه دوره سلامتی رو میگیریم)

    و خب مرتب هم هانا داشت استامینوفن کودکش رو مادرش بهش میداد و همچی اوکی بود.

    روز جمعه بود اون روز و یکی از بار های من به مشکل خورده بود توی باربری . و قراربود 100%به دست مشتری برسه اون روز. و اگه مشتری همون روز به دستش نمیرسید کلاً تحویل نمی‌گرفت دیگه و سود قابل توجه ای هم داشت برای من . شب شده بود و همواره بار به دستش نرسیده بود و مشتری پیام داد که دیگه تحویل نمیگیره. . من میموندم با کلی هذینه ارسال .

    بار روانی ای رو برای من ایجاد کرد ولی خب تونستم کنترل کنم و رو خودم کار کنم و توجه ام رو ببرم روی نکات مثبت. و به خداوند بسپارم

    کم کم به شب که رسید تب هانا جان بالا گرفت و شدتش زیاد شد و ما شنیده بودیم که تب شدید برای کودک خیلی خطرناکه.

    البته که به طور منظم استامینوفن رو بهش میدادیم. حتی یه جاهایی تا 41میرفت و ما با شیافت و با پاشویه و با پیاز و گلاب و نمک و با هر ترفندی که میدونستیم و تو اینترنت نوشته بود. تبشو تا 39میاوردیم و این نوسان 39تا41ادامه داشت.( هانا جان خیییلی دختر فعالیه و واقعا به تمام معنا انرژی بالایی داره و زمانی که توی این وظعیت بی حالی که میدیدمش خیلی برام سنگین بود.) و به خداوند سپردم. و دائم این رو با خودمون مرور میکردیم که این بچه هدیه خودته خدایا.. و متعلق به خودته و خودت فقط میتونی مراقبش باشی. و ما در برابر توانایی و هدایت و قدرت و اراده خداوند ناچیزیم.

    ساعتا رسید به 10شب و ما دیدیدم طبق معمول راس ساعت پیاده رویمون با همون حالت بی حالی شدید گفت دَ دَ. (یعنی وقت دور زدن و پیاده روی و بیرون رفتنمونه) ما اصلا یادمون رفته بود این موضوع پیاده روی رو به خاطر شرایط هانا.

    اشک توی چشمای من جمع شد و گفتم خدایا این دختر چقدر روحش بزرگه و قویه. .

    و خب خداوند.از زبان خودش هدایت رو داد.. ما هم پیش خودمون گفتیم میریم پیاده روی سر راهمونم که درمانگاه هست. یه نشونش میدیم هانارو …

    کالسکش رو آماده کردیم بریم که همسایمون(یک زوج به تمام معنا انسان و مهربان و متین. اتفاقا اون ها هم یه دختر 3ساله دارن که با دختر ما دوسته) مارو دیدن اتفاقی و جویای حال دخترمون شدن و از شدت قرمز بودن بدن و صورت هانا و بی حالی و شرایطش شوک شدن. و انگار نگران شدن. و به ما این موضوع رو یادآوری کردن که تب برای بچه خیلی خطرناکه و سریع ببرید دکتر. و خب ما هم طبق معمول گفتیم نه خدابزرگه و خوب میشه .داره بهتر میشه .(نمیدونم چه فکری پیش خودشون کردن ولی حس کردم پیش خودشون فکر کردن که شبه و ماشین نداریم . و احتمالا ماشین اینترنتی چیزی پیدا نکردیم و داریم پیاده میریم. ولی در صورتی که قصد قدم زدن داشتیم) دیدم بدو بدو رفتن و سویچ ماشینشون رو آوردن و گذاشتن تو جیب من به زور. که حرفشم نزن برین و سریع کارتون رو انجام بدین و برگردین. کاملا معلوم بود بدون تعارف این کارو کردن و واقعا انسان های بی نظیری هستن. اما من یه تعهد داشتم : ( من دست به فرمونی نخواهم زد مگر اون فرمون فرمون ماشین خودم باشه . و من مسئولیتی قبول نمیکنم تحت هیچ شرایطی.)

    خب قبول دارم این جور زمانا شیطان و نجواها به سراغت میان و میخوان پاهات رو سست کنن. و تو روی تعهدت نمونی . ولی سویچ رو بهشون برگردوندم . (قسم میخورم ثانیه ای وسوسه نشدم که ماشینو ببرم)

    و گفتم خیلی ممنونم از محبت و درک و اعتماد شما. ولی واقعا نمیتونم قبول کنم و اگر شرایط خیلی شرایط حیاتی بشه ماشین اینترنتی میگرم. بازم ممنونم. (درسته این ترسا بود که نکنه دخترمون شرایط و علائمش خطرناک بشه و اون موقع سریع ماشین نیاد و با تاخیر بیاد یا اصلا ماشین پیدا نشه یا هر ترس دیگه ای. یا کار از کار بگذره)

    نمیدونم اون لحظات چی شد ولی تصمیم ما عوض شد که ماشین اینترنتی بگیرم و بریم درمانگاه انگار پیاده روی کنسل شد موقت. کالسکه رو برگردوندم داخل خونه و وقتی برگشتم رفتم بیرون و دیدم تاکسی رسیده و منتظر ماست. الله و اکبر چقدر سریع. چقدر سریع هم رانندگی میکرد . رسیدیم و بهمون گفتن که اینجا متخصص اطفال نداریم و باید برین فلان جا. یه جای خیلی دور از محل ما بود. (و من یکی از دلایل حتی از ظهر دکتر نبردن هاناجان این بود که ما باید کارها راحت . سریع و آسان و لذت بخش برای ما پیش بره . و هرچیزی که سخت باشه و پیچیده باشه رو نمیتونیم بپذیرم و قبول کنیم. خداااای من اینو داره کسی میگه که تا همین سه سال پیش جان سخت 7 بود برای سختی های شدید خخخ) همون جا تو درمانگاه بالا آورد دخترمون و دیگه به این فکر افتادیم که نکنه تبش عفونیه و اصلا شاید ربطی به دندون نداره. یهو یادم اومد که اینجا داروخانه داره . رفتم یه دماسنج دیجیتالی گرفتم و دیدیم یکم بعد از بالا آوردنش رنگ و روی بچه برگشت و سریع حالش بهتر شد. گفتیم خب این دیگه بالا آورد خوب میشه دیگه . امشبو بخوابه فردا سرحاله. .

    کل مسیر برگشت رو پیاده رفتیم که یکم لذت برده باشیم و یه هوایی به سرمون بخوره . هانا سر شونه هام بود تقریبا 3یا4 کیلومتری میشد. کل راه رو داشتیم سپاسگزاری میکریم و به زیبایی ها توجه میکردیم. و در مورد نکات مثبت و خوب صحبت میکردیم .

    همچی اوکی بود تا ساعتای 2شب . یهو تبش تا 40میرفت و ثابت میموند و هرکاری میکردیم پایین نمیومد.به حدی داغ شده بود که بوسش میکردی لبات میسوخت واقعا .در حد یه درجه میومد پایین و باز برمیگشت بالا41 سریع. . صداش به شدت ضعیف شد و بی حال و میتونم بگم که مثل فیلم گربه چکمه پوش ترس اومد سراغم و موهام سیخ شد. و قلبم به حدی سنگین میزد و یه تیرایی میکشید که میتونم بگم تو زندگیم تجربه نکرده بودم این حالت از درد رو.(کسایی که پدر و مادرن بهتر درک میکنن این حس و حالی که در من شکل گرفت برای فرزندم). ( یاد اون حرفتون افتادم استاد که تویه یه فایلی میگفتین اگه من یه اتفاقی رخ بده که مثلا بگن خطری هست برای فرزنتون. حاظرین شما جونتون رو فدای فرزندتون کنید.)

    تو همون حال و هوا ها بودم و در حال تلاش برای بهتر کردن حسم و افکارم که برگشتم بلند گفتم خدایا . خودت دادی و ما ناتوانیم . خدایا ما هیچ کاری از دستمون بر نمیاد.تویی قدرتمند تویی خالقش و تو خودت دادی و فقط خودتم میتونی نگهدار و مراقبش باشی. خودت مراقبش باش و ما هیچ کاری از دستمون بر نمیاد و تویی قدرتمند. ما از هر خیری که از تو به ما برسه فقیریم و مهتاجیم. و ما فقط میتونیم دستانی باشیم از طرف تو . که تو به ما بگی و ما انجام بدیم برای این دختر.

    به طور معجزه آسایی حالمون رو همواره خوب نگه میداشتیم . فایل میزاشتیم و سعی میکردیم به نکات مثبت توجه کنیم. . (یاد فیلم پیشگویی های آسمان افتادم که زمانی که به طومار نهم دست پیدا کردن و از نظر دیگران پنهان شدن اون افراد. و بهشت واقعی رو داشتن تجربه میکردن. به محض اینکه احساسشون بد شد .ظاهر شدن و دستگیر شدن و اون الهام رو فراموش کردن که نباید احساستون رو بد کنید تا شرایطتون عوض نشه.) همش سعی و تلاشمون این بود که احساسمون رو خوب نگه داریم و به نکات مثبت توجه کنیم. کل شب رو با خانومم بیدار بودیم و همه ترفندی میزدیم که یه کوچولو تبش بیاد پایین.. هوا روشن شد و صبر کردیم بشه ساعت 10که وقتش بشه و یه نشونه گرفته بودیم برای مراجعه به یه متخصص. ولی من قلبا رازی نبودم ببرمش دکتر . چون میدونستم به جز کلی تجویز گج و دارو براش کاری نمیتونن بکنن و تنها کسی که کاری از دستش بر میاد خداونده. و فقط منتظر یه نشونه بودم. زمانش رسید و درخواست ماشین زدم و سوار شدیم ولی به شدت حسم بد بود برای کلینیک رفتن. و من به این حجت رسیدم که اگه تو هر حسی داشته باشی تو هر کاری . تو اون کار قراره تا آخر اون حس رو تجربه کنی. و اگه حست بده کل راه بده. . به محض راه افتادن ماشین. یه همسایه زنگ زد به همسرم و گفت راستی یه بندی همین اطراف هست ببرید یه نشون بدید شاید بچه به خاطر اونه تبش. من اصلا اعتقاد نداشتم به بندی و اصلا نمیدونستم چی هست. . و با اون احساس دوگانگی و سردرگمی همسرم برگشت گفت چیکار کنیم!! بریم به نظرت؟!. (در این شرایط تصمیم گیری من مکث میکنم )همون لحظه به راننده گفتم بزنه بقل و نگه داره ماشینو. چند ثانیه به حسم توجه کردم و قلبم گفت خب توکه حست به دکتر رفتن بده. خب مگه دنبال نشونه نبودی) گفتم تسلیم. آقا دور بزن. رفتیم همون بندی و یه فوت کرد و یه دست انداخت و باز شد بینیش و کلی غذا از بینیش و گلوش زد بیرون… و همون لحظه بود که هانا رنگش برگشت و کاملا صداش رسا شد و کاملا متوجه بهبود حالش شدم. و انقدر رازی و سپاسگذار بودم اصلا برام محم نبود هزینش و کارتو دادم هرچقدر میکشید رازی بودم. .چقدر ازش تشکر کردم و به نکات مثبتش توجه کردم و بازگو کردم. که چقدر شما کارتون تمیز و بهداشتی بود و چقدر سریع و دقیق و چقدر کار بلد و حرفه ای.. من از اتاقش اومدم بیرون و رفتم که ماشین رو از انتظار در بیارم. رفتم گفتم جناب خیلی ممنونم که صبر کردین(با اینکه کلا فکر کنم5دقیقه وایساده بود ) میتونید پایان صفر بزنید. خیلی خوشهالی رو توچهرش میشد دید. قرار نبود10کیلومتر تو ترافیک رانندگی کنه و با همون توقف ساده مبلغشم آنلاین از اول پرداخت شده بود. . چقدر با احساس خوب برگشتم داخل و دیدم همسرمم تصمیم گرفته برای خودشم انجام بده. و یادمه قبلنا همیشه به من میگفت امید انگار یه چیزی تو سرم تکون میخوره سرمو که تکون میدم . یا میگفت تعادل ندارم . یا زود عصبی میشم. . یه حالتی بود که نمیدونست بابتش حتی بره به دکتر چی بگه و بگه چشه. و مشکلش یه طوری بود که قادر به بازگو نبود بس که مبهم بود ..

    به طرز معجزه آسایی بعد از انجام کارش تو بندی. و برگشت به خونه برگشت به من گفت امید هیچ کدوم . هیچ کدوم . از حالتام نیست و رفتن. (استاد آرزو رو دلم مونده بود خانومم یه بار غذاشو تا آخر بخوره و کامل) . و دیدم که سر سفره ها دیگه کامل بعد از اون بندی کامل غذاشو میخوره و اونم با چه اشتهایی.

    به محض برگشت به خونه هاناجان قصه ما نشست به بازی کردن و شادی کردن و به به خوردن. و من اشک میریختم مثل همین العان. . اشک میریختم واسه معجزه هایی که برای من رخ داده بود و همواره رخ میده .

    دخترمون حالش عالی شده به لطف خدا.

    و این تنها معجزه ای که رخ داده بود نبود.

    اگه بخوام از معجزه ها و درس هایی که تو اون 48ساعت و مخصوصا اون 24ساعت اولی که برای من رخ دادبنویسم . هیچ وقت این کامنت تموم نمیشد و همچنان باید بنویسم.

    از معجزه آرامشی بنویسم که در زندگی من وجود داره حتی در لحظاتی که پای جون عزیزانت درمیان باشه

    از معجزه رابطه عالی بنویسم .که در صلح و آرامشی که هستم و از آروم شدن برخورد من و همسرم با هم دیگه تو اون لحظات سخت و پر تنش . یادم میاد اوایل ازدواج سر کوچک ترین مسائل بهثمون میشد . شاید سر هم دادم میزدیم و عصبی میشدیم و گردن هم دیگه مینداختیم. ولی حالا با آرامش و عشق و تعامل در کنار همیم در برابر مسائل .

    از معجزه ایمانی بنویسم .ایمانی که عمل میاره. فرقی نمیکنه با چی تست میشی ..

    از آدمی بنویسم .که سر کوچک ترین اتفاقات به آدم ها و دست های خدا پناه میبرد تبدیل کرد خدا منو به آدمی که فقط از خودش بخوام. و خودش تمام جهان رو به مسخر من در بیاره.

    و از همسری بنویسم که انگار شفا پیدا کرده و دیگه هیچ کدوم از اون حالات رو نداره

    و از خودم بنویسم که چقدر عالی تر و بهتر و با آرامش بیشتری با مسائل برخورد میکنم . در کمال آرامش.

    از همسیگانی بنویسم که تا همین 2سال پیش تو خونه قبلی به هم میپریدن و دعوا و کلی مسائل خنده دار و حاشیه ای ولی العان همسایگانی با محبت و با عشق و از جنس خدا که طرف شاید چند ماهه که منو میشناسه ولی خدا طوری محبتت رو در دل آدم ها قرار میده و برات تسخیرشون میکنه که ماشینشون رو بخوان در اختیار تو قرار بدن و از هیچ محبتی برای تو کم نزارن.

    و یا از خانواده ای بنویسم که از زمانی به خاطر منفی بودنشون کاملا کنارشون گذاشتم از زندگیم . العان بی نهایت انسان عالی وارد زندگی من شده که بیشتر از خانوادم به من لطف و محبت دارن.

    و یا از همسری بنویسم که دیگه اون حالات رو نداره و کلی براش خوشهالم که سالم و سلامت بدون مشکل و دغدغه غذا میخوره و سرگیجه نداره و آرومه.

    و یا از نزدیکی شفا بنویسم که همین گوشه بغل گوشمون بود و خدا مارو آسون کرده برای آسانی ها. فکرشو بکن شاید یارو بخواد برای بچش تا کوه دماوندم بره . ولی خداوند چقدر من رو آسان کرده و منو به سمت آسانی ها هم هدایت کرده.

    و یا از جایزه هایی بنویسم که خدا بعد از این تضاد به من داد مثل حل شدن ماجرای بارم . که خود باربری به طرف زنگ زده بود و تحویلش داده بود بارو با اینکه طرف اصلا گفته بود تحویل نمیگیره. بله دل هارو برات نرم میکنه. حتی یک کلمه جواب پیامشم نداده بودم . ولی طرف تحویل گرفت و منم به سود شیرینم رسیدم .

    واز فروش مجدد از همون بار و کالا بنویسم.. که به 24ساعت نکشید و یه سود تپل و شیرین دیگه وارد حسابم شد. به راحتی .

    و یا از راحت و روان تر شدن کار ها و زندگی .و از دختری که جلو چشمام قر میده و دلبری میکنه بنویسم.

    یا از این همه پرانتزای زیادی بنویسم که تو کامنتم بود. این نشون میده من دیگه سطحی به اتفاقات نگاه نمیکنم. .

    خداوند رو سپاسگزارم که من در این مسیر قرار داد و من رو هر روز هدایت و حمایت میکنه در این مسیر.

    در پناه خدا شاد سالم و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید .

    لذت مببرم. که در این مسیرم. .

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت .

    و خدایی که به شدت کافیست

    و کیست وفادار تر از خداوند به عهد خودش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      عظیم گفته:
      مدت عضویت: 1417 روز

      به نام الله یکتا

      امید جان ممنونم از کامنت و احساس خوبی که با ما به اشتراک گذاشتی، لذت بردم از این همه احساس عشقی که در تک‌تک کلماتت جاری بود.

      و سپاسگزارم که انقدر جریان هدایت و تسلیم بودن رو یاد من آوردی و قطعا هدایت‌ما بر عهده الله است.

      چه قدر لذت میبرم از این رابطه عاشقانه ت با دخترت و چه قدر این احساس خوب تو حال منم خوب کرد و من سپاسگزارتم.

      دوست و هم خانواده ی عزیزم برات از رب قدرتمندم ، هدایت به راه راست میخام و نزدیک شدن به بالاترین مدار ها تا همواره در مسیر الهی قدم بر داری و پایدار باشی.

      احساس خوبت پایدار در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1610 روز

    به نام خدای زیباییها خدایی که به شدت کافیست

    سلام به همه عزیزانم

    زیباترین جمله استاد در این فایل از نظر من جمله ای بود که استاد به مریم جان گفتن که(شما پاداش خداوندین به من)این یعنی نهایت سپاسگزاری از وجود نازنین یک چنین بانوی در زندگی، یعنی نهایت سپاسگزاری از اخلاق و رفتار و منش یک بانو در زندگی، یعنی نهایت رضایتمندی از وجود این بانو در زندگی. و این برای من خانم یعنی نهایت لذت از زندگی که کسی که در کنار من و همراه من هست از در کنار خود منه واقعی لذت میبره و این برای منه خانم لذت‌بخش‌تر از هر چیزی هست.

    در تمام مدت که این فایل رو میدیدم این سوال در ذهنم بود که مریم جان چه خواسته و باورهایی داشتن که در کنار چنینی فردی قرار گرفتن چون این خواسته رو اکثر خانمها دارن که در کنار فردی قرار بگیرن که از همه لحاظ بهتر از خودشون باشن به خصوص از لحاظ رفتاری و فکری و ذهنی

    من در زندگی و در تفریحات به لطف خدای مهربانم خیلی آرام‌تر و صبورتر از همسرم هستم ومثبت اندیشتر که همسرم هم خودش این رو بیان میکنه و خیلی دوست دارم که وقتی با همسرم هستم توجهش به زیباییها باشه تا ناخواسته ها البته این رو بگم که به لطف خدای مهربانم همسرم هم به تازگی گاهی توجه به زیباییها رو داره. من در تمام این دو سه سال که همراه استاد قدم در این مسیر گذاشتم یکبار از این مطالب به همسرم چیزی نگفتم ولی اگر یک نکته زیبا میدیدم بلند عنوان میکردم که چقدر قشنگه و این باعث شده که گاهی همسرم هم بگه اینو ببین چه قشنگه مثلا ماه یا حتی یک اتوبوس و خدارو شکر میکنم که همسرم هم کم کم داره متوجه زیبایی‌های اطرافش میشه و بیانشان میکنه خدایا شکرت

    استاد در مورد احساس لیاقت و ارزشمندی چند هفته است که بهش فکر میکنم .من وقتی که درآمد داشتن و به لطف خدای مهربانم روز به روز سفارشها بیشتر میشد یک احساس ارزشمندی داشتم از اینکه من باعث ایجاد خلق ارزش شدم و کسی هست که برای این هنر من پول میده و خیلی برام با ارزش بود .استاد من ارزش رو خلق کردم و خودم رو ثابت کردم اما نشد که نگهش دارم همیشه یادم بود که شما گفتین خودتون رو بیکار نکنید اما نمیدونم چرا در لحظه این جمله شما رو یادم رفت و به طرف گفتم دیگه براتون کار نمیکنم بماند که طرف قول داد جبران کنه و مقداری بیشتر از درآمدم به حسابم واریز کرد اما گفتم نه.شاید چون این جمله تون توی ذهنم پررنگتر شده بود که اگر کسی بهتون گفت( قول میدم که دیگه تکرار نشه)بدونید باز هم تکرار میشه و این الگوی اون فرده.چون در تمام مدتی که با ایشون کار میکردم این جمله که خودتون رو بیکار نکنید باعث شده بود تا حالا با ایشون ادامه بدم.

    همیشه در تمام فایلها و تمام سوالاتی که از خودم و خدای خودم میپرسم و هدایت‌ها، تهش به امید ختم میشه و میدونم که این یک سکوی پرتابی برای من هست برای رفتن به مدار و درجه بالاتر اما عجول بودن انسان گاهی انسان رو سرخورده میکنه و خدارو شکر میکنم که حتی در همان لحظات هم لبخندهای خداوند و آرام باش و صبور باشهای خداوند دلم را آرام‌تر میکنه

    خدایا ازت میخوام از صمیم قلبم که خود گواهی به درونم، من هم توانایی خرید دوره جدید استاد رو داشته باشم به محض گذاشتن روی سایت همراه و همقدم با دوستان دیگه در لحظات اولیه و کسب انرژیی که در لحظات اول در این دوره در جریانه، به امید الله مهربانیها و بخشنده که ثروت‌های زمین و آسمان در دستان اوست.

    استادان عزیز از هر دوی شما بینهایت سپاسگزارم بابت رشد شخصیتم و بهبود زندگیم

    خدایا ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: