سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 218 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

404 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    dreams come true گفته:
    مدت عضویت: 955 روز

    سلام سلام صدتا سلام به استادای مهربونم و دوستان هم سفر استاد ازتون بسیاااارممنونم که بهمون روش درست زندگی کردن رو درهرلحظه از زندگیمون یاد میدین میخوام تاثیرتوجه نکردن به ناخواسته و تضاد و خوب نگه داشتن احساس رو که چند روز پیش اتفاق افتاد برام داستانش رو بگم چن روز پیش من امتحان آیین نامه گواهی نامه داشتم ومن نمی دونستم که باید کارت ملی رو هم همراهم باید ببرم وقتی رسیدم گفتن بدون کارت ملی نمی تونین داخل سالن امتحان بشین واین یه قانونه هرچقدراصرارکردم قبول نکردن گفتم همسرم میره میاره ولی اصلا توجه نمیکردن من اولش حالم بد شد راستش خورد تو ذوقم اخه خیلی خوب خونده بودم و دوس داشتم دفعه اول قبول شم تموم شه بااین حال همسرم رفت بیاره از خونه ولی مسیر خیلی طولانی پرترافیک بود خودشم باید یه فیش 25 هزاری هم باید می کشیدیم بعدش می رفتیم داخل سالن بعد من دیدم کارتم تو ماشین مونده همسرمم دنبال کارت ملی رفته با حال خراب گفتم پول نقد دارم میشه گفت نه ما فقط کارت می کشیم برگشتم تو حیاطش بارون هم می بارید خیس خیس شدم مسول اونجا هم میخواست در سالن رو ببنده زنگ زدم به شوهرم گفت هنوز تو ترافیکم نرسیدم خونه گفتم بیخیال پس نمی خواد بعد دیدم اونایی که مث من کارت ملی همراهشان نبود رفتن خونه هاشون بعد یه لحظه به خودم گفتم یعنی من اونهمه فایل های استاد رو گوش کردم که اخرش مث بقیه تو اینجور شرایط ناامید بشم کحسم بد بشه نهههههههه الان باید خودم رو نشون بدم که چیزی از آموزه های استاد یاد گرفتم یا نه چند نفس عمیق کشیدم واز خدا کمک خواستم گفتم خدایا نمی دونم چجوری ولی تو یه کاری کن من امروز این امتحان رو بدم همون لحظه همراه یکی از هنرجو ها گفت چرا نمی ری دوباره ازشون درخواست کنی که امتحان بدی گفتم همینه رفتم به سرهنگ گفتم من میخوام امروز امتحان بدم وکارتم هم تو راه داره میاد در کمال ناباوری گفت باشه اشکال نداره برو زود تا درو نبستیم بدوووووو رفتم گفتم خانوم من فیش ورود میخوام گفت 25 هزار گفتم نقد دارم گفت (بخدا همون فرد چند دقیقه قبل بود)اتفاقا خیلی هم عالی گفتم عهههههه چند دقیقه پیش که گفتین نمیشه گفت نه بابا من گفتم؟.. فیش رو گرفتم رفتم سر جلسه امتحان 20 دقیقه وقت داشتیم ولی من تو 8 دقیقه تموم شدم بعد همون لحظه سرایدار کارت شناسناممو آورد داد سرهنگ ومن فقط تو کار خدااا مونده بودم بعداااا شوهرم تعریف میکنه میگه به طرز جادویی یه لحظه تمام ترافیک تموم شد ومن تونستم با سرعت زیاد خودمو برسونم یعنی همون لحظه ای که من از خدا کمک خواستم همون دقیقه … ای خدااااااییی که همیشه هواااامونو داری فقط به شرط اینکه ازت بخواهیم خیییلی دوستت دارم ومن اونروز بدون غلط قبول شدم… واما برویم به دیدنی های چشمگیرررررر و زیبااااا و شگفت انگیز طبیعت خدا… چقدررررررر بی نظیره این ترکیب رنگ درختان با رنگ آسمان بااون ابرهای خوشگل و رنگ دریاچه بی نظیررررررررر واقعاااااا خداروشکرررررر مریم جان چه حیاط زیبایی دارین واقعاااا محشرههههه چقدر خوبه که آینه بزاری روی درخت حیاطت وبعد خودت آرایشگر خودت باشی و موهات رو مرتب کنی خدایا شکرت که چشمانم داره می بینه این حد از ساده گرفتن رو وبرام الگو میشه مریم جان ممنونم ازت چقدر لذت بخشه دراین فضای رویااااییی قدم بزنی و پیاده روی کنی .. چقدر این گوشت های خوشمزه تو این فضای تگرگی میچسبه نوش جااااان واما در اخر برای داشتن حیاط قشنگتررررر و بهتررررررررررباید از حیاطمان تشکر وبعد خداحافظی کنیم خداااااااایا شکررررررگذاااااارم ازتتتتتتتتت بابت همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
    • -
      مصطفی خدابخشی گفته:
      مدت عضویت: 2074 روز

      دوست عزیز

      از خوندن کامنت‌تون واقعا شگفت زده شدم چرا که عین رویا میمونه ولی رویایی که داریم زندگیش میکنیم. تبریک میگم که اینقدر زلال و ساده و راحت از خداوند درخواست دادید و اجابت شد. واقعا خداوندی خودش گفته من قریبم و نزدیک…خدایی که گفته آیا من کافی نیستم…البته که کافی هست..آفکورس که میشود و ما هستیم که باید تیزتر و شنواتر شییم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        dreams come true گفته:
        مدت عضویت: 955 روز

        سلام دوست همفکرانسی ممنونم بله این اتفاق رو تعریف کردم که هم خودم وهم برای دوستان بگم که هیچوقت درهرزمان و شرایطی که باشیم درخواست کمک کردن از خداوند رو فراموش نکنیم .. در چنین شرایطی ذهن نجواگر میگه دیگه الان خدا که کاری نمی تونه بکنه نمی تونه قانون رو عوض کنه که در چند دقیقه ولی یادمون باشه قول این نجوا هارو نخوریم و فراموش نکنیم که خداوند قادر به انجام هرکاری هست وفقط از او بخواهیم که سریع جواب میدهد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 1181 روز

      سلام دوست عزیزم و هم فرکانسی من، واقعا این همزمانی ها و این معجزات هر روز داره اتفاق میوفته و ما فقط باید بتونیم هر روز به خودمون یاد اوری کنیم و سپاس گذار این خداوندی باشبم که پادشاه جهانیانه و قدرت مطلق دست اونه ..خداروشکر که هدایتم کرد به کامنت شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سیدعلی موسوی ارشد گفته:
    مدت عضویت: 1584 روز

    بنام الله مهربان و خالق قانونهای بینظیر

    سلام دارم خدمت دوتا استادگل و ناز من

    اومدم تا دوباره یک کامنت عالی و بینظیر را بنویسم تا شما لذت ببرید.

    اینقدر این کامنت فوق العاده هست که مطمئنم برای خیلی از دوستان خیلی راهگشا و آموزنده هست.

    استاد عزیز و دوستان هم فرکانسی یک ماه هست روزهای عجیبی را سپری کردم خیلی عجیب و سخت ولی بلاخره نتیجه گرفتم.

    یک ماه پیش وقتی آخرین سفارش یخچالایی که داده بودم رسید دستم و فروشگاه کاملا پر شد جوری که نمیشد حتی داخل فروشگاه راحت نفس کشید(اینم بگم من سه سال پیش آرزو داشتم یدونه یخچال نو داشته باشم ولی الان 40عدد یخچال نو برای خودم دارم)

    وقتی ماشین که یخچالارو آورد حرکت کرد و رفت تصمیم گرفتم فقط نقد بفروشم نمیدونم چرا ولی قلبم گفت فقط نقد بفروش فقط نقد.

    خیلی این تصمیم سخت بود برام چرا چون در کار فروش یخچال همه جای ایران قسطی فروش دارن و یجورایی این باور شکل گرفته فقط میشه چکی فروخت چون مبلغ یخچالهای صنعتی بالاست مثلا دونه ای 50میلیون هست.

    وقتی تصمیم گرفتم نقد بفروشم و به همه اعلام کردم دیگه قسطی فروش ندارم بدجور رفتم زیر فشار.

    سازنده یخچال ها بهم فشار میاورد می‌گفت تو چکی بفروش من چک‌ها را ازت میگیرم یخچال میدم بهت کاریت نباشه و تهدید می‌کرد اگه قسطی نفروشم بهم یخچال نمیده.

    از طرفی مشتری ها زنگ میزدن و من میگفتم فقط نقد همگی میگفتن همه جا قسطی میفروشن مجبور نیستیم از شما نقد بخریم.

    از طرفی نزدیک یک ماه شد نتونستم درآمد کسب کنم و خیلی بی پول شدم.

    منی که بیش از 40عدد یخچال دارم اوضاع مالیم اینقد داغون شد که پول ندارم نون برای خونه بخرم ولی روی تصمیم پافشاری کردم.

    یه حسی بهم میگفتی اگه میخوای پیشرفت کنی باید این سد لعنتی را بشکونی.

    خلاصه خیلی خیلی اذیت شدم و فشار وحشتناکی بهم وارد شد ولی من میدونستم قراره اتفاقات بزرگی برام بیفته.

    در این مدت من عزیزدلم و دخترگلم را گذاشته بودم خونه پدرخانمم بمونن و من خونه خودمون تنها بودم و روی خودم کار میکردم.

    فشارها روی من زیادتر می‌شد و منم میگفتم اشکال نداره همه چیز عالی میشه.

    خواستم برم دنبال عزیزدلم بیارمش خونه ولی یک ریال پول نداشتم(واقعا عجیبه چون همیشه خیلی مرفه و پولدار بودم از وقتی کسب و کارم رونق گرفت).

    خلاصه از برادرم یتومن قرض گرفتم و رفتم دنبال عزیزدلم دوساعت بعد از راه افتادن دوتا یخچال نقد فروختم و پول خوبی دستم اومد خیلی خیلی خوشحال شدم میخواستم پرواز کنم از خوشحالی و وقتی رسیدم خونه پدرخانمم و عشقم و دخترم را دیدم خیلی خوشحال شدم.

    روز بعد که می‌خواستیم برگردیم دیدم عزیزدلم و مادرخانمم کلی وسایل خوراکی مثلاً کلی سبزی و نون محلی و سیب زمینی محلی و ترشی و خیارشور و کلی بادام و کشمش و کلی حبوبات و….. گذاشتن داخل ماشین قشنگ برای 6ماه ما کافی بود.

    واقعا شوکه شدم.

    وقتی رسیدیم خونه رفیقم برامون 8کیسه برنج ایرانی فرستاد.

    خلاصه بگم فراوانی زیادی وارد زندگیمون شد.

    ولی بازهم افکار و نجواها میخواستن منو از پا دربیارن و یه هفته بعد از رسیدن به خونه بازم میگفتن حالا اون یکی شانسی نقد فروختی و دیگه بدبخت شدی و منم میگفتم باشه من می‌خوام بدبخت بشم(چقد مشتری در این مدت زنگ میزدن و قسطی یخچال میخواستن و بشدت وسوسه میشدم ولی میگفتم ن ن ن نمی‌فروشم)

    ولی امروز روزی بود که خدا برام ترکوند.

    مشتری اومد و دوتا یخچال ازم خرید نقد و بهم65میلیون نقد پول داد و گفت وقتی آماده شدن بقیه را هم میدم بهت.

    فردا هم یکی دیگه از مشتریان قدیمی من میخواد بیاد نقد ازم خرید کنه و اینقدر خوشحالم که می‌خوام پرواز کنم فقط خدا می‌دونه چقدر حالم خوبه.

    دوستان عزیز این اتفاقات و شرایط سخت مالی که در این مدت تجربه کردم بخاطر باورهای محدودکننده من بود که فکرمیکردم نقد فروشی خیلی کم هست.

    اما راه حل این مسأله چی بود چطور تونستم از این مرحله هم بسلامتی عبور کنم.

    راه حلش فقط حال خوب بود.در اون شرایط بی پولی و سخت من و عزیزدلم از چیزهایی که داشتیم غذاهای خوشمزه میپختیم و می‌خوردیم و کلی باهم درباره شرایط گذشته و پیشرفتهایی که داشتیم حرف می‌زدیم.

    بخدا شاید باورتون نشه در مسیر برگشت که از خونه پدرخانمم برمیگشتیم من و عزیزدلم به یکی از بهترین رستورانهای شهر همدان رفتیم و غذای خیلی لاکچری و عالی خوردیم و لذت بردیم.

    اصلا اجازه نمی‌دادم حالم بد بشه و نتیجش هم شد چیزی که می‌خوام.الهی صدهزار مرتبه سپاسگذارتم و شاکرتم.

    خیلی خوشحالم و خیلی امیدوارم به آینده درخشانی که در انتظارم هست.

    واقعا این فایلهای بینظیر سفر به دور آمریکا هم برام سنگ تمام گذاشتن و خیلی در تنظیم فرکانس بهم کمک کردن.الهی شکرت شکر شکر شکر

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      امیر بهاری گفته:
      مدت عضویت: 2286 روز

      سلام میکنم به سید علی موسوی عزیز،،،،من نزدیک (یک ماه خورده ای اگه اشتباه نکنم )هست که تو کامنتها باهاتون آشنا شدم و اینم بگم من اون گزینه ای که دوستان عزیز کامنت میزارن تو سایت و از طریق ایمیلم بهم اطلاع داده میشه برای شما ،خانم شهریاری آقای زرگوشی عزیز،احسان جان مقدم و چند تا دیگه از دوستان فوق العاده فعال کردم ورزانه بخشی از تایمم رو اختصاصی میزارم به خوندن این کامنتهای فوقالعاده شما… وتو این مدت روند پیشرفت ونتایج شما رو از طریق کامنت های که میزاشتین میدیدم و کلی انگیزه برام ایجاد میکرد وامروز هم ایمیلتون دریافت کردم با خوشحالی و شوق ایمیل رو باز کردم و هنون اول ‌اشاره کردید که میخواید یه کامنت بی‌نظیر منتشر کنید فهمیدم بازم قراره آگاهی وانگیزه بهم اضافه شه ازت سپاسگزارم سیدجان واز بقیه دوستان سایت وبهت تبریک میگم بابت اینکه ایمان نشون دادی وپافشاری کردی روی تصمیمت و جواب گرفتی و این مسیر تنها مسیره رسیدن آسان به خوشبختیست بنظرم،،برات رزق بینهایت رواز آنجایی که فکرشو نمیکنی از خداوند میطلبم ،،با عشق منتظر نتایج شگفت انگیزترین در آینده نزدیک هستم …دوست دارم سید موحد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سیدعلی موسوی ارشد گفته:
        مدت عضویت: 1584 روز

        سلام دارم خدمت دوست عزیز و گرانقدر آقا امیر گل

        خیلی خوشحالم که شما از خواندن کامنت های بنده حس خوبی میگیرید.

        دوست عزیز خداوکیلی بعد از گذاشتن این کامنت چنان سیل عظیمی از مشتری سمت من روانه شد که خدا شاهده از شدت تعجب نمیدونم چکارکنم.

        اینقدر پول نقد به حسابم واریز شد که فقط باید بگم خداروشکر.

        امروز مشتری داشتم که 4عدد یخچال میخواست و این یعنی معامله ای که خیلی راحت50میلیون سود داره برام.

        اینقدر زنگ خور گوشیم بالاست و همگی هم مشتری واقعی هستند که متعجبم.

        بخدا شاید باورتون نشه ولی از صبح بالای 50میلیون نقد به حسابم واریز شد و بازهم ادامه داره و فردا و روزهای آینده حداقل روزی ده تومن برام واریز میکنن.

        شرایط فوق العاده زیبا و حرفه ای شده و اتفاقات بزرگی برام رخ خواهد داد.

        امروز هم هدایتی یه حسی بهم گفت برو پاسپورت بگیر و منم اقدام کردم و مطمئنم بزودی خدا دستمو میگیره و به یک کشور فوق العاده زیبا و متناسب با روحیاتم هدایتم می‌کنه.

        الان دارم میفهمم نتیجه ایمان به خدا در شرایط سخت چیه.

        واقعا شرایط سخت بود برام همه میگفتن باید قسطی بفروشی و فشار آوردن ولی من به خدا توکل کردم.

        در این دو روز اینقدر پول نقد زیادی واریز کردم برای سازنده یخچال ها که صدام می‌کنه سلام آقا سید خان بزرگ درحالیکه تا دو سه روز پیش می‌گفت باید چکی بفروشی.

        درکل خواستم بگم هرآنچه که بخواهیم میتونیم تجربه کنیم فقط کافیه بهش فکر کنیم و تمرکز کنیم.

        خیلی خیلی دوستون دارم.

        شب خوش

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          امیر بهاری گفته:
          مدت عضویت: 2286 روز

          سلام سید جان دوست وبرادر بزرگ بی‌نظیر این کامنتی که برام نوشتی رو یک ربع مونده به 9 صبح درحالی که داشتم نتیجه دوستانی که دو ه احساس لیاقت رو تهیه کرده بودن میخوندم و به وجد اومده بودم از نتایجشون ودرخواست رو به خدا دادم که در مدار دریافت این دوره قرار بگیرم،،،

          سید جان هر روز تو ستاره قطبی از خدا میخوام میگم امروز یه خبر خوشحال کننده بهم بده و چه خبری خوشحال کننده تر از این که سید علی موسوی اول صبح بیاد و از نتایجش بگه که سیل نعمت کرور کرور داره به سمتش میاد چون لایقشه،(استیکر بوس چشمان قلبی و همچی) ،میدونم به زودی این گشایش و فراوانی در زندگی من هم ایجاد میشه چون دارم نشونه هاشو واضح میبینم ،،خیلی خوشحالم کردی سید جان ..انشالله پاسپورتتم به اسونی میگیری وهدایت میشی به اون مکانی که عاشقشی و با روحیات سازگاره و بهشت رو تجربه میکنی انشالله در همین دنیا،،به امید دیدارت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    غزل عطائی گفته:
    مدت عضویت: 2430 روز

    به نام خداوند وهاب و شنوام

    سلام به اساتید عزیز و بینظیرم و دوستان ارزشمندم .

    شکر به خاطر دیدن و تجربه کردن اینهمه زیبایی .

    واقعا بهشت همین جاست . و هرجایی که در اون حالمون خوب باشه ‌

    استاد عزیزم . وقتی که دوربینتونو بردین روی آبی که از روی سنگ جاری بود در اون چشمه ی دل‌انگیز یاد این افتادم که توجه کردن مارو متصل میکنه به حال خوب یا بد ‌. مارو دقیقا ازون جایی که هستیم برمیداره و میذارتمون همون جایی که داریم با دقت بهش نگاه میکنیم .

    همین که این فکر از سرم گذشت یاد تجربه خودم افتادم ‌

    من یبار تصمیم گرفتم که مهاجرت کنم و تنها و دور از خونواده زندگی کردن رو تجربه کنم . هرچند رفتم خونه خاله م و تنها زندگی کردن رو تجربه نکردم اما بازم تنهایی بود یه جورایی. چون باید حواسم به دخل و خرجم میبود. خودم میرفتم محل کارم و در واقع دیگه یه فرد مستقل بودم . یه سری مسیرهارو یاد گرفته بودم . حالا اینجاش مهم نیست .قسمت قشنگ و جذابش اینه که من واقعا عاشق میوه درخت کاج و انار بودم و وقتی این دو میوه رو میدیدم قشنگ قند تو دلم اب میشد .. هرجا میدیدم جمع میکردم . هربار فصل انار که میشد به خاله م میگفتم انارای کوچولورو برام جمع کنه و وقتی همو دیدم بهم بده . وقتی در کمدم رو باز میکردی عین کمد آقای وُپی هرچی جمع کرده بودم میریخت بیرون . مامانم هربار که میخواست خونه تکونی کنه همه چیزایی که جمع کرده بودمو میریخت بیرون ، من دوباره میرفتم از تو آشغالا جمعشون میکردم میاوردم باخودم :))

    تا اینکه هدایت شدم به شهر انار . ساوه !

    وقتی توی خیابون راه میرفتم هم چون کلییی درخت کاج داشت هرجا که میایستادم چندین و چند میوه کاج زیر پام میدیدم .

    یه جایی از دیدن این قسمت شگفت انگیز ، به خودم اومدم و دیدم لبام خندونن .

    مریم جانمو خیلی تحسین میکنم به خاطر این که انقدر زیبا و با سلیقه ایستاده بودن و داشتن موهاشونو کوتاه و مرتب میکردن . منم دلم نمیخواد برم آرایشگاه . همیشه دوست دارم خودم موهامو کوتاه کنم . یا از همون اولم هروقت میخواستیم بریم عروسی یا مهمونی موهامو شونه میزدم و سشوار میکشیدم و خیلی شیک و ساده میرفتم . چند وقت پیش توی یه مهمونی ای بودم ‌. یکی از دوستام به خاطر اون مهمونی ساده که تولد پسر دوستمون بود از ساعت دوازده ظهر رفته بود آرایشگاه.

    مهمونی ساعت 5 شروع میشد دوستم ساعت هفت اومد. بعد حرف آرایشگاه و این داستانا شد . من گفتم من خیلی خیلی کمممم میرم ارایشگاه . شاید تا حالا به اندازه انگشتای یک دست بوده تجربه آرایشگاه رفتم . همه کارای لازم رو خودم انجام میدم . بعد یه نگاه عاقل اندرصفیح زیبا انداخت و در حالی که شوک شده بود گفت آها خیلی کار خوبی میکنی :))

    حالا که مریم جانمو دیدم ، فهمیدم طبیعی و قشنگش همینه ؛)

    در حالی این کامنتو مینویسم که یه شلوار بافت ضخیم و یه لباس بافتنی و یه پلیور بافتنی روی لباسم پوشیدم . جورابم پام کردم اما هنوز سرمارو احساس میکنم . وقتی استاد جانم گفتن آبش یخ یخ یخه و وقتی دیدم لباس تنشون نیست تنم لرزید :)))

    درحالی که دوره احساس لیاقت رو میگذرونم ، خیلی هم توجه میکنم به اینکه باید چه نگاهی به خودم داشته باشم و باید چه گفت و گوهای ذهنی ای داشته باشم امروز داشتم با همسرم صحبت میکردم و دقیقا زمانی بود که ایشون با یکی از دوستانش که در المان زندگی میکنه صحبت کرده بود و قاطی حرفاش داشت به اون دوستش میگفت حالا تو جا بیفت ، من از خدامه که بیام و تصمیمشم دارم. یکم هنوز توی زبان اعتماد بنفس ندارم و …

    بعد قطع کردن تماسش منی که همیشه با خودم میگم اگر من برم تو کشور غریب هم تنها میشم و هم کاری از دستم برنمیاد ، نمیدونم دقیقا ازش چی پرسیدم ، گفت من ازین کشور برم بیرون همه دنیا منو میخوان .

    من یه لحظه موندم با این عزت نفس و حس لیاقتی که داره . یعنی انقدر با اعتماد بنفس همچین جمله ای رو گفت که من یه لحظه خشکم زد . چون هیچ اعتقادی هم به قانون نداره و به این شکل که من اجرا میکنمم اجرا نمیکنه هیج جوره ‌

    خیلی خداروشکر میکنم که علاوه بر شرکت در دوره بینظیر احساس لیاقت و دیدن این سفرنامه که مکمل دوره ست فرصت دیدن و زندگی کردن در کنار یه آدم با عزت نفس و با اعتماد بنفس و با ایمان و با لیاقت بهم داده شده . واقعا دیدن رفتارهاش و تحلیل و الگو برداری ازش یک دوره عملی دیگه ست و من با لطف خدا و گوش دادن به صحبتهای استاد به این مدار رسیدم‌ .بنابراین خییلی زیااد ممنون و سپاسگزارم.

    وقتی همسرم داشت با دوستش صحبت میکرد به خاطر اون باگهای ذهنی که اون بالا گفتم حسم یکم متشنج شد . میخواستم دیدم رو تغییر بدم. خدام کمکم کرد. در حال استفاده از دوتا محصول انگلیسی اصل بودم که به این فکر کردم که ببین واقعا مهاجرت چقدر میتونه به خانواده آدم هم کمک کنه. مثلا الان که خواهر همسرم انگلیسه تو همون یباری که اومده کلی دارو و تقویت کننده باخودش آورده که باعث شده سطح سلامتی و آرامش خانواده ش بالاتر بره و حتی پدر و مادرش جوونتر بشن. چون دارن از محصولات عالی درمانی استفاده میکنن‌. حالا این محصولات درمانی جدای همه ی خدماتیه که به خاطر زندگی در یک کشور پیشرفته به خانواده ش میکنه‌.

    یادمه استاد در یکی از قدمها داشتن درباره مریم جان میگفتن که برای تولد پدرشون یک سانتافه خریده بودن . یا یبار استاد میگفتن که برای اینکه مادرشون مستقل شن و ثروت خلق کنن چندتا خونه براشون خریدن و مدیریت اجاره دادن اون خونه هارو به ایشون محول کردن .

    واقعا وقتی که آدم رشد میکنه و میره به مدارهای بالاتر و باکیفیت تر چقدر زیاااد میتونه به خانواده و عزیزانش خدمت کنه. درعین حال خودش هم خیلی لذت میبره و استفاده میکنه.

    اساتید جذابم و دوستای ارزشمندم نمیدونم که چرا همه افکارمو اینجا نوشتم فکر کنم این کامنتو باید توی دوره احساس لیاقت مینوشتم اما با دیدن این قسمت از سفر نامه تو ذهنم مرور شد و گفتم این قسمت خالی از عریضه نمونه .

    من بعد از تضاد ریزی که باعث شد یکم ذهنم درگیر بشه و بهم یکم بربخوره و فکر کنم ، دوتا اقدام جدید انجام دادم که احساس میکنم به خاطر بهبود احساس لیاقتمه ..

    اول اینکه فردا برای اولین بار میخوام برم کلاس یوگا.

    اینم خدایی شد. من وقتی پیاده روی میرفتم از خدا خواستم که خدایا من دلم میخواد برم شهرو بگردم . تاحالا بدون ماشین و تنهایی نرفتم داخل شهر. میخوام تجربه کنم اما راستش جرات یا شهامت تجربه جدیدو ندارم. ده پونزده روز پیش دوستمو دیدم که گفت غزل من میرم یوگا اگر میخوای توام بیا باهم بریم. ما میخواستیم بریم شهرخانوادگیمون و گفتم هفته دیگه باهات هماهنگ میکنم.

    امشب همه نجواها اومدن که بگن بابا بیخیال یه باشگاه همین نزدیکیا هست برو همینجا ولی برخلاف میلم و به زور :) به دوستم که باهاشم رودربایستی دارم پیام دادم و گفتم منم فردا باهات میام باشگاه .

    حالا اگر نرم برام بد میشه خداروشکر :)

    پس مجبورم برم. باشگاهشم مرکز شهره . یبار که باهم بریم من ترسم میریزه و ازینبعد خودم تنهایی میتونم برم.

    دومین اقدامم که دیگه واقعا مربوط میشه به احساس لیاقت و غرش رو توی جلسه دوم تکمیلی زده بودم اینه که تصمیم گرفتم یه تغییراتی توی کسب و کارم بدم و ببرمش به سمتی که خیلی بیشتر باهاش لذت میبرم‌ . من واقعا عاشق هنر و روانشناسیم اما انگار از تجربه مسیر تازه میترسیدم. میترسیدم که این دوتا رو باهم تلفیق کنم. اونروز که اون تضاد ریز پیش اومد و منو به فکر فرو برد گفتم چرا که نه . بذار ببینم چیکار از دستم برمیاد

    من که توی هردو مسیر تخصص دارم و هم تجربه های زیادی دارم و هم میفهممش و هم هردومسیرو میتونم به خوبی تحلیل کنم .پس ترس واسه چیه ؟

    بذار برم درباره Art therapy یا هنردرمانی تحقیق کنم و کسب و کارمو ببرم به سمت تخصصیتر شدن.

    خداروشکر منابع فارسی خیلی کمی وجود داشت :) و من مجبور شدم توی سایتهای خارجی بگردم و همینم لطف خداست چون با یه تیر دو نشون میزنم. هم مجبورم زبان بخونمو ذهنمو تمرین بدم و سریعتر یاد میگیرم ، هم در حیطه تخصصیم پیش برم و مطالعه کنم.

    وقتی به همسرمم گفتم گفت بذار برات مقاله های معتبر و به روز و مجلات آرت تراپی رو پیدا کنم و تو وقت بذار تا تخصصی تر به این حوزه بپردازی و یاد بگیری‌.

    خلاصه ‌که دیروز و امروز کلی وقت گذاشتم و مطالعه کردم و کلی دیدم باز شد و کلی تمرین پیدا کردم که فوق العاده فووق العاده ست .

    اینکه میگن اگر قدم برداری درها به روت باز میشن واقعا درسته ‌ چون همزمانم دارم یه کتابیو برای بار دوم میخونم که پر از تمرینِ. اولین بار که خوندم وسطاش باخودم گفتم چقدر احمقانه ست . تمریناشو ادامه ندادم‌.

    اما اینبار که دارم میخونم میبینم هرفهمی که امروز درباره تمرینات آرت تراپی به دست آوردم و هر منطقی که بهش رسیدم تو این کتاب هم درباره ش به زبان خودش گفته و حالا میتونم در کنار خوندن منابع دست اول ، برای فهم و یادگیری بهتر این کتابو هم بخونم و ازش یاد بگیرم.

    یکی از تمرینات این کتاب اینه که هرروز سه صفحه بنویسید (حالا یه سری توضیحاتم داره که طولانی میشه اگر بخوام بگم) داشتم فکر میکردم نوشتن توی سایت هم مثل همین تمرینه . همین که ثبت میشه . همین که هرچی به ذهنت میرسه مینویسی خیلی خوبه و واقعا راهگشاست‌ و باعث بازیابی خلاقیت میشه‌.

    فکر کنم برا همین تصمیم گرفتم امشب در این قسمت بنویسم‌

    در آخرین دقایق این قسمت از سفرنامه که مریم جانم زحمت کشیده بودن و از اون مسیر زیبا فیلم گرفته بودن ، من یاد یه سفر جاده ای افتادم که خداوند به اجبار مارو واردش کرده بود .

    اونموقع من تازه با قانون آشنا شده بودم. داشتیم از یه جا برمیگشتیم و قرار بود سه ساعته برسیم اما هفت ساعته رسیدیم.

    رنگ و لعاب مناظرش دقیقا مثل همین جاده بود. 7 اردیبهشت بود و بارون زده بود و گیاها خوشرنگ بودن و ما در یک مسیر کوهستانی بودیم.

    انقدر زیبا بود اون مسیر که در وصف نمیگنجه و چثدر زیبا بود یادآوری اون روز با دیدن طبیعت زیبایی که باهامون به اشتراک گذاشتین.

    مریم نازنینم. استاد عزیزم. دوستان ارزشمندم. من بینهایت ازتون ممنونم به خاطر تمام آگاهیها و زیباییهای نابی که به اشتراک میذارید

    واقعا بودن در این فضا برای همه سوده و سوده و سووود .

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  4. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1151 روز

    به نام خالق زیباییها

    سلام به استاد جانم و خانم شایسته عزیز

    سلام به خانواده عزیزم ،دوستان گلم دوستان بزرگوار و با لیاقتم

    خدارا هزاران بار شکرت که لیاقت بودن در این سایت را نصیب و روزیم کردی

    خدارا هزاران مرتبه شکرت که در مدار دریافت آگاهی های این سایت هستم به همراه بهترین و نابترین و توحیدیترین انسانها

    انسان‌هایی که نه تنها میخوان زندگی خودشونا تغییر بدهند در همه زمینه ها بلکه با پیشرفتشون

    جهان را جای بهتری برای زندگی کنند

    الهی شکر بابت وجود دوستان نازنین در بهترین سایت موفقیت دنیا و بهترین استاد دنیا

    اول یه تشکر جانانه از خودم بکنم بابت استمراری که در فعالیت در سایت داشتم.دمت گرم رسول جان

    الهی به امید تو

    بازم یه فایل از دیدن زیباییها و تحسینشون که این احساس لذت و شادمانی باعث میشه چرخ زندگیمون روون‌تر و بر وقف مراد پیش بره

    پس بهترین میانبر برای رسیدن به خواسته ها و روغن کاری زندگیمون دیدن و تحسین این سفرنامه و زندگی در بهشت و گوش دادن به فایلهای استاده

    استاد عزیز بعد از صحنه های بسیار دل‌انگیز و زیبایی که با درون به تصویر کشیدید و حال بسیار عالی که پیدا کردیم و یه پیاده روی جانانه و دستی که به این آب خنک و پاک زدیم و مقداری هم نوش جان کردیم بریم سراغ باور لیاقت استاد شایسته

    و چقدر قابل تحسینه این کار خانم شایسته که چقدر خودشونا دوست دارن و چقدر چهره خودشونا با همین اصلاح ساده که خودشون انجام میدن پذیرفتن و اینقدر این عملشون درونی هست که هر کسی هم میبینه ایشون را تحسینشون میکنه و این فرکانس دوست داشتن خودشونا از بیرون هم میبینن با باز خوردهایی که میگیرن

    و اولین تحسین را از استاد جان دریافت میکنن.

    به راهمون ادامه میدیم و می‌رسیم به دیدن یه عروس دامادی که بسیار ساده لباس پوشیدن و یه عکاس داره ازشون عکس میگیره

    بسیار ساده و بدون تجملات

    استاد با دیدن این صحنه یاد 14 سال پیش

    عروسی خودم افتادم

    که من و فاطمه جان بر خلاف نظر همه تصمیم گرفتیم عروسی نگیریم و خیلی ساده عروسیمون برگزار بشه فارغ از هر گونه دیده شدن

    که فاطمه جان تو کامنتش بهش اشاره کرد

    یادمه اون موقع کل خانواده بر علیه ما بودن و ما بدون مهم بودن نظر اونها کار خودمونا انجام دادیم

    و حتی شام عروسیمون هم پدر همسر عزیزم خودشون توی پارکینگ پختن .

    یه چلو گوشت حرفه ای.

    و چقدر این سادگی و فارغ از هر گونه تجملاتی در خاطرمون به زیبایی حک شده

    بر خلاف خیلی از آدما که اینقدر روز و شب عروسی با عکس گرفتن و آتلیه رفتن خودشونا به زحمت میندازن البته با احترام برای دوستانی که این کار را انجام دادن

    واقعا الان که یادم میاد چقدر احساس خوبی نسبت به عروسیم دارم

    ما بعد عروسیمون سه روز به مسافرت رفتیم و کلی کیف کردیم و برگشتیم و شام عروسیمونا هم میل کردیم.

    چقدر همسر عزیزم را تحسین میکنم که در شب عروسیش آرایشگاه هم نرفت .

    الان احساس میکنم که من خیلی خودما دوست داشتم که این رفتار خودما انجام دادم.

    این مراسم انجام شد و 14 ساله که به نیکی من و عزیز دلم ازش یاد میکنیم.

    و ناخوداگاه با دیدن این فایل به یاد اون روزا افتادیم.

    و همیشه برای این تصمیممون به خودمون افتخار کردیم.

    برخلاف 99 درصد جامعه.

    این هم یه تصمیم بود در جهت لیاقت خودمون و دوست داشتن خودمون

    الهی شکرت

    الهی شکرت

    الهی شکرت

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  5. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 867 روز

    به دریا بنگرم دریا توینم

    به صحرا بنگرم صحرا توینم

    به هر جا بنگرم کوه در دشت

    نشان از قامت رعنا توینم

    دید مجنون را یکی صحرا نورد/

    در میان بادیه بنشسته فرد

    کرده صفحه ریگ و انگشتان قلم/

    میزند با اشک خونین این رقم

    گفت ای مجنون شیدا ، چیست این؟/

    می نویسی نامه ، بهر کیست این؟

    گفت مشق نام لیلی میکنم/

    خاطر خود را تسلی میکنم

    چون میسر نیست من را کام او/

    عشق بازی میکنم با نام او

    خدا جانم سلام

    خدای مهربانم سلام

    خدای بزرگم سلاممممم

    خدایاا کمکم کن تا همیشه من را از شکرگذاران درگاهت دریابی

    شکرت اربابم

    شکرت فرمانروایم

    شکرت معشوقم

    به امیدی روزی که نور و عشق و پاکی و زیبایی تو را حس میکنم

    به امید روزی که چشم باز کنم خود را در آغوش پر از مهر تو دریابم

    شکرتتتتتتت معبودم

    شکرت پروردگارم برای این زنده گی زیبا

    الهی به امید تو

    الهی به بزرگی تو

    الهی به عشق تو

    الهی به لطف تو

    تویی ارباب جهان ما هیچی بلد نیستیم روی تو حساب کردیم خودت ما را مثل همیشه هدایت کن ما پشت تو با سوت بشکن راه میاییم خودت هدایت مان کن خودت بغل مان کن

    خودت در زنده گی های مان معجزه کن تا به قدرتت بیشتر ایمان بیاورم

    خدا جانم تو بزرگی

    تو بی نظیری

    تو زیبایی

    تو هوا خواه و پشتیبان من هستی

    تو عشق پاک من هستی تو خدایی بزرگ و بی نظیر من هستی

    خدایاااا کرور کرووووووور شکرت که خدای نظیر تو داریم

    خدا جانم از قلبم آگاه هستی که چقدرر به بودن تو گرمممم هست چقدرر آرام هست خودت هدایتم کن خودت برایم بساز که تو زیبا میسازی

    خدایاااا بابت هر نفسم شکرگذارت هستم

    خدایاااا شکرت برای اینترنتی که دارم

    خدایاااااا کرور کرور شکرت برای موبایلم

    خدایاااا کرور کرور شکرت برای خانه مان

    خدایاااااا کروررررررر کرورررر شکرت برای این سایت زیبا برای این مسیر قشنگ برای این هدایت هایت

    خداایااااا کرور کروررررررر شکرت شکرت که هر لحظه برایم یادآوری میکنی که من لایقم من ارزشمندم من ارزشمند به دنیا آمدیم و ارزشمند از دنیا می‌روم

    خدایاااا کرور کرور شکرت که هر لحظه زیبایی ها بیشتر را برایم نشان میدهی

    خدایااااااا کرور کرور شکرت اربابم که هر لحظه برایم یاد آوری میکنی که من خالق زنده گی خودم هستم

    خدایاااا کرور کرور شکرت که هر لحظه کنارم هستی ممنونت هستم که همیشه هستی و برایم دلبری میکنی آخر من عاشق و سپاسگذار وجود زیبایت هستم خدایاا کروررررررررر ررر کرورررررررر بوس به نام زیبایت

    خدا جانم شکرت برای مادر و پدر مهربانم

    خدایااااا شکرت برای ویو قشنگ اطاقم

    خدایااااا کرور کرور شکرت به گیلاس چایم

    خدایااااااااا کرور کرور شکرت برای این زیباییی هایت جانانم

    خدایاااا شکرت که در مدار دیدن زیبایی ها هستم

    خدایاااا شکرت که برایم بهترین زنده گی جهان نشان میدهی که من می‌توانم تجربه اش کنم

    خدایااا کرور‌ کرور شکرت برای زنده گی عالی و بینظیر استاد عزیزم استاد سید حسین عباس منش

    خدایااااا شکرت که به استاد عباس منش چنین عزتی و عشقی دادی منم میخواهم

    خدایاااا کرور کروررررر شکرت که چنین رابطه قشنگ را میبینم ( من ایمان دارم اگر روزی رابطه یی ساختم میدانم با دیدن این فایل ها بهترین رابطه را تجربه میکنم چقدررر سپاسگذارت هستم خدایا پیش از اینکه وارد رابطه شوم من را هدایت کردی به این سایت زیبا به دیدن این فایل های قشنگ تا بتوانم آگاهانه با توکل به تو همراهم را انتخاب کنم و زنده گی بهشتی زیبا را تجربه کنم خدایااااا من بی نهایت ازت شکرگذار هستم )))

    خدااایاااا شکرت که تغییر چقدر دلپذیر هست

    خدا جانم از تغییراتم لذت میبرم

    چقدررر سبک شدم چقدررر خودم شدم

    از دیدن خودم لذت میبرم از نگاهی که نسبت به خودم میسازم لذت میبرم از دیدن عزیزانم لذت میبرم از دیدن جهان لذت میبرم از بوی خدا لذت میبرم از قشنگی های زنده گیم لذت میبرم

    دست هایم را باز میکنم و با عمق قلبم شکرررررررررر گذارت هستم خدا

    خدایاااااااااااااا کرور کروررررررررر شکرت

    پاکیزه که زهنش همیشه نجوا میداد زود بنویس همین که فایل جدید آمد بنویس تا دیده شود

    ولی بیبین خدا جان چقدرر پاکیزه ات روز به روز پاکیزه تر میشود که رضایت تو برایش روز به روز مهمتر میشود و آمده با تعهد که به تو ( خودش داده ) عمل کنه و با عشق برای تو بنویسد

    مطمین هستم خیلی به من افتخار میکنی

    خودممممم هم افتخار میکنم چون روز به روز عالیتررررررررر میشوم

    خدا جانم مطمین هستم نام پاکیزه را هم بالای من اتفاقی نگذاشتی

    من چقدررررر دوست دارمممممممم خدا

    دوست دارم هر جا باشم دستم در دست تو باشد

    مریم عزیزم چقدر دوست دارم چقدرررر هماهنگی ات را دوست دارم اگر شما به این حد از صلح رسیدن با خودت رسیدی منم می‌توانم و میرسم

    خدایاااااا کرور کرور شکرت

    بی نهایت از این فایل و از این زیبایی ها لذت بردم

    سه بار فایل عاشقانه نگاه کردم و جمله که از زهنم گذشت این بود ( پاکیزه چی میدانی روزی تک تک اینا را به زیبایی تجربه کنی ))

    خدایااااا شکرت شکرت شکرت

    عاشقتممممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      بنام خدای اسمان و زمین

      بنام خدای توانا و دانا

      بنام خدایی ک همه مارا در شایستگی و لیاقت خلق کرد

      بنام خالقی که بما سلامتی داد

      خدایی که چشم داد گوش داد لب داد دست داد پا داد و ریز به ریز اعضای بدنمان را باعشق خلق کرد و از روح بینظیر و لایتناهی خودش در ما دمید .

      همان خدایی که از کودکی مارا بزرگ کرد مواظب ما بود

      خدایا شکرت برای سوادی که دارم و گوشیی ک دارم و سایت عباس منش و از همه بیشتر صدهاهزار برابر شکرت برای دوستان فوق‌العاده ای ک تو این سایت دارم

      خدایا شکرت که پاکیزه عزیزه دلم‌را افریدی

      خدایا شکرت که کامنتهایش را میخونم

      خدایا شکرت که اینقدر به تو نزدیگ شده است

      پاکیزه گل من خاهر دوست داشتنی من سلام به روی ماهت

      همین الان داشتم فکر میکردم خدایا من که تاحالا پاکیزه رو ندیدم‌چرا اینقدر دوستش دارم؟

      درلحظه جواب رو از قلبم دریافتم!

      چون پاکیزه خودش عاشق خودشه

      من هم باید خودم عاشق خودم‌بشم اصلا محم‌نیست ادمهای بیرونی

      و عوامل بیرونی چیزی جز نگاه درونیه ما به خودمون نیست

      پاکیزه قشنگه من تحسین میکنم‌روح توحیدیت رو ک اینقدر به پروردگار نزدیک هستی

      تحسین میکنم که اینگونه عاشق خود هستی ک منی که تاحالا ندیدمت اینقدر دوستت دارم

      مطعمنن همه بچهای سایت هم احساس من رو دارن

      خداروشکر میکنم واقعن که دوستای خوبی مثل تو دارم

      نوع شکرگذاریت منو به شکرگذاری میکشونه

      خداروصدهزاران مرتبه شکر ک پاکیزه قشنگم اینجاست

      و مطمعنن تو لایق یک رابطه بسیار عالیی هستی

      تو لایق پسری با تمام ویژگی هایی ک میخایی هستی

      پاکیزه قشنگ من خیلی ازت سپاسگزارم برای کامنت قشنگ و شعرهای قشنگت

      درپناه الله یکتا باشی دوست من خاهر من

      دوستت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        پاکیزه بارکزی گفته:
        مدت عضویت: 867 روز

        به نام خدای بزرگ و مهربان

        به نام آفرید گار توانایی جهان

        سلاممم به روی ماهت عزیز من

        سلام به خواهر مهربان و زیبای من

        فرشته قشنگم لطف داری عزیزم

        من هم خیلی خیلی دوستتت دارم

        روح لطیفت را

        قلب زیبایت را

        صورت چون ماهت را

        تو عزیز خدا هستی تو عزیز دردانه خدا هستی

        فرشته عزیزم دوست داشتن خود بی نهایت مهم هست هم به خودت میگویم هم به خودم

        من در گذشته دوست داشتن خودم را کار غلط میدانستم زیاد خودم را نادیده گرفتم الهی کرور کرور شکرت که آگاه شدم

        میخواهم بهترین رفیق خودم شوم میخواهم یار خودم شوم

        میخواهم از درون احساس دوستی با خودم داشته باشم میخواهم از درون خودم را دوست داشته باشم عاشق خودم باشم خودم را از درون ارزشمند بدانم به خودم احترام بگذارم

        میدانی فرشته عزیزم دوست داشتن خود مقدس ترین کار دنیا هست

        دوست داشتن خود یعنی عبادت خدا

        با عشق رفتار کردن با خود یعنی نهایت احترام به خدا

        درست هست که دوست داشته شدن توسط دیکران لذت بخش هست

        درست هست که تحسین شدن توسط دیگران لذت بخش هست

        درست هست که گرفتن بازخورد مثبت توسط دیگران لذتبخش هست ولی تمامش لحظه یی هست چون من اینا را در گذشته تجربه کردیم تمامش لحظه یی هست

        آدمی که خودش را دوست نداشته باشد با خودش رفیق نباشد یک خلا بزرگ دارد که با هیچی پر نمیشود

        چه خوب هست آدم عاشق خودش باشد چه خوب هست آدم رفیق مهربان خودش باشد

        او زمان مهم نیست کسی کنارش هست یا نی

        او زمان مهم نیست که باز خورد مثبت می‌گیرد یا منفی

        او زمان مهم هست که کسی هوایش را دارد یا نی

        چون خودش و خدایششش همیشه هست

        و چی رابطه قشنگی میشود

        بدان که من خیلی دوستت دارم

        مواظب خودت باش

        تو لایق بهترین ها هستی

        لایق تمام نعمت ها و خوشبختی های جهان هستی

        منتظر نتایج قشنگت هستم منتظر مستقل شدنت هستم منتظر بهترین اتفاقات برایت هستم تا بیایی و با عشق برای مان بنویسی

        با خدا غرق حس خوب باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      منوچهر باقری گفته:
      مدت عضویت: 2338 روز

      ..

      بنام خدایی که ذکرش و یادش تطمئن القلوب است

      سلام ودرود خدا بر عبد شاکر خدا، پاکیزه موحد ومتعهد

      یه کلیپی از شعر اول کامنت تو گوشی دارم شاید صد بار نگاه کردم وهر صد بار هق هق کنان با صدای بلند گریه کردم به خصوص بیت آخر

      حکایت کامنت پاکیزه و عشق بازی با خداوند، برام شده حکایت لیلی ومجنون شعر نظامی

      تحسین میکنم قلب پاکتون رو

      تحسین میکنم روح لطیفتون رو

      تحسین میکنم هدفمندی وتمرکز تون رو

      تحسین میکنم عمل به قانون رو

      سپاسگزارم که مینویسی و نور میپراکنی

      سادگی، لطافت،توحید وعشق به معبود موج میزنه از هر کلمه اش

      پاکیزه زیبا رو وزیبا سیرتم در شایستگی و لیاقت خواهر گلم هیچ تردیدی نیست

      وبرام پر واضح است که در بهترین زمان همچون ملکه ای هدایت می شوی به هر جا که بخواهی چون طبق قانون بی بدیل خداوند( لعن شکرتم لعزیدنکم) شایستگی اش را داری

      آرزو میکنم در آغوش خدا هر لحظه آسان تر شوی برا آسانی ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        پاکیزه بارکزی گفته:
        مدت عضویت: 867 روز

        به نام خداوند مهربان و عزیز و بزرگ و عاشق و بی نهایت رحیم

        عجب بوی خدا را دریافت کردم از کمنت تان

        غرق حس خوب شدم

        شما عزیز دردانه خدا هستین

        شما بنده عزیز خدا هستین

        بردار قشنگم

        دوستتت عزیزم

        رفیق مهربانم

        منوچهر مهربان چقدررر روح شما پاک و لطیف هست

        اشک های شما بابت روح لطیف و قلب بزرگ تان هست

        چقدررر این اشک های را که به خدا میریزیم دوست دارم اصلا یک حالی دارد

        اصلااااااااا انگار در آغوش خدا هستی انگار خدا برایت جملات عاشقانه میگوید

        خدا زیباست

        خدا مهربان هست

        خدا طرفدار ما هست

        خدا بزرگ و توانا هست

        خدا خیر مطلق عشق مطلق خوبی مطلق هستی

        خدا عاشق ما هست

        با خدا بودن یعنی پادشاهی

        خدایااااا کرور کرور شکرت که دوستان عالی دارم

        خدایاااا شکرت بابت کمنت منوچهر عزیز

        خدایااااا شکرت بابت بنده های عزیز و دوست داشتنیت

        خدایااااااا کرور کرور شکرت

        مواظب خودت باش برادر مهربان من

        منتظر اتفاقات عالی برایت هستم تا با عشق و اشک شوق برای مان بنویسی

        در پناه خداوند کریم باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 3005 روز

    بنام آنکه جان را فکرت آموخت

    بنام خالق زیبایی ها ،خالق عشق

    بنام خالقی که مرا لایق وخالق زندگی ام آفرید

    سلام به استادان عزیزم ودوستان توحیدیم در این سایت الهی

    باز هم یه روز دیگه از سفر شگفت انگیز را با نامت ای مهربان ترین آغاز میکنیم

    چقدر تحسین برانگیزه نمای این طبیعت زیبا از بالاکه درون زحمت آن را کشیده است این دریاچه آبی ،درختان سرسبز ودشتی که هارمونی زیبایی دارد باترکیب رنگهای زرد ونارنجی وسبز واین ترکیب رنگها زیبایی آن قطعه را دوچندان کرده آسمانی آبی با ابرهای حجیم وکوههایی سرسبز درختانی تنومند خدای من چقدر فوق العاده وزیباست با دیدن این همه فراوانی این تنوع برای ذهنم باورپذیر میشه که ثروت ونعمت به فراوانی در جهان وجود داره با دیدن این حجم از زیبایی رودخانه های جوشان صخره های فوق العاده ،درختچه هایی که باد شاخه های آن را به رقص.درآورده ومیوه های قرمز رنگ آن مانند یاقوتی در بین شاخه های آن می درخشد صدای جوش وخوش آب برروی این سنگها چقدر فوق العاده ورویایی است چه احساس خوبی داره پیاده روی در این طبیعت بی نظیر در کنار رودخانه های متفاوت وآن سرچشمه زیبا با آب فوق العاده سرد وگوارا همه چی بی نظیر وفوق العاده ورویایی

    وبودن در این طبیعت فوق العاده می تونه به انسان در بازگشت به خویشتن ودرک فطرت خود کمک کند امروز با دیدن این حجم از زیبایی ونعمت به جز ء باورهای فراوانی وثروت این باور که من بخودی خود ارزشمندم در من قوت گرفت با دیدن این حجم از نعمت به خودم گفتم فهیمه همین است که استاد میگه همین که شما به این دنیا آمدی یعنی لایق زندگی هستی وبا کمی تامل وتفکر در این فایلها می‌توانیم آگاهیهای دوره ها را بیشتر درک کنیم خدایا شکرت

    ای جانم مریم جان احسنت به شما که اینقدر بی نظیرید کوتاه کردن موهاتون فوق‌العاده بود مبارکتون باشه

    وچقدر تشویق وتمجید استادجان از شما ستودنی است وهر لحظه من این رابطه عاشقانه وقائم به ذات بودنتون را تحسین کردم چقدر برام درس وآگاهی داره

    وچقدر این بارش تگرگ در این لحظه حیرت انگیز است وچه زود زمین رو از وجود خودش پر کرد وهمه جا سفید شد واین دلیل محکمی است بر فراوانی نعمت خدایا شکرت هرچقدربیشتر در سرشت طبیعت دقت وتفکرمیکنم ازخلاقیت خالق نیز بیشتر متحیر وشگفت زده میشم

    واستاد جان این ویویی که عاشقشی ویوی فوق‌العاده زیبایی است ومن تحسین می‌کنم این انتخاب شما که در اصل بقول مریم جان حیاط خانه جدید بود

    من عاشقتم مریم جان که اینچنین زیبا از کلمات در توصیف طبیعت استفاده می‌کنید نسیم مهربان ،حیاط خانه جدیدمان که هم صخره داره هم درختان سرسبز وهم رودخانه

    وجمله آخرتان که درسها داشت برا من فهیمه ما این طبیعت زیبا که 3 روز مهمانش بودیم ترک میکنیم برای تجربه زیبایی‌های بیشتر

    درآخر سپاسگزاری شما دو استاد عزیزم بخاطر تجربه های فوق العاده ای که در این چند روز داشتید

    من هم استاد جان از شما سپاسگزارم که با این فایلها باعث میشین خواسته های جدید در ذهن ما شکل بگیره خواسته هایی که زمانی رویایی بیش نبودند وهمینطور که در آگاهی‌های فایل های نحوه به حقیقت رساندن خواسته ها

    اشاره کردید زیبایی ها وتنوع نعمت ها وتکنولوژی و تنوع ساختمان‌ها الگوهای جدیدی از خواسته های متفاوت به ما میده که به ما این باور را می‌دهدکه ماهم میتونیم این نعمت ها را داشته باشیم این سفرها رو تجربه کنیم

    درپناه الله شاد و سلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1859 روز

      هزاران درود به فهیمه جان عزیزم

      که هر زمان فرصتی دست میده و کامنت هاتو میخونم درسهای زیادی برام دارن..

      بهت آفرین میگم دوست قشنگم برای نوع نگاهت که زیبا بینی و لذت خوندن کامنتت رو برام چندین برابر میکنه…

      مثل این دفعه که با خوندن کامنت شما ترقیب شدم برم مجدد فایل رو ببینم و نکات مثبتی که در کامنتت اشاره کرده بودی رو با دقت در فایل دنبال کنم :)))

      فهیمه جان ممنونم از یادآوری فایل :

      نحوه به حقیقت رساندن خواسته ها..

      واقعاااااااااا ما همه نوع آگاهی لازم رو داریم فقط باید وارد گودِ عمل کردن بشیم تا نتایج یکی یکی بیان و ما رو شگفت زده کنن…

      ممنونم از کامنت عالی که نوشتی دوست خوبم

      روی ماهت رو میبوسم و برات بهترین تجربه های مالی و تجربه های عاشقانه رو به زیبایی از خداوند خواستارم..

      در پناه نور و عشق الهی باشی فهیمه نازنینم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        فهیمه زارع گفته:
        مدت عضویت: 3005 روز

        بنام الله

        سلام به وجیهه بانوی عزیز دوست داشتنی

        سپاسگزارتم بانو جان

        این محبت واین زیبایی از فطرت وجودت هست من تحسین می‌کنم دقت ومتانت را

        از شما سپاسگزارم که دستی شدی از دستان خدا تا من امروز دوباره روز را با زیبایی های طبیعت شروع کنم

        روی چون ماهت رو میبوسم

        دوستت دارم به وسعت قلبم

        در پناه الله یکتا در هرلحظه بهترینها را تجربه کنید وزندگیتان سراسر عشق وثروت وسلامتی ومزین به نور الهی

        یاحق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2525 روز

    سریال سفر به دور آمریکا قسمت 218

    بنام خدای خالق سفر

    با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و همه دوستان همسفرم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار

    میدونم دیر اومدم اما چند بار فایل رو دیدم و لذت بردم

    الان هم اومدم که بگم این فایل ها جدای از متمرکز کردن ذهن روی زیباییها بعضی وقتها واسه من شده ی نعمتی برای پیدا کردن ترمزهام

    اونجایی که مریم خانم اون سکه رو پیدا کردن و با خوشحالی گذاشتن توی کیفشون و گفتن این برکته من روبرد به اعماق ذهتنم و ی چیزی رو کشف کردم که ی زمانی برام سوال بود

    جریان اینه که توی دوره روانشناسی ثروت 1 استاد میگن که یکی از نشونه های کار کردن روی دوره ثروت اینه که شما توی همون روزهای اول پول پیدا میکنین حال یا توی خیابون تا توی جیب یا زیر فرش و …..

    آقا من هرچی منتظر موندم دیدم نه این اتفاقه برا ما نیفتاد که نیفتاد و ووقتی میدیدم بچه ها نوشتن که پول پیدا کردن من میگم پس چرا من پیدا نمیکنم !!!!!!

    خلاصه نشانه های تغییر مدار اومد اما این پول پیدا کردنه نه تا اینکه دیشب که داشتم برای بار چندم این فایل رو نگاه میکردم و اون صحنه پیدا کردن سکه توسط مریم خانم پلی شد که چطور مریمخانم با رضایت اون سکه رو گذاشت توی کیفش باگ من خودش رو نشون داد :

    بخاطر چیزهایی که شنیده بودم که اگر آدم ی چیزی رو پیدا میکنه باید سعی کنه صاحبش رو پیدا کنه و بهش برگردونه و گرنه اشکال داره و از این حرف ها :

    اگر مالی را پیدا میکنید که نشانه ای ندارد احتیاط واحب آن است که آن را از طرف صاحبش صدقه بدهید

    اگر مالی را پیدا می کنید که نشانه دارد باید آن را تا یک سال اعلام کنید مثلااطلاعیه ای بزنید و یا در مسجد ااعلام کنید

    و ……..

    همین چیزها باعث شده بود که من ی مقاومتی داشته باشم نسبت به پیدا کردن پول که بابا ول کن حالا اگر پیدا بشه باید بری آگهی بزنی و دنبال صاحبش بگردی و …..

    خدای من چه ریشه ای دارن این ترمزها

    الان دارم به یاد میارم که همون موقع که این رو توی دوره ثروت شنیدم هم این باگه داشته اون زیر زیرا کار خودش رو میکرده

    یا توی آموزشگاه خیلی پیش میاد بچه ها مداد و پاک کن و تراش هاشون رو جا میزارن و ی عالمه جمع میشه و منم میزارم روی پنجره که تو دید باشه بچه ها ببینن و بردارن اما دو تا مداد اتود بود من هرچی گذاشتم کسی برنداشت و آخرش معلوم نشد مال کی هستن و من اینا رو گذاشتم توی آموزشگاه و برای کارهای آمورشگاه ازشون استفاده میکردم و بعضی وقتها باهاشون یادداشت برداری میکردم اما همش این عذاب وجدانه با من بود که اینا مال تو نیستن و حرامه داری ازشون استفاده میکنی !!!!!!!!!!!!

    تا حالا اصلا عمق این موضوع رو درک نکرده بودم تا زمانی که توی این فایل اون سکه رو دست مریم خانم دیدم و از اینکه خیلی راحت خودش رو مالک اون میدونست زنگ ها توی ذهن من به صدا دراومد مه ببین پس این بود که نمیذاشت تو پول پیدا کنی

    اینجا بود که ذهنم من رو برد به دوره بچگیم وقتی 8 -9 سالم بود

    ی روز که داشتم بازی میکردم پایین خخونمون توی زمین خالی که ی مقداری هیزم توش بود لابلای هیزم ها من ی پول ده تومنی کاغذی پیدا کردم از اون زردها که هکس آقای خمینی روش بود نو نو اونقدر ذوق کردم و خوشحال شدم و سریع رفتم کلی باهاش چیز خریدم یادش بخیر

    خب چرا اونموقه عذاب وجدان نداشتم و خودمرو مالک اون پول دیدم و خرجش کردم با احساس لیاقت ؟!!!

    چون باورهای محدود کنندم هنوز شکل نگرفته بودن و ذهن و روحم بهم نزدیک بودن خیلی که هر چی توی زمین خداست و توی مدار من قرار گرفته مال منه

    چقدر این آگاهی امشب برای من لذت بخشه و ارزشمند

    شاید برای این هدایت شدم به این درک که مدتیه با تعهد بیشتری دوباره شروع کردم دوره ثروت رو از اول و اینجا خداوند توی این سریال و توی این قسمت این ترمز مهم رو بهم نشون داد از طریق دستانش

    چقدر الان بهتر درک میکنم که وقتی استاد میگن اگر شما تعهد داشته باشین به کار کردن روی خودتون جهان هم پاسخ این تعهد شما رو میده از جایی که اصلا فکرش رو هم نمیکنین

    واقا این سریال فقط سفر به دور آمریکا صرفا برای دیدن یکسری زیباییها نیست بلکه چیزی عمیق تر و فراتر از اونه و اون هم سفر به درونه سفر به خود چیزی که احساس می کنم من مدتیه در مدار درکش قرار گرفتم چون قبلا فقط ظاهر زیباییها رو میدیدم هرچند که اون خودش مقدمه ای برای پی بردن به باطنشونه و لی انگار الان باطنه مهم تره

    ی چیز دیگه ای که باز من رو به درون خودم برد و احساس ارزشمندی زیادی بهم داد اون صحنه ای بود که باز مربوط به مریم خانم بود که داشتن موهای خودشون رو اصلاح میکردن

    دیدن این صحنه برای من تعجب برانگیز نبود چون خودم هم بارها این کار رو کردم هرچند ناشیانه ولی نتیجه چیزی بوده که ازش راضی بودم و چون برام بدیهی بود این یعنی شخصیت من ثبات پیدا کرده در این موضوع .من همیشه برام سوال بود که ی خانم یا حتی ی آقا چرا باید اینقدر وقت خودش رو توی آرایشگاه بگذرونه تا ی تغییر بیرونی رو در خودش ایجاد کنه

    البته وقتی این آگاهی ها رو نداشتم فکر میکردم ایرادی دارم که مثل بقیه نیستم که پوست سرم رو با دکلره و امثالهم بسوزونم و زجرش رو تحمل کنم که موهام رنگشون تغییر کنه تا دیگران بگن به به

    اما وقتی اومدم توی این مسیرم فهمیدم که من شخصیتی کاملا طبیعی دارم و دوست دارم خود واقعیم باشم و همین خودش چقدر ارزشمند بود

    سپاسگزارم استاد عزیز و مریم خانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
    • -
      مونا ترحمی گفته:
      مدت عضویت: 2146 روز

      به نام خداوند هدایتگر

      سلام نسرین عزیز

      ازت سپاسگزارم برای کامنت پر از آگاهی که نوشتی و ممنون که این ترمزهای ذهنی رو با ما هم به اشتراک گذاشتی

      نسرین جان در مورد پیدا کردن پول نوشته بودی میخواستم یه داستانی برات تعریف کنم

      مادربزرگم برام تعریف میکرد که تقریبا 70 سال پیش

      زمانی که بچه هاش خیلی کوچیک بودن

      اوضاع مالی و زندگیشون خیلی بد شده بود حتی پول اینکه چیزی بخره و برای بچه ها غذا درست کنه رو نداشته

      از خدا طلب کمک میکنه که خدایا من و نجات بده از این وضعیت

      میگه یه روز رفته بودم بیرون دیدم که یه دسته پول افتاده رو زمین اونم تو یه جای پر رفت و آمد و شلوغ

      میگفت انگار هیچ کسی این پول و نمیدید به جز من

      کلی با خودش کلانجار میره که پول و برداره یا نه و آخر بر میداره

      میگه اومدم خونه ولی با خودم میگفتم نه من نباید این پول و خرج کنم

      این پول مال من نیست و از این حرفا

      میگه یه مدت این پول و نگه داشتم به امید اینکه صاحبش پیدا بشه و من اون پول رو برگردونم به صاحبش ولی از اون طرف همچنان بی پولی داشت اذیتم میکرد

      میگه رفتم پیش روحانی محله مون و جریان و بهش گفتم

      گفتم که من این پول و یه مدتی هست که پیدا کردم ولی دنبال صاحبش میگردم و خرجش نکردم ولی وضعیت زندگی خودم هم به این شکله

      مادربزرگم میگفت اون روحانی بهم گفته

      بنده خدا تو از خدا درخواست کردی طلب کمک کردی خدا هم برات روزی فرستاده بعد تو این همه مدت پول و نگه داشتی و خرج نکردی

      برو پول و خرج کن و بدون این رزقی بوده از طرف خداوند به تو

      میگه اومدم خونه و اون پول خرج کردم

      از وقتی پول و خرج کردم جریان برکت تو زندگیمون باز شد

      شوهرم کار پیدا کرد

      و دیگه هیچ وقت اوضاع زندگی مون اونطوری بد نشد

      این داستان خیلی برام جالب بود و همیشه تو ذهن من مونده بود و شاید چون مادربزرگم رو خیلی قبول داشتم به خاطر همین باورای خوبی نسبت به پیدا کردن پول داشتم

      به خاطر همین هم من و هم اسماعیل جان خیلی زیاد پیش میاد که پول تو خیابون پیدا میکنیم و بارها و بارها شده که تراول پیدا کردیم

      دوست داشتم این داستان و برات تعریف کنم عزیزم

      انشالا جریان برکت و ثروت همیشه تو زندگیت جاری باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2229 روز

        سلام و درود به دوست جونم .مونا جان چقدر خوشم اومد این داستان مادر بزرگ عزیزمون رو اینجا نوشتید . چقدر باورهای خوبی برام شد . واقعا انسان هر چقدر این باورهای پول و ثروت رو در ذهنش تقویت کنه به همون سمت هم هدایت میشه .. مونا جان چقدر لذت بردم که تو و همسر نازنینت آقا اسماعیل مهربون همش پول پیدا می کنید .. انگار منم باید این باور رو در ذهنم تقویت کنم .. این داستان پول پیدا کردن برای منم یکدفعه اتفاق افتاد که دوست دارم برات بگم ..

        آره دوست عزیز و نازنین سال گذشته به اتفاق خواهر شوهر دوستم رفتیم برای کارت به کارت کردن کارت اعتباریش . چند جا رفتیم یا دستگاه خراب بود و یا پول نداشت خلاصه رسیدیم به جایی که گیشه های شیشه ای که چندتا دستگاه درونش هست . من توی ماشین نشستم تا ایشون بره کارتشو تست کنه و بتونه پول بگیره. ماشین رو پارک کرده بودم ولی گفتم بزار یکم برم عقبتر ببرم . تا به گیشه نزدیکتر بشم همینطور اومدم عقب و پارک کردم دیدم ی مقدار آب انگار از جلوی ماشین روی زمین کشیده شده . فوران پیاده شدم که ببینم نکنه برای رادیاتور ماشین اتفاقی افتاده . همینطور دولا شدم که زیر ماشین رو نگاه کنم که ببینم از کجای ماشین آب می‌ریزه دیدم پول زیر ماشینه . فورا پول رو برداشتم و ذوق زده شدم چون استاد در مورد پول پیدا کردن قبلا صحبت کرده بودن و فهمیدم در مدار دریافت پول قرار گرفتم خیلی خوشحال شدم و فوری با خوشحالی بردم پول رو به خواهر شوهر دوستم نشون دادم و گفتم ببین چی پیدا کردم اونم تا دید این پول ها رو پیدا کردم از دستم قاپید و گفت عععی بده بزارم صدقه ????

        ووووووووااااااآی منو میگیییی

        حالم خراب شد … اصلا نتونستم کاری کنم بخصوص بعنوان خواهر شوهر دوستم که سن و سالش از من بیشتر هم بود سکوت کردم و همش با خودم می گفتم آخه من چه باور نامناسبی داشتم که این یکدفعه با خوشحالی من بپره پولو از دستم بقاپه .. اصلا انتظار چنین حرکتی رو ازش نداشتم .. اتفاقا توی مسافرت شمال بودیم یعنی توی شهر رویان … خلاصه مونا جان تنها چیزی که در مورد این باور به ذهنم رسید این بود که باید میفه‍میدم این پول برای من بود.‌ ویک نشانه از طرف خداوند بود نباید این پول پیدا کردنمو علنی می کردم .‌ یعنی نباید همون لحظه اعلام می کردم که آی ملت ببینید من چقدر خوش شانسم که پول پیدا کردم

        و این تجربه باعث شد درس بگیرم که دلیلی ندارد نشانه های الهی مو فوری جار بزنم و این درس بزرگی برای من بود که تمام نشانه های خداوند رو فقط برای خودم حفظش کنم البته اگر بعدها این موضوع رو می گفتم اشکالی نداشت چون اون در مدار و فرکانس افکار من نبود پی دلیلی نداشت که بخوام

        جار بزنم … در مورد اون آب جاری روی زمین فهمیدم که اصلا برای ماشین ما نبوده . انگار قبلا یک آبی آنجا از یک ماشین دیگه ریخته شده بود و خدا رو شکر مشکلی از جانب ماشین ما نبوده فقط یک نشونه برام بود که فهمیدم خداوند از بی نهایت طریق آدم رو به مسیرها هدایت می کنه .. البته بازم متوجه نشدم که شاید باورهای مخرب دیگری بخاطر از دست دادن پول در ذهنم بود که چنین اتفاقی برام افتاد و بی گمان این اتفاق اتفاقی نبود .. یک باوری که برای خودم ساختم این بود که هر وقت پولی بدستم میرسه باید درک کنم که برام میمونه و یا برای کاری و یا چیزی مناسب مصرف کنم نه اینکه از اینور بدستم برسه و از اونور از چنگم در بیارن . دقیقا این همون باور مخربی است که در گوشه های ذهنم جا خوش کرده بود ولی نه جانم دیگه گول ذهن مو نمی خورم بلکه به این باور رسیدم که هر پولی بدستم برسه خیر و برکت الهی آن را چند برابرش می کنه و پول برام پول بیشتری میاره .. آره مونا جونم اینم داستان پول پیدا کردن من بود که باز هم سبب خیر شد برام که بفهمم باورها و یا ترمزهای ذهنی مخرب در مورد پول نداشتنم چی بوده که شکر خدا باعث شد بارهامو در مورد پول و ثروت بهبود ببخشم شکر خدا … البته پول درشت و بزرگی نبود ولی چند تا پول اسکناس پانصد تومانی و ده هزار تومانی و دو پنج هزار تومانی بود که هنوز هم یادم نمیره ولی درس بزرگی برام داشت .

        مونا جونم اینجا تنها جایی هست که می تونیم از شادی ها و موفقیت هامون صحبت کنیم و همدیگر رو تحسین و تمجید کنیم . چون می‌دونیم که هر فرکانسی بفرستیم و ارسال کنیم از همون جنس به خودمون بر می گرده ..

        پس براتون بهترینه بهترین پول و ثروت و نعمت و برکت رو برای تو دوست قشنگم مونا و همسر جان آقا اسماعیل عزیزشون و برای همه ی کسانی که با این چشم های خوشکل شون این مبحث پیدا کردن پول و ثروت رو خواندن آرزو می کنم دست به خاکستر میزنند تبدیل به پول و ثروته ماندگار و پایدار و مداوم بشه

        مرسی مرسی منا جان که داستان مادر بزرگ نازنینت رو برامون تعریف کردید و که باورها مون قوی تر بشه که ایمان مون به خداوند بیشتر بشه که بدانیم خیر و برکت نشانه های الهی سبب خیر و برکت بیشتری در زندگی مون میشه .

        ممنون و سپاسگذارم مونا ی خوشگل و قشنگم عاشقتم مرسی مرسی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2525 روز

        سلام مونا جان عزیز. سپاسگزارم عزیزم .چقدر داستانی که نوشتی آموزنده بود .خدا رو شکر به خاطر باورهای خوبتون در مورد پول .راستش من نمیدونستم این ترمز رو دارم تا این فایل اومد و خداوند هدایت کرد من رو به پیدا کردنش و احساس میکنم ی باگ بزرگی رو از ذهنم کشیدم بیرون جوری که الان دوست دارم پول پیدا کنم و حس خیلی خوبی نسبت بهش دارم و میخوام درخواستش رو هم بدم .مرسی عزیزم و نوش جونتون اون تراولا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1313 روز

      سلام دوست عزیزم نسرین خانم

      من واقعا از خوندن کامنتهای شما لذت میبرم از این درک از این خلوص پاک توی نوشته هاتون.

      راستش خود من هم خیلی برام جذاب بود پول پیدا کنم، الان ک دارم مینویسم یادم افتاد من پول دیدم چند وقت پیش یادم نیست ک اصلا مبلغش چقدر بود ولی برش نداشتم چون به نوعی احساس لیاقت نمیکردم و این عذاب وجدان ک مال تو نیست و اگه برش داری پس میدی خدا جواب تو میده ولش کن دنبال دردسر میگردی و… باعث شد من دیگه هدایت نشم.

      هر چی توی زمین خداست و توی مدار من قرار گرفته مال منه

      چه آگاهی زیبایی اگر چشم من بهش افتاده و من هم مدار شدم با این پول با این وسیله یه جایزه بدونم از طرف خدا و برش دارم حتی اگر سکه بود برش دارم و ارزش قائل بشم براش.

      وقتی این آگاهی ها رو نداشتم فکر میکردم ایرادی دارم که مثل بقیه نیستم که پوست سرم رو با دکلره و امثالهم بسوزونم و زجرش رو تحمل کنم که موهام رنگشون تغییر کنه تا دیگران بگن به به

      اما وقتی اومدم توی این مسیر فهمیدم که من شخصیتی کاملا طبیعی دارم و دوست دارم خود واقعیم باشم و همین خودش چقدر ارزشمند بود

      حالا میفهمم چرا قلب من مقاومت میکرد برای یک سری کارها چون اون منو هل میداد ب سمت ساده زیستی، ب سمت خودم بودن و دوری از حاشیه، ب سمت بالا بردن فرکانسم از طریق نزدیک شدن ب اصلم ب روحم.

      حالا میفهمم چرا من عاشق رنگ موهای مشکی خودم، عاشق صورت بی آرایش خودم و دیگران، عاشق دستام با ناخن های کوتاه و ساده م هستم. چون ما ذاتا ارزشمند هستیم نه با نژاد و لباس و ظاهر. امروز یه ایه ای از قران رو مجدد خوندم ک خدا میگفت این نژاد و رنگ پوست برای اینه ک شناخته بشید بلکه گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین است. چقدر این آیه عزت نفس و احساس لیاقت میده ب آدم.

      در پناه الله باشید نسرین جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2525 روز

        سلام به ناعمه جان دوست ارزشمند و الهی ام سپاسگزارم عزیزم که اول صبحی روزم رو با پاسخ زیبای شما شروع کردم و خوشحالم که دوستانی مثل شما دارم که به روح الهی شون نزدیکن و به سمت اصل وجودیشون دارن حرکت میکنن .به ناخن اشاره کردی و منم به یادآوردم که چقدر ناخن هام رو کوتاه و بدون /ارایش دوست دارم و ی ذره که بلند میشن احساس میکنم دیگه غیر طبیعی شدن .بله چیزی که ما داریم توی این مسیر یاد میگیریم ارزشمندیمونه . موفق و موید باشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1870 روز

      بنام خداوند بخشنده و مهربانم

      سلام به نسرین عزیزم سلامممممم

      اخه من همیشه در عجب و تحسین شمااااا که اینقدررر ریز بین و با اگاهی فایل مبینید….

      من زیاد توجه میکنم به پول پیدا کردن و این که اینااا یعنی ثروت داره میاد سمتت حسیننن….

      خیلی لذت بخش برام چند وقت پیش یه 500 تومنی پشت ماشینم افتاده بود خانومم گفت این پول واس تو گفتم ارهههه برکت منه بزارش تویه صندق دیروز داشتم ماشین میشستم دیدمش گفتم برکتتتتت العهی شکرت خدا جونننننن…

      این پول که تو صندق ماشین برکتتتتت برای من

      خانوم از سفر اومد گفت اقا حسین این کیف پولت جا گذاشت بودی خونه مامانینااااا نگاه کردم دیدم توش پر پول گفتم خدایاااا شکرت…

      چند روز پیش دیدم یه اس ام اس اومد پاداش داد بودن بهمممم خیلی قشنگ و جالب.

      …اجیم پول نیاز داشت به راحتی بهش دادم و بدون اینکه بخوام درخواستش کنم گفتممم اگر داد ممنونم اگرم نداد نوششش جانش خدااا صد برابرش رو بهم میده …..

      و و و خیلللللللللللللی اتفاقات بزرگ دیگه که سپاس گزار رب هستممم و سپاس گزارررر استاد نازنینم و مریم بانوو…

      در مورد اصلاح مو بگم اونروز خواستم برم اریشگاه بهم گفت فلان ساعت بیا رفتم خونه ماشین در اوردم گفتم خانوممم بیاااا این ماشین اینم شونه ایجور بزنن موهامو کوتاه کرد کیف کردممم حالا از اون روز تا به حال حدود دو سه ماه میگذره من دیگه اریشگاهی نمیرم به لطف الله…

      ممنونم برای این کامنت زیباااااا نسرین قشنگ و مهربان سپاس

      در پناه جان جانان رب العالمین شاد سلامت و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2525 روز

        سلام به آقا حسین عزیز . چقدر لذت بردم از مواردی که در مورد پول نوشتین .میدونین از همینجا اون فرکانس زیباتون رو دریافت کردم اینقدر که با آب و تاب حرفهاتون رو میزنین آدم دوست داره بشینه پای صحبت هاتون .یاد اون نقال هایی می افتم که شاهنامه و داستان میخونن با ذوق و شوق و با صدای بلند و محکم .مرسی که باز هم نوشتین برام

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2038 روز

    به نام الله

    به رسم بندگی با هدایت پروردگارم آغاز می کنم

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ ﴿٢٩﴾

    چون موسی آن مدت را به پایان برد و با خانواده اش رهسپار [مصر] شد، از جانب طور آتشی دید، به خانواده اش گفت: درنگ کنید که من آتشی دیدم، [می روم] شاید خبری از آن برای شما بیاورم یا پاره ای از آتش را می آورم تا گرم شوید.

    فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبَارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یَا مُوسَىٰ إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿٣٠﴾ القصص

    چون نزد آن آمد، از جانب راست آن وادی در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا رسید که ای موسی! یقیناً منم خدا پروردگار جهانیان،

    سلام و عشق و ارادت خدمت استاد الاساتیدم و بهترین درودهای خدا تقدیم یار بهشتیشون.

    سلام به همه عزیزان و رفقای جان.

    نمی دونم اون زمانیکه موسی به خانواده اش گفت صبر کنید تا برم از اون آتش بهره ای براتون بیارم تا گرم بشید یا خبری بگیرم، چه مدت طول کشید تا برگشت. چه برگشتنی! مدهوش و شیدای دیدار…. یک لحظه ناخودآگاه خودم رو بجای موسی تصور کردم که رفتم از سر درماندگی توی بیابون و باد و بوران تقاضای کمک بکنم، دنبال یه شعله کوچیک آتش می گردم و بعد به جایی هدایت میشم که صدایی به من میگه تو در وادی ایمن و بقعه مبارکه طوی هستی. فاخلع نعلیک کفشاتو دربیار. من رب هستم. من همونم که در دلت پنهانم کردی و به اتکای من از کشته شدن به این بیابون گریختی. و من در همین بیابون باهات قرار گذاشتم.

    حالا بیاد پیش خانواده چی بگه؟ اصلا این آدم همون آدم سابقه مگه؟ شخص ذات مقدس خدا باهاش حرف زده. دیگه شده موسی کلیم الله.

    هم کلام خدا شده.

    چقدر من لذت میبرم وقتی از موسی میخونم. چقدر بهم آرامش میده که من میتونم کسی مثل موسی بشم. و هستم. چون من یک انسانم و موسی هم….

    خدا منو با همون عشقی آفریده که موسی رو…

    الهی چه میکنی با من؟ به خودت پناه میارم از دور شدن از خودت.

    ابتدای فایل که اون صحنه بی نظیر دریاچه رو نشون دادید، اون آب گاه زمردین و گاه لاجوردی، با طراحی دست هنرمند پرورگار که بر اساس گیاهان کف دریاچه منحنی های رنگارنگ ایجاد کرده بود، اون نسیم پاک که موجهای رقصان روی آب پدید آورده بود، اون درختچه های شاد و جوان، کوه های عظیم و قوی که نگهبانان شایسته این طبیعت هستند، منو حیران کرد.

    اما تیر خلاص اونجایی به قلبم خورد و اشکهامو سرازیر کرد که بنده سپاسگزار و شایسته رب العالمین رو دیدم که رو به دریاچه در حال نیایش و حل شدن در این معجون طبیعت بود.

    چه سزاوارانه استاد همه ما رو، بلکه همه دنیا رو از دریچه دوربین درون به دور سر این بانوی پرچمدار توحید چرخوند و ما رو طواف داد. زیارتمون قبول!

    با هم رفتیم و رسیدیم به خونه جدید و حیاطش.

    خدای من مگه میشه آخه؟ این صخره ها به تنهایی برای دل من حکم مسکن دارن، چه برسه به آرامشی که در عین هیجان از اون دره و کوه و درختاش گرفتم.

    خدایا با چه زبانی اینهمه زیبایی رو شکر کنم. خدایا توانی بده با تمام روح و جسم و جانم سپاسگزارت باشم.

    خداوندا چقدر عشق بین این زوج زیباست. چقدر از وجود هم انرژی الهی می گیرن.

    مریم خانم عزیزدلم هزار ماشاالله به دستای هنرمندتون. از هر انگشتت هزار تا هنر می ریزه. اتفاقا برام سوال بود که توی سفر چطوری به ظاهرت رسیدگی میکنی. بعد با خودم گفتم انقدر این خانم تکاملش رو عالی طی کرده، انقدر در کنار استاد عزت نفس و اعتماد بنفسش تقویت شده و انقدر مهارتهاش رو بالا برده که به سادگی از پس هر کاری برمیاد، ولی واااااقعا فکرش رو نمی کردم که کوتاهی موهات رو هم خودت انجام بدی. بقول عادل فردوسی پور «وحشتناک» دمت گرم.

    اون چشمه فوق العاده رو که دیدم انگار قلبم لای اون سنگها و توی طبقه های مختلف آب جا موند. دیگه نفسم بند اومده بود و دستام یخ کرده بود وقتی استاد می گفت ببیییین آبش یخه! این دقیقا طبیعتیه که من بیشتر از هر نوع طبیعت دیگه دوست دارم. درختای بلند، چشمه ای که از زمین سنگلاخی میجوشه، کوه و دره پر از درخت، نه زیاد بارونی و نه زیاد خشک، هوای کوهستانی رقیق و پاک.

    گوشتای برشته رو بنازم که بوشون تا اینجا اومد! و چه ترکیب جادویی شد اون غذای لذیذ و صدای بارون و تگرگ. الهی شکرت چه به موقع همه عناصر طبیعت کارشون رو به درستی و هماهنگی با هم انجام میدن.

    دلم میخواد این وجه از وجود شما استادای عشقم رو با صدای بلند فریاد بزنم. شما الان با پول توجیبی سفرتون میتونید یه راسته طلافروشای شهر ما رو بخرید ولی مریم جان یه سکه روی زمین پیدا میکنه و اینجوری ازش سپاسگزاری میکنه و تو کیفش نگه میداره.

    این یعنی آهنربای پول شدن. همین عزت و احترامی که به یه سکه در ظاهر ناچیز می گذارید باعث میشه هرجا در هر موقعیتی حتی وسط طبیعت وحشی کلرادو پول خودش بیاد عین هلو بپره تو گلوتون.

    رفتار عاشقانه و محترمانه ما با پول چه اون پول از نظرمون کم باشه چه زیاد، باعث میشه اون پول بره رفقاش رو صدا بزنه و بگه بیایید من یه ارباب خوب پیدا کردم اونجا وضعمون خوب میشه بریم بهش خدمت کنیم. و این میشه ثروت.

    خداحافظی شیرین شما استاد قشنگم و مریم جان نازنینم با حیاط خونه قشنگتون و تمام المانهای مهربون و بخشنده اش زیباترین قاب تصاویر سفرنامه است. چون توش امید هست. امید به دیدن زیبایی های بیشتر. ایمان به دست و دلبازی خداوندی که اینهمه نعمت رو بی حساب به ما ارزانی داشته.

    اگر این ایمان و امید و اطمینان نبود چطور می تونستیم از زیبایی ها و نعمتهای زندگیمون دل بکنیم و گذر کنیم؟

    استادهای عزیزم ازتون یک دنیا سپاسگزارم بابت این درسی که من آموختید.

    رفتیم و رسیدیم به یک همزمانی شاهکار دیگه: عروس و دامادی که زیبایی شروع زندگی مشترکشون رو پیوند زدن به این آتلیه فوق لاکچری خداوندی.

    عشق کردم از دیدن هیجان و شادی ای که توی صورت اون دوتا جوون زیبا موج میزد. چه لباس ساده و شیکی تن عروس خانم بود. چه صورت و اندام زیبایی داشتن هردو. براشون عشقی به زیبایی عشق بین استادهامون از خدا آرزو کردم.

    و برام خیلی جذاب و زیبا بود که خانم عکاس باردار بود و پا شجاعت و عشقش پا در دل کوهستان گذاشته بود تا لحظات عشق یک زوج دلداده رو ثبت کنه. چه کاری زیباتر از ثبت لحظه عشق.

    الهی شکرت کامنتم رو با لبخند در حالی به پایان می رسونم که باد خنک و خوشبو شده با عطر نم بارون از تراس خونه قشنگم بهم میخوره و صدای نم نم بارون برام آواز نعمت و عشق بی حساب میخونه.

    پروردگارا ازت برای همه لحظاتم سپاسگزارم.

    استاد عباسمنش عزیزم و مریم جان شایسته ام عااااااشقتونم. خدا شما رو برای ما حفظ کنه. می بوسمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2097 روز

      سلام بر سعیده بانوی عزیز

      خوبی عموجان ؟

      از موسی گفتی و هم کلامیش باخدا

      خب تصور من در گذشته این بود که خدا فقط با افرادی خاص صحبت میکنه و حتما باید پیامبر یا … باشی تا به یک شرایط عرفانی و روحانی خاص برسی و رسالتی بر دوشت گذاشته بشه

      تا اینکه اون تصادف و اون عروج پس از تصادف برام رخ داد و چیزهایی دیدم که هرگز فکر نمیکردم من هم لایق چنین شرایطی باشم و بتونم اون همه شگفتی از جهان هستی و خداوند رو ببینم.

      تو این سایت جایی برای تعریف اون وقایع ندیدم اما به چندتایی اشاره کردم

      مثل همون ماهیت خداوند که قبلاً فکر می کردم از عشق مطلقه که بعد از اون دیدار فهمیدم

      خدا ترکیبی از عشق و آگاهیه و بعد ماهیت خلقت انسان رو درک کردم که مارو از عشق مطلق آفریده بود و…

      باید خودمون در پی آگاهی باشیم و تجربه کسب کنیم و ماموریت انسان

      بردن این تجارب به پیشگاه خداونده در روز حشر و میعاد

      و جالب اینکه هیچ تجربه ای شبیه به دیگری نیست و نباید باشه

      این خودش یه دنیا توش حرف و آگاهی بود

      من تا قبل از این عروج نمیدونستم

      ز کجا آمدمو آمدنم بهر چه بود

      اما الان با تمام جزئیاتش میدونم و در پایان به من گفته شد هرچه دیدمو بیان کنم که هنوز نتونستم و شرایطش پیش نیومده

      اما منظورم از این تعاریف این بود که احساس لیاقت هیچ ربطی به جایگاه انسان نداره و بقول شما

      خدا بین ما و موسی فرقی نداشته

      و برای خدا سعیده و موسی هر دو ارزشمندند و خداوند عاشق تمام بنده هاشه و هرکس اینو باور کنه و به خدا اعتماد کنه قطعا به تمام پاسخ ها و تمام خواسته هاش میرسه

      همون‌طور که من به تمام پاسخ هام رسیدم و چیزهایی رو دیدم که حتی موسی ندیده

      چون من قرار نیست تجربه موسی رو ارائه بدم

      من بعنوان حبیب تجارب خودمو عرضه میکنم

      و در پایان بقول شمس شکرریز تبریز

      « درجهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی است و تنها یک گناه و آن جهل است»

      در پرتو آگاهی و پناه عشق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2038 روز

        سلام و صلوات خاص خداوند بر شما روح بزرگ الهی

        من بیشتر مفتخرم که میتونم شما رو عمو صدا کنم. عین دانش آموزی که معلم ریاضیش اومده بالاسرش و یه نگاه مهربون بهش انداخته، از خوندن اینهمه مهر و محبت شما هم بیش از حد خوشحالم هم دست و پام از هیجان داره می لرزه.

        از تجربه بعد از تصادفتون نوشتید که من هیچی ازش نمی دونم و اولین بار بود که در این مورد می خوندم. اما هرچه بوده در پاسخ فرکانسهای قوی خودتون برای دریافت هدایت واضح الهی بوده. من معتقدم به هرکسی به اندازه ظرفش داده میشه و همین موقعیت تصادف و عروج در کسی دیگه با پس زمینه ذهنی و قلبی متفاوت قطعا می تونست متفاوت باشه و اون رو به این حد از عرفان و خداشناسی نرسونه. چه بسا برعکس مایه بدبختی و دوری از پروردگار هم بشه.

        حالا بهتر می فهمم اینهمه شهد وشکر کز سخنتون می ریزه، اجر صبری است کز آن شاخه نباتتون دادند.

        من با آموزه های استاد عباسمنش دارم تاتی تاتی یاد می گیرم که خودم رو به عنوان خلیفه الله بیشتر دوست داشته باشم و لایقتر بدونم. قبلا حتی در لایه های عمیق ذهنم هم نبود که من و موسی یکی باشیم از نظر خدا. ولی الان با اینکه هنوز ذهنم خیلی مقاومت داره اما وقتی کمی آسمون قلبم صافتر میشه و گرد و غبار ازش به واسطه اتصال به ذات ربانیش زدوده میشه این آگاهیها به زبونم بی اختیار جاری میشه.

        چقدر زیبا بهم یاد دادید که ما وجودمون عشق مطلق نیست بلکه خداوند اساس و پایه عشق رو در وجودمون کاشته و از ما خواسته ساختمان آگاهی رو خودمون روش بنا کنیم. این نکته برای من کاملا جدید بود و از این زاویه به وجود خودم هیچوقت نگاه نکرده بودم.

        ازتون بی نهایت سپاسگزارم و همیشه از برکت وجودتون بهره می برم.

        براتون تصاعد عشق و برکت و نعمت و ثروت آرزو می کنم. و البته آگاهی بیگران.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1859 روز

      هزاران سلام به سعیده نازنینم

      خواهر کوچکم که بزرگیش به اندازه بیکرانگی آسمان خداست و قلبش مأمن الهی..

      سعیده جانم وقتی کامنتت رو خوندم زلالی قلبت به قلبم نشست…

      و از حس خدای گونه ت پر شدم ..

      تحسینت میکنم دوست قشنگم، برای این حال عارفانه ایی که داری و برای این نگاه پاکی که صفاش حال آدم رو خوب میکنه…

      هزاران آفرین به این قلب بزرگ عزیزم که با روحت به وادی ایمن قدم گذاشتی…..

      مبارک باشه حال خداییت و ان شاءالله همه خواسته هات به آسانی و راحتی و عزتمندانه در مسیر زندگیت قرار بگیره .. الهی آمین

      روی ماهت رو میبوسم

      در پناه نور و عشق الهی باشی دوست نازنینم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2038 روز

        واااااای خدایا چه نعمتی چه ثروتی یه بسته کادو شده از طرف دوست و خواهر بزرگترم، عشق قشنگم وجیهه بانوی زیبا!!!! الهی شکرت چه سورپرایزی!

        من عاشقتم به شخصه. اصلا عشق بین شما و عمو سیدحبیب جان برای من الگو شده. دیشب به ابراهیم جانم معرفیتون کردم و داستان سفر back pack تون رو براش گفتم چقدر خوشش اومد و تحسینتون کرد. تنها چیزی که پرسید گفت بچه کوچیک ندارن؟ گفتم نه فکر کنم فرزندشون بزرگ باشه. گفت خوب ماهم ترانه یکم بزرگتر شد تنهایی میریم.

        اینجوری دارید به من کوچکتر با رفتارتون درس میدید.

        چندین سال پیش توی اتوبوس واحد نشسته بودم یه بنده خدایی اومده بود دستشو جلوی مسافرا برای پول یه لقمه نون دراز کرده بود و می گفت «خدا به اندازه دلت بهت بده». این جمله سالهاست با منه و دارم به وضوح همه جا می بینم که قوانین ثابت خدا دارن به هرکس به اندازه وسعت دلش نعمت و برکت و ثروت میدن.

        برای قلب بزرگ شما پاداش بی حساب آرزو می کنم. می بوسمت عزیزم و امیدوارم در بهترین زمان و مکان ملاقاتتون کنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      نجمه رضائی گفته:
      مدت عضویت: 1947 روز

      سلام سعیده عزیزم

      چقدر زیبا نوشتی جانم

      تحسینت میکنم بخاطر درک عمیقت و‌نوشته های قشنگت

      دوسه هفته ای که مهاجرت کردمو و هنوز نتونستم آزادی زمانی رو‌تجربه کنم و وقتمو‌ برنامه ریزی کنم،دلم به شدت برای خوندن کامنتهای شما و بقیه دوستان پر میکشید و بلاخره امروز طی معجزات عالی خداوند شرایطی پیش اومد که کارم سبکتر شد و من بینهایت خوشحالم و از تک تک دقایقم استفاده کردم ، نوشتن پاسخ برای شما و‌دوستانی که کامنت عالی مینویسن رو خیلی دوس دارم و خوشحالم تونستم براتون پاسخ بنویسم و همینطور بینهایت خوشحاام که تونستم کامنتت را بخونم و لذت ببرم.

      دوست ارزشمندم امیدوارم در پناه رب تعالی شاد و ثروتمند باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2038 روز

        سلام به شما گل زیبا و خوش اندام با اون نگاه پاک و لبخند قشنگت. نجمه جانم از خدا می خوام بخاطر این جرأت و جسارتی که برای مهاجرت(نمی دونم به کجا) به خرج دادی بهت خیر بی حساب برسونه، از جاهایی که فکرش رو نمی کنی بهت روزی و برکت و مهربانی و آسانی و فراوانی بباره.

        ازت بی نهایت سپاسگزارم که حس خوبت رو با من شریک شدی و برام نوشتی. قطعا تجربیات شما میتونه راهگشای خیلیها از جمله من باشه.

        در دستان امن پروردگار ایمن و آسان و پربرکت باشی عزیزدلم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فرنگیس محمدی گفته:
      مدت عضویت: 2682 روز

      سلام سعیده جان

      چقدر امروز صبح با این آیه هایی که نوشتی غرق در احساس شادی شدم ،چقدر اشک ریختم و تکرار کردم

      ربِّ اشْرَحْ لی صَدری و یَسِّرْ لی أمری و احْلل عُقدهً مِنْ لسانی یَفقَهوا قَوْلی

      خدایا! سینه‌ام را برایم گشاده گردان و کارم را آسان کن و لکنت از زبانم بگشا تا سخن‌شان را بفهمم! پروردگارا! به من شرح صدر عطا کن و گره در کارم میفکن تا زبان مرا به سادگی بفهمند!

      و العان با خوندن این کامنت دوباره همینها رو بالذت میخونم، البته با برداشت متفاوت دوست عزیزم سعیده جان

      انگار برای من نوشتی ،چون با حال نچندان خوب از فراق محبوبم ،رب مهربانم که خودم به خودم ظلم کردم و برای چند روزی از اون رابطه فوق العاده و پر از حس آرامش اندکی دور شده بودم، قرآن رو باز کردم و گفتم : خدایا من بر خودم ظلم کردم ،خدایا من به هر خیری از جانب تو محتاجم ،لا الله الا انت سبحانک ،انی کنت من الظالمین ،

      و دقیقا از آیه شروع به صحبت با من کردکه ..چون موسی آن مدت را به پایان برد و با خانواده اش رهسپار [مصر] شد، از جانب طور آتشی دید، به خانواده اش گفت: درنگ کنید که من آتشی دیدم…

      چقدر زیبا نوشتی فرق من با موسی چیه

      اون هم بنده خدا بود ،و من هم هستم

      او از دست تضادها به خداوند و بیابان پناه آورده بود و خداوند اینچنین مکالمه ای رو باهاش آغاز می‌کنه و من هم از دست تضادها و باور های مخرب و فرکانس های ناحالب خودم به خداوند و این سایت توحیدی پناه میارم

      خیلی زیبا نوشتی :خدایا از خودم به تو پناه می‌برم

      از ترس دور شدن از خودت به تو پناه می‌برم

      نمی‌تونم حال موسی رو موقع برگشت متصور بشم ،با تون همه نشانه و درخواست های که میگه و اجابت میشه

      خداوند رو سپاسگذارم که هدایت شدم به خوندن این کامنت زیبا و این رو هدایتی می‌دونم از سمت پروردگار مهربانم

      در پناه مهربانترین و نزدیکترین و قدرتمند ترین،در آرامش و با لذت برسی به آرزوهایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2038 روز

        فرنگیس نازنینم سلام عزیزم. درود به اون لبخند شیرینت که از قلب پاکت برمیاد. الان دقیقا وقت سحره و صدای نم نم بارون داره به تیک تاک ساعت غلبه میکنه.

        بخاطر اینکه ترانه عزیزم کمی آبریزش بینی داشت و بینیش کیپ شده بود تو نفس کشیدن اذیت و بود و چندین بار از خواب بیدار شد و گریه کرد و این باعث شد من هم نتونم بخوابم.

        و اما نکته مثبت ماجرا. شروع کردم به شکرگزاری و درخواست دادن به رب نازنینم. باورسازی و تصویرسازی از اتفاقات مورد علاقه ام. سعیم بر این بود که چشمامو با نور گوشی اذیت نکنم اما دیگه نتونستم فراق سایت و کامنتای بچه ها رو تحمل کنم و بالاخره دست بردم به گوشی و نقطه آبی جذاااااب برام چشمک زد.

        چقدر اشک ریختم با خوندن کامنتت. چقدر قشنگ حس زیبای دلت رو درک کردم و برای هردومون بلکه همه رفقای سایت دعای توحید و ایمان کردم.

        باور کن سریع الاجابه بودن پروردگار رو همین الان تجربه کردم. گفتم خدایا بینی ترانه منو باز کن بتونه بخوابه بچه ام اذیت نشه. ولی نمی دونم چرا مشرکانه فکر کردم حالا امشب اینطوریه ولی صبح که بیدار شه خوب میشه؟

        باور می کنی همون لحظه بینیش باز شد و الان نیم ساعته که داره با دهن بسته راحت نفس میکشه و خوابه؟

        فرنگیس جانم کاش بتونیم به این ذهن منطقی لامصب بفهمونیم همه چیز در نظر خدا همینقدر ساده و سریع میتونه حل بشه. به چشم بهم زدنی. حتی وقتی باور نداشته باشیم خدامون انقدر کریم الصفح و بخشنده و بخشاینده است که به ناامیدی و محدودیت ذهن ما نگاه نمیکنه، بلکه به روش خدایی خودش عمل میکنه.

        ازت ممنونم که برام نوشتی عزیزم. و این باعث شد نیایش صبحگاهیم رنگ و بوی بسیار زیباتری به خودش بگیره. ممنونم از خدای خوبم که دوباره نعمت اشک عشق و شوق رو بهم هدیه داد.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      نرگس گلستانی گفته:
      مدت عضویت: 2071 روز

      عالی بود عالی بود عالی بود

      احسنت دوست عزیز من به این درک زیبا

      سعیده قشنگم، شاهکار کردی عاشق قلم ت شدم.

      آخه عجیب زیبا می‌نویسی عجیب تمرکزت روی اصله.

      و یه چیزی که خیلی بولده برام و همیشه دقت می‌کنم؛ توی نوشته هات یک دونه غلط املایی نداری. خیلی قشنگ پاراگراف ها  دسته‌بندی می‌شه( نمی دونم چرا ولی این خیلی برای من مهمه، مطمئنا از یه احساس ارزشمندی و احترام میاد هم برای خودمون و هم برای دوستی که میخونه )

      عاشق سبک سپاس‌گزاری هاتم، اصلا جملاتی که انتخاب می کنی، تحسین هایی که از استاد و مریم جان داری کاملا مشخص از دل میاد به خاطر همینه که “لاجرم بردل میشینه” و من رو به وجد میاره

      چه لذتی بالاتر از این که بدونی تنها راه رسیدن به خواسته هات لذت بیشتره خدایا بینهایت سپاس

      خدایا تو را سپاس بابت این دوستان فوق‌العاده ای که دارم، از خدای بزرگ بهترین ها رو برات آرزومندم خوش قلب جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2038 روز

        بسم الله النور

        پناه میبرم به خدا از شر دوری از خودش

        نرگس زیبای گلستان سایت، چه ترکیب خوش عطر و خوش منظری شده نام و فامیلیت. و حتما برازنده این قلب پاک و مهربونته.

        عزیزدلم با چشم زیبابینت دیدی و این زیبایی ها حتما چندین برابر به خودت برمی گرده. از یه جایی به بعد سعی کردم برای دلخواه خودم و خدای خودم بنویسم نه برای عزیز شدن بین جماعت. که البته عزیز شدن بین این جماعت عباسمنشی لیاقت بزرگی هم می خواد. اما نکته اینجاست که وقتی عزیز خدا بشی میتونی عزیز جماعت خداشناس و خداجو هم بشی.

        هیچ ادعایی ندارم و در محضر کلی استاد که استاد بزرگمون پرورش داده و خدا به همه مون لطف و محبت گسترده داره دارم یاد می گیرم. خوشحالم که دارم رشد می کنم و از تکاملم خجالت نمی کشم. من همین اندکی هم که الان هستم قبلا نبودم. پس خداروشکر.

        در مورد نوشتار و پاراگراف ها گفتی و لطفت رو به من هدیه دادی. ممنونم. شاید دلیلش این باشه که ذهن ریاضیاتی و طبقه بندی شده ای دارم و از طرفی تمام پایان نامه کارشناسی ارشدم رو خودم تایپ کردم. یه جورایی عادت کردم به تمیز نوشتن.

        برات خیر و برکت و عشق و آرامش بی حساب آرزو می کنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1892 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    روز خوب عباسمنشی من

    امروز سعادت یارم بود و در رکاب پدر عزیزم حضور داشتم که یک عمل جراحی کوچک توی بیمارستان داشت و منهم از صبح، توی این محیط تمیز و سفید و خنک، همراه پدرم بودم .

    تا آمدم، سرم را کردم توی سایت خودمان و تا توانستم، ویدئو دیدم و کامنت خواندم و لذت بردم.

    الان برای بار دومه که اینجا کامنت میذارم و بعد از دومین بار دیدن این فایل زیبا.

    این هم از سعادت من و انرژی همیشه خوب پدر عزیزم است که باعث شد امروز از کار روزانه ی عادی فاصله بگیرم و فقط فایلهای سایت را ببینم و گوش کنم. چقدر حال الانم از صبح بهتر است!

    امروز بعد از دیدن نشانه روزانه ام، یک تصمیم خوب و مهم هم گرفتم. انگار به این خلوت نیاز داشتم تا اوضاع را با کمک سایت، بهتر کنترل کنم.

    چقدر عالی!

    کلی هم اینجا توی اتاق 408 با مریض مجاور و خانواده شان گفتیم و خندیدیم…خدا را شکر! کی باورش می‌شود که حالا من می‌توانم در هر جایی، حتی اینجا، فقط به زیبایی و تمیزی و پاکی فکر کنم و آنرا ستایش کنم؟

    چقدر فضای خوب فایلهای شما مسری است!

    داشتم فکر میکردم که چند سال قبل در شرایط مشابه امروز، چقدر خود خوری میکردم و حالم بد میشد!

    چقدررررر عوض شده ام!

    ممنونم سید حسین عباسمنش عزیزم!

    ممنونم مریم شایسته دوست داشتنی!

    خدا یارتان!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2097 روز

      سلام دکترجان

      دلتنگتم

      کجایی برارم؟

      خیر باشه

      امیدوارم حال پدرجان روز به روز بهتر و سایه شون بر سرتون مستدام باشه ان شاءالله

      به قول شما

      به لطف آموزه‌های استاد ، بسیاری از عیوبی که منو همیشه رنج میداد

      مثل خود خوری و غر زدن و ناسپاسی و کمالگرایی و کلی درد و مرض دیگه و پاشنه های آشیلی که یکی دوتا نبودند

      خدایا هزاران مرتبه شکر که به لطف این آگاهی ها زندگی مون دگرگون شده

      هر روز یک ربان سبز به تابلوی دریم بردم اضافه میشه که یادآوری کنه که رویایی تیک خورده

      چجوری عاشق چنین خدایی نباشم که مارو اینقدر زیبا هدایت کرد به این سایت الهی و توحیدی

      خدایا بینهایت سپاسگزارم از این نعمت بزرگت

      علی جان روزگارت به کام

      دلت شاد و تنت سالم

      و جیبت پر پول باد

      آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        علی بردبار گفته:
        مدت عضویت: 1892 روز

        سلام به کاکام، عالیجناب عشق!

        آقو، عکس جدید پروفایل مبارک! چه قدر قشنگ و مشتی!

        دمت گرم، رفتی گیسوم؟ به خرسو هم سلام برسون!

        هیچ چی کاکو، بابام یه سر رفت رو گود میکانیکی، یه تنظیم موتور کوچیک انجام داد برگشت! ما هم تا عصری، تو میکانیکی کلی ویدئو دیدیم!، کار دیگه ای از دستمون بر نمیومد!

        راستی، چرا من الان از ضمیر جمع ما استفاده کردم؟

        دخترم اینجور مواقع میگه: خب، خودت و خورزو خان دیگه بابا! همونی که ما نمی‌بینیم!

        بچه راست میگه! این خورزو خان باعث چه کارها که نشده! بدبینی، خوشبینی، خریت، عصبانیت…. خلاصه خواستم بگم با کمک سایت عباسمنش، دارم خورزو خان رو رامش میکنم!!

        خب، ایرادام رو باید گردن یکی بندازم دیگه! این میشه دلیل استفاده اشتباه سالیان سال، از ضمیر جمع! به خاطر اینکه گناهان و اشتباهات رو به جمع، سرشکن می‌کنند. خوب، من هم در تمام شئون زندگی، دنبال همدست میگشتم که پام کمتر بیفته!راستی ها!

        منهم حسابی دلتنگ شما بودم. الهی شکر ، با عکس پروفایلتون، حسابی شارژ شدم!

        امیدوارم سالیان سال در کنار همدیگر، با سعادت و خوشحالی و تندرستی سر کنید.

        خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    وجیهه بانو گفته:
    مدت عضویت: 1859 روز

    با یاد تو ای لطیف

    هزاران سلاااااااااااااااامممممم به استادعزیزم و به استادبانوی نازنینم ، به پاس همه آگاهی هایی که سخاوتمندانه به من آموختید سپاسگزارم.

    هزاران سلام به همه دوستان خوبم

    خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت که بار دیگر توفیق بودن در این مأمن الهی را روزی ام کردی.

    و سفر آغاز شد….

    اما از قبل تر میگویم تا مروری شود برای خودم و تجربه ایی برای شما دوستان گران‌قدر ِ عزیز….

    در همه سالهایی که با همسرم ، در کنار هم زندگی میکنیم سفرهای ما در یک‌ چهار چوب تقریبا مشخصی انجام میشد:

    * زمان سفر در تعطیلات عید و یا تابستان صورت می‌گرفت و معمولا از آخر هفته شروع میشد و بین هفت تا 10 روز ادامه داشت..

    * با وسیله نقلیه شخصی ، همراه با آشپزخانه ایی کوچک و لوازم زندگی مختصر از لوازم خواب و استراحت گرفته تا خوراک و پوشاک به صورت ام پی تری در صندوق عقب (که در زمان استفاده از آنها ، برداشتن و چیدمان مجددشان در صندوق ماشین پروسه ایی بود بس دشوار و خسته کننده)

    * مکان سفر از قبل با دقت و وسواس انتخاب میشد و معمولا جاهایی مشخص ، مثل شمال فلان منطقه … اصفهان فلان نقطه و خلاصه کاملااااا میدانستیم قرار است کجا برویم و چه ببینیم و عملا دست خدا رو برای سورپرایز کردنمان میبستیم!!

    * اگر قرار بود غذایی در رستوران یا باغسرایی صرف شود ، علیرقم انتخاب حتی بهترین رستوران ، باز هم همیشه با ذهنی نگران از سلامت و کیفیت غذا و ترس از مسمومیت در سفر به ویژه برای فرزندانم ، این لذت را از خودم میگرفتم !!

    * من در سفرهایمان علاوه بر لوازم لازم ، معمولا مقداری هم دغدغه‌هایی از نوع ترافیک جاده ، پیدا نکردن جای مناسب ، نگرانی خوش گذشتن به عزیزانم ، دلشوره های لازم برای یک همسر فداکار و مادر دلسوز ، دلواپسی از جا نگذاشتن وسیله ایی و…. در انتها هم مقدار کمی « خدا » برای لحظات سخت همراهم میبردم !!!

    و در کنار همه این ها مقداری هم زیبایی میدیم و خریدی برای یادگاری انجام میدادیم !!!!!!

    و کاملا روشن است بعد از هر سفر با شانه هایی خسته از حمل این همه بار با گفتن خدایا شکرت به سلامت رسیدیم شهرمان و هیچ جا خانه ادم نمیشود ، تیر آخر جهل و ناشکری ام را میزدم تاااااا سفر بعدی !!!!!!

    و به طور کلی این روتین اکثر سفرهای ما بود ، حالا بماند که اگر قرار بود با دوستانمان یا اقوام همراه شویم همین برنامه ها را گسترده تر میکردیم فقط زحمت هماهنگی و همراهی در مسیر و به نوعی لیدری گروه هم به بارهای من اضافه میشد!!!!! ( و همه اینها در حالی بود که معمولا نزدیکان و عزیزانمان خیلی دوست داشتند با ما همسفر شوند چون میگفتند شما خوش سفر هستید..! )

    صد البته که بی انصافی است اگر خنده ها و شوخی ها و لذتهای دست جمعی در سفر را از قلم بی اندازم … ولی منظور من بیان نوع دیدگاه من و حمل بار مسولیت زیادی و نگاه شرک آلودم به سفر در دوران جاهلیتم بود :)

    و اما ….

    اماااااا مدتها دلم میخواست یک کوله گردی بدون وسیله نقلیه شخصی و سوار بر بال فرشته های خدا را تجربه کنم..

    دلم میخواست در کوله بار سفرم فقط خدا را ببریم و نه دغدغه ها و نگرانی ها و دلشوره ها را…..

    دلم میخواست همراهم ، فقط توکل باشد و عشق باشد و من باشم و احساسم…

    دلم میخواست خلوتی از جنس عاشقانه های ناب و خالص خدا را در دل عظمت کوه تجربه کنم…

    دلم میخواست سکوته شب را با همه سلولهایم نوش کنم و چشمانم فقط پهنه اسمان را ببیند و ستاره ها را…

    دلم میخواست آنقدرررررررر در سکوت طبیعت غرق شوم که مست لایعقل ، نه زمان را بفهمم و نه گرسنگی را نه تشنگی را و نه حتی خود را…

    دلم میخواست….

    خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

    که چون خواستم عطا کردی

    و صدای مرا شنیدی ..‌ نه این که تا حالا نشنیده بودی نههههه من لال بودم و نمیگفتم!!!

    و خدایا شکرت که نطق الهی من را باز کردی تا بخوام و بدهی

    تا بگویم و بشود…

    تا در خواست کنم و اجابت کنی…..

    پس با توجه به آموزه های ناب استادانمان ؛

    با همسرم تصمیم گرفتیم بعد از تحویل پروژه کاری به خودمان جایزه بدهیم…

    بنابراین من مقدمات سفر را از یک ماه پیش برای خودم فراهم کردم

    ورزش هوازی در خانه برای امادگی جسمانی

    کم کردن حداقل سه کیلو از وزنم

    آماده کردن و برآورد نیازهای لازم برای سفر مثل کفش کوه ، و لوازم مخصوص کوله که معمولا سبک ، تا شو ، و جمع و جور است ، مواد غذایی و ملزومات کوه و ……

    (دوستان کوهنورد خوب میدانند که تهیه همین ملزومات حدود 45 تا 50 میلیون هزینه در بر دارد و ما قبلا هر زمان اراده میکردیم چنین سفری برویم بعد از برآورد هزینه منصرف می‌شدیم!!!! ولی این دفعه قدم به قدم و معجزه آسا ، خداوند شرایط را فراهم میکرد )

    در نهایت پروژه به سلامت تحویل شد

    و ما آماده رفتن..

    شب قبل همه لوازم را برای چیدن در دو تا کوله آماده کردم و بعد از بستن کوله ها به راحتی خوابیدیم ، فقط همسرم پرسید به نظرت لازم نیست تحقیقی بکنیم برای انتخاب مکان؟؟!!

    گفتم ما میدونیم کجا میخوایم بریم ارتفاعات کوه و جنگل …

    و بعد فقط از زیبایی هایی که منتظر ما هستند صحبت کردیم و نفهمیدیم که خوابمان برد…

    سحر بیدار شدیم بعد از نماز و استعانت از خداوند و توکل به خدا هدفمان را در دفترهای ستاره قطبی نوشتیم:

    *خدایا امروز همه جوره مراقب ما باش.

    *خدایا ما را در بهترین زمان به بهترین مکان هدایت کن.

    *خدایا ما هیچ نمیدانیم و این سفر را به امید تو آغاز میکنیم .

    *خدایا مسیر را برایمان هموار کن.

    *خدایا این بار فقط تو را همراه میبریم و دلمان را از شرک خالی میکنیم پس قلبمان را پر کن از خودت و به ما آرامش عطا کن.

    *خدایا ما در این سفر زیبایی و آرامش بیشتر میخواهیم و تجربه های عاشقانه بیشتر ، و آگاهی بیشتر…

    و حرکت کردیم

    و معجزه ها از اولین لحظه های حرکت خودنمایی کردند الله اکبر

    راننده اسنپ پیرمردی بود دریا دل و مهربان که خوشرویی اش مرا به شکر وا داشت..

    در خیابان پشت چراغ قرمز یک وانت روبروی ما بود که در پشت اون نوشته بود:

    خودتو پیدا کن ، بقیه چیزا تو گوگل پیدا میشه

    خوندن همین جمله تا دقایق طولانی ذهن منو درگیر نشانه های خدا کرد ..

    خدا داره با من حرف میزنه … واضحِ واضح

    آره….من باید در این سفر خودمو پیدا کنم ، بیشتر از قبل ..دقیقتر از قبل…

    در ترمینال هر کسی میپرسید کجا میروید ما لبخند می‌زدیم یک راننده تاکسی با ماشین سمند بسیااار تمیز و راهوار سمت ما آمد و گفت میتونم راهنمایی تون کنم؟؟

    و صحبت با ایشان شروع شد…

    مردی از اهالی آمل زیبا

    حدود یک رب گفتیم و شنیدیم و خندیدم و از خاطرات قشنگ کوهنوردی اش با تور حرفه ایی که در همسایگی شان است گفت در نهایت با او همراه شدیم و او مکان رؤیایی فیلبند را پیشنهاد کرد….

    همونجا در اینترنت سرچ‌کردم و توضیح داده بود که از مسیر تهران به شمال 25 کیلومتر مانده به آمل وارد فرعی سمت راست شوید و…

    میدونم تعجب نمیکنید که بگم این راننده محترم در هیات کوهنوردی با قانون جذب و کتاب معجزه شکر گزاری راندا برن آشنا شده بود ، تقریبا همه مسیر رو در مورد شکرگزاری گفتیم و لذت بردیم و این بار خداوند معجزه شو در برکت دادن زمان به ما نشون داد که این سه ونیم ساعت اینقدر زیبا و راحت و دلپذیر گذشت که متوجهش نشدیم..

    در 25 کیلومتری امل پیاده شدیم و اقای راننده عزیز راهنمایی کرد که اگر حدود 7 کیلومتر این مسیر رو طی کنیم به راه جنگلی میرسیم که خیلی باصفاست و تاکید کرد برای احتیاط از مسیر جاده دور نشیم

    و بعد از جاده جنگلی حدود 19 کیلومتر تا فیلبند فاصله هست..

    و ما راه افتادیم شاد و لبیک گویان…

    پر از عشق و شور از این تجربه ناب و در کنار هم بودن در این لحظه مقدس…

    مسیر سر بالایی بود و ما امیدوار و آماده..

    ماشینها برامون بوق می‌زدند و دست تکان میدادن و عشق می‌فرستادند..

    بعضی ها که پر عشق تر بودند با بیرون آوردن سر و دست از شیشه ماشین و خداقوت ما رو تحسین می‌کردند و من همه اینها رو بخشی از شور و شوق خداوند میدیدم که توسط بندگانش به ما هدیه میده..

    در نهایت بعد از مدتی پیاده روی همسرم گفتن برای اینکه به شب نخوریم و در جنگل نمونیم بهتره مسیری رو با ماشین بریم..

    دستهای هم رو‌ گرفتیم و با چشمانی بسته از خداوند خواستیم یکی از بندگان خوبش رو بفرسته و فرستاد…

    ماشین نیسان آبی با مردی از جنس خدا که دقیقاااااااااااااا مسیرش ، هدف ما بود!!!!!!

    فیلبند..

    و خانه ایی داشت در منتهی الیه روستای زیبای فیلبند بر قله کوه، در سکوت و عظمت طبیعت…

    اینقدر بالا که حتی امواج موبایل هم نمیتونستن بهش برسن ..

    و ما بودیم و خدا بود و

    عظمت کوهش

    و زیبایی دره ش

    و بیکرانگی آسمانش

    و دریای ابرش

    و شبهای پر ستاره ش

    و صدای بهشتی پرندگانش

    و…..

    با ویویی ابدی از کوه ها و دره های سراسر سبز

    جایی که هر صبح طلوع خورشید رو میدیدم و بعد از چند دقیقه از بالا آمدن آفتاب اقیانوسی از ابرها به خدا سلام میکردند …

    در حالی که نور خورشید در پشت ابرها باعث تشکیل رنگهایی مثل رنگین کمان میشد صورتی، نیلی، لاجوردی، انواع طیف نور از زرد گرفته تااااا یاسی و سفید و….دیوانه کننده بود…

    وقتی از تراس خانه به دریای متشکل از ابرها نگاه میکردم مرز آسمان و زمین مشخص نبود…

    تصویری آنقدر رؤیایی که ناخودآگاه از شدت عظمتش چشمانم مهمان اشک میشد و پیشانیم مهمان زمین…

    من نادیدنی ها رو دیدم…

    رنگهای درختان دیوانه کننده بود …

    اینقدرررررررر رنگ که در ذهنم نمیگنجید…

    و اینقدرررررررر زیبایی که در قلبم

    همیشه از بچگی یکی از آرزوهام این بود که دستمو دراز کنم و ابرها رو بگیرم و الان درون ابرها نشسته بودم و با خدا حرف میزدم..

    چه زیباست که رو زمین باشی ولی از ابرها بالاتر باشی…..

    همیشه رعد و برق رو از پایین(رو زمین ) به بالا (آسمان) نگاه میکردم و چقدر حیرت انگیزه که ایندفعه رعد و برق رو از بالا به پایین نگاه کنی …

    انگار درست وسط بهشتی ..

    و طبیعت برای شادی تو داره می‌رقصه…

    چه رقصی..

    از جنس : رقصی چنین میانه میدانم ارزوست ..

    که ناخودآگاه با لبخند اشک میریزی..

    و با صدای هق هقِ گریه میخندی…

    هر روز سحر بیدار میشدیم و تا 6ونیم چای صبحانه خورده و کوله بسته راهی کوه ها میشدیم..

    یکی از نکات جالب این بود که در مسیر هر سگی رو میدیدم با ما همراه میشد به طوری که گاهی حدود 7….8 تا از این حیونای دوست داشتنی و زیبا پشت سر ما راه میافتادن :)

    بدون هیچ ملاحظه ایی در دل کوه ها فریاد میزدیم خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

    خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

    چون میدونستیم کسی نیست جز ما و خدا

    خلوتی که میخواستم در این لحظه مقدس داشتمش..

    و همه آنچه از خداوند خواسته بودم…

    استادجان یادتونه همیشه تو کامنت هایی که برای سفر به دور آمریکا میزاشتم ازتون میپرسیدم :

    استااااد الان واقعاااااااااا پاییزه یا بهار..

    و من جواب سوالمو دیدم…

    پاییزی که بهار بود..

    و گلهایی ریز و درشتی که بعد از هر بارون به دنیا سلام میکردن..

    و منو به سجده وادار..

    من طبیعت زنده ایی رو دیدم که با سخاوتمندی تمام هرررر انچه داشت رو به تماشا گذاشته بود..

    من عشق خدا رو در دل کوه ها دیدم..

    بر روی تخته سنگها..

    بر تنه درختان و در رنگ برگهاشون…

    خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

    که اگر بخوام از عظمتت بنویسم و از دیدنیها ، کامنتم ده ها صفحه میشود و حق مطلب ادا نخواهد شد…

    صوفی ار باده به اندازه خورَد نوشش باد

    ور نه اندیشهٔ این کار فراموشش باد

    آن که یک جرعه، مِی از دست توانَد دادن

    دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد

    پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت

    آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشش باد

    استاد عزیزم مریم بانوی نازنینم و دوستان خوبم چقدر دلم تنگ همگی تان شده بود ..

    خدایا شکر توفیق ارتباط دست داد ..

    برای همگی تان نور و عشق الهی آرزو میکنم بر قلب های مهربانتان…….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
    • -
      سیدحبیب حافظان گفته:
      مدت عضویت: 2097 روز

      ای فدای تو بشم من که باز هم منو مبهوت اون نگاهت کردی و مسخور اون جادوی قلم عرشیانی

      اینققققدرررررر لذت بردم از توصیف و توضیحات سفر که انگار دوباره رفتم و اینبار از چشمان آهوانی تو زیباتر دیدم

      خب من از شوق نمیتونم گریه کنم اما با دیدن یه قطره اشک چشمان زیبات ،

      وجودم دریای غم میشه و سد دلم میشکنه و سیلاب اشکم جاری

      و این اولین باری بود که با اشکهات خندیدم و از شوق بارانی تو ساعقه لبخندم در طبیعت زیبای خدا درخشید.

      جانانه من

      فقط خدا میدونه که چقدددررررر از بودن در کنار وجود پر برکت و نازنینت هر لحظه به وجد میام و خدارو برای حضورت در زندگیم سپاسگزاری میکنم

      من عشق خدا رو در دل کوه ها دیدم..

      بر روی تخته سنگها..

      بر تنه درختان و در رنگ برگهاشون…

      اما من عشق خدا رو در وجود و حضور تو دیدم

      هر وقت تجسمی از وجود خدا خواستم ، خدا گفت: یکی از انوار من در پیش چشم توست به او بنگر

      بانوی بینظیرم

      خدا میدونه که کنار تو میلی به بهشت ندارم و توصیف بهشت رو از قبل و در کنار تو تجربه کردم

      همیشه از خدا خواستم که این لحظه مقدس اکنون رو تا ابدیت کش بده تا نگران ندیدنت نباشم

      در کنار تو در بالاترین سطح فرکانسی و ارتعاشی تجاربی رو به خدا عرضه داشتم که خدا هم مشعوف این تجربه شد.

      نازنین یارم

      و دوباره برای تمام عزیزانی که نظاره‌گر عشقند

      با همه وجودم از خداوند تکرار وجودتو برای تک تکشون آرزومندم تا حظ عشق رو چونان من تجربه کنند.

      باشد تا در کنار چونان تویی رستگار شوند.

      آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1114 روز

      سلام به وجیهه بانوی عزیزم

      سپاس از کامنتت و توضیحات سفردونفره تون عزیزم

      تحسینت میکنم که این مدلی سفر رفتی…

      عالی بیان کردی ..

      خداروشکر که حال دلتون عالیه و به این سفر هدایت شدین عزیزدلم.

      اینکه گفتی ابرهارو بادستت میگرفتی من از کودکی چون پدرومادرم اصالتا اردبیلی هستن یکی از دلخوشی هامون، همین سفرهایی بود که باخانواده تابستونا یا عیدا میرفتیم

      و فاصله روستای ما با گردنه حیران 5دقیقه هم نمیشه و هربار ما خودمونو وسط ابرها میدیدیم

      هنوز هم با وجود دوتا بچه،

      چندماه پیش که با رسول جانم رفتیم

      همگی پا به پای بچه هامون پراز ذوق بودیم …

      من همیشه میگم به نظرم

      این که ابرها دورتا دورت بگیرن و خنکی شونو رو صورتت احساس کنی

      لذت بخش ترین هدیه ی طبیعته.

      الهی که همیشه در کنار آقای حافظان بزرگوار سفرهای عالی و نابی تجربه کنین و سرشار از سلامتی وشادی باشین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1859 روز

        بههههه

        بهههههه

        بههههههه

        سلاااااااااااااااامممممم به فاطمه جان نازنینم

        ممنون از پاسخ دلچسبت خواهرگلم و از هدیه نقطه آبی رنگی که بعد از مدتها نداشتن اینترنت این پاسخ رو دلچسبتر کرد..

        خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

        اره دوست قشنگم واقعاااااااااا هرررر گوشه از طبیعت خداوند زیباست و ادم رو به تحسین و تمجید از عظمت بی انتهای خودش وا میداره..

        خدا رو شکر که شما هم تجربه ناب بودن در ابرها رو داشتین..

        و امیدوارم همیشه سفرهاتون در کنار داداش رسول عزیز و دردانه های بهشتی تون به خیر و خوشی و سلامت باشه و پر باشه از رؤیایی ترین اتفاقات ممکن که از شیرینیش در کامتون تا ابد لذت ببرید…..

        پایدار و موفق باشی فاطمه جان و در پناه نور و عشق الهی باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      منوچهر باقری گفته:
      مدت عضویت: 2338 روز

      سلام ودرود خدا بر بانوی بی‌نظیر برادر عزیزم حبیب خدا

      الهی دارم کم کم درک میکنم چرا پس از خلقت چنین مخلوقاتی به خودت احسن الخالقین گفتی

      فرشته زمینی، خواهر اسمانیم از کدام وصفت بگویم که تو در وصف نگنجی

      از عشقی که به برادرم سید حبیب داده ای و شیدایش کرده ای وملغب شده به عالیجناب عشق

      از سادگی وزیبایی توصیف ربم که با هرمتنی که ثبت میکنی دلمان را میلرزانی وشیفته ترمان میکنی به درک فهم پروردگار

      از قلم شیوا و زیبایت که استادانه ساده، روان، فصیح و نافذ است

      بانو تمام قد میایستم به احترامت که از هر جهت شایسته ای و برترین و همصدا با خالقم میگویم

      فتبارک الله احسن الخالقین

      وچقدر قند توی دلم اب شد از اون نشانه که نشانه منم هست

      خودتو پیدا کن، بقیه چیزا تو گوگل پیدا میشه

      چند وقتی هست که دنبال خودم میگردم راستش رو بگم اگه 5 سال اول را کنار بگذارم 43 سالی میشه منوچهرم را گم کرده ام، اما به لطف خدا ردپایی ازش پیدا کرده ام در کامنت دوستان بزگواری چون شما، سید حبیب،سعیده عزیز،پاکیزه مهربان، اقا رضا احمدی،احسان خان مقدم و عزیزانی که الان به یاد نیوردم ولی با دل نوشته هاشون بهم کمک میکنند تا گمشده ام رو پیدا کنم

      الهی به قول پاکیزه کرور کرور شکرت

      بانو، گوارای وجودت عشق بازی با رب العالمین و همصحبتی با پروردگار

      دعا میکنم دست در دست داداش در آغوش خدا غرق نعمت باشید وبه مقام لعلک ترضی برسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1859 روز

        هزاران درود به برادرم منوچهر بزرگوار

        که آنچه در جستجوی آنید در نامتان نهفته است : نام زیبای تان زیبنده قامت تان است ، منوچهر (یا مینو چهر)= بهشت روی ..

        چهره بهشتی …

        از پادشاهان بنام ایرانی

        سپاسگزارم دوست عزیز و برادر بزرگوارم از ابراز لطف و محبت خالصانه تون ..

        سپاسگزارم که زیبا میبینید و زیباتر توصیف میکنید…

        سپاسگزارم از بیان احساس لطیفتون نسبت به من و اقای سید حبیب ..

        خوب میدونم هر آنچه نوشتید هزاران برابر در قلب پاک خودتون موج میزنه ، و برای داشتن چنین قلبی بهتون تبریک میگم ان شاءالله که هر لحظه پر باشه از نورِ یاد و نام خداوند ….

        بی شک حضورتون در این سایت از روزی های به غیرالحسابی ست که توفیقش رو فقط باید از خدا خواست…

        و الحمدالله که شما خواستید و بهتون عطا شده…

        گفتید دنبال خودتون میگردین ، بهشت روی که گم نمیشه برادرم ، بلکه در مسیر توحید فقط درخشانتر میشه ، و ان شاءالله چنان درخشش خودنمایی میکنه که خودش میشه چراغ راه….

        نگران زمان نباشید دوست خوبم ، بزرگی همیشه میگفتند:

        دقایقی ز زمانه هنوز در پیش است

        که از سراسر بگذشته قیمتش بیش است

        گاهی دقایقی مبارک ، ما رو هزاران کبلومتر در مسیرمون سِیر میده ….

        سپاسگزارم از دعای نابتون الهی آمین..

        ان شاءالله هررر آنچه از خیر و نیکی و ثروت و آگاهی میخواین به زیبایی و سادگی و عزت در زندگی تون به دست بیارین.

        در پناه نور و عشق الهی باشید منوچهر بزگوار

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          منوچهر باقری گفته:
          مدت عضویت: 2338 روز

          به نام رب العالمین حامی وهدایتگرم به صرط انعمت علیهم

          سلام ودرود خدا بر وجیهه بانو، وجهی زیبا از رحمت پروردگارم

          سپاسگزارم از لطفتون و پیام امید به فضل ورحمت خداوند که با جان ودل شنیدم

          نگران زمان نباشید دوست خوبم ، بزرگی همیشه میگفتند:

          دقایقی ز زمانه هنوز در پیش است

          که از سراسر بگذشته قیمتش بیش است

          این پیام خداست از زبان بنده مهربانش، خواهر خدا گونه ام

          خدا خودش به قلبم اگاهه که چه عطش و عشقی دارم نسبت درک وشناخت الله یکتا و اونچه خواست منه و همیشه حتی به زبان میارم اینه که، دوست دارم اونقدر واله وشیدای ربم بشم که تو هر موقعیتی وشرایطی نامش رو بشنوم اشک شوق بریزم وگاها تجسم میکنم اون حالت رو و تو تجسماتم مردم رو میبینم که بهم اشاره میکنند که طفلی عقلش رو از دست داده و مننننن، منی که یه عمر برا دیگران و از ترس قضاوت دیگران زندگی نکردم، کاملا رها و آزاد عشق میکنم با این جنونی که عیییین هوشیاری است

          الهی شکرت تا بینهایت، تجسمش اینقدر شیرینه که سیر نمیشم ازش

          الهی من از خودت تنها خودتو میخام،یاریم کن عبد خوبی باشم که تو ارباب خیلی خوبی هستی

          الهی ای که از شدت حضور ناپیدایی، چشم دلم را بینا کن تا به هرچه بنگرم جمال زیبای تو را ببینم که میدانم همه چیز تویی

          در پناه جان جانان سربلند و توحیدی زندگی کنید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      پریسا شعبانی گفته:
      مدت عضویت: 2691 روز

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      سلام وجیهه خانم و اقای حافظان

      زوج عباسمنشی و خوش ذوق

      لذت بردم از خوندن‌ کامنتهاتون

      اول از همه سپاسگذارم از شما بانو و بانوهای دیگه که بهم درس های زندگی یاد میدید

      و هم تجربه های شما برای من یه جورایی رایگان‌تموم میشه

      چون شما هم مسیر قبل و‌میگید و هم مسیر راه حلها رو و هم نتیجه رو

      پس برای من خاننده سود هست و سود

      کامنت شما طوری گفته شد که نه تنها من بلکه تمام دوستان با شما همراهی کردن در طول مسیر تا رسیدن به مقصد

      و در نهایت چون من خودم آملی هستم و طبیعت زیبای فیلبند و هم در تمامی فصلها دیدم

      این کامنتم یه جورایی حکم خوش آمدگویی رو داشت

      هرچند دیر ،اما خوب انجام شد ،

      برای کوهنوردی ب امید خدا اینسری بروید جاده هراز،کوه نمارستاق ،سمت دریوک (آبشار دریوک)خونه ییلاقی ما واقع در دیرون ‌میشود

      و یا روستای بلده

      خودت و‌پیدا کن،بقیه‌ چیزا‌ تو‌گوگل پیدا میشه

      ب‌امید خدا

      وجیه بانو تجربه زیبا و چشم نوازی میشود برای شما و همسرتان

      مثل استاد که میگن این سفر بهتر از سفر قبل بوده

      سپاسگذارم ب خاطر ثبت خاطرات قشنگ دو نفره اتون

      تجربه نیسان سواری اون هم تو روستای چلاو و دشت سبز و فیلبند واقعا بیشتر می ارزه از سوار شدن سواری ،دمتون هم گرم که اون همه راه رو پیاده رفتید ،واقعا دمتون گرم ،من معمولا دوچرخه سوار یا موتورسوار میدیدم اما کوهنورد از مسیر اول خیر ،البته امیدوارم مسیر و درست متوجه شده باشم

      دوستتون دارم زوج عباسمنشی

      پریسا شعبانی از شهر زیبای آمل

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1859 روز

        هزاااااران درود به دوست خوبم پریسای باصفا از بهشت آمل

        بههههه

        بههههه

        خدایا شکرت که هر دفعه این نقطه آبی الهی برام یک دنیایی از زیبایی رو به ارمغان داره..

        خدایا شکرت که امروز هدیه نقطه آبی از طرف دختر دریاست….

        از طرف دختر بهشت امل..

        از طرف دختر سبز جنگل…

        ممنونم پریساجانم

        چه راهنمایی فوق الهاده ایی..

        ان شاءالله عمری باشه حتمااااا آبشار دریوک و کوه های اطرافشو میریم عزیزم و سپاسگزارم ازت برای معرفی این مکان بینهایت زیبا..

        و به ویژه اینکه شما در اون منطقه خونه ییلاقی هم دارید و چه از این بهتر… امیدوارم به لطف خداوند توفیق دیدار هم دست بده:)))))

        تجربه نیسان سواری هم واقعاااااااااا عالی بود ..

        اولین بار بود همچین تجربه ایی داشتم :) و به لطف خداوند راننده نیسان فرشته ایی زمینی بود با قلبی به بزرگی کوه های اطراف .

        بینهایت مرد باصفا و خوش انرژی بود و آشنایی با ایشون برای من هدیه ایی الهی بود ، جای همه شما عزیزان و دوستان باصفا سبز..

        پریساجان کاملا درست متوجه شدی عزیزم ما دقیقاااااااااااااا وقتی از جاده اصلی تهران … آمل پیاده شدیم (25 کیلومتر مانده به آمل) مسیر رو پیاده طی کردیم به سمت بالا….

        حتی در برگشت هم از انتهای فیلبند پیاده روی کردیم و تمام مسیر جاده جنگلی رو از جنگل پیاده اومدیم پایین تاااا تقریبا مسیر جنگلی تمام شدو از اونجا دوباره معجزه خداوند نمایان شد که مفصل در کامنت دیگه مینویسم عزیزم..

        انرژی پیامت در ابتدای صبح برام پر بود از احساس خوب دوست عزیزم..

        امیدوارم زندگیت سراسر برکت و ثروت و خوشبختی و سعادت باشه

        در پناه نور و عشق الهی باشی پریسای باصفا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم مهدوی فر گفته:
      مدت عضویت: 936 روز

      درودبه وجیهه جان عزیزم

      چقدرخوشحالم کردی وذوق کردم ازاین تعاریف بی نظیرت وتوصیف های زیبایت وسفرسراسررویایی ات

      باهمسرگرامیتان وپاداشی که به خودداده ایدوخداوندی که نتیجه دیدن زیباییهارااینطورجواب می دهدوشگفت انگیزهدایت.

      عکس پروفایل تان هم زیباست عزیزدلم ان شاالله همیشه خوش باشیدوخوشبخت زیرسایه لطف وکرم خداوند.

      درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، عاشقتونم.

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      متشکرم متشکرم متشکرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        وجیهه بانو گفته:
        مدت عضویت: 1859 روز

        سلاااااااااااااااامممممم

        سلاااااااااااااااامممممم

        مریم جان عزیزم

        خدایا شکرت .‌ فک کن بیای وارد سایت بشی و ببینی خدا از طرف بهترین بندگانش برات هدیه داره :))

        ممنونم مریم نازنینم..

        بانوی زیبا و خوش چهره و خوش انرژی سایت..

        خدا رو شکر که خوندن کامنتم باعث شادی قلب مهربونتون شد..

        و خدایا شکر که دیدن پاسخ باصفاتون باعث یک لبخند بزرگ بر صورتم :)))))

        الهی خداوند همیشه از جایی که انتظارشو ندارید شادتون کنه ، خیلییییییییییییی میچسبه :)))))

        مریم بانوی عزیزم ، در سفر وقتی روی کوه بودیم و آروم آروم ابرها به سمت ما میومدن و ما در ابرها قرار میگرفتیم اینقدر ذوق میکردم که از شدت شوق اشک از چشام سرازیر میشد و دعا میکردم خدایاااااااااااااااا این زیبایی و عظمت رو روزی همه عزیزانم و به ویژه دوستان سایتمون قرار بده..

        ان شاءالله به زودی شما هم در کنار عزیزانتون بهترین سفری که دوست دارید رو برید و لذت ببرید.

        روی ماهتونو میبوسم و براتون سراسر سلامتی و خوشی و ثروت و سعادت ارزومندم .

        در پناه نور و عشق الهی باشید دوست زیبارویم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: